در لابلای انبوه کلمات قصار

حامد خاکی “نیز” سلسله نوشته هائی را در قطع رابطه با مبانی “کمونیسم کارگری” آغاز کرده است.

اولین تاثیری که با نوشته اول او گرفتم، این بود: حامد خاکی هم به “خویشتن بازگشت”.

از نظر من هیچ نیازی به شرح وبسط تشریفات این گسست, و ردیف کردن کلمات قصار نبود تا همین را در یک جمله بیان کند: “وداع با کمونیسم کارگری”.

شاید نویسنده، در یک توهم و خودفریبی البته، چنین تصور کرده است که هر چه مفصل تر و پیچیده تر بنویسد، ممکن است روزنه ای برای “دیالوگ” ظاهرا تئوریک و تحلیل گرانه با خیل کسان دیگری که از ارابه کمونیسم کارگری به لابلای علفها پرتاب شدند، باز کند. شاید قصد این باشد که نشان دادن تحقیر و تکفیر آرمانهای “گذشته” او و آن “آدمها”، عین ذکاوت و بلوغ سیاسی به “نظر آید”. اما، امثال من که موارد فراوانی از این نوع “استعفا” از جنبش کمونیستی را در پرده جملات پرطمطراق و در پرده تئوریسین و تحلیلگر نمائی دیده ام، از میان سیل عبارت پردازیهای حامده خاکی، یک پاراگراف را برکشیدم که دقیقا خاستگاه او را زمخت و لخت، عیان میکند. پاراگراف او در سری دوم نوشته ها این است:

” اگر یک حزب کمونیستی جدی در جغرافیای محدودی روی کره زمین می‌توانست قوی ظاهر بشود و حتی اگر ممکن نبود قدرت را بگیرد، ابراز وجود اجتماعی قوی می‌کرد، بسیار بیشتر از هر بحث و پلمیکی تأثیر داشت. همیشه پراکتیک کمونیستی و جدی بهترین دفاع سرراست از کمونیسم است.

در آن اوضاع احوال، حتی اگر قرار بود حزب دیگری ساخته شود که شد، باید حزبی می‌بود که در میدان می‌ماند. ممکن است به سیاق رایج به این عبارات من خرده بگیرند که در میدان ماندن تنها در آن منطقه و مسلح ماندن نیستاما من مصمم هستم که بگویم چرا دقیقاً در میدان ماندن برای آدمهایی که در آن منطقه به عنوان کمونیست شناخته شده‌اند، در عرصه‌های مختلفی از جمله مبارزه مسلحانه کارایی و مهارت و توانایی دارند، ادامه مبارزه و در میدان ماندن یعنی ادامه همان کار کمونیستی که سالها در آن آب دیده شده‌اند. ( حامد خاکی، بخش دوم سریال: حزبی برای هیچ‌کدام از فصول. خط تاکیدها از من است)

برای حامد خاکی مساله اکنون این شده است که “در میدان ماندن” به معنی “ادامه همان کار که سالها در آن آبدیده شده اند”، لقب “کار کمونیستی” گرفته است. اما از نظر من این نمونه دیگری از همان تبدیل شدنهای “آبدیده شدگان در جنبش کردستان با همه مهارت و توانائی ها در ادامه سنت مسلحانه و پیشمرگانه ناسیونالیسم کرد به “نردبان ترقی” دیگرانی است که در آن “جفرافیا” ریشه نداشتند و سیاست را، از جمله سیاست کمونیستی را، به آن “سرزمین” گره نمی زدند.

کسی که زمان و مکان و نیز نوع “کار کمونیستی” و اندیشه و جنبش کمونیستی را از “ادامه همان کارها” منفک میکند، و انگار در خلاء و “درخلوت انس” یک بحث انتزاعی را به میدان پرتاب میکند، دقیقا قصد دارد “ادامه همان کارها” را از زیر انتقاد مارکسیستی خارج کند. امثال من میدانند که دست کشیدن از “ادامه همان کارها” و هشدارها در مورد “ماندن در میدان”، درست در آن شرایط که مورد نظر حامد خاکی است، “آش بتال”، “هزیمت” و “پشت کردن به جنبش کردستان” لقب گرفت. حامد خاکی، به شیوه وارونه، مدافع “ادامه عملیات طوفان صحرا”، یعنی “ماندن در میدان” درست در زمان عروج خونین نظم نوین در جریان “جنگ خلیج در سال ۱۹۹۰ است. تفاوت فقط در این وارونگی و ظاهر شدن در همان موضع ناسیونالیسم کرد، با ادعای ریاکارانه بازبینی کمونیستی و در پرده نقل قولها از لنین و مارکس و مارکسیسم انقلابی است. برای حامد خاکی “عمل” در آن شرایط مشخص، که بحثها و جدلهای داغ و پرحرارت و قطبی بین کمونیسم کارگری و ناسیونالیسم و “چپ و راست” در گرفت و عده ای که در “ادامه همان کارها” ،”در آن جغرافیا”، “ماندند”، همانجا زمین خوردند که آخر و عاقبتشان را اکنون دیگر میتوان دید، “ادامه کار کمونیستی” نامیده شده است. از همین زاویه تازه دارد خود را به عنون پس قراول “منتقدان” ماقبل و دیروزی و امروزی مبانی کمونیسم کارگری، معرفی میکند.

به نظر من سنگین تر بود که در ارائه “استدلال” در جهت علل پیوستن دیرهنگام، و حالا دیگر به این شکل عقب مانده و مستاصل و وامانده، به قافله داران مُعّرف خاص و عام، قدری تامل کند.

قدری به دورنمای جنبشهائی فکر کند که شوق پیوستن به آنها، پیشینیان را در مناسک برائت از کمونیسم کارگری به حال و روز کنونی شان رساند. در این اوضاع نه از “جنبش جامعه مدنی” دو خردادیون در جهات متعارف سازی سرمایه داری  اثری مانده است و نه تب “روژآوا” بر اندام نحیف منشویک ها و سوسیالیست های ملی و ناسیونالیستهای چپ کرد، کماکان “مسری”. این دیرهنگامی، باید بالاخره به او بفهماند که به سرنوشت آن سرباز ژاپنی در جنگل گرفتار آمده است.

ایرج فرزاد       ۱۷ ژوئن ۲۰۲۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate