سه‌بینش در جنبش کارگری ایران

سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz

کلاب‌هاوس ۱۸ آذر ۱۴۰۲
ویرایش: رضا اکبری

با درود فراوان به تمام رفقای عزیز.
امروزه، مسئله مطرح و مهم جنبش کارگری ایران موضوع عمیق‌تر شدن بحران‌های سیاسی در درون جنبش، و مشخصاً در مرکز آن، شرکت. نفت و پتروشیمی خوزستان است. این مطلب نتیجه‌ی تهاجمات گسترده رژیم به حقوق کارگران بوده است. بحران‌های اقتصادی که مشخصه همیشگی رژیم جمهوری اسلامی‌ بوده، اینک به مرحله بحران‌های سیاسی وارد شده و آن نیروی انقلابی که در مرکز این مبارزات قرار گرفته و پرچم‌دار تحولات نوین خواهد بود، همین کارگران نفت خوزستان هستند که در گذشته بهمن ۱۳۵۷ نیز با بستن شیرهای نفت، نظام شاهنشاهی را سرنگون کردند. در بهمن ۱۳۵۷ کارکنان شرکت نفت دست به اعتصاب عمومی زدند، شیرهای نفت بسته شد و شریان‌های اقتصادی رژیم مسدود شدند و رژیمی به‌مراتب وابسته‌تر به امپریالیسم سرنگون شد. در نتیجه، این‌ رژیم هم به همین‌ترتیب می‌تواند سرنگون شود. این منطقه، همان‌طور که در زمان شاه نشان داد، یکی از حساس ترین‌مناطق تبادل نظر، گفت‌وگوهای سیاسی و دخالت‌گری‌های کارگری‌ست. ما امروزه می‌بینیم که اعتصابات و اعتراضات تقریبا به‌صورت هرروزه ادامه دارد. بیانیه صادر می‌کنند تجمعات و اعتصابات روزانه هست. ما تاکنون شاهد این درجه از مبارزات و در این اشکال نبوده‌ایم. تقریبا می‌توان گفت این اولین بار است که ما شاهد چنین شدت و عمقی از اعتراضات سیاسی ـ کارگری هستیم که به‌نظر ما ناشی از حرکت‌های توده‌ای در یکی‌دو سال اخیر است. روشن است که حساسیت سیاسی این منطقه خاص، به بحث‌هایی در درون کارگران، کارگران پیشتاز و هم‌چنین کارگرانی که در حال اعتصاب هستند و یا آنانی که به‌دلیل اعتصابات دستگیر می‌شوند، شکنجه می‌شوند، شلاق می‌خورند و خانواده‌هایشان از هم می‌پاشد و انواع‌واقسام مشکلات مضاعف برایشان پدید می‌آید، دامن می‌زند. بحث‌هایی درباره یافتن چشم‌انداز آینده و هم‌چنین برای تعیین قدم بعدی مبارزه؛ و تا آن‌جایی که من شنیده‌ام و مطالبی که در انتشارات و کانال‌های خبری هسته‌ها و تجمعات کارگری دیده و یا مطالعه کرده‌ام، نشان می‌دهد که این بحث‌ها امروز در میان محافل کارگری جریان دارد و از نظر آنان مسئله‌ای بسیار مهم و حیاتی نیز تلقی می‌شود.

چشم‌انداز ما از آینده چیست؟ و قدم بعدی چه می‌تواند باشد؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت: به‌طور عمومی، و به‌ویژه در شرایط بحرانی فعلی ایران، سه بینش عمده در مقابل یک‌دیگر قد‌علم می‌کنند. این سه بینش همواره در میان جنبش کارگری وجود داشته و امروز هم دارد، منتها در شرایط بحرانی خود را به‌صورت عمیق‌تری نمایان می‌کنند.

– بینش اول، بینش چپ‌روانه است. امروزه در ایران کسانی هستند که می‌گویند ما باید در انتظار ظهور شوراهای کارگری باشیم، نیازی به‌بحث و صحبت درباره فعالیت‌های سندیکالیستی و فعالیت‌های به‌اصطلاح دمکراتیک توده‌ها در شرایط حاضر وجود ندارد و ما در آن مداخله‌ای نمی‌کنیم، این‌ها اصولا فایده‌ای ندارد و غیره. باید از حاملان این نظریات پرسید: پس چه‌کار باید ‌کنیم؟ دست روی دست گذاریم و در رویاهای خودمان شرایطی را مجسم می‌کنیم که انقلاب روزی می‌شود و شوراها به‌قدرت می‌رسند را مرور کنیم؟ چنین تفکری امروز در ایران وجود دارد. اینان در گذشته به نام حرکت «لغو کارِ مزدی» شناخته می‌شدند. یعنی کار مزدی را باید لغو کنیم و بعد همه مسائل حل می‌شود. این گرایش جنبش چپ در طی چهل‌و چندسال گذشته نشان داد که نتوانسته کوچک‌ترین ارتباطی با پیشتازان کارگری و فعالیت‌های آنان برقرار کند. این بینش راه‌و‌روش امتناع را انتخاب کرده است؛ سندیکاهای کارگری شکل می‌گیرند، حرکت‌هایی آغاز می‌شوند؛ حرکت‌های دموکراتیکی صورت می‌گیرد؛ و این افراد از مداخله در آن امتناع می‌کنند و می‌گویند: چیزی که ما می‌خواهیم شوراها و جنبش های وسیع کارگری ضد سرمایه داریهستند، نه این‌ها. این‌ها جریانات خرده‌بورژوا هستند و ابدا ربطی به کارگران ندارند. استدلال می کنند که ما در کمین باقی می‌مانیم تا یک‌روزی شوراها به‌پا خیزند و ما برویم و این لغو کار مزدی را اعمال کنیم و نهایتا انقلاب به مرحله انقلاب به اصطلاح کارگری برسد. این جریان همیشه در کنار جنبش کارگری وجود داشته اما هرگز چندان مطرح نبوده است و امروز هم نیست.

– بینش دوم، بینش سندیکالیستی‌ست. سندیکا کلمه‌ای‌ست که از زبان خارجی وارد کشور ما شده و بسیاری از آن استفاده می‌کنند و به‌معنای تشکیلات مبارزه روزمره طبقه کارگر برای بهبود شرایط اقتصادی و کاری کارگران است، اما مفهوم سیاسی این کلمه در واقع مترادف با مفهوم «اصلاح‌طلبی»‌ست. مانند همین اصلاح‌طلب‌هایی که در درون رژیم دیدیم که خواهان حفظ رژیم هستند. خواهان حفظ مناسبات و دولت سرمایه‌داری هستند، اما با یک سلسله رفرم‌ها، یک سلسله تغییرات جزئی، که آب در دل بنی‌بشری تکان نخورد و در انتها امتیازاتی بگیرند. این‌ها نیروی فشار هستند. اعتراض می‌کنند، به رژیم نقد می‌کنند، اما نه چیزی بیش‌تر. ما این‌را در اصلاح‌طلب‌ها درون رژیم هم دیدیم. بخش‌هایی از جنبش کارگری در ارتباط با این اصلاح‌طلب‌هاست. بسیاری از کارگرها و یا کارگر زاده‌ها به شکلی در ارتباط با این جریان قرار دارند. این جریان بحث‌های نظری خود را از دودهه پیش در میان کارگران آغاز کرده است. بحث‌ها هم از این‌قرار است: ما نباید امروز خود را درگیر کارهای غریب کنیم، باید از وضیت موجود تمکین کنیم و در عین‌حال بکوشیم که آن‌را بهبود بخشیم. وضعیت قدم‌به‌قدم بهتر خواهد شد.
این مماشات‌جویی‌ها تا درجه‌ای پیش رفت که حتی افرادی هم پیدا شدند که تمکین می‌کنند و با رژیم مماشات می‌کنند. نمونه‌های فراوانی داریم، مشخصا در هفت‌تپه، کسانی مانند خنیفر و رضا رخشان که روزی جزو رهبران و سخن‌گوها بودند و امروز در خدمت رژیم هستند. این آدم‌ها برای کسب یک سلسله امتیازها برای کارگران و یک مشت رفرم با رژیم همکاری می‌کنند. این‌ها در واقع منافع طبقاتی‌اشان تغییر کرده است، به طبقه کارگر پشت کرده‌اند.

– بینش سوم، که ما از آن جانب‌داری می‌کنیم. بینشی که بر تشکیل هسته‌های مخفی تاکید می‌کند. این هسته‌ها از کارگران پیشرو و سوسیالیست تشکیل می‌شود و وظیفه آماده‌سازی و تشکیل حزب مستقل کارگران را برعهده دارد. حزبی که با تکیه بر شوراهای کارگری مقدمات انتقال قدرت به‌شوراها را فراهم می‌کند. این هسته‌ها با حرکت از آگاهی کنونی کارگران و طرح مطالبات انتقالی جنبش کارگری را قدم‌به‌قدم به‌سوی تعالی رهبری می‌کنند. افراد این هسته‌ها مورد اعتماد بقیه کارگران بوده و در کلیه مبارزات صنفی و سیاسی آنان شرکت می‌کنند، اما هیچکس آنان را به‌عنوان عناصر مخفی نمی‌شناسد.

بگذارید کمی بیش‌تر در مورد بینش رفرمیستی صحبت کنیم و ببینیم ریشه این رفرمیسم و مماشات‌جویی در طبقه کارگر از کجا نشات می‌گیرد. این بینش در واقع از دخالت‌گری‌های امپریالیسم در اوایل قرن بیستم ریشه گرفته است، هنگامی‌که جنگ اول جهانی به‌پایان رسید و هم‌زمان با آن انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به‌پیروزی انجامید و برای اولین بار طبقه کارگر موفق شد که قدرت دولتی را توسط شوراهای کارگری به تصاحب خود درآورد. پس‌از این اتفاق، امپریالیست‌ها به‌تکاپو افتادند. آقای ویلسون، یکی از رئیس جمهورهای آمریکا در آن دوران، سلسله کنفرانس‌هایی ترتیب داد که مهم‌ترین آنان کنفرانس ۱۹۱۹ ورسای بود. اگرچه این مسئله در آن‌زمان علنی نشد، اما آنان در میان خود به این نتیجه رسیدند که برای جلوگیری از به قدرت‌رسیدن طبقه کارگر در آینده، اتفاقی که در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ افتاد، باید اقدامات پیش‌گیرانه‌ای اتخاذ کنند، باید به‌ظاهر امتیازاتی به طبقه کارگر داد که بتوان آن‌را در چارچوب مشخصی تحت کنترل خود داشت. آنان نهادی به‌نام “اتحادیه ملل” ایجاد کردند که بعدها بنیان‌گذار سازمان‌ملل و «سازمان بین‌المللی کار» (IL O) شد که امروزه نیز وجود دارد. این سازمان در میان تمامی کشورهای جهان سوم رخنه کرده است و هدف آنان نیز تنها جلوگیری از وقوع انقلابات سوسیالیستی و کارگری می‌باشد. آنان فرمولی عرضه کردند که کاملا غیر‎دموکراتیک و مضحک است، «راه‌حل سه‌جانبه‌گرایی». سه‌جانبه‌گرایی یعنی کمیسیونی مرکب از یک نماینده از طبقه کارگر، یک نماینده از سوی مدیران و شخص دیگری از سوی دولت تشکیل جلسه داده و مسایل کارگری را مورد بحث‌وبررسی قرار می‌دهند. در این کمیسیون منافع دولت که از منافع مدیران جدا نیست. دولت در واقع ارگان حاکمیت همین طبقه است. در این میان کارگران هستند که علی‌رغم در اکثریت‌بودن در کارخانه در رای دهی در اقلیت قرار می‌گیرند. بنابراین، این فرمول از همان آغاز فرمولی غیردموکراتیک است. یک کارگر نمایندگی هزاران نفر کارگر را می‌کند، و یک سرمایه‌دار نمایندگی ده‌ها سرمایه‌دار، و یک نماینده دولت هم که در صف کارفرمایان و مدیران قرار دارد. نتیجه، مهم نیست در چه موضوعی بحث باشد، همیشه «دو به یک» به‌نفع سرمایه‎داران تمام می‌شود. در واقع این پیشنهاد یک پروژه ساختگی از بالا، توسط امپریالیست‌ها بوده که امروزه در ایران، به‌خصوص در دوران خاتمی و پس‌از آن محبوبیت بسیاری در میان اصلاح‌طلبان کسب کرد. این بحث که امروز از طرف آنان در میان طبقه کارگر مطرح می‌شود، در واقع ریشه در همان نظریات امپریالیستی دارند که با هدف جلوگیری از وقوع انقلاب سوسیالیستی در ایران و دیگر کشورهای جهان مطرح شده بود و در این کشورها به‌اجرا نیز گذاشته شد.
مسئله خصوصی‌سازی و غیره نیز که اخیرا مطرح می‌شود، بازهم بازتاب سیاست‌های امپریالیستی‌ست. بانک جهانی پول براساس این سیاست‌ها و رعایت نُرم‌های امپریالیستی وام‌هایی به این کشورها می‌دهد. بنابراین بینش دوم در واقع، متکی به سیاست‌های امپریالیستی‌ست، رفرمیست‌های کارگری، سندیکالیست‌ها و اصولا سندیکالیسم، در واقع پروژه‌ای برای جلوگیری از انقلاب سوسیالیستی و به‌ حاکمیت‌رسیدن طبقه کارگر است. ما امروزه مجددا شاهد این‌گونه بحث‌ها در درون کارگران هستیم. ما امروز در میان کارگران از یک‌سو کارگران پیشتاز و سوسیالیست راداریم، و از سوی دیگر کسانی با این نگرش‌های رفرمیستی، بحث‌هایی مطرح می‌کنند. رفرمیست ها می‌گویند منظورتان از این حرف‌های بی‌معنا چیست که بیائید انقلاب سوسیالیستی کنیم و از این قبیل حرف‌ها، این حرف‌ها که برای ما نان‌وپنیر نمی‌شود. خانواده ما از شدت گرسنگی در حال مرگ است و شما از انقلاب سوسیالیستی صحبت می‌کنید. در ثانی اگر می‌گوئید انقلاب باید سوسیالیستی باشد و مبارزات را باید به این‌سمت حرکت داد، بسیار خوب، اگر مرد میدان هستید بفرمائید در خط اول مبارزات بایستید، ما هم به دنبال شما حرکت می‌کنیم.
این دوستان کارگر حرف مضحکی می‌زنند. به سخن دیگر می گویند اگر می‌خواهید اقدامی کنید چهره خود را به وزارت اطلاعات نشان بدهید! این تبلیغاتی که از طرف سندیکا‌لیست‌ها برعلیه پیشتازان کارگری و کارگران سوسیالیست آغاز شده که بیائید از خودتان رونمایی کنید وگرنه شما قلابی هستد، و ‌نکاتی از این قبیل که «به‌جای موعظه کمیته‌های مخفی، علنا بیائید تظاهرات راه بیندازید و در صف اول تظاهرات قرار بگیرید و بعد ما ‌هم می‌آییم و همکاری می‌کنیم»، به‌طور مشخص فراتر از مماشات‌جویی و رفرم می‌رود و در خدمت سیاست‌های وزارت اطلاعات قرار می‌گیرد. این آقایان پیش‌نهاد می‌کنند اگر مدعی مبارزه هستید بیائید خود را آشکار کنید، چهره‌هایتان را به وزارت اطلاعات نشان دهید. در مقابل این بحث های بی أساس، مگر کارگران پیشتاز می‌گویند مبارزه نکنید؛ برعکس تاکید به مبارزه و تشکیلات‌سازی دارند، عملی‌که طرف مقابل پس از چهل‌وچهار سال علنی‌کاری هنوز حتی به‌آن نزدیک هم نشده است. ما شاهد خودفروشی بسیاری از این رفرمیست‌ها بوده‌ایم، از طرفداری طبقه کارگر به خدمت بورژوازی و سرمایه‌دارها جا عوض می‌کنند. مانند خنیفر و رضا رخشان، و برخی دیگر هم فرصت‌طلبانه در جست‌جوی پرکردن جیب‌های خودشان و کسب امتیازی هستند. پیشنهاد کارگران سوسیالیست و پیشتاز کاملا روشن و مشخص است، ما به‌طور علنی نمی‌توانیم قدمی بیش‌تر به‌جلو بگذاریم، بلافاصله برملا می‌شویم. درواقع همین امروز هم برای وزارت اطلاعات شناخته‌شده هستیم. به‌محض آن‌که حرکتی در جامعه اتفاق می‌افتد ابتدا به‌سراغ ما می‌آیند. دستگیرمان می‌کنند؛ چهل‌وچهار سال این کار را کردیم و نتیجه‌ای نگرفتیم.
این‌که شما ما را نمی‌شناسید دلیل بر نبودن ما نیست. ما در میان توده‌های کارگری هستیم. در مبارزات هرروزه‌اشان شرکت داریم. چه اصراری‌ست که بیاییم و چهره‌های خود را به شما (و وزارت اطلاعات) نشان دهیم؟ اصولا چرا این بحث را باز می‌کنید؟ مسئله ما ساختن هسته‌های مخفی در میان توده های کارگری‌ست؛ چهل‌وچهار سال از علنی‌کاری ضربه خوردیم، دیگر بس است! بنابراین شمایی که می‌خواهید علنی‌کاری بکنید بدانید که اولا به‌زودی دستگیر می‌شوید، البته اگر تا به‌حال نشده باشید؛ و ثانیا شما تحت نظارت مداوم وزارت اطلاعات هستید و نزدیک‌شدن به‌شما خطر شناسایی ما را چندین برابر می‌کند. بسیاری هم ممکن است خط عوض کنند و یا شاید کرده‌اند و با رژیم همکاری می‌کنند. بنابراین ما اعتماد نداریم، به‌ویژه با این صحبت‌هایی که می‌کنید.
اما درعین‌حال حاضریم با سندیکالیست‌ها وارد اتحاد عمل شویم. اتحاد عمل برسر مسایل صنفی، مسایل دموکراتیک، همان مسائل نان‌و‌پنیرِ کارگران که اشاره کردید. اما حتی پیشبرد همین مقاصد بسیار جزئی نیز نیاز به تدارکات دارد. سرمایه‌دارها اگر از مقاصد ما آگاه باشند هیچ‌گاه اجازه این تدارک را نخواهند داد. بنابراین، ما احتیاج به هسته‌های مخفی داریم. هسته‌هایی که کسی آنان را نمی‌شناسد، اما از طرف دیگر در میان توده‌ها هستند و سازمان‌دهی می‌کنند، سازمان‌دهی کاملا مخفی. امروز کارگران پیشتاز سوسیالیست در میان توده‌ها هستند. شما آن‌ها را نمی‌شناسید و دلیلی هم ندارد بشناسید. خودتان بروید هسته‌های مخفی بسازید و تدارکات فعالیت‌های مشترک را بریزید. اتحاد عمل‌ها می‌تواند صورت گیرد و راه‌هایی وجود که بتوان بدون روبه‌رو شدن و شناسایی، هماهنگی‌های لازم را انجام داد. این در واقع شیوه اصلی مبارزه انقلابی – کارگری در ایران است که به بینش سوم اختصاص دارد. بینشی که یک “نه” بزرگ نثار آن جریانات فرقه‌گرایی می‌کند که در چهارچوب محصور اتاق‌هایشان تئوری‌های متکامل می‌دهند و از شرکت در هر مبارزه کارگری سرباز می‌زنند تا پرِ قبایشان خیس نشود. و یک “نه” بزرگ به رفرمیست‌هایی که می‌خواهند در چهارچوب همین نظام سلسله امتیازاتی بگیرند (که هرگز هم نخواهند گرفت). ریشه این سیاست‌های رفرمیستی به امپریالیسم بازمی‌گردد، سیاست‌هایی به‌منظور تحقیر توده ها و به‌زنجیر کشیدن آنان.
ما معتقدیم، شرایط فعلی زمان مناسبی‌ست که پیشتازان کارگری می‌توانند ضمن نقد و افشای جریانات رفرمیست، وارد اتحاد عمل با آنان شوند. برای پیش‌برد این اتحاد عمل‌ها نیز لازم نیست افراد یک‌به‌یک هم‌دیگر را بشناسند. از طریق افراد کاملا مطمئن تماس می‌گیرند، از طریق یک نشریه الکترونیکی هماهنگ می‌کنند. روز و ساعت مشخصی برای اعتصاب و یا اعتراض تعیین می‌شود و همه شرکت می‌کنند بدون آن‌که کسی بداند سازمان‌دهنده این اعتراض چه‌کسی بوده. دلیلی هم ندارد که کسی بداند. این اشتباهی بود که متاسفانه در هفت‌تپه شاهد آن بودیم. سازمان‌دهندگان نباید بالای سکو سخنرانی می‌کردند. مثلا اسماعیل بخشی می‌توانست کاملا مخفی این وظیفه را برعهده بگیرد. دلیل آن‌که این اتفاق نیفتاد عدم وجود هسته‌های مخفی بود؛ و این درس بزرگی‌ست که ما از هفت‌تپه آموختیم. علاوه براین وقتی مطالبات ضد سرمایه‌داری مطرح می‌شود، مسائلی مانند کنترل کارگری و غیره، سازمان‌دهندگان اصلی باید صددرصد مخفی باشند، چهره‌هایشان باید مخفی بماند تا دستگیر نشوند. چراکه وجود آنان برای تداوم مبارزات کارگران در سطح کارخانه، منطقه و هم‌چنین هماهنگی سراسری ضرورت دارد. این‌هم درسی‌ست که ما از نظر تشکیلاتی از هفت‌تپه آموختیم.
ما امروز در شرایطی قرار گرفته‌ایم که نیازمند یک هماهنگی سراسری هستیم. یک هماهنگی که بتواند بنیادهای اولیه یک تشکیلات انقلابی را پایه‌ریزی کند. حزب پیشتاز انقلابی حزبی‌ست که اساساً به شکل مخفی ساخته می‌شود. سازمان‌دهی مخفی‌ست، اما دخالت‌گری به‌صورت مستقیم صورت می‌گیرد. پیشتازان در تظاهرات و اعتصابات هستند و تلاش می‌کنند که به مبارزات تداوم ببخشند و آن‌را به‌سطح منطقه و سراسر ایران بکشانند. در چنین شرایطی‌ست که این مباحثات و تبادل نظرها صورت می‌گیرد. تا آن‌جایی که من شنیده‌ام این نخستین بار است که بحث‌هایی این‌چنینی در جنبش کارگری صورت می‌گیرد. اما هنوز تعداد کارگرانی که به اعتقادات سوسیالیستی رسیده باشند، کسانی که چهارچوب نظام سرمایه‌داری را مورد سوال قرار داده باشند، فعلا در اقلیت قرار دارند؛ اما ما نباید باکی از “در اقلیت‌بودن” داشته باشیم. نظریه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویک‌ها برای سال‌ها در اقلیت بودند و اتفاقا در بسیاری از موارد آرای شوراهای کارگری در حمایت از منشویک‌هایی که بعد از رفتن تزار با بورژوازی سازش کردند، بسیار بیش‌تر بود. اما پس‌از یک‌دوره کار مستمر و کسب اعتبار سیاسی در میان توده‌های وسیع، در عرض چند ماه پیش‌از انقلاب سوسیالیستی، اکثریت با بلشویک‌ها شد. بنابراین چنین حالتی اتفاق می‌افتد، یعنی بحران‌هایی صورت می‌گیرد و کسانی که به‌طور مخفی سازمان دادند، آن کسانی که بیش‌ترین اعتبار در میان توده‌ها را کسب کردند، آنانی که در کنار توده‌ها بودند و از پایین فعالیت می‌کردند، و در موارد مشخص هم دخالت‌گری‌های درست کردند، و تجربه کسب کردند، و اگر اشتباهی هم مرتکب شدند به‌خود نقد کردند و دوباره از نو فعالیت خود را ادامه دادند، این‌ها اعتبار کسب می‌کنند. در شرایطی که ما در یک بحران سیاسی بسر می‌بریم، که در آینده چنین خواهد شد و یک سال پیش هم این اتفاق افتاد، این موقعیت انقلابی می‌تواند به یک انقلاب منجر شود، اما به‌شرط آن‌که این ستاد رهبری از پیش ساخته شده باشد و اعتبار لازم را کسب کرده باشد. به شرط ‌آن‌که این ستاد رهبری که قرار است انقلاب سوسیالیستی را سازمان دهد پیشاپیش این دوبینش انحرافی فرقه‌گرایانه ماورای چپ و مماشات‌جویانه رفرمیستی را که خواهان حفظ وضعیت موجود است، به‌کناری گذاشته باشد. یعنی باید مبارزه‌ای طولانی در میان کارگران سوسیالیست و این دو انحراف صورت گرفته باشد تا آنان دفع شوند، و یا حداقل در اقلیت قرار بگیرند. درحال حاضر زمین بازی دست این‌هاست، حداقل دست رفرمیست‌ها، و همه هم، و علنی‌کاری است که همه هم شناسایی‌شده اند. آن کسانی هم که به‌مبارزه ادامه می‌دهند بلافاصله بعد‌از چند روز دستگیر می‌شوند. خب واضح است که چرا رژیم چهل‌وچهار سال بر سرِ کار مانده‌اند، به همین علت ساده، وگرنه باید همان ماه‌های اول یا سال‌های اول سرنگون می‌شدند. بنابراین مسئله اساسی کسب اعتبار در میان کارگران و هم‌چنین در میان کل جامعه است که نهایتا شرایط را برای انقلاب کارگری آماده می‌کند.
نکته نهایی هم در مورد کسانی‌ست که فکر می‌کنند، یا آرزو می‌کنند که روزی ایران مانند سوئد شود. «ما می‌آئیم و این کارها را می‌کنیم و ایران می‌شود انگلستان». این آدم‌ها پس‌از این همه سال هنوز در توهم به‌سر می‌برند و اصولا هیچ‌گونه درکی از مسائل پیچیده‌ی امپریالیسم در سطح جهانی ندارند. این امپریالیسم و دولت‌های سرمایه‌داری که ما امروز در کشورهای اروپایی مشاهده می‌کنیم، در تداوم مبارزه‌ای سخت با فئودالیسم به قدرت رسیدند. این بورژوازی علیه فئودال‌ها و اشرافیت مبارزه کرد. حتی مارکس هم در بیانیه کمونیست می‌گوید بورژوازی با توجه به کارهایی که در آن دوران انجام داد، نقش ترقی‌خواهانه داشت، اما خود نیز مضمحل شد و دچار بحران‌های عمیق گردید. امروز بورژوازی در سطح جهانی یک پدیده ضد انقلابی و ارتجاعی به‌شمار می‌آید. کشورهایی مانند سوئد نروژ به‌علت وجود مناطقی عقب‌افتاده مانند ایران یا آفریقا تبدیل به سوئد و نروژی شدند که امروز می‌بینید. تمام کشورهای آمریکای لاتین تحت سلطه این‌ها بود. این‌ها با غارت تمام منابع اولیه کشورهای جهان به این مقام رسیدند. بورژوازی ایران حتی این مشخصات را هم ندارد، ذاتا ارتجاعی‌ست؛ یک بورژوازی ناقص‌الخلقه، کاملا بی‌ارتباط، ترسو و بدون پایه‌ی اجتماعی. این سرمایه داری در ایران به‌جای بسیج توده‌ها برای حل تکالیف بورژوا دموکراتیک آنان را سرکوب می‌کند. درواقع، حل حتی مسایل صنفی و دموکراتیک مانند آزادی زنان، آزادی ملیت‌های تحت ستم، آزادی حق تشکیل سندیکا و اتحادیه‌های کارگری؛ همه این‌ها به‌سرنگونی این نظام گره خورده است. توهمی نباید داشت که این رژیم روزی مسایل را با مدارا حل خواهد کرد. این جریانات اصلاح‌طلب را هم که دیدیم، اولا هیچ پایه‌ای نتوانستند حفظ کنند، چون از همه جریانات دیگر بی‌عرضه‌تر هستند. ثانیا به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستند قدرت را به‌دست بگیرند، حفظ کنند و تکالیف بورژوا دموکراتیک را انجام دهند.
درنتیجه برای کارگرانی که امروز درگیر مبارزات، زندان و اعتصاب غذا هستند، کارگرانی که خواهان گرفتن امتیازی از این رژیم هستند؛ تنها راه چاره، سرنگونی این نظام است، راه دیگری وجود ندارد. چهل‌وچهارسال صبر کردیم، دیدیم که اتفاقی نمی‌افتد، حتی حقوق‌ها هم افزایش پیدا نمی‌کند؛ به‌راحتی زیر قول‌و‌قرارهایی که دادند، می‌زنند. لااقل این باید گرایش‌های سندیکایی را به‌فکر فروبرد که شاید این راه حل نیست. راه حل دقیقا همانی‌ست که کارگران سوسیالیست می‌کنند، یعنی ساختن هسته‌های مخفی, دخالت‌گری در جنبش کارگری با مطالباتی که قدم‌به‌قدم توده‌ها را برای سرنگونی آماده می‌کند. رفقای کارگری که در خوزستان هستند دارند حول «برنامه اقدام کارگری» شرایط را برای انقلاب سوسیالیستی آماده می‌کنند حالا این تا چه‌زمانی طول بکشد؟ مسائل این‌چنینی را نمی‌توانیم پیشبینی کنیم؛ ولی به‌هر‌حال، یکی از گزینه‌های اصلی حداقل کارگران جوان که در صف مقدم مبارزات هستند، این است که این گزینه سوم، این روش سوم انتخاب کنند و از رفرمیسم و از چپ‌روی و کلی‌گویی پرهیز نمایند و تدارک انقلاب آینده را ببینند. خوشحالم که می‌بینم اقداماتی انجام می‌شود و برخی از کارگران سوسیالیست در خوزستان و هم‌چنین شهرهای دیگر کم‌کم به همین نظرات می‌رسند. این امر برای تدارک انقلاب آتی بسیار امیدوارکننده است.
با تشکر.

سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
در کلاب‌هاوس ۱۸ آذر ۱۴۰۲
ویرایش: رضا اکبری

سخنرانی در یوتیوب

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate