در باره مباحث جاری پیرامون هفت تپه , اختلاف برسر چیست؟

بار دیگر رهبران کارگری هفت تپه از هر سو مورد حمله غیر مسئولانه باصطلاح دوستان هفت تپه بموازات تعرض خشن و تهدید به قتل فعالین کارگری توسط دشمنان هفت تپه قرار گرفته اند. ظاهرا حضور دو تن از نمایندگان کارگران در تهران در جلسه منسوب به ستاد انتخاباتی رئیسی دستمایه این کمپین ناسالم علیه کارگران و رهبران عملی هفت تپه است. نکته اما همین نیست، یک تز پشت این اظهارت کم و بیش خودنمائی می کند؛ میخواهند بگویند فعالین در هفت تپه با رئیسی اند و وارد بازی جناحی شدند. اینرا هر فرد که اظهار نظر کرده نگفته یا تماما نگفته است اما هر کدام گوشه ای از این تصویر را می غلطانند تا در کنار هم این تصویر جعلی و مغرضانه و ضد کارگری را القا کنند. 

برای کسی که دلسوز مبارزات کارگری است، برای فرد یا یک جریان سالم، نقد نیازی به جنجال و کمپین ندارد. در جریان مبارزات کارگری و توده ای بزرگ آنهم در تقابل با یک رژیم هار و متکی به انواع توطئه و دغلکاری و مانور، فعال و مبارز کارگری ممکن است در حرکتی به دام توطئه و ترفند دشمن بیفتد. لغزش و یا کجراهه ای را طی کند. در پنج سال گذشته در مبارزات هفت تپه و دیگر مراکز کارگری چنین اتفاقاتی رخ داده اند. اما همزمان در بطن همان مبارزات راه نقد و جمعبندی و اصلاح وجود داشته و در این مسیر رهبران عملی کارگران پخته تر و با تجربه تر شده اند. 

من درک میکنم که نمایندگان کارگران تحت فشار نارضایتی و نگرانی گسترده میان کارگران و شرایط ویژه و پیچیده کنونی، همه مسیرها را یکبار دیگر رفتند و می بایست می رفتند. اما تردیدی نبود که حضور در تهران در شرایط پیشا انتخاباتی با سواستفاده انتخاباتی روبرو میشود و شد. لذا بهتر بود قید این جلسه زده میشد، امری که بدلیل عدم حساسیت و یا بغرنج بودن اوضاع هفت تپه فرعی شده است. ضرر این اقدام بیشتر از منفعت آن بوده، بویژه برای مغرضان و دشمنان قسم خورده هفت تپه فرصتی فراهم آورده که همه چیز هفت تپه را بکوبند و فعالینش را تخریب کنند. 

اوضاع در هفت تپه 

بعد از خلع ید از اسدبیگی تقریبا هر روز توسط تیم مدیریت و عوامل کارفرمای خلع شده داستانی درست شده است. هر کسی که منابع خبری کارگران را دنبال کرده باشد، می بیند که بطور سریال اتفاقاتی بعضا غیر متعارف در هفت تپه می افتد. ابتدا چند تلاش برای تحریک قومی صورت گرفت، عده ای آگاهانه سعی کردند تنش و درگیری میان کارگران ایجاد کنند. همزمان که کارفرما و مدیریت تولید سال و ذخایر انبارها را خالی میکردند، به بیرون بردن ماشین آلات دست زدند. ناگهان سرقت های مسلحانه و حمله به کارگران گشت موتوری حراست، ضرب و شتم و تاراج تلفن و پول و موتور آنها آغاز شد. سپس شایعه پراکنی در کانالهای دست ساز علیه نمایندگان کارگران و توهین شخصی و خانوادگی و لمپنیسم براه افتاد. بدنبال حقوق ها پرداخت نشد. بلافاصله حق آبه هفت تپه را با کمک عوامل استانی اسدبیگی و مدیریت کاهش میدهند که خطر خشک شدن چند هزار هکتار یک نتیجه آنست. یک سری تهدید جانی توسط بزهکاران اجیر شده علیه نمایندگان کارگران و خانواده هایشان راه می افتد. دو روز بعد در بازار هفت تپه مزدوران اجاره ای اسدبیگی به دو فعال کارگری محمد خنیفر و منصور رش با چاقو و چماق حمله میکنند. یک فضای نگرانی ایجاد و مرتبا تبلیغ می کنند با “خلع ید از بخش خصوصی و اسدبیگی شرکت ناامن شده، کارگران در خطرند، حقوق ها داده نمی شود، زمین ها خشک می شوند، بیکاری در راه است، شرکت نابود میشود و ما هم نابود می شویم”. این فضائی است که میان کارگران ایجاد کردند و مسئول همه این وضعیت را نمایندگانی میدانند که خلع ید از اسدبیگی را دنبال کردند و به نتیجه رساندند. در این میان شورای اسلامی و عوامل اسدبیگی شعار میدهند که “آنها که حقوق میخواهند بروند از فعالین بگیرند، بروند از خلع ید کنندگان بگیرند”. امور اداری اسدبیگی هم اطلاعیه میدهد که حقوق نمیدهیم. این شمه ای از شرایط و وضعیت شان است. 

هفت تپه برای هر کسی هر اهمیتی داشته باشد، برای کارگران حفظ و بقای آن مهمترین اولویت و نقطه عزیمت اعتراضات سالهای اخیرشان بوده است. کسی که در این نقطه عزیمت شریک نیست، طبعا نمی تواند سیاست و تاکتیک کارگران را درک کند. بدون وجود هفت تپه بحث از تشکل کارگری و سیاست و تاکتیک و مبارزه در آن مرکز کارگری معنی ندارد. بدون هفت تپه یک شهر و حومه نابود میشود و بیشتر بچه های کارگران باید ترک تحصیل کنند و کودک کار شوند. حال که هفت تپه زیر فشار نپرداختن دستمزدها و کسر دو سومی حق آبه است، اگر این وضع دو سه هفته دیگر طول بکشد، عواقب وخیمی برای کارگران هفت تپه دارد که میتوان به خطر بیکاری وسیع و پس راندن کارگران از هر دستاورد تاکنونی اشاره کرد. لذا کارگران بحق ناراضی و نگرانند و از نمایندگانشان میخواهند هر کاری که میتوانند انجام دهند. هیچ کارگری در این شرایط بحرانی از نمایندگان قبول نمیکند که دست روی دست بگذارند و منتظر بمانند. نمایندگان کارگران در اظهارات و اخبارشان میگویند که به هر نهاد محلی و استانی و سراسری که مسئولیت دارد برای پیگیری خواست های فوری مراجعه میکنیم و تاکنون بقول خودشان “به هر دری” زده اند. در عین حال روی اعتصاب و اعتراض نیز مانور میدهند. در اثر همین فشارها بود که مدیریتی که گفته بود حقوق نمیدهم، اطلاعیه داده که ظرف ٤٨ ساعت حقوق کلیه پرسنل و کارگران پرداخت می شود. 

دیدار تهران

دیدار محمد خنیفر و مسلم چشمه خاور با نمایندگان مجلس در ادامه این اقدامات بوده است. کارگران هفت تپه قبلا اعلام کردند که اجازه نمی دهند از اعتراض شان سواستفاده شود، طرف هیچ جناح و فردی نیستند، زیر بیرق کسی نمیروند و تنها از منافع طبقاتی خودشان دفاع می کنند. آنها رفتند تا دو سه نماینده مجلس را که بارها ملاقات کردند برای طرح و پیگیری مشکلات فوری هفت تپه ببینند. اینکه این نمایندگان با کارگران در محل جلسه ستاد رئیسی قرار گذاشته اند، تنها بیانگر سواستفاده از اعتبار کارگران هفت تپه برای مقاصد سیاسی خودشان بوده است. اگر چیزی باید بدوا محکوم شود همین سواستفاده از اعتبار سیاسی  کارگران هفت تپه است. معلوم نیست چرا به کارگران حمله می شود و اتهامات بیجا و نادرست به آنها زده میشود؟ کجا کارگران هفت تپه یا نمایندگانشان شال کلاه کردند که در ستاد رئیسی در تهران برای وی تبلیغات کنند؟ کجا چنین تصمیمی گرفتند؟ اگر کسی یا کسانی چنین سیاستی دارند آیا در خوزستان بهتر نمیتوانند این کار را بکنند و یا در خود شوش و هفت تپه؟ چرا تا این حد غیر مسئولانه و با ریشخند کارگران را متهم می کنید؟ کارگران در این جلسه حتی یک کلمه، از انتخابات و تمایل به این یا آن فرد سخن نگفتند و صرفا در باره دردها و نگرانی هایشان در مورد هفت تپه حرف زدند و همانروز فایل صوتی صحبت هایشان را پخش کردند. میتوان به جملاتی در کل حرفهایشان ایراد داشت که ایراد دارد و طرح آنها ضروری هم نبود. اما اینها انسانهای واقعی و بارآمده در دل همین مبارزات کارگری هستند. اگر باتجربه تر بودند شاید فرمولاسیونهای بهتری پیدا میکردند که نه شعاری باشد، نه تملق در آن باشد، درعین حال طلبکارانه به اجرای سریع تر وظایف آنها و مفاد توافقات در مذاکرات نمایندگان کارگران در جلسات قبلی تهران تاکید کنند. اما بطور مشخص هیچ حرفی از انتخابات در میان نبوده است. همینطور اظهارات علنی نمایندگان و شواهد نشان میدهد که کارگران از جلسه ستاد انتخاباتی اطلاعی نداشتند و با آن مواجهه شدند. شاید بهتر باشد این نمایندگان همین را برای بسته شدن هر منفذ سواستفاده رسانه ها و مخالفین مغرض اعلام کنند. اگر آدم باتجربه تری بودند در همان ابتدا می گفتند ما برای دیدار نمایندگان و پیگیری مطالباتمان آمدیم و الان که در جلسه ستاد انتخاباتی هستیم از جانب کارگران هفت تپه هیچ نظری در مورد انتخاب نمیدهیم. 

بعید میدانم بحث منتقدین تا این حد هوائی باشد که اصولا هر دیدار نمایندگان کارگران با مسئولین حکومتی را بطور کلی نفی کنند. از موضع من و شمائی که سرنگونی طلب معرفه هستیم و هیچ دیالوگی با این نظام نداریم و از اسم رئیسی کهیر میزنیم، حتما دیدار با رژیمی ها خیلی معنی دارد. اما آیا برای کارگر نفت و برق و هفت تپه و معلم و بازنشسته هم همین است؟ بالاخره کارگران باید در مقابل این و آن وزارتخانه و مجلس و استانداری و فرمانداری و هرجائی که کسی مسئولیت دارد تجمع کنند، اعتراض کنند، مذاکره کنند، و مهمتر خود را بعنوان نمایندگان مورد اعتماد کارگران به حکومت تحمیل کنند. نمایندگان کارگران ناچارند برای متحد نگهداشتن صفوف هزاران نفره، برای نجات هفت تپه و محل کار و زندگی شان، برای خنثی کردن شورای اسلامی و توطئه های مکرر آن، برای خنثی کردن اوباش اجاره ای اسدبیگی که شغلشان قمه کشی و زورگیری است، برای منتفی کردن تهدید یگان ویژه که وسط اجتماع کارگران تیراندازی میکند و کارگران اعتصابی را آگاهانه به بیرون شرکت هل میدهد تا سرکوب و قلع و قمع شان راحت تر باشد، اقدامات مختلفی بکنند. از جمله با مسئولین که از بالا تا پائین قاتل تشریف دارند مذاکره کنند و طرف حساب شوند و به اهرم اعتراض و اعتصاب و اتحاد نیرویشان در درون مجتمع متکی شوند. 

کارگران هفت تپه و فعالین شریف آن، علیرغم هر لغزش و بی تجربگی، تا این لحظه وارد هیچ بازی سیاسی با هیچ جناحی نشدند. میتوان مشاهده کرد که بعضا از اختلاف جناح ها در مورد هفت تپه استفاده کردند و برای اهداف خودشان مانور دادند اما زیر بیرق کسی نرفتند و استقلال شان را حفظ کردند. خط سیاسی حاکم به این اعتراضات بروشنی اتکا به نیروی اتحاد کارگران، مذاکره برای گرفتن خواستها با پشتوانه اعتصابات گسترده و منزوی کردن دشمنان کارگران بوده است. بنابراین این فرض که کارگران هفت تپه با تصمیم و آگاهی قبلی “یک انتخاب سیاسی” کردند و یا “نیروی کمپین رئیسی” شدند، چرند است و کلا انتساب این اتهام به فعالین و رهبران هفت تپه خیلی زمخت و غیر مسئولانه با هدف تخریب شخصیت این فعالین است. کسانی که در هفت تپه از این نوع انتخاب ها کردند، فرصتی برای چراغانی نداشتند و بلافاصله توسط کارگران منزوی شدند. به سخنان همکاران محمد خنیفر در باره وی گوش کنید؛ محمد خنیفر کسی است که همراه با دیگر فعالین زیر شکنجه رفت، در متن یک سرکوب او را وادار کردند که عضو شورای اسلامی شود. اما چون سیاستهای شورای اسلامی را پیش نبرد و فساد و توطئه شان را در همراهی با کارفرما علیه کارگران عیان کرد، اخراجش کردند. برخی که گفته اند “خنیفرها را خلع و صفوف تان را پاکسازی کنید”، زحمت بخود ندهند، اسدبیگی قبلا وی را خلع و پاکسازی کرده است. بازگشت به کار وی و اسماعیل بخشی و دیگر همکاران اخراجی از خواسته های اصلی کارگران هفت تپه است. 

تقدیس اعتصاب

میگویند سخنان معدافعین هفت تپه و نمایندگان کارگران در باره “تلاش و تحریک کارفرما برای راه انداختن اعتصاب با هدف سرکوب کارگران”، موضعی “دست راستی” است!؟ این را نمایندگان کارگران بارها گفته اند، ما هم گفته ایم. دو کلمه “امن” و “ناامن” و “اعتصاب” باهم ارکان این تفکر “انقلابی – اعتصابی” را تشکیل میدهد که با یک حکم فتواگونه کل رهبری هفت تپه و مدافعین شان را “دست راستی” اعلام میکند. این درجه از تخیلی بودن در مواجهه با واقعیات مادی و کشمکش زنده طبقاتی حیرت انگیر است اما کاری از دست کسی ساخته نیست. همیشه برای رادیکالیسم خرده بورژوائی و غیر کارگری نفس اعتصاب مهیج بوده و اوج انقلابیگری معرفی شده است. برای کارگر اینطور نیست، اعتصاب از سر ناچاری است. این تفاوت دو موضع اجتماعی و طبقاتی است. روشن است که اعتصاب یک رکن اساسی مبارزه و اتحاد و تجربه و آموزش توده کارگران است و مبارزات کارگری عمدتا با عمل اعتصابی و اعتراضی تجلی بیرونی می یابد. با اینحال کارگر از سر دلخوشی و سیری دست به اعتصاب نمیزند بلکه از سر اینکه حقی از وی ضایع شده و کارفرما به قرار عمل نکرده و یا خواست مورد نظر کارگر را نمیدهد، به اهرم اعتصاب و خواباندن تولید متوسل می شود. هیچ کارگری عاشق این نیست که در گرمای پنجاه درجه با کرونا سه ماه در خیابان بدود و شعار بدهد و باتوم بخورد و زندانی شود. برای کسی که از هر اعتصاب انتظار یک کمون پاریس و یک تحول عظیم را دارد و یا فکر میکند یک شرکت میتواند کل کائنات سیاسی کشور را زیر و رو کند، البته اعتصاب و فراخوان به اعتصاب اساس رادیکالیسم است. اما مشکل این دوستان اینست که اعتصاب را خیلی رمانتیستی می بینند، برای کارگر مسئله بسیار واقعی تر و با نگرانی های مالی و شغلی و امنیتی همراه است و تماما فرق میکند. 

بگذارید بپرسیم ایا تاکنون با اعتصاب کارفرمایان و بازاری ها مواجه نشدید؟ ایا تاکنون نشنیدید که کارفرما موقعیتی ایجاد کرده تا کارگران اعتراض و اعتصاب کنند تا وی بهره اش را ببرد؟ شما از اعتصابی که رئیس شورای اسلامی جلیل احمدی و محمد ظهیری چاقوکش اسدبیگی جلودار و مبلغ اش هستند و رضا رخشان از آن دفاع میکنند، بنام نامی اعتصاب بی برو برگرد دفاع می کنید؟ مگر اعتصاب کارگری در دنیا بنفع عروج نیروهای دست راستی کم داشته ایم؟ آیا نباید کارگران و رهبرانشان میدان جنگ را خودشان تعیین کنند؟ اعتصاب در یک شرکت پنج هزار نفره با فراخوان راه نمی افتد، اگر عملی بود تاکنون دهها فراخوان توخالی سلطنت طلبان و مجاهدین برای اعتصاب سراسری را کسی جواب داده بود. اعتصاب برنامه ریزی و سیاست و تاکتیک و هزار کار ریز و درشت و محاسبه لازم دارد که بتوان نیرو بمیدان کشید، متحد کرد، متحد نگاه داشت و متحد بیرون آورد. تجمع هفت نفره مزدوران اسدبیگی در یک شرکت پنج هزار نفره را “اعتصاب” نامیدن و اشاره رهبران کارگری به سواستفاده اسدبیگی از اعتصاب را دفاع از “امن” نگهداشتن شرکت برای کارفرما معرفی کردن، اگر از بی خبری محض و نشناختن موضوع مورد بحث حکایت نکند، لابد از روی غرض ورزی با کارگران هفت تپه صرفا بدلیل مخالفت با سیاست خلع ید است.  

سیاست کارگران هفت تپه بدرست حتی آنجا که اعتصاب بنفع اسدبیگی است و با تصمیم جمعی کارگران راه نیافتاده است، ایستادن در مقابل اعتصاب و اعتراض نیست. نه بدلیل نشناختن برنامه و هدف کارفرما و عواملش، بلکه بخاطر این نکته که کارگران ناراضی اند و حق اعتراض و اعتصاب دارند و هیچوقت نباید خود را در مقابل اعتراض آنها قرار داد. حساب اعتراض کارگر از سواستفاده از اعتراض کارگر جداست. سیاست کارگران نه ایستادن در مقابل اعتصاب بلکه روشن کردن سیاستهای کارفرما و عواملش برای سو استفاده از نارضایتی برحق کارگران و دفع تله های امنیتی آنهاست. در هفت تپه نه یکبار بلکه بارها پیش آمده که کارفرمایان و عوامل آنها برای رفع و رجوع مشکلاتشان و یا دسترسی به منابع مالی به اعتصاب نیاز داشته اند و استارت اولیه اعتصاب را زدند اما سریع به پشت صحنه رفتند. بسیار عجیب است که هشدار نمایندگان کارگران در باره افراد مشخص با کارنامه سیاه علیه کارگران بنوعی با “جلوگیری نمایندگان از اعتصاب کارگران” معنی شود! آخر چه کسی از گویندگان چنین احکام آسمانی قبول میکند که کسانی که باندازه موی سرشان در “پایتخت اعتصاب جهان” اعتصاب سازمان دادند، حالا عامل “کنترل اعتصاب” شدند! اینها کسانی هستند که اعتصابات چند هزار نفره را سازماندهی و رهبری کردند و سرآمد رهبران کارگری در هدایت اعتصابات بزرگ و توده ای هستند. آیا منصفانه است کسانی که خود تجربه سازماندهی یک اعتصاب صد نفره را در طول عمرشان ندارند با این زبان غیر مسئولانه هفت تپه و تجربه شورائی و مبارزات شکوهمندش را با یک چرخش قلم تحویل رئیسی دهند؟  

  

اختلاف برسر چیست؟

اختلاف برسر حضور کارگران هفت تپه در دیدار تهران و سواستفاده تبلیغاتی نمایندگان مجلس شروع نمی شود. اختلاف حتی از خلع ید هم شروع نمیشود. این اختلاف دو سنت سیاسی متمایز است. سنتی فرقه ای، سکتاریستی و شکست خورده، سنتی که نتوانست طی سالهای طولانی یک تشکل کارگری و فابریکی در محل کار ایجاد کند و یا منشا سازماندهی اعتصاب حتی در شرکتهای کوچک باشد. جنبش شورائی یک سنت مبارزاتی بین المللی در درون طبقه کارگر است و در ایران آخرین برآمد گسترده این سنت در انقلاب ٥٧ بود. از لحاظ نظری و تئوریک طرح مباحث مجمع عمومی و شورای کارگری لااقل سی سال است در ایران فرموله شده است. اما این هفت تپه و فولاد بود که در سال نود و هفت، علیرغم هر کمبود و محدودیتی که داشت، مجددا بحث شورا را به صحنه مبارزات کارگری و توده ای آورد. با عروج سنت شورائی، میخ آخر بر تابوت آن سنت شکست خورده شبه سندیکالیستی و سکتاریستی کوبیده شد. چه قبلتر و چه در سال نود و هفت و بعد از آن، “مارکسیست” هائی داشتیم که دلیل سرکوب کارگران هفت تپه را نه رژیم اسلامی که زیاده روی یا چپ روی فعالین کارگران میپنداشتند، برآن بودند که کارگران باید دستمزدهایشان را میخواستند و سندیکا بهتر میتوانست اینکار را انجام دهد. طیفی از چپ هم وجود داشت که همراه سرکوب حکومت علیه کمونیست ها حرف میزد، همراه حکومت کارگران را به احزاب وصل میکرد و مشغول رفع و رجوع حب و بغض های خود بود. بخشی از فعالین آن سنت شکست خورده، هر روز بیشتر از دیروز خود را در مقابل هفت تپه و فعالین آن یافتند و چشم دیدن بخشی ها را نداشتند. شعار و سیاست خلع ید نقطه دیگری بود که این طیف متلون را گردهم آورد. میگویم متلون و اضافه میکنم متضاد و حتی دشمن هم، اما در این نقطه با اسدبیگی و شورای اسلامی و دولت روحانی و عوامل اسدبیگی در شرکت همسو شدند. هر کسی هر دلیلی داشت، اینجا به هم رسیدند: دولت روحانی و سازمان خصوصی سازی و اتاق بازرگانی و کارفرمایان هفت تپه مخالف خلع ید هستند. رضا رخشان و آقای محمود صالحی و دوستان، با اینکه یکی مامور و معذور است و دیگران فعالین کارگری، علیه خلع ید باز در یک موضع قرار گرفتند و باز مانند مجمع عمومی دستگاهی و رژیمی برای شرکت واحد همدیگر را پیدا کردند. راستی این دوستان که تا این حد حساس و نکته بین اند، چرا در مورد حمایت رخشان از کاندیداتوری فرمانده سپاه سعید محمد مهر سکوت بر لب زدند؟ میشود نمایندگان کارگران هفت تپه و سنت شورائی و مبارزات چند ساله شان را تحقیر و به ریشخند گرفت اما کنار رضا رخشان علیه خلع ید و گفتن مستقیم و غیر مستقیم این نکته که پروژه رئیسی در جریان است رکاب زد! 

مخالفان خلع ید از اسدبیگی حرفی نداشتند؛ می گفتند بجای اینکار دنبال دستمزدها باشیم، می گفتند خلع ید عملی نیست شورا را طرح کنید، یا می گفتند مگر میشود علیه روند خصوصی سازی و سیاست اقتصادی حاکم ایستاد؟ این طیف متلون همانطور که اشاره شد از حکومتی تا اپوزیسیونی، از فعال کارگری تا حکیم باشی های سوسیالیست را در بر میگیرد که بعضا دشمن هم هستند اما در نقطه خلع ید تلاقی کرده اند. 

این جهتگیری در کلیت خودش به مبارزه زنده طبقاتی و توان یک جنبش واقعی و مشکلات روزمره اش عمیقا بی تفاوت است، نه خودش فعال آنست و نه حرفی برای پیشروی آن دارد. تنها کاری که میماند اینست که ذره بین دست بگیرد، استنتاجات ذهنی و استنباطات تحلیلی اش را جای واقعیت بنشاند، یک تنه به قاضی برود و حکم صادر کند. این واقعیات تلخ، حتی اگر همه آنها با نیت خوب و بدون اغراض شخصی و رقابت های نازل باشد، حتی اگر بیشتر از هفت تپه ای ها از اسدبیگی منزجر باشد، یک رگه است که توان اینرا ندارد یک بهبود کوچک در مبارزه کارگران ایجاد کند و اساسا درد و مشغله آن کارگر گرفتار و نگران را ندارد. موضع اجتماعی و انتقادی منتقدین بشدت غیر کارگری و در جاهائی آگاهانه ضد کارگری است. آنچه باید امروز انجام داد یک دفاع قاطع و پیوسته از مبارزات کارگران هفت تپه است. هر لغزش و سازش غیر مجاز باید صمیمانه نقد شود. اما افترا زدن و نسبت دادن نمایندگان کارگران هفت تپه به این و آن جناح حکومتی نشان خصومت برای تخریب شخصیت این کارگران است. هر زمان هر کسی منافع کارگران را فدای منافع فردی و اهداف فرقه ای کرد باید بیرحمانه این گرایش را نقد و کنار زد. اما مادام که این مسئله موضوعیت ندارد، تنها رفتار درست سیاسی اینست که صمیمانه از مبارزات و تلاشهای کارگران دفاع کرد و رفیقانه اشتباهاتشان را به آنها یادآوری کرد. 

١٠ جون ٢٠٢١

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate