یوگسلاوی در آتش هولناک‌ترین بربریت غرب در پایان قرن بیستم …واشنگتن و لندن نویسندگان اصلی سناریوهای اقدامات تروریستی

یوگسلاوی در آتش

هولناک‌ترین بربریت غرب در پایان قرن بیستم

والری بورت (VALERY BURT)

ا. م. شیری

٢۵ سال پیش، در ٢۴ مارس سال ١٩٩٩، نیروهای هوایی ناتو به رهبری آمریکا با آغاز جنگ در مرکز اروپا، یوگسلاوی را بی‌رحمانه بمباران کردند. در نتیجۀ این تهاجم جنون‌آمیز، که وقیحانه «مداخلۀ بشردوستانه» نامیده شد، بیش از سه هزار شهروند یوگسلاوی کشته شد. حدود ۴٠ هزار ساختمان مسکونی تخریب گردید یا آسیب دید. یوگسلاویِ غرقه در خون که ۴٠٠ هزار بمب و موشک بر سر آن ریخته بودند، خیلی زود مثله شد و از نقشۀ جهان و اروپا محو گردید.

غرب به «دفاع» از آلبانیایی‌‌تباران کوزوو تظاهر کرد. اما معلوم بود که بیشتر آن‌ها تروریست‌های جدایی‌طلبی بودند که سرزمین‌های دیگران را تصرف کرده بودند. ارتش ناتو برای بازگرداندن «حقوق» آن‌ها و وادار کردن سلابادان میلوشویچ، رئیس جمهور یوگسلاوی به تسلیم، نسل‌کشی علیه شهروندان یوگسلاوی را آغاز کرد.

هنگامی که ژنرال‌های غربی برای بمباران بلگراد، نووی‌ساد، سوبوتیسا، شاباچ، پادگوریتسا، نیش و دیگر شهرهای یوگسلاوی آماده می‌شدند، اطمینان دادند که به هیچ تأسیسات صلح‌آمیز در قلمرو یوگسلاوی آسیبی نخواهد رسید. زیرا، آن‌ها سلاح‌های با دقت بالا و «هوشمند» در اختیار دارند.

وعده‌های ارتش یک دروغ وقیحانه بود: خلبانان ناتو، به سهو یا به عمد، محموله‌های مرگبار را به مدت ۷۸ روز در توقفگاه‌های قطار، راه‌آهن، مدارس و ساختمان‌های مسکونی رها کردند. خانه‌ها منفجر می‌شدند؛ در شعله‌های آتش می‌سوختند؛ مردم فریاد می‌زدند؛ آمبولانس‌ها و ماشین‌های آتش‌نشانی آژیرکشان سر می‌رسیدند. هر روز هوا با نوای ملودی‌های غم‌انگیز در هم می‌آمیخت و دسته‌های سوگوار در مجموعۀ بی‌پایان راه می‌رفتند.

در این زمان اروپایی‌ها خوش می‌گذراندند؛ شادی می‌کردند؛ عاشق می‌شدند؛ بچه به دنیا می‌آوردند؛ در قمارخانه‌ها و کازینوها پول هدر می‌دادند و برای تعطیلات تابستانی برنامه‌ریزی می‌کردند. هیچ کس به یوگسلاوی بدبخت اهمیت نمی‌داد. هیچ کس، جز روسیه.

[آن ۷۸ روز تلخ، روزهای دیوانگی تروریست‌های ناتو، ماه‌ها و روزهای قبل و بعد آن را من هم خوب به یاد دارم. هنوز از شوک تحزیه و مثله کردن اتحاد شوروی به خود نیامده بودم که فاجعۀ یوگسلاوی آغاز شد. بر اساس اخبار و گزارشات مطالبی تهیه یا ترجمه می‌کردم. زمانی که در خبرهای گفته شد بمب‌افکن‌های جنایتکاران غرب قطار مسافری را روی پل دانوب بمباران کردند، گریه‌های کودکانه سر دادم. از ناتوانی می‌سوختم؛ از سر عجز می‌گریستم. بخصوص از توهین و اهانت‌ها، طعنه‌‌ها و زخم‌زبان‌های چپ‌های چپه شده به راست، فریب‌خوردگان دروغ‌های مقامات، رسانه‌ها و ایدئولوگ‌های غربی که بلی، این «آدم» (من، مترجم این مطلب) عقلش را پاک از دست داده، از «دیکتاتور یوگسلاوی» (میلوشویچ) دفاع می‌کند، می‌سوختم و جزغاله می‌شدم. اما مطمئن بودم که آفتاب تا ابد پش ابر نمی‌ماند. از این رو، بی‌اعتنا به همۀ لاطائلات آن روزها، با جدیت و پشتکار هر چه بیشتر به کار تحقیق و بررسی جنایات تروریست‌های ناتو و تروریسم دولتی رژیم‌های امپریالیستی ادامه دادم و الخ…].

از مسکو و دیگر شهرهای روسیه، مانند همیشه، فریادهای اعتراض و فراخوان برای دفاع از برادران اسلاو شنیده می‌شد. با این حال، باریس یلتسین جرأت نکرد با «دوست» خود، بیل کلینتون قاطعانه صحبت کند. و چنان روی میز بکوبد که در واشنگتن شنیده شود. زیرا، شهامت دفاع از یوگسلاوی و وارد شدن به رویارویی با آمریکا را در خود نیافت.

… چند روز قبل از شروع بمباران‌ها، یلتسین صدای خود را بلند کرد: «من از تمام دنیا درخواست می‌کنم. خطابم به افرادی است که از جنگ جان سالم به در برده‌اند. من از کسانی که این بمباران‌ها را تجربه کرده‌اند، درخواست می‌کنم. من به فرزندان آن‌ها توسل می‌جویم، من به همۀ شخصیت‌های سیاسی رجوع می‌کنم. بیایید در حالی که هنوز چند دقیقه باقی مانده است، کلینتون را متقاعد کنیم که به این اقدام شریرانه و فاجعه‌‌بار دست نزند…

من تقاضا می‌کنم: به خشم سراسری روسیه بپیوندید. ما البته هر کاری از دستمان بر ‌آید انجام می‌دهیم، اما نمی‌توانیم به هر کاری دست بزنیم. یعنی می‌توانیم ولی وجدان ما اجازه نمی‌دهد. بیایید کلینتون را در این مسیر متوقف کنیم و به او کمک کنیم که خودش از این گام فاجعه‌آمیز جلوگیری کند…».

فراخوان ضعیف، نامشخص، تقریباً ملتمسانه بود. حتی رئیس جمهور آمریکا شایسته ندید که به فراخوان یلتسین پاسخ دهد. کلینتون هنگام اعلام آغاز عملیات نیروهای متفقین مانند همیشه شاد بود. اما لبخندش مثل یک پسر شیطون خجالت‌زده بود. او همینطور بود. سر و صدای کرکنندۀ رسوایی که در پی افشای رابطۀ رئیس آمریکا با مونیکا لوینسکی، کارمند جذاب کاخ سفید به راه افتاده بود، هنوز فروکش نکرده بود.

رسوایی جنسی کلینتون می‌توانست به استیضاح او منجر شود. اما کلینتون تمام سعی خود را کرد: او دروغ گفت، به همسرش تملق کرد و به کتاب مقدس سوگند یاد کرد که دیگر این مسخره‌بازی را تکرار نخواهد کرد. و آمریکایی‌ها به او باور کردند. او نفس راحتی کشید، اما حالا باید خودش را دوباره تثبیت می‌کرد و اعتبارش را بالا می‌برد. و در این زمان یک فرصت طلایی پدید آمد – یک جنگ کوچک پیروزمندانه در اروپا…

در واقع، بمباران وحشیانۀ یوگسلاوی به منظور تطهیر کلینتون از کثافات حرفه‌ای آغاز شد. از مارس تا ژوئن ١٩٩٩ با راکت‌ها و بمب‌ها، با خنده‌های تمسخرآمیز تروریست‌ها و جدایی‌طلبان کوزوو «شستشو» داده شد.

این یک جنایت جنگی واقعی بود. هیچ یک از رهبران غربی به جای او پاسخ ندادند. علاوه بر این، از آن‌ها تجلیل شد: در کوزوو، بنای یادبودی برای «حافظان صلح» – کلینتون و مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه او ساخته شد.

… بلگراد یکی از بلادیده‌ترین شهرهای جهان است. در قرن بیستم چهار بار بمباران شد. بار اول- در ژوئیه ١٩١۴، زمانی که کشتی‌های جنگی اتریش-مجارستان، مستقر در رودخانه ساوا، به گلوله‌باران پایتخت صربستان شروع کردند. این مقدمۀ شروع جنگ جهانی اول بود.

چند ماه بعد بلگراد سقوط کرد، اما صرب‌ها به زودی شهر خود را آزاد کردند. متفقین – نیروهای آلمان و بلغارستان به کمک اتریش-مجارستان آمدند. با این حال، بلگراد تقریبا یک سال دیگر قهرمانانه مقاومت کرد. آگوست فون مکنسن، ژنرال آلمانی در خاطرات خود نوشت: «ما با سربازان افسانه‌ای که با شجاعت بی‌سابقه‌ای از خود دفاع می‌کردند، جنگیدیم».

پس از ٢۵ سال، در آووریل سال ١٩۴١، جنگ هیتلر علیه یوگسلاوی آغاز شد. اسکادران‌های لوفت‌وافه به بلگراد حمله کردند و بمب‌ها و گلوله‌های بی‌شمار بر سر شهر ریختند. شهر به ویرانه تبدیل گردید، هزاران نفر جان باخت.

سری کاملی از بمباران‌ها به نام «عید پاک خونین» در تعطیلات مسیحی در آوریل ١٩۴۴ رخ داد. این کار نازی‌ها نبود، بلکه کار خلبانان نیروی هوایی انگلیسی-آمریکایی- اسکادران متشکل از بمب‌افکن‌های سنگین با نام مشخصۀ لیبراتور- «آزادی‌بخش» به بلگراد و دیگر شهرهای یوگسلاوی بود.

متفقین به تأسیسات صنعتی و حمل و نقل یوگسلاوی حمله کردند، اما اساساً مناطق مسکونی، بیمارستان‌ها و مدارس، همچنین،  کلیساهایی که در آن‌ها مراسم نیایش برگزار می‌شد، مورد حمله قرار گرفت. و این کار تصادفی انجام نشد. روی بمب‌ها نوشته شده بود: «عید پاک مبارک»!

اسقف صرب، گاوریلا پنجم (دوژیچ-مدنیکا) نوشت که حملات هوایی بلگراد را به یک بیابان تبدیل کرد. وی خاطرنشان کرد که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها احساس عشق و ایمان به مسیحیت را که بدون آن انسان نمی‌تواند در دنیا زندگی کند، از دست داده‌اند.

این سخنان، پس از گذشت سال‌ها، در سال ١٩٩٩ در جریان کشتارهای جدید ساکنان یوگسلاوی دوباره عینیت یافت…

با این حال، روسیه اعتراض خود را با صدای بلند علیه نسل‌کشی ابراز کرد. یوگنی پریماکوف، نخست وزیر با اطلاع از آغاز بمباران یوگسلاوی در هواپیمایی که برای مذاکره عازم واشنگتن بود، تصمیم گرفت این سفر را لغو کند. او در فراز اقیانوس اطلس به هواپیما دستور داد به مسکو بازگردد. این اقدام جسورانۀ سیاستمدار روس با نام «حلقۀ پریماکوف» در تاریخ ثبت شد.

افسوس، این نیز به متوقف کردن وضعیت فاجعه‌بار کمکی نکرد. اما اتفاق دیگری افتاد که می‌توانست نقشه‌های غرب را وارونه کند. در آغاز آوریل ١٩٩٩، مجمع یوگسلاوی قطعنامه‌ای دایر بر «پیوستن  جمهوری فدرال یوگسلاوی به اتحادیۀ بلاروس و روسیه» تصویب کرد.

این سند در روسیه طرفداران زیادی داشت. یکی از آن‌ها نمایندۀ گروه پارلمانی «حاکمیت خلق»، رئیس سابق کابینۀ وزیران اتحاد جماهیر شوروی، نیکولای ریژکوف بود. او گفت: «فکر می‌کنم که ما قطعاً باید امروز تصمیم بگیریم. اگر آن را نپذیریم، اگر اتحادیۀ جدیدی تشکیل ندهیم، به گمانم آیندۀ ما بسیار تاریک خواهد بود. و نه تنها کشور ما، بلکه کشورهای دیگر. یکی یکی دیر یا زود نابود یا اشغال خواهیم شد…»

این سیاستمدار، گویی آینده را می‌دید!

قطعنامه در مجمع دومای دولتی فدراسیون روسیه و مجلس نمایندگان مجلس ملی جمهوری بلاروس به تصویب رسید. یلتسین حرف آخر را زد، اما او حاضر به عمل نشد…

ویدئویی که در آن جو بایدن، رئیس جمهور کنونی آمریکا، سناتور ایالت دلاور در سال ١٩٩٩، پیشنهاد حمله به یوگسلاوی را ارائه داد. موجود است. او خواستار ریختن بمب بر سر جمعیت این کشور تا زمانی شد که «بر سر عقل بیایند».

نقل قول دیگری از بایدن: «ما باید به بلگراد برویم و باید به سبک ژاپنی-آلمانی این کشور را اشغال کنیم. این تنها چیزی است که در نهایت کارساز خواهد بود».

بایدن در طول یک ربع قرن تغییر نکرده است. اکنون او با بی‌تفاوتی به حملۀ نیروهای مسلح اوکراین به اهداف غیرنظامی و کشتار غیرنظامیان در شهرهای روسیه نگاه‌ می‌کند.

مأخذ: بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2024/03/29/

١٠ فروردین- حمل ١۴٠٣

_________________________________

واشنگتن و لندن نویسندگان اصلی سناریوهای اقدامات تروریستی

الکسی بلوف (ALEXEY BELOV)

ا. م. شیری

چه کسی و چرا به کشتار مردم در کروکوس نیاز داشت؟

پس ازحادثۀ روز جمعه، پنهان کردن احساسات طبیعتاً دشوار است. در غیر این صورت درک معنی آنچه رخ داد و دلایلی که دشمنان ما به انجام چنین اقدام وحشتناکی تصمیم گرفتند، کاملاً غیرممکن خواهد بود. فقط با خونسردی می‌توان به شناسایی اهداف کارگردانان این کابوس خونین، کارگردانانی که اثری از ترحم یا احساسات در آن‌ها یافت نمی‌شود و فقط بر اساس اصل سود یا زیان خود تصمیم می‌گیرند، موفق شد.

از بدیهیات شروع می‌کنیم. حتی بر اساس اولین اعتراف تروریست‌های بازداشت شده، واضح است که طرح استخدام آن‌ها با کوچکترین جزئیات همان طرحی است که در آماده‌سازی برای قتل ماکسیم فومین (ولادلن تاتارسکی) و همچنین برای متقاعد کردن ده‌ها نفر از ما استفاده شد. شهروندان مورد نظر در انتخابات اخیر ریاست جمهوری روسیه عمداً به برگه‌های سبز رنگ رأی خدشه وارد می‌کردند.

پول، اخاذی، متارکه و ارعاب خطوط آشنای به اصطلاح «مراکز تماس» هستند که از مدت‌ها پیش به امر عادی در اوکراین تبدیل شده است. یک برنامۀ اثبات شده که در نهایت «مشتری» را به چنان زامبی تبدیل می‌کند که حتی نمی‌تواند به روشنی توضیح دهد که چگونه به این دام افتاده است.

برای ترور ولادلن به ترپووا علاوه بر وعدۀ پول، یک نیم تنۀ پر از مواد منفجره «هدیه» می‌شود و همزمان او را متقاعد می‌کنند که کار بزرگی انجام می‌دهد. به «آفات سبز» قول تسویۀ بدهی‌هایشان داده می‌شود یا با بدهی‌های جدید تهدید می‌شوند. به گفتۀ یکی از قاتلان در کروکوس، به او ۵٠٠ هزار روبل وعده داده شد تا «فقط به مردم شلیک کند». جالب است که با نیم میلیون روبل بدبخت، نه می‌توان صاحب منزل شد نه حتی خودرو! اما به «ازای» آن، جان چندین ده انسان را می‌توان گرفت. اصلا این چطور ممکن است؟

و این همان عصب‌شناسی زبان یا همان عصب- زبان‌شناسی است که برخی وجود آن را در حالی سرسختانه منکر آن می‌شوند که برخی دیگر با تمام توان از آن استفاده می‌کنند. و این هم آنچه که الکسی چادایف، فیلسوف و دانشمند علوم سیاسی در این باره می‌نویسد:

«در هر اتفاقی که در بارۀ انتخاب می‌افتد، فقط یک نکتۀ واقعاً نگران‌کننده برای من وجود دارد. این توانایی دشمن ما – نه برای اولین بار، بلکه برای اولین بار در مقیاس نسبتاً گسترده برای تبدیل مردم به هواپیماهای انتهاری بی‌سرنشین با ترفندهای دستکاری شعور است که بارها ثابت شده و برای برخی‌ها ساده، برای برخی دیگر پیچیده‌تر است. در همه حال، ماهیت آن یکسان است…».

او در ادامه می‌نویسد:

«هیچ تفاوتی بین واعظی که از طریق اینترنت به داشا تیکوکا آموزش داد که از روس‌های طرفدار پوتین متنفر باشند یا واعظی که از طریق اینترنت به روشن جمشیداوف‌ نفرت از کافران را القاء کرد و همچنین، یک کارمند مرکز تماس که نحوۀ تسویۀ بدهی‌ها را با استفاده از یک لولۀ سبز نورانی آموزش داد، وجود ندارد. در هر سه مورد، شخصیت اصلی حتی آن‌ها نیستند، بلکه کسی است که برای وعاظ و کارمند مرکز تماس فیلمنامه می‌نویسد».

تصور می‌کنم فقط موارد فوق کافی است تا برای همیشه از شک و تردید در مورد ردپای اوکراینی در این مورد خلاص شویم. تمایل قاتلان برای پنهان شدن در اوکراین نشانۀ قوی‌تر شباهت دستخط تروریست‌هاست. این تنها نزدیکترین نقطه در روی نقشه به مسکو است، که آن‌ها مطمئن بودند دستگیر نخواهند شد.

البته خود رژیم کی‌یف دخالت خود در این حمله تروریستی را قویاً رد می‌کند. اما این هنوز طبق عادت است. آن‌ها در ابتدا ترور داریا دوگینا و انفجار در پل کریمه را نیز تکذیب کردند اما پس از مدتی با غرور آشکار در بارۀ «شاهکارهای» خود سخن گفتند.

اما من شخصاً به خود «نویسندگان فیلمنامه‌ها» بسیار علاقه‌مندم. این یک راز نیست که مراکز تماس مذکور در مجاورت یا حتی مستقیماً زیر سقف ادارۀ اطلاعات اصلی منطقۀ مسکو و تشکیلات امنیتی اوکراین– سازمان‌های تروریستی اوکراینی که عملاً تابع مستقیم سازمان‌های اطلاعاتی غربی هستند، فعالیت می‌کنند. در مورد وابستگی ادارۀ کل اطلاعات وزارت دفاع اوکراین و بودانوف، رئیس آن به ام‌آی- ۶، در واقع، مدت‌هاست که هیچ کس تردید نمی‌کند. یرماک، رئیس دفتر رئیس جمهور اوکراین و خود زلنسکی افرادی هستند که ارتباط نزدیک‌تری نسبت به بودانوف با اطلاعات انگلیس دارند. به طور کلی، این راز برملا شده است.

به هر حال، من به خاطر دارم که بودانوف، یک بار در مورد دخالت بخش خود در حملات تروریستی پر هیاهو در روسیه اظهار نظر می‌کرد، گفت که او روس‌ها را کشته است و به کشتن آن‌ها فارغ از اینکه کجا باشند، ادامه خواهد داد.

البته، هیچ کس در اوکراین بدون اجازۀ مستقیم «رهبری عالی» جرأت انجام یک حملۀ تروریستی در مقیاس بزرگ مانند حمله روز جمعه را نداشت. بنابراین، بر این باورم که اشتباه نخواهد بود هر گاه قبول کنیم چنین دستوری صادر شده است. علاوه بر این، به گمانم این این صرفاً تأئید سادۀ برخی ابتکارات از پایین نبود، بلکه یک دستور مستقیم از بالاتر بود.

چرا چنین فکر می‌کنم؟ حداقل به این دلیل، که به عنوان یک قاعده، رژیم کی‌یف از آنجایی که عمدتاً طبق الگوی جنگ اطلاعاتی عمل می‌کند و در شرایطی که به قطع روند منفی ناشی از شکست‌های نظامی بزرگ یا شکست‌های جدی دیپلماتیک نیاز دارد، به اقدامات پر سر و صدا دست می‌زند. اما در چند هفتۀ اخیر چنین اتفاقی نیفتاده است. حتی نشست حامیان تروریسم اوکراین در قالب رامشتاین (فکر می‌کنم همین الان می‌توانیم از آن‌ها نام ببریم)، که از هر جهت شکست خورده بود، به یک غلغلۀ بزرگ تبدیل نشد – همه در اوکراین از قبل برای این واقعیت آماده بودند که به هیچ نتیجه‌ای ختم نمی‌شود. بنابراین «گسست» اتفاق نیفتاد.

و با این حال، «رامشتاین» با فاجعۀ کراسناگورسک رابطۀ مستقیم دارد. زیرا به‌عنوان یک طرف، به سازماندهی یک کشتار خونین در منطقه مسکو نیاز داشت.

توضیح می‌دهم. بر اساس بیانیۀ اولگا استفانیشینا، وزیر اوکراین در امور همگرایی با اروپا و یورو-آتلانتیک، اوکراین در ماه‌های ژانویه و فوریۀ سال جاری فقط ١٠ درصد از کمک‌های مالی برنامه‌ریزی شده را از غرب دریافت کرد و از تسلیحاتی که قبلا در چارچوب همان «رامشتاین» وعده داده شده بود، هیچ چیزی دریافت نکرد. پس از نشست ١٩ مارس، مشخص شد که اوضاع بدتر خواهد شد. بسیاری از نشریات غربی مقالاتی مبنی بر این منتشر کرده‌اند که غرب عملاً آماده است تا اوکراین را در خود «ادغام» کند و در حال حاضر بحث فقط بر سر این است که این کار چه زمانی و چگونه انجام خواهد شد.

منابع اوکراینی و خارجی، با تجزیه و تحلیل رویدادهای نقاط کور، پیش‌بینی می‌کنند که سال ٢٠٢۴ سال تلفات ارضی قابل توجهی برای رژیم کی‌یف خواهد بود. جنگ شکست خورده و سرمایه‌گذاری بیشتر در آن هیچ فایده‌ای ندارد.

شواهد غیرمستقیم حاکی از این است که آمریکا به عنوان ذینفع اصلی این درگیری، با از دست دادن دارایی اوکراین کنار آمده، ممکن است اخراج اخیر ویکتوریا نولاند (ما بعداً به او بازخواهیم گشت) متخصص اصلی اوکراین و «سخنان دلگرم‌کنندۀ» جیک سالیوان، دستیار رئیس‌جمهور آمریکا در امور امنیت ملی، که در سفر مخفیانۀ اخیر خود به کی‌یف ایراد کرد و بیشتر به مراسم ترحیم شبیه بود.

 او طی سخنان خود گفت: «ما مطمئنیم که روسیه شکست خورده است. روسیه قصد داشت چه کند؟ قصد داشت اوکراین را از روی نقشه پاک کند. خود ایدۀ اوکراینی بودن را از تاریخ پاک کند. این دیگر شکست خورده است. در حمله به پایتخت اوکراین شکست خورد. زیرا، اوکراینی‌ها مقاومت کردند و از شهر خود دفاع کردند. روسیه نتوانست دولت منتخب دموکراتیک اوکراین را ساقط کند. نتوانست روحیۀ مردم اوکراین را بشکند. به این ترتیب، نقشه‌هایی که پوتین و روسیه در آغاز جنگ ترسیم کرده بودند، در حال نابودی هستند و هرگز محقق نخواهند شد». نمایندۀ کاخ سفید انگار روشن می‌کند که پیروزی به معنای عدم برافراشتن پرچم روسیه بر بالای رادای عالی اوکراین است و می‌گوید: «برای این کار، حداقل بگوئید از شما متشکریم».

به این ترتیب، آمریکایی‌ها با درک این موضوع که باید اوکراین را به زودی ترک کنند، تصمیم گرفتند تمام آثار جنایتکارانه خود را در اوکراین، از جمله، مشارکت مستقیم در آماده‌سازی و اجرای حملات موشکی به خاک روسیه، به کشتی‌های ناوگان دریای سیاه و ساقط کردن هواپیمای ایل-٧۶، حامل اسیران اوکراینی و حملات تروریستی به پل کریمه را از بین ببرند.

اما مشکل اینجاست که سوزاندن اسناد و یا از بین بردن دائمی فایل‌ها در رایانه‌ها در این مورد کافی نیست. همچنین باید از شرّ شاهدان زنده خلاص می‌شدند که اگر به دست نیروهای ما اسیر ‌شوند، می‌توانند چنین مسائلی را بیان کنند. پس از آن نه آمریکا و نه انگلستان هرگز نمی‌توانستند آثار خود را پاک کنند.

من در مورد بودانوف، یرماک، زلنسکی و همکاران آن‌ها صحبت می‌کنم. همۀ آن‌ها باید حذف شوند. اما به دلایلی، عروسک‌گردانان غربی نمی‌توانند یا نمی‌خواهند این کار را با دست خود انجام دهند. بدین سبب، یک نقشۀ حقه‌بازانه به فکرشان رسید تا این کار را با دست ما انجام دهند. عروسک‌های کی‌یفی خود را مانند مورد جوهر دودایف در معرض حملۀ هدفمند موشک روسی قرار دهند. و برای انجام این کار لازم بود به همین حملۀ تروریستی دست بزنند تا رهبری عالی کشور ما مجبور شود فرمان نابودی سران تروریست‌های اوکراینی را صادر کند.

سازمان‌های اطلاعاتی غربی با علم به اینکه ادارۀ کل اطلاعات وزارت دفاع اوکراین چندین گروه از تروریست‌های بالقوه در حال توسعه دارد، اجازه دادند تا یکی از آن‌ها را سریعاً آماده کند تا وقایع تقریباً به همین شکل پیش برود. (قاتل دستگیر شده در جنگل نزدیک بریانسک اظهار داشت که فقط یک ماه پیش با او تماس گرفته شد). انتخاب، به عهدۀ مهاجرانی از آسیای مرکزی به این دلیل واگذار شد که حداقل برخی از آن‌ها قطعاً در اردوگاه‌های ویژه آموزش دیده بودند. (در یکی از ویدیوهای کروکوس می‌بینید که چگونه تیرانداز مانند «یک سرباز نیروی ویژه» حرکت می‌کند- کمی روی زانو خم شده و هنگام جستجوی قربانی، مسلسل را مانند آماتور در جهات مختلف تاب نمی‌دهد. اما تمام بدن خود را می‌چرخاند و دائماً دیگران را زیر اسلحه نگه می‌دارد).

مدت‌هاست که در صفحۀ رسمی شبکۀ اجتماعی سفارت اوکراین در تاجیکستان دعوتنامه برای خدمت در لژیون موسوم به «لژیون دفاع خارجی اوکراین» منتشر شده است. هنگام بازجویی محمدصابر فیضوف، ١٩ ساله، یکی از تروریست‌ها معلوم شد، او نمی‌تواند به زبان روسی صحبت کند و افراد ناشناس بلافاصله پس از ورود او به فدراسیون روسیه، مدارک لازم برای اقامت در روسیه را در فرودگاه در اختیار وی قرار دادند. این رویکرد امکان بازی با کارت داعش- ممنوعه در روسیه را فراهم کرد که از همان دقایق اول انتشار خبر، نسخۀ دست داشتن آن در حملۀ تروریستی توسط رسانه‌های غربی آغاز شد.

اتفاقاً یک جزئیات مهم. هریستو گروزف، روزنامه‌نگار تحقیقی و در واقع یکی از مأموران معروف سازمان «سیا»، یکی از اولین کسانی بود که رسماً در مورد ردپای داعش صحبت کرد. شبکۀ عامل خارجی «دُژد» (ساختار مبتنی بر یارانه‌های مستقیم سازمان‌های غیردولتی غربی)، با استناد به گروزف دروغ‌هایی را دربارۀ داعش منتشر کرد. کمی بعد، «دُژد» «اعترافات» جعلی اسلام‌گرایان را در کانال تلگرامی خود منتشر کرد. این، یک طرح کاملاً شناخته شده و به خوبی اثبات شده است.

هر آنچه لارم است در مورد رابطۀ داعش و اوکراین بدانید، توسط آیمریک شوپراد، نمایندۀ سابق پارلمان اروپا از فرانسه در شبکه‌های اجتماعی بیان شده است.

این سیاستمدار با تأکید قاطع بر دخالت آمریکا در حملۀ تروریستی می‌نویسد: «آیا غزه در حال حاضر برای اسلامگرایان مهمتر از درگیری روسیه- اوکراین نبود؟ ظاهر این حمله، اسلام‌گرایانه است. اما، سازمان‌دهندۀ آن به احتمال قوی «سهام‌دار عمدۀ» داعش و القاعده است».

و از آنجایی که دوباره صحبت آمریکا میان است، فراموش نکرده‌ایم که ویکتوریا نولاند یک ماه پیش، در آستانۀ استعفای خود گفت: «به لطف بودجۀ اضافی تخصیصی آمریکایی‌ها به کی‌یف، در آینده بسیار نزدیک پوتین قطعاً منتظر چند شگفتی ناخوشایند خواهد بود».

و همین چند روز پیش، دونالد ترامپ، نامزد اصلی ریاست جمهوری آمریکا، آنچه را که «پایگاه» نامیده می‌شود، نشان داد و گفت که آمریکا در واقع جزیره‌ای است دور از حوادث خونین اروپا، در یک «اقیانوس زیبا، بزرگ و فوق‌العاده» و از آن‌ها جدا شده است. به این ترتیب، مدعی اصلی ریاست کاخ سفید یک بار دیگر اعتقاد آمریکایی‌ها به آسیب‌ناپذیری خود را بدون توجه به جنایاتی که مرتکب می‌شوند، تأئید کرد.

چند روز قبل از حمله تروریستی، باراک اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا به دیدار ریشی سوناک، نخست‌وزیر انگلیس رفت. از قضا بی‌دلیل گمان نمی‌رود که در واقع امروز آمریکا را او رهبری می‌کند نه بایدن.

کارشناسان غربی بلافاصله در مورد احتمال ارتباط بین این دیدار و رویدادهای بعدی در کراسنوگورسک صحبت کردند. در اینجا تنها به چند مورد از اظهارات آن‌ها اشاره می‌شود.

«خُب، اکنون می‌دانیم که هدف از بازدید اوباما از داونینگ استریت ١٠ چه بوده است».

«باراک اوباما داونینگ استریت ١٠ را ترک می‌کند. اوباما برای داعش در سوریه و عراق پوشش هوایی داد. این سفر برنامه‌ریزی نشده به انگلستان که تشکیلات اطلاعاتی آن از القاعده و شاخه‌های آن در سوریه و عراق پشتیبانی می‌کند، کمتر از یک هفته قبل از حمله ادعایی داعش در مسکو صورت گرفت».

«اتفاقی؟! ۴ روز پیش، اوباما برای دیدار خصوصی با سوناک در انگلستان بود. داعش امروز مسئولیت حملۀ تروریستی مسکو را بر عهده گرفت. سازمان سیا و اوباما از داعش حمایت می‌کنند. سازمان سیا و ام‌آی-۶ نورد استریم را منفجر کردند».

«بازدید باراک اوباما از داونینگ استریت ١٠ برای دیدار با ریشی سوناک در این هفته اکنون بسیار منطقی است. ما توسط دیوانه‌های روانی اداره می‌شویم».

و شاید مهمتر از همه. نظری که من کاملا با آن موافقم، صرف‌نظر از هدف واقعی سفر رعداسای اوباما، این باشد:

«اوباما با ریشی سوناک، نخست وزیر انگلیس برای گفتگوی خصوصی در لندن ملاقات می‌کند. دولت پنهان در حالت وحشت به سر می‌برد. پوتین به تازگی در انتخابات خود پیروز شد و پیش‌بینی می‌شود ترامپ نیز پیروز شود. آن‌ها باید عمل کنند. اوباما در حال برنامه‌ریزی و شرور بعدی در راه است».

بنابراین، اگر زنجیرۀ تروریستی از پایین به بالا ردیابی شود، چیزی شبیه به این است:

تروریست‌های تاجیک توسط بودانوف، رئیس ادارۀ کل اطلاعات وزارت دفاع اوکراین و با دستور ام‌آی-۶ استخدام می‌شود، سوناک، دستورات اوباما را اجرا می‌کند.

در ضمن، بعید نیست که این بار آمریکایی‌ها بدون اینکه اهداف واقعی حملۀ تروریستی را به انگلیسی‌ها توضیح دهند، تقریباً کورکورانه از آن‌ها استفاده کنند. همانطور که می‌دانید لندن به تشدید درگیری اوکراین به شدت علاقه‌مند است. انگلیس اخیراً بستۀ جدید کمک نظامی به اوکراین را اعلام کرد: بیش از ٧۵ میلیون دلار برای خرید پهپاد و بیش از ٢۵ میلیون دلار دیگر برای تأمین سامانه‌های پدافند هوایی – و بنابراین، هر پیشنهادی برای پاشیدن نفت به آتش سوزان جنگ با خوشحالی مقامات انگلیسی مواجه می‌شود، حتی بدون اینکه توجه داشته باشند که در نتیجۀ این، انگلیسی‌ها ممکن است مهمترین عوامل اوکراینی خود را از دست بدهند.

به هر حال، ممکن است اینطور نباشد. در نهایت، سازمان‌‌های اطلاعاتی انگلیس علاقۀ کمتری به سکوت اوکراینی‌ها نسبت به همکاران آمریکایی خود ندارند.

منبع: بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2024/03/28/

٩ فروردین- حمل ١۴٠٣

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate