شکست خدا با چماق ِچادر ملا 

دیگر جائی برای برخورد نظری و تنوریک و گفتمان با دین دولتی ـ ولائی وجود عینی، تاریخی و نیازی منطقی ندارد. اگرچه پرسیدنی ست! سود بود و نبود وجود خدا و دم و دستگاه فسادبرانگیز ملا برای زنان و دختران سرکوبشده ی ما چیست؟ پیرامون این پرسش، تاریخ خونبار اسلام را رهاکنیم و کافی ست که واقع گرایانه تنها به همین پلشتی ها، جنایت ها، تباهی ها، تبهکاری ها و … این دین ولائی ـ دولتی ۴۴ ساله بنگریم که تاکنون چه مانده است که بر سر تنها زنان و دختران ما نیآورده باشد!؟ از همینرو دوباره می پرسم! آیا ایستادگی برابر چماق چادر بقیمت جان و نپذیرفتن ستم و زور فاشیسم شیعی آنهم، بیاری توان گفتن نه ی زنان و دخترانمان بما سراست و آشکارا نمی گوید که دوران سرکردگی دینی گذشته و بیداری تاریخی برای برپائی یک رنسانس انسانمدار و حقوق بشری گرا هویداتر شده است؟! و از همینرو آیا فصل فریبکاری الهی و دکان حکومت پلشت ولائی سپری نشده است؟! براستی پرسیدنی ست که این رژیم ضدبشری و انگل آسمانی تاکنون بر سر زندگی و سرزمین مرگزده ی ما چه بلاها و ویرانگری ها مانده که بنام هدیه ” الهی ـ ملائی ” نیاورده باشد!؟

 ما ۴۴ سال است که دچار ترس، توهم و تبعیت بی چون و چرا از اراده ی خدائی هستیم که فرمان بندگی ما را او به ولایت پست و پلید خمینی ها و خامنه ای ها داده تا این جنایتکاران حرفه ای امروزه و سیستماتیک اهداف سروری جهان اسلامی شان را برکول بردگی ما سوارکند و کرده است. ما دچاریم، دچار درین چهاردهه ی تباهی ها و خزان زندگی مرگباری ها. و برابرمان ترفند بی پایان ملاهاست و جان بدربردن دین دولتی شان به قیمت کشتارها و ترورها و زندانی کردن های روزانه ی از ما و همدردان مان در سراسر ایران؛ آنهم برای جان بدربردن دین دولتی ایکه جان و مال و هستی مان را برای ارج نشینی خود و خویشانش پیوسته بخاک و خون و مرگ کشیده است. آیا دیگر جائی برای بردباری بیشتر و ترسی بیش از پیش از مشیت پوچ و پُر ریای جهنم الهی مانده است؟ آیا شرایط زندگی کنونی برای بیشترین های ما همان جهنمگونگی آتی نیست که ما را از آن می ترسانیده اند تا بهتر و آسان تر سوار ما و کشورمان شوند که شده اند؟ کهکشانی شدن بیکاری، گرسنگی میلیونی و ستمزدگی روزانه ی ما کافی نیست تا یکبار برای همیشه بپاخیزیم و دودمان این پلشتان و نیرنگبازان خداپناه را براندازیم؟

۴۴ سال آزگار قول و وعده های خالی و ریشخندگونه ی خدا به کارگران، زنان و مردم تنگدست و زمینگیرشده دادن، و سپس با سپری شدن نزدیک به پنج دهه از اوج بدبختی های کنونی که سهم ما درین دوران الهی ست از یکسو و از سوی دیگر با دیدن کاخ و برج و باروی اشرافشدگان ملاها و فرزندان اغلب غرب نشین آنها، این دوران ننگین بما ثابت می کند که براستی همه شنیده شده ها پیرامون کرامت های خدا و جانشین اش ولایت خنده دار و چندش برانگیز می باشد. و همزمان ما ناگزیریم درین هیر و ویرهای بازار مکاران دینی بارهای بار فریادهای گوشخراش و جان آزار الله اکبر را بشنویم، و جیغ و دادزدن اذان های دروغ در هزاران مناره ها را تاب بیآوریم که همچون آوار بر سر هر کوخ نشین درین کوی و برزن های تهی بی پناه هان و بی سرایان پاکباخته ی ساکت بنشینیم و دم نزنیم وگرنه زندان و مرگ را بی چون چرا بپذیریم همانگونه که تا بامروز هزاران را کشته و نابودکرده اند.

دوباره و بی هرگونه گرافه گوئی و فراخواهی از دادخواهی انسانی که حق نوع بشر است می پرسم! برای ما وجود خدا و ولایت ملا چه سود و پیامی مفید و سازنده درین ۴۴ سال داشته است؟ آشکارا همه ی ما می دانیم و می بینیم که هیچ سود مادی و هیچ پیامی معنوی، اخلاقی، انسانی، خردورزانه و ارزشسالار فردی، اجتماعی و طبقاتی برای کارگران، زنان و توده های زیر ستم نداشته و ندارد؛ جز نشان دادن زور و ستم و ترس و مرگ، و بی پروائی در دروغ گفتن های بی انتها، و بی شرمانه تر اینکه پیاپی فریب دادن ساده دلان گرسنه بهره ای نداشته است. بنابرین همه ی این بساط بی هوده و همه ی همتباران ضدبشری این فاشیسم شیعی اسلامی و تک تک هزارگونگان نیرنگباز آن نتوانسته اند بدرد انسان کارمزد درآیند؛ ولی با زیرکی خداپناهی شان توانسته اند نسل در نسل ما را فریب دهند و شگفتا داده اند. هرزگان و ریاکارانی که واقعیت بساط خدا و ولایت شیعی را هرچه بهتر و بیشتر برای ما و آیندگان رسوا و بی آبرو کرده اند و هنوز هم می کنند. و جای دریغ دارد که ما پیوسته و در طول تاریخ فریب خدا و دین و ملا را چه آسان خورده ایم!

 آیا برای ما فریبخوردگان الهی، گمراهان راه تجربه انسانی و معترضان فاشیسم شیعی و همچنین بیدادرسان باورمند به دین دولتی ولائی که همگی اینک و بیشترین مان بخاک و خون و گرسنگی و درماندگی افتاده ایم اینهمه فساد دینی که از در و دیوارهای ولایت جاریند و همچنین با اینهمه سرزنش، توهین، تحقیر و چپاول نانمان از دهان کودکانم رنجورمان کافی نیست؟ آنهم با اینهمه بیماری های جسمی و روانی که محصول ساختار الهی ست، با اینهمه سرخوردگی آرمانی، ادبار و ستیزها و جدائی های خانوادگی و بی سرانجامی های ویرانگر تربیت فرزندانمان و وجود هزاران زندانی و اعدام های پیوسته که از جوانان مان می کنند و ترس از چگونگی فردا در ژرفا و پهنای کشور ویران مان جولان می دهد! با اینهمه بدبختی ها و بی فردائی هایمان که در سرتاسر کشور جولان می زند، و دامنه های تباه سازی ها به ریز و درشت ارزش های اخلاقی و انسانی آتش مرگ می گشاید کافی نیست، تا مگر ما را بیدارتر و هوشیارتر بپای خردورزانه ی مستقل و انسانمدارانه بپاخیزاند و به فرجام راه نهائی بسوی روش آموختن شیوه درست رهائی از ساختار چنددست و نابرابر سرمایه سالاری بگماراند؛ و بسوی کنش و واکنش های آگاهانه، تاریخی و انسانمدارانه رهنمون سازد؟! تا هم ما مستقل و آزاد برای فردا و سرنوشتمان خود تصمیم بگیریم، و هم هم با توان گسترده و کلان اجتماعی طبقاتی خویش بتوانیم بهره کشی انسان از انسان را که خدا و اسلام هم موافق سرراست آن می باشد درهمریخته و نابودکنیم و بتوانیم بیاری همبستگی اجتماعی طبقاتی گام بسوی جامعه ای برابر و هموند و همبسته برداشته و آغوش نوعدوستی و همراهی را بروی همدردانمان بگشائیم؟

بی گمان توان ما و اراده مشترک اجتماعی طبقاتی مان می تواند هرچه زودتر رژیم خودسر ولائی را سرنگون کند و خواهیم کرد. همین جهش و خیزش و نبرد آغازین است که می تواند ما را از خدارمداری ویرانگر به سمت دانش و آگاهی و خودباوری انسانمداری رهنمون کند و موتوری نیرومند و اجتماعی و طبقاتی باشد برای ما و درآمدن ازین بن بست پایانی زندگی کنونی اسلامی که در زیر علم و کتل خدا و ولایت زندگی تک تک ما روزانه توسط مزدورانش تباه شده و می شود. آیا ما نباید بتوانیم خود و برای یافتن سرانجام نهائی و راهی برای رهائی خویش تصمیم بگیریم؟ و تلاشی برای آزادی زندگی آنگونه که خواست و اراده جمعی می خواهد باشد دست بیآزیم! و جان و مال و آرزوهای خود را از دست اینهمه کمندهای بردگی و تله های خدا و دشمنی پلشتان نیرنگباز و مرگکار آخوندیسم دربیاوریم و خود بتوانیم آسوده خاطر زندگی و ساختن آنرا جستجوکرده و بمیل اجتماعی برپاکنیم!؟ در اینجا شایسته است سرراست کنم و بگویم که این دادخواست ها و افشاگری ها و روشنگری ها از پیش تاکنون هیچگاه سمت و سوی توهین به خدا باورمندان را نداشته و ندارد و من به آزادی عقیده، وجدان و بیان پایبند بوده و می باشم. امر ضروری و گریزناپذیری که خود ولایت شیعی در برابر باورمندان سنی این حق مسلم را برنتابیده و تن بدان حق مسلم نمی دهد.

پرسش! تاکی ما می توانیم بدین سبک بیمار و ضدبشری یک مشت ملا و مُکلا انگل و مفتخور اسلامی تن دهیم؟ زنان و دختران مان تاکی می توانند خداگونگی ولایت آقا و بردگی اسلامی او و دیگر سران ساختار را چنین بیرحمانه بر علیه خود برتابیده و بر گسترش عوارض هولناک آن سرفرودآورند و به گناه بی گناهی و تنها بخاطر رسم و رسوم ارثی خداپرستی اینهمه مکافت ها، کثافت ها و لجنباری های ساختار شیعی خودکامه را تاب بیاوریم و تازه هیچ هم نگویند؟! دختران و زنان ما به فرمان بی خدا نه گفتند. کارگران و همه ی بازنشستگان ما روزانه درین میدان مرگ بی هراس فریاد دادخواهی سر داده و می دهند و شگفتا ککی الهی و اخلاقی آقا و دیگر سران رژیم را نمی گزد و پاسخی نیز دریافت نمی شود، مگر پاسخ زور و زندان و مرگ و… ! با اینهمه زنان و دختران آگاه و دلیرمان در برابر چماق چادر که بی پروا بر سر سرهای بلند و جسور آنان فرود می آید و بسیاری را تاکنون زده، نابینا کرده و کشته است و بسیارانی را هماکنون از کار بیکار و دلیران دیگری را به سیاهچالهای اسلامی شیعی کشانده است. باینوجود هنور نتوانسته و نخواهدتوانست حق پوشش آزاد و دلبخواهی دختران و زنان را از آنها بگیرد. ۴۴ سال سکوت و بردباری کافی  و چماق چادر خدا و ملا برای همیشه شکسته است.

 این ساختار فردی، ولائی واپسگرا و دین بشرستیز فاشیسم شیعی آن سالهاست در همه عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی درهمریخته و دچار باتلاق مرگ می باشد. او همچنین و در همین میانه های سرشکستگی ها، سرانجام نیز در برابر خواست زنان و دختران آزاده، استقلالجو و خردورز ما نیز حرفی برای گفتن نداشته و ندارد آنهم در برابر درخواست آزادی پوشش و دیگر خواسته های آنان که بنام زن سرکوب شده اند. رژیم ولائی با همه ی بکاربردن زور و ستم و تهدیدها که به قیمت مرگ بسیاری آنجامیده، هرگز نتوانسته زنان و دختران بجان آمده را مطیع اراده ی کور و فریبکار خود و خدایش کند. و چندی ست آشکارا چماق سرکوبش شکسته و دیگر تاب ایستادگی برابر خواست زنان را ندارد و البته آینده ای مسالمت آمیز نیز میان زن و دین، و نابرابری های حقوقی الهی ولائی وجودندارد. مگر تنها با همین خشونت ها، اسارت ها و کشتارهائی که روزانه از معترضان پوشش اجباری می کند راه چاره ای متصورباشد. تازه رژیم با این هراسناکی ها و هولناکی هایش توانسته هرچه بیشتر و بهتر زنان و دختران دلیر را واقف به نابرابری حقوق انسانی بین زن و مرد در اسلام رحمانی کند. و خودباوری ستودنده ی زنان و دختران را در برابر خویش بیش از پیش برانگیخته و از همینرو چماق چادر ولایت و دیانت بکاربرد که آنهم برای همیشه درهم شکسته و ستیز آگاهانه زن در برابر دین جبران ناپذیر شده است.

همانگونه که دختران و زنان دانا و خودباور در طول تاریخ، پیگیر تحول جبری تاریخی بوده و برای دگرگونسازی جایگاه خود در درون کشورهای شان تلاش کرده اند در ایران هم دختران و زنان ما با ایستادگی چشمگیر و سازنده ی خویش هم توانستند جام زرین و دروغین دین انساندوست را بشکانند و هم فرمان زن ستیز خدا را! چراکه خدا هیچگاه هیچ زنی را در گستره ی جهان شایسته رهبری و پیامبری خود ندید و امروزه زنان و دختران ما، پیشرو عصر کنونی و فرابردی و فراگشتی آن از دیروز بفردا شده اند و می خواهند تاریخ آینده را نه تنها بنام زن که بنام نوع انسان رهبری کرده و فردای برابری را بدون یاری خدا و ملا بسازند؛ کار ضروری و بحقی که خدا ناتوان از شناخت و آنجام آن بوده است.

دختران و زنان ما با همه ی سرکوبشدگی و جان باختن ها می خواهند پیام آور فصلی از تاریخ تازه ی بشری شوند و رونسانس اسلام گریز ایرانی، منطقه ای و جهانی را شکوفا کنند و برآمد آنرا مهیاکرده اند. آری دختران و زنان شایسته ی امروز ما دیگر انتظاری از سران رژیم و واپسگرایان ولائی ندارند. این پرسش ناگزیر آنان برای انتخاب پوشش آزاد، تنها بسان نشان دادن یک بهانه و آن  ناتوانی خدائی ست که نتوانسته برای ناتوانی خویش در ساختن مساوی وجود زن و مرد چاره ای بیابد. آنهم در شرایطی که همه می دانند که رسول و دیگر امامان شیعی این دین جزو نوادر زنباره های تاریخ بوده اند. آنهم در زمان و شرایطی که مردم صحراگرد اغلب چادرنشین بودند و دیواری بین شان وجودنداشت و نمی شد هیچ کنش و واکنشی را پنهان کرد! و این رسول زنباره براستی کارهائی کرده است که هیچ زن و بچه داری اگر اندگی وجدان و اخلاق می داشت تن بدان آن هیزی ها نمی سپرد. بنابرین خدا ما را یاری نداده و هیچگاه یاری نخواهدداد، زیرا وجود خارجی ندارد خودفریبی تاکی!؟ این دکان خدا تنها برای ملاها و مکلاها و مزدوران آنهاست. اگر خدائی وجودمی داشت چرا می بایست بیش از ۴ میلیارد انسان نه که تنها نان، بل آب سالم و نوشیدنی می داشتند که ندارند. بیائید بخود آئیم و بخود توان اجتماعی مان باورکنیم.

بهنام چنگائی دوشنبه ششم آذر ۱۴۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate