نگاهی به دو رویداد “کوچک”

به نظر من نگاه به اتفاقات، بطور درخود و بررسی علل وقوع آنها بازهم به طور درخود، هیچکس را متوجه این نکته مهم تر نمیکند که چنان رویدادهائی تحت کدام شرایط سیاسی و در کدامین مناسبات عمومی تر، اتفاق افتادند؟ دو اتفاق که به طور ویژه مورد بحث دوایر مختلف در طیفهای چپ و راست اپوزیسیون ایران، قرار گرفتند نمونه بارز اند: یورش به کمپهای مجاهدین در آلبانی؛ و ماجراهائی که با برخورد مسلحانه در اردوگاههای “زحمتکشانی”ها در کردستان عراق روی دادند.

در مورد اول، “چپ” ضمن حفظ مواضع خود در برابر سکتاریسم مجاهدین، بر لزوم حق فعالیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی تاکید کرد. بحثهای نسبتا کشافی،اما، بویژه در طیف راست در باره پیشینه “خشونت طلبی” و تروریسم در مجاهدین،انجام شد. با یادآوری فکتهائی چون  انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ۱۳۶۰ (برابر ۲۸ ژوئن ۱۹۸۱) و کشته شدن  بهشتی و رجائی و ۷۲ مقام جمهوری اسلامی، راست در واقع بار دیگر بر آمادگی خود برای بازی در سناریوهای، عبور “دمکراتیک” از رژیم اسلامی، تاکید کرد. عبور دموکراتیک به شیوه عملیات توفان صحرا در جنگ خلیج و ساقط کردن صدام باز هم به آن روش انسانی و “مسالمت آمیز”. هیچ چیزی از شیرازه مدنی جامعه عراق باقی نماند. طیف راست که بخشهائی از چپ اسبق را پس از فروپاشی جهان دو قطبی، در صفوف خود یافت، خود را طلبکار تصور کرد. این “ائتلاف” جدید به این ترتیب با برجسته کردن تروریسم در “تاریخ” سازمان مجاهدین، حتی از یک ابراز تاسف تشریفاتی در باره معاملات و بند و بستهای پشت پرده بر سر سرنوشت “فعلی” یک عده انسان در صف اپوزیسیون رژیم اسلامی خود را کنار کشیدند. اما این “اثتلاف جدید”، هدف سیاسی خاصی را تعقیب میکند.  با “تروریست” نامیدن مجاهدین و بویژه این مساله که مجاهدین به فرموده “فرخ نگهدار”:

” طی یک روند ۴۰ ساله به یک عضو قابل اتکا و کاملا وفادار به بلوک دست راستی ها در غرب، به ویژه، در امریکا، تبدیل شده اند”( مجاهدین و اپوزیسیون، فرخ نگهدار- اخبار روز”). یک تصویر سازی سرتا پا دروغین و ضد تاریخی از سیاستهای غرب و آمریکا ساخته و پرداخته شده است.  در یک چرخش قلم، بر کل سیر تاریخ جنگهای استعماری خونین و نسل کشی ها، توحش نظامی دولتهای مختلف غرب و آمریکا ، آنهم در وحدت کامل بین تمامی جناحهای هیات حاکمه، از جمله آنها جنگ ویتنام، کودتاهای دارو دسته های لومپن و سرجوخه ها و سرهنگان جنایتکار و… با بند کردن به”تروریسم” سابق یک سازمان فرقه ای و مذهبی، آب تطهیر ریخته شده است.

این تصویر جعلی باز هم در تعبیرات آقای نگهدار، فرموله تر از دیگر “شخصیتها” در طیف اپوزیسیون راست و یا دیگر راست “پرو رژیمی” همتای ایشان؛ چنین فرموله شده است:

” مرور موضع گیری های طیف‌های مختلف اپوزیسیون ایرانی – به ویژه در زمینه مطالبات از “جامعه بین‌المللی” در جریان جنبش مهسا – داده‌های قابل اتکایی برای شناخت حد تاثیر گذاری پلاریزاسیون سیاست در غرب روی سمت‌گیری و سویه حرکت جناح‌های اپوزیسیون ایرانی به دست می‌دهد.”

مجاهدین خلق نه تنها در طول تاریخ این چهل ساله “تروریست” بوده اند، که فراتر از آن به تعبیر این ایدئولوگ بورژوای طیف های مختلف اپوزیسیون “ایرانی”:

“ابزار دست جناح تندرو، پنس-ترامپ-نتانیاهو-پمپئؤ برای خراب کاری و کارشکنی در سیاست‌های خاورمیانه‌ای بایدن و همفکران اروپایی، از جمله تنش زدايي با تهران، است”.

اگر حمله به کمپ “لیبرتی”مجاهدین در آلبانی به یک تاریخ چهل ساله وصل میشود، در طیف راست، برعکس آگاهانه و عمدا بر سیر تاریخ “پلاریزاسیون سیاست” در غرب و آمریکا، رو به “شهروندان ایرانی” و البته اگر آن فرمایشات به زبانهای اروپائی نیز ترجمه و عینا بیان شوند، رو به جهانیان نیز، پرده ساتر کشیده اند. در این تاریخ پلاریزاسیون سیاست در غرب، زیر و رو کردن شیرازه مدنی بسیاری جوامع، از جمله عراق، لیبی، سوریه و… نمیتوانست به این سادگی و بی مسئولیتی تمام، “تنش زدائی” تلقی شود.

به این ترتیب طیف راست، با تمرکز بر یک اتفاق، در واقع قصد دارد، فرموله تر و ژورنالیست پسند تر، مکانی را برای شخصیت های اپوزیسیون “ایرانی”، برای بازی در حاشیه پلاریزاسیون سیاست درغرب در جهت ” تنش زدایی با تهران” تعریف کند.

تقریبا برگردان همین موضع، اما در طیف “چپ”، با   درگیری مسلحانه بین “زحمتکشانی” ها را به وضوح دیدیم. آن اتفاق، با سیری از بازنگری و بازبینی های تاریخچه “کومه له” و انشعابات و ریزشها همراه شد. سیل نصایح و پند و اندرزها که “جنگ را متوقف کنید”، که پاسخ اختلافات سیاسی”، تفنگ و اسلحه نیست، که اینها به “تاریخ” یک سازمان معین و “خوشنام” پشت کرده اند و… براه افتاد. آگرآندیسمان در تبلیغ و تحریک احساسات، چنان خیره کننده بود که کشته شدن دو نفر در آن شبیخون بین زحمتکشانی ها، به هشت سال جنگ بین ایران و عراق تشبیه شد! اگر آنجا گفته شد که “جنگ را متوقف کنید”، آن شعار میتواند چون یک کلیشه در مورد جنگ و دعوا و درگیری فیزیکی بین هر دو نفر یا هر دو باند تبهکار و گنگستر نیز تکرار شود. آن عملیات و “درگیری مسلحانه”، حد و مرز هر گونه “حس تعادل” را در تحلیل و تفکر و اندیشه در هم نوردید. و نا متعادل تر اینکه در طیف چپ غیر اجتماعی، یک فضای “جدل آنلاین” را برای شوالیه های جهان مجازی ایجاد کرد.

برخلاف این تنگ نظری ها و کلیشه پردازیها، آن “جنگ مسلحانه”، گوشه هائی از سرنوشت سازمانهای “کرد” مستقر در اردوگاههای تحت نظارت شبه حکومت “اقلیم” کردستان عراق را نشان داد. مدتها بود که رژیم جمهوری اسلامی به این حکومت “اقلیم” هشدار داده بود که “مقر”ها باید برچیده شوند و افراد مستقر در آنها خلع سلاح. مدتها بود که “رایزنی” بین جمهوری اسلامی و حکومت عراق و رضایت و گردن کجی حکومت “اقلیم” نسبت به توافقات بین آنان در جریان بود. آن “عملیات مسلحانه” بین زحمتکشانی ها، فقط بهانه ای شد که آسایش(اداره امنیت) اتحادیه میهنی، افراد مقرهای جناح های درگیر را خلع سلاح و تعدادی را بازداشت کنند. در پی این ماجرا بود که خانم “سروه ناصری”، سخنگوی بخش کومه له پیرو ابراهیم علیزاده طی مصاحبه ای با “شار پریس”، از جمله چنین “پیش دستی” کرد:

[سروه ناصری به عنوان سخنگوی “کومه له” اعلام کرد که با درخواستهای ایران، عراق و “اقلیم” موافقت کرده؛ و آنها “اردوگاه” را از افراد مسلح خالی، و آماده اند که اردوگاه مذکور “تحت نظارت سازمان ملل” در آید!]

جالب این است که “تلویزیون روداو”، وابسته به احزاب حاکم در کردستان عراق، امروز، چهارم ژوئیه، اعلام کرد که “سرانجام” پس از مذاکرات علنی و پنهان بین جمهوری اسلامی، حکومت عراق و شبه حکومت “اقلیم”، این خواست جمهوری اسلامی، یعنی “برچیدن” اردوگاههای جریانات “کردستان شرقی”- یعنی کردستان ایران- در قلمرو  کردستان عراق را اجرائی خواهند کرد. این تلویزیون در باره “توافق” دوجانبه  و دیکته آن به  “حکومت اقلیم”، همچنین اعلام کرد که به جای اردوگاههای افراد مسلح، سه اردوگاه “پناهندگی” تحت نظارت سازمان ملل در نزدیکی دو شهر سلیمانیه و اربیل، دایر خواهد شد.

به این ترتیب کسی در طیف “چپ” تشخیص نداد که تمام جریانات منتسب به کومه له و اردوگاه نشین، تازه در آغاز راهی قدم گذاشته اند که مجاهدین به پایان رساند. به باور من آن شیفتگی به ذهنیت و اسارت در تاریخچه و پیشینه “خود”، آن “قهرمان دنیای خود” بودن، آن باور و یا دقیقتر توهم به خرافه “جدل آنلاین”، چون یک میدان واقعی سیاست و مبارزه برای انسانهای واقعی و زنده، به همان میزان “چپ” را از دقت بر ریشه های سیاسی و مادی رویدادهای بسیار بزرگتر از چاقوکشی ها در”اردوگاه”های مربوطه باز داشت. لاجرم تکرار ملال آور خاطرت دوران سپری شده از خود و سازمان خود، “اصالت تجارب” به جای فراتر رفتن از آن محدوده تجربه شخصی و چشم دوختن به افق وسیعتر. شاید به همین دلیل است که آن تحلیل های رو به “درون” حساسیتی را در ذهنیت شهروندان واقعی جامعه، و در اینجا “کردستان”های “چهار پارچه”، ایجاد نمیکند. این نوع سیاست کردن “چپ”، عملا شهروند واقعی را برای شنیدن بحثهای “فرموله تر” راست، و تئوریسینهای “واقع بین” طبقه بورژوا-امثال فرخ نگهدار- رها میکنند.

به باور من، یورش نظامی اسرائیل به “جنین” را باید در همین رابطه قرار داد. زیرا، همزمان با آنچه در مورد خلع سلاح نیروهای اپوزیسیون ایرانی در کردستان عراق که سیاست جمهوری اسلامی پیش رفت، در “جنین” نیز تحرکاتی در جریان بود: این منطقه که تحت مسئولیت “حکومت خودگردان” فلسطین است، عملا از اختیار و کنترل آنان خارج شده است. در مقابل، حزب اله لبنان، حماس، جهاد اسلامی و جریان فالانژ جدیدی به نام “دهان شیر”، از این میدان خالی برای ادامه عملیاتی مانند پرتاب موشک به شهرهای اسرائیل استفاده میکنند.  همین امروز اعلام شد: ” دستکم هفت نفر در حمله با خودرو و سپس چاقو در تل‌آویو در اسرائیل زخمی شدند. حماس که کنترل غزه را در دست دارد اعلام کرد مهاجم یکی از اعضای این گروه بود و این اقدام در تلافی عملیات نظامی اسرائیل در اردوگاه جنین است.” مساله به این ترتیب  قدری واضح تر است. جمهوری اسلامی به این ترتیب قصد دارد نشان بدهد که اسلام سیاسی و جنبش اسلامی، به این سادگی قابل صرفنظر کردن نیست. که قادر است اردوگاه فلسطینی های غیر مسلح، در هر منطقه تحت اداره ناتوان “محمود عباس”، به میدان جولان چاقوکش های وحوش اسلامی تبدیل کند. که قادر است تا هنگامی که جنبش اسلامی را در جریانات حزب الهی و جهادی و انواع دیگر لومپن های اسلامی، چون عامل فشار بر گرهگاه مساله فلسطین به حساب نیاورند، مشکل ساز است و کماکان چاقو را بر گردن تمدن بشر فشار میدهد. قصد دارند با دست زدن به هر جنایت و عملیات جنون آدمکشی و قتل شهروند غیر نظامی، دیکته کنند که جنبش اسلامی چون آلترناتیو “میلیتانت” ناسیونالیسم عربی و فلسطینی، پذیرفته شود. که غرب را وادار کند که به جای تلاش برای ساقط کردن، بر رفع “تشنج”، مذاکره و در نهایت یک سازش “استراتژیک” تر تن بدهد.

این رسما و علنا گروگان گیری و  سرگردنه بگیری  جریان اسلامی و مشخصا راس اسلام سیاسی در ایران است. قُرق کردن میدان سیاسی و باجگیری آخرین بقایای جنبش اسلامی در مرحله هزیمت و دست و پا زدنهای مذبوحانه است.

آقای فرخ نگهدار اسم این همراهی با؛ و تسلیم جامعه بشری به این تعرض و یورش لومپنیسم اسلامی به بنیان مدنیت را: “تشنج زدائی با تهران” گذاشته است.

جمهوری اسلامی، در دوران عروج خونین اسلام سیاسی به عنوان وارث یک “انقلاب” در کشوری مهمی چون ایران، یک پدیده قدرتمند با پایگاه وسیعی در میان اقشار حاشیه تولید بود. در آن دوران نه تنها “خطر” ادامه سیر انقلاب را رفع کرد، بلکه قادر شد که هشت سال جنگ با عراق را مدیریت کند. سوال این است که آیا جمهوری اسلامی در دوره سرازیری و سقوط، نیز قادر خواهد شد اسلام سیاسی را چون فاکتوری سیاسی در معادلات قدرت جهانی و منطقه ای  حفظ و تداوم ببخشد؟ آیا غرب  با همه “پلاریزاسیون سیاسی” و آشفتگی ها و بی ثباتی هائی که با آن روبروست، برای مثال رویدادهای اخیر در فرانسه و موج نارضایتی ها از سیاستهای اقتصادی در دیگر کشورها و تبعیض و رها کردن افسار نژاد پرستانه و اروپا محور، حاضر به چنین “سازشی” هست؟ اگر نه، چرا تاکنون نیز از ورود ترکیه عضو ناتو صرفا بخاطر ترس و وحشت از شریک مدعی ارزش های “اسلامی”، جلوگیری کرده اند؟

به باور من، پاسخ به این سوال، نه از این نظر که غرب و آمریکا آماده سازشهای به مراتب خفّت بارتر و ضد منافع مردم ایران و منطقه نیستند، بلکه اساسا به این دلیل که تاریخ مصرف اسلام سیاسی به عنوان حکومت “متعارف” جامعه ایران بسر رسیده است. حتی اگر تعداد بیشتری از باندهای آدمکش اسلامی در سراسر دنیا به موجودیت اسلام سیاسی به عنوان قدرت دولتی تسلیم شوند، و یا در کوتاه مدت حکومتهای لرزانی چون عراق و یا شبه حکومتهای احزاب عشایری چون اقلیم کردستان عراق، به آن تملق بگویند و در مقابلش کرنش کنند. این نوع خاص حکومت اسلامی، مطلقا هیچ زمینه و چشم اندازی برای “بقاء” را در آن منطقه استرتژیک، چه از نظر دورنمای تحول سوسیالیستی و یا باز شدن “دموکراتیک” گره کور سیر انباشت سرمایه، ندارد.

غرب و آمریکا، هر اندازه “پراگماتیست”، ناچار اند به این حقیقت اذعان کنند و بپذیرند که هر سازش و مماشات کنونی با ساختار سیاسی جنبش اسلامی، عکسهای بیادماندنی بجای خواهد گذاشت، که نه تنها در چشم انداز یک تحول سوسیالیستی آنان را از چشم آیندگان خواهند انداخت، بلکه حتی سیر “استحاله دموکراتیک” اسلام سیاسی را با دشواری های زیاد مواجه خواهد ساخت.

۴ ژوئیه ۲۰۲۳

ایرج فرزاد

www.iraj-fazad,com

iraj.farzad@gmail.com

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate