نزار قبانی

چرا در کشورِ شما هیچ آدمی نمی‌خندد؟

دوستِ صمیمی‌ام که تراژدی و اندوه و غربت را درچشمانت می‌خوانم ما مردمی هستیم که شادی را نمی‌دانیم! بچه‌های ما تاکنون رنگین کمان ندیده‌اند اینجا کشوری است که درهای خود را بسته است و اندیشیدن و احساس را لغو کرده است! کشوری که به کبوتر شلّیک می‌کند، و به ابرها و ناقوس‌ها. اینجا پرنده پروایِ پریدن ندارد و شاعر هراس ...

ادامه مطلب »

من هیچ قدرتی ندارم … مکتب عشق

دو شعر از نزار  قبانی ترجمه: ژاله سهند   مکتب عشق   عشق تو به من آموخت که چگونه سوگواری کنم و به زنی برای قرنها نیاز داشتم که سوگوارم کند نیاز به زنی داشتم تا مرا برشانه هایش به مثل پرنده ای به گریه وادار کند به زنی نیاز داشتم که تکه هایم را به مثل شیشه شکسته ای ...

ادامه مطلب »

Google Translate