بینش و دانش انسانی،یا دید و باور دینی 

این روزها ما شاهد و رودرروی فاجعه بیرون کردن بی شرمانه رژیم از استادان فرهیخته، مستقل و معترض دانشگاه ها هستیم که آقای رهبر بی پروا بدنبال تدوام آن است و گردانندگان فرمان او با آوردن و جایگزین کردن کاسه لیسان بی دانش و مزدوران وابسته به درگاه ولایت خویش می خواهد ویرانی بساط اش را با این سرزنش دانش انسامدار قدری به کندی بکشاند که ممکن نیست و از آنهم مهمتر این چالش کور و ایده ئولوژیک فاشیسم دینی در دیدگان نیروهای پیشرفته و مترق جز به ریشخند گرفتن هدف دانشورزی ها نبوده و نیست که هماکنون پایگاه دانشمداری به بازی واپسگرایانه ولایت و دین دولتی او گرفته شده است. یادمان نرفته که خمینی می گفت: ما هرچه گمراهی داریم از دلیل وجود دانشگاهاست!.

بنابرین؛

آیا بایسته ی زمانه فاشیسم مذهبی ـ ولائی و روشنگری آن، و همچنین لازمه ی دگرگونسازی زندگی فلاکتبار و هولناک؛ و از همین دست شایسته ی خرد چالشور و فرارونده نوع انسان خودباور نیست که او این حق کوچک را با شناخت از دین دولتی داشته باشد و بدون تکفیر بتواند برپایه شناخت تجربی خود راه فردی و اجتماعی مستقل  خویش از خدا و ملا را برگزیند؟ برای نمونه در ایران و افغانستان با این فاشیسم شیعی و سنی و مزدوران دین دولتی شان که فسادها، جنایت ها و تبهکاری هایشان از در و دیوار کشورها همچون هزاران هزار عنکبود سمی بالامی روند و بیدادرسان فریبخورده را می کشند، آیا نباید بتوانند با اینهمه تجربه های خونبار عدم وجود خدا را با خلق نادرست چنین ملایانی ثابت نمود و یا حکمت بینایش را در پرداختن این ضدبشران مردودکرد؟ آنهم بیشتر به دلیل استدلال آگاهی مطلق و خطاناپذیری خدا و با یقین عینی و شناخت از دین و ملا توسط نوع انسان دردمند، چرا نشود به انکار عینی و عقلی وجود خدا نشست؟! خدائی که برای خداباوران با آفرینش اینچنین حشره های مرگباری، جز دانائی و وجود حکمت خود را برای آنان مردود نکرده است.

زیراکه، هرچه درین انسان نباشد، درین موجود لهیده از ستم ها، تنگدستی ها، سرکوب ها، کشت و کشتارها، نابرابری های مذهبی و همزمان بهره کشی های غارتگونه سرمایه سالاران هموند دین، دستکم این موجود با نام انسان عقل دارد و عقل تاریخی و تجربه های پرفرار و فرودی دارد که خود و همدردانش اندوخته اند و بی گمان بهتر می تواند پدیده های تاریخی همچون خدا و ملا را بررسی کنند و به نتیجه های متفاوتی از پیشینیان برسند و سپس آنرا بدست حقیقت جویان که مای امروز و فردا باشیم بسپارند و سپرده اند که همیشه این تجربه های تلخ با پیشینه های هردوره ای متفاوت ولی هم تبار بوده است. از همینرو ضرورت شناخت با عقل انسانمداری راهبر امروز و فرداست. عقلی که ادیان با ابراز وجود آن در برابر دکان خود و فرامین و حکمت خدائی شان هرگز خوانائی ندارند.

 آنهم خدائی که بنا بر گفته ها و شنیده ها تواناست و توانائی هایش می بایست یاریرسان و رهائیبخش باشد ولی هرگز نبوده و نیست. به تاریخ وبرانگر و سراسر خونبار ادیان بنگریم، و نه از زبان دینمداران و دکانداران ریز و درشت آن! آیا خود همین خدا برای نوع باورمداران ادیان چنین یکسان بوده است؟ البته که نیست. اوئبکه می توانست ایده و عمل خود را هموند و هماهنگ کند عملن نتوانسته وعده های خود را عملی سازد. چرا؟ چون خدا محصول آفرینش انسان خبره و حیله گراست. وگرنه او با گزینش چنین کودن ها و درندگان رنگارنگی بنام معمم ها، جز دمار از روزگار بنده های خود درنیآورده است. بگفته ی محمد رسول خدا در ایران ملا و مکلا جماعت را به عنوان ایده برتر راهبری برای بندگان باورمند، سرسپرده و آسیب پذیرش اش حکیمانه یافته است. آیا چنین است؟!  آیا خدا انبیا و ولایت ها را بدین دلیل فرستاد که آنها در گستره ی جهان و بیاری ادیان انسان ها و زندگی آنانرا شاد، سالم و خوشبخت کنند! جسورانه تر اینکه آنها” رسولان” را جهانگیر ساخته است؛ تامگر بتواند مصلحت یکدست و خدائی خود را همگانی کند. ظاهرن خدا، فرستادگان کلیمی و مسیحی و یهودی را یکدست ساخته و شناسانده که البته چنین نیست؛ ولی انتخاب ویژگی پیامبران او بی کم و کاست نارساست و در پیشاروی انسان “خودباور” و اندیشه ورز پیوسته شکننده بوده و ریزشبارترمی باشد. در ادیان خدا جز زن ستیزی نیست و نباید چنین دید باطلی را برابر چشمان و خردورزی نوع انسان برابریجو می گذاشت که گذارده است وزینرو نیز بی شمارانی در پهنه ی گیتی آن نابرابری ها را در برابر آبرو و حکمت خود خدای می بینند و به هوشیاری و آگاهی و فرهیختگی او تن نمی دهند.

پرسیدنی ست: آیا روند تفکر دیالکتیکی و “چربش انسان باوری” آزاد با دانش جویا و پویش بلند تاریخی و نوآوری های تجربی اش توانسته مفید بفایده فراروئی انسان های ساده دل شده و باشد و یا در آینده می تواند بهتر پدیده ی خدا و کلک راهبران ادیانش را بیش از پیش نقد عینی و علمی و عقلی کند؟ و آگاهی انسانمدار برای زندگی بهتر بکاررود و دید توده های ساده دل و متوهم به رحمت خدا و دین را بگستراند و افکارشان را روشنگرانه تر نسبت به مکاران دینی هوشیار کرده و خطر شکنندگی دینی را از آنها دورکند و دکانداران پرشیله پیله دینی را از چشم و بینش مردم کار و تلاش دوربیندازد و با این روش ریاکاران دینی مذهبی را غافلگیرترسازد؟ و ادعاهای پوچ جانشینان خدا در روی زمین را بی پایه تر و بی اثرترکند!؟ و یا آیا تاکنون دانش و بینش انسانی توانسته اندکی دکان چهاربر و پرسود ادیان را افشا و رسوا و بی بر و بارکند و یا تاکنون کرده است؟ آیا وجود و حکمت خدا در برابر انسان آگاه، جستجوگر و توهم گریز در تناقض با خلقت خود او نیست که دیگر دیدگاه های فلسفی بیانگر اعتراض و بی اعتمادی آنانند؟ زیراکه جهان بینی نوع آدمی و دانشورز با این گفتمان الهی و تضادها و تناقض های فراوان ادیان نمی تواند کناربیاید و نیآمده است. بینش ها و پدیده های ایده ئولوژیک خلقت خدا و دعاوی ادیانش با انسان باوری و خرد او سرسازگاری ندارد و ادیان نیز دارای اینگونه نرمش های ناچیزهم نیست چه رسد به نقد کتابی و مدلل آن!. پدیده ی کافر هم ریشه در همین ایستادگی آگاهی و خودباوری در برابر ادیان دارد که در پهنه ی جهان قربانیان بی شماری داشته است.

خرد نوع انسان و همه ی پدیده های موجود انسانمدار در حال بودن و شدن پیاپی می باشند. دیر یا زود انسان شکم سیر و آگاه و خودباور پی به این حقیقت خواهدبرد که پس از پیدایشش حالا هرکجای جهان که می خواهدباشد، بینش و دانش او دیگر در جای آغازین خود نمانده و نمی ماند و همیشه پیش می رود؛ چه رسد به شناخت تجربی و جهان بینی و نگرش فلسفی اش. اما می دانیم و می بینیم که ادیان و دعاوی ازلی و ابدی شان در برابر دگرگونخواهی ها و توان دگرگونسازی های انسان که نشانه ی واقعی بودن و زیستن هستند ایستاده و مخالف این روند پویا و انسانمدار می باشند.

چراکه این ادیان و انسان ستیزی هایشان ریشه های وظیفه ای، نگرش حقانی و در پایه زمینه و فرمانی الهی دارد و تبهکاری ها و جنایت هایشان نیز تاریخ بلند و خونینی داشته و برای نمونه آنهای مسیحی جنگ های چهارصدساله ی صلیبی را رقم زده اند. و در گستره فاشیسم اسلامی ـ ولائی، یا آدمخواران طالبان و داعشی و آن دیگران سنی بی آبرو هم هرکدام اینان نشانه های کوچکی از این “بلای باور” یا فرمان جهاد اسلامی آسمانی الهی می باشد که نتیج هایش نسل کشی های انان می باشد. دیانت و ولایت ملایان، این نیرنگبازان پول پرست و قدرتجو و فاسد، این بیماران روانی و زنباره، این نادان هائی که بنام خدا روزی توانسته اند در ایران سر همه ی ما تهیدستان کلاه بگذارند، همانسانکه در گذشته های بلند و ۱۴۰۰ ساله پیوسته بر سر مردم و کشورهای خاورمیانه و … کلاه گشاد دین را گذاشتند و همین ملایان آبرو پاکباخته و ننگین توانستند ایران و ایرانی را درین ۴۴ سال بدین فرجام ناگوار وادارکرده و زندگی بیشترین مان را بدین روزگار سخت و سیاه نداری ها و گرسنگی ها و بیکاری ها و ستم پذیری گرفتاربسازند و بدجوری هم ساخته اند.

راهبران امروز بسوی فردا بهتر و انسانی، بیشتر از همه زنان و دخترانی هستند که دین مبین اسلام و گردانندگان زن ستیز آن حقوق برابر زن و مرد را برنتابیده و برحقی انرا دین و خدا نشناخته و ازینرو با خیزش انقلابی مهسا زنان و دختران ما دیگر نمی خواهند تن به این بردگی و بندگی و سرکوب دینی ولائی دهند و آنها می خواهند بیاری مبارزان کارگری و توده ای بتوانند یکبار و برای همیشه از روی لاشه ی بوگندوی فاشیسم شیعی اسلامی گذرکنند و خواهندکرد. چشم و دل ما در انتظار ۲۴ شهریور و خیزش سراسری و دوباره آن می باشد. دست در دست هم و با سازماندهی اراده مستقل خویش می توانیم رژیم را به آشغال دان تاریخ بسپاریم..

بهنام چنگائی ۱۶ شهریور ۱۴۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate