به یاد “ناصر جلالی”«ماجد» 

به یاد “ناصر جلالی”«ماجد»
رفیقی که هرگز فراموش نمی شود
من در زندان با «ناصر» آشنا شدم  نوجوانی  تیز هوش و جسور، سنش بسیار کمتر از من بود
در سال۱۳۶۶ناصر به صف کومه له کمونیست  پیوست در گردان شاهو ما با هم بودیم
در  رفاقت سنگ تمام می گذاشت
ناصر عاشق نوشتن بود
قصد نوشتن یک رمان را داشت متاسفانه موفق نشد،
در کومه له ما یک گروه هنری تئاتر داشتیم و ناصر یکی از اعضای آن بود، البته در تئاتر  ثریا «چرا؟ سه فرزند خود را کشت»  هم بازی بودیم
ناصر جلالی  موقعیت را درست  تحلیل  می کرد و علاقه‌ی به اسلحه نداشت. بر این باور بودند با اسلحه راه به جای نمی بریم  و می گفت  “با نیروهای رابین هودی نمی شود انقلاب کرد”
سوالات سياسی زیادی داشت اما هرگز پاسخ منطقی نگرفت.
ناصر روحیات جنگی نداشت متاسفانه در نهایت بی انصافی او را در یک تیم نظامی سازماندهی کردند  و به منطقه فرستادند.
[قصهٔ های شنید شده در مورد مرگ ناصر جلالی….
دربهار ۱۳۶۸ ناصر درحال استراحت «مخفیگاهی اطراف سنندج» با نهایت خونسردی  سر چشمهٔ آب در حال رفع خسته بود که مورد رگبار گلوله تهاجمان مزدور حکومتی قرار می گیرد، زحمی می شود بدلیل سابق سیاسی، شناسائی و  تیر باران می شود، خبرهای تائید نشد گویا در شرش آباد قروه  در دل خاک دفن شده است.
ناصر برای من رفیق بود به معنی واقعی رفاقت، یاد عزیزش گرامی باد….»
 ”برادر دوقلوی ناصر «منصورجلالی» به جرم کنار گیری از حزب دمکرات کردستان ایران، توسط حزب دمکرات در سنندج ترور شد”
«انقلاب فقط با حضور توده مردم در خیابان‌ها ممکن است.»
سوم ژوئیه ۲۰۲۲میلادی “شمی صلواتی”
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate