“۳۰ خرداد شصت، روز واقعی تولد جمهوری اسلامی”

در بررسی تاریخ جنایت‌ها، همیشه مقاطعی وجود دارند که چه از نظر ابعاد جنایت، چه از نظر درجه توحش و قساوت و چه از نظر جایگاهشان در سرکوب آرمان‌های انسانی،به‌راستیمصداق برجسته “جنایت تاریخی” محسوب می‌شوند. تاریخی از این نظر که چنین مقاطعی، عملاً تاریخ تولد واقعی حکومت‌های فاشیستی و دیکتاتوری بوده‌اند، حکومت‌هایی کهزندگی نسل‌های زیادی را تباه کرده‌اند.۳۰ خرداد شصت، در تاریخ سیاسی شکل‌گیری و تثبیت جمهوری اسلامی، یک چنین مقطعی است.

هر سال در سالگرد انقلاب ۵۷، دو جریان تلاش می‌کنند جمهوری اسلامی را محصول مستقیم آن انقلاب جا بزنند.ازیک‌طرف، جریانات سلطنت‌طلب با این هدف که انقلاب و مردم را مسئول شرایط دهشتناک دوران جمهوری اسلامی نشان دهند و از طرف دیگر،جمهوری اسلامی، آن‌همبا این هدف که با وصل کردن وجود منحوس خود به انقلاب ۵۷، مثلاً مشروعیت مردمی کسب کند که البته می‌دانیم و می‌بینیم که کاری مضحک و عبث است.هر دو این جریانات البته تاریخ واقعی را علیه آرمان‌های آن انقلاب و به نفع خود وارونه می‌کنند.

در انقلاب ۵۷، مردم به‌سادگی علیه استبداد سلطنتی، علیه خفقان و سرکوب و ساواک و شکنجه به‌پاخاستند. مردم انقلاب نکردند تا دیکتاتوری سلطنتی را با دیکتاتوری اسلامی، تاج را با عمامه جایگزین کنند. مردم انقلاب نکردند تا درنده قسی‌القلب و مرتجعی مثل خمینی بر سرنوشتشان حاکم شود. اسناد و خاطرات منتشر شده امروز دیگر به‌روشنی نشان می‌دهند که اسلام سیاسی و در رأس آن خمینی را با نقشه و برنامه بسیار سازمان‌یافته مهندسی کردند، بر دوش انقلاب ۵۷، برای شکست‌دادن آن انقلاب و علیه آن به قدرت رساندند. بارها در این باره نوشته‌ایم که چگونه از ترس دست بالا پیداکردن نیروهای چپ بود که جریان اسلامی با نقشه هماهنگ احزاب و شخصیت‌های طیف ملی – مذهبی و توده‌ای و دخالت فعال دول غرب در زهدان کنفرانس گوادلوپ نطفه بستکه در وقت خودش از بالای سر و بر علیه انقلاب ۵۷، قدرت سیاسی را از سلطنت ساقط شده تحویل بگیرد.

۳۰ خرداد و یورش به قلب انقلاب که همچنان در تپش بود!

صحنه سیاسی ایران در دو سال و چهار ماه فاصله قیام بهمن تا ۳۰ خرداد شصت به‌خوبی نشان می‌دهد که مردم همچنان انقلاب را در اشکال متنوع علیه اسلام سیاسی تازه به قدرت رسیده ادامه می‌دادند. مردم حاضر نبودند بگذارند انقلابشان توسط جریان اسلامی به شکست کامل کشانده شود. وقایع این مدت نشان داد که جمهوری اسلامی نه در نتیجه قیام ۵۷ بلکه در نتیجه کشتار خونین ۳۰ خرداد متولد و تثبیت شد.

در این مدت، زنان با بزرگ‌ترین تظاهراتشان در اسفند ۵۸، با شعار “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”، و “آزادی، نه شرقی است، نه غربی است، جهانی است” مقاومت شکوهمندی را علیه اسلام سیاسی آغاز کردند. کارگران با تداوم و حتی گسترش‌دادن به شوراهای کارگری و ادامه اعتراضات و اعتصاباتشان به مقاومت در مقابل چماق‌داران فاشیست اسلامی ادامه دادند. دانشجویان دانشگاه‌ها را به میدان مقاومت و مبارزه دائمی دانشجویان در مقابل تهاجمات فاشیستی قمه‌کشان حکومت تبدیل کردند. نبض انقلاب در میان معلمان و بیکاران و اقشار مختلف مردم همچنان می‌زد. مقابل دانشگاه‌هاعلی‌رغم یورش‌های فاشیستی همه‌روزه، صحنه بساط صدها میز کتاب و ردوبدل‌شدن آثار لنین و مارکس وبحث‌هایداغ سیاسی بود و بالاخره علاوه بر تلاش برای ادامه انقلاب در ترکمن‌صحرا، کردستان صحن هم قاومت جسورانه در مقابل حکومت و تلاش برای تداوم انقلاب بود که در آن نیروهای چپ و کمونیست فعال‌ترین و برجسته‌ترین نقش را ایفا می‌کردند. همه اینها حاکی از این است که علی‌رغم مسلط‌ شدن جنبش اسلامی در صحنه سیاسی، هنوز این جنبش ارتجاعی نتوانسته بود قلب انقلاب را از حرکت باز دارد و آن را به شکست کامل بکشاند.

تصویر حکومت در مقابل تصویر واقعی:

در این دوره مسئله اساسی برای جنبش اسلامی که بر دوش انقلاب و علیه آن قدرت گرفته بود این بود که مقاومت مردم و تلاششان برای زنده نگه‌داشتن مقابله با نظام اسلامی را تماماً در هم بشکند، خطر ادامه انقلاب را پایان دهد و قدرت خود را تثبیت کند.

اگرچه بساط چماق‌داری و چماق کشی و قمه‌کشی مدام علیه هر نوع مخالفت دایر بود، اما برای پایان‌دادن به خطر کافی نبود. جمهوری اسلامی دنبال فرصتی بود تا بتواند همه جلوه‌های ادامه انقلاب ۵۷ را خاموش کند. این نیازمند یک یورش گسترده و خونین بود. ۳۰ خرداد نقطه آغاز این یورش گسترده و سراسری بود.

مهدی خزعلی از جناح اصلاح‌طلب حکومت که شغل خستگی‌ناپذیر امروزش تبرئه “اسلام عزیز” از جنایات حکومت اسلامی‌اش است، جایی اعتراف می‌کند که در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی تصویب شده بود که باید راهی برای تمام‌کردن کار پیدا کنند. یعنی اینکه حکومت دنبال بهانه‌ای بود تا زنجیر آخرین یورش خود علیه مردم را پاره کند، مقاومت و اعتراض در هر شکل آن را به خون بکشد و نهایتاً تسلط کامل ارتجاع اسلامی را تثبیت کند.

خمینی بارها گفته بود که اگر احساس خطر برای جمهوری اسلامی و”اسلام عزیز” بکند این‌طور نیست که نصیحت خواهد کرد، بلکه دست همه را قطع خواهد کرد. این “احساس خطر” همیشه در طول دو سال و چهار ماه پیش از ۳۰ خرداد، به‌خاطر تحرک اعتراضی که بالاتر طرح شد، مثل شبحی در اطراف سر خمینی دور می‌زد. او همیشه دنبال فرصت و بهانه‌ای بود تا آخرین و وحشیانه‌ترین یورش حکومتش را آغاز کند.

این فرصت و این بهانه در ۳۰ خرداد شصت فراهم شد. روزی که “مجاهدین خلق” در جریان خلع بنی‌صدر از ریاست‌ جمهوری و شکست سهم‌خواهی خودشان از قدرت اعلام تظاهرات کردند. با یورش خونین به آن تظاهرات توسط سپاه و دسته‌های فاشیست حکومتی، عملاً یورش گسترده علیه هر تحرک و هر مخالفتی که بوی ادامه انقلاب ۵۷ را می‌دهد آغاز شد.

به‌این‌ترتیب یکی از خونین‌ترین صفحات تاریخ پر از جنایت جمهوری اسلامی ورق خورد. هزاران زن و مرد، هزاران جوان را در خیابان‌ها، در دانشگاه‌ها، در محل‌هایکار، در کوچه و بازار، در هر جایی که توانستند شکار کردند، یا در جا در محل کشتند یا در زندان‌ها شکنجه و اعدام کردند. عکس دختران و پسران جوانی که در روزنامه‌های رسمی چاپ می‌شد و از پدران و مادران خواسته می‌شدبرای شناسائی اجساد اقدام کنند، فاش می‌کند که عزیزانمان را حتی بدون احراز هویت به قتل می‌رساندند.به همین سادگی و هولناکی!

بدین ترتیب در ۳۰ خرداد شصت، جمهوری اسلامی حیات سیاسی‌اش را با کشتار در ابعاد وسیع تثبیت کرد و به این معنا ۳۰ خرداد شصت روز تولد و تثبیت واقعی جمهوری اسلامی است.

منصور حکمت در تحلیل درخشانش از انقلاب ۵۷ که تحت عنوان “تاریخ شکست نخوردگان” منتشر شده است، جایگاه تاریخی و سیاسی ۳۰ خرداد در شکست‌دادن انقلاب ۵۷ و نهایتاً تثبیت جمهوری اسلامی را در این جملات بیان کرده است:

“در تاریخ واقعی ایران، ۳۰ خرداد به ۱۷ شهریور می‌چسبد و حلقه بعدی آن است. خمینی، بازرگان، سنجابی، مدنی، فروهر، یزدی، بنی‌صدر، رجایی و بهشتی، نام‌هایی هستند که باید به دنبال محمدرضا پهلوی، آموزگار، شریف‌امامی، بختیار، اویسی، ازهاری و رحیمی آورده شوند، به‌عنوان مهره‌هایی که یکی پس از دیگری جلوی صحنه می‌آیند تا شاید راه انقلاب و اعتراض مردم را سد کنند. رژیم سلطنت و مهره‌های رنگارنگش در مقابل ضربات پی‌درپی جنبش اعتراضی شکست خوردند. حکومت اسلامی، در عوض، قادر شد فرصت بخرد، نیروی ارتجاع را بازسازی کند و انقلاب مردم را به خونین‌ترین شکل در هم بکوبد. دستور کار هر دو رژیم یک چیز بود.”

دوم خردادی‌ها، سی خردادی‌های سابق

نمی‌توان به جنایت ۳۰ خرداد پرداخت و از نقش کلیدی دو خردادی‌ها در این جنایت تاریخی حرف نزد. دو خردادی‌هایی عمامه دار و بی عمامه که امروز عبارات دمکراسی، تساهل و تسامح و مدارا، حقوق بشر و پرهیز از خشونت ورد زبانشان است، در مقطع سی خرداد در نقش‌های مختلف همچون استاندار و فرماندار و حاکم شرع و دادستان و زندانبان و بازجو و شکنجه‌گر و چماق‌دار و چماق کش و چاقوکش نقش فعال در سرکوب فاشیستی زنان و کارگران و دانشجویان و معلمان و بیکاران و کلاً مخالفین و معترضین داشتند. این یادآوری لازم است؛ چون نبایدگذاشت کسانی که دستشان به خون مردم آلوده است، با قسم حضرت عباس حقوق بشری، دم خونین ضد بشری‌شان را پنهان کنند. اینها در کنار سران دیگر حکومت اسلامی باید پاسخگوی جنایاتشان در محاکماتی شوند که بی‌تردید راه خواهد افتاد.

سی خرداد و انقلاب زن، زندگی آزادی

۴۲ سال از آن روزمرگبار گذشته است. زنان و مردان جوانی که امروز پیشاپیش انقلاب زن زندگی آزادی نقش ایفا می‌کنند، در آن روز چشم بر جهان نگشوده بودند. اما در میان مادران و پدران همین نسل، تعداد زیادی بازماندگان آن روزها و دهه ترور و دهشت بعدی امروز زنده هستند که یا خود در زندان‌ها بودند و آثارشکنجه‌های فیزیکی و روحی بر جسم و جانشان سنگینی می‌کند، یا برای دوران طولانی برای نجات جانشان ناگزیر از زندگی مخفی در شرایط بسیار سختیبه سربرده‌اند. برای این پدران و مادران نسل به‌پاخاسته امروز، علاوه بر مشقت‌ها و سختی‌های خودشان، خاطره سی خرداد با تصویر هزاران چهره نازنینی تداعی می‌شود که در زندان‌ها و خیابان‌ها کشتار شدند.

بی شک خاطرات دست‌اول آن نسل برای نسل انقلاب زن زندگی آزادی سرشار است از تصاویر واقعی از مقاومت و مبارزه. تصاویری که نشان می‌دهد پرچم مبارزه علیه ارتجاع اسلامی که امروز در جریان است، زمانی در دست نسل‌های قبلی بوده است.

برای نسل‌هایی که در خیزش ۸۸، قیام ۹۶ و ۹۸ در میدان بودند و خود موضوع مستقیم توحش حکومت اسلامی شدند، برای نسل‌هاییکه با انقلاب زن زندگی آزادی نبرد رودرروبا این حکومت را آغاز کرده‌اند، برای چنین نسل آگاه با آرمان‌های انسانی، داشتن تصویر روشن از زمینه‌ها و ابعاد و نتایج جنایت تاریخی سی خرداد می‌تواند از دو نظر اهمیت سیاسی داشته باشد.

اولاً شناخت فاکتورهایی که در ۳۰ خرداد در تثبیت جمهوری اسلامی نقش اساسی ایفا کرد، منبع آموزش تاریخی، هشیاری سیاسی و آمادگی برای مقابله و خنثی‌کردن توطئه‌های خونین مشابه و تکرار تاریخ است و ثانیاً یک کار مهم انقلاب زن زندگی آزادی، تدارک محاکمه جنایت‌کاران جمهوری اسلامی است که کشتار و ابعاد گسترده جناتشان در ۳۰ خرداد به‌ تنهایی برای محکوم‌شدن شانبه‌عنوان جانیان علیه بشریت کافی است.به‌این‌ترتیب، آگاهی از روایت واقعی داستان اندوهناک و دهشتناک سی خرداد و افشای دست‌اندرکاران آن کمک می‌کند، محاکمه تاریخی جنایت‌کاران علیه بشریت هرچه گسترده‌تر، مؤثرتر و موفقیت‌آمیزتر تدارک دیده شود.کاری که با محاکمه حمید نوری یکی از جنایت‌کاران دهه شصت آن‌هم در دوران حیات جمهوری اسلامی آغاز شده است و با محاکمه تاریخی و جهانی سران حکومت بعد از حیات جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت. ***

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate