فالانژ
سلام قادری
September 27, 2020فالانژ
نمایشنامه ای در مورد نقش منفی، نگاه ایدئولوژیک اشخاص در رهبری و بدنه جریانات سیاسی،این متن در سال ٨٢ در شهر وان ترکیه نگاشته شده است و متاثر از مشاهداتم از افراد سازمان مجاهدین است و هیچ ربطی بە یک جریان مشخص ندارد،بلکه یک فرهنگ بسته و خشکی مکتبی را در فعالیت سیاسی و حزبی را نقد میکند.
نويسنده: سلام قادري
اشخاص نمايش:
1 - كادر رهبري
2 - كادر رهبري
3- جوان و عضو ساده
(يه ميز به شكل مثلث، اتاقي كه متعلق به دفتر يك حزب سياسي است، همة اشياء موجود در آن به شكلي مضلوع و سهگوشاند و دو نفر از كادرها ميگساري و جدلِـشون را آنجا حبس كردهاند)
1 : درست شده عين اون جوكه بچه به باباهه ميگه: همساية بغليمون هر روز كباب ميزنن، باباهه برميگرده ميگه: پسرم اونا روز بـــــه روز، ولي ماها (با عجله) عيد به عيد.
2 : ديگه گندش دراومده، دشمن يه كشورُ ميچرخونه، ماها فقط يه شهركُ
1 : روانشناسيِ بخصوصي پيدا كرديم! اعضاي اين حزب همقطارامونُ فقط وقتي ميبينيم كه حول و حوش كنگره است.
2 : آره، ها ها ها ها، تو كنگرهها هر جناحي به شكلي دعوتيِ مشروب ميده (سعي ميكنه كه خندهشو تموم كنه) يه خرمست در مقابل يه خر رأي. عادلانهست نه؟
1 : پس تو هم اقرار ميكني (مكث ميكنه و به تماشاچيان خيره ميشه)
2 : يه جوري حرف ميزني كه انگار قتل يكي از رهبرامونو اعتراف كردهام.
1 : جنايت نيست جووناي آرمانگرايي رُ كه از خونه و زندگي و جوونيشون گذشتن به بازي بگيريم؟
2 : حالا كه خودمونيم. هيچكي از هيچي نگذشته (مكث) خيليها اتفاقًا از بي همه چيزيشونه كه اينجان.
1 : مگه اينجا براي اونا چي داره ها؟ رياسَتي را كه ما داريم سرش دعوا ميكنيم؟ آيندهاي را كه ماها به اسم خودمون سند ميزنيم؟ ويزاهايي را كه ماها گذاشتيم تهِ جيبمون؟ (مكث) به خيالت فردا يه بَلبِِشويي بشه اونام مثل ما ويزاشون آمادهاست؟
2 : خوب دشمنَــم همة رمه را كه اعدام نميكنه؛ دشمن چوپانا رو ميخاد. اونا ميتونَــن برگردن سرِ آشِ باباشون. ولي ماها رو تو اروپا هم راحت نميزارن.
1 : اونام از ما بيتدبيرترن. همينجوري ولمون كنند؛ خودمون رمه را دق مرگ ميكنيم.
2 : (عصباني شده و پيكش را محكم روي ميز ميكوبه) كم كم دارم بِهِت مضنون ميشم، زير يه پوستة دلسوزانه أراجيف دشمنپسندي رو داري سرِ هم ميكني.
1 : واقعًا كه هرجا حرف از حقيقت بود، يه ظن حتمي به وجود مياد.
2 : حقيقت شما مقدساتمونُ به استهزا ميگيره! خود گذشتگيهامونُ مبدل به رازهاي برملا نشدة جنايت ميكنه؛ يا حقانيتُ به دشمن ميده يا حداقل دو طرفُ مثل هم نشون ميده.
1 : قبول كن زياد با هم فاصله نداريم.
2 : (بلند شده نوار ديگري را روي ضبط صوت ميگذارد و عكسالعملهايش ملايمتر و كنجكاوانهتر ميشود) دارم كم كم كنجكاو ميشم، ممكنه بگي كه به نظر تو باز چيمون به هم مياد؟
1 : اونا قدرت كلاني در دست دارن، ما هم نيمچه قدرتي داريم. اونا جنگ جناحي ميكنن، ما هم ميكنيم. اونا يه عدهاي رو تو جنگهاي جناحيشون به بازي ميگيرن، ما هم همينطور. اونا سرِ دلسوزترين جووناشون شيره ميمالَن، ما هم ميماليم. اونجا چاكرها و دستبوسها همه كارَن. اونجا منتقدينُ به جرم جاسوسي و مزدوري زندوني ميكنن، ما هم همينطور (مكث. به همديگر خيره ميشن) گندبازي بزرگ اونا، كاريكاتورِ گندبازي حقير ماست. وجود اونا به گندبازيِ ما حقانيت ميده. وجود ماهام يه جورايي بهونة سيطرة اوناست.
(مكث)
2 : كه اينطور، تو چرا اين حرفا رو تو كنفرانسها و كنگرههاي عمومي نميگي؟
1 : به همون دليلايي كه خودت بهتر از من ميدوني.
2 : ولي من دليلي نميبينم.
1 : جناح مقابل چنان به دهل ميكوبن و به تحريف و تقبيحِ اظهاراتم ميافتن؛ كه نزديكترين همقطارام بهم مضنون بشن. بهت قول ميدم بَلبِِشويي راه ميندازن دشمن باور كنه كه واسة اونا كار ميكنم. (مكث) بهت قول ميدم كاري ميكنن كه به تمام سالهاي زنداني و شكنجه شدنم هم شك كنم.
2 : خُب، مسائل امنيتي ايجاب ميكنه كه به حرفهاي زياد فيلسوفانه مشكوك بشم.
1 : هدف دشمن دقيقًا درست كردن همين جّو بياعتماديه.
2 : جّو بياعتمادي توي هر فضاي سياسي حاكمه.
1 : تو هر فضايي؟
2 : آره تو هر فضايي.
1 : ولي يه جاهايي تو اين دنيا كسي نميتونه كسي رو متهم كنه، مگه اينكه مدرك قاطعي ازش داشته باشه.
2 : (دو پيك خالي ميكنه) خوب اينجا هم سر هيچ بيگناهي پاي دار نرفته.
1 : پاي دار؟
2 : آره پاي دار.
1 : اون جَوونايي را كه يه مدت بهشون گير ميدن، بعدِشَم يُهويي اخراج ميشن يا ميذارن ميرن. (مكث) دستِ آخر يا مُخشون از كار ميافته اونَم تو يه حادثة اتفاقي، يا تو زندوناي دشمن ميپوسُن.
2 : (يه كُلت از زير لباسش درمياره) چيُ ميخاي ثابت كني ها؟ اينو ديگه نميشه به حساب صداقت و دلسوزيت گذاشت. (مكث لولة اسلحه را روي پيكي كه داره سر ميكشه ميزاره) اگه الان مثل سگ بكشمت هيچكي سرزنشم نميكنه.
1 : (مشروب را روي اسلحه خالي ميكنه) دِ بكُش! اگه همين الان منو نكشي شك برت ميداره و مجبوري خودت رو هم به هلاكت برسوني. فقط از ترس طرح يه سوالي كه بايد بيجواب بمونه؟
2 : آره، يه سري سوالات را به هر بهونهاي هم كه باشه نبايد مطرح كرد. اينجور سوالات به مخ يه حزبيِ صادق و با وفا حتي خطور هم نميكنه.
1 : اين نوع صداقت و با وفايي كه تو داري ازش حرف ميزني اسم مستعارش خرّيته.
2 : (پيالة خالي را به سويش پرتاب ميكنه) بُزمچه! اين خر صداقتُ همة رهبرامون داشتن، اصلاً ماها كُپيِ اوناييم.
1 : (خندهاش ميگيره)خر صداقت، خوب اونا هم آدمن ديگه.
2 : نه نه، حرفُ نپيچون. تو از اشتباه حرف نميزني، تو داري از يه نوع حيلهگري حرف ميزني.
1 : بر فرض كه من به صداقت رهبرامون شك كنم!
2 : بر فرض نه، شك داري يا نه؟
1 : قطعاً يه جاهايي ميتونستن صادقتر و كاردانتر باشن.
2 : ممكنه به اون جاها اشارهاي بكني؟
1 : مثلاً همين جنگ داخلي روميتونستن توجيه نكنن.
2 : پس آره!
1 : آره كه چي؟
2 : تازه داره از رقباي سياسيمون خوشت مياد.
1 : يعني شك كردن به يه فرهنگ غلط سياسي تعبيرش اينه؟
2 : لازمه كه اين شكُ در معرض تعبير عمومي گذاشت.
1 : كه چي؟ بهم بگن هِـرّي!
2 : پس تو از ترس اخراج اين تخيلات خائنانه رو بروز نميدي؟
1 : نه من خائن نيستم،شايد تو زيادي صادقي (با طعنه) چي صداقت؟
2 : چرا خيانت يه مرض روانيه كه دچارش شدي و بايست جرئت داشته باشي خودتو به يه روانشناسي؛ چه ميدونم دامپزشكي چيزي نشون بدي.
1 : (به طرف در رفته و برميگردد، مردد است و سرش را ميان دستانش ميگيرد، مكث كوتاهي ميكند) وقتي كه همه مريض باشند، سلامتي مرضه، اينجا را حق با توه.
2 : (يه پيك تازه ميريزه) اينجور مرضها رو اگه درمون نكني يه روز ناگهاني افقيت ميكنه.
1 : (انگار بغض گلوشو گرفته) آره، يه روز اتفاقي افقي ميشم (مكث)
2 : بلند شو بلند شو، اي بابا جنايت كه نكردي، اتفاقي نميافته،مطمئن باش،همه چيز درست ميشه.
1 : هيچي درستبشو نيست، هيچي درست نميشه،خدمت و خيانت به يه اندازه تأثير ميزاره.
(مكث)
2 : فلسفه،آره، مرض تو بايد اسم فلسفي داشته باشه.
1 : آره من به يه نوع شك زيستي، به يه نوع واقعيت بينيِ دردناكي مبتلا شدم.
2 : ميگم شايد از يه كانالي مبتلات كردن؟
1 : هر جور كه راحتي.
2 : آخه همة مرضها يه سرچشمهاي دارن (مكث) همين ايدز، يه آميزش غير بهداشتي مبتلات ميكنه.
1 : اين مرض شباهتش با ايدز، مرگ ناگذيرشه.
2 : نترس، بعضي وقتها ميتوني از يه مرض استعفا بدي فقط كافيه كه بِخاي.
1 : من از يه طاعون جمعي جونِ سالم بدر بردم، همينه كه تسكينم ميده (مكث) ميدوني چيه؟ خود مرگ يه حادثة طبيعيه، مُردن به يه دليل واهي وحشتناكه.
2 : يعني اين همه سال به يه بهونة واهي مبارزه كردي؟
1 : نميدونم (مكث) شايد.
2 : شايد يا اطمينان داري؟
1 : نميدونم.
2 : ميدوني، ميدوني و مطمئني، حداقل ممكنه تازگيا اين موضوعُ كشف كرده باشي.
1 : راست و حسيني بگم من به همه چي شك دارم؛ به همه چي مضنونم، به همة لحظهها.
2 : شك كه آره،ولي از چه قضايايي اطمينان داري؟
1 : از اينكه جنگ ما با رقباي خودي محصول حسادت رهبرامون و خراطاعت زياد از حد ما بوده. از اينكه فرهنگ تحزّب را بايد فهميد. از اينكه واسة محاكمة هر آدمي، دليل قاطع و غير قابل انكار لازمه. از اينكه يه حزب بايد به سرنوشت دونهدونة اعضاش وفادار باشه. از اينكه بار كج به مقصد نميرسه.
2 : (به طرف ضبط صوت ميرود، مكث، به هم خيره ميشوند) خُب (كاست را عقب ـ جلو ميندازه) دليل قاطع! بار كج! (سكوت)
1 : ولي من با تو درد دل كردم، يه خلوت كاملاً دوستانه.
2 : فداي اين خلوتا بشم. همة جاسوسا را تو همين خلوتا شكارشون كرديم (مكث)
1 : ولي من نيت خاصي نداشتم.
2 : گمان نكنم.
1 : هميشه اينجورييه، هر خط افقي گرفتار يه خط عموديه.
2 : حالا شايد هم افقي نشدي.
1 : من تا حالا افقي زندگي كردهام. و زمين و بيشتر از آسمون دوست دارم. ولي تو هميشه بخشي از يه خط عمودي بودي كه ممكنه يه روزي از جهنم سر دربياره.
2 : اگه باز اعتراضي، درد دلي، حكمت روشنفكرانهاي، كشفي چيزي داري بِزا كاستو روشن كنم.
1 : شايد از بيكيفيتيه همين كاستاست كه فراموشي گرفتي.
(كسي با عجله وارد ميشود)
2 : چيه سر آوردي؟ مگه نميدوني يه جلسة خيلي مهم داريم؟
3 : با اجازة شما من هم يه موضوع مهم و ضروري را ميخاستم به عرض برسونم.
2 : اينو ميتونستي به نهادهاي مربوطه بگي.
1 : خُب، خُب بگو
3 : راستشو بخاين، حقيقتش، لُـپِِ مطلب..
2 : لُـپِِ كوفت، قضيه چيه؟ انگار ميخاد يه جاسوسُ لَو بده.
3 : قربان، حقيقتش آره، يه جاسوسُ ميخام لَو بدم.
2 : زود باش، بگو كيه؟ چيكارَست؟ الان كجاست؟
3 : اينجاست،شرمندگي هم ازش ميباره.
2 : (به طرف همرتبهايش برميگرده) پس اينبار هم اشتباه نكردم، خُب تو از كجا فهميدي؟ گوش وايستاده بودي؟ آره؟
3 : من، من، من؟ نه قربان.
2 : از كجا فهميدي؟ يالا جون بكن.
3 : يه مدته خيلي اعتراض ميكنه، خودش هم نميدونست چش شده، منظورم اينه كه خودمم نميدونستم.
1 : دِ آخر منم به خاطر تويِ نادونه كه اعتراض ميكنم.
3 : پس شما هم، آره؟
2 : تو داري از كي حرف ميزني؟ (نگران) اينجا كه كس ديگهاي نيست.
3 : من، من؟
1 : نكنه خودت پشت اين ژستِ دشمن شناست، آره؟
(مكث و به همديگر خيره ميشوند)
2 : (وحشتزده) هيچكس نميتونه منو متهم كنه.
3 : نه،نه، غلط بكنم، من دارم خودمو لو ميدم.
1 : خودت؟
2 : تو داري خودتو لو ميدي؟ (مكث) خُب، چه مدته و از چه طريقي؟
3 : مدتشو نميدونم..
2 : پس از كجا فهميدي؟
3 : هنوز مطمئن نيستم.
1 : مسخره، خودتو مسخره كن. آدمت ميكنم.
3 : منَم همينو از شما ميخام.
2 : مرض داري؟ تو از ما ميخاي كه تنبيهت كنيم؟
3 : همه چي از اونجا شروع شد كه من متوجه شدم مدتيه كه همهاش از حزب، از كاركردِ ارگانها، از تبعيض و تحقيري كه فكر ميكردم كه هست؛ انتقاد ميكنم.
2 : خُب، خُب!
3 : اولاش فكر ميكردم روشنفكرم، آخه بهم ميگفتن حرفات عين حقيقته، خيليها جسارتمو بهم تبريك ميگفتن.
2 : اسماشون؟
3 : علي، اوني كه دو تا از برادراش همزمان شهيد شدن. رشيد، اوني كه پدرش فرماندةعمليات اعجاز بود.
2 : ديگه چي؟
3 : (گريهاش ميگيره) من آدم دلسوزي هستم، هميشه بيشتر از وظيفهام خدمت كردم، حزبُ خونة خودم دونستم.
1 : البته كه خونة خودته، خونهاي كه فقط جارو كردنش به تو ميماسه.
3 : خُب، هميشه ميگيد كه دشمن يكي رو ترور ميكنه كه خيلي دلسوزه، خيلي صادقه، با اين حساب يه روزي هم من بايد ترور ميشدم.
2 : (دستشو روي شونهش ميزاره) آروم باش، غصه نخور، بهت قول ميدم نوبت تو هم ميرسه، ممكنه بعد از من و ... ولي بالاخره نوبت به تو هم ميرسه. مگه اينكه واقعًا...
1 : از كجا اينقد مطمئنّي؟
3 : چون ممكنه كه من خائن باشم، يه خائنِ خطرناك. (قاطعانه) من به خودم مظنونم اين ظنّو چند ساله كه دارم.. تا اين اواخر دلم خوش بود همة اونايي كه ترور شدن از من مسنتر و سابقهدارتر بودن؛ ولي وقتي سعيدُ شهيد كردن، سعيدي كه سه ماه بعد از من اومده تو اين حزب ديگه مطمئن شدم (مكث) اين مدتُ صبر كردم كه يه مدركي از خودم گير بيارم؛ ولي بيفايده بود. واسة همينه كه اومدم خدمت شما منو بدين دست امنيتِ حزب، از من بايد بازخاست بشه، تمام شيوههايي رو كه تو اعتراف گرفتن بلديد بكار بگيريد. مطمئنم كه دستمو رو ميكنين. ممكنه از طريق هپنوتيزمي، تلقيني ـ چيزي منو جاسوس كرده باشن و خودمم بيخبر باشم.
2 : آخ حيووني (پيكي در دست دارد و با دست ديگرش نوازشش ميكند) بهت ارفاق ميكنم. به همة جاسوسايي كه خودشون، خودش.نو لو بدن.
3 : (دستش را ميبوسد) سپاسگزارم قربان.
2 : كس يا كسايي توي حزب راهنماييت كردن؟
3 : همه تشويقم ميكردن، عليالخصوص اعضاي بدنه.
2 : پس اونام به يه شيوههايي همدست و شريك جرمتن!
3 : احتمالا قربان.
2 : (يه كليد را براش پرت ميكنه) اينم كليد بازداشتگاه، هر كدومو كه مناسب ديدي، اونجا خودتو بازداشت كن.
(مكث)
2 : (پيكي را به شخص دوم تعارف ميكنه) بنوش به سلامت جووناي صادق و مبارز، به خاطر مزة صداقتِ نابي كه دارن. (مكث) دِ بخور به حرمتِ سابقهات هم كه باشه يه كاريش ميكنيم (كاستو زير پاش له ميكنه) اي بابا، بيا بيرون.
1 : ميريزم (پيكشو ميريزه) به سلامتي حقايقي كه بهشون پي بردم.