این روزها با توجه به تظاهراتی که در ایران به اوج خود رسیده، موضوع سرنگونی نظام، کانون توجه انواع گروهها و گرایشهای مخالف جمهوری اسلامی اعم از راست، میانه و چپ قرار گرفته است. برخی از این گروهها که در صدد هستند تا نقش رهبری انقلاب را ایفا نموده و دولت سرمایه داری دیگری را جایگزین دولت فعلی کنند، این گرایش ها مستقیم یا غیر مستقیم وابسته به دولت آمریکا و یا سازمان «سیا» بوده اند. همانند پیش دولتهای غربی و به ویژه دولت آمریکا از مدتها قبل در تدارک سازماندهی و حمایت این گونه نیروها بوده اند تا در شرایط بحرانی اینچنینی، چنانچه با حکومت جمهوری اسلامی به توافق نرسند، قادر باشند آلترناتیو دلخواه خود را به طور غیر مستقیم معرفی و پشتیبانی نمایند. این دول قصد دارند با استفاده از این اهرم فشار، یا از دولت جمهوری اسلامی امتیازات لازم (بخصوص در میز مذاکره برجام) را کسب نمایند یا نهایتاً آلترناتیو دلخواه خود را جایگزین دولت وقت نمایند. بنابراین لازم است در این شرایط خاص که مسئله سرنگونی و متعاقباً جایگزینی مطرح است، ما گرایش های مارکسیست انقلابی، نیز مواضع خود را از هم اکنون مشخص کنیم. در واقع گرایشاتی پیشتاز کارگری در ایران، باید به فکر سازماندهی نیروهای خود باشند تا در زمان مشخص آماده مداخله گری بوده و وارد کارزار شوند. یکی از پیشنهادات ارائه شده در این زمینه توسط شورای اعضای شرکت نفت و پتروشیمی ایران چند هفته پیش ارائه شد که اعلام کردند که در صورت عدم توقف سرکوبها و اختناق موجود، دست به اعتصاب زده و حتی ادوات موجود در شرکت را تخریب خواهند کرد. پس از آن با بی توجهی حکومت به مطالبه آنها، اعتصابات خود را طبق قولی که داده بودند به مورد اجرا قرار دادند و تا به امروز، با توجه به دستگیری های بیشمار کارگران، به اعتصاب ادامه داده اند. مورد دیگر تشکیل هستههای کارگران پیشتاز سوسیالیست در خوزستان بود.
باید توجه شود که مسئله سرنگونی و جایگزینی دولت و حکومت به سه عامل اساسی گره خورده است که هر کدام را جداگانه بررسی می کنیم. پیش از آن لازم به ذکر است که طی این سالها شاهد بوده ایم که برخی از احزاب و یا جریانات سیاسی راست، هر گونه تجمع سیاسی و یا تظاهرات را «انقلاب» (یا آغاز انقلاب) نامیده و سرنگونی حکومت را قریب الوقوع و حتمی میپندارند. این گونه جریانهای راستگرا که معمولاً به سیاستهای بین المللی امپریالیستی نیز مرتبط هستند بدین ترتیب آمادگی خود را برای جایگزینی و تکیه بر مسند قدرت اعلام می کنند (امپریالیسم نیز همان طور که اشاره شد از این گروهها به عنوان اهرم فشار در پای میز مذاکره استفاده میکند).
از دیدگاه مارکسیست های انقلابی، مسئله «سرنگونی» دیدگاهی کاملاً متفاوتی دارد.
عامل اول، اینست که ما باید ارزیابی روشن داشته باشیم که آیا حکومت حاکم در شرایط فروپاشی قرار گرفته است یا خیر؟ نشانه اصلی فروپاشی حکومت به شرایطی نیاز دارد که که حکام دیگر قادر به ادامه حکومت نباشند، و آن حکومت کاملا متزلزل و منشعب شده و گرفتار بحران عمیق باشد. از این منظر میتوان گفت که حکومت هنوز دچار بحران و فروپاشی عمیق نشده، چرا که شاهد هستیم که سپاه، مجلس و همچنین نیروهای سرکوب گر همچنان تحت کنترل دیکتاتور وقت یعنی خامنهای قرار دارد و گسستی بین این نیروها به شکل آشکار صورت نگرفته است، گرچه علائمی از اختلافات دیده شده است. البته این امر تشدید بحران، میتواند به زودی محقق شود و تأثیر مهمی و شگرفی در تسریع روند انقلاب داشته باشد. برای نمونه مرگ خامنه ای به نوبه خود میتواند موجب تشدید این اختلافات داخلی و بحران رژیم شود. شایان ذکر است که تظاهرات اخیر ثابت کرد که دولت دیگر قادر نیست همچون گذشته اعتراضات مردم را سرکوب کند چرا که این بار نه تنها طیف بسیار وسیعی از مردم به خیابانها آمده اند بلکه تودهها تجارب ارزشمندی از تظاهرات گذشته کسب کرده و شجاعت و دلاوری بیشتری نیز از خود نشان میدهند. به عنوان مثال در دیماه ۱۳۹۶ و یا آبان ۱۳۹۸تظاهرات بیش از چند روز به طور جدی ادامه نداشت. اما امروز این اعتراضها حتی از ۲ ماه نیز فراتر رفته و تودهها همچنان پرشور و انقلابی در خیابانها حضور دارند. از طرف دیگر مشاهده میکنیم که حکومت از درون گرفتار شکاف و تزلزل شده تا جایی که حتی برخی از عوامل دولت نیز – ولو به طور ظاهری و به اصلاح جنگ زرگری – مورد غضب حکومت واقع شدند که به عنوان نمونه میتوان به دستگیری فائزه هاشمی رفسنجانی اشاره کرد که نامبرده خود جزء اصلاح طلبان و حامیان رژیم برشمرده میشود. و یا شاهد بودیم که فردی مانند عبدالکریم سروش که گرچه در ایران زندگی نمیکند اما همواره مشغول تطهیر کردن اسلام و روحانیت بوده، اکنون مباحثی را مطرح نموده و به بررسی انشقاق روحانیت و احتمال سرنگونی جمهوری اسلامی پرداخته است. در واقع وی به طور غیر مستقیم به جمهوری اسلامی گوشزد میکند که با ادامه این روند احتمال سقوط جمهوری اسلامی بسیار زیاد است. و مصاحبه اخیر احمدی نژاد که مسئولان اصلی رژیم را مورد سوال قرار داده که دچار فساد و دزدی و جاسوسی برای دولت استرائیل هستند. مجموع این عوامل و بسیاری عوامل دیگر حاکی از این است که دولت جمهوری اسلامی تنها طی چند هفته گذشته شکافی عمیق برداشته اما همچنان گرفتار ریزش و سرنگونی نشده است و چنانچه اشاره شد این امر نیز ممکن است به زودی میسر شود.
عامل دوم، که میبایست مورد بررسی قرار بگیرد حضور تودههای وسیع در خیابانها است که هر روز متهورانه و شجاعانه در برابر ظلم و ستم موجود قد علم کرده و خواستار آزادی و برابری میشوند. این عامل نیز خود به دو بخش تقسیم می شود؛ یکی بخش خودانگیخته که همواره در هر جنبش حضور داشته و از قضا نقش پیشرو نیز ایفا کرده است. ممکن است برنامه ریزی خاصی از جانب بعضی جوانها در این زمینه وجود داشته باشد، اما در تحلیل نهایی و با توجه به شعارهای مطروحه، خودجوش بودن این تودهها مسلم و بدیهی است. بخش دوم، که پایه و اساس و تداوم این اعتراضات تودهای میلیونی را تحکیم نموده و توانایی رهنمود آن به سوی انقلاب را دارد، بخش اعتصابات سراسی کارگری است که متأسفانه هنوز هنوز اتفاق نیافته است. اما در این مورد هم اعتصابات اخیر کارگران پیمانی شرکت نفت و همبستگی سایر کارگران پیشتاز در هفت تپه و الحاق به اعتصابات نمونه های بارزی است از تدارک یک اعتصاب سراسری. اما هنوز این اتفاق به وقوع نپیوسته است. لذا توجه به این امر بسیار مهم میبایست در کانون توجه و مبارزات جوانان سوسیالیست انقلابی قرار گیرد و شعارهایی مانند “کارگر، اعتصاب اعتصاب” باید به شعار محوری عناصر ضد سرمایه داری و سوسیالیست تبدیل شده و در میان تودههای وسیع تبلیغ شود. بدین وسیله میتوان تودهها را هوشیار کرد که بدون راه اندازی اعتصابات سراسری کارگری، انقلاب به ثمر نخواهد رسید و حتی در صورت پیروزی انقلاب و تغییر حکومت، رهبری مجدداً به دست عناصر ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم خواهد افتاد. عناصری که در گذشته ستم بسیاری بر مردم روا داشته و مشغول استثمار تودهها بودند و لاجرم سرنوشتی جز سرنگونی نداشتند. بنابراین به منظور جلوگیری از به دام افتادن تودهها، لازم و ضروری است که مسئله رهبری در بین آنان مطرح شود و مسلماً تنها طبقه کارگر است که قادر خواهد بود یک دولت انقلابی مستقل و بدون هیچگونه وابستگی تشکیل دهد. هیچ نیروی دیگری وجود ندارد که به اندازه طبقه کارگر از قدرت و سابقه رهبری برخودار بوده، نقش محوری و تعیین کننده ایفا نموده و باور به دموکراسی جمعی و شورائی داشته باشد. تمام جریانات بورژوا، خرده بورژوا و انواع و اقسام احزاب و جریانات مختلف به دفعات ثابت کرده اند که فاقد روحیه انقلابی بوده و صرفاً نخبه گرا و حتی وابسته به غرب هستند. طبقه کارگر در جنبشها و مجامع مختلف دموکراسی درونی و روحیه انقلابی خود را نشان داده است. به عنوان مثال ما شاهد بودهایم که کارگران هفت تپه چگونه با برخوردهای دموکراتیک ، نظر سنجی در مجامع عمومی، تصمیمات جمعی و تقسیم کار بین زن و مرد (تاجایی که زنان در مقام رهبری نیز قرار گرفتند) توانستند نیروی خود را نه فقط در سطح ایران بلکه در مجامع بین المللی نیز به اثبات برسانند. این تجربه ولو در سطح محدود، تجربه طبقه کارگر و بخش پیشتاز این طبقه در مبارزات فعلی کارگران است و میتواند در سطحی وسیعتر اعمال شده و به الگویی برای سایر تجمعات و احزاب کارگری تبدیل شود. بنابراین رهبری جنبش انقلابی و تشکیل دولت جدیدی میبایست توسط همین طبقه هدایت شود چرا که هیچ طبقه دیگری اینچنین آمادگی و قدرت رهبری انقلاب را ندارد. چنانکه تاریخ گواهی میدهد کارگران شرکت نفت ایران با سازماندهی اعتصاب توانستند نقش مهمی در سرنگونی حکومت پهلوی ایفا کنند. درست است که تودههای میلیونی در خیابانها حضور داشتند اما این اعتصابات عمومی بود که توانست ضربههای مهلکی بر پیکره رژیم وارد کند و همین مسئله گواه میزان قدرت و نفوذ طبقه کارگر در پروسه انقلاب است.
عامل سوم، نیروی هماهنگ کننده و سازمانده است که همانا حزب پیشتاز کارگری، در جنبش نیز نامیده میشود. این نیروی پیشرو نمیتواند به صورت علنی و آشکار فعالیت نماید چرا که بلافاصله در معرض خطر دستگیری قرار میگیرد. به طور حتم تشکلات کارگری علنی می تواند در موقعیتی صورت پذیرد، اما مشکل این گونه سازمانها این است که به محض فعالیت علنی، زیر ذره بین قرار گرفته و با خطراتی همچون سرکوب یا دستگیری مواجه خواهند شد. چه جمهوری اسلامی بر جای خود باقی بماند چه حکومت عوض شده و رضا پهلوی و یا دیگر افراد وابسته به سازمان سیا به قدرت برسند تغییری در این روند ایجاد نخواهد شد ،چرا که مجدداً نیروهای سرکوب مانند ساواک تشکیل شده و دستگیری پیشروهای کارگری آغاز خواهد شد. بنابراین طبقه کارگر نیازمند تشکیل یک نیروی مخفی و غیر علنی است که قادر باشد با سازماندهی و متشکل نمودن نیروهای کارگری به عنوان تأثیرگذارترین عنصر نسبت به سرنگونی دولت ستمگر شناخته شود، اما در عین حال در معرض خطر دستگیری واقع نشود. تجربههای پیشین نشان میدهد که فعالیت علنی گرچه تأثیر گذار و قابل تقدیر است، اما متأسفانه عناصر مربوطه به سادگی شناسایی شده و تحت نظارت دولت قرار میگیرند و در شرایط اعتلای انقلابی نیز معمولاً بی آنکه حتی فعالیتی انجام داده باشند بازداشت شوند. در مورد اعتراضات کنونی، در واقع قبل از آنکه اعتراضات به اوج خود برسد حکومت دست به یک اقدام پیشگیرانه زده و رهبران بالقوه را دستگیر و گرفتار میسازد. نتیجه اینکه در شرایط اعتلای انقلابی جنبشها بدون رهبر و به نوعی سرگردان باقی میمانند. به همین دلیل است که ما همواره تأکید اخص داشته ایم که اگر رهبران میخواهند در این شرایط در معرض خطر قرار نگرفته و توانایی رهبری و سازماندهی جنبشهای اعتراضی را داشته باشند چارهای جز فعالیت مخفی ندارند. فعالیتهای جنبش کارگری و انقلابی در ۴۳ سال گذشته این تجربه را به ما آموخته و اگر از این تجارب درس نیاموزیم ۴۳ سال دیگر هم این روال ادامه خواهد داشت و دولتهای سرمایه داری وابسته به غرب مجدداً جایگزین خواهند شد و استثمار کارگران ادامه خواهد داشت با این تفاوت که صرفاً شکل و شمایل این حکومتها تغییر خواهد کرد.
همان طور که پیش از این نیز تأکید کرده بودیم ما به هیچ عنوان موافق احزابی که در خارج از کشور تشکیل شده و خود را رهبران جنبش کارگری درایران مینامند نیستیم. این احزاب نه تنها توسط کارگران و تودهها در ایران انتخاب نشدهاند بلکه طبقه کارگر ایران نیز هیچ گونه وقعی به این تشکیلات و احزاب نمیگذارند و حتی میتوان گفت که این گونه احزاب به نیرویی بازدارنده ی تشکیلات مخفی در ایران تبدیل شدهاند. بنابراین نکات بسیار مهم و حائز اهمیت در مورد رهبری این است که اول اینکه، این رهبری میبایست از داخل ایران هدایت شود. دوم اینکه، لازم است رهبری از بین پیشتازان کارگری انتخاب شود نه صرفاً روشنفکرانی که وارد کارزار عمل انقلابی و تشکیلاتی نشدهاند. رهبری میبایست از میان اعضای فعال و پیشرو طبقه کارگر انتخاب شود. به سخن دیگر، گرایشها و تشکیلات کارگری فعال در داخل ایران که میتوانند با تعیین مواضع صحیح به عنوان رهبران بالقوه طبقه کارگر شناخته شوند. این افراد و گروهها میتوانند در یک تشکیلات مخفی گردهم آمده و به سازماندهی جنبش موجود بپردازند و این مخفی بودن تشکیلات همانا نکته سوم را شامل می شود. گرچه ممکن است این کارگران روشنفکر و پیشرو جمعیت قابل توجه و کثیر نباشند اما اگر در نظر بگیریم که هزار نفر در این تشکیلات مخفی گردهم آیند و هر کدام همچون نماینده چند هزار کارگر باشند در نتیجه این تشکیلات مخفی به راحتی می تواند چندین هزار کارگر را رهنمود و متشکل ساخته و بدین ترتیب به تدارک انقلاب بپردازند. به راحتی میتوان گفت که اردوی کار یعنی آحاد جامعه (۸۰ درصد از مردم)، امروز مخالف جمهوری اسلامی هستند، اما متأسفانه فاقد نیروی رهبری منسجم هستند. قدر مسلم همین مسئله به بزرگترین نقظه ضعف جنبش کارگری در حال حاضر مبدل شده است. در صورت تشکیل و سازماندهی این رهبری، امکان پیروزی طبقه کارگر و برپایی انقلاب سوسیالیستی بیش از پیش قوت میگیرد. اما همان طور که اشاره شد احزاب موجود از نفوذ کافی در بین تودهها برخوردار نبودهاند تا بتوانند طبقه کارگر را سازماندهی کنند. گرایش ما نیز داعیه رهبری نداشته و ندارد و صرفاً بر تجارب تاریخی تأکید نموده و به پیشتازان داخل ایران گوشزد می کند که در این شرایط خاص، مسئله رهبری کاملاً حیاتی، اساسی و محوری است. این رهبری صرفاً مربوط به کارگران صنعتی نیست بلکه قابلیت رهبری تودههای وسیعی از ستمکشان (جوانان، زنان، ملیت های تحت ستم و معلمان و غیره) را دارد که جان بر کف در خیابانها مشغول تظاهرات هستند و در صورت نبود رهبری به احتمال زیاد در دام افراد سودجو و مرتجعی افتند که امروز در خارج از کشور در پشت تریبون مشغول سخن پراکنی بوده و توسط کانالهای وابسته به غرب تبلیغ میشوند. یعنی جریانهایی ارتجاعی که از هم اکنون شورای گذار تشکیل داده و چه بسا در پشت پرده مناصب را نیز تقسیم نمودهاند. گرچه در ظاهر وانمود میکنند که نه طالب قدرت بلکه صرفاً هدفشان اتحاد و «وحدت ملی» است، اما هدف این گروهها جایگزینی دولت سرمایه داری جدید با دولت فعلی است و تداوم استثمار طبقه کارگر و ستمکش است. تفاوت طبقه کارگر با سایر احزاب و گروهها در همین نکته نهفته است که طبقه کارگر با آزادسازی و رهایی خود میتواند رهایی کل جامعه را موجب شود. تنها طبقه کارگر است که منافعش با اجتماعی کردن وسایل تولید و از میان بردن طبقات و متعاقباً برقراری عدالت و مساوات گره خورده است. طبقات سرمایهدار و خرده بورژوا (به ویژه لایه های فوقانی) انگیزهای برای از بین بردن طبقات و یا اجتماعی کردن وسایل تولیدی ندارند بلکه هدفشان حفظ طبقات و سلسله مراتب موجود با روکشی جدید است. بنابراین وظیفه خطیر و محوری طبقه کارگر و جوانان سوسیالیست و ضد سرمایه داری در حال حاضر تشکیل هستههای مخفی کارگری است تا از این طریق بتوانند به وحدت و سازماندهی پرداخته و از همه مهتر اینکه با کارگران کارخانه و عناصر پیشرو ارتباط برقرار سازند. این وظایف و سازماندهی پس از انقلاب شروع نمیشود بلکه طبقه کارگر میبایست پیش از سرنگونی هستههای کارگری را تشکیل داده و آماده به دست گرفتن رهبری انقلاب و هدایت شوراها به سمت انقلاب سوسیالیستی باشد.
مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz
۱۱ آبان ۱۴۰۱