طیبِ ترکیه / علی سالکی

«طیبِ ترکیه»

نه،
مرده ات تنها نمی ماند!

آن التیام،
آن آغوش،
آن شانه های خورد، که می رقصند
به پای سکوتِ کوه و دشت
به پای پالنگانِ سبز
و قندیل̊ قندیل از خون
می رقصند
دست در دستِ هم، مرد و زن!

نه،
آنجا رقص، مزخرف لوده گی های پستِ شبانه نیست
نه،
آنجا رقص، شاباشَ ش چشم بر هیچ سیم و زری نیست
آنجا، رقص؛
تکان های نامنظمِ مرگ در معنا و جسمِ زندگی ست!
تکان های دفاع و
تصمیمِ هجومِ هر ضربت است!
ضربت بر آوارگی،
ضربت بر آشفتگی،
ضربت بر قیودِ ظلم
ضربت بر پوچی
ضربت بر پوزه های تمسخر!
ضربت بر سیمایی که خفت̊ گیراننده ی نیاز است
نیازِ شأن
نیازِ تبسم
نیازِ حرکت
نیازِ زندگی!
نیازِ عشق بر زنی که خجالت را می درد
نیازِ عشق بر زنی که آتش بر نگاهِ تحقیر می دمد
نیازِ عشق،
بی عشق های مجسمه گونِ مبتذل،
بی عشق های هارِ گرگ صفت!
نیازِ تبسم،
در زدودنِ تصویرِ آواز خوانانِ خودفروش!
نیازِ حرکتِ چشم بر دور،
بر دوردست ترین عشق
عشقی که خفته است!
عشقی که می میرد!
عشقی که بارِ گناهِ زنده گان را برکول می گیرد!
عشقی که جنگنده های طیبِ ترکیه
صورت هاش را
گوشت تا گوشت بریده!
لعنت
لعنت
لعنت
تصویرِ از هم تاریده ی عشقِ مرا نگیر!
تصویرِ در هم سوخته̊ ساخته̊ تَف داده̊ به خون شده ی عشقِ مرا نگیر!
لعنت
لعنت
لعنت به توپ خانه!
لعنت به تفنگی که از دهانِ رنجبری باروت نمی کشد در دود
و امید و درود
به آتشِ غُران
و امید و درود به سرعتِ طوفان
و امید و درود باد
بر صورتِ عشق های گوشت تا گوشت بریده!
و امید و خشم ام به سانِ دوزخی
همه بر
صورت و روانِ طیبِ زنبازِ ترکیه!

علی سالکی – مرداد ۹۴