اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل

اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل

« معلمِ دلسوز و علاقمند کم است. معلم ها کارشان را با یک نوع اجبار به خاطرِ نان و به صورتِ عادت – درست مثلِ این که هر روز عادت دارند صبحِ زود پا شوند بروند سنگکِ گرمی و پنیری بخرند بیاورند بخورند انجام می دهند»….«معلم درسش را هم مثلِ یک دستگاهِ خودکار و ماشینوار می گوید. حساب کنی می بینی که بیشتر از هزار بار نادرشاه را درس گفته و هزارمین درسش با نخستینِ آن کوچکترین فرقی ندارد. زمان، مکان و حال و وضعِ دانش آموز در تدریسِ او اثری ندارد. هزار بار نادر را برده به هندوستان و هندی هایِ بیچاره را از دمِ تیغِ بیدریغِ او گذرانده و مفتخرانه (فاتح) لقبش داده و برگردانده به ایران». [صمد بهرنگی- کندوکاو در مسائلِ تربیتی ایران] ادامه‌ی خواندن

بیاد کارگران شهید، آذر نظری و نسرین فروتنی. 

 به یاد شهیدان راه انسان و کار؛ «آذر نظری و نسرین فروتنی»

نزدیک به دو سال گذشته است، بسیاری دیدند که دو زن از پنجره ی ساختمان تولیدی پوشاک، خودشان را مجبور به سقوط اجباری کردند. آتش بود و شوخی نداشت، اعصابشان را مختل می کرد، درست به همانند شرایط کارِ وحشتناکی که در کارخانه ی «آی فون (فاکس کان)» باعث شده است، برخی از کارگران این کارخانه خودشان را از پنجره های محل کار پرت کنند و خودکشی کنند. شرایط کار و تولیدی که اعصاب کارگر را مختل می کند، و سرمایه دار را به تکاپوی کثیفی می اندازد که به جای بهبود شرایط کار دور تا دور ساختمان توری های عظیمی بکشد تا کارگران هنگام خودکشی درون آن گیر بیفتند. این اقدام هم فقط برای درست کردن آمار مرگ و میر کارخانه است و نه جانِ شیرین کارگر. رسانه های حاکم در ایران، وزیر کار و شهرداری تهران حتی نقشِ همان توری ها را برای نجات جان کارگران انجام ندادند و در عوض پس از به قتل رسیدن این دو کارگر با لفاظی ها و پرده دری ها و فرافکنی ها نقش همان توری ها را برای پوشاندن فاجعه از ادراک و انظار جامعه بازی کردند. ادامه‌ی خواندن