زندگی، و زندگانی من – بخش ۶

به مقاطعی رسیده بودم که ما، به عنوان "تشکیلات" و یا آنطور که در جلسات کنگره اول کومه له معرفی شد، "روشنفکران"، در پائیز سال ۴۸ وارد نظم و نسق دادن به روابط خود شدیم. من و صدیق کمانگر و مصلح شیخ در یک "سلول" و یا واحد قرار گرفتیم و کار و فعالیت ما بازنویسی و رونویسی از هر جزوه و کتاب ممنوعه ای بود که به نحوی گیرمان می آمد.

ادامه‌ی خواندن

زندگی، و زندگانی من ( قسمت چهارم )

به خوانندگان
طی این مدت که سه بخش از زندگی نامه ام را نوشته ام، یادداشتهای محبت آمیز دیگری دریافت کردم همراه با ذکر خاطراتی از عزیزان دیگری توسط این دوستان گرامی
از جمله از دوست عزیزم، محیه برادر رفیق گرانقدر و جان باخته ام، حبیب لطف الهی، که یادآوری کرده بود که شاهرخ فخاری همراه با چند مبارز دیگر  از جمله یدی لطفاله نژادیان دائی او  و برادر کوجکتر دکتر فتح اله، در مهر ماه سال ۶۰ در محل دادگاه انقلاب( شهربانی قدیم) به دار آویخته شد. دوست عزیزی با امضای دوست دیرین ب ط نیز در همین رابطه نکاتی نوشته بود، اما من از درج نکات او معذورم، چرا که نمیخواهم روایات را بر اساس قضاوتهای غیرمستند و از زبان کسانی که هویت آنان برایم مشخص نیست، نقل کنم. من حتما موارد مستند و فاکتهای قابل اتکا و مواردی که رفقا و دوستان دور و نزدیک بطور مستند به من تذکر میدهند، را در نسخه تکمیلی وارد خواهم کرد.

ادامه‌ی خواندن

زندگی، و زندگانی من ( قسمت سوم )

توضیح: طی این مدت که من بخشهائی از زندگیم را نوشته ام، یاداشتهای محبت آمیزی دریافت کرده ام. و از جمله یادداشت دوست گرامی ام "ستار اویهنگ"، که از طریق ای میل برخی اشتباهات در نقل فاکتها را به من یادآوری کرده بود از جمله اینکه عبداله شعبانی معروف به حسن، نه در درگیری با حزب دمکرات که در دوم شهریور ۶۳ همراه با ۹ رفیق دیگر در منطقه ثلاث باوه جانی و در درگیری با نیروهای جمهوری اسلامی جان باخت. در همان یادداشت، برایم نوشته بود که اسم واقعی سعید بهزاد مطلق، منصور است که در کومه له به سعید مشهور بود.

ادامه‌ی خواندن

زندگی، و زندگانی من ( قسمت دوم )

ایرج فرزاد
به شاگردی در مسگری رسیده بودم. صاحب مغازه در واقع از رده بنیانگاران پیشه و صنف مسگری در سنندج بود. اسم او حاج محمد امین مسگر باشی بود و مغازه او درست روبروی مغازه آهنگری آقای احمد امانتی، پدر شمس الدین امانتی که در دوره دبیرستان همکلاس من بود، و محی الدین امانتی که همکلاسی برادرم تهمورث و به خانه پدری من، محل سکونت او ، رفت و آمد داشت.

ادامه‌ی خواندن

زندگی، و زندگانی من ( قسمت اول )

ایرج فرزاد
مدتها بود که به این فکر بودم که بیوگرافی و به عبارتی داستان زندگی ام را بنویسم. اما همیشه با این مشکل روبرو بوده ام که با گذشت زمان و تغییراتی که هر انسانی در برخورد به حال و گذشته خود به آن دچار میشود، ممکن است زندگی نامه ای که من در هر زمانی مینویسم، در روزهای پس از آن مورد بازبینی دیگری قرار بگیرد. با اینحال ارزیابی انسان از وقایع و اتفاقات گذشته هر چه باشد، چه حتی اگر مورد نقد خود نویسنده قرار بگیرد، خود آن اتفاقات و تحولات میتوانند معتبر باشند. مشکل دیگر من، مثل هر مساله دیگری، چون موضوع بی سابقه ای را در مقیاس فردی و شخصی شروع میکنم، همان آغاز و شروع کار بود.

ادامه‌ی خواندن