بیش از ۱۰۰ روز است که جامعه ما در یک وضعیت انقلابی بسر می برد. اعتراضات و اعتصابات در تداوم هستند. مطالبات سرنگونی رژیم در سراسر ایران طنین افکنده است. اما توده های معترض هنوز به آگاهی ضد سرمایه داری نرسیده اند. ستاد رهبری اردوی کار به رهبری کارگران پیشتاز هنوز ساخته نشده است. اما در برخی از محلات کارگری بخشی از کارگران و جوانان سوسیالیست به آگاهی سوسیالیستی رسیده اند. این آگاهی چنانچه گسترش یابد در دوره بحران سیاسی حاکمیت (که علائمی آن مشاهده شده است)، می توان سازماندهی انقلاب سوسیالیستی را تدارک دید. و اجازه نداد که اپوزیسیون راست و میانه وابسته به امپریالیسم آمریکا و اروپا، پس از سرنگونی این رژیم، در مقام حاکمیت خود قرار گیرد. چنانچه رژیم چنجی هم صورت گیرد و حاکمیت بدست اردوی کار به رهبری طبقه کارگر نیفتد، مسایل بنیادین جامعه برای چند دهه دیگر به شکل دیگری ادامه خواهد یافت.
امروز ما در مقابل خود پس از سرنگونی رژیم دو گزینه داریم: استقرار رژیم دیگری از سرمایه داران (متکی بر دول امپریالیستی) و یا حاکمیت خود اردوی کار به رهبری شوراهای کارگری. مارکسیست های انقلابی در ایران از حاکمیت شوراهای کارگری، در مقابل بدیل های سرمایه داری، حمایت می کنند. اما این آگاهی سوسیالیستی چگونه شکل می گیرد؟
آگاهی سوسیالیستی در درون جنبش کارگری و به خصوص کارگران پیشتاز اینگونه ظاهر می شود، که در درجه اول مسئلهٔ دولت مورد پرسش قرار می گیرد و خواسته ها و مطالباتی را طلب می کند، که خواستار افشای دولت می شوند، مانند مطالبهٔ «کنترل کارگری» (نظارت کارگری). (و این واژه، مطالبه ای است که در پیش توسط سخنگویان کارگران هفت تپه مطرح شده است). لنین در مقالهٔ معروفش تحت عنوان «در بارهٔ اعتصاب» به این موضع اشاره می کند که اعتصاب با وجود اهمیت بسیارش برای طبقه کارگر اما همهٔ مبارزه کارگری نیست زیرا الزاماً منجر به سرنگونی دولت نمی شود . به عبارت دیگر آگاهی ها ضد سرمایه داری و حتی سوسیالیستی در میان کارگران در مبارزات طبقاتی بوجود می آید، اما این آگاهی به تنهایی منجر به تحقق دولت کارگری نمی شود؟ اعتصابات در یک کارخانه و یا اعتصابات سراسری الزاماً منجر به تغیرات بنیادین در جامعه نمی شود. حتی اگر این شیوه مانند انقلاب ۱۳۵۷ به سرنگونی منجر شود، الزاماً منجر به تحقق این دولت کارگری نمی شود. به این معنا که رژیمی دیگر قدرت با حفظ دولت سرمایه داری می تواند اعتراضات کارگری رهبری کند. برای نمونه در بهمن ۱۳۵۷ رژیم خمینی متکی بر اعتصابات کارگری و اعتراضات زحمتکشان و قشرهای اجتماعی، به علت نبود یک رهبری کارگری به جای رژیم شاه نشست (با حفظ همان دولت سرمایه داری). در این راستای دول امپریالیستی غربی، برای جلوگیری از انقلاب کارگری شرایط را هموار کردند که استثمار بر کارگران و زحمتکشان توسط رژیم نوین با لباس جدیدی تداوم یابد. تاج بسر رفت و عمامه بسر آمد! تاریخ نشان داده است که تنها سازماندهی اعتصابات و اعتراضات حتی میلیونی بدون رهبری کارگری، منجر استقرار دولت کارگری نمی شود.
باید ببینیم آن عاملی که منجرب به سرنگونی می شود چیست؟ باید بدانیم چه شرایطی باید در اعتصابات و اعتراضات وجود داشته باشد که منجر به استقرار دولت کارگری شود. اگر گریزی به تاریخ مبارزات طبقاتی بیفکنیم مشاهده می کنیم که در اوایل قرن بیستم فعلیت انقلاب در سطح جهانی در دستور روز قرار گرفت، یعنی درواقع طبقه کارگر رشد کرد و آگاهی به مراتب بیشتری نسبت به دوران پیش کسب کرد، و مبارزات طبقاتی تا سرحد سرنگونی دولت مطرح می شد، بنابراین در این دوره ما شاهد یک مرحله نوینی در سطح بین المللی شدیم.به سخن دیگر، از أوائل قرن بیستم در بسیاری از جوامع (به ویژه کشورهای مستعمره و یا تحت سلطه امپریالیسم، کارگران با سازماندهی اعتصابات، تا سرحد تسخیر قدرت پیش رفتند. در این دوره برای تحقق تسخیر قدرت کارگری، ما شاهد سازماندهی نوینی بودیم، که توسط لنین مطرح شد. او به این نتیجه رسید که کارگران به ابزار اخصی نیاز دارند تا امر تسخیر قدرت را عملی سازند. به سخن دیگر ظرف تشکیلاتی ای نیاز است که آگاهی کسب شده توسط کارگران را در افت و خیزها مبارزه طبقانی مصون نگه دارد. به عبارتی این آگاهی کسب شده در مقاطع مختلف مبارزه از بین نرود، تا شرایطی برای انقلاب آماده شود و قدرت سیاسی به دست خود طبقه کارگر بیافتد. این موضوع همان مسئله ای است که لنین در رابطه با حزب پیشتاز کارگری مطرح کرد. این ابزار تشکیلاتی یک حزب کارگری از اقلیت کارگران پیشتاز (نه حزبی از تودهای وسیع کارگری) بود. این حزب متشکل از متعهد ترین و جدیدی ترین کارگران پیشتاز است. در نتیجه، نظر لنین این بود که اعتصابات و اعتراضات کارگری باید رهبری داشته باشند. بنابراین، لنین استدلال کرد صرفاً تداوم اعتصابات به قدرت گیری طبقه کارگر منجرب نمی شوند، یک تشکیلات مشخصی نیاز است. تشکیلات اخصی متشکل از اقلیتی از جامعه کارگری، که بتوانند وظایفی خاص را انجام دهد. ابتدا اینکه خودشان باید از آگاهی بالاتری برخوردار باشند، نه تنها آگاهی روزمره که درسطح جامعه مطرح است، بلکه تجارب تاریخی و تجارب بین المللی را هم داشته باشند، به این معنا که برنامه ای که این حزب دارد شامل تجارب کل مبارزات طبقاتی در سراسر جهان است. به سخن دیگر، این حزب اخص کارگری (حزب پیشتاز کارگری) دارای تجربه و قدمت تاریخی است، لذا از تمام تجارب برای پیشبرد انقلاب در یک کشور خاص استفاده می کند. افراد شرکت کننده در این حزب کارگرانی مانند اسماعیل بخشی ها باید باشند، نه عده ای «روشنفکر» خارج از طبقه در اتاق های در بسته و آنهم عمدتاً در خارج از کشور که به «تأ سیس» حزب کارگری دست می زنند. البته روشنفکران انقلابی هم در این حزب وجود دارند، امّا، آنها بایستی در عمل مورد پذیرش این پیشروان کارگری قرار گرفته باشند، نه اینکه هر روشنفکری ادعای انقلابی بودن کند و بگوید طبقه کارگر باید به من بپیوندد، این مسئله اصلا عملی نیست و تاریخ چهل و چند ساله ما هم نشان داده است که رهبری عملی از بالا بوجود نمی آید. حزب لنینی حزبی است از مجرب ترین و آگاه ترین کارگران که رهبری آن از پایین شکل می گیرد، و از طرف دیگر این حزب باید حزبی مخفی باشد و در غیر این صورت نمی تواند وظیفه اش را درست انجام دهد. این امر عملی نیست که افراد حتی بسیار غیور و شجاعی بیایند و به تنهایی یک اعتصاب را سازمان دهند و نهایتاً به پیروزی برسند. واضح است که موفق نمی شوند! این تجربه اخیر هم نشان می دهد که ما باید یک حزب مخفی (زیر زمینی) از افراد مجرب داشته باشیم که مجهز به برنامه ای انقلابی و سوسیالیستی باشند. که شامل تمام تجارب بین المللی و تاریخی جنبش کارگری باشد. این جنبه مهمی است که لنین در مقاله «در مورداعتصاب » از آن یاد می کند. تجربه تاریخی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ که در شرایط خاصی رخ داد، این درس را به کل جنبش کارگری داد، که باید حزب اخص طبقه کارگر ساخته شود تا بتوان انقلاب را سازماندهی کرد، وگرنه طغیان ها، اعتراضات، اعتصابات عمومی صرفاً نمی توانند منجر به سرنگونی نظام سرمایه داری شود. ما در انقلاب ۱۳۵۷ اعتصابات عمومی مهمی داشتیم و میلیون ها نفر به خیابان ها آمدند و شاه را سرنگون کردند، ولی بعدش چه شد؟ نتیجه آن بود که کسی بدتر از شاه سرکار آمد. درواقع مسئله اصلی همین است، مسئله اصلی تشکیلات مخفی است که پیشا انقلاب برای تدارک انقلاب بوجود آید. این همان چیزی که ما در رابطه با اعتصابات هفت تپه کمبودش را احساس می کنیم، نبود یک حزب پیشتاز کارگری!
اما برای رسیدن به ستاد رهبری و تحقق حاکمیت کارگری، کارگران و زحمتکشان جامعه باید حاکمیت خود را در عمل نیز از امروز تجربه کنند. از اینرو شعار محوری کارگران و سایر قشرهای جامعه باید از مجرای گرفتن حاکمیت و کنترل خود در محلات کار و کارخانه ها بدست آید.
بدست گرفتن کنترل امور در کارخانه ها و محلات کار از طریق اشغال آنها نقطه آغازین اعمال کنترل خود بر تولید و توزیع است و راه را برای سرنگونی نظام سرمایه داری و استقرار حاکمیت شوراهای کارگری هموار می کند.چنانچه کارگران و دانشجویان و کارکنان ادارات و بیمارستان ها و غیره محل کار خود را به شکل سراسری بدست گیرند، این به مفهوم ورود سراسری برای سرنگون نظام سرمایه سرمایه داری و حاکمیت خود توده ها خواهد بود.
در سطح بین المللی تجارب در این موارد داشته ایم که در وضعیت کنونی باید از آن بیاموزیم و در ایران به مورد اجرا قرار دهیم.
مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz
۱۲ دی ۱۴۰۱
ضمیمه
تجارب تاریخی اشغال محلات کار
شوراها و کمیتههای کارگری-ایتالیا
مبارزات سندیکایی رادیکال همزمان با پایان جنگ اول جهانی آغاز شد. شوراها و کمیتههای کارگری حوالی نوامبر ۱۹۱۸ تبدیل به مسئلهای سراسری و ملی گردیدند، فدراسیون فلزکاران ایتالیا موفق به تثبیت قراردادهایی شد که ورود چنین کمیتههایی به درون کارخانهها را مجاز اعلام میکرد. در ماه مه ۱۹۱۹، این کمیتهها اندک اندک مبدل به شوراهایی شدند که مدیریت کارخانهها را به عهده داشته و بر ساختار قدرت مراکز کار مسلط بودند. اما درعینحال این قراردادها مانع انتخابات دموکراتیک اعضای این شورا و یا “نمایندگان” آنان میشد. در آوریل ۱۹۲۰، اعتصابات کارگران کارخانه فیات، به شکل تحصن آغاز شد که در نهایت با اعتصاب ۵۰۰۰۰۰ کارگر به اوج خود رسید.
اعتصابات عمومی فرانسه
در ژانویه ۱۹۳۶، حزب استالینیستی فرانسه، به تفکر ایجاد ائتلافی از رادیکالها به نام «جبهه خلقی» دامن زد. این جبهه در دفاع از دموکراسی و از هم پاشی فاشیسم در حال شکلگیری طراحی شده بود. این جبهه خلقی در انتخابات ماه می ۱۹۳۶، اکثریت را به دست آورد و کابینهای متشکل از هجده وزیر سوسیالیست، سیزده رادیکال و چهار وزیر سوسیالیست مستقل تشکیل داد. کمونیستها حمایت خود را ازرئیس دولت جدید، لئون بلوم اعلام کردند اما از پیوستن به کابینه خودداری نمودند. تغییر دربافت قدرت نتیجه گریزناپذیر اعتصابات عمومی گسترده سالهای پیشین بود، اعتصاباتی که در آن هزاران کارخانه توسط کارگران فرانسوی اشغال شده بود تا حکومت دموکراتیک مذکور تضمین شود. بلوم عملاً با روی کار آمدن این دولت به اعتصاب پایان داد.
انقلاب می ۱۹۶۸
اعتراضات دانشجویان در اثنای ناآرامیهای داخلی دهه ۶۰ فرانسه با اعتصابات و اشغال کارخانجات توسط کارگران درهم آمیخت
در سالهای ده ۶۰ یک حرکت تاریخی اعتصاب و اشغال کارخانه تاثیر عمیقی در ایتالیا بر جای گذاشت. پس از شکستهای پیاپی دولت در اعمال اصلاحات وعده داده شده، در سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۰ انبوه بیشماری ازاعتصابات کارگری به راه افتاد. اعتصابات پیشین کارخانهها در شمال ایتالیا، تورین، در سال ۱۹۶۲ اهمیت بسیاری داشت. اعتصاب کارخانه میشلن که در همان زمان اتفاق افتاد از موفقیت کمتری برخوردار شد؛ اما یک اعتصاب بزرگ در تورین، توانست ۹۳۰۰۰ نفر از نیروی کار فیات را ترغیب به ترک محل کند. این حرکت موجب وحشت اعتصابشکنان نیزمیشد. نتیجه نهایی مذاکرات و اقدامهای سیاسی گسترده و متنوع در طی سالهای بعد، تغییرات دلسردکنندهای بود که دوشادوش با ظهور کارگرانی که به طور فزایندهتری تحصیلکرده و آگاه بودند، سلسله اعتصابات گستردهای را در سال ۱۹۶۸ کلید زد. پائیز سال ۶۹ نمایانگر اوج اعتصابات کارگری ایتالیا میباشد. این اعتصابات تا سالهای اولیه ۱۹۷۰ به درازا کشید و سرانجام منجربه بهبود چشمگیری در شرایط زندگی کارگران این کشور گردید. آمارهای موجود تعداد کارگران اعتصابی سال ۱۹۷۳۳ را بالاتر از رقم ۶ میلیون اعلام میکند.
کارخانجات کشتیسازی کلاید علیا
کشتیسازان کلاید علیا کنسرسیومی متشکل از پنج کارگاه کشتیسازی اسکاتلندی بود که در سال ۱۹۶۸ تاسیس گردید. این کنسرسیوم در سال ۱۹۷۱ منحل شد و انحلال آن منجر اشغال کارخانه توسط کارگران شرکت گردید.
کارخانه هارکو
در سال ۱۹۷۱ کارخانه هارکو یکی از مراکز مهم تولید فولاد در استان نیو ساوتولز استرالیا بود. توافق بر سر ۴ هفته کار نتیجه مذاکرات بین کارگران و مالکان کارخانه بود که برای صرفهجویی در هزینهها دست به اخراج و استخدام مجدد کارگران در دورههای تنزل تولید میزدند.
اعتصاب عمومی اوروگوئه
در سال ۱۹۷۳ لایحهای از سوی مجلس و حکومت دیکتاتوری حاکم منجر به ناآرامیهایی گردید و اتحادیههای چپگرا درخواست اعتصاب عمومی و اشغال کارخانجات را مطرح کردند. در مدتی کمتر از دوهفته اکثریت رهبران دستگیر شده و یا به قتل رسیدند.
کارخانه لیپ فرانسه
هنگامی که در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ کارخانه لیپ فرانسه بنا به دلایل اقتصادی تصمیم به تعطیل کارخانه گرفت کارگران اعتصابی کارخانه را به اشغال خود درآوردند. این اشغال سرانجام منجر به واگذاری کنترل و مدیریت کارخانه به کارگران گردید.
اشغال کارخانه زانون
در طی جریان خیزش مردم آرژانتین در اوایل سال ۲۰۰۰، کارخانه کاشیسازی زانون به اشغال کامل کارگران درآمد. کارگران در آن سال دست به اعتصاب زدند، اولین اعتصاب از سلسله اعتراضاتی که پس از مرگ یک کارگر در اثر سکته قلبی کلید زده شد. آنان مصمم بودند که تصادمات خود با کارفرما را به سطح عمومی جامعه بکشانند. کارگران به نقاط دیگر سفر کرده و مکانهای دیگری را نیز اشغال کردند. در ژانویه ۲۰۰۱ کارگران به علت عدم دریافت حقوق به مدت ۶روز دست به اعتصاب زدند. در اپریل ۲۰۰۱ اعتصاب مجددی بر سر همین مطلب سازماندهی شد.این اعتصابات شمار بسیاری دیگر از اشغال و اعتصاب به دنبال خود داشتند که سرانجام به سقوط ۵۰ درصدی تولید انجامید.
کارخانه در و پنجرهسازی جمهوری
کارخانه در و پنجرهسازی جمهوری در دسامبر ۲۰۰۸ اعلام ورشکستگی نمود. به دنبال اعلام این خبر ۲۰۰ تن از کارگران در اعتراض به نقض قانون کار فدرال توسط شرکت دست به تحصن در صحن کارخانه زدند..
اشغال کمپانی اتوموبیلسازی سانگیونگ
اشغال کمپانی اتوموبیلسازی سانگیونگ توسط ۹۰۰ کارگر قدیمی و هزاران نفر دیگر در ۲۲ می ۲۰۰۹ آغاز گردید. این اشغال به دنبال انتشار لیستی از اسناد کارخانه که خبر از اخراج و بازخرید بیش از ۱۰۰۰ کارگر میداد، اتفاق افتاد. کمپانی کارگران اعتصابی را در کارخانه محاصره کرد و آنان نیز در پاسخ از شرکت در هرگونه مذاکرهای که مسئله اشتغال به کار را در نظر نگرفته باشد، خودداری کردند
ترجمه: رضا سپهر