خطاب به رهبران كمونیست طبقه كارگر: در مقابل محو تحزب كمونیستی باید ایستاد!

نگاهی به فعالیت کمونیستها در ایران و محو تحزب کمونیستی در آن

در شرایط متشنج سیاسی امروز در ایران شاهد فراخوان های نیروهای چپ و كمونیست در اجتباب ناپذیری و ضرورت سوسیالیسم در ایران هستیم. مستقل از درك و درستی یا نادرستی سوسیالیسم این نیروها، شاهد محو تحزب كمونیستی بعنوان شرط و یا تضمین این جبر تاریخی هستیم. در میان نیروهای فعال این عرصه در ایران، تبلیغات است که بخش اساسی و مهمی از فعالیت کمونیستها را تشکیل داده است و سازماندهی حزب بعنوان مهمترین سازمان و تشکیلات کمونیستها که در شرایط فعلی باید بخش های مهمی از آن مخفی باشد و توان رهبری و سازماندهی مبارزات کارگران و دیگر اقشار مردم  در مقابله با سرکوب و پلیس سیاسی، داشته باشد محو است. در این نوشته به این مهم خواهیم پرداخت. ابتدا اما نگاهی كوتاه به نیروهای دخیل در این شرایط متشنج سیاسی داشته باشیم.

ما قبلاً در نوشته‌ای بنام “ انقلاب آتی در ایران، توهمات و واقعیات “ به امكانات طبقات مختلف برای دخالت در تحولات آتی پرداختیم. مباحثات و مواضعی كه امروز بخصوص با گسترش اعتراضات اجتماعی از یكطرف و نزدیك شدن انتخابات در ایران از طرف دیگر طرح میشوند، تاییدی بر آن نكات هستند.

در رابطه با امكانات حكومت اسلامی در مقابله با شرایط بحرانی اجتماعی گفتیم:

یکی از پایه های کنترل و سرکوب انقلاب ۵۷ برای بورژوازی ارتش شاه بود. این دستگاه ۴۰ سال پس از آن رویداد، بمراتب وسیعتر، سازمان یافته تر و دخیل تر در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور است. نیروهای نظامی جمهوری اسلامی امروز تنها به ارتش و سپاه پاسداران محدود نمیشوند، طیف وسیعی از سازمان های شبه نظامی در خاورمیانه بخشی از این دستگاه نظامی حکومت اسلامی هستند، نیروهایی که همانطور که در جریان سیل های سال ۱۳۹۸ دیدیم امکان شرکت درتلاطمات سیاسی آینده در ایران را هم دارند.

این نیروهای نظامی امکان ایفای نقش مهمی در تحولات آینده ایران را دارند. اینکه آیا تلاش های حکومت آمریکا و سلطنت طلبان در جدا کردن ارتش از سپاه موفق خواهد شد یا نه؟ اینکه آیا بخشی از این نیروها درکنار کدام یک از جناح های دورنی حکومت قرار میگیرند و اینکه آیا بدنه این نیروها در جریان طغیان های سیاسی آینده تاب مقاومت در مقابل مردم را دارند یا نه؟ همگی به فاکتورهایی بستگی دارند که امروز قابل پیش بینی نیستند. مهم این است که این نیروها با آن امکانات و وسعت یکی از ابزارهای بورژوازی در دخالت در رویدادهای آینده خواهند بود.“

طرح كاندیداتوری یكی از سران این دستگاه نظامی در انتخابات آتی ریاست جمهوری در ایران دلیلی بر این مهم است.

نیروهای بورژوایی اپوزیسیون جمهوری اسلامی از اصلاح طلبان تا سلطنت طلبان و جمهوری خواهان درنتیجه عاجز بودن از همراهی بخشی از این نیروهای دورن حكومت و بخصوص نیروهای نظامی با خود و با تغیییر سیاست دولت آمریكا و غرب در قبال جمهوری اسلامی و جانشین شدن بایدن بجای ترامپ، بادبان حركت خود را فعلاً به دست باد تحولات روزمره داده و با آكسیونهایی چون «نه به جمهوری اسلامی» از طرف سلطنت طلبان، تا

« تذكر و هشدار به حكومت» از طرف طیف توده‌ای و اكثریت درتلاشند تا در تحولات آتی شانس آلترناتیوهای بورژوایی خود را بیشتر كنند.علیرغم این تغییر راه از طرف سلطنت طلبان، نباید شانس این نیروها در دخالت در تحولات آینده را، بخصوص اگر حمایت وسیع سیاسی و مالی بخش بزرگی از بورژوازی جهانی از آن‌ها را فراموش نكنیم، دست كم گرفت. در همین شرایط سیاسی امروز است که راس سلطنت طلبان از شاهزادگی استعفا میدهد و مجاهد اسلام را از الترناتیو خود حذف میكند. در بیانیه دفتر در همین رابطه گفتیم كه:

گرایشات سیاسی مختلف در بورژوازی ایران در قالب سازمانها و احزاب داخل و خارج حکومتی بر سر اینکه حکومت اسلامی باید تغییر کند توافق دارند. معنی این تغییر برای لیبرال ترینشان تغییرات درساختار حکومت و برای رادیکال ترینشان به معنی سرنگونی در شکل عام آن است. هر یک از این فراکسیونهای درونی بورژوازی صفی از سازمانها و احزاب راست، ملی و ناسیونالیست ایرانی تا ناسیونالیست های محلی تا سازمان و احزاب “کمونیستی” “سوسیالیستی” و ” چپ” را همراه خود دارند.

هدف این احزاب و سازمانها بسیج طبقه کارگر حول شعارهای بورژوازی، محو اختلاف طبقاتی و بسیج طبقه کارگر حول شعارها و اهداف بورژوازی است.“

احزاب راست و چپ نماینده بورژوازی در كنار طیف وسیعی ازگرایشات گوناگون درون حكومتی كماكان یك خطرجدی و مطرح برای طبقه كارگر و فعالین كمونیست اش هستند.

سؤال اما این است كه جواب افراد، نیروها و سازمانها و احزابی كه خود را كمونیست و سوسیالست معرفی میكنند به این خطر چیست؟ چه راه و یا چه ابزاری را برای آمادگی رهبران كمونیست طبقه كارگر پیش رو میگذارند؟

اینجا شاهد ٢ فاكتور مشترك میان همه این نیروها هستیم:

اول از طرف همه این‌ها شاهد توضیح ضرورت، درستی و اجتناب‌ناپذیری سوسیالیسم بعنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی هستیم

و دوم اینکه  در ادامه از طرف آن نیروهایی كه خود را بعنوان حزب یا سازمان طبقه كارگر معرفی میكنند، فراخوان پیوستن به این نیروها یا احزاب را شاهدیم.

به این نكات بپردازیم.

همه این نیروها گسترش سوسیالیسم و برابری طلبی را توضیح میدهند. به اعتراضات كارگری، معلمان، دانشجویان و بازنشستگان اشاره میكنند، همبستگی این اعتراضات را توضیح میدهند. به طرح شعار جنبش شورایی میپردازند. وجود صف وسیعی از رهبران كارگری را توضیح میدهند و سوسیالیسم را بعنوان آلترناتیو بزرگ، مطرح و پرقدرت و فوراً قابل اجرا معرفی میكنند. نكته این است که دایره فعالیت اینها هنوز از چهارچوب تبلیغات خارج نمی شود. بدیهی است که تبلیغات و افشاگری یک جنبه حیاتی در فعالیت کمونیستهاست اما برای داشتن ابزار انقلاب کمونیستی و کارگری این ناکافی و حتی خطرناك است.

اعتراضات كارگری، معلمان، دانشجویان، اعتراض به محدودیت‌های اجتماعی و خشم بیكران میلیونها انسان در ایران از توحش اسلامی یكی از داده‌های اجتماعی در ایران امروز هستند. نكته، گم شدن حلقه اتصال تبلیغ سوسیالیسم و ضرورت آن با طبقه ای است كه این در درجه اول امر او است. سوسیالیسم امر توده های میلیونی و همه طبقات معترض نیست. سوسیالیسم امر طبقه كارگر است و نه حتی همه اقشاراین طبقه بلكه امر رهبران كمونیست این طبقه است. قدرت این رهبران، تشكلشان، روشن بینی شان و تحزبشان است كه بدوا امكان واقعی همراه شدن بخش وسیعی از طبقه كارگر و سپس سایر اقشار اجتماعی با آن را ممكن میكند. حذف این مهم طرح همان سوسیالیسم خلقی و عمومی است كه ضررش دردرجه اول برای خود طبقه ما ، طبقه كارگر خواهد بود.

سؤال ما از فعالین و افرادی كه ضرورت واجرای فوری سوسیالیسم را توضیح میدهند این است كه قدم بعدی پس ازاین تبلیغ چیست؟ اشاره آن‌ها به وجود صف وسیع رهبران كارگری نمیتواند همه جواب باشد. این صف هرچند هم وسیع باشد كه هست، بدون سازمان و حزب خود نمیتواند نه طبقه خود را و نه كل جامعه را حول آلترناتیو سوسیالیستی خود متشكل كند و عاجز از بستن یك آوانگارد طبقاتی علیه همه طبقات دارا خواهد بود. به نظر میرسد این افراد و نیروها به اندازه کافی متوجه خطرات جدی جمهوری اسلامی و حتی مخالفت های جدی اپوزسیون راست و ناسیونالیست نیستند.هراحساس خطر جدی از طرف جمهوری اسلامی برابر با زندان و کشتار و قتل عام خواهد بود. كشتاری كه همراهی همه نیروهای بورژوایی غرب و منطقه را باخود همراه خواهد داشت. در این نباید تردید كرد.

اعتراضات كارگری و توده‌ای و اعتصاب را مقابل تحزب كمونیستی طبقه كارگر گذاشتن و آنرا بعنوان امركافی برای سوسیالیسم معرفی كردن در جنبش كارگری و كمونیستی تاریخی طولانی دارد. در همین رابطه خواننده را به مجادلات میان لنین و رزالوگزامبورگ در رابطه با ضرورت تحزب كمونیستی رجوع میدهیم. سالهای ١٩١٧ و ١٩١٨ دو تجربه را مقابل طبقه كارگرجهانی قرار دادند. از یكطرف لنین و بلشویسم را در روسیه میبینیم كه با حزب سازمان یافته خود در محل زیست و كار طبقه كارگر در تحولات این دوره شركت و انقلاب اكتبر را ممكن میكند و از طرف دیگر اسپارتاكیست ها و حزب كمونیست در آلمان را داریم كه بدون سازمان و حزب به اعتبار همان تشكل محل كار و زیست وارد تحولات سیاسی سال ١٩١٨ در آلمان می‌شوند و سركوب میشوند. در روسیه شاهد پیوستن توده های وسیع طبقه كارگر و تهی دست جامعه به حزب بلشویك هستیم درحالی كه در آلمان  شاهد پیوستن وسیع طبقه كارگر به حزب ناسیونال سوسیالیست هیتلر میشویم. هردو این احزاب بلشویك ها و اسپارتاكیست ها مبلغین پرشور سوسیالیسم بودند. تفاوت كجاست؟ سؤال ما از مبلغین سوسیالیسم در ایران این است كه حلقه واسط میان تبلیغ سوسیالیسم و اجرای آن برای طبقه ای كه این امر او است چیست؟

ما قبلاً در بیانیه دفتر گفتیم كه:

مارکسیسم نقد طبقه کارگر بر نظم سرمایه داری و بورژوازی ، سازمان سیاسی، اقتصادی و اجتماعیش و قطب نمای طبقه کارگر درخلع قدرت از سرمایه و سرمایه داران است. به این اعتبار باید مارکسیسم را یکبار دیگر از زیر آوار و تحریفات اقشار و طبقات دیگر بیرون کشید و آن را تمام قد و بدون هیچ اما و اگری در مقابل همه طبقات دارا، دولتشان و احزاب و گروه‌های نماینده شان قرار داد.

مارکسیسم را باید یکبار دیگر نه بعنوان ایدیولوژی بلکه بعنوان نقد روابط موجود جامعه سرمایه داری روی پای خود نشاند. مارکسیسم در درجه اول نه نقد نتایج سیاسی و اجتماعی نظام سرمایه داری بلکه نقد مناسبات حاکم تولیدی موجود است. بدون این نقد هیچ رادیکالیسمی در مبارزات اجتماعی پایدار نخواهد بود. „

ماركسیسم بعنوان نقد نظم سرمایه داری، سازمان سیاسی، اقتصای و اجتماعیش مستقیماً به زندگی و مبارزه روزانه طبقه كارگر ربط دارد. سؤال ما این است كه حلقه واسط این نقد با عملی كردن آن چیست؟ نمیتوان تنها به تبلیغ این نقد و یا توضیح آن اكتفا كرد. چه چیزی این نقد را به قدرت تغییر تبدیل میكند؟ چه چیز ممكن بودن این را به طبقه كارگر نشان میدهد؟

جواب ما سازمان و تحزب رهبران این طبقه است. لنین متأسفانه از طرف بخش بزرگی از این مبلغین سوسیالیسم به فراموشی سپرده شده است. لنین این نقد و توافق بر سر آن را به نیرو و قدرت اجرای آن بدل كرد. بدون ساختن سازمانی كه این توان و قدرت را به طبقه كارگر و رهبران آن بدهد، بدون سازمانی كه آوانگارد رهبران طبقه كارگر را در مقابل تهاجم بورژوازی تضمین كند، اعتمادی به ممكن بودن سوسیالیسم علیرغم هر تبلیغ شورانگیری وجود نخواهد داشت. كمونیست ها در آلمان در غیاب چنین سازمان و حزبی قربانی تهاجم بورژوازی شدند، بلشویسم اما به یمن وجود چنین سازمانی اكتبر سوسیالیستی را ممكن كرد. تبلیغ سوسیالیسم هرچند شورانگیز و درست، بدون این حلقه اتصال همین مبلغین را دردرجه اول قربانی حمله بورژوازی دولتی یا غیر دولتی میكند.

اینرا رهبران كارگری در زندگی روزانه خود هم تجربه میكنند. هراعتصابی اساسا تنها وقتی امكان شروع دارد كه رهبران آن سازمان و جمع خود در محل و به این اعتبار اعتماد به پیروزی را به رفقای كارگرشان میدهند. سوسیالیسم بدون تحزب كمونیستی طبقه كارگر اتوپی بیش نیست! این مهم از طرف مبلغین سوسیالیسم در ایران فراموش میشود.

جواب سازمانها و احزاب خارج كشوری كه خود را نماینده طبقه كارگر میدانند در این رابطه یك چیز است: به حزب ما بپیوندید! این فراخوان ها روی دیگرهمان سکه است.

به حزب ما بپیوندید! از طرف سازمانها و احزاب خارج كشور پیش از اینكه جواب به تحزب كمونیستی رهبران كارگری در محل باشد، نسخه بی جوابی برای آن است. این سازمانها و احزاب در خارج كشوراساسا در موقعیت ایفای نقشی كه به خود داده‌اند نیستند.

سوالهایی چون: سوخت و ساز همكاری و همفكری در این سازمان و حزب در ایران چیست؟ چه چیز سلولهای پایه‌ای این تحزب كمونیستی را توضیح میدهد؟ تقسیم كار و روند هماهنگی و قدرت این رهبران در چیست؟ بی جواب میمانند. تحزب كمونیستی به معنای مجرد آن، زمینی و قابل فهم و اجرایی آن اساساً طرح هم نمیشود. “به حزب ما بپیوندید“ در شرایطی كه خود این احزاب هیچ امكان و نقشی در تحولات امروز ندارند، برای رهبران كمونیست طبقه كارگر روی دیگر همان سكه محو تحزب كمونیستی طبقه كارگر است.

این را ما در نوشته‌ای بنام احزاب تبعیدی و مشکل تحزب کمونیستی طبقه کارگر در ایران توضیح داده ایم.

درآنجا گفتیم كه:

سابقه چهل سال مبارزه علیه جمهوری اسلامی بوسیله احزاب در تبعید عمق دوری و کم اثر بودن این سازمانها را نشان میدهد. برسمیت شناختن واقعیت و وزن و جایگاه این سازمانهای در تبعید میتواند از بسیاری لحاظ دگرگونی در اذهان و فعالیت چه در داخل کشور و چه در تبعید را سبب شود.

بحث اینجا درمورد احزاب در تبعید و نه رهبری در تبعید است. رهبری احزاب مخالف و اپوزسیون در جهان، چپ یا راست برای تأمین ادامه کار خود مجبور به ترک محل فعالیت خود بوده و هستند. در مورد ایران اما این نه تنها رهبری این احزاب بلکه تقریبا کل بدنه این احزاب هستند که در تبعید بسر میبرند. هر بخشی هم که در داخل وجود داشته باشد صرفا ضمیمه حزب در تبعید است. در تبعید بودن رهبری حزب بلشویک برابر با فرار یا مهاجرت و تبعید کل سازمان این حزب در محل نبود. کمیته های کارگری و حزبی بلشویک ها وحتی منشویک ها علیرغم اینکه هسته مرکزی رهبری احزابشان در تبعید بودند در محل کار و زندگی خود وجود داشتند. تنها و تنها به دلیل وجود این سازمانها و کمیته های محلی بود که لنین و رهبری حزب بلشویکی امکان دخالت دراوضاع را پیدا کرد. در مورد ایران اما همانطور که گفته شد، این نه تنها رهبری این احزاب بلکه همه آنچیزی که موجودیت این احزاب را تعریف میکند از بدنه اعضا، کمیته ها و همه ارگانهای حزبی و نیروی انسانی آن‌ها هم در تبعید هستند….حزب در تبعید بنا به طبیعت خود نمیتواند حزب سازمانده و رهبرطبقه کارگر باشد. مبارزه طبقه کارگر از طریق گروه ها، محافل ، شبکه ها و رهبران خود این مبارزات هدایت میشود. این تصور که این تشکلها، اعضایش و رهبران آن به یکی از این احزاب در تبعید میپیوندند و به بخشی از این سازمانها تبدیل می‌شوند و سپس تبدیل به حلقه اصلی رهبری این احزاب میشوند، در بهترین حالت رویایی کودکانه است . تفسیر ها و تحلیل‌های این احزاب بیش از هر چیز بیان کم حوصلگی از وضعیت خود، از نقشی که تاریخا برای خود قایل شده اند و خسته ازانتظار در ایفای این نقش است. این معضل در دوره های متحول و جدل های سخت مردم با جمهوری اسلامی، به یکباره منفجر میشود و در پس هر اعتراض و عصیان و نارضایتی سرنگونی رژیم اسلامی دیده میشود، آرزو و انتظار جای واقعیت را میگیرد.مکانیزم تغییر در جامعه، منطق مبارزه طبقاتی، وجود سازمان حرفه ای و سازمان های توده ای و کشمکش های مختلف آنها و وجود جنبش های مطالباتی و سیاسی نقشه مند طبقه کارگر اینجا جایی از اعراب ندارند. از نظر اینها پشت هر بانک سوزاندن و مجسمه ای را پایین آوردن یک قیام و انقلاب خوابیده است که با مبارزه مسلحانه باید کامل شود.“

كمیته های كمونیستی جنبشی جواب به محو مقوله تحزب كمونیستی در ایران هستند!

تحزب كمونیستی درایران خالی از تجربه نیست. همین به رهبران كمونیست طبقه كارگر امكان درس گیری از آن را میدهد. مباحث كمیته های كمونیستی جنبشی از جمله مهمترین این تجارب هستند. دراین رابطه تلاش میكنیم به جنبش كمیته های كمونیستی جنبشی بعنوان حلقه واسط  نقد ماركسیستی از سرمایه داری وسازمان دادن قدرت سرنگون كردن آن بپردازیم.

بحث ایجاد کمیته های جنبشی کمونیستی و تحزب کمونیستی در ایران بر سر این است که کمونیسم و طبقه کارگر در شرایط مشخصی که جامعه امروز در آن بسر میبرد بر کدام تجارب اندوخته خود تاکید دارد وچه الگویی برای تشکیل حزب خود انتخاب میکند؟

مانیفست کمونیست مبنای اتحاد اعضای کمیته کمونیستی جنبشی است!

جنبش کارگری مانند همه جنبش های اجتماعی دیگر حامل گرایشات مختلفی است. کمونیسم تنها یکی از این گرایشات را نمایندگی میکند. این امر ظاهراً روشن است، امروز اما نگاهی کوتاه به کل جریانات سیاسی که خود را نماینده ویا مدافع حزب طبقه کارگر مینامند کافی است تا ببینیم که این امر پایه‌ای تعریف کمونیست‌ها از خود جایی از اعراب در میان بسیاری از این نیروها ندارد.

در این رابطه مفید است که به خود مانیسفت کمونیست مراجع کنیم. در ابتدای فصل دوم ” پرولترها و کمونیست ها” میخوانیم که :

“کمونیستها حزب خاصى نیستند که در برابر دیگر احزاب کارگرى قرار گرفته باشند . آنها هیچگونه منافعى، که از منافع کلیه پرولتارها جدا باشد ندارند . آنها اصول ویژه اى را بمیان نمیآورند که بخواهند جنبش پرولتارى را در چهارچوب آن اصول ویژه بگنجانند .”

کمونیست‌ها حزبی در برابر احزاب کارگری دیگر نیستند. تأکید مانیفست اینجا بر هم سرنوشتی کل احزاب کارگری با یکدیگر است و روشن است که اینجا منظور احزاب کارگری در جنبش کارگری هستند و نه هر حزب، دسته یا گروهی که امروز در ایران خود را مدافع، فعال و یا قیم و رهبر طبقه کارگر مینامد. این هم سرنوشتی طبقاتی را ما در اعتراضات روزمره کارگران شاهد هستیم، این هم سرنوشتی طبقاتی در سخترین شرایط تا به امروز و در اشکال مختلف و متنوع، در اعتصابات و تحصن و تشکل های کارگری در حین مبارزه و یا بهر اندازه ماندگار تر را شاهد هستیم. این هم سرنوشتی و آگاهی روز افزون میلیونی کارگران در شرایط امروز جامعه ایران خود را در قالب صد ها و هزاران اعتراض کارگری در مراکز کار نشان میدهد. ما شاهد هستیم که فعالین این جنبش در محل، مستقل از اینکه کمونیست هستند یا نه و یا اینکه خود را متعلق به چه گرایش سیاسی و اجتماعی میبینند، در تلاش برای شکل دادن به یک صف طبقاتی متحد هستند. این تفاوت کمونیستها با سایر فعالین طبقه کارگر است.

کمیته های کمونیستی جنبشی جواب به ضرورت این اتحاد طبقاتی است.کمیته هایی که این اتحاد طبقاتی برایشان اولین و مهمترین امر مبارزاتیشان است.

کمونیست‌ها اصول ویژه ای را بمیان نمیاورند که بخواهند جنبش پرولتارى را در چهارچوب آن اصول ويژه بگنجانند.

کمیته های کمونیستی جنبشی قصد ندارند اصول ویژه ای را به جنبش کارگری تحمیل کنند، امر آن‌ها اتحاد طبقاتی جنبش کارگری است، سکتاریسم سیاسی، حزبی و گروهی و فردی جایی در پراتیک این کمیته های ندارند. آن‌ها کمونیست بودن خود را به یکسری امر و نهی کمونیستی تبدیل نمیکنند. کمونیسم برای آن‌ها نقد روابط موجود و راه نجات یافتن از آن است. آن‌ها میدانند که برای پش برد این امر بیش از هرچیز نیازمند اتحاد با دیگر احزاب کارگری هستند.

الغاء مالکیت خصوصی که نتیجه همان نقد مارکسیستی به جامعه سرمایه داری است، نقطه اصلی تمایز کمونیست‌ها با سایر احزاب و جریانات سیاسی در جنبش کارگری است. این حکم قطعاً برای خواننده علی السویه است. احتیاجی به تکرار ندارد و جزو دانسته‌های گذشته محسوب میشود. این حکم اما نقطه اشتراک اصلی همه آن فعالین کمونیستی است که اینجا مورد خطاب ما قرار دارند. هیچ چیز بنیادی تر، اصلی‌تر و پایه‌ای تر از این حکم مانیفست در نقد نظام بورژوایی و تعریف خود نیست. ” الغاء مناسبات مالکيتى که تاکنون وجود داشته، چيزى نيست که صرفا مختص به کمونيسم باشد.” صرف لغو مناسبات مالکیتی تاکنونی مختص به کمونیسم نیست. لغو مالکیت خصوصی آن حلقه اصلی اتحاد کمونیست‌ها با هم و تفاوتشان با دیگر جریانات فعال جنبش کارگری است.

توافق بر سر این نقد مارکسیستی از جامعه سرمایه داری نقطه اصلی توافق و اتحاد اعضای یک کمیته کمونیستی جنبشی با یکدیگر است. نقدی که انعکاس آن را در سیاستهای متفاوت و تاکتیک‌های متفاوت با دیگر احزاب کارگری میتوان نشان داد.

کمونیستی بودن چنین کمیته هایی همانطور که میبینیم از توافق اعضای آن بر نقد مارکسیستی از جامعه سرمایه داری است. نه تعلق سازمانی و یا حزبی و یا گروهی به این یا آن جریان بلکه توافق بنیادی بر سراین نقد است که اعضای این کمیته ها را با هم در یک‌جا جمع میکند و به این اعتبار میتوان به این کمیته ها جنبشی گفت.

این کمیته ها محل تجمع، تمرکز و فعالیت مشترک رهبران، آژیتاتورها و فعالین کمونیست فی الحال موجود در طبقه کارگر در یک جغرافیای معین هستند، که با هدف رهبری کردن مبارزه طبقه کارگر در تمام وجوه آن در حوزه فعالیت خود، متشکل شده اند. اعضا این کمیته ها میتوانند بر محور آنچه که مانیفیست بیان کرده است، جمع شوند و “کمیته کمونیستی”خود را تشکیل دهند. پلاتفرم این کمیته ها میتواند ازجمله این باشد که: کمیته برای اتحاد طبقه کارگر به منظور سازمان دادن انقلاب سوسیالیستی و سرنگونی حکومت بورژوازی تلاش میکند.

این کمیته ها نه کمیته های کمونیستی یک حزب معین، بلکه کمیته های کمونیستی فعالین و رهبران کارگری هستند که امرشان سازمان دادن فعالیتی متشکل و به این اعتبار حزبی و هدایت مبارزات در محل است که ممکن است در ادامه کار خود به این یا آن حزب نزدیک یا دور شوند. کمونیستی بودن این کمیته ها بر خلاف سنت موجود سازمانهای چپ به درجه نزدیکی یا دوری این کمیته ها با یک حزب یا جریان ربط ندارد و سیاست‌های این کمیته ها هم نه مصوبات و سیاست‌های آنها بلکه مانیفست کمونیست است. بنابراین آن سازمان و حزب کمونیستی که خود را نماینده طبقه کارگر معرفی میکند، قاعدتاً باید تلاش کند این کمیته ها را با خود هم نظر و هم جهت کند. اینجا معیار کمونیستی و یا حتی کارگری بودن این کمیته ها درجه نزدیکیشان به این یا آن حزب یا سازمان مدعی نیست، بلکه بعکس این، آن سازمانها و احزاب هستند که برای تأمین ادعای خود میبایست تلاش کنند که به این کمیته ها نزدیک و آنها را با خود هم نظر کنند. این گسستی جدی با آن نوع فعالیت فرقه ای است که کمونیست بودن را قبل از هرچیز با سازمان یا حزب خود بودن تعریف میکند.

اما چه چیزی این جمع را کمیته میکند؟

تمرکز بر فعالیت در یک محدوده معین تعریف شده، تصمیم گیری مشترک، تعهد مشترک، مسئولیت مشترک، تقسیم کار، تعهد به انجام کار مشترک از اصلی‌ترین نکاتی هستند که چنین جمع هایی را به کمیته تبدیل میکند.

به این نکات بپردازیم:

کمونیست‌ها افرادی مریخی نیستند که به جایی، مرکز تولیدی ویا محیطی اجتماعی وصل نیستند. بنابراین روشن است که نقطه اول شروع فعالیت مشترک تمرکز بر محیط معینی است، مرکز کار، واحد صنعتی معینی، محله کارگری معینی و غیره، بدون این موضوع مشترک کار، فعالیت مشترک خالی از معنای اجتماعی میشود. جمع کمونیستی که نتواند تأثیری بر محیط معینی داشته باشد، هرچیزی میتواند باشد جز کار مشترک واقعاً کمونیستی. همین فاصله جنبشی و سیاسی این کمیته ها را با همه آن جمع هایی که در تاریخ فعالیت کمونیستی و کارگری در ایران وجود داشته و دارند نشان میدهد. جمع ها و محافلی که برای خود فعالیتی کشوری و سراسری تعریف کرده اند، کمیته های پیگیری و هماهنگی ، اتحادیه آزاد و غیره از این جمله اند، فعالیت این کمیته ها مستقل از هر سیاستی، نشان دادند که به جای معینی از مبارزات محلی طبقه کارگر وصل نبوده اند، قادر به سازمان دادن و یا حتی کمک به سازمان دادن به هیچ تحرک کارگری هم نبوده‌اند. این به نظر ما شامل همه تشکل هایی هم می‌شود که عملاً در دنیای مجازی وجود دارند، سالهای زیادی است اسم و رسم دارند و در جغرافیای معینی ریشه ندارند.

بنابراین نقطه اول شروع فعالیت کمونیست هایی که میخواهند در قالب یک کمیته کمونیستی فعالیت کنند، تمرکز مشترکشان و فعالیت و حضور مشترکشان در یک محدوده معین است، در یک کارخانه، در یک واحد تولیدی و یا یک شرکت و محله معین. بدون این تمرکز و حضور و زندگی مشترک در یک محیط مشترک، فعالیت این کمیته ها نمیتواند معنی داشته باشد. روشن است که چنانچه دامنه وجود این کمیته ها در سطح کل کشور چنان وسیع شوند که لازم باشد برای هماهنگی های سراسری آنها رفقایی از این یا آن کمیته را مامور کنند هم در همان چهارچوب هماهنگ کردن فعالیت‌های محلی امری درست، لازم و واقعی است. بدون آن فعالیت محلی اما هر هماهنگی و تخصص نیرویی به آن مجازی و غیرواقعی خواهد بود.

کمونیست هایی با توافق بر نقد مارکسیستی از جامعه که در یک محل مشترک کار یا زندگی میکنند، جمع میشوند. قدم بعدی برای این رفقا تصمیم گیری مشترک، تقسیم کار مشترکت و تعهد مشترک است.

هیچ‌کس بهتر، درست تر و دقیق‌تر از رفقایی که در محل هستند از لحظات فعالیت، مبارزه و کار روزانه کارگران در یک مرکز تولیدی مطلع نیست. آنچه که قالب یک فعالیت کمونیستی مشترک را به این جمع رفقا میدهد، تصمیم گیری مشترکشان در باره امور پیشبرد مبارزه در آن محل، در آن واحد تولیدی یا صنعتی است. بحث و تصمیم گیری مشترک، تقسیم کار مشترک را بدنبال خود خواهد داشت. ” چهره علنی” را قاعدتاً به کسی میسپارند که اینکاره باشد، “سازمانده” کسی می‌شود که بهتر از دیگران “آدم جمع میکند”. “مروج” را کسی میکنند که احاطه کافی بر همان نقد مارکسیستی که گفته شد دارد. امر مالی، پول و کمک جمع کردن، فعالیت تبلیغی، امنیت کمیته و یا تماس با واحدهای تولیدی دیگر و هر تقسیم کار دیگری که ضروری است، قدم بعدی تبدیل چنین جمع هایی به یک کمیته کمونیستی است. تصمیم گیری مشترک و تقسیم کار مشترک، تعهد مشترک را بدنبال خواهد داشت. تقسیم کار برای پیش برد امری واحد بلافصل تعهد مشترک را بعنوان حلقه مهم بعدی کار نشان میدهد. هرکار، هر تصمیم و یا هر چیزی که مسئول انجام امری است، در خدمت آن امر مشترک و آن تصمیم مشترک است. همین تعهد مشترک همه اعضای کمیته را به امر مشترکشان تعریف میکند.

این امر حلقه اصلی تضمین ادامه کاری این کمیته ها و به این اعتبار تضمین ادامه آن سطوح از مبارزه‌ای است که کمیته فوق در کارخانه یا محل تولیدی خود بدست آورده است. دستگیری این یا آن فرد از اعضای کمیته، دقیقاً به دلیل همین امر تقسیم کار و تصمیم گیری مشترک میتواند سریعاً جبران شود.

جنبش کارگری ایران رهبران خود را بار میاورد. ابعاد مبارزات کارگری در سالهای اخیر صد ها کارگر را به راس این مبارزات رسانده است. این مستقل از خواست ما، سرکوب دولت و یا هر چیز دیگری است. این بخش جدایی ناپذیر موجودیت طبقه ای است که زندگیش به استثمار روزانه‌اش گره خورده است. سؤال این است که چه تشکل، جمع یا تقسیم کاری هم این رهبران را حفظ میکند و هم اینکه در صورت به زندان رفتنشان کارشان را ادامه میدهد؟ رهبران جنبش کارگری فقط سخنگویان علنی این جنبش نیستند، رهبران جنبش کارگری، فعالین کمونیست آن همه آن رفقایی هستند که شرایط پیشروی جنبش خود را در محل رقم میزنند. کمیته های کمونیستی جنبشی راهی برای تشکل و سازمان دادن به این فعالیت‌ها است.

با گسترش دامنه وجود این کمیته ها است که میتوان اساساً به وجود یک حزب سراسری کمونیستی طبقه کارگر حتی فکر کرد. بدون وجود چنین کمیته هایی در محل، حزب کمونیستی طبقه کارگر میتواند هرچیزی باشد، جز حزب کمونیستی واقعی طبقه کارگر. تجربه ۴۰ سال اخیر جنبش کارگری در ایران اینرا بخوبی نشان میدهد.

کمیته های کمونیستی جنبشی در واقع سنگ بنای حزب کمونیست در جامعه است و تمام خصوصیات حزب را در منطقه جغرافیایی خود دارا است. به سؤالاتی در این رابطه جواب دهیم:

آیا ساختن حزب کمونیستی در این شرایط استبدادی ممکن است؟

جواب به این سؤال برای ما نه از سرایدئولوژیک ضرورت وجود یک حزب کمونیستی طبقه کارگر بلکه به دلیل امکان واقعی ساختن آن در همین اوضاع و علیرغم شرایط استبدادی امروز مثبت است. چرا؟

۱. وجود صف وسیع رهبران کمونیست در جنبش کارگری

هیچ اعتراض، تحرک و شکست و پیروزیی در جنبش کارگری بدون وجود رهبرانی که اهداف را دسته بندی میکنند، رفقای کارگرشان را به فعالیت مشترک در این رابطه قانع میکنند، قدم به قدم تحرکات کارفرمایان، دستگاه سرکوب و روحیات رفقای کارگرشان را تعقیب میکنند، ممکن نیست. این را همه فعالین دخیل در محل میدانند و ضرورتی به اثبات این برای این صف از رهبران کارگری نیست. این را کارفرمایان و دستگاه سرکوب رژیم هم میدانند. روشن است که جنبش کارگری هم مانند همه جنبش های اجتماعی دیگر حامل گرایشات مختلفی است و کمونیسم تنها یکی از این گرایشات را نمایندگی میکند . وجود صفی وسیع از رهبران کمونیست در جنبش کارگری محتاج اثبات نیست، سؤال این است که امکان تمرکز این صف رهبران کمونیست وجود دارد؟ اگر جواب مثبت است، ظرف این تمرکز و اتحاد چیست؟ و چه چیزامکانپذیری آن را در این شرایط استبداد نشان میدهد؟ چه راه یا ظرفی میتواند با فاکتور سرکوب مقابله کرده و آن را خنثی کند و هم اتحاد سیاسی رهبران کمونیست کارگری را تأمین کند و در نتیجه آن فعالیت وسیع سراسری و مشترک را ممکن کند؟ به این در ادامه خواهیم پرداخت، تا اینجا اما وجود همین صف رهبران محلی کمونیست در جنبش‌کارگری اولین دلیل مثبت بودن جواب به سؤال بالا است.

۲. منفعت مشترک طبقاتی

منافع مشترک طبقاتی در دفاع از حقوق خود، در بهبودی شرایط زیست و کار طبقه کارگر از جمله مطالبات مشترک طبقه کارگر در اکثریت واحدهای بزرگ و کوچک تولیدی هستند و همین امکان فعالیتی مشترک و هماهنگ را مستقل از نزدیکی یا دوری سیاسی سازماندهندگان و رهبران محلی اعتراضات به یکدیگر ممکن کرده است. مهم این است که امکان تمرکز مشترک بر منفعت طبقاتی مشترک امروز موجود است، سوال این است که از این منفعت طبقاتی مشترک برای تضمین یک فعالیت مشترک و سر و سامان دادن به جنبش مطالباتی کارگران استفاده میشود؟ مرزبندی های سیاسی ضروری و لازم و مهم هستند، سؤال اما اینجا این است که مستقل از این مرزبندی های سیاسی امکان یک فعالیت مشترک طبقاتی میان رهبران کمونیست طبقه کارگر در محل ممکن است؟ خواسته‌های مشترک در اعتراضات وسیع اما پراکنده طبقه کارگر نشان میدهد که این امر ممکن و واقعی است چنانچه منفعت مشترک طبقاتی را پیش از مرزبندی های سیاسی با یکدیگر قرار دهیم.

۳. متمرکز و در عین حال سیال

اعتراضات ۳۰ سال گذشته جنبش‌ کارگری در واحدهای بزرگ و کوچک تولیدی تمرکز مشترک بر مطالبات مشترک و وضعیت جنبش مطالباتی در دوره های مختلف این مبارزات، تلاش برای ایجاد تشکل های توده ای کارگران در مراکز مختلف، سازمان دهی و رهبری آن از طرف رهبران کارگری در محل که بخشی از آن رهبران کمونیست هستند از یکطرف ودر عین حال یک همکاری سیال میان رهبران کارگری از طرف دیگر را نشان میدهد. تبادل نظر در باره خواسته‌های مطرح شده، حمایت های متعدد از یکدیگر، صندوق های کمک مالی به یکدیگر، حمایت خانواده‌های کارگری از یکدیگر و غیره امروز جزو لحظات زندگی طبقه کارگر در ایران هستند. تمرکز پلیس سیاسی در شکستن این اتحاد و همکاری طبقاتی علیرغم اینکه در مواقعی ما را وادار به عقب نشینی کرده باشد، دامنه این همکاری سیال را نه تنها متوقف بلکه وسیعترهم کرده است. این شکل از تمرکز و در عین حال سیال بودن، راه حلی است که شرایط استبدادی زندگی و مبارزه این دوران به ما آموخته است. تمرکز جزو داده اتحاد و منفعت مشترک طبقاتی ما است، همکاری سیال نتیجه شرایط سرکوبی است که به ما تحمیل شده است. همکاری و اتحاد عمل در شرایطی که فضای سیاسی بازتر باشد قطعااز شکل سیال گذر خواهد کرد، امکان و وجود این همکاری سیال اما امروز یکی از دلایل جواب مثبت به سؤال بالا در باره امکان و درستی تشکیل کمیته های کمونیستی است.

کمیته های کمونیستی میتوانند محل  تمرکز سه فاکتور بالا باشند. کمیته کمونیستی نامی است که ما به تجمع فعالین محل در واحدهای تولیدی میدهیم. تجمعات و تشکلات و مراکز هم فکری همین امروز موجود هستند، ما کمیته های کمونیستی را توصیه میکنیم چرا که صرف کمیته بودن این تجمعات شکل فعالیت دیگری را بدست میدهد و تشکل فعالین محل را از شکل غیر تعریف شده وآکسیونی خارج و امکان یک فعالیت طولانی مدت تر و هم شکل تر و درنتیجه هماهنگ تری با سایر رهبران کارگری در واحدهای دیگر را ممکن میکند. چیزی که در آینده میتواند مبنای تشکل بزرگ‌ تر حزبی این کمیته ها با یکدیگر باشد.

آنچه که فعالیت کمونیستی مشترک امروزرا به یک فعالیت کمیته ای تبدیل میکند، اساساً تقسیم کار و تعهد مشترک در آن است. این تقسیم کار تضمین ادامه کاری جمع است. تقسیم کار مستقیما تعریف هر عرصه فعالیت را موجب میشود واز آنجا که تقسیم کار آگاهانه تعریف شده است، جای خالی رفقایی که دستگیر، اخراج و یا به هر دلیلی امکان فعالیت از آن‌ها گرفته‌شده است سریع‌تر پر می‌شود و به این ترتیب کل فعالیت مشترک تعطیل یا به تعویق نمی افتد. تقسیم کار تعریف شده از طرف دیگر استفاده بهتر و بیشتری از آن سیالی فعالیت مشترکی که در ابتدا به آن اشاره کردیم را موجب میشود. مسئولین هر عرصه در هر کمیته میتوانند بدون اینکه کل کمیته را وارد رابطه‌ای وسیع و در نتیجه خطرناک با کمیته های دیگر در واحدهای دیگر بکنند، مستقلا با یکدیگر در ارتباط باشند.

چهره علنی یا مبلغ، سازمانده، مروج، مسئول مالی، مسئول ارتباطات و یا مسئول امنیت از جمله مسئولینی هستند که در این تقسیم کار میگنجند. کمیته چهره علنی یا مبلغ را قاعدتاً به کسی میسپارند که اینکاره باشد، سازمانده کسی می‌شود که بهتر از دیگران آدم جمع میکند و مردم دارتر است. مروج را کسی میکنند که احاطه کافی بر نقد مارکسیستی دارد. امر مالی، پول و کمک جمع کردن هم به همین ترتیب، فعالیت تبلیغی، امنیت کمیته و یا ارتباطات که مسئول تماس با واحدهای تولیدی دیگر است و یا هر تقسیم کار دیگری که ضروری باشد مسئولیت هایی هستند که کمیته مشترکا تعریف و برایش کسی را انتخاب میکند. کمیته در جلسات منظم خود مشترکا تصمیم گیری میکند، مسئولین هر کار در این تصمیم گیری میدانند که چه باید بکنند؟ مسئولین هر کار منظما به کمیته گزارش میدهند و یکدیگر را در جریان کارها قرار میدهند. این آن شکلی است که ادامه کاری، امنیت و همکاری با کمیته های دیگر را بیشتر از اشکال متنوعی که امروز در مراکز و واحدهای تولیدی مختلف شاهد آن هستیم تضمین میکند.

آیا تنها توافق بر سر مانیفست کمونیست ویا نقد مارکسیستی از جامعه سرمایه داری بعنوان مبنای اتحاد اعضای یک کمیته کمونیستی کافی است؟ جایگاه سیاست و نقد به اوضاع روز چه میشود؟

برای ما وجود اختلافات سیاسی در نگرش به اوضاع سیاسی روز روشن است. ارزیابی های متفاوت از جناح های درونی رژیم، اختلاف بر سر تاکتیک برخورد به آنها، اختلاف بر سر اوضاع جهانی و آلترناتیوهای مطرح بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی و غیره گوشه کوچکی از اختلافات موجود در مورد ارزیابی از اوضاع سیاسی هستند.

سؤال ما این است که چه چیزی رهبران کارگری در محل را برای متحد کردن کارگران کارخانه خود و یا هدایت و به پیروزی رساندن خواسته‌های واحدهای تولیدی خود، متشکل میکند؟ توافق بر سر تحلیل از اوضاع جهانی؟ توافق برسر سیاست‌های غرب؟ توافق بر سر ارزیابی از جناح های رژیم؟ توافق بر سر آلترناتیو بعد ازسرنگونی جمهوری اسلامی؟ کدامیک از این اختلاافات و یا توافقات بطور جدی میتوانند رهبران کمونیست در محل را از یکدیگر دور و یا به یکدیگر نزدیک کنند؟ اینکه توافق بر سر نکات فوق کار مشترک با هم نظر شما را “راحتتر” میکند، نمیتواند دلیل درستی باشد و تنها دوری و پرت بودن از شرایط واقعی مبارزه و اتحاد طبقه کارگر را نشان میدهد. سرنوشت کل تشکل هایی که بنام طبقه کارگر و خارج از دایره کار و زندگی آن تشکیل شدند، تشکل هایی که بر سر همه آن نکات مربوط به اوضاع سیاسی با یکدیگر توافق داشتند، تشکل هایی که بعداً به دلیل اختلاف شان بر سر این یا آن نکته خود بارها شقه شقه شدند، بی‌ربطی این توافقات با سازماندهی مبارزه برای زندگی بهتر و دفاع از سنگرهای واقعی مبارزه طبقه کارگر را نشان دادند.

ما منکر اختلاف بر سر آلترناتیوهای مطرح در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی نیستیم، خود ما هم در این رابطه نه بی‌طرف و نه بی نظر هستیم. سؤال ما این ست که اولاً آیا توافق بر سر این امر شرط همکاری و تشکل ما در محل با یکدیگر است؟ و ثانیاً به فرض توافق بر سر این یا آن آلترناتیو، آیا نیرو و امکان واقعی تحقق آنرا داریم؟ آیا طبقه ما امروز در شرایطی هست که آگاهانه و مستقلا این یا آن آلترناتیو را متحقق کند؟ جواب ما به همه این سؤالات منفی است.

آیا این به معنی آن است که اوضاع سیاسی و آلترناتیوهای بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی ربطی به رهبر کارگری ندارد؟ آیا پرداختن به این سؤالات امر دیگران است؟ آیا ما از این طریق رهبران کارگری را از نقش تاریخی که باید ایفا کنند دور نمیکنیم؟

جواب اینجا هم منفی است. آینده پس از سرنگونی جمهوری اسلامی یکی از اساسی‌ترین مسایل مربوط به طبقه کارگر و رهبران کمونیست آن است. آینده مطلوب برای طبقه کارگر را تنها طبقه کارگر به نیروی خود میتواند بسازد و تأمین کند. دخیل بستن به طبقات دیگر، امید بستن به ترحم و همکاری طبقات دیگر بی راهه ای است که بارها شکست آنرا طبقه ما تجربه کرده است. اگر برای آینده مطلوب نیروی مطلوب خود را محتاج هستیم، آنوقت باید توضیح دهیم که این نیرو و این تشکل و اتحاد کجا و از چه طریقی ایجاد میشود؟

جواب این سؤال را میتوان در قامت یکی از احزاب تبعیدی در خارج کشور داد، میتوان یکی از این احزاب را بعنوان حزب طبقه کارگر و ظرف تشکل این طبقه معرفی کرد.این جواب اما تاریخا دیگر درست نیست. این احزاب دیگر جواب تحزب کمونیستی طبقه کارگر نیستند. ما قبلاً به مشکل احزاب تبعیدی پرداخته ایم.

امروز باید پایه‌های آن حزب کمونیستی طبقه کارگر را یکبار دیگر و در محل تشکیل داد. اگر طبقه کارگر قرار است با اتکا به نیرو و اتحاد خود به اهداف طولانی مدت خود دست یابد، اگر توافق داریم که این اتحاد واقعیتی اجتماعی، انسانی و قابل لمس است، اگر توافق داریم که قدرت طبقه کارگر در نقشش در تولید است و از اینجا باید قدرت اش را به کل جامعه نشان دهد، اگر توافق داریم که تشکل رهبران کارگری درهمان محل تولید و کار و در واحدهای تولیدی مبنای تجمع و اتحاد کارگران آن محل است، اگر توافق داریم که این اتحاد محلی سنگ بنای نیروی ما در جامعه برای آینده بهتر است، بنابراین چه چیزی میتواند پایه‌ای تر از توافق بر سر مانیفست کمونیست و نقد مارکسیستی از جامعه سرمایه داری برای آن صف رهبران کارگری باشد؟

تجارب رهبران کارگری در چند ساله اخیر نشان میدهد که این توافق بنیادی برای آغاز کار مشترک نه تنها کافی بلکه ضروری است. اختلاف بر سر موضوع مذاکره با کارفرمایان و دولت، با مسئولین محلی و یا نمایندگان این یا آن ارگان حکومتی اختلافی واقعی و زمینی برای ادامه و به پیروزی رساندن ویا عقب نشینی آگاهانه در اعتراضات فلان مجمع تولیدی است، اختلافی است که مستقیماً به آن منفعت مشترک طبقاتی مربوط است و باید برسر آن بحث کرد و مشترکا تصمیم گرفت درحالی که دخالت دادن اختلاف نظر درباره آینده بعد از جمهوری اسلامی در این مبارزه معین امروز صف مبارزه کارگری را متفرق میکند.

آینده بعد از جمهوری اسلامی مسله هرعضو کمیته کمونیستی و هر رهبر کارگری است. منوط کردن تشکل رهبران کارگری به این امر اما دخیل کردن فاکتوری است که امروز منجر به پراکندگی میشود. به سختی میتوان رفقای کارگر در محل را قانع کرد که چرا به این دلیل از هم دور شدیم؟ این را هم رهبران کمونیست بارها شخصاً تجربه کرده اند. در آینده فعالیت این کمیته ها قطعاً زمانی جواب به سؤال آینده جمهوری اسلامی حیاتی خواهد بود، امروز اما اختلاف نظر در این باره نباید مبنای دوری رهبران کارگری در محل با یکدیگر باشد.

آیا همین امر اتحاد رهبران کارگری را نمیتوان از طریق مجامع عمومی ویا سندیکاها پیش برد؟ اینجا هم می‌شود جمع شد و تصمیم مشترک گرفت و تقسیم کار کرد.

مجامع عمومی و یا شوراها تشکل های توده‌ای هستند. در دنیای واقعی مبارزه یک قدم پیش از تشکیل مجامع عمومی جمعی هست که این مجمع را ممکن کرده است. باید گروه موزیکی قبلاً موجود باشد تا ملت برای دیدنش جمع شوند. باید جمع یا کمیته ای قبلاً وجود داشته باشد که رفقای کارگرشان را به مجمع عمومی یا سندیکا فراخوان بدهد، باید جمعی مورد اعتماد کارگران موجود باشد. تا به این فراخوان جواب مثبت داده شود.

مستقل از تفاوتهای مجمع عمومی و سندیکا که فعلاً موضوع این بحث نیستند، این درست است که در مجمع عمومی ویا سندیکا کارگران جمع می‌شوند و تصمیم میگیرند و برای پیش برد این تصمیمات تقسیم کار میکنند. جنبش کارگری اما مانند هر جنبش اجتماعی دیگری شامل گرایشات مختلف است، کمونیسم یا مارکسیسم یکی از این گرایشات است. رهبران کمونیست چه موافق مجمع عمومی باشند و چه سندیکا، قبل از هر تجمعی با یکدیگر همفکری میکنند. کمیته های کمونیستی ظرف این هم فکری هستند.

برای جواب دادن به گرایشات دیگر، برای کسب آرای کافی، برای حفظ خود، برای هر لحظه حضور در تجمع توده‌ای قبلش همفکری میشود. اینرا رهبران کارگری روزانه شاهدش هستند، بخصوص در شرایط حاکمیت استبداد.

نقش جریانات رفرمیستی چون حزب توده و یا حزب چپ (فدایی) را چگونه میبینیم؟

مستقل از نقش تاریخی مخرب این جریانات، باید این جریان را بعنوان یکی از گرایش های موجود در جنبش طبقه کارگر به رسمیت شناخت. این جریان بخصوص آنجا که خود را با حزب توده تداعی میکند صاحب سنت است. امکان گرایی و مبارزه درچهارچوب امکانات برای مثال شعارهایی هستند که به بهانه آن تلاش میکنند مبارزات طبقه کارگر را بزیر پرچم اصلاح ساختارهای درونی حکومت بکشانند. نقد این جریان نه به کلیت سرمایه داری بلکه ویژگی ها و کاستی های و ساختارهای حکومتی است. در ادبیات این جریان نه کارمزدی و استثمار طبقه کارگر که سازمان بد تولید و دستگاه دولتی ونامناسب بودن سازمان تولید اجتماعی است که نقد میشود. این جریان همانطور که گفته شد یکی از گرایشات جدی موجود در جنبش کارگری است. بحث و جدل با طرفداران این جریان در اعتراضات کارگری روزانه، جواب دادن به نکات آنها و نشان دادن راه نادرستی که توصیه میکنند یکی از صحنه های مبارزه سیاسی است. دفاع از منفعت مشترک طبقاتی یک جنبه اش هم دخیل نبستن به جناح های حکومت و پشت کردن به رفقای کارگر خود در محل هم هست. باید به رفقای کارگرمان نشان دهیم که دخیل بستن به این یا آن جناح حکومت برای مثال به ضرر ما است. ایستادن در مقابل این سنت نه ازسر ایدئولوژیک بلکه از سر نادرست بودن راهکارهای پیشنهادی آنها در مبارزات روزمره مان است.

این جریانات مانند خانه کارگر و شوراهای اسلامی حکومتی ممکن است برای کارگران “طلب حق” بکنند، سازمان داشته باشند و سازمان بدهند اما ماهیت متفاوتی ندارند. اختلاف آنها در وجود ولی فقیه است. در چهل سال گذشته این جریانات که در طبقه کارگر مبلغ ایجاد سندیکا بوده اند هیچگاه پنهان هم نکرده اند که تحقق این امر از طریق نفوذ در شوراهای اسلامی و خانه کارگر ممکن میشود. ماهیت اصلاح طلبی و ناسیونالیستی این جریان مانع طبقه کارگر برای وجود صف آگاه و متحد خود است.

در غیاب کمیته های کمونیستی که منافع امروز و فردای کارگران را نمایندگی کنند اینها حضور فعالی خواهند داشت.

اگر روال فروریزی و یا از هم پاشی جمهوری اسلامی آغاز شد، باید تا تشکیل حزب طبقه کارگر دست روی دست بگذاریم؟

رهبران کمونیست طبقه کارگر همین امروز هم دست روی دست نگذاشته اند. نگاه کوتاهی به کل اعتراضات سازمان داده شده در مراکز صنعتی و مراکز کار این را نشان میدهد. از هم پاشی جمهوری اسلامی میتواند در یکماه آینده یا یکسال آینده اتفاق بیفتد، سؤال از نظر ما این است که چطور باید خود را برای آن آماده کرد؟ طرح کمیته های کمونیستی راهی برای آماده‌شدن سریع برای دخالت دراین اوضاع هم هست.

فرض کنیم که جمهوری اسلامی در یکسال آینده فروخواهد پاشید، تکلیف طبقه کارگر و رهبران کمونیست آن چیست؟ ما یا یکبار دیگر در غیاب تشکیلات و تحزب کمونیستی خود قربانی اهداف طبقات دیگر میشویم، یا با اتکا به نیروی خود طبقه کارگر در این تحولات شرکت میکنیم. بورژوازی و طبقات دارا از امکانات وسیعتری در دخالت در این اوضاع برخوردارند.   اما کمونیست‌ها و طبقه کارگر چطور میتوانند این خلاء را در کوتاهترین زمان ممکن رفع کنند؟ همانطور که قبلاً گفتیم میتوان یکی از احزاب تبعیدی را بعنوان حزب طبقه کارگر معرفی کرد و خیالمان را راحت کنیم، راه پر کردن آن خلاء هم به معنی پیوستن به یکی از این احزاب خواهد بود، این حتماً بعنوان راه حل طرح شده و میشود، راه حلی که از نظر ما درست نیست.

جواب درست به نظر ما ساختن پایه‌های یک حزب واقعی کمونیستی طبقه کارگر است و کمیته های کمونیستی میتوانند قدم اول در این راه باشند.

آیا احزاب تبعیدی در خارج کشور هیچ نقش مفیدی ندارند؟

بسته به اینکه این احزاب رابطه خود را با طبقه کارگر و رهبران آن چگونه تعریف میکنند، میتوانند نقشی مفید یا مخرب داشته باشند. ما قبلا در نوشته‌ای بنام احزاب تبعیدی و مشکل تحزب کمونیستی طبقه کارگر در ایران در این باره گفتیم که:

بدون اینکه قصد رد یا تأیید سیاستهای حزب یا سازمانی را داشته باشیم. تأکید ما بر این است که نقشی که احزاب در تبعید امکان اجرای آنرا دارند دخالت سیاسی و کمک به روشن کردن افق سیاست‌های کمونیستی است. این مبارزه میتواند در کنار تلاش رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر در محل قرار گیرد و کمکی به آن‌ها برای شکل دادن به صفوف متحد خود باشد. این آن نقش واقعی است که بعد از رد و نقد رهبری احزاب در تبعید باید بر آن تأکید کرد.

اینجا منظور نه سیاست‌های عمومی و شناخته شده کمونیستی که برای نمونه در مانیفست کمونیست مدون شده‌اند، بلکه منظور سیاست‌های روز هم هستند. بخش مهمی از مبارزه طبقه کارگر مبارزه نظری و روشن کردن افق و سیاستهای کمونیستی و کارگری است واین دیگر ربطی به محل داخل یا خارج کشور ندارد.

عقاید سیاسی و نقد امری جهان شمول هستند. امروز بعد از انقلاب الکترونیکی و امکانی که ارتباطات اینترنتی در جهان ایجاد کرده است، سیاست را پیش از هر زمان جهانی کرده است. این همان ابزاری است که احزاب در تبعید میتوانند با استفاده از آن نقش مثبت خود را ایفا کنند. از این لحاظ جایگاه سیاسی و نظری که احزاب و گروه های در تبعید دارند میتواند بمراتب واضح تر از آن باشد که خود این احزاب ادعا میکنند. در مقایسه با مقوله تامین رهبری جنبش کارگری، تشکیلات و سازمانهای توده ای و رهبری این مبارزات، تاثیر گذاری بر نظرات و سیاست محدودیتی ندارد. نشناختن این جایگاه واقعی مشکل اصلی احزاب در تبعیداست. شناختن این جایگاه واقعی است که این احزاب را نه آلترناتیو یا بدیل بلکه در کنار تلاش کارگران کمونیست برای ساختن حزب کمونیستی شان قرار میدهد.

امر سازمانیابی کمونیستی طبقه کارگر نه از کانال رهبری و یا پیوستن به این احزاب تبعیدی بلکه مستقل از آن ممکن میشود. احزاب در تبعید میتوانند بعنوان کانون های فکری گرایشات گوناگون در طبقه کارگر در کنار تلاش و فعالیت هر یک از این گرایشات در ایران قرار گیرند. امر سازمان یابی کمونیستی طبقه کارگر از نظر ما از طریق سازمان ها و کمیته های کمونیستی میگذرد که به خود و امری که دنبال میکنند، جنبشی مینگرند.

لازمه متحد و متشکل بودن طبقه کارگر آگاه که در ابعاد میلیونی دیگر خاموش نمانده است وجود حزب کمونیستی اش است که در برگیرنده کارگران کمونیست طبقه کارگر و روشنفکران کمونیست در جامعه باشد. سلول های پایه ای این حزب همان کمیته های کمونیستی است. جامعه ایران یک بار دیگر و در میانه نارضایتی عمیق و مبارزه برای زیر و رو کردن نظم و دولت کنونی جمهوری اسلامی قرار گرفته است و طبقه کارگر و کمونیستها نیازمند حضور صف متحد و سازمانیافته خود در این رو در رویی عظیم می باشند. چنین حزبی در اتکا به خود و سازمان و نفوذ توده ای اش در میان طبقه کارگر و جامعه، در جدال برای گرفتن قدرت سیاسی یک پای اساسی است و برقراری جمهوری سوسیالیستی در ایران نیازمند انقلاب سوسیالیستی است.

فراخوان ما به همه رهبران كمونیست طبقه كارگر و به همه روشنفکران کمونیست قرار دادن جنبش كمیته های كمونیستی درمقابل حذف ضرورت تحزب كمونیستی است!

دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران

بهرام مدرسی – اسد گلچینی

٢ اردی‌بهشت ١٤٠٠ – ٢٢ آوریل٢٠٢١

www.dar-rah.com

mail@dar-rah.com

mail@bahram-modarresi.com

asadgolchini@gmail.com

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate