اصلاح اشتباهاتی در کتاب “گلزار شقایق ها “

کتاب “گلزار شقایق ها در برگیرنده ناگفته های زنان مبارز کردستان ایران” از طرف گلرخ قبادی عزیز و “نشر نقطه” منتشر شده است. این دومین کتاب گلرخ قبادی است که اخیرا انتشار یافته است. کتاب اول با عنوان “شقایق ها بر سنگلاخ زندگی و زمانه یک زن کرد از کردستان ایران” است. هر دو کتاب بر اساس دیدگاه های امروز نویسنده به تاریخ مبارزات و حوادث مهم در کردستان در سالهای گذشته می پردازد.

در بخش “گفتگوی گلرخ قبادی با نازاد برواری” که از صفحه ۹۶ کتاب شروع میشود و در جاهایی که نازار برواری عزیز به شرح چند واقعه مربوط به تشکیلات مخفی کومه له در شهر مهاباد در سال های ۱۳۶۰ و ۶۱ دارند، اشتباهاتی وجود دارد. از جمله به مساله دستگیری من و مسایل دیگری اشاره میکنند که در برگیرنده دقت کافی نیست و متاسفانه نه نویسنده و نه مصاحبه شونده به هنگام بازگویی و نشر این مسایل نیازی به سوال و یا چک کردن این مسایل مهم با افراد دارای مسئولیت در آن دوره در تشکیلات کومه له در شهر مهاباد ندیده اند. این هم روشی است، در حالی که دو عضو دیگر کمیته شهر و من که آن زمان در کمیته شهر مهاباد بودیم “خوشبختانه” در قید حیاتیم. “نشر نقطه” هم به همین شکل کتاب را منتشر کرده است. ممکن است در موارد دیگری این بی دقتی ها وجود داشته باشد. در اینجا لازم می بینم که به چند مورد برای اطلاع خوانندگان و برای ثبت نزد ناشر و نویسنده، اشاره کنم.

در صفحه ۱۰۳ در مورد تشکیلات مخفی مهاباد، کارکرد آن و جایگاه تشکیلاتی افراد دقت وجود ندارد مثلا، رفیق همایون ناظری عزیز در کنگره دوم کومه له شرکت نداشت. همه اعضا کمیته شهر مهاباد که رفیق همایون هم یکی از اعضایش بود در آن زمان حتی “پیش عضو” کومه له هم نبودند. شش ماه بعد از کنگره دوم ، دبیر کمیته به عضویت کومه له پذیرفته میشود.

در صفحه ۱۰۴ و در شرح بخشی از دستگیری ها نازدار برواری به مساله دستگیری و “فرار” من اشاره می کنند و می گویند که من بعد از فرار به منزلی که وی هم آنجا بوده است رفته و ماجرا را برایشان بازگو کرده ام. لازم است تاکید کنم که من بعد از دستگیری فرار نکردم. در زمان دستگیری، من در مکان و شرایطی بودم که به چیزی غیر از فریب دادن دشمن یا تیرباران شدنم، و از جمله فرار، نمیتوانستم اصلا فکر هم بکنم. من دستگیر شدم و به مدت بیش از شش ساعت در مقر پاسداران مستقر در سیلوی مهاباد زندانی و مورد بازجویی و آزار بودم و بعد از این مدت زندانبانان را توانستم متقاعد کنم که من غیر از پرداختن به کار و زندگی معمولی به کار دیگری مشغول نیستم. به دلیل وضعیت به هم ریخته شهر خوشبختانه به مرکز سپاه و اطلاعات در آن طرف شهر انتقال داده نشدم.

تا اینجا و فعلا بطور مختصر اشاره کنم که چرا در این روز من دستگیر شدم. ماجرا به این ترتیب بود که روز قبل از این اتفاق، شهر مهاباد شاهد یک عملیات بزرگ پیشمرگان کومه له بر علیه نیروهای پاسدار و نظامی رژیم بود و تقریبا تمام طول روز شهر بر سر نیروهای رژیم خراب شده بود و تلفات سنگینی از هر لحاظ به آنها وارد شد. رفقای ما همه سلامت بودند. اگر اشتباه نکنم بیش از دو “پل” یعنی بیش از شصت نفر از رفقای پیشمرگ در این عملیات شرکت داشتند. شب قبل از عملیات این رفقا همراه تجهیزات واحد ها، در سه محل امن و حفاظت شده در محل های بسیار حساس و مرکزی شهر مهاباد اسکان داده شدند و در طول روز و تا لحظه خارج شدن رفقا از این سه محل و شروع عملیات، کمیته شهر و واحد نظامی تشکیلات مخفی شهر مسئولیت حفاظت، تدارکات، مراقبت و امنیت این محل ها و رفقا بود. از کمیته شهر من در ارتباط با واحد نظامی تشکیلات مخفی بودم و تمام آن روز و تا نیمه شب با مسئول این واحد با هم بودیم و در ارتباط نزدیک با هم بودیم. با پایان این عملیات بزرگ و خارج شدن پیشمرگان کومه له از شهر، اخبار این عملیات با همه جزئیات در اعلامیه و تراکت های بزرگ بوسیله تشکیلات شهر در چند مرکز شهر به دیوارها زده شد و به اطلاع عموم رسید.

فردای این روز و با روشن شدن هوا عملیات پاسداران و نیروهای امنیتی و نظامی در شهر شروع شد و بطرز وحشیانه ای صد ها نفر از جوانان را دستگیر و از خانه هایشان بیرون آورده و یا در خیابان های شهر به صورت نشسته نگاه داشته بودند. منزلی که محل زندگی من هم بود مورد بازرسی قرار گرفت و خوشبختانه بنا به عادت تمام مدارک کمیته شهر و کتابها جاسازی شده بودند. گروهی که مشغول بازرسی دقیق خانه بود یک خبرنامه کومه له و چند کتاب در اطاقهای دیگر و یک بیل نظامی در زیرزمین پیدا کردند. خوشبختانه نازدار برواری و علی آشناگر و بچه هایشان در منزل نبودند. من دستگیر و به مقر سیلوی سپاه که در حوالی تپه قاضی و محل زندگی ما بود برده شدم.

بعد از آزادی با همه ترتیبات لازم برای رد کردن هر نوع تعقیب و مراقبتی، به منزل یکی از اعضای کمیته شهر رفتم که دیگر اعضا کمیته هم در آنجا بودند و جلسه کمیته را برگزار کردیم. هیچ رفیق دیگری در این منزل حضور نداشت. اتفاقات شب قبل که همه در جریان بودند و ماجرای دستگیری را با همه جزئیات به اطلاع جلسه کمیته رساندم. کمیته تصمیمات فوری، درست و مهمی در مورد احتمالات بعدی، مراقبت از رفقا و پاکسازی های لازم و … گرفت و اقدام به اجرا کردیم که از جمله همان شب من از شهر خارج شدم و ماندن من در مهاباد از نظر خودم منتفی بود. چند روز بعد در جلسه با دکتر جعفر شفیعی عضو کمیته مرکزی، تصمیم کمیته مرکزی برای بازگشت من به شهر مهاباد را به من اطلاع داد. مسئولیت کمیته شهر مهاباد بعد از دستگیری و اعدام رفیق عزیز احمد شعبانی به عهده من بود. بعد از حدود دو ماه مخفی بودن در منزل دو رفیق عزیز کومه له در روستای درمان که در ارتباط نزدیک با رفقای کمیته شهر هم بودم توانستم به مهاباد برگردم. این مدت ما توانستیم اطلاعاتی از نیروهای مستقر در مقر سیلوی سپاه کسب کنیم و با اطمینان بیشتری توانستم به مهاباد برگردم.

امیدوارم من هم بتوانم سالهای فعالیت تشکیلات مخفی کومه له در شهر مهاباد و این قبیل اتفاقات را با جزئیات بنویسم.

بنابراین به عهده نویسنده و ناشر کتاب است که چگونه میخواهند این اشتباهات را تصحیح به صورت علنی اعلام کنند.

۳۰ بهمن ۱۳۹۹

۱۸ فوریه ۲۰۲۱

asadgolchini@gmail.com

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate