بسوی همگرایی سوسیالیست های انقلابی

«توده ها آمادۀ انقلابات سوسیالیستی هستند، اما سوسیالیستهای انقلابی در بحران به سر می برند و قادر به دخالتگری و رهبری توده های به اهدافشان، یعنی برکناری بنیادین دولت های سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم، نیستند» (از متن)

وقایع سال گذشته در ایران، بار دیگر به وضوح نشان داد که بدون ستاد رهبری، وسیعترین اعتراضات خیابانی زنان و جوانان دلیر ایران در شهرهای مختلف و اعتصابات کارگری کارگران شریف ایران، قیام های و مقاومت های ملیت تحت ستم و غیره، به خودی خود به سرنگونی نظام سرمایه داری منتهی نمی شود. برای سازماندهی «اردوی کار» (اکثریت اقشار اجتماعی تحت ستم و استثمار)، برای سرنگونی کلیت نظام سرمایه داری همراه با رژیم جمهوری اسلامی، توده های وسیع نیاز به یک «ستاد رهبری» معتبر و پر نفوذ، دارند. ستاد رهبری ای که هماهنگی بین اعتصابات کارگری را برای تدارک اعتصاب عمومی و اعتراضات خیابانی را عهده دار می شود. بدیهی است که این ستاد رهبری الزاماً باید در ایران، و الزاماً متشکل از کارگران پیشتاز و متحدانشان، و الزاماً در سطح سازماندهی مخفی باشد. این تنها شکل از سازماندهی است که سرنگونی نهایی یک رژیم مستبد متکی بر یک دولت سرمایه داری را می تواند با موفقیت به مورد اجرا و تحقق قرار داده و استقرار حاکمیت شوراهای کارگری را تضمین کند.
همانطور که در خیزش ۱۴۰۱ ژینا امینی مشاهده شد، پس از چند ماه، دستگاه سرکوب نظام سرمایه داری توانست حرکات توده ای را کنترل کند؛ شاید هم اینبار اعتراضات و اعتصابات را برای مدت کوتاهی خاموش کند (اما بدیهی است که همین تجارب چند ماهه می تواند در خیزش های بعدی در موقعیت های انقلابی آتی توسط توده های وسیع مورد استفاده قرار گیرند). اعتراضات عمیق تر و یا تداوم کوتاهی تر رخ می دهد. تاثیرات بین المللی مساله زنان در ایران در ابعاد بین المللی مورد توجه جهانیان قرار گرفته است. از اینرو دیری نخواهد گذشت که مجددا وضعیت انقلابی در ایران بوجود خواهد آمد. در این دوران است که حضور پر رنگ و اعتبار ستاد رهبری اردوی کار، در مقام تغییرات بنیادین (انقلاب سوسیالیستی) قرار خواهد گرفت.
از سوی دیگر، وقایع اخیر نشان داد که «سوسیالیست» ها خارج از کشور عموما دچار بحران عمیق تشکیلاتی و سیاسی هستند و همانند ۴۴ سال گذشته، نقش تعیین کننده ای در اعتراضات خیابانی و اعتصابات کارگری این دوره نیز ایفا نکردند. در بهترین حالت سر خود را به یک «منشور حداقلی» رفرمیستی و بی ارتباط به مسایل گره ای مبارزات کارگری، برای مدت کوتاهی گرم کردند. اکنون پس از سپری شدن چند ماه، در عمل نشان داده شد که مساله ما در دخالتگری در جنبش کارگری «منشور» نویسی و صادر کردن فرمان آنهم عمدتا از خارج از کشور نیست (حتی چنانچه برخی از امضا کنندگان آن از برخی از نهادهای کارگری شناخته شده و علنی کار، جنبش کارگری باشند).
منفردین سوسیالیست در خارج از کشور، در وضعیت کنونی تنها از طریق اتحاد عمل های ویژه بر اساس یک سری مولفه های عمومی مارکسیستی می توانند خود را سازمان داده و شرایط را برای ارتباط گیری موثر با کارگران پیشتاز در ایران و کمک رسانی برای تشکیل ستاد رهبری توسط کارگران پیشتاز سوسیالیست، فراهم آورند. شرایط عینی برای همگرایی سوسیالیست در خارج با توجه به تجارب سال پیش، هر چه بیشتر آماده شده است. فرقه گرایی و حذف گرایی سازمان های سنتی بی ارتباط با جنبش کارگری در ایران، می تواند جای خود را به یک اتحاد عمل سوسیالیستی پایدار در راستای تسریع و تقویت ستاد رهبری در ایران، بدهد.
اما، باید توجه داشت که مفهوم همگرایی سوسیالیست های اپوزیسیون چپ از دیدگاه مارکسیستی، به مفهوم گسست از یک سلسله نظریات و سنن انحرافی و پذیرش اصول دمکراسی کارگری است، یعنی به رسمیت شمردن حق داشتن نظریات مختلف (حق گرایش) و ایجاد جایگاهی برای تبادل نظر در راستای روشن سازی اختلافات تاریخی، نظری و سیاسی، و در عین حال البته فعالیت های مشترک عملی برای رساندن صدای کارگران ایران به همقطاران خود در سراسر جهان و ایجاد همبستگی بین المللی.
حذف گرایی، اتهام زنی، بی حرمتی، شایعه پراکنی و دروغ گویی باید شدیدا توسط تمام سوسیالیست ها محکوم شود. در صورت ضرورت یک «کمیسیون حقیقت یاب» از رفقای شناخته شده و با تجربه و مورد اعتماد برای رسیدگی به شکایت ها انتخاب شود. در غیر اینصورت تمام اتهامات و شایعه پراکنی ها و حذف گرایی ها و پشت سر هم پرونده سازی ها باید توسط همه سوسیالیست ها محکوم اعلام شود. تا راه برای یک تدارکات سالم و سوسیالیستی باز شود.
انگیزۀ سوسیالیستهای انقلابی چیست؟

انگیزۀ سوسیالیستهای انقلابی همانا انگیزۀ خود مارکس است که در عصر خود، با گسست از سوسیالیست های نخبه گرا، تخیل گرا و فلاسفۀ زمان خود، سوسیالیسم را به یک علم مبدل کرد. یعنی به روز کردن یا خوانا کردن علم رهایی بشریت به وضعیت کنونی جنبش زندۀ طبقۀ کارگر. به سخن دیگر انگیزۀ ما، باز تعریف کردن مارکسیسم برای قرن بیست و یکم است. ما نیز همانند مارکس، با گسست از گرایش های انحرافی و غیر سوسیالیستی (که زیر لوی «سوسیالیسم» و «مارکسیسم» به کذب ظاهر می شوند) می توانیم به مارکسیسم امروزی نایل آییم و همگرایی سوسیالیست های انقلابی را با موفقت تحقق بخشیم.

بدیهی است که لازمۀ گسست از نظریات انحرافی، برخورداری از مؤلفه هایی است که با اتکا به آن ها، وجوه تمایز خود را با نظریات مذکور نشان دهیم.

هدف سوسیالیستهای انقلابی چیست؟

هدف نهایی ما، همان هدفی است که خود کارل مارکس به آن رسیده بود؛ یعنی «سازمان دادن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی، و تسخیر قدرت سیاسی به وسیلۀ پرولتاریا» برای گذار به سوسیالیسم.

پس از سپری شدن ۱۷۵ سال از زمان انتشار «مانیفست کمونیست»، این نظریه کماکان به قوت خود باقی است و کماکان زنده است. نه تنها هیچ تردیدی به صحت آن نیست، بلکه در وضعیت کنونی جهانی ضرورت آن حتی بسیار ملموس تر از پیش شده است. کارل مارکس در مورد ویژگی ها و جوانب مختلف جامعۀ سوسیالیستی، و همین طور دورۀ گذار به سوی این فرماسیون که با تسخیر قدرت به دست طبقۀ کارگر آغاز می شود و طی آن فرایند زایش جامعۀ بی طبقۀ سوسیالیستی آغاز می گردد، به غیر از یک سلسله خطوط کلی در «نقد برنامه گوتا»، مطالب زیادی ننوشت. در واقع، مارکس بر این اعتقاد بود که پرولتاریا و کلیۀ زحمتکشان متحد آن پس از سرنگونی سیادت بورژوازی، خود به دقت جامعه ای نوین را طرح ریزی می کنند. اما آن چه او در باره اش اطمینان کامل داشت این بود که سرمایه داری دیگر پاسخگوی نیازهای اجتماعی اکثریت جامعه دیگر و باید توسط پرولتاریا، که خود محصول زایش و رشد مناسبات سرمایه داری است و به «گورکنان» همان مناسبات مبدّل می شود، سرنگون گردد.

ما نیز در قرن بیست و یکم همانند مارکس بر این اعتقادیم که هدف ما چیزی جز تدارک برای سرنگونی نظام های سرمایه داری بوسیله پرولتاریا و استقرار نظام سوسیالیستی نیست. چرا که نظام سرمایه داری با تحمیل جنگ ها و ویرانی های عظیم، یعنی با نابودی و تخریب حجم عظیمی از نیروهای مولد، بشریت را به عقبگرد و پس رفت واداشته است، و طبقۀ کارگر و توده های تحت ستم جهان همواره قربانیان اصلی این تخاصمات و منافع کلان حاصل از آن برای سرمایه داری بوده اند. اینها نه فقط اوج ابتذال و گندیدگی نظام سرمایه داری جهانی را نشان می دهد، بلکه دوراهی پیش روی بشریت یعنی «سوسیالیسم یا بربریت» را هم به نمایش می گذارد. طبقۀ کارگر نهایتاً با اتکا به نیروی خود، به مثابۀ تولیدکنندگان اصلی و حقیقی، با سازمان دهی انقلاب اجتماعی، با تحمل شکست ها و پیروزی ها، نظم نوینی را خلق خواهد کرد؛ نظمی که به راستی به منافع بشریت خدمت کند، یعنی نظامی کمونیستی که در نهایت در آن اصل «از هر کس بسته به استعدادش، به هر کس بسته به نیازش!» اجرا می شود.

روش سوسیالیستهای انقلابی کدام است؟

برخورد با مسألۀ همگرایی مارکسیست ها نیز بنا بر آموزش های مارکس تنها می تواند با بکارگیری روش انتقادی ـ ا نقلابی ـ عملی صورت پذیرد. مارکس در نقد به ماتریالیزم فوئرباخ، در «تزهایی دربارۀ فوئرباخ»، می گوید که اِشکال فوئرباخ، مانند تمامی ماتریالیست های پیشین در این است که او «اهمیت فعالیت انقلابی، و فعالیت “عملی ـ انتقادی” را در نمی یابد» (تز اول). در این جا صفت انتقادی، به مفهوم ریشه یابی وضعیت زندۀ مبارزات کارگری است؛ انقلابی، یعنی با هدف تغییر دگرگونی وضعیت کنونی. و عملی، یعنی با عمل هدفمندانه یا اراده گری خردمندانه. سوسیالیست های انقلابی نیز چنین روشی را برای همگرایی مارکسیست ها در راستای بازتعریف مارکسیسم به مثابۀ یک علم (علم شرایط رهایی طبقۀ کارگر)، استفاده می کنیم.

وضعیت کنونی سیاسی جهانی چگونه است؟

امروز در وضعیت کنونی و زندۀ مبارزۀ طبقۀ کارگر، ما شاهد دو پدیده در کنار همدیگر هستیم. برای مشاهده و درک این پدیده ها، نیازی به تحلیل های خاص و بحث های فرسایشی ثقیل نیست. هر کسی می تواند آن را مشاهده کند.

پدیدۀ اول، اعتراضات میلیونی توده های وسیعی از مردم در مقابل اجحافات و حملات سیستماتیک سرمایه داری است. توده ها در مبارزات روزمرۀ خود به ویژه در طی چند سال گذشته، هر چه بیشتر به ماهیت واقعی سرمایه داری و دولت های حامی آن پی برده اند. پس از ۴۰ سال سیطرۀ نئولیبرالیسم و رکود در مبارزات طبقاتی در سراسر جهان، ما در سالهای گذشته شاهد تشدید اعتراضات و خیزش ها و قیام های میلیونی در سراسر جهان بوده ایم. ماهیت واقعی بانک ها و مراکز مالی و دولت های سرمایه داری به مثابۀ حامیان آنان، بر توده های میلیونی آشکار شده است. با افشای اسناد و مدارک بی شماری، اسطورۀ حفظ «حریم خصوصی» شهروندان به پایان رسیده است.

پدیدۀ دوم، این است که با وجود این تغییرات در شرایط عینی و آگاهی توده ها به سود انقلاب، انقلابی سوسیالیستی در کار نبوده است. مارکسیست هایی که بیش از چهار دهه خود را در درون تشکیلات های انقلابی خود برای چنین روزی آماده کرده بودند تا توده ها را به سمت انقلابی سوسیالیستی رهبری کنند، یا کاملاً غایب هستند و یا حضورشان در معادلات مبارزۀ طبقاتی غیر تعیین کننده و کم رنگ است. مارکسیست ها هر چه بیشتر پراکنده و متفرق هستند. بحران سیاسی و تشکیلاتی در درون طیف وسیعی از مارکسیست ها عمیق تر از پیش شده است. بحران تئوریک، محسوس است. اعتقادات بنیادین مارکسیستی و مشخصاً خود کارل مارکس به کناری پرتاب شده و زیر آواری از انحرافات، دگماتیسم و برخوردهای ایدئولوژیک مدفون شده است. بوروکراسی و انشعابات و اختلافات میان دسته های مختلف مارکسیستی بی داد می کند. واقعیت این است که مارکسیسم به عنوان علم رهایی طبقۀ کارگر دستخوش تحریف و به فراموشی سپرده شده است. اضافه بر این، در سطح جهانی بحران اعتبار سوسیالیسم به علت کجروی های «اردوگاه های سوسیالیستی» مانند شوروی و چین و اقمارشان، همچنان باقی است. تحریفات عامدانه و سیستماتیکِ اعتقادات پایه ای مارکسیستی از سوی «موسسۀ علوم مسکو» از یک سو، همراه با همکاری عملی بوروکراسی مسکو و پکن با بورژوازی علیه جنبش های کارگری و کمونیستی در سطح جهانی، ضربات مخرب و مهلکی بر بدن طبقۀ کارگری در سطح جهانی وارد آورده و اعتبار سوسیالیسم را در انظار میلیون ها نفر از کارگران و زحمتکشان جهان، زیر سؤال برده است.

با کنار هم گذاشتن این دو پدیدۀ متناقض، تنها می توان به یک نتیجه رسید و آن این است که: توده ها آمادۀ انقلابات سوسیالیستی هستند، اما سوسیالیستهای انقلابی در بحران به سر می برند و قادر به دخالتگری و رهبری توده های به اهدافشان، یعنی برکناری بنیادین دولت های سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم، نیستند.

برای فائق آمدن به این وضعیت اسفبار است که امروز مارکسیست های انقلابی باید در جستجوی راه حلی باشند. راه حل هم همان است که در دورۀ خود مارکس موضوعیت پیدا کرد: به روز کردن و تکامل علم رهایی پرولتاریا (سوسیالیسم علمی) و گسست از گرایش های بازدارندۀ نخبه گرا و تخیل گرا با روشی انتقادی ـ انقلابی ـ عملی

پیش شرط های همگرایی سوسیالیستهای انقلابی چیستند؟

همسویی سوسیالیستهای انقلابی برای باز تعریف مارکسیسم در قرن بیست و یکم، شامل دو پیش شرط می شود که مارکسیست ها به شکل جمعی و سراسری باید مشترکاً به انجام رسانند.

اول، بازنگری و بررسی ریشه های مارکسیسم (با پرهیز از روش های متعصبانه و مغرضانه، یا آن چه که مارکس به روشنی برخورد «ایدئولوژیک» می نامید). تاریخ سوسیالیست های پیش از مارکس و تحقیق و مطالعۀ جمعی برای تعریف و روشن سازی گسست مارکس از سوسیالیست های پیشین و گسست او از فلسفه های پیشین و یافتن روش نگرش تحلیلی او به مسایل اجتماعی. این پیش شرط ها به شکل نطفه ای و محدود در پیش صورت گرفته است. اما، این ها به تنهایی کافی نیست، این اقدامات می باید به طور جمعی و سراسری در درون طیف مارکسیست ها انجام گیرد.

دوم، بازنگری و درس گیری از پراتیک سوسیالیسم در قرن پیش (با پرهیز از روش های متعصبانه و مغرضانه). یعنی بررسی سوسیالیسم روسی و سوسیالیسم چینی (و کوبایی و ونزوئلایی و چریکی و غیره). این بازنگری و درس گیری نیز باید به طور جمعی و سراسری، و به دور از برخوردهای متعصبانه و مغرضانه صورت گیرد.
با این پیش زمینه هاست که مارکسیست ها در مقام آغاز تکلیف اصلی یعنی بازتعریف مارکسیسم برای قرن بیست و یکم قرار می گیرند.

اما برای بازتعریف مارکسیسم، تنها آشنایی و مسلح شدن به ریشه های تاریخی و درس گیری مثبت و منفی از تجارب انقلابات قرن بیستم نیز به خودی خود کفایت نمی کند. مارکسیست ها بنا بر گفتۀ مارکس، باید در پراتیک انتقادی و انقلابی مبارزات زندۀ امروز طبقۀ کارگر در سطح بین المللی نیز درگیر باشند و در راستای تغییر وضعیت کنونی، دخالت گیری کنند. دخالتگری مارکسیست ها در درون جنبش زندۀ طبقۀ کارگر تنها با رویکرد و روش انتقادی ـ انقلابی و عملی (اراده گری خردمندانه) میسر است. اما، این خود، تنها می تواند بر محور یک برنامۀ سوسیالیستی تحقق یابد. برنامۀ سوسیالیستی، نه تنها شامل تئوری و تجارب تاریخی و بین المللی جنبش کمونیستی است، بلکه عمدتاً شامل عمل هدفمند یا اراده گری خردمندانۀ خود کارگران در مبارزات طبقاتی امروزی آنان نیز می شود. لنین گفته است که بدون تئوری انقلابی، انقلاب به پیروزی نمی رسد. منظور لنین این نیست که تئوری قرار است از بیرون به درون طبقه کارگر توسط روشنفکران آورده شود. گرچه در چه باید کرد، چنین نظری داشته که سال بعد ۲۱ ژوئیه ۱۹۰۳ در دومین کنگره حزب کارگر سوسیالیست دمکرات روسیه، می نویسد: « می دانيم که اکونوميست‌ها ترکه را در يک جهت خم کردند. برای اينکه ترکه راست شود ضروری بود که آن را به جهت ديگر خم کرد، و اين آنچه که من کردم، می‌باشد.». منظور لنین این است که تئوری انقلابی بدون برنامۀ سوسیالیستی نمی تواند پیروزی انقلاب را متحقق سازد. اما خود این تئوری از یک سو، شامل بخش تاریخی و بین المللی، و از سوی دیگر، شامل چکیدۀ عملی فعالیت هدفمند خود پرولتاریا می شود. این دو بخش از تئوری است که برنامۀ سوسیالیستی را شکل می دهد. اما یک ظرف و نهاد سوسیالیستی برای محافظت و انتقال برنامۀ سوسیالیستی ضروری است. زیرا برنامۀ سوسیالیستی نمی تواند به شکل معلق و بدون ظرف دوام بیاورد و به تدریج زیر فشار ایدئولوژی هیئت حاکم، از میان می رود. در واقع، عالی ترین تجلی انتقال برنامۀ سوسیالیستی به مبارزات زندۀ طبقۀ کارگر وجود یک نهاد انقلابی سوسیالیستی کارگری است. این چگونه نهادی می تواند باشد؟ به قول کارل مارکس در مانیفست کمونیست:

«کمونیست ها از یک سو، یعنی در عمل، پیشرفته ترین و قاطع ترین بخش حزب های طبقۀ کارگر هر مملکت را تشکیل می دهند، و در واقع بخشی هستند که دیگران را به حرکت در می آورند؛ و از سوی دیگر، یعنی از دیدگاه نظری، آنان نسبت به تودۀ عظیم پرولتاریا این امتیاز را دارند که به روشنی، مسیر حرکت، شرایط، و نتایج نهایی و کلی نهضت پرولتاریا را درک می کنند…..هدف فوری و فوتی کمونیست ها همان هدف همۀ احزاب پرولتاری است: متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی، و تسخیر قدرت سیاسی به وسیلۀ پرولتاریا». این «نهاد» مورد نظر مارکس، امروزه، نهادی جز «حزب پیشتاز کارگری» نمی تواند باشد.

در نتیجه همگرایی مارکسیست ها در عالی ترین شکل آن، متشکل شدن در یک حزب سیاسی کارگری بر محور برنامۀ سوسیالیستی است که متکی بر علم مارکسیسم باشد. باید تأکید کرد که توده ها در مبارزات روزمزۀ خود به آگاهی سوسیالیستی نایل می آیند و به ضرورت انقلاب سوسیالیستی و به زیر کشیدن دولت سرمایه داری پی می برند. حزب پیشتاز کارگری از «قاطع ترین» (کارگران روشنفکر و روشنفکران کارگر) فعالان که به دور یک برنامه سوسیالستی گرد هم می آیند، ‌تشکیل می شود. اعضای این حزب بر محور «مارکسیسم» دور هم گرد نمی آیند، زیرا مارکسیسم یک علم است. مارکسیسم شالودۀ تئوریک شناخت و تغییر جامعۀ سرمایه داری است. صحت مارکسیسم همانند هر علم دیگری بر اساس داده های کنونی سنجیده می شود. مارکسیسم مانند هر علمی بر اساس داده های نوین، قابل تکامل است. بنابراین فعالان مارکسیست بر محور یک برنامۀ سوسیالیستی و عملی متشکل می شوند.

اما، امروز شرایط برای ساختن چنین نهادی آماده نیست. پیشنهاد ما ایجاد پلی است برای عبور از آن جایی که هستیم به آن جایی که می خواهیم برسیم، طرح همگرایی سوسیالیست های انقلابی به این علت طرح می شود. اما، برای آغاز همکاری در چنین پروژه ای، نیاز به یک سلسله مؤلفه هاست. این مؤلفه بر اساس گسست مارکس از نخبه گرایی از یک سو و تخیل گرایی (یعنی سوسیالیسم از بالا)، در جنبش سوسیالیستی است. خطوط کلی این مؤلفه ها از قرار زیر است: به اعتقاد ما، پذیرش این مؤلفه ها می تواند زمینۀ اولیه را برای آغاز روند همگرایی مارکسیستی (سوسیالیستی) را جهت رسیدن به هدف نهایی یعنی وحدت بر حول محور یک برنامۀ سوسیالیستی، فراهم آورد.

این چهار مؤلفه معرّف گسست کارل مارکس از سوسیالیست های زمان خود از یک سو، نتیجۀ تجارب عملی جنبش کارگری در زمان او از سوی دیگر بوده است. مؤلفه های اول، دوم و سوم (سوسیالیسم به مثابۀ علم و سوسیالیسمی «از پایین» و دمکراتیک)، بیانگر گسست او از سوسیالیست های «از بالا» (بابوف، سن سیمون و سوسیالیست های تخیلی) است. همچنین مؤلفۀ اول (ردّ مفهوم ایدئولوژی) عمدتاً تعیین تکلیف مارکس با پیشینۀ خود در هگلی های جوان (برونو بائر و لودویگ فوئرباخ) بوده است. مؤلفه چهارم (رادیکال بودن سوسیالیسم)، نیز شامل تجربۀ نبردهای کارگری در نهادهای خودجوش کارگری مانند اتحادیه های کارگری، و نقش کمونیست ها در سازماندهی انقلاب سوسیالیستی و نبرد علیه دولت سرمایه داری به ویژه تجربۀ کمون پاریس ۱۸۷۱ بوده است.

مؤلفه های همگرایی سوسیالیستهای انقلابی چیستند؟

مؤلفۀ اول: سوسیالیسم مارکسیستی، یک علم است. نه یک آرمان، نه یک مدل، ایدئولوژی جامد یا الگوی پیش ساخته برای تحمیل به یک جامعه از بالا. سوسیالیسم مارکسیستی مانند هر علم دیگری از تحلیل مشخص از واقعیت موجود حرکت می کند و پویا است. سوسیالیسم مارکسیستی متکی بر برنامه ای برای تغییر و دگرگونی جامعۀ سرمایه داری است. سوسیالیسم مارکسیستی، از پراتیک زنده و نقد انتقادی-انقلابی توده های تحت ستم به جامعه شان آغاز و برنامه ای برای تغییر جامعۀ موجود و استقرار جامعه نوین، تدوین می کند. سوسیالیسم مارکسیستی در واقع علم شناخت و تغییر جامعۀ سرمایه داری است. علمی است که برای از میان برداشتن وجه تولید سرمایه داری و جایگزینی آن با وجه تولید نوین سوسیالیستی در راستای به وجود آوردن رفاه اجتماعی برای تمام مردم جهان (در فرماسیون سوسیالیستی، طبقۀ اجتماعی و در نتیجه دولت از میان رفته، با محو قانون ارزش، کالا جای خود را به ارزش مصرف و فراورده های کار می دهد، مالکیت بر ابزار تولید جامعه خصلت اجتماعی و جمعی یافته، نظارت بر امور جامعه دمکراتیک و از سوی مردم است).

سوسیالیسم علمی و معقول (راسیونال) است. از نا کجا آباد آغاز نمی کند. قالبی برای نجات بشریت ندارد. مارکس می گوید: ما امروز می بینیم که مبارزات کارگران به خاطر منطق مبارزاتش دارد به نتیجه سوسیالیستی می رسد. سوسیالیسم از دل جنبش کارگری به وجود می آید. پرولتاریا در نبردهای پی در پی طبقاتی، خودش را تغییر می دهد. این پرولتاریا که امروز می بینیم و به زعم برخی نخبه گرایان، «بی سواد» و «بی رمق» اند، به قول مارکس خود «در نبردهای پی در پی» طبقاتی اش به آگاهی رسیده و خود را «شایسته سلطه سیاسی» خواهد کرد.

مارکس نشان می دهد که چگونه با حرکت از واقعیت های تلخ موجود باید تشخیص داد در درون آن چه گرایشاتی موجود هستند. و این گرایشات کجا می رود و آن گرایشاتی که این وضعیت را فراتر می رود با مداخله توسط کمونیست ها (حزب پیشتاز کارگری) آگاهانه تقویت باید بشود. بر اساس تحقق چه مطالبتی در زندگی امروزی طبقاتی ما می توانیم در نبردهای پی در پی طبقه کارگر را شایسته سلطه طبقاتی کنیم. علمی بودن آن در این است که بر اساس وضعیت موجود این تحولات را باید انجام دهم.

مولفۀ دوم: سوسیالیسم مارکسیستی مرتبط به جنبش کارگری است و از پایین صورت می گیرد. «نخبگان» و «تئورسین» های پر مدعای روشنفکر و بی ارتباط به جنبش کارگری را به رسمیت نمی شناسد. نخبه گرایی را محکوم می کند. روشنفکرانی که گمان می کنند می توانند به جای توده های زحمتکش تصمیم بگیرند و نقش آموزگار را ایفا کنند، بدون آن که خود آموزش دیده باشند، مردود می شمارد. مارکسیسم اصیل اعتقاد بنیادی به اصل خود- رهایی کارگران دارد. مارکس به درستی می گوید «رهایی طبقۀ کارگر، باید به دست خود کارگران تحقق یابد». مارکسیسم به خلاقیت فردی کارگران و تمام جامعه احترام می گذارد. سوسیالیسم مارکسیستی، اساس تمایز را جایگاه طبقاتی می داند، نه اختلاف در ملیت، زبان، نژاد، باور دینی و غیره. مارکسیسم واقعی، اعتقاد به ورود آگاهی سوسیالیستی از خارج جنبش کارگری، از سوی عده ای روشنفکر به درون طبقۀ کارگر، ندارد. درست بر خلاف این برداشت رایج در درون چپ سنتی، مارکسیسم اعتقاد دارد که آگاهی سوسیالیستی در درون خود طبقۀ کارگر به وجود می آید و رهبران عملی خود کارگران، رهبران واقعی آن ها هستند و نه ناجیان پر مدعایی که کوچکترین ارتباطی با جنبش کارگری ندارند و صرفاً خود را قیم کارگران می دانند.

مارکسیسم بر اساس نقد سوسیالیسمی از پائین است و نخبه گرا نیست. پیشگام انقلابی مورد نظر مارکس به مفهوم جایگزین کردن عده ای از بیرون از طبقه به درون جنبش کارگری و کسب قدرت سیاسی، مطلقا نیست
مارکسیسم با آغاز از پراتیک انتقادی- انقلابی توده ها زحمتکش و همه کسانی که در تولید اجتماعی شرکت می کنند، بر اساس پراتیک این عده است که قصد دارد جامعه را به سوسیالیسم رساند. مهندسی اجتماعی و الگو سازی که عده ای «دانشمند» و «استاد» طرح می دهند، ضد این دیدگاه است. مارکس می گوید باید از پراتیک انتقادی-انقلابی انسان های واقعی جامعه سوسیالیستی را ساخت. سوسیالیسم مارکسیستی از پائین است و ربطی به دیکتاتوری افراد خیرخواه و از بالا ندارد. مارکسیسم به انسانی یک دست و ایدئولوژیک اعتقاد ندارد. مارکس بر این اعتقاد است که تنها راه رسیدن به سوسیالیسم این است که انسان ها در تمام حوزه ها سرنوشت خود را بدست بگیرند، از جمله حوزه اقتصادی. سوسیالیسم همه ابعاد جامعه مدنی را در بر می گیرد. بدیهی است که حامل تاریخی آن مبارزات طبقه کارگر است، ولی تصویر جامعه سوسیالیستی که ارائه می دهد: الغای کل طبقات است (از جمله خود پرولتاریا). دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا ابزاری است برای الغای تمام طبقات. یعنی رسیدن همه انسان ها به جامعه سوسیالیستی، و نه صرفا طبقه کارگر. طبقه کارگر تنها رسالت انقلابی را به عهده دارد چون در منطق مبارزاتی اش به این نتیجه می رسد.

مؤلفۀ سوم: سوسیالیسم مارکسیستی کاملاً دمکراتیک است. به تشکل های مستقل کارگری و حقوق دمکراتیک برای همه مردم اعتقاد دارد. به حق گرایش و حق ابراز نظر برای تمام مردم جامعه پایبند است. مارکسیسم اصیل معتقد است که امر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، بدون رعایت و اجرای دمکراسی ای به مراتب عالی تر از دمکراسی صوری بورژوایی، عملی نیست. یعنی دمکراسی سیاسی، ادغام با دمکراسی اقتصادی (دست یافتن به برابری سیاسی و اقتصادی برای کل جامعه). آزادی بیان و مطبوعات و حقوق دمکراتیک شامل حال همۀ مردم خواهد بود و نه صرفاً حزب، عده ای معدود و یا طبقه ای خاص. سوسیالیسم مارکسیستی خواهان هیچ گونه برخورد از بالا و تبعیض با توسل به زور و «دیکتاتوری» بر جامعه نیست. مفهوم «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» نزد مارکس، از سوی بورژوازی و خرده بورژوازی، و به ویژه استالینیست ها دستخوش تحریف شده است. مقصود مارکس از دولت «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا»، اعمال «دیکتاتوری» (به مفهوم تحریف شدۀ کنونی آن، یعنی استبداد) بر کل جامعه نیست، منظور او داشتن «حق وتو» در جامعه است، نه اعمال استبداد. یعنی آن واژه به مفهوم اعمال عالی ترین دمکراسی است که تاریخ به خود دیده است. بر خلاف دمکراسی بورژوایی که همانا دیکتاتوری و اعمال ارادۀ اقلیتی است بر اکثریت مردم زحمتکش، اعمال دمکراسی کارگری (دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا) تنها شکلی از حکومت است که می تواند حقوق همۀ مردم حتی مخالفان خود را تحقق بخشد. اما، پس از سرنگونی نظام سرمایه داری و دورۀ انتقال از سرمایه داری به سوسیالیسم، دولت کارگری نوین (حکومت شورایی)، در مقابل تدارک و قصد بازگشت نظام سرمایه داری توسط یک اقلیت کوچک از جامعه و دستگاه سرکوبش (مانند پلیس و شبکه اطلاعاتی آن)، ایستادگی می کند و قاطعانه از حقوق به دست آمده از سوی اکثریت جامعه دفاع می کند و اجازه بازگشت سرمایه داری و دستگاه سرکوبگر را نخواهد داد.

سوسیالیستی است دمکراتیک. سوسیالیسم به زور سر نیزه هرگز ساخته نمی شود. سوسیالیسمی است که به تشکیلات مستقل کارگری اعتقاد دارد. مارکس از اولین سوسیالیست هاست که از تشکلات مستقل کارگری دفاع می کند یعنی از اتحادیه کارگری. هر چند برای بهبود وضعیت موجود تلاش می کنند اما اینها تنها سازمان هایی است که طبقه کارگر از وضعیت کنونی می تواند یک گام به آگاهی فراتر سوق دهند. مارکسیسم اعتقاد به مداخلات آگاهانه دارد. مفهوم پیشگام از دید مارکس این نیست که عده ای «لیدر»، «استاد» و «نخبه» باید در راس جنبش کارگری قرار گرفته و به بقیه آموزش دهند، بلکه نظر مارکس این بود که با شناخت از واقعیت موجود و گرایشات موجود بر اساس تحلیل علمی و شناخت علمی است که پیشروان کمونیستی با مداخلات آگاهانه در این وضعیت موجود کار می کند و آنرا گام به گام به سوی انقلاب سوسیالیستی سوق می دهند. این نقش پیشگام از دیدگاه مارکس بود. یعنی مداخله در وضعیت موجود و به محور مطالبات خود کارگران گام بعدی را نشان دادن است. کمونیست های پیشرو در صف مقدم جبهه سرمایه داری قرار گرفته و عزم و جزم کرده ترین عناصر هستند و مزیتشان به سایرین است که چشم انداز و هدف نهایی را درک می کنند. مارکس می گوید کمونیست ها جنبشی جدا از جبنش طبقه کارگر ایجاد نمی کنند. در آن جنبش همانطور که هست مداخله می کنند. اعتقاد به حق گرایش و انتقال دمکراتیک دارد. در بین المللی اول حق گرایش به رسمیت شده است. طرفداران پرودن و باکونین و حتی سوسیالیست ها بودند که مخالف مارکس بودند. حق همه برسمیت شناخته.

همه انسان ها باید مداخله کنند و نه صرفا طبقه کارگر. انقلاب سیاسی یعنی تسخیر قدرت توسط پرولتاریا و شورای کارگری صورت می گیرد،‌اما انقلاب اجتماعی در راستای ساختن سوسیالیسم توسط تمام آحاد جامعه باید انجام گیرد. و این شدنی نیست مگر درگیر کردن همه جامعه در تصمیم گیری و پخش قدرت سیاسی در تمام سطوح جامعه در میان تمام اقشار زحمتکش جامعه.

مؤلفۀ چهارم: سوسیالیسم مارکسیستی رادیکال و انقلابی است. خود ـ رهایی کارگران را از چارچوب قانونی فراتر می برد. اعتقاد به درهم شکستن ماشین دولت سرمایه داری دارد. مبارزۀ سیاسی را در خیابان ها، اعتصابات و انقلابات جستجو می کند و نه در اتاق های در بسته تجمعات روشنفکری بی ارتباط به جنبش های زندۀ ضدّ سرمایه داری. آن ها برای تسخیر قدرت و سازمان دهی اعتصاب عمومی و مسلح کردن توده ها برای قیام توده ای و سرنگونی دولت سرمایه داری، تدارک می بیند.

مارکسیسم انقلابی است، و به حرکت دادن تودها اعتقاد دارد. انقلاب چیزی جز آمدن توده ها به خیابانها نیست. مارکسیسم اعتقاد به فراتر رفتن از نهادهای قانونی موجود، دارد. مارکسیسم به در هم شکاندن ماشین دولتی،‌ اعتقاد دارد. مارکس از کمون پاریس ۱۸۷۱ چنین درس می گیرد توده ها با استفاده از دستگاه دولتی موجود نمی توانند به سوسیالیسم برسند. پرولتاریا باید دستگاه دولت بورژوایی باید درهم شکند. مارکسیسم اعتقاد به یکی شده قوه مقننه و قوه مجری و قوه قضایی دارد. قانون گذاران باید قوانین را اجرا کنند و نه عده ای بوراکرات اداری، استاد دانشگاه و متفکر. یعنی بوروکراسی دولتی باید از میان رود. مارکس می گفت که انجمن های آزاد توده های تولید کنندگان مستقل باید جامعه را سازمان دهند. انقلاب روسیه ۱۹۱۷ این شکل قدرت را در سازماندهی شوراهای کارگری پیدا کرد.

مارکسیسم همچنان اعتقاد دارد که سوسیالیسم از لحاظ اقتصادی یک امر ملی نیست که باید در سطح بین المللی ساخته شود. مارکس ادعا داشت که اگر سوسیالیسم در سطح بین المللی تحقق نبابد، آن به مفهوم «بازگشت به کثافات کهن» است، زیرا بورژوازی پدیده ای است بین المللی. اگر کمونیسم در سطح بین المللی برقرار نشود این به مفهوم توزیع کردن فقر است. یعنی فقر را برابر کردن.انقلاب کارگری سوسیالیستی در یک کشور حتی عقب افتاده می تواند رخ دهد، اما ساختن سوسیالیسم باید در سطح بین المللی تحقق یابد.

توافق و همگرایی سوسیالیستهای انقلابی بر محور این چهار مؤلفه شرایط را برای گذار از بحران کنونی چپ، به تدارک انقلاب سوسیالیستی در ایران هموار می کند.

مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz
۳۱ شهریور ۱۴۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate