" /> ديدگاه ها: April 2020 Archives

« March 2020 | Main | May 2020 »

April 30, 2020

تحرکات انسانی و چپ حاشیه ای

تحرکات انسانی و چپ حاشیه ای

معمولا در پس هر تحول و رخدادی در جامعه، اظهارنظرات و موضعگیریهای گاها مشابه و یا متفاوت از سوی افراد، جریانات سیاسی و غیره شنیده میشود. خاصیت این موضع گیریها میتواند این باشد که جامعه ی مورد خطاب قرار داده شده، از آن به نفع خود سود جسته یا اینکه نه، کاملا خلاف آن عمل کرده و این مواضع را به خود آنها بر می گرداند. شیوع ویروس کرونا در ایران نیز مشمول این امر از سوی احزاب و شخصیتهای آن واقع گردید و تا به امروز نیز کماکان بر حسب سکون های اجتماعی یا جنب و جوش حول آن، در حال رنگ عوض کردن و تغییر نسخه میباشد.

در این رابطه اظهار نظرها و مواضع گوناگونی در میان بخشی از چپ مطرح شده است که مختصرا به آن می پردازم.

١- دو نوشته از سیاوش دانشور، رئیس دفتر سیاسی "حزب حکمتیست"، منتشر شده که خصلت نما است.

دانشور در تاریخ ٢٨ فوریه  مطلبی تحت عنوان "کرونا درایران، چه باید کرد" دارد  و حدود یک ماه بعد به تاریخ ٤ آوریل مطلب دیگری  تحت عنوان "نهادهای همیاری، نکاتی در باره سبک کار" نوشته است.  دو نوشته با دو موضع متناقض!

او در رابطه با تناقضات این دو نوشته و اظهار نظر، چیزی نمی گوید و به مخاطبانش توضیح نمی دهد که دلیل این تغییر موضع چیست؟ او در نوشته اول خود اینطورموضع خود و حزب مطبوعش را با مسئله همیاری و همبستگی مردم به اشکال مختلف در وضعیت ویروس کرونا برخورد میکند:

"حزب کمونیست کارگری- حکمتیست از ابتدا تلاش داشت بسیار مسئولانه به موضوع برخورد کند. ویروس کرونا و اشاعه جهانی آن نه مشابه زلزله است و نه سیل. در این موارد میشد بسیج عمومی داد، خود مردم و کارگران شریف و انساندوست تجارب غنی دارند و توانستند قبل از رویدادهای دیماه ٩٦ و با علم به اینکه حکومت کاری نمیکند و حتی کمکهای دریافتی را هم می دزدد و به بازار روانه میکند، موجی از همبستگی انسانی خلق کردند. مسئله ویروس کرونا اما یک کیس متفاوت است، همان برخورد را نمیتوان داشت و هر فراخوانی از این دست میتواند عمیقاً غیر مسئولانه باشد".

سیاوش دانشور در کنار توضیح کمک رسانی های مردمی در دوره زلزله و سیل، زیرکانه نه از تلاش در کمک رسانی مردمی در دوره کرونا بلکه از فراخوانهای "تجمع کنید" و "اعتصاب کنید" نام میبرد و دوپهلو این دو را همطراز هم قرار میدهد و کمک رسانی های مردمی را تحت عنوان "فراخوانهای به تظاهرات" بعنوان فراخوانهایی غیر مسئولانه نقد میکند.

نوشته ی دوم دانشور  با کلی آسمان و ریسمان بافتن تلاش می کند تناقض گفته هایش با نوشته ی اول را لاپوشانی کند و  این بار خودش "عمیقا غیر مسئوولانه" برخورد می کند.

او در نوشته دوم میگوید:

" لذا ما در جامعه طبقاتی و در شرایط کنونی پدیده ای در حال گذاریم. باورها و سیاست کمونیستی داریم اما تماماً از سلطه افکار و قوانینِ حاکم در جوامع کنونی منفک نشده ایم. در این هوا تنفس میکنیم و همواره متاثر از خرافات و رقابتها و ارزشهای این جامعه ایم. ما اگر اسیر خودپسندی، خودمحوری، برتری جوئی و رقابتهای مبتذل نشده باشیم، اگر آنچه را که برای خود میخواهیم برای دیگران هم بخواهیم، آنوقت همبستگی انسانی یک مشخصه ماست."

در این  اظهار نظر جز ملقمه ای از افاضات و پندهای اخلاقی چیز دیگری نمیتوان  یافت. برای کسانی که با ادبیات این  نوع از چپ آشنایی دارند، مخاطب این بند از نوشته، فعالین اجتماعی و شخصیتهای خوشنامی هستند که بنابر تشخیص و احساس مسئولیت خود، اقدام به کمک رسانی به مردم درمحلات و شهرها نموده اند. شخصیتهایی که منشا شکلگیری تحرکاتی اجتماعی و انسانی وسیعی بودند که دانشور در مطلب  اول آن را "عمیقا غیر مسئوولانه" می نامد و امروز می خواهد بگوید که آن اظهارنظرات گذشته را زیر فرش کنید و نادیده بگیرد و این بار "فراخوان" به "همبستگی انسانی" مشخصه ی او می شود! اما اپورتونیسم عریان و ناشیانه ای که بدجوری توی ذوق میزند، مشخصه دانشور است.  بلاخره مردم در مورد سیاست حزب شما، "قسم حضرت عباس را باور کنند که دم خروس".

آیا می توان مواضع گذشته را با چنین اظهاراتی سرهم بندی و ماستمالی کرد؟

سیاوش دانشور وقتی میبیند که برخلاف مواضع خود و حزبش، تحرکاتی مستقل و انسانی از هر طیف و گروهی برای کاهش دادن قربانیان ویروس کرونا در شهر ها و محلات شکل گرفته است، سکان را چرخانده و همبستگی  را می ستاید و از فرط "عشق" به این نوع از فعالیتها و "تلاش برای بسط و گسترش" آن  پا را فراتر گذاشته دورنمایی تخیلی، غیر واقعی و دلبخواهی برای این نوع فعالیت ها ترسیم می کند.

دانشور می گوید این فعالیتها باید به تشکیل مجامع عمومی و شوراها  ارتقا یابد! "... اینها (نهادهای همیاری) در اشکال متنوعی میتوانند سازمان شورائی و سبک کار شورائی و زندگی شورائی را تمرین کنند." باید گفت مرحبا به این درایت! بعد از چرخش فرصت طلبانه از نقد "فعالیتی غیر مسئولانه" به پز "رهبر" و "خط دهنده" و "دست اندکار" تحت عنوان "نکات سبک کاری" ظاهرا دانشور در تلاش برای "رادیکال" کردن موضع خود فراخوان متکی کردن کمیته های همیاری به مجامع عمومی و شوراها را "بهترین"، "رادیکالترین" موضعی میداند که مو لای درزش نمیرود. چه چیزی رادیکال تر از مجمع عمومی و شورا! باید  برای این چنین به ریشخند گرفتن بحث مجامع عمومی و شوراها تاسف خورد، باید تاسف خورد که این چنین کلیشه وار این ارزنده ترین مبحث جنبش کارگری و کمونیستی را، برای جا نماندن از قافله و نشستن بر کرسی "خط دهنده" و "رهبر"، از هر محتوای عملی تهی میکند. در جایی در همان نوشته نیز خوشنامی یکی از فعالین  کارگری را  پشتوانه ی صحت حرف خود می کند، تا شاید بتواند حقانیتی به  رهنمودهای "حکیمانه اش" بدهد و همزمان بتواند نوشته اول خود را زیر فرش کند.  در وضعیت امروز که مردم خود را در خانه قرنطینه کرده اند و عموما شاهد هیچ نوع تجمعی حتی در اندازه خانوادگی در ایران نیستیم، دم زدن از تشکیل مجامع عمومی و شوراها، همانقدر پا در هوا و بی ربط  است که بی ارزش نشان دادن همان حجم از فعالیت محدودی که بخشی از مردم در شهرها و محلات دارند انجام میدهند. فراخوان دانشور بیشتر از هرچیزی بیگانگی او را با سیاست کمونیستی و دخالتگری در جامعه، با جایگاه سیاست کمونیستی مجمع عمومی و شوراها در سیر جدالهای طبقاتی را نشان میدهد. بیگانگی که ظاهرا قرار است با رونویسی و تکرار پرطمطراق اما بی محتوای چنین سیاستهایی لاپوشانی شود. 

این چپ با گیج سری خود مجامع عمومی و شورا را موضوعی کلیشه و ایدئولوژیک و قابل حصول در هر شرایطی می بیند. این ها سوراخ دعا را گم کرده و شورا و مجامع عمومی را به یک شعار توخالی تبدیل کرده و تبلیغ می کنند...

همه میدانند که مردم در هر بحران مثل زلزله و سیل، و این بار کرونا، انساندوستانه به میدان میایند و به یاری مردم سیل زده، زلزله زده و .... می آیند و خود را برای کمک رسانی سازمان میدهند.. در شرایطی که کمونیستها سنتا فعالین این عرصه اند، بخشی از جریانات موسوم به چپ هم بعنوان "آموزگار" و "مبصر" شروع می کنند به نصیحت کردن و هشدار دادن و این کار را بکنید و آن کار را نکنید و باید و نباید هایی که فقط به درد خودشان میخورد.

این چپ تصویری کلیشه ای از مجامع عمومی و شورا در ذهن دارد. این چپ بدون توجه به شرایط معین و تنوع سازمانهای توده ای با اهداف متفاوت، این تصویر را میدهند که گویا از دل کمکهای مردمی به زلزله زدگان، به سیل زده ها و مقابله با بیماری کرونا، مجامع عمومی و  شورا در می آید!

سیاوش دانشور باز به همان باید و نباید های خود در همان نوشته دوم خود ادامه میدهد و میگوید:

"نهادهای همیاری و شبکه این نهادها باید قوام یابند، تجارب را اخذ و درونی کنند، عملاً به یک شبکه قدرتمند و دارای توانمندی و سازماندهی اقدام مشترک بدل شوند. کار این شبکه امروز همینهاست که انجام میدهد، نباید بار اضافی روی دوش آن گذاشت."

دانشور انواع مشخصات دلبخواهی را بار این نهادها میکند. از "ماگزیمسالیمسی" چون اتکا این نهادها به مجامع عمومی و تبدیل به شوراهای محلات، شهر و ..، شوراهایی که ابزار اعمال قدرت توده ای اند، تبدیل شوند تا "مینیامالیسمی" که "بار اضافی روی دوش آنها نگذاشت"!

سیاوش دانشور توضیح نمیدهد چرا یک ماه پیش اقدام به هر فعالیت مستقلی از طرف مردم  "غیر مسئولانه" اسم میگرفت و چه اتفاقی افتاد که امروز زمانیکه نهادها یا کمیته های مردمی شکل گرفته اند،  باید این نهادها گسترده تر شوند و قوام یاقته ترعمل کنند؟ حتی احکام آسمانی نیز صادر میکند که همین اندازه از فعالیت این کمیته و نهادها کافی است و نباید بار اضافی روی دوش آن گذاشت. کاش میشد در این اوضاع قرنطینه،  در هر شهر و محله ی نه یک کمیته بلکه دهها کمیته و نهاد مردمی  برای کمک رسانی شکل میگرفت و هر کدام مستقل از همدیگر امورات خود را پیش میبرند. مگر غیر از این است که باید از  تجمعات گسترده  پرهیز کرد؟! در ثانی اگر میشد مجامع عمومی و شوراها را سازماندهی کرد لابد میشد دراین شرایط  تجمعات اعتراضی و اعتصابات را نیز براه انداخت! فقط اپورتونیسم و به اقتضای زمان "خط دادن" است که دانشور و حزبش را به این درجه از التقاط میکشاند.

٢- موضوع دوم که روی دیگر سکه نسخه ی سیاوش دانشور است نقد طیفی از "فعالین چپ" است که می گویند کمیته ها و نهادها و همیاری های مردمی نباید وظایفی که رژیم انجام نمی دهد را برعهده بگیرند و از جیب خودشان و مردم این وظایف را پیش ببرند و ابن بار را از دوش دولت بردارند... حتی بخشا پا فراتر گذاشته و می گویند مساله سیاسی است و اصلا کرونا کار خود رژیم علیه جنبش های اجتماعی است. کار به جایی رسیده که میگویند "ما قرنطینه را رعایت نمی کنیم و مریض هم نشدیم"! این دهن کجی به یک فاجعه انسانی و جهانی، به علم و تلاشهای بشر در جهان را بحساب نادانی این بخش باید گذاشت. اما از این طیف باید پرسید چرا در مورد زلزله و سیل و دیگر مصیبت های طبیعی کمک و همیاری و همبستگی خوب است و باری از روی رژیم بر نمی دارد ولی وقتی بحث کرونا که به مساله مرگ و زندگی در سراسر جوامع بشری تبدیل شده است، این کارها کمک به رژیم است؟! این تناقض، دو استانداردی در برخورد به تلاش در کمک رساندن به مردم محرومی که زیر سایه یک حاکمیت ارتجاعی در مقابل بلایای طبیعی بی دفاع رها شده اند ناشی از چیست؟

سوال این است که گیج سری و تفاوت در برخورد به پدیده های اجتماعی در چیست و کجا است؟

اولا-  پدیده ها را آنطور که هست  باید دید نه آنطور که در اذهان این و آن  میگذرد. مساله اتحاد و همبستگی و تشکل مفاهیمی برای شعار دادن نیست. مکانیسم اتحاد و همبستگی و همیاری و دخالت و تشکل یابی را باید شناخت.

این چپ در واقع از طرفی هر حرکت اجتماعی و انسانی را با دوز ضدرژیمی بودن آن می سنجد و بلافاصله آن را "سیاسی" یا "غیر سیاسی" می نامند. از طرف دیگر مجامع عمومی و شورا برای این چپ  اعلام تعهدی کلیشه ای و ایدئولوژیک است که ظاهرا از دل هر تحرک و سازمانی و در هر شرایطی قابل حصول است. این ها سوراخ دعا را گم کرده اند. شورا و مجامع عمومی را به یک شعار توخالی تبدیل کرده و تبلیغ می کنند.

اجازه بدهید با چند مثال ساده موضوع را روشن تر کنم:

 مسجد معمولا جای نمازگزارها است. از نظر ما فقط مکانی "مقدس" نیست. در دوره تظاهرات ها و تحرکات دوره انقلاب ٥٧ مساجد هم جای نمازگزاری بود و هم جای تجمع و تحصن و آگاهگری و سازماندهی مردم.

در رابطه با همبستگی های مردمی ظاهرا در جایی پای امام جمعه ها به میدان کشیده شده است. و این سوال ایجاد شده که آیا نباید گذاشت این اتفاق بیفتد؟ قبل از هرچیز در اینکه حاکمیت، مساجد و نهادهای حکومتی در هر شکل آن تلاش کنند خود را صاحب این نهادها نشان دهند و فعالین این کمیته باید هوشیار باشند شکی نیست. هوشیاری که تا امروز شاهد آن بوده ایم و موفقیت و گسترش این نهادها اتفاقا ناشی از این درجه از هوشیاری سازماندهندگان و دست اندرکاران آن است. اما همزمان این فاجعه و بی امکاناتی مطلق مردم، بویژه مردم محروم، در مقابل این فاجعه موجی از انساندوستی را دامن زده و طیف وسیعی از مردم را برای کمک رسانی فعال کرده است و کار به جایی رسیده که حتی مساجد به محل توزیع مواد بهداشتی و … تبدیل شده و یا بطور نمونه در شهر پاوه این نهادهای مردمی چنان قدرتمند شده اند که حتی رادیوی محلی را در اختیار آنان قرار داده اند. اینها نه فقط نقطه ضعف این نهادها و این نوع فعالیت نیست که نشان از موفقیت آن است. نهادهایی که دست رد به سینه کمکهای انسانی و بی قید و شرط نمیزند. نهادهایی که از کدخدا تا معتمد محافظه کار محل و … را زیر پرچم انسانی خود آورده است.  

نهادهای مردمی همزمان که سراغ سرمایه داران برای کمک گرفتن می روند،  فرمانداری ها و شوراهای شهر و دیگر نهادهای دولتی را هم  تحت فشار و درخواست همین مردم دخالتگر قرار میدهند تا سر کیسه را شل کنند.

مبارزه با کرونا در ابعاد جهانی  هنر دولت ها نبوده است. دولت ها پول و امکانات در اختیار دارند که باید از انها گرفت. اما این پزشکان و کادر درمانی و توده های وسیع داوطلب برای کنترل و توزیع مواد بهداشتی و خوراکی به خانواده ها و غیره اند که امر مقابله با کرونا را امکانپذیر کرده اند. در چین و ایتالیا و دیگر کشورهای جهان ده ها هزار انسان داوطلب در عرصه مبارزه و دفاع از زندگی شرکت داشته و دارند. این ها کارمندان  دولت نیستند. جوانان و زنان و مردان و ساکنین محلات و شهرها هستند که این مقابله را سازمان داده و عملی می کنند. در ایران هم اولویت امروز این کمیته ها نجات جان مردمی است که بدون کمترین امکانات با این فاجعه دست و پنجه نرم میکنند.

دوما- کار ما و رابطه ی ما با فعل و انفعالات اجتماعی رابطه مرید و مرادی نیست و از بالا به پایین نگاه کردن نیست. باید و نباید گفتن های تو خالی نیست. دخالتهای ملانقطی و نصیحت گرانه نیست. زمانی لازم باشد به چیزی بگوییم نه، صریح و بی پرده میگوییم و پایش می ایستیم.  اگر مخاطراتی بر سر راه جنبش های اجتماعی تشخیص بدهیم علیه اش می جنگیم. اما نهایتا انتخاب بر عهده خود فعالین در عمل و در محل است. ما جنبش بوجود نمی آوریم. جنبش های اجتماعی بر متن تحولات جامعه شکل می گیرند.

ابعاد این فاجعه نه فقط در ایران که در دنیا چنان وسیع است که طیف وسیع و لایه های متفاوت، از فعالین رادیکال تا سلبریتی ها، را به تحرک وا داشته است.

مردم بسیاری از شهرهای جنوب ایران خود راسا اقدام به قرنطینه کرده و با تشکیل صندوق های مالی، مواد بهداشتی خریداری کرده و محل های خود را ضدعفونی کرده اند.

فعالین و انساندوستان شهر مریوان توانسته اند مردم را مستقیما در ایجاد کمیته های مردمی محلات خود و نهادهای همیاری شریک کنند و درجهت یک کاسه کردن همیاری و همبستگی در سطح شهر تلاش کرده اند.

مردم شهرهای جنوبی تر کردستان، پاوه، جوانرود، نودشه، ... هم کارهای بزرگی کرده و دخالتهای عمومی گاهی در سطح تمام شهر سازمان داده اند.

در مهاباد بیمارستان ساخته شده. در سنندج، سقز ، دیواندره و غیره اقدامات انجام شده است.

در کرمانشاه گروهای مختلف همیاری مستقل از دولت شکل گرفته است.

آیا این تحرکات و کمک ها و همیاری های مردمی باعث شده  رژیم کار و مسئولیت خود را پیش نبرد؟ این  توجیه و منطقی به شدت پرت و نامربوط است. امروز مکانیسم فشار بردولت همین دخالتهای خودجوش و آگاهانه در ابعاد توده ای است. راه ها و مکانیسم  فشار اجتماعی بصورت اعتراض و اعتصاب و و تجمع و غیره حداقل تا به  امروز بدلیل خطر کرونا و مسئله  فاصله گیری اجتماعی بسته شده است.

ممکن است باز چپ گیج سر ایراد بگیرد که من به نقش سرمایه داران و سیلیبریتی ها و غیره اهمیت داده و اهدافشان را در نظر ندارم. ولی حداقل برای کسی که یک کلاس سواد سیاسی داشته باشد، می داند که طبقات و اقشار اجتماعی اهداف و منافع گوناگون دارند. یکی دنبال اسم و رسم  و شهرت است، یکی می خواهد بخاطر کمکی که می کند به بهشت برود، یکی امر خیر و خیریه می نامد و بخشی هم اهداف انساندوستانه و برای حفظ جان  انسان از بیماری مرگبار کرونا و کمک به مردم برای دخالت و احساس مسوولیت اجتماعی و انسانی و تمرین همبستگی و اتحاد و همیاری است. این چپ حاشیه ای و پرت از حضور در تحرکی اجتماعی که سایر بخشهای جامعه در این حضور دارند هراس دارد، این تحرکات برایش "نجس"، "غیر طبقاتی" است. چپی که از شنا در بخش عمیق استخر هراس دارد. این دنیا "غیر منزه" برای این چپ  نا آشنا و هراسناک است.

برای این چپ انساندوستی و سوسیالیسم  مذهب است. نه انجام عمل انساندوستانه و ابزار دفاع از زندگی مردم.

اتحاد و همیاری و همبستگی های مردمی امروز، در پایان کرونا از بین نمی رود. سوسیالیست ها و انساندوست های واقعی بر اساس جوابی که امروز به دردهای جامعه می دهند و کاری که امروز می کنند، می توانند صاحب اتوریته و نفوذ و در رهبری مبارزات اجتماعی آتی هم قرار گیرند.

۱۷ آوریل ۲۰۲۰

 

قیام خونین آبان ٩٨ ، تقابل قهر انقلابی با قهر ضد انقلابی جمهوری اسلامی

قیام یک پارچه توده های مبارز ایران در آبان ماه 1398 و سرکوب بسیار وحشیانه این قیام توسط رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی ، نقطه عطفی در تاریخ مبارزاتی مردم ایران به وجود آورد. پرداختن به این قیام از دو جنبه دارای اهمیت است. یکی برای مقابله با نیروهای ارتجاعی که همواره تاریخ را تحریف می کنند و دیگر این که با نشان دادن دو سوی مبارزه طبقاتی در این قیام می توان آموزش مارکس و انگلس را بهتر درک کرد که گفته اند تاریخ را مبارزه طبقاتی به پیش می راند.     

بر اساس واقعیت های موجود در چهاردهه گذشته از حیات ددمنشانه رژیم جمهوری اسلامی، این رژیم جهت حفظ مناسبات ظالمانه موجود، یعنی نظام سرمایه دری وابسته به امپریالیسم در ایران، از هیچ گونه جنایت و وحشی گری در حق کارگران، زحمتکشان و توده های ستمدیده دریغ نکرده  است .از طرف دیگر توده های تحت ستم ما همواره علیه این رژیم مبارزه کرده اند و در مقاطعی با اعتراضات و مبارزات انقلابی و قهر آمیز خود هراس و وحشت زیادی را در دل آنان بوجود آورده اند، چون آن ها می دانند که مبارزات قهرآمیز توده ها امکان به آتش کشیدن و بر چیدن بساط و بنیان حاکمیت ظالمانه آن ها را می تواند در پی خود داشته باشد. در این نوشته کوتاه سعی می شود با نگاهی هم به قهر ضد انقلابی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و هم به قهر انقلابی توده هایی که در آبان ماه به خیابان ها آمدند ، گوشه ای از جریان مبارزه طبقاتی نشان داده شود و همچنین یادآوری شود که توده های انقلابی با خیزش قهرمانانه خود در مقابل حافظین مزدور سیسم ظالمانه موجود، برای تحقق کار - نان - مسکن - آزادی و استقلال به چه فداکاری هائی دست زدند.

قیام آبان سال 1398 در اعتراض به افزایش 300 درصدی بنزین که در چارچوب سیاست های صندوق بین الملی پول و بانک جهانی و جهت پر کردن خزانه دولت صورت گرفته بود، آغاز شد.  مبارزه توده ها اگر چه در آغاز مسالمت آمیز بود ولی خیلی زود با هجوم وحشیانه سرکوبگران رژیم به توده های معترض شکل کاملا قهر آمیز به خود گرفت. مبارزات توده ها در مدتی کوتاه بیش از 29 استان و 165 شهر و شهرک را درنورید و با توجه به این که رأس دیکتاتوری حاکم یعنی خامنه ای جلاد دستور تیر به نیروهای سرکوبگر رژیم داد، بسیاری از شهرها به صحنه نبردهای خونین بین نیروهای ضد انقلابی رژیم با نیروهای انقلابی مردم تبدیل شد. مقاومت قهرمانانه مردم که حتی با دست خالی قادر شده بودند نیروهای وحشی جمهوری اسلامی را در برخی از شهرها به عقب برانند و حتی شهر را به تصرف خود در آورند، با خشونتی بی سابقه از طرف رژیم روبرو شد. در برخی مناطق سرکوب گران تنها با استفاده از تانک - هلی کوپتر و سلاح های نیمه سنگین و با بر پا نمودن حمام خون توانستند بر توده های مبارز و قهرمان فائق بیایند.  آن ها در طی یک هفته بیش از 1500 نفر را قتل عام، هزاران معترض را مجروح و بیش از ده هزار نفر را دستگیر و به بند کشاندند.

سرکوب و کشتار قیام کنندگان در آبان ماه به قدری خونین و گسترده بود که بسیاری آن را با مبارزات خونین دهه 60  که به مثابه اوجی از مبارزات طبقاتی بین صف انقلاب و ضد انقلاب در ایران شناخته شده است مقایسه می کنند. این قیام توسط توده های ستمدیده ما، زنان، جوانان، بیکاران، گرسنگان، حاشیه نشینان، کولبران و ... برپا شد و این توده ها در مقابل قهر ضد انقلابی رژیم سرکوبگر حاکم دست به حرکت های انقلابی گسترده ای زدند. در طول کمتر از یک هفته بنا به گزارش خبر گزاری های گوناگون 50 پایگاه سرکوب و پایگاه نظامی (مراکز سرکوب و ستم رژیم)، 34 آمبولانس (که فقط برای حمل و نجات نیروهای سرکوب بوده است)، 731 بانک ، 9 مرکز مذهبی ، 70 پمپ بنزین ، 183 خودرو نظامی و بیش از 1000 موتور سیکلت نیروهای انتظامی از طرف توده های مبارز و پر خشم و کین به آتش کشیده شده و به آن ها خسارت وارد شد.

در ابتدای اعتراضات آبان ماه ، دستور زدن تیر مستقیم مزدوران رژیم به توده های بی سلاح، بسیاری از مردم را در بهت و ناباوری فرو برد، بطور مثال در یکی از ویدئو های دیده شده از این مبارزات ، کسی می گوید: ببین نیروی انتظامی شلیک کرد!  گلوله مشقی نبود!  کشتند!  در واقع از همان آغاز اعتراضات توده ها در آبان ماه، معلوم گردید که نیروهای مسلح رژیم به قصد کشتن و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم پا به میدان گذاشته بودند.  جمهوری اسلامی با توجه به خیزش ها و اعتراضات گذشته توده ها بخوبی به این امر واقف بود که شدت خشم و نفرت توده ها از رژیم حاکم و وضع شدیداً ظالمانه موجود ، به حدی است که اعتراضات و مبارزات مردم را دیگر نمی تواند با صرف پرتاب گاز اشک آور، و یا افتادن به جان مردم با باتوم خاتمه دهد. به همین دلیل از قبل مزدورانش را برای سرکوب خونین و قتل عام مردم آماده کرده بود.  با توجه به قطع اینترنت از طرف رژیم و همکاری رسانه های امپریالیستی با جمهوری اسلامی و عدم پخش اخبار درگیری های خونین و کشتارهای این رژیم هنوز ابعاد جنایتی که نیروهای مسلح علیه مردم مرتکب شدند آشکار نیست هر چند خونی که در خیابان ها جاری شد برای مردم امر پوشیده ای نیست.  به همین خاطر ، گاه وابستگان به رژیم به آن اعتراف می کنند، مثلاً غلام رضا حیدری نماینده رژیم از تهران خظاب به محمد باقر نوبخت معاون جمهوری اسلامی در یک جلسه غیر علنی مجلس چنین میگوید: "حالا آقای نوبخت حضرت عباسی شما خوابتون می بره، اینو خواهش می کنم به آقای بانیان منتقل کنید، این خون های ریخته شده گردن کیه ؟" 

حقیقت چهل سال حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی امروز بر کسی پوشیده نیست. همه می دانند که عامل اصلی بقای این رژیم در اعمال قهر مطلق و سرکوب سیستماتیک مردم و نیروهای انقلابی بوده است. به همین دلیل این رژیم که هیچ گونه پایگاهی در میان مردم ندارد ، از مبارزات توده ها دچار خوف و هراس می گردد. همان طور که هراس و وحشت مزدوران رژیم حاکم را در خیزش آبان و در مبارزات قهرمانانه آن ها  می توان دید. برای نمونه در پخش برنامه ای در یکی از شبکه های اجتماعی که شاهد آن بوده ایم، مزدوری بنام فضل الله بهرام پور که قرآن را تفسیر می کرد با رجوع به آیات قرآن خواستار زجر کش کردن زندانیان گردید؛ و در ادامه به شکنجه کردن و دار زدن آنان در ملاء عام اشاره نمود.  شنیدن اراجیف این مزدوران رژیم ، جهت توجیه ضرورت کشتار و شکنجه مردم، به دنبال گسترش فضای رعب و وحشت بیشتری در جامعه دقیقا از وحشت آنان از مبارزات قهر آمیز توده ها سرچشمه می گیرد.

در خیزش آبان ماه توده ها یکبار دیگر با دشمن تا بن دندان مسلح  یعنی رژیم جمهوری اسلامی وارد نبرد مرگ و زندگی شدند و با جسارت انقلابی خود، با فداکاری و از خود گذشتگی شان بار دیگر پاسخ قهر ضد انقلابی رژیم را در سراسر کشور با قهر انقلابی خود دادند.  ابعاد و گسترش مبارزات رادیکال آنان در شهرهای مختلف به حدی بوده است که همان طور که اشاره شد، رژیم را مجبور ساخت با سلاح های نیمه سنگین، هلی کوپتر و تانک به میدان بیاید. بر اساس گزارشات منتشر شده در شیراز، شهری که چند سال پیش جوانان انقلابی اش در دانشگاه برای اولین بار شعار ، ما زن مرد جنگیم به جنگ تا به جنگیم را سر دادند، بخشی از شهر به کنترل توده های مردم انقلابی در آمد. در برخی نقاط نیز چون بوکان در کُردستان طی درگیری شدید بین مردم و ضد انقلاب مسلح ، باز مدتی کنترل شهر به دست انقلابیون افتاد و مزدوران رژیم مجبور به فرار از شهر شدند.  در کرمانشاه توده های انقلابی نیروهای مسلح را تا دروازه های شهر عقب راندند و تنها مداخله ارتش ضد خلقی آن توده های انقلابی را در خون خود غرق ساخت. در بهبهان وقتی پلیس به مردم یورش برد، اوضاع تغییر کرد و فضا متشنج شد و مردم بهبهان به نبرد با نیروهای مسلح رژیم پرداختند. نمونه ای از وحشی گری نیروهای سرکوبگر رژیم در کشتار ماهشهر دیده شد.  آن ها معترضین را که با یورش وحشیانه آن ها به نیزار حاشیه شهرک چمران پناه برده بودند با رگبار سلاح های نیمه سنگین نیروهای امنیتی قتل عام کردند. به نقل از شاهدان عینی در بندر ماهشهر ، نیروهای انتظامی رژیم 40 تا 100 نفر از معترضین را که شامل زنان و مردان غیر مسلح بوده اند، حلقه کرده و آن ها را به رگبار بستند.

با وجود واقعیاتی که در این جا فقط به گوشه کوچکی از آن ها اشاره گردید، پرسیدنی است که وظایف نیروهای پیشرو و انقلابی در شرایط کنونی چه میتواند باشد؟  رفیق اشرف دهقانی در مقاله "خشم توده ها جز با آتش به جان خصم خاموشی نمی گیرد" ، شرایط کنونی را بخوبی تشریح کرده و چنین می نویسد: "دشمن به توده ها می گوید یا به سیاست هائی که من بر اساس توصیه های بنگاه های امپریالیستی و به نفع آنان در پیش می گیرم، گردن نهاده و در مرداب فقر و فلاکت فرو روید، یا با کلیه فروشی و قرنیه چشم فروشی و... تن فروشی و غیره و ارتزاق از ظرف های زباله، مرگ تدریجی خود را متحمل شوید و به صف کارتون خواب ها و گورخواب ها بپیوندید، و خلاصه به بیداد تن بدهید و پذیرای ذلت باشید یا همان طور که می بینید با شما بطور مسلحانه با بی رحمی تمام خواهیم جنگید!  آیا در مقابل این منطق ارتجاع، جز مسلح شدن و قاطعانه به مصاف دشمن رفتن، با آن جنگیدن، راه دیگری هم پیش پای توده های تحت ستم ما وجود دارد؟".  اما، اکثر نیروهای سیاسی که خود را مارکسیست - لنینیست می نامند، با طرح این موضوع که جنبش خود بخودی است و فقدان رهبری وجود دارد، در قبال شرایط کنونی، وظیفه ای در مقابل خود نمی بیند. اغلب آن ها به همان رهنمودهائی که در پیش از خیزش های اخیر می دادند ، چسبیده و هم چنان شیوه مبارزه مسالمت آمیز و اکونومیستی را تجویز می کنند.  این در حالی است که لنین در بخشی از کتاب «دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک» چنین می نویس : مارکس می گوید انقلاب لکوموتیو تاریخ است، انقلاب جشن ستمکشان و استثمار شوندگان است.  توده مردم نمی توانند مانند زمان انقلاب آفریننده فعال نظامات اجتماعی نوین باشند ، در این مواقع: چنان چه بخواهیم با معیار محدودی که خرده بورژواها در مورد ترقیات بطی و تدریجی به کار می برند بسنجیم، مردم قادر به اعجازند. ولی رهبران احزاب انقلابی نیز در چنین مواقعی باید وظایف خود را در مقیاس وسیع تر و با تهوری بیشتر طرح کنند باید شعارهای آن ها همیشه پیشاپیش ابتکار انقلابی توده ها حرکت کند. دیده بان و راهنمای وی باشد".  هیچ شکی نیست که در شرایط کنونی رهبری انقلابی در جامعه وجود ندارد. اما مسئله اصلی بر سر این است که در شرایط دیکتاتوری حاکم در ایران چگونه باید رهبری انقلابی بوجود آید و چگونه به این ضرورت باید جواب داد و توازن قدرت را چگونه باید بین صف انقلاب و ضد انقلاب بر هم زد. اگر فقط به سه جنبش در دهه اخیر نگاهی بیافکنیم. جنبش سال 88 مبارزه بین نیروهای انقلاب و ضد انقلاب، و بعد خیزش دی ماه 96 در بیش از 160 شهر و روستا و بعد قیام آبان 98 در بیشتر از 165 شهر و روستا، می بینیم که همه یک پیام دارند و آن این است که خود توده ها به این واقعیت پی برده اند که رژیم امکان هر گونه حرکت مسالمت آمیز را از توده ها گرفته است و تنها راه مقابله با قهر ضد انقلابی رژیم، قهر انقلابی توده ها می باشد.  همان طور که شاهد بودیم در خیزش های انقلابی اخیر مردم و جوانان با حمله به مراکز سرکوب و ستم رژیم به اسلحه متوسل گردیدند؛ و در ادامه همان مبارزات ما شاهد خرید و فروش اسلحه در سراسر کشور بوده ایم.  اگر فقط به مبارزات و تجارب قیام خونین آبان اشاره کنیم می توانیم ببینیم که مبارزه مردم انقلابی و تهیدست علیه دیکتاتوری عنان گسیخته در کف خیابان ها ، ضرورت مبارزه مسلحانه را یک بار دیگر با هزاران زبان نشان داد.  بنابراین قهر انقلابی توده های مبارز در قیام خونین آبان حرف آخر آنان با رژیم سرکوب گر حاکم بود.

امروز مردم مبارز و ستمدیدگانی که در راه انقلاب قدم بر می دارند همه یک هدف مشترک دارند و آن سرنگونی رژیم وابسته و رسیدن به نان - کار - مسکن - آزادی و استقلال می باشد.  این توده ها به خصوص کارگران و زحمتکشان در قیام آبان ماه به دشمنان خلق نشان دادند که از دست بردن به اسلحه هیچ شکی به خود راه نمی دهند و در واقع نیز تنها یک خلق مسلح است که امکان آزاد زیستن را دارد  .بنابراین یکی از وظایفی که در پیش پای روشنفکران انقلابی و کارگران جوان و آگاه قرار می گیرد سازماندهی مسلح خود و بعد سازماندهی توده های مبارز در کشور می باشد.  باید حول پرچم تشکل - تسلیح - اتحاد - مبارزه وپیروزی گرد آمد تا به توده های مبارز و تحت ستم یاری رساند که بتوانند رژیم سرمایه داری وابسته به امپریالیسم را در ایران برای همیشه به گورستان تاریخ بسپارند .

فروردین 1399

 

 

 

واقعیت کمونیسم چیست ... جنگ انقلابی بدون علم کمونیسم ممکن نیست! بخش سوم

واقعیت کمونیسم چیست

جنگ انقلابی بدون علم کمونیسم ممکن نیست! بخش سوم

 

منبع: بخش دوم از متن سخنرانی باب آواکیان. چرا به یک انقلاب واقعی نیاز داریم؟ و چگونه واقعا می‌توانیم انقلاب کنیم؟ تابستان 2018

 

در دو شماره پیشین دو بخش از این سخنرانی را در مورد جنگ انقلابی و اصول آن بحث کردیم و مطلب را با این گفتۀ آواکیان در مورد استراتژی انقلاب کمونیستی در ایالات متحده آمریکا به پایان رساندیم که شکست دشمن: «وابسته به جلب میلیون‌ها نفر به‌سمت انقلاب در دورۀ قبل از شکل‌گیری وضعیت انقلابی است».

اما این «میلیونها» را چگونه میتوان به انقلاب جلب کرد؟

آواکیان برای پیشبرد بحث به اسناد مختلفی که راهنمای فکری و عملی «حزب کمونیست انقلابی» در آمریکا است رجوع می‌دهد. ازجمله، به سند «چگونه می‌توانیم پیروز شویم». آواکیان قبل از هر چیز بر اهمیت دو درک علمی تاکید می‌گذارد: یکم، ضرورت و امکان انقلاب ریشه در طرز تفکر یا احساسات مردم ندارد بلکه  در تضادهای عمیق و چندگانۀ نظام سرمایهداری حاکم نهفته است - تضادهایی که توده‌های مردم در سراسر جهان به طرق مختلف و از طریق انواع رنج‌های دردناک آن را تجربه می‌کنند و دائما علیه آن شورش می‌کنند بدون این‌که بدانند راه حل این وضع انقلاب است. دوم، این انقلاب به‌طور «معجزه‌آسا» از راه نخواهد رسید و یا صرفا به‌علت دردهایی که بر مردم تحمیل می‌شود سر بلند نخواهد کرد. بلکه نیازمند آن است که به‌طور نقشه‌مند و منظم و پیگیرانه سازمان داده شود.

این فرآیندی است مشتمل بر  تاثیر گذاری سیاسی، انباشت نیرو و سازمان دادن نیروها حول فعالیت برای این انقلاب.

در زمینۀ «تاثیرگذاری»، آواکیان بر اهمیت تعیین‌کنندۀ تبلیغ و ترویج انقلاب (همۀ جوانب انقلاب: از علم انقلاب تا برنامه و سازمانِ رهبری آن) تاکید می‌کند زیرا، «کسانی که باید از چنین انقلابی خبر داشته باشند، ازجمله آن‌ها که عمیقا به این  انقلاب نیاز دارند، اکثرا چیزی درباره این انقلاب نشنیده‌اند و با این باور زندگی می‌کنند که غیر از وضع موجود، جهان و وضعیت دیگری ممکن نیست. ... بالا بردن افق دید مردم به سطحی که ایجاد یک جهان بنیادا متفاوت را ممکن ببینند، آن‌ها را بر مبنایی علمی به انقلاب امیدوار کرده و نیروی پتانسیلا قدرتمندی را برای انقلابی که این امید را به واقعیت خواهد رساند بیدار می‌کند.»

تاثیرگذاری سیاسی و انباشت نیرو و سازمان دادن نیروهایی که به‌سمت انقلاب جذب می‌شوند، فعالیت‌هایی مجزا نیستند بلکه در رابطۀ برهم‌کنش دیالکتیکی و هم‌افزایی، قدرت جاذبه پیدا می‌کنند و لازم است که آگاهانه و نقشه‌مند چنین رابطه‌ای را میان آن‌ها برقرار کنیم.

آواکیان می‌گوید: «اشاعۀ ایده انقلاب هرگز کافی نیست و برمبنای اشاعۀ خبر انقلاب و این‌که ما دارای رهبری و دانش و استراتژی انقلاب هستیم باید انباشت قوا کنیم تا هزاران نفر در صفوف انقلاب سازماندهی شوند و میلیونها نفر نیز بهنفع انقلاب تحت تاثیر قرار بگیرند. ما  واقعا دارای توانایی‌های بزرگی هستیم و آن‌چه را هنوز نداریم، توده‌های مردمی هستند که هر روز آتش گدازان جهنمِ این نظام را تجربه می‌کنند و از جنایت‌های تمام‌نشدنی این نظام خشمگین‌اند. اینان را می‌بایست موج‌وار جذب کرد و رشد داد و تبدیل به انقلابیون آگاه و رهبران انقلابی کرد.»

آواکیان، کلوپهای انقلاب را که حول اصول مورد توجه انقلاب1 سازمان می‌یابند، یک شکل مهم و حتا «یک شکل کلیدی در سازمان‌دهی انقلابی» می‌داند که اعضای آن با تعهد به «اصول مورد توجه انقلاب» زندگی می‌کنند، این اصول را تبلیغ کرده و برایش می‌جنگند. هستۀ مرکزی کلوپ‌های انقلاب کسانی هستند که تعهد جدی و محکم به انقلاب دارند، از رهبریت حزب کمونیست انقلابی که متکی بر کمونیسم نوین است پیروی می‌کنند. اما درعین حال، فضای وسیعی را برای کسانی که به‌تازگی با انقلاب آشنا می‌شوند باز می‌کند و جایی است که توده‌های مردم می‌توانند به‌طور سازمان‌یافته در انقلاب شرکت کرده و آن را نمایندگی کنند. افراد می‌توانند با انجام وظایف ساده که در انجام آن‌ها احساس اطمینان می‌کنند و می‌تواند خدمت واقعی به ساختن انقلاب باشد، آغاز کنند و به موازات کسب تجارب بیشتر و درک عمیق‌تر، مسئولیت‌های بیشتری بگیرند. آن‌ها می‌توانند متحدانه و همراه با دیگران، به‌عنوان یک جمع سازمان‌یافته که راهنمایشان نقشۀ استراتژیک و برنامه و رهبری انقلاب است به ساختن انقلاب در صفوف وسیع‌تر توده‌های مردم بپردازند و هم‌زمان، درک خود را از اصول، روش‌ها و اهداف این انقلاب، که الفبای آن در «اصول مورد توجه انقلاب» فشرده شده اسـت عمیق‌تر کنند. مساله مهم این است که آن‌ها همراه با دیگران بخشی از فرآیند ساختن انقلاب باشند. چنین دیالکتیکی به آن‌ها زمان و امکان آن را می‌دهد که هرچه بیشتر در مورد انقلاب بیاموزند و به‌سمت پیوستن به حزب حرکت کنند.

رفیق آواکیان تذکر می‌دهد « ...این اصول و روشها همواره و در تمام مراحل شرکت مردم در انقلاب میبایست بهروشنی ملکه ذهن ما باشد و برای توانمند کردن آنها در ارتقاء درک و تعهدشان، بهکار گرفته شوند.»

در حال حاضر محور فعالیت‌های حزب کمونیست انقلابی در آمریکا تبدیل رشد و گسترش این کلوپ‌ها در سراسر کشور است. این‌ها شبکه‌های توده‌های سازمان‌یافته‌اند که با یکدیگر کار می‌کنند تا خبر انقلاب را اشاعه دهند و مردم را در انقلاب متشکل کنند. رفیق آواکیان تاکید می‌کند که این‌ها «باید در سراسر کشور ساخته شده و گسترش یافته و به یکدیگر متصل شوند. در مناطقی که حزب و کلوپ‌های انقلاب هنوز دارای حضور متشکل نیستند یا در شرایطی که هنوز توده‌های مردم با این حضور سازمان‌یافتۀ انقلاب مرتبط نشده‌اند اما نسبت به اصول مرکزی و اهداف انقلاب آگاه شده‌اند، لازم است که خودشان با توده‌های دیگر تماس گرفته و آن‌ها را نیز حول اصول مرکزی و اهداف انقلاب جمع کنند؛ و با رهبریت مرکزی انقلاب تماس بگیرند تا در زمینۀ سازماندهی یک کلوپ انقلاب در میان کسانی که در حال جذب شان به انقلاب برمبنای "اصول مورد توجه انقلاب" هستند کمک و رهنمود دریافت کنند. این نکات همگی در سند "چگونه می‌توانیم پیروز شویم" و همچنین در  وبسایت حزب در دسترس هستند. در تمام این فعالیت‌ها، وبسایت و نشریۀ حزب ("انقلاب") یک حلقۀ پیوند حیاتی است. ...در هر نقطۀ کشور که باشیم و شمار نیروهای‌مان هر اندازه که باشد، همگی بخشی از یک جنبش سراسری هستیم و همراه با توده‌های مردم در نقاط دیگر کشور، هدف‌مان آن است که تمام جامعه را تحت تاثیر قرار داده و انقلابی را برای سرنگونی تمامیت نظام و با در نظر داشتن کل جهان، سازمان دهیم.»

کلوپهای انقلاب که به این شکل و حول چنین اصولی سازمان می‌یابند، برای پیش‌برد فرآیند تاثیرگذاری، انباشت نیرو و سازماندهی نیروها بر پایۀ طرح صریح انقلاب به میان مردم می‌روند. با آن‌ها در مبارزه علیه بی‌عدالتی‌ها و ستم حتا حول مطالباتی کمتر از انقلاب متحد می‌شوند اما هم‌زمان به‌طور مستدل و زنده روشن می‌کنند که حتا تصور این‌که همان چیز کمتر از انقلاب بتواند مشکلات عظیم و جنایت‌های روا داشته شده علیه توده‌ها را حل کند، مسخره است. آواکیان بر دیالکتیک میان متحد شدن و کشیدنِ هرچه بیشتر جامعه به‌سمت انقلاب تاکید می‌کند:

«پس، درعین حال که باید در اعتراض و مقاومت علیه مظالم این نظام با آن‌ها متحد شویم و شمار هرچه بیشتری را وارد این اعتراضات و مقاومت‌ها کنیم، اما لازم است با آن‌ها مبارزۀ تند و تیزی نیز داشته باشیم تا قانع‌شان کنیم این واقعیت را درک کنند که این سیستم به‌طور اساسی منبع تمامی دهشت‌های کنونی است و نمیتوان آن را اصلاح کرد بلکه باید آن را سرنگون کرد. این است آن فعالیت انقلابی که باید از طریق رشد دائمیِ شمارِ مردمی که در صفوف انقلاب سازمان یافته و همراه با هم، طبق یک جهتگیری و نقشه استراتژیک عمل میکنند، پیش برد. این کاری است که باید به‌طور پیگیرانه انجام داد، ازجمله در دوره‌های "عادی" اما، با هر "تکان" در جامعه، با وقوع هر بحران یا جنایت تازه، وقتی که توده‌های مردم آن‌چه را به‌طور عادی می‌پذیرفتند دیگر نمی‌پذیرند و در مقابلش مقاومت می‌کنند این کار اهمیت دو صد چندان می‌یابد. ...»

مفهوم «حد نصاب»2

رفیق آواکیان در این مبحث از مفهوم «حد نصاب» استفاده می‌کند و می‌گوید، در شرایطی که صفوف انقلاب و گسترۀ نفوذ آن هنوز بسیار محدود است و سازماندهی هزاران نفر در انقلاب و فعالیت برای تاثیرگذاری بر میلیون‌ها نفر یک هدف فوریِ کلیدی است، داشتن «حد نصابی» از نیروهای انقلابیِ سازمان‌یافته در نقاط مختلف کشور، از میان قشرهای تحتانی و همچنین از میان بخش‌های وسیع‌تر جامعه - به‌ویژه جوانان و دانشجویان، اهمیت فوق‌العاده زیاد دارد. او می‌گوید: «نیروی حد نصاب، نیرویی است که هرچند در ابتدا ممکن است کوچک باشد، اما به‌لحاظ تعداد و عزمِ جنگیدن و برطرف کردن موانع آن‌قدر هست که بتواند بر صحنه سیاسی تاثیر بگذارد. این نکته مربوط به فرآیند مهمی است که در کمونیسم نوین: انباشت نیروهای سازمانیافته برای انقلاب بحث کردم. در آن‌جا گفتم: منظور این نیست که این‌جا و آن‌جا نیروهایی را انباشت کنیم. ...منظورم از انباشت و تاثیرگذاری این است که وقتی نیروهای سازمان‌یافته‌ای دارید می‌توانید تاثیرگذاری مضاعف بر اوضاع سیاسی (به‌طور مثال بر اعتراضات و مقاومت‌ها) و به‌طور کل بر روی صحنه سیاسی داشته باشید.»

«شما با داشتن نیروهای سازمان‌یافته که حول یک خط انقلابی متحد شده‌اند، بر صحنه تاثیر می‌گذارید. ...این‌طور نیست که همه فوری می‌آیند و به شما می‌پیوندند. ...اما (با داشتن نیروی "حد نصاب") خواهید توانست قوۀ محرکه‌ای (دینامیکی) را به غلتک بیندازید که طی آن رشد کنید و امکانش را خواهید داشت که نیروهای سازمان‌یافتۀ انقلاب را طوری به‌کار بگیرید که بیشتر بر جامعه تاثیر گذاشته و مردم را به‌سمت خود جلب کنید و از طریق مبارزه نیروهای بیشتری را انباشت کرده و سازمان دهید. ...با این نوع قوۀ محرکه است که باید پیشروی کنیم اما افق خود را صرفا محدود به این قوۀ محرکه نکنیم، بلکه کل جهان را در نظر داشته باشیم و این‌که چگونه می‌توانیم بر کل جهان، به‌سمت هدف انقلاب تاثیر بگذاریم. ....»

آواکیان تاکید می‌کند که تمام این فعالیت‌ها بخشی از رویکردِ تسریع اوضاع به‌سمتی است که شراط مساعد برای دست زدن به مبارزه تمام‌عیار برای سرنگونی کلیت این نظام برسد. و هشدار می‌دهد که انقلاب هنوز در نقطۀ دست زدن به چنین عملی نیست و «اگر امروز دست به آن بزنیم دچار شکست مهلکی می‌شویم. ...اما مساله فرق می‌کند زمانی‌که توده‌های مردم به‌طور خودبه‌خودی علیه ستمگران شورش می‌کنند یا در شرایط معینی از خود دفاع می‌کنند. هر کس که مقداری جهت‌گیری خوب داشته باشد می‌تواند بفهمد که چرا این کار در آن شرایط، موجه است.»

خلاصۀ همۀ این مباحث را آواکیان به‌طور موجز جمع‌بندی می‌کند:« بیایید از پایه شروع کنیم: ما نیاز به یک انقلاب داریم. در تحلیل نهایی، هر چیز دیگر یاوه است. این یک حقیقت ساده و بنیادین است. ما میبایست صراحتا با موضوع انقلاب به میان مردم برویم. نه میان یکی و دوتا. نه به میان بخش کوچکی از مردم. بلکه به میان تودههای مردم، در سراسر کشور و در هر بخش جامعه. به‌جای این‌که بگذاریم درک آن‌ها "در همان‌جا که هست" بماند، باید محتوای بحث را ما تعیین کنیم ...». 

شماره چهارم از سلسله گفتار جنگ انقلابی بدون علم کمونیسم ممکن نیست! به تفاوت‌ها و شباهت‌های استراتژی انقلاب در کشورهای سرمایه‌داری امپریالیستی مانند آمریکا با کشورهای موسوم به «جهان سوم» اختصاص خواهد داشت.

 

آتش

پانوشت:

  1. «اصول مورد توجه انقلاب»: Points of Attention

1- خود را وقف انقلاب کمونیستی که عالی‌ترین تبلور منافع بشریت است می‌کنیم. ما استفاده از انقلاب را برای خواسته‌های شخصی تحمل نمی‌کنیم.2- ما برای جهانی که تمام زنجیرها شکسته شده‌اند مبارزه می‌کنیم. زنان و مردان و افراد با جنسیت‌های مختلف، برابر و رفیق یکدیگرند. ما هیچ برخورد فیزیکی و یا توهین‌های کلامی علیه زنان و نگاه ابژۀ جنسی به زنان را تحمل نمی‌کنیم. ما فحاشی و جوک‌هایی را که بارِ جنسیتی دارند بر نمی‌تابیم. 3- ما برای جهانی بدون مرز و برای برابری میان انسان‌ها، فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف مبارزه می‌کنیم. ما توهین و جوک‌های توهین‌آمیز به نژادها، ملیت‌ها و زبان‌های آن‌ها را تحمل نمی‌کنیم. 4- ما در کنار ستمدیده‌ترین‌ها می‌ایستیم و با اتکا به پتانسیل آن‌ها، خود را وقف رهبری‌شان در مبارزه برای رهایی بشریت می‌کنیم. ما سعی می‌کنیم توده‌های مردم از قشرهای مختلف جامعه را حول امر انقلاب سازماندهی کنیم و به‌هیچ‌وجه انتقام‌جویی را تحمل نخواهیم کرد.5 - ما خود را وقف جستجوی حقیقت کرده و برای آن مبارزه می‌کنیم حتا در شرایطی که حقیقت حامیان کمی دارد. درعین حال، گوش به مردم می‌سپاریم و از مشاهدات، نقطه نظرات و انتقادات آن‌ها می‌آموزیم.6- ما برای سرنگونی واقعی این سیستم و برای دنیایی بهتر مبارزه می‌کنیم؛ دنیایی که ورای تضادهای خصمانه و شرارت‌هایی است که امروز در میان مردم جاری است. چون در کارمان جدی هستیم، در این مرحله ما خشونت را آعاز نمی‌کنیم و با تمام خشونت‌هایی که بر علیه مردم و ما بین مردم هست مخالفت می‌کنیم.

2-Critical mass

 

متن کامل این سخنرانی به زبان فارسی در وبسایت زیر موجود است.

www.cpimlm.org

 

 

 

      به نقل از نشريه آتش102  –  اردیبهشت 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

در اهتزاز باد پرچم سُرخ پرولتاریای متحد و انقلابی در ایران

در اهتزاز باد پرچم سُرخ پرولتاریای متحد و انقلابی در ایران 

حسن صادقی * معاون مافیای ضد انقلاب و ضد کار و کارگر موسوم به خانۀ کارگر در مراسمی مجازی گفت، : « منافع کارگران تنها در نظام جمهوری اسلامی تحقق می یابد». امروز نیز، کارگران از سوی این دستگاه مافیایی به شرکت منسجم در انتخابات آتی جمهوری اسلامی، دعوت شدند.

 این مهمل گوییها، در بحبوحۀ روز جهانی کارگر، نهایتِ فراسوی وقاحت است. چیزی جز یاوه سرایی و درازگویی مافیایی بویژه در زمان بحرانی- کرونایی، تشدید رکود تورمی و  بیکاری، حتی بیکاری کارگران متخصص و حرفه ای- مهندسان نفت و گاز و ایستایی شدید شرکتهای بزرگ پیمانکاری، نیست و قصد لاپوشانی تضاد آشتی ناپذیر بین کارگران و طبقۀ حاکم، را دارد.  دروغ پردازیهایی به منظور تحمیق کارگران، انحرافِ توجۀ کارگران به عامل اصلی فلاکت و تیره روزی شان،  انزوایِ مقاومت و مبارزه علیه بورژوازی مالی- انحصاری، تنظیم میگردد.  از آنجاییکه، ایدئولوژی ضد انقلاب بیشتر در میان کارگران رواج دارد قصد دارند مبارزات خودانگیختۀ کارگران را بیش از پیش منقاد و تابع محافل دست ساز و بورژوازی مرتجع سازد، درک صحیح از مناسبات استثماری میان کارگر مغلوب و بورژوازی غالب را استتار کنند. جمهوری اسلامی بهمراه تشکیلات مافیایی ضد کارگری، سردرگمی و پراکندگی اعتراضات کارگران را تشدید میکند و ضرورت احراز آگاهی طبقاتی را نزدشان، تیره و تارتر میسازد.

حسن صادقیها و محجوبها در حالی به مسموم سازی ذهن کارگران می پردازند که نزدیک به بیست و شش هزار کارگر در طول چند هفته تنها در کردستان از کار بیکار شده اند، کارگران شهرداری لوشان نه ماه حق بیمه طلبکاراند، معوقات کارگران آبفای اهواز ماههای مدیدی، پرداخت نشده، ویروس کرونا همکار کارگران پتروشیمی ارومیه شده است و هیچ اقدام بهداشتی دربارۀ جلوگیری از گسترش ویروس صورت نگرفته است. البته، پیش از کرونا نیز نود درصد از کارگران ایران از معاینات پزشکی سالانه، محروم بودند. ماههاست که دستمزد کارگران ابنیه فنی راه آهن شاهرود پرداخت نشده است و کارگران آب معدنی داماش کماکان در انتظار دریافت عیدی و حقوق معوقه خود هستند، کارگران قطار شهری اهواز دو سال در انتظار دریافت مطالبات معوقه خود هستند و در حالیکه کارگران شهرداری بناب ماهها دستمزد و مزایای خود را دریافت نکرده اند، شرکت زغال سنگ کرمان به بخش خصوصی ( بخوانید در انحصار بنیادهای زیرمجموعه سپاه و سرمایه دارانی در می آید که حتی نامی از آنان در روزنامه ها نیست- سرمایه چهره ندارد) واگذار میگردد در این حین، کارگران  از خریداری بسته های دستکش سیصد تایی نزدیک به صد و چهل هزار تومان، اسپری ضد عفونی هفتاد گرمی بیست هزار تومانی، ماسک یکبار مصرف بیست و پنج هزار، سی هزار و دویست هزار تومانی، ژل ضد عفونی ۱۵۰ میل، سی هزار تومانی، هشتاد هزار تومانی، صد هزار تومانی و بیشتر، [ که معلوم نیست با کدامین الکل عرضه میشوند، اتیلیک یا متیلیک مرگبار، جهش تولید برداران قاچاقچی] درمانده اند.  این است تحقق منافعی که حسن صادقی ها در اوج ریاکاری از آن سخن میگویند که به ناآگاهی کارگران دامن بزنند، و مانع نظم و نضجِ  مبارزات کارگری، شکل ایدئولوژیک و سیاسی، گردند.

علفهایی هرز بخشی از بلوک قدرت و برای پیشبرد سیاستهای جمهوری اسلامی تبلیغ و ترویج میکنند و بسرعت در حال گشایش دفترهای بیشتر در شهرهای ایران از جمله سراب، هستند.  نطفههای مبارزات طبقاتی کارگران را به بیراهه میکشانند و نه تنها پتانسیل انقلابی نهفته در عصیانهای خودانگیختۀ کارگری را هدر می دهند. بل که، قدرت چانه زنی کارگران را با  پروپاگاندای استخوان پوگ، طومار نویسی برای دیوان بیعدالتی، پایمال می سازند. بدینسان، صعود اضافه ارزش را مخصوصا درشرایط کرونایی، تسهیل می سازند. علاوه بر این، از دور خارج شدن عرصه های تولیدی- خدماتی خُرد هر چه بیشتر موجبات انباشت ثروث و کوچکتر شدن طبقۀ صاحب قدرت و ثروت را در ایران و  جهان فراهم کرده است. فرارو، گورکنان سرمایه داری، از نظر کمی افزایش می یاد.   

جمهوری اسلامی نظیر دیگر اعضاء دهکدۀ سرمایه داری جهانی از کرونا؛ بحران خودساخته، مولود سیاستهای مخرب زیست محیطی و اقتصادی، جهت انباشت ثروت؛ رانت و رانت جویی و قاچاق کالاهای مستعد فضای کرونایی؛ افزایش قیمتِ مواد ضد عفونی کننده، ماسک، صابون، دستکشها یلاتکس- نیتریل و ..، تصویب قوانینی که تصویبشان تا پیش از این ممکن نبودند و جهش از سه جانبه گری به دو جانبه گری، بهره میجوید.

 

خانم کلاین با کرونایی شدن سرمایه داری، با اشاره به جمله ای از فریدمن، از افراطی ترین اقتصاددانان تجارت آزاد میگوید، هر چه او گفت اشتباه بود. اما، یک اظهار نظر درست داشت. فریدمن گفت: در زمان بحران، افکار غیرقابل تصور به یکباره قابل تحقق به نظر میرسند، اما، کدامین ایده ها؟ ایده های معطوف به غنی کردن فزایندۀ ثروتمندان و ضعیفتر کردن آسیب پذیرترینها؟. خانم کلاین ادامه میدهد؛ اقتصاد جهان در مواجهه با شوکهای پی در پی در حال از کار افتادن است و به درستی توضیح میدهد که؛ دولتهای سرمایه داری از کرونا بعنوان افزاری برای تصویب قوانین و پیشبرد اهدافی که تا کنون، ممکن نبوده، بهره می جوید. پایینها نیز قادرند از شرایط بوجود آمده به نفع خود، استفاده کنند.  

 بله، غیرممکنها در شرایط استثنایی، ممکن میگردند. از فریدمن، پدر ايدئولوژيک نئوليبراليزم بگذریم، انشتین نیز میگفت، « فرصتها در دل مشکلات نشسته اند» و اضافه میکرد؛ « من متقاعد شده ام كه براي از بردن اين سيمای زشت سرمايه داری تنها يك راه وجود دارد، و آن استقرار اقتصاد سوسياليستی....».

اساساً، توانایی تشخیص بحرانها و اتخاذ شیوههای صحیح در شرایط مشخص و تغییر مسیر عمل با پیشامد، از امتیازات و ارجحیتهای راهبرد- استراتژیهای موفق، بشمار می آید. همانطور که کلاین می گوید: درسی که تاریخ به ما می آموزد این است که زمان فرود آمدن شوک زمانی حساس و پر تحول است.

سپس، خانم کلاین، پایینیها را به الحاق و اتکاء به ایده رقبای انتخاباتی و جریانات رفرمیست جهت پیروزی پیشرفتهایِی که به نظر غیرممکن می آیند، تشویق و ترغیب میکند.

تمام کنه مطلب اینجاست که حنای شیوۀ تاکتیک – پروسه ای که خانم کلاین پیشنهاد می کند، تضاد طبقاتی را نفی و از پایینیها میخواهد پتانسیل اعتراضی خود را در شرایط کرونایی صَرفِ گرایشات بورژوایی کنند، دیرزمانی ست که دیگر رنگی ندارد. این نتیجه گیریها، سوسیالیسم را پاک به دست فراموشی می سپارد و در حقیقت به مبارزۀ متقابل طبقات متضاد معتقد نیست. پتانسیل تعیین کنندۀ کارگران را در ظرف جوش بالاییها، می ریزد. کارگران را  به دنباله روی از جریانات ارتجاعی، بورژوازی، رفرمیستی، تهییج کردن نیز درس بزرگی در تاریخ برای طبقۀ کارگر داشته است؛ زور طبقۀ کارگر و زحمتکشان را به ته کشانده است تا تئوریسینها و نمایندگان سرمایه داری  که در زما بحران به  شعارهای پر آب و تاب و  رونق های دروغین را، نوید میدهد، تعویض گردند و تداوم استثمار، طبقۀ کارگر را به دوران خمودی و ناامیدی جدیدی، فرو برد.

مضاف بر این، ایده ها تنها در قدرت نیستند، ایده ها و فراتر، عمل انقلابی رادیکال کف کارخانه ها، کارگاهها، دژ کارگران، نیز وجود دارند و تاریخ مبارزۀ طبقاتی رهنمودهای فراوانی برای طبقۀ کارگر دربارۀ اتخاذ دو شیوۀ متفاوت، سازماندهی از پایین یا دنباله روی از بورژوازی، داشته است.

در ایران، بدون ذره ای پرده پوشی، نه شیوه تاکتیک پروسۀ برنشتاینی دیروز و نه کلاینی امروز، نه نظرات کاریکاتورهای نارودنیکها که خلاقیت و نیروی سازمان یافتۀ پرولتاریای انقلابی را از روی میز خود برداشته اند و به یک شیوۀ مبارزاتی بسنده کرده اند، و نه محافلی که رویای شرکت در دولت بورژوایی آینده را در سر می پرورانند،  هیچکدام دردی از کارگران ایران دوا نمیکنند و راهی بسوی آینده حتی اندکی بهتر، نمی گشایند.

 پیشتازان طبقۀ کارگری، پرولتاریای متحد و انقلابی، با اتخاذ تصمیمات تاکتیکی صحیح جهت احراز رهبری مبارزات طبقۀ کارگر طبق روح و اصول دقیق مارکسیسم- لنینیسم زمانی میتوانند حداکثر استفاده را از کرونایی شدن سرمایه داری ببرند، غیرممکنها را ممکن سازند که آنی از  منافع استراتژیک طبقۀ کارگر روی بر نتابند.

دقیقا، همانطور است که خانم کلاین میگوید و البته از آن نتیجۀ درستی نمیگیرد، آینده را کسانی (پرولتاریای انقلابی و متحد) که تصمیم به مبارزه سخت در راستای تحقق افکارشان ( سوسیالیسم)،  گرفته اند، رقم می زنند. جملات در پرانتز از نویسنده است. در این فرایند، بحرانها را  درک و شناسایی میکنند که فرصتها غیرقابل برگشت را به چنگ آورند. بدین سان، سقف بحرانها را از قد و قامت جمهوری اسلامی بالاتر برده و روی سرش خراب میکنند. در حقیقت، آنچه مولود خود نظام است را با ارادۀ انقلابی میتوان به ضد مولد آن، تبدیل ساخت. 

در نهایت، انقراض کلیۀ فریبکاریها و سیاستهای خائنانۀ تشکلهای دست ساز جمهوری اسلامی نظیر خانۀ کارگر، اتحادیه پیشکسوتان مرتجعین و مهره های ریز و درشت آن نظیر صادقی، محجوب، با اتکاء به شیوههای عملی- علمی و نه صرفاً نظری، هر چه اساسمندتر، منظمتر، مستحکم تر، قویتر، محتوم و مسجل میگردد.  تحقق  دیکتاتوری پرولتاریا؛ عالیترین شکل دمکراسی، ماحصلِ بیدریغ ترین و بی امانترین جنگِ بخش متحد و منسجمِ طبقه کارگر ( که به تاریخ و کمونیست بودنِ خود آگاه است) با بورژوازی ازکارافتادۀ کرونایی، است.

* ایلنا، ۱۳۹۹/۰۲/۰۵- حسن صادقی در مراسم مجازی

 

 

 

 

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت (١)

 ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت (١)

از تاثیرات و نتایج مثبت ویروس کرونا صحبت می شود اینکه کرونا باعث شده که درب دکان خدا و نمایندگانش بر زمین تخته شوند و تا اجازه بعدی دانشمندان علم پزشکی غلط بکنند که خانه خدا و پسر خدا و شیر خدا و دست خدا و آلت خدا =آیت الله را برای جلب مشتریان باز کنند. اما در واقع این کرونا نبود که باعث چنین نتایجی شد بلکه ناتوانی و ناکارآمدی نظام حاکم از سر سیاسیش تا ته اقتصادی و فاضلاب مذهبیش بود که دیگر قادر نشدند چادر حماقت بر سر مردم بکشند و مردم را در میان دیوارهای دروغ و زور و فقر و ظلم زندان کنند و چشمشان را محدود به دو و نیم متر پیرامونشان نگاه دارند. این ناتوانی حاکمان بود که فرازی را بر روی بشر امروز گشوده است و چناچه جامعه در برابر دشمنانش یعنی سرمایه داری و دین و جنگ و ناسیونالیسم و فقر از خود دفاع نکند بزودی بار دیگر به داخل همان زندانهای فقر و حماقت و سرکوب عقب رانده خواهند شد.

اما بحث من اینجا نه دین که ناسیونالیسم است. اولن کرونا مرزها را درنوردید و کسی جلودارش نبود. مرزها را با دولتهای سخیفی مانند دولتهای چین و ایران و امریکا را به سخره گرفت. ناتوانی دولتها را فاش ساخت و همه شان را لخت در انظار عموم گذاشت. دومن تلاش دولتهای کارتونی جهان برای رام و کنترل کردن کرونا اوج فضاحت و لمپنیسم دولتهای قدری مانند دولتهای چین و ایران و امریکا را به نمایش گذاشت. چین و ایران آمار قربانیان کرونا را ده ها بار کمتر اعلام کردند تا هیبت و صلابت ناسیونالیستی و ملیشان را حفظ کنند و امریکا دست به دزدی دریای ماسک دماغ از آلمان زد تا ثابت کند ناسیونالیسم یعنی اول خودم و بعد منفعت خودم و سپس فردای خودم. در بعد حمایت از مردم حکومت اسلامی ایران اعلام کرد که یک ملیون تومان به هر خانوار "وام" می پردازد و در عین حال دروازه وردی روحانیون را باز نگاه داشت تا دزدیهای و اختلاسهای ملیاردیشان را پنهان کنند که دریوزگی حکومت فاشیسم اسلامی را نشان داد. و جنایتکاری دولت امریکا هم وقتی نمایان شد که با بی کفایتی تمام با ورود و شیوع ویروس برخورد کرد و در پایان ضمن دادن فقط مخارج اولیه زندگی مردم اما به جیب سرمایه داران میلیاردها دلار ریخت تا از کسب سود عقب نمانند.

باری بحث اصلی و آشکار این است که دولتها نتوانستند و نمی توانند نه از ورود کرونا به کشورشان پیش گیری کنند و نه در داخل کشور جلو گسترشش را بگیرند و نه قادر به درمان آنند. نه توان قرنطیه مملکت را داشته و نه قصد تامین مخارج مردم را دارند. اوج کوچکی و تزلزل و ضعف و بی پرنسیبی و لاتی دولتهای ملی بر مردم عیان شده است. دولت ملتهایی که موشک هوا میکردند و بمب هسته ای و جنگ ستارگان انجام میدانند و خود را برگزیده خدایان می نامیدند همگی در برابر کرونا لخت و ذلیل ماندند.

بگذار دولتهای ناسیونال کاپیتالیست چین و امریکا هر یک منشع کرونا را به دیگری نسبت دهند. شیوع و گسترش و قتل عام چند صد هزار نفر و درنوردیدن مرزهای ملی و کشورها لکه ای ننگ بر پیشانی همه دولت ملت هاست. چراکه نتوانستند "ملت" ی را که مدعی دفاع و حفاظت از آن بودند را از مرگ نجات دهند. دولتهایی که در نگرانی از سودهای کسب نشده و فرصتهای بر باد رفته و سرمایه های انباشت نشده می زوزند و برای بازگشت به کار میلیاردی طبقه کارکن لحظه شماری می کنند. دولتهای لمپن مذهبی چون حکومت اسلامی ایران که مرگ مردم را ابزاری برای چانه زنی با جامعه بین المللی کرده تا به نوا و سودایی برسد و خود را نجات دهد.

ویروس کرونا یک بار دیگر بحران سرمایه داری در تعمین اولیه ترین نیاز و حق مردم که سلامت باشد آشکار ساخت. مردم متوجه شدند که جز برای کارکردن ارزش دیگری برای دولت ملتهایشان ندارند. مبارزه با کرونا و بحران سرمایه داری به یک سیاست جهانی - به راه حل علمی و اختصاص دادن امکانات به علوم - و به همکاری و همیاری بین المللی نیاز دارد و این یعنی سوسیالیسم. یک بار دیگر سوسیالیسم خودش را در کمک مردم به یکدیگر نشان داد. از کمیته های محلات مریوان و سنندج تا تیم های پزشکی کوبا این انسانیت و سوسیالیسم بود که فریاد زده شد.

پیش بسوی سوسیالیسم

زنده باد اول ماه مه روز قدرتنمایی جهانی طبقه کارگر

اقبال نظرگاهی اول مه  2020

واپس ماندگی، سزاوار ملت ما نیست

 

آری تنها گناه من وگناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملی کرده‌ام

و بساط استعمار و اعمال نفوذ منافع اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری‌های جهان را ازاین مملکت برچیده‌ام

و پنجه در پنجه مخوف‌ترین سازمان‌های استعماری و جاسوسی بین‌المللی در افکنده‌ام. (دکتر مصدق در بیدادگاه نظامی شاه)

 

واپس ماندگی، سزاوار ملت ما نیست

هر کس بخواهد دخالت های خانمانسوز و ویرانگر بیگانگان را در میهن ما نادیده بگیرد، آگاهانه یا ناآگانه به هم میهنان ما خیانت کرده است. آن هایی که انگشت اتهام را به سوی مردمان از جان گذشته و فداکار ما نشانه می روند و می گویند تقصیر ماست و گناه را  به گردن ملتی در بند و اسیر می اندازند خوب می دانند که دروغ می گویند. از انقلاب مشروطیت تا کنون ملت ایران در راه آزادی هزاران هزار کشته داده است، هرکس که خواسته تا نفسی بکشد و یا سخنی به آزادی بگوید به زندان، تبعید یا مرگ محکوم شده است. ملت ما برای آزادی بهای گزافی پرداخته است. دکتر مصدق پس از  نزدیک به ۶۰ سال مبارزه در راه آزادی و استقلال ایران، زمانی که فرصت یافت و می خواست قانون انتخابات را اصلاح کند و راه را برای انتخابات آزاد باز کند، تا ملت ما بتواند سرنوشت خود را در دست بگیرد، انگلیس و آمریکا با کمک ارتجاع داخلی ( باز نشستگان ارتش، آیت الله بهبهانی، ابوالقاسم کاشانی و شعبان بی مخ ها) کودتا کردند و او را تا پایان عمر(سیزده سال) در احمدآباد زندانی کردند. کسانی که می گویند ملت ایران در روز ۲۸ مرداد، صبح می گفتند زنده باد مصدق و بعد از ظهر می گفتند زنده باد شاه، خوب می دانند که گروه دوم را آیت الله ها با دلارهای آمریکایی و زاهدی با تصرف فرستنده ی رادیو به خیابان ها آوردند. شعبان بی مخ و مشتی بدکاره و ولگرد جزیی از ملت بودند اما ملت ایران را نمایندگی نمی کردند. آیت الله بهبهانی، کاشانی و فلسفی و عده ای طلبه ی مفتخور ملت ایران نبوده و نیستند. آخوندها همیشه دروغگو، خائن و ستون پنجم بیگانگان بوده اند.      

واپس ماندگی، عقب ماندگی، در راه توسعه، توسعه نیافته و... برچسب های دیگری از این دست شایسته ی مردمان میهن ما نیست. سال هاست که کارشناسان استعمارگری، استادان دانشگاه های جهان سرمایه، قلم به مزدان و سیاست بازان خود فروخته و نیز نویسندگان ناآگاه، مردمان میهن ما را به زور آمارها و واژگونه نشان دادن رویدادهایی که در درازای صدها سال ستم، جهانخواران بر میهن ما رواداشته اند، کشور ما را عقب مانده می نامند. زهی بی شرمی، زهی نامردی و نامردمی!

به تاریخ برگردیم و رد پای اروپاییان استعمار گر در ایران را جستجو کنیم که با غارت و دست درازی به میهن ما، هر بار زیان های سنگین و فراوانی به مردمان میهن ما رسانده اند. شگفت انگیز است که پس از پانصد سال توطئه های استعمارگران، ما هنوز ایرانی هستیم و عقب ماندگی را شایسته کشور خود نمی دانیم. پانصد سال پیش پرتغالی ها در جنوب و در خلیج فارس به کشور ما یورش آوردند و آلفونس دالبوکرک، بندر گبرون ( بندر زرتشتی ها) و یا جرون و یا گمبرون را گرفت. در همان دوران در  شمال ایران اروپاییان در دربار اوزون حسن، زاد و ولد را آغاز کردند. تئودورا مگاله کومِنِن( دسپینا خاتون یا کاتارینا) همسر مسیحی اوزون حسن که کلیسای شخصی خود را در دربار اوزون حسن برپا کرده بود، سه دختر و یک پسر زایید. یکی از این دختران یعنی مارتا با تخم و ترکه ی شیخ صفی الدین اردبیلی (یکی از بزرگان صوفی ها)، که حیدر نام داشت، سلسله صفوی شیعی مذهب را با کمک امام زمان برپا کردند. بیهوده نیست که بیگانگان کشور ما را کشور امام زمان می نامند. پرتغالی ها صد سال در خلیج فارس از غارت و چپاول، هر چه می توانستند کردند. چندین پشت از زاد و ولد اروپاییان در دربار شاهان صفوی گذشت تا شاه عباس صفوی "کبیر" به کمک "بریتانیای کبیر" بندر گمرون را از پرتغالی ها پس گرفت و نام آن را بندر عباس گذاشت. آری شاه عباس پرتغالی ها را به کمک انگلیس ها از خلیج فارس بیرون کرد. شاید ما باید تاریخ را به گونه ای دیگر بخوانیم. گویا آموزش و پرورشی که بیگانگان بطور فرمایشی و بدون انتخابات برای ایران ساخته اند، ما را  فریب داده است. "بریتانیای کبیر" پس از بیرون کردن پرتغالی ها از خلیج فارس با دسیسه و پشتکارِ استعمارگری، کمپانی هند شرقی را در همسایگی بندر عباس برپا و آغاز به غارت کشور پهناور هند کردند.

شگفت انگیزتر آنست که همه می دانیم که نمایندگان الیزابت اول یعنی برادران شرلی در دربار شاه عباس فرمانروایی می کردند و برای سپاه شاه عباس توپ و تفنگ فراهم می کردند و سپاهیان شاه عباس را به هرکجا می خواستند می فرستادند. امپراتوری عثمانی هر روز در اروپا پیشرفت می کرد، در سال ۱۶۰۶ میلادی اتریش را شکست داد و این کشور را واداشت تا ترانسیلوانیا را رها کند. برای جلوگیری از پیشرفت عثمانی ها در اروپا  از ۱۶۰۳ تا ۱۶۲۵ میلادی چندین بار سپاهیان شاه عباسِ شیعه مذهب با کمک و رایزنی برادران شرلی برای نجات اروپاییان از خطر ترک های مسلمان، به جنگ با عثمانی پرداختند و در همه ی این جنگ ها هم به کمک کارشناسان انگلیسی پیروز شدند. همچنین شاه عباس برادران شرلی را به دربارهای اروپا و دربار امپراتوری مقدس روم فرستاد تا از آن ها کمک و یاری برای جنگیدن بخواهد.

پس از جنگ های ایران و عثمانی انگلیس ها برای حفظ منافع خودشان در کمپانی هند شرقی از سال ۱۶۵۱ میلادی جنگ های ایران و روس را برپا کردند. این جنگ ها این ویژگی را داشت که توجه ایران و روسیه را از هند دور می کرد و به این دو کشور اجازه نمی داد که به  هندوستان و غارت آن بیندیشند، گرچه نادر شاه برخلاف میل انگلیس ها به هند یورش برد و آنجا را غارت کرد. آن ها نیز برای تاوان و پادافره ی دست اندازی نادر شاه به هندوستان و قلمرو کمپانی هند شرقی، او را در دشت مغان در اوج پیروزی کشتند. انگلیس ها با کمک کمپانی مسکوی

( Moskovskaya kompaniya; was an English trading company; chartered in 1555.)

که از سال ۱۵۵۵ میلادی به دربار تزارهای روس نفوذ کرده بود، در دربار تزارها همان کاری را می کردند که در دربار شاهان صفوی و قاجار می کردند. (بساط این کمپانی را انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷، توانست به طور ظاهری کم تر کند، اما نفوذ انگلیس ها در روسیه همیشه بوده و با پیروزی دستگاه جاسوسی انگلیس بر کا گ ب و پوتین هنوز هم ادامه دارد! ) در جنگ های ایران و روس که در سال ۱۸۱۳ میلادی با عهدنامه ی گلستان پایان یافت، میانجی آشتی این جنگ ها سرگور اوزلی سفیر انگلیس در ایران بود که قرارداد را هم او تنظیم کرده و نوشته بود. پیوستن حاکم گرجستان به امپراتوری روسیه نیز با کمک دوستان انگلیسی دربار قاجاریه انجام گرفته است.

در جنگ جهانی اول انگلیس ها از جنوب و روس ها از شمال ایران را اشغال کردند. در سال ۱۹۱۵ میلادی نیروهای انگلیسی بندر بوشهر را اشغال کردند و مردمان میهن دوست جنوب و تنگستانی ها به جنگ با نیروهای اشغالگر انگلیس پرداختند. در سال ۱۹۱۶ میلادی در حالی که جنوب ایران در اشغال نیروهای ارتش انگلیس بود، ژنرال پرسی ساکس با گروهی سپاهی انگلیسی و هندی به بوشهر آمد و پلیس جنوب را به راه انداخت. انگلیس ها در جنوب و روس ها در شمال گندم های موجود در بازار و انبارها را خریدند و قحطی گسترده ای در کشور ایجاد کردند که در نتیجه آن چندین میلیون از مردمان بی گناه کشور ما کشته شدند و میلیون ها نفر نیز دچار سوء تغذیه و بیماری های دیگر شدند.

پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، انگلیس ها به فکر افتادند با خارج شدن روس ها از ایران، شمال ایران را هم در تصرف خود درآورند. با دادن وام به دربار ایران برای پرداخت مخارج قشون قزاق ها افسران انگلیسی عملن فرماندهی قزاق ها را به دست گرفتند. ژنرال آیرونساید پس از تفاهم های پنهانی با آتا تورک پدر ترکیه ی مدرن و عقب نشینی نیروهای ترکیه از ازمیر، سرنوشت ترکیه را به آتاتورک؛ قهرمان جنگ با انگلیس ها می سپارد و روانه ایران می شود تا قهرمان دیگری را در ایران به قدرت برساند. آیرونساید به عنوان فرمانده نیروهای انگلیس در شمال ایران در نیمه ی سال ۱۹۲۰ به ایران می آید و فرماندهی نیروهای قزاق را به عهده می گیرد.

دولت بلشویکی شوروی در ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ قراردادی در مسکو با دولت ایران امضاء می کند. در این قرارداد آمده است: "دولت روسیه شوروی تمام معاهدات و مقاولات و قراردادها را که دولت تزاری روسیه با ایران منعقد نموده و حقوق ملت ایران را تضییع می‌نمود ملغی و از درجه اعتبار ساقط شده اعلان می‌نماید." و در همین قرارداد دولت ایران متعهد می شود که اجازه ندهد دولت ثالثی در ایران قوای نظامی پیاده کند و سرحدات دولت شوروی را به خطر بیندازد. اگر دولت ایران خودش نتواند این خطر را رفع نماید دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد کند. با چنین قراردادی و خطر حمله ی شوروی به ایران انگلیس ها تصمیم می گیرند نقشه ی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی را برنامه ریزی کنند و سرنوشت سیاسی ایران را، مانند ترکیه و آتاتورک، به یک قهرمان ملی واگذار کنند. ژنرال آیرونساید به توصیه جاسوس انگلیسی اردشیر ریپورتر و با هماهنگی مقامات سفارت انگلیس فرماندهی قزاق ها را به رضا خان می سپارد و در فوریه ۱۹۲۰ میلادی چند روز پیش از کودتای قزاق ها ایران را ترک می کند.

رضا شاه پس از بیست سال دیکتاتوری و کشتن اندیشمندان و میهن دوستان ایرانی و غارت ثروت های کشور، بدون شلیک یک گلوله، ناچار می شود فرماندهی ارتش مدرن ایران را رها کرده و از ایران فرار کند و به تبعید برود. رضا شاه و پسرش در مدرن کردن ایران اصلاحاتی سطحی در جهت وابستگی سیاسی، اقتصادی و نظامی به کشورهای غربی انجام دادند که موجب وابستگی و بیچارگی بیشتر کشور ما شد. اصلاحات مدرن آنان، نتوانست از ایران، یک ژاپن یا کره ی جنوبی بسازد بلکه نتیجه اقدامات سیاسی آنان ایجاد یک ایران اسلامی بود. 

پس از رفتن رضا شاه از ایران، در سال ۱۳۲۲ استالین، چرچیل و روزولت سران سه قدرت بزرگ پیروز در جنگ به ایران آمدند و راه را برای پادشاهی محمدرضا شاه تا سال ۱۳۵۷ هموار کردند. در جریان ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور به رهبری دولت ملی دکتر مصدق، محمدرضا شاه از ترس افزایش قدرت روز افزون ملت ایران، به ایتالیا فرار کرد. همان دولت هایی که او را به پادشاهی رسانده بودند با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ او را به ایران باز گرداندند. کرمیت روزولت فرمانده اجرایی کودتا در کتاب خاطراتش می نویسد شاه ایران در یک ملاقات خصوصی به من گفت: «... من سلطنت دوباره ام را مدیون خدا، ملت، ارتش و شما هستم.» روزولت در کتاب خاطراتش می نویسد؛ هنگامی که به دیدار چرچیل رفتم و این سخن شاه ایران را برایش گفتم، چرچیل لبخندی زد و...».

همان قدرت هایی که محمد رضاشاه  را به سلطنت در ایران گماشته و او را در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به سلطنت باز گردانده بودند، پس از پایان جنگ سرد و سرآمدن تاریخ مصرف سلطنتش در ایران او را در  کنفرانس گوادلوپ برکنار کردند و خمینی را به جای او گماردند. درازای فرمانروایی پهلوی ها برابر درازای جنگ سرد بود. محمد رضا شاه "بزرگ ارتشداران فرمانده آریامهر" هم مانند پدرش "رضا شاه کبیر"، بی سر و صدا ایران را ترک کرد و آن هایی که ادعای طرفداری از او و سلطنتش را می کردند، کوچکترین حرکتی هم نکردند. خمینی پس از دروغ هایی که در نوفل لوشاتو گفته بود و مردمان ایران و جهان را فریفته بود به ایران آمد و بر موج انقلاب مردمان کشور ما  سوار شد و انقلاب ضد سلطنت ایران را ناکام ساخت و انقلابی های راستین را تا آنجا که می توانست کشت. در درازای حکومت نکبت بار جمهوری اسلامی تجاوز آخوندها به جان و مال ملت ایران از هر اشغالگر خارجی بدتر بوده است. شمار زندانیان سیاسی، کشتار آنان، غارت منابع و ثروت های ایران، شمار معتادان، فقر و بدبختی مردمان میهن ما به مراتب بیشتر شده است. آخوندها در این چهل و اندی سال حکومت جمهوری اسلامی تاریخ و فرهنگ میهن ما را دگرگون، سیاه و به دروغ آغشته کرده اند. افزون بر کتاب های درسی و تاریخ که می نویسند، شب و روز از دستگاه های سخن پراکنی خود به مردم ایران و جهان درباره ی فرهنگ و تاریخ میهن ما، دروغ می گویند.

همانگونه که در تاریخ ثبت شده است و مردمان کشور ما هم فراموش نکرده و فراموش نخواهند کرد از انقلاب مشروطیت تا کنون همواره هم میهنان ما برای برپایی حکومت انتخاباتی و آزادی تلاش خونین کرده و هزاران هزار کشته داده اند. سرمایه داران کشورهای غربی با دسیسه و پول و امکانات سیاسی و تکنولوژی پیشرفته به کمک جاسوسان خود در ایران تلاش های هم میهنان ما را بی اثرکرده اند. مردمان ستمدیده ی میهن ما هنوز هم هر سال هزاران زندانی و هزاران کشته در راه آزادی میهن شان قربانی می دهند. در یک صد و پنحاه سال گذشته، آن سرمایه های مالی و انسانی که در کشور ما به دلیل دخالت بیگانگان و حکومت های وابسته به قدرت های خارجی، از دست رفته است اگر در راه آبادانی کشورمان به کار رفته بود امروز کشور ما یکی از کشورهای پیشرفته دنیا به شمار می رفت. با سوء مدیریت حکومت ضد ایرانی آخوندها در دوران ننگین حکومت اسلامی، هزاران هزار نیروی انسانی کشته شده اند، میلیون ها مغز هوشمند و پویا از ایران فرار کرده اند، منابع طبیعی فراوان از نفت و کانی های گوناگون به غارت رفته است، نرخ دلار بیش از هزار برابر شده است یعنی نقدینه ی مردم را نیز به غارت برده اند. در یک حکومت ملی و برگزیده از سوی مردمان کشورمان، همه ی این ثروت های تلف شده و از دست رفته می توانست در راه آبادانی کشور و رفاه هم میهن مان به کار رود. من بر این باورم که هم میهنان ما با کمک خرد جمعی ناگزیر راه رهایی خود را خواهند یافت. " ... تواند باز بیند روزگار وصل// تواند بود و باید بود// ز اسب افتاده است او نه از اصل ..." ( م. امید؛ قصه ی شهر سنگستان)

با امید پیروزی، پاینده ایران

منوچهر تقوی بیات ـ دهم اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با ۲۹ آوریل ۲۰۲۰ میلادی

 

 

ماجرای نیمروز قسمت دوم !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
قسمت دوم فیلم ماجرای نیمروز ساخته شد . ماجرای نیمروز فیلمی به کارگردانی امام خمینی ، تهیه‌کنندگی امام خامنه ای و نویسندگی امام نقی و امام علی ... محصول سال 1410 در ژانر کمدی سیاسی است که توانست برنده جایزه یه عالمه لاشخورهای بلورین بشود . این فیلم در سی و هفتمین دوره جشنواره همه فجرها رونمایی شد . فیلم ماجرای نیمروزی محصول مشترکی از سپاه و سازمان گمنام اطلاعات است .
روایت کلی این فیلم پیرامون اتفاقات بعد از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ و عملیات مرصاد است . نیروهای خدا متوجه حضور نفوذی‌های سازمان مجاهدین خلق پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران در جبهه می‌شوند. با ارسال دو مأمور امنیتی به بغداد می‌خواهند قبل از شروع عملیات فروغ جاویدان ، عباس زریباف فرمانده این عملیات را ارشاد کنند تا به راه راست برگردد . مهربانی برادران پاسدار در قسمت دوم تکمیل میشود .
در قسمت دوم فیلم ساخته شده توسط سپاه ، یکی از برادران سابقا مجاهد به نام ابراهیم خدابنده ، نامه ایی مینویسد به رئیس کشور آلبانی و میپرسد چرا دولت متخاصم و منفور آلبانی نمیگذارد خانواده ها هم را ببینند ؟
متن نامه
آقای ادی راما، نخست وزیر جمهوری آلبانی...

من به نمایندگی از جانب صدها نفر از خانواده های دردمند و رنج کشیده اعضای سازمان مجاهدین خلق که در کشور شما مستقر شده اند با شما مکاتبه می کنم. یاد آور می شوم که نامه های خانواده ها به دفتر ریاست جمهوری تاکنون تماما بی پاسخ مانده است.

اطلاع دارید که اعضای این سازمان در یک اردوگاه در مانز در استان دورس در غرب آلبانی مستقر هستند. کنترل این اردوگاه به صورت کامل برعهده رهبران سازمان بوده و مقامات آلبانیایی هیچ نظارتی بر آن ندارند. این سازمان به صورت یک فرقه کنترل ذهن مخرب اداره می شود که مانع ارتباط اعضای خود با دنیای خارج خصوصا دوستان و اقوام می گردد . یک هفته پیش پویشی از جانب خانواده ها به صورت طومار خطاب به دولت آلبانی به راه افتاد که تا این لحظه که این نامه را برای شما می نویسم .

امضاء : ابراهیم خدا بنده ، تلویزیون اینترنشنال ، اسماعیل قاآنی ، ویروس کرونا ، روح قاسم سلیمانی ، امیر تتلو ، اردشیر زاهدی ، شعبان جعفری و 797 نفر چائیده دیگر ...
........................................
من با متن نامه موافقم ولی اینکه دولت آلبانی مخاطب باشد مخالفم ...
به نظر من این نامه برای سپاه و روحانییت نوشته شود بیشتر تاثیر دارد .
متن پیشنهادی من : جناب عالیجنابان حاکم ، بعد از چهل سال حکومت از شما در خواست میکنم تا زودتر استحاله شوید ، از مناطق خارج از جغرافیای ایران به داخل کوزه حوزه علمیه داخل شوید ، بمب گذاری و ترور و زندانی کردن مخالفان را پایان دهید موشک و دوربین عکاسی به فضا نفرستید و پول مردم را به چاه نریزید و دست از سر مردم و سیاست بردارید . به این شکل تمام خانواده های زندانی در ایران کنار هم خواهند بود و نیازی نیست تا منافقین نمیروزی در آلبانی مستقر باشند
این مسیر بهتر و سریع تر به نتیجه خواهد رسید جیگر ، تا اینکه دولت خبیث و شرور آلبانی آستین بالا بزند و تراژدی خانواده های پراکنده که از بیابانهای بغداد شروع شده بود تمامی نداشته باشد .
امضاء 75 میلیون ایرانی ی ...
تاریخ آن آشی نیست که هر لاشخوری به سلیقه خودش بنویسد حتی اگر لاشخور مربوطه مثل حکومت اسلامی ایران پول و رسانه و کردیت غرب را زیاد داشته باشد . اسلام که حکومت نکند منافقین کوردل بیشتر کور میشن ...
 

 

 
29.04.2020
اسماعیل هوشیار

 

April 29, 2020

برای مقابله با کشتن، خودکشی و خشونت علیه زنان هم باید متشکل بود

برای مقابله با کشتن، خودکشی و خشونت علیه زنان هم باید متشکل بود

اخبار رسیده از مناطق مختلف در کردستان، حکایت از افزایش شمار موارد کشتن و خودکشی در میان زنان دارد. از روز شنبه تا جمعه ( 1 تا 7 اردیبهشت)دست کم هفت زن در شهرهای سنندج، مهران، سنقر، سقز و نقدە بە دلیل مشکلات خانوادگی و فقر بە زندگی خود پایان دادە اند.

خودکشی پدیده ای است که در تمام کشورهای دنیا وجود دارد. اما دلایل آن در همه کشورها یکسان نیست.در کلی ترین بیان خودکشی را میتوان آخرین اقدام فرد و تسلیم در برابر مشکلات نام برد. مشکلاتی که به اشکال مختلف ریشه در مناسبات اجتماعی حاکم در جهان  دارند. مسئله خودکشی، خودسوزی و کشتن زنان در ایران اما به شکلی کاملا آشکار نمود نابرابری، مردسالاری، بی حقوقی،  خشونت و در کل فرهنگ ضد زن در جامعه ماست.

خودکشی زنان را به نوعی می توان اعتراض زن به نابرابری، بی حقوقی و ناموس پرستی در مقابل حکومت، جامعه و خانواده در نظر گرفت. فرهنگ مردسالاری و قوانین اسلامی این امکان را می دهد که در مواردی کشتن زنان را به خودکشی نسبت داد. در هرحال کشتن یا وادار کردن زنان به خودکشی هردو از مناسبات نابرابر و ضدزن جامعه ما ناشی میشود. تبلیغات مذهبی آخوندها در مساجد و عوامل مخففه در قانون، در کنار مردسالاری و همچنین زن را در خانواده بخشی از مایملک مرد به حساب آوردن، همگی دست به دست هم می دهند تا ارتکاب به چنین جنایاتی را آسان کنند. یا به حدی زنان را زیر فشار قرار می دهد که راهی جز پایان دادن به زندگی خود نیابند. عدم جدایی دین و تعلیمات دینی از آموزش و پرورش، از همان ابتدا در مدارس روحیه مردسالاری و حق مالکیت مردان بر جسم و روان زنان را در مغز نوجوانان می کارد. رادیو، تلویزیون و رسانه های جمعی که در کنترل دولت هستند و اساسا با سیاست و فرهنگ نظام مرد سالار اداره می شوند، این آموزش های ارتجاعی و ضد انسانی را در بیرون از مدارس با شیوه های فریبکارانه دنبال می کنند.

در آماری که از طرف حکومت اسلامی ایران منتشر می شود، استان های کرد نشین کردستان، ایلام و کرمانشاه بیشترین موارد خودکشی زنان را دارا هستند. استان های که هدفمند از طرف حکومت نادیده گرفته می شوند و از جمله از لحاظ اقتصادی از جمله عقب مانده ترین مناطق ایران هستند. کردستان به عنوان بخشی از جامعه ایران، مانند هر جامعه ای دیگر در خاورمیانه در مورد مسئله زن، در بین کشورهای قرار می گیرد که زنان در آن از امنیت برخوردار نیستند. وقتی زنان از لحاظ اقتصادی وابسته مردانند، وقتی آزادی پوشش وجود ندارد، وقتی در بیرون خانه زن هر آن منتظر است با اهانت پاسداری، حزب الهی یا خواهر زینبی روبرو شود و کرامتش شکسته شود، وقتی حراست ادارات به خود اجازه می دهند که در کوچکترین مسائل مربوط به کارکنان زن دخالت کنند، وقتی زنان حتی در دانشگاه هم از تعرض به حقوق و آزادیهایشان در امان نیستند، وقتی قوانین این کشور همگی بر اساس شریعت نوشته شده اند و شرع اسلام هم رسما انسان زن را از هر لحاظ نیمه ی مردان به حساب می آورد، در چنین کشوری با چنین مناسباتی وقوع چنین جنایاتی چندان دور از انتظار نیست. جوامعی که از طریق قوانین ارتجاعی اداره می شوند، زن ساکت، آرام ، حرف گوش کن و خانه دار را می پسندند تا زنی که صاحب سرنوشت، تصمیم و اقتصاد اش باشد. در چنین مناسباتی مردان را به شیوه ای آموزش می دهند که مالک و صاحب اختیار خواهر، مادر و زن هایشان هستند و باید به صورت مدوام زیر کنترل آنها باشند، و در مقابل هر نافرمانی و عملی خلاف میل مردان، باید به شدت با آنها برخورد کرد، با استفاده از خشونت لفظی، خشونت فیزیکی و در نهایت اگر چنین شیوه های جواب نگرفت با کشتن و پایان دادن به زندگی آنها. این فرهنگ به حدی ارتجاعی و عقب افتاده است که این امکان را به کسی که چنین جنایاتی را مرتکب می شود، می دهد که به جنایتی که انجام داده است افتخار هم بکند. به راستی این چه جنگل ستانی است که انسان را به این شکل بار می آورد، که بتوان عزیزترین نزدیکان خود را کشت یا او را ناچار به خودکشی کرد و حق زندگی کردن و بهره مند بودن از زندگی شاد و برابر را از آنها گرفت. این اقدامات غیر انسانی نتیجه فرهنگ و عقلیت ارتجاعی مرد سالاری است که از طرف حکومت دیکتاتوری اسلامی تبلیغ و ترویج می شود و متاسفانه باید هر روزه شاهد چنین رویداد های غیر قابل تحملی باشیم که در حق زنان انجام می گیرد.

 

در جامعه کردستان در مقابل ارتجاع اسلامی و فرهنگ ارتجاعی مردسالاری مقاومت های زیادی صورت گرفته است و هیچ گاه این جامعه تسلیم قوانین و فرهنگ ارتجاعی نشده است. اما از این قوانین، فرهنگ و سیاست تاثیر می پذیرد. فرهنگ مقاومتی که در چند ماه اوایل قیام که شهرهای کردستان آزاد و به صورت شورایی اداره میشد، تشکیلات های زنان ایجاد شد و زنان را نه فقط در گوشه خانه ها بلکه در صف اول مقاومت و مبارزه می توانستی ببینی. فرهنگی پیشرویی که زنان را برای دفاع از دستاوردهایشان مسلح کرد، فرهنگ مقاومتی که علیرغم تهدیدها، زندان ها و شکنجه ها روز جهانی زن را ارج می نهد و برای برابری زنان و مردان مبارزه می کنند. فرهنگی که تشکل های مستقل محافظت از محیط زیست را در ابعاذ وسیع سازمان داده اند. فرهنگی که در مقابل جنایت رژیم در کردستان منفعل نبوده است و اعتصاب عمومی سازمان داده است. در آخرین نمونه از این فرهنگ پیشرو و مترقی می توان کمیته های مردمی و مستقل مقابله با کرونا را مشاهده کرد که با چه شور و همبستگی در غیاب امکانات دولت فاسد و جنایتکار اسلامی، خود را در قالب کمیته های محلات مردمی در شهرها و روستاها سازمان دادند و به یاری هم شتافتند.هر کدام از این اقدامات جواب به ضرورت حفظ اتحاد و همبستگی مردمی بوده است که در مقابل دشمنی ارتجاعی مبارزه می کنند. با مشاهده خودکشی، خشونت، خودسوزی و کشتن زنان  هم نمی توان ساکت ماند و  پرداختن به آن را به آینده دور حواله داد. هیچ انسان آگاه و عدالت طلبی نمی بایست در مقابل خشونت، کشتن و خودکشی زنان زیر لوای ناموس و آبرو ساکت باشد. نباید زنی به جرم دوست داشتن توسط پدر، برادر، جامعه و حکومت مورد اذیت و آزار قرار بگیرد. این مفاهیم کهنه و ارتجاعی ناموس و آبرو می بایست از طریق کار روشنگرانه و تشکل های توده ای زنان به تاریخ سپرده شود. اکنون گرچه دیر شده است اما زمان آن رسیده است که همچون ضرورت تشکیل تشکل های مستقل محیط زیست و محافظت از آن، تشکیل کمیته های زنان را نیز در دستور کار قرار داد و به جای جرم دانستن عشق و دوستی مابین زن و مرد، کشتن زنان و خودکشی آنان، آن را بر سر جایی واقعی خود که تبلیغ عشق و دوستی و مبارزه برای رهایی انسان از ستم و استثمار است قرار داد.

در نبود هیچ چتر حمایتی، تشکل، سازمان و یا نهادی که به مشکلات زنان توجه و رسیدگی کند، این وظیفه زنان و مردان پیشرو است که زنان را با حقوق خود آشنا سازند، آگاه کنند، سازمان دهند و با هم در مقابل ارتجاع اسلامی، فرهنگ کهنه و منسوخ و نمایندگان آن مبارزه کنند. هنوز هم بعد از سال ها مبارزه چهره اکثر احزاب اپوزیسیون، تشکل های مستقل کارگری و نهادهای مدنی مردانه است و لازم است که بحثی جمعی در مورد تشکیل کمیته های محلی زنان شکل بگیرد، که امر خود را اساسا فراهم ساختن یک چتر حمایتی بر بالای سر زنانی که این چنین مورد آزار و خشونت قرار می گیرند تعریف کند. وجود چتری که وجود فیزیکی و مادی و حتی علنی در محلات، در روستاها و غیره داشته باشد. نهادی که هم روشنگری کند و هم راه برون رفت و نجات را نشان دهد. این کار شدنی است و می توان با جدیت در این عرصه هم وارد شد و التیامی باشیم بر دردهای که حکومت، جامعه و خانواده بر پیکر زنان وارد می کنند.

شورش کریمی

29.4.2020

 

 

 

کرونا، بحران سرمایه جهانی و تقابلهای آتی

کرونا، بحران سرمایه جهانی و تقابلهای آتی

در حالی دنیا همچنان دستخوش "بحران کرونا"  است، بسیاری از سیاستمداران و روسای دولت ها، اذعان کرده‌اند که در این اوضاع، دستیابی به یک درمان همه جانبه در مقابل پاندمی کرونا بدون "همکاری عمومی" دولتها و "مجامع بین المللی" ممکن نیست. دوره رقابت دولتها و انزوا گری و ... به پایان رسیده و همه باید دست در دست هم داده، و به تقابل کرونا، و چنین پاندمی هایی بشتابند. "روبرتو ازودو" و "تدروس ادهانوم"،  روسای سازمان تجارت جهانی و سازمان بهداشت جهانی، هفته گذشته در یک بیانیه مشترک بر اهمیت رد و بدل کردن اطلاعات در رابطه با این ویروس تاکید کردند. ۴ روز بعد، بیانیه مشترک دیگری، که علاوه بر این دو سازمان، امضا امضای" کو دونگ یو"، رئیس سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد را هم داشت. در این بیانیه مشترک امضا کنندگان اعلام کردند که "حیات زنجیره تجارت و تبادل مواد غذایی در جهان اهمیت بالایی دارد و باید این تبادل و تجارت برقرار بماند" تا بتوان از خطر قحطی جهانی جلوگیری کرد.

در حالیکه بر تعداد شمار قربانیان کرونا همچنان افزوده می شود، اینبار در قطعنامه اخیر سازمان ملل اعلام شد که تمامی امکانات جهت مقابله با کرونا، باید در اختیار همه دولت ها قرار گیرد و "همکاری و همیاری" تنها راه موجود در مقابل همه است. در این بیانیه ها از همه دولت ها و سازمان های دخیل خواسته شده که در این اوضاع، تمامی نزاع ها به کنار گذاشته شود، و در یک کلام،  گلوبالیزاسیون و رقابت های جهانی موجود، جای خود را به "همکاری" دهد! این بیانیه ها، در دنیای امروز،‌ در نظام سرمایه داری، در بهترین حالت همان جایگاه و استفاده ابزاری را دارد که بیانیه "حقوق بشر" سازمان ملل در دوره جنگ سرد و تقابلهای آندوره داشته و دارد. بیانیه ای که در سال ۱۹۴۸، تدوین گشت و قرار بود حقوق بشر متکی به سیستم کاپیتالیستی و دمکراسی را همچون الگویی در مقابل حقوق مدنی و سیستم "سوسیالیستی" حاکم در شوروی تعیین کند. کل جایگاه این بیانیه، برخلاف ادعاهای "بشر دوستانه" بورژوازی غرب، در حقیقت یک وجه و بازتابی از همان شرایطی بود که ارائه طرح مارشال را لازم کرده بود. طرحی که طی آن، آمریکا با وارد کردن سرمایه و اعتبار به یاری و نجات دولت های ورشکسته شده اروپا آمد تا آنها را قادر به پاسخگویی به خواسته های مردمی کند که بعد از تحمل یک جنگ جهانی، حاضر نبودند به همان اوضاع وخیم اقتصادی قبل از جنگ رضایت دهند. امروز اما شرایط دیگری برقرار است. گلوبالیزاسیون نحوه کارکرد نظام سرمایه داری جهانی است و کل تقسیم کار جهانی سرمایه و روابط بین دولت ها را تعیین می کند. آنچه که دولت ها و سازمان های جهانی را به اهمیت تاکید بر "همکاری جهانی" و تسریع حل بحران کرونا و نتایح سیاسی-اقتصادی آن، رسانده است، نه ارزش گذاری به بشریت و نیازهای انسانی، بلکه پاسخی برای نجات نظام کارمزدی و مشخصا نیروی کاری است که با شرایط و تاثیرات مخرب بحران کرونا دست و پنجه نرم میکند. بحرانی که بر بطن آینده ای نامعلوم، می تواند زمینه ساز تشدید بحران ها و تنش ها و حاد تر شدن مبارزه طبقاتی باشد. این واقعیتی است که دولت ها و بورژوازی جهانی را ناچار کرده تا به سرعت پاسخی در مقابل بحران کرونا ارائه دهند. پاسخی که قرار است تلاش بورژوازی در نجات کاپیتالیسم از طریق "نجات" نیروی تولید کننده سود، کارگر، را زیر پوشش دول نماینده منافع همگانی، مخفی کند.

کار در این تصویر سازی جعلی، که گویا دولت های فعلی نه ماشین سرکوب طبقاتی، که نماینده و بیانگر اراده مردم اند، به جایی رسیده است که ماکرون، ادعا میکند امروز "کاپیتالیسم نیازمند چهره ای انسانی است"!  ماکرون از "پنداشت به آنچه غیر قابل فکر کردن بود" سخن می گوید.  اما این "چهره" نه بر اساس فراهم آوردن  نیازهای مردم،  بلکه در رابطه با تخصیص کمک های اقتصادی و قرض و وام به کشورهای جنوب و شرق  اروپا، و کسب امتیاز بیشتر از این کشورهای درون اتحادیه اروپا است!  او اظهار می کند که اگر اروپای واحد در ارائه این "کمک ها" شتاب نکند، کل ایده و سازمان اروپای واحد از دست خواهد رفت. اما ماکرون بیهوده سعی میکند تا معضلات فعلی را به "دخالت ها و زیاده روی های"  گلوبالیزاسیون (چون خواست آی ام اف از دولت فرانسه برای کاهش میزان بدهی این دولت) جلوه دهد! گلوبالیزاسیون، نه یک زیاده روی در نظام سرمایه داری، بلکه نتیجه گسترش و انکشاف در پروسه انباشت سرمایه جهانی، در دوره اخیر است.

بدنبال بحران وسیع در پایان دهه ۲۰ قرن گذشته، از بین رفتن بخش عظیمی از سرمایه ها پس از گذشت نزدیک به یک دهه از جنگ جهانی اول، و سپس در جهت بازسازی رابطه سرمایه های جهانی پس از جنگ جهانی دوم، به "موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت" (گات) و تشکیل و بانک جهانی در هاوانا، انجامید. بعد از حدود پنجاه سال، با گسترش فن آوری و بالاخص انقلاب اینفورماتیک، این سازمان جای خود را به "سازمان تجارت جهانی" و "صندوق بین المللی پول" (آی ام اف)، داد. این تغییر سازمان، خود حاصل و بازتاب شرایط معین گلوبالیزاسیون و تقسیم کار جهانی بود. شرایطی که در آن سرمایه جهانی، بر فراز تنظیمات و اختیارات مثلا تعرفه ای کشوری، بر فراز مرزهای موجود، عملا اعمال اراده خود را بر تمامی تجارت ها، بر اساس بازار و نیازهای آن، به پیش می برد. نتیجتا گلوبالیزاسیون نه زاده "سازمان تجارت جهانی" و یا "آی ام اف"، بلکه بر عکس، شرایطی است که بر اساس آن و نیاز هایش، این سازمان ها بوجود آمده اند. گلوبالیزاسیون خالق این سازمانها است، نه برعکس! در واقع میزان قدرت اقتصادی و سیطره همین سرمایه های جهانی است که خود را در درجه نفوذ مثلا آمریکا در تصمیم گیری های این سازمان نشان می دهد. جایگاه دلار در سیستم های بانکی و اعتباری خود بر همین اساس است. یا مثلا پشت در نگاه داشتن ایران و معلق نگاه داشتن عضویت آن در این کلوپ، و یا عدم موافقت با دادن وام آی ام اف به ایران بابت کرونا، باز ناشی از همین قدرت و نفوذ آمریکا در این کلوپ جهانی است.

نیاز سرمایه در اروپا، برای رقابت و عرض اندام در مقیاس جهانی، منجر به تشکیل "بازار مشترک" و فراکشوری در اروپا شد. سیاستی که بر اساس آن با هزینه های گوناگون کشوری و پروسه تعویض پول و غیره در این جغرافیا پایان داده شد و نهایتا به سازمان اتحاد اروپا و بانک اروپا انجامید. "اتحادیه اروپا" و "بانک اروپا" و تمام توافقات وتعهدات اقتصای کشورهای عضو آن، محصول نیاز سرمایه در اروپا برای بالابردن قدرت رقابت وی در مقیاس جهانی است. امروز شاهد همین نیاز و سیاست از طرف  چین هستیم. بورژوازی چین امروز تلاش میکند با اتکا به حضور در عرضه و تولید در سطح جهانی، با متصل کردن بازارهای "جاده ابریشمی"    قدرت رقابت خود در بازارجهانی را بالا برده  و موقعیت خود در قبال رقبا، بویژه امریکا، تقویت کند.

گسترش سرمایه های امپریالیستی و نفوذ آنان، گلوبالیزاسیون، سازمان های متناسب با خود را بوجود آورده است. سازمانهایی که جای پای هر یک از این قطب های جهانی را بر خود دارد. رد پایی که بر اساس قدرت و نفوذ هر یک از قطب ها، بازتاب خود را در روابط بین‌المللی دارد. رقابت میان سرمایه های امپریالیستی، به همین ترتیب، توسط دولت های سرمایه داری قابل کنترل نیست. رقابتهایی که نه الزما در شکل ناب اقتصادی و مالی آن که در اشکال سیاسی و نظامی  پیش رفته و میروند. رقابتهایی که چه در قالب جنگهای جهانی و چه جنگهای منطقه ای و نیابتی، خود را نشان داده و میدهند.

این رقابت علیرغم شرایطی که جامعه بشری را با مخاطره مواجه ساخته، همچنان در جریان بوده و هست. اعزام نیروها و ناوهای نظامی آمریکا به سواحل مالزی، در مقابله با ادعاهای مالکیت چین و حضور ناوگان هایش در آبهای دریا و اقیانوس منطقه، همچنان در جریان است؛ رقابت های روسیه و عربستان در مورد میزان تولید نفت و سعی در کاهش رقابتی و حاشیه ای کردن تولید نفت در آمریکا، همچنان ادامه دارد؛ هنوز رقابت در مورد میزان و امکان گسترش نفوذ و سرمایه گذاری های چین در اروپا با همان شکل سابق در جریان است و بریتانیا و اتحادیه اروپا کماکان مشغول مذاکره در مورد برگزیت و میزان و شکل تجارت میان خود، بوده و هستند.

به همین ترتیب این نه سیاست های ارتجاعی و ناسیونالیستی هر کدام، منجمله "آمریکا اول" ترامپ است که باعث رقابت شده، بلکه بر عکس این سیاست ها خود ناشی از رقابت های موجود میان سرمایه های امپریالیستی است. رقابتهایی که دستیابی به واکسن کرونا را دائما مختل میکند. رقابتی که توسط شرکت های داروسازی مرتبا تعقیب می شود. آنها حتی برای حفظ سهم آتی خود، همگی بر این تاکید دارند که هیچ درمان دیگری، مگر آنچه با کسب جواز توسط یکی از این شرکت ها تولید شود، ممکن نیست! این بخشی از داده های برسمیت شناخته شده سرمایه و قانون بازار است.

در دهم فروردین، روزنامه واشنگتن پست در مقاله ای تحت عنوان "رقابت کرونایی چین و آمریکا برنده ای ندارد!" از "جولیان گویرتز" (از مرکز ودرهد- دانشگاه هاروارد) نقل قول کرده بود که "در دوره هستیم که انگیزه های قدرتمند ناسیونالیسم در سطح جهانی پر از تنش، و ناتوان از انکار گلوبالیزاسیون خودنمایی میکنند. رهبران ناسیونالیست در ایالات متحده و چین قصد دارند چنین وانمود کنند که هر یک بی نیاز از دیگری است. در صورتیکه هر استراتژی موثری باید بر واقعیت نیاز به همکاری بین المللی برای حل بحران های فرا کشوری متکی باشد." این همان اساسی است که در قطعنامه اخیر سازمان ملل نیز بیان شده است. قطعنامه ای که حتی لازم الاجرا نیست. این قطعنامه نیز نه ناشی از خیرخواهی این سازمان، بلکه ناشی از فشاری است که از پایین اعمال می شود، فشاری که جامعه بشری به کل این نهادها آورده است تا کل این نظام را وادار به عقب نشینی کند و وادار کند هرگونه درمانی را از حیطه بازار آزاد خارج کرده و رایگان در اختیار همگان قرار دهد. فشاری که در دوره شیوع ویروس ساز تا این حد نبود. هنوز هم هزاران داروی مقابله با بیماری واگیردار و قابل علاجی وجود دارند که میلیون ها میلیون انسان در کره زمین قادر به خرید و تهیه آن نیستند. داروهای مقابله با اچ آی وی مورد نیاز جامعه جهانی است، اما چون امتیاز تولید آن در انحصار شرکت های داروسازی  ویژه ای است، دولت آفریقای جنوبی را بابت ساخت ارزان همین دارو به دادگاه بردند و مجبور کردند که از تولید و ارائه این دارو به بیماران خودداری کند. قانون بازار حکم میکند که واکسن کرونا نیز همین سرنوشت را داشته باشد. اما قدرت کشنده این ویروس، نیاز بورژوازی جهانی و دولتهای آن به مقابله با این ویروس برای نجات نیروی کار و بالاخره فشار اعتراض پائین به بی لیاقتی، بی مسئولیتی بورژوازی و کاپیتالیسم در حفاظت از جان میلیونها نفر در سراسر جهان، سازمان ملل و قدرتهای جهانی را وادار به پیدا کردن راه حل نوع دیگری کرده است. "همکاری و همیاری دولتها" جواب نیاز امروز سرمایه برای ادامه حیات و بازسازی خود است. جوابی که از نظر سیاسی نه ملی گرایی و ناسیونالیسم که با نشان دادن مسئولیت جهانی بورژوازی در قبال این فاجعه، همسرنوشتی جامعه بشری را در مقابل وضعیت موجود برجسته و تقویت میکند.

امروز،‌ تنها چند ماهی پس از شیوع اولیه وسیع ویروس کرونا، هنوز واکسنی قابل اطمینان تولید نشده است. کسی نمی داند عواقب مبتلا شدن به این ویروس چه حد و مرزی خواهد داشت و حتی تا چه حد امکان بازگشت دوباره آن وجود دارد. هر یک از دولت ها، تا بحال راه و شیوه خود، با آزمون و خطا، را دنبال کرده اند. آنچه که مسلم است این است که این ویروس در این مدت نسبتا کوتاه، همچون طوفانی پرده ریا‌کاری نظم موجود را با خود پاره کرد و تمامی تناقصات موجود را، عریان در مقابل جامعه بشری قرار داد. اینبار نه زمین لرزه، نه آتش سوزی جنگل‌ها، نه سیل و خشک سالی، و نه هیچ فاجعه ای "طبیعی" و یا "حمله موجودات فضایی" در یک کشور یا جغرافیا، بلکه ویروسی که از پیش انتظار آن میرفت، یکباره در بازار بورس و اقتصاد سراسر جهان میلیاردها دلار را از بین برده و اقتصاد نظام را به پرتگاه سقوط و ورشکستگی رسانده و کل جوامع را به قرنطینه شدن کشانده است.

شکی نیست که در فراز بهت زدگی از این شرایط، چند ماهی است که کل جمعیت دنیا به گونه ‌ای یکسان و سراسری، پوشالی بودن "ارزش های رایج" و عدم کارآیی دمکراسی های موجود و دولت از نوع سلطنتی یا جمهوری و پارلمانی، تمامی دستگاه های عریض و طویل مذهبی و تولید خرافه، و همه و همه را مشاهده کرده است. همه می دانند که دولت ها سعی دارند که وضعیت کار و بازگرداندن چرخ اقتصاد را هرچه زودتر براه اندازند و بی اعتماد به ادعاهای دولت ها مبنی بر "تخفیف بحران" و "کاهش خطر" هستند. همه جا مردم از دولت ها انتظار دارند که سوت پایانی به پنهان کاری و مطلع کردن جامعه از امکان بروز این نوع پاندمی ها از همان آغاز اولین شواهد آن باشند. همه جا انتظار دارند که دولت ها‌ مسئولیت تمامی هزینه های ناشی از این بحران را بعهده گرفته و به بازسازی و ترمیم تمامی امکانات از میان برداشته شده و کاهش یافته برای تضمین امنیت و بهداشت و سلامتی شهروندان را به اجرا درآورد. امروز تمامی اراجیف رایج  در مورد تعرض ها و ضرورت سپردن آن به بازار آزاد و مدعیان آن همگی از صحنه خارج شده اند.

امروز دیگر سخنی از تورم و بالانس کردن های دخل و خرج ها در میان نیست. میلیاردها دلار سرمایه نابود شده و به همان اندازه قروض دولت ها افزایش یافته است. امروز هیچ دولتی حاضر نیست در مورد باز پس دادن این قروض حرفی بزند. در این شرایط، هرگونه اعلام تعرض آتی به مردم مسلما با اعتراض عمومی روبرو خواهد شد.

اعتراضاتی که می تواند حداقل بورژوازی در غرب را مجبور به عقب نشینی های وسیعی کند. چاپ پول و دامن زدم به تورم و کاهش سطح زندگی مردم، در این شرایط غیر ممکن است. شکی نیست که نیروهای اجتماعی و طبقاتی، از اولترا راست ها تا چپ جامعه، انتظارات خود را همه جا اعلام خواهند کرد. اینکه نتیجه این تقابل ها چه می شود، از پیش معلوم نیست تا همین جا، در بسیاری از کشورها، مردم با برپایی انواع و اقسام جمعیت ها و مراکز امداد رسانی اعلام داشت که نه دولت ها، بلکه خود بایستی آستین ها بالا زده تا با ارائه کمک و همیاری، در مقابل این ویروس سدی ببندند.

تنها یک چیز مسلم است و آن اینکه  افسار گسیختگی سرمایه در تعرض به زندگی و رفاه مردم ممکن نیست و رابطه بین مردم و هیئت های حاکمه قابل مقایسه با سابق نیست.

۲۶ آوریل ۲۰۲۰

 

جهان در اوّل ماه مه

قطعاً اوّل ماه ماه امسال، متفاوت با دیگر سال‏های روزِ جهانی کارگر است. به این علت که مشخصه‏های جامعه را سرمایه‏داران در قلمرو منافع و اهدافِ سیاسی، اقتصادی و بیولوژیکی‏شان تغییر و جهان را در موقعیت اسف‏باری قرار داده‏اند. جدا از بی‏رونقی اقتصاد و بی‏صدائی خیابان‏ها، یک موضوع آشکار است‏که اوضاعِ معیشتی کارگران در مضیقۀ هرچه بیش‏تری قرار گرفته و نیز بر میزانِ ناامنی‏های شغلی و بیکارسازی اضافه شده است. میلیون‏ها انسان و آن‏هم بدون کم‏ترین پشتوانه‏های مالی - زیستی در انتظارِ آیندۀ نامعلوم‏اند و دوددلی نیست که عللِ اوضاعِ کنونی و وخیم‏تر شدن شالوده‏های کاری، اجتماعی و خانوادگیِ میلیاردها انسان، بر گُردۀ سرمایه‏داران است.

 

به هرحال کارگران جهان، امسال در شرایطی به استقبال اوّل ماه مه خواهند رفت که ویروسِ کُرونا، جامعۀ انسانی را احاطه کرده و تا به‏حال جان هزاران تن را گرفته است؛ ویروسی که در اثرِ مصالح و رقابت‏های دولت‏مردان بزرگ جهانی در جوامع مختلف شیوع یافته و متأسفانه بهای آنرا دارند میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی می‏پردازند. البته درک وضعیت کنونی تا حدودی برای میلیون‏ها کارگر و دیگر توده‏های ستم‏دیده ناشناخته و یا ناروشن نیست؛ هم‏چنین تا حدودی دریافته شده است‏که دولت‏مردان بزرگ در تعرض به تتمه‏های کارگران و زحمت‏کشان، و در تلف شدن مردم کم‏ترین کوتاهی‏ای از خود بخرج - نداده و -نمی‏دهند. چرا که جان مردم برای طبقات بالائی‏ها بی‏ارزش و نیروی‏های‏شان سکوی پرشی برای کسب درآمد بیشتر به حساب آمده و می‏آید. نمونه‏های بی‏شماری در برابر جهانِ مدافع بشریت قرار دارد که چگونه قدرت‏مداران بین‏المللی در توافق و یا در چهارچوب تضادهای درونی، میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش را ملعبۀ سیاست‏های ضد انسانی خود قرار داده‏اند. جنگ براه می‏اندازند، درد و مرض‏های گوناگون تولید می‏کنند و نیز میکروب‏های متفاوت در میان مردم پخش می‏کنند تا کمپانی‏های بزرگ تسلیحاتی و داروسازی سودهای کلان به جیب بزنند. این خاصیت سرمایه‏داران است. یعنی این‏که، حیاتِ لحظه‏ای طبقۀ سرمایه‏داری مترادف با فقر و بدبختی، مترادف با بالا کشیدن دست‏مزدهای ناچیر کارگران و مترادف با تعرض به مطالبات سیاسی - صنفی طبقۀ کارگر است. طبقۀ سرمایه‏داری با چنین مختصات و کارکردی زنده است و به‏همین دلیل همه‏جا دارد طناب اسارت و بندگی کارگران را سفت‏تر و همه‏جا کارگران را قربانی مطامع سیاسی- اقتصادی‏اش می‏کند. بر این اساس می‏توان گفت که دُوران سخت و پُر سنگلاخ و در حقیقت، جدل و نبردیِ گُسترده - در پساکُرونا -، پیشاروی طبقۀ کارگر و آن‏هم در مبارزه با سیستم و مناسبات حاکم بر جامعه قرار گرفته است؛ سیستم و مناسباتی که پاسُخ‏گوی جامعه و نیازهای بدیهی سازندگان اصلی آن نیست؛ سیستم و مناسباتی که هم‏واره و هم‏واره، بارِ دائم‏التزیدش را بر دوش میلیاردها کارگر و زحمت‏کش سرشکن کرده است؛ و خلاصه سیستم و مناسباتی که رنگ و پوست، نژاد و مرز نمی‏شناسد و هم و غم‏اش، تضمین و تأمین منافع طبقات حاکم و سودجو است.

 

براستی که مشاهده به اوضاعِ جهان و ستیز طبقاتیِ شدید و بی‏وقفه، در تخالف با این نظر نیست که عللِ نارضایتی میلیاردها انسان - یعنی 99 درصدی جامعه -، نامعتبر و یا بی‏محتوا نیست. جهان به دلیلِ زیاده‏خواهی‏های 1 درصدی جامعه، به دو سوی متضاد از هم تقسیم شده است که طبعاً یک‏سوی آنرا، طبقۀ سرمایه‏داری با جناح‏ها و دار و دسته‏های رنگارنگ‏اش، و سوی‏دیگر آنرا طبقۀ کارگر و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی تشکیل می‏دهند. طبقۀ سرمایه‏دار با تسلط بر دم و دستگاه‏های تبلیغاتی و با ابزار و آلات نظامی، در پیِ انحرافِ اعتراضات کارگری و توده‏ای، استثمار و تعرض به معیشت کارگران، گُستردگی ترس و وحشت و ناامنی، راه‏اندازی و تداوم جنگ‏های ارتجاعی، و بدنباله پخش ویروس‏های متفاوت در درون جامعه است، و در مقابل طبقۀ کارگر خواهان حقوق اولیه، زندگی بی‏دغدغه و فارغ از معضلات و مشکلات دست‏ساز حاکمان زورگو، و مهم‏تر از آن‏ها برقراری جامعه‏ای منطبق بر عدالت و برابر است. این خواست و جهانِ منطبق با افکار و آرمانِ کارگران است که با منطق و با افکار حامیان دنیای کنونی در تضاد است. تلف شدن میلیون‏ها زن و مرد و کودک به‏دلیل نبُود نیازهای بدیهی و اولیه‏ای چون آب، بهداشت، سرپناه و غیره، گویای این واقعیات است‏که حاکمان و مناسبات جهانِ کنونی، در خدمت به بشریت، و در خدمت به رشد و بالندگی جوامع سرشار از ثروت نیست. به عبارت روشن‏تر سیستم سرمایه‏داری مدافع کَشتار کارگران و زحمت‏کشان و نیز عامل اصلی تلف شدن مردم است. میلیون‏ها کُشته در اثر جنگ‏های منفعت‏طلبانه و آواره شدن میلیون‏ها تن دیگر از خانه کاشانۀشان؛ کَشته شده 75 میلیون نفر در اثر طاعون، مرگ و میر بیش از 300 هزار نفر در روز و در اثر گرسنگی و بی‏آبی، کُشته شدن بیش از 4 میلیون نفر در سال در اثر بیماری‏های واگیردار، نماد و مختصات جامعۀ سازمان داده شدۀ طبقۀ سرمایه‏داری است. در نتیجه، این اولین بار نیست که جهان با پدیدۀ مرگ‏باری هم‏چون ویروس کُرونا رودرروست؛ اولین بار نیست که دردمندان جهان، شاهد بی‏مبالاتی و یا عدم مسئولیت‏پذیری مسئولین حکومتی و دولتی در قبال معضلات و مشکلات پیشاروی مردم‏اند؛ و اولین بار نیست که مراکز درمانی و پزشکی در مضیقۀ نیازهای اولیه‏اند. نبُود و قطع امکاناتی هم‏چون دست‏کش، ماسک، و دیگر اقداماتِ پیش‏گیرنده در مقابله با میکروب‏ها و حوادثِ طبیعی، از زمره رهاوردهای نظام‏های سرمایه‏داری‏ست. پس غیر منتظره و یا بی‏دلیل نیست که کارگران، زحمت‏کشان و دیگر صدمه‏دیدگان سیاست‏های امپریالیستی، ناراضی از رفتار و اعمال بانیان و مسببین اوضاع کنونی‏اند. وجود هزاران اعتراض و اعتصابات کارگری و توده‏ای در مقابل دوائر دولتی و تولیدی، اعتصاب کادرهای پزشکی و درمانی بدلیل فقدان وسائل اولیه، نشانۀ نارضایتی و تنفر طبقات و اقشار دردمندِ جامعه نسبت به سیاست‏های حاکمان و سرمایه‏داران است. نیز بی‏علت نیست که طبقۀ کارگر و دیگر محرومان، کم‏ترین گوش شنوا و یا باوری به سیاست‏ها و "چاره‏اندیشی"‏های حاکمان در مقابله با ویروس کُرونا ندارند.

به طور نمونه نافرمانی و در حقیقت مخالفت و اعتراض مردم با سیاست‏های مسببین وضعیت کنونی، هم‏چون ترک خانه‏ها، عدم فاصله‏گیری‏های فیزیکی، و یا حضور گُسترده در پارک‏ها و ساحل‏ها، و مهم‏تر از همۀ این‏ها اعتراضات و تجمعات خیابانی در شهرهایی هم‏چون امریکا، آلمان، انگلستان و غیره، چیزی جز بی‏توجهی و نادیده‏گیری مردم به "نصایح" و عاملین وضعیت کنونی نیست. به میزانی دریافته شده است‏که جامعه و مردم را به بازی گرفته‏اند؛ به میزانی آشکار شده است‏که اعلان آمار و ارقام کُشته‏ها از جانب دولت‏مردان واقعی نیست و دارند عمق فاجعه و رازهای نهفته در پس کُرونا را از مردم پنهان نگه می‏دارند؛ به میزانی روشن شده است‏که سیاست و اهدافِ بمراتب فراتر از مقابله با ویروس کُرونا در دستور کار دولت‏مردان بزرگ امپریالیستی قرار دارد؛ سیاست و اهدافی که گام به‏گام و در چهارچوب تضادهای درونی بر ملا و به روی صحنۀ سیاست آمد. در هر صورت و به قطع می‏شود گفت که هیچ‏یک از دولت‏مردان جهان جانبِ طبقۀ کارگر نیستند و میلیون‏ها کارگر را بدون کم‏ترین حمایت‏های مالی - زیستی و امنیتی رها و از کار بیکار کرده‏اند، و نیز میلیون‏ها مراکز ساختمانی، تولیدی کوچک و توزیعی را ورشکسته و صاحبان آنرا به تلۀ مرگ سوق داده‏اند تا قدرقدرتی و حاکمیت بلامنازع خود را بنمایش بگذارند.

 

خلاصه بیکارسازی و فروپاشی زندگی هزاران انسان و نیز آمار و ارقامِ مرگ و میرها در ابعادی غیر قابل تصور روبه بالاست. بنابه خبرگزاری‏های امپریالیستی تاکنون بیش از 300 هزار نفر کُشته و میلیون‏ها نفر دیگر بیکار شده‏اند. شالودۀ زندگی و روابط انسانی میلیون‏ها انسان دگرگون و بر میزان آسیب‏رسانی و خشونت‏های خانگی اضافه شده است. 30 میلیون نفر در دُوران ویروس کُرونا، مورد آزار و اذیت، خشونتِ روحی و فیزیکی خانگی قرار گرفته‏اند که در این‏میان انگلستان با افزایش 50 درصدی روبرو بُوده است. این اوضاعی‏ست که قدرت‏مداران بین‏المللی به دنیای انسانی حقنه کرده‏اند و بطور یقین می‏شود گفت که اوضاعِ کارگران و دیگر محرومان جوامع وابسته‏ای هم‏چون جامعۀ ایران، بسیار وخیم‏تر و دردناک‏تر از جوامع به اصطلاح پیشرفتۀ سرمایه‏داری‏ست. کارگر در ایران بنابه ده‏ها دلیلِ روشن، فاقدِ ابتدائی‏ترین حقوق و حمایت‏های کاری و زندگی‏ست. نظامِ وابستۀ جمهوری اسلامی در چهار دهۀ حاکمیت‏اش، شیرازۀ زندگی میلیون‏ها کارگر را از هم پاشاند. استثمار بی‏رحمانه و عدم پرداخت دست‏مزدهای ناچیز کارگران، و به تبع سرکوب وحشیانۀ مطالبات سیاسی - صنفی، به رویۀ و به سیاستِ روتین صاحبان تولیدی و دولتِ حامی آنان تبدیل گشته است.

 

واقعیت این است‏که لحظه‏ای نظام جمهوری اسلامی - و بویژه در دُوران "مبارزه" با ویروس کُرونا -، از تعرض به کارگران پس نکشیده است. در یکی دو ماهه اخیر کارگران «فاز ۲ پالایشگاه آبادان» به دلیل عدم پرداخت حقوق‏های‏شان و نیز به اخراج ۲۰ نیروی بومی در مقابل ساختمان پالایشگاه دست به اعتراض زدند؛ 170 کارگر «شهرداری الشتر» در استان لرستان نسبت به عدم پرداخت حقوقِ 6 ماهۀشان اعتراض کردند؛ 124 کارگر «کارخانه کنتورسازی» در مقابل استانداری قزوین به بهانه کرونا و بستن کارخانه و معرفی آنان به بیمه بیکاری دست به اعتراض زدند؛ 100 هزار کارگر در 10 روز اخیر در استان مازندران، گلستان و لرستان بیکار شده‏اند و 65 هزار نفر در قم، کرمانشاه، مازندران، چهارومحال‏بختیاری، مهاباد و سبزوار برای دریافت بیمۀ بیکاری ثبت‏نام کرده‏اند. هم چنین 300 کارگر شاغل «شرکت آب و فاضلاب» اهواز نسبت به عدم پرداخت حقوق‏های‏شان اعتراض کردند؛ یک کارگر ساختمانی در «دره شهر» در اثر سقوط بالابر جان خود را از دست داده است؛ ابتلای بیش از ۴۰ کارگر «پتروشیمی ارومیه» به کرونا؛ جان‏باختن دو تن از کارگران «کارخانه مقواسازی شهرک صنعتی» نجف‌آباد اصفهان در اثر سقوط، در مخزن چرخ‌کننده مقوا؛ و در ادامه جان‏باختن ۲ تن دیگر از کارگران شاغل «کارخانه شهرک صنعتی کاوه» در ساوه ...، گویای رقت‏بار کار و زندگی کارگرانِ زیر سیطرۀ نظامِ جمهوری اسلامی است؛ نظامی که از همان آغاز برگماری‏اش، کمر به نابودی و تعرض به معیشت کارگران و دیگر جنبش‏های حق‏طلبانه بسته است. براستی که کارگر در ایران در هیچ حوزه‏ای در امنیت نیست؛ از پرداختِ حقوق‏اش سر باز می‏زنند، اخراج‏اش می‏کنند، از وسائل ایمنی و بهداشتی در مضیقه‏اش قرار می‏دهند، در ملاءعام به شلاق‏اش می‏بندند، هر اعتراض و اعتصاب‏اش را با دستگیری، شکنجه و سرکوب پاسُخ می‏دهند تا وی را به تسلیم و کرنش وادارند. این اوضاعی‏ست که در مقابل کارگران ایران قرار گرفته است و علاوه بر این‏ها، اگر بخواهیم بر نرخ تورمِ 41 درصدی جامعه و مهم‏تر از همۀ این‏ها به افزایشِ دقیقه‏ای اقلام اولیه زندگی اضافه کنیم، آن‏وقت بهتر می‏توان به موقعیتِ زندگی میلیون‏ها کارگر و دیگر توده‏های رنج‏دیدۀ جامعۀ ایران پی بُرد.

 

حقیقتاً دهه‏های مدیدی‏ست که گردونۀ اقتصادِ ایران در خدمت به سود و فزونیِ بیش از پیش سرمایه‏های بادآوردۀ طبقۀ حاکمه است، و در ادامه چهار دهه است‏که طبقۀ کارگر ایران در زیر سلطۀ سردمداران رزیم جمهوری اسلامی علی‏رغم تلاش شبانه روزی، ناتوان از تهیۀ نیازهای پایه‏ای زندگی‏ست. متأسفانه در ایرانِ زیر سیطرۀ نظام وابستۀ جمهوری اسلامی کودکان به جای حضور در سر کلاس‏ها، به نیروی کارِ خیابانی تبدیل شده‏اند، فارغ‏التحصیلان به کارهای کاذب روی آورده‏اند و هزاران انسان دردمند، و آن‏هم در عصر رشد و تکنولوژی و انبان ثروت، به گورخوابی و کارت‏خوابی روی آورده‏اند. همۀ این‏ها از سرِ خیرِ حکومت‏مداران و دولت‏مردان است و شک و شبهه‏ای نیست که نظام جمهوری اسلامی هم بمانند دیگر نظام‏های سرمایه‏داری، مولد بُحران و بانیِ تخریب زندگی سازندگان اصلی جامعۀ بشری است. خلاصه یک‏موضوع روشن است که طبقۀ سرمایه‏داری با استثمار بی‏رویه، با بگیر و به بندها و با سرکوب ممتدِ جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای قادر به ادامۀ حیات است. بر مبنای چنین واقعیاتی‏ست که ارگان‏ها، نهادها و دم و دستگاه‏های رنگ‏وارنگ وابسته بخود را به جان کارگران و قربانیان نظام امپریالیستی انداخته است تا مناسبات ناعادلانه‏اش را محفوظ نگه دارد. پس تنها راهِ رهائی از وضعیت اسف‏بار کنونی، خلاصی و در حقیقت زیر و رو کردن سیستمِ مختص با منافع طبقۀ سرمایه‏داری‏ست. مسلم است‏که نه تنها کارگران بلکه دیگر توده‏های ستم‏دیده در جامعۀ پساکُرونا، در تیررس استثمارگران، نهادها و ارگان‏های سرکوب‏گر آن قرار خواهند داشت. نظام‏هایی که هم‏واره و هم‏واره بارِ بُحران دائم‏التزیدشانرا به دوش میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش سرشکن کرده‏اند، و نظام‏هایی که خشت‏شان با دروغ‏گوئی و ریا، با دغل‏بازی و با چپاولِ اموال عمومی ریخته شده است

 

بدین ترتیب دنیای کنونی، نیاز به تغییر ریل و شفیت به سمت رشد و بالندگی دنیای برازندۀ انسان، و نیز تضمین و تأمین منافع طبقۀ کارگر و دیگر توده‏های ستم‏دیده دارد. بی‏شک تغییر آن وابسته به پس زدن و نابودی حاکمیت سرمایه‏داری از مسند قدرت است؛ وابسته به اتخاذِ سیاست‏های عملی روشن در برابر نظام‏های سرمایه‏داری و از جمله نظام جمهوری اسلامی‏ست؛ وابسته به عکس‏العملِ مناسبِ نیرو و سازمانِ مدافع یگانه طبقۀ تا به آخر انقلابی‏ست. در حقیقت سرنوشتِ سیاسی - اقتصادی طبقۀ کارگر، با عروج و با دخالت‏گری عملی سازمانِ کمونیستی گره خُورده است. چرا که ضد انقلاب حاکم بر جامعه، سازمان و دم و دستگاه‏های متناسب با منافع خود را علیۀ طبقۀ کارگر به صف کرده است و طبقۀ کارگر هم، نیاز به سازمان و سازماندهی متناسب با خواست‏ها و مطالبات خود در میادین تولیدی و نیز در درون جامعه دارد. فهمِ این قضیه و در حقیقت رفع خلاء مبارزاتی تاکنونی، از زمره وظایفِ کلیدی عنصر و نیروی متعلق به طبقۀ کارگر به حساب آمده و کاملاً محرز است‏که تا مادامی، جامعه شاهدِ عکس‏العمل بموقعِ نیروهای متعلق به جنبش‏های دمکراتیک و انقلابی و بویژه طبقۀ کارگر نباشد، دولت‏مردان حاکم هم‏چنان به استثمار و به قلع و قمع کارگران و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی ادامه خواهند داد.

 

به جا است تا همراه با گرامیداشت اوّل ماه مه، روز جهانی کارگر به این نکته تاکید شود که تنها آرمان کمونیستی، سازمان و حزب مرتبط با آن، قادر به زیر و رو کردن مناسبات امپریالیستی در اقصا نقاط دنیا و بخصوص در زیر سلطۀ نظام وابستۀ جمهوری اسلامی‏ست. پس هرگونه تعللِ مبارزاتی - سیاسی، بی‏حضوری و بی‏تفاوتی و بویژه کج‏فهمی پیرامونِ نقش پیشاهنگِ کمونیستی در درونِ جامعه، خواسته‏های طبقۀ کارگر ایران و دیگر توده‏های محروم و ستم‏دیده را به عقب خواهد انداخت. متأسفانه این‏ها نقصان‏ها و کمبودهایی‏ست که به مدت چندین دهه بر فضایِ تمامی جوامع سرمایه‏داری و نیز بر فضای جامعۀ ایران لنگر انداخته و مانع پیشرفت‏های لازمه و مکفیِ جنبش‏های مبارزاتی طبقۀ کارگر و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی شده است.

 

 

29 آپریل 2020

10 اردیبهشت 1399

نان و جان کارگران در کام و کنام دینکاران و سرمایه سالاران

برای گرامیداشت یکم ماه می، روز نان آوران جهان که شگفتا خود همچنان در سراسر جهان چپاولشده تر، گرسنه تر و زمینگیرتر مانده اند.

 

نان و جان کارگران در کام و کنام دینکاران و سرمایه سالاران

ما همچون همه سالهای گذشته به سالگرد فرخنده و امیدبخش روز کارگر" یکم ماه می" رسیده ایم، روز پُرشکوه همبستگی طبقاتی، و ایستادگی یکپارچه، سراسری و جهانی نیروی"کار" برابر ساختارهای ضدبشری و بهره کشی های ناروای "دینمداران و سرمایه داران انگل و مفتخور!"

بزرگداشت این روز گرانقدر و بویژه با این تفاوت که در این روزگاران تلخ آخوندیسم هار و مکار که بیشتر از همه گریبان ناتوانان یا"مستضعفان" فریبخورده مذهبی را گرفته، ما همزمان دچار تحدیدها و تهدیدهای ویروس کرونا نیز هستیم که کک سران و باندهای رژیم را نگزیده و آنها همچون همیشه در حال باندبازی های سیاسی، و کی بود کی بود، من نبودم غارت 4،7 میلیاردی اخیر خوداند که به اصطلاح گردنه گیران اسلامی در زیر عبای این یا آن ملا و مُکلا ناپدید شده است. ولی همین بی آبرویان، بی هیچ زمینه ای برای یاریرسانی حکومتی، آمدند و فرمان قرنطینه مجانی دادند، که برای پائینی های ندار و کارگران بیکار و زحمتکشان بیدادرس بسیاری، تاوانی گران تر و سنگین تر ساختند که نتایج بعدها روشن خواهدشد. اگرچه پیش از کرونا هم هستی کارگران و زندگی بیشماران همچنان، دچار زخم چرکین از تیغ چپاول ها، خودکامگی ها، لشگرکشی ها، جنگ ها و یارگیری های دشمنی افکن میان سنی شیعی در منطقه برای ایجاد رهبری جهان اسلام اتمی بوده، و بار تاوان و توهین آنرا" کارگران، کارورزان و زحمتکشان" بر سر و کول خود همواره می کشیده اند؛ جنایت های که بی شرمانه ایکه دین دولتی پیوسته با نام خدا و پیغمبر و با درندگی بی مانند خویش، بر ِاعمال آنها اصرارمی ورزیده، و در همه حال بر تداوم سرکوب و زندان و کشتار نیازمند مانده و حتی با این ویروس مرگبار دیدیم و می بینیم که رژیم ضدبشری به "آزاد شدن همه زندانیان عادی و سیاسی که در خطر ابتلا به کرونا بودند تن نداد، و بی رحمانه تر از ویروس کوید 19 می کشد و بر تداوم اعدام های فراوان کنونی پامی فشارد.

کارگران و مردم ما همزمان اما دیدند که با پدیداری و یورش ویروس کرونا، دین و مذهبیان هیچکاره شده و در برابر ویروس مهلک لنگ انداخته، و بی پایگی و ذهنی بودن دعاوی مذهبی شان آشکارترشد. آنها ولی کلاهبردارانه نه تنها از رو نرفتتند، بل می خواستند بر ضرورت حفظ حرمت مذهب، رهبانیت دین و طب شاش شتر و روغن بنفش در ایجاد اعتماد مردمی برجا باشند و با توهم به شبیه سازی یاری جستن از دین و قبور قم و مشهد، همچون همیشه دم یاری غیب را با ابهت بزنند که زور حقیقی کرونا توانست در قبور و دهان گشاد همه را ببندد. البته با تأخیری بلند که خیانتی مرگبار بود که دکان دینمداران روی دست قربانیان کرونا گذارد. همزمان کرونا برای باورمندان مذهبی روشن کرد که تضاد سران حکومت با منافع کارگران و کارمزدان و بی پناهان سازش پذیر نیست. از دیگرسو رسوائی های روزانه و اشکال تبهکاری ها در فساد کده های دولتی ـ ولائی، همچنین چپاولگری های ریز و درشت اسلامی ـ ملائی تنها از کام زندگی کارگران و زحمتکشان و به قیمت نابودی حق زندگی خانواده های آنهاست و این حقیقت 41 ساله نشان می دهد که زندگی و هستی قریب به اتفاق کارمزدان و زحمتکشان و تنگدستان و کارمندان برای سرکردگان حکومتی بها و اهمیتی ندارد و بازتاب 4 دهه ای آن نیز همین می باشد که دستکم امروز زندگانی کارگران، توده ها و همگان را تباه و بخاک سیاه نشانده است.

 نظام الهی ایکه جان اکثریت مردم پاکباخته و در 57 دلداده به اسلام را بلب رسانده و حالا پس از سپری شدن 41 سال سرکوب های حقوق ناچیز مدنی و ایجاد جو نظامی امنیتی و برپائی سیستم های هراسناک بگیر و بکش، و سازماندهی سیستماتیک نیروهای کمین زن ها و کنام جان بگیرهای مرگبار از معترضان و مخالفان، اینک چنین می نماید که مای کلانی بنام کارورز که گول دیانت و رحمت الهی را خورده بودیم بیدارشده ایم و با همین آگاهی و دانش امروز خود از پس و پشت عبا و پرده ی پوشیده نظام پنهانکار، دستکم ما به حکمت "خدا و ملا" و نعمت جمهوری اسلامی جان و مال دزد، بیش از پیش پی برده و با تاوان های جانی و مالی هنگفت بخوبی می دانیم که ملا و مکلا اهل کار و تلاش و کارورزی مفید به حال اجتماع نبوده و نیست. و روز کارگر مال همگان کار و مردمان تلاش پیشه است که می باید و شایسته است که بیاری همگانِ کارمزد شکوهمندانه، یکپارچه و سراسری دست در دست هم برگزارشود. چون این روز آینده ساز مال همه آنهائی ست که می خواهند زندگی نوع انسان کار و زحمت را جویاتر و پویاتر کنند؛ سنت های مزاحم را دوربریزند؛ بودن و شدن تازه تر و کاراتر را بیابند و بیازمایند و دگرگونسازی را بیآموزند و بیآموزانند.

روز کارگر مال همه کسانی که اگر آنها در دوری کوتاه و یا بلند مدت کاری نداشته و مزدی دریافت نکنند، با تفاوت های زمانی اندک، آنان دیگر خود و زن و بچه های شان"بسان این روزگار 41 ساله ی سیاه، خونین و گندزدگی بیشمار و بیکران دین دولتی بی یاورمی ماند و هستی شان در ساختار سرمایه سالاری دین پناه تباه می شود + اینکه بسیارانی ناگزیر از دچارشدگی در قرنطینه ی کوید19 که میلیون ها می باشند آنها دیگر نمی توانند بسادگی سبد زندگی بخور و نمیرشان را تأمین کرده و هستی سست و بی بر و بار خانواده را بچرخانند و بی گمان در دراز مدت هم نخواهند توانست جان سالم از هر نظام بهره کشی سرمایه سالاری و اسلامی بدربرند؛ و جای گمان بی هوده نیز وجود ندارد که بسیاری تنگدست و بیکار از شدت فقر و نداری در دخمه های بی کسی و بی پناهی خواهندمرد.

محمود جام ساز کارشناس مسائل اقتصادی در ارتباط با تاثیرات بحران فراگیری ویروس کرونا بر اقتصاد ایران به خبرنگار انتخاب گفته: حداقل 75% درصد جمعیت 80 میلیونی کشور دچار فقر معیشتى هستند؛ همچنین می پرسد چگونه می‌شود آنان را متقاعد ساخت که در حین بحران کرونا در خانه بمانند؟ در نتیجه شیوع کووید-19 در نتیجه شیوع کووید-19 اقشار متوسط، متوسط به پایین، حقوق‌بگیران، اقشار کم درآمد و دارای حقوق ثابت که قبل از کرونا نیز مشکلات معیشتى ،مالی، آموزشی و بهداشتی زیادی داشتند، اکنون صدمه بزرگی را متحمل شده اند. بنابرین همه ما می بینیم که روز همبستگی کارگران بیش از همه روز همگانی این کارمزدان و زحمتکشان پراکنده نیز هست که با دیگر کارگران درد و رنج و راه رهائی مشترک دارند.

از اینرو: طبقه کارگر ایرانی و جهانی همین 99% درصدی های کارورز و سرگشتگان بیکار و پی کار ویلان و سرخورده شده می باشند که بیشترشان اغلب بسان مهمان های ناخوانده در حاشیه ی شهرهای بزرگِ کشورهای شان بی دادرس بوده و می باشد. در حالیکه همه ی اینان اسیر در چنگال سرمایه، نوادگان همان کارگران و سازندگان راستین پیشین و کنونی جهان و هستی موجودند که خود نیز بسان پدران و نیاکان خویش، هنوز و همچنان دست کوتاه و تهی آنها و نسل آتی به دهان شان نمی رسد، یا بخش بزرگی از آنها بدون کار رسمی و نیمه وقت و با حقوق و درآمد ناچیزی که دارند بسختی زندگی می کنند یا بسیارانی که اصولا کار پیدا نکرده و بیکارند و در پی بیکاری خود خانوده شان در گرسنگی و بی سرانجامی و بی فردائی می مانند.

با اینهمه بگویم که بخشی از جریان های تندرو، سکتاریستی، حزبی و سازمان هائی نیز هستند که درک های متفاوتی از شناخت پایگاه طبقه کارگر و جایگاه اجتماعی اقتصادی سیاسی آنها در راستای دوری و نزدیکی به منافع خود در حاکمیت ساختار سرمایه سالاری می توانندداشته باشند که جای گفتمان آن در میان خانواده چپ و کمونیست وجود چشمگیر و لازم نداشته و و یا ندارد؛ ولی در هر حال فراموش نکنیم که هر کارمزدی جزو همراهان کارگران خدماتی و صنعتی و...می باشد که در دیدگاه های رنگین مبارزه طبقاتی می تواند مفید و بسود نبرد طبقاتی بینجامد؛ اگرچه همزمان این نگرش می تواند منشأ پراکندگی در میان صفوف کارگران از یکسو، و گفتمان های مارکسیستی جدال برانگیز سیاسی و ناکارآمد همچون گذشته هم باشد؛ که باید هوشیارانه و پلورالیستی تنوع دیدگاه را پذیرفت. و من اینجا از جنبش های مستقل کارگران  یا بهتر بگویم همه کارمزدانی می گویم که آنها ریز یوغ بهرکشی و کارمزدی قراردارند و نیازمند به همکاری و مبارزه مشترک در برابر بورژوازی ملاسالار هستند و آرمان آنها هم برابریخواهی و سوسیالییسم می باشد. نگاه من متوجه آنهائی ست که به نوعی با فروش کار تولیدی ـ خدماتی خود تداوم زندگی مصیبت بار خانواده شان را میسر می سازند. همه آنهائیکه اگرچه دیریست به واماندگی و بی بر و باری زندگی خود پی برده و برای دگرگونی سرنوشت تلخ خود و آیندگانش بارها به نبرد طبقاتی مرگبار شتافته و علیه دشمنان خویش که"دینمداران و سرمایه داران"باشد تن به مرگ هم داده اند، چندان که می بایست دارای توان و اراده ی متحد و سازمایافته نیستند و چنین که می دانیم به سرانجامی مطلوب نرسیده اند. همانگونه که کارگران شیکاگو در امپریالیسم تبهکار برای یکمین بار و در روز یکم ماه می 1868 فراخوان اعتصاب سراسری دادند و سپس مبارزه کردند و کشته دادند ولی همچنانکه می دانیم این مبارزه تا بامروز به ثمر نرسیده است و حتی در آمریکا جهانخوار و کانادا روز یکم ماه می بعنوان روز کارگر پذیرفته نشده تا پشتوانه انترناسیونالیسم این مبارزه بخق پراکند و ناتوان بماند و کارگران جهان در برابر این دسیسه امپریالیستی ایستاده و همبستگی ملی و جهانی خود را با غرور فریادزده و جشن می گیرند.

 

کارگران در ایران مکاران و جهان غارتگران هنوز نتوانسته بدلیل چنددستگی و پراکندگی چندان که لازم می باشد حق خود را با توان اجتماعی توده ای طبقاتی واقعی ای که دارند از ستم و بهره کشی دشمانش خود برهانند و ثروت های خویش را باپس بگیرند و یا دستکم بتواند با یکپارچگی، همبستگی و خرد آگاه جمعی، اراده مستقل سیاسی طبقاتی صنفی خود را بعنوان نیروی موازنه سیاسی در برابر سرمایه سالاران چنان یکدست کرده و سازماندهی دهند که مبارزه طبقاتی و مستقل آنها بخش بزرگ حکومت ها باشد! و دریغا که دشمنان رنگین اش همچنان با اهرم فریب دینی، ائتلاف دین و سرمایه، و تسلط قدرت اقتصادی و ابزارهای مقتدر نظامی باهم برابرشان گذارده می شود و بخش بزرگی از طبقه ی کارگر ایران و جهان نیز دریغا هنوز به توان شگرف طبقاتی خویش پی نبرده و دست نیافته است. پس به امید آن آگاهی و سازمایابی مستقل و متحد و یکپارچه! با شادباش روز گارگر بر همه کارگران و کارگردوستان.

 بهنام چنگائی ـ دهم اردیبهشت 1399

 

نیونرمال

علی ناظر: نیونرمال

https://www.didgah.net/khabarMaghalehMatnKamel.php?id=29458 

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن

دور دوم کرونا در حال گسترش است، رژیم اسلامی باز هم در حال لاپوشانی، انکار و بی توجهی به زندگی اکثریت مردم و میلیونها خانواده کارگری در حال تحمل فقر، بیکاری و گرسنگی بیشتر است. در چنین شرایطی و هنگامی که مردم آخرین چندرقازهای زندگیشان را در یک ماه و نیم گذشته صرف کرده اند، در شرایطی که بجای تامین کامل زندگی مردم، رژیم اسلامی پیشنهاد ناچیز یک میلیون تومانی، تنها به تعداد سه میلیون نفر را می دهد و البته آنهم با کسری ماهانه از یارانه های ناچیزشان.

حکومت اسلامی در بی مسولیتی کامل در قبال شهروندان جامعه روز ۲۵ فروردین دستور بازگشائی بسیاری از مراکز خرید و کار را می دهد و مردم فقر زده بناچار راهی مراکز کار، خیابانها و بازارها می شوند و همین بی مسولیتی دولت شروع دور دوم کرونا و کشتار وسیعتر را بدنبال خواهد داشت و همین گزارشات سانسور شده خود حکومت دروغ و ریای اسلامی در سطح استانها حكایت از گسترش روز افزون کرونا را دارد.

طبق آخرین آمار منتشر شده توسط دانشگاه علوم پزشکی استان کردستان تا روز دوشنبه هشتم اردیبهشت، آمار مبتلایان و جانباختگان کوید ۱۹ از این قرار است.  سنندج ۲۸۵ مبتلا و ۲۰ نفر جانباخته، سقز ۲۸۳ مبتلا و ۳۲ جانباخته، بانه ۱۴۶ مبتلا و ۱۶ جانباخته، قروه ۹۷ مبتلا و ۱۹ جانباخته، دیواندره ۷۶ نفر و ۴ جانباخته،  مریوان ۷۰ نفر مبتلا و ۶ جانباخته، کامیاران ۶۳ نفر مبتلا و ۹ جانباخته، دهگلان ۶۱ نفر و دو نفر جانباخته، بیجار ۵۰ نفر و ۸ جانباخته و سروآباد با ۲۰ نفر مبتلا.

طبق همین گزارش آمار رسمی کل مبتلایان استان کردستان تا روز نهم اردیبهشت به ۱۱۵۱ رسیده و جانباختگان به ۱۱۶ نفر و همین آمار نشان می دهد که از میان کل ۲۸۷۰ نفر آزمایش شده بیش از ۴۰ درصد از آنان به کرونا مبتلا بوده اند.

از طرف دیگر نهادهای مردمی مقابله با کرونا در بسیاری از شهر و روستاهای کردستان همچنان با از خود گذشتی مشغول تلاش برای مهار کرونا هستند. طبق گزارشهای منتشره در باره فعالیت نهادهای مردمی مبارزه با کرونا در همین هفته کمیته محلات پیرانشهر اقدام به توضیح پکج های مواد عذائی شامل تعدادی از اقلام ضروری مورد نیاز ده خانوار و همچنین کمک مالی نقدی به تعدادی و تلاش برای بخشش اجاره های معوقه برخی از مستاجران و تمدید قرارداد واحدهای مسکونی از سوی مستاجرین صورت گرفته. همچنین واحد مردمی محله گریاشان در شهر سنندج به ضد عفونی و گندزدائی این محله پرداختند. از طرف دیگر روز سوم اردیبهشت کمیته مردمی شهرک کانی دینار و جوجه سازی در نزدیکی شهر مریوان با کمک کمیته مردمی محلات مریوان شروع به فعالیت کردند و جوانان این شهرکها به گندزدائی و ضد عفونی کردن محلات پرداختند. حكومت دزدان و قاتلان اسلامی در شرایطی که به خواسته های رفاهی و معیشتی مردم سراسر کشور جواب سربالا می دهد و مسئولیتی نمی پذیرد، تنها یک قلم از دزدیهای آقازاده ها و حكومت دزدان، ناپدیدی ۵ میلیون دلار است که همین رقم می تواند زندگی میلیونها نفر را برای ماهها تامین کند. 

۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

 

Yadi.mahmodi@gmail.comTelegram: @YadiNar

 

ایسکرا  ۱۰۳۸

 

April 28, 2020

جنبش دستمزدها؛ کجای کار هستیم؟

۱- مقدمه

۲- یک مثال و هنوز صورت مساله

۴- یکبار دیگر، کجای کار ایستاده ایم؟

۴- طبقه کارگر و "زنجیر" دستمزدهای معوقه.

۴- افزایش دستمزدها و "جنبش کنترل تولید".

۵- دستمزدها: مبارزه ای در "زندان" جمهوری اسلامی.

۵ - جنبش برای افزایش دستمزد در ایران چگونه خواهد بود؟

اول: اهداف جنبش دستمزد در ایران.

۶ - تامین زندگی شایسته برای خانواده کارگری

    ۶ - تامین و تقویت صف سوسیالیستی.

۶ تامین و تقویت هم سرنوشتی و وحدت در صفوف سراسری  

۶ - دوم: شاخص ها و عرصه های متمایز کننده جنبش دستمزد

۶ - مبارزه رفرمیستی یا رادیکال؟

۶- مبارزه در زمین سیاسی یا اقتصادی؟

۶- دستمزدها و مبارزه تعرضی و طلبکار.

۷-  دستمزدها و بسیج توده ای..

۷- دستمزدها و دانشگاه و محیط های آکادمیک...

۷- دستمزدها و مجمع عمومی.

۷- دستمزدها و محلات..

۸- دستمزدها و بیکاران.

۸- دستمزدها و سنت های کارگری: (اضافه کاری، صندوقهای مالی، )

۸- دستمزدها و تعاونی.

۸- سوم: ساختار دستمزدها، مبارزه فابریکی و سراسری..

۸- افق سازمان یابی توده ای و سراسری طبقه کارگر.

۹- همه راهها از شوش و هفت تپه آغاز میشود...  

 

مقدمه

مختصات جنبش کارگری در عرصه دستمزدها، یا شاید بتوان آنرا مختصرا جنبش دستمزدها نامید، چیست؟

این تفکیک و مرزبندی، و انتظار شناخت مختصات، شاید  برای یک جنبش که در موضع دفاعی و در مقابل سرکوب گسترده و سازمان یافته راه به جلو باز میکند، تا حدی "غیر منصفانه" بنظر برسد. پر واضح است که  مطالبات و خواستها در تنگنای  دشواری های متعدد در هم میجوشند و در مقابل فشارهای امنیتی دائما قالب عوض میکند. بعلاوه اخبار منتشر شده قابل اطمینان نیست، و نباید دست کم گرفت که  کل اعتراض و مبارزه مدنظر خواه نا خواه از فیلتر مسموم خانه کارگر نیز  گذشته  و در نتیجه گمراه کننده باشند.

اما کماکان میتوان و مهم است که از جنبش کارگری سخن گفت و روی مختصات آن در زمینه دستمزدها  مکث کرد. در تاریخ معاصر و در مقابله با جمهوری اسلامی، در شرایط بسیار دشوارتر پلیسی دوره های مبارزاتی معین و با شاخص های  قابل قبول را میتوان سراغ گرفت. مقابله با قانون کار در دهه شصت یک مثال گویاست. طرد شوراهای اسلامی در (حدوداً) دهه هفتاد  گویاتر است.  کمتر روایتی از تاریخ معاصر جنبش کارگری را بدون اشاره به این دو دوره میتوان  یافت. همه روایت ها از خودآگاهی  حاصل از مبارزات دوره های مزبور نوشته اند.  

تاکید نوشته بر این است که، دستمزدها و جنبشی برای افزایش آن با ریشه در گرایش دائمی و ذاتی سرمایه در کاهش هزینه نیروی کار یک شاخص مهم و اجتناب ناپذیر در ترسیم موقعیت  طبقه کارگر، و متعاقبا، جبهه های اصلی نبرد و چگونگی پیشروی در مقابل بورژوازی است. سرمایه در ایران  با تعلق به کشورهای تولید "کار ارزان" و بخصوص امروز در رقابت با کشورهای کامبوج،  ویتنام، هند و بنگلادش  موقعیت بسیار دشواری را در مقابل معیشت و دستمزد  طبقه کارگر قرار داده است.

کشمکش بر سر دستمزدها از زندگی طبقه کارگر تفکیک ناپذیر است. برداشت معین و قابل تشخیصی از این کشمکش بخش مهم و تعیین کننده از خود آگاهی طبقاتی کارگری در هر مقطع زمانی است. هویت  هر کارگر، چه هویت فردی و چه جمعی، جایگاهی که برای اراده و توقعات خود قائل است، افق انتظارات او از جامعه، روابط پیرامونی، ارزشها و بسیاری جلوه های شخصیتی او تحت تاثیر کشمکش کارگر بر سر دستمزدها شکل میگیرد، و از آن تاثیر میپذیرد. این کشمکش خصلتا علنی و اجتماعی است. کارگر همیشه و همه جا با مقوله شرافت کاری و بلافاصله با مقوله حق طلبی بخصوص حق طلبی جمعی شناخته شده است.  دستمزدها محک  برجسته حق طلبی است.  کشمکش بر سر دستمزد در قالب یک جنبش تولید و بازتولید میشود ، بشدت پویا است، قالب و رنگ عوض میکند، اما دائمی است. اگر سرمایه با همه قدرت و ظرفیت طبقاتی خود، چه در سطح فابریکی و چه در سطح اجتماعی، چه با ابزارهای سرکوب و قانون، با توطئه، و چه با ابزارهای آکادمیک یا فرهنگی و اخلاقی  از  تلاش بی وقفه از عقب راندن توقعات و سطح زندگی کارگران دست بردار نیست؛ کار کمونیستها و رهبران کارگری دامن زدن به یک جنبش دستمزد است که تمام نیروی طبقاتی را بسیج کند، در این مبارزه استمرار و پیوستگی را تضمین نماید، افت و خیزها را، دشواریهای امروز را به فردای امید بخش متصل نگه بدارد  ... و همه اینها در گرو دامن زدن و شکل دادن به یک آگاهی جمعی است: "از دستمزدها چه خبر؟ کجا ایستاده ایم، کجا داریم میرویم و چگونه؟".  

سوابق مبارزه کارگری در ایران، همچنین خاطره و تجربه یک انقلاب  با رگه های تند کارگری، بورژوازی در ایران را وادار ساخته است که در زمینه دستمزدها دست پیش بگیرد. سناریوی سالانه شورای عالی کار  با تشریفات مسخره، با  رنگ و روی رسوای حکومتی، در عین حال به یک نیاز عینی پاسخ میدهد، ریشه در  واقعیات عینی دارد، باز تولید میشود و ماندگار است.  "مذاکرات" سالانه شورای عالی کار و با شرکت "نمایندگان کارگران" آن راهی است که دستمزد کارگران در ایران را رقم میزند. مولفه های متعددی از این پروسه مورد مخالفت جدی کارگران است. مقاومت در مقابل این سناریو  زیاد است، اما کماکان همین چهارچوب مبارزه بر سر دستمزد در ایران را تشکیل میدهد.  این سناریو مداوما طبقه کارگر را عقب میکشد، پراکندگی میافریند، از درون فاسد میسازد.

مبارزه بر سر دستمزدها در قالب مذاکرات سالانه شورایعالی کار انتخاب طبقه کارگر نبود.  از طرف بورژوازی و حکومت آن دست و پا شد و به  طبقه کارگر تحمیل شده است.  آیا میتوان از شکل گیری یک جنبش دستمزد کارگری در مقابل آن،  و یا کلا تحت تاثیر آن سخن گفت؟

این نوشته کنکاش در مبارزه طبقه کارگر در عرصه دستمزدها  را در دستور دارد و حرف حساب آن در این خلاصه میشود که جنبش کارگری در ایران "زمین بازی"، شرایط و قواعد بازی و داوری  را یکجا از بورژوازی (و نه فقط جمهوری اسلامی) پذیرفته است. تلاش برای برجسته کردن سرنخ هایی در مبارزات جاری در جهت باز تعریف یک جنبش روشن و خود آگاه بر سر دستمزد هدف نوشته را تشکیل میدهد. این بحث ایجاد تشکیلات توده ای کارگری در سطح فابریکی و بخصوص در سطح سراسری را در خود نهفته دارد و بر این عقیده استوار است که دیدگاه و سیر یکسر متفاوتی را به بحث میگذارد. خیلی خلاصه، این مبارزه بر سر دستمزدها است که با همه دینامیسم  و ضرورت خود، میتواند بصورت  لوکوموتیو جنبش کارگری  در زمینه تشکل یابی توده ای و سراسری  راه به جلو باز کند.

یک مثال و هنوز صورت مساله

کشمکش بر سر قانون کار در دهه ١٣٦٠ مثال بسیار گویا است. در دل شدیدترین موج سرکوب، زمانی که جمهوری اسلامی  ابتکار عمل طرح و پا دادن به بحث قانون کار را در سطح سراسری در محافل و رسانه ها در دستور قرار داد، فعالین کارگری چپ فرصت را "قاپیدند". یک فرصت استثنایی بسیار مغتنم برای سطوح مختلف مبارزه کارگری فراهم آمد. کارگران پیشرو مجال فعالیت یافتند، انواع ابتکارات برای اعتراض و فعالیت مشترک میان کارگران واحدها و بخصوص تحرکات فرا فابریکی شکوفا شد. از همه مهمتر زمینه  اتحاد گرایشات مختلف بطور جدی جان گرفت. نباید فراموش کرد  که عرصه قانون کار برای بسیاری از فعالین کارگری تازگی داشت. خود موضوع، ضرورت آن و اشتیاق کارگری موتور محرک تجمع و همکاری ها گردید و راه خود را به جلو باز میکرد. این حرکت هر چه جلوتر رفته و بزودی فصلی بنام "جنبش قانون کار" در تاریخ مبارزاتی طبقه کارگر زیر پای خود را سفت کرد.

تفاوتها در تمام سطوح میان جنبش کارگری امروز و سی سال پیش بسیار است، تعادل قوا و ستیزه جویی، رواج اعتصاب و تجمع، وجود تشکل ها و چهره های خوش نام  و آبدیده،  سهولت دسترسی و همکاری فی مابین رهبران کارگری از طریق اینترنت و خارج کشور،  امکان دسترسی توده کارگر به رهبران و ارگانهای رهبری خود  و غیره، شرایط مبارزاتی را فرسنگها به جلو رانده است.  

به موضوع دستمزدها بازگردیم. آیا نمیتوان انتظار داشت در زمینه دستمزدها نیز قالب شورای عالی کار جمهوری اسلامی، زمینه ساز شکل گیری یک جنبش دستمزد اصیل کارگری شود؟ آیا نمیتوان انتظار داشت کارگر "خر خود را براند"؟ در ادامه نوشته این سرنخ را تعقیب میکنیم که سالهاست که بخش بزرگی از"خانواده" جنبش کارگری با بیانیه ها و محاسبات خود بطور موازی با شورای عالی کار از پهلو نقشه خود را تعقیب میکنند، در سطوح مختلف و باندازه وسع خود در فشار به شورای عالی کار نقش ایفا نمایند.   طبقه کارگر شرایط عینی مبارزه را انتخاب نمیکند، هنر اصلی او در تشخیص بهترین راه در تغییر این شرایط است. شرایط عینی و راه تغییر آن در زمینه دستمزدها صورت مساله این نوشته را تشکیل میدهد.  

 

 

یکبار دیگر، کجای کار ایستاده ایم؟

 

سال ١٣٩٩ با تعرض به دستمزدهای کارگران در ایران آغاز شد. مصوبه شورای عالی کار سطح دستمزد پایه را رسما پایین تر از سطح تورم و خط فقر بانک مرکزی رقم زد. به این ترتیب حتی از نمایش مذاکرات و تشریفات فریبکارانه جهت اجرای قانون  نیز چشم پوشی گردید.  آش بقدری شور بود که صدای اعتراض خانه کارگر و بخشی از مجلس و دولت هم درآمد.

این رقم با احتساب تورم عملا و رسما کاهش دستمزد، و با احتساب خط فقر یک تعرض آشکار به دستمزد و حمله به معیشت قریب به ٤٠ میلیون عضو خانواده  کارگری در ایران است.  هیچ کس، از مقامات و سخنگویان دولتی منکر پیامدهای مخرب و ویرانگر آین مصوبه بر زندگی مردم زحمتکش آن جامعه نیست. در بطن نارضایتی از دستمزدهای بشدت نازل و ناکافی چند بیانیه و از جمله از طرف سندیکای  کارگران نیشکر هفت تپه پرچم مطالبه دستمزدی معادل سه برابر سطح مصوبه شورای عالی کار را برافراشت.  بیانیه های مشابه و بطور موازی چه در سال جاری و چه در سالهای قبل کم نبوده اند. هیچ چیز نمیتواند از ارزش و جایگاه این اقدامات بکاهد، همزمان هیچ درجه از احترام به یک بیانیه نمیتواند  باندازه تبدیل آن  به  یک پرچم چاره جویی و در بکارگیری آن در مبارزه عملی،  ملموس و واقعی و موثر قلمداد گردد.

از یک بیانیه کارگری انتظار میرود پرچمی را در مقابل ارقام دولتی بلند کند. میخ توقعات واقعی کارگری را بکوبد. اما یک بیانیه برای نزدیک شدن به واقعیت باید بتواند نیرو جمع کند، باید در راه و روشهای مبارزاتی دندان پیدا کند تا در عمل بترساند، گاز بگیرد و راه به جلو باز کند.  در عین حال بیانیه مد نظر ما نه بر زمین بکر بلکه بر روی زمین آماده و شخم زده است که جان میگیرد. ارتش طبقه کارگر در مصاف دستمزدها نمیتواند در حال آماده باش در خیابانها بسر ببرد، اما سنت های شناخته شده و قوی، روشهای امتحان پس داده است که سنبه پر زور لابلای سطور بیانیه ها را به نیروی واقعی تبدبل میکند. 

قطعنامه های آلترناتیو از یک اعلام موضع فراتر نرفته، قصد دامن زدن به تحرک را نیز در خود ندارد. در این روند، هر ساله و امسال نیز، طبقه کارگر در ایران، از انگیزه، قطب نما و خون لازم برای بسیج پیکر مبارزاتی خود در گرداب دستمزدها کم می آورد. . این روند دور باطل است که هیچ راهی برای خلاصی در افق خود نشان نمیدهد. این اعتراض علیه دستمزدها هست، اما نشانی از جنبشی برای تغییر دستمزدها ندارد، پلاتفرمی برای تغییر و قدمی در استحکام سنت های مبارزاتی در این راه نیست. در ادامه خواهیم دید که  در این میان قبل از هر چیز مشکل آنجاست که ظرفیت های مبارزاتی کارگران بکار گرفته نمیشود.   

طبقه کارگر و "زنجیر" دستمزدهای معوقه

طبقه کارگر در ایران باید خود را از زنجیر دستمزدهای معوقه برهاند. همانقدر که واحدهای بحران زده واقعی است، عکس آن بمراتب صادق تر است. فضای ضد رژیمی اپوزسیون راست بورژوایی و برداشت "آخوندهای دزد نفهم بر اداره مملکت" ابعاد واقعی استثمار و بهره کشی بورژوایی را از چشم کارگران پنهان میکند، و بعلاوه، مهمتر آنکه بخش بزرگتر، مهم و موثر طبقه کارگر در اقتصاد ایران را از هر گونه توقع و انتظار برای ایفای نقش در راه منافع خود و سایر هم طبقه ای های خود در عرصه دستمزدها "معاف" میکند؛ و یا این نقش را به حاشیه میبرد. غیر قابل تصور است چگونه قطبهای صنعتی ایران در بحبوحه  وسیع ترین تشنجات طبقاتی، نا فعال مانده و به نقش دردناک حاشیه خود تن داده اند.    

مبارزه برای دستمزدهای معوقه حیاتی و اجتناب ناپذیر است. با اراده کسی نه در دستور قرارمیگیرد، و نه با اراده کسی از دستور خارج میشود. این مبارزات باید پیروز شود و تنها راه  پیروزی در آن اتحاد کارگری همان واحد و حمایت فعال گسترده محلی و سراسری است. اما همزمان، حتی برای بیشترین کمک برای پیروزی در موارد دستمزدهای معوقه هم که شده، باید تفکیک "جنبش دستمزدها" را رسمیت بخشید و جا انداخت. کارگران واحدهای سود ده و موثر در صورت وجود یک تحرک حول دستمزدها مسلما از زمینه و امکان بسیار بیشتری در همبستگی با هم سرنوشتان خویش در مقابله با حق کشی آشکار دستمزدهای معوقه برخوردار خواهند بود.

هبچ چیز بر حق تر از طنین مبارزه علیه دستمزدهای عقب افتاده در دل یک جنبش برای دستمزدها نیست؛ جنبشی که در همه لحظات خود سنگ بخش همکاران خود علیه دزدان دستمزد را به سینه نزند، ربطی به کارگر ندارد؛ اما همزمان تقلیل جنبش افزایش دستمزد به بیرون کشیدن دستمزد از گلوی کارفرمای کلاش از موضوع اصلی فرسنگها فاصله دارد، موضوع بحث جنبشی تعرضی برای افزایش دستمزدها است.   

افزایش دستمزدها و "جنبش کنترل تولید"

تا همین جا باید روشن شده باشد و تاکید بر آن در ادامه موضوع ضروری است که این نوشته  دستمزدها را در قالب یک جنبش مطالباتی و در کانتکس سوسیالیستی و نه رفرمیستی آن مد نظر دارد. استدلال علیه مواضع کنترل تولید امر این نوشته نیست.  همین قدر اشاره لازم است که بخصوص در مواجهه با واحدهای بحران زده و مبارزات دستمزدهای عقب افتاده شعارهای "لغو خصوصی سازی" و "کنترل کارگران"، موضوع دستمزدها لاینحل مانده و به عقب انداخته میشود، همانطور که اشاره شد، از موضوع بحث نوشته خارج است.

دستمزدها: مبارزه ای در "زندان" جمهوری اسلامی

با کمی فاصله و در یک نگاه ساده تصویر بزرگ و ماکرو از آنچه "مبارزه بر سر تعیین دستمزدها در ایران" نامیده میشود، مایه حیرت میگردد.  زمین بازی و قواعد بازی، تعریف پیروزی، همگی طبق امیال و منافع بورژوازی چیده شده است. این بخودی خود، بعد از چهل سال کشمکش بی وقفه خونین طبقاتی و بخصوص درزمینه محوری دستمزدها مایه تعجب و سراسیمگی است.

در پایه ای ترین سطح، سناریوی مذاکرات شورای عالی کار و تعیین دستمزد سالانه باید تغییر یابد، دگرگون گردد. آنچه هست یک نسخه کمدی از ساختار مورد نظر پلاتفرم کارگری تعیین دستمزدها است.

اول، نمایندگی کارگران باید توسط انتخاب آزادانه مستقیم خود کارگران صورت گیرد.

دوم، پروسه مذاکرات باید توسط ارگانها و تشکیلات مستقل کارگری قابل بازرسی و نظارت باشد.

سوم، این مذاکرات باید علنی و در دسترس همگانی پیش برود، تا امکان هرگونه تطمیع و یا ترساندن و توطئه علیه نمایندگان به حداقل برسد.

چهارم، توده کارگر باید بتوانند با حق اعتصاب و تجمع با حق نظارت مستقیم  اعمال اراده کنند.

پنجم، شرکت دولت بعنوان طرف سوم در مذاکرات باید لغو گردد. در وضعیت فعلی دولت در هیبت یک رای اضافه برای طرف کارفرما، بعنوان اتوریته تعیین نرخ تورم و معیار معیشت، و در مقام اتوریته برتر در چگونگی برگزاری جلسات و تعیین حرف آخر نقش بزرگی را به خود اختصاص داده است.  

ششم، علاوه بر رسانه ها،  خود دولت با ارگانهای دولتی مثل بانک ها و موسسات  مالی و یا اتوریته های دانشگاهی حجم عظیمی از پروپاگاند را علیه خواست های کارگران برپا میکنند. باید این مجاری و این سم پراکنی ها خنثی بشوند.

آیا این شرایط دست یافتنی است؟ با توصیف این شرایط، میتوان انتظار داشت روزی از روزها دستمزدها معادل تورم و معادل نیازهای واقعی یک خانواده کارگری مورد تصویب قرار بگیرد؟   

نیازی به شواهد و نیازی به تجربه بیشتر نیست که بتوان به هر کارگر و به هر فرد، هر چقدر خوش باور، قبولاند که پروسه تعیین دستمزد پایه در ایران یک نمایش ضد کارگری و بخشی از یک سیاست سرکوب کارگری است. اما بلافاصله با این سوال مواجه میشویم که آیا آلترناتیوی در مقابل آن میتوان سراغ گرفت؟ 

جنبش برای افزایش دستمزد در ایران چگونه خواهد بود؟   

جواب روشنی برای این سوال و رو به آینده  وجود ندارد، جواب حاضر و آماده ای برای آن نمیتواند وجود داشته باشد. همانطور که در مورد خصوصیات نوزادی که هنوز بدنیا نیامده بسختی میتوان اظهار نظر نمود. آیا چهارچوب جاری مذاکرات سالانه سه جانبه را پذیرفته و ادامه خواهد داد؟  ابزار بسیج و اشکال ابراز وجود ابن جنبش چگونه خواهد بود، آیا نمایندگان منتخب از طریق نوعی انتخابات، یا از طریق توکل و اعتماد به  تشکل های معین  کارگری موجود تعیین خواهند شد؟

جوابی برای این سوالات نیست و راستش ضروری هم نیست. یک جنبش و مبارزه اجتماعی توسط انسانهای زنده و متاثر از شرایط اجتماعی شکل میگیرد، نحوه واکنش جمهوری اسلامی به چم و خم های آن تاثیر تعیین کننده خواهد داشت، از روابط خارجی، از قیمت نفت، از محاصره اقتصادی امریکا، از وضعیت خاورمیانه و تکلیف سیاست سرمایه گذاری غرب در ایران تاثیر میپذیرد.   تحولات درونی جمهوری اسلامی و چشم اندازهای تحولات منطقه ای، و نضج آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی در ایران مستقیما تعیین کننده است.  بدون تردید در هر صورت اعتراضات و کشمکش های کارگری صحنه سیاست ایران را ترک نخواهد کرد. و برای اینکه این اعتراضات بصورت یک جنبش قدرتمند وجود داشته باشد و به پیروزی برسد، تکیه به سه محور اصلی غیر قابل اجتناب است.

 اول: اهداف جنبش دستمزد در ایران

ایران جامعه ای کاپیتالیستی تمام عیار و درگیر کشمکشهای طبقاتی حاد است. بحران اقتصادی، شکاف و جدالهای عمیق در بالا، تنش های منطقه ای، تداوم بحران اقتصادی جهانی و منطقه ای ، گره کور سرمایه گذاری خارجی و محاصره اقتصادی،  و موارد حاد متعدد دیگر  دامنگیر  طبقه کارگر، زندگی و طبعا بیش از هر چیز دامنگیر مبارزات کارگری نیز هست. طبقه کارگر در ایران در مقابل یک حکومت سرکوبگر هار و در عین حال در مقابل موجی از جریانات فکری و سیاسی دست راستی راه خود را بجلو باز میکند. حق طلبی کارگری نه فقط بیحقوقی و تباهی و فقر بلکه در عین حال آراء نئولیبرالی، ناسیونالیستی و "باز سازی ایران آزاد و آباد بر گرده کارگر مطیع و کارکن" را نیز در مقابل خود دارد.

اهداف و مضمون جنبش دستمزدها را در موارد زیر میتوان بطور خلاصه بیان کرد:

تامین زندگی شایسته برای خانواده کارگری

ایران جهنم دستمزدها است. دستمزدهای ناچیز و ناکافی و پیامدهای توام با فقر و فلاکت عمومی در ابعادی هراسناک حیات یک طبقه متشکل از چهل میلیون نفر را در پرتگاه نیستی قرار داده است. یک جنبش قدرتمند دستمزدها یک ضرورت حیاتی و فوری برای نجات نسلی است که در فلاکت و تحقیر با تباهی دست و پنجه نرم میکند.           

تامین و تقویت صف  سوسیالیستی

مبارزه برای دستمزدها جز با حمله به پایه های نظام سرمایه داری ممکن نیست. مبارزه برای دستمزد نمیتواند همزمان به مصالح و منافع سرمایه متعهد باشد.  دستمزدها شاهرگ حیات نظام سرمایه داری و موثرترین اسلحه آن در خنثی کردن دستاوردهای دوره ای کارگران است. مبارزه بر سر دستمزدها چاره ای ندارد جز اینکه پایه های نظام سرمایه داری را هدف قرار دهد.  

تامین و تقویت هم سرنوشتی  و وحدت در صفوف سراسری

مبارزه بر سر دستمزدها کشمکشی بسیار گسترده و در تعداد بیشمار و متنوعی از نبردهای فردی، در کارخانه و در سطح سراسری؛  جریان دارد. مبارزه بر سر دستمزدها در دسترس ترین میدان اعتراض و بسیج کارگران است و در عین حال براحتی میتواند عامل شکاف و تردید و بدبینی میان صف کارگران گردد. جنبش دستمزد در هر قدم از وحدت کارگران تغذیه میکند، از وحدت کارگران نفس میکشد،  فلسفه وجودی  و حکمت آن تلاش بی وقفه در راه همبستگی کارگری، اعتبار میگیرد.   

دوم: شاخص ها و عرصه های متمایز کننده جنبش دستمزد

مبارزه رفرمیستی یا رادیکال؟

به طریق اولی جنبش دستمزد در ایران یک مبارزه رادیکال و انقلابی است. صندلی "رفرمیسم" از قبل و با تمام ظرفیت در اشغال خانه کارگر است. سرمایه در ایران در ساختار نیروی کار ارزان هیچ وقت میدان مانور اصلاحات نبوده است. قانون و مناسبات کار و تولید بر نفی امکان دخالت و تغییر بر اساس رای و اراده و منافع کارگران استوار است. این الزاما  به معنای قانونمندی "همه یا هیچ" نیست، آلترناتیو سازش و عقب نشینی را رد نمیکند. این تاکیدی بر این واقعیت است که هر گونه اصلاحات در گرو فشار و مبارزه، مستلزم افق و توقعات بالا است، باید بورژوازی را  به مرگ گرفت تا به تب راضی شود.

در یک بیان زمینی امید به آلترناتیو شورای عالی کار، تنها  شرط بندی روی شارلاتانها است. چند درصد بالاتر و یا امید بستن به  "هر ذره بهبود خود غنیمتی است"   از خود فریبی آشکار فراتر نمیرود.

مبارزه در زمین سیاسی یا اقتصادی؟

مبارزه بر سر دستمزدها و بویژه در قالب یک جنبش از مبارزات بهم پیوسته، قطعا یک مبارزه سیاسی است. ربطی به کارگران ندارد، از طرف دولت سیاسی شده است. عدم پرداخت مزد در ایران عملا قانونی است و در عوض مطالبه دستمزد، تا چه برسد مبارزه برای افزایش آن مترادف سنگین ترین مجازات قانونی به حساب میاید. تبلیغ و اراده و اقدام برای افزایش دستمزد به معنای لغو قانون کار، اختلال در تولید و مغایر مالکیت و منافع کارفرما و مستوجب مجازات  است... در این مناسبات به میان کشیدن مرزهای اقتصادی و سیاسی درباره مبارزات کارگری مسخره است. "خواست ما صنفی است" یک دام رندانه از جانب دولت برای خود سانسوری و نزول انتظارات و مطالبات صف اعتراض کارگری است. در حالیکه خود دولت ساده ترین اعتراضات اقتصادی کارگری را در هم میکوبد،  شرط و شروط  و بهانه گیری علیه کارگران و اعتراض آنها تمام شدنی نیست.

دستمزدها و مبارزه تعرضی و طلبکار

مبارزه بر سر دستمزدها در قالب فعلی، با تصویر کارگر بی پناه و مظلوم نمیخواهد و نمیتواند سنگر منافع کارگران باشد. سال پس از سال، فصل دستمزدها میدان گستاخی و نمایش حق بجانبی و طلبکاری کارفرمایان بوده است که اراده و منافع خود را به برخ جامعه بکشند، سود جویی خود را عین منافع جامعه مشروع و بر حق جلوه دهند، از قانون و بودجه عمومی باجگیری کنند... فصل دستمزدها در قالب فعلی، در غباب حق طلبی کارگری در واقع روز جشن و تثبیت منافع کارفرمایان است. اینرا باید از بنیاد عوض کرد.

یک جا و در یک تاریخ معین باید این ورق برگردد. فصل دستمزد باید مثل مور و ملخ عناصر، شخصیت ها و فعالین کارگری، از بخش های مختلف و صنایع کلیدی را جلوی صحنه براند تا از نقش و ارزش و نقشه خود بگویند. به اعتبار سایت ایلنا چند مواجب بگیر خانه کارگر به سخنگویان و متخصص های امور کارگری ایران جا زده شده اند. صنایع و معادن و تولیدات از زبان کارمند وزارت کار و صنایع و معادن شناخته میشوند، اما   پتروشیمی ها و نفت، از فولاد و ذوب آهن و غیره جز در عکس های سوانح کار، با چهره کارگری خود شناخته نمیشوند.

جامعه را باید با سخنگویان کارگری که به پشتوانه تجربه مستقیم روزانه خود از روندها و سیاستهای تولیدی و اقتصادی حرف میزنند، بدیل ارائه میدهند، و دولت و کارفرما را چلنج میکنند، اشباع نمود.  

دستمزدها و بسیج توده ای

دستمزد کارگران یک پدیده مهم اقتصادی و سیاسی مهم جامعه است. بخش مهمی از بودجه، قدرت خرید، کیفیت محصولات، موازنه ای در سطح تورم، اقتصاد ملی، سلامتی  عمومی و بسیاری مفاد مهم جامعه را رقم میزند. در پی دستمزدهای پایین بلافاصله چهره محلات حاشیه نشین، کودکان کار در چهار راهها، دست فروشی، میزان اضافه کاری و بسیاری مسایل اجتماعی بطور مستقیم تاثیر میپذیرند. دستمزدها فقط امر کارگران نیست، دستمزدها یک پدیده بزرگ اجتماعی است. اما در سطوح مختلف اجتماع در مدارس در گذر و در شهر از حمایت کارگران خبری نیست! 

دستمزدها و دانشگاه و محیط های آکادمیک

دانشگاه ها و  دانشجویان یکی از مهمترین و گرمترین محیط های نبرد بر سر دستمزدها است. برای بورژوازی این فصل فرصتی است که افکار عمومی را با زبان پر نفوذ جوانان و اتوریته های آکادمیک مسموم کند، نسبت به کارگر و جنب و جوش آن بدبین و یا بی تفاوت نماید.

دانشگاهها دارای سوابق درخشانی  در دفاع از مبارزات کارگری هستند، چپ و حق طلبی  در محیط های دانشجویی همیشه دست بالا  داشته است. جا دارد، انتظار میرود و ضروری است که جنبش دستمزد کارگری در محیط های دانشجویی ریشه بزند، سخنگویان سیاستهای دست راستی و بورژوایی را رسوا کند، باد به بیرق حق طلبی کارگری بیاندازد، رهبران و اتوریته ها و مواضع کارگری را بشناساند؛ و موتور محرکه یک فستیوال مبارزاتی کارگری و بخش تفکیک ناپذیری از جنبش  دستمزدها عمل کند ...     

دستمزدها و مجمع عمومی

یک جنبش قدرتمند دستمزدها باید بتواند به بسیج و دخالت فعال توده وسیع کارگری متکی باشد.  مجمع عمومی کارگران شناخته شده ترین و بهترین ابزار این کار است. تاکید بر مجمع عمومی بخاطر امکان دخالت هر کارگر در هیبت یک فرد، یک موضع، یک اراده، یک تصمیم و نه فقط در هیبت یک رای در جمع همکاران است.  مهم است که سطوح مختلف مسایل مربوط به  دستمزدها، سیر تا پیاز کشمکش ها در اشکال گوناگونی از مجامع عمومی  به بحث گذاشته شود، نظر رفقای کارگر با حوصله مجال طرح پیدا کند و ثبت شود.  پس از استماع نظر کارگران تصمیمات به رای گذاشته شود. صورت جلسه باید علنی باشد، در اختیار عام قرار بگیرد. این ضرورت در مورد محلات کارگری، محافل و تشکل و سازمانهای کارگری  نیز صدق میکند.   

برای یک کارگر، برای کارگران یک واحد، هیچ چیز موجه تر از کنجکاوی، خبر رسانی، پرس و جو، اظهار نظر و دخالت در مساله دستمزد نیست.  کلی از ارگانهای دولتی و رسانه ها به آن مشغول هستند، تا آنجا که به کارگران مربوط باشد، کاسه ای زیر نیم کاسه نیست، ترجیحا،  و چه بسا  با اصرار و سلام و صلوات یقه مقامات و ارگانها را برای شرکت در مجامع عمومی میتوان گرفت.

مساله مهم برگزاری مجمع با شرکت حدالامکان همه کارگران واحد مربوط است. مهم است بحث گذاشت که کارگران میخواهند  در هر قدم از مبارزه چه کار کنند. و مساله مهمتر اینستکه از هیچ کارگری و از هیچ واحد تولیدی و از هیچ جمع کارگری نپذیرفت بی خبر و بی موضع با چراغ خاموش از کنار این حرکت عمومی بگذرد. کارگران یک واحد میتوانند هر نظری داشته باشند، مجمع عمومی آنها میتواند کمتر یا بیشتر شجاعانه و با محافظه کارانه باشد؛ اما باید کاری کرد  کناره گیری  و لطمه به منافع عمومی طبقه در چشم همه مغایر با غیرت کارگری، غیر قابل قبول و ناپسند بنظر بیاید.

این اقدام میتواند بمثابه یکی از سنت های  جنبش دستمزد طبقه کارگر ایران مرسوم و جدی گرفته شود. زیبایی "سنت" در مکانیسم کارکرد و گسترش آن است، سنت ها در عمل قدرت پیدا میکنند، فرد و قدمهای عملی هر فرد نقش اصلی را ایفا میکند در همان حال که هویت و تعلق جمعی شاخص موفقیت آن است.  

دستمزدها و محلات

باید از طرف کارگران دخالت فعال اعضای خانواده های کارگری را به کشمکش دستمزدها تامین کرد. دستمزدها مستقیما و تماما زندگی و سرنوشت صغیر و کبیر خانواده کارگری را تحت تاثیر قرار میدهد. همسر و کودکان خانواده کارگری طرف حساب مستقیم این کشمکش هستند. از طرف دولت و کارفرما اعضای خانواده  در هیبت "نان خور" و عاملی که " کارگر باید حواسش باشد تا به کم قانع شود"، عاملی دال بر مظلومیت، "خجالت در تامین نان" حضور فعالی دارد.  اما در عین حال سد سکندر خانواده کارگری را از فضای اعتراض دستمزدها جدا میکند. این فاصله دردناک و غیر قابل قبول است. بخش مهم این تفکیک از آنجا آب میخورد که خود کارگران بر متن فقدان یک جنبش کارگری دستمزدها، برای دخالت خانواده ها اشتها، برنامه، نقشه عمل و سنت ندارد.

محلات با انواع مجامع عمومی، ابتکارات اعتراضی میتواند جبهه بسیار قوی در مبارزه بر سر دستمزدها باز کند.

دستمزدها و بیکاران

بهم پیوستگی مساله دستمزدها و پدیده بیکاری غیر قابل انکار است. تهدید اخراج و بیکارسازیها یک آن کشمکش دستمزدها و بعنوان عاملی در تخطئه مطالبات کارگری را ترک نمیکند. جلب دخالت فعال کارگران بیکار در حمایت از جنبش دستمزد از دشوارترین تکالیف در بسیج و تضمین اتحاد طبقاتی کارگری است. مهمتر از آن پیدا کردن بالانس میان افزایش دستمزد در عین تضمین حفظ اشتغال همه کارگران است. در سالهای اخیر حفظ اشتغال و جلوگیری از اخراجهای احتمالی از فاکتورهای تعیین کننده در توافقات دستمزدی  توسط اتحادیه های کارگری جهان نقش مهمی را ایفا کرده است. الگوی مشخصی را نمیتوان بدست داد، ولی یک چیز آشکار است، در نبود این اتحاد طبقاتی، مذاکرات دستمزدها فقط برای شاغلین به نتایج بمراتب بدتری منجر میگردد.

دستمزدها و سنت های کارگری: (اضافه کاری، صندوقهای مالی، )

جنبش دستمزدها مستلزم یک صف اعتراضی زنده و آماده و آگاه است. این آمادگی و رزمندگی برای کارفرمایان، و قبل از آن برای خود کارگران باید ملموس و مادی باشد. عرصه های متعدد را میتوان در تجربه مبارزات جهانی طبقه کارگر سراغ گرفت. برای مثال:

در ایام مذاکرات، اضافه کاری از طرف کارگران قطع میشود.

صندوقهای مالی کارگری و صندوقهای مالی حمایت از اعتصابیون جان تازه پیدا میکند.

انواع پاتوق ها برای صرف چای و یا هر بهانه دیگری جهت ارتباط نزدیک میان کارگران و حتی خانواده ها بر پا میشود.

شکل گیری انواع کلاسها برای آشنایی با قانون و مفاهیم اقتصادی، وضعیت تولیدات و دخل و خرج مملکت و بسیاری موارد دیگر که در روزهای دیگر فرصت پرداختن به آنها نیست.

و ...  

دستمزدها و تعاونی

یک جنبش قوی دستمزدها بدون پایه های قوی اقتصادی برای کارگران عضو خود، به سختی قابل تصور است. در ایران اتحادیه های کارگری از هر گونه تعرض بورژوازی و از جمله از مصادره امکانات مالی مصون نیست. اگر جنبش دستمزدها را در مذاکرات با طرفین کارفرما و دولت خلاصه نکنیم، تعاونی ها بهترین و در دسترس ترین آلترناتیو برای همبستگی و تقویت مالی کارگران است. در مورد تعاونی های کارگری جداگانه نوشته شده است. اما یادآوری تفکیک فعالیتها و کمکهای خیراندیشانه بسیار ضروری است. هدف از تعاونی ها سازمان یابی خود کارگران، ایفای نقش فعال و چرخاندن فعالیت تعاونی از راه مسئولیت  مستقیم خود کارگران است. 

سوم: ساختار دستمزدها، مبارزه فابریکی و سراسری

دستمزد و مبارزه بر سر دستمزد همواره و بناگزیر یک وجه سراسری و یک وجه محلی را در بر گرفته است. در ساختار جاری دستمزد در ایران دولت همیشه در تلاش بوده است از یک طرف با حربه دستمزدهای محلی یا منطقه ای، هر جا که زورش میرسد،  دستمزد کارگران را حتی به زیر سطح مصوبه دستمزد پایه براند، و از طرف دیگر، هر قدر زورش میرسد به بهانه مصوبه "سراسری" از مطالبه افزایش دستمزد واحدهای کلیدی شانه خالی کند.

جنبش دستمزد ایران باید و بناچار در این مورد بنا به مقتضیات روز و بموقع موضع مستقل خود را خواهد گرفت، اما چند نکته محوری را باید مد نظر داشت.

اولا، وجه محلی و فابریکی مبارزه بر سر دستمزدها  اهمیت وجه سراسری این مبارزه را کمرنگ نمیکند. دستمزد مصوبه سراسری مداوما هم از طرف خود دولت و هم از طرف کارفرمای محل مورد تعرض قرار گرفته است، و همواره کارگران میان دولت و کارفرما پاس کاری شده اند.   

ثانیا، وجه اصلی دستمزدها همواره با تکیه به تناسب  قوای سراسری میان اردوی کار و اردوی سرمایه رقم میخورد. کارگران مراکز کلیدی دارای نقش اساسی هستند، و در صورت امتناع از ایفای نقش، کل طبقه، و خود این بخش بیشترین ضرر را متحمل میگردند.    

 افق سازمان یابی توده ای و سراسری طبقه کارگر

و در پایان باید به سازمان مبارزاتی کارگری در جنبش دستمزدها پرداخت. نقش محوری و تعیین کننده عامل سازمانی  نیازی به توضیح ندارد. یک جنبش قابل اعتنا در عرصه دستمزدها،  با کشمکشهای گسترده و در هم بافته سراسری و محلی، روبرو است که همراه خود مبارزه ای در هم بافته محلی و سراسری را دامن میزند. همانقدر که وجود و بازتولید چنین جنبشی منوط به حق اعتصاب و حق تشکل است، همانقدر هم در ذات نهفته است که حق اعتصاب و مشخصا تشکل هم به خود این عرصه گره خورده است. قرار نیست و روز موعودی در کار نیست که در طلوع آن حق اعتصاب اعلام گردد یا تشکلی سراسری با فونکسیونها، با  ساختار و چارت سازمانی آماده اعلام وجود کند. مبارزه واقعی فعالین خود را بمیدان میاورد، و با هر درجه پیشروی نیاز به تشکل را دامن میزند.

گره اصلی نوشته بر آن استوار است که مشخصات کشمکش بر سر دستمزدها در ایران، زمینه های عینی این عرصه، ابعاد جاری مبارزه بر سر دستمزدها چشم انداز و ماتریال لازم برای بهم بافتگی و شبکه های مبارزاتی فعالین و بلاخره اشکال سازمان یافته تر از همکاری و تقسیم کار را   با خود همراه دارد. این تمایل و حتی این اراده صرف کارگران نیست که محرک تشکل یابی آنها است.  بر عکس، این مبارزه و فعالیت مبارزاتی است که اشتها و نیاز و انگیزه سازمانی پیچیده تر را شکل میدهد و خود را تحمیل میکند.

بحث در مورد سندیکا یا شورا و یا شکل سازمانی نامربوط است. سندیکا به معنای متداول در ایران با تمام نمونه های کتابی و تاریخی متفاوت است، الگوی واحدی میان سندیکاها قابل تشخیص نیست. بنا به خصوصیات اتوریته ها و تمایلات سیاسی کارکرد سندیکاها فرق نشان میدهد. در مورد شوراها همین وضعیت صدق میکند. هیچ کس نمیداند شرایط کار در یک سندیکا با چهارصد نفر عضو  در امتداد چند محله و کارخانه چگونه از آب در خواهد آمد و بسیاری فاکتورهای دیگر که در عمل آسان تر قابل حل است.      

همه راهها از شوش و هفت تپه آغاز میشود...

طبقه کارگر درپذیرش نبرد دستمزد، و پذیرش همه نبرد، مخیر نیست، اما آنچه زمین را زیر پای طبقه کارگر گرم میکند اینستکه دالانهای این نیرد را خوب میشناسد، گرگ باران دیده این نبرد است، و مهمتر اینکه چیزی برای از دست دادن ندارد، در عوض نفس بقاء فیزیکی و تمام موجودیت اجتماعی و مجال ابراز وجود مبارزاتی کارگران در جامعه در گرو پیروزی، و بی برو برگرد، دنیایی برای فتح، در گرو پیروزی کامل در این نبرد است.

امسال نیز با همان روال هر ساله بیانیه تشکل های کارگری با این ارزیابی مواجه شد که: چقدر واقع بینانه است؟ کم نیستند کسان و جریاناتی که سطح مورد ادعای بیانیه سندیکای هفت تپه را غیر واقع بینانه، خیالی و به این معنا، باطل و فاقد ارزش مبارزاتی قلمداد کرده اند!   این شاخص نمیتواند دلسوزانه تا چه رسد راهگشا فرض شود. هیچ جنبشی از بلند پروازی خود شکست نخورده است، هیچ مبارزه ای بخاطر سربازان سرکش خود در جا نزده است. اما چهل سال است "واقع بینی" کوته نظرانه جنبش کارگری را در قربانگاه بورژوازی هار ایران با تباهی همدم کرده است. دیگر بس است.

هفت تپه برای جنبش کارگری ایران مظهر سعادت است. همه راه ها و از جمله راه جنبش سراسری برای دستمزدها نیز، بنظر میرسد از شوش و هفت تپه آغاز میشود....   

بیستم فروردین ١٣٩٩

مصطفی اسدپور

رجز خوانی مجدد نظامی / مزدک

رجز خوانی مجدد نظامی !

با دورود فراوان به کارگران مبارز و شاد باش  روز جهانی کارگر ! 

اخیرا شاهد افزایش مجدد تهدیدات لفظی نظامی از سوی دولت آمریکا و رژیم جمهوری اسلامی هستیم . 

ترامپ جمهوری اسلامی را به عملیات نظامی مهلک و سپاه پاسداران آمریکا را به نابودی ناوگانش در خلیج فارس تهدید میکنند. 

اما چرا در شرایطی که هر دو دولت درگیر شیوع ویروس کرونا و عواقب وخیم انسانی آن هستند و اقتصادشان به سرعت بسوی ورشکستگی کامل در ایران و رکود در آمریکاست باز برطبل زور آزمائی میکوبند . 

مروری کوتاه بر شیوع ویروس کرونا در ایران و آمریکا و تاثیر آن بر وضعیت اقتصادی آنها گوشه ائی از این افزایش تهدیدات و اقدام 

" احتمالی "  نظامی " محدود " را روشن میکند . 

در مورد جمهوری اسلامی ، رژیم که با تنفر شدید توده ها از سرکوبهای خونین آبانماه دست بگریبان بود با شیوع کرونا که خود از مسببینش است ، با بحران عظیمی مواجه است . همگان با پنهانکاری و اشاعه خرافات  روحانیت و رهبری و سیاستهای ناهنجار رژیم که جان مردم را بخطر انداخته آشنا هستید . شیوع کرونا و بیکفایتی در کنترل آن اقتصاد از پیش ورشکسته رژیم را در معرض کساد کامل قرار داده . توقف تولید وعدم حمایت مالی و معیشتی و بیکاری و گرسنگی ناشی از آن توده ها را به خیابانها و بسوی اعتراضات جمعی کشانده است .  همین چشم انداز از اعتراضات و خیزش توده ها بود که رژیم به نظامی گری بیشتر و حکومت نظامی زیر لوای قرارگاه بهداشتی و درمانی روی آورد و در عرصه سیاست خارجی ابتدا به گدائی از امپریالیسم که با دخالت آمریکا با جواب رد مواجه شد و سپس به تحرکات نظامی در خلیج فارس و رجز خوانی با دولت ترامپ دست زده تا مستمسکی برای به انحراف کشانیدن وضعیت ورشکسته اقتصادی و بهانه ائی جدید برای سرکوب اعتراضات توده زیر لوای دسیسه دشمن . 

در مورد آمریکا ، رفتار دولت آمریکا بویژه شخص ترامپ شباهت آئینه واری با همپالگی های جمهوری اسلامی دارد . از انکار اولیه و کم اهمیت دادن به ویروس کرونا و همطراز قرار دادنش با آنفلوآنزا گرفته تا سیاستهای ناهنجار و ناهمگون و دم بدم تغییر یابنده و تجویزات احمقانه شخص ترامپ همچون تزریق داخل بدنی ماده شیمیائی ضدعفونی کننده لایزول که فقط و فقط برای تمیز کردن توالت و دستشوئی و زمین کاربرد دارد ، و اصرار غیر علمی بر مصرف  بی پروا و زیانبار داروی ضد مالاریا . نهایتا شیوع کرونا بیش از یک میلیون نفر را مبتلا کرده و بالای ۵۵ هزار نفر را کشته و همچنان ارقام در حال افزایش است . با فدا کردن سیستم بهداشت عمومی در نتیجه سیاستهای نئولیبرالی چنه دهه آخیر ، ویروس کرونا در عرض کمتر از دو ماه بیش از تمام دوران جنگ ویتنام توده های آمریکا را کشته است . بی کفایتی ترامپ و دولت آمریکا علاوه بر تلفات جانی  با خانه نشینی خود بخودی و ایالت به ایالتی ، تعداد بیکاران را به رکورد ۲۶ میلیون رسانده که همچنان رو به افزایش است و اقتصاد آمریکا را  به رکود کشانده و خاطره هولناک کساد بزرگ دهه سی را زنده کرده است .  

با کاهش شدید تقاضا به سوخت نفتی ، صنایع نفتی به سوی ورشکستگی کشانده شده اند  . بطوریکه برای اولین بار در تاریخ  شرکت های استخراج کننده نفت ترجیح میدهند پول دستی به هر خریداری بدهند که نفت را از شرکتها تحویل بگیرد و شرکتها مجبور نشوند بابت انبار کردن هزینه ائی بیشتر از قیمت نفت پرداخت کنند . 

بغیر از روسیه و آمریکا ، عمده ترین تولید کنندگان نفت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هستند که با عرضه نفت ارزان در صدد جبران کاهش درآمد های نفتی خود میباشند . از این رو اختلال عامدانه در روند انتقال و عرضه نفت از خلیج فارس برای افزایش قیمت نفت و باصرفه کردن تولید نفت برای شرکتهای آمریکائی چشم انداز ترامپ و آمپریالیسم آمریکاست . 

بر همین چشم انداز ترامپ همچون جمهوری اسلامی به تهدیدات و آماده سازی زمینه رویاروئی احتمالی نظامی دامن میزند و از آن نیز برای کسب اعتبار از دست رفته بواسه شیوع ویروس کرونا ، برای انتخاب مجدد ترامپ به رئیس جمهوری بهره گیرد . 

هر چند ترامپ ، در شرایط فعلی ، و جمهوری اسلامی خواهان جنگ تمام عیار نیستند ، اما هیچ ضمانتی وجود ندارد که آتشبازی احتمالی محدود و موضعی بماند . همچنانکه آمپریالیسم آمریکا بیست سال است که در گیر جنگ در افغانستان و عراق است و نمیداند چگونه از آنها رها شود و جنگ ایران و عراق هشت سال بطول کشید . حاصل این جنگها خانه خرابی ، فقر ، فلاکت و سرکوب توده ها توسط دولت های درگیر بود و همچنان هست . 

کارگران و زحمتکشان هرگونه درگیری احتمالی نظامی و هر چند محدود بین جمهوری اسلامی و آمپریالیسم آمریکا اقدامی است جنایت بار و ضد بشری علیه کارگران و زحمتکشان ایرانی و حربه تحمیق کننده علیه کارگران آمریکائی . هر دو دولت جنایتکارند . 

دامن زدن و وقوع احتمالی آتشبازی نظامی ، جنگ بین ایران و عراق نیست که رهبر جمهوری اسلامی و صدام برای مقاصد ارتجاعی خود توده ها را در آن درگیر کردند و جمهوری اسلامی ، غاصب قیام ، با سوء استفاده از باطن وطن دوستی توده ها ، که در آن زمان بدنبال شور قیام هنوز فرصت شناخت ماهیت پلید و ارتجاعی رژیم را نداشتند ، بیش از یک میلیون کشته و زخمی و معلول و ویرانی و فلاکت برای توده ها ببار آورد و حاکمیت رژیم را تثبیت و سپاه و روحانیت و سرمایه داران را فربه ساخت . امروزه پس از چهل و یکسال که ماهیت جنایتبار رژیم بر همگان آشکار است و حتی مزدوران  جیره خوارش هم به آن توهمی ندارند و فقط برای ارتزاق برای آن بندگی میکنند ، هرگونه درگیری احتمالی نظامی رژیم مردود و ارتجاعی و جنایت بار و غیر وطن دوستی است و باید علیه رژیم مبارزه کرد و هرگز نباید اجازه داد اعتراضات  و اعتصابات  کارگران و زحمتکشان برای رهائی از استثمار و جمهوری اسلامی تحت الشعاع جنگ طلبی رژیم قرار گیرد .

ایجاد یک قطب سیاسی قدرتمند انقلابی کارگری در تقابل با دیگر احزاب بورژوائی و اقشار وابسته ضد انقلابی اش  چه در حاکمیت کنونی و چه خارج حاکمیت از اهمیت حیاتی برخوردارست . این گفته دور اندیشانه جزنی را بخاطر آوریم و نگذاریم ارتجاع دیگری بر پا شود . در صورت عدم ایجاد رهبری انقلابی ، جنبش علیه شاه را آقای خمینی میبرد ، نقل بمعنا . 

 با تشکیل حزب انقلابی کارگری طبقه کارگر به طبقه برای خود  و برای رهبری انقلاب و دست یابی به جامعه عاری از استثمار و رها از سنت و خرافات بدل میشود . روز جهانی کارگر شادمان باشد .  

مزدک 

هفتم اردیبهشت ۹۹

 

سقوط ژرف و خفت آور اردشیر زاهدی در مصاحبه با امید دانا

سقوط ژرف و خفت آور اردشیر زاهدی در مصاحبه با امید دانا

 

وقتی تو می گویی وطن, من خاک بر سر می کنم

وقتی تو میگویی وطن,  بر خویش می لرزد قلم

شعری از مصطفی بادکوبه ای

 

متعاقب مصاحبه اردشیر زاهدی فرزند تیمسار فضل‌الله زاهدی نخست وزیر بعد از کودتای ٢٨ مرداد؛ و  داماد شاه و سفیر سابق ایران در آمریکا و بریتانیا با بی بی سی فارسی, وی مجددا در مصاحبه ای شنیع و مملو از فحاشی های بسیار زشت و سخیف و با زبان چاله میدانی با یکی از عوامل روانپریش, بیسواد و حامی پروپاقرص جمهوری اسلامی به نام امید شریفی ملقب به دانا, می گوید دفاع از جمهوری اسلامی (تحت عنوان دفاع از وطن) جزو افتخارات زندگی او است. ظاهرا جمهوری اسلامی عوامل حامی و برونمرزی خود را فعال و به یکدیگر وصل کرده است تا با حمله به اپوزیسیون خود را وطنپرست واقعی قلمداد کرده و از رژیم جمهوری اسلامی تمام قد دفاع کنند. و در این راستا از طرح هر گونه ادعای وقیحی نیز فروگذار نمی کنند.  خنده های  بیجا, کریه و گوشخراش این دو لهاش مفلوک به این مصاحبه تصنعی و ترتیب داده شده, زشتی دوچندانی می افزاید و شامل نکات قابل تاملی است که بصورت اختصار به آنها می پردازم:

 

ایشان در دقیقه دو مصاحبه با بی ادبی تمام به شاهزاده رضا پهلوی توهین می کند و می گوید: "شرف داشته باش". در دقیقه ١٢ نیز نمکدان بی بی سی فارسی را می شکند و با فحاشی زشت و چاله میدانی می گوید: " . . . . . مرتیکه تو شرف نداری . . . . ". و بارها, از جمله, در دقیقه ١١ به امید شریفی دانا که در مورد روانپریشی او سالها پیش نوشته و سخن ها گفته ام, می گوید "شما افتخارات من هستید".  تو گویی که او نیز نادانسته  از"سندروم استکهلم"  رنج می برد, اما به آن افتخار می کند.

 

وی می گوید این یک افتخار است که مردم ایران نان ندارند بخورند, اما افتخار داره که مملکت درون (پهباد) و موشک می سازد؛ اینها افتخارات مملکت است (دقیقه ٤). باید به ایشان گفت ارتش پاکستان نیز که بیش از هفتاد درصد جمعیت آن در فقر و فلاکت مطلق زندگی می کنند, موشک بالستیک, پهباد پیشرفته نظامی و بمب اتم دارد. اما کشور محل زندگی ایشان یعنی سویس نه موشک دارد و نه بمب. کدام یک مایه افتخار است؟ سویس یا پاکستان؟  کره شمالی نیز که حداقل یک میلیون نفر از جمعیت آن به دلیل گرسنگی جان دادند, پهباد پیشرفته و موشک بین قاره ای و بم اتم و بمب هیدروژن دارد. اما کره جنوبی هیچکدام از اینها را ندارد؟ ایشان لابد به استقلال و وطنپرستی کره شمالی و پاکستان افتخار می کنند؟  و نه به پیشرفت و رفاه و بهروزی کره جنوبی و یا سویس.

 

نقش قاسم سلیمانی در ادامه جنگ در سوریه و کشتار صدها هزار انسان بی گناه از جمله دهها هزار کودک سوری بر کسی پوشیده نیست. اردشیر زاهدی دخالت ماجراجویانه, پر هزینه و مسلحانه جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه را یک افتخار برای ایران می داند, همانگونه که خود ایشان همانند پدرش,  ارتش ایران را به نیابت از قدرت های خارجی به جنگ در جنوب عمان فرستادند و تعداد بیشماری از سربازان ایران (نه در دفاع از خاک کشور) بلکه در جنگ ظفار در عمان کشته شدند. نیروی هوایی ایران نیز در ایالت بلوچستان پاکستان به بمباران مناطق مسکونی مشغول بود. باید گفت شراکت در جنگ و کشتار  دیگران امری شرافتمندانه نیست که باعث افتخار مرعوبین و "منصوبین" بشود. جالب اینجاست که در توجیه دفاع مطلق خویش از قاسم سلیمانی با قاطعیت می گوید اگر "اعلیحضرت" زنده می بود, او نیز دقیقا همینجوری از قاسم سلیمانی دفاع می کرد و به آن افتخار می کرد (دقیقه ٧). عجبا !

 

بعد از کم رنگ شدن حنای گفتمان  "اسلام گرایی" جمهوری اسلامی, مدتی است که رژیم در صدد استخدام عوامل متعدد ( از چپ ها و سلطنت طلب های سابق گرفته تا کهریزکی های سابق و توابین و غیره) برای دفاع از عملکرد نظام تحت لوای گفتمان "ایرانگرایی" کاذب بر آمده است. در مورد اردشیر زاهدی دقیقا نمی توان علت حمایت ایشان از جمهوری اسلامی را زیر ذره بین کالبدشکافی عمیق قرار داد که مثلا به دلیل تزویر و تطمیع است یا تهدید؟ اگرچه ایشان به ظرافت در مصاحبه می گوید که حکم اعدام او صادر شده است. آیا واقعا از ترس جان اینگونه بی محابا به "صحرای کربلا" زده است و همراه با عوامل روانپریش مبتلا به "سندروم استکهلم"  در زیر پرچم جمهوری اسلامی به سینه زنی از نوع رقت انگیز و اندوهناک روی آورده است یا اینکه دلایل دیگری وجود دارد. یا وگرنه همه می دانند که امثال زاهدی ها نه غم وطن در سر می پرورانند و نه عشق به مردم محروم و در بند ایران در سینه چرکین خویش. یا وگرنه اینگونه از جمهوری اسلامی دفاع نمی کردند. هیچ ایرانی با تحریم دارو, لوازم و تجهیزات پزشکی و غذا و مواد کشاورزی و کمک های انسانی برای مردم ایران موافق نیست. الا جمهوری اسلامی که همه کمک های پیشنهادی را رد کرده است.

 

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

اردیبهشت ١٣٩٩

 

به مناسبت اول ماه مه ، روز بین المللی کارگران جهان

به مناسبت اول ماه مه ، روز بین المللی کارگران جهان   

اول ماه مه ، روزصف ارایی قدرت طبقه کارگرعلیه اساس استثمار، روز اتحاد وهمبستگی جهانی کارگران علیه سرمایداری ، روزنوید دهنده برابری انسانها علیه هرنوع تبعیض گرامی باد.                                                                            
هرسال کارگران سراسرجهان دراین روزمتحدانه با پرچم وخواست ها ومطالبات خود 
بار دیگر مثل همیشه به میدان میایند تا همبستگی طبقاتی خود را واضح وروشن به طبقه استثمارگرسرمایه دارودولت هایشان نشان بدهند.     


کسی تصور نمیکرد که اعتراضات میلیونها کارگروتودهای اردوی کاردرروزاول ماه مه امسال با شیوع یک بیماری مهلک دستخوش چنین تغییروتحولی گرد وباعث وقفه هرچند کوتاه درروند مبارزاتی واعتراضات جاری تودهای میلیاردی طبقه کارگرجهان علیه ظلم وستم ونابرابری ایجاد کند. اپیدمی ویروس کرونا که باعث وبانی ان خود سیستم سرمایه داری واثرات نقش مخرب ان برظبیعت ومحیط زیست انسانها است ، تاکنون چند میلیون انسان را مبتلا ونزدیک به سیصدهزارقربانی گرفته است. هرچند ویروس کووید 19 مانع شده روز جهانی کارگربه روال سابق نتواند برگزار شود ، اما ده ها روشنگری را ازجمله دشمنی همیشگی افیون مذهب با علم ، انقیاد علم پزشکی به سود سرمایه ، چهره وقیح باورها وخرافات دینی ، ماهیت سوداگرانه سرمایه داری در رابطه با کارگران دربازارکار ، روشن تر واشکارتربه مردم نشان داده است. وطبقه تولید کننده واستثمارشونده را برای باردیگردرمقابل این قرار داده است ، یا همچنان تن دادن به بربریت سرمایه داری ویا پیش بردن مبارزه سازمان یافته ومتحدانه برای برقراری سوسیالیسم ودنیای انسانی تهی ازهرنوع نابرابری .    


گرفتن جان هزران انسان درسراسرجهان توسط ویروس کرونا مخصوصآ سالمندان ، انسانهایی که اکثرآ تمام عمربا کارخود سود وانباشت را درنظام سرمایه داری افریده اند وبه دلیل نداشتن امکانات پزشکی ودرمانی کافی قربانی میشوند. قرنطینه کردن مردم دراغلب کشورها بدون هیچگونه امکانات معیشتی ، اخراج هزاران کارگربا بسته شدن مراکزکاروفعالیت وپیامد محروم شدنشان ازدستمزدهای ناچیزبرای زنده ماندن مخصوصآ درایران بدون هیچ کمک هزینه معیشتی ، وبسیا رویدادهای ناگوار ازاین نوع مثل انچه برسرپناهندگان دریونان وترکیه پیاده میشود درحالتی صورت میگیرد که سرمایه داری فقط ازرکود اقتصادی وکاهش سود سرمایه ها ماتم گرفته است. تلفات سالمندان که دیگر بازنشته شده اند وبکارسرمایه داری نمیایند ، انسان را یاد زمان ساخت اهرام ثلاثه مصر برده داری می اندازد که وقتی برده ای دیگرتوانی برای کارکردن نداشت ، بعنوان خشت برای ساختن اهرام بکار برده میشد.                                                                                                                                                 
دیدن ولمس چنین تراژدیهایی درجهان امروز درحالی صورت میگیرد که سالانه میلیونها دلار زیرنام تحقیقات وکشف امکانات دارویی به هدرمی روند. میلیونها دلار ازدسترنج طبقه کارگرصرف ساختن سلاحهای سنگین برای سرکوب خود کارگران هزینه میشوند ، بجای ساختن بیمارستان ومراکز درمانی گسترش شرکتها وکمپانیهای زنجیره ای سرمایه داران حد ومرزی نمی شناسد ومیلیونها اواره وبی خانمان حاصل جنگهای سرمایه داری درپی یک مکان امن برای زنده ماندن بسرمی برند وامیدی برایشان قابل تصورنیست.                                                                                                                                         
در ایران اسیراهریمن جنایتکاران اسلامی سرمایه ، بجای کمک به زلزله وسیل زدگان ، دستفروشان وکولبران ، فراهم کردن امکانات درمانی وبهداشتی ، ثروت اجتماعی ودسترنج کارگران را برای ساختن موشکهای جنگی وتامین نظامی ومالی وحوش اسلامی درعراق وسوریه ولبنان هزینه میکنند ، درکنارقربانیان ومبتلایان ویروس کرونا ، اعدام ، سرکوب ، تعقیب وتهدید معترضین ومخالفین نظام پوسیده اسلامی را ادامه میدهند ، اپارتاید جنسی وتمام فوانین زن ستیزشرع اسلام را که با حیات ننگین این رژیم عجین بوده است اعمال میکند. فعالین کارگری به اسارت گرفته میشوند وجنبش کارگری ودیگرفعالیتهای اجتماعی را بشدت سرکوب وممنوع میکند.       

                
طبقه کارگر با چنین جهانی مملو ازفقروفلاکت ونابرابری چاره ای جزدگرگون کردن ان نمی تواند داشته باشد ، بایستی به سلطه سرمایه برهستی اش با جنگ طبقاتی خاتمه بدهد. هرروز ومخصوصآ روز اول ماه مه روز جهانی طبقه کارگر پرچم مبارزه برای برپایی دنیای انسانی ، برابر، ازاد را به اهتزاز دراورد.                                                                                        
 
کارگران جهان متحد شوید                

معترضان زشت یا مخالفان شیر برنج ؟

معترضان زشت یا مخالفان شیر برنج ؟

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


رهبر کره شمالی مرد... صفحه اینستاگرامی تتلو مسدود شد ... ماه شوم رمضان بر وزن کرونا ادامه دارد ... کاخ سفید برق دارد...



سقف شعور و مبارزه که این شد یعنی بدبختی در ورژنی جدید...



خوردن و ریدن و تولید مثل را که همه موجودات انجام میدهند...



انسان و ارزشهای موجود جوامع در بدترین مختصات تاریخی خودشان هستند...



معترض باش حتی ناشیانه و زشت...و نه فقط مخالفی با ورژن شیر برنج...



حالا صاحبان سرمایه منتظرند تا بعد از بحران کرونا دوباره مشغول چریدن شوند با خیال راحت ...

رسما گفت باید نیروی کار جامعه اضافه کاری کند تا خسارت دوران قرنطینه جبران شود ...

آنها که خسارت دیده اند چه کسانی هستند ؟ صاحبان سرمایه یا تولید کنندگان سرمایه ؟
 


خسارتی که صاحب سرمایه دیده البته کم و راحت نیست حضرات در این چند ماه قرنطینه ، در رستورانهای آنچنانی نتوانستند نشخوار کنند ، با هواپیمای خصوصی نتواستند جایی بروند و در خانه های هزار متری ماندند ، البته شبی 1000 نفری که مثلا در نیویورک جان دادند اگر امکانات و خانه های 1000 متری میداشتند حجم تلفات کمتر بود و دوران قرنطینه راحتر ...اما حالا صاحب سرمایه انگار نه انگار تولید کنندگان سرمایه یعنی انسانها بیشترین خسارت را دیده اند.


جهان سرمایه باید از این موقعیت برای برپا ساختن یک نظام جدید مبتنی بر تعاون و همکاری بهره جوید . نیروی کار حتما با خودش فکر میکند که جانش با کار اضافه درآید که صاحب سرمایه به شکل دیگری دفع و جذب کند ؟ صاحب سرمایه ایی که از حالا به فکرادامه مثل قبل از کرونا هستی ، ریدی با این شعورت...



برای خاتمه بخشیدن به شرایط اسفبار موجود در کره زمین ، یک رویکرد متحد و یک‌پارچه جدید در جهان لازم است ، سرمایه دار مالک کره زمین ، باید روشهای قدیمی‌ خود را کنار گذاشته، و با واقعیت‌های جدیدِ پیش‌رو مواجه شوند . نحوه زندگی متفاوتی وجود ندارد . خوردن و ریدنی و تولبد مثلی بهتر نخواهید داشت . ظهور ناخواسته کرونا را به فرصت تبدیل کنید . فرصتی برای تخیل یک آینده‌ متفاوت ...



ایجاد شراکت‌ و همکاری در بوته آزمایشِ بحران کار آسان‌تری است . به جز این صاحبان سرمایه هر مدتی یک بار باید با ویروسی جدید مبارزه کنید که همیشه حمایت تولید کنندگان نیروی کار را نخواهند داشت . سرمایه دار احمق باید به فکرش برسد تنها از خلال یاری رساندن به همه ساکنان زمین و ایجاد شراکت و همکاری با تولید کنندگان نیروی کار و بقیه انسانها است که می‌توانند در ورژنی جدید ادامه پیدا کنند .
 


تحولات درون ساختار سرمایه داری فعلا تنها امید بشریت است حتی مکرون هم مدتی پیش اشاره ای کرد . یعنی خودشان هم میدانند که باز شدن مغازه وال استریت نمیتواند مثل قبل از کرونا باشد . این تحولات درونی نهایتا باید برسد به همان اقتصاد و جهان سوسیالیستی که آمریکا شاگرد تنبل آخر کلاس است . در چنین حالتی دیگر نیازی به ساختن لولوی سرخرمن و دشمنان فرضی مثل حکومت اسلامی ایران و داعش هم نیست . ویروسهای نامرئی به عنوان دشمنان واقعی همیشه آماده سرویس دادن به بشر هستند .


یورونیوز نوشت ...: در شرایط بحرانی که سپاه پاسداران و آمریکا در آستانه درگیری نظامی قرار می گیرند...


چرا چرت و پرت میگید ؟ درگیری نظامی سیری چند مستر و سرمایه دار مسیو ؟


غرب بند پوتین و فانسخه اش را محکم و عزمش جزم شود ، آخوندهای مفت خور کون گشاد حاکم در ایران تا بالای پشت بام هم نمیرن تا قوس ماه را ببینن ...


مشکل اصلی همینه که دارن تلاش میکنن سپاه مافیای دینی را اندازه آمریکا نشان دهند تا بازی ادامه پیدا کند ، البته حاکمان عمدتا همشان هستند ولی اندازه نیستند .

 


27.04.2020
اسماعیل هوشیار

 

فریب تبلیغات مغرضانه را نخوریم

تبلیغات مقدمه ی لازم برای آغاز جنگ و اشغال کشور دیگر است. این تبلیغات باید اتباع کشورمورد تجاوز را جلب و قانع کند که به سود آنهاست که مقاومت نکنند و به آنها نوید صلح و آزادی و غیره داده میشود تا جنگ در نهایت با کمترین مقاومت روبرو شود. این امر سابقه ی تاریخی دارد و در بسیاری از جنگ ها دیده می شود. تبلیغات باید اتباع کشور متجاوز را قانع کند که نمیارزد سرباز برای جنگ بدهند و هزینه مالی جنگ را نیز با مالیات خود بپردازند. از طرف دیگر، طالبان جنگ، در داخل کشور خود نیز برای توجیه حملات و کشتار خود از کشوری که میخواهند مورد تهاجم قرار بدهند، تصویری منفی میسازند. فرستادن کشیش و راهبه برای متمدن کردن اقوام وحشی و کشته شدن آنها بدست اقوام آدمخواراز شگردهای رایج دوران استعمارگری بود. این دو نوع تبلیغ مکمل یکدیگر است.

در آغاز استعمار تبلیغ علیه آفریقاییان آدمخوار رواج داشت. تکرار خبرهای آدمخواری کافی بود تا خون شهروندان متمدن اروپایی را به جوش بیاورد و حمله و کشتار وحشیان را توجیه نماید. تصویر امروز نخ نما جلوه می کند ولی اگر دقت کنیم تا به امروز همین تبلیغات به شیوه های گوناگون ادامه داشته است.

در زمان محمد شاه قاجار به بهانه ی اینکه ایران نباید به خرید و فروش برده اشتغال داشته باشد ناوهای انگلیسی به سواحل جنوبی ایران حمله کردند. ناوهای انگلیسی بنا بر قراردادهایی که از ۱۸۲۰میلادی / ۱۱۹۹خورشیدی به بعد منعقد شد، به تفتیش کشتی‌ها می‌پرداختند و آنها را به بهانۀ حمل برده توقیف می‌کردند و در نتیجه، به تجارت این نواحی ضربۀ سختی وارد کردند. در حالیکه کمپانی هند شرقی خود از آغاز به کار برده فروشی اشتغال داشت و این امر درفرمان کریمخان زند مبنی برتأسیس این شرکت در بوشهر ذکر شده است. با به تصویب رساندن این قرارداد انگلستان توانست نزدیک به نود درصد تجارت منطقه را تحت نظارت خود در آورد.  در نتيجه شعار منع تجارت برده، نه از سر بشردوستی بلكه به منظور استیلای دریایی و تجاري انگلستان در منطقه رواج داده شد. (1)

تصویر تبلیغاتی ثابت مبتنی است بر مقایسه یک کشور غربی با کشور وامانده باستانی و سنتی و یک الگوی ثابت ارائه میدهد: مقایسه وحشی های بی تمدن با تمدن اروپایی.

به گفته کریستینا ریژرت Kristina Riegert، استاد رسانه و علوم ارتباطات در دانشگاه استکهلم ، برای نمونه جنگ در غزه (در سال 2014) فقط یک درگیری مسلحانه نیست بلکه این یک جنگ تبلیغاتی است که توسط هر دو طرف انجام می شود.

ما همیشه اطلاعات را بدست می آوریم ، اما بررسی صحیح بودن آنها بسیار دشوار است. هر دو طرف علاقه زیادی به تولید روایت های خود دارند ، می توانید آن را هم در رسانه های اسرائیل و هم در غزه مشاهده کنید. در غزه دو کانال تلویزیونی وجود دارد ، یکی از جهاد اسلامی و دیگری از حماس و آنها همه وقت تبلیغات را با عکس هایی از کشته شدگان دیروز پخش می کنند. اما تصاویر دیگری نیز دارند و در توییتر ، توییت های اسرائیلی تصاویری را منتشر می کنند که نشان می دهد چگونه حماس از کودکان به عنوان سپر استفاده می کند ، اما در واقع این تصاویر قدیمی از جنگ سوریه است. کشف تقلب کار سختی است. هم او می افزاید: تبلیغات بخش مهمی از جنگهاست. شما باید هم مردم و هم متحدین خود و هم سایر مردم را متقاعد کنید که تهدیدها جدی است و لزوم اقدام عملی ضروری است.  (2)

یکی دیگر از مضامین تبلیغاتی موثر، تبلیغ اختلافات قومی است. حربه ی تحریکات قومی هنوز کاربرد بسیار دارد. تحریک قومی علیه قوم دیگر از پپش پا افتاده ترین ترفندها برای ناآرام کردن یک کشور و ایجاد شورش در آن است. دیدیم که تحریکات میان صرب ها و کروات ها به کشتاری عظیم و تلاشی یوگسلاوی انجامید.

در مورد یوگسلاوی کاملاً مشخص بود. اختلافات اجتماعی و فرهنگی وجود داشت ولی اختلافات قومی در تبلیغات سیاسی به وجود آمد. در حقیقت وجود و بزرگنمایی اختلافات قومی با تبلیغات انجام می شود.  نسل کشی ۱۹۹۴ در رواندا که با قمه انجام شد، یک نمونه وحشتناک دیگر است از تحریک قومی است. به دنبال سقوط هواپیمای حامل «جووینال هابیاریمانا» رئیس‌جمهور وقت رواندا، بلافاصله «قوم هوتو»این عمل را به «قوم توتسی» نسبت داد. همین امر آغاز درگیری‌های شدید میان این دو قوم شد. آمار دولت رواندا از کشتار 100 روزه حاکی از بیش از یک میلیون کشته است و قریب به نیم میلیون تجاوز جنسی. همه ی اینها در مقابل چشمان باز جهانیان و حضور سربازان سازمان ملل رخ داد. بلژیک و فرانسه به دست داشتن در این نسل کشی متهم شدند ولی چه کسی می تواند ثابت کند که ساختن شایعات اولیه درمورد شلیک به هواپیما از جانب چه کسی بوده است؟

 این اقوام با صلح درکنارهم زندگی می کردند و به یک زبان صحبت می کردند ولی با یک شایعه و تحریک قومی به جان هم افتادند و یکی از خونبارترین و ننگین ترین نسل کشی ها را در تاریخ ثبت کردند. مورد لیبی ، افغانستان و عراق که در سال های اخیر رخ داد نیز برای همه آشناست.

امروز ما با انواع فناوری پیشرفته ارتباطی آشنا شده ایم ولی همین فن آوری ها بهترین فرصت برای تبلیغات جعلی نیز فراهم کرده است. ایجاد تصاویر جعلی، فایل های صوتی و حتی کلیپ های ویدیویی قلابی، ممکن است عمیقاً درما تاثیر بگذارد و متوجه نشویم که بازیچه تبلیغات شده ایم و ندانسته در خدمت منافع یک قدرت خارجی قرار گرفته ایم.

تصاویر ارائه داده شده ،بنا به مصلحت و منافع کشورهای ذینفع تغییر می کند. برای مثال در سال 2000 اکونومیست تصویری مأیوس کننده از قاره آفریقا می دهد و در مقاله ای با عنوان «قاره ناامید کننده» این موضوع را برجسته میکند. در سال 2011 همین مجله از این قاره به عنوان قاره امیدوار یاد میکند. چرا ؟ این بار رشد سریع اقتصادی از اوایل دهه 2000 برجسته میشود تا چنین نتیجه گرفته شود که آفریقا نیازمند توزیع کمک نیست، بلکه قاره ای در حال توسعه است که نیازمند باز شدن درهای تجارت است. چنین تبلیغاتی فقر گسترده مردم را لاپوشانی می کند.

در آمریکای لاتین ، اروپایی ها نابرابری سیاسی مبتنی بر نژاد ایجاد کردند که منجر به شکاف های اقتصادی و رکود چند قرنه شد.

این جنگ ها و درگیری ها فراتر از عقلانیت سیاسی و عقل انسانی است ولی هنوز ادامه دارد.

امروز با حکومتی در ایران طرف هستیم که نالایق ، جبار، فاسد و دشمن سازاست.  از جانب دیگر دشمنان ایران ، آمریکا ، اسراییل و عربستان سعودی وقت را مغتنم شمرده و نقشه های شوم تجزیه طلبانه و برنامه ی شعله ور کردن اختلافات قومی را در سر می پرورانند و تبلیغات گسترده ای را علیه ایران آغاز کرده اند. درک موقعیت خطیر کنونی و جدا کردن منافع ملی و کشور از بقای جمهوری اسلامی کار ساده ای برای ملت زجر دیده و بجان آمده نیست. دشمنان نقشه نابودی ایران را می کشند و این با براندازی جمهوری اسلامی فرق دارد. برانداختن جمهوری اسلامی وظیفه ی ملت ایران است نه بیگانگان. بیاد بیاوریم که مساله ی بقای کشور و میهن از حکومت فعلی جداست. حکومت ها می آیند و می روند ولی ایران باقی می ماند.

دوشنبه، ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

این مقاله برای ایران لیبرال نوشته شده و نقل آن با ذکر ماخذ مانعی ندارد.

  • - «منع تجارت برده»، دستاویزی بشردوستانه برای اغراض ضدانسانی انگلستان-نویسنده: سلمان قاسمیان

http://qasdway. ir/fa/news/view/114/3

(2)- Experten: ”Propaganda en viktig del av krigföringen”

https://www. svt. se/nyheter/utrikes/propaganda-en-del-av-krigsh

(3) - Vem får tala om Afrika- Maria Eriksson Baaz

https://fof. se/tidning/2015/9/artikel/vem-far-tala-om-afrika

(4)- ​ویکی پدیای فارسی

 

تقدیر از خود

اصلاح طلبان هیچ فرصتی را برای تقدیر از خود از دست نمیدهند. حال شده نوبت سالگرد تعطیل فله ای مطبوعات در جمهوری اسلامی که بیست سالگیش را بهانۀ بزرگداشت خودشان کرده اند.

جریان چه بود؟ بیست سال پیش، خامنه ای تصمیم گرفت بدهد دکان مطبوعات اصلاح طلب را تخته کنند. از آنجا که اصلاح طلبی جنبشی امنیتی ـ مطبوعاتی بود، این کار در حکم بستن زبان و در نهایت فلج کردنش بود. از خاتمی که صدایی درنیامد، مجلسی اسلامی هم که اکثریتش با همین اصلاح طلبان بود، با یک حکم خامنه ای که توسط رئیس مجلس که کروبی باشد، بدان ابلاغ شد، قانون مطبوعاتی را که قرار بود تصویب کند به بوتۀ فراموشی انداخت. کل حکایت تسویۀ حسابی بود بین دو باند حکومتی، همین و بس.

حال بعد از بیست سال، همان روزنامه نگارانی که در خدمت نشریات اصلاح طلب بودند و بعد از جنبش سبز به خارج مهاجرت کردند تا با نظر مثبت دول غربی، رسانه های فارسی زبان دول خارجی را اشغال کنند و مافیایی را به راه بیاندازند که هنوز هم اعضایش از این رسانه به آن رسانه میروند، دائم با هم مصاحبه میکنند و نظر هم را میپرسند و آنقدر اعتماد به نفس دارند که حتی وقتی تظاهرات دی ماه واقع میشود که اصلاح طلبان در آن هیچ نقشی نداشته اند و از این گذشته، شعار های شاخصش علیه همین اصلاح طلبان بوده، باز از خودی ها دعوت میکنند تا تحلیل خود را از جریان ارائه دهند! نشسته اند دور هم و برای تعطیل فله ای جشن تولد میگیرند. در کجا؟ البته در بی بی سی که خانۀ امید آنهاست.

از دورۀ بروبروی خودشان به عنوان درخشان ترین بخش تاریخ مطبوعات ایران یاد میکنند! انگار نه مشروطیتی بوده، نه سالهای هزار و سیصد و بیست و نه نهضت ملی که دوران درخشان آزادی بیان در ایران بود. میگویند خیلی آزادی بوده، چون باند خودشان فرصت حرف زدن و نشریه منتشر کردن داشته ـ همین و بس. برای اینها تاریخ ایران با جمهوری اسلامی شروع شده و نه سواد نگاه کردن به عقبتر را دارند و نه توان انداختن نگاهی انتقادی به این دوران را، چون ناچار خواهند شد از گذشتۀ خودشان هم انتقاد کنند.

این امر که آزادی وقتی هست که همه در آن شریک باشند وگرنه امتیازی است ارزانی یک عده، اصلاً برایشان مفهوم نیست تا بخواهند بدان بپردازند. از این هم که در خارج، همان الگوی انحصارطلبی اسلامی را به نفع خودشان پیاده کرده اند که اصلاً بحثی در میان نیست. میدان سیاست ایران چیزیست که بین خودشان و اصولگرایان تقسیم شده، حال مختصری هم به سلطنت طلبان میرسد که نظر کردۀ اربابان خارجی هستند. طوری رفتار میکنند که انگار دنیای سیاست ایران محدود به همینهاست.

شریعتمداری کیهان را به اصرار بازجو میخوانند، ولی از سوابق همپالکی خودشان که نه تنها رسماً بازجو بوده، بلکه دست ننه اش را هم در این کار بند کرده، اصلاً حرفی نمیزنند. دیگری را که از اصل پاسدار بوده جز به اعتصاب غذایش معرفی نمیکنند و… خلاصه یک آلبوم عکس از قهرمانان آزادی مطبوعات درست کرده اند که خودشان باشند و اگر از نزدیک نگاه کنید، سابقه شان با جناح مقابلی که اینها را بیرون کرده، تفاوت عمده ای ندارد. تنها فرقشان با بقیه این است که به نومحافظه کاران هم خدمات میدهند.

در طول تاریخ معاصر ایران، بسیاری روزنامه نگاران پا به میدان سیاست گذاشته اند. ولی این اولین بار است که گروهی روزنامه نگار، عملاً بیشترین بخش فضای سیاسی را اشغال کرده و جایی را که به سیاستگران میرسد، با وقاحت تمام و بدون قبول اولین و پایه ای ترین بخش کار سیاسی که جوابگویی در مقابل مردم است، از آن خود کرده. برای اینها روزنامه نگاری سپری است تا از زیر بار هر مسئولیتی شانه خالی کنند، حتی مسئولیت روزنامه نگاری!

ایران پسا کرونا، جدال کاپیتالیسم و سوسیالیسم

چند ماه از شیوع کووید-١٩ می گذرد. ویروسی که بر اثر پنهانکاری مجرمانه ی نظام جمهوری اسلامی، تا کنون بر جنازه بیش از ده هزار انسان جامعه ما رد شده و حدود نیم میلیون انسان را مبتلا کرده است. اعلام نکردن آمار واقعی کشته شدگان و مبتلایان، قبول نکردن مسوولیت قرنطینه ی شهرها و کنترل رفت و آمد و فاصله گیری اجتماعی، واگذار کردن جنگ با کرونا بر عهده مردم گرسنه و بدون امکانات بهداشت و درمان، واگذاری تامین معیشت بینوایان و ندارها به شفقت داراها...، همگی معنایی جز هل دادن جامعه به کام مرگ و گرسنگی و استیصال نیست.

حسن روحانی حرف آخر نظام را در کمال قصاوت و بیرحمی بغایت ضد انسانی، زده و گفته  است: "یا دو میلیون نفر می میرند، یا سی میلیون گرسنه به خیابان می ریزند." و دولت و نظام حاکم بر ایران اولی را انتخاب کرده است تا دومی  اتفاق نیفتد. جنایت علیه بشریت برای نجات نظام!

بالاخره یک روز پرده ها می افتد و ابعاد فاجعه برملا  می شود. مدت ها طول کشید تا معلوم شود تنها در سه روز یکی از سالهای دهه ٦٠ ، پنج هزار نفر اعدام شدند. هنوز آمار چند هزار کشته ی آبان ٩٨ اعلام نشده است. در چنین شرایط فاجعه باری، بازگشایی کسب و کار شروع شده است و مردم گرسنه بی صبرانه برسر کار می روند تا زندگیشان بچرخد.  فقط در تهران یک میلیون دستفروش هست. یک میلیون ونیم کسبه ی خرد و متوسط هستند. چند میلیون گرسنه و عاصی فقط در تهران وجود دارند.   

دغدغه ی نان به این مردم هنوز فرصت نداده است به ابعاد فاجعه وبه هزاران کشته ی خود و عواقب بازگشایی کسب و کار و رها شدن سلامت جامعه به امان خدا، فکر کنند.

بر همگان آشکار است و خود سران حکومت اذعان کرده اند که برای جمهوری اسلامی حفظ نظام بر همه چیز اولویت دارد. بر نان سفره مردم و حتی بر جان انسان ها. در ایران مردم قربانی نظام سیاسی جمهوری اسلامی اند. مساله نجات اقتصاد نیست. اقتصاد ایران قبل از کرونا هم بحران داشته و چهاردهه است با آن زندگی می کند. تا همین امروز، کلیه منابع اقتصادی در بنگاه های دولتی و نظامی و مذهبی ذخیره شده و دست نخورده است. نقدینه ها، اموال و مراکز توید ستاد اجرایی فرمان امام،  آستان قدس رضوی، قرارگاه خاتم الانبیا، بنیاد مستضعفین، بنیاد شهید، صندوق توسعه ملی، اوقاف وحوزه ها و تبلیغات مذهبی و ده ها بنگاه اقتصادی و تجاری و مافیای واردات کالاهای بنجل و مواد مخدر و غیره، به میزان چندین تریلیون دلار سر جایشان است.

یک میلیارد یورویی که قول دادند خرج  مقابله با کرونا شود، حتی اگر این مبلغ ناچیز هزینه گردد که نمی شود، خدشه ای به این سرمایه های نقدی و مالی و بانکی و غیره وارد نمی کند.

با توجه به این شرایط هولناک، عواقب و تصویر ایران بعد از کرونا چیست؟ دورنما کدام است؟ زنده ماندگان از ویروس کووید-١٩ چه فکر می کنند و تکلیفشان با ویروس کشنده تر و بختکی که چهار دهه است بر جامعه چنبره زده چیست؟

شرایط جاری وامروز ایران با روز و ماه های پس از کرونا در هم تنیده و قابل تفکیک نیست. به درست گفته میشود روز بعد از پایان کرونا روز انفجار اجتماعی در کشوری مثل فرانسه است وشاید کشورهای بیشتر. در مورد ایران این را میشود با قاطعیت بیشتری گفت. تبعات بحران کرونا در ایران به دلیل ویژگیهای جامعه و نوع حاکمیت و رابطه ی مردم و دولت سریع تر از هر جای دیگر دنیا خودش را نشان می دهد.

اما نباید غافل بود که نتیجه این وضعیت میتواند حالت دیگری را هم بوجود بیاورد. حالت و نتیجه ای که، ما پس از بیماری کرونا یک مردم زخمی، مستاصل، عزادار، مریض، فقیر تر، گرسنه تر، یک مملکت درب و داغان تر و جامعه ای را داشته باشیم که شیرازه اش از هم گسیخته و پاشیده تراز همیشه شده است.

در نتیجه یک شق این است که ما با چنین جامعه ای روبرو شویم. جامعه ای تسلیم و مستاصل و ناامید و گرسنه تر که سرش را پایین می اندازد مانند پس از جنگ ایران وعراق. همه به یاد داریم که سران رژیم گفتند جنگ یک موهبت الهی است. عملا هم همینطور بود و چند دهه دیگر به عمر جمهوری اسلامی اضافه شد. ما پس از جنگ جامعه ای  داشتیم شکست خورده با چند میلیون کشته و زخمی و ناقص عضو و مردمانی  فقیر تر و گرسنه تر و بیکار تر. جامعه داغدار و عزاداری که به لقب خانواده شهید مفتخر شدن و سفره گدایی برایشان پهن کردند.  این یک احتمال ضعیف، اما یک احتمال است.

حالت و شق دومی که بیشتر محتمل و قابل پیشبینی است این است، با جامعه ای روبرو خواهیم بود که  درس بسیار تلخی گرفته به قیمت جان  هزاران نفر از عزیزانی که تا دیروز در کنار هم بودن، امروز چشم باز می کنند می بینند جایشان خالی است. این تجربه ی تلخ و و دردناک بر مبنای مصیبت های دیگری که در همه ی این سال ها بر مردم وارد شده، به یک انفجار اجتماعی، انفجاری عظیم تر از دیماه ٩٦و ابان ٩٨ تبدیل خواهد شد. این اتفاقی است که  در ایران بعد از کرونا احتمالش بسیار بیشتر است.

 

فاکتورهای این احتمال خیلی زیادند. از جمله :

-  ایران امروز، ایران دوران جنگ و پس از آن نیست. مردم دو انفجار عظیم اجتماعی را تنها در فاصله ی دو سال اخیر پشت سر دارند. هیچ امیدی به بهبود زندگی کماکان وجود ندارد. سرنگونی اولویت مردم شده است. در این دوره شکاف بالا و پایین عمیق تر گشته، زمانی که خانواده های کشته شدگان و کادر درمانی کشور دهان باز کرده و حقایق را بازگو کنند، میلیون ها خانواده ی داغدار و کل جامعه خواهد فهمید که چه بلایی سرشان آمد.  مردم  تا کنون حتی فرصت نکرده اند گریه هایشان را بکنند.

- جمهوری اسلامی بعداز کرونا بلحاظ اقتصادی ورشکسته ترو بلحاظ سیاسی بی اعتبارتر است. بر خلاف  دوره ی جنگ، این بار بیماری کرونا و تبعاتش نمیتواند برای جمهوری اسلامی موهبت باشد. برعکس آنچه که حسن روحانی میگوید، کرونا جمهوری اسلامی را متحدتر و قوی تر نمی کند. مدت ها است توازن قوای بین مردم و دولت به  ضرر رژیم  تغییر کرده است. شعار رشد اقتصادی در حد جهش، در حالیکه کاهش اقتصادی تا سی درصد در کشورهای پیشرفته پیش بینی شده، یک دروغ و ادعای پوچ است!

-  شکاف و ریزش نیرو درون خود نظام هم بیشتر میشود. امروز در ایران، نه دولت و هیات وزیران وجود دارد و نه مجلس. این نهادهای فرمالیته حتی وضعیت کج دار و مریز سابق را ندارند. برای مقابله با تبعات گرانی بنزین کل این سیستم تعطیل شد و نهادی فرمالیته تر به نام سران سه قوه زیر فرمان خامنه ای علم شد. امروز هم شورای امنیت ملی به ریاست روحانی است که بجای دولت و مجلس در خدمت اوامر بیت رهبری قرار دارد.

- مقدسات، مذهب، دین و خرافات  یکی از ابزارهای قدرت نظام است. این ابزار بیشتر تضعیف و لبه ی تیغ شان کند شده است. خرافات دین در ایران آبرویش را بیشتر از همیشه به علم باخته است. اماکن مقدس و نمازهای جمعه و حوزه های علمیه شان بسته شد. رهبران دینی فرار کردند.  کادر درمانی کشور و مردم با چشمان خود دیدند در حالی که عزیزانشان پرپر می شدند، سپاهیان اسلام امکانات بهداشتی را احتکار کردند، دزدیدند و در بازار آزاد به چند برابر قیمت فروختند و به  بیمارستان ها ندادند.

-  موقعیت بین المللی و منطقه ای جمهوری اسلامی به نسبت گذشته تغییر می کند. ما جمهوری اسلامی منزوی تر و موقعیت منطقه ای ضعیف تر در عراق، سوریه، لبنان، یمن و افغانستان را خواهیم داشت. بازار عراق و سوریه، بازار مطمئنی مثل سابق نیست. چین و روسیه هم قادر به تشکیل بلوکی قابل اطمینان  برای نجات اقتصاد ایران نیستند.

در رابطه ایران و امریکا چشم انداز بهبود و سازش بسیار ضعیف تر شده است. انگشت تهدیدی که فرمانده قایق های تندور به طرف ناوهای جنگی غول پیکر امریکایی دراز میشود تنها خشم و نفرت یک پاسدار نیست. نشانه ی یک تقابل حل نشدنی و هر زمان قابل شعله ور شدن است.

این ها فاکتورهای واقعی اند و رابطه ی بین دولت و مردم را به شدت بیشتری از گذشته تحت تاثیر قرار داده و به چالش های بزرگتری کشیده میشود.

اما هنوز چقدر این  توازن قوا به نفع طبقه کارگر و مردم محروم است را باید بطور واقعی  بررسی کرد.

وقتی از انفجار اجتماعی حرف می زنم آن را بعنوان یک  راه حل مطلوب و دلخواه نمیبینم. آن را یک امر اجتناب ناپذیر میدانم و موضوعی خارج از اراده  و یا توان هژمونی احزاب و جریانات چپ و راست جامعه حد اقل در شروع  امر.

درست است که توازن قوا به درجات بیشتری به ضرر رژیم  تغییر کرده و می کند. اما مطلوبیت خیزش ها و انفجارهای اجتماعی زمانی است که جنبش های اجتماعی سازمان پیدا میکنند. در جامعه ما تا همین امروز جنبش های اجتماعی کم تر سازمان یافته و از استحکام سازمانی پایداری برخوردار نیستند. هنوز طبقه کارگر پراکنده و بی سازمان و بی  حزب است. این پراکندگی در شرایط کنونی بهم ریختگی جامعه بر اثر ویروس کرونا، آزاردهنده تر خواهد بود.

با وجود این، جامعه ایران پس از بحران کرونا و تبعاتش در مسیر خیزش ها و انفجارهای اجتماعی قرار دارد. نه بخاطر این که من دوست دارم اینطور بشود یا راه حلی مطلوب است. از نظر من اجتناب ناپذیر است.

 

مردم ایران چه قبل و چه پس از کرونا، بخصوص، جز به سرنگونی به چیز دیگری فکر نمی کنند.

این که  دنیای دیگری چیست، نوع دیگری از حاکمیت و اداره جامعه کدام است هنوز برای توده های عظیم کارگر و مردم محروم  روشن نیست. مردم عامل بدبختی های خود را جمهوری اسلامی می دانند نه الزاما نظام سرمایه داری. مردم به هیچ تغییری به نفع زندگیشان امیدوار نیستند. تنها یک راه و یک افق جلو خود می بینند و آنهم  سرنگونی است.

جمهوری اسلامی هم ،خودش را برای این نبرد جدی آماده کرده و همه ی سرمایه های اندوخته اش را برای این جنگ نگه داشته است. نظام حاکم،  دولت و رییس جمهوری و مجلس حتی بصورت نمادین و فرمالیته برایش اهمیت چندانی ندارد. تمام اتکایش به حکومت شبه نظامی سپاه و بسیج و ارتش است.

پاسخ به این شرایط و تصویر روشن از نتایج این جنگ طبقاتی و آزادیخواهانه  بر عهده ی  کمونیسم و بخش آگاه طبقه کارگر و آزادیخواهان و برابری طلبان جامعه  افتاده است.

تا اینجا به بخشی از فاکتورهایی که انفجار اجتماعی در ایران را حتی قبل از پایان کرونا توضیح میدهد، اشاره کردم که اساسا در رابطه با وضعیت حاکمیت و بحرانهایش است.

در جبهه طبقه کارگر و مردم  و کمونیسم در ایران باید مولفه های اوضاعی سیاسی جاری و پسا کرونا  و توازن قوای بین حاکمیت و مردم و ظرفیت و پتانسیل طبقاتی و اجتماعی را بطور ابژکتیو بررسی کرد و دید. نه آرزوها و شاید و باید و اگرها.

یکی از این واقعیت ها این است که جامعه ما خیزشهای دیماه و آبان و اعتراضات کارگری نسبتا رادیکال را در همین دو سال اخیر داشته است. این یک تجربه است که اگر کرونا نبود شانس اعتلا و خودآگاهی و سازمانیابی اش سریع تر و بیشتر بود. جامعه ی ما این را بعنوان داده دارد.

دوم،  در این دوره دو سه ماهه شیوع ویروس کرونا تحرکات اجتماعی و همبستگی های مردمی را دیدیم.  

مردم ایران سنتا در رابطه با مصیبت های گوناگون مثل زلزله ، سیل و اخیرا کرونا، همبستگی هایی از خود نشان داده و میدهند. کرونا یک بحران سراسری بود. در یک یا دو منطقه نبود تا سایر مناطق به کمکشان بروند. در نتیجه، امداد و کمک رسانی و همیاری و همبستگی در قالب شهری و محله ای باقی ماند. تهران برای خودش، یا شهرهای شمال و جنوب ایران و شهرهای کردستان و غیره. و چاره ای هم نبود.

در اینجا نمی خواهم  به خصوصیات تک تک این کمپین ها و کمک رسانی ها و این که چکار کرده اند و غیره بپردازم. فقط بطور کلی می توانم اشاره کنم که:

-  بخشی از این تحرکات را ثروتمندان و سیلیبریتی های شهرهای بزرگ بخصوص تهران، ناسیونالیست های کرد و ملی گرایان عرب در جنوب انجام دادند.

بخش دیگر، چپ ها و آزادیخواهان و انسان دوستانی هستند  که اساسا در کردستان از جنوب تا شمال به شکل کمپین ها و همیاری و همبستگی و کمیته های مردمی محلات به کمک جامعه شتافتند.

این ها هم داده های امروزند.

تفاوت همبستگی و همیاری توده ای در ایران با کشورهای دیگر مثل چین، کره، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و غیره در این است که  در آن کشورها ده ها هزار داوطلب در پروژه های دولت شرکت داشتند. در واقع مجری داوطلب پروژه های مثل توزیع مواد بهداشتی و درمان، مواد خوراکی، حمل و نقل، کنترل قرنطینه و فاصله گیری اجتماعی دولت هستند. ولی در ایران این فعالیتهای داوطلبانه مستقل از دولتند چرا که دولت اساسا پروژه و برنامه ای نداشته است.

بازگشایی کسب و کار بعنوان عاملی بازدارنده در قبال تحرکات اجتماعی و همبستگی مردمی و کمپین ها و کمیته های مردمی عمل می کند. رژیمی که توپ را به زمین مردم انداخته، با تظاهر به تقلیل شیوع ویروس، عملا قرنطینه و امور بهداشت و ضدعفونی کردن محل های کار و زندگی و استفاده از ماسک و دستکش و غیره را حاشیه ای کرده و کنترل رفت و آمد و تجمع و حمل و نقل عمومی شهری و غیره را برداشته است. این اقدامات ضد انسانی فعالیتهای مردمی را تحت تاثیر قرار می دهد و چه بسا خود دولت موانع جدی بر سر راهشان درست کند و کارشان را خاتمه یافته اعلام نماید.

همانطوری که گفتم وضعیت جاری در ایران تا پسا کرونا کاملا بهم پیوسته است. احتمال انفجار اجتماعی زودرس تر و قبل از پایان کرونا هم وجود دارد. حسن روحانی این واقعیت ترسناک برای نظامش را یعنی سی میلیون مردم گرسنه به خیابان ها میریزن را اعتراف کرده است.

سوال این است آیا سیاست رها کردن مردم در دامن بیماری کرونا و راه اندازی کسب و کار میتواند رژیم را در مقابل این مخاطره مصون کند؟ جواب مطلقا منفی است.  چرا که شرایط فعلی کوتاه مدت نیست. حداقل ٦ ماه  و بیشتر هم طول می کشد. به احتمال زیاد موج دوم و سوم بیماری کرونا در راه است که ممکن است یک سال هم طول بکشد. در نتیجه، رکود بازار و کسب و کار کوچک و دستفروشی و کار فصلی برای میلیون ها خانواده ی بینوایان ادامه خواهد یافت. در این مدت مردم نمیتوانند دست روی دست بگذارند. کمک های مردمی و همیاری و همبستگی هم برای تخفیف مصائب پاسخگو نیست. بودجه اختصاصی دولت از قبیل یک تا دو میلیون تومان وام و ٢٠٠ تا ٦٠٠ هزار تومان کمک، هیچی نیست و دردی را دوا نمی کند.

در نتیجه، ما شاهد تحرکات اجتماعی گسترده تر برای فشار بر رژیم خواهیم بود. جمهوری اسلامی این فشار را آنطور که باید در این دوره احساس نکرد. تلاش اجتماعی تا کنونی اساسا به کمپین ها و همیاری و همبستگی و ایجاد کمیته های مردمی برای تخفیف دادن اثرات بیماری سوق پیدا کرد. از طرف دیگر، عدم قبول مسوولیت نظام در مقابل سلامت جامعه از طریق قرنطینه شهرها و تامین معیشت مردم، گرسنگان و بیکاران و بخش آسیب پذیر جامعه را به تلاش برای امرار معاش با پذیرفتن ریسک مرگ و میر واداشت. فشار گرسنگی و تامین معیشت دولت را تشویق کرده است که بر سیاست ضد انسانی رها کردن جامعه به حال خود مصر شده و حتی پا را فراتر گذاشته در سکوت جامعه تلاش زندانیان برای فرار از مرگ را سرکوب کند،  تعدادی را در همان زندان به گلوله ببندد و حتی جرات پیدا کند بار دیگر طناب های دار برای اعدام زندانیان را برپا سازد.

اکنون با بازگشایی کسب و کار و تحمیل ریسک مرگ و میر به جامعه بخاطر نپذیرفتن مسوولیت تامین معیشت گرسنگان که عواقب خطرناکی در پی خواهد داشت، وظایف عاجلی در دستور جامعه بخصوص پیشروان و رهبران کارگری و مردم و در میان روشنفکران قرار گرفته است. از جمله:

تظاهر دولتمردان جمهوری اسلامی و تکرار دروغ های همیشگی که همه چیز خوب است، نمی تواند و نباید خریداری داشته باشد. 

بعنوان وظیفه عاجل در همین دوره، طیفی از فعالین کارگری و چپ و کمونیست ها و روشنفکران آزادیخواه به درک این حقیقت برسند که باید برای سازماندهی اعتراضات موثر کارگری و توده ای بخشهای مختلف جامعه، آماده شد. الان مراکز کارگری، ادارات و به احتمال زیاد دانشگاه ها و مدارس هم باز میشوند. خطر شیوع بیشتر ویروس کرونا وجود دارد. خطر گرسنگی و فقر بیشتر و گسترده تر در پیش خواهد بود.  در چنین شرایطی باید مردم را به دخالت بیشتر و اعتراض و فشار برای تامین معیشت شان تشویق کرد، آگاه نمود و سازمان داد.

 بازگشایی کسب و کار، امکان مبارزه و اعتراض مجدد را به مردم میدهد. امکان اعتصابات کارگری چه بر اثر مخاطرات اوج گیری مجدد ویروس کرونا و چه مطالبات بر زمین مانده از معوقه ها تا دستمزدها و بیکاری و معیشت و زندگی زیر خط فقر و گرسنگی وجود دارد.

اعتراضات اجتماعی علیه گرانی و تورم و گرسنگی و برای معیشت نمیتواند تا پایان شش ماه و یک سال  بیماری کرونا صبر کند. امکان اعتراضات اجتماعی کارگری و مردمی، مصادره ی انبارها، اعتصابات عمومی و شورش بینوایان هست. در مملکتی که بخشی از مردمانش با فروش اعضای بدن زندگی می کنند، تن فروشی می کنند، به  مواد مخدر و دزدی کشیده می شوند، کارتن خواب و گورخواب اند...، چه توقعی می رود جز این که یا مستاصل و مایوس و تسلیم شده یا دست به شورش و عصیان و مصادره بزند.

تحولات دو سال اخیرجامعه ایران از جمله خیزش میلیونی دی ماه ٩٦، آبان ٩٨، ساقط شدن هواپیمای مسافربری با موشک سپاه پاسداران و اعتراضات اجتماعی گسترده، نشان داده است که تسلیم و تمکینی در کار نخواهد بود. انتظار جمهوری اسلامی برآورده نخواهد شد.

وظیفه و موضوع دیگر، آگاهگری در ابعاد اجتماعی گسترده و بیداری مردم به عمق مصائب نظام سرمایه داری است نه صرفا رژیم آخوندها. باید نگاه مردم به زندگی و رفاه و برابری و سلامت و امنیت را عمیق تر کرد. ضدیت با رژیم به ضدیت با نظام سرمایه و حاکمانش تبدیل شود.

چه در جریان تداوم ویروس کرونا و چه بعد از آن، بخش پیشرو طبقه کارگر و بخش آگاه تر جامعه به آلترناتیو نظام سرمایه داری، به سوسیالیسم و لغو مالکیت خصوصی و برابری، بیشتر و بیشتر آگاه و طرفدار آن شوند. در غیاب یک جنبش کمونیستی و سوسیالیستی و طبقاتی در ایران، اپوزیسیون بورژوایی داخل و خارج شانس قرار گرفتن در راس جنبش سرنگونی  و حفظ بنیادهای سرمایه داری و ابزارهایش را پیدا خواهد کرد.  

سوسیالیسم بعنوان آلترناتیو این نظام باید شفاف تر، قابل حصول و دسترس، تبلیغ و ترویج شود. بعنوان آلترناتیو و بدیل و مساله روز نه آینده ی دور و بعدها. دنیای پس از این بحران  در جهان اگر قراراست ساختار اقتصاد تغییر کند، باید ساختار سیاسی و قدرت و حاکمیت تغییر کند.  جای بالایی ها و پایینی ها عوض شود.

این دوره، دوره تعرض سوسیالیسم است. قلدری حکومت های سرمایه داری در ابعاد جهانی، ناکارایی  نظام سرمایه داری حتی در تامین جان و سلامت انسان های جامعه، لبه تیغ تعرض و گردنکشی این نظام را کند کرده است.

تلاش های جنایتکارانه ای به قیمت جان مردم  و گذشتن از روی نعش جوامع بشری در جریان است تا اقتصاد سرمایه داری را نجات دهند. در حالکه بشریت متمدن و آزاد و خواهان رفاه و خوشبختی مسبب فروپاشی اقتصاد سرمایه داری نیستند. گندیدگی و پوسیدگی این نظام است که موجب از هم پاشیدن اقتصاد و سیاست و فرهنگ سرمایه دارانه است.

برای پیروزی کمونیسم و انقلاب کارگری در جهان و در ایران هیچ وقت زود نیست. بشر با اولین انقلاب کارگری کمون پاریس١٥٠ سال فاصله دارد و از دومین انقلاب کارگری اکتبر بیشتر از یکصد سال می گذرد. در انقلاب اول با نیروی بسیار کمی در دل یک بحران و جنگ دولتهای  سرمایه داری، کمونیست ها تصمیم گرفتند قدرت را بگیرند و گرفتند. بحران امروز سرمایه داری در ایران، اگر چه  بر اثر جنگ نظامی نیست اما همه ی مولفه های بحران اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی، حکومتی و ایدئولوژیک را دارد.

کمونیست ها و طبقه کارگر آگاه باید برای گرفتن قدرت آماده شوند. برای این امر انقلابی، لازم است طیفی ازکارگران کمونیست وسوسیالیست و آزادیخواهان و برابری طلبان، با این ادعا و تصمیم و اراده، مسلح به آگاهی شوند. جامعه امروز  به لشکری از سوسیالیست ها نیاز دارد. کمونیست ها و سوسیالیست هایی که مجامع عمومی کارگری و شوراهای کارگری و مردمی برپا می سازند، کمیته های کارخانه و کمیته های انقلابی مردمی محلات شهرها را سازمان می دهند، تحزب کمونیستی طبقه کارگر را در دستور فوری خود قرار می دهند، اعتصابات کارگری و توده ای سازمان می دهند، مصادره های انقلابی گرسنگان را هدایت می کنند و بالاخره قیام توده ای و انقلاب کارگری را سازمان می دهند.

ما آگاهیم که پیروزی جاده ی سرراستی نیست.موانع زیادی بر سر راه جنبش سرنگونی و مبارزه طبقاتی در ایران وجود دارد. موانعی که می توانند سرنگونی جمهوری اسلامی را سنگین تر و پر هزینه تر کنند. دخالت امپریالیستی، احتمال جنگ و تخاصماتی که ممکن است بعنوان موهبتی برای جمهوری اسلامی باشد، ملی گرایی و نقش مخرب نیروهای قومی و باندسیاهی و حتی جریاناتی در جناح چپ که  کارگران و مردم را  بزیر پرچم  بخشهایی از بورژوازی  تشویق می کنند...، همه ی این ها عوامل بازدارنده و مخرب  هستند.

خنثی کردن این مخاطرات هم  برعهده ی  کمونیسم  و طبقه کارگر آگاه و برابری طلبان و اقعی جامعه  برای پیروزی جنبش سرنگونی و مبارزه طبقاتی  است.

کاپیتالیسم یا سوسیالیسم، بشر راه نجاتی جز سوسیالیسم ندارد!

اگر برای بیشتر کشورهای جهان سوسیالیسم یک شعار و فراخوان است. برای ما در ایران هم این است و هم سازماندهی عمل  انقلابی برای تحقق عملی سوسیالیسم.

امروز به دلیل تضعیف جبهه دشمن و بی آبرویی و ناکارآمدی نظام سرمایه داری از طرفی و اعتبار و حرمت کمونیسم در ابعاد اجتماعی در ایران و طیف گسترده ی کمونیست ها و سوسیالیست های مجرب و رهبر علنی و عملی،  جامعه ی ما بیشتر از هر زمانی به انقلاب کارگری نزدیک تر است. کمونیسم ما در ایران امروز دارای سیاست، نقشه ی راه، تاکتیک های مبارزاتی، راه حل های سازمانی حزبی و توده ای کارگری و مردمی است. امروز دست کمونیست های ایران بیشتر از هر زمانی پر است.  طبقه کارگر و بخش آگاه جامعه ایران چاره ای جز توسل و توکل به کمونیسم و سوسیالیسم برای رهایی و رفاه و امنیت و سلامت و خوشبختی ندارد. کمونیسم و فعالیت کمونیستی و سیاست و نقشه و تاکتیک های کمونیستی را باید شفاف و روشن در اختیار جامعه گذاشت. با این آگاهگری و بهمراه عمل انقلابی،  بدون شک توده های میلیونی مردم ایران کمونیسم را انتخاب خواهند کرد. ولو هنوز هستند و خواهند بود مفسرین گوناگون کمونیسم و حزب گریزها و حاشیه نشینان مکتب کمونیسم و جونیورهای حاشیه ی قدرت که به این واقعیت باور ندارند.   

چهره ی جهان تغییر کرده است. در کشو ابر قدرتی مانند امریکا و در دل دوحزب دست راستی قدرتمند "دمکرات و جمهوری خواه" کسی قد علم می کند و می گوید من سوسیالیستم، به من رای بدهید. میلیون ها  کارگر و زحمتکش  پشت او صف می بندند. این ادعا و سمپاتی و پذیرفتن سوسیالیسم صرفنظر از این که سوسیالیسم "برنی سندرز" کاندید انتخابات ریاست جمهوری، چقدر به کمونیسم و سوسیالیسم مارکس شبیه است یا نه، مدیون دمکراسی نیست. این بخاطر بن بست کاپیتالیسم و مطلوبیت سوسیالیسم است. نشان آغاز پایان کاپیتالیسم پوسیده و ناکارامد و امتحان پس داده است.

کمونیسم در ایران هم، به دمکراسی، به خرده بورژوازی و طبقه متوسط، به زمین داران روستایی شکرگزار احمدی نژاد، بدهکار نیست. کمونیسم ما جدی ترین نیروی تحقق آزادیهای بی قید و شرط سیاسی است. خواستار بیشترین رفاه و امنیت و سعادت مردم است.  توده های هر چه وسیع تر طبقه کارگر و بینوایان جامعه،  بپذیرند و آگاه شوند که این آزادی ها و رفاه و خوشبختی بدون سوسیالیسم و حکومت کارگری و بدون الغای نظام سرمایه داری، لغو کار مزدی و برقراری برابری کامل  به دست نمی آید. مطلقا به دست نمی آید.

در جهان پسا کرونا ممکن است بخشی از مردم اروپا و جهان به حداقلی از محتاط شدن کاپیتالیسم و شل کردن سر کیسه راضی شوند. روشن است دیگر بورژوازی غرب بویژه نمی تواند مانند دوره ی تاچر و ریگان افسار گسیخته و قلدربماند. من نماینده طبقه کارگر و مردم سراسر جهان نیستم. اما در ایران کار ما کمونیست ها، پراتیک کردن سوسیالیسم است. اجرای نقشه ی عمل و امر سازمانیابی حزبی و شورایی کارگران و مردم است.

 

ما به این واقعیت آگاهیم  که انقلاب دردستور جامعه ی ایران در ضرب اول انقلاب کارگری و سوسیالیستی نیست. اما انقلابی است که جامعه ایران را شخم می زند. زمین را برای رشد و شکوفایی سوسیالیسم فراهم می کند. چرا که مردم  تجارب عظیمی اندوخته اند. حکومت شاه را پایین کشیده اند، برای انداختن حکومت مذهبی خیز برداشته اند. خاورمیانه و بهار عربی را دیده اند. ..

این مردم یک نیاز انسانی و نیاز به رفاه و آزادی را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده اند. دیگر هیچ امام و شاه و خدایی نمیتواند این مردم را به نظام طبقات دارا و شاه و شیخ و حجره ها و حوزه ها و مساجد وحرم ها و دروغ و ریا و خرافات شان، برگرداند. حتما بسیاری از مردم عقاید مذهبی و ماورا ء الطبیعه ی خود را نگه می دارند. اما همین بخش جامعه هم امروز انسانیت و ازادی  ورفاه و معیشت و برابری را بر هر عقیده ی آسمانی ترجیح می دهند. انسان امروز ایران  انسان انقلاب ٥٧ نیست. انسان پرورش یافته ی مکتب متحجری که اقتصاد را مال خر می دانست نیست. گله ای نیست که سرش را پایین بیندازد و کسانی او را به کارخانه ها و ادارات و مدارس بفرستد و منتظر دستمزدی بخور و نمیر نگه دارد.

 

انسان امروز در ایران، نه تنها خون برابری طلبی و خوی و رفتار انسان برابر در رگهایش جاری است، انسانی است که علیه تخریب طبیعت و محیط زیست، علیه ازار حیوانات هم برخاسته است. این مردم در مملکتی علیه حاکمیت مذهبی که چهار دهه است تلاش می کند انسان را بطرز فجیعی به سموم لجن خرافات و تسلیم و تمکین به سرمایه داری و سود و استثمار انسان آلوده کند، حرمت زن را بگیرد، حرمت کودک را بگیرد،  خیز برداشته است  و رویای جامعه ای سالم را در سر می پروراند که  انسان زن و مرد و کودک در آن برابر است.

سوسیالیسم بجز این نیست. وقتی انسان به حرمت و حقوق و آزادی و رفاه و خوشبختی فکر کند، وقتی انسان صرفنظر از ملیت و مذهب و نژاد و جنسیت حق زندگی برابر میخواهد، این همان سوسیالیسم  است.

برقراری سوسیالیسم یعنی جهان ازاد و برابر برای انسان در مرکز و محور فعالیت های کمونیست ها و ما حکمتیست ها قرار دارد. حکمتیست های امروز ایران،  در تداوم کمونارهای کمون پاریس و بلشویک های انقلاب اکتبر اند.

کمونیست ها و سوسیالیست ها باید تضمین کنند که هیچ مانعی نتواند انقلاب دوم ایران ، یک انقلاب مداوم تا برقراری حکومت کارگری و سوسیالیسم را متوقف کند.

جهانی که بر اساس سوسیالیسم ساخته می شود، دنیایی به شدت ساده، غیر پیچیده و قابل فهم و مادی و زمینی است.

خصیصه ی پایه ای جامعه ی سوسیالیستی تولید برای نیاز جامعه است نه مبادله و بازار و رقابت و کسب سود. نظام سرمایه داری تنوع کالا (خوراک، پوشاک، مسکن، اتومبیل، تکنولوژی و...) را یک مزیت و فضیلت برای جامعه بشری می نامد. برای مثال کارخانه های متعددی برای تولید یک نیاز مثلا کفش یا لباس را در نظر بگیرید. تنوع این کالاها سر سام آور است. در حالیکه ٩٩ در صد شهروندان جهان در سال به دو جفت کفش یا دو شلوار جین نیاز دارند، مازاد این کالا کجا می رود؟ جایی نمی رود. در همین جامعه بخشی از درآمد مزد بگیران جامعه صرف خرید کالاهایی می شود که نیازی به آن ها نیست. اما سرمایه داران از مدیا و پشت ویترین ها ارقام سرسام آوری از همین کالا را در اشکال و مدل ها و رنگ ها و کیفیت های بالا و پایین و بنجل به نمایش گذاشته و به مزدبگیران قالب می کنند و آن را تحت عنوان تنوع طلبی انسان به خورد جامعه می دهند. 

یا برای کالاهای امثال تلویزیون و کامپیوتر و نیازهای از این قبیل تاریخ مصرف معینی تعیین کرده  و بعد از آن تاریخ از کار می افتند. بعلاوه هر سال با اپدیت کردن این قبیل کالاها، انواع دیگر را  تولید و به بازار عرضه می کنند بطوری که کسی که تلویزیون یا کامپیوترش را یک یا دو سال قبل خریده از چشم می افتد و نوع جدید که تفاوت خیلی زیادی با قبلی ندارد را می خرد.  سرمایه داران بهر قیمت شده کالاهای متنوع و غیر ضروری برای نیاز بشر را به توده های مردم قالب کرده و دستمزدی را که پرداخته اند از او پس می گیرند. بگذریم که هر سال بهای کرایه خانه و آب و برق و حمل و نقل و غیره را هم افزایش می دهند.

اما در جامعه ی سوسیالیستی تولید بر اساس نیاز و اولویت ها است. در نظام سرمایه داری تولیدات نظامی و تسلیحات و بمب و تانک و جت های جنگی در اولویت است و بخش بسیار بزرگی از داراییهای جامعه صرف تولید و انبار این کالاهی غیر ضروری و مخرب می شود . برای مصرف این تولیدات سرمایه داران به جنگ نیاز دارند...جنگی که هر چند وقت یک بار چهره ی جهان و یا بخشی از آن را تغییر داده و موقعیت جدید برای سرمایه و کسب سود فراهم می کند.

در مقابل این، در جامعه سوسیالیستی اولویت نیازهای حیاتی جامعه است. مثل مسکن مجانی برای همه، بهداشت و درمان مجانی برای همه، حمل و نقل مجانی برای همه، خوراک مورد نیاز جامعه برای تامین رشد و سلامت انسان از کودکی تا سالمندی، امکانات تفریحی عمومی برای همه، مدارس و کودکستان و دانشگاه های مورد نیاز جامعه، بیمارستان ها و تخت های بیمارستانی و مراکز تحقیقاتی پزشکی، بخش های ICU  و ادوات مورد استفاده در این بخش ها  به اندازه کافی، تعداد پزشکان و پرستاران به اندازه کافی، تولید واکسن ها و داروهای لازم و ...

برای مثال زمانی اتفاقی طبیعی مثل سیل و زلزله و یا شیوع بیماری همه گیر می افتد، ما جامعه ای داریم که از قبل برای مقابله با آن آماده است و چیزی کم و کسر نمی آورد.

دنیای سرمایه داری امروز خیلی آشکارا نشان داد که ناجی بشر و جامعه نه تسلیحات نظامی و ارتش ها و جنگ هایش و نه زرق و برق و تنوع نیازهای غیرضروری بلکه، واکسن، دارو، امکانات بهداشتی و درمان، وسایل دفاع از خود درمقابل ویروس از قبیل ماسک و دستکش و دستگاه های تنفسی در بیمارستانها، تختخواب های لازم در بیمارستان ها و تامین معیشت مردم در شرایط قرنطینه است.

تنها این یک نمونه به ما می گوید که این جهان از بیخ و بن وارونه است. تولید برای نیاز جامعه نیست. برای مبادله و خرید و فروش و رقابت و کسب سود برای اقلیتی به نام سرمایه دار است. به بانک هایشان نگاه کنید، به مراکز نظامی و ادوات و تسلیحات کشنده و نابود کننده شان نگاه کنید، به برج های سر به فلک کشیده و هتل های لوکس و کالاهای لوکس و پر زرق و برق شان پشت ویترین ها نگاه کنید، کدام یک از این کالاها و امکانات سرسام آور توانست در بحران کووید-١٩ جان حتی یک انسان را نجات دهد؟!

جامعه ی سوسیالیستی ما جامعه ی برابر به معنای واقعی کلمه  است. جامعه ای که طبقات دارا و ندار ندارد. حقوق و دستمزدهای نجومی برای بخشی و دستمزدهای بخور و نمیر برای اکثریت کارکنان جامعه ندارد. همه کار می کنند و همه یک اندازه می گیرند. از هر کس به اندازه ی توانش و به هرکس به اندازه نیازش. انسان ها علیرغم هر تفاوت فیزیک و جنسیتی و استعداد و کم استعدادی، اما نیازشان یکی است. نیاز کارگر برای زندگی مرفه بهمان اندازه ی نیاز سرمایه دار و مدیران و وزرا و وکلای دولت سرمایه داران است. چیزی نه کم و نه زیاد. هیچ انسانی بخاطر ثروت و قدرتی که به زور و ریا و فریب و سرکوب و اسیر کردن اکثریت کارکنان جامعه به دست آورده است، بر انسان کارکن جامعه اولیت و برتری ندارد.

تمام داراییهای منقول و غیر منقول یک جامعه به تمام شهروندان آن جامعه تعلق دارد. اقلیتی که به زور و سرکوب صاحب و مالک داراییهای جامعه شده اند، از کل این دارایی های غصب شده،  قطره هایی به گلوی گرسنگان و مزدبگیران می چکانند تا نمیرند و نسل های بعدی را برای کار متولد و بزرگ کنند.

بیش از صد و پنجاه سال پیش مارکس اموزگار بزرگ پرولتاریای جهان گفته است که این دنیا بر قاعده خود قرار ندارد. باید آن را بر قاعده اش نشاند. زیر و رو کردن جهان و گذاشتن آن بر قاعده اش برای اکثریت مزدبگیران جهان، جز با انقلاب کارگری ممکن نیست. طبقات دارا که حکومت را در دست دارند به میل و اراده ی خود داراییهای جامعه را به شهروندانش بر نمی گردانند. آنها خود را مالک و صاحب این داراییها می دانند. بخشی آن را ارث پدر و یا تلاش فردی و استعداد خود می نامند و نود و نه درصد بقیه آن را با زور مثل کودتا، جنگ یا با فریب  دمکراسی و انتخاباتی که خود مهندسی می کنند، قدرت را به دست گرفته و داراییهای جامعه را تصاحب کرده اند.

نمونه ی ایران بسیار بارز است. کل سرمایه داران و صاحبان املاک و بانک ها و نقدینه های امروز کسانی هستند که با شکست انقلاب ٥٧ با زور اسلحه و فریب مذهب و خرافات به قدرت رسیدند و کل داراییهای جامعه را به نام خود کردند. بخش اعظم این سرمایه داران حتی برای چراندن یک گله کوچک گوسفند هم صلاحیت و استعداد ندارند تا چه رسد به حکومت کردن و برسمیت شناختن حقوق برابر انسان. بخش اعظم این مالکان و تاجران و سرمایه داران و صاحبان شرکت ها و مدیران و وزرا و وکلا بخشا در کنج حوزه ها و حاشیه جامعه مشغول کشف و انکشاف طرز وضو و نماز بودند و این که وقتی به مستراح می روند پای چپ را اول بگذارند یا راست. این واقعیت را خودشان هم بعضا به همدیگر می گویند. از جمله کسی از این ها به حسن روحانی گفته است که تو یک گله را هم نمیتوانی بچرانی تا چه رسد به ریاست جمهوری یک مملکت.

این حقیقتی است که در مورد کل لشکر صاحبان زر و زور و قدرت با مدرک دکترا یا بدون مدرک صدق می کند.

آری، این دنیا باید بر قاعده اش بنشیند. و این قاعده جز سوسیالیسم نیست. جز برابری کامل انسان ها نیست. جز تامین کامل نیازهای شهروندان بطور کامل نیست. جز تولید برای نیاز نیست.

زمانی که از کمونیسم و سوسیالیسم و انسان برابر حرف زده می شود خیلی ها با انگشت شوروی سابق یا چین و کره شمالی را به ما نشان می دهند. این ها تنها ضد کمونیست نیستند، اساسا ضد انسانند و بویی از انسانیت نبرده اند. کمونیسم مارکس، کمونیسم ما به شوروی دوره  استالین و خروشچف و یلتسین یا کره شمالی و چین بدهکار نیست. آن ها به نام کمونیسم راه دیگری رفتند که از آغاز سرمایه داری دولتی و نهایتا سر از سرمایه داری بازار آزاد در آوردند.

جنگ سوسیالیسم و کاپیتالیسم جنگ ایدئولوژیک نیست. جنگ مادی و زمینی حقوق برابر انسان در مقابل نابرابری و تبعیض و ستم و تحقیر انسان است.

طبقه سرمایه دار در هر کجای دنیا باشد، حق دارد ضد کمونیسم و ضد سوسیالیسم باشد. نمی تواند غیر از این باشد. اما این طبقه ساکت ننشسته و بیش از دو قرن است، سموم خرافات نابرابری و تفاوت انسان ها به دارا و ندار و به زورمند و فقیر و تسلیم و تمکین و رضا  به جوامع بشری را تزریق می کنند. علاوه بر زور و سرکوب و ارتش و پلیس و زندان، لشکرهای عظیمی از مبلغین و مروجین و شبکه های سرسام آورمدیا در خدمت مطلوبیت نظام سرمایه داری و علیه کمونیسم و انسان برابر دارند.

طبقه سرمایه دار و نوکرانش، بخشی از طبقه کارگر و بینوایان را هم با فرهنگ پلید قبول تفاوت ها و سرنوشت و تقدیر و خرافات آلوده و مسموم کرده اند. شکست انقلاب کارگری کمون و اکتبر را به چشم طبقه کارگر می کوبند. تحقق سوسیالیسم و برابری را غیرممکن جلوه می دهند. زمانی که این حقه ها کارساز نشد، به جنگ و ارتش و پلیس و زندان و اعدام متوسل می شوند. نفس همین سرکوبگری کافی است تا نشان دهد که این نظام مطلقا حقانیت و صلاحیت ندارد. نظام بی وجدان، فاسد، زورگو، دروغگو و ضد بشر است.

 

طبقه کارگر که قدرت بگیرد می  تواند جامعه سوسیالیستی و برابر خود را بسازد. می تواند ازادی و برابری را برای همه بدون استثنا به ارمغان بیاورد. می تواند قلدرها و زورگویان را افسار بزند بدون اینکه لازم باشد حتی یکی نفرشان را اعدام کند. بگذار روزی بیاید که افتخار یک سرمایه دار و ملک دار و کاخ نشین این باشد که بعنوان یک کارگر آزاد مثل بقیه کار کند و مزد برابر بگیرد و بوی انسانیت به مشامش بخورد.

ایران کشوری با منابع و داراییهای سرشار و سرسام آور است. این منابع در خدمت منافع کل شهروندان می تواند دنیایی بسازد که از فقر و بیکاری و بیماری و نداری و بی حرمتی و نابرابری خبری نیست.  دنیایی که با هیچ بخش جهان سر جنگ و رقابت ندارد. دنیایی که همه بیایند و ببینند و بیاموزند و بروند جامعه ی خود را بسازند.

سرمایه داران بجای خود که باور ندارند  و جامعه سوسیالیستی را کابوس خود می دانند، اما یک روز همه ی ناباوران دیگر از صفوف طبقه ی ما و جامعه،  به انسان بودن خود، به برابر بودن خود، به آزاد بودن خود... باور خواهند  کرد.  

چهارم اردیبهشت ٩٩ (٢٣ آوریل ٢٠٢٠)

 

نقدی بر ایده بازسازی فمینیسم بورژوایی در دیالکتیک مارکسیستی / احمد آزادی جو

نقدی بر ایده بازسازی فمینیسم بورژوایی در دیالکتیک مارکسیستی / احمد آزادی جو
http://militaant.com/?p=10835

April 27, 2020

تحریم اقتصادی ایران و "شتر سواری دولا دولای" حزب حمید تقوایی

تحریم اقتصادی ایران و "شتر سواری دولا دولای" حزب حمید تقوایی

شیوع ویروس کرونا و وضع وخیم مردم ایران، بار دیگر مسئله تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران و جایگاه نفس تحریم اقتصادی یک مملکت و عوارض زیانبار آن بر زندگی مردم را زنده کرده است. در این زمینه تا کنون از جانب برخی از دولتها، از امریکا درخواست شده ، با توجه به شیوع کرونا به تحریم اقتصادی ایران پایان دهد.

در این میان علاوه بر جمهوری اسلامی جریانات و گروههای مختلف به حرف آمده اند و هر کدام از زاویه منافع جنبشهای سیاسی متعلق به خود، له و علیه تحریم سخن گفته اند. جمهوری اسلامی و بورژوازی حاکم بر ایران و مدافعان نظام که طبیعتا مخالف تحریم اقتصادی حکومتشان هستند، مثل همیشه تلاش میکنند بار تحریم اقتصادی را بر دوش طبقه کارگر و مردم محروم بیندازند. تلاش میکنند بی حقوقی، فقر و گرانی، عدم تلاش برای تامین امکانات اولیه جهت مقابله با کرونا و نجات جان انسانها و در یک کلام بی مسئولیتی حاکمیت در قبال زندگی اکثریت مردم را با این استدلال که "تحریم هستیم" توجیه کنند.

دسته دوم جریانات راست و چپ بورژوایی، ناسیونالیستی، قومی و... در اپوزیسیون هستند که خواهان ادامه تحریمهای اقتصادی ایرانند. این دسته مخالفت خود با جمهوری اسلامی و جنایتکاری آن را توجیهی برای دفاعشان از تحریم اقتصادی ایران میدانند. در میان این دسته صفی رنگین کمان از فرشگردی ها و طرفداران سلطنت تا انواع جریانات و گروههای ناسیونالیستی، قومی و.... تا مجاهدین در اپوزیسیون جمهوری اسلامی قرار دارند. در میان این صف "حزب کمونیست کارگری" نیز قرار دارد که با توجیهات "عامه پسند" و اینکه البته مخالف تحریم هستیم و اما با هزار اما و اگر و ... رسما چیزی جز دفاع از تحریم اقتصادی ایران را بیان نمیکنند.

در مقابل همه اینها کمونیستها و همه کسانی قرار دارند که تحریم اقتصادی ایران را بدلیل تاثیرات مخرب آن بر زندگی مردم محکوم میکنند. این دسته تحریم اقتصادی را به عنوان سلاح کشتار مردم محروم، به عنوان ابزار قطع نان و شیر و داروی دهها میلیون انسان نه تنها محکوم که تحت هیچ شرایطی قبول نمیکند. این طیف از اپوزیسیون ضمن مقابله با توجیهات حاکمیت، ضمن افشا و مقابله با تبلیغات جمهوری اسلامی در توجیه فقر و به حقوقی مردم به بهانه تحریم، خواهان قطع فوری تحریمهای اقتصادی هستند.

در این نوشته بطور مشخص به مباحثات اخیر "حزب کمونیست کارگری ایران"  و دفاع شرمگینانه آنها از تحریم اقتصادی در لفافه "برخورد زنده به شرایط و کلیشه نساختن از مخالفت با تحریم اقتصادی و ..."، خواهم پرداخت.

 در این حزب تعدادی از اعضا رهبری آن از جمله اصغر کریمی، حمید تقوایی و کاظم نیکخواه هر یک به مناسبتی و به شکلی در مورد تحریم اقتصادی و سیاست و جهت حزبشان پرداخته و رسما و عملا از تحریم اقتصادی دفاع کرده اند. اصغر کریمی به نام دفاع از موضع حزب خود، تلاش ناموفق و ناموجهی کرده است که با استناد به خاطرات نه چندان دقیق خود، موضع راست حزبش را به منصور حکمت نسبت داده و او را هم شریک آن کند.

اصغر کریمی طی نوشته ای زیر عنوان "حزب کمونیست کارگری و تحریم اقتصادی" اشاره میکند که:

"تا جایی که به منصور حکمت مربوط میشود نکاتی که در جلسه هیئت اجرایی حزب در اوایل دهه نود گفت نشان میدهد که او چقدر به این مساله سیاسی برخورد میکرد و از آن یک اصل خدشه ناپذیر نساخت. تبصره هایی که او روی بحث من گذاشت بسیار واضح و غیر قابل تفسیر است. مواردی را بعنوان مثال برشمرد که در وضعیت های معین و خاصی نمیتوان مخالف تحریم اقتصادی بود."

او در ادامه در مورد سیاست حزبشان مینویسد:

تحریم اقتصادی در شرایط کنونی را (البته نه درمورد تحریم تجهیزات نظامی و تحریم سپاه پاسداران و امثالهم) به زیان مردم میدانیم و محکوم میکنیم اما در عین حال بر این نکته هم واقفیم که تحریم اقتصادی ممکن است در شرایطی پروسه سرنگونی انقلابی رژیم بقدرت مردم را تسریع کند و مورد استفاده مردم قرار بگیرد. (تاکیدات از من است)

اجازه بدهید ابتدا تکلیفمان را با نامربوطی "خاطرات" اصغر کریمی در رابطه با موضع "منعطف" منصور حکمت  از زبان خود حکمت و حزبی که او در راسش بود را روشن کنیم، بعد به سیاست مورد دفاع اصغر کریمی و حزبش و چرایی آن برخواهیم گشت. 

منصور حکمت در دوره حیات خود و در مقاطع مختلف از بحث تحریم اقتصادی ایران تا تحریم اقتصادی عراق و در مباحثات مربوط به بحران خاورمیانه، سیاه روی سفید و بدون هیچ انعطاف و اما و اگری هر نوع تحریم اقتصادی را محکوم کرده است. "خاطرات" اصغر کریمی و تلاش برای گره زدن سیاست حزبش به منصور حکمت با اتکا به این خاطرات نه تنها نادقیق و غیر واقعی نامسئولانه، که بعلاوه تلاشی اپورتونیستی برای توجیه سیاست به غایت راست و ارتجاعی حزب مطبوعش با استفاده از اعتبار و اتوریته منصور حکمت در جنبش کمونیستی است. تلاشی که باید در مقابل آن ایستاد و آنرا خنثی کرد.

منصورحکمت در مصاحبه ای با نشریه کمونیست در اکتبر ١٩٩٠-مهر ماه ١٣٦٩ تحت عنوان، "در باره بحران خاورمیانه"، در مورد تحریم اقتصادی عراق توسط آمریکا و هم پیمانان او مینویسد:

" ... گرو گرفتن غذا و داروى ميليونها انسان هم، که تازه طبق قطعنامه سازمان ملل مجاز نيست، اقدامى کاملا ضد انسانى است. بهر‌حال اگر نفس امتناع از تجارت با عراق را جزو حقوق کشورهاى ديگر بدانيم، گردنه بگيرى نظامى تحت عنوان اجراى عملى اين سياست قطعا محکوم است و بايد متوقف بشود.

منصور حکمت در آوریل ١٩٩٨- فروردین ١٣٧٧ در نوشته دیگری زیر عنوان "دو ابرقدرت" باز در مورد تحریم اقتصادی عراق مینویسد:

"جهان به کلينتون ها و آلبرايت ها و خيل ژورناليستهاى جيره خوار هيات حاکمه آمريکا فهماند که ديگر کوبيدن مردم محروم عراق را تحمل نميکند. نه فقط اين، بلکه خواهان پايان يافتن کابوس هفت ساله مردم تحت محاصره اقتصادى است. به قول شرکت کننده اى در يک تظاهرات ضد آمريکائى، محاصره اقتصادى خود مهلک ترين سلاح انهدام و کشتار جمعى است. سلاحى که هفت سال است هر روز به کودکان عراقى شليک ميشود و تا همينجا ميليونها قربانى داشته است."

"محاصره اقتصادى عراق بايد فورا لغو شود. تهديد نظامى آمريکا بايد براى هميشه از بالاى سر مردم منطقه برداشته شود. صرفنظر از مشقات غير قابل توصيف اقتصادى اى که اين شرايط بر مردم عراق تحميل ميکند، توحش غرب به بقاء رژيم ارتجاعى عراق خدمت ميکند. تا آنجا که به مبارزه براى رهائى و آزادى مردم عراق مربوط ميشود، کلينتون و صدام حسين به يک اردو تعلق دارند.( همه تاکیدها از من است)

حکمت در بحث دیگری زیر عنوان "تحریم تجاری ایران" به تاریخ تير ١٣٧٤، ژوئن ١٩٩٥ در مورد تحریم اقتصادی ایران میویسد:

"اين سياست آمريکا مستقل از تاثيراتش بر ثبات و بى ثباتى رژيم اسلامى، بايد بعنوان يک اقدام زيانبار براى مردم ايران بدون هيچ ابهامى محکوم شود. وخامت بيشتر اوضاع اقتصادى مردم نتيجه محتوم اين سياست خواهد بود. برخلاف ادعاهاى رايج، تحريم تجارى از جانب آمريکا حتى اگر اروپا و ژاپن و ساير قطبهاى اقتصادى از آن تبعيت نکنند، تنگناهاى واقعى براى اقتصاد ايران ايجاد ميکند که قربانيان فورى آن نه رژيم اسلامى، بلکه توده وسيع مردم کارگر و کم درآمد در ايران خواهند بود. اين تصور که اعمال فشار بر مردم و به استيصال کشيدن آنها گامى در جهت سرنگونى رژيم اسلامى است، تصورى بيمارگونه و ضد اجتماعى است که فقط در چهارچوب تفکر فرقه اى جريانات حاشيه جامعه نظير مجاهدين مى گنجد."(تاکیدات از من است)

اولا و با استناد به اظهار نظرهای منصور حکمت هیچیک از "اما و اگرهای" اصغر کریمی و حزبش در مورد محکوم کردن تحریم اقتصادی ایران (در مورد تحریم عراق هم به همین صورت)، مستقل از تاثیراتش بر ثبات و بی ثباتی جمهوری اسلامی، موجود نیست. منصور حکمت بسیار روشن و غیر قابل تفسیر نظر و سیاست خود را بیان کرده است. وی هیچ مخالفتی با کمپین علیه تحریم که در دوره تحریم عراق در جریان بود، نداشته است و اتفاقا از اعتراض جهانیان علیه تحریم اقتصادی عراق دفاع میکند. در دیدگاه حکمت بی ثباتی احتمالی ناشی از تحریم اقتصادی حاکمیت به هیچ عنوان توجیهی برای دفاع از این سیاست ضد انسانی و ارتجاعی نیست. در دیدگاه  حکمت تحریم اقتصادی مهلک ترين سلاح انهدام و کشتار جمعى است و کسانی که تصور میکنند از این کانال پروسه سرنگونی (آنهم نوع انقلابی آنرا) را جلو می اندازند (چیزی که اصغر کریمی و حزبش میگویند)، تصوری بیمار گونه و ضد اجتماعی از مکانیزم جامعه و اعتراض اجتماعی دارند.  برخلاف "خاطرات" اصغر کریمی در مباحثات حکمت هیچ انعطافی زیر لوای ضدیت با حاکمیت و "تاثیرات مثبت تحریم بر بی ثباتی حاکمیت" موجود نیست و برعکس با نقد روشن این سیاست ارتجاعی جای هر نوع سوء برداشتی را برای کسی که بخواهد نظر او را بداند، نگذاشته است.

یکی از مولفه هایی که حکمت اتفاقا بر آن تاکید دارد تحریم اقتصادی از طرف امریکا یا ناتو یا ...، علاوه بر نابودی زندگی میلیونها انسان در هر کشوری است، بعلاوه قلدری و یکه تازی قدرتهای ارتجاعی جهانی را تحت لوای "مقابله با حکومتهای دیکتاتور" و ... تثبیت میکند و از این زاویه هم از آن بعنوان جنگ اقتصادی علیه مردم، هم رده میلیتاریسم و جنگ نظامی قرار داده و در مقابل آن می ایستد. یکه تازی ای که ظاهرا امروز مورد تائید اصغر کریمی و حزب مطبوعش است.

دوما زمانی که بحثهای مختلف حکمت و اظهار نظرهای کتبی و شفاهی او قابل دسترس است، پناه بردن اصغر کریمی به "حافظه" و ارجاع مخاطبان خود به آن بعنوان "فاکت" در مورد سیاست حکمت، استیصال رهبری این حزب در سوء استفاده از اعتبار منصور حکمت برای توجیه سیاست راست خود را به نمایش میگذارد. ظاهرا کفگیر به ته دیگ خورده که اصغر کریمی ناچار میشود به "خاطره" تراشی و تولید "فاکت" های اینچنینی روی بیاورد. 

سوما، احتیاجی نیست اصغر کریمی برای بیان سیاست راست خود و توجیه و عرضه آن به بازار سیاست، به شکلی ناپسند و غیر مستدل، به میل خود و بر اساس نیاز روز، لباس حکمت را بر تنش کند. گفته های حکمت، لنین، مارکس و هر کس دیگری "آیه های آسمانی" نیستند. سنگین تر و با وقار تر و اصولی تر بود، اصغر کریمی و حزبش مستقل از حکمت، روی پای خود سیاست خود را بیان و از آن دفاع میکردند. نقد حکمت و مارکس و لنین و هر رهبر مارکسیستی نه جرم است و نه کفر. حرف خودتان را به اسم خود بزنید و از آن دفاع کنید. من فکر میکنم این روش حتی به حال خودتان و احترامی که اگر به حکمت دارید، رفیقانه تر و سنگین تر و باوقار تر است. جای تردید جدی است که رهبارن این جریان به این حقایق و به گفته و نوشته و تاکیدات چندین باره حکمت بر سر زیانباری تحریم اقتصادی ناآگاه و نامطلع باشند. اینها را میدانند و در دورانی خودشان به هر دلیل و شاید هم اپورتونیستی به آنها رای داده اند. اما امروز و زمانی که خط خود را پیش میبرند، توان و جسارت  نقد سیاستهای حکمت را ندارند و زیر جلکی مواضع راست خودشان را به حکمت نسبت میدهند، چرا که این تنها ابزار حفط آبروی برباد رفته شان است.  میدانند این حزب و رهبری اش در چشم کمونیستها در ایران نه تنها سرسوزنی با کمونیسم مارکس، انگلس، لنین و حکمت مربوط نیستند که برعکس در مقابل این کمونیسم ایستاده  اند. آویزان شدن به حکمت تا هر زمان احتیاج باشد، راه ابراز زنده بودن و مربوط بودن و چپ بودن و راه فریب ساده دلهای صفوف خود است.

تحرم بد و تحریم خوب

دم خروس حزب شیوعی عراق از زیر عبای حزب حمید تقوایی

تا اینجای مسئله روشن شد که ادعاهای اصغر کریمی و تلاش برای وصله پینه کردن سیاست خود و چسباند به منصور حکمت نه تنها ناموفق و حاوی هیچ حقیقتی نیست که بعلاوه عملی زشت و ناپسند است.

اما اجازه بدهید نگاهی به "انعطاف" و اما و اگرهای این جریان، و استدلالات و تقسیم بندی های هیئت حاکمه ایران یا سرمایه در ایران به بخشی که باید تحریم شود و بخشی که آنها مخالف تحریمش هستند و چرایی آن بیندازیم.

ابتدا باید تاکید کنم که تحریم اقتصادی امروز ایران، تنها قطع معاملات تجاری آمریکا با ایران، چیزی که در چهارچوب حقوقی هر دولتی میگنجد، نیست. تحریم اقتصادی ایران علاوه بر اینکه همراه با لشکر کشی به خلیج فارس و تبدیل منطقه به میدان مانور مهلک ترین سلاحهای کشتار جمعی است، بعلاوه و همزمان همراه با یک سیاست زورگویی و قلدری بر جهان و وادار کردن همه کشورها به پیوستن به تحریم اقتصادی آمریکا است. مستقل از نفس رابطه تجاری آمریکا با ایران این قلدری و زورگویی ابعاد به مراتب جهانی تر و زیانبارتری را با خود دارد و باید هزار بار محکوم شود. حال اجاه بدهید از زبان حمید تقوایی به عنوان لیدر این حزب و تاکیداتش بر سیاست حزبش نگاهی بیندازیم.

حمید تقوایی در نوشته ای به نام "در نقد کلیشه سازی از مباحثات کمونیسم کارگر" که در جواب نقد و انتقادات دو عضو رهبری، محمد آسنگران و علی جوادی، به سیاست حزبشان، در دفاع از سیاست خود و حزبش نوشته است، میخوانیم که:

"موضع ما همیشه مخالفت با تحریم اقتصادی بوده است (و البته همیشه هم اعلام کرده ایم که با تحریم سپاه پاسداران و بیت رهبری و اعضای شورای نگهبان و دیگر مقامات حکومتی مخالفتی نداریم)."

او در ادامه مینویسد:

"نکته دیگری که باید تاکید کرد اینستکه حزب ما گر چه همیشه مخالف تحریم اقتصادی بوده است اما در هیچ شرایطی علیه تحریمها کمپین و کارزار براه نیانداخته است.... از لابی ایستهای طرفدار جمهوری اسلامی مثل نایاک گرفته تا چپهای ضدآمریکائی در داخل و خارج کشور و تا چپهای نوع حزب توده و مارکسیسم خط امامی مدام بر تاثیرات مخرب تحریم اقتصادی و ضرورت لغو آن تاکید میکنند و کمپین براه میاندازند..."( همه تاکیدات از من است)

اصغر کریمی و بعلاوه کاظم نیکخواه نیز تقریبا در نوشته و جدلهای خود بر سر تحریم اقتصادی ایران بر همین نکات حمید تقوایی به عنوان سیاست حزبشان تاکید میکنند.

اینجا چه در بحث حمید تقوایی و چه در نوشته اصغر کریمی دو نکته تاکید میشود، یکی اینکه آنها با تحریم اقتصادی سپاه پاسداران و بیت رهبری و اعضا شورای نگهبان و دیگر مقامات حکومتی مخالفتی ندارند و دوم اینکه آنها هیچوقت کمپین علیه تحریم اقتصادی راه نینداخته و راه نمی اندازند.

حمید تقوایی "بحث مدام از تاثیرات مخرب تحریم و ضرورت لغو و کمپین راه انداختن علیه آنرا" کار، لابیسم های طرفدار جمهوری اسلامی، توده ای ها، "مارکسیسم خط امامی" و چپهای ضد امریکایی و... میداند. اما در دنیای واقعی موضع حمید تقوایی و حزبش کپی موضع و سیاست خواهر زاده های حزب توده (حزب شیوعی عراق) در رابطه با تحریم اقتصادی عراق است. تمام ادعاهای تقوایی در مورد "علیه تحریم اقتصادی کمپین راه نینداختن" و عدم مخالفت با تحریم اقتصادی بخشی از حاکمیت( بخوان بخشی از سرمایه) و مخالفت با تحریم بخش دیگرسرمایه، همگی سیاست حزب تقوایی بعد از مرگ حکمت و بعد از انشقاق در آن حزب و جدایی ماست. این سیاستها در حزب کمونیست کارگری تا سال ٢٠٠٤، که ما از این جریان جدا شدیم و حزب حکمتیست را تشکیل دادیم، جایی نداشت. ظاهرا حمید تقوایی و همه طرفداران تحریمهای اقتصادی بدلیل "توازن قوا در حزب کمونیست کارگری" و ناتوانی شان از تقابل با سیاستهای کمونیستی حکمت ترجیح دادند سکوت اختیار کنند. 

رهبران این جریان میگویند مخالف تحریم هستند مگر در شرایطی که تحریم به پروسه سرنگونی کمک کند. میگویند با تحریم سپاه و... مشکلی ندارند. در مورد "شرایط ویژه و کمک به سرنگونی"، اگر تحریم اقتصادی دودش در چشم طبقه کارگر و بخش محروم میرود، اگر تحریم اقتصادی گرو گرفتن نان و داروی اکثریت مردم ایران است، فقط جریانی نامسئول و فرقه های حاشیه ای و غیر اجتماعی میتوانند بگویند تحریم و به این اعتبار گرسنگی، فقر و فلاکت مردم پروسه سرنگونی را جلو می اندازد. حکمت و جنبش ما همیشه علیه این تصور، تصوری بیمارگونه و ضد اجتماعی و از جنس مجاهدین، ایستاده است. در هیچ پروسه ای تحریم اقتصادی که عواقب آن تحمیل درد و رنج و فقر و استیصال به طبقه کارگر و بخش محروم جامعه است، انقلاب و سرنگونی رادیکال و انقلابی را جلو نمی اندازد. درست بر خلاف تصور این حزب اتفاقا چنین سیاستی مردم را مستاصل میکند و طول عمر حاکمیت را افزایش میدهد. مردمی که گرسنگی و فقر، مرگ و میر بر اثر بی امکاناتی، بی دارویی و بی پولی گریبانشان را میگیرد، دست به انقلاب نمیزنند. فقر و گرسنگی بر خلاف این تصور بیمارگونه در صفوف طبقه کارگر انشقاق ایجاد میکند، ارتش بیکاران را بیشتر و بیشتر میکند، تامین نان شب در میان این طبقه ومسابقه برای حفظ شغل و مقابله با فقر را افزایش میدهد. آنها امید و اعتماد به نفس و خوشبینی خود را از دست میدهند و فکر نان شب جای فکر انقلاب و سرنگونی را میگیرد. در چنین شرایط هایی ممکن است مردم از سر استیصال دست به شورش کور بزنند که متاسفانه اساسا شکست خواهند خورد. شورش های کور با هر درجه از حقانیت مردم راه دوری نمیرود و هر چند میتواند دل روشنفکر خرده بورژوای نامسئول وماجراجو را به سرنگونی خوش کند، اما برای کمونیستهایی که به عمل آگاهانه و انقلابی هدفمند با اتکا به پایین و با انکا به اتحاد کارگری و حزب قدرتمند آن چشم میدوزند، این شورش و طغیانها از سر گرسنگی و استیصال راه پیروزی پایین علیه بالا نیست.

دفاع از جنگ اقتصادی علیه مردم، دفاع از سیاستی که بشریت متمدن از آن بعنوان سلاح کشتار جمعی نام میبرد، با پز "تشخیص شرایط" و "تضعیف رژیم" و "کمک به سرنگونی" بیمایه تر از آن است که نه یک کمونیست که هر کسی با سطح متوسطی از شعور اجتماعی، هر کسی که تاثیرات فقر و فلاکت را بر زندگی مردم و استفاده سیاسی دولتهای تحریم شونده و تحریم کننده را میبیند، قانع کند. فقط جریانات ضد اجتماعی از حزب تقوایی تا فرشگرد و مجاهد میتوانند با توجیهاتی این چنینی از این تعرض آشکار به زندگی و مبارزه مردم حمایت کنند و برای آن هورا بکشند.

توجیه دیگرو دفاع از "تحریم بانکها، سپاه و ...." بعنوان " تحریمهای خوب و ضد رژیم" و مخالفت با تحریم دیگر، تحریم طبقه کارگر و آحاد مردم یا کسبه خرد، بیمایه تر از توجیه اول است. لازم نیست شما اقتصاد دان یا مارکسیست یا فلیسوف باشید تا بدانید که تحریم اقتصادی در هر جامعه بورژوایی، تحریم بالای" جامعه است، در کشورهایی مانند ایران و عراق سرمایه، صنایع، تولیدات، ماشین الات، نفت، گاز، پتروشیمی ها، بانکها و... در دست دولتهای حاکم یا میلیاردرهای بزرگ و سهیم در قدرت است. پایین به معنایی چیزی ندارد که تحریم شود. تحریم اقتصادی مستقیم تحریم طبقه حاکمه و صاحب سرمایه است. تحریم ایران تحریم سرمایه در ایران است و مخالفت با تحریم از سر دفاع از سرمایه داران نیست، بلکه مخالفت با گرسنگی پایین جامعه است. به همین دلیل ضدیت با سپاه و بیت رهبری و شورای نگهبان مجوزی برای دفاع از تحریم اقتصادی آنها نیست. به این دلیل روشن که سپاه پاسدارن و سران حاکمیت و بیت رهبری صاحبان اصلی سرمایه تجاری، تولیدی و مالی و گردانندگان اقتصاد ایرانند. سپاه پاسداران مستقل از اینکه یک نیروی نظامی است، در عین حال یک نهاد و قطب بزرگ اقتصادی است. زمانیکه بخشی از سرمایه که ورود دارو، غذا، مواد تولیدی تحریم میشود اولین قربانی آن طبقه کاررگی است که با بیکاری، بی دارویی، کمبود مواد غذایی دست و پنجه نرم کند. سلاح کشتار جمعی یعنی همین! اولین قربانی تحریمها نه صاحبان سرمایه، از نوع "بد و رژیمی" آن تا نوع "خوب و مردمی" آن که طبقه کاررگی است که هر اعتراضش به فقر با "تحریم هستیم" روبرو میشود. طبقه کارگری که زیر بمباران تبلیغاتی بورژوازی که باید اوضاع خطیر تحریم را تشخیص و به وضعیت موجود رضایت داد قرار میگیرد، است.

حمایت از "تحریم سرمایه بد" و "مخالفت" با "تحریم سرمایه خوب" شعبده بازی جدیدی است که حمید تقوایی با آسمان ریسمان بافتن و قایم شدن پشت ضدیت با رژیم، تلاش میکند بعنوان سیاستی کمونیستی و البته "متناسب با شرایط موجود" به آن روی آورده.

حمید تقوایی و حزبش در حقیقت موافق تحریم بخشی از اقتصاد اند که در دست ولی فقیه و متحدین او است و با تحریم بخش دیگر از سرمایه و صاحبان آن مخالف است. اینها سیاستهای این حزب معین در دوره بعد از حکمت و دوره تفوق سیاست راست تقوایی در این حزب است.

اجازه بدهید به سیاست جنبش ما به تحریم اقتصادی عراق در دوره حاکمیت صدام حسین بپردازیم.  در ایندوره ما تحریم های اقتصادی عراق از جانب امریکا را محکوم کرده و از مخالفین جدی تحریم اقتصادی عراق بودیم. نه فقط در سطح اعلام موضع که علیه آن کمپینی به راه انداختیم و مدام از عواقب زیانبار و جنایت کاری صاحبان این سیاست گفتیم. سیاستی که نقل قولهایی که از منصور حکمت آوردم بخشی از آن و فرموله کننده سیاست ما (حزب کمونیست کارگری ایران و عراق) بود.  ادعاهای امروز تقوایی در آن حزب حتی یک بار هم امکان بروز پیدا نکرد. دفاع از تحریم اقتصادی مثلا رهبری حزب بعث در عراق و یا صدام حسین و مخالفت با بقیه تحریمها هیچگاه سیاست حزب و جنبش ما نبود. اقتصاد عراق در آن دوره اساسا در دست این طیف یا این بخش از بورژوازی عراق، در حاکمیت، بود. بخش بزرگ اقتصاد عراق نفت بود که هیچ قدرتی جز حزب بعث و شخص صدام و همراهانش در حکومت قدرت معامله یک بشکه از آنرا نداشت. حکم صدام و دستورات او شاید بیش از فرمان خامنه ای امروز ایران در هیئت حاکمه عراق باید بی اما و اگر  اجرا میشد. صدام حسین و هیئت حاکمه عراق و حزب بعث آن کشور، کمتر از سران جمهوری اسلامی، از سپاه پاسداران و بیت رهبری و شورای نگهبان، جنایتکار و در ضدیت با طبقه کارگر و مردم محروم  نبود. سرمایه در ایران دست عده ای است که امروز هیئت حاکمه و دولت جمهوری اسلامی آنرا نمایندگی میکنند. تقسیم بندی سرمایه در ایران توسط حمید تقوایی و حزبش به بخش قابل تحریم و غیر قابل تحریم؛ توجیهی برای اتخاذ سیاست راست این جریان است. همانطور که از حضور امریکا در سوریه و "دخالتهای بشردوستانه" ناتو با توجیه "تقویت جنبش سرنگونی و انقلاب" در سوریه، از حمله نطامی به موصل به بهانه "جنگ با داعش و آزادسازی موصل" دفاع کردند. حمید تقوایی با همین سیاست "هدف وسیله را توجیه میکند" از دفاع از ناتو تا آتش بس با موسوی و رفسنجانی را در پیش گرفت.

مستقل از نفس تحریم اقتصادی و مصائب زیانبار آن بر زندگی و مبارزه مردم، دفاع از "تحریم خوب" (تحریم سپاه و ...) حاکی از ضدیت تقوایی و حزبش با این بخش از حاکمیت، که مورد تحریم است، میباشد. او به روشنی نه مخالف سیستم کاپیتالیستی ایران، که مخالف ولی فقیه و اسلامیت حاکمیت به عنوان روبنای سیاسی آن جامعه است. حمید تقوایی در بحثهای قبلی خود از جمله علیه سوسیالیستها در دانشگاه در ١٦ آذر ١٣٩٨، سیاه روی سفید نوشته است: "سرمایه داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی اساسا با هیچ مکتب سرمایه داری ای خوانائی ندارد. مربوط ترین اسمی که میشود روی آن گذاشت سرمایه داری دزد سالار(کلپتوکراسی) است."  تقوایی سرمایه داری "دزد سالار" و یا برادران "قاچاقچی" را در قامت سپاه، بیت رهبری و شورای نگهبان پیدا کرده است و خواهان تحریم آنها است. معلوم نیست بخش بعدی که میمانند کدامند و این سرمایه بدخیم و خوشخیم تقوایی در کجای تاریخ کمونیسم جایی داشته است. این تقسیم بندی بیشتر از اینکه قرابتی با کمونیسم و مارکس و لنین و حکمت داشته باشد، بیشتر هم خانواده چپی است که علیه بورژوازی وابسته و متحد بورژوازی ملی بود. تقسیم سرمایه به خوب وبد، اتحاد با یکی علیه دیگری ریشه در چپ غیر کارگری و بورژوایی دارد. چپی که نماینده اعتراض بخشی از بورژوازی علیه بخش دیگری است. این چپ با کمونیسمی که ضدیت با کاپیتالیسم مشخصه آن است فاصله ای به عمق فاصله پرولتاریا و بورژوازی دارد.

موضع تقوایی در این زمینه کپی موضع حزب توده عراق (حزب شیوعی) در رابطه با تحریم اقتصادی عراق در دوره صدام حسین است. حزب شیوعی عراق ابتدا از تحریم اقتصادی دفاع کرد و زمانی که تحت فشار قرار گرفت سیاستش را به این تغییر داد که "محاصره اقتصادی روی نظام بماند و از روی مردم برداشته شود". امروز همین سیاست در حزب تقوایی به نام اینکه "محاصره اقتصادی روی سپاه، بیت رهبری، شورای نگهبان و سران حاکمیت" (بخوان روی نظام) بماند و از روی بقیه برداشته شود" است. اینجا است که دم خروس سیاست نئو توده ای از زیر عبای رهبری حزب کمونیست کارگری بیرون میزند. پشت سیاست هم مخالفم، هم موافق، هم مخالفم هم علیه اش فعالیتی در دستور نمیگذارم، هم مضراست و هم به سرنگونی کمک میکند، سیاست نئوتوده ای و اپورتونیستی دفاع از تحریم اقتصادی حزب حمید تقوایی است.

این جریان نه فقط مخالف هر سیاست و کمپینی (نه صرفا کمپین پرو رژیمی ها) علیه تحریم اقتصادی ایران هستند و به قول خودشان هیچوقت علیه تحریم کمپین راه نینداخته اند، که مخالفت با تحریم اقتصادی ایران و هر کمپینی علیه تحریم اقتصادی را "دفاع از جمهوری اسلامی" نام میگذارند. چنین سیاستی در دنیای واقعی چیزی جز دفاع از تحریم اقتصادی نیست. اگر تحریم اقتصادی ایران و یا عراق سلاح کشتار جمعی است که به درست برای حزب حکمت این بود، آنوقت چرا مقابله با آن و اعتراض و کمپین علیه آن، دفاع از حاکمیت است؟! چرا ایستادن علیه قطع دارو و نان و امکانات زندگی مردم، ایستادن علیه گرسنگی کشیدن و به تباهی کشاندن زندگی دهها میلیون انسان و اعتراض به آن، علیه به استیصال کشاندن طبقه کارگر در مبارزه اش علیه بورژوازی، دفاع از جمهوری اسلامی است. آیا واقعا این نوع تبلیغات فاصله ای با دستگاه تبلیغاتی خود دولتهای تحریم کننده ایران، فاصله ای با ماشین تبلیغاتی آمریکا، سی ان ان، فاکس نیوز، بی بی سی و... دارد؟ عاقبت شترسواری دولادولا همین است!

اصغر کریمی نیز درست مثل تقوایی همینها را میگوید و هر مخالفت و تلاشی برای لغو تحریمها را به لابیست های جمهوری اسلامی نسبت میدهد. قطعا جمهوری اسلامی برای برداشتن تحریم اقتصادی تلاش میکند و فکر نکنم هیچ حاکمیتی در دنیا خواهان تحریم اقتصادی خود باشد. صدام حسین و حزب بعث و هیئت حاکمه عراق هم علیه تحریم بودند و برای برداشتن آن تلاش زیادی کردند. اما و همچنانکه اشاره کردم، این طبقه کارگر و مردم محروم است که بدلیل تحریم تباه میشوند. تحریم بعلاوه براترین سلاح در خدمت جمهوری اسلامی برای توجیه بیحقوقی مردم است، چیزی که در این چند سال شاهد آن بوده ایم. کمونیستها همواره مخالف تحریم هستند و همواره علیه جمهوری اسلامی و توجیه بی حقوقی مردم به بهانه تحریم خواهند ایستاد. اما این اتفاقا موضع پرو آمریکایی حزب حمید تقوایی و اصغر کریمی است که دفاع از تحریم را زیر عنوان اینکه نمیخواهند با جمهوری اسلامی تداعی شوند، توجیه میکنند. و صد البته هیچ مشکلی در تداعی شدن با لابیستهای آمریکا و جریانات قومی و سلطنت طلب و... در این زمینه ندارند.

میگویند "ما" هیچ وقت علیه تحریم اقتصادی کمپین راه نینداخته ایم. باید پرسید این ما کدام ما است؟ حق دارند این "ما" یعنی حزب جدیدی که به نام کمونیست کارگری از ٢٠٠٤ تا امروز فعالیت دارد. حزب حمید تقوایی، هیچوقت علیه تحریم کاری نکرده است. دلیلی نداشت کاری کند. نمیتوان هم مدافع تحریم بود و هم علیه آن کمپین راه انداخت.

اما قبل از این دوره در جریان حمله به عراق و اعمال تحریم اقتصادی بر این کشور، حزب ما (حزب کمونیست کارگری در دوره حیات منصور حکمت) به مدت طولانی، کمپینی علیه تحریم اقتصادی عراق راه انداختیم. بارها به نهادهای کارگری، سازمانهای انسان دوست، مراجع بین المللی و... مراجعه و تلاش کردیم علیه تحریم اقتصادی عراق کاری کنند. اعتراضاتی راه انداختیم و نشریه ویژه علیه تحریم اقتصادی عراق منتشر کردیم. همه این اقدامات بر خلاف ادعاهای این آقایان در دوره حکمت انجام گرفت و حزب کمونیست کارگری عراق در راس آن بود. کسی هم در آن جریان به زبان نیاورد که "کمپین راه انداختن کار غلطی است و این قرار گرفتن در کنار لابیستهای های حزب بعث و صدام حسین است". کسی نگفت این تبلیغات "ضد امپریالیستی" و "خط امامی" است و نباید علیه تحریمها کاری کرد. برعکس در مقابل حکمت که گفت: "تا آنجا که به مبارزه براى رهائى و آزادى مردم عراق مربوط ميشود، کلينتون و صدام حسين به يک اردو تعلق دارند." سکوت کردند و دم نزدند. امروز اگر ما بگوییم از زاویه طبقه کارگر و مردم زحمتکش در ایران، خامنه ای و ترامپ به یک اردو تعلق دارند، هزار بار بعنوان طرفدار جمهوری اسلامی، "خط امامی" مورد تعرض و فحاشی مجاهد وار  "فعالین همیشه در صحنه" حزب تقوایی قرار میگیریم.

اصغر کریمی که مکالمه ای من درآوردی را به یاد می آورد، این فاکت، این واقعیت و این تحرک را در "حافظه قوی" خود ندارد که در راس کمپین علیه تحریم عراق، حزب کمونیست کارگری عراق قرار داشت و ما همواره به عنوان حزب یک جنبش در این کارزار مشترک همراه و در کنارشان بودیم. "به یاد نمی آورد" که مبتکر راه اندازی این کمپین منصور حکمت بود. شاید لازم باشد به سردبیر نشریه عربی زبانی که علیه تحریم اقتصادی به اسم "ضد الحصار"( ضد تحریم) منتشر میکردیم، اتفاقا سردبیر آن را عصام شکری، که امروز هم خط حمید تقوایی و عضو کمیته مرکزی این جریان است، مراجعه کنند. حزب کمونیست کارگری عراق در آن زمان بحث تحریم و نتیجه کمپین خود را در اجلاس مختلف خود مورد بررسی قرار میداد، فارس محمود از جناب هیئت اجرایی دفتر سیاسی  مامور دنبال کردن مسئله شد ، در بسیاری از کشورها کمیته و جمع و واحدهایی را مامور کار کمپین کردند. و حزب ما و شخص منصور حکمت در جریان همه این فعالیتها بود و همراه این رفقا بودیم. سیاست علیه تحریم، کمپین علیه تحریم اقتصادی عراق و تلاشهای ما در این راستا، در حزب جدید "کمونیست کارگری" به فراموشی سپرده شده، زیر فرش مدفون شد تا از چشم مردم دور بماند. تلاش میکنند با "ارجاع به حافظه" با پز "کلیشه سازی نکنیم" و "تشخیص شرایط ویژه" یک تاریخ جعلی و غیر مستدل را آگاهانه در خدمت سیاست راست و پرو آمریکایی خود جایگزین کنند. ظاهرا طی ٧ سال تحریم اقتصادی عراق، "روح خبیث" حزب توده"، "چپ های خط امامی" و یا "مدافعان صدام"  و "لابیتسهای حزب بعث" در جسم رهبری وقت حزب ما و حزب کمونیست کارگری عراق و شخص حکمت رسوخ کرده بود و تقوایی آنروز هم، فرصت و فضای مناسب برای وارد کردن شوکی به رهبری حزب برای بیدار و هوشیار شدن و بیرون آمدن از این ارتداد را نیافته است!!!  واقعا تاریخ سازی و تاریخ نگاری از این ریاکارانه تر، جعلی تر، دست ساز تر و غیر تاریخی تر را به ندرت میتوان سراغ داشت.

به عنوان موخره

مشکل این حزب ناروشنی در بحث حکمت به نسبت تحریم نیست. حزبی که از ٢٠٠٤ روی سیاستهای رهبری جدید آن کار میکند، در تمام عرصه ها از سیاست تا سبک کار و فرهنگ روی پایه های دیگری استوار است. این حزب در میدانهای مختلف از نوع انقلاب و نوع سرنگونی، از افق و استراتژی که در مقابل خود قرار داده است و غیره، مطلقا  با حزب دوره حکمت، با سیاستهای کمونیستی و رادیکال آن سنخیتی ندارد. در تمام مقاطع حساس این حزب همواره به عنوان جناح چپ ناسیونالیسم ایرانی ابراز وجود کرده است. این حزب نه امتداد حزب قبل از سال ۲۰۰۴  که حزب گرایشی است که در حزب کمونیسم کارگری دوره حکمت و دوره ما امکان ابراز وجود تمام و کمال نیافت. ارجاع به منصور حکمت بهانه و حفظ ظاهر و استفاده از اتوریته سیاسی او است! جستجو در میان نوشته ها و اخیرا گفته های حکمت و پناه بردن به "خاطرات" و "بحثهای شفاهی"  و اینکه "منصور حکمت به من گفت"، برای سواستفاده از اعتبار حکمت در جنبش کمونیستی و کارگری در خدمت افق و استراتژی جریانی است که هیچ وقت خط حکمت، لنین و مارکس را نمایندگی نکرد. اتکا به خاطرات و آویزان کردن خود به حکمت، بدلیل نیاز این جریان در قرض گرفتن اعتبار از حکمت در خدمت سیاست راست خود در سیاست ایران است. درست سرنوشتی که انواع و اقسام جریانات چپ بورژوایی و خرده بورژوایی بر سر رهبران بزرگ کمونیستی از مارکس و انگلس تا لنین آوردند، این حزب هم بر سر حکمت آورد یا تلاش میکند بیاورد. جریاناتی که اهداف خود را به نام مارکسیسم بیان میکنند و از اعتبار کمونیستها در خدمت سیاستهای ناسیونالیستی، بورژوایی و خرده بورژوایی خود و اهداف غیر مارکسیستی و حتی ضد مارکسیستی خود استفاده میکنند. رفتار رهبران این حزب با حکمت درست مانند چپ پوپولیست ایران در جنگ ایران و عراق با لنین است که تلاش میکردند در لابلای کتابهای او کلماتی در تائید سیاست خود بیایند و بگویند براساس گفته های لنین دفاع از مام میهن در این جنگ درست است، تفاوت در این است که کفگیر رهبری حزب تقوایی به دیگ خورده  و زمانیکه در کتابها چیزی نیافته، به خاطره و داستان سازی و قصه گویی پناه آورده است و عاجز از دفاع از سیاست راست حزبشان دست به خاطره سازی میزنند. تلاش میکنند برای این سیاست راست مقبولیت بخرند و آنرا به زور با تحریف حتی به شیوه غیر اخلاقی به حکمت منتسب  کنند.

تعجب نکنید اگر این حزب فردا در صورت حمله یا تعرض نظامی امریکا به ایران با توجیه اینکه دخالت نظامی و حمله آمریکا به ایران (درست مانند حمله به لیبی و سوریه) پروسه سرنگونی را تسریع میکند، از حمله به ایران هم دفاع کند. دفاع از تحریم اقتصادی و توجیه اینکه تنها با تحریم اقتصادی سپاه و بیت رهبری و شورای بگهبان و..( بخوان بخشی از بورژوازی حاکم) توافق دارند، در حقیقت رویه دیگر سکه دفاع ازحمله نظامی ناتو در خاورمیانه و در کیس لیبی و سوریه است. بحث این جریان و رهبران آن در کیس خاورمیانه دفاع از دخالتگری های امپریالیستی بود و به قول حمید تقوایی در کیس لیبی، "دخالت ناتو با هر نیتی باشد، پروسه انقلاب را پیش خواهد برد". در سوریه کنار ناتو و ارتش آزاد ایستادند و شعار" بعد از سوریه نوبت ایران و بعد از اسد نوبت خامنه ای است"، را سر دادند. پس از کیس سوریه و لیبی درست مانند کیس تحریم ایران بطور پوشیده و شرمگینانه خواهان تکرار دخالتگری نظامی در ایران بودند و به این دخالتگری امید بسته بودند. شعار "بعد از سوریه نوبت ایران است" برای هر انسانی که یک بند انگشت عقل سلیم داشته باشد و ریگی در کفش نداشته باشد، چیزی جز امید به حمله به ایران نیست.

اعلام اینکه "ما عموما مخالف تحریم اقتصادی هستیم" هیچ ارزش مصرفی جز اعلام "وفاداری" بدون مضمون به حکمت ندارد. این سیاست درست مانند کیس موصل و بمباران این شهر است. در جنگ افغانستان حزب ما در دوره حکمت نفس حمله به طالبان را محکوم نکرد، اما همزمان اعلام کرد هر نوع بمباران شهرها، محل کار و زندگی مردم و میلیتاریزه کردن آن جنایت و محکوم است. این حزب در کیس موصل در عراق از حمله "ائتلاف علیه داعش" به شهر موصل و بمباران زمینی و هوایی این شهر به رهبری آمریکا دفاع کرد و توجیه این بود که در کیس افغانستان ما حمله به طالبان را محکوم نکرده ایم. آنها دفاع از بمبارنهای وسیع شهر موصل که در آن مقطع یک و نیم میلیون انسان در آن زندگی میکردند، توسط دهها دولت به رهبری آمریکا را با توجیه "مبارزه علیه داعش" توجیه کرد ند و محکوم نکردن حمله به طالبان را به عنوان استدلال از زبان حکمت، به مردم تحویل دادند. سیاست دفاع از تحریم اقتصادی در حقیقت حلقه دیگری در سیاستهای راست این حزب در ١٥ سال گذشته است. تلاشهای ناموفق و ناموجه اصغر کریمی و بقیه رهبران این حزب و نوشتن این سیاستهای راست پای حکمت، برای هر انسان منصف و حقیقت یابی، حاوی یک سر سوزن حقیقت گویی و وفاداری به پرنسیبها سیاسی و حتی اخلاقی نیست. حزب حمید تقوایی سالها است از پایه بر مبنای منافع یک جنبش راست بازسازی شده است و در هر دوره و تند پیچی همه بارقه های گذشته خود را تکانده و تمام قد به عنوان بخشی از ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی، به عنوان جناح چپ یک جنبش بورژوایی قد علم کرده است. رابطه این حزب با کمونیسم مارکس، لنین و حکمت عین رابطه جنبش مائویستی و توده ای ها با مارکس، لنین و حکمت است.

١٦ آوریل ٢٠٢٠

 

درباره ویژگیهای کمونیسم کارگری

درباره ویژگیهای کمونیسم کارگری

جواب به یک رفیق: این نوشته ابتدا بصورت نامه ای کوتاه در جواب به انتقادات رفیقی از کمونیسم کارگری، که خواستار جواب و نظر من بود، نوشته شده. بعدا بە درخواست نشریات "دیدگاه سوسیالیستی" و "الی الامام" بصورت بررسی وسیعتر برای انتشار بە این شیوە آماده کردەام.

رفیق گرامی...

بابت نوشته ای که برایم ارسال کرده بودی متشکرم. نظر بە اینکە این مدت مدام نظر من در باره نوشته خود و ملاحظات و انتقاداتت را جویا شده ای، من باتوجه به تاکیداتت بر مبارزه و تلاش برای یافتن جواب سوال و انتقاداتت، و همچنین از این نظر که همانگونه که خود اشاره کرده ای اینها سوال و ملاحضات خیلی از افراد دیگر نیز هست، جواب و ملاحظات خودم را در مورد اکثر موارد و بخشهای اساسی نوشته ات را مینویسم. امیدوارم این دیالوگی مثبت و مفید برای همه باشد.

کمونیسم بمثابه جنبشی اجتماعی

 قبل از هرچیزی میخواهم در باره بحث " تقدیس تئوریک و کیش شخصیت" در کومونیزم بگویم که در دیدگاه و سنت ما، بمثابە کمونیسم کارگری(ک.ک)، هیچ کس و هیچ تفکر و هیچ کتاب و نوشته ای مقدس نیست. هرکسی میتواند از مارکس و انگلس و لنین و منصورحکمت تا هرفرد دیگری، همچنین از مانیفست کمونیست تا کاپیتال را مورد نقد قرار دهد. کسی مثل من هم این دیدگاهها را میخواند و اگر قانع شدم از آن استقبال کرده و اگرهم قانع نشدم میگویم اشتباه است. همین و بس!

همینجاهم به این اشاره کنم که هرفردی که خواست بمثابه فعال سیاسی فعالیتی را آغاز کند بایستی اهداف و جنبش خود را پیدا کند. هرجنبشی دارای اهداف مشخص و متعلق بخود است، همچنین شیوه و میدان مبارزه و وسیله خود برای رسیدن به آن اهداف را نیزدارد. برای نمونه، بنظرمن اگر کسی خود را متعلق به جنبش سوسیالیستی کارگری نداند و راه تلاش برای خاتمه دادن به استثمار و استقرار جامعه ای آزاد و برابر را انتخاب نکند، دیگر بحث برسر سوسیالیسم و تحزب کمونیستی و روش و پرنسیپهای کمونیستی برای چنین فردی معنی ای ندارد. جنبشها پایگاه اجتماعی و اهداف و برهمین مبنا نیز راه و روش و سنت و دیدگاههای فکری شان باهم متفاوت است. این تفاوتها دست ساز و برمبنای آرزو و خواست نیست، بلکه واقعیت دارند. جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر  و حتی خود کمونیسم نیز توسط مارکس ساخته و پرداخته نشده اند بلکه قبل از مارکس و قبل از اینکه مارکس دراینباره چیزی گفته باشد خود در صحنه بود. مارکس به این جنبش پیوست و برای آن تئوری نوشت و نقشه شرایط مبارزه و راه و روش به پیروزی رساندن آن را در مقابلش گذاشت. بخاطرهمین امکان ندارد، و نمیتوان، جنبشهایی مانند جنبش رهاییبخش ملی، ضدامپریالیستی، دمکراسی، رفرمیستی، فمینیستی و غیره را با تئوری و پرنسیپها و روشهای کمونیستی قالب زد. نوشته ات نشان میدهد که هنوز کاملا جنبش خودرا انتخاب نکرده اید. یعنی هنوز با این موضوع که برای به پیروزی رساندن کدام جنبش تلاش خواهی کرد، تعیین تکلیف نکرده ای. بخاطر همین در برخی موارد جنبشها و مکاتب فکری متفاوت را بمانند هم میبینی و میخواهی برمبنای تآکید روی جوانب مثبت آنها و طرد جوانب منفی شان بە یک چیز بینابینی دسترسی پیدا کنید. برای نمونه، معتقد هستید که چند جنبش متفاوت میتوانند در مبارزه برای سوسیالیسم همگام و همراه باشند. بنظرمن این این نادرست و غیرواقع بینانه است. جنبشها در دنیای واقعی و همانگونه که قبلا توضیح دادم باهم متفاوتند. هرفعال سیاسی بالاخره ناچار است راه خود را انتخاب کرده و برسر اینکه خود را متعلق به و مدافع افق و دیدگاه و روشهای کدام جنبش میداند باخود تعیین تکلیف کند.

کمونیسم کارگری جنبش طبقه کارگر برای سازماندادن انقلاب کمونیستی، سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم است. برای این هدف نیازدارد حزب سیاسی محکم و سازمانیافته خود را ایجاد کند، سوسیالیسم را بمثابه افق و آلترناتیوی رهاییبخش و یکی از الترناتیوهای موجود در مقابل جامعه قرار دهد، توده های کارگر در تشکلهای گوناگونی مانند شورا و سندیکا و اتحادیه ها متشکل کند، و بالاخرە تمامی اقشار جامعه که گرفتار و تحت تاثیر ناملایمات نظام سرمایه داری هستند را حول بدیل کمونیستی متشکل کند. نیاز دارد تا روشهای سیاسی، تاکتیکی و استراتژیک آنچنانی در پیش بگیرد که بتواند پیروزی را قطعی کند. اما همه این مسائل برای هر جنبشی دیگر متفاوت است.

کمونیسم همراه با تلاش بیوقفه جهت آماده شدن برای انقلاب سوسیالیستی، نه تنها از هر نوع جنبش آزادیخواهانه و مترقی حمایت میکند، بعلاوه  برای تامین رهبری ای توانا و سیاستها و تاکتیکهای موثر جهت به موفقیت رساندن آنها تلاش میکند. برای نمونه، جنبش علیه ستم ملی، علیه ستم بر زنان، جنبش سکولاریستی و هر مبارزه ای که کوچکترین رفرم و تغییری در هر سطح و مسیری که ایجاد نماید.

علیرغم و همراه با دخالت کمونیسم در جنبشهای آزادیخواهانه و مترقی، و همچنین دخالت در مبارزات برای کسب کوچکترین رفرم و بهبود در سطح کار و زندگی کارگران و اقشار ستمدیده، که بخشی مستقیم و دائمی از فعالیت کمونیستی است، اما انقلاب کمونیستی  نه تنها به آینده ای نامعلوم حواله داده نخواهد شد بلکه همین امروز و همگام با مبارزه برای اصلاحات هروقت از آمادگی و توان برپایی انقلاب برخوردار باشد آن را برای یکروز هم بتاخیر نخواهد انداخت. اینکه شما میپرسید "چگونه منصور حکمت میگوید: ما همین امروز انقلاب کمونیستی میخواهیم. کی الان این آمادگی را داریم؟" بحث ایشان این نیست که ما همین امروز آمادگی  برپاکردن انقلاب کمونیستی را داریم، خیر، منظور ایشان جواب به آن دیدگاهها و نظراتی است که میگویند هنوز وقت و مرحله انقلاب سوسیالیستی نرسیده، میگویند شرایط مادی آماده نیست، الان مرحله انقلاب دمکراتیک است، مرحله انقلاب رهایی ملی است و ... . منصور حکمت میگوید نخیر، همین الان جامعه از لحاظ مادی، رشد تکنولوژی  و صنایع آنقدر گسترش پیدا کرده است که میتوان جامعه ای سوسیالیستی، آزاد و برابر و مرفه برپاکرد. آنچه میماند تنها آمادگی ذهنی خودمان است. یعنی طبقه کارگر و کمونیسم آماده نیست. تمام مشکل همینجاست. بحث آمادگی هم به شیوه و روشی است که بالاتر اشاره کردم.

کمونیسم علم شرایط رهایی طبقه کارگر!

من فکر میکنم که درک شما از مارکسیسم و کمونیسم بمثابه علمی سیاسی و اجتماعی مجرد و آکادمیک است. و برهمین مبنا و با همین طرز تفکر نیز به ناسیونالیسم و دین و ... مینگرید. برمبنای این نوع طرز تفکر در هر کدام از اینها جوانب مثبت و منفی را میبینی و تلاش کرده ای بخشی از این جنبه ها را خاطرنشان کنی. اما سوال این است که خوب وبد هرکدام از این دیدگاهها و سنتها برای کدام طبقه و جنبش و کدام هدف و افق سیاسی است؟ به عقیده  من نمیتوان خوبی و بدی این دیدگاهها و افقها را خارج از منافع طبقات دید و تعیین کرد. برهمین مبنا آنچه برای طبقه ای بار مثبت داشته باشد برای طبقه ای دیگر دارای بار منفی است. برای نمونه و بعقیده من، یا درست تر بگویم آنطور که انگلس میگوید، کمونیسم تنها علم رهایی طبقه کارگر، و نه هیچ چیز  دیگر، است. بدون تردید اینهم یکی از احکام مارکسیستی است که طبقه کارگر نمیتواند به رهایی دست یابد مگر اینکه همراه خود تمام بشریت را رها کند. پس به عقیده من تنها کمونیسم جواب است به تمامی ستم و نابرابریها و بی عدالتی های دنیای امروز. یعنی همراه با اینکه کمونیسم علم رهایی طبقه کارگر است اما برای تمامی مشقات و موانع و ستمها و استثمارهای گوناگون دنیای امروز دارای جواب است و خواهان برقراری جامعه ای عاری از هرگونه استثمار و بیحقوقی است. اما کمونیسم علمی نیست که هر جنبش اجتماعی دیگری از آن پیروی نموده و مورد استفاده قرار دهد. به همین دلیل آنهایی که خواسته اند کمونیسم و مارکسیسم را بعنوان هدف و برای به پیروزی رساندن جنبشهای دیگر بکار بگیرند ناچار شده اند به محتوی آن دست ببرند  و ماهیت اصلی آن را تهی کنند. مارکسیسم انتقادی از منظر طبقه کارگر علیه شرایط کنونی و کاپیتالیسم است. برمبنای همین دیدگاه نیز، ناسیونالیسم و دین و دمکراسی و لیبرالیزم و... جنبش و  سنت و مکاتب گوناگون بورژوایی بمنظور حفظ و نگهداری جامعه طبقاتی کنونی است. این جنبه انتقادگرایانه و انقلابی کمونیسم از جنبه های علمی آن جدا ناپذیر است. اگر این جداکردن امکان میداشت بدون تردید علم مارکسیسم، بویژه جنبه اقتصادی آن در "کاپیتال" مارکس به منبعی برای آموزش در مراحل مختلف تحصیلات تبدیل میشد.

اگر در میان این جنبشها و سنتهای بورژوایی که قبلا به آنها اشاره کرده ، برای نمونه به ناسیونالیسم اشاره ای بشود، از منظر منفعت طبقه کارگر ناسیونالیسم جنبشی برای رسیدن بورژوازی "خودی" بقدرت و یا تشکیل دولت بورژوایی "خودی" است. لذا ناسیونالیسم عبارت است از سنت و دیدگاهی که بر این واقعیت سرپوش میگذار که بورژوازی "خودی یا ملی" طبقه کارگر منتصب به آن "ملت" را استثمار میکند. این دیدگاهی است کە برمبنای هویت قومی بورژوازی و کارگر "ملت" معینی را برادر و کارگران منتسب به ملیتهای مختلف را بیگانه بە هم معرفی میکند. بهمین دلیل برمبنا و از منظر منافع و اهداف رهایی طبقه کارگر ناسیونالیسم غیراز حفظ ستم سرمایه چیزی مثبت درخود ندارد. بخاطرهمین نمیتوان آنگونه کە شما میگویی، سوسیالیسم و ناسیونالیسم را یک کاسه کرد، به این دلیل که اینها در میدان واقعی کشمکشهای اجتماعی از هم جدا و در مقابل هم قرار دارند.

 انتقاد صریح از دین و از ناسیونالیسم

 برمبنای دیدگاه شما نبایستی دین و ناسیونالیسم را مورد نقد قرار داد، یا حداقل آنها را بدست فراموشی بسپاریم و صریحا آنها را نباید مورد نقد قرار داد و گرنه عواقب بدی برای حزب بدنبال خواهد داشت. بعدا بیشتر در مورد نقش دین و ناسیونالیسم توضیح خواهم داد اما اینجا میخواهم مختصرا به نکاتی اشاره کنم.

به عقیده من خصوصا در جامعه ای مانند عراق و کوردستان عجیب است اگر بحث چشم پوشی از ناسیونالیسم و از آن مهمتر دیدن جنبه های مثبت آن بحثی بمیان آورد. اجازه بدهید فقط نگاهی به جامعه عراق بیندازیم، که نزدیک به نیم قرن زیر سلطه ناسیونالیسم عرب کە در قالب رژیم فاشیستی بعث نمایندگی میشد، این جامعە تبدیل به میدان یکی از بزرگترین تراژدیهای تاریخ علیه بشریت شد.

در کردستان نیز سالهاست که اتحادیه میهنی، حزب دمکرات و جنبش گوران (تغییر) و چندین حزب ناسیونالیست دیگر به شیوەای حقیرانە با احساسات عمومی مردم و سرنوشت آنها بازی میکنند. بیش از سی سال است این احزاب نشان داده اند که مرتجع هستند، دزد و غارتگر و فریبکارند، قاتل و تروریست و شکنجه گرند، مردسالار و ضدزن هستند، وابسته و معامله گرند، جواب درخواستهای انسانی همزبانان خود را با گلوله میدهند و حتی کودکان و نوجوانان را در اعتراضات بە قتل می رسانند و قاتلین را مورد حمایت خود قرار میدهند... اما در زمان و جریان تمامی انتخاباتها مردم را با این موضوع فریب میدهند که اگر در انتخابات شرکت نکنند و به آنها رای ندهند  سهم "کرد" از "عرب" کمتر خواهد بود و گویا بدبخت و بیچاره میشوند!! اما و بعد از هر انتخاباتی هم همین احزاب خود به بندوبست و معامله با همان احزاب و جریانات عربی میپردازند که در جریان انتخابات مردم را از آنها میترساندند. آیا واقعا میتوان این بازی آشکار با احساسات مردم را بفراموشی سپرد؟؟ آیا فقط توجه به جنایات وحشتناک حزب بعث و اقتدار نزدیک به سی سال احزاب ناسیونالیست کرد برای طرد کردن و دورانداختن تمامی خرافات ناسیونالیستی کافی نیست؟؟

اجازه بدهید این مسئله را از منظری دیگر مورد بررسی قرار دهیم. در مورد آنچه شما اظهار میدارید گفتن این حقایق به مردم آنها را از حزب ما دور بکند! آیا ما محق هستیم بخاطر حفظ منافع خود (دور نکردن مردم از حزب خود) خاموشی و چشم بستن بر همه این حقایق را انتخاب کنیم؟! در کردستان چندین گروه و احزاب خرد و ریز اسلامی و ناسیونالیست حضور دارند که همان رفتاری را اتخاذ کرده اند که شما پیشنهاد کرده اید. آیا تجربه اینان هیچ نکته مثبت و درخشانی دارد تا ما هم دنبال همین طعمه بیفتیم؟! بدون تردید این با هیچگونه روش و منش کمونیستی همخوانی ای ندارد. بعلاوه حقیقت غیرقابل انکار این است که پل ارتباطی محکم حزب ما با مردم بایستی برمبنای طرد و ازبین بردن هرگونه خوشباوری مردم نسبت به ناسیونالیسم و احزابش بنیان نهاده شود. ناسیونالیسم و قومپرستی نتنها نبایستی بدست فراموشی سپرده شوند بلکه بایستی و ضروریست ماهیت ارتجاعی و بورژوایی آن افشا شده و بشکست کشانده شوند. ما انتخابی دیگر نداریم.

در رابطه با دین هم همینطور است. اجازه بدهید به این مسئله، یعنی توجیه جامعه طبقاتی توسط دین نگاهی بیندازیم. برای نمونه بگذارید به اسلام نظری بیاندازیم و ببینیم آیا میتوان سرسوزنی جنبه مثبت و خوب در آن یافت؟ اسلام در مقابل جامعه طبقاتی و ستم و اجحافات طبقاتی فقط یک حرف دارد که آن را به حافظ و نگهدار مطلق ستم طبقاتی تبدیل میکند. اسلام میگوید خدا بشریت را متفاوت خلق کرده است، عده ای را بالاتر از عده ای دیگر خلق کرده است، ثروت و فقر را خدا به بشریت داده است، بشریت بایستی شکرگذار و قانع به آنچه باشد که از طرف خدا نسیب وی شده است و چشم طمع به ثروت بیشماری که خدا به دیگران داده است نیندازد. و یا گفته میشود خدا سرنوشت انسانها را نوشته و نمیتوان و نبایستی آن را تغییر داد. این جدا از اینکه دین نیز برمبنای تعلق بورژوا و کارگر به یک دین معین آنها را به برادران همدین معرفی میکند، اما کارگران متعلق به و طرفدار دو دین متفاوت را دشمن دینی همدیگر معرفی میکند. همچنین، بلحاظ فکری وسیله ای برای گیج کردن و از راه بدربردن استثمارشوندگان نیز هست تا زانو بغل کرده و خودرا از هرگونه تلاش برای تغییر انقلابی شرایط کنونی برحذر داشته و در انتظار "خوشبختیهای" موهوم در دنیایی دیگر بمانند.

بدون تردید این مسئله به همان سادگی نیست که بالاتر به آن اشاره کردم، دین نیز دارای انواع قوانین و معذورات و محضورات است، حتی خود را مدافع مردم فقیر و دین آنها نشان میدهد. بر ثروتمندان ذکات تعریف و ضروری کرده تا به فقرا بدهند، یا همانگونه که خودت اشاره کرده ای چندین دم و دستگاه امور خیریه، برای نمونه هلال احمر، راه انداخته و تعریف کرده است. اما تمامی اینها تلاشی است برای پرده پوشی نقش اصلی دین، یعنی حقانیت دادن به تقسیم طبقاتی جامعه به طبقه ای که غرق در ثروت و طبقه ای که غرق فقر و نداری است. تا هنگامیکه صریح و قاطعانه پرده از نقش و جایگاه دین و ناسیونالیسم برنداریم، آنها به نقش بیوقفه خود در تلاش برای دفاع  از ستم سرمایه داری و عامل اختلاف در صفوف طبقه کارگر و خاک  پاشیدن در چشم کارگران و استثمارشوندگان ادامه خواهند داد.

اصلاحات در اسلام و "جامعه اسلامی"

  اینکه شما معتقدید اسلام قابل اصلاح است و برای نمونه عربستان سعودی، افغانستان و ایران  را با مصرو سوریه و ترکیه متفاوتند، این تفاوت واقعیتی غیرقابل انکار است. اما دلیل آن تفاوت در نوع اسلامشان نیست، بلکه تفاوت در توازن قوا میان اسلام و افق و سنن و جنبشهای دیگریست که در آن جوامع حضور دارند. دلیل آن این است که سنگینی کفه ترازوی اسلام در هریک از این کشورها و قوانین و سنن و زندگی ساکنین آنها متفاوت است. این تفاوت توازن قوا نیز دلیل خود را دارد. من معتقدم در هرجایی که اسلام تسلط مطلق داشته باشد، مانند عربستان صعودی و افعانستان دوران حاکمیت طالبان و ایران و ...بر اساس قوانین اسلامی حاکمیت میکند. اما در کشورهایی مانند مصر و ترکیه و عراق پنجاه سال قبل، حتی در ایران کنونی نیز اسلام دارای آنچنان توانایی نیست تا مانند افغانستان بگیرو ببند راه بیاندازد. وگرنه اسلام هرجایی که توان داشته باشد همان احکام اسلامی منتج از قرآن و گفته ها و سنتهای محمد را تحمیل خواهد کرد.

 در رابطه با آنکه میگویی در این جوامع نود درصد مردم مسلمان هستند، لطفا بروید و از هر زاویه ای میخواهید به عراق پنجاه سال قبل یا ایران چهل سال قبل بنگرید! نگاهی به عکسهای دانشجویان در دانشگاهها بیاندازید و ببینید چند دختر محجبه پیدا خواهید کرد؟! بعد آنها را با شرایط کنونی مقایسه کن. یا از هرزاویه دیگری به آن بنگرید مشاهده خواهید کرد و متوجه خواهید شد که مسئله این نیست که نود درصد مردم این جوامع مسلمانند، بلکه مسئله این است که طی چهل پنجاه سال گذشته این جوامع اسلامیزه شده اند. با سرکارآمدن جمهوری اسلامی در ایران کفه ترازوی اسلام در معادلات سیاسی و دولتی و قانون در منطقه سنگین تر شد، قوانین و سنن اسلامی به زور به مردم تحمیل شدند.

علیرغم تحمیل اجباری اسلام و آنچه شما ادعا میکنید که نود درصد جوامع خاورمیانه مسلمان هستند، ولی من آن را درست و صحیح نمیدانم. شما خودت بهتر میدانی که در روز تولد هرکسی در شناسنامه اش قید میکنند که مسلمان است. حتی من و تو را هم بعنوان مسلمان قید کرده اند. خداناباوری در این جوامع اساسا مردود شده و جلو آن را گرفته اند. با هزاران شیوه به اسلامیزه کردن مردم و این جوامع دست مییازند. اما و علیرغم این نیز، اکثر مردم در زندگی روزانه خود، در نماز و روزه شان، در لباس و آرایش، در گوش دادن به موسیقی و آواز، در قاطی شدن مردان و زنان، در صرف مشروب و...، از اسلام و قوانینش پیروی نمیکنند. علیرغم وجود تمامی قوانین و برقراری دم و دستگاههای عریض و طویل برای تحمیل قوانین مذهبی، بگذار در ماه رمضان فشار بر مردم را بردارند تا آنموقع برمبنای رعایت روزه داری تعداد مسلمانان در این جوامع مشخص شود. تا روشن شود مسلمان بودن نود درصد مردم چقدر واقعیت دارد. مسلمان بودن مردم فقط با این تعیین نمیشود که در شناسنامه قید شده باشد، بلکه بایستی با مراعات و پیشبرد فرائض اسلامی مانند نماز خواندن، رفتن به حج، دادن ذکات و ... این را نشان داد. همچنین از قوانین اسلام اطاعت نماید (حجاب و پوشاندن بدن، عدم قاطی شدن دختران و پسران و زنان و مردان، گوش ندادن به موسیقی و دوری از هرچیزی که اسلام "حرام" شمرده و...) تا برمبنای اینها به عراق و کردستان بنگریم و بدانیم واقعا چند درصد مردم مسلمان هستند. هم اکنون که دارم این سطور را مینویسم در کردستان برسر اجرای ترانه ای توسط خواننده "ماریا هورامی" در یکی از خیابانهای شهر سلیمانیه جنجال بزرگی برپا شد، چون دختران و پسران با پوشش لباسهای امروزی سرگرم رقص و پایکوبی اند. جریانات اسلامی، مانند همیشه، به تقلا افتاده اند و جنجالی علیه رقص مشترک دختر و پسرها راه انداخته و آنها را سرزنش میکنند. این جاروجنجال جریانات اسلامی با عکس العمل شدید و وسیع مردم متمدن و آزادیخواه روبرو شده است. همین نمونه نشان میدهد اگر مردم اجازه یابند تاچه حد از این روش و سنن "حرام" استقبال میکنند.

نمونه شبیه این حرکت در شهر کربلا خود بسیار قابل توجه و تامل است. شهری که بعنوان قلعه پیروزی اسلام نام برده شده است. اگر از آخوندهای شیعه بپرسید ادعا میکنند که حتی پرنده هایی که بربالای این شهر به پرواز درمیایند نیز از اسلام پیروی میکنند. در جریان بازگشایی فوتبال جام آسیای غربی، راه رفتن و ظاهر شدن دختری در میان حضار که با لباسی مدرن و با مو و زلفهای باز و پریشان طناب تحمل مرجعیت شیعه و نوری مالکی را پاره کرد. چون گویا رفتار این دختر پیروزی کربلا در این مسابقه را لکه دار کرده بود. اینان علاوه بر راه انداختن جاروجنجال فراوان علیه اتحادیه ای که این مراسم را ترتیب داده بود به مقامات قضایی شکایت کردند. اما هم جاروجنجالشان و هم شکایتشان با موجی وسیع و شدید از اعتراض مردم و جنبش مدرن این شهر و سرتاسر عراق روبرو شد. مردم به روشهای مختلف و با ابتکارات گوناگون علیه جاروجنجال مرجعیت و جریانات شیعه بپا خاستند تا جایی که وادار شدند از ادامه جاروجنجال دست برداشته و ادعای قانونیشان را پس بگیرند و تسلیم شوند. این رویداد نشان داد که حتی در این شهر که بعنوان قلعه اسلام از آن اسم میبرند روند و جنبش مدنی و حق طلب تاچه حد وسیع است و توانایی بزانو درآوردن مرجعیت و جریانات اسلامی را دارد.

در جریان هر یک از این دو تقابل جریانات اسلامی داد و بیداد کردند و گفتند قوانین و سنن اسلامی زیرپا گذاشته شده اند. اما در شرایطی که اسلام و مردنیسم و آزادیخواهی رودرروی هم قرار گرفته بودند، اکثریت مردم نتنها در سنگر و همرای اسلامیهای در قدرت قرار نگرفتند بلکه به سنگر و جبهه مقابله با اسلام پیوستند. علیرغم داد و فغان جریانات اسلامی، اکثریت مردم از فرهنگ و عادات "حرام" و مدرن خود پیروی کرده و برآن پای فشردند. حتی چنان نفرتی علیه جریانات اسلامی که فرهنگ مدرن مردم را حرام اعلام کرە بودند، ابراز شد، کە در هردو تقابل اسلام شکست خورد و وادار بە عقب نشینی شد. حتی بعضی از آنها وادار به اعلام پشیمانی از مردم  شدند.

بدین معنا و براین اساس، گفتن "نود درصد این مردم مسلمانند" ادعای درستی نیست. بنابه احکام اسلام، در روز قیامت کسانیکه به بهشت فرستاده میشوند آنهایی نیستند که در شناسنامه شان قید شده که مسلمانند، بلکه تنها کسانی هستند که از قوانین و عادات و روشهای اسلام و محمد پیروی کرده اند.

جنبه "مثبت" ناسیونالیسم و اسلام

آنچه شما معتقدید که اسلام و ناسیونالیسم و ... دارای جنبه های مثبت و منفی هستند، از دیدگاه و منافع طبقه کارگر و افق رهایی جامعه بشری، کاملا غلط است. حتی و اتفاقا کاملا برعکس آن است. بدون تردید میدانم که از منظر آکادمیک و سفسطه فلسفی شاید بتوان چنین تفسیری ارائه داد. اما از نظر سیاسی و ایدئولوژیک ناسیونالیسم و دین در تقابل طبقاتی صددرصد و کاملا درکنار نظام سرمایه داری هستند. شاید اگر بطور تجریدی و خارج از دایره تضاد طبقاتی هر جنبش و دیدگاه و حزب و سنتی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد میتوان جوانب مثبت و منفی برای آن تراشید. اما این، مثل این است که بگوییم رژیم بعث با همه اعمال سرکوبگرانه و فاشیستی و جنایاتش، اما "جوانب مثبت" هم داشت. چون برای نمونه برق بهتری برای مردم تهیه میکرد، امکانات خوراکی و سوخت و خدمات بهداشتی خیلی بهتری برای شهروندان تآمین میکرد. یا اینکه گفته شود جنگ خلیج خوب بود چون توانست رژیم سرکوبگر صدام را سرنگون کند... حتی گفته میشود حضور نیروهای ارتش آمریکا در خلیج دارای جوانب مثبت برای زنان است، چون سربازهای زن آمریکایی سیگار میکشند و باعث شده اند حق سیگار کشیدن توسط زنان در عربستان مطرح شود. یا بدلیل اینکه سربازان زن آمریکایی رانندگی میکردند راه برای مطرح شدن آزادی رانندگی توسط زنان عربستان باز شود و ... در حالیکه بخاطر این جنگ چه فاجعه انسانی ای برپاگردید! بجای یک صدام حسین دهها صدام حسین کردی و عربی و شیعه و سنی و ... بوجود آمد. مدنیت یک جامعه کلاُ به نابودی کشیده شد، عقب نشینی بسیار بزرگ و وسیع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برجامعه تحمیل شد... بخاطر همین، اینچنین تحلیل و سفسطه و درکی ازنظر سیاسی جدا از به گمراهی بردن جامعه و ایجاد سردرگمی چیز دیگری نیست. بایستی رژیم بعث را در حالت کلی دید و بررسی و تعریف کرد، که رژیمی فاشیست و درنده بود. و یا جنگ خلیج ارتجاعی و عامل تمامی ویرانیها بود. یافتن جنبه مثبت دیگر نمیتواند ماهیت رژیم بعث یا ماهیت ویرانگر و ارتجاعی جنگ خلیج و ... را تغییر دهد. من دین و ناسیونالیسم و غیره را عموما و از اساس طرفدار و حامی ارتجاع و ستم و آپارتاید میدانم و آنها را با اصل "انسان اصل است" متضاد میدانم. انسان جدا از و علیرغم اینکه با کدام زبان تکلم میکند و برای نمازخواندن به کدام سو روی میکند، در کجا بدنیا آمده و رنگ موهای سر و چشمانش چیست، مقدس است، هیچ عقیده و دین و قومیت و سنن و فرهنگی مقدس نیست. شما انتقاد کرده اید که کمونیسم کارگری معتقد است مثلا اسلام جنبه انقلابی و ترقیخواه نداشته است. اما من میگویم همینکه تز اسلام میگوید خدا انسانها را متفاوت درست کرده و بعضیها را بالاتر و والاتر از عده ای دیگر درست کرده است، و یا میگوید فقر و ثروت را خدا خود میدهد و "و هذا من فضل ربی"، هرکسی بایستی به سهم خود راضی و قانع باشد، این دیدگاه در تمام طول تاریخ جامعه طبقاتی ارتجاعی بوده و از طبقات دارا و ستمگر دفاع میکند. اسلام از روز اول دینی مردسالار بوده است. حتی دین اسلام از همان روز اول پیدایش نه تنها دیدگاهی مترقی و انقلابی نبوده بلکه ارتجاعی بوده و مدافع طبقه ثروتمند و ستمگر بوده است. بدون شک هیچ دیدگاه ستمگری به همین سادگی و آسانی جنبه ستمگرانه خود را رو نمیکند، بلکه سعی میکند انواع پوشش و بهانه برای آن ایجاد کند. همانگونه که قبلاُ به مسئله ذکات اشاره کردم تا اسلام خود را طرفدار مردم فقیر و تهیدست نشان دهد. در حالیکه خود ذکات بدین معناست که این دین وجود تقسیم بندی جامعه به فقیر و ثروتمند را تائید کرده و آن را عادی میداند. اما از ثروتمندان میخواهد به فقرا کمک کنند. و یا به انواع توجیهات متوصل میشود تا زنان را بعنوان انسان درجه دوم معرفی کند. حتی دردلایلش طوری وانمو میکند که گویا بخاطر ارزش و مقام بلند زنان، آنان را انسانهای درجه دوم میشناساند! شاید از نظر مردم ساده این دلیل و استدلال بعنوان جنبه مثبت اسلام دیده شود، اما در حقیقت اینها پوششی برای پنهان کردن ماهیت ستمگرانه و مردسالارانه اسلام است.

شما در نوشته است به این اشاره کرده اید که جنبشهای اسلامی، مانند حماس، با انتخابات در پروسه ای دمکراتیک انتخاب شده و اکثریت مردم به آنها رای داده اند و ... این درست است که در میان مردم طرفدار دارند و حتی مردم زیادی آنها را بعنوان آلترناتیوی برای رسیدن اهدافشان میبینند. منهم در این نکته با شما همراه و همنظرم که متاسفانه در فضا و شرایط عدم حضور آلترناتیوی چپ و کمونیست و آزادیخواهانه، حماس به سنگر دفاع از فلسطینیها در مقابل زورگوییهای اسرائیل تبدیل شده است. من این حقیقت را انکار نمیکنم. اما این نمیتواند به دلیلی برای تغییر ماهیت ارتجاعی و ضدآزادی حماس تبدیل شود و یا چشم خود را بر آن ببندیم و آن را تائید نماییم. همانگونه که مقاومت حشد شعبی و پیشمرگه های اتحادیه میهنی و حزب دمکرات در برابر داعش نمیتواند مدرکی برای تائید این میلیشیاها و اقتدار ستمگرانه این احزاب و جریانات قومی و اسلامی باشد. یعنی تقبل این حقیقت که ایستادگی حماس در مقابل زورگویی اسراییل، ذره ای این حقیقت را تغییر نمیدهد که اگر حماس حاکم بر فلسطین باشد، شرایط زندگی مردم فلسطین چیزی مانند شرایط زندگی مردم در ایران، افغانستان، عربستان صعودی و یا عراق کنونی با ویژگیهای جامعه فلسطین خواهد بود. همچنین، این شرایط نمیتواند تغییری در این واقعیت بوجود بیاورد که برخورداری از آینده ای درخشان برای مردم فلسطین در گرو عبور از حماس و تمامی جریانات بورژوایی و بمیدان آمدن آلترناتیوی آزادیخواه و سیوسیالیستی است. حماس و هر جریان دیگری بایستی برمبنای ماهیت و برنامه خود، و نه برمبنای دشمنان و مخالفینش، بررسی و ارزیابی شوند.

اینکه مردم فلسطین در انتخابات به حماس رای میدهند چیزی در مورد ماهیت این جریان نمیگوید و تغییر نمیدهد. هیتلر و حزبش با انتخابات سرکار آمدند و مردم خیلی زیادی را همراه خود داشتند. یا اینکه روند و جنبش صدر و جریانات شیعه و سنی و اتحادیه میهنی و حزب دمکرات، که همیشه برندگان انتخابات هستند، هیچ چیزی در مورد اینکه این جریانات این جامعه را غرق در ستم و بدبختی و فقر کرده اند تغییر نمیدهد. آیا همینکه در انتخابات برنده میشوند میتواند مدرکی و دلیلی برای تائید آنها و حاکمیتشان باشد؟ دونالد ترامپ با و در تنیجه انتخابات به رئیس جمهوری آمریکا انتخاب شد، آیا بر این مبنا خودت برنامه و پلاتفرم و اعمالش را تائید میکنی؟ آلترناتیو پیشرو با دنباله روی از مردم متوهم و عقب مانده پیشرو نخواهد شد. بلکه با ارائه راه برون رفت از خوشباوریها و خوش خیالیها و متشکل کردن مردم پشت سر این راه پیشرو خواهد شد. برای رسیدن به این، دقیقا جاییکه متوجه میشوید که مردم وسیعاُ بدنبال آلترناتیو ارتجاعی راه افتاده اند، کمونیسم بایستی بمیدان آمده و بمردم بگوید که همه شما در اشتباهید، دنبال راه اشتباهی براه افتاده اید و ضروریست راه خود را تغییر دهید! این داده ای علمی و مارکسیستی است که ایئولوژی حاکم در هر جامعه ای ایدئولوژی طبقه حاکم بر آن جامعه است. به همین دلیل خیلی طبیعی است که در فلسطین حماس رای بیاورد و روزگاری در آلمان به هیتلر و هم اکنون نیز در عراق و کردستان به صدر و بدر و حشد الشعبی و اتحادیه میهنی و حزب دمکرات و جنبش گوران و جریانات اسلامی رای بدهند. در حقیقت ما به این باور علمی معتقدیم که قاعدتاُ اقلیت، و نه اکثریت، دارای نظریه و اعتقادات درست و صحیح است. این بدین معنا نیست که هرنوع اقلیتی راست میگوید و حق با آنهاست، بلکه بدین معنی است که در مواردی که حق یکی از آلترناتیوهاست ابتدا از طرف اقلیت بمیدان کشیده شده و مطرح میشود.   

در سال ١٩٩٢ اتحادیه میهنی و حزب دمکرات و احزابی که به عنوان هاله ای حول آنها فعال بودند، جاروجنجال وسیعی در رابطه با انتخابات پارلمانی و تشکیل حکومت خودی کردی راه انداختند. آنان این را بعنوان مژده پایان تمامی مشقات و درد رنجها به مردم خوراندند. مردم کردستان وسیعا دنبال این جاروجنجال براه افتادند و وسیعا در انتخابات شرکت کرده و به این احزاب رای دادند. اما ما کمونیستها برمبنای اینکه مردم به آنها رای داده اند، بە این خوشباوری حقانیت ندادیم. بخاطر اینکه ما دقیقا و آشکارا میدانستیم که این احزاب بنا به ماهیت سیاسی و طبقاتیشان کل جامعه و مردم کردستان را بسوی فاجعه و بدبختی سوق خواهند داد. برهمین مبنا ما همانموقع این حقیقت را بمردم گفتیم. در آن اوان گوش شنوای چندانی نداشتیم و نیافتیم، اما دوسال پس از آن در مراسم اول ماه مه مردم وسیعی برای این گفته های ما کف زدند.

آنچه شما در رابطه با نحوه رفتار با دین و ناسیونالیسم پیشنهاد میکنی چیز تازه ای نیست، این صدها بار امتحان شده است. بهترین امتحان نیز، همان نوع حزب شیوعی است. این حزب با ناسیونالیست ناسیونالیست است، با مسلمان مسلمان و با عشایر عشایر است. اخرین تجربشان ، همانگونه که خود شما اشاره میکنی، همراهی با و تشکیل یک جبهه با جریان مقتدی صدر است که در انتخابات برنده شد. بدین شیوه نقشی که ایفا کردند تقویت جریانی بسیار مرتجع و مسیبت انگیز برای مردم بود. حزب توده در ایران نیز به همین شیوه دست یازید، حزب شیوعی در سوریه نیز چنین کرد. این داستان زندگی سیاسی دهها و صدها حزب از اینگونه است. اینها بعضاُ حتی با احزاب حاکم جبهه تشکیل دادند. سوال این است که تجربه این احزاب چه دستاوردی داشته است تا ما را هم برای اتخاذ سیاست و روش آنها سوق بدهد؟!

در جامعه ای که ناسیونالیسم و دین در قدرتند و بار سنگینی بر ذهن مردم دارند، ضروریست کمونیستها مبارزه ای وسیع و همه جانبه علیه این افق و سنت و فرهنگ و جنبشها براه بیاندازد. یعنی دقیقا همان چیزی که هم اکنون در عراق و کردستان در جریان است. زیر سایه رژیمی ناسیونالیست و فاشیست دهها سال است که وحشیانه ترین سرکوب و کشتار و بدبختی بر زندگی این مردم تحمیل شده است. هم اکنون ناسیونالیستها حقیرانە ترین بازی با احساسات ملی مردم میکند که خود شان در میان مردم اشاعه داده اند و به وسیله ای جهت ادامە سلطەای مافیایی  خود بر سر مردم تبدیل کرده اند. در این جامعه اسلام متهم به کشتن و تکه پاره کردن حدود ٥٠ نفر از ساکنین روستای "حه مه" است. همچنین بطور معمولی وروزانه علیه مخالفین خود فتوا صادر کرده و برای کشتن مخالفین خود جایزه تعیین میکند. بر روی دست وصورت زنان اسید پاشیده است و صدها از این نوع جرمها را مرتکب شده است. در حقیقت، جاییکه حاکمیت دست اسلام و ناسیونالیسم است اگر مبارزه علیه آنها متوقف شده و آنجوریکه شما پیشنهاد میکنی "پشت گوش انداخته شوند"، پس اگر اینجوری بخواهد باشد و عمل کنیم پس راه و روش تغییر این اوضاع چگونه و از چه طریقی است؟  اگر بخواهیم اینها ر اپشت گوش بیاندازیم و بفراموشی بسپاریم پس چگونه میتوان جامعه را از زیر یوغ آنها نجات داد؟! حقیقت، کاملا عکس این است. یعنی وقتی که آأها دارای دم و دستگاه حاکمیتند، باید فکوس مبارزه روی آنها باشد. بگذار اشاره مختصری هم به این بکنم که بدون تردید روش رفتار کمونیسم با دین، برای نمونه اسلام بعنوان اعتقاداتی که بخشی ازمردم از آن اطاعت و پیروی میکنند با رفتار و شیوه برخورد با احزاب و دارو دسته های تروریست اسلامی که تهدیدی جدی و بزرگ علیه زندگی و امنیت و هرنوع سیمای جامعه مدنی هستند، فرق میکند. بخش اول اینها خواهان و مستلزم فعالیت و تلاشی همه جانبه برای نجات مردم از این عقاید و خرافات عقب مانده است. در حالیکه برای بخش دوم مبارزه ای همه جانبه برای ناکام گذاشتن و بشکست کشانیدنشان است. این جای تعجب نیست که در این جامعه که اسلام و ناسیونالیسم قتل و ترور و سرکوب و دزدی و چپاول و زورگویی و ... میکنند ولی کمونیستها مورد نکوهش قرار بگیرند بخاطر اینکه  علیه اینها انتقاد و حرف صریح (تندروی) میزنند؟!

دین، سکولاریزم و آتئیسم  

نتیجتا اجازه بدهید مقداری هم در مورد سکولاریزم و مبارزه علیه دین توضیحاتی بدهم. به عقیده من، سکولاریزم به معنای جدایی دین از دولت و سیستم آموزش و پرورش، حد اقل است. اما اگر برسر این توافق داشته باشیم که "دین افیون توده هاست"، خرافات، قیدوبند، ناآگاهی آ و نادانی بر دست و پای بشریت است، و دلیل و توجیهی برای شرعیت دادن به نابرابری و تبعیض و استثمار در جامعه طبقاتی ست، پس مبارزه برای ازمیان برداشتن آن نیز بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه برای از بین بردن کامل استثمار و تبعیض است. چون نمیشود اجازه داد تا مردم همچنان گرفتار این افیون و خرافات باقی بمانند. نمیتوان در مقابل خرافاتی ساکت و خاموش بود که مبلغ و مدافع بیعدالتی و تبعیض و استثمار است. حتی در دنیای امروز دین، مشخصا اسلام، خیلی بیشتر از "افیون توده ها" است. چون به سنت و روشی تبدیل شده است که در نهایت قصی القلبی وسیعا از پیرو جوان و بچه ها کشتار میکند. انسان را به بمب کشتار جمعی جهت کشتن بشریت تبدیل میکند. چگونه میتوان در مقابل چنین خطر سهمناکی خاموش ماند؟! بخاطر همین برای کمونیستها صرفاُ سکولاریزم کافی نیست بلکه بیخدایی (آتئیسم) ضروریست. مبارزه علیه دین میدانی وسیع از مبارزه در راه آزادی و برابری است. اما این مبارزه به هیچ عنوان و در هیچ زمانی بمعنی ممنوع کردن اعتقاد به دین نیست. بمعنی این نیست که حتی برای یک روز هم که شده حق آزادی اعتقاد به دین حتی از یکنفر هم سلب شود. در حقیقت و در اساس نمیتوان از راه ممنوع کردن دین به آن خاتمه داد. بلکه این نیازمند تلاشی پیچیده تر و وسیعتر است. اما همانگونه که معتقدین به دین آزادند که دارای هرنوع دینی بوده و برای آن تبلیغ هم بکنند و از بیدینی انتقاد کرده و برای گسترش دین مورد دلخواه خود تلاش هم بکنند، بهمان شیوه بیدینان و آتئیستها نیز حق دارند دین را مورد انتقاد قرار داده و برای دورکردن مردم از آن تلاش کنند. حکومت کارگری موظف است از دو جنبه علیه دین تلاش بکند. از طرفی بایستی با ازمیان برداشتن آن عوامل اقتصادی و سیاسی واجتماعی ای که بشریت را دراسارت خرافات دین نگه میدارند، با از کار انداختن  صنعت تولید و بازتولید دین. ازطرفی دیگر، بایستی به تلاشی آگاهگرانه علیه این خرافات دست بزند.

 در عالم واقعی در دنیای امروز دین به صنعتی تبدیل شده و مدام بازتولید میشود. دریایی از ثروت و امکانات جامعه برای این بازتولید تخصیص داده میشود. اگر این صنعت ازکار بیافتد یکی از پایه های بزرگ دین از میان میرود. مبارزه علیه دین چیزی مانند و از نوع مبارزه علیه بیسوادی است. تا جاییکه به نقش قرار و قوانین برمیگردد شاید سکولاریزم و جلوگیری از صنعت دین با امکانات و ثروت جامعه نهایت آ ن باشد. اما بالاخره همراه و درکنار آزادی کامل اعتقاد و یا عدم اعتقاد به دین، ضروریست جامعه بشری با هدف رهایی از هرنوع خرافاتی رهبری و هدایت شود.

در رابطه با الاهیات رهاییبخش، به عقیده من در عالم واقعی هیچ نوع الاهیات رهاییبخشی وجود ندارد. اگرچه همگیشان زیر لوای دلسوزی برای فقرا ظاهر میشوند، اما با صدو یک شیوه برای وجود جامعه طبقاتی و ستم و بدیختیها توجیهات میسازند. تلاش میکنند به امید خوشبختی بی پایانی در دنیایی دیگر بدبختیهای واقعی دنیای امروز را به آنان بقبولانند. بجای ابراز نارضایتی و مبارزه علیه این نظام واژگون، آنها را به شکرگزاری تشویق میکنند. در بهترین حالت از استثمارگران گلایه میکنند و از آنان میخواهند دلشان بحال فقرا و اسثمارشوندگان بسوزد و به آنها رحم کنند. از آنها میخواهند بخشی از ثروتی که از مکیدن خون استثمارشوندگان برهم زده اند را بعنوان ذکات و خیر و صدقه در میان آنان پخش کنند تا ببتوانند وجود استثمار و جامعه طبقاتی را تحمل کنند.  آنچه که به آن اشاره کرده اید مانند دین فقرا و یا اینکه گویا پاپ حرفهای چنان رادیکالی بر زبان آورده که از پخش آن در مدیا خودداری کرده اند، تنها نمونه ای است از سرزنش و نکوهش استثمارگران که گویا به فقرا رحم نمیکنند. این نوع ادعاها و اظهارنظرها هم از هرنوع آلترناتیو آزادیخواهانه ای بری هستند و بعلاوه یک قدم درجهت خاتمه دادن به استثمار نیست و نخواهد بود. و درست برعکس، جایی که احساس میکنند ممکن است اعتراضی علیه وضع موجود راه بیافتد تلاش میکنند با این نوع حرفها از آن ممانعت کنند. میخواهند مبارزه برای برچیدن نظام سرمایه داری را بە مقداری از گله و شکایت مهار شده تبدیل کنند. این گفته های پاپ که به آن اشاره کرده ای در شرایطی برزبان آورده شدند که بحران اقتصادی در سال ٢٠٠٨ باری دیگر و بشدت سربرآورد، بله در چنین شرایطی ست پاپ در مورد فقر و بدبختیهای کنونی حرفهایی میزند که مدیای بورژوازی وی را "سوسیالیست" نام میبرند! و نیز در همان شرایط و روزهاست که کتاب کاپیتال مارکس بەعنوان یکی از پرخواننده ترین کتابهای تبدیل شد و خصوصا جوانان بشدت دنبال بودند. در دل چنین بحرانی دوباره تئوریهای علمی و عقاید انقلابی مارکس میدان پیداکردند. گفته های پاپ در چنین شرایطی در این میان تنها رولی که خواهد داشت این است که مردم فقیر و استثمارشده بجای مراجعه به ایده های مارکس دو باره حول "روشنایی" ترس از دین گرد آیند. من میپرسم آیا هیچگاه پاپ و یا هیچیک از نمایندگان دیگر هرنوع دینی به نمایندگی از خدا حرفی برزبان آورده است که این چه نوع سیستمی است که در برابر هریک میلیاردری که دست به سیاه و سفید هم نمیزند ملیونها انسان زحمتکش وجود دارند که کار و تولید میکنند؟ درحالیکه خود بسختی میتوانند از یک زندگی فقیر و نان و آبی برای زنده ماندن برخوردار شوند؟ آیا میتوان نماینده ای از ادیان را پیداکرد تا از تقسیم طبقاتی جامعه انتقادی بگیرد و بگوید که این چه نوع سیستمی ست که اقلیتی غرق در ثروت و اکثریتی بسیار بزرگ و وسیع غرق در فقر و بدبختی هستند؟! اگر بحث تنها بر سر گله و شکایت از نوع پاپ است، در صفوف خود بورژوازی و جنبشها و عادات و روشها همیشه بخشهایی یا جناحی وجود دارد که معتقد است منفعت سرمایه در این است تا اصلاحاتی به اجرا درآید. برای اینکه طبقه کارگر تحمل استثمار را داشته باشد و ناچار نباشد به انقلاب روی آورد. برای نمونه، سوسیال دمکراتها. اما این از زاویه نقد جامعه طبقاتی و دفاع از استثمارشوندگان نیست، بلکه برعکس معتقد است که بدین شیوه شرایط و منفعت سرمایه قابل دفاع و محفوظ تر است.  

آنچه که شما بعنوان جنبه مثبت دین به آن اشاره میکنی، مانند هلال احمر بین المللی و صلیب سرخ و دهها سازمان خیریه دیگر که بوجود آورده شده اند. که اینها در شرایط رویدادها و مصائب بزرگ بداد مردم میرسند و کمکهای انساندوستانه ارائه میدهند. اینها در حقیقت پوششی برای پنهان نگه داشتن رل و نقش اصلی دین در جامعه طبقاتی و ستم طبقاتی بوجود آورده شده اند. حتی اگر سنگ عدالت و طرفداری از فقرا و ستمدیدگان نیز به سینه بزنند. این دیگر به عادت معمولی در میان سنت و روشها و جنبشها و احزاب و دولتها و ... شده است تا ستمگران ماهیت واقعی و ستمگرانه خود را با پوششی انساندوستانه و خیرخواهانه عرضه کنند. هیچکدام از اینها اجازه نمیدهند که مردم ماهیت و واقعیت بسیار زشت و غیرانسانی شان را بشناسد و درک کند. اگر بنا باشد تا مسیحیت را با صلیب سرخ و اسلام و دولتهای اسلامی را با هلال احمر و خمس و زکات ارزیابی شوند. اگر اتحادیه میهنی را با سازمان حفاظت از کودکان و حزب دمکرات را با سازمان خیریه بارزانی و حزب و حاکمیت اردوغان را با شهرداریهایی که نان و مواد سوختی را با نصف قیمت در اختیار مردم قرار میدهند ارزیابی کنیم. همچنین اگر قرار باشد دولتهای ابرقدرت را با و برمبنای سازمانهایی مانند سازمان ملل متحد و ..و..شناخته شوند و برهمین مبنا نیز جوانب مثبت و منفی برایشان یافته و تعریف شود، در دنیا دیگر هیچ دین و دولت و حزب و جنبش و حتی مکتب فکری زروگو و ناعادل پیدا نمیشود. از این مهمتر این نوع طرز تفکر ما را بسوی گرداب بی محتوای پست مدرنیته سوق میدهد که از اساس منکر وجود هرگونه مبدا خوب و بد، هیچ روند روبه جلو و یا عقب، میباشد و همچنین مدعی ست که از این بهتر و بیشتر نبوده و نخواهد بود.

واقعا کدام دیدگاه، جنبش، حزب و دولت و ... وجود دارد که خود را عادل و انساندوست معرفی نکند؟ اما ابتدایی ترین درک و آگاهی به معنی درک ماهیت و محتوای هرچیزی در آنسوی پرده ها و روپوش هاست. امریکا و غرب و کشورهای ابرقدرت با بمب و باروت کشورهای مختلف دیگر را با خاک یکسان کرده و به ویرانی میکشانند و ساکنین را قتل عام میکنند بعد تحت پوشش و نام سازمان ملل پرچم صلح طلبی و انساندوستی بر میافرازند. گویا میخواهند به داد همان مردمی برسند که خود آنها را کشته و به آوارگی کشانده اند. بورژوازی خود شیره جان کارگر را بنفع تولید سرمایه بیشتر میکشد، خود نیز از طرفی دیگر تشکل و سازمانهای کارگری مطیع و دست ساز برای کنترل مبارزات کارگران، اما تحت پوشش دفاع از حقوق کارگران، میسازد. حزب دمکرات کردستان تمامی ثروت سرزمین و زیرزمین و اسمان کردستان را به یغما میبرد ولی اکثریت مردم را زیر خط فقر نگه میدارد، درحالیکه از طرفی دیگر و از بخش بسیار کوچکی از این ثروت عظیم به یغما برده شده سازمان "خیریه بارزانی" را تشکیل داده است. گویا میخواهد بداد مردمی برسد که خود بانی فقر و تهیدستی شان شده است. اتحادیه میهنی نیمی از ثروت جامعه را دزدیده است و کودکان بسیار بسیاری را ناچار میکند از سنین ٦-٧ سالگی بجای رفتن به کلاس درس و یادگیری و آموزش و بازی دنبال دستفروشی و فروختن سیگار و آدامس و ... برای تامین نیازمندیهای روزانه زندگی، بدوند.  اما از طرفی دیگر بخش بسیار کوچکی از ثروت به یغما برده از سهمیه این کودکان سازمان حمایت از کودکان را تشکیل داده ، انگار بحال این کودکان درمانده دل میسوزاند. یکی از ویژگیهای جامعه سرمایه داری دورویی و فریب است. حتی این دورویی را به انسانها هم منتقل کرده است. جهت درک واقعیت و حقیقت بایستی از ورای این پوششهای فریبکارانه "جنبه مثبت" ماهیت و واقعیت حقایق را بینیم و درک کنیم، وگرنه دچار بیراهه رفتن و گمراهی خواهیم شد.

دیکتاتوری پرولتاریا

در مورد اینکه مدعی هستید که بعضی از مفاهیم، مانند "دیکتاتوری پرولتاریا" کهنه شده و   باید کنارگذاشته شده و مفاهیم امروزی تری را جایگذین کنیم، اگر منظورت فقط خود مفاهیم باشد همین الان ما دیکتاتوری پرولتاریا را بیشتر بنام حکومت کارگری و جمهوری سوسیالیستی بیان میکنیم. اما اگر منظورتان ماهیت آن باشد، بنظرمن اگر دیکتاتوری پرولتاریا را از کمونیسم حذف کنیم دیگر سوسیالیسم به یک رویا و هدف واهی، و نه هیچ چیز دیگر، تبدیل میشود. چون بدون حکومت کارگری یعنی دیکتاتوری پرولتاریا نمیتوان سیستم کار مزدی و مالکیت خصوصی لغو شود. بگذارید این را هم اضافه کنم که کلمه دیکتاتوری در طول تاریخ معنایی غیر از آنچه مورد نظر کمونیسم است بخود گرفته است. دیکتاتوری در مفهوم کمونیستی با سرکوب و استبداد یکی نیست. دیکتاتوری یعنی "دیکته کردن- Dictation "، یعنی تحمیل کردن یا "دستورر بە اجرا" و اجرای برنامه های طبقه ای در جامعه است. دیکتاتوری ممکن است بشکل دولت صاحب و مالک برده ها یا حاکمیت کلیسا و مسجد باشد و حاکمیت خود را با زور شمشیر اجرا کند، یا دولتهای دوران فدرالیزم و سده های میانه، و یا دولتهای مختلف دوران کنونی بورژوازی باشد. بنا به مفهوم مارکسیستی دولتها طالبان و عربستان صعودی و ایران و سوئد و کانادا و فرانسه، همگی در این نکته مشترکند که دیکتاتوری بورژوازی هستند. یعنی برنامه سیاسی و اقتصادی بورژوازی را دیکته کرده و تحمیل میکنند. دیکتاتوری پرولتاریا نیز که آزادی بی قید و شرط سیاسی و رای و اظهار نظر و آزادی داشتن و نداشتن دین و آزادی وجدان در بالاترین سطح را فراهم میاورد، اما این واقعیت را پنهان نمیکند که دیکتاتوری طبقهِ کارگر است. بدین معنا برنامه سوسیالیستی طبقه کارگر جهت جلوگیری از استثمار را تحمیل میکند. معلوم است و میدانیم که بورژوازی همیشه در تلاش بوده و هست که دیکتاتوری پرولتاریا را استبداد سیاسی، همنوع دولتهای سرکوبگر کنونی، معرفی کند. این یک دروغ و تحریف بزرگی است. اگر دیکتاتوری بورژوازی پروسه ای مدام و همیشگی و لاتیقطع است، و دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت است، دیکتاتوری برای دفاع از حفظ سیستم استثمارگر سرمایه داری است، در مقابل دیکتاتوری پرولتاریا همانگونه که لنین میگوید: بالاترین نوع دمکراسی است، چون ١- دیکتاتوری پرولتاریا حاکمیت اکثریت بر اقلیت است، ٢ – دیکتاتوری پرولتاریا تنها برای دوره ای گذرا، جهت خاتمه دادن به استثمار  و تقسیم جامعه به طبقات دارا و ندار است. بعد از این دیگر خود دیکتاتوری پرولتاریا و دولت بعنوان دیکتاتوری طبقه ای علیه طبقه ای دیگر زمینه و ضرورت خود را از دست داده و از بین میرود. در طی این دوران گذار بورژوازی کە خلع قدرت شده، تلاش خواهد کرد تا جامعه را بسوی سیستم کار مزدی و مالکیت خصوصی برگردانده و مانع اجرای برنامه سوسیالیستی بشود. در برابر این، طبقه کارگر بعنوان طبقه سازمانیافته و صاحب قدرت جهت بشکست کشانیدن مقاومت بورژوازی و اجرای برنامه خاتمه دادن به استثمار و تقسیم جامعه به طبقات، دستگاه و قدرت دولتی خود (حکومت کارگری یا جمهوری سوسیالیستی و یا دیکتاتوری پرولتاریا) را بکار میگیرد.

دیکتاتوریت بمعنی دیکته کردن و تحمیل برنامه طبقه حاکم است. این خصلت و ویژگی تمامی دولتها در طول تاریخ بشریت بوده و هست. حال چه دولت صاحب و مالک برده ها بوده باشد، یا دولتهای فئودالها، یا بورژوازی و یا کارگری. در دنیای کنونی کشور سوئد بعنوان برجسته ترین نمونه دولتی دمکراسی بورژوایی شناخته شده است. اما این دولت نیز بمعنای دیکتاتوری ای که اشاره کردم صددرصد دیکتاتوری است و برنامه طبقه بورژوازی را تحمیل میکند بدون اینکه هیچ نوع استبدادی در جامعه سوئد برقرار باشد. اما این دولت تمامی ساکنین را وادار میکند تا به برنامه ای که به قانون و لازم الاجرا تبدیل کرده تن بدهند و از آن پیروی کنند. دیکتاتوری پرولتاریا هم چنین خواهد کرد. تحت حاکمیت این دیکتاتوری وسیعترین آزادی برقرار خواهد شد، آزادی بمعنی آزادی بی قید و شرط سیاسی، بمعنی آزادی بی قید و شرط تشکیل حزب و تشکل سیاسی و توده ای و اعتصاب و تظاهرات، بمعنی آزادی ابراز عقیده و انتقاد از هرچیزی، حتی بمعنی تامین و دسترسی همە بە مدیا و امکانات تبلیغی، بمعنی آزادی داشتن و یا نداشتن دین، طوریکه طرفداران یک دین میتوانند با صرف هزینه خود مسجد و کلیسا و پرستشگاههای خود را  و شب و روز سرگرم مناسک دینی خود باشند و حتی همانجا نیز وعده های غذایی خود صرف کنند. اما ثروت جامعه نه برای تبلیغ و ترویج ادیان و نه برای تبلیغ هیچ نوع عقیده و باور، حتی کمونیسم هم، صرف نخواهد شد. تحت حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا هیچ خبری از استبداد نخواهد بود، اما در همان حال دولت برنامه طبقه کارگر را پیش برده و تحمیل خواهد کرد و مانع از استثمار خواهد شد.

نقش شخصیت

در رابطه با نقش و جایگاه شخصیت در تاریخ و یا در زندگی احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی، این واقعیتی است که نمیتوان انکار کرد. بالاخره هر سنت و مکتب فکری و هر حزب و جنبش اجتماعی در نماد آن شخصیتهایی خود را نشان خواهد داد که در بنیاد نهادن و گسترش آنها نقش و رل اساسی و سرنوشت سازی را ایفا کرده اند. در حقیقت وجود شخصیت برای هرنوع جنبش سیاسی و اجتماعی مسئله ای مهم و خیلی هم مهم است. برای نمونه بگذار نه از جنبش کمونیستی بلکه از جنبش احزاب دیگر شروع کنیم. بحث نازیسم، و هیتلر را بیا د میآورد. بحث جنگ پارتیزانی، چه گوارا را بیاد میآورد. بحث بعث، صدام حسین را جلو چشم ترسیم میکند. نمیتوان بدون جلال طالبانی و نقش فردی وی تصوری واقعی از اتحادیه میهنی داشت و بدست آورد. برای حزب دمکرات هم بارزانی دارای چنین جایگاهی است. بهمان شیوه نیز شخصیت لنین با کمونیسم و انقلاب کارگری در روسیه چنان بهم گره و پیوند خورده است که از هم جدایی ناپذیرند. اینکه احزاب و جنبشها و مکاتب فکری و فلسفی خود را در شخص و یا شخصیتهایی برجسته میکنند نتیجهُ مکانیزمی واقعی و اجتماعی است. این شخصیتها در بنانهادن متد و مبانی و چهارچوب این مکاتب و سنتها و احزاب نقشی برجسته ایفا کرده اند، بخاطر همین به شخصیت آنها تبدیل شده اند. حتی این مسئله ای نیست که فقط از طرف همنظران و پیروان آن سنت و احزاب این شخصیتها برجسته شده باشند، بلکه از منظر و از طرف مخالفین نیز اینگونه به آنها نگاه میکنند. برای نومنه تداعی شدن کمونیسم کارگری با منصور حکمت بیشتر از آنچه ما همفکران و همنظران وی اینکار را کرده باشیم مخالفین این جنبش، برای نمونه جلال طالبانی، اینکار را کرده اند. تا همینجا این مسئله هیچ ربطی به ایجاد بت و کاریزما و پیامبران بدون کمبود و اشتباه و منزه ندارد. بلکه چیزی که همیشه از جانب کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت همیشه مورد انتقاد بوده همین درست کردن بت از رهبر بوده است. من این مبانی همه جانبه ای را که منصور حکمت بنیان نهاده است، یا به یک معنی دیگر این ورژن از کمونیسم مارکس، که م. حکمت در عصر امروز آن را طراحی کرده، "حکمتیسم" نام میبرم که یکی از پایه های ایستادگی علیه درست کردن بت و کاریزما از شخصیت است. اما من آن را حکمتیسم مینامم فقط بخاطر اینکه م. حکمت پایه و اساس آن را پایه گذاری کرده است، همین و بس. همانگونه که خیلی اوقات در سطح و میدان پزشکی نیز کسی داروی ویژه مریضی ای را کشف میکند و نام وی را بر آن دارو میگذارند. و یا ممکن است در سطح تکنولوژی و دیگر جوانب علمی نیز چنین مسئله ای روی بدهد.

منصور حکمت و حکمتیسم

خارج از بت سازی و درست کردن کاریزما، اجازه بدهید نظر ویژه خود در مورد منصور حکمت را ارائه دهم. من ایشان را رهبر و متفکری بزرگ میدانم. م. حکمت واقعا در برجسته کردن کمونیسم مارکس و ادامه دادن به این سنت، حتی در گسترش دادن و آپدیت کردن آن بە طوری کە جوابگوی مسائل دنیا امروز باشد نقشی سرنوشت ساز ایفا کرد. تصور کنید که در دنیای پس از شکست انقلاب اکتبر کمونیسم مارکس در میدانهای فکری، سیاسی، حزبی و سنتهایش زیر آوار گردوخاک انواع کمونیسم و سوسیالیسم بورژوایی، مانند کمونیسم روسی، کمونیسم چینی، کمونیسم آلبانی، کمونیسم اروپایی، کمونیسم آمریکای لاتین، کمونیسم جهان سومی، تروتسکیسم، چپ نو، پوپولیسم و ... و دهها و صدها مکتب فکری و احزاب و تشکلهای سیاسی و بلوکهای منطقه ای و جهانی و دهها جنبش گوناگون بورژوایی و .. مدفون شده بود. همگیشان بدون حتی نوک سوزنی تعلق و وفاداری، نام مارکس و کمونیسم را باخود یدک میکشیدند. م. حکمت بمیدان آمد و پرچم کمونیسم مارکس را دوباره برافراست و از آن دفاعی جسورانه و قدرتمندی کرد، جواب تمامی کمونیسمهای غیرکارگری را داد، تفاوت و دورویی اینها با کمونیسم مارکس را توضیح داد و روشن کرد. از این نیز بیشتر، با جواب دادن به مسائل امروز دنیا کمونیسم مارکس را به روزتر کرد. این حقیقتا تلاشی عظیم بود. بخاطر همین به عقیده من حکمتیسم، همین کمونیسم و مارکسیسم در دنیای امروز است و سنت و بنیاد فکری و مبانی همه جانبه و کامل است.

مارکسیسم ارتدوکس و حفظ سنتها    

 در رابطه با آنچه که بعنوان حفظ سنتها مورد اشاره قرار داده ای، ابتدا بنظر میرسد که درکی اشتباهی از کلمه سنت وجود داشته باشد. بزبانی ساده سنت یعنی عرف و عادت. برای نمونه اگر جایی عرف و عادت اسلامی دست بالا را داشته و میداندار باشد گذاشتن ریش و پوشش، عمامه و حجاب و چادر و عبا متداول میشود، چند همسری و کتککاری و توهین به زنان عاد میشود، کتک کودکان و چشم غره رفتن به عادت تبدیل میشود. و در جایی که عادت و سنت کمونیستی در جریان باشد، پوشش مدرن، برابری و احترام به زنان و حقوقشان عادی میشود و اگر کسی دست روی زنان بلند کند با موجی از عکس العمل روبرو میشود، چند همسری به سنتی منفور تبدیل میشود، احترام به کودکان  و ممنوعیت هرگونه کتک و آزار و چشم غره رفتنی عادی میشود، برمبنای " اول کودکان " با آنها رفتار میشود... و برهمین منوال در جامعه نیز در تمامی عرصه های اجتماعی و مبارزات و تحزب و ... میتوان به عادات گوناگونی اشاره کرد. سنت کمونیستی نیز مانند تمامی جوانب دیگر کمونیسم،  خشک و غیرقابل تغییر نیست، بلکه پابپای پیشرفت روند تاریخ این نیز رشد و پیشرفت خواهد کرد. برای نمونه، اگر عادت و سنت کمونیستی در رابطه با مسئله تحزب را مورد بحث و اشاره قرار دهیم، این سنت در دوران مارکس و انگلس خیلی ابتدایی  و بی تجربه بود، نمونه های زیادی از سادگی آن وجود دارند که در دوران "اتحادیه کمونیستها" و انترناسیونال اول نمایانتر و برجسته تر شدند. در دوران لنین قدمهای بسیاری رو به جلو برداشته است و حزب سیاسی محکمتری برمبنای اتکا به انقلابیون حرفەی بنیان نهاده و روابط و ضوابط محکمتری داشته است. در دنیای امروز نیز ما درکی دگم و بسته در مورد تحزب، یعنی کپی برداری و تقلید دقیق تجربه و سنتهای مارکس و لنین، نداریم بلکه با اتکا بر و استفاده از آن تجارب نگاه و درکی امروزی تری از تحزب کمونیستی داریم. در سنت حزبیت ما ستون فقرات ساختار حزب کادرها هستند، کادرها و رهبران از بنیادهای سیاسی، فکری و اجتماعی حزب دفاع کرده و پیشروی آن را تضمین میکننند. اصول سازمانی حزب کمونیست کارگری، که بخش بسیار محدودی از تحزب است، و اگر دقت کرده باشید با اساسنامه احزاب و تشکلهای کمونیستی دوران مارکس و لنین تفاوتهای زیادی دارند.

این مواردی که به آنها اشاره کردم نمونه هایی در رابطه با سنت بودند. اما آنچه که شما در رابطه با حفظ سنتها به آن اشاره کرده ای و آن را بعنوان تاکید بر مارکسیسم ارتدوکس نام برده ای، مسئله دیگری ست. در این رابطه هم بحث کمونیسم کارگری بحث پافشاری یکجانبه بر مارکسیسم ارتدوکس نیست. بلکه با و برمبنای همان جهانبینی و دیدگاه مارکس و دیدگاههای انتقادی اش از سیستم سرمایه داری، جوابی امروزی به مسائل و موضوعات عصر حاضر داده است. حتی، آن را گسترش و رشد داده و درسهای جدیدی بر گنجینه مارکسیسم افزدوه است. برای نمونه، از دیدگاه و منظر مانیفست کمونیست "دنیای بهتر" را طرح کرده است. اما بدون شک این بمعنی بفراموشی سپردن جهانبینی و متد و دیدگاه مارکس نیست، بلکه بمعنی بدست گرفتن اینها برای ارائه جوابی امروزی به مسائل امروزی ست. این نیز بمعنی تقدس مارکس و تئوریهایش نیست، حتی مسئله برسراین نیست که آنطوریکه اشاره میکنی و میگویی "چرا بایستی هرچیزی را که مارکس گفته فقط همان درست باشد"، بدون مدرک و تحلیل منطقی و علمی بگوییم هرچیزی را که مارکس و انگلس و لنین و م. حکمت گفته اند درست است و قابل بحث و جدل نیست. این جنبش و سنت ما طی دهها بحث و تحلیل و بررسی روشن نشان داده است و ثابت کرده است که حق با مارکس و ورژن ارتدوکسی مارکسیسم است. نشان داده است که ورژنهای دستکاری شدهُ مارکسیسم و آنهایی که تئوریهای مارکس را تحریف کرده اند، جنبش های گوناگون بورژوازی بوده و برای پیشبرد اهدافی از نام و اعتبار مارکس و کمونیسم استفاده کرده اند که هیچ ربطی به رهایی طبقه کارگر و بشریت نداشته و ندارند. این بحث در تقابل با آنچه بویژه پس از شکست انقلاب و حکومت کارگری در روسیه، دهها و صدها حزب و جنبش و مکاتب و ... بنام مارکس و کمونیسم سربرآوردند و تحت پوشش و توجیه اینکه مارکسیسم را با شرایط امروز و جوامع مختلف تطبیق میدهند مارکسیسم را از محشماای واقعی خود تهی کردند. مارکسیسم را به پرچم جنبش رهایی ملی، به جنبش برای رشد و گسترش اقتصاد و ایجاد صنایع پیشرفتە، به جنبش رهایی از امپریالیسم، به پرچم سرمایه داری دولتی و ... و انواع دیگر جنبشها که هیچ ربطی به جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر برای خاتمه دادن به کار مزدی و مالکیت خصوصی و ستم سرمایه ندارند، تبدیل کردند. در نتیجه، در تمامی این تجارب و پس از پیروزی این جنبشها، سرمایه داری با تمام خصلت ستمگرانه و خون آشامی اش سرجای خود ماند. انواع ستمها در جامعه، نابرابری و تبعیض، حتی سرکوب و چپاول ادامه یافت. برمبنای این، جنبش و سنت کمونیسم کارگری با ارائه بحث و تئوریهای مشخص و روشن نشان داد که همانگونه که مارکس گفته است جدا و غیر از جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر متکی و مسلح به افق سوسیالیسم برای سازماندادن انقلاب اجتماعی، هیچ راه دیگری برای رهایی بشریت وجود ندارد. کمونیسم کارگری نشان داده است که چه آنهایی که علنا و صریحا و تحت پرچم رویزیونیسم و چه آنهاییکه با عدم صراحت و و تحت پوشش و نام تطبیق مارکسیسم با دنیای امروز و با جوامع مختلف، مارکسیسم و کمونیسم را به پرچم اهدافی ‌غیر از انقلاب کارگری و سوسیالیسم تبدیل کرده اند، پوچ بوده و هیچ حقانیتی ندارند. 

اما علیرغم این نیز، بحث کمونیسم کارگری تنها و صرفا پافشاری یک سویه بر مارکسیسم ارتدوکس نیست. همچنین و بدون تردید این بدان معنا نیست که در مقابل دهها و صدها مسئله دنیای امروز همچنان گفته های ١٧٠ سال قبل مارکس دوباره تکرار شوند.  کمونیسم کارگری این حقیقت را خاطرنشان میکند که برای نمونه مثلا مانیفست همانگونه که مارکس نیز میگوید در خیلی موارد کهنه شده و دیگر جوابگوی مسائل و شرایط امروزین عصر حاضر نیست. مثلا، آن شیوە سوسیالیسمهای غیرکارگری ای که در مانیفست به آنها اشاره شده و مورد نقد قرار گرفته اند دیگر روند تاریخ آنها را پشت سر گذارده است. الان چندین نوع سوسیالیسم و حتی کمونیسم غیرکارگری دیگری سربرآورده اند که کمونیسم کارگری آنها را مشخص کرده و از همان منظر مانیفست مورد نقد قرار داده است. نتنها این، بلکه با همان متد و اصول مارکسیسم و در ادامه همین سنت جوابی امروزی به بسیاری از مسائل معاصر داده است. میتوان ادبیات این جنبش را خواند و مورد قضاوت قرار داد. همینجا لازم میبینم که به این مسئله اشاره کنم که برای درک دیدگاهها و ایده های مارکس ضروریست که مستقیما از خواندن نوشته های خود مارکس، و نه کسانی دیگر که در عصر حاضر یا در دوران وی خود را مارکسیست و یا طرفدار و مدافع وی و تئوریهایش معرفی کرده اند. من برای درک متد و روش و مبانی مارکس کتاب ایئولوژی آلمانی (حداقل ٨٠-٩٠ صفحه اول پیشگفتار در بارهُ فوئرباخ و تقابل ماتریالیزم و ایده آلیزم) و مانیفست کمونیست را توصیه میکنم. همچنین اگر بخواهی تصویر همه جانبه ای از کمونیسم کارگری داشته باشی پیشنهاد میکنم کتاب مبانی کمونیسم کارگری – سمینار دوم م. حکمت در سال ٢٠٠٠ و همچنین مبارزه طبقاتی و احزاب سیاسی و برنامه یک دنیای بهتر را مطالعه کنید. هیچگاه نبایستی تلاش کرد تا اینها را از زبان کسان دیگری شنید و مورد قضاوت قرار داد.

در رابطه با اشاره ات به دستاوردهای جنبش و تجربیات دیگر، بدون تردید کمونیسم جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر است اما برای تمامی جنبشها و مبارزات مترقی و آزادیخواهانه و تلاش برای ایجاد کوچکترین اصلاحات نیز ارزش قائل است. هرجنبش سیاسی و یا توده ای که قادر بوده نقشی بنفع آزادی و زنده کردن اراده بشریت استثمار شده یا هر قشر دیگر اجتماعی ایفا کند مورد حمایت کمونیسم بوده و خواهد بود. برای نمونه انقلاب مصر و تونس و جنگ مقاومت شهر کوبانی علیه تروریزم داعش ... حزب ما در کردستان برسر هرنوع مسئله  ویژه ای که کوچکترین نفعی برای جامعه و مردم کارگر و ستمدیده داشته باشد، مثلا در مورد مسائلی مانند مقابله علیه تروریزم، دفاع از آزادی سیاسی، مسئله زنان، آماده همکاری و تلاش مشترک با احزاب و جریانات سیاسی دیگر است. نگاهی به تاریخ و ادبیات کمونیسم کارگری و حزب میتواند در این رابطه به روشن شدن این مسایل کمک کند.

مبارزه برای رفرم  

کمونیسم کارگری انتقاد عمیقی علیه رفرمیسم دارد، اما در عین حال خود سنتی و جنبشی پیگیر در راه کوچکترین اصلاح اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ست. نقد کمونیسم کارگری علیه رفرمیسم در آنجاست که رفرم به افق و آلترناتیوی در برابر تحول انقلابی نظام سرمایه داری تبدیل شود. ما رفرمیسم را جنبشی بورژوایی برای قالب زدن به جنبش اعتراضی طبقه کارگرمیدانیم. کمونیسم کارگری همزمان با برافراشتن پرچم انقلاب سوسیالیستی هر تلاش و مبارزه ای برای هرنوع اصلاحی را عرصه ای گرم از مبارزات خود میداند. ما اصلاحات میخواهیم اما آن روندی را که دست نیاز بسوی بارگاه بورژوازی برای گرفتن امتیازاتی دراز میکند بشرط و برای آنکه تلاشی جهت تغییر انقلابی این سیستم روی ندهد، افقی بورژوایی برای بکنترل درآوردن مبارزه ضدسرمایه داری طبقه کارگر میدانیم. در حقیقت پافشاری محکم کمونیسم کارگری بر مبارزه برای ایجاد کوچکترین رفرم، یکی از ویژگیهای این جنبش و یکی از تفاوتهای آن با انواع کمونیسم بورژوایی ست. اگر تحت نام کمونیسم کارگری چیز دیگری گفته شده باشد این گفته ها هیچ ربطی به کمونیسم کارگری ندارند.

دمکراسی و آزادی

در مورد دمکراسی، انتقاد ما از دمکراسی بخاطر این نیست که مثلا ما علیه انتخابات و یا آن حقوقی باشیم که در بهترین نمونه سیستم دمکراسی قابل اتخاذ و تحقق هستند، بلکه بحث ما این است که دمکراسی نسبت با انچه ما شایسته بشریت امروز میدانیم بسیار بسیار کمتر است. ما میگوییم که دمکراسی تحلیل بورژوازی و دیدگاهی بسیار محدود برای آزادی است. کمونیسم کارگری که پافشاری محکمی بر آزادی کامل میکند دیگر نیازمند پیوستن به دیدگاه و جنبشی محدودتر برای آزادی نیست. ما از منظر آزادی همه جانبه دمکراسی را مورد نقد قرار میدهیم. وقتی میگوییم سوسیالیسم نیازی به دمکراتیزه کردن ندارد منظورمان این است که سوسیالیسم آزادی کامل و همه جانبه ای بوجود خواهد آورد و احتیاجی نیست تا با چیزی کمتر از آزادی (دمکراسی) "تکمیل" شود. بورژوازی چنان نشان میدهد که گویا آلترناتیو کمونیسم برای دمکراسی دیکتاتوری پرولتاریا است، اما این تحریفی بزرگ است. دیکتاتوری پرولتاریا بدیل کمونیسم در مقابل دیکتاتوری بورژوازی ست، آلتناتیو کمونیسم برای دمکراسی، آزادی است. بحث ما این است که آن حقوق و آزادیهایی را که دمکراسی به جامعه میدهد خیلی ظاهری و پوچتر از آن است که به مردم حق دخالت در قدرت سیاسی و ایجاد تغییرات در زندگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی شان را بدهد. برای نمونه هرچهارسال یکبار این حق را به مردم میدهد که روزی بیایند و میان دمکراتها و جمهوریخواهان آمریکا یکی را جهت اعمال حاکمیت بر مردم و آن برنامه و پروژه هایی را که مردم را در محرومیت نگاهداشته و میدارد، انتخاب کنند. الان بیست دوره است که این بازی دمکراسی در آمریکا در جریان است، بیست رئیس جمهور تغییر کرد و بیست دولت آمد و رفت، چه چیزی از زندگی مردم تغییر کرده است؟! در کشورهای اروپایی نیز بهمان شیوه است. تحت حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا آزادیهای بسیار بیشتر از آنچه در سایه دمکراسی بورژوازی وجود دارند در تمامی مظاهر و زوایای زندگی ایجاد و برقرار خواهند شد. در زمینه حاکمیت نیز دیکتاتوری پرولتاریا بجای انتخابات هرچهارسال یکبار برای پارلمان، برمبنا و اساس سیستم ادارهُ شورایی برای دخالت مدام و مستقیم در هر زمینه و امور دولتی، هم در تعیین قوانین و هم در اجرای آنها، زمینه را برای مردم ایجاد میکند.

منصور حکمت و جنگ افغانستان

در رابطه با این موضوع شما ابراز داشته اید که م. حکمت موضعی خیلی جنگ طلبانه داشت. بنظرم در این رابطه سوء تفاهمی پیش آمده است. چون اولا، درک این جمله که گفته است "سرنگونی طالبان توسط ارتشی خارجی بخودی خود محکوم نیست. نمیتوان اعلام جنگ هیچکسی، حتی آمریکا و غرب، علیه طالبان را محکوم کرد" بعنوان جنگ طلبی درست نیست. حاکمیت طالبان اقتدار گروهی چاقوکش و خونریز بود که لبه تیزچاقو را حتی بر گردن ابتدایی ترین حقوق بشریت و آزادی مدنی گذاشته بود، هیچ آثاری از مدنیت در آن جامعه را بجای نگذاشته بود. چرا بایستی سرنگونی چنین گروه راهزنی، توسط هرکسی بوده باشد، را محکوم کرد؟! پافشاری م. حکمت بر "بخودی خود" معنی خیلی مهم دارد! این یعنی اگر جنگی مشخصا و تنها و یا بویژه برای ضربه زدن و سرنگونی طالبان باشد محکوم نیست. دوما، جملهُ بالا ناتمام ماندە بخاطر اینکه موضع و تحلیل کامل م. حکمت در رابطه با جنگ افغانستان را ابراز نمیدارد، و فقط در رابطه با گوشه ای از آن مسئله است. جهت نشاندادن موضع کامل م. حکمت بایستی به ادامه این جمله توجه کرد. در آخرین بخش بحث م. حکمت در "دنیا پس از ١١ سپتامبر" که در مورد جنگ افغانستان است میگوید: اعلام جنگ هیچکس، حتی آمریکا و غرب" علیه طالبان را نمیتوان محکوم کرد. طالبان بایستی برود و آخرسر بایستی با زور و اعمال نظامی برود. دشمنی غرب با طالبان خیلی بهتر از دوستی تاکنونشان است. هیچکس مانع درهم پیچیدن اقتدار آدمکشهایی نیست که خود غرب سرکار آورده است. اما میان جنگ و ترور تفاوت وجود دارد. اعمال و فعالیتهای آمریکا و انگلستان در افغانستان تروریستی ست. بمباران شهرها و محل زندگی مردم افغانستان بایستی بشدت محکوم شده و خاتمه یابد". (تاکیدها از من است)

شروط کمونیسم کارگری بودن

در رابطه با اینکه کسی به کمونیسم کارگری بپیوندد گفته ای که نبایستی مخالفت با دین و ناسیونالیسم به یک شرط تبدیل شود. نمیدانم منظورت از کمونیسم کارگری شدن چیست؟ اگر منظورت عضویت در حزب است، حزب ما هیچ فرد خواهان عضویت را مورد امتحان و تحقیقات ایئولوژیکی قرار نمیدهد. شرط عضویت این است که این فرد خود را در اهداف حزب شریک بداند و آماده باشد آنطور که در توانایی اش هست و خود ابراز میدارد برای حزب کاری انجام داده و فرم عضویت را پرکند. بدون شک وقتیکه به عضویت حزب درمیاید بایستی حق عضویت ماهانه را نیز بپردازد. دیگر از هیچ فردی سوال نمیشود که موضعش در مقابل دین و ناسیونالیسم و فمینزیم و دمکراسی و ... و یا هرچیز دیگری چیست و نیست. هیچ تحقیقات و تفحصی در مورد باورها و عقایدش صورت نمیگیرد. من بعنوان نظر خودم این را مغایر با عضویت در حزب میدانم که کسی هم عضو حزب ما باشد و هم به مسجد رفته و در مناسکها و مراسمها قومپرستی و ناسیونالیسم شرکت نماید.  اما این بە نظر من یک تناقض در زندگی و اعتقادات این فرد است و او آزاد است که چگونه این را حل کند.

"طایفه گری" و فرقه گرایی

در رابطه با آنچه شما بعنوان طایفه گری ابراز کرده ای؛ در مورد با برجسته کردن اختلافات و تکه تکه شدن به سنت چپها تبدیل شده و این که "کمونیسم کارگری نیز از این بی بهره نمانده" با شما کاملا موافقم، اما درمورد نمونه هایی که اشاره کرده ای درک متفاوتی داریم. بله درست است که این سنت چپ فرقه ای و غیراجتماعی ست و متاسفانه هنوز کمونیسم کارگری (منظورم آن جنبش و احزابی است که تحت نام کمونیسم کارگری فعالیت میکنند) نتوانسته اند عملا دست و پای خود را از این سنت رها کنند. بلحاظ تئوریک کمونیسم کارگری بر ایجاد حزب یکپارچه( یک بنی) پافشاری و تاکید میکند، داشتن و وجود نظرات مختلف در حزبی سیاسی  را امری عادی و حتی مثبت و غیر از این را ناممکن میداند. که به پیشبرد و پیشرفت  و پحته تر شدن مواضع و دیدگاههای سیاسی، فکری و عملی حزب کمک میکند. بشرطیکه همه دیدگاهها و نظرات درون حزب سیاسی متعلق به جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، و نه جنبشهای متفاوت، باشد.

 بنظرمن تکه تکه شدنهایی که در صفوف کمونیسم کارگری رخ دادند تا دلت بخواهد بیمعنی بود. علیرغم اینکه بنظرم دیگر این روندها از هم فاصله زیادی گرفته اند،  اما در آندوران هیچ ضرورت سیاسی و اجتماعی و طبقاتی برای این جداییها نبود. آنچه رویداد نتیجه حضور و دوام آثار چپ غیرکارگری و فرقه ای در این احزاب بود. چپی که م. حکمت بخش زیادی از زندگی سیاسی خود را برای جداکردن خود از آنها صرف کرد. حکمتیسم نتنها طرفدار این دیدگاههای سکتی نیست که شما در نوشته ات بعنوان "حزب میبایستی یکپارچه، همرنگ، یکنوع و همآوا باشد" نام برده ای، بلکه وجود و حضور دیدگاهها و نظرات مختلف در حزبی سیاسی را عادی، طبیعی و مایه پیشرفت میداند. تحزب کمونیستی بخاطر همین از این قانون  پیروی میکند کە هر سیاست و قراری بە رای اکثریت قبول و اتخاذ میگردد، چون وجود نظرات و دیدگاههای متفاوت فرض گرفته میشود. متاسفانه این دیدگاه در کمونیسم کارگری مخصوصا در ایران موفق نشد. تا روزیکه این عادت و سنت فرقه گرایانه ریشه کن نشود مدام یکپارچگی حزب مورد تهدید واقع میشود.

آما در رابطه با نمونه ای که شما به آن اشاراه کرده ای، یعنی "بیرون رفتن جریان کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران و کومله – سازمان کردستان این حزب-" مسئله فرق میکند. در آندوران و اگر هرگونه سختی و مشکلی برای پیداکردنی درک درستی از راهی که کمونیسم کارگری انتخاب کرد وجود داشته بود، الان و دیگر پس از حدود سی سال از آن مسئله سخت نیست. در میان آن بخشی که ماندند و خود را بعنوان کمونیست معرفی کرده و م. حکمت را سرزنش میکردند که لازم نبود از حزب بیرون برود، و پس از بیرون رفتن این جریان خود به ٥-٦ بخش تقسیم شد، جریاناتی در صفوف آنها سربرآورد که غیر از باند فالانژ و قومپرست نمیتوان هیچ نام دیگری برآنها گذاشت. چند گروه و جریان سربرآوردند که کاملا ضدکمونیست هستند. تصورکنید که جریان عبداله مهتدی نیروی مسلح سازمان آسایش (سازمان امنیت کردستان) را به کنگرهُ کومله برده و با زور اسلحه و گلوله دوستان هم حزبی خود را تحت فشار قرار دادند که نصف کمیته مرکزی شان را به آنها بدهند. از این هم بیشتر، برنامه داشتند تا کشتاروسیعی در صفوف جریان ابراهیم علیزاده راه بیاندازند که بطور اتفاقی آشکار و ناکام شد. الان همه اینها خانوادهُ یک جنبش هستند که خودشان آن را "جنبش کردستان" نام نهاده اند و در سایه اقتدار حزب عموزاده "اتحادیه میهنی" و برادر بزرگوارشان طالبانی اینجوری بهم مینگرند. اگر جریان کمونیسم کارگری در آن حزب ماندگار شده بود و برای نمونه مثلا در کنگره چهارم آن پیروزی کمونیسم کارگری اعلام میشد، واقعا این باندها به چه نوع توطئه ای علیه آن متوسل میشدند. واقعا این تصمیم خیلی درست و عاقلانه بود که م. حکمت اتخاذ کرد و آن حزب را با تمامی امکاناتش جاگذاشت. بدین شیوه حداقل از وقوع این فاجعه جلوگیری کرد که دنیا شاهد درگیری مسلحانه و بجان هم افتادن جناحهای مختلف درون آن حزب برسر نام حزب و امکانات و پست و مقام حزبی باشد. جناح ناسیونالیست کرد عملا نشان داد که برای حل اختلافات درون حزب و یکسره کردن آن دست به اسلحه ببرد. این در منطقه ای که احزاب مسلح آن را تنیده اند، و چندین حزب مسلح ناسیونالیست کرد در آن میداندار بوده وهستند، احتمال اینکه اختلافات سیاسی به سطح جنگ مسلحانه و خونریزی برسد کم نبود. کمونیسم کارگری با دست برداشتن از نام حزب و تمامی امکاناتی که حتی خود در بوجود آوردن آنها نقش اصلی داشتند از وقوع چنین فاجعه ای ممانعت کرد. البته جدا از این، تصمیم کمونیسم گارگری پایه سیاسی و اساسی داشت. اینجا بخاطر اینکه از روند بحثهایمان دور نیافتیم از توضیح بیشتر در این مورد خودداری میکنم.

ضدیت یا تفاوت

در رابطه با اینکه معتقدید کمونیسم کارگری بشیوه ای نادرست و زیاده از حد  در ضدیت و مقابله علیه جنبشها و سنن و مکاتب فکری دیگر میکند، و لیست ب بلندیالایی از جریانات و جنبشهای فکری و نظرات گوناگون ردیف کرده و میگویی که کمونیسم کارگری ضد و علیە همگیشان است (سوسیالیسم "غیرکارگری"، یوروکمونیسم، مائویسم، آنارکوسندیکالیزم، چپ نو، پوپولیزم امریکای لاتین، دمکراسی، تروتسکیزم، ناسیونالیسم، رفرمیسم، مارکسیسم غربی و ...) . قبل از هرچیزی بایستی بگویم همە اینهایی کە نامی جداگانه برخود نهاده اند، نشاندهنده این است که اینها خودشان پدیده های متفاوتی اند. یعنی خودشان قبل از اینکه ماچیزی در مورد آنها بگوییم، در دنیای واقعی با هم متفاوتند. حال همانگونه که آنها باهم متفاوتند کمونیسم کارگری نیز جنبش و سنتی متفاوت با اینهاست. اما بکاربردن کلمه "ضدیت" برای موضع کمونیسم کارگری در مورد آنها بهیچ وجه درست و مناسب نیست. کمونیسم کارگری از تفاوتهای خود با این جنبش و مکاتب فکری و سنن، نه ضدیت، با آنها سخن میگوید. حتی ممکن است در موارد مشخص حاضر باشد با بعضی از اینها همکاری کند و عملا در مواردهای دست به همکاری و کاری مشترک زەداست. مثلا در رابطه با جنبش علیه جنگ آمریکا در خلیج و یورش به عراق فعالیتهای مشترک با بعض از انها داشته ایم. همچنین هریک از این جریانات هر نوع دستاوردی برای بشریت داشته اند، مثلا در از بین بردن بیسوادی که شما به آن اشاره کرده ای، تا بیمه بهداشت و درمان، ما این تلاشها و دستاوردها را ارزشمند میدانیم. در این رابطه شما جهت را به خواندن نوشته ای جلب میکنم که در رابطه با مرگ فیدل کاسترو نوشته ام، که بعنوان نمونه ای از ارزش گذاردن ما برای دستاوردهای هرجنبشی برای بشریت میباشد. از نظر ما بعضی از این جنبشها شاید حتی دارای جوانبی مثبت باشند، برای نمونه جنبش ضدامپریالیسم، خود مبارزه علیه امپریالیسم مثبت است. من برای چه گوارا، بعنوان سمبل سنت ضدامپریالیستی و بویژه ایستادگی در برابر زورگوییهای آمریکا احترام زیادی قائل هستم اما وی را کمونیست نمیدانم. ما که انتقادی همه جانبه تر و عمیقتری از کل امپریالیسم داریم انتقاد و دیدگاه آنها را محدود و راهشان را بسوی پرتگاه میدانیم. اینان از منظر ضدامپریالیستی بدنیا و کشمکشهای گوناگون آن مینگرند. از این منظر اینها مثلا در جنگ میان جنبشهای اسلامی و امپریالیسم آمریکا، از جبهه اسلام و حتی تروریسم اسلامی حمایت و جانبداری میکنند.

بهرحال بحث ما در مورد سنت و روند و مکاتب فکری (غیر از ناسیونالیسم) بحث تفاوتهای ماست، بحث ما این است که انتقاد اینها از دنیای امروز و کاپیتالیسم را انتقاد کمونیستی طبقه کارگر نمیدانیم، بحث این است که اینان صاحب و دارای راه چاره ای واقعی و آلترناتیوی برای خاتمه دادن به استثمار در جامعه بشری نیستند. بگذار برای مثال به مورد حزب شیوعی عراق بپردازیم. شعار استراتژیک این حزب "مهن آزاد و خلقی خوشبخت" است. اولا بحث این بکنار کە "مهن آزاد" نمیتواند "خوشبختی خلق" را تضمین کند، در دنیا "خلقهای" زیادی هستند که "میهنشان آزاد" است ولی خود از هیچ خوشبختی برخوردار نیستند. اما اصل بحث ما این است که این شعار هیچ ربطی به جنبش کارگری و کمونیستی ای ندارد که برای "ازمیان برداشتن نظام کار مزدی و مالکیت خصوص" فعالیت میکند.

از منظر کمونیسم کارگری اینها جنبشهای غیرکارگری ای هستند که نام کمونیسم و مارکسیسم را برخود نهاده اند. برای نمونه، جنبش ضدامپریالیستی، جنبش رهاییبخش ملی، جنبش دمکراسی، جنبش توسعه اقتصاد سرمایه داری، جنبش خاتمه دادن به وابستگی و ... علیرغم اینکه نام کمونیسم و سوسیالیسم برخود گذاشته اند اما بخشی از جنبش ازبین بردن سرمایه داری و بنیان نهادن سوسیالیسم نیستند.

از منظر کمونیسم کارگری، دنیا صحنه و میدان تقابل مکاتب و دیدگاههای فکری برسر ایدآل هایشان نیست، برای نمونه دمکراسی یا سوسیالیسم و یا آزادی و یا ...؛بلکە میدان تقابل جنبشهای اجتماعی است. هیچ طرف و جنبشی برمبنای آنکه خود در مورد خود چه میگوید و چه اسمی برخود نهاده است ارزیابی نمیشود. در عالم واقعی سرکوبگرترین دولتها و احزاب سیاسی خود را دمکرات معرفی میکنند، جنبشها و جریانات بورژوایی و مرتجع خود را سوسیالیست و آزادیخواه معرفی میکنند. اما بایستی اینها را برمبنای پراتیک و نقش واقعی شان در جامعه بررسی و ارزیابی کرد. انتقاد ما از سوسیالیسمهای غیرکارگری این است که آنها تحت نام سوسیالیسم برای اهدافی دیگر فعالیت میکنند، آنچه بعنوان سوسیالیسم از آن نام برده اند لغو کارمزدی و مالکیت خصوصی نیست، بلکه اهدافی بورژوایی مانند خاتمه دادن به وابستگی، رشد صنعت و اقتصاد ملی، رهایی میهن، برقراری دولت بورژوایی خودی و ملی و .. است.

فوریه ٢٠١٩

 

زنده باد اول ماه مه روز اتحاد، همبستگی و اعتراض علیه سرمایه داری جهانی بخصوص سیستم سرمایه داری در ایران

زنده باد اول ماه مه روز اتحاد، همبستگی و اعتراض علیه سرمایه داری جهانی بخصوص سیستم سرمایه داری در ایران

 

رهایی ما کارگران و مزدبگیران فقط بدست خودمان ممکن است، رهایی ما زمانی امکان پذیر است که کار مزدی از بین رفته باشد.

 

رفقا ودوستان تولید گر ومزد بگیر و زیر ستم واستثمار حاکمان  سرمایه، ما بیش از دوقرن است که مبارزه ی خود را در جهان اساسن بر روی تعین  حد اقل دست مزد وخواسته هایی متمرکز کرده ایم که تغییر اساسی در زندگیمان  نداده است، بلکه مزد بگیر مزد بگیر مانده است و فقرتر و سرمایه دار سرمایه دارمانده، اما سرمایه دار ثروتمند تر شده است  ، کما اینکه هرساله دلمان را خوش کرده ایم، که  چند درصدی به دست مزد ویا حقوقمان اضافه می شود. از سویی همگی می دانستیم، که به محض بالارفتن حقوق ویا دست مزدمان،هزینه ی نیازهای ضروری زندگیمان مثل نان، گوشت، برنج، قند، شکر، لباس، آب، برق، کرایه خانه ودیگر ضروریات زندگی به همان نسبت ویا بیشتر بالا رفته واز این طریق دوباره جیبمان را خالی می کنند. ما باید به این دودزه بازی وکلکی که سرمایه داران ونمایندگان آنها درمجا لس مختلف سرمایه داران، مثل مجلس خبرگان، شورای نگهبان،همچنین به شعبده بازی های والیان فقیه استثمار کار پایان دهیم. امسال با شیوع ویروس کرونا وضعیت پیچیده تر شده است،  زیرا زیر نام مبارزه با ویروس کرونا، عرصه ی زندگی را به ما تنگتر کرده اند و اگر مواظب نباشیم  زندگیمان را سیاه تر خواهند کرد.

 هم کاران باور کنید، که سیستم سرمایه داری جهانی از نظرکم کردن بوجه بیمه ی سلامت، بهداشت، محیط زیست، آموزش و پرورش و... و هرآنچه که برای ما کارگران و مزدبگیران لازم وضروریست، در سراسر جهان به جهنم تبدیل کرده  است. استثمار کار در حد توان سرمایه داران کماکان با شیوه وروش های غیر انسانی ادامه دارد.  

همکاران و هم رزمان عزیز، دریوزگی و ناتوانی سیستم سرمایه داری جهانی در مقابله با شیوع ویروس کرونا بر کسی پوشیده نیست. به باور من دلیل شکست این سیستم در مقابله با کرونا، سود جو بودن و ضد انسانی بودن  خوی و منش حاکمان این سیستم و از جمله سیستم سرمایه داری در ایران را آشکار می کند. از این رو آمادگی ما را می طلبد، که بر بستر بحران گسترده ای که ویروس کرونا بر اقتصاد سرمایه داری جهانی و تاثیر آن بر وضعیت سایسی واقتصادی ایران ، ضعف، درماندگی  این رژیم را در عرصه های مختلف جامعه  بدقت زیر نظر داشته باشیم. در این وضعیت هوشیاری ما را مطلبد که با ایجاد شوراهای کارگران و مزدبگیران، حاکمیت کنونی را سرنگون و هدایت جامعه را خود بدست گیریم. زیرا تنها شوراهای کارگران و مزدبگیران می توانند به وضعیت بحران کنونی شیوع کرونا و هر بحران دیگی  پیان دهند.

زنده باد اول ماه مه روز همبستگی کارگران و مزدبگیران در جهان

زنده باد حاکمیت سیاسی و اقتصادی شوراهای کارگران و مزدبگیران

 

علی برومند 7 اردیبهشت 1399

 27.04.2020

 

 

گرامی باد ٨ اردیبهشت سالروز جانباختگانِ حرکت کارگران جهان چیت کرج در سال ١٣۵٠ خورشیدی

گرامی باد ٨ اردیبهشت سالروز جانباختگانِ حرکت کارگران جهان چیت کرج در سال ١٣۵٠ خورشیدی


این روزها بخش سلطنت طلب اپوزیسیون پروسرمایه داری ایران ادعا میکنند که با خواستها و اعتراضات جنبش کارگری کشور ما همراه هستند. از شاهزاده رضا پهلوی تا فرشگرد تا حزب مشروطه تا انواع جریانات دست راستی حامی نظام استثمارگرانه سرمایه داری، روزی نیست که برای طبقه کارگر ایران به مثابه وسیعترین و مبارزترین طبقه جامعه، اشک تمساح نریزند!!

این جماعت نقدشان به جمهوری اسلامی این نیست که چرا دارد سیستم سرمایه داری ایران را که با رفرمهای سال 41 به نظام اقتصادی مسلط تبدیل شد، تداوم میدهد و نسخه های نئولیبرالی اقتصادی تجویزی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را اجرا میکند. انتقاد آنها به این نظام جهنمی این است که چرا این سیاستهای اقتصادی و در راس آن خصوصی سازیها را با قدرت بیشتر اجرا نمیکند و بیش از پیش عنان اقتصاد ایران را به دست "اقتصاد بازار بنیاد" نمیدهد.

نگاه این جماعت به جنبش کارگری صرفا نگاه یک فرصت طلب است برای استفاده سیاسی و ابزاری از این جنبش برای خلاص شدن از شر رژیم اسلامی و برچیدن موانع از سر راه "رزیم چنج". وگرنه این بخش از اپوزیسیون در اساس منافعی کاملا مشترک با جمهوری اسلامی برای تداوم استثمار کارگران و حفظ و توسعه نابرابریهای طبقاتی نهادینه شده در نظام سرمایه داری دارند.

به همین خاطر است که حاضر نیستند جهت اثبات ادعای دروغین خود برای همراهی با جنبش کارگری ایران، به عقب برگردند و جنایت هولناک پدر تاجدارشان – محمد رضا پهلوی - در اردیبشت 1350 در آستانه روز جهانی کارگر را نقد و محکوم کنند.

اما واقعه تاریخی 8 اردیبهشت 1350 چه بود؟

کارخانه جهان چیت کرج متعلق به یکی از بزرگترین سرمایه داران ایران یعنی فاتح یزدی بود. این کارخانه با تجهیزات آلمانی در سال 1334 آغاز به کار نمود و در زمان وقوع فاجعه هشت اردیبهشت بیش از 1500 کارگر داشت.

کارگران این شرکت بزرگ در نخستین روزهای ماه اردیبهشت با اعتصاب و تجمع مسالمت آمیز در محوطه کارخانه نسبت به شرایط غیرانسانی کار اعتراض کرده و خواستهای صنفی خود را مطرح کردند اما با تهدید عوامل کارفرما و نیز مامورین اعزامی سرهنگ منصوری روبرو شدند. به همین خاطر 1500 کارگر جهان چیت در اوج اختناق آریامهری و در یک حرکت شجاعانه، تصمیم گرفتند که در مسیر جاده قدیم کرج – تهران به سوی پایتخت و مجلس حرکت کنند.

به درخواست کارفرما – فاتح غارتگر و جنایتکار- مامورین ژاندارمری در منطقه کاروانسرای سنگی راه را بر انبوه کارگران بستند و زمانیکه قادر نشدند کارگران را پراکنده کنند و به محل کارشان برگردانند، به دستور سرهنگ منصوری، وحشیانه به سوی آنها آتش گشودند و کارگران بی دفاع را به رگبار گلوله بستند.
در این جنایت هولناک چندین کارگر جان خود را از دست دادند و حدود هشتاد نفر مجروح شدند. جانباختگان را شبانه و بدون همراهی خانواده هایشان دفن کردند و مجروحین را برای لاپوشانی جنایت، به جای بیمارستانهای عمومی به بیمارستان تحت حفاظت ارتش یعنی بیمارستان 501 منتقل کردند.

سه سال بعد، چریکهای فدایی خلق در یک اقدام مسلحانه، صاحب کارخانه جهان چیت – فاتح یزدی – را در حالیکه از ویلای خود در تجریش عازم محل کارش بود ترور کردند و کشتند. در اعلامیه ای که این سازمان منتشر کرد دلیل این اقدام را جنایت کارفرما و رژیم در 8 اردیبهشت 50 اعلام نمودند.

بعد از انقلاب 57 ، رژیم اسلامی سرمایه داری نیز بارها دست به کشتار کارگران زده است که از آن میان میتوان به کشتار کارگران شهرک صنعتی البرز در ورودی شهر قزوین و نیز کارگران مس خاتون آباد در ورودی شهر بابک اشاره کرد. این خود نشان میدهد که شاه و شیخ چه منافع طبقاتی مشترکی برای سرکوب کارگران و حفظ بهره کشی طبقاتی دارند.

آرش کمانگر – 8 اردیبهشت 1399

کرونا و ویروس‌های دیگری که باید از بین بروند

کرونا و ویروسهای دیگری که باید از بین بروند

جهان این روزها تحت سیطره شوم کروناست. هزاران نفر جانشان را از دست داده‌اند و زندگی میلیاردها  انسان در شرایط بی‌سابقه یا کم‌سابقه‌ای قرار گرفته است. کرونا عامل این شرایط است اما این تمام ماجرا نیست. ترکیبی از تضادهای تشدید شده، حوزه‌های سلامت، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی ، ایدئولوژیک و... جهان را دربر گرفته است و واقعیت‌های بیشتری را از کارکرد جهان موجود رو می‌کند. در کنار رشد آمار مبتلایان و قربانیان کرونا، افکار و رفتارهای نژادپرستانه، خرافی و ضد علمی، شونیستی و فاشیستی هم در حال افزایش است.

دولت‌هایی مثل جمهوری اسلامی با دست بردن در آمار مبتلایان و قربانیان و «نرمال» نشان دادن آن سعی می‌کند بر بی‌کفایتی‌ها و ناکارآمدی خود پرده بیفکنند. سیستم درمانی ایران در چنین روزهایی مهاجرین افغانستانی مریض را نمی‌پذیرد. درحالی‌که ازیک‌سو تعداد کیت‌های تست تشخیص کرونا در ایران بسیار کم است و حتی علت واقعی مرگ بسیاری از قربانیان کرونا ثبت نمی‌شود چون تستی از آن‌ها گرفته نشده، ازسوی دیگر عده‌ای از ثروتمندان جامعه با پرداخت پول به‌آسانی و در خانه خود تست می‌شوند تا بتوانند «کرونا پارتی» خود را برگزار کنند. حکومت، سیاست اپیدمی گله‌ای را در پیش گرفته و اقشار ضعیف و کم‌درآمد را بدون هیچ حمایت حفاظتی به خیابان‌ها و کارها برمی‌گرداند تا «چرخ اقتصاد» به‌قیمت جان انسان‌ها بچرخد. علی خامنه‌ای، دونالد ترامپ، بوریس جانسون و ژائیر بولسونارو  در انکار خطر کرونا و بی‌توجهی به آن هم‌صدا می‌شوند. رییس جمهور بلاروس می‌گوید: «ویروس کرونا را ندیدم، پس وجود ندارد»! در آمریکا درصد بالای ابتلا و مرگ و میر سیاهان آمریکا-آفریقایی خیره‌کننده است و شرایط نامناسب اقتصادی تنها دلیل این فاجعه نیست بلکه ریشه در ساختار سیاسی و اجتماعی نژادپرستانه این کشور دارد. در بریتانیا هم از هر سه بیمار مبتلای بستری در بخش مراقبت‌های ویژه، یک نفر از مهاجرین آن کشور است؛ مهاجرینی با اکثریت بنگلادشی، پاکستانی و آفریقایی.

رهبر کلیسای ارتدوکس روسیه، شمایل به دست در خیابا‌های مسکو حرکت می‌کند تا شهر را از بلای کرونا حفظ کند. دونالد ترامپ یک روز را به‌عنوان «روز ملی دعا و نیایش» برای حفاظت در برابر کرونا اعلام می‌کند. در رومانی با قاشق مشترک به مردم «نان مقدس» می‌دهند تا از کرونا محفوظ بمانند. مقتدی صدر از رهبران شیعی عراق، کرونا را «پیام آسمان علیه همجنس‌گرایان» می‌خواند. علی خامنه‌ای کرونا را بیوتروریسم آمریکا علیه «نژاد» ایرانی می‌خواند و از هم‌دستی «جن» با دشمنان ایران خبر می‌دهد. نماینده ولی فقیه در سپاه قدس، آمریکا را مقصر اصلی شیوع کرونا در دنیا وهدف این حرکت را مبارزه با ایران و چین می‌داند.

دولت‌های رسمی کشورها محموله‌های ماسک و تجهیزات پزشکی دیگر کشورها را سرقت و مصادره می‌کنند. برخی ایالت‌های آمریکا مراکز و کلینیک‌های سقط جنین را تعطیل کردند. آمار خشونت خانگی بر زنان در دوران قرنطینه در سراسر جهان، افزایش معناداری پیدا کرده است.

کرونا، تبدیل به محملی شده برای نشان دادن پتانسیل‌های شنیع سیستم در زمان‌های بحران. اما این جهانی است که قبل از کرونا هم چهره زشتی داشت و این زشتی، عریان‌تر شده است. این جهانی است که قبل از کرونا هم کودکان از گرسنگی می‌مردند، تجاوز وحشیانه و گروهی به زنان وجود داشت، پرستش پول و فخر فروشی ثروتمندان را تبلیغ می‌کرد، «اول من» و ارتقای شغلی و اجتماعی به قیمت پا گذاشتن بر سر و زندگی دیگران اصلی اساسی بود، نفس‌های محیط زیست و تمام موجودات به شماره افتاده بود، جنگ‌های ناعادلانه و خانمان‌سوز رمقی برای اغلب مردم خاورمیانه و سراسر جهان باقی نگذاشته بود، بنیادگرایان دینی هم نوع اسلامی و هم نوع مسیحی در گوشه و کنار جهان بدن و هستی زن را لگدمال تثبیت ایده‌های ارتجاعی خود کرده بودند و نسخه‌های ایدئولوژیک و سیاسی برای کننترلش می‌پیچیدند، زنان به جرم سقط جنین محکوم و شرمسار می‌شدند، پورنوگرافی و تجارت سکس تبدیل به یکی از سودآورترین صنعت‌های دنیای مدرن شده بود، زندگی هزاران و میلیون‌ها کشاورز و روستایی در اثر تغییر در کارکرد سرمایه‌داری جهانی و برای سود بیشتر و چرخیدن چرخ سرمایه نابود شد، ‌زاغه‌های گسترده با شرایط غیر انسانی در اطراف زرق و برق شهرها ایجاد شده بود، دین و خرافه به‌جای واقعیت و اصول علمی به خورد مردم داده می‌شد و دولت‌ها و مراکز دینی دست در دست یکدیگر در کار تحمیق توده‌ها بودند. انسان‌ها به‌خاطر رنگ پوست و عقایدشان مورد آزار و ستم قرار می‌گرفتند، ال‌جی‌بی‌تی‌کیوها مورد شدیدترین حملات و آزارها قرا می‌گرفتند. چه انسان‌هایی که دسترسی به آب آشامیدنی سالم و حتی توالت بهداشتی ندارند، کودکانی که کودکی‌شان را در کار و خیابان گذراندند و یا تحت کودک‌همسری مورد تجاوز قرار گرفتند و تحصیلی که حق همه کودکان جهان نبود. این گوشه‌هایی از تصویر دنیای پیشا کروناست. نژادپرستی و شونیسم ملی و دیگر رفتارهای چندش‌آوری که در دوران کرونا تشدید شده‌اند به یک‌باره و از خلا بیرون نیامده‌اند و ناشی از شرایط استثنایی نیستند. باید از کسانی که منتظر پایان دوران «غیر عادی» کرونا و بازگشت به دوران «عادی» پیشا کرونا هستند پرسید که چه چیز چنین جهانی را عادی می‌دانند؟ چگونه و چرا باید جهانی را تحمل کرد که در کشوری که رییس این دنیاست و کشور «فرصت‌ها و آرزوها» خوانده می‌شود یک حکومت فاشیستی به سرکردگی ترامپ بر سر قدرت است و با تکیه بر بیگانه‌هراسیِ ناسیونالیستی، نژادپرستی و استقرار افراطیِ «ارزش‌های سنتی» ستم‌گرانه، عصاره جان میلیاردها انسان را در سراسر جهان می‌مکد و فاشیسم را تبدیل به بخشی قابل قبول و قانونی در جهان کرده است. فراموش کرده‌ایم که جهان، هنوز در وحشت عملکرد فاشیسم هیتلری و از یادآوری خاطراتش بر خود می‌لرزد؟ این پدیده‌ای جدی است که به‌آرامی در جهان می‌خزد و قدرت‌های دست راستی را از اروپا گرفته تا برزیل و... بر سر کار می‌آورد. چه آینده‌ای می‌توان برای چنین جهانی متصور بود؟     

رهبران سیستم همواره گوش جهان را پر کرده‌اند از این‌که تمام انسان‌ها در یک دنیای برابر زندگی می‌کنند و این معجزه «دموکراسی» است و بدون این دموکراسی، زندگی کردن ممکن نیست اما این معجزه چیزی نیست جز قدرت و امتیازاتش برای قشر و طبقه‌ای کوچک و فلاکت و نیستی برای اکثریت مردمان جهان. این جهان، جهان سرمایه‌‌داری امپریالیستی و ساختارهای سیاسی آن است. آن‌چه در جهان اشاعه دارد حکومت اقلیت بر اکثریت به شکل نژادپرستی، سفیدسالاری، مردسالاری،عظمت‌طلبی (آمریکایی) است.

جهان بدون کرونا هم دستخوش آشوب و تغییر بود و بوی خوشی از اوضاع جهان شنیده نمی‌شد. این واقعیتی است که باید دید و بر رویش دست گذاشت. نژادپرستی، شوونیسم ملی، انقیاد زن و استثمار و سایر ستم‌ها در تار و پود این جهان تنیده شده‌اند. نه‌تنها نباید به این جهان تن داد بلکه باید فعالانه و با قدرت با آن مقابله کرد.  سیستم سرمایه‌داری-امپریالیستی را نمی‌توان اصلاح کرد. این فجایع ریشه در تضادهایی دارند که بخش لاینفکی از کارکرد این سیستم و روابط و ساختارهای آن هستند. کرونا یا هر بحران دیگری نباید باعث «عادی» جلوه دادن این سیستم و شرایطش باشد.

چنین بحران‌هایی فرصتی است تا بیشتر و بیشتر دینامیک‌‌های این سیستم را روشن کند و پیش چشم مردم قرار دهد و افراد بیشتری از خود بپرسند چرا باید این اوضاع را تحمل کرد؟

در چنین شرایط پرتلاطمی باید از خود پرسید چه چیزی و چرا به این ساختار، مشروعیت و انسجام و ماندگاری می‌بخشد و باید با چه چیزی جایگزین شود؟

تشدید تضادهای گوناگون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیک و... در جهان سرمایه‌داری و نتایج و تبعات آن به‌سمتی می‌رود که هرگونه سکوت و انفعال در برابر آن به‌معنی هم‌دستی در تمام جنایت‌ها و تبه‌کاری‌های آن است.

 

 

 

تقلای دین برای عصر بعد از کرونا

دولت وقتی مجبور‌شد وجود کرونا در کشور را تایید‌کند که دیگر کار از کار گذشته‌بود. خیلی از مردم گرفتار این ویروس شده‌بودند و دائما بر تعداد بیماران و ناقلان افزوده می‌شد. دولت با تعلل و دیر‌هنگام، برای جلوگیری از شیوع کرونا اماکن مذهبی را تعطیل اعلام‌کرد. اما داستان به همین‌جا ختم نشد. هیبت‌های بد‌شکل معوجی که زاده اندیشه متصلب دینی و جهان خرافاتی‌اش بودند، چالش لیس‌زدن[1] و طب‌اسلامی[2] و شکستن در حرم[3] را به راه انداختند. جمهوری‌اسلامی در قم با موجودی روبرو بود که خود در همه این‌ سال‌ها ساخته و پرورده‌بود. این‌ها عمدتا نیروهای نزدیک به علی خامنه‌ای بودند که عموما در فقره دعواها و سینه‌چاکی‌های خیابانی انجام‌وظیفه می‌کردند. هر‌چند جمهوری‌اسلامی سعی‌کرد این افراد را به شیرازی،[4] روحانی مرتجع ضد خامنه‌ای منتسب‌کند.

از این دعواهای خیابانی و گردن‌‌کشی‌های عرصه عمومی که بگذریم، دعوای تر‌و‌تمیز و شیک‌تری در عرصه تئوریک و در بین ایدئولوگ‌های مذهبی در جریان است. جبهه‌ای متشکل از اصلاح‌طلب و اصول‌گرا و نیروهای بینابینی یا نیروهایی که خود را متعلق به هیچ دار ‌و‌ دسته‌ای  نمی‌دانند. این ایدئولوگ‌ ها همگی برای یک هدف معین به تقلا افتاده‌اند. آنها می‌خواهند جواب تشکیک‌های مردم به بنیادهای مذهب را بدهند.[5] مذهب به چه دردی می‌خورد؟

ضعیف‌ترین جبهه دین در دفاع از خودش را حلقه افراطیونی تشکیل می‌دهد که سوی عریان و واقعی تفکر دینی را به نمایش می‌گذارند. به‌راستی چه تفاوتی می‌تواند بین خم و راست‌شدن افراد در برابر خدایی ناموجود و تسبیح او یا بستن وصلت‌های دائمی و صیغه‌ای با خواندن اورادی از قرآن با لیس‌زدن درودیوار حرم باشد. درودیواری که همان خدای ناموجود آن را دارالشفا خوانده‌است. این‌قشر که در روزگار جنگ و بلا، آتش به اختیاران نظامند، در بحران کنونی دم‌خروس جهان دروغینی هستند که مذهب دور اندیشه مردمان تنیده‌است. برای‌همین هم هست که تمام جناح‌های حکومتی این پسران بد نظام را فعلن با‌احترام طرد کرده‌است.[6]  خامنه‌ای، پیش از این نیز در داستان حمله به سفارت‌عربستان و ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای(1377) این افراطیون را با ادبیات"درست‌است که حمله به سفارت کار بدی بود اما این‌ها سینه‌چاک اسلام و انقلاب هستند!" مورد عتاب پدرانه خود قرار داده‌بود .اما مغز متفکر‌های پشت‌پرده نظام‌اسلامی هوش و حواسشان را علی‌رغم بحران‌ها هیچ‌گاه از دست نمی‌دهند.[7] شما می‌بینید، اسلامی که در خیابان با تار‌موی دختران و برجستگی‌های بدن آنان به فغان در می‌آید و همه هم‌و‌غم نیروهای نظامی‌اش سرکوب مهمانی‌های مختلط جوانان است،[8] چطور قیافه واقع‌بین علمی به خود می‌گیرند. اینان با تصویر‌سازی‌های وارونه و معوج از ضرورت دین و رابطه بین "علم" و "دین" سعی در اثبات لزوم نگاه‌ دینی دارند. جبهه‌ای از سروش دباغ و پسران تا مکارم شیرازی، از ابطحی تا نماینده ولی‌فقیه در تهران! از رئیسی تاعلم الهدی.[9] جدال با طیف‌مدرن این قشر به ظاهر متعقل، بدون تعمیق خواستگاه نگاه دینی ممکن نیست.[10] آنان تضادی بین علم و دین نمی‌بینند. به عقیده آنان دین به اموراتی می‌پردازد که علم در آن ناتوان است. شما به‌راحتی می‌توانید تسلیم این اندیشه شوید که خوب چه‌اشکالی دارد؟ فرض‌کنیم در دنیایی که هیچ‌چیزی سر جای خودش نیست و حتی علم قدرت نجات انسان از درد و رنج را ندارد، این مهربانی خداوند منان است که درهای آرامش را به روی قلوب مومنین می‌گشاید.

استدلال اصلی این مدعیون دو محور دارد. اول آن‌که، دین اضطراب ناشی از نادانی انسان در برابر نیروهای مهار‌ناپذیر طبیعت را تسکین می‌دهد. بگذارید ببینیم واقعیت چیست؟ بیایید از همین بیماری آغاز‌کنیم. کرونا تکرار تجربه دائمی بشر در مواجهه‌اش با نیروهای ناشناخته طبیعت است. تجربه‌ای هزاران ساله که دانش، توان و نحوه مواجه ما با آن نشانه‌ای از شکل سازمان‌دهی معین اجتماعی‌مان دارد. پیش از شکل‌گیری جوامع طبقاتی، وقتی ما هنوز به‌شکل شکارچی و گردآورنده به صورت کمونی زندگی می‌کردیم، نادانی عظیمی بر دوش بشر سنگینی می‌کرد. ما مقهور نیروهای بزرگ طبیعت بودیم. این ترس سرمنشا ایده‌پردازی‌هایمان در برابر چیستی این‌ نیروها بود. این، درست همان نکته اتکای تاریخی جهانی مذهبیون است. گویی این اضطراب از سر نادانی نشانه ابدی و ازلی انسان است و مهری است که با داغ قابیل بر پیشانی‌مان حک شده‌است. این ایدئولوگ‌ها به‌عمد در برابر این‌موضوع سکوت می‌کنند که بشر توانست در تمامی سال‌های پر‌جدالش برای پاسخ‌دادن به نیاز جمعی خود برای شناخت پدیده‌ها، متد‌های علمی قابل اتکا‌تری را کشف‌کند. در این جدال، بشر آموخت ناشناخته‌ها تا زمانی خطرناکند که ناشناخته بمانند و ما در جهت شناسایی آن‌ها بر نیاییم. اما شناخت، پروسه‌ای طولانی، دقیق و پر‌زحمت است. این پروسه، زمان‌بر و مشروط به ابزار شناسایی است و مهم‌تر از آن نیاز به مطالعه‌ای گسترده و برخورد با سطوح مختلف تجربه عینی و در نهایت سنتز درست داده‌ها و مدل‌های مشاهده‌شده دارد و تاریخا تکامل پیدا می‌کند. از همین‌رو مفهوم "اضطراب" خود، مفهومی تاریخا شکل‌گرفته است. هر‌اندازه دانش بشر در پروسه روبرویی با رویدادهای ناشناخته کامل‌تر می‌شود، نیاز به پاسخ‌های غیر‌واقعی و نادرست، خرافی و شبه‌علم کمتر می‌شوند. هر‌اندازه سلاح شناخت‌مان قوی‌تر می‌گردد، پاسخ‌های نادرست ابتدایی‌مان کمرنگ‌تر می‌شوند. آن‌چه مذهب را هنوز بر سر قدرت نگه‌داشته، نه اضطراب ما در برابر ناشناخته‌ها که نگرانی حاکمان در برابر قدرت شناخت و علم و دانش ما است. دانشی که استثمار و ستم را بر نمی‌تابد و علیه آن می‌شورد و راه‌های دیگری برای سازمان دادن به زیست انسانی را در سر می‌پروراند. وظیفه دل‌نگرانان شامورتی‌باز مذهب هم، خاک‌پاشیدن به چشم این واقعیت است. دوم، آنان معتقدند عدم‌توانایی علم مدرن در شناخت طبیعت و پاسخ‌دادن به نیازهای بشریت ضرورت نگاه دینی را بار‌دیگر به همگان ثابت کرده‌است. سروشِ پسر در مصاحبه‌ای با تلویزیون ایران‌اینترنشنال می‌گوید:" در طول تاریخ از این‌دست بحران‌ها زیاد بوده و همیشه دین و نگاه دینی بعد از این بحران‌ها به راه خود ادامه داده‌است. چرا‌که دین، جای خالی ناتوانی علم‎‌مدرن را پر می‌کند."[11] اما چرا علم مدرن قادر به پرداختن به نیازمندی‌های بشر نیست و ما هنوز در برابر ترس‌هایمان نیاز داریم که به خدا پناه بریم؟

منظور از علم، اتخاذ روش درست برای دست‌یابی به ماهیت درونی و دینامیک‌های پدیده‌ها و پروسه‌هاست. اما بکار‌بست علم در جامعه سرمایه‌داری چیز دیگری است. آن‌چه ناکارآمد است، نه متد‌های علمی مورد‌استفاده در علوم طبیعی و انسانی(که همواره تکامل‌یابنده هستند) که کاربست این متدها و هدف‌گذاری وظیفه علم در جامعه سرمایه‌داری است. خوب است بدانیم بودجه تحقیقاتی حوزه سلامت  تنها 3 صدم درصد کل‌بودجه کشور است.[12]  سال 99 تنها بودجه تشکیلات بسیج، 41 هزار‌میلیارد برآورد‌شده، در‌حالی‌که کل بودجه بهداشت و سلامت کشور 45 هزار‌میلیارد است. در جامعه‌ طبقاتی وظیفه اجباری علم، مشغول‌شدن به حوزه‌های مورد‌علاقه حاکمان است و پاسخ‌گفتن به بحران‌هایی که حاکمان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. در نهایت ما با کاربست معینی از علمی روبرو هستیم که دغدغه مردمی ندارد و در مواقع ضروری قادر به پاسخ‌گفتن به نیازهای بشر نیست. در چنین وضعیتی خدا به چه کار مومنان می‌آید؟

بگذارید داستان جالب کوتاهی را نقل‌کنیم. در یکی از برنامه‌های زنده اینستاگرامی آخوند معروف حسن آقا میری، مهمان برنامه او، شیری، خاطره جالبی را تعریف‌کرد. شیری تجربه یکی از شب‌های احیای خود را گفت. خطیب مجلس درساعت‌های پایانی شب از مردم خواسته‌بود که همه بایستند و هر‌کسی نیاز و دعای خود را با صدای بلند اعلام‌کند. راوی می‌گوید، ناگهان صدها نفر ایستادند و هرکدام دردهایشان را با صدای‌بلند به گوش خدا رساندند. گوش دادم. یکی از قرضش گفت. یکی از آبرویش. یکی از بیماری یکی از قسط‌های عقب مانده... آن‌جا بود که با خودم گفتم، اگر دولتی بود که این امور را سامان می‌داد که نه فقیری باشد و نه عصبیت و خشونتی و اگر مردم دیگر دردهای این‌جهانی نداشتند، تکلیف دعا چه‌بود؟ با خدا چه می‌گفتند؟ این دریافت صادقانه‌ای است. هرچند گرایش عرفانی مذهب، لزوم وجود خدا را به همین اتصال بی‌منت و نیاز بنده با معبود توجیح می‌کند.[13] اما نکته اصلی همان‌تصویر از درد و رنج‌های اجتماعی است که پایه تقویت نگاه‌ مذهبی در جامعه طبقاتی است. بد نیست کمی به این موضوع بیندیشیم که اگر در جامعه‌ای بی‌استثمار و ستم می‌زیستیم تکلیف اندیشه خدا چه می‌شد!

ما در جامعه سوسیالیستی وکمونیستی نیز با نادانسته‌های بسیاری روبرو خواهیم‌بود. اما در آن‌جامعه اضطراب ناشی از نادانی به اضطرار شناخت و هیجان کشف و آگاهی انسان تبدیل خواهد‌شد. در جامعه‌ای که همه دست به کار ساختن روابط نوین هستند، شوق زندگی انسانی بدون افسار‌استثمار، بدون روابط ستمگرانه، خشونت‌آمیز و تحقیر‌کننده، نیروبخش اراده‌ی انسان‌های بسیاری خواهد‌بود. جهانی که در آن لازم‌نیست برای دست‌یابی به نیاز‌های اولیه انسانی‌تان جلوی حاکمان و یا خدا ملتمسانه زانو بزنید. نباید بگذاریم در جهان بعد از کرونا این حامیان اندیشه‌های پوسیده به احترام استدلالات پوکشان کلاه از سر بردارند. همه ما نگران عواقب دست‌اندازی‌های زیاده‌خواهانه سرمایه‌داری به طبیعت و زندگی‌مان هستیم! همه ما نگران آموزه‌های لیبرالی خودخواهی افراد بشرهستیم. همه ما نگران ناشناخته‌هایی هستیم که در گوشه و کنار خود را پنهان کرده‌است. اما بخش کوچکی از ما نگران بازتولید کلیت پوسیده و درهم‌شکسته روابط تولیدی سرمایه‌داری است. ما هرگز نباید اجازه‌دهیم در جهان بعد از کرونا، دولت سرمایه‌داری، مذهب حامی آن و نظم و نظام ساختاری‌اش به‌واسطه هیچ شکلی از توضیح و توجیه پایدارتر شود. امید ساخت روابطی عاری از استثمار و ستم، تلاش در این‌راه و به‌کار‌گیری علم در تمامیت این پروسه تغییر، تنها نیروی آرامش‌دهنده واقعی برای جهان مضطرب ما است.

[1] . در مقاله‌ای که در سایت آستان منتشر‌شد و البته بعد از مدتی از روی این پایگاه برداشته‌شد، نوشته‌شده‌بود: «سازه‌های حرم مطهر در بالاترین سطح آنتی‌باکتریایی بوده و مانع از شیوع عمومی بیماری‌های واگیردار و سد محکمی برای اپیدمی کرونا است.»

[2] . نظریه طرف‌داران باز‌ماندن حرم معصومه و برقراری نمازهای جماعت در سخنان آقای سعیدی، امام جمعه قم، بروز و ظهور پیدا کرد. ایشان استدلال می‌کردند که حرم ائمه دارالشفاست.

[3] . شماری از افراط‌گرایان اسلامی روز دوشنبه 26 اسفند 98 با حمله به حرم‌معصومه در قم و حرم‌رضا در مشهد، درهای حرم را شکستند و "حیدر حیدر" گویان وارد حرم شدند.

[4] . روز بیستم شهریور سال ۱۳۹۲، خامنه‌ای، در اشاره به صادقی شیرازی گفته‌بود «تشیعی که از لندن و آمریکا تبلیغ‌شود، به درد شیعه نمی‌خورد. در آن‌هنگام کمتر کسی متوجه اشاره خامنه‌ای شد. صادق حسینی شیرازی و فرزند او حسین شیرازی آخوندهای تند‌رو مرتجع، بارها علیه جمهوری‌اسلامی و رهبری آن سخنرانی کرده‌اند.

[5] . در عالم‌اسلام هم هر‌ساله سرمایه‌گذاری هنگفتی، صرف اثبات علمی آیات قرآن می‌شود. این رویکرد در ایران هم وجود‌داشته و دارد. رد‌پای آن‌را می‌توان در برخی تفاسیر قرآن مثل تفسیر محمدتقی شریعتی، طالقانی و مکارم شیرازی پیدا‌کرد.

[6] . (خامنه‌ای)30 دی سال 94. نیروهای افراطی در نظام‌های فاشیستی بازوی به قدرت رسیدن و تثبیت اقتدار نظام در دوره های مختلف هستند. قدرت فاشیستی هر‌گاه خود را از زاویه افراط این نیروها علیه چهارچوب قدرت خودش در خطر احساس‌کند، آنان را حذف یا برای مدتی به گوشه می‌راند.

[7] . باید مواظب‌باشیم که قضیه کرونا باعث رنسانس دینی نشود و مردم به بهانه ناکار‌آمدی دین و دستورات دینی در اداره امور زندگی، از دین عبور نکنند.!! و گرفتار همان بلایی بشویم که کلیسا بر سر اروپا آورده و مردم دست به رنسانس زدند. "عباس نصیری‌فرد"

[8] . معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی غرب تهران، سرهنگ سرپناه تصریح‌کرد: برگزاری پارتی‌های مختلط خط قرمز ما است.

[9]. حالِ انسانِ امروز با مشاهده حرف‌های ضدونقیض دانشمندان درمورد علل و عوامل کرونا و سردرگمی آن‌ها در پیش‌بینی آینده جهان کرونایی، حال کودکی است که احساس می‌کند والدین‌اش توانایی نگهداری او را از دست داده‌اند. https://iqna.ir/fa/news/3884484

[10] . مذهب نتوانست به حل بحران کرونا در جهان کمک‌کند بلکه باعث تشدید آن نیز شده‌است. اما ایده مشترک نمایندگان نگاه عقلانی در دین‌مداران معتقدند، دین و دینداری به راه خود ادامه خواهد‌داد. آنان با تفکیک موضوعاتی مانند سه موضوع «علم و الهیات»، «علم و دین» و «علم و دستگاه روحانیت» سعی در پاسخ‌دادن به این بحران دارند.

[11] . https://www.youtube.com/watch?v=tiI6zQaRNXU

[12] . https://www.isna.ir/news/98100503949.

[13] .عبدالکریم سروش، پرسش و پاسخ با فاطمه صادقی، کانال تلگرامی سخنرانی‌ها.

پاندمی تغییر

 

 ویروس‌کرونا وجه مشترک این روزهای مردم جهان است. تقریبا همه جمعیت کره زمین با این ویروس درگیر شده‌است. بعضی جاها بیشتر و بعضی جاها کمتر. نه در همه‌گیری‌های قبلی و نه در دو جنگ‌جهانی، میزان درگیری دنیا با این‌ وسعت نبوده‌است. این همه‌گیری جهانی اگر چه فقیر و غنی و این‌قاره و آن‌قاره برایش فرقی ندارد، ولی باز‌هم ضعیف‌ترین و تحت‌ستم‌ترین قشرهای جامعه در هر‌گوشه از دنیا، بیشترین قربانیان این‌بیماری هستند. زندانیان، پناهنده‌های ساکن در کمپ‌ها، بی‌خانمان‌ها، معتادان خیابانی، زنان تن‌فروش، مردمی که در زاغه‌ها، گرمخانه‌ها، گتوها، کپرها و مشابه اینها زندگی می‌کنند، به دلیل زندگی جمعی، در‌دسترس نبودن مواد‌ شوینده، آب کافی، مواد ضد‌عفونی‌کننده و وسایل محافظتی، میزبان مناسبی برای این ویروس هستند و در نتیجه میزان ابتلا و مرگ در آنها بالا‌ است. در آمریکا، سرکرده دنیای سرمایه‌داری که هنوز به مرحله پیک این بیماری نرسیده‌است، سه‌چهارم قربانیان از میان سیاه‌پوستان هستند. این در‌حالی‌است که آن‌ها فقط 9 درصد از کل جمعیت امریکا را تشکیل می‌دهند. مرگ‌و‌میر مردم فقط ناشی از بیماریزا و مهاجم‌بودن این ویروس نیست. بلکه به دلیل شرایط ستمگرانه‌ای است که بر عده‌ای ازمردم  بیشتر از بقیه تحمیل شده‌است. به تعبیری مرگ بر اثر کووید 19 هم طبقاتی است.

  خواسته‌های ساده و معمولی مثل سینما‌رفتن، دیدن یک‌دوست در کافه، گشت‌زدن در کتابفروشی‌ها، در آغوش‌کشیدن آن‌ها که دوستشان داری، تبدیل به یک آرزو شده است. همه می‌گویند، این روزهای سخت هم می‌گذرد. بله می‌گذرد. زمان ایستا نیست. ولی به چه قیمتی از آن گذر خواهیم‌کرد؟ قربانی‌شدن چند نفر؟  چه تعداد افسرده؟ چند میلیون ورشکسته؟ چند صدهزار خشونت خانگی و آزار جسمی و روحی و کودک‌آزاری؟ چه تعداد تجاوز؟ چند میلیون بیکار؟چند خودکشی فردی وخانوادگی؟  با مرگ‌های ناشی از اثرات این بحران چگونه باید مقابله کرد؟ چقدر این مرگ‌ها و دلایل آن اهمیت دارند؟

کرونا و موقعیت زنان

یکی از اثرات مهم قرنطینه‌ اجباری، افزایش خشونت‌خانگی اعم از فیزیکی، جنسی و روانی است که عمدتا در مورد زنان و سپس کودکان اتفاق افتاده‌است. همزیستی اجباری، مشکلات اقتصادی و اضطراب ناشی از اپیدمی از دلایل مهم آن‌است. ترس از ابتلا به کووید 19 از طریقه سکس، منجر به امتناع از این رابطه بالاخص از سمت زنان شده‌است. این تنش، خشونت فیزیکی، توسل به زور و تجاوز مردان را افزایش داده‌است.‌ این موضوع در کشورهایی مثل ایران، افغانستان و ترکیه که نابرابری جنسیتی در آن‌ها عمیق‌تر است، جدی‌تر می‌باشد. بنا بر گزارش‌ها، در ترکیه حداقل 10 زن در دوران قرنطینه به قتل رسیده‌اند. وضعیت نابسامان معیشت در دروان کرونا، یکی دیگر از دلایل شکل‌گیری خشونت بر زنان شده‌است. کارگران روز‌مزد، دستفروشان و کارکنان با قراردادهای موقت و کوتاه‌مدت که هیچ امنیت شغلی ندارند، با ازدست‌دادن منبع در‌آمد خود مواجه شده‌اند که منجر به عصبی‌شدن و اختلالات روحی در این افراد و در نتیجه واکنش‌‌های خشن شده‌است." در‌خانه‌ ماندن" تبدیل به یک خطر جدی و جدید برای زنان شده‌است. واحد زنان سازمان‌ملل‌متحد، خانه را خطر‌ناک‌ترین مکان برای زنان اعلام کرده‌است.

  یکی دیگر از اثرات قرنطینه‌خانگی، افزایش آمار بارداری، خواسته یا نا‌خواسته است. در نتیجه، آمارمرگ زنان به‌دلیل سقط، زایمان یا عوارض ناشی از بارداری بالا خواهد‌رفت. هم‌چنین افکار و اقدام به خودکشی هم افزایش داشته‌است که درمورد زنان به دلیل شرایط دشواری است که بر آن‌ها تحمیل می‌شود و هم‌چنین به دلیل خشونت و بدرفتاری با آن‌ها.

زنانی که بیمار می‌شوند با خشونتی مضاعف روبرو هستند. انتظار غیر‌عادلانه اعضای خانواده از کسی که خودش به مراقبت نیاز‌دارد و نگاه تحقیر‌آمیز به زن بیمار به‌عنوان عامل‌خطر برای بقیه، خشونتی دردناک است. در اکثرجوامع، زنان، هم در مراکز بهداشتی و هم در خانه، بیشتر از مردان مراقب بیماران هستند. درنتیجه بیشتر در معرض بیماری‌های عفونی قرار می‌گیرند.‌

وضعیت زنان تن‌فروش هم در دوران قرنطینه، تکان‌دهنده است. خصوصا آن‌‌هایی که در‌آمد روزانه‌شان صرف تامین جای‌خواب و غذا می‌شود. بخش بزرگی از آن‌ها بی‌خانمان می‌شوند. این موضوع آمار خشونت، تجاوز، قتل و مرگ در اثر گرسنگی را در آن‌ها بالا برده‌است. 

 جمعیت زیادی از زنان که سرپرست خانواده هستند و در کارگاه‌های کوچک، بخش‌های خدماتی، دستفروشی و در اقتصاد غیر‌رسمی کار می‌کنند و از هیچ بیمه و حمایتی برخوردار نیستند، در این بحران، دست‌شان به هیچ‌جا بند نیست.

 قرنطینه اجباری و خشونت‌خانگی احتمالا آمار طلاق را در دنیا بالا خواهد برد. "coviddivorce" اصطلاحی است که کارشناسان به این پدیده داده‌اند. بخشی از زنانی که طلاق می‌گیرند، به‌دلیل تنها زندگی‌کردن در معرض انواع خشونت و آزار و اذیت از‌طرف همسر سابق خود، اعضای خانواده و اجتماع خواهند بود. از سوی دیگر باید استقلال مالی داشته‌باشند. ولی در سیاست‌های کاهش در‌آمد، تعدیل‌سازی و اخراج ناشی از بحران اقتصادی،  این زنان هستند که در نوک پیکان آن قرار‌خواهند گرفت و به همین دلیل فشار روحی و روانی برآن‌ها بالا خواهد رفت.

موقعیت ستمدیده زنان در دوگانه ستمگر و ستمدیده در جوامع طبقاتی و مالکیت مرد بر زن در یک جامعه مردسالار، آسیب‌پذیرتر‌بودن آنان در شرایط بحرانی را رقم می زند. در ایران و آمریکا یا ترکیه و چین و اروپا، فرقی نمی‌کند. این‌ستم، بخشی از پایه‌های این جهان طبقاتی است وچنان‌که در بالا گفته‌شد، هم در اقتصاد و هم در اجتماع و سیاست و افکار هر جامعه‌ای نمود پیدا می‌کند. اما این شکل از ستم در خود نیست و مبارزه علیه آن، بدون مواجه‌شدن و شناخت از ریشه‌های آن و جدا از مبارزات محق دیگرستمدیدگان در این‌دنیا ممکن نیست.

 

دنیای پیش از کرونا

برای اکثریت مردم برگشت به زندگی قبل از کرونا یک آرزو و حسرت شده‌است. ولی واقعیت این‌است به‌دلیل تاثیرات و تغییرات بزرگ رخ‌داده در اثر این ویروس، دنیا به شرایط قبل از آن باز‌نخواهد‌گشت. این قرنطینه‌اجباری فرصت مناسبی است که فکر‌کنیم و تصمیم بگیریم که می‌خواهیم  سختی این اوضاع را کم ‌کنیم یا بهتر‌است کلا آن‌را به شرایطی متفاوت تغییر بدهیم؟ اما قبل از آن بیائید به دنیای قبل از کرونا نگاه کنیم تا ببینیم حسرت چه‌چیزی را می‌خوریم؟

در حال حاضرحدود 65 میلیون مهاجر به‌دلیل شرایط اقتصادی، آب‌و‌هوا، جنگ، شرایط سیاسی، مذهبی و گرایشات جنسی، 150 میلیون بی‌خانمان و1.6 میلیارد انسان فاقد سرپناه مناسب برای زندگی، در دنیا وجود‌دارد. نژاد‌پرستی در دنیا هم‌چنان بیداد می‌کند. جنگ بین قدرت‌ها در نقاطی از دنیا، باعث مرگ و آوارگی مردم بی‌سلاح و بی‌دفاع شده‌است. آمریکا و طالبان که سال‌ها علیه مردم افغانستان جنایت‌کردند و صدها هزار‌نفر را قربانی‌کردند، با هم قرار‌داد صلح امضا کردند. جمعیت زیادی از مردم در آفریقا از دسترسی به آب و مواد‌غذایی کافی محروم هستند و بچه‌های زیادی به همین‌دلیل جان‌شان را از دست می‌دهند؛ در حالی‌که در بخش‌هایی از این‌جهان، سالانه میلیون‌ها تن مواد‌غذایی مصرف‌نشده و فاسد‌شده و لباس‌های از مد‌افتاده به‌دلیل مازاد تولید، تبدیل به زباله می‌شوند. بخش بزرگی از مردم دنیا امکان و دسترسی به خدمات پزشکی و درمانی مناسب را ندارند. زنان زیادی در هر‌گوشه از این دنیا برای امرار‌معاش تن‌فروشی می‌کنند. دریاچه‌ها و رودخانه‌ها خشک شدند. یخ‌های قطب جنوب آب شدند. طبیعت بکر و زیبای بخش‌هایی از دنیا مثل آمریکای جنوبی، آفریقا و آسیای جنوب‌شرقی تخریب شدند تا کارخانه‌های عظیم تولید کفش و لباس و ... برپا شوند. نسل گونه‌هایی از حیوانات در حال انقراض است. کوه و جنگل از بین می‌رود تا جاده و اتوبان ساخته‌ شود. تحریم‌های سیاسی و اقتصادی، سایه جنگ و فروپاشی اقتصادی، زندگی و معیشت میلیون‌ها نفر از مردم را نابود کرده‌است. همه این اتفاقات در حالی در جهان رخ می‌دهد که بودجه نظامی کشورها با فاصله زیاد بالاتر از بودجه مواردی مثل بهداشت، آموزش و درمان است. به همین‌دلیل در هیچ جنگی، هیچ‌کدام از کشورها با کمبود بمب و موشک و ... مواجه نمی‌شوند و هیچ سربازی کمبود اسلحه و فشنگ نخواهد‌داشت؛ آن‌طور که کارکنان بخش درمان با کمبود ماسک و دستکش روبرو هستند و با کیسه زباله برای خود، گان و کفش محافظتی درست می‌کنند. تجارت اسلحه، اولین صنعت پر درآمد دنیا و پورنوگرافی دومین محسوب می‌شود. مردم زیادی در سراسر دنیا، در کارخانه‌های کوچک و بزرگ، کارگاه‌ها، مشاغل خدماتی، صنعت پورن و .... استثمار می‌شوند تا چرخ تولید و سرمایه بچرخد و سود تولید‌کند. نه راه‌اندازی مشاغل و فرصت‌های کاری و نه سود حاصل از استثمار، بر‌اساس نیازهای مردم و برای آن‌ها صرف نمی‌شود. بلکه در زمینه‌هایی سرمایه‌گذاری می‌شود که سودآورتر باشد و هم‌چنین مواردی که باعث تحکیم و تثبیت و برتری  موقعیت قدرت‌های حاکم بر جهان شود. این برتری جهانی گاهی از راه جنگ و حمله نظامی به دست می‌آید. به همین‌دلیل تجارت اسلحه و بودجه نظامی در صدر قرار‌دارد. در همین راستای سودآوری، سیاست‌هایی از سوی نهاد‌های اقتصادی و مالی جهانی اتخاذ می‌شود. مثل  ریاضت‌اقتصادی و یا خصوصی‌سازی در بخش‌های مختلف، از جمله در بخش درمان. کمبود دارو، کافی‌نبودن دستگاه‌های پزشکی مورد نیاز برای بیماران از جمله ونتیلاتور درمورد کووید 19، مجهز‌نبودن همه بیمارستان‌ها به تجهیزات لازم، از نتایج این خصوصی‌سازی است. زیرا بودجه کافی برای این‌کار در اختیارشان قرار نمی‌گیرد. اولین بار این‌خبر درباره ایتالیا منتشر شد که به دلیل کمبود دستگاه تنفسی، اولویت استفاده برای جوانان و کودکان است. یعنی بیماران مسن‌تر محکوم به مرگ و حذف‌شدن هستند. مطمئنا در همه کشورها از جمله در ایران هم این‌موارد اتفاق افتاده‌است. این واقعیت دنیای قبل از کرونا بود. دنیایی که نیاز، جان، رفاه و آسایش، رشد و بالندگی فکر و دانش و توانایی مردم ارزشی ندارد. سود تعیین می‌کند که دنیا به کدام‌سو برود. سودی که بر اساس منافع یک اقلیت محدود است و نه اکثریت مردم. بی‌کفایتی و ضدیت همه دولت‌ها برای نجات جان مردم در بحران کووید 19 بیشتر از پیش خود را نشان‌داد. همان‌طور که در حوادث طبیعی مثل زلزله، سیل، طوفان و ...  بوده است . ویروس کرونا به همه نشان‌داد که سیاست‌های حاکم بر جهان، چقدر کهنه و از کار‌افتاده است. احتکار وسایل پیشگیری از کووید 19 و چند برابر‌شدن قیمت آن‌ها و فروش به کشورهای دیگر در حالی‌که مردم همان کشور کمبود و نیاز دارند،  فقط ناشی از حرص و آز این‌فرد و آن شرکت تولیدی نیست. بلکه همان منطق سود است که در هر بخشی از جامعه نفوذ دارد. اگر غیر از این اتفاق بیفتد سرمایه‌گذاری‌ها و تولیدات محکوم به شکست و حذف‌شدن از دور رقابت است. گذشته ما تصویر سیاهی است که بازگشت به آن، بدترین اتفاق برای ما خواهد‌بود.

دنیای پسا‌کرونا

بحران  مربوط به کرونا تازه بعد از مهار آن  رخ خواهد‌داد. شرایط خاص این بیماری و لزوم دوربودن انسان‌ها از همدیگر موجب تعطیلی گسترده اکثریت مشاغل، شرکت‌ها و کارخانه‌ها شد. بزرگ‌ترین و عظیم‌ترین صنایع تولیدی و خدماتی پر درآمد کرکره‌ها را پایین کشیدند و قیمت طلای‌سیاه به پایین‌ترین حد  ممکن رسید. به گفته اقتصاد‌دان‌ها، این بزرگ‌ترین بحران‌اقتصادی بعد از رکود بزرگ در سال 1930 است وپیش‌بینی می‌شود 500 میلیون نفر را به زیر خط‌فقر بکشاند. این ضررهای بزرگ و ورشکستگی‌های عظیم در سطح قدرت‌های سرمایه‌داری و کارتل‌ها، بعد از بحران کرونا باید جبران‌شود. جبران آن منوط به کم‌کردن هزینه‌ها ، افزایش دیوانه‌وارتولید، شیفت سرمایه‌گذاری‌ها به تولیدات سود‌آور، تدوین و سخت‌کردن سیاست‌های ریاضتی و ....  است. در نتیجه، اخراج‌های گسترده، کم‌شدن و حتی قطع حقوق و مزایای کارکنان، افزایش غیر‌قابل کنترل قیمتها و در نتیجه بالا‌رفتن تورم واستثمار شدید کارکنان در همه بخش‌ها و مشاغل در راه‌است. برای ایران که در موقعیت تحریم قرار‌دارد و بودجه‌اش را با نفت 50 دلاری بسته‌است، به معنای کامل فروپاشی اقتصادی اتفاق خواهد افتاد. جمهوری‌اسلامی تلاش می‌کند تا از شرایط بحرانی پیش‌آمده  و با کمک جامعه جهانی برای  فشار بر آمریکا استفادهکند. ترامپ هم به دلیل انتخابات پیش‌رو به نوعی تحت‌فشار افکار عمومی جامعه آمریکا قرار‌دارد. اما ساختار سرمایه‌داری با منطق« گسترش بیاب یا بمیر» جایی برای آوانس‌دادن باقی نمی‌گذارد. این بحران اقتصادی حتی ممکن‌است فشار امریکا را بیشتر‌کند. زیرا چپاول و غارت ثروت و منابع کشورهای دیگر بخشی از همان منطق و ساختار است. سرمایه‌های مختلف در رقابت با یکدیگر ماشین‌های جهنمی خود را به‌کار می‌گیرند تا رقبا را کنار‌زده و به موقعیت بالاتر از بقیه برسند. احتمالا رشد و قدرت‌گرفتن فاشیسم در دنیا  به دلیل شورش‌های اقتصادی مردم گرسنه بیشتر خواهد شد. ایران زودتر از بقیه کشورها، چهره فاشیستی‌اش را نشان‌داد. روحانی در جلسه شورای عالی امنیت ملی و در مخالفت با تعطیلی همه اصناف و مشاغل در روز 19 فررودین گفت: "اگر دو تا دو و نیم میلیون نفر جان خود را به‌دلیل ابتلا به کرونا از دست بدهند، به‌خاطر وضعیت اقتصادی و معیشت مردم نمی‌توانیم کشور را تعطیل کنیم. اگر این کار را بکنیم  چند‌وقت دیگر با اعتراضات خیابانی 30 میلیون گرسنه روبرو خواهیم‌شد". طنز تلخ اینجا‌است که این سیستم علیرغم این بحران‌ها، باز هم امکان این را دارد که خود را باز‌سازی کند و از میان چرک و خون، راه تنفسی برای خود پیدا‌کند. اما از آن سو هم، تاریخ در دو جنگ جهانی ثابت کرده که تلاش برای تغییر با اتکا به آگاهی و نیروی مردم از دل بحران‌های بزرگ امکان‌پذیر است.    

راه‌حل مقابله با این وضعیت، این نیست که هر‌کس به فکر این باشد که چگونه می‌تواند خود و اطرافیانش را نجات بدهد. زیرا این وضعیت گریبان اکثریت به قریب جامعه را خواهد‌گرفت. حالا که همه انسان‌ها هم‌سرنوشت شده‌اند، باید به این فکر‌کرد که چگونه می‌توان این وضعیت را تغییر‌داد که همه آن اکثریت درگیر نجات پیدا‌کنند. چطور می‌شود از یک اتفاق دردناک و مرگبار درس‌های درست را برای زندگی بیرون ‌کشید؟ چگونه می‌توانیم رویای جهانی بدون مرز، فقرو جنگ، رها از ستم جنسیتی و ملی، در دسترس‌بودن بهداشت و تغذیه و فرهنگی پویا برای همگان و زنده نگه‌داشتن محیط زیست را به یک پاندمی واقعی تبدیل کنیم؟ جهانی که هیچ‌کس به خاطر نژاد، ملیت و جنسیتش تحقیر نشود. تفکر اول‌من و نجات خود، جایی در نگرش هیچ انسانی نداشته‌باشد و همه برای منافع کل‌بشریت تلاش کنند. این بار نه از روی تصادف و آزمون و خطا، بلکه با علم و دانش کافی، با آگاهی و شور زندگی، نه به مقابله، که به خلق این پاندمی برویم. پاندمی نجات بشریت به دست خودش.

بحران کرونا، سوسیالیسم یا بربریت!

 e.shafagh@yahoo.com

در حالی که ویروس کرونا در بیش از 180 کشور جهان در حال  شخم زدن هستی و درو کردن جان انسانهاست، شبح  یک هیولای مرگبار دیگر که مترصد نابود کردن هر چه بیشتر حیات و هستی انسانها پس از اتمام دوران شیوع کروناست،  از میان گرد و غبار سخنرانی های آتشین سخنگویان طبقۀ حاکم در جهان ظاهر می شود. در همه جا صحبت از یک "دوره جدید"، ضرورت "بازسازی اقتصاد" جهان پساکرونا، ضرورت تغییر "شیوه زندگی" انسانها و ... در میان است. اما، با کاربرد این عبارات ظاهراً زیبا و دهان پُرکن، در واقعیت امر، سرمایه داران و سیاستمدارانشان از هم اکنون وعدۀ یک تعرض گسترده به سطح زندگی توده های فرو دست را داده و از برنامه های وحشتناکتر و نفس بُر ریاضت اقتصادی خود برای "نسل های آینده" خبر می دهند.  

 

ویروس کشنده کرونا، علاوه بر خلق یک فاجعه هولناک علیه بشر در قرن بیست و یک، پرده از یک بیماری مرگبارتر که همانا نفس وجود سرطانی به نام نظام سرمایه داری در تار و پود زندگی بشری ست، برداشته  و  ضرورت حل تضاد موجود در بطن این نظام ، یعنی تضاد بین نیروهای مولده با روابط تولیدی ( یا همان مناسبات ارتجاعی حاکم) را مقابل وسیعترین لایه های افکار عمومی نگران و چشم براه "راه حل" به نمایش گذارده است. بهشت خیالی ای که در طول چند دهه به صورت عوامفریبانه با تبلیغات راجع به نعمات "نئولیبرالیسم" و "خصوصی سازی" و رها ساختن مدیریت اقتصادی به "مکانیزمها و نیروهای خود  بازار"،  به مثابه "مدل جدید توسعه سرمایه داری" برای کل جامعه، تبلیغ می شد، اکنون  با شیوع ویروس کرونا (کووید19) و تبعات آن، یکبار دیگر ماهیت جهنمی و چهرۀ زشت ضد مردمی خود را نشان داده و عمق عفونت و گندیدگی نظام جهانی امپریالیسم و ناتوانی آن در تضمین جان، کار، کرامت و هستی انسانها را ظاهر کرده است. تمام باصطلاح ارزشهای مورد استناد دولت های سرمایه داری به نمایندگی از طبقه سرمایه دار که در دهه های اخیر و به ویژه پس از سقوط دیوار برلین و اضمحلال "اردوگاه شرق" با الفاظ پوچی نظیر "حقوق بشر"، "دمکراسی" و "فرصتهای برابر و به دور از تمایزات طبقاتی" به خورد طبقه کارگر و توده های ستمدیده  داده می شد، مانند دانه برف در شعله های آتش شیوع کرونا آب شده اند.

 

کرونا تا کنون خطوط تولید بسیاری از بخشهای بزرگ صنعت و کالا و خدمات را در خاک بزرگترین غولهای اقتصادی جهان نظیر چین و آمریکا و .... متوقف کرده و سرمایه داران و دولتهای شان میلیونها کارگر را بیکار و بدون کمترین اقدامات حفاظتی موثر و پایدار، به خانه فرستاده اند. هم اکنون شمار متقاضیان کمکهای بخور و نمیر دولتی در آمریکا یعنی بزرگترین اقتصاد "آزاد" دنیا به 22 میلیون نفر رسیده و صف دریافت غذای مجانی در برخی ایالاتِ این "مهد فرصت و آزادی" به چند کیلومتر می رسد!  در سال جاری مطابق برآوردهای صندوق بین المللی پول، نرخ بیکاری در کشورهای حوزۀ یورو 40 درصد افزایش خواهد یافت. و مطابق تحقیقات همین نهاد بورژوایی، شیوع ویروس "کووید ١٩" – البته در چارچوب مناسبات ارتجاعی نظامهای حاکم بر جهان- پانصد میلیون نفر از جمعیت جهان را در فقر فرو خواهد برد. (گزارش 14 آوریل رادیو فرانسه)

 

برای داشتن یک تصویر موجز و گویا از ابعاد بحران کنونی باید اشاره کرد که اگر در جریان بحران مالی جهانی در سال 2008 و 2009  با از بین رفتن صد ها میلیارد دلار از از ارزش دارایی های موجود، اقتصاد جهان معادل 7 دهم درصد کوچکتر از قبل شد، در بحران کرونا تا این لحظه، اقتصاد جهان 3 درصد کوچکتر از قبل شده (بی بی سی فارسی 14 آپریل 2020) که یک جنبۀ این رویداد، به معنای از بین رفتن ده ها تریلیون دلار از منابع و ثروتهایی ست که اساسا به دست طبقه کارگر و زحمتکشان و با خون و رنج آنان تولید شده است.

 

از سوی دیگر، دامنه بحران کنونی گریبانگیر نظام سرمایه داری و چشم انداز رشد اعتراضات و انفجار خشم توده ها که بنا به جبر تاریخ، لاجرم مسیری جز پیمودن در جاده انقلاب جلوی آن نیست، وحشت سرمایه داران و سخنگویان سرمایه داری را برانگیخته است. تا جایی که مرتجعترین سخنگویان طبقۀ حاکم نظیر کیسینجر که از زمره طراحان بزرگترین سیاستهای تجاوزکارانه و ضد مردمی امپریالیسم آمریکا در سطح جهانی بوده اند، با مشاهده "افول" شدید و سریع شاخصهای اقتصادی در آمریکا که از زمان ابَر بحران اقتصادی سال 1930 تا کنون "بی سابقه" توصیف شده، (صدای آمریکا، 28 فروردین) " صراحتا از "زنگ خطر" و  بحرانی در نظام امپریالیستی صحبت می کند که در صورت عدم "مدیریت" آن "جهان به آتش کشیده خواهد شد". (هنری کیسینجر، وال استریت ژورنال) در مورد مشابه دیگری، بلندگوهای طبقه حاکم در انگلیس با مشاهده شرایط حاصل از شیوع کرونا و نتایج آن، از وقوع  "بحران اقتصادی بی سابقه در 300 سال اخیر"  در این کشور اظهار نگرانی می کنند و سازمان تجارت جهانی هشدار می دهد که  همه‌گیری کرونا ممکن است به "عمیق‌ترین رکود اقتصادی تاریخ بشر" منجر شود. در گوشه دیگر از کمپ قدرتهای جهان امپریالیستیِ کرونا زده، یعنی اتحادیه اروپا نیز وضع بهتر از این نیست. سیاستمداران بورژوا با مشاهدۀ روند جاری، حتی از احتمال "سقوط اتحادیه اروپا" در اثر بحران کنونی صحبت می کنند. برخی از آنان در ایتالیا با شکایت از شرکای خود، پرچم اتحادیه اروپا را در مقابل دوربین تلویزیون ها جمع کرده و پرچم ایتالیا را به جای آن می آویزند.

در چنین شرایطی بلندگوهای سرمایه داری جهانی در تمام کشورها به طور دائم مشغول عوامفریبی در مورد چگونگی شیوع ویروس کرونا و پنهان کردن نقش نظام ضد مردمی خویش در ایجاد شرایطی می باشند که منجر به افزایش و تشدید عواقب مرگبار این فاجعه بر حیات و هستی مردم دنیا و بویژه طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم  گشته است.

 

نگاهی به چگونگی برخورد و سیاستهای اتخاذ شده از سوی طبقه حاکم نسبت به شیوع ویروس کرونا نشان می دهد که اکثر قریب به اتفاق دولتها به خاطر سود و حرص و آز سرمایه داران و ادامه فعالیت اقتصادی به شیوه معمول خود، در ابتدا با پنهان کردن این بیماری مرگبار و سرعت شیوع آن از افکار عمومی، با عدم اطلاع رسانی شفاف و آگاهی دهنده به مردم، و عدم انجام اقدامات پیشگیرندۀ به موقع از جمله انجام تست، ضد عفونی کردن گسترده مکان های لازم و اجرای بموقع برنامه  قرنطینه، بر شدت ضربات مرگبار شیوع این ویروس بر حیات توده ها افزودند. همچنین برای هر ناظر آگاهی روشن است که با توسعه سیاستهای خانمان برانداز امپریالیستها در مورد "خصوصی سازی"  سیستم بهداشت عمومی، سرمایه داران و دولتهای شان حتی در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری با امر تامین بهداشت و سلامت افراد جامعه نیز به عنوان یک کالا برای کسب سود  و نه برای رشد سلامت و ایمنی جامعه برخورد کرده اند. در نتیجه، فقدان سرمایه گذاری های لازم در زمینه تحقیق و توسعه در سیستم بهداشت عمومی باعث شده  تا سیستم موجود نتواند در چنین شرایطی با امکانات هر چه بهتر و مجهز تر، توان برخورد با همه گیری ویروس کرونا را داشته باشد؛ سیاستی که عواقب مرگبارش را هنگام شیوع این ویروس نشان داد و همه شاهد بودند که در مواجهه با خیل مبتلایان، اکثریت مطلق سیستم بهداشت این کشورها از دستگاه های لازم برای کمک به مداوای بیماری  نظیر دستگاه های تنفسی به اندازه کافی، برخوردار نبودند و هنوز هم نمی باشند. این واقعیت دردناک باعث شده که  ویروس کرونا به طور بی وقفه در حال ستاندن جان توده های تحت ستم و آسیب پذیر بیشتری در سراسر جهان باشد. بنا بر تازه‌ترین آمار منتشر شده توسط "رادیو فرانسه" ، تا تاریخ یکشنبه ۳۱ فروردین (19 آپریل 2020)، بیش از ۲ میلیون و ۳۳۲هزار نفر در جهان به ویروس کرونا (کووید-۱۹) مبتلا شده‌اند که نیمی از آن در اروپا بوده است. همچنین تا این تاریخ ۱۶۰هزار و ۷۶۷ نفر بر اثر بیماری کرونا جان خود را ازدست داده‌اند.  البته مطابق آمارهای محققین دانشگاه "جان هاپکینز" در آمریکا، آمار واقعی  مبتلایان در سطح جهان بین 5 تا 10 برابر ارقام رسمی اعلام شده می باشد. اما این آمار هر چه باشد یک واقعیت، انکار ناپذیر است و آن این که در غیبت وجود یک واکسن و یا داروی قابل اطمینان و درشرایط رسوایی سترونی ظرفیتهای پزشکی موجود و روشن شدن ناتوانی نظام بهداشت جهانی برای حفظ جان انسانها، سایه وحشت و فقدان چشم انداز روشن راجع به چگونگی روند پیشروی و مقابله با این بیماری، هر روز بیش از پیش بر زندگی صد ها میلیون تن از محرومان و گرسنگان و لشکر بیکاران و بی چیزان، از آمریکا گرفته تا آفریقا و از اروپا گرفته تا آسیا و اقیانوسیه، سایه افکنده است. 

 

با همه گیر شدن ویروس کرونا تا آنجا که به واکنش دولتها در جهان و برنامه های عملی آنان در مبارزه با کرونا بازمی گردد نیز پیام سرمایه داران رذل حاکم برای میلیاردها تن از مردم دنیا و به ویژه محرومان و گرسنگان روشن است. آنها به شیوه های گوناگون به افکار عمومی می گویند که دولتها فاقد واکسن و دارو و امکانات حداقل پزشکی برای درمان کرونا و نجات جان شما هستند.  به این ترتیب آنها بار مقابله با این همه گیری و هزینه های آن را اساسا به عهده توده ها گذاشته اند. می گویند که تنها کاری که می توان کرد این است که خود را "قرنطینه" کنید و "فاصله گذاری اجتماعی" را رعایت کنید. آنها سپس با بیشرمی تمام،  تحت عنوان ضرورت اجرای "ایمنی گله ای " مدعی می شوند که  باید "70 تا 80 درصد" مردم این بیماری را بگیرند تا بدن انسان در مقابل آن "مصون" شود. آنگاه مانند شیوع طاعون و وبا و ... این مشکل نیز "حل" خواهد شد و اضافه می کنند "البته در این راه "متاسفانه" -تعدادی (بسته به تخمینهای متفاوت،  تا 45 میلیون نفر) از مردم دنیا و در واقع از آسیب پذیرترین اقشار جامعه به لحاظ اقتصادی و بهداشتی، ممکن است که جان دهند!" آری، این است "راه حل" سرمایه داران برای مقابله با فاجعه کرونا".  چنین است که با گذشت چند ماه از شروع شیوع ویروس کرونا، در حالی که کمر کارگران و زحمتکشان در زیر بار فشار ناشی از شرایط کنونی خم شده، طراحان عوامفریب نئولیبرالیسم بار دیگر نشان داده اند که در این اوضاع بحرانی، تنها و تنها سود و افزایش سرمایه است که برایشان مهم است و نه جان و نیازهای طبیعی انسانها.

 

واضح است که فاجعه کرونا (جدا از قایل شدن منشاء انسانی و یا طبیعی برای آن) مانند هر پدیده مرگبار دیگری در چارچوب نظام سرمایه داری و به رغم تبلیغات طبقات حاکم، بر ثروتمند و فقیر، بر سرمایه دار و کارگر به یکسان تاثیر نمی گذارد. این واقعیت نفرت آور، یعنی شدت عواقب حاصل از یک بلای مرگبار بر روی طبقات محروم ، به قدری برجسته است که  روزنامه لوموند دیپلماتیک نیز در توصیف تفاوت شرایط  "قرنطینه" برای بالایی ها و پایینی ها  به توصیف یک وضعیت عینی پرداخته و می نویسد " زماني هرگز نمي شد تصور کرد که ميکروب يک بيماري حاد موجب قرنطينه اي در زمان صلح شود که جدارهاي فضاي اجتماعي را درهم شکند: آيا بانکدار وال استريت و کارگر چيني هردو درمعرض خطري يکسان نبودند؟ و سپس پول و ثروت جايگاه خود را بازيافت. از يک سو، محصور شدگان در ويلاها، که درحالی که پنجه پايشان در استخر بود دورکاری مي کردند، از سوی ديگر، ناديده شدگان روزمره، کارکنان خدمات درمانی، ماموران خيابانی، صندوق داران سوپرمارکت ها و مزد بگيران تدارکات، يکباره از سايه خارج شدند زيرا درمعرض خطری هستند که ثروتمندان از آن در امانند. دورکارانی که در آپارتمان هايی تنگ و کوچک کار می کنند که پسر بچه ای خردسال در آن جيغ می زند يا بی خانمان هايی که خيلی دوست دارند بتوانند در خانه بمانند" (لوموند دیپلماتیک فارسی 10 آپریل 2020)

 

علاوه بر این "نابرابری" نفرت آور، آنهم در کشورهای مدعی  "فرصتهای برابر"، کمبود وحشتناک وسایل و تجهیزات پزشکی حتی برای کادر درمانی و عدم توزیع عادلانه همان اندک منابع موجود بین آحاد جامعه، در شرایط گستردگی شیوع ویروس، کار را به جایی رسانده که در پیشرفته ترین کشورهای مدعی حقوق بشر و دمکراسی دنیا، سیاست"پزشکی جنگی" راهنمای پزشکان و کادر درمانی قرار گرفته و اقدام به معالجه بیماران را بر اساس سیستم گزینشی انجام می دهند، به این معنا که در هنگام گزینش رسیدگی به مبتلایان، اشخاص جوانتر و سالمتر برای دریافت خدمات پزشکی انتخاب می شوند و در مقابل چشمان اشکبار بستگان و خانواده های رنجدیدۀ بیماران دیگر، تعداد هر چه بیشتری از سالمندان و انسانهای آسیب پذیر در این مهد های حقوق بشر و دمکراسی به خاطر کمبود دستگاه ها و تجهیزات پزشکی و درمانی مثل تخت بیمارستان و دستگاه های تنفسی، از مدار خدمات پزشکی موجود خارج و آشکارا محکوم به مرگ می شوند- بدون این که حتی امکان دفاع از حق ابتدایی خویش یعنی حق زندگی، در یک "دادگاه" را داشته باشند!

 

در چنین شرایط غیر انسانی و هولناکی ست که ما می بینیم در کالیفرنیای آمریکا و در مناطقی دور از چشم مردم، قبرهای دست جمعی برای دفن قربانیان کرونا حفر می شود و در اکوادور، ارتش صد ها جسد مانده در خانه های فقرا را به دلیل عدم تمکین مالی آنان، مدتها پس از مرگ جمع آوری می کند. یا در زیر حاکمیت دیکتاتوری جمهوری اسلامی، جسد مبتلایان به کرونا در محله های فقیرنشین تهران در سطل زباله رها می شود.

 

سرمایه داران و طبقات حاکم برای حفظ چهره کریه نظام خویش با بوق و کرنا به تعریف و تبلیغ در مورد "سخاوت" دولتهای شان در زمان کرونا در حق بینوایان پرداخته اند و از اعطای بسته های چند صد میلیارد دلاری و تریلیون دلاری برای جبران خسارات اقتصادی وارد بر "مردم" سخن می گویند. اما نیازی به چشمان تیزبین هم نیست تا پی به فریبکاری آنها برده شده و معلوم گردد که این بسته های اقتصادی اساسا برای نجات سرمایه داران، صاحبان انحصارات و کارتلها و شرکتهای غول آسای  هواپیمایی و بانکی و ... (در واقع برای تامین سود آنها) به بازار سرازیر می شوند و تنها درصد بسیار ناچیزی از این مبلغ به میلیونها کارگر و زحمتکش جوامع اختصاص داده می شود. تازه، این بخشندگی نه به خاطر نجات کانونهای در هم شکسته شده خانواده های کارگری و بی بضاعت بلکه به خاطر نجات سرمایه داران حاکم از شورش تهیدستان و گرسنگان به جان آمده علیه نظام است که صورت می گیرد. البته با وعده های رياضت اقتصادي که هم اکنون از سوی دولتها برای آینده داده می شود، معلوم است که چگونگی تامین صورت حساب همین چندر غاز پرداختی نیز از همین الان با نقشه بالا بردن مالیات ها پس از کرونا از جیب حقوق بگيران و  مالیات دهندگان عادی پیش بینی شده است.

 

همانطور که مارکس، اندیشمند کبیر طبقه کارگر نشان داد بحرانهای اقتصادی، ذاتی تکامل نظام سرمایه داری هستند. او با مطالعه قوانین حاکم بر تکامل نظام سرمایه داری، ثابت کرد که در هر موج بحران گریز ناپذیر سرمایه داری، حجم بزرگی از نیروهای مولده به دلیل تلاش سرمایه داران رذل به منظور حفظ سود سرمایه به طور طبیعی و یا مصنوعی توسط آنها نابود شده و از بین می روند. او نشان داد که  فلاکت و بدبختی حاصل از نابودی این نیروهای مولده  وبحرانهای گریبانگیر این نظام بیمار بر دوش طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم سرشکن می شود.  بحران کرونا یکبار دیگر حرفهای مارکس را بدون نیاز به ارائه تفاسیر تئوریک و نظری در روندهای عینی ثابت کرد.

 

اگر با فروریختن دیوار برلین و فروپاشی نظام اقتصادی -سیاسی شوروی پیشین که به دروغ خود را "اردوگاه سوسیالیسم" معرفی می کرد، وضعیت جدیدی بوجود آمد که امپریالیستهای غرب توانستند بازارهای بزرگی را از کف آن قدرت میرنده بربایند و برای خود تامدتی فضای تنفسی جدیدی فراهم کنند، اما حتی این فروپاشی و فضای پس از آن، دردهای بی درمان نظام سرمایه داری را مداوا نکرد. در آن مقطع، بورژوازی جهانی بر بستر این تحولات، تعرض ایدئولوژیک سیاسی بزرگی را به کمونیسم در سراسر دنیا سازمان داد و از "پایان تاریخ" و پایان بحران نظام خویش سخن گفت و بخش بزرگی از اپورتونیستها و رفرمیستها هم با بلند کردن پرچم سفید به مداحان امپریالیسم بدل شدند. اما طولی نکشید که حبابهای تنفس سرمایه داری یکی پس از دیگری ترکیدند و در دوره پسا شوروی و پایان جهان دو قطبی، جهان امپریالیستی با چندین موج دیگر بحران اقتصادی روبرو شد که آخرین آن بحران مالی سال 2009 بود که بزرگترین بحران پس از ابر بحران سال 1930 نام گرفت و سراسر جهان را درنوردید. اکنون بار دیگر امواج بحران ذاتی نظام سرمایه داری با دامنه و گستردگی بیشتر، بر بستر بروز و شیوع کرونا خود را نمایانده و بی آیندگی و رسوایی و ناتوانی نظام سرمایه داری را برای برآوردن حتی احتیاجات ابتدایی بشر به نمایش گذارده و کوس رسوایی تمامی خادمان سرمایه داری و دشمنان طبقه کارگر، رفرمیستها و رویزیونیستها و اپورتونیستها را به صدا درآورده که کاری جز  فریب کارگران، دشمنی با کمونیستها و مداحی برای بورژوازی و تزهای نئولیبرالیستی آن نداشته اند. 

 

امروز نیز از هر زاویه ای که به بررسی بحران ناشی از کرونا بنشینیم ، صحت پیشبینی و تحلیل کمونیستها از جامعه سرمایه داری ست که از ورای امواج بحران کرونا خود را نشان می دهد. همه می بینند که نفس کشتار و ابعاد هولناک مرگ و نابودی حیات و هستی توده ها در اثر این ویروس، نتیجه شرایط دهشتناکی ست که حاکمیت نظام سود جو و ضد مردمی سرمایه داری در سطح جهان برای مردم و بویژه طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم آفریده است. تا چنین نظام و مناسبات ارتجاعی ای بر پاست، جان و مال و هستی توده ها در معرض چنین فجایعی قرار خواهد گرفت.

 

از هم اکنون روشن است که به فرض ریشه کن شدن بلای کرونا (که کسی نمی داند چه مدتی به درازا خواهد انجامید) در جهانِ پس از کرونا، هیولای بیکاری، گرانی و تورم و گرسنگی با "مدیریت" سرمایه داران، چنگالهای خونین خود را هر چه بیشتر بر پیکر زحمتکشان فرو خواهد برد. در جهان پس از کرونا تضاد بین امپریالیستهای غارتگر برای جبران خسارات خود -که هم اکنون نیز حادتر شده اند- تشدید خواهد شد و خطر جنگهای غارتگرانه و تعرضات هولناکتر امپریالیستها به جوامع وابسته از طریق سرمایه داران وابسته به خود و رژیم های کارگزار شان افزایش خواهد یافت.

 

اما شرایط توصیف شده در فوق، تنها یک جنبه از تحولات و تضادهای کنونی هستند. این حقیقتی ست که سرمایه داران و دولتهای شان، همانطور که تاریخ حیات بورژوازی و امپریالیسم نشان داده، بار بحرانهای مرگبار خویش را بر دوش کارگران و خلقهای تحت ستم سرریز می کنند تا بتوانند به حیات استثمارگرانه و جبارانه نظام سرمایه داری تداوم بخشند. آنها این بار نیز بر بستر شیوع کرونا چنین می کنند. لیکن، این سیاست بدون هزینه نخواهد بود. شدت فشار و بحران اخیر بر زندگی "99 درصدی" های بی چیز و محروم بدون شک شرایط  ظهور موج نوین و گسترده یک جنبش ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی در همه جا علیه حاکمان را فراهم خواهد نمود. در نتیجه صحنه جهان پس از کرونا بدون شک صحنه تشدید نبرد بین طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم در سراسر زنجیره امپریالیستی با سلطه نفرت بار سرمایه داری با تمام تضادها و بحرانهای اجتناب ناپذیرش خواهد بود. واقعیتی که از هم اکنون و حتی در شرایط بسیار سخت قرنطینه، ما تجلیاتش را به صورت بروز دوبارۀ تجمعات اعتراضی در ایران، لبنان و عراق و .... شاهدیم.

 

غول خفته جنبش طبقه کارگر و خلقهای ستمدیده در زیر آوار مرگبار ناشی از خاکستر کرونا و جنایات سرمایه داری علیه توده ها با گامهای سهمگین در حال حرکت است. به اهتزاز درآمدن پرچم هایی بر پنجره های برخی محلات فرانسه که بر روی آن نوشته شده "بعد از کرونا، کمون!" به رغم محدود بودن آن به لحاظ شکل، اما پژواک کوچکی از  گامهای همین غول را به نمایش می گذارد که بار دیگر از شیشه بیرون می آید تا خوابها و رویاهای خوش سرمایه داران در مورد بازسازی اقتصادشان به بهای تشدید استثمار و غارت طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم و افزایش سرکوب آنها را نقش بر آب کند.

 

سوسیالیزم یا بربریت، همان سوال دیرینه ولی هنوز حل نشده ای ست که در صحنه سیاسی جهانِ پساکرونا هر چه بیشتر به پرچم راهنمای مبارزات کارگران و توده ها در صحنه نبرد با امپریالیسم و وابستگانش بدل خواهد شد.

 

وظیفه کمونیستها در سراسر جهان آمادگی و تقویت اتحاد بین خود به منظور  نقش آفرینی ای شایسته در چنین صحنه ای ست.

 

فروردین 1399

 

نقدی بر بیانیه اعتراض به مصوبه حداقل دستمزد

پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ برابر با ۲۳ آوريل ۲۰۲۰

کانال تلگرامی هم راه کارگران می نویسد :

نقدی بر بیانیه اعتراض به مصوبه حداقل دستمزد. آیا مصوبه شورای عالی کار «قانونی» است یا غیرقانونی؟

 

(یادداشت اول)


اشاره: پس از اعلام افزایش حداقل دستمزد سال۱۳۹۹به میزان ۲۱ درصد از سوی دولت و عدم امضای آن از سوی گروه کارگری شورای عالی کار بیانیه ای از سوی حدود ۶ هزار نفر از کنشگران و فعالان در «اعتراض به مصوبه ی غیرقانونی حداقل دستمزد، مطالبه لغو آن و برقراری مذاکرات برای رسیدن به مزد عادلانه» امضا شد. "هم راه کارگران" در یک مجموعه یادداشت های پیوسته،به تناقضات میان مطالبات این بیانیه و هماهنگی و ناهماهنگی آن با دیدگاههای بیان شده برخی امضاء کنندگان آن می پردازد. برای سهولت بحث در هر یادداشت فقط به یک محور اشاره می شود:


یک: مصوبه ی حداقل دستمزد قانونی است یا «غیر قانونی»؟


عنوان بیانیه امضا شده به «مصوبه غیرقانونی دستمزد» اشاره می کند. معنای این حکم صرفنظر از این که امضاکنندگان آن آگاه بوده باشند یا نه، آن است که امضاء کنندگان دست کم مفاد ۱۶۷ و ۱۶۸ قانون کار را قبول ندارند. براساس ماده ۱۶۷ قانون کار، وزیر کار که ریاست شورا را به عهده خواهد داشت؛ «دو نفر از افراد بصیر و مطلع در مسائل اجتماعی و اقتصادی» را به پیشنهاد خود «و تصویب هیأت وزیران» وارد شورا می کند. براساس بند «ج» و «د» این ماده سه نماینده کارفرما و سه نماینده کارگر که البته منظور شورای اسلامی کار است وارد شورای عالی کار می شوند.


در ماده ۱۶۸قانون کار هم با صراحت قید شده که «جلسات شورای عالی کار با حضور هفت نفر از اعضا رسمیت می‌یابد و تصمیمات آن با اکثریت آرا معتبر خواهد بود».این دو ماده در سه دهه اخیر پایه «قانونی» برگزاری جلسات «شورای عالی کار بود» که در آنها تحمیل دستمزد از جانب دولت و کارفرمایان به کارگران جاسازی شده است. این دو ماده قانونی در واقع یعنی دولت به هیچ وجه و در هیچ شرایطی اجازه نمی دهد دستمزدی در شورای عالی کار تصویب شود که خارج از اراده خودش و منافع کارفرمایان باشد. زیرا همیشه در آن «اکثریت» است. «گروه کارگری» تا زمانی که این را می پذیرد، چماق «قانون» غلاف است و «سنت» به شکل «اجماع» عمل می کند، اما یکبار اگر نخواهد رای «اکثریت» را گردن بگذارد، با چماق «قانون» و اکثریتی که سه دهه است در آب نمک خوابانده اند، کاملا «قانونی» اراده خود را پیش می برند. منظره ای که امسال همه ما تماشاگر آن بودیم!


اقدام دولت «غیرقانونی» نیست، عین«قانون» است، اما این «قانون» سراپا ضد کارگری است که تنها با هدف تحمیل منافع دولت و سرمایه داران بر نیروی کار تدوین شده است. آقای حسین اکبری که نوشته اند: مصوبه حداقل دستمزد به خاطر عدم امضای گروه کارگری «وجاهت قانونی» ندارد، جنبه «قانونی» این بی عدالتی را که مصوبه دولت محصول آن است نادیده گرفته اند. تا زمانی که قانون عوض نشود، لباس رسمی که بر تن ظلم فاحشی که با افزایش ۲۱درصدی حداقل دستمزد امسال پوشانده اند، «قانونی» است زیرا بر «اکثریت آرا»ی شورای عالی کار مبتنی است. وانگهی اگر مصوبه مزدی امسال چنانکه حسین اکبری گفته به این دلیل «وجاهت قانونی» ندارد که «گروه کارگری» در شورای عالی کار آن را امضاء نکرده است پس منطقا از نظر وی مصوبات مزدی سال های گذشته که گروه کارگری همه آنها را امضاء کرده است «وجاهت قانونی» دارد! در واقع حسین اکبری با اعلام «وجاهت قانونی» نداشتن مصوبه امسال، بیش از سه دهه سرکوب سیاه مزدی نیروی کار ایران را «قانونی» می داند. تایید سرکوب های مزدی نیروی کار ایران در بیش از سه دهه قیمتی است که آقای حسین اکبری و هم فکران ایشان برای توصیه یک مورد چانه زنی مجدد قانونی برای تغییر حداقل دستمزد در شورای عالی کار پرداخت کرده اند.


هم راه کارگران

موافقان بیانیه اعتراضی می توانند بگویند که خواستار سرنگونی «قانونی» آن «اکثریت آرا»ی جاسازی شده برای دولت و کارفرمایان در ماده ۱۶۸قانون کار هستند و خواهان آنند که ترکیب به شکلی در شورای عالی کار تغییر داده شود که اراده گروه کارگری اکثریت بیاورد و دولت و سرمایه داران در اقلیت بیافتند. برخی از امضاءکنندگان بیانیه نظیر :خانم نسرین هزاره مقدم بر همین نکات تاکیدات بسیار پر رنگی هم کرده اند و حتی در متن بیانیه هم به عنوان یک مطالبه آن را آورده اند، اما روشن است که تا زمانی که تغییری در قانون موجود داده نشده یا نداده اند، «سنت» اجماع تا دیروز در مصوبات شورای عالی کار را نمی توانند فقدان «وجاهت قانونی» امروز تلقی کنند. این ناتوانی سزای کسانی است که می خواهند «قانون» را به شکلی متناقض با توسل به ساز و کار «معیوب» یک نهاد معیوب تغییر دهند. اما مطالبه تغییر ساختار شورای عالی کار چگونه ممکن است؟ آیا تغییر «قانون» از راه توسل به اقلیتی از بازیگران همین قانون عملی است؟ به این پرسش بسیار مهم که در حال حاضر از نظر رویکردی شکاف مهمی در جنبش کارگری پدید آورده، در یادداشت بعدی در ادامه نقد بیانیه اعتراض خواهیم پرداخت.


ادامه دارد ....

 +++

شنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ برابر با ۲۵ آوريل ۲۰۲۰

کانال تلگرامی هم راه کارگران می نویسد :


نقدی بر بیانیه اعتراض به مصوبه حداقل دستمزد/ مطالبه تغییر ساختار شورای عالی کار چگونه ممکن است؟ آیا تغییر «قانون» از راه حمایت از بخشی از بازیگران ساختار معیوب تحقق همین قانون عملی است؟


(یادداشت دوم )


در بیانیه اعتراض به مصوبه حداقل دستمزد امسال آمده است: «اصلاح اساسی ساختار شورای عالی کار و بالا بردن وزن کارگران در این ساختار، یک مطالبه اساسی است». هم کسانی که بیانیه را امضا کرده اند و هم بسیاری از فعالینی که این بیانیه را امضا نکرده اند در وجه نفی واقفند و تاکید می کنند که سازوکار کنونی شورای عالی کار امکان اکثریت آوردن کارگران را نمی دهد. امضاکنندگان در عین حال برای زمینه سازی اعتراض قانونی و عریضه نویسی و نامه نگاری تفسیری بر بند ۱۶۷ که به تشریح سازوکار شورای عالی مربوط است ارائه می دهند که عاری از واقعیت است. خلاصه حرف خانم هزاره مقدم این است که می گویند دو نفری که وزیر کار در شورای عالی کار وارد می کند «بیطرف» نیستند و به همین دلیل وزن کارگری شورای عالی کار را پائین می آورند. این انتقاد ایشان کاملا درست است اما مشکلی که ایشان و سایر امضاکنندگان نمی خواهند ببینند این است که اولا در ماده ۱۶۷ گفته نشده که دو نفر پیشنهادی وزیر کار باید «بیطرف» باشند، گفته شده باید «دو نفر بصیر و مطلع» را وزیر کار پیشنهاد کند و هیئت وزیران رای دهد. «بصیر و مطلع» با «بیطرف» فرق می کند. و این فرق در حدی است که به ضرب تفسیر نمی شود آنها را به هم دوخت و یکی گرفت. پرسشی که خانم هزاره مقدم و همه امضاکنندگان باید به آن پاسخ دهند این است: چرا فکر می کنند وزیر کار و هیئت دولت تمایل و ظرفیت این را دارند که دو فرد «بیطرف» را وارد شورای عالی کار کنند؟ چرا دولتی که برخی از خود این عزیزان امضاکننده معترفند که بزرگ ترین کارفرماست باید با دست خود علیه منافع خود دو فرد «بیطرف» را وارد شورای عالی کار کند و یک اکثریت علیه خود تشکیل بدهد که دائم موی دماغش بشوند؟ و اگر دولت این کار را نمی کند – که شاهدیم نمی کند - چطور مطالبه انجام همین کار را از مجرای ساختار تعبیه شده همین دولت می خواهند و نه با بسیج نیرو برای درهم کوبیدن این ساختار؟ تفاوت بسیار مهمی که مرز امضاکنندگان را از مخالفان امضای بیانیه جدا می کند چگونگی تلاش برای برچیدن ساختار معیوب شورای عالی کار و ساختاری است که جایگزین آن می کنند.

اعلام «بالا بردن وزن کارگران در ساختار موجود شورای عالی کار» در بیانیه ۶ هزار امضایی یعنی اعلام صریح حمایت از «سه جانبه گرایی». مرتبط با آن در بیانیه خواسته شد که مذاکرات« به علت عدم رعایت سه جانبه گرایی، ملغی شده و مذاکرات مزدی با در نظر داشتن رقم ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومانی سبد معاش، به عنوان مبنای چانه زنی، از سر گرفته شود.» از سوی دیگر در بیانیه بر حق ایجاد تشکل مستقل هم تاکید شد.

حیرت انگیز این است که امضاکنندگان هیچ توجهی به تناقض مطالبات شان نکرده اند. اگر آنها واقعا خواستار بالا بردن وزن کارگران در چانه زنی بودند باید می دانستند که حتی روزهای متوالی تجدید مذاکره هم نمی تواند «وزن کارگران» را در چانه زنی بالا ببرد. زیرا وزن کارگران را دولت و سرمایه داران از۳۰  سال پیش به صورت قانونی به شکل یک اقلیت مادام العمر لایتغیر در حد نوعی مهر لاستیکی مصوبات خودشان در داخل شورای عالی کار تعیین کرده اند و حاضر به تغییر آن نبوده اند و سوراخ «قانونی» بالا بردن «وزن» مربوطه را مسدود کرده اند. پس نه از طریق آویزان شدن به این اقلیت در دورن شورای عالی کار، که از جمله از طریق درهم شکستن قدرت قانون، می توان وزن کارگران را در مبارزه برای دستمزد بالا برد. قانون موجود اما بیان توازن قوای طبقاتی میان مزدبگیران از یک سو و دولت و سرمایه داران از سوی دیگر است. لذا چاره ای نیست مگر این که این توازن را به هم زد. برهم زدن چنین توازنی به سود کارگران اگر بنا بود در مقطع چانه زنی با دولت و کارفرمایان بر سر حداقل دستمزد مهیا شده می بود، مستلزم آن بود که پیش از آن، در کوره جنگ طبقاتی، در حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سازماندهی فراهم می آمد و قوام می گرفت. منطق این الزام روشن است: تغییر توازن قوا در حوزه چانه زنی به شرطی مقدور و نتایجش به شرطی کمابیش ماندگار است که ادامه تغییر توازن قوا در سطح جامعه باشد. داشتن دل پاک، ارزوی انسانی یک لقمه نان بیشتر برای فرودستان، قلمی چابک و روایتگر و گزارشگر، داشتن دوستانی از میان «گروه کارگری» شورای عالی کار و در بیرون در میان مستقل ها، و گردآوری حدود ۶ هزار امضا برای تغییر توازن قوا میان کار و سرمایه کافی نیست؛ حتی در حد افزودن هزار تومان بر حداقل دستمزد برای حداقل بگیران.

جمع آوری چند هزار امضا تاثیری در اراده ضد کارگری سرکوبگران اردوی کار و زحمت کشور ندارد. معلوم بود که دولت به امضاها کمترین توجهی صورت نخواهد داد، زیرا می دانست که پشت این امضاها، از خشم و اراده کارگران سازمان یافته خبری نبود. امضاکنندگان بیانیه با تاکید بر مطالبه تجدید چانه زنی ثابت کردند که دنبال رفع ساختار معیوب شورای عالی کار نیستند، و صرفا همین شورای معیوب را با امضای خود به عنوان سازوکار تعیین حداقل دستمزد رسمیت بخشیده اند. تاکید بر حق ایجاد تشکل های مستقل در بیانیه یک تناقض تلخ و دردناک دیگر است. شاید کسانی با دیدن همین تاکید سرشان کلاه رفت و بیانیه را امضا کرده اند؟

چهار دهه است که حق تشکل را در جامعه ما زیر پا گذاشته اند. گروه گروه جوانان ما را برای رویای آزادی و رهایی اعدام کرده و در گورستان های گمنام دفن کرده اند، دو نسل فعالین کارگری ما را به خاطر مطالبه سندیکای مستقل و دفاع از حقوق هم طبقه ای ها و هم زنجیرانش و اعتراض به بردگی مزدی زجرکش و آواره کرده اند. معلمان، بازنشستگان، دانشجویان به خاطر مطالبات صنفی سرکوب شده اند. همین حالا شریف ترین مبارزان طبقه ما را در زندان ها در کام خطر مرگ از کرونا رها کرده اند. بر هر عرصه ای که دست بگذارید: از آموزش و پرورش تا دانشگاه، از کارخانه تا خیابان، همه جا تشکل های سیاه شبه امنیتی سرکوبگر ساخته اند که راه بر هیچ تشکل و سازمان و نهاد مستقلی باز نماند. جلوگیری از تکوین تشکل های مستقل کارگری اصلی ترین وظیفه و مرکزی ترین هدف تشکل های کارگری حکومت ساخته نظیر خانه کارگر، شوراهای اسلامی کار، کانون های بازنشستگان کشور و... است. چطور می توان به چنین جریانی آویزان شد و همزمان حق تشکل را هم مطرح کرد؟ آیا امضاکنندگان نمی دانند که آن «تشکر» و اعلام حمایت شان از همین نیروها با حمایت از تشکل مستقل مغایر است؟ آیا نمی دانند که «بالا بردن وزن» اینها در شورای عالی کار به معنای پائین کشیدن وزن تلاش های مستقل برای تشکل های مستقل کارگری است؟ امضاکنندگان توضیح بدهند که کل طیف نامبرده، چه زمان و کجا حق ایجاد تشکل های مستقل کارگری و سندیکایی را به رسمیت شناخته اند و برعلیه آن با هدف تخریب و سرکوب توطئه نکرده اند؟ آیا نفس وجودشان جز بلازمینه اعلام کردن تشکل های مستقل کارگری چیز دیگری بوده است؟ امضاکنندگان بیانیه با سند توضیح بدهند که در چهار دهه اخیر کدام حمایت از تشکل های سیاه و امنیتی و دولت ساخته در حوزه مسایل کارگری، توانسته سر سوزنی به ایجاد تشکل های مستقل کارگری کمک کند؟ اما اگر هرگز چنین نبوده – که می دانیم نبوده- و تنها کارکرد آنها جلوگیری از ایجاد تشکل های مستقل است، دوختن مطالبه ایجاد تشکل های مستقل به مطالبه تجدید چانه زنی در شورای عالی کار و «بالا بردن وزن» آنان در شورای عالی کار چه معنای دیگری دارد جز روشن کردن چراغ راهنمای چپ و پیچیدن به راست؟ در یادداشت بعدی همین رویکرد را در یک نمونه مشخص بررسی می کنیم...


ادامه دارد.......

 

فلسفه و اندیشه های فرهنگی انسان کهن

     

 

فلسفه و اندیشه های فرهنگی انسان کهن.

آغاز انسان اندیشمند در ماقبل تاریخ.

امروزه اشاره میشود که فلسفه شرقی در کشورهای هند و چین کهن تر از فلسفه

غربی یونان باستان است. عمر وداهای هندویستی حدود 3500 سال و قدمت

قوانین و ادبیات همورایی در بین النهرین را حدود 3800 سال تخمین میزنند.

اشعار اسطوره ای هومر در یونان باستان بیش از 2800 سال قدمت دارند.

چون انسان های" نئاندرتال" در 40000 سال پیش، مردههای خود را دفن

میکردند و در کنار آنان غذا وابزار شکار ووسایل زینتی قرار میدادند،امروزه

ادعا میشود که آنان به زندگی بعد از مرگ و به روح و حرمت شبه انسانی   

خود باور داشتند.

تاریخ فلسفه و ایدهها، سفر ماجراجویانه ای را پشت سرگذاشته. فلسفه تاکنون مدعی کشف

و شناخت حقیقت و تامین سعادت انسانی بوده. تاریخ فلسفه،تاریخ آگاهی انسان و تاریح

حیرت و تعجب او پیرامون جهان است، گرچه آن نمایش صوری جهان ایدههاست.فلسفه

جریانی است پویا، و جذابیت آن نه در جزئیات، بلکه در نگرش کلی آنست.

هندیها خالق قدیمی ترین سیستم فلسفی بودند. در نقاط مختلف جهان، انسان از 3400 سال

پیش به طرح سیستم های فلسفی پرداخته.علوم باستانشناسی و اسکلت شناسی نشان داده اندکه

انسانهای تکامل نیافته "هموساپین" از چهل هزار سال پیش دارای عقاید شبه مذهبی و خرافاتی

یافرهنگی بوده اند.

فلسفه 2800 ساله یونانی که دارای صفات روشنگرانه ماتریالیستی علمی سکولارجهانوطن

هومانیستی دمکراتیک استتیک و اخلاقی است، از مراحل اسطوره ای،لوگوسی(منطقی عقلی)،

مذهبی،فلسفه طبیعی، و علمی عبور کرده، و اکنون فلسفه و اندشه حاکم در جهان مدرن و

آزاد است. به موازات مرحله اسطوره ای و پیش ازآن،قبل از 2800سال پیش،انسان شرقی و

غربی از مراحل فکری و فرهنگی گوناگونی مانند- مرحله افسانه گویی و متل، مرحله خرافات

باوری، مرحله باور به سر و راز و رمز، مرحله کلملت قصار و سخنان برگزیده، مرحله شک

و ترس، مرحله عقیده به سرنوست و قضا و قدر،مرحله شعرحماسی وقهرمانی، مرحله فرهنگ

رقص و آواز فولکلوریک، و غیره گذشته اند. یعنی هر قوم و گروه و ملت و فرهنگی، دارای

مرحله "پیش از علمی" خود بوده.

راسل میگفت، تاریخ اندیشه و فلسفه ،یعنی نمایش آزادی. در زبان فارسی غیرعلمی، یا مذهبی

ایرانی، از انسان دوره جاهلیت، انسان ماقبل تاریخ، انسان عهد حجر، و انسان زمان بوق،نام

برده شده، که گاهی منظور انسان زمان پیش از اسلام، یا پیش از مسیح ،یا پیش از سقراط، یا

دوران پیش از اسطوره ها است.

در طول تاریخ گذشته،انسان هزاران سال اسیر طبیعت و حوادث آن و درگیر با نیروهای طبیعی بود.

بدین دلیل اعتقاد به سرنوشت،طرفداران زیادی داشت. بعدها بتدریج نیروهای طبیعی تبدیل به خدایان

اسطوره ای شدند،قرنها بعد انسان به طرح سیستم های فکری در مقابل عقیده به خدایان طبیعی پرداخت.

اسطورهها؛ مانند نقش علم و دین و فلسفه در امروز، آنزمان در زندگی فردی و اجتماعی نقش مهمی

داشتند،آنان روشنگر جنبه های مهم هستی بودند،گرچه منطقی و خردگرایانه نبودند.اسطورهها

بخش مهمی از ادبیات و فرهنگ نخستین انسان هستند.میان ادبیات و اسطوره همیشه یک رابطه

عشق و تنفر وجود داشته،یعنی گاهی از هم متنفر بودند و گاهی بهم عشق میورزیدند.

راسل میگفت، فلسفه چیزی است میان علم و الهیات،یعنی یک منطقه بیطرف؛ که هرآن ممکن است

مورد حمله یکی از طرفین قرارگیرد.

ریشه فلسفه سکولار و غیردینی امروزی در یونان 2600 سال پیش است؛یعنی در زمان تالس

و آغاز مکتب منطقی عقلگرایانه" لوگوس".بیش از 2000 سال است که فلسفه نیز برای آزادی

بیان و اندیشه مبارزه میکند،گرچه تاریخ فلسفه نمیتواند کاملا عینی باشد.در قرن 6 پیش از میلاد

تفسیراسطوره ای دینی جهان کاهش یافت و فلسفه با کمک علم و منطق وارد مرحله روشنگری

زمان باستان گردید.

سوفیست های یونانی در قرن پنجم پیش از میلاد، موضوع و اهمیت انسان را در پرسشهای فلسفی

عمده نمودند و نیکی و حقیقت و زیبایی به بحث گذاشته شد. سقراط اعدامی کوشید یک تعریف و مفهوم

عمومی از اخلاق را وارد فلسفه نماید.

نخستین فلسفه های بشر در حوالی دریای مدیترانه،در خاورمیانه، در هند، و در چین و در فلسطین

عبری ها مطرح شدند.یهودیان به طرح خدای واحد و تئوری قوم برگزیده پرداختند. در یونان، نخستین

نظریه های علمی درباره طبیعت مطرح شد. در چین، تائوئیست ها نگاهی تازه به طبیعت داشتند و

کنفسیوس نظراتی پیرامون اجتماع و تقوای فردی مطرح نمود. در هند باستان نظریه پرداران هندو

پیرامون آغاز جهان و ماهیت آن نظراتی را مطرح کردند و خالق انواع خدایان و الهه ها گردیدند.

مصر مقدمات فلسفه یونان را فراهم نمود. اتیوپی ها هم در خلق اندیشه و فرهنگ بیکار ننشستند.

یونانی ها نظریه  روح و علم هندسه را از همسایگان شرقی گرفتند.

طبق منابع دیگر،پیش از یونانی ها،هندوها،عبری ها، ایرانیان، و چینی ها دارای فلسفه بودند.

عبری ها 740 سال پیش از میلاد،زردشت 630 سال پیش از میلاد، لائوتسه 604 سال پیش از

میلاد، کنفسیوس 550 سال پیش از میلاد، و بودا 560 سال پیش از میلاد،دارای نظریات فلسفی

مذهبی بودند. هومر،شاعر یونانی،800 سال پیش از میلاد، و تالس،فیلسوف یونانی،625 سال

پیش از میلاد، ازجمله روشنگران بودند.

از جمله فیلسوفان،مصلحان اجتماعی و پیامبران دوره باستان در شرق،اشاراتی به مشاهیر واقعی

تاریخی؛ و گاهی هم اسطوره ای خیالی، زیر شده.زمان زندگی و فعالیت آنان اغلب با قدری اختلاف 

نظر،ثبت گردیده.- ابراهیم(حدود 1900 پیش از میلاد)،اشناتون،فرعون مصر(1400 پیش ازمیلاد)،

موسی(1220پیش از میلاد)،داود(1013پیش از میلاد)،سلیمان(922پیش از میلاد)،زردشت

(660 پیش از میلاد)،لائوتسه(570 پیش از میلاد)،بودا(566 پیش از میلاد)،کنفسیوس(551پیش

ازمیلاد)،و مسیح(5 پیش از میلاد).

در یونان باستان با اسامی زیر روبرو میشویم.- هومر،شاعر(800 پیش از میلاد)،هزوید،شاعر

(750 پیش از میلاد)،تالس،فیلسوف(630 پیش از میلاد)،سقراط (469 پیش از میلاد)، و مسیح

(میان 30 پیش از میلاد و 5 بعد از میلاد).

بابلی ها در زمان هامورابی (1730 پیش از میلاد)،قوانینی را نوشتند که مورد استفاده عبری ها قرار

گرفت. اشناتون،یکی از فراعنه مصر باستان، مانند عبری ها و زردشایان ایرانی،باور به نظام

تک خدایی داشت. او اهل بلخ و خالق دین تک خدایی و اخلاقی بود که بی تاثیر از عبری ها،فراعنه

مصرو وداهای هندویستی نبود. مانوی ها شاخه ای از زردشتیان؛خالق نظریه "دوئالیستی" خوب و بد

بودند. هواداران دین زردشت ،ایران باستان را تبدیل به یکی از بزرگترین امپراتوری های زمان

خود نمودند.

کنفسیوس خالق فلسفه ای بود که فقط به موضوعات اجتماعی و سیاسی زمان خود میپرداخت.

امروزه یک سوم حمعیت جهان هوادار کنفسیوس و شاخه آن،بودیسم هستند. لائوتسه،همعصر

کنفسیوس، اهمیت زیادی به طبیعت میداد تا به جامعه انسانی. در اساس فلسفه چین، ضرورت تعادل

و هماهنگی در زندگی انسان قرار دارد. کنفسیوس اهمیت کمتری به "تئوری علمی" میداد تا به

تعادل و هماهنگب و عدالت اجتماعی.

یونانی ها ریشه "هندوژرمنی" دارند که الفبا را از فنیقی ها، افکار مذهبی و تکنیک را از مصری ها،   

هندسه،ستاره شناسی،ریاضیات،عقاید رمز وراز را از بابلی ها گرفتند.از مصری ها خدایی با

نام "اوسیری" را گرفته و تبدیل به خدای معروف خود "دینوزیوس" نمودند که بعدها مورد تعریف و

تمجید زیاد نیچه قرار گرفت. این شبه خدا، انسان را ترکیبی از طبیعت و و صفات الهی میدانست.

فلسفه یونانی در بعضی دورهها ترکیبی از اسطوره،کیش رمز و رازها، و ریاضیات بود.در جهانی

که انسان قدرت چندانی نداشت،مفهوم "سرنوشت" نقش مهمی بخود میگرفت.بعدها در قرن 7پیش از

میلاد، بجای مفهوم نامشخص سرنوشت، اصطلاح "لوگوس" وارد فرهنگ مردم شد که اساسی منطقی

و عقلگرایانه داشت و خلاف دین، از طریق فلسفه خواهان پاسخ های این جهانی و زمینی بود. درقرن

6 پیش از میلاد، اسطوره گرایی یونانی دچار تزلزل شد،تالس و آناکسیماندر و بحث لوگوس، برای

حقیقت جویی وارد فضای جدید فرهنگی شدند.

فلسفه هندویستی، عقلگرایانه،نوگرا و خوشبین بود که فاقد دگم و تابو و ممنوعیت است.اساس هندویسم،

نوشته های وداها هستند که سابقه ای 3500 ساله دارند؛یعنی 1000 سال پیش از موسی و600سال پیش

از هومر وجود داشته اند.آنان مخلوطی از شعر و سرود و اسطوره و درباره آفرینش جهان میباشند.فلسفه

هندی به زبان سانسکریت حدود 1000 سال پیش از فلسفه کلاسیک یونانی شروع شد.

بودیسم یکی از بزرگترین ادیان شرقی،خلاف ادیان ابراهیمی خاورمیانه ای، باور به خدای ابدی ندارد و

"آته ایستی" بشمار می آید. امروزه درآسیا تعداد بیشماری سیستم های فلسفی بودیستی وجود دارد.درادیان

شرقی "یوگا" به معنی تمرین خودسازی، و عروج به مرحله" نیروانا" به معنی رهایی از دایره تکرار ابدی

مرگ و تولد مجدد است؛ که انسان اسیر آن میباشد.

طبق ادعای پاره ای از مورخین غربی، منابع یهودیت به نام و نسب ابراهیم در 5000سال پیش میرسند،

که اغلب اندیشه ای فلسفی بوده. از قرون 9-8پیش ازمیلاد، پیامبران یهودی با ادعای هدایت قوم خود

وجودداشته. بعد از مرگ سلیمان، دو طایفه از 12 طایفه اسرائیل متحد شده و تشکیل قوم یهود دادند. فلسفه و

دین قوم یهود شامل سه قسمت- ایمان به خدای واحد، باور به برگزیده بودن قوم یهود از طرف خدا، و

اهمیت قوانین الهی؛ آمده در کتب تورات و تلموذ است. در فصل اول کتاب تورات اشاره شده که خدا جهان

را در 6 روز آفرید. فلسفه یهودی تعصبی روی الهیات و سئوالات مذهبی ندارد، بلکه تاکید شدیدی روی

وحدت میان افراد قوم یهود می نماید. خدای عبری ها همچون بعضی از خدایان عهد باستان،حسود و غالبا

عصبانی و خشن است.

دین زردشت نیز باور به نظام تک خدایی دارد و ار این طریق روی دین و فلسفه مسیحیت اثرگذاشت.

زمان فعالیت بودا را در قرن 6 پیش از میلاد ثبت نموده اند، که سیستم "کاستی" هند را انکار میکرد.در

زبان سانسکریت فلسفه به معنی "دیدن" است. در چین، مرام کنفسیوس در زمینه فلسفه ،یعنی کوشش برای

هماهنگی و تعادل در زندگی اجتماعی،آموزشی و اخلاقی.تائوئیست ها که مخالف کنفوسیوس بودند،

خواهان هماهنگی با طبیعت و با خود بودند.کنفوسیوس فلسفه اش را توانایی حکومت بر مردم میدانست.

تائوتیست ها برعکس آنان بهترین حاکم را یک حاکم لیبرال میدانستند که تا حد ممکن مردم را بحال خود

آزاد بگذارد.

در فلسفه و دین چینی ها، تقوای شخصی برای یک اجتماع سالم بسیار مهم است.آنها مانند یونانیها فکر

میکردند انسان محکوم به اطاعت از "جبرسرنوشت" است. در کنفسیوس گرایی، جامعه مانند یک خانواده

بزرگ است و اهمیت زیادی به اجتماع داده میشود.فلسفه چین خلاف فلسفه هندی ارتباط زیادی با زندگی

انسان و گروههای اجتماعی دارد و به خانواده و دولت و به اخلاق مردم میپردازد. سه جریان فلسفه چینی

عبارتند از کنفسیونیسم،تائوئیسم، و موهیسم.

تاریخ اندیشه و فرهنگ انسان در شرق و غرب از مراحل،- علم،فلسفه،دین،عقل و منطق لوگوس،اسطوره،

حماسه،سرنوشت،خرافات،شک و راز و رمز،شعروفرهنگ فولکلوریک، عبور نموده.شاعران مهم قدیم و

بنیادگذاران دینی در کنار فیلسوفان، از جمله آغاز گران اندیشه بشری بشمار می آیند. مردم معمولی مانند

دهقانان و کشاورزان و چوپانان نیز نقش مهمی در خلاقیت و نگهداری فرهنگ و اندیشه بشر در طول

تاریخ داشته اند.مارکس و هگل، جریان و پروسه تاریخ را یک تحول و تکامل "جبری" میدانستند. اندیشه

تحول و تکامل شامل "تاریخ فلسفه" هم میشود.

 

 

 

 

زنده باد اول می ! نگاهی به تاریخ اول می در ایران و وضعیت موجود !

زنده باد اول می !
نگاهی به تاریخ اول می در ایران و وضعیت موجود !


 جامعه سرمایه داری بعنوان یک سیستم ددمنش در همه جای دنیای در مقابل طبقه کارگر و آزادی و برابری انسانها یک پلاتفرم دارد و آن استثمار و ایجاد نابرابری در جامعه. بهمین خاطر تاریخا اول می علیه حاکمیت سرمایه داری است. اگر نظر کوتاهی به تاریخ اول می بیاندازیم؛ در اول می ۱۸۸۶ میلادی چهل هزار کارگر مبارز از بخشهای مختلف برای کم کردن ساعات کار به ۸ ساعت در شیکاگو تظاهرات کردند. رهبران این اعتراضات لینگ،یوجین ویکتور دبز، بیگ بیل هی دو، آگوست اسپایز، فرانک لیتل و انجل خواستار اتحاد جهانی کارگران شدند و در سال ۱۸۸۹ انترناسیونال دوم اول می را بعنوان روز همبستگی جهانی کارگران در دنیا برسمیت شناخت و از آن روز اول می بعنوان روز اتحاد و هبستگی کارگران جهان است و هر سال صف اتحاد کارگری در اول می تجلی می یابد و میلیونها کارگر در سراسر دنیا علیه سرمایه داری رژه میروند و خواستار نابودی نظام استثمار و ستم سرمایه داری میشوند.
اول می و هویت وجودیش ، تلاش برای ایجاد دنیایی بهتر که انسانها در آن بدون استثمار زندگی کنند است. روز اول می روزی است که کارگران اتحاد خودرا برای نابودی جامعه سرمایه داری برای به نمایش میگذارند. ا تاریخا اول می روز نمایش قدرت طبقه کارگر در مقابل جامعه سرمایه داری باید باشد، در این روز کارگران دنیا متحدانه علیه تضیقات و فشار های جامعه سرمایه داری متحد میشوند و برای نابودی این سیستم جنایتکار و ضد بشر نقشه میریزند.
در ایران اول می مصادف است با ۱۱ اردیبهشت. در ایران بعد از سی سال پس از تصویب این روز بعنوان روز جهانی کارگر اول می برگزار شد. اولین گردهمایی اول ماه می در سال ۱۳۰۰ خورشیدی از طرف شورای مرکزی فدراسیون سندیکای کارگری (که هشت هزار عضو داشت و از شانزده سندیکا و تجمع کارگری تشکیل شده بود) برگزار گردید. باسقوط حکومت دیکتاتوری رضا شاه در سال هزار و سی صدو بیست که یک فضای سیاسی آزاد برقرار گردید ، زمینه مساعدی برای گسترش و رشد تشکلهای کارگری بوجود آمد. این دوران مصادف بود بارشد صنایع در ایران و افزایش جامعه کارگری که در انزمان خواست برگزاری جشن اول می جدی تر شد. در سال ۱۳۳۵ خورشیدی (برابر با اول می ۱۹۴۶ میلادی ) شورای متحده مرکزی سندیکاهای کارگری اول می را تدارک دید و اول می با شکوهی برای اولین بار در ایران برگزار شد. در همین سال اولین تظاهرات اول می در کرمانشاه بخون کشیده شد و حمله وحشیانه پلیس به تظاهرات اول می که ددمنشانه و گسترده بود چهارده کارگر جان خودرا از دست دادند و این اولین قربانیان حمله سرمایه داران به تجمع اول می کارگران است. میتوان این چهارده کارگر جان باخته را اولین قربانیان جنشهای کارگری در ایران دراول می در دوران تاریخ مدرن ایران بحساب آورد.

بعد از آن تاریخ در مقاطع مختلف مسله اول می در اعتراضات و تنشهای کارگری با حکومت پهلوی نیز تکرار شد رژیم پهلوی هیچوقت تمام و کمال تشکلهای کارگری را برسمیت نشناخت و در دورانهای مختلف به بهانه های مختلف تشکلهای کارگری را مورد حمله قرار میداد. در سال ۱۳۳۲ شورای متحده را غیر قانونی اعلام کرد و نیر در سال ۱۳۲۹ که طرح ملی شدن نفت بتصویب رسید کارگران خودرا سازمان دادند و از این طرح پشتیبانی کردند که تشکل شان مورد حمله پلیس قرار گرفت و ازهم پاشیده شد. در سال ۱۳۳۰ نیروی پلیس به کارگران نفت در بندر معشور یوریش برد و تعدادی از آنهارا بقتل رساند اما با تمام تضیقاتی که به تشکلهای کارگری در آن دوران وارد میشد هیچوقت اعتراضات کارگری ساکت نماند.
در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حکومت نظامی و کودتاچیان با تمام احزاب و تشکلهای کارگری شدیدا برخوردکردن و تقریبا همه احزاب و تشکلهای کارگری را ممنوع اعلام کردند. دستگیری و تعقیب رهبران کارگری شدت گرفت. دولت دکتر اقبال در سال ۱۳۳۷ در همکاری با سازمان بین المللی کار قانون جدیدی نوشت و به تصویب مجلس رساندند. در این قانون هیچگونه اشاره ای به حق اعتصاب و حق تشکل کارگری نشد، تا اینکه در سال ۱۳۴۰ با توجه به تمام فشار ها اعتراضات کارگری دامن گرفت که رژیم شاه مجبور شد در سال ۱۳۴۴ بعد از نمایش فرمایشی (انقلاب شاه و مردم در سال ۱۳۴۱ خورشیدی ) اتحادیه های کارگری طرفدار رژیم زیر نظر ساواک بوجود آمدند و تلاش کردند بر تمام واحد ها و کارخانجات تسلط پیدا کنند.
این همه اجحافات و سرکوبها مانع گسترش اعتراضات کارگری نشد و اعتراضات کارگران چیت سازی در جاده ساوه بگوش دنیا رسید. در حکومت پهلوی هیچوقت اول می برسمیت شناخته نشد اگر اتحادیه های زرد وابسته به حزب ایرانوین، حزب مردم در رژه های فرمایشی رژیم پهلوی بصف میشدند اما روز اول می در ایران پهلوی تعطیلی رسمی نبود.

دوران انقلاب ۱۳۵۷ وضعیت بشدت تغییر کرد و تشکلها و ارگانهای طرفدار طبقه کارگر سر بر آوردند و تا سال ۱۳۶۰ هنوز تعدادی از این تشکلها نقش آفرین بودند که با یورش ددمنشانه رژیم اسلامی جامعه ایران بخون کشیده شد و کارگران و جنبش کارگری بیشترین قربانی این توحش و ددمنشی شد. با تمام اینها در دوران های مختلف کارگران توانستند تشکل های خودرا رژیم اسلامی تحمیل کنند. بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ تجمعها و تظاهرات بزرگ اول می برگزار میشد که بعد بکلی تعطیل گردید.
در زمان جنگ ایران و عراق رژیم اسلامی به بهانه جنگ هر صدایی را در نطفه به وحشیانه ترین شیوه خفه میکرد و میر حسین موسوی در زمان نخست وزیریش سنگ تمام گذاشت. در دوران بین سالها ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۴ هرگونه تجمع کاگری در اول می بشدید ترین وجهه ممنوع شد تا اینکه در ۱۳۹۴ اتحادیه و شوراهای کاگری مراسم اول می را تدارک دیدیند که خانه کاگر رژیم برای به حاشیه راندن این حرکتها تجمع میدان آزادی را بوجود آور و اعلام کرد هیچ تجمعی بون مجوز حق ندارد راهپیمایی کند.
اما از دی ماه ۱۳۹۶ خورشیدی اوضاع جامعه در یک مرحله جدی تری برای سرنگونی رژیم اسلامی خیز بر داشته است. در سال ۱۳۹۶ بیش از پنج هزار اعتراض کارگری و اجتماعی در ایران ثبت شده است یعنی در یک روز در ایران در کمترین حالت بطور نسبی هر روز ۱۶ تجمع و اعتراض بزرگ برگزار شده است. بنا براین جامعه ایران در دیماه ۹۶ در تب و تاب یک تغییر جدی بود اعتراضات و اعتصابات کارگران فولاد، نیشکر هفت تپه، کارگران عسلویه ، کارگران و کشاورزان منطقه اصفهان و اردستان و شهر های ویس و ملاثانی، اعتراضات بزرگ و کوچکی در سراسر ایران. تعطیل بازار در اکثر شهر های کردستان. اعتراضات کارگران قراردادی و صدها اعتراض دیگر کارگری بعلاو اعتراضات اجتماعی و خواست برابری در جامعه میرفت تا حاکمیت فاسد رژیم اسلامی را بزیر بکشد که به وحشیانه ترین شیوه سرکوب شد بدلیل نبود تشکل سراسری و اتحاد طبقاتی در جامعه، اما این اعتراضات سرکوب شد ولی در آبان ماه ۱۳۹۸ در بیش از صد شهر ایران در مقابل نیروهای فاشیسم اسلامی به خیابانها ریختند با خواست نان کار آزادی خواستهای خودرا در مقابل رژیم مطرح کردند. باز مبارزات بشدت سرکوب و بیش از ۱۵۰۰ نفر در خیابانها کشته شدند و صدها مبارز دیگر را در زندانها اعدام یا آنها را زیر شکنجه نابود کردند.
در فضای امروز با وجود این پاندمی جهانی رژیم فشارش را بر مردم و کل جامعه افزون کرده . آری اول می امسال گذشته از مشکلات قبلی جامعه مسله پاندمی اخیر هم زندگی ملیونها کارگر و زحمت کش را تهدید میکند.
دنیا و سرنوشت میلیاردها انسان در دنیا اکنون در خطر است و سرمایه داری در قدر قدرتمند ترین وقتش عاجزانه در مقابل این وضعیت و پاندمی بزانو در آمده . برای رهایی از این وضعیت در ماه می امسال باید لزوم بیشتر اتحاد سراسری طبقه کارگر جهانی را خواستار شد.برای رهایی از این وضعیت باید تاکید محکمتری بر همسرنوشتی و هم پشتی طبقاتی طبقه کارگر جهانی گذاشت.
اول می باید با تمام توان صدای اعتراض و حق طلبی کارگران و مردم آزاده در ایران را بگوش جهانیان رساند

گرامیداشت اول مه! در فرصت باقیمانده چه باید کرد؟

کمتر از یک هفته به گرامیداشت اول مه فرصت باقی است. لازمست تحرک و جنب و جوش لازم برای تدارک گرامیداشت شایسته روز جهانی کارگر را سرعت بخشیم. متاسفانه ویروس نکبتی کرونا بر همه ابعاد زندگی و سوخت و ساز جامعه تاثیر گذاشته است. اما نباید به این اوضاع تمکین کرد و با خلاقیت و ابتکار منطبق با اوضاع امسال، لازمست روز اول مه را با برجستگی شایسته به میان جامعه برد. ما متوجه ایم که امسال اجتماعات و رژه کارگری مظهر قدرت و اراده طبقه کارگر را نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای دیگر هم نمیشود، برگزار کرد. این لطمه و محدودیت بزرگ تحمیلی بر گرامیداشت برجسته اول مه است، اما تاکید داریم، این پدیده موقت و تحمیلی امسال، نباید اول مه را از ما بگیرد.نباید گذاشت اقدامات دیگر در تدارک اول مه فریز شود. در نتیجه فعالین کمونیست و رهبران و فعالین رادیکال و پیشرو کارگری و اجتماعی و جریانات کمونیست باید آستینها را  بالا بزنیم، در این اوضاع پیچیده و پر از محدودیت، با ابتکارات و خلاقیت روز جهانی کارگر را با برجستگی گرامی بداریم.  در این راستا امیدوارم شبکه ای از فعالین کارگری و اجتماعی معتبر و شناخته شده فرا کارخانه ای و حتی شهری مشابه هیئت ها و کمیته های تدارک اول مه سالهای قبل در فرصت باقی مانده اقدامات لازم در سطح جامعه جاری کنند. واقعیت اینست رهبران و فعالین کارگری بخشهای مختلف جنبش کارگری با هم آشنا هستند. از فعالین نیشکر هفت و فولاد تا هپکو و آذرآب و بافق و پتروشیمی ها و پارس جنوبی، از فعالین این و یا آن نهاد کارگری مستقل میتوانند شبکه وسیع نتی نهاد تدارک اول مه امسال را سازمان دهند و همفکری و تبادل نظر و نهایتا تصمیم گیری را به سرانجام برسانند. از جمله ابتکارات قابل اجرایی را در دستور بگذارند. ما به سهم خود بر اقدامات زیر تاکید جدی داریم:

الف- تدوین قطعنامه سراسری کارگری به مناسبت اول مه درهمین چند روز باقیمانده لازمست  به نتیجه برسد و حتی قبل از روز اول مه انتشار یابد. چنین سندی میتواند محور همبستگی و اتحاد سراسری جنبش کارگری در اول مه امسال باشد.

ب- رهبران و فعالین و آژیتاتورهای کارگری با استفاده از مدیای اجتماعی سخنرانی و میزگرد و آژیتاسیون در معرفی اول مه، در نقد و تعرض به سرمایه داری که اکنون ماهیت ضد انسانی آن زبانزد خاص و عام است در همین مدت و در روز اول مه سازمان دهند. سیاست کارگری در قبال اوضاع کنونی و خواستهای فوری کارگران را طرح کنند.

ج-  از هم اکنون و به ویژه در روز اول مه میتوان چهره شهرها را با نصب بنر و تراکت و شعار نویسی به صحنه معرفی روز کارگر تبدیل کرد. میتوان ورود و خروج شهرها، میادین اصلی و محلهای شناخته شده اجتماع و عبور مردم، پارکها  و تفریحگاهها را با بنرهای بزرگ "زنده باد اول مه، روز جهانی کارگر" و تراکتهای مناسب این روز آذین بندی کرد. با سازماندهی تیمهای دو سه نفره و با رعایت  همه استاندارهای پزشکی و سلامتی مقابله با خطر کرونا اینکارها را میشود، سازمان داد.

د- در مناسبت اول مه همکاری با نهادهای همیاری مردمی مقابله با ویروس کرونا در سطح محلات و شهرها را میتوان سازمان داد. نهادها و کمیته های همیاری با گستردگی در سطح شهرها شکل گرفته است. فعالین کارگری خود نقش مهمی در سازماندهی این حرکت داشته اند، و به همین دلیل میتوانند، در مناسبت اول مه به طور برجسته و عملی تری یاری رسانی مردمی و حمایت از این نهادها را سازمان دهند. همه ببینند درروز جهانی کارگر ابعاد همیاری کارگری و مردمی به خانواده های کارگری و مردم بی بضاعت بسیار برجسته و گسترده بوده است.

آنچه در اول مه امسال باید طرح کنیم!

بالاتر اشاره شد، ادعانامه کارگری در فرمت قطعنامه و یا بیانیه قاعدتا توقعات و انتظارات جنبش کارگری را به روشنی مطرح میکند. امسال چنین ادعانامه ای بیش از هر دوره ای میتواند زبان رسای طبقه کارگر علیه نظم وارونه سرمایه داری باشد. بروز جهانی ماهیت ضد انسانی کاپیتالیسم در فاجعه کرونا فرصتی است که ادعانامه کارگری دست به ریشه ببرد و ترجیح سود پرستی این سیستم بر انسانیت را مستدل و با زبان آتشین و تعرضی بیان کند. امکان پذیری نظم آزاد و برابر سوسیالیستی و تضمین رفاه و سعادت برای بشریت را مستدل کند.

در شرایط مشخص کنونی جامعه ایران باید بر تامین فوری و بی اما و اگر معیشت همه شهروندان، بر تقابل با فقر و بیکاری پافشاری کرد. اولتیماتیوم جدی علیه اخراج و بیکارسازی را به دولت و کارفرمایان اعلام کرد. برای مقابله موثر با شیوع ویروس کرونا بر تعطیلی کار با پرداخت کامل حقوق تاکید کنیم. بازگشت به کار (منهای کارهای اورژانس و حیاتی تعطیل ناپذیر ) را توسط دولت سرمایه اسلامی محکوم و مردود اعلام کرد. باید اعلام کرد مناطق ، شهرها و امکان مخاطره آمیز قرنطینه شود. امکانات معیشتی و بهداشتی شهروندان مناطق قرنطینه شده، توسط دولت باید تامین شود.

در یک محور مهم ادعانامه کارگری امسال هم باید اعلام کنیم،  مقرری تعیین شده و چند بار زیر خط فقر تحت نام "حداقل دستمزد " از جانب کارگران  و خانواده های کارگری محکوم و مردود است. صف همبسته کارگری علیه دستمزد زیر خط فقرو علیه فقر و بیکاری بر اتحاد و همبستگی سراسری پافشاری میکند.  

واضح است در اول مه بر همبستگی انترناسیونالیستی طبقه کارگر جهانی تاکیدمان را باید بگذاریم. سیاست و اقدامات تفرقه افکنانه و نژادپرستانه و ضد انسانی دولت و کارفرمایان در برخورد به کارگران مهاجر افغانستانی و غیره از جمله اخراج و ندادن هیچ امکانی به آنها و عدم پذیرش در بیمارستانها را قویا محکوم کنیم.  

و بالاخره با پزشکان و پرستاران و کارکنان در کادر درمان، با کارگران بخش خدمات، به کارگران آمبولانسها و حمل و نقل، به کارگران مراکز تولید مواد غذائی و بهداشتی که در صف اول نجات دهندگان جامعه جهانی‌اند، درود بفرستیم. در بحران کرونا نیز این انسان دوستان و کارگرانند که ناجیان جهان هستند نه دولتها و سرمایه داران ضدانسان. این روزهای سخت خطر ویروس کرونا را پشت سر میگذاریم، خشم قدیم و جدید فروخته مان علیه نظم سراپا ضد انسانی سرمایه را به جنبش قدرتمند، خودآگاه و سازمانیافته واژگون کننده نظم کاپیتالیستی تبدیل میکنیم. با اتکا به قدرت فعاله و خلاقه طبقه کارگر نظام سیاسی مبشر آزادی و برابری و رفاه و سعادت انسانها، جمهوری سوسیالیستی را بنیاد می نهیم.

***

April 26, 2020

کرونا هراسی واقعی یا ساختگی، پاندمی یا بحران اقتصادی

  • کرونا هراسی واقعی یا ساختگی، پاندمی یا بحران اقتصادی

کرونا چیست و اینهمه هراس از چیست؟

 

ویروس کرونا، عکس‌العملها به وجود این ویروس و عواقب اجتماعی اقتصادی آن از بسیاری جهات حائز اهمیت است. اولین سؤال این است که چرا این ویروس با عکس‌العمل چنان هیستریکی روبرو شد؟ بگذارید به جای دادن فرمان ذهنمان به میدیای جریان اصلی، معقول بودن این سؤال بالا را بررسی کنیم.

از ابتدای سال میلادی اخیر تا همین لحظه که من این سطور را می‌نویسم بیش از 18 میلیون و 570  هزار آدم مرده‌اند. 265972  نفر از آلودگی آب آشامیدنی، 309807 نفر بر اثر مالاریا، 153666  نفر بر اثر آنفولانزای معمولی…197342  نفر بر اثر کرونا.

تاکنون طبق آمارهای رسمی 2832454  به کرونا مبتلا شده‌اند اگر تنها همین اعداد رسمی را مبنا قرار بدهیم درصدمرگ و میر براثر کرونا 6 درصد است. اما این واقعیت را باید دانست که طبق گزارشات متعدد تعداد مبتلایان بسیار بیشتر است.

حال بگذارید فرض را بر این بگذاریم که این آمار کامل و بدون نقص است. با این حساب درصد نسبتاً بالایی است. این اما هنوز معقولیت سؤال مطرح شده در بالا را باطل نمی‌کند.

در  15 فوریه 2020 که تعداد مبتلایان 69179 نفر بود درصد مرگ و میر تنها 2 درصد بود، یعنی از آنفولانزای معمولی بسیار پایین تر، اما با این وجود تقریبا کلیه کشورها پانیک کردند. دولت و مقامات چین ،و البته نه مردم چین، از همان ابتدا بدون اینکه انتشار این ویروس شباهتی به یک فاجعه داشته باشد بسیار هیستریک و  وحشت زده به مثابه یک فاجعه به آن برخورد کردند.

دلایل این را شاید با مرور این واقعیات بتوان فهمید.

ژانویه 2017 بیماریی که (swine acute diarrhoea syndrome)  نام گرفت در میان خوکها در چین انتشار یافت، 24693 خوک بر اثر این بیماری تلف شدند. منشاء بیماری ویروس کرونا بود و از همان نوع خفاش که منشاء اولیه کووید-19 است به خوکها سرایت کرده بود.

 در آپریل 2018 بروفسور (Peng zhou) از موسسه ویروس شناسی ووهان در نشریه Nature     در مورد این ویروس مقاله‌ای نوشته که در آن اشاره می‌کند به سرمایه‌گذاری آمریکا در موسسه ای که ایشان کار می‌کند برای همین پروژه، یعنی تحقیق بر روی ویروس کرونا(1). این سرمایه‌گذاری به طور مشخص از طرف موسسه ملی بیماریهای میکروبی آمریکا صورت گرفته. این البته تنها پروژه‌ای از این دست نبوده، همین موسسه جهت تحقیق بر ویروس سارس هم از آمریکا مبالغ هنگفتی دریافت کرده است.

در واقع زمانی که در  2017 چینی‌ها اعلام کردند که منبع بزرگی از انواع ویروسها را در غاری دورافتاده پیدا کرده‌اند(3). بنابر گزارش ( Mail on sunady) آمریکا 3،7 میلیون دلار بر روی پروژه خفاشها سرمایه‌گذاری کرد.(4)

علت اینکه چرا آمریکا در ووهان چین بر روی این پروژه سرمایه‌گذاری کرده و خود راسا به تحقیق نپرداخته، در محدودیتهای قانونی است که دولت باراک اوباما در 2014 برای تحقیق در مورد بیماریهای واگیر دار وضع کرد. اوباما در 2014 پروژه‌های "Gain-of-function" را ترمز کرد. پروژه‌های که مشخصا برای تحریک ویروسها به منظور قوی کردن ویروسها به نحوی که هم قدرت شیوعشان بالا برود هم خطرناکتر شوند(5).

اصلی‌ترین دلایل باراک اوباما برای محدود کردن این پروژ‌ه‌ها اتفاقاتی بود که بر اثر سهل انگاری رخ دادند. برای نمونه  آخرین مورد در جولای 2014 شش عدد لوله آزمایشگاهی حاوی ویروسهای بسیار خطرناک و تحریک شده variola در یخچالی معمولی در موسسه‌ای تحقیقی در ایالت مریلاند آمریکا  پیدا شد. (6) این تنها یکی از مواردی بود که ظاهرا به موقع از رخ‌دادن فاجعه جلوگیری شد.

دلایل ارائه شده برای وجود چنین پروژ‌ه‌هایی به ظاهر شناخت بیشتر این ویروسها است، تا در صورت شیوع احتمالی آنها بهتر بشود با آن روبرو شد. بی‌پایگی این ادعا را قبلا متخصصین بیولوژی و ویروس‌شناسی به کرات متذکر شده‌اند مضافا اینکه وضعیت کنونی پاندمی کرونا نشان می دهد که در تمام این سالها سرسوزنی برای رویارویی با این سناریو آماده نشده‌اند.  

    

بعد از محدود کردن و بستن این پروژ‌ه‌ها همکاریهای موسسات و نهادهای آمریکایی با موسسات همنوع، علی‌الخصوص موسسات چینی بالا گرفت به عنوان مثال در نوامبر 2015 دانشگاه نورت کارولینای آمریکا در همکاری با موسسه ویروس شناسی ووهان اولین ویروس کرونای کاملا ساخت انسان را تولید کردند. نقد پروفسور Richard Ebright متخصص بیولوژی در مورد این پروژه را می‌توانید اینجا بخوانید (7) نقدی که بعد از شیوع بیماری کرونا در 2020 به کرات به عنوان شاهدی بر این مدعا به کار برده شد که ویروس شایع شده کنونی ساخت انسان است. چیزی که نشریه nature آن را باطل می‌داند.

بسیاری تویتهای اوایل و اواسط آپریل دونالد ترامپ که در آنها دولت چین را به طرز گنگ و ناروشنی در شیوع ویروس کرونا مقصر اعلام می‌کرد، از سر نادانی، ناسیونالیسم یا نهایتا تبلیغات بی پایه علیه چین می‌پنداشتند. اما به نظر می‌رسد ترامپ اطلاعات دقیقی داشت و بیان نمی‌کرد و هنوز هم نمی‌کند.

با این مرور کوتاه شاید هراس و وحشت دولت چین و آمریکا بیشتر معنی بدهد. هراسی که اگر هم به دول دیگر مستقیما سرایت نکرده باشد. مائده آسمانی شد برای کل سیستم کاپیتالیسم.

 

حتی اگر کاملا قبول کنیم این ویروس از آزمایشگاه درز نکرده اما هراس دولت چین و همه آنهایی که در این پروژه‌ها دست داشتند یا حداقل از چندو چون آن مطلع بودند، کاملا قابل فهم است.

این حضرات  در صدد تحریک و ارتقای این ویروس به یک هیولای خطرناک بوده‌اند، قابل فهم است زمانی که می‌شنوند هیولا در بیرون آزمایشگاه روئیت شده، دچار هراس و وحشت شوند.

 چه کسی می‌داند این همان ویروس بی گناهی است که 1در میلیون ممکن بود زمانی از خفاش به انسان سرایت کند، یا سلاح بیولوژیکی که آنها در حال ساختش هستند؟ ویروس اوراق هویتی‌اش را به کسی ارائه نکرده بود.

 

مشاهدات بالا دو نکته را آشکار می‌کند:

الف)  همانطور که بالاتر اشاره کردم خطرناک بودن این پروژه‌ها و بی‌ربط بودنشان به بالابردن توان رویارویی با اپیدمی‌های احتمالی بیش از پیش ثابت شد.

 کرونا ویروس ناشناخته‌ای نبود، ازسال 2017 این متخصصان بر روی آن کار می‌کنند، ورژنهای مختلف از آن ساخته‌اند، به درجات مختلف تحریک کرده‌اند وحتی کپی کاملا آن را نیز ساخته‌اند اما همانطور که می‌بینیم  حتی کشورهای دست‌اندکار این پروژه هیچ درجه آمادگی برای رویارویی با آن را نداشتند.در این پروژه‌ها تنها خود سلاح مورد توجه است، اگر بخشی از پروژه ساخت سپر در برابر این سلاح باشد ساخت سپر برای کل افراد جامعه نیست.

 

ب) کافی است ویروس دستکاری شده را حال به هر میزان و هرجای دنیا به کار برد، دیگر نمی‌توان مطمئن بود که قابل کنترل خواهد بود. این را همه ویروس شناسان اذعان می‌کنند که موتاسیون و تغییر حالت دادن در ویروسهای تحریک‌شده و تقویت شده بالاتر و پیچیده‌تر است. کافی است هیولا را در نقطه‌ای به جان مردمی بیاندازند، اولا به سرعت به همه‌جا سرایت می‌کند دوما به همان سرعت تغییر می‌یابد و قابل بازشناسی نخواهد بود.

 

کرونا، بلا یا مائده آسمانی

برخوردهای بعدی و ادامه سیاستهای ظاهرا پانیک زده همه دول دنیا علی‌الخصوص دول غربی تنها حاکی از این است که یا این دولت مداران  از قضیه احتمال درز ویروس از آزمایشگاه خبر دارند و شک دارند که ویروس شایع شده همان ورژن طبیعی و دستکاری نشده آن باشد یا اینکه به سرعت متوجه شدند که یک پاندمی و هراسی همه‌گیر از این پاندمی می‌تواند چه نعمتی برای این سیستم باشد.

اما چرا نعمت؟ به این دلیل ساده که کاپیتالیسم در یک بحران اقتصادی بسیار جدی به سر می‌برد. بحرانی که از اوایل 2019 به آرامی خود را نشان داد، به مراتب عمیق تر از بحران 2008 است. وجود بحران را بسیاری از اقتصاددانان اذعان کرده‌اند.

بگذریم از اینکه این روزها مد شده که به جای بحران اقتصادی واژه بی‌معنی بحران مالی را بکار می‌برند. قصد من اینجا پرداختن به واقعیت و ماهیت بحرانهای اقتصادی کاپیتالیستی نیست، اما شاید لازم باشد بگویم که بحران در هر بخش سرمایه نمودی است از بحران در بخش تولیدی، در بهم خوردن بالانس ترکیب ارگانیک سرمایه. برای بهتر فهمیدن این بحث می‌توان به مقاله با ارزش "دولت و بحران سرمایه‌داری" از دیوید یافی (8) مراجعه کرد.

 

بحران کنونی کاپیتالیستی که زیر سایه ویروس کرونا کاملا از مرکز توجه خارج شده، نمودهای خود را در اوایل 2019 نشان داد. این بحران را بسیاری  از 2018 پیش بینی کرده‌بودند.(9)، (10)، (11)، (12)،(13) تنها نمونه‌هایی از آنهاست.

 

در نتیجه بحران 2008 تنها در آمریکا تا اواسط 2009 تعداد 7،5 میلیون نفر به بیکاران اضافه شد روندی که بعدها هم ادامه داشت. بانک فدرال سانفرانسیسکو در 2018 یعنی 10 سال بعد از این بحران اظهار می دارد که میانگین تولید ناخالص داخلی سالیانه در 10 سال گذشته 7 درصد بالاتر از الان می‌بود اگر بحران 2008 نبود. میانگین رشد اشتغال هنوز 3،9 درصد پایین‌تر از آن چیزی که می‌بایست می‌بود.

تاثیر بلافصل این وضعیت در سیاست و جامعه جنبش 99 درصدی در سال 2011 بود.

آهنگ رشد اشتغال در کشورهای G20 قبل از نمود بحران 1،9 درصد بود و تنها در نیمه اول 2009  به 1،2 پایین‌تر از صفر تقلیل یافت. یعنی تنها در یک سال و نیم 3،1 درصد کاهش. در عرض سال 2009 تعداد 6،2 میلیون نفر در کل کشورهای عضو اتحادیه اروپا بیکار شدند و درصد بیکاری در کل اروپا در آغاز سال 2010 به بیش از 9 درصد رسید.(14)

در بحران 2008 دولتها میلیاردها دلار \ یورو به بانکها و بخشهای بزرگ صنعتی تزریق کردند، یک دهه اقتصاد ریاضتی شدیدی به طبقه کارگر در همه دنیا تحمیل کردند و این البته با عکس‌العملهای مختلف در نقاط مختلف دنیا روبرو شد.

پیامدهای اجتماعی و سیاسی بحران 2008 برای سیستم موجود سنگین‌تر از این بود که به راحتی بتوانند از کنارش بگذرند. از جنبش 99درصدی تا رشد کوتاه مدت چپ در یونان و اسپانیا و جاهای دیگر، بهار عربی و اعتراضات پراکنده دیگر در گوشه و کنار دنیا...  

برای همه عیان بود که در حالی که هنوز به مردم تحمیل می‌کنند که کمربندها را سفت‌تر ببندند تا خسارات‌شان ناشی از بحران 2008  جبران شود، رخ‌داد بحرانی دیگر با ابعادی بسیار بزرگتر با عکس‌العمل‌های بزرگتری نیز روبرو خواهد شد.

 من اینجا قصد ندارم به بررسی سناریوهای مختلف از عکس‌العمل جامعه به بحران بپردازم. آیا یک بحران اقتصادی دیگر می‌تواند با اعتراضات رادیکال و پیشرو طبقه کارگر روبرو شود  یا به فاشیسمی ماجراجو و لجام گسیخته  زمینه‌رشد می‌دهد. بررسی اینها مستلزم بحثی مستقل و  همه جانبه در این زمینه است.

اینجا تنها می‌خواهم  نتیجه بگیرم که با لولوی کرونا میلیاردها به بانکها و سرمایه‌های بزرگ از کیسه مالیات مردم پرداختند، صدها هزار نفر تا همین اکنون بیکار شده‌اند، سالها بیکار سازی و ریاضت اقتصادی به مردم تحمیل خواهند کرد، بدون اینکه هراسی از عکس‌العمل سازمان یافته داشته باشند.

 آیا از این به بعد به قول یکی از دوستان باید انتظار داشت سالانه اتحادیه‌های کارگری از کارفرماها بپرسند " چند درصد دستمزد را پایین بیاوریم تا یک کرونای دیگر ظهور نکند؟" .

 نتیجتا باید بگویم حتی اگر دولت‌مداران، خصوصا دول غربی هراسی از درز کردن کرونای تحریک شده به بیرون نداشتند، از عکس العمل طبقه کارگر به سیاستهای اقتصادی کنونی‌شان و سالهای بعد هراسی فوق‌العاده دارند. و چه بهانه‌ای بهتر از یک پاندمی، هم برای منع همبستگی و ابراز وجود متشکل و متحد مردم هم برای رفع ورجوع امورات سرمایه‌های بزرگ و هم برای تحمیل فشار هر بیشتر به طبقه کارگر.

                

حامدخاکی

26 آپریل 2020

 

 

 

منابع:

 



 

آخرین دفاع آلبرت پارسونز، از جان باختگان جنبش اول ماه مه

آخرین دفاع آلبرت پارسونز، از جان باختگان جنبش اول ماه مه

چنان که می دانیم، در پی جنبش طبقۀ کارگر آمریکا برای 8 ساعت کار در روز،  که با تظاهرات کارگران شیکاگو در اول ماه مه 1886 ابعاد گسترده ای به خود گرفت، روز چهارم مه از درون تجمع کارگران در میدان «هی مارکتِ» شهر شیکاگو بمبی به طرف پلیس پرتاب شد و چند تن از افراد پلیس کشته شدند. سال ها بعد معلوم شد که کارگران هیچ نقشی در این بمب اندازی نداشته اند و در واقع پرتاب بمب به سوی پلیس توطئۀ خودِ پلیس برای سرکوب جنبش کارگران بوده است. این جنبش سرکوب شد و در جریان آن شمار زیادی از کارگران کشته و تعدادی نیز بازداشت شدند، که از آن میان 8 تن  از رهبران این جنبش در تابستان و پائیزِ سال بعد به محاکمه کشیده شدند. قاضی «گری»، رئیس بیدادگاهی که این کارگران را محاکمه کرد، یکی از آنان را به 15 سال زندان و بقیه را به اعدام محکوم کرد. از اعدامیان، دو تن تقاضای عفو کردند، که  پذیرفته شد و محکومیت شان به حبس ابد تقلیل یافت، یکی دیگر خود را در زندان کشت و 4 تن دیگر در نوامبر 1887 به دار کشیده شدند. ازاین 4 تن یکی آلبرت پارسونز بود، که در اینجا به مناسبت اول ماه مه امسال (2020) آخرین دفاع او را به شرحی که در کتاب «مرگ در هی مارکت»1 آمده  بازگو می کنم.

 

روز 8 اکتبر [1887] رو به پایان بود که نوبت آخرین دفاع به آلبرت پارسونز رسید. او پیش از آن سخنرانی های فراوانی کرده بود – در تجمع های بردگان آزادشده در کشتزارهای تکزاس و در گردهمایی های بزرگ کارگران در میدان های شلوغ شیکاگو – اما اکنون باید در دادگاه و برای هزاران نفر از همشهریانش و شمار زیادی  خبرنگار سخن می گفت. او می خواست سخنانی را به زبان آورد که مخاطبانش نه تنها نسل آن روز بلکه نسل های آینده باشند، سخنانی که ممکن بود جان او را نجات ندهد اما صدایش را برای نسل های آیندۀ طبقۀ کارگر به یادگار می گذاشت.

پارسونز، که زندان او را نحیف و رنگ پریده کرده بود، با کت و شلواری به رنگ مشکی و کراواتی هماهنگ با رنگ لباسش و گل سرخی بر یقۀ کتش، برای آخرین دفاع  به پا خاست. پوشه ای پُر از کاغذ روی میز مقابلش گذاشت و با صدایی بلند و رسا صحبت خود را آغاز کرد. نخست، از رئیس دادگاه درخواست اعادۀ دادرسی کرد:

«عالی جناب، اگر یک ویژگی وجود داشته باشد که محاکمۀ کنونی را شاخص کرده باشد آن ویژگی هیجان و حرارت و خشم و خشونتی است که از همان روز نخست بر این پرونده حاکم شد ... شما از من می پرسید چرا نمی خواهم حکم اعدام در مورد من اجرا شود. می پرسید چرا باید فرصت محاکمۀ جدیدی به من داده شود که بتوانم بی گناهی خود را ثابت کنم و اجرای عدالت را از دادگاه درخواست کنم. عالی جناب، من به پرسش شما پاسخ می دهم : حکمی که شما صادر کرده اید حکمی است هیجانی، واقعه را به گونه ای هیجانی یک کلاغ چهل کلاغ کرده، و از دل هیجان سازمان یافتۀ شهر شیکاگو بیرون آمده است. به همین دلیل است که از شما می خواهم حکم اعدام را معلق کنید و دادگاه جدیدی در فضایی آرام برگزار کنید».

پارسونز سپس لحن صدایش را تغییر داد، فرجام خواهی را کنار گذاشت و به محکومیت و تقبیح حکم دادگاه پرداخت. او نخست به کسانی حمله کرد که ادعا می کردند نمایندۀ افکارعمومی هستند، «قلم به مزدان رذل و رسوا و دروغگویان جیره خوار سرمایه داری که مطبوعات را به انحصار خود درآورده اند». او خطاب به قاضی «گری» (Gary) گفت «این دادگاه را مشتی اراذل و اوباش برپا کرده و کیفرخواست آن را مشتی اراذل و اوباش صادر کرده اند ... اراذل و اوباشی سازمان یافته و قدرتمند». در این لحظه، پارسونز سخنی را به زبان آورد که کسانی که بعدها با خشم از این محاکمه یاد خواهند کرد بارها و بارها آن را نقل خواهند کرد: «اکنون، عالی جناب، من اعلام می کنم که اعدام ما، چنان چه اوضاع به همین منوال پیش رود، چیزی جز ارتکاب قتل از سوی دستگاه قضایی نخواهد بود.» او تا آخر وقتِ دادگاه به سخنان خود ادامه داد و همین که عصر فرارسید و چراغ های گازی روشن شدند به قاضی روی کرد و به آرامی گفت: «عالی جناب، اگر اجازه بدهید، ادامۀ سخنانم را به فردا صبح موکول کنم.»

10 صبح روزِ بعد، پارسونز، که سرِ حال و آرام به نظر می رسید، گفتار خود را ادامه داد. او بقیۀ روز را به سخنرانی پرداخت. نخست سخنانی را با لحنی نرم و پوزش طلبانه بیان کرد: «خب، شاید من دیروز حرف های احمقانه ای را به زبان آورده باشم. اما کیست که احمقانه سخن نگفته باشد؟» او توضیح داد که مصائب زندگی کارگران و سرکوبگری پلیس و شبه نظامیان باعث شده که او احساس ترحم و تحقیر کند و، از همین رو، حرف هایی را به زبان آورده که اگر در آرامش به سر می بُرد بی تردید به زبان نمی آورد. با این همه، سخنان تندش به این معنا نیست که او آدمکش است. «دادستان مرا دینامیت انداز می نامد. چرا؟ آیا من به سوی کسی دینامیت انداخته ام؟ نه. آیا اصلاً من دینامیت داشته ام؟ نه. پس چرا دادستان مرا دینامیت انداز می نامد؟ فقط برای آن که به کارگران گفته ام دینامیت نیز، چون باروت، قدرت اجتماعی انسان ها را برابر می کند.»

در اینجا سخنان پارسونز بازهم لحن تندی به خود گرفت. عذرخواهی را کنار گذاشت و گفت: «پس امروز دینامیت همچون عامل رهایی انسان و نوع انسان از سلطه عمل می کند.» قاضی «گری» با شنیدن این سخنان آشکارا بی تابی خود را نشان داد، اما پارسونز همچنان به صحبت خود ادامه داد: «صبر داشته باشید تا توضیح دهم. دینامیت توزیع کنندۀ قدرت است. دموکرات است؛ همه را با یکدیگر برابر می کند.» سخنران، که با سخنان خود بسیاری از حضار را کلافه کرده بود، سپس به مسئلۀ حق آزادی بیان پرداخت. « اکنون به خاطرهمین گفته ها و بیان هاست که دادستان می خواهد مرا به زور به پای چوبۀ دار ببرد و خفه کند. اما آیا واقعاً کسی که چنین دیدگاهی داشته باشد و حتا از سر خشم آن را بیان کند دینامیت انداز است؟»

پارسونز تا نزدیکی های ظهر سخنان خود را ادامه داد، اما لحنش کمتر تحریک کننده بود و او بیشتر در مقام یک کارگر آگاه و مطلع سخن گفت. در مقام یک تاریخ دان از پیدایش و رشد جنبش کارگری و تاریخ اخراج های خونین کارگران و قتل عام های آنان سخن گفت و به ویژه از «سازمان پینکرتن»2 نام برد، «ارتش خصوصی» کارفرمایان که مزدوران جیره خوار را برای ترور کارگران و سرکوب اعتراض های آنان به کار می گرفت. به عنوان یک فیلسوف سیاسی سوسیالیسم را تعریف کرد و توضیح داد که سوسیالیسم اکنون در دو شکل وجود دارد – آنارشیسم، که خواهان جامعه ای برابری طلب است که در آن از اقتدار کنترل کنندۀ انسان خبری نیست، و سوسیالیسم دولتی، که به معنای کنترل تمام چیزها از سوی دولت است. در مقام یک اقتصاددان به بررسی مسئلۀ مزد پرداخت و از جنبش اصلاحیِ هشت ساعت کار روزانه و رابطۀ کار و سرمایه سخن گفت. و سرانجام به عنوان یک روزنامه نگار، با استناد به صحبت های هریسون، شهردار شیکاگو، از «حقایق واقعی تراژدی هی مارکت» پرده برداشت. شهردار شیکاگو گفته بود تجمع کارگران در میدان هی مارکت مسالمت آمیز بوده و هیچ یک از سخنرانانِ این تجمع، کارگران را تحریک نکرده است.

پارسونز حتا در نقش دادستان هم ظاهر شد و با برگرداندن حملۀ نمایندگان دولت به سوی خودِ آنها گفت آنانند که حقوق مدافعان آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی تجمع و آزادی دفاع از خود را پایمال کرده اند. او، در حالی که با انگشت نوشتۀ دادستان را نشان می داد، ادعا کرد که بمب اندازی «کار برنامه ریزی شدۀ انحصارگران قدرت و ثروت بوده – اقدام همان کسانی که اکنون ما را به این عمل متهم می کنند»، و تأکید کرد که متهمان قربانیان واقعی این اقدام شده اند، قربانیان توطئه چینی میلیونرهای شیکاگو برای محروم کردن متهمان از زندگی  و آزادی شان.

با سپری شدن روز، حضار دادگاه دیگر قرار خود را از دست داده بودند. قاضی «گری» نیز بیش از پیش برآشفته شده بود و عصبانیت خود را با نگاه ها و حرکات خشم آلودش نشان می داد. اما سخنان آلبرت پارسونز هنوز تمام نشده بود. او حتا به عنوان دانشمند برای هیئت منصفه کلاس درس گذاشت و از جمله دربارۀ شیمیِ دینامیت سخن گفت. اعلام کرد که آنچه در روز 4 مه به سوی پلیس پرتاب شده دینامیت نبوده، بلکه «همان چیزی بوده که در جنگ داخلی آن را بمب صوتی می نامیدند و از باروت و نیتروگلیسیرین درست می شده است.» دلیل پارسونز برای این ادعا گواهی جراحانی بود که زخم پلیس های مجروح را بسی کم خطرتر از زخم ناشی از انفجار دینامیت توصیف کرده بودند. اگر دینامیت بود، آنها «تکه تکه می شدند طوری که جسدشان اصلاً قابل شناسایی نبود».

سپس، پارسونز ناگهان موضوع صحبت را عوض کرد و خود را شهروند آمریکا معرفی کرد، شهروندی که اجدادش در «بانکر هیل» (Bunker Hill) و «وَلی فورج» (Valley Forge) جنگیده اند. پارسونز گفت او و اُسکار نیب [از بازداشت شدگان ماه مه که به 15 سال زندان محکوم شد] تنها مدافعانی هستند که «این خوش اقبالی یا بداقبالی – بسته به دیدگاهی که ممکن است دراین باره داشته باشیم – را داشته ایم که در کشور آمریکا به دنیا آمده ایم». سایر رفقای او به خارجی بودن متهم شده بودند، «گویی به دنیا آمدن در کشوری غیر از آمریکا جرم است». سخنران سپس از صمیم قلب اعلام کرد که «انترناسیونالیست» است، کسی که میهن دوستی اش از «مرزهای یک کشور واحد فراتر می رود». او، با گشودن دست هایش طوری که انگار می خواهد جهان را در آغوش بگیرد، اعلام کرد: «میهن من، جهان است و هم میهنانم، نوع بشر».

حدود ساعت یک بعد از ظهر، پارسونز، که آشکارا خسته به نظر می رسید، با این توضیح که حبس در سلول تاریک و محرومیت از ورزش در فضای باز او را از نظر جسمی ضعیف کرده است، از قاضی خواست که اجازۀ تنفسی کوتاه برای خوردن ناهار به او بدهد. قاضی «گری» سخنان پارسونز را قطع و درخواست او را برای تنفس رد کرد. سخنران، که اکنون به خشم آمده بود، به قاضی روی کرد و با صدایی زیر اما قاطع بر سر او داد کشید و گفت: «شما مرا در اینجا با حکم خود میخکوب کرده اید، زیرا من از اقتدار در هرشکل آن متنفرم. شما مرا به اعدامی شرم آور محکوم کرده اید، زیرا من دشمن رُک و راست هرگونه اجبار، هرگونه تبعیض، هرگونه زور، و هرگونه اقتدار هستم». او به این ترتیب به پایان دفاعش نزدیک می شد. خطاب به تمام مقامات حکومت از آنها پرسید: «شما فکر می کنید مردم کورند، خوابند، بی تفاوت اند؟ اگر چنین می اندیشید، خود را فریب می دهید. من به عنوان فردی از این مردم و از طرف آنها به شما می گویم تمام حرف ها و اعمال شما ... در اذهان مردم ثبت می شود. مردم در بارۀ شما داوری می کنند. مردم از قدرت شما، از قدرتی که دزدیده اید، آگاهی دارند. من، به سان یک کارگر، درهمین بیدادگاه در برابر شما می ایستم، چشم در چشم شما می دوزم ... و جنایت های شما را بر ضد بشریت محکوم می کنم. به دلیل همین مبارزۀ من است که شما می خواهید مرا بکشید. اما بدانید که خون من دامن شما را خواهد گرفت.» درحالی که از ضعف نمی توانست درست روی پایش بایستد، با صدایی آهسته گفت: «فکرمی کنم تمام حرف هایم را زدم. نمی دانم بیش از این چه باید گفت.» در این واپسین سخنرانیِ آلبرت پارسونز، هیچ صدایی به تأیید او برنخاست و هیچ دستی برایش زده نشد.

 

 

پی نوشت ها

1-Green, James, Death in the Haymarket, A Story of Chicago, the First Labor Movement and the Bombing that Divided Gilded Age America, Anchor Books.

2- Pinkerton Agency، تشکیلاتی پلیسی – امنیتی و خصوصی که در سال 1850 از سوی فردی اسکاتلندی به نام آلن پینکرتن – که هم جاسوس بود و هم  پلیس مخفی – برای سرکوب و کشتار کارگران معترض و اعتصابی آمریکا بنیاد گذاشته شد. این سازمان هم اکنون وابسته به سازمان امنیت Securitas AB است که در 53 کشور جهان 300هزار نفر مزدور دارد و مرکز آن درشهر استکهلمِ سوئد است.

هوش سیاه !


 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


فرمانده سپاه بعد از فضایی شدن به آمریکا اخطار کرد ما را عصبانی نکنید...


کاخ سفید هم به سپاه هشدار داد که میزنیم ... و سالهاست این رجز خوانی توخالی ادامه دارد ...

نیروهای مسلح آمریکا بزرگترین نیروهای نظامی جهان از نظر امکانات، میزان بودجه و تعداد پرسنل نظامی است . هزینه این نیروها در سال ۲۰۱۱ حدود ۵۵۰ میلیارد دلار بوده که اولین هزینه در بین کل کشورها تقریباً معادل ۴۳ درصد کل هزینه‌های نظامی دنیا و یازدهمین از نظر نسبت هزینه نظامی به تولید ناخالص داخلی در بین کشورهای جهان با ۴٫۹ درصد کل تولید ناخالص داخلی آمریکاست. طبعا در اقتصاد هم حرف را میزند.


چنین ساختاری هوش مکفی میخواهد همینطوری با معجزه بالا نمیرود .


حالا چگونه باور کنیم که سپاه پاسداران حاکم در ایران با روغن بنفشه و شاش شتر و دعاهای دینی... بتواند رجزهم برای آمریکا بخواند ؟
 این بزرگترین توهین به شعور جامعه ایران توسط کاخ سفید است ، چون تمام این مسخره بازی و نمایشات روحوضی توسط مدیای غرب پوشش داده میشود .


سپاه پاسداران ایران ، یکی از بازیکنان باشگاه کاخ سفید در خاورمیانه است مثل ظهور و غروب طالبان و داعش ...


همان کاخ سفیدی که دوست مردم ایران نیست و حکومت اسلامی ایران را در1357 به ایران چپاند و سالهاست عقب مانده ترین لایه های جامعه ایران را قلبا لجستیک میکند . فعلا که تیغ سرکوب مردم در کف سپاه پاسداران است و مدیای جهانی در کف کاخ سفید ...


همان کاخ سفیدی که رئیس جمهورش اخیرا گفته برای مبارزه با کرونا مواد ضد عفونی تزریق کنید ...


تنها ابرقدرت دنیا ، نماینده اش در کاخ سفید بدون مشاور نمیتواند زر الکی بزند ، هرمتنی وهر صحبتی باید با انواع مشاوران اطراف چک شود و این خاص یک سیستم نیست همه همین روال را دارند . پس ترامپ وقتی میگوید مواد ضد غفونی تزریق کنید از سر ندانستن نیست . مثل همان تنقیه روغن بنفشه در داخل ایران ...


در این حالت شما با 2 گزینه مواجه اید ...


گزینه اول : ترامپ و کاخ سفید از عملکرد کرونا عصبانی هستند و چون هی دارن سود نمیکنند به گوزگوز افتادند .


گزینه دوم : مردم دنیا سقف و اندازه اش بیشتر از این نیست هر سیستمی با توجه به فرهنگ جغرافیای مربوطه یک چیزی میگوید تا کف کنی...

حالا شاش شتر محمد و روغن بنفشه علی ... و بقیه سیستمهای دیگر چیزهای عجیبی نیستند ، چون شخص اول کاخ سفید یک نسخه داد که بقیه برن جلو بوق بزنن...

حالا شما متقاعد هستی که احمقها در همه جا حاکم هستند ، ولی این واقعی نیست حاکمان اتفاقا به دلیل داشتن هوش مکفی به چنین جایی رسیده اند ، والا هماهنگی بین سپاه و پنتاگون در لایه های زیرین و روی کوهی از فحش و رجز خوانی یک اتفاق یهویی نمیتواند باشد ، این هوش و شعور امروزی نیروهای حاکم در کره زمین فقط ریشه و بافت مثبت ندارد ، والا هوش وجود دارد .

شعور اجتماعی انسان و لیاقت همه جوامع چنین حاکمانی در کره زمین نیست...


کاخ سفید و بقیه حکام دنیا اشتباه میکنند که فکر میکنند بعد از بحران کرونای 2019 دوباره مثل سابق میتوانند ادامه دهند ...

انسان معاصر بزودی از عملکرد کرونا تشکر خواهد کرد که تمام مناسبات غلط و غیر انسانی موجود را شخم میزند .

 


  25.04.2020
اسماعیل هوشیار


www.tipf.info

آیا کرونا هم می تواند نقش چرنوبیل را بازی کند؟

آیا کرونا هم می تواند نقش چرنوبیل را بازی کند؟

این روزها همزمان است با روز انفجار نیروگاه «چرنوبیل» در «اتحاد جماهیر شوروی».  فاجعه ای که در 26 آوریل 1986، و درست پنج سال قبل از فروپاشی حکومتی اتفاق افتاد که مدعی دفاع از رنجبران جهان بود و ظرف هفتاد سال میلیون ها انسان را به  انزوا، فقر، فساد، و نابودی کشاند.

گسترش و عظمت فاجعه چرنوبیل، که برخی آن را یکی از دلایل مهم فروپاشی شوروی می دانند، تنها به دلیل بی توجهی و ناکارآمدی ناشی از فساد حکومت شوروی نبود بلکه  به دلیل پنهان کردن آن از مردمان زیر سلطه ی شوروی و کل جهان بود.

شوروی اطلاعات مربوط به فاجعه را برای دو سال از دنیا پنهان کرد و درست مثل ایران امروز متکبرانه و احمقانه حاضر به پذیرش کمک های بین المللی نشد. شوروی بلاخره در سال 1991، به ناچار از آژانس بین المللی انرژی اتمی کمک خواست؛ زمانی که خیلی دیر شده بود.

در فاجعه چرنوبیل قریب به پنج میلیون نفر آسیب دیدند، خانه های میلیون ها تن در شهرها و روستاهای استان هایی از شوروی آلوده شدند. به طوری که فقط در ماه مه 1986 این آلودگی در سراسر کشورهای نیمکره جنوبی، اقیانوس‌آرام، آتلانتیک و منجمد شمالی دیده می شد. و اثرات ویرانگر و کشنده ی آن وضعیت تششع در محدوده های بسیار از کشورهای اروپایی تغییر داد

***

اکنون چند ماه است از شیوع ویروس کرونا (کووید 19) در جهان می گذرد. فاجعه ای که برخی از کارشناسان زیست محیطی نقش عملکرد بد انسان ها را، در ارتباط با بی توجهی به محیط زیست، در پیدایش آن موثر می دانند و برخی دیگر آن را امری طبیعی می دانند که نظیرش بارها در تاریخ زندگی انسان وجود داشته است. هر چه هست این روزها بیشتر دولت های جهان و همه ی پزشکان و دانشمندان در کشورهای مختلف، در این مورد همراه شده اند و بیشترین کوشش ها برای پیدا کردن راه حلی ست در جهت نجات مردمان از این بیماری.

از آنجا که این بیماری جهانی ست، آمارهای درست از وضعیت بیماران، تعداد مبتلایان، تعداد جان باختگان و تعداد مداوا شدگان می تواند کمک موثری برای شناخت سریع تر این ویروس، عملکرد آن و مداوای آن باشد. اما متاسفانه درست در چنین شرایطی برخی از حکومت های دیکتاتوری، بنا بر روش معمول خود، دست به پنهان کاری زده اند. آن ها با دادن آمارهای غلط درباره تعداد بیمارها، بهبودی و یا مرگ آن ها نه تنها سدی شده اند برای بررسی های علمی درست، بلکه سبب شایع شدن بیشتر این بیماری و کشتار بیشتر مردمان شده اند.  یکی از این حکومت ها، حکومت اسلامی حاکم بر ایران است.

پنهان کردن تعداد بیماران و مرگ ها از چشم جهانیان از سوی حکومت اسلامی، توصیه های احمقانه و مخرب آیت الله ها برای بیماران، از استعمال روغن بنفشه گرفته تا نوشیدن ادرار شتر. و ردیاب های مضحک مسئولین حکومتی و «یافتم، یافتم» های دروغین آن ها اگر چه زندگی بسیارانی از مردمان محروم از آموزش صحیح را در خطر نابودی قرار داده است، اما ماهیت ضعیف و پوشالی حکومت اسلامی را نیز هم برای مردمان ایران و هم برای جهانیان بیش از بیش روشن کرده است. زیرا همیشه به وقت جنگ و بیماری و مصیبت های همه گیر هست، که لیاقت و یا بی لیاقتی دولت ها در اداره امور و حفظ جان مردمان نشان داده می شود.

وضعیت ایران در شرایط اضطراری کنونی و عملکرد حکومت اسلامی برخی از تحلیل گران اجتماعی را بر آن داشته تا شیوع کرونا در ایران امروز را احتمال آغازی برای فروپاشی حکومت اسلامی بدانند. این برداشت با توجه به شباهتی که عملکرد شوروی با فاجعه چرنوبیل داشت (البته در مقایسی متفاوت) می تواند قابل تعمق باشد.

برخی از جامعه شناسان و سیاستمداران در همان زمان چرنوبیل آن را یکی از دلایل مهم فروپاشی شوروی می دانستند. میخائیل گورباچف، یکی از این افراد بود. او پس  از فروپاشی شوروی در گفتگویی با نشریه ی اتریشی «استاندارد» فاجعه ی چرنوبیل را نقطه ی عطفی تاریخی عنوان کرد. برای این که «نقطه ضعف های رژیم کمونیستی را تا حد زیادی برای مردمان شوروی و جهانیان روشن کرده بود».

***
             بلافاصله پس از تقاضای کمک شوروی که با همه ی ادعاهای خود قادر به کنترل پیامدهای چرنوبیل نبود، همکاری های بین المللی برای رسیدگی و کاهش ضایعات آغاز شد. مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1991صندوقی به نام «اعتماد چرنوبیل» ایجاد کرد که تا کنون موفقیت های زیادی داشته است. این صندوق همچنان زیر نظر دفتر هماهنگی امور بشردوستانه فعال است.
             در مارس 2016، سازمان ملل قطعنامه ای را تصویب کرد و بر اساس آن 26 آوریل را به عنوان روز جهانی یادبود قربانیان چرنوبیل اعلام داشت.*
یادداشت های آخر هفته
25 آوریل 2020

 

* http://worldculturalheritagevoices.org/international-chernobyl-disaster-remembrance-day/

علم بهتر است يا ثروت يا هردو ؟!

علم بهتر است يا ثروت يا هردو  ؟!

اين روزها شيوع ويروس كشنده كوويد ١٩ ( كرونا) دنيا را پات کرده و شايد هم مات كرده است ،خيلي ها از خود سوال مي كنند پس اين علم پزشكي چكار كرده و مي كند؟!چرا با اين همه پيشرفت در علم پزشكي نمي تواند با اين ويروس كشنده مقابله كند؟ يك لحظه ، انسان را به ياد موضوع انشاء علم بهتر است يا ثروت در كلاسهاى دوران نو جواني امان  مي اندازد! يادمان هست اكثر بچه ها ثروت  و اقليتي  هم علم را بهتر مي دانستند! دليلش هم اين بود كه مي گفتند خوب تمام تلاش ما براي  رسیدن به ثروت است ، پس ثروت بهتر است !امما جاهايي كه علم به داد انسان ميرسد را نمي ديدند، امروز  شايد بسياري از همان دوستان و كلا ،انسانها، علم را بهتر مي دانند و نقش علم را كمتر از ثروت نمي دانند. بايد گفت ؛  امروز جهان از نظر علمي در ماتم بسر مي برد، اگر علم( پزشكي )آنقدر جلو بود مشكلات امروز را نداشتيم، همان انسانها، مي گويند  اگر علم جلوتر بود شايد، كاري در مقابل اين كروناي لعنتي  انجام  ميدادند ،شايد بي علمي ما انسانها جهان را به اينجا رسانده است !از طرفي طرفداران ثروت هم  امروز نگرانند كه اگر علم كاري نكند، ثروت  هم  نمي تواند در مقابل ويروس كشنده كاري از پيش ببرد. امروز به وضوع مي بينيم سرمايه داران هم  با تمامي سرمايه هايشان در مقابل اين ويروس نانومتريك ناتوانند!درست است كه علم هم فعلن در مقابل اين ويروس  کشنده كرونا كه  سي هزار نوع ديگرش هم وجود دارد كم آورده است! البته پيشرفت علم را نبايد ناديده گرفت ،كشف همين سي هزارنوع ويروس كرونا خود نشان از پيشرفت علم دارد.شايد اگر ثروتي وجود نمی  نداشت به كشف اينهم ويروس دست يافتنش دشوار بود و بسيار مشگل مي نمود! مانند، امروز، سرمايه داران  با ثروتي كه در اختيار محققين قرار داده اند  تا اين جاي كار با  ابداع كيتها و تست تشخيص  در كوتاهترين زمان  توانسته اند روش هايي را براي مقابله  با اين ويروس پيد اكنند. درست است كه تا پيدا كردن واكسن و يا داروي اثر بخش  براي  ويروس كشنده“ كوويد ١٩ "راه درازي است امما با پيدا كردن كيت تشخيص ويروس، مي توان بيماران  مبتلا را اميدوار و ايزوله كرد كه بيشتر در جهان شيوع پيدا نكند كه خود نيمي از درمان  است. در حال حاضر شايد سدها دانشمند از ويروس شناسان  و ميكروبيولوگها تا متخصصينِ داروشناس و بهداشت و... مشغول  تحقیق هستند تا شايد بتوانند واكسن و يا دارويي براي ويروس كشنده قرن بيست ويكم  پيدا كنند.هم اكنون علم هم با همه پيشرفتش  در مقابل اين ويروس دست ساز و تغيير يافته ، در مانده است ،امما ثروتِ سرمايه داران  از «بيل گيس »تا«دونالد ترامپ» و خانواده راكفلر ها و ... هم با سرمايه هايشان كاري در جهت مهار ويروس نكرده اند. يكي از اينها  «دونالد ترامپ» است كه با وعده هاي سرخرمن به مردمان آمريكا بخاطر انتخابات آينده در آمريكا و در جهان  بخاطر مجبوبيت بيشتر فقط اميد مي دهد.در ایران هم  بیش از سد و پنجاه میلیارد دلار سرمایه در اختیار خامنه ای ،بیش از هفتاد در سد مردم زیرخط فقر با ویروس کرونا  دست و پنجه نرم می کنند! درست است علم پزشكي ، پيشرفتهاييِ داشته است ولي در مقابل ويروس نانومتريك ، تا كنون كار قابل توجه اي نكرده است ،  ميدانيم علم پزشكي با تمام خدمات زيادي  كه به مردم جهان كرده است  هنوز در ابتداي راه است . نا گفته نماند علم پزشکی کارهای بسیاری هم کرده است  از انقلاب كروموزومي  تا پيوندهاي عصبي و تا كشف ویروسهای نانومتریک و ساختن  سلولهاى بنيادي و...اینها هم در علم پزشكي  كار هاي كوچكي نيست  كه صورت گرفته است ، ولي امروز در برابر ويروس رها شده از چين زانو زده است!علت آنرا بايد در پيچيدگي انسان و بافت فيزيولوژيكي آن دانست و بقول«الكسيس كارل»  بايد گفت؛ انسان موجودي است نا شناخته !

به نظر نگارنده علم و ثروت ، هر دو لازم و ملزوم يكديگرند ، زيرا اگر امروز، علم مبارزه با ويروس كرونا را هم داشته باشيم  بايد  ثروت اندوخته اي باشد تا اين كشفيات را به نتيجه برساندتا در دسترس مردم قرار گیرد. علمِ پزشكي در قرن  بيست ويكم،  اگر هم بتواند به واكسني براي كوويد ١٩ دست يابد  تازه اول كار است ، چرا ؟ چون  مافيا دارو و واكسن براه افتاده اند تا در انباشت سرمايه از هم پيشي بگيرند! بايد گفت  تا سرمايه اي براي  تحقيق ( واكسن و يا دارو )در ابعاد جهاني وجود نداشته باشد نمي توان همان داروها ويا واكسنی را  توليد كرد در يك كلام اگر مافياي دارو چوب لاي چرخ بگذارد ، نمي توان ويروس كشنده را براحتی  از بين برد و خسارت وارده  از آن را جبران كرد. امروز جهان،  علم مشترك و سرمايه گذاري هاي مشترك نياز دارد تا بتواند ويروس كشنده كنوني را در سراسر جهان ازبين ببرد! 

در جهان امروز، سرمايه داري ، سرمايه و ثروت  گه همراه و گه موازي علم به پيش ميرود و ويروس كرونا همچنان به كشتار مردمانِ جهان  ادامه ميدهد.بايد گفت ، تاكنون ،جهان در مقابل ويروس ١٥٠/٨٠ نانومتري مغلوب شده است و مبتلايان به ویروس كوويد ١٩ از مرز دو ونيم ميليون تن گذشته است  و اگر اين دو با هم عمل نكنند ، كشته ها سر به فلك خواهد زد و علم و ثروت اندر خم يك كوچه خواهند ماند.

 

 

روز همبستگی جهانی كارگران خجسته باد!

bahram.rehmani@gmail.com

 

توضیح: مطلب زیر را سال در ۱۳۹۵ به‌مناسبت روز جهانی کارگر نوشته بود که به تاریخچه روز جهانی کارگر در جهان و ایران و هم‌چنین اشعار کارگری می‌پردازد. اکنون این مطلب را مجددا در گرامی‌داشت روز جهانی کارگر ۱۳۹۹ منتشر می‌کنم.

 

 

نخستین روز ماه مه برابر با ۱۲ اردیبهشت روز همبستگی جهانی كارگران نام دارد. اولین روز از ماه «مه» هر سال در تقویم میلادی که در تقویم هجری شمسی معمولا با روزهای ۱۱ یا ۱۲ اردیبهشت ماه مصادف می‌شود، روز همبستگی جهانی کارگر نام دارد.

قرار بود که اول ماه مه ۱۸۸۶ در آمریکا، کاهش ساعات کار به‌هشت ساعت در روز، به‌اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور پهناور دست به‌تظاهرات زدند و در یک‌هزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت. شمار کارگران معترض شهر شیکاگو بیش از سایر شهرها و حدود ۹۰ هزار تن بود. در چهارمین روز تظاهرات شیکاگو، کارگران اعتصابی و هواداران‌شان در «میدان بیده- Haymarket» جمع شده و از این‌جا به‌حرکت درآمده بودند.

سخنرانان آنان بر یک گاری بزرگ سوار بودند و شعار می‌دادند. پس از طی مسافتی، پلیس اطراف این گاری‌(چهارچرخه) را گرفت و خواست که تظاهرکنندگان متفرق شوند که ناگهان انفجاری صورت گرفت، یک مامور پلیس کشته شد و چند کارگر و پلیس نیز مجروح شدند. این حادثه سبب شد که پلیس دست به‌تیراندازی به سوی جمعیت بزند و کشتار صورت گیرد. آمار کشته‌شدگان اعلام نشده ‌است ولی اسامی انبوه مجروحان در دست است. پلیس با اعمال خشونت موفق شد جمعیت را پراکنده سازد.

در پی این حادثه، هشت تن به‌عنوان مسبب دستگیر شدند که پنج نفر از آنان کارگر مهاجر آلمانی و یکی هم آلمانی تبعه آمریکا بود. دادگاه یکی از این دستگیرشدگان را به ۱۵ سال حبس محکوم کرد و بقیه محکوم به‌اعدام شدند که فرماندار ایالت مجازات دو تن از آنان را به‌حبس ابد تخفیف داد. یکی از محکومان به‌اعدام، پیش از اجرای حکم خودکشی کرد و چهار نفر دیگر به‌دار آویخته شدند.

در سال ۱۸۸۹ میلادی، کنگره بین‌المللی کارگران در پاریس، به‌پیشنهاد نماینده کارگران آمریکا، روز اول ماه مه را به‌عنوان روز جهانی کارگر برگزیدند و در پی آن در بسیاری از کشورهای دنیا، کارگران این روز را با راه‌پیمایی؛ سخنرانی و سمینار و جشن گرامی می‌دارند.

یکی از رهبران کارگران اعتصابی، پس از اعلام رای، در برابر دادگاه چنین گفت: «کارگران این که دریافته‌اند که می‌توانند با اتحاد و همبستگی و مبارزه جمعی مشکلات خود فائق آیند.»

با رسیدن اخبار مربوط به‌این تظاهرات، کشتار و اعدام به‌سایر کشورها، در گوشه و کنار جهان مراسم یادبود برگزار و هر سال هم تکرار شد که به‌تدریج اول ماه می، روز جهانی کارگر عنوان گرفت.

***

بنا به‌گفته محققان تاریخ جنبش کارگری و فعالین کارگری در ایران، کارگران ایران برای اولین‌بار در سال ۱۳۰۱ به‌شکلی مستقل و سازمان‌دهی‌شده از سوی تشکل‌های کارگری روز کارگر را در ۱۱ اردیبهشت برابر با اول ماه مه برگزار کرده‌اند.

اما به‌نوشته «سیدعلی آذری» در سال ۱۲۹۹، در زمان قیام خیابانی در تبریز در ۱۱ اردیبهشت، هم به‌دلیل تجلیل از باسکروویل و هم گرامی‌داشت عید کارگران، مراسمی در محل جمعیت خیریه تبریز برگزار گردیده است. یکی از اعضای حزب دموکرات در خصوص «تاریخچه روز اول ماه مه و معنی بین‌المللی این روز خجسته» سخنرانی کرده است. به‌هر حال تمام شواهد حکایت از این دارد که اولین مراسم روز جهانی کارگر، توسط اتحادیه کارگران چاپ‌خانه‌ها در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۰۱ سازمان‌دهی شده بود.

طبق اعلامیه منتشره نشریه «حقیقت»، ارگان «شورای مرکزی اتحادیه‌های کارگران ایران»، به‌تاریخ یازده اردیبهشت چنین آمده است: «اتحادیه کارگران مطابع به‌سمع عموم کارگران می رساند، به موجب تصمیمی که به‌اکثریت آرا اتخاذ شده است، اول ماه مه، امروز ۱۱ ثور، به مناسبت عید کارگران با عموم کارگران عالم هم آواز و کارگران مطابع تعطیل نموده‌اند». در این مراسم «کاوه» پیرامون اول ماه مه و نیاز کارگران به‌تشکیلات سخنرانی کرد و حسین سیاسی نیز در سخنرانی خود درباره اوضاع زندگی و معیشت دشوار کارگران و هم‌چنین به بی‌خاصیت بودن قانون اساسی مشروطه در زندگی زحمت‌کشان اشاره می‌کند.  این مراسم از سوی ارازل و اوباش مخالف روزنامه حقیقت و اتحادیه‌های کارگری، به‌سرکردگی محمدعلی جزایری شوشتری، که از مرتجعین معروف بازار در آن دوره بود، نیز تجمعی صورت می‌گیرد. در این مراسم که کارگرانی نیز در جهت مقابله با مرتجعین بازار در آن شرکت کرده بودند، از سخنرانی نمایندگان کارگران جلوگیری به‌عمل آمده و کارگران نیز با هو کردن مداوم، مانع از سخنرانی مرتجعین می‌گردند. در پایان این مراسم با بالا گرفتن تنش‌ها میان حاضران در مراسم، درگیری ایجاد می‌شود و بنا به‌نوشته «حقیقت»، «سید محمدعلی جزایری و پسر حاجی محمد تقی سفارتی(بنکدار) معروف الحال به‌سزای بی‌احترامی که به‌کارگران نموده‌اند، رسیده از طرف جمعیت کتک می‌خورند» در همین سال یعنی اولین سال برگزاری جشن اول ماه مه از طرف کارگران و فعالین تشکل‌های آن روزگار کارگران، نمایشی هم در سالن گراند هتل اجرا می‌شود. نمایشی که توسط کارگران انتخاب و تمرین شده بود از سوی مقامات حکومتی غیرقابل اجرا تشخیص داده می‌شود، اما دست‌اندرکاران نمایش بلافاصله نمایش دیگری را تهیه و اجرا می‌کنند. روایت نشریه حقیقت از این نمایش و پایان آن نیز جالب است: «… در بین نمایش استاد حسن سیاسی از طرف کارگران تبریک عید به حاضران گفته، بعد اسماعیل حروف چین نطق مختصری از طرف اتفاق جوانان ایراد نموده، تبریک عید اظهار کرد و نطق با غریو و فریادهای مرده‌باد اشراف پوسیده، نیست ونابود باد ظلم، زنده‌باد مساوات خاتمه پذیرفت».‌(روزنامه حقیقت، شماره ۷۱، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۱). 

اگر چه روزنامه حقیقت به‌مدیریت «محمد دهگان» در اوایل تیرماه ۱۳۰۱، توسط حکومت رضاخانی تعطیل گردید، اما گزارشات مربوط به‌جشن اول ماه مه سال ۱۳۰۲، یعنی دومین تعطیلی رسمی اول ماه مه به‌وسیله کارگران را در روزنامه «کار» می‌توان پی گرفت که پس از توقیف روزنامه «حقیقت» اخبار و موضوعات کارگری را نشر می‌داد. روزنامه کار به‌سردبیری رییس اتحادیه معلمین، یعنی «ابوالفضل لسانی» منتشر می‌شید. در سال ۱۳۰۲ نیز کارگران در مناطقی جشن اول ماه مه را برگزار کردند. بنا بر نوشته روزنامه حقیت شماره ۲۲ به تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۰۲، کارگران چاپ‌خانه‌ها در میدان توپخانه تجمع و دو تن از فعالان کارگری در این مراسم سخنرانی نموده‌اند. در همین روز اتحادیه مرکزی از حکومت نظامی تقاضای صدور مجوز برگزاری جشن اول ماه مه را می‌کند که به‌دلیل مخالفت حکومت نظامی از برگزاری این جشن جلوگیری به‌عمل می‌آید.

هم‌چنین در روزنامه حقیقت به‌تاریخ ۱۱ اردیبهشت همین سال متن زیر را منتشر کرده بود: «تقدیر و تشکر»  امروز کارگران مطابع طهران به‌مناسبت عید اول ماه مه اعتصاب نمودند. ما این اقدام مجدانه کارگران مطابع را که در حقیقت قائدین و مبرزین نهضت سوسیالیزم در ایران هستند و در این روز عید صدای خودشان را به‌گوش رفقای بین‌المللی خود می‌رسانند، تقدیس نموده، به‌ایشان و به‌توسط آن‌ها به‌تمام کارگران ایران تبریک خودمان را می‌گوییم. زنده‌باد کارگران ایران. پاینده باد اول ماه مه» 

در تاریخ ۱۴ اردیبهشت نیز در این روزنامه گزارش کوتاهی از برگزاری جشن اول ماه مه در میدان توپخانه انتشار یافته است.  پس از استقرار حکومت رضا شاه و سرکوب فعالین کارگری و دستگیری و پیگرد فعالین حزب کمونیست در این دوره، روز کارگر عموما در محافل خصوصی و به‌شکل غیررسمی برگزار می‌شد. در سال ۱۳۰۶، تشکل‌های مخفی حزب کمونیست ایران مجددا از نو سازمان‌دهی شده و تلاش در ایجاد و احیای مجدد تشکل‌های علنی کارگران نمودند. اگرچه در این سال، مرتضی حجازی رییس شورای مرکزی اتحادیه های کارگری به‌دست حکومت رضا شاه و تحت شکنجه‌های شهربانی به‌قتل رسید، اما سال ١٣٠٧ در تهران و بسیاری از مناطق صنعتی جشن اول ماه مه برگزار گردید. این روز که با گردهم‌آیی‌های کارگری همراه بود پیشاپیش از سوی حزب کمونیست ایران فراخوان داده شده بود.  بنا بر نوشته «ستاره سرخ» ارگان حزب کمونیست ایران در این روز، تجمعات کارگری بیش‌تر رنگ و بوی سیاسی داشت و خواسته‌های مطرح شده در قطع‌نامه‌های کارگران عبارت از «آزادی اعتصاب، آزادی تجمعات، 8 ساغت کار روزانه، ممنوعیت کار کودکان»، بود.  اما یکی از مهم‌ترین و تاریخی‌ترین روزهای اول ماه مه، برگزاری مراسم ۱۱ اردیبهشت در سال ۱۳۰۸ در آبادان بود. پس از احیای مجدد تشکل‌های مخفی کارگران نفت در خوزستان طی سال‌های ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۸ برگزاری مراسم اول ماه مه در این روز منجر به‌اعتصاب کارگری فراگیر در این مناطق گردید. این اعتصاب که یکی از بزرگ‌ترین اعتصابات کارگران بخش صنعتی در کشورهای خاورمیانه بود، تاثیری مستقیم بر تضعیف قدر قدرتی دولت بریتانیا در این منطقه داشت. هم‌زمان با مذاکرات کدمن بر سر موضوع تمدید قرارداد نفت میان حکومت ایران و شرکت نفت انگلیس و ایران، تعدادی از فعالان کارگری شهر آبادان که در کلوپ کاوه این شهر که در حقیقت متعلق به‌تشکیلات مخفی کارگران بود، دستگیر شدند. فعالان کارگری که در تدارک برگزاری اول ماه مه بودند، از این فرصت برای تبدیل مراسم روز کارگر به‌فراخوان برای اعتصاب عمومی در اعتراض به‌دستگیری کارگران و مذاکرات نفت استفاده نمودند. نمایش خیابانی کارگران به‌مناسبت روز کارگر در این شهر تبدیل به‌اعلام اعتصاب عمومی گردید. با دخالت نیروهای نظامی، این اعتراضات به‌خشونت کشیده شد. کارگران که عملا اداره شهر را به‌دست گرفته بودند خواهان آزادی کارگران زندانی و رسیدگی به‌خواسته‌های اعلام شده خود بودند. در این اعتراضات خواسته‌های اصلی کارگران عبارت بود از: آزادی کلیه دستگیر‌شدگان، افزایش حقوق متناسب با معیشت کارگران، مرخصی یک‌ماهه با حقوق، تهیه مسکن برای کلیه کارگران، رعایت احترام و شان کارگران، لغو بلاک لیست، به‌رسمیت شناختن تشکل کارگری توسط شرکت، جلوگیری از اخراج‌های بدون دلیل توسط انگلیسی‌ها، تقلیل ساعت کار در تابستان و...  با ادامه درگیری‌ها و ناتوانی نیروهای نظامی دولتی در سرکوب کارگران، نیروهای نظامی و ناوهای جنگی انگلیسی شهر آبادان را محاصره کردند. پس از پایان درگیری‌ها تعداد بسیار زیادی از فعالین کارگری و خانواده‌هایشان در مناطق مختلف خوزستان دستگیر شدند و از بازگشت مجدد برخی از آنان به‌خوزستان جلوگیری به‌عمل آمد. اگرچه حکومت نظامی و نیروهای نظامی انگلیسی توانستند اعتصاب کارگران را سرکوب نمایند اما بسیاری از خواسته‌های کارگران اعتصابی عملا توسط شرکت نفت ایران و انگلیس پذیرفته شد و به‌مرور اجرا گردید.  در سال ۱۳۱۰ نیز کارگران نساجی وطن در اصفهان روز کارگر را با تجمع در چهار باغ جشن گرفتند. در این مراسم یکی از مسائل اصلی مورد گفتگوی کارگران، قرارداد جدیدی بود که کارفرمایان کارخانه‌های نساجی در اصفهان به‌کارگران تحمیل کرده بودند. در جریان مراسم روزکارگر فعالین تشکل‌های کارگری اعلام نمودند که از ۱۵ اردیبهشت در اعتراض به‌این قرداد جدید دست به‌اعتصاب خواهند زد. روز کارگر سال ۱۳۱۰ در اصفهان، همانند روز ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۰۸ در آبادان، تبدیل به‌روزی برای اعتصابی ماندگار در تاریخ جنبش کارگری در اصفهان گردید. طی این اعتصاب خواسته‌های کارگران از قبیل، ۹ ساعت کار، توقف تفتیش و توهین به‌کارگران، ایجاد غذاخوری در کارخانه، افزایش ۲۰ درصدی دستمزدها، اختصاص یک ساعت برای استراحت و غذای کارگران و کن لم یکون شدن کنترات پیش گفته، متحقق گردید.  از سازمان‌دهندگان شناخته شده کارگری در این سال‌ها که هدایت و سازمان‌دهی روزهای کارگر و اعتصابات کارگری و هدایت تشکل‌های کارگری را داشته‌اند باید از کسانی مانند، محمد دهگان، پیشه‌وری، مرتضی حجازی، علی شرقی، محمداسماعیلی(تنها)، یوسف افتخاری، علی امید و… هم‌چنین تعداد زیادی از فعالین و کارگران شناخته نشده‌ای نام برد که در طول حکومت پهلوی اول و دوم در زندان‌های حاکیمت پهلوی و حکومت اسلامی جان باختند. جمال چراغ ویسی سخنران اول ماه مه را اعدام کردند و یا شاهرخ زمانی در زندان کشتند.

***

در ایران دو روش برای تعیین حقوق و دستمزد کارگران وجود دارد. یکی طرح طبقاتی مشاغل است که کارگران مشمول این طرح، طبقه‌بندی می‌شوند و براساس گروه پایه، سوابق و مهارت‌های خود حقوق و دستمزد دریافت می‌کنند. این کارگران وضعیت بهتری نسبت به‌سایرین دارند و معمولا در کارگاه‌های بالای ۵۰ نفری مشغول به‌کار هستند. گروه دیگر کارگرانی هستند که از روش سنتی و بر طبق حداقل حقوقی که شورای عالی کار اعلام می‌کند حقوق می‌گیرند و حقوق آن‌ها در هر حالی حداقلی است. تعداد این کارگران بیش‌تر است و بالای ۵۰ درصد هستند و بیش‌تر در کارگاه‌های کوچک فعالیت دارند هر چند که در شرکت‌های بزرگ صنعتی نیز از این دسته کارگران دیده می‌شوند.

اخیرا خبرگزاری حکومتی تسنیم، نوشته است: «... سخنگوی دولت خط فقر تهرانی‌ها را ۳ میلیون تومان می‌داند. محمدباقر نوبخت، رییس سازمان مدیریت و برنامه‌‌ریزی کشور در جلسه علنی روز گذشته مجلس با تاکید بر «تقاضا می‌کنم چنین تکلیف مالایطاقی را به‌دولت تحمیل نکنید، غیر از این که دولت قادر به‌حذف یارانه ۲۴ میلیون نفر نیست»، اظهار داشت: واقعا از مجلس نهم که حامی افراد کم‌درآمد است هم این تصور نمی‌رود که در پایان کار خود یارانه نقدی ۲۴ میلیون نفر را حذف کند، در حالی که شما می‌دانید درآمد ۳ میلیون تومانی یک کارمند در شهری مثل تهران زیاد نیست، این فرد نزدیک همین رقم را باید اجاره‌خانه بدهد و باید هزینه تحصیل فرزندانش را تامین کند آن هم با همین وضعیت که یک درآمد هم بیش‌تر ندارد.

ناچیز بودن سطح دستمزد و عدم تناسب آن با هزینه‌ها باعث شده که اغلب کارگران در ایران، مشکلات معیشتی داشته باشند. این وضعیت وقتی با نبود امنیت شغلی و عدم پرداخت به‌موقع دستمزد همراه است و شرایط سخت‌تری را برای کارگران و خانواده‌هایشان به‌وجود آورده است.

حداقل حقوق کارگران که در سال ۹۴، مبلغ ۷۱۲۴۲۵ تومان بود با افزایش ۱۴ درصدی، به ۸۱۲۱۶۵ تومان در سال ۱۳۹۵، افزایش یافته است. این افزایش کم‌تر از سال‌های قبل بوده ولی توجیه دولت، پایین‌آمدن رشد تورم بوده که البته این به‌معنای پایین آمدن هزینه‌های زندگی و قیمت‌ها نیست.

افزایش حداقل دستمزد بالاتر از خط فقر رسمی‌(سه و نیم میلیون تومان) یک خواست اساسی کارگران است. هفت تشکل کارگری با انتشار بیانیه مشترکی، در آستانه اول مه در قطعنامه‌های کارگری که به‌مناسبت روز کارگر از جانب تشکل‌های کارگری منتشر شده بار دیگر بر افزایش حداقل دستمزد به‌سطح سه و نیم میلیون تومان تاکید شده است.

طبق آمار و بررسی‌ها، خانواده کارگری به‌عنوان بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین قشر جامعه در مناسبات اقتصادی از تولید گرفته تا مصرف، برای خود اندکی تعادل ایجاد کرده بودند که در سال‌های گذشته ۱۸۶ درصد قدرت خرید خود را از دست دادند و حال دیگر با از دست دادن قدرت فعلی خود در سال ۱۳۹۵، با مشکلاتی متعدد‌تر روبه‌رو شده‌اند، و قدرت خرید خود را بیش از گذشته از دست داده‌اند.

***

درباره رنج و کار کارگران، شاعران کمونیست، مردمی، انقلابی و آزاده، اشعار زیادی سروده‌اند. از جمله:

فرخی یزدی در وفاداری به‌آرمان مشروطه، یعنی آزادی، نشان می‌دهد که از مناسبات پنهان اجتماعی می‌سراید:

 

غنا با پافشاری كرد ایجاد تهی‌دستی

خدا ویران نماید خانۀ سرمایه‌داری را

ز جور كارفرما كارگر آنسان بخود لرزد

كه گردد روبرو كبك دری باز شكاری را

فرخی یزدی، با «ماتریالیسم تاریخی» هم آشنایی کلی دارد، و از همین مبنا مبارزه طبقاتی را تنها راه رهایی جامعه می‌داند:

توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود

کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود

در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای

این دو صف را کاملا از هم جدا باید نمود

تا مگر عدل و تساوی در جهان مجری شود

انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود

فرخی یزدی در سال ۱۲۶۷ به‌دنیا آمد. و در سراسر زندگی‌اش، به دلیل مبارزه در راه آرمان‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، رنج و عذاب فراوان کشید و سرانجام در سال ۱۳۱۸ در زندان رضا شاه به‌قتل رسید.

***

شعر کارگری، از موضع طبقاتی و با مضمون انقلابی، توسط ابوالقاسم لاهوتی سروده شده است. ابوالقاسم لاهوتی‌(۱۳۶۶-۱۲۳۶)، تنها انقلابی‌(مانند عشقی) و مردمی‌(مانند فرخی) نیست، بلکه شاعری آرمان‌گراست و به «جهان بینی مترقی پرولتاریا» باور دارد. او نیز مانند بسیاری از روشنفکران روزگار، از پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه به وجد آمده بود.

لاهوتی سرود تاریخی «انترناسیونال» مهم‌ترین سرود جنبش کمونیستی را به‌فارسی آهنگین برگرداند. وی از شاعران طراز نوین قرن بیستم بود که در کنار مایاکوفسکی، ناظم حکمت، برتولت برشت، لویی آراگون، پابلو نرودا و... قرار داشت.

لاهوتی آگاهی طبقاتی را به‌زبانی ساده برای کارگران تشریح می‌کند:

 

من از عائلۀ رنجبرم

زاده‌ رنجم و پرورده‌ دست زحمت

نسلم از کارگران

حرف من این‌که: چرا کوشش و زحمت از ماست

حاصلش از دگران؟

این جهان یک‌سره از فعله و دهقان برپاست

نه که از مفت‌خوران!

در نگرش طبقاتی لاهوتی، «حکومت قانون»، یعنی بزرگ‌ترین میراث مشروطه، دیگر بهایی ندارد، زیرا «دین و قانون و وطن آلت اشراف بود». او در شعر خود تاکتیک مبارزه طبقاتی را با مهارتی کم‌نظیر در قالب شعری چنین سروده است:

چیست قانون کنونی، خبرت هست از آن؟

حکم محکومی ما!

بهر آزاد شدن، در همه روی زمین

از چنین ظلم و شقا

چاره‌ رنجبران وحدت و تشکیلات است!

لاهوتی، تنها اهل سخنوری و نظریه‌پردازی نبود، بلکه انسان پیکارگری نیز بود. در جوانی به‌کودتای نظامی دست زد، و پس از شکست به‌اتحاد شوروی‌(سابق) پناه برد.

***

شعر پروین اعتصامی، سرشار از مهر و عاطفه است. پروین، صرفا هم‌دردی با محرومان جامعه کافی ندانست و آن‌ها را به‌اعتراض و خیزش فرا می‌خواند:

 

تا به‌کی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر؟

ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر

از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی

چند می‌ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر؟

حاکم شرعی که بهر رشوه فتوی می‌دهد

کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر

جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز

وندر آن خون دست و پایی کن خضاب ای رنجبر!

***

نیمایوشیج‌(علی اسفندیاری)، پدر شعر نو در شعرهای کار شب پا، خانواده سرباز، محبس، خارکن، شهید گمنام، مادری و پسری، و بسیاری قطعات دیگر، از زندگی روزمره مزدبگیران سروده که در سراسر ادبیات فارسی فوق العاده است.

نیما محرومان شهری را به‌اعتراض و قیام فرا می‌خواند:

 

داد از این شهر و این صناعت داد!

چند باید نشست مست و خموش

بندگی چند با دل ناشاد؟

از زمین برکنید آبادی

تا به‌طرح نوی کنیم آباد

به‌زمین رنگ خون بباید زد

مرگ یا فتح، هرچه بادا باد

یا بمیریم جمله یا گردیم

صاحب زندگانی آزاد

فکر آسایش و رفاه کنیم

وقت جنگ است، رو به راه کنیم!

نیما در منظومه‌های بلند «ناقوس»، «مرغ آمین» و «سوی شهر خاموش» تصاویری زنده‌ای از یک انقلاب پرشکوه ارائه داده است:

او با نوای گرمش دارد

حرفی که می‌دهد همه را با همه نشان.

تا با هم آورد

دل‌های خسته را

دل برده است و هوش، زمردم کشان کشان

و اندر نهاد آنان

جان می‌دمد به‌قوت جان نوای خود.

در تار و پود بافته‌ خلق می‌دود

با هر نوای نغزش رازی نهفته را

تعبیر می‌کند

وز هر نواش

این نکته گشته فاش

کاین کهنه دستگاه

تغییر می‌کند!‌(ناقوس)

 

نیما تعهد اجتماعی را در گوهر هنر می‌داند. وظیفه شاعر می‌داند که در نبرد طبقاتی در کنار فرودستان بایستد. در نامه‌ای می‌نویسد: «شعر وسیله انجام خدمت اجتماعی است، یعنی احساسات طبقه را به‌حرکت در می‌آورد... البته نویسنده و شاعر اجتماعی، یک شاعر و نویسنده عالم و فاضل و جسور طبقاتی در ایران امروز خیلی کم است».

نیما در نامه‌ای به‌خانواده اش، اشاره می‌کند که به‌طرز فکر برادر خود گرایش دارد. لادبن اسفندیاری، برادر نیمایوشیج، از نخستین اعضای حزب عدالت بود. او در گریز از دیکتاتوری رضاشاه به‌شوروی گریخت و مانند بیش‌تر رفیقای خود، قربانی تصفیه‌های استالین شد.

***

احمد شاملو‌(بامداد)، ادامه‌دهنده راه هنری و اجتماعی نیمایوشیج بود. شاملو، در مقدمه کتاب جمعه، شماره اول، مرداد ۱۳۵۸، نوشت:

«روزهای سیاهی در پیش است. دوران پرادباری که اگر‌چه منطقا عمری دراز نمی‌تواند داشت، از هم‌اکنون نهاد تیره خود را آشکار ساخته است و استقرار خود را بر زمینه‌یی از نفی دموکراسی، نفی ملیت و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر می‌جوید. پس نخستین گام‌های خود را با به‌آتش کشیدن کتاب‌خانه‌ها و هجوم علنی به‌هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به‌مراکز فرهنگی کشور برداشته، هدف کشتار همه متفکران و آزاداندیشان جامعه است. اکنون ما در آستان توفانی رونده ایستاده‌ایم. باد نماها ناله‌کنان به حرکت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است».

 

در این بن‌بست 

 

دهانت را می‌بویند 

مبادا که گفته باشی دوستت دارم.

دلت را می‌بویند 

روزگار غریبی است، نازنین 

و عشق را 

کنار تیرک راهبند 

تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن‌بست کج و پیچ سرما 

آتش را 

به‌سوخت بار سرود و شعر 

فروزان می‌دارند.

به اندیشیدن خطر مکن.

روزگار غریبی است، نازنین 

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام 

به کشتن چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد 

آنک قصابانند 

بر گذرگاه‌ها مستقر 

با کنده و ساطوری خونالود 

روزگار غریبی است، نازنین

و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند 

و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد 

کباب قناری 

بر آتش سوسن و یاس 

روزگار غریبی است، نازنین 

ابلیس پیروزمست 

سور عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد 

***

سعید سلطانپور، تنها دو سال‌ونیم بعد از انقلاب، در مراسم ازدواجش، به‌وسیله پاسداران حکومت اسلامی جهل و جنایت و ترور، دستگیر و بعد از چند ماه در اولین ‌موج کشتارهای علنی و افسارگسیخته حکومت اسلامی با فرمان خمینی، پس ‌از سی خرداد ۱۳۶۰ در کنار ده‌ها مخالف و انقلابی، در زندان اوین آماج رگبارهای جانیان  حاکم بر ایران شد.

 

غمه در نغمه خون غلغله زد، تندر شد

شد زمین رنگ دگر، رنگ زمان دیگر شد

چشم هر اختر پوینده که در خون می‌گشت

برق خشمی زد و برگرده شب خنجر شد

سعيد سلطانپور از آينده، از اميد به‌مبارزه، از تسليم نگشتن و... سروده است:

قلب مرا برداريد

اين قلب

اين ستاره خونين را

اين خون خشمگين را

اين ارغوان كوهی را

كه می‌چرخد در طوفان

و نعره می‌كشد از آتش جگر در باد...،

 

در همان زمان نویسندگان سرشناس عضو انجمن جهانی قلم، با انتشار بیانیه‌ای با عنوان «اعدام در ایران» که در نیویورک تایمز چاپ شد، تیرباران سعید سلطانپور شاعر، نمایشنامه‌نویس و مبارز راه آزادی را محکوم کردند. سلطانپور به‌هنگام مرگ چهل ساله بود.

یکی از پاسداران پیشین زندان اوین‌(ص ت)، در زمان تیرباران سعید سلطانپور گفته است: «آیت‌الله گیلانی روز سی‌ام خرداد سعید سلطانپور را در یکی از اتاق‌های زندان اوین «محاکمه» کرد و هنگامی که شنید سلطانپور متولد سبزوار است از او پرسید آیا شما ملاهادی سبزواری را می‌شناسید؟ که سلطانپور گفت بله. پس از آن آیت‌الله گیلانی خطاب به‌سلطانپور گفت آیا حاضرید افکار ملاهادی سبزواری را مطالعه کنید که سلطانپور گفت اگر وقت کنم حتما. پس از آن آیت‌الله گیلانی بدون آن که سخنی از محکومیت یا حتی اعدام بکند به‌سلطانپور گفت خب حتما آثار سبزواری را مطالعه کنید. پس از آن سلطانپور به‌بند بازگشت و فردا صبح تیرباران شد.

***

عباس سماکار در سال ۱۳۵۲، همراه گلسرخی و کرامت دانشیان از سوی دادگاه نظامی شاه، به‌اعدام محکوم شد. حکومت شاه، کرامت و گلسرخی را اعدام کرد و عباس سماکار نیز با یک درجه تخفیف، از اعدام نجات یافت و به‌حبس ابد محکوم شد. اعدام و زندانی‌کردن اعضای این گروه، که هیچ جرمی به‌جز اندیشیدن به‌سرنوشت مردم جامعه خود و اعتراض علیه سرکوب موجود مرتکب نشده بودند و می‌خواستند زندانیان سیاسی را آزاد کنند. و طرح‌شان از مرحله گفتگو پیش‌تر نرفته بود؛ یعنی جوانانی بودند که می‌خواستند آزادی‌خواه، چپ، و پیکارگر باشند، توجیهی برای محکومیت‌های سنگین و اعدام‌شان وجود نداشت.

آن‌ها ایده‌هایی در راه رهایی زندانیان سیاسی و غیره در کله داشتند که حتی برخی از آنان، مانند خسرو گلسرخی که از پیش زندانی بود هیچ نقشی در طرح‌ها و برنامه‌ها و افکار افراد دیگر این گروه نداشت. اما ساواک آن‌ها را به‌هم وصل کرد.

عباس سماکار، شاعر، فیلم‌ساز و فعال سیاسی سوسیالیست، در زمان حکومت اسلامی نيز مدت كوتاهی در زندان به‌سر برد و سپس مخفيانه از ايران خارج شد. وی، افزون بر فعاليت‌های سياسی و ادبی خود، در دوره‌هایی عضو هيئت دبیران «كانون نويسندگان ايران در تبعيد» بود و کتاب های زیادی ر ادر عرصه سینما، نقد و شعر و خاطرات منتشر کرده است.

عباس، مدتی را در زندان دیزل ‌آباد کرمانشاه به‌سر برد و در این دوره به‌همراه یحیی رحیمی، طولانی‌‌ترین اعتصاب غذای تاریخ را به‌مدت ۸۶ روز انجام داد. آنان بعد از ۶۸ روز، اعتصاب غذای تر، مدت ۶ روز نیز به‌اعتصاب غذای خشک دست زدند و دو بار رگ دست‌هایشان را بریدند و سرانجام یحیی بعد از ۸۰ روز و عباس سماکار بعد از ۸۶ روز با به‌زانو در آوردن زندان‌بانان خود، به‌خواسته‌هایشان از جمله انتقال به‌زندان تهران دست یافتند.

شعری از عباس سماکار:

 

چنین که ما کارگریم

چنین می­گوئید شما که اجازه­ دارید

هر که­را می­خواهید

                          بکُشید

هرجا را که می­خواهید

                              بمباران کنید

هر کثافتی را به­نام دمکراسی

                                      تحمیل ­کنید

هر ثروتی را که می­خواهید

                                    ببلعید

هر خرافاتی را به‌نام واقعیت

                                       به­خورد ما بدهید

و همه این­ها دمکراسی ست

           

آیا می­بینید

چگونه باد سَرسَر گوش را کر می­کند

 

باور ندارید آیا هنوز

که این دمکراسی قلابی ست

و ما

      تن و جان جهانیم

 

باور نمی­کنید آیا هنوز

که­جان جهان

                 خودِ ­مائیم

                  که عینِ دمکراسی ست

***

«سابير هاكا» شاعر جوان كرد‌زبان كرمانشاهی است که کتابی به‌نام «می‌ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم» را با موضوع کار و  کارگر و رنج‌های این قشر شریف جامعه سروده است. اين مجموعه فوق‌العاده، در کم‌تر از یک سال  بدون داشتن تریبون رسمی و تبلیغات رسانه‌ای به‌چاپ چهارم و پنجم رسیده است. این کتاب، هم‌چنین برنده جایزه شعر کارگری ایران در سال ۱۳۹۲ شده است .

شاعر در شعرهای خود، مشکل زندگی کارگران، طرز فکر خانواده و طبقات اجتماعی جامعه را نشان داده است و در مورد سختی‌ها و ناحقی‌هایی که به‌جامعه کارگری می‌شود سخن می‌گوید.

شعرهای هاكا، جوری است که شاعر دارد از چشم کودک کار جهان را رصد می‌کند. کودکی که رنج فراوان کشیده است.

 

می‌ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم 

تمام زندگی‌ام بر این باور بوده‌ام

که دروغ نگویم

دل هیچ انسانی را نشکنم

و این را پذیرفته‌ام که از بین رفتن قسمتی از زندگی است.

اما با این وجود

از مرگ خودم می‌ترسم

می‌ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم!

«سابير هاكا» شاعر كرد زبان كرمانشاهی

***

شاه توت  

تا به‌حال

افتادن شاه توت را ديده‌ای!؟

كه چگونه سرخی‌اش را

با خاك قسمت می‌كند

(هيچ چيز مثل افتادن دردآور نيست)

من كارگرهای زيادی را ديدم

از ساختمان كه می‌افتادند

شاه توت می‌شدند.

***

کارگری شغل شرافتمندانه‌ای است

انسان نان بازوهایش را می‌خورد

هرچند خیلی وقت‌ها

گرسنه مانده‌ام

دروغ و ناسزا شنیده‌ام

بیکار بوده‌ام

اما هرگز حاضر نیستم

در ساختمانی کار کنم که قرار است

روزی بر سر در آن بنویسند:

زندان مرکزی.

 

 

سرمایه‌داران و حکومت‌های حامی سرمایه، به‌خوبی می‌دانند که چه قدرت عظیمی در اتحاد و همبستگی کارگران نهفته است، به‌همین علت است که سرمایه‌داران و حاکمیت با تمام توان می‌کوشند تا اتحاد کارگران را بشکنند، و اعتصابات و اعتراضات و میتینگ‌های آن‌ها را به‌خاک و خون بکشانند.

فعالین کارگری که در جهت تشکل‌یابی و گرفتن حق و حقوق هم طبقه‌ای‌های خود تلاش می‌کنند کم نیستند و بسیاری از آن‌ها نیز زندان و شکنجه را هم تجربه‌اند. برای نمونه جمال چراغ ویسی سخنران اول ماه مه سال ۶۰، دستگیر و زندانی و اعدام شد. و یا اخیرا شاهرخ زمانی را در زندان کشتند و اعلام کردند سکته کرده است.

کارگران فعال زندانی که هم اکنون زندانی هستند:

۱- محمد جراحی؛ ۲- جعفر عظیم‌زاده؛ ۳- بهنام ابراهیم‌زاده؛ ۴- فرزاد مرادی نیا؛ ۵- محهدی فراحی شاندیز؛ ۶- محمود بهشتی لنگرودی؛ ۷ - اسماعیل عبدی؛ ۸- علی اکبر باغانی و...

یا فعالین کارگری که حکم‌شان صادر شده اما تاکنون اجرایی نشده است: ۱- محمود صالحی؛ ۲- رضا شهابی؛ ۳- داوود رضوی؛ ۴- ابراهیم مددی؛ ۵- طاهر قادری؛ ۶- جمال میناشیری؛ ۷- هادی تنومند؛ ۸- قاسم مصطفی‌پور؛ ۹- محمد کریمی و...

کارگران اخراجی به‌دلیل فعالیت‌های کارگریشان: ۱- رضا شهابی؛ ۲- وحید فریدونی؛ ۳- حسن سعیدی؛ ۴- ناصر محرم‌زاده؛ ۵- حسین کریمی سبزوار؛ ۶- فرحناز شیری و...

این کارگران زندانی و حکم زندان گرفته و اخراجی، تنها نمونه‌هایی از بخش عظیم کارگرانی که در سراسر ایران زندانی و اخراج شده و یا می‌شوند.

دولت روحانی، به‌هیچ‌یک از وعده‌های خود درباره کارگران عمل نکرده است. در واقع این دولت، نه تنها هیچ‌کاری برای بهبود وضعیت کارگران انجام نداده است، بلکه فشار بر فعالین کارگری، و زندانی‌کردن و تهدید‌نمودن آن‌ها را تشدید کرده است.

در چنین شرایطی، بی‌تردید بیش‌ترین مشغله و دغدغه فعالین کارگری، به‌آزادی کارگران زندانی و همه زندانیان سیاسی و اجتماعی، لغو اعدام، لغو کار کودکان، لغو آپارتاید جنسی، لغو سانسور و اختناق و سازمان‌دهی و تشکل‌یابی کارگران می‌گیرد. چرا که کارگران بدون تشکل و بدون اتحاد، هر چه‌قدر به‌طور پراکنده و موضعی اعتراض و اعتصاب و جان‌فشانی و مبارزه کنند باز هم به‌حق و حقوق خود، آن‌هم در مقابل سرمایه‌داران هار و حکومت اسلامی و فاشیستی حافظ سرمایه، یعنی حکومت سرمایه‌داری اسلامی ایران در یک جنگ طبقاتی نابرابر، شکست خواهند خورد.

كارگران اقتصاد و نیازها و نعمات هر جامعه‌ای را تولید می‌کنند و جامعه را به‌سوی رشد و شكوفايی هدایت می‌کنند. بی‌شك همه پيشرفت‌های کسب شده در مسير زندگی، نشات گرفته از رشد و پويايی فكر و گسترش انديشه‌ورزی است و در هر جامعه‌ای كه کارگران با انديشه و بازوی هنرمندشان حاکم شوند توسعه و پيشرفت، رونقی دو چندان از وضعیت موجود خواهد يافت.

کارگران شجاع‌ترین، شریف‌ترین و در عین حال محروم‌ترین و سرکوب‌شده‌ترین طبقه اجتماع هستند و شدیدا استثمار می‌گردند. زیرا چرخش دست و بازوی آن‌ها، باعث چرخش چرخه‌های زندگی جامعه و حیات در جهت هستی است.

 

روز جهانی کارگر خجسته باد!

April 25, 2020

شهر خالی ، خانه از بنه خالی / مزدک

شهر خالی ، خانه از بنه خالی !
با دورود فراوان و همدردی بسیار به کارگران مبارز !
شهر خالی کوچه خالی خانه از بنه خالی و ذهن از خرافه دین خالی .
در خانه بمانی زن و فرزند از گرسنگی در رنج و عذابند به بیرون بروی از گزند کرونا بی پناه .
شیوع کرونا فاجعه اجتماعی هولناکی برای توده های کارگر و زحمتکش جهان از جمله ایران بوجود آورده است .
بدون شک تجربه موید این است که کارآمدترین شیوه کنترول شیوع ویروس کرونا با توجه به امکانات موجود روش قرنطینه تمام و کمال است . نمونه قابل ذکرش تجربه دولت چین میباشد . گرچه تعلل اولیه و برخی از خشونت هایش عاری از انتقاد نیست .
اما در جمهوری اسلامی گذشته از اقدامات جنایت بارش در اشاعه اولیه ویروس ، نه قرنطینه به معنای واقعی اعمال شد و نه اقدامات بهداشتی و درمانی بموقع . رژیم بمعنای واقعی کلمه مردم را در مواجه با بدترین فاجعه انسانی به آمان خدا رها کرد . با خانه نشینی واکنشی توده ها و عدم تامین مایحتاج معیشتی و کمک مالی از سوی رژیم ، میلیونها کارگر و تهیدست همراه خانواده هایشان در معرض گرسنگی و تباهی تدریجی قرار گرفتند . گرسنگی بچنان کابوسی مبدل گشته که توده ها از روی استیصال و فقر برای کسب معیشتی اندک به خیابانها کشیده شده اند تا لقمه نانی برای زن و فرزند گرسنه خود دست و پا کنند ، آنهم با دستمزدی بمراتب کمتر از زمان پیش از شیوع کرونا . در حالیکه بیکفایتی حاکمیت و ویروس کرونا همچنان قربانی میگیرد .
اگر در اروپا و آمریکا و برخی کشورهای دیگر دولت مردم را به خانه نشینی فرستادند  حداقل با پرداخت کمک مالی قدمی در کاهش رنج توده ها برداشتند .
اما رژیم جمهوری اسلامی  نه تنها کمک بهداشتی و مالی انجام نمیدهد بلکه سپاه و ارتش را به خیابانها سرازیر کرده و با نمایشات نظامی قدر قدرتی خود را به رخ توده ها میکشاند و هشدار سرکوب به هر گونه اعتراضات توده ائی قطعا محتمل ،  میدهد .
نا توانی رژیم در کنترول کرونا و تبعات اقتصادی آن بر بستر اقتصاد و سیاست ورشکسته رژیم ، معیشت و حیات توده ها را به انفجار اجتماعی جدیدی پیش میبرد .
حاکمیت ولایتی سرمایه داری با فساد و دزدی و ارتشاح و باندبازی مافیائی و خرافه پراکنی مشمئز کننده خود در دور باطلی گرفتار است . به اعتراف خود رژیم کفگیر دولت به ته دیگ رسیده . و نفرت و تنفور از رژیم و روحانیت با شاه و سلاطین رقابت میکند .
قبور مطلا شده امامان و کعبه اش همچون طاق کسرای که ۱۴ قرن پیش به ویرانی و بی سکنائی مبدل شد ، امروز در نتیجه تجربه عملی و مثبت توده ها به اماکن بی سکنا و محل دفن مردگان مبدل گشتند و جایگاه واقعی خود را پیدا کردند . بنا به  اندرز معروفی ، مردگان را بگذار که مرده ها بر دارند .
در این بحران انفجاری پیش روی تمامی ضد انقلاب رنگارنگ خارج حکومتی چون خود فروختگان خیابانی با گدائی از امپریالیسم هذیان جایگزینی رژیم جمهوری اسلامی را در سر میپرورانند و حتی خواستار حمله نظامی آمریکا به ایران هستند . 
آمپریالیسم آمریکا با بهره جوئی از موقعیت طلائی حاصله از شیوع کرونا و درماندگی رژیم که بر همگان آشکار است ، تلاش برای به زنجیر کشیدن و مهار و در قفس کردن رژیم را تشدید میکند تا رژیم را  " معقول " کند ولی نه حذف .
رژیم  در این بحران همه جانبه که سخت تر از خود ویروس کروناست نه از پایگاه اجتماعی مقبولی برخور دارست و مهمتر اینکه باور های مذهبی طرفداران مزدورش هم بیشتر بی اعتبار گشته و فرصت های رفرمی  ، اصلاحی ، موثری برای رویاروئی با بحران و توده ها را ندارد و همچنانکه سلسله پهلوی با خیزش توده ها در هم فروریخت ، ترکهای " مصلای "  رژیم اسلامی در حال گسترش و بسوی فروریزیست . از این رو برای حفظ خود به جنون آمیز ترین ابزار ، سرکوب ، دل خوش کرده است . از برپائی قرارگاه های گوناگون و نمایش نظامی و آماده باش سپاه و بسیج گرفته تا تحریکات کاریکاتوری قایق های سپاه در خلیج فارس و تحریک عوامل جیرخوارش در عراق . تا با گرم کردن رجزخوانی مبتذل علیه آمریکا و منتسب کردن خیزش توده ها به دسیسه آمریکا و  سلطنت طلبان ..... مستمسکی برای کشتار داشته باشد .
بحران موجود نه تنها کارگران و زحمتکشان بلکه بخش وسیعی از اقشار غیر کارگری  ولی حقوق بگیر را به صف معترضین خواهد کشید . معلمین و پرستاران و کادر درمانی  و زنان و دانشجویان و ..... .
کارگران و زحمتکشان و دیگر اقشار جامعه برای برون رفت از این بحران و خود رژیم که اساس و مبنای تمامی فلاکت جامعه است ، ابزاری موثر تر از برپائی شوراهای کارگری و محلات و مرکزیت دادن شورا ها برای انجام اقدامات و حرکات جمعی ممکن جهت اداره امور اجتماعی و سیاسی خود ندارند . تنها خرد جمعی که از ارزیابی "  میدانی "  مبارزه  نشاط میگیرد میتواند ممکن ترین و موثرترین شیوه های اعتراضی توده ها را در دستور کار قرار دهد و عملی سازد . حتی در جریان بیماری ناشی از کرونا و با رعایت ملاحظات بهداشتی حفاظتی لازم همچون استفاده از ماسک و حفظ فاصله .  در کارزار طبقاتی پیش روی همچنانکه ذهنیت دینی ترک برداشته ، بدنه ارتش و سپاه و بسیج نیز ترک بر میدارد و از جمهوری اسلامی جدا خواهند شد .
مزدک.
۳۱ فروردین ۹۹


 


نکاتی پیرامون انتشار تصاویر ناصر رزازی با جلالی زاده , چرا ناصر رزازی؟

نکاتی پیرامون انتشار تصاویر ناصر رزازی با جلالی زاده
چرا ناصر رزازی؟

چندی پیش جلال جلالی زاده از عناصر بدنام و شناخته شده اصلاح طلبان حکومتی و نماینده شورای اسلامی شهر سنندج در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰  در کردستان عکسهایی را از دیدار خود با ناصر رزازی منتشر نموده که شباهت بسیاری به افشای مذاکرات چهار حزب ناسیونالیستی در کردستان (دو شاخه زحمتکشان و دو حزب دمکرات) در سال گذشته توسط خود جمهوری اسلامی است. به خاطر در هم تنیدن مبارزات اقشار و طبقات و گروههای مختلف در ایران و کردستان هر پدیده ای در کردستان و عملکرد هر فردی در کردستان به پدیده های عمومی در جامعه ایران و تاریخ این کشور مربوط است. اگر جمهوری اسلامی طرحی سرکوبگرانه در دست داشته باشد ابتدا این امر را در کردستان محک می زند و بعد آن را در سطح سراسری به عمل درمی آورد. این تنها نمونه ای از این دست است. به همین دلیل بایستی ریشه های چنین دیدارهایی را در بطن این شرایط و توازن قوا و نیروهای درگیر در آن جست. 
از طرف دیگر, جمهوری اسلامی بنا به ماهیت ارتجاعی و سرکوبگرانه اش تاریخا نشان داده است که از به کارگیری هر گونه حربه (ولو غیره انسانی) علیه مخالفین اش دریغ نمی کند. این رژیم در قریب به ۴۰ سال عمر ننگین اش نشان داده است که از ترور مخالفینش بر سر میز مذاکره تا لو دادن جریان مذاکرات اش با احزاب خالفش و بدنام کردن شخصیت های هنری و معروف دریغ نمی کند. ترور عبدالرحمان قاسملو در روز ۲۲ تیرماه سال ۱۳۶۸ بر سر میز مذاکره با رژیم و افشای جریان مذاکرات با احزاب مخالف اش تنها نمونه هایی از این دست هستند. رژیم جمهوری اسلامی درطول ۴۰ دهه گذشته نشان داده است که هر عمل شنیعی از دست اش برمی آید. این امر در ذات این رژیم نهفته است. رژیم اسلامی از همان روزهای اول به قدرت رسیدنش پایه های حکومتش را بر روی زور و سرکوب بنا ساخت.
از سوی دیگر بایستی این اقدامات را در بطن شرایطی جست و جو کرد که رژیم اسلامی بر سر اکثریت کارگر و زحمتکش در ایران و کردستان تحمیل کرده است. جمهوری اسلامی از لحاظ بین المللی در انزوا قرار گرفته است و در بحران اقتصادی عمیقی گریبانگیر است و راه چاره ای برای برونفرت از این بحران ندارد. رژیم بدین شیوه شراط مشقت باری را برای توده های کارگر و زحمتکش و مردم آزادیخواه ایران فراهم آورده است. بحران های اقتصادی اش را بر سر مردم کارگر و زحمتکش سرشکن می کند. همین امر نفرت و بیزاری توده ای عظیمی را در درون اکثریت جامعه ایران و بالاخص کردستان علیه رژیم را روز به روز دامنه دارتر کرده است. 
افزایش کمی و کیفی خیزشهای توده ای علیه حکومتگران مفت خور و بی کفایت معیار مناسبی از این دست است. اگر در گذشته فاصله خیزشهای توده ای علیه رژیم یک دهه بود امروزه هر دو سال یک بار قیام های مردمی گریبان دولتمردانش را می گیرد. وسعت این خیزشها نیز هر بار دامنه دارتر و ساختارشکنانه تر می شود. اعتراضات سال گذشته علیه گرانی بنزین تنها نمونه ای از این خیزشهاست که پایه و اساس رژیم را نشان گرفته بود. مضافا, این مبارزات تنها به نقطه عطفهای تاریخی نظیر اعتراضات سراسری علیه بنزین محدود نمی شود. روزانه شاهد افزایش اعتصابات و اعتراضات کارگری در گوشه و کنار ایران هستیم. این اعتراضات و اعتصابات نیز در چند سال گذشته دامنه دارتر و وسیع تر شده است. 
اگر رژیم فشارهای بین المللی را بر سر مردم کارگر و زحمتکش در ایران سرشکن می کند, این فشارها را در کردستان در دامنه وسیعتری در پیش می گیرد. رژیم جمهوری اسلامی در سالهای گذشته, هر دور تازه ای از سرکوب و اعدام و بگیر و ببند را ابتدا در کردستان به محک آزمایش قرار داده است. خوشبختانه در یکی دو دهه گذشته این اقدامات برای جمهوری اسلامی هزینه هنگفتی در کردستان در پی داشته است. کشتار وحشیانه شوانه سید قادر در ۱۴ تیرماه سال ۱۳۸۴, اعتصاب عمومی شکوهمندانه ۱۶ مرداد را به دنبال داشت. اعدام فرزاد کمانگر, معلم زندانی و همبندیهایش ازجمله علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان در زندان اوین در روز ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹, اعتصاب باشکوه ۲۳ اردیبهشت را به همراه داشت. این تنها نمونه هایی از هزینه های گذافی است که رژیم جمهوری اسلامی به خاطر پیشبرد سیاست های سرکوبگرانه و ضد انسانی اش در کردستان متحمل شده است. 
تمامی فاکتورهای مذکور اعتبار و نفوذ جمهوری اسلامی را روز به روز در درون جامعه ایران کمرنگتر ساخته است. رژیم حتی نمی تواند بر روی قشرهایی تکیه کند که روزگاری به جریانات باصطلاح اصلاح طلب امید داشتند و به این اعتبار به پای صندوق رای می رفتند. این توهمات هر روز بیشتر دیروز زدوده شده است. نمایش بی رونق انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا در ایران و بالاخص در کردستان بی اعتباری روز افزون این رژیم را به نمایش می گذارد. رژیم جمهوری اسلامی در چند سال گذشته با تمامی جناح هایش پاسخی به خواست های حق طلبانه اقشار و طبقات پایین جامعه و مردم آزادیخواه و برابری طلب در جامعه ایران و کردستا ندارد.
اگر پدیده های درون جامعه کردستان به پدیدهای سراسری در سطح ایران گره خرده و مرتبط است. پدیده های درون جامعه کردستان نیز در هم تنیده است. موضع و جهتگیری این یا آن حزب و جریان سیاسی, این یا آن شخصیت هنری با شرایط مبارزه در درون کردستان مرتبط بود و تاثیر خود را بر آن می گذارد. دیدار شخصیت معروفی نظیر ناصر رزازی نیز در بطن چنین شرایطی رخ داده است. در همان حال خود نیز از این شرایط تاثیر می پذیرد. واکنش هیستریک آقای ناصر رزازی به این امر و به سخره گرفتن این امر بر روی شبکه های اجتماعی آقای رزازی را به واکنش وادار ساخت.
آقای رزازی در نوشته ای اعلام می دارد: 
من به عنوان یک هنرمند معروف در کردستان و در سطح جهان روزانه با دهها تن عکس میگیرم و این عکس ها نیز در جاههای مختلفی منتشر می شود. خیلی وقتها هیچ شناختی از این افراد ندارم و تنها به دلیل ابراز عشق وی نسبت به خواننده ای که به مدت ۵۰ سال مبارزه کرده است, این عکس ها از من گرفته می شود. وقتی من با این دو تن عکس گرفتم و آن ها نیز محل را ترک کردند, از رزگار , پسر خواهرم , پرسیدم این افراد چه کسانی بودند. وی نیز در جواب گفت: دایی عزیزم ! او آقای جلالی زاده بود. 
وی همچنین اذعان کرده است که این تصویر ۶ سال پیش و در رستوران یاقووت یا هوتل البرز در سلیمانیه گرفته شده است و بعد از مدت طولانی ای توسط آقای جلالی زاده بر روی اینترنت انتشار است (نوشته کوتاه ناصر رزازی در این مورد). 
این امر واضح است که آقای ناصر رزازی روزانه به اعتبار معروفیت اش به عنوان یک خواننده کرد با افراد بسیاری عکس یادگاری می گیرد و بسیاری از این مردم را نیز نمی شناسد. این امر واقعی و قابل درک است. کسی وی را بدین خاطر مورد سخره نمی گیرد. ولی کسی که با آقای ناسر رزازی عکس گرفته است حداقل به اندازه آقای رزازی شناخته شده است. بسیاری از مردم کردستان , جلال جلالی زاده و آقای ادب و سهرابی را به خاطر خوشخدمتیشان به رژیم جمهوری اسلامی خوب می شناسند. آقای رزازی نیز بایستی وی را خود شناخته باشد که خود را به عنوان یک هنرمند و سیاستمدار کرد در مدیا معرفی می کند. ایشان چگونه سیاستمداری هستند که چنین شارلاتانی را نمی شناسد. محلی نیز که آقای رزازی با وی عکس گرفته است یک هوتل و مکان معروفی است. به همین دلیل , تصادفی بودن این امر بسیار دور از انتظار است.
مضافا , در چند سال گذشته اتفاقات بسیاری در کردستان رخ داده که با این اتفاق مبارک شبیه است.بازگشت مظهر خالقی, یکی از خوانندگان معروف که روز ۱۰ تیرماه سال گذشته (۱۳۹۸) خود را همراه هیتی از مقامات اقلیم کردستان تسلیم فرمانداری مریوان کرد و دیدارهای آقای رزازی با نمایندگان اصلاح طلبان حکومتی در شهر سلیمانیه در اقلیم کردستان نمی تواند دو پدیده جدا از هم باشد.
این امر در ادامه همان گرایش سازشکارانه احزاب ناسیونالیست در کردستان در پیشبرد بده بستان با رژیم جنایتکار اسلامی می باشد. همگان به یاد داریم که سیاستمداران پشتیبان آقای رزازی , روزگاری مردم کردستان را به شرکت در نمایش انتخابات جمهوری اسلامی ترغیب می کند. حزب دمکرات کردستان دو سال پیش حتی با وجود امضای اطلاعیه مشترک احزاب کردستان مبنی بر عدم شرکت مردم کردستان در نمایش انتخابات رژیم به شیوه ای دوفاکتو مردم را به شرکت در این مضحکه ترغیب می کردند (مصاحبه آقای خالد عزیز , دبیر وقت حزب دمکرات کردستان ببا شبکه رودوا). جریان موسوم به زحمتکشان , به دلیل توهم به همین جریان اصلاح طلب در سال ۲۰۰۰  از کومه له مادر (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) انشعاب کردند. دیدارهای مخفی آقای مهتدی با ماموران درجه چندم اداره اطلاعات بعد از جدایی نیز برکسی پوشیده نیست. جمهوری اسلامی خود سال گذشته دیدارهای نمایندگان دو شاخه حزب دمکرات (حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران) و دو شاخه سازمان زحمتکشان (سازمان زحمتکشان کردستان و سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) با نمایندگان درجه چندم خود در کشور نروژ را افشا ساخت. کار به جایی رسید که این احزاب حتی این عمل سازشکارانه را نتوانستند مخفی کنند و به شیوه دوفاکتو مذاکراتشان را با نمایندگان درجه چندم رژیم تایید کردند.
بنا بر این , ارتباطات آقای رزازی با نمایندگان اصلاح طلبان حکومتی بخشی از این گرایش تسلیم طلبانه احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان را تشکیل می دهد. این گرایش بر طبل سازش و بده بستان با رژیم جنایتکار اسلامی می کوبد.
تاریخ قریب به ۴۰ سال حکومت سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در ایران و کردستان نشان داده است که این رژیم با زبان دیپلوماتیک این یا آن سیاستمدار یا خواننده معروف در کردستان به پای میز مزاکره نمی نشیند. آنچه بر سر میز مزاکره تعیین کننده است توازن قواست. و توازن قوا در شرایط کنونی در حدی نیست که جمهوری اسلامی را بر سر میز مذاکره وادار به عقب نشینی کرد. این درست است که جمهوری اسلامی با بحران اقتصادی, سیاسی و بین المللی عمیقی گریبانگیر است. ولی هنوز نیروهای سرکوبگرش در کردستان خیمه زده اند. پاسخ هر گونه فعالیت سیاسی و مدنی را با زندان و شکنجه و ارعاب می دهد. هنوز جوانان این سرزمین را به بهانه گوناگون به پای چوبه دار می برد. در چند سال گذشته کردستان را بیشتر از گذشته میلیتاریزه کرده است.
در شرایطی که رژیم خون مردم کردستان را در شیشه کرده است, در شرایطی که رژیم پاسخ اعتراضات حق طلبانه توده های مردم کارگر و زحمتکش در خیابان های کردستان علیه بدتر شدن شرایط زیستشان با آتش و خون جواب می گیرد, در شرایطی که دور تازه ای از اعدامها را در زندانهای کردستان آغاز کرده است, سازش و تسلیم شدن چه دستاوردی برای مردم کارگر و زحمتکش به همراه خواهد داشت؟ چنین اقدامات نامسولانه ای توسط هر فرد و جریانی که باشد کاملا با منافع مردم کارگر و زحمتکش در کردستان در تضاد است و هیچ ربطی به مبارزه برحق و انقلابی در کردستان ندارد. 
رژیم با این اقدامات تنها در صدد بدنام کردن شخصیت هایی نظیر ناصر رزازی و مظهر خالقی احزاب دمکرات و شاخه های مختلف زحمتکشان است. 
آقای رزازی چه جوابی به خانواده های تودهای کارگر و زحمتکش کردستان و بالاخص خانوادهای جانباختگان و زخمیهای قیام آبان ماه دارد که با شارلاتانی چون جلال جلالی زاده عکس گرفته است. 
آقای رزازی حتی جسارت آن را ندارد که از خود به خاطر این امر انتقاد می کند. وی این موضوع را حتی انکار نمی کند و به سرهم بندی سخنانی زرق و برقدار بسنده می کند.

آقای رزازی! 
بسیارند هنرمندان و نویسندگانی که حتی در زیر شدیدترین خفقان و سرکوب در برابر ظالمان و ستمگران سر خم نمی کنند. احمد شاملو, شاعر معروف ایرانی, و شیرکو بیکس, شاعر خوشنام کرد, از انسان های شریف و مبارزی بودند که هرگز در برابر ستمگران زانو فرود نیاوردند. آن های صدای توده های رنج دیده بودند ولی شما بدینگونه نشان دادید که صدای سرمایه داران و بروکرات های کردستان نظیر جلالی زاده, ادب و سهرابی هستید که در کردستان به غیر خوشخدمتی جمهوری اسلامی هیچ دست آورد دیگری به ارمغان نیاوردند. 
شما از معروفیت خود در جامعه کردستان سخن می گویید. معروفیت شما مدیون سرودهای انقلابی و شعرهای شاعران معروفی نظیر شیرکو بیکس هستید. شما با گومه شین و دلالو هستید. اگر این ها را از شما بگیرند تنها شخصیتی به مانند عزیز ویسی از شما باقی می ماند.

 

چرا منصور حکمت نظام سرمایه‌داری حاکم بر جهان ما را نفهمیده است؟

آناتومی بورژوا دمکراسی چپ ایران

 

بخش هفتم: چرا منصور حکمت نظام سرمایهداری حاکم بر جهان ما را نفهمیده است؟

در قسمت قبلی این سلسله مقالات دیدیم که چرا نگاه منصور حکمت و طرفدارانش به نظام سرمایه‌داری، یک نگرش نادرست و قِسمی است و از این نظر در ضدیت با نظرات مارکس دربارۀ سرمایه‌داری و کتاب سرمایه قرار دارند.[1] این بحث را با تشریح زاویۀ دیگری از کمبود و اشکال اساسی درک و نگاه حکمت از نظام سرمایه‌داری در زمانۀ ما یعنی سرمایه‌داری امپریالیستی پی می‌گیریم.

منصور حکمت در دورۀ پایان کار فکری و سیاسی‌اش اساسا به مقولۀ امپریالیسم باور نداشت. در سند «یک دنیای بهتر» (برنامه حزب کمونیست کارگری) فقط در دو جا از کلمۀ امپریالیسم استفاده کرد. یک بار در نقد چیزی که آن را «کمونیسم جهان سومی» می‌نامید و از زبان آن‌ها گفت: «خروج از سلطۀ سیاسی علنی قدرتهای امپریالیستی» (ص 352) و بار دیگر در بخش مربوط به روابط بین‌المللی که خواستار «تلاش برای لغو همۀ نهادها و پیمانهای مراجع بین المللی امپریالیستی» شده است. (ص 388) به‌عبارت دیگر امپریالیسم را به‌عنوان یک سیاست و شکلی از روابط بین‌المللی دیده است نه آن‌چنان که لنین از واقعیتِ حرکت و تغییرات کیفی سرمایه‌داریِ عصر ما یعنی سرمایه‌داری امپریالیستی تحلیل کرد.

رگه‌های بحث دربارۀ پدیده‌ای به نام امپریالیسم در آثار مارکس و انگلس به‌ویژه در مباحث مربوط به تمرکز سرمایه دیده می‌شود. اما امپریالیسم به‌عنوان مرحلۀ تاریخی از حرکت نظام سرمایه‌داری در ابعاد جهانی، به‌طور مشخص از سال‌های آخر قرن 19 و آغاز قرن بیستم رشد و نِمُو پیدا کرد. این لنین بود که در سال 1916 در جزوۀ امپریالیسم بهمثابۀ بالاترین مرحلۀ سرمایهداری این تغییر کیفی در نظام سرمایه‌داری را صورت‌بندی کرد. بدون در نظر گرفتن قانون‌مندی‌ها و ویژگی‌های حرکت سرمایه و علمکرد جهانی آن در عصر امپریالیسم، نمی‌توان نظام سرمایه‌داری را به‌طور همه‌جانبه فهمید و تحلیل کرد. درنتیجه، امکان ارائۀ یک بدیل و راه حل واقعی برای گسست از این نظام و حرکت به‌سمت یک نظام تولیدی-اجتماعی بنیادا متفاوت هم وجود نخواهد داشت. و این دقیقا کاری است که تفکر منصور حکمت، برنامۀ سیاسی مورد نظر او و جامعۀ «سوسیالیستی» که مدعی آن هستند، انجام می‌دهد. آن‌ها قادر به شناخت صحیح و همه‌جانبۀ سرمایه‌داری، سرمایه‌داریِ عصر ما (امپریالیسم) نیستند و در نتیجه از ترسیم آلترناتیو واقعی رها شدن از سرمایه‌داری هم عاجزند.

پایههای یک درک غلط

حکمت در دهۀ 60 و پیش از انحلال کامل مفاهیم تئوریک و سیاسی مارکسیستی و بدل شدن به یک سوسیال دمکرات متعارف، در برخی از آثار و نوشته‌های اولیه‌اش می‌کوشید به بحث امپریالیسم لنین، سرمایه‌داری امپریالیستی و کارکرد و عملکرد آن در نظام تولیدی و اجتماعی ایران بپردازد. چیزی که آن را باعنوان «سرمایه‌داری وابسته» تعریف می‌کرد و از آغاز دهۀ هفتاد به کل از بحث‌های او حذف شد. اما عناصر غلط در مورد امپریالیسم در همان بحث‌های دهۀ شصت حکمت هم موجود بودند.

ناتوانی منصور حکمت در فهم سرمایه‌داری امپریالیستی به مبانی غیر مارکسیستی تفکر او، به‌ویژه فهم غلطش از جوهر و چیستی نظام سرمایه‌داری برمی‌گردد. او تضاد اساسی سرمایه‌داری (تضاد میان تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی) و قوۀ محرکۀ این نظام (تضاد بین سازمان‌یافتگی (ارگانیزاسیون) در تولید و هرج و مرج (آنارشی) در بازار) را ندیده و سرمایه‌داری را به تضادِ کار و سرمایه تقلیل می‌دهد. حکمت تلاش دارد امپریالیسم را چه در سطح جهانی و چه در کشورهای تحت سلطه از همین زاویه یعنی «چپاول کارگران» و تقابل کار و سرمایه توضیح بدهد. او نتیجه می‌گیرد که: «تولید فوق سود امپریالیستی از طریق صدور سرمایه، این است محور اساسی تئوری امپریالیسم لنین». (نظری به تئوری مارکسیستی بحران ص 141) و «توليد فوق سود امپرياليستى بر مبناى استثمار کار ارزان و بازتوليد شرايط اقتصادى و سياسى لازم آن است. اين جوهر عملکرد امپرياليسم در کشور تحت سلطه است». (همان 146) به‌عبارت دیگر، حکمت معتقد است سرمایه در مرزهای درونی‌اش دچار اشباع و بحرانِ ناشی از گرایش نزولی نرخ سود شده و برای حل این تضاد به بازارهای بیرونی و به‌ویژه نیروی کار ارزان آن چشم می‌دوزد.

اما لنین چه گفت و چگونه تحلیل کرد؟ این درست است که سرمایه‌گذاری سودآور در کشورهای پیشرفته محدود شد و بورژوازی در مقیاسی کیفیتا بزرگ‌تر نیازمند حرکت به‌سوی کشف و توسعۀ بازارهای خارجی برای صدور سرمایه بود. اما خودِ این مساله ناشی از به وجود آمدن حد بالایی از رشد و تراکم سرمایه و شکل‌گیری مقولۀ «انحصارات» بود. لنین جوهر سرمایه‌داری را انحصار و سرمایه انحصاری می‌داند و می‌نویسد: «پیدایش انحصار که معلول تمرکز تولید است، به‌طور کلی قانون عمومی و اساسی مرحلۀ کنونی تکامل سرمایه‌داری است» (امپریالیسم ص 22) و «جانشین شدن انحصار به‌جای رقابت آزاد، جنبۀ بنیادی و جوهر امپریالیسم است». (امپریالیسم و انشعاب در سوسیالیسم) به‌عبارت دیگر، خودِ تلاش برای کسب فوق سود امپریالیستی از طریق صدور سرمایه، معلول پدیدۀ دیگری یعنی انحصار است که در روند حرکت سرمایه به‌سمت تمرکز و در اثر فشارهای ناشی از تضاد آنارشی ارگانیزاسیون و رقابت ایجاد می‌شوند.

تأکید بر مسالۀ انحصارات و پیامدهای نشأت گرفته از نیروی محرکۀ سرمایه‌داری در شکل‌گیری مرحلۀ امپریالیستی، به‌معنای انکار این حقیقت نیست که «سرمایه به دنبال تولید و کسب سود از طریق فوق استثمار امپریالیستی در کشورهای تحت سلطه است». قطعا بورژوازی امپریالیست در جریان صدور سرمایه به کشورهای پیرامونی به‌دنبال کسب سود حداکثری است. اما بحث بر سر دینامیک‌های سرمایه و سرمایۀ امپریالیستی است و جبری که از دل این نیروی محرکه برآمده و سرمایه را به قول مارکس تا آن سوی دیوار چین هم می‌برد. این نیروی محرکه، تضاد کار و سرمایه و «میل سیری‌ناپذیر بورژوازی به استثمار کار مزدی» نیست. بلکه فشار ناشی از تضاد آنارشی ارگانیزاسیون است که در کل پیکر شیوۀ تولید سرمایه‌داری در هیئت قانون «گسترش بیاب یا بمیر» خود را فشرده می‌کند.

همین جبر و فشار ناشی از آن است که قدرت‌های امپریالیستی و بلوک‌های سرمایه‌داری را ابتدا به تقسیم تمام جهان به مناطق تحت نفوذ و سلطه و سرمایه‌گذاری‌شان وامی‌دارد. در ادامه وقتی این تقسیم تمام شد، به‌شکل رقابت بر سر بازتقسیم جهان خود را نشان می‌دهد. قدرت‌های امپریالیستی در این روند است که به مسالۀ رقابت‌های سیاسی و اقتصادی حاد و نهایتا به جنگ و جنگ‌های امپریالیستی وادار می‌شوند. امپریالیسم یعنی جنگ و لنین جزوۀ تاریخی‌اش را در تشریح علل و ریشه‌های بروز جنگ جهانی اول نوشت و آن را توضیح داد. (امپریالیسم بالاترین... ص 185) اما شما در تحریفات ضد لنینی منصور حکمت از امپریالیسم، هیچ توضیح روشنگری درباره رقابت میان قدرت‌های امپریالیستی و تأثیر آن بر اوضاع جهان و جنگ‌های امپریالیستی و فشاری که از دل ضرورت‌های سرمایه‌داری امپریالیستی برآمده و این جنگ‌ها را محتمل می‌کنند، نمی‌بینید!

 امپریالیسم و کشورهای تحت سلطه

در برنامۀ حزب کمونیست کارگری و اندیشۀ منصور حکمت چیزی به نام استقلال سیاسی و اقتصادی از نظام جهانی سرمایه‌داری امپریالیستی مطرح نشده است. گویی می‌توان اقتصاد سوسیالیستی را بدون گسستِ کامل از بندهای وابستگی اقتصادی به نظام سرمایه‌داری جهانی بنا کرد. عدم وجود چنین فاکتوری در برنامۀ کمونیسم کارگری، صرفا یک کمبود سیاسی نیست. بلکه بیانگر محدودیت‌ها و اشکالات نگاه حکمت و کمونیسم کارگری به دو مقولۀ سرمایه‌داری در عصر ما و بدیل آن یعنی سوسیالیسم است. در فصل‌های بعدی این سلسله مقالات نشان خواهیم داد که چرا «سوسیالیسم» مورد نظر حکمت و حکمتیست‌ها (که چیزی جز نوعی سوسیال دمکراسی رفرمیستی نیست)، اساسا نمی‌خواهد به مقولۀ استقلال سیاسی و اقتصادی بپردازد و اصولا نیازی هم به پرداختن به چنین پدیده‌ای نمی‌بینند. در تفکر متأخر منصور حکمت چیزی به نام ستم ملی در ابعاد جهانی میان ملل امپریالیست و ملل تحت ستم وجود ندارد و سرمایه در همه‌جا تبارزات و ویژگی‌های یگانه‌ای دارد. پس لازم نیست وقت طبقۀ کارگر را با «دغدغه‌های بورژوازی ناسیونالیست جهان سومی» و مفاهیمی چون «مبارزه ضد امپریالیستی» یا «اقتصاد مستقل از سرمایۀ جهانی» بگیریم! در اقتصاد سیاسی حکمتیستی، رقابت میان بلوک‌های انحصاری سرمایه و قدرت‌های امپریالیستی و ریشه‌یابی دلایل اقتصادی و زیربنایی نظامی‌گری امپریالیست‌ها جایی ندارد. گویی در جهانی بدون دو جنگ جهانی با هفتاد میلیون کشته و ده‌ها جنگ و مناقشۀ گرم و سرد امپریالیستی زندگی می‌کنیم. هم‌چنان‌که اساسا در سیاست و استراتژی منتج از تحلیل حکمتیستی، دیدار و همکاری با امپریالیست‌های ناتو و اتحادیه اروپا و حتی مایک پومپئو و سفیر اسرائیل ایرادی ندارد و احتمالا یک اصل «پرولتری» است[2]!

حکمت در دهۀ 1360 معتقد بود «سرمايه‌دارى وابسته، سرمايه‌دارى عصر امپرياليسم در کشور تحت سلطه است. اين بدان معنى است که... حرکت کل سرمايۀ اجتماعى در کشور، در جهت پاسخگویى به نيازهاى جهانى سرمايه انحصارى، با توجه به تقسيم مشخص جهان به کشورهاى امپرياليستى و تحت سلطه، در سطوح اقتصادى و سياسى شکل ميگيرد» (اسطورۀ بورژوازی ملی مترقی 1 ص 24) و «اساس توليد سرمايه دارى در کشور تحت سلطه، توليد فوق سود امپرياليستى بر مبناى استثمار کار ارزان و بازتوليد شرايط اقتصادى و سياسى لازم آن است. این جوهر عملکرد امپرياليسم در کشور تحت سلطه است... اساس حرکت سرمايه انحصارى در بازار داخلى کشور تحت سلطه، توليد فوق سود امپرياليستى است...و در واقع تقسيم کارى که توليد اجتماعى در کشور تحت سلطه در هر دوره معيّن به خود ميپذيرد از آن رو است که اين تقسيم کار، مساعدترين چهارچوب را براى استفاده سودآور از نيروى کار ارزان براى سرمايه انحصارى و از اين طريق کل سرمايه اجتماعى در بازار داخلى فراهم می آورد، تقسيم کارى که ارزش اضافه لازم از نظر نرخ و حجم را براى تأمين نيازهاى سرمايه در پروسه انباشت با سهولت بيشترى به دست ميدهد». (نظری به تئوری مارکسیستی بحران. ص 146)

اما عملکرد سرمایۀ امپریالیستی در کشورهای پیرامونی و رابطۀ این دو دسته کشور در زمانۀ ما، بسیار فراتر و پیچیده تر از تبیین‌های سطحی و اکونومیستی حکمت و حکمتیست‌ها است. امپریالیسم را نمی‌توان به سیاست «چپاول نیروی کار ارزان در کشورهای جهان سوم» فرو کاست. امپریالیسم چنان که لنین گفت، صرفا بسط قوانین سرمایه‌داری در عصر رقابت آزاد به گسترۀ جهانی نیست. بلکه دورۀ جدیدی از عملکرد و حرکت شیوۀ تولید سرمایه‌داری در سطح جهانی است. درست است که سرمایه در مرحلۀ امپریالیستی، قوانین ذاتی و بنیادین خودش را نقض نمی‌کند، اما امپریالیسم بیانگر جهش کیفی در این قانون‌مندی‌ها و شاکله‌های آن در ابعاد بین‌المللی است. لنین پنج ویژگی اصلی سرمایه‌داری امپریالیستی را چنین تعریف کرد که: 1) تمرکز عالی تولید و سرمایه تا سطح انحصارات، 2) درهم‌آمیزی سرمایۀ بانکی و سرمایۀ صنعتی و ایجاد اُلیگاریشی مالی براساس سرمایۀ مالی، 3) عمده شدن صدور سرمایه به‌جای صدور کالا، 4) تقسیم جهان میان قدرت‌های امپریالیستی و 5) به اتمام رسیدن تقسیم جهان و بازتقسیم مجدد آن. (امپریالیسم بالاترین مرحله... ص 135) سرمایۀ امپریالیستی تضادها و بحران‌های سرمایه‌داری عصر رقابت آزاد را در ابعاد بی‌مانند و کیفیتا شدیدتر و حادتری بازتولید کرده و به جنگ و نظامی‌گری امپریالیستی منتهی می‌شود.

علاوه بر این‌ها سرمایه‌داری امپریالیستی یک رابطه تولیدی جدید است که تولید کالایی و تولید اجتماعی را در مقیاس جهانی برای نخستین بار متحقق کرده و کل اقتصاد جهان را در روندهای واحدی از تولید و انباشت سرمایه به هم پیوند می‌زند. یک رابطۀ تولیدی (نه فقط رابطۀ سیاسی) جدید در سطح جهانی که به‌شکل تقسیم جهان میان ملل امپریالیستی و ملل تحت سلطه (پیرامونی، جهان سوم) خود را نشان می‌دهد. این شمایل و قطب‌بندی جدید، جایگاه مرکزی را در تولید و انباشت ارزش اضافه و سرمایه در کشورهای امپریالیستی بازی می‌کند. آن‌چنان‌که ریموند لوتا در اثر شگرفش آمریکا در سراشیب گفت: «مساله نه نقش کمی سرمایه‌گذاری [کشورهای امپریالیستی در] جهان سوم بلكه نقش کیفی آن‌ها در روند کلی انباشت است و این‌كه چه امکاناتی را به امپریالیست‌ها می‌دهد. مافوق سودهایی که از کشورهای عقب افتاده و مستعمره استخراج می‌شوند، یک شرط اساسی و ضروری برای فعالیت کلی سرمایه امپریالیستی هستند» (ص87) توانایی سرمایه امپریالیستی در گسترش سودآور دامنه‌اش به جهان سوم، یک شرط لازم و تعیین‌کننده برای توسعه و تجدید سازماندهی کلی سرمایه است. درك صحیح از خصلت همه‌جانبه نفوذ امپریالیستی در جهان سوم و اهمیت آن، خط تمایز مهمی بین یک درك علمی از توسعه امپریالیستی و دیگر دیدگاه‌ها در این مورد است. هرگونه تئوری که می‌خواهد انباشت امپریالیستی را مورد بررسی قرار دهد باید تشخیص دهد که سرمایه مالی نقش فرماندهی را در اقتصاد بازی می‌کند و نیروی حرکت در هر دو کشورهای امپریالیستی و وابسته را تولید می‌کند. این کیفیت جدید نه‌فقط بر ساختار اقتصادی کشورهای تحت سلطه بلکه بر ساختار اقتصادی کشورهای مرکزی سرمایه‌داری و قدرت‌های امپریالیستی هم تأثیر می‌گذارد. سودآوری سرمایه‌گذاری در بازارهای داخلی، عمدتا به وسیله شیوه تولیدی بین‌المللی تعیین می‌شود و توسعه در خارج از مرزها و در عرصه بین‌المللی، شالوده‌های روند حرکت اقتصاد آن‌ها است. سرمایه، دیگر نمی‌تواند در درون یک چارچوب ملی، به‌شكل کامل تجدید سازماندهی شود و پیشرفت مستمر انباشت، به توسعه سرمایه در سطحی جهانی و به امنیت عرصه بین‌المللی وابسته است. (آمریکا در سراشیب ص83)

امپریالیسم همچنین فعل و انفعال بین کشورهای پیشرفته و تحت ستم را تعیین می‌کند. به این معنی که اولا امپریالیست‌ها مستقیما مالک بسیاری از بنگاه‌ها و شاخه‌های تولیدی اصلی و محوری در کشورهای تحت سلطه هستند و به‌طور غیر مستقیم، بخش‌های دیگر اقتصادِ کشور تحت سلطه (به‌ویژه بخش با اهمیت دولتی) را از طریق تخصیص اعتبارات مالی و سلطه سیاسی بر دولت‌های وابسته کنترل می‌کنند. سرمایۀ مالی همچنین با تكیه بر ارزش‌هایی که استخراج می‌کند و با استفاده از مكانیسم‌های کنترل، بر مقدار تولید اجتماعی قابل توزیع و شكل توزیع آن در میان طبقات مردم و میان اقشار حاکم که همه به مدارهای سرمایه امپریالیستی بافته شده‌اند، اعمال نفوذ می‌کند. تولید مافوق سود در کشورهای تحت سلطه، بیش از کشورهای امپریالیستی نیازمند و در واقع وابسته به اَشكال شدیدتری از استثمار و اعمال جبر آشكارتر در خود پروسه تولیدی است. رابطه بین کشورهای امپریالیستی و ملل تحت ستم، بازارهای ملی کشورهای وابسته را در جایگاه معینی از تقسیم کار بین‌المللی قرار داده و سازماندهی می‌کند. در عصر امپریالیسم، جهان به‌مراتب بیشتر درهم تنیده می‌شود، تقسیم‌بندی بین ملل تحت ستم و ستمگر خصلت نظام‌مند خاصی پیدا می‌کند و به بخشی جدایی‌ناپذیر از ذات این نظام تولیدی تبدیل می‌شود. پروسه انسجام‌یابی اقتصادهای ملی هم در کشورهای تحت سلطه و هم کشورهای امپریالیستی دچار ناموزونی می‌شود. اما در نتیجه نفوذ و سلطه امپریالیستی، درجه این ناموزونی و خصلت اعوجاجی آن در کشورهای وابسته آن چنان است که به قول لوتا اقتصاد این کشورها را در مقایسه با اقتصاد کشورهای امپریالیستی می‌توان «ناقص‌الخلقه» نامید. (آمریکا در سراشیب ص93) اهمیت این بحث از نقطه نظر انقلاب کمونیستی و بنای ساختمان سوسیالیسم در این است که در کشورهای تحت سلطه، بدون از بین بردن این اعوجاج نمی‌توان اقتصاد سوسیالیستی را مستقر کرد. و بدون قطع شاهرگ‌های وابستگی ساختاری و ارگانیک اقتصاد این کشورها به سرمایه‌داری جهانی امپریالیستی (در ایران تولید و صادرات نفت) نمی‌توان قانون ارزش و روندهای بحران‌زا و آنارشیک ناشی از آن را محدود و کنترل کرد.

این بحث را در شمارۀ بعد با پرداختن به اشکالات درک منصور حکمت از نظریۀ مارکسیستی بحران سرمایه‌داری و تبعات و عملکرد آن در کشورهای تحت سلطه ادامه خواهیم داد.

 

 

 

 

منابع

  • امپریالیسم به مثابۀ بالاترین مرحلۀ سرمایه داری. لنین. ترجمه محمد پورهرمزان. پکن. اداره نشریات زبانهای خارجی. 1975
  • امپریالیسم و انشعاب در سوسیالیسم. لنین. اتحادیه کمونیستهای ایران. 1357
  • آمریکا در سراشیب. ریموند لوتا. ترجمه منیر امیری. انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م)
  • نظری به تئوری مارکسیستی بحران. منصور حکمت. در برگزیدۀ آثار منصور حکمت. به کوشش ایرج فرزاد. 2014
  • اسطورۀ بورژوازی ملی و مترقی. منصور حکمت. در برگزیده‌ای از مقالات منصور حکمت. 1384
  • یک دنیای بهتر. منصور حکمت. در برگزیده‌ای از مقالات منصور حکمت. 1384

 

پانوشت:

  1. نشریه آتش شماره 100 اسفند 1398
  2. نگاه کنید به: علی‌نژاد و حکمت، هم سازش هم مصلحت. در نشریه آتش شماره 92 تیر 1398

 

 

 

      به نقل از نشريه آتش102  –  اردیبهشت 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

کرونا و اخلاقیات / گلگونه کراچیان

کرونا  و اخلاقیات
گلگونه کراچیان

امروز کرونا روی همه‌چیز سایه انداخته و ابعاد این سایه آن‌قدر بزرگ است که هیچ‌چیز را بی‌تاثیر نگذاشته است. سفر، تحصیل، بهداشت، فقر، علم، هنر و فرهنگ - و حتی اخلاق. روندهای جدیدی شکل گرفته است. با آن که لازم است تعریفی از اخلاق در ابتدا بدهیم اما به‌دلیل مفصل بودن بحث فقط به این جمله بسنده می‌کنیم که اخلاق محصول روابط مشخص اجتماعی میان انسان‌ها است و هیچ جامعه‌ای بدون اخلاقیات مخصوص به خود نمی‌تواند دوام پیدا کند. از زمانی که جامعه به طبقات تقسیم شد، اخلاقیات نیز مُهر و نشان طبقاتی خوردند و تا زمانی که جامعه طبقاتی وجود داشته باشد، پشت هر حکم و ارزش اخلاقی‌ای منافع و نگرش یک طبقه مشخص نهفته است. احکام اخلاقی از طبقات و منافع طبقاتی جدا نیستند و از این نظر، اخلاق جزءِ حیطه ایدئولوژی است. ممکن است برخی از این هنجارها حتی بعد از گذشت زمانی طولانی، جان‌سختی کرده و تداوم پیدا کنند – مانند رسوم فئودالی ازدواج که هنوز در عصر سرمایه‌داری نیز رایج هستند – اما مساله این است که آن‌ها نیز محصول شرایط مشخص اجتماعی و طبقاتی‌اند و از هیچ منبع لایتغیری سرچشمه نگرفته‌اند. حتی صفات و خصایل نیک اخلاقی مانند فداکاری، نوع دوستی و عدالت هم بسته به روابط تولیدی و اجتماعی دارای معانی و مفاهیم متفاوتی بوده‌اند. به‌عنوان مثال احترام به سالخوردگان احتمالا ازسوی اوجالان به‌عنوان یک ارزش اخلاقی مطرح می‌شود. اما این ارزش دقیقاً ارتباط دارد با ویژگی‌های روابط تولیدی هر جامعه که از سطح ویژه‌ای از نیروهای مولده برخاسته است. مثلاً در نظام تیره‌ای و در سیستم عشایر و قبایل، سالخوردگان منبع دانش و تجاربی بودند که بدون آن حیات کل جامعه به خطر می‌افتاد یا بدون اتوریته آنان، استحکام روابط پدرسالاری حاکم بر جامعه از بین می‌رفت. اما وقتی به اخلاقیات حاکم بر یک جامعه سرمایه‌داری امروزی مانند یک کشور اروپای مرکزی نگاه کنیم این ارزش کم‌رنگ می شود و انسان‌ها به‌راحتی متقاعد می‌شوند که اخلاقی است اگر سالخوردگان را به خانه‌های سالمندان بسپارند چون دانش و تجربه را می‌توان در دانشگاه‌ها کسب کرد و ضمناً از نظر ارزش‌های اخلاقی مبتنی بر سود و بازدهی اقتصادی در نظام سرمایه‌داری، سالخوردگان دیگر موضوعیت اقتصادی چندانی ندارند. مساله این است که هر کدام از هنجارهای اخلاقی از بستر مشخص اجتماعی برآمده‌اند و هر کدام با زیربنای مشخص اقتصادی و شکل خاصی از روابط تولیدی و روبنای اساسا منطبق بر آن، پیوند دارند و هیچ کدام از هیچ منبع ذاتی و طبیعی‌ای نشأت نگرفته‌اند.
حالا بیایید به اخلاق امروز جهان و کرونا نگاه کنیم. اخلاق امروز در جهان که توسط رسانه‌های مختلف تبلیغ می‌شود بر سود و منفعت فردی استوار است. یعنی رسانه به شما می‌گوید رقابت خوب است، رفاه بر هر چیزی اولویت دارد، خوشبختی امری است فردی که فقط باید خود فرد بتواند حال خودش را خوب کند، کپی رایت، مالکیت بر ایده یک حق پایه هر فرد است، هر کسی زندگی خود را دارد و ابدا قضاوت نکنیم و عبارات بسیار دیگر که هر روز توسط آن‌ها بمباران می‌شویم. اما بحران کرونا یادمان می‌آورد که اخلاقیات امروز چقدر مریض، ناقص، خودخواهانه و ضد بشر است. برای غلبه به کرونا یک‌باره خواسته شد که صاحبان کسب و کار، فعالیت خود را متوقف کنند و در خانه بمانند تا زنجیره انتقال شکسته شود. از مردم خواستند که به‌خاطر کادر درمان در خانه‌ها بمانند و از تفریح و مسافرت خودداری کنند. داد سخن دادند که چرا عده‌ای ماسک‌ها و مواد ضد عفونی را گران کرده‌اند؟ چرا بخشی از پزشکان و پرستاران در محل کار حاضر نشدند؟ چرا بعضی‌ها شرافت را فراموش کرده‌اند و الکل تقلبی وارد بازار می‌کنند، مگر پول و ثروت چقدر ارزش دارد؟ در این احوال کرونایی یادشان افتاد که شرکت‌های دارویی اطلاعات خود را با دیگر تولیدکنندگان دارو به اشتراک نمی‌گذارند و این از چرخش و تجمیع اطلاعات بشر در این زمینه جلوگیری می‌کند. انگار نه انگار که تا دیروز در مورد خوب بودن رقابت یا کپی رایت حرف زده بودند. انگار نه انگار که تا پیش از کرونا می‌گفتند که «طبیعت انسان غیر قابل تغییر» است و به‌همین‌دلیل نمی‌توان نظام اجتماعیِ بنیادا متفاوتی را به‌وجود آورد و اخلاقیات کنونی که رسانه‌ها تبلیغ می‌کنند منطبق بر «ذات بشر» است. در انتقاد و حتی توهین به کسانی که برای تعطیلات به مسافرت می‌روند قضاوت نکردن را کلا فراموش می‌کنند و به‌خاطر نمی‌آورند که دیگران را با این توجیه که نباید قضاوت کرد، از انتقادهای درست و صادقانه منع می‌کردند. حتی یادشان رفت که عده زیادی از مردم دنیا به‌دلیل نابرابری اقتصادی که سرمایه‌داری به‌وجود آورده حتی به آب تمیز و صابون دسترسی ندارند. حتی می‌توان گفت که ابتلا به کرونا خود ناشی از ساز و کار سرمایه‌داری است. چون فروش برخی محصولات غذایی خاص که درآمدزا بود به مشتریان عرضه و باعث انتقال ویروس شد. اگر محور اصلی، سود نبود و به این فکر می‌کردند که خوردن چه‌چیز بهداشتی و بی‌ضرر است شاید این بیماری شایع نمی‌شد. اما حتی در مواردی که بشر با طبیعت باید نبرد کند و در به‌وجود آمدن بحران نقشی ندارد؛ آن‌جایی‌که اخلاقیات سرمایه‌داری به جامعه جهت می‌دهد ابعادش تخریب و نابودی هولناک است. اگر در روزهای اول که کرونا منتشر شده بود مرزها به‌خاطر سود شرکت‌های هواپیمایی و گردشگری و تجارت‌های بزرگ باز نمی‌ماند، انتقال این بیماری به سراسر دنیا و تبدیل آن به پندمیک این‌قدر سریع اتفاق نمی‌افتاد. اگر مساله نمایش قدرت جمهوری اسلامی به‌عنوان حاکمیت سرمایه‌داری- دینی در راهپیمایی 22 بهمن و انتخابات مجلس نبود هزاران نفر به‌کام مرگ نمی‌رفتند. اگر مکان‌های مذهبی مثل مقبره رضا و معصومه در مشهد و قم بسته می‌شد الگوی انتقال و ابتلا کاملا متفاوت بود. اگر هیئت حاکمه کشورهایی مثل آمریکا نمی‌گفتند که به‌دلیل مسائل اقتصادی نمی‌توانند اعلام قرنطینه کنند، نرخ شیوع در نیویورک به فاجعه منجر نمی‌شد.
کرونا نشان داد که بین اخلاقیات فردگرایانه و سودمحور سرمایه‌داری و منافع جمعی بشر شکافی بزرگ است. نمی‌شود هر لحظه اخلاقیات ضد جمعی را تبلیغ کنیم و انتظار داشته باشیم در بزنگاه حوادث، همه مردم جهان بر محور منافع جمعی متحد شوند و حتی از خودگذشتگی کنند.


      به نقل از نشريه آتش102  –  اردیبهشت 99
 n-atash.blogspot.com   
atash1917@gmail.com


برنی سندرز و نیازهای اقشار تحت ستم آمریکا / سارا قاضی و یاشار آذری

برنی سندرز و نیازهای اقشار تحت ستم آمریکا

 

در نظر کسانی که در باره ی انتخابات آمریکا و باختن برنی سندرز به جو بایدن در حزب دموکرات تحلیل می دهند، تعیین "لیدر" از بالا به پایین انجام می گیرد و در نتیجه باختن برنی سندرز به جو بایدن -و سپس تأیید او- را نقطه ضعف برنی سندرز که باعث ناامیدی طرفدارانش شد، می دانند.

حال آنکه رهبر، طرفداران و پایه های خود را تعریف نمی کند، بلکه رهبر از درون طرفداران و پایه ها بیرون می آید. این پایگاه طبقاتی و خط مشی سیاسی پایه های هر رهبری است که به آن رهبری امکان رهبری کردن می دهد. این پایه ها هستند که بر اساس مطالبات و مناقع خود وارد میدان می شوند و در این پروسه بهترین عنصر/عناصر را برای رهبری خود انتخاب می کنند.

برنی سندرز اگر هواداران و پایه های خود را نداشت، اصلاً مطرح نمی شد. برای مثال در انتخابات سال 2016 که برنی سندرز هم در آن کاندیدا شده بود، شخص دیگری به نام جیل استاین هم با مطالبات سوسیالیستی و انقلابی خود را کاندیدا کرده بود. اما از آنجایی که تعداد هوادارانش بسیار ناچیز بودند، کاندیدایی اش به طور کلی مطرح نگردید.

اینکه هواداران برنی سندرز خواهان پیروزی درون سیستم سرمایه داری و از طریق حزب دموکرات هستند، ناشی از دید غلطی است که از حزب دموکرات در میان اقشار تحت ستم آمریکا وجود دارد. طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم آمریکا همیشه از طریق حزب دموکرات مطالبات خود را در گذشته مطرح کرده اند و تصور می کنند که خط سیاسی حزب دموکرات خط مشی "مردمی" است و آن ها می توانند از طریق حزب دموکرات در مقابل حزب جمهوریخواه بایستند. این نوع طرز فکر از یک طرف، ریشه در نشناختن ماهیت سرمایه داری و مرحله ای که این نظام در آن قرار گرفته دارد و از طرف دیگر ریشه در نشناختن ماهیت حقیقی حزب دموکرات.

در این برهه از تاریخ سرمایه داری، ما باید یاد بگیریم که این نظام روز به روز به قهقرای باطلاق رکود اقتصادی ای که خود سیستم می آفریند و در ساختارش نهفته است قرار دارد و در گذشته تمام راه های ممکن را برای حفظ منافع و موقعیت خود بکار برده است، حتی جنگ! و حتی جنگ های طویل المدت! و اکنون در بن بستی قرار گرفته که برای حفظ نظام و ادامه ی سودآوری آن، به هر راه حلی هر چند غیر انسانی تر از قبل دست می زند.

در این میان حزب دموکرات آمریکا که از هیچ نظر تفاوت کیفی با حزب جمهوریخواه ندارد و همچون گذشته، سیاستی شبیه به سیاست های سوسیال دموکرات های اروپا دارد، تنها موذیانه با دفاع از برخی مطالبات روبنایی برای خود وجهه ساخته و مثل گذشته از این طریق مدعی حفظ منافع طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم می شود. در حالی که عملاً نه می خواهد و نه می تواند در سیاست های سرمایه داران جهانی که نه تنها در آمریکا که بر کل کشورهای جهان سلطه افکنده و طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم جهان را از نظر اقتصادی در میان چنگال خود خرد می کنند، دخالت کند. برنی سندرز هم بخشی از این بورژواهای حزب دموکرات است که معتقد به برچیده شدن نظام سرمایه داری نیست، بلکه خواهان مقداری گشایش است تا به خیزش طبقه ی کارگر منتهی نشود.

از اینرو باید دید چرا پایه های برنی سندرز این را درک نمی کنند و همواره به حزب دموکرات و شخصیتی چون برنی سندرز دل بسته اند و با وجود شکست برنی سندرز در 2016 باز هم امیدوار بودند که در انتخابات امسال می توانند برنی سندرز را کاندید نموده و باز هم امیدوار بودند که اول برنی سندرز انتخابات بر ترامپ را ببرد و دیگر اینکه با آمدن او به کاخ سفید، او قادر خواهد بود که جلوی بسیاری از این قساوت ها و ستم ها را در خیلی از زمینه ها، از قبیل دستمزدهای پایین، نبود مشاغل مناسب با آموزش عالی، تورم شدید در زمینه مسکن و بالا رفتن اجاره بها، بیمه درمانی همگانی، بدهی های دانشجویی به بانک ها، حفظ حق سقط جنین و نظیر این ها را بگیرد.

این دید محدود که به ریشه های اصلی مسائل نمی تواند پی ببرد، همان دیدی است که در حال حاضر "تقصیر" همه چیز را به گردن ترامپ می اندازد. البته ترامپ به عنوان یک انسان رفتاری غیرعادی، بیمارگونه و از نظر مغزی معیوب دارد، اما سیاست هایی که اتخاذ می کند تماماً از طرف پایه هایش به او دیکته می شود. به همین دلیل است که در حالی که او با تصمیماتش جامعه آمریکا را انگشت به دهان می گذارد، جمهوریخواهان و حتی در اغلب مواقع دموکرات ها در مقابل او سکوت می کنند.

یک زمانی بود که وقتی ترامپ می خواست خود را کاندیدای ریاست جمهوری (زمان اوباما) بکند، همه به او می خندید و می گفتند "شوخی می کنی!!" و این امر را ساده گرفتند و فکر کردند که چنین چیزی امکان ندارد. اکنون که ترامپ صحبت از قدرت مطلق یک دیکتاتور یا شاه می کند، باز همه دارند به او می خندند و می گویند "اشتباه گرفتی! اینجا کشور دموکراسی است!" و باز تصور می کنند که او دیوانه شده است، در صورتی که این روندی است که سرمایه مالی جهانی مجبور است در پیش گیرد. به عبارت دیگر اینکه ترامپ در انتخابات پیروز شود یا جو بایدن فرقی نمی کند، زیرا سرمایه داری جهانی برای حفظ خود مجبور است نه تنها در کشورهای پیرامونی که در کشورهای پیشرفته صنعتی و متروپل هم کمربندهای خود را محکم کند و برای این منظور مجبور است در سطح جهانی به حکومت های دیکتاتوری و فاشیستی روی آورد و در نتیجه هیچ امکانی برای برآورده کردن مطالباتی که برنی سندرز خواهان آن است، ندارد؛ به حدی که مجبور است دُم برنی سندرز را همان دَم در بچیند. این بار اما این فاشیزم به شکل گذشته ظاهر نگشته است و اگر چه ما شاهد ظهور بی پروای ناسیونالیزم و نژادپرستی در ابعاد مختلف در سطح کشورهای مختلف هستیم، اما نباید در انتظار ظهور فاشیزم از یک کشور باشیم. فاشیزم این بار از آستین سرمایه مالی جهانی بیرون خواهد آمد و از طریق حکومت های بورژوایی پیاده گشته و خواهد شد و ترامپ و دستگاه او صرفاً نمونه بارز و بی پروای این فاشیزم در مراحل اولیه هستند.

نتیجه اینکه اقشار کارگری و زحمتکش آمریکا (و جهان) قبل از اینکه ویروس بعدی میلیون ها انسان بیگناه را نابود کند (و سرمایه ی مالی جهانی[1] دست روی دست گذاشته و به تماشا بنشیند) باید دست به کار شده و برنامه ی انقلابی خود را برای برچیدن نظام سرمایه داری در سطح بین المللی و برقراری سوسیالیزم پیاده کند؛ نه اینکه مانند اقشار روشنفکر و خرده بورژوا که برنی سندرز را بزرگ کردند، به دنبال "جلوگیری" از بورژوازی در تخریب زندگی اشان بوده و خواهان "اصلاحات" باشند. اقشار روشنفکر با عقاید دموکراتیکی که به امید ایجاد تغییر برنی سندرز را بزرگ کردند، تحت تأثیر بحث های روشنفکرانی مانند نئوم چامسکی و ریچارد وولف هستند که مبارزه ی طبقاتی را تنها تا مرحله ی پیش از سازماندهی انقلابی برای انقلاب سوسیالیستی جلو می برند و هرگز به طرفداران خود رهنمودهای انقلابی نمی دهند و مبارزه را در چارچوب نظام سرمایه داری حفظ می کنند.

 

این در حالی است که سرمایه داری اکنون به مرحله ای از گلوبالیزه شدن خود رسیده است که دیگر هیچ راهی به جز کنترل مطلق و کامل نه تنها بر ابزار تولید که بر نیروهای تولید باید داشته باشد و حق حیات یا مرگ آنان را تعیین کند. سرمایه مالی گلوبالیزه شده "مجمع" ای واقعی ولی نهان است که مافوق تمام دولت های سرمایه داری و در نتیجه مافوق تمام حکومت های "منتخب" قرار داشته و عمل می کند؛ نیروی مادی ای مافوق جامعه ی بشری است که همه چیز را از بالا کنترل می کند و انسان های جوامع بشری دسترسی به آن را جز از طریق انقلاب سوسیالیستی ندارند. خدایان سرمایه مالی گلوبالیزه شده حتی بر سرمایه داران تولیدات صنعتی و شرکت های چندملیتی کنترل دارند. سرمایه مالی گلوبالیزه شده اندک شرکت های مالی (بانک ها)یی هستند که در قله هرم جامعه سرمایه داری نشسته و مستقل عمل می کنند. آن ها را تنها با تغییر سیستم حاکم می توان پایین کشید.

از این رو هر خواستی - حتی ساده ترین مطالبه ی دموکراتیک- در چهارچوب نظام سرمایه داری در سطح جهانی امروز دیگر از طرف سرمایه داری جهانی پذیرفتنی نیست، زیرا سرمایه داری خواهان پراکندگی نیروهای انقلابی کارگری و از سازماندهی و قدرت گرفتن طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش می هراسد. به این خاطر است که بعد از فروپاشی شوروی و دیوارهای برلین، سیاست های نئولیبرالی سرمایه داری جهانی نه تنها به هیچ نوع خواسته ی حداقل و دموکراتیکی گردن ننهاده است، بلکه تا توانسته است تمام امکانات و خواست هایی را که طبقه ی کارگر و زحمتکشان در گذشته در سطح بین المللی بدست آورده بودند را نیز یکی پس از دیگری پس گرفته است. در نتیجه حق حیات که برای توده های غیرسیاسی مردم در سطح جهان(بویژه در کشورهای صنعتی پیشرفته غربی) امری طبیعی به شمار می آمد، امروز بر اثر تغییر آب و هوا که خشکسالی یا سونامی را به همراه آورده و موجب قحطی شده و نیز انواع بیماری های ویروسی که در کاهش میلیونی جمعیت طبقه ی کارگر و زحمتکش و فقیر جهان عمل می کند - جزو یکی از خواست های محوری کارگران و زحمتکشان و کل بشریت می باشد، زیرا سرمایه داری جهانی به حدی در گندیدگی غوطه ور است که رشد نیروهای مولده در سطح بین المللی به جای آنکه به نفع توده های کارگر و زحمتکش - 99 درصدی ها- به کار گرفته شوند، کاملاً به نیروهای مخرب تبدیل شده اند و کوچک ترین اثری از پیشرفت تکنولوژی برای رفاه بشریت دیده نمی شود تا جایی که سرمایه ی مالی جهانی سعی در نابودی بیش از نصف مردم جهان[2] را در سر می پروراند و این یعنی فاشیزم نو. (برای بیرون رفت از این بحران سرمایه داری یا باید انقلاب سوسیالیستی کرد و برای همیشه از شر سرمایه داری راحت شد و یا سرمایه داری جهانی به طرف نابود کردن بیش از نیمی از مردم جهان پیش می رود.، سرانجام دو راه بیش تر جلوی پای بشریت موجود نیست: یا انقلاب سوسیالیستی جهانی از پایین یا مرگ و نابودی از بالا)

 

سارا قاضی و یاشار آذری

25 آوریل 2020

6 اردیبشت 1399

 

[1] - http://www.nashr.de/2/torab/mgalat/doranKununi.pdf

 

[2] - http://www.nashr.de/musik/sazemanMelal.mp4

 

کمپ موریا باتلاقی که پناهجو می بلعد

کمپ موریا باتلاقی که پناهجو می بلعد

تصاویری که از محل جمع آوری زباله ها مخابره میشود هولناک است و درد را به مغز استخوان هدایت میکند. توالت هایی که هریک برای صدها پناهجو در نظر گرفته شده است و دریغ از کوچکترین امکانات برای حفاظت آنها در برابر این ویروس مرگبار. کمپ موریا چندین بار بیشتر از ظرفیت خود انباشته از انسانهایی است که هر یک خود قربانی سیاست های سودجویانه دولت هایشان بوده اند. ازدحام پناهجو در این مکان خود بستری مساعد برای شیوع ویروس مرگبار کوید 19 است. فاجعه در راه است و سرنوشت این پناهجویان در هاله ای از ابهام قرار گرفته است.

***

فریاد هزاران پناهجوی مستقر در جزیره لسبوس یونان که در میان آنان پرشمار کودک و نوجوان هست, فریادی است که در هیاهوی بحران جهانی ویروس کرونا شنیده نمیشود. قربانیان سیاستهای ضد بشری اردوغان و محدودیتهای اروپای متمدن! این پناهجویان را در شرایطی بشدت غیر انسانی باقی گذاشته است. بهداشت, درمان, قطع مکرر آب آشامیدنی, سرپناه و ابتدایی ترین امکانات حداقلی و استاندارد زیستی از آنها دریغ شده است. بیش از بیست و هفت هزار پناهجو در این مکان استقرار یافته اند و هولناکتر اینکه نزدیک به هزار کودک بی سرپرست در میان انها دیده میشوند.این کودکان و نوجوانان در این محل با ناهنجاریهای بسیار و از جمله بیگاری, تعدی و آزار و اذیت روبرو هستند.

تصاویری که از محل جمع آوری زباله ها مخابره میشود هولناک است و درد را به مغز استخوان هدایت میکند. توالت هایی که هریک برای صدها پناهجو در نظر گرفته شده است و دریغ از کوچکترین امکانات برای حفاظت آنها در برابر این ویروس مرگبار. کمپ موریا چندین بار بیشتر از ظرفیت خود انباشته از انسانهایی است که هر یک خود قربانی سیاست های سودجویانه دولت هایشان بوده اند. ازدحام پناهجو در این مکان خود بستری مساعد برای شیوع ویروس مرگبار کوید 19 است. فاجعه در راه است و سرنوشت این پناهجویان در هاله ای از ابهام قرار گرفته است.

پناهجویان و زنان وکودکانی که اعتراضاتشان پیوسته با گارد پلیسی و عملیات ضد شورشی! روبرو میشود و طعم تلخ سرکوب و گاز اشک آور را می چشند. بر اتش نفرت و هراس بومیان از پناهجویان بی پناه! دمیده میشود و نهادهای مدافع پناهندگان و گزارشگران و خبرنگاران نیز با ضرب و شتم آنان اشنا شده اند. تصاویر و ویدئو های منتشر شده از این مکان و ساکنین آن بسیار تکاندهنده است. گل ولای و غوطه خوردن کودکان و ساکنین این کمپ در ان روزمره است و هر روزه اخبار ناگواری از وقایع و اتفاقات در لسبوس رسانه ای میشود. بر طبق آخرین خبر دو پناهجوی ایرانی و افغانی توسط یکی از بومیان منطقه هدف گلوله قرار گرفته و مجروح شده اند.

پناهجویان در این مکان از سوی پلیس یونان و بومیان منطقه مورد ضرب و شتم قرار میگیرند, تحقیر و بر طبق گزارش اخیر شکار میشوند. بر اساس داده های تا کنونی از لسبوس این اردوگاه در استانه فاجعه ای بزرگ و انسانی قرار دارد.ویروس مرگبار کرونا میتواند هر لحظه بجان هزاران نفری بیافت که از کمترین امکان مقابله با آن برخوردار نیستند.اغلب پناهجویان از افغانستان, سوریه, ایران و سومالی و اتیوپی هستند. از جنگ داخلی تا نقض حقوق ابتدایی انسانی در این کشورها دلایل حضور اجباری آنها فرسنگ ها دورتر از میهن و مردمشان است.

نمیتوان بر این فاجعه انسانی چشم بست حتی اگر ویروس کشنده کرونا جهان را در بحران فرو برده باشد.سکوت ما جان این پناهجویان, زنان و کودکان را پر خطر تر میکند.

اردوگاه پناهجویان لسبوس با بیست هزار جمعیت امکان گنجایش سه تا چهار هزار تن را دارد و هم اکنون حدود هفت برابر گنجایش نرمال خود پناهجو در آن بسر میبرند.

آتش سوزی های مکرر در کمپ که بکرات هم کشته و زخمی برجای میگذارد. بر طبق امار پلیس یونان تا کنون یک نفر کشته شده است حال آنکه پناهجویان از رقم ده نفر گفتگو می کنند. نهادهای بین المللی و ناظران حقوق پناهندگی تا کنون این وضعیت را رقت بار, شرم آور و هولناک توصیف کرده اند.اعتراضات پناهجویان اما همچنان ادامه دارد. پلیس یونان برای مقابله با معترضان از گاز اشک آور و باتوم استفاده میکند.پذیرش قطره چکانی کودکان و نوجوانان بی سرپرست برای حل این داغ شرم بر پیشانی بشریت کافی نیست.

بهروز سورن

 24.4.2020

 

April 24, 2020

بودجه ۱۳۹۹ و کرونا و باندبازی‌ها و دزدی‌های حکومتیان!

bahram.rehmani@gmail.com

 

برتولت برشت:

«آن که می‌خندد خبر هولناک را هنوز نشنیده است»!

 

ویروس کرونا تمام جهان را درگیر کرده و اقتصاد ایران هم اقتصادی نبود که بتواند در برابر ضربه محکم آن تاب‌آوری داشته باشد.

تمامی کسب‌وکارها، خط‌های تولید، صادرات و درآمدها در حالت بلاتکلیفی و انتظار فرورفت؛ اما از این بحران، بحران دیگری زاده شد که ضربه آخر بود. با کاهش تقاضای جهانی نفت، سال سقوط تاریخی نفت رقم خورد. نفت به زیر ۲۰ دلار رسید. در حالی‌که بودجه امسال روی نفت ۵۰ دلاری محاسبات خود را تنظیم کرده بود و این یعنی یک کسری شدید درآمدی. کشورهای تولید​کننده نفت با افت بی‌​سابقه بهای طلای سیاه روبه‌رو شده‌​​​​اند. کرونا بهای نفت را پایین کشید و در بحبوحه بحران کرونا، جنگ و دعوای دو غول نفتی عربستان سعودی و روسیه برای حفظ سهم بیشتر از بازار نفت به سقوط بیش‌تر قیمت نفت انجامید. کشورهای عمده نفت‌خیز به‌جای مهار بهای نفت به رقابتی سخت پرداختند تا کسری بودجه خود را با افزایش تولید نفت جبران کنند.

وضعیت ایران در قیاس با سایر کشورهای نفت​‌خیز جهان سخت‌تر است، زیرا تحریم​‌ها مانع فروش نفت ایران شده و ۱۶ درصد بودجه امسال به‌طور مستقیم به درآمد نفتی وابسته است. بسیاری از کارشناسان این وضعیت را نگران‌کننده تحلیل می‌کنند و افت شدید رشد اقتصادی در کانال منفی را پیش‌بینی می‌کنند. سعید لیلاز، تحلیل‌گر اقتصادی، یکی از کارشناسانی است که ورشکستگی عمومی و کاهش تولید ناخالص ملی کشور تا ۳۰ میلیارد دلار را پیش‌بینی کرده است. او برآورد کرده است که اگر این بحران تا اردیبهشت ۹۹ ادامه پیدا کند، بین دو تا سه درصد از تولید ناخالص داخلی ایران را کم خواهد کرد که این رقم معادل ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار است.

کلیه بنیادهای کشور، آستان قدس رضوی و سایر تولیت‌های مذهبی در کنار بنیادهای وابسته به سپاه پاسداران و ده‌ها هزار شرکت وابسته به آن‌ها به دستور خامنه‌ایاز پرداخت مالیات معاف هستند، در حالی بیش از هشتاد درصد اقتصاد کشور را در کنترل خود دارند.

***

بودجه سال ۱۳۹۹ ایران، بدون آن که در مجلس شورای اسلامی تصویب شده باشد، در نهایت روز پنج‌شنبه ۲۹ اسفند ماه از سوی رییس‌جمهوری این کشور ابلاغ شد.

با وجود رد کلیات لایحه بودجه سال ۱۳۹۹ در مجلس، با حکم حکومتی خامنه‌ای، اجرایی در عمل دولت را با کسری بودجه سنگینی مواجه می‌کند.

هم‌چنین بررسی لایحه بودجه سال ۹۹ کشور نشان می‌دهد بودجه ارتش، سپاه و ناجا نسبت به سال گذشته با افزایش همراه بوده است. به گزارش خبرگزاری فارس رسانه وابسته به سپاه پاسداران، براساس ماده واحده لایحه بودجه ۹۹ بالغ بر ۱۹۸۸ هزار میلیارد تومان است.

بودجه عمومی ۵۶۳۸۲۹ میلیارد تومان، منابع عمومی ۴۸۴۵۹۶ میلیارد تومان، درآمد اختصاصی دستگاه‌ها ۷۹ هزار میلیارد تومان و بودجه شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و موسسات غیرانتفاعی نیز ۱۴۸۳ هزار میلیارد تومان است.

درآمدها ۲۶۱ هزار میلیارد تومان، واگذاری دارایی‌های سرمایه ۸/۹۸ هزار میلیارد تومان و واگذاری دارایی‌های مالی ۱۲۴ هزار میلیارد تومان پیش‌بینی شد.

هم‌چنین درآمدهای مالیاتی با احتساب درآمد گمرکی ۱۹۵ هزار میلیارد تومان برآورد شده است. در بخش هزینه‌ها جبران خدمت کارکنان که همان حقوق و دستمزد است نیز ۱۱۳ هزار میلیارد تومان تعیین شد.

دولت برای سال آینده پیش‌بینی فروش ۸۰ هزار میلیارد تومان اوراق مالی اسلامی کرده است. هم‌چنین منابع حاصل از صندوق توسعه ملی که ناشی از کاهش سهم ۳۶ درصد به ۲۰ درصد است بالغ بر ۳۰ هزار میلیارد تومان برای هزینه در بودجه تعیین شده است.

 

بودجه امسال با نفت ۵۰ دلار و فروش روزانه یک‌میلیون بشکه بسته شد. همان روزها از تقدیم لایحه تا تصویب آن برخی از کارشناسان و موسسات پژوهشی میزان فروش پیش‌بینی‌شده نفت را با توجه به وضعیت تحریم‌ها غیرقابل تحقق می‌دانستند؛ اما حالا ارزش دلاری نفت بودجه هم عددی دور از واقعیت است. با افت جهانی قیمت نفت به ۲۰ دلار رسید و بعد از آن هم در تازه‌ترین اتفاق بازار معاملات کاغذی نفت آمریکا یک‌باره به هم ریخت.

فقط در دو تا سه ساعت، قیمت قراردادهای کاغذی هزار بشکه‌ای نفت آمریکا برای ماه آینده‌(ماه می) در معاملات روز دوشنبه ۲۰ آوریل از ۱۰ دلار به صفر رسید و در چند ساعت، رکورد بی‌سابقه ریزش تا منفی ۴۰ دلار را هم تجربه کرد. این اتفاق سبب شد نفت برنت هم با افت ۲۲ درصدی به زیر ۲۰ دلار برسد. گرچه این اتفاق تازه شاید ماندگار نباشد؛ اما آنچه واقعیت دارد، این است که قطعا امسال از نفت ۵۰ دلاری در بودجه ما خبری نخواهد بود و حساب ۷۸ هزار میلیارد تومانی بودجه بر درآمدهای نفتی معلق خواهد بود. در کنار سقوط قیمت نفت، ضربه کرونا بر پیکر اقتصاد را هم اضافه کنیم؛ برآوردها می‌گویند اگر این بحران تا اردیبهشت ۹۹ ادامه پیدا کند، شاهد یک ورشکستگی عمومی به‌ویژه در بخش‌های غیردولتی و کسبه خرده‌پا خواهیم بود. بحران درآمدی در خزانه امسال جدی است و حالا برای همه این پرسش به وجود آمده است که دولت در چنین وضعیتی چگونه می‌خواهد منابع مالی هزینه‌های جاری را تامین کند. برخی معتقدند دولت ناگزیر به استقراض و چاپ پول با پذیرش تبعات شدید تورمی رو خواهد آورد؛ اما برخی هم از لزوم تعریف منابع جدید صحبت می‌کنند.

دو اتفاق ناگهانی و البته پرقدرت تمامی معادلاتی را که پیش‌تر هم به ‌نظر می‌رسید دقیق و واقعی نیستند، مبهم‌تر کرد.

 

 

براساس اعلام شورای اطلاع‌رسانی دولت، علاوه بر بودجه معمول، در «تبصره ه ـ ماده ۴ لایحه بودجه سال ۹۹»، مبلغ دو میلیارد یورو نیز از منابع صندوق توسعه ملی به بودجه دفاعی اختصاص می‌یابد.

این شورا افزوده است‌ با احتساب این رقم، بودجه امور دفاعی و نظامی ایران ۸ درصد افزایش یافته است.

در لایحه بودجه ۹۹، بودجه بخش «امور دفاعی و امنیتی از حدود ۷۱ هزار میلیارد تومان در سال ۹۸ به ۶۹ هزار و ۵۹۶ میلیارد تومان کاهش یافته بود که با اختصاص دو میلیارد یورو از صندوق توسعه ملی، این مبلغ معادل هشت درصد افزایش نشان می‌دهد.»

پیش‌تر، رسانه‌های حکومتی با انتشار گزارش‌هایی از وضعیت نامناسب زیرساخت‌های ارتش و کمبودهای نیروی انسانی آن، نسبت به کاهش بودجه بخش دفاعی و امنیتی کشور ابراز نگرانی کرده بودند.

این موضوع بعد از انتشار مبالغ بودجه ۹۹ در رسانه‌های داخل کلید خورد و به‌نظر می‌رسد سخنان دریادار حبیب‌الله سیاری، معاون هماهنگ‌کننده ارتش در دیدار با نمایندگان کمیسیون امور دفاعی مجلس نیز بر «نگرانی‌ها» از وضعیت دفاعی کشور افزود.

براساس لایحه بودجه ۹۹، بودجه سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی ‌از ۱۵ هزار میلیارد تومان مصوب سال ۱۳۹۸ به ۱۸ هزار و ۳۱۵ میلیارد تومان افزایش پیدا کرده است. بودجه ارتش نیز از  ۱۰ هزار و ۲۴ میلیارد در سال ۹۸ به ۱۱ هزار و ۹۷۸ میلیارد تومان در سال ۹۹ افزایش پیدا کرده است.

در شرایطی که جهان مشغول مبارزه با کرونا است اما سپاه پاسداران حکومت اسلامی در حال موشک‌پراکنی است. مبالغ هنگفتی که حکومت اسلامی ایران صرف میلیتاریسم و جنگ‌های نیبتی و گروه‌های تروریستی می‌کند به عرصه مبارزه با کرونا بی‌تفاوت است.

سپاه پاسداران اعلام داشت که در نظر دارد در آینده نزدیک، ماهواره نظامی دیگری را به فضا پرتاب کند که چالشی آشکار در برابر آمریکا و اروپا است که پرتاب ماهواره نظامی از سوی ایران را نقض قطع‌نامه ۲۲۳۱ سازمان ملل تلقی کرده‌اند.

پاسدار علی جعفرآبادی، فرمانده یگان هوا فضای سپاه پاسداران، عصر پنج‌شنبه ۲۳ آوریل، در مصاحبه با تلویزیون ایران گفت: «ماهواره‌ای که روز چهارشنبه پرتاب شد، بخشی از یک «ابرپروژه» است و «ماهواره‌های با مقیاس بزرگ‌تر و مدارهای بالاتر را داریم.»

 

جعفر آبادی تایید کرد، ماموریت ماهواره‌ای که روز چهارشنبه پرتاب شد، «شناسایی» است و ماموریت‌های بعدی شامل شناسایی، ارتباطی و ناوبری خواهند بود.

او افزود: این ماهواره روز چهارشنبه «از کویر مرکزی به‌سمت دریای عمان» پرتاب شد و «سیگنال دوم آن را در تبریز دریافت کردیم.»

آمریکا، فرانسه و آلمان، اقدام ایران در پرتاب ماهواره «نور ۱» با استفاده از موشک ماهواره بر «قاصد» را نقض قطع‌نامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تلقی کردند که با شکل گیری برجام در سال ۲۰۱۵، هرگونه آزمایش موشک‌های بالستیک قادر به حمل کلاهک هسته‌ای را ممنوع اعلام کرده است.

دولت آمریكا بر این باور است كه پرتاب ماهواره نظامی ایران، با کاربردهای غیرنظامی سازگاری ندارد، در حالی كه فرانسه تاکید دارد، این اقدام ایران موجب ایجاد نگرانی‌های فزاینده پیرامون برنامه موشک‌های بالستیک تهران شده و تهدیدی برای امنیت منطقه‌ای به‌شمار می‌آید.

وزارت امور خارجه آلمان نیز روز پنج‌شنبه ۲۳ آوریل، با صدور بیانیه‌ای، نگرانی خود را از پرتاب ماهواره نظامی ایران ابراز داشته و تصریح کرد: «موضع ما در قبال برنامه موشکی ایران، تغییر نکرده است که تاثیری مخرب در برهم زدن ثبات منطقه دارد و از دید منافع امنیتی اروپا، قابل قبول نیست.»

 

به‌دلیل عدم شفافیت کامل بودجه نهادهای عمومی، به‌خصوص نهادهای مرتبط با رهبری عملا امکان برآورد دقیق هزینه دینی شدن حکومت وجود ندارد، اما با استناد به داده‌های موجود می‌توان گفت که دین و نهاد دین در سال ۹۹ با وجود کسری بودجه و فقدان محل تامین آن، بودجه نهادهای مذهبی نه تنها کاهش داده نشده بلکه متناسب با وضعیت بازار افزایش یافته است. توجه ویژه به دریافتی‌ها و ثروت‌ها و رفاه و بیمه و درمان  ‌آخوندهای مفت‌خور از ردیف‌‌های محاسبه شده بودجه سال ۹۹ است. هیچ‌کدام از ادعاها مبنی بر اقتصاد مقاومتی و تحریم‌ها و غیره شامل این بخش از اعوان و انصار حکومت نشده است.

- بیمه روحانیون غیرشاغل ۳۹۵ میلیارد تومان.

- کمک هزینه معیشتی طلاب ۴۴۹ میلیارد تومان.

- بیمه مداحان ۴/۱۱ میلیارد تومان.

- شورای سیاست‌گذاری حوزه‌های علیمه خواهران ۱۹۲ میلیارد تومان.

- جامعـه المصطفی العالمیه‌(نهاد تربیت ‌اخوند شیعه از کشورهای دیگر) ۳۰۸ میلیارد تومان.

- مجمع جهانی اهل بیت ۴۰ میلیارد تومان.

- تأمین مسکن طلاب ۷/۲۴ میلیارد تومان.

- سازمان بسیج ۹۲۳ میلیارد تومان.

- موسسه نشر و حفظ آثار خمینی ۶/۲۶ میلیارد تومان.

- جذب و اعزام مبلغان دینی ۳۹ میلیاردتومان.

ارقام بالا تنها بخش علنی سازمان امین مالی موسسات مذهبی است که به موازات سازمان تبلیغات اسلامی توسط حکومت اسلامی چاق و چاق‌تر می‌شوند. دستگاه مفت‌خوری و گردن‌کلفت کردن ‌آخوندها که جهت‌گیری و بودجه‌بندی حکومت اسلامی برای سرپا نگه‌داشتن خود به هر قیمت را نشان می‌دهد.

یارمحمدی، نماینده مجلس اسلامی حکومت در مجلس دهم گفته است: با توجه به این‌که مردم استان سیستان و بلوچستان حدود ۷۴ درصد زیر خط فقر امنیت غذایی هستند و شغل ثابتی ندارند، اغلب به‌صورت روزانه فعالیت می‌کنند و روزمزد هستند بر همین اساس با اوج گرفتن کرونا نیز این مردم دست از فعالیت نکشیدند و نگرانی ما و سایر مسئولان نیز به همین خاطر بود.پس از این‌که مجوز شروع به کار و فعالیت از سوی دولت داده شد، آمار مبتلایان صعودی شد و همین موضوع موجب نگرانی مسئولان دانشگاه علوم پزشکی شد.‌(ایلنا)

اعتراضات به حق کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان، بازنشستگان و بخش‌های مختلف جامعه و خیزش عظیم ‌آبان‌ماه، به تمامی حاکمیت مافیایی و غارتگر است که ذره‌ای به منافع بر حق و مسلم مردم ربطی ندارد.

 

 

میزان بودجه دریافتی ۱۷ نهاد خاص و عمدتا مذهبی از جمله حوزه‌های علمیه، شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه و ... در بودجه سال ۹۹ را در جدول زیر می‌بینید:

 

نام نهاد یا موسسه ای که بودجه دریافت می کند

میزان بودجه دریافتی

۱- سازمان بسیج

۹۲۴ میلیارد تومان

۲- مرکز خدمات خوزه علمیه قم

۸۰۰ میلیارد تومان

۳- شورای عالی حوزه های علمیه

۳۴۵ میلیارد تومان

۴- جامعه المصطفی

۳۰۹ میلیارد تومان

۵- سازمان تبلیغات اسلامی

۲۰۱ میلیارد تومان

۶- شورای سیاست گذاری حوزه های علیمه خواهران

۱۹۲ میلیارد تومان

۷- شورای برنامه‌ریزی و مدیریت حوزه های علمیه خراسان

۸۵ میلیارد تومان

۸- دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم

۱۵۰ میلیارد تومان

۹- برنامه حمایت از فعالیت های فرهنگی مساجد

۸۲ میلیارد تومان

۱۰-برنامه حمایت و راهبری تبلیغ و ترویج قرآن

۵۲ میلیارد تومان

۱۱- مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی

۳۲میلیارد تومان

۱۲- ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر

۳۲ میلیارد تومان

۱۳- شورای سیاست گذاری ائمه جمعه

۳۰میلیارد تومان

۱۴-موسسه نشر آثار  امام خمینی

۲۷میلیارد تومان

۱۵- موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی

۲۰میلیارد تومان

۱۶-ستاد اقامه نماز

۱۶ میلیارد تومان

۱۷- آستان مقدس امام خمینی

۱۶ میلیارد تومان

  

 

کرونا سدهای مالی را در حکومت اسلامی شکسته به‌طوری که اخیرا مسیح مهاجری مدیرمسئول و سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است:

«برای حل قطعی مشکلات باید قدرت‌های مالی بزرگی به صحنه بیایند که از تمکن بسیار بالائی برخوردارند و اموال آنها متعلق به مردم است. این قدرت‌های مالی عبارتند از ستاد اجرائی فرمان امام، بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی. امکانات و منابع مالی گسترده‌ای که در اختیار این مراکز وجود دارند اگر به عرصه کمک به اقشار آسیب‌ دیده از کرونا آورده شوند، مشکلات این اقشار در کوتاه‌ترین زمان و به‌صورت کامل برطرف خواهد شد. این اموال و امکانات متعلق به مردم هستند و دقیقا در چنین موقعیت‌هایی باید از آن‌ها برای حل مشکل مردم استفاده شود.

 

فساد اقتصادی در حکومت اسلامی به اندازه عمر این حکومت تاریخ دارد. زینب صفری خبرنگار پارلمانی روزنامه سازندگی در توییتر نوشت:

بخش‌هایی از گزارش دردناک تفریغ بودجه ۹۷ که امروز در صحن مجلس قرائت شد:

۱. شرکت پخش فرآورده‌های نفتی بخش‌هایی ازدرآمد صادرات فرآورده‌های نفتی به مبلغ ۴۱۴ میلیارد تومان، ۱ میلیون و ۲۲۹ هزار دلار، ۱۱ میلیون و ۵۵۸ هزار یورو و۲۲ میلیون و۳۷۴ هزار درهم را وصول کرده اما به خزانه‌داری کل کشور واریز نکرده. این مبلغ طبق قانون برنامه ششم باید به حساب سازمان هدفمندی یارانه ها نزد خزانه کل کشور واریز می‌شد اما نشده؛ دولت از سال ۹۶ تا ۹۸ و همین‌طور در لایحه بودجه ۹۹ این حکم را عملیاتی نکرده است.

۲. ۲۴۱ مدیر دولتی در شرکت‌های زیرمجموعه صندوق بازنشستگی کشوری، بانک مسکن، شرکت‌های تابعه وزارت نفت و... بیش‌تر از سقف ۲۳ میلیون دریافتی داشته و جمعا ۱۱ میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان اضافه دریافتی داشته‌اند. بیش‌ترین دریافتی مربوط به یکی از این مدیران به رقم ۵۳ میلیون تومان بوده.

۳. از ۹ هزار و ۶۵۸ ردیف تامین اعتبار ثبت سفارش توسط اشخاص حقیقی و حقوقی -جمعا بالغ بر ۴میلیارد و ۸۲۱ میلیون دلار- با وجود دریافت ارز ۴۲۰۰ تومانی وارداتی صورت نگرفته است.

۴. از تعداد ۳۷ شخص حقیقی و حقوقی با دریافت ارز بیش از ۱۰۰میلیون دلار، ۳۲ مورد‌(علی‌رغم دریافت) بالغ بر یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار، وارداتی نداشته‌اند.

۵. از تعداد ۴۸ شخص حقیقی و حقوقی با دریافت ارز بین ۵۰ میلیون تا ۱۰۰میلیون دلار، تعداد ۳۱ شخص حقیقی و حقوقی‌(علی‌رغم دریافت) بالغ بر ۸۵۲ میلیون دلار، کالایی وارد نکرده‌اند.

۶. از تعداد ۳۸۵ شخص حقیقی و حقوقی با دریافت ارز بین ۱۰ تا ۵۰ میلیون دلار، تعداد ۲۱۲ شخص حقیقی و حقوقی‌(علی‌رغم دریافت) بالغ بر یک میلیارد و ۲۳۷ میلیون دلار وارداتی نداشته‌اند.

۷. تعداد ۹۹ فقره از تامین ارز ثبت سفارش های بالای ۵ میلیون دلار‌(علی‌رغم دریافت) بالغ بر یک میلیارد و ۹۹ میلیون دلار، هیچ وارداتی بابت ارز دریافتی نداشته‌اند.

۸. در ۷۰ فقره ثبت سفارش به ارز ۲ میلیارد و ۹۴ میلیون دلار، تعداد ۲۲ شرکت درباره تعیین ارزش کالاهای وارداتی بیش‌اظهاری کرده‌اند که موجب دریافت حداقل ۱۷۲ میلیون دلار بیش از ارزش کالاهای وارداتی توسط اشخاص مذکور شده.

۹. سال۹۷ که کشور درگیر تحریم وتامین کالاهای اساسی ازجمله غذا و دارو بود، معادل ۲ میلیارد و ۷۰۶ میلیون دلار ارز۴۲۰۰ تومانی صرف واردات کالاهایی نظیر نخ دندان، عروسک و اسباب بازی، تشک، لوازم اشپزخانه،  لوازم بدنسازی، لامپ، در قوطی، درپوش،غذای سگ و گربه، چوب بستنی، انواع خاک و پارچه شده.

۴.۸ میلیارد دلار ارز ۴۲۰۰ تومانی ناپدید شده است؟!

 

خبرگزاری فارس هم نوشته: براساس گزارش تفریغ بودجه سال ۹۷ دیوان محاسبات  وضعیت عملکرد ارز ۴،۲۰۰ تومانی در سال ۹۷  امروز در صحن علنی مجلس قرائت شد.

گزارش تفریغ بودجه نشان می‌دهد دلار‌های دولتی سال ۹۷ سرنوشت مبهمی دارد و ۴.۸ میلیارد دلار آن بدون واردات کالا میان اشخاص توزیع شد و با ۲.۷ میلیارد دلار آن خاک و غذای سگ و گربه و نظایر آن وارد شد.

 

رییس دیوان محاسبات ایران، درباره حقوق و مزایای مدیران و کارکنان دولت اعلام کرد که ۲۴۱ مدیر، ۱۱ میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان اضافه پرداختی داشتند.

بر اساس گزارش خبرگزاری ایسنا، سه‌شنبه ۱۴ آوریل ۲۰۲۰ -۲۶ فروردین ۱۳۹۹، عادل آذر در جلسه علنی امروز، هنگام قرائت گزارش دیوان محاسبات، از عدم پایبندی دستگاه‌ها برای پرداخت سهم خود در کارهای پژوهشی مربوط به کرونا خبر داد، طوری که از ۱۸۷ دستگاه اجرایی، ۸۰ دستگاه هیچ وجهی به حساب خزانه واریز نکرده و ۸۹ دستگاه کم‌تر از میزان مقرر به حساب خزانه واریز کرده‌اند.

او درباره حقوق و مزایای مدیران و کارکنان دولت گفت که سقف کامل پرداختی مدیران ۲۳ میلیون و ۵۸۳ هزار تومان است اما خالص دریافتی ۲۴۱ نفر از مدیران بیش‌تر از سقف تعیین شده بوده که در مجموعه ۱۱ میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان اضافه پرداختی داشتند.

آذر اعلام کرد که بالاترین میزان حقوق توسط احدی از مدیران بالغ بر ۵۳ میلیون تومان بوده که دیوان محاسبات در حال رسیدگی به آن است.

بر اساس آن‌چه تاکنون در رسانه‌های ایران گزارش شده، نزدیک به ۱۸ میلیارد دلار از ارز ۴۲۰۰ تومانی که دولت پرداخت کرده، به این کشور بازنگشته است که عدد آن تقریبا معادل نیمی از بودجه کل ایران است.

در همین رابطه، آذر از ناپدید شدن چهار میلیارد و ۸۲۱ میلیون دلار علیرغم دریافت ارز ۴۲۰۰ تومانی خبر داد.

رئیس دیوان محاسبات ایران توضیح داد که مطابق بررسی‌های به عمل آمده در سال ۹۷ بابت واردات کالاها و خدمات اساسی و غیراساسی معادل ۵۱ میلیارد و ۴۱۶ میلیون دلار ارز به نرخ دولتی تامین شده که طبق بررسی‌های دیوان تا تاریخ ۱۲ آذرماه سال ۱۳۹۸، مجموعا بالغ بر چهار میلیارد و ۸۲۱ میلیون دلار ارز ۴۲۰۰ تومانی، وارداتی نداشته است.

آذر در ادامه تشریح تخلفات انجام شده توسط دریافت‌کنندگان ارز ۴۲۰۰ تومانی اعلام کرد که ۳۷ شخص حقیقی و حقوقی ارز بیش از ۱۰۰ میلیون دلاری دریافت کردند که ۳۲ شخص از آن‌ها بالغ بر یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار را ناپدید کرده و وارداتی به ایران نداشتند.

رئیس دیوان محاسبات ایران، از ناپدید شدن بالغ بر ۸۲۵ میلیون دلار توسط ۳۱ نفر به واسطه وارد نشدن کالا به این کشور خبر داد. این اشخاص حقیقی و حقوقی ارز بین ۵۰ میلیون تا ۱۰۰ میلیون دلار، دریافت کرده بودند.

هم‌چنین ۲۱۲ شخص دیگر که بالغ بر یک میلیارد و ۲۳۷ میلیون دلار را برای واردات دریافت کرده بودند، هیچ کالایی وارد نکردند.

به گفته او، از تعداد ۹۹ فقره از تامین ارز ثبت سفارش‌های بالای ۵۰ میلیون دلار جمعا بالغ بر یک میلیارد و ۹۹ میلیون دلار هیچ گونه وارداتی بابت ارز دریافتی نداشتند. در ۷۰ فقره ثبت سفارش به ارزش دو میلیارد و ۹۴ میلیون دلار ۲۲ شرکت نسبت به تعیین ارزش کالاهای وارداتی پیش اظهاری کرده که این اقدام خلاف قانون باعث دریافت حداقل ۱۷۲ میلیون دلار بیش از ارزش کالاهای وارداتی توسط اشخاص مذکور شده است.

آذر در ادامه گفت: «در شرایطی که بخش صنعت بیش‌ترین نیاز را برای تامین مواد اولیه و تجهیزات داشته و کشور دست به گریبان تامین ارز کالاهای اساسی به ویژه دارو و غذا بوده در سال ۹۷ معادل دو میلیارد و ۷۰۶ میلیون دلار ارز به نرخ دولتی ۴۲۰۰ تومان به واردات کالاهای غیراساسی از قبیل نخ دندان، غذای سگ و گربه، عروسک و اسباب بازی، درب قوطی، درپوش، لامپ چوب بستنی و موارد دیگر اختصاص یافته بود.»

گفتنی است، سیاست اختصاص ارز ۴۲۰۰ تومانی به کالاهای اساسی توسط دولت ایران از فروردین ۱۳۹۷ در پیش گرفته شد.

اما این سیاست ارزی با انتقادات بسیاری مواجه شد. زیرا این سیاست بیش از آنکه بتواند التهابات ارزی را کاهش دهد باعث ایجاد رانت‌ها و فسادهای فراوانی شد. عده‌ای با دریافت ارز ۴۲۰۰ تومانی به جای واردات کالا، ارز را در بازار به قیمت آزاد فروختند و سود کلان به دست آورند.

چندی پیش نیز اتاق بازرگانی، گزارشی منتشر کرد که نشان می‌داد، مجموع ارزهای دریافت شده طی بازه زمانی ۱ فروردین ۱۳۹۷ تا ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، حدود ۳۰ میلیارد دلار بوده است.

آمارهای بانک مرکزی حاکی از آن بود که بخش نسبتاً قابل توجهی از این مبلغ به شرکت‌های خودروسازی پرداخت شده است. ۴/۲۵ درصد از ارزش دلاری ارزهای پرداخت شده طی مدت مذکور، به ۲۰ شرکت پرداخت شده که شرکت‌های «مجتمع کشت و صنعت و روغن نباتی ماهیدشت کرمانشاه»، «مادرتخصصی بازرگانی دولتی ایران» و «آوا تجارت صبا» بالاترین سهم را داشته‌اند.

 

گزارش دیوان محاسبات کشور از «تفریغ بودجه ۹۷» نشان می‌دهد ۴٫۸ میلیارد دلار ارز دولتی ۴۲۰۰ تومانی که قرار بود برای تامین کالاهای اساسی مصرف شود، «گم» شده و در قبال این مبلغ که تقریبا معادل رقم وام درخواستی ایران از بانک جهانی‌ست، هیچ‌گونه وارداتی انجام نشده است. قوه قضائیه به این پرونده ورود کرده است. محمود واعظی، رئیس دفتر روحانی پنجشنبه ۲۸ فروردین گفت: «ما مبنای محاسبه و اعلام این عدد را قبول نداریم و معتقدیم بر مبنای اطلاعات غلط به چنین نتایجی رسیده‌اند.» واعظی در ادامه سخنانش افزود: «دولت همواره خواهان شفافیت حداکثری و در مبارزه با فساد پیش‌قدم بوده و حالا هم معتقدیم اگر تخلفی صورت گرفته حتما باید با آن برخورد شود. البته بانک مرکزی در گذشته آن دسته از پرونده‌هایی که منجر به تخلف شده را به قوه قضائیه معرفی کرده است.» واعظی ابراز امیدواری کرد که « رسیدگی قضایی به این مسئله، منجر به این شود که رویه فعلی قرائت گزارش تفریغ بودجه سنواتی که ناکارآمد، ابهام‌زا و موجب تشویش اذهان عمومی است برچیده شود.» حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی روز گذشته در جلسه هیأت دولت گزارش دیوان محاسبات مبنی بر «گم شدن» ۴,۸ میلیارد دلار ارز دولتی ۴۲۰۰ تومانی را غلط خواند و گفت این گزارش «براساس بی‌اطلاعی محض از مقررات و قوانین کشور» داده شده است.

 

شیخ حسن روحانی، رییس‌ جمهوری اسلامی ایران، روز چهارشنبه ۲۷ فروردین، در جلسه هیات دولت، در واکنش به گزارش دیوان محاسبات گفت، دیوان محاسبات باید بر همه نهادها و دستگاه‌هایی که از بودجه دولتی استفاده می‌کنند نظارت کند و گزارش تازه این دیوان درباره ارز مصرفی کشور «صد درصد غلط» است.

رییس بانک مرکزی ایران هم روز چهارشنبه در گفت‌وگو با خبرگزاری ایلنا، گفته رئیس جمهور را تایید کرده و گفته است که گزارش دیوان محاسبات «صحیح نیست.» به گفته عبدالناصر همتی «... مشخصات اشخاصی که رفع تعهد نکرده‌اند را به سازمان تعزیرات اعلام کرده‌ایم و چند صد میلیون دلار نیز به مرحله کیفری رسیده که قوه قضاییه در حال پیگیری است و این چنین نیست که ۴.۸ میلیارد دلار گم شده باشد.»

به گفته محمد حسین عادلی که در دولت نخست‌ هاشمی رفسنجانی رییس کل بانک مرکزی بود، پس از جنگ ۱۲ نرخ برای ارز وجود داشت. ۱۲ نرخ ارز حاکم در حکومت اسلامی، به همه نهادهای روحانیت، نظامیان، نهادهای امنیتی  و بازرگانان و دیگر گروه‌های با نفوذ امکان می‌داد، از این ارزها استفاده کنند. بنابراین چند نرخی بودن ارز یکی از مهم‌ترین منبع فساد و سوء‌استفاده از منابع ملی و دولتی برای ثروت اندوزی شد.

اولین تلاش دولت ‌هاشمی رفسنجانی برای تک نرخی کردن ارز در فروردین ۷۲، هفت ماه بیش‌تر دوام نیاورد. در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی سیاست تک ‌نرخی کردن ارز در دستور کار قرار گرفت. تک‌نرخی کردن ارز ابتدا در برنامه سوم توسعه گنجانده شد و صندوق ذخیره ارزی نیز تشکیل شده بود، دولت در سال ۸۱، ارز را تک‌نرخی کرد.

در سال ۸۰ نرخ دولتی دلار آمریکا ۱۷۵ تومان و نرخ آن در بازار آزاد ۷۹۰ تومان بود. فاصله این دو نرخ بسیار زیاد بود اما با این حال، دولت خاتمی نرخ ۷۹۵ تومانی را برای دلار آمریکا در نظر گرفت و هر سال اندکی آن را افزایش داد.

تک نرخی ارز تا سال ۱۳۸۹ ادامه داشت. دولت احمدی‌نژاد به پشتوانه منابع ارزی و این تفکر که نرخ بازار با تعیین یک نرخ رسمی مهار می‌شود، نظام ارزی چند ‌نرخی را دوباره احیا کرد. ابتدا نرخ مرجع ۱۲۲۴ تومانی و سپس نرخ مبادله‌ای به مناسبات ارزی کشور وارد شد اما نرخ بازار از ۳ هزار تومان هم فراتر رفت و حتی در مقاطعی به آستانه ۴ هزار تومان هم رسید.

 

بر اساس گزارشی از سوی خبرگزاری کار ایران «ایلنا» ۱۸ فروردین‌ماه ۱۳۹۹، در نشست‌‌های ۲۸ و ۲۹ اسفندماه شورای‌عالی کار نمایندگان کارفرمایان به‌پشتوانهٔ حمایت دولت و بهره‌برداری از وضع تنش‌آمیز شیوع ویروس کرونا و رکود تولید، «تعلیق مذاکرات (مزدی) با افزایش فقط ۱۵ درصدی حداقل دستمزد» کارگران را پیشنهاد دادند و «ادعا کردند مزد کارمندان و بازنشستگان دولت نیز قرار است ۱۵ درصد زیاد شود»! درنهایت، مذاکرات مزدی در شورای‌عالی کار به نتیجه نرسید. خبرگزاری مهر،۱۶ فروردین‌ماه، گزارش داد: «وزیر کار وعده داد ٬نیمه فروردین‌ماه٬ درباره دستمزد ۹۹ در شورای‌عالی کار تصمیم‌گیری خواهد شد.» پس از سپری شدن نیمهٔ اول فروردین‌ماه، عطاریان، نماینده کارفرمایان در شورای‌عالی کار، افزایش «چندگانگی مزد» را مطرح کرد. مطابق طرح عطاریان: افزایش مزد در صنایع بزرگ، بر اساس مصوبات شورای‌عالی کار انجام گیرد؛ افزایش مزد در صنایع کوچک و متوسط به‌مقدار ۱۵ درصد باشد؛ و مزد در صنوف و واحدهای صنفی ثابت بماند.‌(مطابق گزارش ایلنا، ۱۸ فروردین‌ماه ۹۹) به‌عبارت‌دیگر، در حالی که رئیس کمیته دستمزد خط فقر را در شهریورماه ۱۳۹۸رقم ۸ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان دانسته و اعلام کرده بود، غارتگران در حکومت اسلامی آزادسازی مزد بر اساس مصوبه کمیسیون تلفیق مجلس و شورای نگهبان و انجماد مزدی در سطحی کم‌تر از ۲ میلیون تومان را در دستور کار خود قرار دادند.

مستمری بازنشستگان تامین اجتماعی فقط بر اساس افزایش پایه حقوق کارگران مصوب شورای‌عالی کار انجام می‌گیرد. به‌عبارت‌دیگر، چون مزایای مزدی مانند بن خواربار، حق مسکن و حق سنوات ندارند، افزایش این مزایا شامل حال بازنشستگان تامین اجتماعی نمی‌شود. بر اساس گزارش‌های مختلف، در حال حاضر حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد بازنشستگان تامین اجتماعی مستمری حداقلی ۱ میلیون و ۵۱۷ هزار تومانی را دریافت می‌کنند. در مذاکرات مزدی شورای‌عالی کار در اسفندماه ۹۸، دولت و کارفرمایان اصرار داشتند که «افزایش حقوق کارمندان، روی مزایای مزدی» بود؛ و برای ارائه افزایش مستمری کم‌تر به بازنشستگان تأمین اجتماعی، هدف تحمیل یک‌چنین طرحی به کارگران را داشتند. رژیم ولایی سال‌ها افزایش مناسب مستمری و اجرای قانون همسان‌سازی را به بازنشستگان وعده می‌دهد. بنا به گزارش ایلنا، ۶ فروردین‌ماه ۹۹، اجرای این قانون در سازمان تامین اجتماعی به «۱۲ هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد.» روز ۱۳ فروردین‌ماه یکی از اعضای شورای‌عالی کار به ایلنا گفت که، در مذاکرات مزدی در اواخر اسفندماه ۹۸ "نمایندگان دولت ادعا نمودند که قرار است به تأمین اجتماعی توجه کنیم و مطالبات آن را تأمین نماییم!» نه ‌فقط دستمزد و مستمری ۹۹ کارگران و بازنشستگان بلاتکلیف مانده است، بلکه دولت «ریالی» از بدهی ۲۵۶ هزار میلیارد تومانی‌اش به تامین اجتماعی یا ریالی از اعتبار لازم برای اجرای قانون همسان‌سازی را پرداخت نکرده است.

کارگران و بازنشستگان با پرداخت حق بیمه از دستمزد ناچیزشان به سازمان تامین اجتماعی، صاحبان حقیقی این سازمان‌ و تمام امکانات و منابع درمانی آن هستند. بنابراین، علاوه بر دریافت مقرری بیمه بیکاری در ایام بیکاری و خدمات درمانی کاملا رایگان، در حین اشتغال، باید بتوانند مستمری شرافتمندانه و خدمات درمانی رایگانی‌ای شایسته نیز در دوران سالمندی و بازنشستگی دریافت کنند.

در حال حاضر دولت مبلغ ۲۵۶ هزار میلیارد تومان به سازمان تامین اجتماعی بدهکار است. هر سال دولت ۳۰ هزار میلیارد تومان بدهی جدید به سازمان بالا می‌آورد. با شیوع ویروس کرونا نیز روحانی به وزیر کار دستور داد تا دریافت حق بیمه سهم کارفرمایی برای سه ماه اسفند ۹۸، و فروردین و اردیبهشت ۹۹ از کارفرمایان را به‌تاخیر بیندازد. بنا به همان گزارش ۱۲ فروردین‌ماه ایلنا، تامین اجتماعی ماهیانه حدود «۱۰ هزار میلیارد تومان اعتبار نقد برای پرداخت هزینه‌های درمان بیمه‌شدگان، پرداخت حقوق پرسنل درمان و کادرهای سازمان، و پرداخت مستمری بازنشستگان» نیاز دارد و در حال حاضر برای فروردین‌ماه ۹۹ «با ۵ یا ۶ هزار میلیارد تومان کسری اعتبار مواجه خواهد بود.»

در سال‌‌های اخیر، برای تامین کسری بودجه و پرداخت مستمری بازنشستگان، تامین اجتماعی مجبور به اخذ وام از بانک‌ها با بهره‌هایی حدود ۳۰ درصد  بوده است.

در گرماگرم بحران کرونا که حکومت می‌بایست تمام بیماران مبتلا به بیماری کرونا را رایگان مداوا کند، با تصمیم مدیریت سازمان تامین اجتماعی «مراجعه بیمه‌شدگان به‌ویژه کارگران به پزشکان معالج» سازمان تامین اجتماعی با مشکل رو‌به‌رو است. در حالی که دولت بدون پرداخت «ریالی» از بدهی‌اش به سازمان تامین اجتماعی تمامی امکاناتی که باید در خدمت کارگران باشد به‌رایگان در اختیار خود گرفته است، رییس کانون کارگران بازنشسته تهران به ایلنا، ۱۲ فروردین‌ماه، گفت: «چند هزار تخت بیمارستانی تامین اجتماعی در اختیار بیماران کرونایی است؛ آقایان دولتی، پول کرونا را می‌گیرند ولی ریالی به سازمان نمی‌پردازند.» همان‌طور که در پیش اشاره شد، حکومت در حالی که همه  امکانات کارگران را به‌رایگان در اختیار گرفته است، در رابطه با «همکاری بخش خصوصی با ستاد مقابله با کرونا»، رییس مرکز اطلاع‌رسانی وزارت بهداشت به ایلنا، ۹ فروردین‌ماه، گفت: «تمام امکانات عاریه‌ای از بخش خصوصی طبق پروتکل ستاد مقابله با کرونا و وزارت بهداشت عرضه می‌شود.» به‌عبارت ‌دیگر، اگر نیازی به امکانات بخش خصوصی باشد، آن امکانات «عاریه‌ای» هستند و فقط بر اساس «پروتکل» با وزارت بهداشت عرضه می‌شوند.

دولت در اسفند‌ماه ارائه بسته‌هایی حمایتی و وام‌هایی کم‌بهره به کارگران روزمزدی مانند کارگران ساختمانی و دیگر کارگرانی که شغل‌شان را به‌علت شیوع بیماری کرونا از دست دادند وعده  داده بود. ایسنا، ۱۶ فروردین‌ماه، آن وعده‌ها را در «گام نخست در حد ابلاغ مصوبه از طرف دولت» توصیف کرد، و «اجرای» یک‌چنین وعده‌هایی را «زمان‌بر» اعلام کرد. ایسنا هم‌چنین در ۱۷ فروردین‌ماه خبر داد که مقرری بیمه بیکاری شامل حال کارگران ساختمانی نمی‌شود. اما رییس مجلس روز ۱۶ فروردین‌ماه  از استانداران آذربایجان غربی، کردستان، و گیلان خواست تا با تشکیل ستادهایی و با «کمک خیرین» بین کارگران روزمزدی که شغل‌شان را از دست داده‌اند بسته‌های حمایتی توزیع کنند. دریافت دستمزدی عادلانه حق بدیهی و ‌انکارناپذیر همه کارگران و زحمت‌کشان است. تصمیم شورای‌عالی کار در به‌اصطلاح افزایش ۲۱ درصدی حداقل دستمزد امسال معنایی جز تحمیل فقر به کارگران را ندارد!

در رابطه با فقیر‌تر شده کارگان و خانواده‌های آن‌ها محمد‌رضا تابش عضو کمسیون برنامه و بودجه مجلس معتقد است؛ «مهم‌ترین موضوع کنونی کاهش قدرت خرید و ضعف معیشت مردم است که باید تدبیری شود تا به قشر کارگر فشار نیاید. خط فقر ۴ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان است و متاسفانه ۹۰ درصد کارگران ما زیر خط فقر هستند که پیامدهای خاص خود را دارد.»

حداقل دستمزد از سال ۸۸ که ۲۷۴ هزارتومان تعیین شده بود تا سال ۹۸ که یک میلیون و ۵۱۷ هزار تومان تعیین گردید حدود ۵/۵ برابر شده است . در صورتی که در همین مدت دلار ارزشش در ایران ۱۷ برابر گردیده است . اگر مبنا را رشد ارزش دلار به حساب بیاوریم حقوق پایه باید ۴ میلیون و ۶۵۰ هزار تومان باشد. این مقدار با پیشنهادات حد اقلی از طرف بخشی از نمایندگان مجلس و کارشناسان هم‌خوانی می‌یابد.

یکی دیگر از مسائلی که کارگران با آن رو‌به‌رو هستند  این است که   بسیاری از کارگاه‌های دولتی و غیر‌دولتی امکان پرداخت حقوق در سر ماه را ندارند.

۳۰ درصد کارخانه‌ها و کارگاه‌ها در سال‌های گذشته بسته شده است و مابقی با ظرفیت بین ۳۰ تا ۶۰ درصد فعال هستند و الان نیز بدتر شده است. اعتراضات کارگری بیانگر فقر جامعه کارگری از یک طرف و ناتوانی بخشی از کارفرمایان به‌خاطر نبود امنیت سیاسی و اقتصادی و وضعیتی است که حاکمیت بر مردم حاکم کرده است، به‌گونه‌ای که آن‌ها توان پرداخت حقوق را یا ندارند و یا این‌که اگر هم داشته باشند باز هم بعد از چند ماه می‌پردازند. از طرف دیگر هر سال شاهدیم که کارگاه‌ها و کارخانجات،  کارگران خود را به‌خاطر اقتصادی نبودن تولید و نبود امنیت شغلی و نبود امنیت و ثبات اقتصادی که در درجه اول نتیجه عملکرد سران حکومت است، اخراج می‌کنند.

حسن صادقی معاون دبیرکل خانه‌کارگر حکومت در گفت‌و‌گویی که با خبر فوری داشت؛ ضمن تاکید بر این‌که دولت باید مطالبات معوقه تامین اجتماعی را پرداخت کند، گفته است: «دولت باید عین مبلغ تقسیطی بدهی خود به تامین اجتماعی را پرداخت کند. سال جاری دولت باید ۲۹ هزار میلیارد تومان سهم سه درصدی خود به تامین اجتماعی را پرداخت می‌کرد که یک ریال هم پرداخت نکرد. دولت باید عین مبلغی که بابت سرانه ۴۲ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر وجود دارد را مدنظر قرار دهد و آن را به صندوق تامین اجتماعی پرداخت کند.»

بودجه سال ۹۹ قبل از آمدن کرونا ۲۰۰  هزار میلیارد تومان کسری داشت. دولت ناتوان است و راه‌حل اصلی او در جبران کسر بودجه، هذف بودجه‌های عمرانی و درز گرفتن از بسیاری از بودجه‌های دیگر است. توجه کنید که بودجه  کاهش فقر ۱۸ هزار میلیارد تومان است و در شرایطی که نیمی از جمعیت ما زیر خط فقر هستند این بودجه‌ها به کدام بخش از جامعه می‌تواند کمک کند؟ این بودجه‌ها مثل دادن مسکن به یک بیمار سرطانی است!

انسان باید از حق حیات، کامل برخوردار گردد. حق داشتن شغل حق همگان است. البته شغلی که با در آمد آن  امکان زندگی و رشد و بهداشت و آموزش و پرورش ممکن باشد.

در حال حاضر حکومت اسلامی ایران مردم را در بحران‌های متعدد و به‌تازگی بیماری کرونا و ناتوانی مدیریت و دروغ‌گویی و فساد حکومتی نیز بدان اضافه شده، گرفتار کرده است. بودجه‌ها صرف نظامی‌گری و نهادهای مذهبی و نگاه‌داری حاکمیت و ماشین جنگی و کشتار آن می‌شود. بودجه امسال به گفته نماینده‌های مجلس ۲۰۰ هزار میلیارد تومان کسری دارد. اضافه حقوق را با قرضه از بانک و چاپ اسکناس و پیش فروش احتمالی نفت ارزان، می‌خواهند ممکن کنند. فروش نفت و مالیات و قرضه می‌توان گفت که در حال حاضر غیر ممکن شده است.

رییس سازمان مالیاتی ایران اعلام کرد در «خوش‌بینانه‌ترین حالت»، دست‌کم ۴۰ هزار میلیارد تومان از درآمد مالیاتی دولت به‌ دلیل شیوع کرونا و تعطیلی کسب‌و‌کارها در کشور کاهش پیدا خواهد کرد.

به‌گزارش روز جمعه پنجم اردیبهشت، در خبرگزاری تسنیم، امیدعلی پارسا گفته در بهترین حالت، از ۱۸۰ هزار میلیارد تومان درآمدی که از محل مالیات در قانون بودجه سال جاری پیش‌بینی شده، ۱۴۰ هزار میلیارد تومان آن قابل وصول است.

به‌گفته پارسا، این میزان کاهش تنها در صورتی است که کرونا فقط در فصل بهار بر کسب و کارها تاثیر بگذارد و ادامه پیدا نکند، چرا که ابعاد این بیماری و میزان تاثیرگذاری آن هنوز بر حوزه‌های مختلف اقتصادی به‌‌طور دقیق مشخص نیست.

رییس سازمان مالیاتی ایران، اخذ مالیات را متناسب با سود اعلام کرده و کاهش آن در صورت کاهش سود و درآمد را طبیعی دانسته است.

با شیوع ویروس کرونا در ایران و تعطیلی بسیاری از کسب و کارها، شمار قابل‌توجهی از شهروندان ایران، درآمد روزانه و ماهانه خود را از دست داده‌اند.

علی ربیعی، سخنگوی دولت اسلامی ایران پیش از این گفته بود بحران شیوع ویروس کرونا، وضعیت شغلی ۷.۳ میلیون نفر از شاغلان رسمی و غیررسمی در کشور را تحت تاثیر قرار داده است.

 

یک بشکه نفت خام برنت چهارشنبه ۳ اردیبهشت - ۲۲ آوریل، ۲۴ درصد کاهش پیدا کرد و به ۹۸/۱۵ دلار رسید که کم‌ترین میزان آن از ژوئن ۱۹۹۹ است. ساعاتی بعد با ۳۷/۲ دلار یا ۱۲ درصد کاهش به ۹۶/۱۶ دلار رسید.

قیمت نفت خام «وست تگزاس اینترمیدیت»‌(WTI) نیز با ۵۱ سنت یا ۴/۴ درصد کاهش به ۰۶/۱۱ دلار رسید.

قیمت نفت پس از کاهش شدید در یک هفته به ناگهان روز دوشنبه یکم اردیبهشت‌-۲۰ آوریل سقوط کرد و به زیر صفر رسید. قیمت نفت غرب تگزاس آمریکا برای تحویل در ماه مه دوشنبه به نزدیکی منفی ۴۰ دلار رسید. پس از این رویداد قیمت نفت همچنان پایین مانده است و این حاکی از ژرفای رکود اقتصادی جهان با کارخانه‌های تعطیل و مصرف‌کنندگانی است که به‌دلیل شیوع ویروس جدید کرونا در خانه‌های خود مانده‌اند.

سقوط قیمت نفت بر اقتصاد کشورهایی که به نفت وابسته‌اند، از جمله ایران، تاثیرات ناگوارتری خواهد گذاشت. کاهش قیمت نفت و ادامه تحریم‌ها علیه ایران درآمد کشور را به شدت کاهش خواهد داد.

همان‌طور که در بالا اشاره شد دولت اسلامی ایران برای بودجه سال ۹۹ نفت ۵۰ دلاری پیش‌بینی و درآمد آن را بر صدور روزانه یک میلیون بشکه محاسبه کرده بود. نه قیمت و نه میزان صادرات با واقعیت‌های کنونی نمی‌خوانند.

جالب است در سال ۲۰۱۸، حدود ۵/۲ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برداشته شد تا صرف‌های هزینه‌های دفاعی شود؛ سپس در سال ۲۰۱۹، دولت اسلامی ایران یک میلیارد و پانصد میلیون دلار دیگر از صندوق توسعه ملی برداشت کرد تا سایر هزینه‌های نظامی را پوشش دهد.

در روز نهم ماه مارس پنج تن از نمایندگان مجلس خواستار استفاده از پول‌های نگه‌داری شده در صندوق‌های تامینی برای مبارزه با بیماری کرونا شدند و در ۲۶ همان ماه، شیخ حسن روحانی از آیت‌الله خامنه‌ای خواست برای برداشت یک میلیارد دلار از صندوق دفاع ملی موافقت کند تا این رقم صرف اولویت‌های دیگر شود.

از سوی دیگر و در چارچوب امداد برای مقابله با بیماری کرونا، ۴۰۰ میلیون دلار از دارایی‌های نگه‌داری شده، جهت پرداخت حقوق کارمندان دولت برداشت شده اما در همین حال، بودجه سپاه پاسداران نیز ۳۳ درصد دیگر افزایش یافته است. علاوه بر آن، آیت‌الله خامنه‌ای، بودجه نیروهای بسیج را که متهم به قتل مردم در اعتراضات چند ماه پیش است را بار دیگر افزایش داده است.

قابل ذکر است که در پی سهل‌انگاری دولت اسلامی در راستای مقابله شیوع ویروس کرونا، شمار مبتلایان و قربانیان این بیماری مرگ‌بار به‌شدت رو به افزایش است و طبق برخی گزارش‌ها، دولت مدت‌ها پیش از آن که انتشار ویروس کرونا گسترش یابد، از خطر این بیماری اطلاع داشته اما برای جلوگیری از آن هیچ اقدامی نکرده است.

در همین حال، کیانوش جهانپور سخنگوی وزارت بهداشت ایران، با اشاره به گسترش شدید ویروس کرونا، در توییتی نوشته است: در هر ساعت تقریبا ۵۰ نفر در ایران به ویروس کرونا مبتلا می شوند و هر ۱۰ دقیقه، یک نفر در اثر این بیماری مهلک جان خود را از دست می‌دهد.

از سوی دیگر، ریک برنان، مدیر اورژانس سازمان جهانی بهداشت، که در ۱۷ مارس گذشته به تهران سفر کرده بود، از جریان انتشار شتابان ویروس کرونا در ایران ابراز نگرانی کرده و علاوه می‌کند که ممکن است آمار واقعی مبتلایان و قربانیان این بیماری مرگ‌بار، ۵ برابر بیش‌تر از ارقام اعلام شده از سوی دولت اسلامی ایران باشد.

 

بر اساس گزارش خبرگزاری ایسنا، جمعه ۲۴ آوریل ۲۰۲۰، کیانوش جهانپور، از شناسایی ۱۱۶۸ بیمار جدید کووید ۱۹ بر اساس «معیارهای قطعی تشخیصی»، از دیروز تا امروز خبر داد.

جهانپور افزود: «در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۹۳ بیمار مبتلا به این بیماری جان خود را از دست دادند».

سخنگوی وزارت بهداشت ایران اعلام کرد که ۶۶۵۹۶ بیمار کرونا تاکنون بهبود یافته‌ و از بیمارستان ترخیص شده‌اند و ۳۱۲۱ نفر از آن‌ها نیز در «وضعیت شدید» این بیماری تحت مراقبت قرار دارند.

او هم‌چنین اعلام کرد که تاکنون ۳۹۹۹۲۷ آزمایش تشخیص کووید ۱۹ در ایران انجام شده است.

 

عبدالناصر همتی، رییس کل بانک مرکزی ایران ضمن تاکید بر این که کسری منابع مورد نیاز ایران ۱۰ میلیارد دلار است، به صندوق بین‌المللی پول پیشنهاد داد که وام ۵ میلیارد دلاری مورد درخواست کشورش را از طریق کانال مالی اروپا(اینستکس) یا کانال مالی سوئیس(شتا) پرداخت کند.

مطابق گزارش رسانه‌های ایران، رییس کل بانک مرکزی ایران در پاسخ مکتوب به پرسش‌های خبرگزاری اقتصادی بلومبرگ با رد این فرضیه که آمریکا صندوق بین‌المللی پول را اداره می‌کند خطاب به کریستالینا گئورگیوا، رییس این نهاد بین‌المللی نوشته که ما نیز همچون آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها انسان‌های زیادی را(به‌دلیل شیوع ویروس کرونا) از دست داده‌ایم و اکنون زمان عمل است.

به‌گفته همتی اقدام آمریکا با قرار دادن نام بانک مرکزی در فهرست تحریم‌های پولی و مالی خود در سا ل ۲۰۱۹ مانع دسترسی ایران به منابع مالی خود شده که بسیار بیش‌تر از رقم ۱۰ میلیارد یورو کسری منابع مورد نیاز کشور است.

همتی در ادامه این پاسخ مکتوب خود به بلومبرگ نوشته که ایران هم‌چنان خواستار دریافت ۱۰۰ درصد سهمیه خود نزد صندوق بین‌المللی پول است. او این میزان این وام را معادل ۳.۶ میلیارد اس‌دی‌آر (SDR) اعلام کرده است.

اس‌دی‌آر حق برداشت مخصوص هر کشور بر مبنای سهمیه آن در صندوق بین‌المللی پول است که بر پایه سبدی از ارزهای معتبر بین‌المللی ارزش‌گذاری می‌شود و در حال حاضر هر واحد آن معادل ۱.۳۲ دلار آمریکاست.

پس از آن که کریستالینا گئورگیوا، رییس صندوق بین‌المللی پول از لحاظ یک بسته وام اضطراری ۵۰ میلیارد دلاری برای کشورهایی که بیش‌ترین درگیری را با ویروس کرونا دارند، خبر داد، درخواست ۵ میلیارد دلاری ایران روز ۶ مارس‌-‌۱۶ اسفند با امضاء عبدالناصر همتی، رییس کل بانک مرکزی خطاب به رییس صندوق بین‌المللی پول ارسال شد.

این درخواست ابتدا با مخالف آمریکا مواجه شد و سپس از سوی صندوق بین‌المللی پول رد شد. برخی کارشناسان مالی، قرار گرفتن ایران در فهرست سیاه گروه ویژه اقدام مالی(FATF) را نیز از جمله موانع دریافت کمک‌های مالی خارجی از سوی ایران عنوان می‌کنند.

صندوق بین‌المللی پول به همراه بانک جهانی از اعضای دائم نشست‌های کاری گروه ویژه اقدام مالی(FATF)‌ هستند؛ نهادی که مسئولیت تعیین استانداردهای بین‌المللی مقابله با پول‌شویی و تامین مالی تروریسم را بر عهده دارد.

 

اقتصاد ایران پیش از بروز اپیدمی کرونا بر اثر تحریم های گسترده آمریکا بشدت تضعیف شده بود. صادرات نفت ایران  از بیش از ۲ میلیون بشکه در روز‌(۲ سال پیش) به چند صدهزار بشکه در روز سقوط کرده بود. بر اساس برآوردهای صندوق بین‌المللی پول بعد از خروج ایالات‌متحـده از توافق هستـه‌ای، ارزش ریـال به‌عنوان پول ملی هر سال بیش از ۵۰ درصـد کاهـش یافته است. تورم سالانه با شتاب فزاینده به ۴۰ درصد رسید و شرکت‌های بزرگ خارجی کشور را ترک کردند و براساس همین برآورد، اقتصاد ایران در سال گذشته  یک رشد منفی نزدیک به ١٠ درصدی را تجربه کرد. به‌بیان دیگر، اقتصاد ملی طی سال گذشته ده درصد منقبض و کوچک‌تر شد و به موازات آن اکثریت مردم ایران ده درصد فقیر تر شدند.

حتی قبل از شیوع ویروس کرونا مقامات حکومت اسلامی به‌خوبی می‌دانستند که قادر به‌کاهش صدمات اقتصادی ناشی از تحریم‌های آمریکا و  انزوای اقتصادی ایران به خانوارها و به‌خصوص اقشار کم‌درآمد جامعه نیستند. بروز بحران‌های بزرگ اجتماعی در دو سال اخیر در ایران، اعتراضات مردمی و ضد حکومتی دی‌ماه ١٣٩٦ و آبان‌ماه ١٣٩٨ به باور بسیاری افزون بر مسائل سیاسی، ریشه در مشکلات اقتصادی و معیشتی داشته است.

بنابراین اقتصاد ایران پیش از شیوع ویروس کرونا نیز آسیب پذیرشده بود و شرایط سخت و پرتلاطمی را تجربه می‌کرده است.

اقتصاد ایران در وضعیت بحرانی است. تحریم‌های آمریکا کم بود، کاهش قیمت نفت هم بر مشکلات ایران افزوده شد. مشکل اساسی این‌جاست که مزدبگیران و تهی‌دستان و اقشار کم درآمد که پیش از این تورم و گرانی و کمی درآمد زندگی آن‌ها سخت کرده بود در جریان بحران کرونا فشار جدیدی بر آنان وارد شده است. بسیاری از آنان هم بر اثر رکود، درآمدشان کاهش پیدا کرده و هم این‌که قادر به تهیه اقلام بهداشتی برای همه افراد خانواده برای مبارزه با کرونا نیستند. در نتیجه میزان ابتلا و مرگ‌و‌میر در میان آنان در مقایسه با اقشار مرفه‌تر جامعه، بالاست.

مسعود نیلی استاد دانشگاه شریف که در گذشته از سمت‌های بالای اقتصادی در کشور برخوردار بوده در مقاله‌ای به این نکته اشاره کرده و نوشته است: «ادامه روند موجود می‌تواند منجر به آن شود که به‌ویژه بخش فقیر و کم‌درآمد جامعه، هم به‌دلیل نوع شغل، هم فشار مخارج زندگی که امکان تقبل هزینه‌های بهداشتی مرتبط با کرونا را ندارند، به‌سرعت به کانون اصلی ابتلا و انتقال بیماری تبدیل شوند. نقاط حاشیه‌ای شهرهای بزرگ، روستاها و بخش‌های در اصطلاح جنوب شهری، می‌توانند مراکزی باشند که ویروس کرونا در آن‌جا سکنی گزیده و این هم‌وطنان دردمند را که کانون آسیب‌های ناشی از تورم و بیماری نیز هستند به مامن خود تبدیل کند و بحرانی تاریخی را در سرنوشت مردم کشور ما رقم بزند.»

برای حل چنین بحرانی که گستره وسیعی را در بر گرفته و دولت موظف است آن را مدیریت کند، اغلب شهروندان ایران، نه تنها به دولت، بلکه به کل حاکمیت، اعتمادی ندارند. این اعتماد به خصوص پس از ناآرامی‌های آبان‌ماه، قطع اینترنت، کشتار معترضان در سکوت خبری، و بعد ماجرای افزایش بنزین و اظهارات حسن روحانی، مبنی بر عدم اطلاع از موضوع و سپس ماجرای پنهان‌کاری سقوط هواپیمای اوکراینی و بدتر از همه اظهاراتی از همین دست مانند سخنان حسین سلامی فرمانده سپاه که «ما خودمان منشا این فرضیه بودیم که موشک ما، هواپیما را ساقط کرده است. اگر ما مطرح نمی‌کردیم هیچ‌کس نمی‌توانست متوجه شود»، در عمل حتی تتمه اعتماد عمومی طرفدارن حکومت را نیز متزلزل کرد.

تحولات سال ۱۳۹۸، از جمله ناآرامی‌های کم سابقه آبان‌ماه، و به فاصله دو ماه پس از آن، اعتراضات دی ماه، و در پی آن کاهش بی‌سابقه تعداد رای‌دهندگان در انتخابات مجلس‌(که در پایتخت به‌طور معناداری ۷۵ درصد مردم به صندوق‌های رای پشت کردند) نشانه وجود بحران در عمق جامعه است.

ادامه بحران کرونا هم  ی‌تواند لرزه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایجاد کند. در آن صورت آیا التهاب از عمق جامعه به سطح نخواهد آمد؟ آیا حکومت قادر است در مدتی کوتاه کرونا را ریشه‌کن کند پیش از آن‌که چالش‌ها به تهدیدی جدی برای حاکمیت تبدیل شوند؟

هجوم کرونا به ایران حاکمیت و کل دم . دستگاه مذهبی را دچار سراسیمگی کرده است. آیت‌الله علی خامنه‌ای که ابتدا از کرونا با عنوان «بیماری کذائی» و «بهانه خوبی» توسط مخالفان نظام برای ضربه زدن به انتخابات نام برده بود روز ۱۳ اسفند مردم را به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه دعوت کرده و گفت «البته این بلا آن‌چنان بزرگ نیست و بزرگ‌تر از آن نیز وجود داشته است، اما بنده به دعای برخاسته از دل پاک و صاف جوانان و افراد پرهیزگار برای دفع بلا‌های بزرگ بسیار امیدوارم.»

زمانی که بحث بستن حرم «معصومه» در قم مطرح شد سیدمحمد سعیدی تولیت حرم گفت: «ما این حرم مقدس را دارالشفا می‌دانیم، دارالشفا یعنی مردم بیایند و از امراض روحی و جسمی شفا بگیرند پس باید باز باشد و با قوت مردم بیایند.»

پایگاه آستان معصومه نیز نوشت: «سازه‌های حرم مطهر نیز در بالاترین سطح آنتی باکتریایی بوده و مانع از شیوع عمومی بیماری‌های واگیردار و سد محکمی برای اپیدمی کرونا است.»

اما فشار و وحشت ناشی از کرونا آشکارا در حال غلبه بر ایدئولوژی مذهبی حاکمیت است. حرم معصومه بسته شده است.

احمد علم‌الهدی، نماینده آیت‌الله خامنه‌ای و امام جمعه مشهد در مخالفت با تعطیلی نماز جمعه گفت: «نماز جمعه فریضه الهی است و در هیچ شرایطی نباید تعطیل شود.»

با آغاز بحران کرونا زمزمه قرنطینه کردن قم که شیوع ویروس از آن‌جا شروع شد، رفته‌رفته بلندتر شد. در یکی از جالب توجه‌ترین اظهار نظرها، دکتر محمد مهدی گویا، رییس مرکز مدیریت بیماری‌های واگیر گفت: «تجربه قرنطینه‌سازی از قرن‌ها پیش صورت گرفته است که همواره به شکست خورده است. حتی قرنطینه‌سازی در شهر ووهان چین که شیوع کروناویروس از آنجا آغاز شد، کاری مبتنی بر علم نبود.»

این وقایع در حالی روی داد که به گزارش گاردین، سازمان بهداشت جهانی در یکی از گزارش‌های خود گفت: «در مواجهه با ویروسی که قبلا ناشناخته بوده، چین شاید به یکی از بلندپروازانه‌ترین، پرتحرک‌ترین، و تهاجمی‌ترین تلاش‌ها در طول تاریخ برای مهار یک بیماری دست زده است.» ووهان، شهر ۱۱ میلیونی در قرنطینه کامل قرار گفت و پکن با ۲۰ میلیون جمعیت دو هفته در قرنطینه بود.

در نمونه دیگری از غلبه واقعیت، بر گفتمان دینی حاکمیت رواق‌های «حرم امام رضا»، مسجد چمکران و مسجد گوهرشاد مشهد به حال تعطیل درآمدند، کتب ادعیه و زیارت نامه‌ها جمع‌آوری شده و حرم امام هشتم شیعیان در این شهر بسته شده است.

 

سال ۱۳۴۷ میلادی، «مرگ سیاه» اروپا را در برگرفت؛ و خیابان‌های شهرهای اروپا انباشته از اجساد مردگان طاعون‌زده شد. از قضا آن بار هم شیوع طاعون به نوعی از چین آغاز شد. تجارت، طاعون را به شبه جزیره کریمه صادر کرد و از آنجا طاعون ایتالیا و سپس سراسر اروپا را در بر گرفت. ظرف ۱۸ ماه نیمی از جمعیت انگلستان از میان رفتند. برآوردها نشان می‌دهد که جمعیت جهان از ۴۴۳ میلیون نفر در سال ۱۳۴۰ میلادی به ۳۵۰ میلیون در سال ۱۴۰۰ رسید. کاهشی در حدود ۱۰۰ میلیون نفر. کشتار بی‌سابقه ناشی از حادثه «مرگ سیاه» که تا سال ۱۳۵۱ میلادی بطول انجامید، تحولات عظیم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در سطح جهان به‌ وجود آورد.

نیروی کار به شدت نایاب شد و اربابان و صاحبان زمین‌های بزرگ که در نظام فئودالی بر سرنوشت و هستی رعایای خود تسلط داشتند در برابر کارگرانی که از چنگ مرگ گریخته بودند، در موضع ضعف قرار گرفتند. کارگران دیگر حاضر به قبول شرایط یک طرفه کار نبودند و دستمزدهای بالا طلب می‌کردند. این سرآغازی بود در جهت فروپاشی سیستم فئودالی در جهان. در واقع مرگ سیاه ساختارهای اجتماعی و سیاسی اروپا را به‌طور قابل‌توجهی بر هم زد.

در این دوران کلیسای کاتولیک بر تمام عرصه‌های زندگی انسان‌ها در اروپا تسلط داشت. مردم که خود را در برابر طاعون، بدون سلاح می‌دیدند به کلیسا‌ها پناه می‌بردند و از کشیشان طلب کمک می‌کردند. رفته رفته این سئوال در اذهان مردم مطرح شد که چرا هیچ کاری از دست کلیسا ساخته نیست و کشتار ناشی از طاعون هم چنان ادامه دارد؟ قدرت بی چون و چرای کلیسا شکاف برداشت و صحنه برای تغییرات تاریخی که نهایتا به خلع قدرت کلیسا منتهی شد آماده گردید.

 

 

برای همگان آشکار است که حکومت اسلامی، از یک‌سو توان علمی مدیریت بحران کرونا را ندارد و از سوی دیگر، برای سران و مقامات و نهادهای این حکومت اهمیتی ندارد که صدها هزار شهروند ایرانی قربانی شوند و میلیون تن دیگر آلوده به ویروس کرونا شوند.

اما سران و مقات سیاسی و نظامی هر روز از کشف‌ها خود دم می زنند. یک روز کشف اسباب‌بازی کرونا یاب توسط سپاه، روز بعد کشف داروی ضد کرونا و روز دیگر از معجزه‌های طب اسلامی و...

به تازه‌گی خبری در برخی رسانه‌ها منتشر شده است که روحانی در جلسه شورای امنیت گفته است اگر بین دو تا دو و نیم میلیون نفر جان خود را به علت ابتلا به کرونا از دست بدهند، ما به‌خاطر وضعیت اقتصادی و معیشت مردم نمی‌توانیم کشور را تعطیل کنیم چون فردا ۳۰ میلیون گرسنه دست به شورش می‌زنند و قابل کنترل نیست. اما دفتر روحانی با سراسیمه این خبر را تکذیب کرد.

زندانیان‌ها پر از زندانی و پادگان‌ها مملو از نظامیان است. کودکان و کار و خیابان و کارتن خواب‌ها و بی‌خانمان‌ها در خیابان‌ها و حلبی‌آبادها و کوچه‌ها سرگردانند. قرار است مراکز مذهبی باز شود و ...

یک مقام شهرداری تهران گفته است: در پی شیوع ویروس کرونا، «زباله‌گردهای جدید در تهران فعال شده‌اند» این مقام سازمان شهرداری تهران، نوع رفتار و فعالیت زباله‌گردان‌ جدید را نشان‌دهنده ورود اخیر آن‌ها به چرخه زباله‌گردی عنوان کرده، اما توضیح بیش‌تری درباره جزئیات آن نداده است.

مالک حسینی با اشاره به ممنوع‌ بودن زباله‌گردی، خواستار برخورد نیروی انتظامی با این پدیده شده است. پیش از این چندین عضو شورای شهر تهران و مقام‌های سازمان بهزیستی گفته بودند که شمار قابل‌توجهی از زباله‌گردان در این استان، کودک بوده و از اتباع افغانستان و پاکستان هستند و در معرض آسیب‌های جسمی و روحی خطرناکی قرار دارند.

هم‌زمان با شیوع گسترده ویروس کرونا در ایران، تولیت آستان قدس رضوی از تهیه دستورالعملی برای بازگشایی اماکن زیارتی خبر داد. یکی از گردانندگان این تشکیلات گفته: دستورالعمل بازگشایی حرم‌های مطهر را با رعایت ضوابط بهداشتی به‌منظور میزبانی اماکن مقدس از زائران تهیه کرده‌ایم که ان‌شاالله با فراهم آمدن مقدمات لازم میزبان زائران خواهیم بود. روحانی هم گفته است که مراکز مذهبی به زودی باز خواهند شد.

شیخ حسن روحانی، ریيس‌ جمهوری اسلامی ایران، روز ۳۱ فروردین در جلسه ستاد ملی کرونا اعلام کرد که قرار دولت این بود که تاریخ بازگشایی اماکن مذهبی پایان اردیبهشت باشد، اما به درخواست اعرافی، دولت نیز تصمیم خود را عوض کرده و این تاریخ را فعلا ۱۵ روز جلو کشیده است.

کیانوش جهانپور، سخن‌گوی وزارت بهداشت تاکید کرد که «هیچ استانی در وضعیت قرمز نیست.»

با وجود این اظهارات، روز جمعه ۵ اردیبهشت، مقام‌های محلی در استان‌های خوزستان، فارس و زنجان خبر از افزایش شیوع این بیماری و «نگران‌کننده» بودن وضعیت خبر داده‌اند.

غلامرضا شریعتی، استاندار خوزستان، از «شیوع نگران‌کننده» کرونا در شهر اهواز خبر داده و خواستار مراقبت بیش‌تر مردم شده است. او که روز پنج‌شنبه، ۴ اردیبهشت، در مراسم افتتاحیه یک آزمایشگاه سخن می‌گفت، علت این امر را «بی‌احتیاطی» مردم در ۱۰ روز گذشته اعلام کرده و گفت: «تعداد بیماران نسبتا افزایش یافته است.»

از سوی دیگر، علی اکبری نماینده شیراز در مجلس نیز به خبرگزاری ایلنا گفته است شیوع بیماری کرونا در استان فارس در ده روز گذشته «سیر صعودی» داشته است..

او علت این امر را برداشته‌ شدن «منع رفت‌و‌آمد» و افزایش ترددها دانست و گفته است که «نگرانی زیادی درباره شیوع موج دوم کرونا» وجود دارد.

محمدرضا ظفرقندی، ریيس سازمان نظام پزشکی ایران روز ۴ اردیبهشت در نامه‌ای به حسن روحانی از او خواست که در بازگشایی این مراکز و همچنین دانشگاه‌ها تعجیل نکند و «موجب گسترش بیماری و آسیب جان و سلامت مردم و هدر رفتن زحمات گذشته و فرسودگی کادر درمانی کشور خواهد شد.»

از ۲۳ فروردین امسال، دولت ایران اعلام کرد که طرح فاصله‌گذاری اجتماعی را که شامل سخت‌گیری‌هایی در رفت‌و‌آمد و فعالیت مشاغل بود به طرح فاصله‌گذاری هوشمند تغییر می‌دهد.

این تغییرات که در استان‌های ایران جز تهران از ۲۳ فروردین و در تهران از ۳۰ فروردین اعمال شد، منجر به افزایش ترددهای درون‌شهری و بین شهری و شروع به کار برخی مشاغل و بازگشت بخش مهمی از کارمندان دولت به محل کار خود شده است.

مقام‌های محلی در استان‌های خوزستان، فارس و زنجان خبر از افزایش شیوع این بیماری و «نگران‌کننده» بودن وضعیت خبر داده‌اند.

علاوه بر این، آمارهای رسمی وزارت بهداشت درباره شیوع کرونا در ایران همواره با ابهام مواجه بوده است.

پیش از این مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی نیز با انتشار گزارشی اعلام کرده است آمار واقعی تعداد افراد جان‌باخته حدود دو برابر و آمار مبتلایان بین ۸ تا ۱۰ برابر آمار اعلام شده توسط وزارت بهداشت است.

***

در جمع‌بندی می‌توان گفت که با وجود بحران کروان و این که این بیماری هر لحظه جان انسانی‌ها را می‌گیرد اما حکومت اسلامی هم‌چنان به سانسور و سرکوب و اعدام ادامه می‌دهد و عملا اکثریت مردم ایران را در مقابل شیوع بیماری مهلک کرونا ناتوان و بی‌سلاح ساخته است. از سوی دیگر، باندبازی‌های جناح‌های درونی حکومت، ماجراجویی‌های جنگ‌طلبانه سپاه پاسداران و دزدی‌های سران و مقامات و نهادهای سیاسی و نظامی حکومت در جریان است. و در مقابل ده‌ها میلیون ایرانی به نان شب محتاجند و در این روزهای سخت مجبورند از خانه خارج شوند و به دنبال درآوردن یک لقمه بدوند در معرض خطر قرار گیرند.

به‌علاوه در ایران پول کم نیست اما این پول‌ها در اختیار اقلیتی مفت‌خور و غارتگر از رهبر گرفته تا فرماندهان سپاه و آقازاه و امام جمعه‌ها و گاو صندوق‌های حوزه و سایر اماکن مذهبی ابنار شده‌اند.

مجموع مخارج نظامی دولت‌های جهان، که از طریق مالیات مردم تامین می‌شود بالغ بر ۱۸۰۰ میلیارد دلار است.

از این میان، فقط بودجه نظامی دولت آمریکا ۷۰۰ میلیارد دلار است. اما برای بهداشت مردم آمریکا فقط یک صدم این مبلغ؛ یعنی ۷ میلیارد دلار اختصاص داده شده است.

با یک حساب سرانگشتی می‌توان دریافت که هر یک از مردم ۳۰۰ میلیونی آمریکا سالانه مبلغ ۲۳۰۰ دلار برای مخارج نظامی، یا در واقع برای ساخت انواع سلاح های مرگ‌بار و بمب‌های اتمی روزافزون رو به توسعه و یا برای نابودی جهان و پر کردن جیب سرمایه‌داران می‌پردازد؛ ولی از مجموع این مالیات‌های پرداختی، تنها ۲۳ دلار به بهداشت سالانه هر فرد تعلق می‌گیرد.

به این ترتیب، عجیب نیست که ویروس کرونا، حتی در قوی‌ترین اقتصاد چپاول‌گر جهان، به آسانی میلیون‌ها نفر از مردم محروم و کم درآمد را بکشد و سرمایه‌داران و مقامات حکومتی، عین خیال‌شان نباشد. حال، چه برسد به بی‌دفاعی بهداشتی در اقتصاد فقیر مردم کشورهای پیرامونی هم‌چون ایران!

گسترش اپیدمی کرونا، اقتصاد جهانی را در ماه‌های اخیر به شدت تحت تاثیر قرار داده است. رکود فراگیر اقتصادی و بیکاری گسترده ناشی از اجرای سیاست‌های ناگزیر قرنطینه و فاصله‌گذاری، چشم‌انداز نگران‌کننده‌ای را حداقل در کوتاه‌مدت برای اقتصاد جهان و برای همه کشورهای جهان ایجاد کرده است. در این میان  اقتصاد ایران که از دو سال پیش تحت تحریم‌های گسترده و همه‌جانبه آمریکا قرار دارد، ضربات بسیار سنگین‌تری را باید تاب بیاورد، به‌طوری که بسیاری این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا کرونا اقتصاد ایران را زمین‌گیر می‌کند؟

 

در حال حاضر جهان و ایران با آینده‌ای مبهم رو‌به‌رو هستند.

 

جمعه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۹ - بیست و چهارم آوریل ۲۰۲۰

کار مولد و حاکمیت اجتماعی ـ گفتگویی انتقادی با رفقای جنبش لغو کار مزدی

کار مولد و حاکمیت اجتماعی ـ گفتگویی انتقادی با رفقای جنبش لغو کار مزدی

http://www.azadi-b.com/G/file/kar.mowaled_F.F.pdf

مسئله تومار نیست، محتوای آنست

پاسخی به آیت نیافر یکی از "توماریون"

مسئله تومار نیست، محتوای آنست

تومار اعتراضی به تصمیم شورایعالی کار از زوایای گوناگون با مخالفتهای وسیع در جنبش کارگری روبرو شده است. آیت نیافر، یکی از "توماریون"، طی مطلبی بنام "پیرامون نامه اعتراض به افزایش حداقل دستمزد" (وبلاگ کار در ایران) در صدد پاسخ گویی به انتقادات متنوع به متن تومار بر آمده است. جا دارد تا انتقادات به "توماریون" بر نکات مهم و عمده ای متمرکز شود تا جنبش کارگری ایران بشکل شفافی متوجه اختلافات شود تا بتواند در مبارزه اش برای افزایش دستمزد آنها را بکار بگیرد.

نوشته آیت نیافر مانند همیشه متین است و با ادبیات کسانی که با نقاب، اسامی مستعار و یا تحت نام جمعهای بدون شناسنامه در دفاع از "توماریون" به ما اتهام می زنند و فحاشی می کنند فرسنگها فاصله دارد.

تومار یا محتوای تومار

بخش مهمی از نوشته آیت نیافر به دفاع از اعتراض به شکل تومار اختصاص یافته است. بخشهای مختلف یک طبقه کارگر فاقد تشکل و بدون ارتباط ارگانیک با یکدیگر اشکال مختلفی را برای مبارزه خود انتخاب می کنند. تعیین شکل مبارزه به عوامل بسیاری از جمله اوضاع سیاسی، نوع مطالبه، آمادگی کارگران، تجربه و سابقه مبارزاتی آن محل کار و رشته معین تولیدی و غیره دارد. ایجاد تشکل و سازماندهی اعتصاب و اعتراض در میان کارگران کارگاههای کوچک که بخش اعظم جمعیت دهها میلیونی طبقه کارگران را تشکیل میدهند، بسیار دشوار است و در یک شرایط ویژه سیاسی در سطح سراسری ممکن است. برای کارگران کارگاههای کوچک، تهیه تومار یکی از مطلوب ترین اشکال مبارزه است.    

رژیم اسلامی با کشتار خونین پس از 30 خرداد 60 مابقی شوراهای کارگری دوران انقلاب، نظیر شورای بنز خاور که تا آن زمان مقاومت کرده بودند، را نیز منحل کرد. بدین ترتیب ماموریت شوراهای اسلامی هم پایان یافت و رژیم اسلامی در محلهای کار به انجمنهای اسلامی متکی شد که در آن زمان واحدهای حزب جمهوری اسلامی بودند. منتها در سال 61 اعتراض به اولین پیش نویس قانون کار اسلامی که با رهنمود منتظری در "باب اجار" نوشته شده بود، با جمع آوری تومار و از کارگاههای کوچک شروع شد و به بخشهای دیگر جنبش کارگری گسترش یافت. فراتر از جمع آوری تومار سخنرانی در مجامع عمومی کارخانجات بزرگ بود که اغلب سران رژیم نیز حضور می یافتند تا با قول رسیدگی به خواست کارگران جو متشنج در کارخانجات را آرام کنند. تهیه تومار و جمع آوری امضا بخشی از تاریخ جنبش کارگری ایران شده است. 

بنابراین مسئله تومار نیست و محتوای تومار است. تومار نباید هیچ گونه توهمی نسبت به قوانین رژیم اسلامی و جناحهایش، قانون کار، سه جانبه گرایی و شوراهای اسلامی نزد کارگران ایجاد کند. اعتراض بشکل تومار در عین حال نباید با تجمع، اعتصاب و تظاهرات کارگری مخالفت کند و یا باعث این توهم شود که تنها با اتکا به تومار می توان رژیم اسلامی و کارفرماها را عقب راند. در فقدان تشکلهای کارگری سراسری، آنچه باعث پیروزی جنبش کارگری میشود مجموعه ای متنوع نظیر تجمع، تحصن، اعتصاب، راهپیمایی و جمع آوری تومار است و آنچه همه این اشکال مبارزه را به هم پیوند می دهد و متحد می کند خواست و شعار واحد است. در این مسیر ما شرایط لازم را فراهم می کنیم تا تشکلهای محل کار، منطقه ای و سراسری کارگری را ایجاد کنیم. بنابراین باید رفت سراغ متن تومار. 

  سه جانبه گرایی

از نظر آیت نیافر، سه جانبه گرایی "حاصل تجارب و توافق هایی است که بین کارگران معترض و اعتصابی با کارفرمایان بدست آمده، حاصل تجربیات و زحمات سالها مبارزه است". خیر. چنین نیست.

برخلاف نظر آیت نیافر سه جانبه گرایی "حاصل تجربیات و زحمات سالها مبارزه" کارگران نیست بلکه حاصل شکست جنبش کارگری از رژیمهایی است که حامی نظریه لیبرالی و دروغ "بیطرفی" دولت در مناسبات کارگران و صاحبان سرمایه و صنایع است. سازمان جهانی کار بر سه جانبه گرایی استوار است اما از نظر جنبش مستقل کارگری در جهان این یک "دو جانبه گرایی" است که یکسوی آن طبقه کارگر و در سوی دیگر کارفرماها و دولتشان است. به همین دلیل عضویت تشکلهای مستقل کارگری در سازمان جهانی کار بمعنای موافقت با سه جانبه گرایی نیست بلکه ادامه اوضاع در کشور خودشان یعنی همدستی دولت و کارفرماها علیه کارگران است. در جامعه سرمایه داری مبارزه کارگران همواره صاحبان سرمایه و صنایع و رژیم حامی آنها را در مقابل خود داشته است. نظریه دروغ "بی طرفی" دولت در منازعه کارگر و کارفرما یک "ضد آگاهی" ایدئولوژیک لیبرالی است علیه روند شناخت طبقه کارگر از نقش رژیمها در جوامع طبقاتی.

جنبش کارگری در سطح جهانی از صاحبان صنایع و سرمایه و رژیمهای مدافعشان آنها شکست خورد و طرف پیروز قوانین را با زبان خودش نوشت و "دو جانبه گرایی" را "سه جانبه گرایی" نامید. با اتکا به تجربه عملی چند صد ساله جنبش کارگری هیچ رژیمی "بی طرف" نیست. فقط دیدن جامعه سرمایه داری با عینک ایدئولوژیک لیبرالی است که دروغ "بی طرفی" دولت را در منازعه بین کارگران و کارفرماها باور می کند. ضرورت وجودی رژیمهای حامی منافع صاحبان سرمایه و صنایع  حفظ و استمرار بنیانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی نظامی است که به آنها سپرده شده. در ایران که بیش از نیمی از ثروت و اقتصاد کشور متعلق به رژیم اسلامی، نهادهای مذهبی و نظامی وابسته به رژیم است، ادعای "بی طرفی" دولت کمی بیش از مضحک است. 

از نظر آیت نیافر مخالفت با سه جانبه گرایی و شرکت در جلسات و سمینارهای سازمان جهانی کار (آی ال او) با هم منافات دارد. چنین نیست. به نظر می آید آیت نیافر فقط تیتر اخبار حضور فعالین جنبش کارگری و مدافعانشان را در "آی ال او" خوانده است! درست برعکس "توماریون" که شورای اسلامی را نماینده کارگران ایران و رژیم ایران را "بی طرف" می دانند، فعالین جنبش کارگری در اجلاس "آی ال او" هر سال شرکت می کنند تا به حضور شوراهای اسلامی بعنوان نماینده کارگران ایران اعتراض کنند و سیاستهای "با طرفانه" ضد کارگری رژیم اسلامی علیه طبقه کارگر و دستگیری و شکنجه فعالین جنبش کارگری را افشا کنند. از قضا، عدم اعتراض آنها به متن تومار با شرکتشان در اجلاسهای "آی ال او" منافات دارد. اعتراض به متن تومار ادامه اعتراض هر ساله فعالین جنبش کارگری علیه رژیم و شوراهای اسلامی در اجلاسهای "آی ال او" است.

شوراهای ملتزم به ولی فقیه اسلامی

شوراهای اسلامی تشکل کارگری نیستند. تشکل کارگری در بر گیرنده کارگران مستقل از رنگ پوست، جنسیت، دین، عقیده و ملیت برای مبارزه با کارفرماها و دولت حامی آنهاست. شوراهای اسلامی تشکلی ایدئولوژیک و اسلامی هستند. صلاحیت کاندیدهای انتخابات شوراهای اسلامی توسط یک هیات مشخص میشود که دو معیار مهم  آن "التزام عملی به ولی فقیه" و "عدم گرايش به احزاب و سازمان ها و گروه هاى غير قانونى و گروه هاى مخالف جمهورى اسلامى" است. در ترکیب مرجع تائید صلاحیت کاندیدها _ نوعی شوراهای نگهبان _ کارگران اکثریت ندارند. اعضای "هيئت تشخيص صلاحيت" سه نفرند. نماينده وزارت کار، نماينده وزارتخانه اى که کارخانه تحت پوشش آن است و نماينده منتخب مجمع عمومى کارکنان. آیا یک تشکل کارگری خواهان "التزام عملی" نمایندگانش به "ولی فقیه" میشود؟ و یا تائید صلاحیت کاندیدها را به دو نماینده از دو وزارت خانه دولت می سپارد؟

شوراهای اسلامی مطابق ماده بیست قانونشان باید "مراجع ذيصلاح" را از "زمینه های اجتماعى بروز حوادث" مطلع کنند و "همکارى هاى لازم" را مبذول دارند. برای همه روشن است منظور سیل و زلزله نیست و شوراهای اسلامی در زمینه اعتراضات و اعتصابات کارگری باید با "مراجع ذيصلاح" را مطلع و برای سرکوبش با آنها همکاری کنند. آیا یک تشکیلات کارگری همکاری با مقامات رژیم در پایان دادن به "ناآرامی در محیط کار" را در شرح وظایف خود می نویسد؟

موضوع مهم دیگر "هيئت موضوع ماده ٢٢" است. ماده 22 شرح وظایف "مرجع تشخيص انحراف و انحلال شوراهاى اسلامى کار" است که یکی از آنها "منحل کردن شوراى اسلامى کار در صورت تخلف از وظايف قانونى" است. اگر شوراهای اسلامی از وظایف خود عدول کنند و از جمله در سرکوب اعتراضات کارگری همکاری نکنند "هيئت موضوع ماده ٢٢" برای مجازات آنها وارد عمل میشوند. "مرجع تشخيص..." يک هيات ٧ نفره و در سطح منطقه تشکیل میشود و اعضایش سه نفر نمايندگان شوراهاى اسلامى در منطقه، سه نفر نمايندگان مديران کارخانجات منطقه مربوطه و يک نفر نماينده وزارت کار هستند. مدیران کارخانجات و نماینده وزیر کار در این هیات اکثریت دارند و می توانند شورای اسلامی را منحل کنند. تشکیل "هيئت موضوع ماده ٢٢" بر تشکیل شورای اسلامی تقدم دارد. این هیات باید ابتدا تشکیل شود تا امکان تشکیل شورای اسلامی فراهم گردد. ابتدا ارگان کنترل و انحلال شورای اسلامی بعد ایجاد شورای اسلامی. از نظر رژیم اسلامی در امور مربوط به کارگران "کار از محکم کاری" عیب نمی کند. آیا یک تشکیلات کارگری حق انحلال خود را به یک هیات با اکثریت مدیران کارخانجات و نماینده وزیر کار می دهد؟

شوراهای اسلامی یکی از ارگانهای رژیم در کارخانجات هستند و مانند دیگر نهادهای رژیم قانونشان در مجلس تصویب شده است. حتی اگر دهها میلیون کارگر ایران عضو شوراهای اسلامی باشند حق تغییر "قانون تشکل خودشان" را ندارند. تغییرات مورد نظر باید به مجلس برود و اگر تصویب شد به تائید شورای نگهبان برسد و در غیر اینصورت باید به مجمع تشخیص صلاحیت برود!

تصمیم گیری در تمامی امور یک تشکیلات کارگری مربوط به خود کارگران است و هیچ نهادی چه کارفرما، مدیریت، دولت، سپاه و مجلس حق دخالت در امور تشکلهای کارگری را ندارد. البته در ایران نه تنها رژیم اسلامی بلکه حتی "توماریون" هم حق تعیین نماینده برای کارگران سراسر ایران را دارند! در واقع در رژیم اسلامی تنها کسانی که حق دخالت در امور کارگران را ندارند، خود کارگران هستند! لیست بلند بالای اخراج، دستگیری، شکنجه، حبس و اعدام فعالین کارگری در طول حاکمیت رژیم اسلامی گویای همین "بی حقی" کارگران برای دخالت در مسائل مربوط به خودشان نظیر، دستمزدهای زیر خط فقر، ساعات کار طولانی، قراردادهای موقت و سفید امضا، شرکتهای پیمانکاری، حق تشکل مستقل و حق اعتراض و اعتصاب و غیره است.     

شوراهای اسلامی شریک پرونده سنگین جنایت رژیم علیه کل طبقه کارگر ایران از ابتدا تاکنون هستند و شرح آنرا برای نسل جوان جنبش کارگری باید به فرصت دیگری موکول کرد. اما در اینجا فقط برای اینکه "توماریون" به بهانه "بی خبری" از تاریخ سرکوب خونین جنبش شورایی در دوران انقلاب نتوانند از زیر بار اشتباه عظیمی که مرتکب شده اند، شانه خالی کنند فقط اشاره به دو نمونه متاخر اعمال شورای اسلامی در سندیکای واحد و نیشکر هفت تپه کافی است.  

شورای اسلامی و سندیکای کارگران واحد   

کارگران شرکت واحد بر خلاف "توماریون" شورای اسلامی را تشکل کارگری نمی دانستند و پس از سالها تدارک و جلسات تصمیم گرفتند سندیکای کارگران واحد را تشکیل دهند و یا به تعبیری سندیکای قدیمی خود را احیا کنند. کارگران واحد چون خود محلی برای جلسات نداشتند از ابتدای سال 84 از محل انجمن صنفی خبازان در میدان حسن آباد در تهران استفاده می کردند. هنگامی که عوامل متعدد رژیم اسلامی متوجه اراده مصمم کارگران واحد در تشکیل سندیکای خود شدند در ۱۹ شهریور ۸۴ به محل تجمع کارگران واحد در میدان حسن آباد حمله کردند، به وسائل دفتر انجمن صنفی خبازان صدمه زدند و آنها را به تاراج بردند و کارگران حاضر در محل را شدید کتک زدند، زخمی کردند و از جمله زبان اسانلو را بریدند. این یورش کارگران واحد را مصمم تر کرد که سندیکای خود را بسازند و ساختند.

حسین اکبری و کاظم فرج الهی دو تن از "توماریون" از جزئیات حمله به کارگران واحد و نهادها و افراد آن اطلاع دارند. جهت اطلاع بقیه "توماریون"، رهبران شوراهای اسلامی که در کنار عوامل امنیتی و حراست به کارگران واحد حمله کردند اینها بودند: حسن فرجی (رئیس شورای اسلامی شهرستان ورامین)، احمدی پنجکی (رئیس هیات‌ مدیره‌ کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان)، حسن صادقی (رئیس هیات ‌مدیره‌ کانون عالی هماهنگی شوراهای اسلامی کار). شوراهای اسلامی تشکلهایی که در تاریخ جنبش کارگری آنها را زرد می نامند، نیستند. شوراهای اسلامی تشکلهای باند سیاهی و ارگان سرکوب مستقیم جنبش کارگری هستند.

از سال 84 تا کنون فعالین سندیکای واحد بطور دائم در معرض تهدید، اخراج، آزار و اذیت، دستگیری، شکنجه و زندان بوده اند زیرا شورای اسلامی شرکت واحد را بعنوان تشکل کارگری قبول ندارند. امثال ابراهیم مددی و رضا شهابی زیر شکنجه و تحمل سالها زندان حاضر نشدند شورای اسلامی را نماینده کارگران بدانند. حسین اکبری و کاظم فرج الهی چطور می توانند در چشم مددی و شهابی نگاه کنند و شورای اسلامی را نماینده کارگران بدانند؟ چه جوابی برای داود رضوی و حسن سعیدی دارند که هر دو همین الان زیر حکم زندان هستند برای دفاع از سندیکای واحد و مخالفت با شورای اسلامی بعنوان نماینده کارگران.  

مورد شورای اسلامی نیشکر هفت تپه مانند سندیکای واحد مربوط به 15 سال پیش نیست و "توماریون" حق ندارند که از آن بی خبر باشند. مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه در سال 97 یکی از تاثیر گذارترین اعتراضات کارگری چند دهه اخیر بود. مطالبات کارگران از جمله علیه خصوصی سازی، سخنرانی های زنان کارگر، سخنرانی های اسماعیل بخشی، نه تنها بر کل جنبش کارگری تاثیرات عمیق گذاشت بلکه الهام بخش دیگر جنبشهای اجتماعی نظیر جنبش دانشجویی، زنان و اعتراضات معلمان و بازنشستگان نیز شد تا پایه های اتحاد آنها با جنبش کارگری حول شعار "نان کار آزادی اداره شورایی" را فراهم سازد. نیروی نظامی ویژه، آدمکشان وزارت اطلاعات و قضات قوه فاسد قضائیه با تهدید، اخراج، دستگیری، شکنجه و حبس فعالین و رهبران اعتصاب شورای کارگری را منحل کردند تا بتوانند شورای اسلامی را در هفت تپه مستقر کنند. "توماریون" با نماینده کارگران نامیدن شوراهای اسلامی به جنبش مستقل کارگری و فعالینش آشکارا دهن کجی کردند. "توماریون" مبارزه فعالین جنبش مستقل کارگری را به ریشخند گرفته اند که تمام سختی ها را برای خود و خانواده خود به جان خریدند تا طبقه کارگر ایران از سد شوراهای اسلامی بگذرد و تشکلهای خود را ایجاد کند.  

"توماریون" و خیزش آبانماه 98

آیت نیافر برای لاپوشانی تناقض آشکار بین متن تومار و خیزش مردم در "دیماه 96، آبانماه و دیماه 98" که علیه کل رژیم بود، مسائل بی ربطی را بمیان کشیده است. از جمله اینکه "جنبش ۹۹ درصدی ها نه با نام و پرچم شما رادیکالهای تند و تیز به خیابان ها آمدند و نه با رهبری شما". سوسیالیستهای جنبش کارگری چنین ادعایی نکرده اند و حمله به جای خالی مشکل "توماریون" را حل نمیکند.

کارگران ایران دارای تشکل های مستقل خود نیستند تا بشکل سازمان یافته و زیر پرچم و شعارهای تشکل خود علیه رژیم تظاهرات کنند. همانند دوران شاه، کارگران بعنوان ستون فقرات "99 درصدی" ها در تظاهرات عمومی مردم در "دیماه 96، آبانماه و دیماه 98" شرکت داشتند و آنرا با بی اعتنایی به انتخابات مجلس در دوم اسفند 98 تکمیل کردند. "توماریون" باید به این تناقض جواب دهند که چرا کارگری که بعنوان بخشی از "99 درصدی"ها در خیابان مخالف رژیم است بعنوان کارگری که خواهان اضافه دستمزد است توسط "توماریون" طرفدار رژیم جلوه داده میشود و شورای اسلامی را نماینده خود می داند؟  چرا "توماریون" بخش "43 میلیون" نفری این "99" درصدی ها که در خیابان خواهان عبور از رژیم اسلامی هستند را بر سر مسئله حداقل دستمزد نه تنها طرفدار رژیم جلوه دادند بلکه فراتر از آن یک ارگان رژیم را نماینده آنها دانستند. طبقه کارگر چند ده میلیونی ایران دچار "سندروم استکهلم" نیست که شوراهای اسلامی سرکوب کننده جنبش کارگری را نماینده خود و رژیم اسلامی را هم "بی طرف" بداند. 

کارگری که در در "دیماه 96، آبانماه و دیماه 98" علیه رژیم به خیابان آمده در مبارزه اش برای اضافه دستمزد طرفدار رژیم نمی شود و شورای اسلامی را نماینده خود نمی داند! کارگرانی که در "دیماه 96، آبانماه و دیماه 98" از رژیم عبور کرده اند در تومار خود برای اضافه دستمزد از سه جانبه گرایی دفاع نمی کنند؛ شورای اسلامی را نماینده خود نمی دانند؛ هیچ توهمی نسبت رژیم، جناحها و قوانین کار آن ایجاد نمی کنند؛ و از این طریق مبارزه برای اضافه دستمزد خود را به بخشی از اعتراضات "دیماه 96، آبانماه و دیماه 98" تبدیل میکنند تا موجب تقویت هم شوند. به همین سادگی.

مواضع جنبش مستقل کارگری ایران در قبال دستمزد هم رادیکال و طبقاتی است و هم عملی. لذا دو قطبی مواضع "عملی توماریون" و "رادیکالیسم انتزاعی پاسیو" که آیت نیافر پیش کشیده کاذب است. بعلاوه وی می داند که حتی فرض نادرست بودن مواضع جنبش مستقل کارگری در مبارزه برای اضافه دستمزد به معنای درستی متن تومار نیست. آیت نیافر باید بتواند از متن تومار مستقلا دفاع کند. این روش کهنه و نخ نمای فعالین گرایش راست است که مواضع خود را "عملی" و مواضع گرایش سوسیالیست جنبش کارگری را "غیر عملی" جلوه می دهند تا ناتوانی در دفاع از سیاستهای راست روانه خود را پنهان کنند.

در پایان لازم است اضافه کنم که افتخار مواضع "عملی" شورای اسلامی را نماینده کارگران جا زدن و دولت را در منازعه بین کارگر و کارفرما "بی طرف" جلوه دادن ارزانی "توماریون". سوسیالیستهای جنبش کارگری و یا به زبان شما "رادیکالیسم انتزاعی پاسیو" اخراج، دستگیری، شکنجه و زندان را به جان خریدند و با افتخار و سر افراشته بر مواضع "غیر عملی" خود که شورای اسلامی نماینده کارگران نیست پای فشردند! و هرگز زیر بار "بی طرفی" دولت در مبارزه کارگر و کارفرما نرفتند! 

 

-------------------------------

 

1 – متن تومار اعتراضی به مصوبه شورایعالی کار  بر سر حداقل دستمزد


«در نیمه شب بیستم فروردین ماه، نمایندگان دولتی و کارفرمایی شورای عالی کار، بدون جلب نظر و توافق نمایندگان کارگری، صورتجلسه افزایش ۲۱ درصدی دستمزد کارگران در سال ۹۹ را امضا کردند. نمایندگان کارگری حاضر در جلسات مزدی، بعد از قریب به چهل ساعت مذاکره و چانه زنی، حاضر به پذیرش نظرات کارفرمایان و دولت کارفرمایی نشدند و بدون امضای صورتجلسه، نشست را ترک کردند.

چگونه در شرایطی که براساس اعلام بانک مرکزی در یازدهم فرودین ماه ۹۹، تورم سال ۹۸ بیش از ۴۱ درصد است و علاوه بر آن، نرخ سبد معیشت (سبد هزینه‌ی خانوار) در جلسات رسمی کمیته دستمزد، ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومان تعیین شده و نمایندگان رسمی دولتی و کارفرمایی، پای این رقم را امضا کرده اند، ساختار معیوب و ناکارآمد شورای عالی کار، به صورت دوجانبه و بدون در نظر گرفتن سه جانبه گرایی مورد نظر سازمان بین المللی کار، اقدام به تعیین نرخ ۲۱ درصدی افزایش دستمزد کارگران می‌کند؟!

افزایش ۲۱ درصدی دستمزد، نه تنها با بند دوم ماده ۴۱ قانون کار و نرخ سبد معیشت خانوار همخوانی ندارد، بلکه با معیار حداقلی نرخ تورم رسمی (موضوع بند یک ماده ۴۱) نیز تعارض جدی دارد؛ تعیین نرخ ۲۱ درصد برای افزایش مزد کارگران نشان می‌دهد که برای دولتی ها، قانون کار ورق پاره‌ای بیش نیست.

در ساختار معیوب شورای عالی کار در ایران، دولت بازیگرِ نقش میانجی و واسطه میان کارگران و کارفرمایان نیست و نمایندگان دولتی، نماینده بزرگترین و قدرتمندترین جناح کارفرمایی کشور است. با این حساب، سه نماینده کارگری، نه در مقابل سه نماینده کارفرما و سه نماینده‌ی بیطرف دولت، بلکه در مقابل شش نماینده سرمایه داران و گروه‌های ذینفع در استثمار طبقه کارگر، مجبور به چانه زنی و مذاکره هستند و بدیهی است هر زمان که قافیه بسیار تنگ آید، این شش نماینده، نظرات مشترک خود را با کنارگذاشتن اصل پذیرفته شده‌ی اجماع، به صورت غیرقانونی، به عنوان خروجی جلسه به جامعه عرضه کنند. اصلاح اساسی ساختار شورای عالی کار و بالا بردن وزن کارگران در این ساختار، یک مطالبه اساسی است که در این برهه زمانی همه کارگران و بازنشستگان بر سر آن توافق دارند.

ما امضاکنندگان بیانیه، قبل از هرچیز خواستار اصلاح ساختار شورای عالی کار و برخورداری کارگران ایران از حق تشکل یابی مستقل براساس مقاوله نامه‌های ۸۷ و ۹۸ سازمان بین المللی کار هستیم و ضمن حمایت از عملکرد نمایندگان کارگری شورای عالی کار در عدم پذیرش پیشنهادات ناعادلانه و غیرقانونی، اعلام می‌داریم که افزایش ۲۱ درصدی دستمزد به هیچ وجه وجاهت قانونی ندارد. باید خروجی جلسه شورای عالی کار به علت عدم رعایت سه جانبه گرایی، ملغی شده و مذاکرات مزدی با در نظر داشتن رقم ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومانی سبد معاش، به عنوان مبنای چانه زنی، از سر گرفته شود. هر نوع افزایش دستمزد کمتر از رقم توافق شده‌ی سبد معاش، در بحران فعلی کرونا که موجب بیکاری نیروی کار در مقیاس وسیع و افزایش قابل ملاحظه در هزینه‌های زندگی طبقه کارگر شده، برای کارگران و بازنشستگان پذیرفتنی نیست و بی شک اعتراض همه را در پی خواهد داشت. ما ضمن ابراز تشکر از عملکرد نمایندگان کارگری جلسه، خواستار برقراری مجدد مذاکرات مزدی و تعیین دستمزد براساس محاسبات سبد معاش هستیم.

-----------------

اسامی تعدادی از گردانندگان توماریون:

آیت نیافر - پرویز صداقت -  فرشید یزدانی - فیروره مهاجر - محمد کریم آسایش - سیامک طاهری -  جعفر ابراهیمی - مسعود امیدی - حسین اکبری - خسرو صادقی بروجنی - نسرین هزاره مقدم - راحله طارانی - عفت ماهباز- عبدالله وطنخواه - فرشین کاظمی نیا - فواد شمس - ناصر آقاجری- یاشار دارالشفا -  یوسف علیجانی- حسام سلامت - جمشید اسدی-  یاسر عزیزی - صادق کارگر - کاظم فرج اللهی- هاشم نیافر- علی دینی ترکمانی.

 

 

مقایسه انشعاب اول و دوم در حزب کمونیست. و شوینیسم زدگی ناخودآگاه! وچند توصیه توجه به : ناصرزمانی

مقایسه انشعاب اول و دوم  در حزب کمونیست. و شوینیسم زدگی ناخودآگاه!

وچند توصیه توجه به : ناصرزمانی

تشکیلات حزب کمونیست و کومه له ادعا نکرده اند که حزب پرفکتیونیسم هاهستند. ما انسانها در تصمیمگیریها وسیاست روز خواه ناخواه دچار اشتباه شده وخواهیم شد واین بمعنی سقوط سیاسی ونابودی ما از سخره کمونیسم نباید محسوب بشود. اما بصورت جمعی، مرتکب اشتباهات نابخشودنی تاریخی شده ایم. یکی از این اشتباهات عدم خلعید از منصور حکمت وحمید تقوایی بعنوان م‌ره های جنجال برانگیز در پلونوم ١٦ است. تاثیرات مخرب این اشتباهات جمعی، هنوز هم برپیکر حزب کمونیست و بخصوص کومه له در جنبش کردستان نمایان و دردسرآفرین برای جنبشی بوده که ما جهت بسرانجام رسانیدن آن به میدام آمده بوده ایم.

اولین اشتباه مااین بود که جمعیت" سهند" را به درون کومه له راه دادیم. که آنان با پهن کردن صفره آرمانهای دیرینه بوررژوازی ناسیونالیسم ملی مذهبی ایرانی خود، کردستان ،کومه له وسپس حزب کمونیست را به میدان زدوخورد ایدئولوژیک کلیشه ای خود تبدیل بکنند. ٢-  ما نتوانیستیم با بکارگیری ابزار تسکیلاتی از پلونوم ١٦ محفل سکت  اروپا نشین سهند را خلعید و از حزب کمونیست بیرون کنیم. ٣- ما نتوانستیم با دلائل اقناع کننده و ملموس سیاسی ازروی آوری رفقای مبارز و خوبمان به صفوف این سکت دربحرانهای ٣دهه قبل جلوگیری کنیم. ٤- ما نتوانسته ایم با بکارگیری پروژه های سیاسی تاریخی حقایق پشت پرده " سهند واتحاد مبارزان" در صفوف کومه له رابازگویی وجزئیات آنر درپروژه های تبلیغاتی علیهه عوامفریبیهای آنان بکار بگیریم. ٥- مانتوانسته ایم اسناد سیاسی تشکیلاتی مربوط به سخنرانیها وجلسات ک م وپلونوم هارا از دسترس تیم سهند دراروپا خارج کنیم تااز کلیپ، تحریف و سانسور آن در اسناد مجموعه آثار دروغین جلوگیری بشود. ٦- بی توجهی وشاید کم دانشی ما دربرخورد به آزادیهای سیاسی موجب شده است که دارودسته ای دیگر" بنام حکمت و حکمتیسم" دربیخ گوش کومه له سبز شوند واینباردر آینده با "حکمتیسم کوردی " در جنبش کردستان دردسرآفرینی بکنند.

اینجاست که سخنرانی ابراهیم علیزاده در روز کومه له، ویا ازفراخوان اوبه طرفداران کومه له، باتحریفات مواجه میشود. ویا اینکه (نشعاب اول  وانشحاب دوم) را "ناخودآگاه"یکی چپ وکمونیستی و دومی را راست وناسیونالیستی میداند بدون اینکه به انگیزه های سیاسی ایدئولوژیک فرقه سهند در کومه له توجه کرده باشد ویا اینکه شناختی دقیق از انگیزه آنان داشته باشد. جای تاسف استکه رفیق ناآشنای ما به جریان سهند میگوید کگ گویا: دلیل فرار جمعی(انشعاب اول) اینبوده حزب نتوانسته است در محقق کردن اهداف اولیه اش به حزب"" رهبران کارگری"" تبدیل شود  و به عبارتی، از یک زاویه چپ کمونیستی تشریف به فراربردند. ودر ادامه به انشعاب دوم میپردازد.

دلیل اینکه من راوادار کرد که در این رابطه چیزی بگویم، احساس کردم که کسانی هستند که اوولآ بطور زنده دربطن اختلافات اواخردهه ٧٠ عملا قرارنداشتند. دوومن،  در رجوع به اسناد تشکیلاتی به انبوه تحریفات و سانسورهای صورت گرفته توجه نمیکنند. این دوست نازنین ما گفته های لفظی و ادبی حکمت وطرفدارانشرا سرلوحه سوسیالیستی بودنشان قرار میدهند. سوومن از نییت درونی حکمت بعنوان خط دهنده اصلی ماجراجویهای دایی جان ناپلئون به حساب فداکاری،جان وزندگی هزاران مبارزکمونیست کومه له بی اطلاع هستند .چون زمان گفته های حکمت باشرایط سیاسی اجتماعی ایران را نمیتوانند مقایسه بکنند. بدلیل اینکه نمیدانند در آن زمان مشخص درعمق ایران چه خبر بوده است. چهارم، اصلا این همه شتاب وتعجیل درسیاست تخلیه وفرار(درمدت زمان کمتردوسال) سوال برای طرفداران ایشان ایجاد نمیکند که یاباید کاسه ای زیر نیمکاسه فکری باشد ویا اینکه یک پای این ایدئولوژی لنگ بوده باشد ویا خدای ناخواسته دلیل این همه تعجیل وناسزاگویی وناسیونالیسم سازی وتبلیغات پوچ وپرر وبه زیر سول کشیدن شعن و ارزشهای سیاسی و اخلاقی پیشمرگ کومه له توسط حکمت وپرستوی پیام برش "حمید تقوایی "به تمام اروپا و کردستان "" کلکی ""درکارباشد؟؟. جواب این سوالات را آنها باید بدهند و نه من.

حتمه ن چون آنها گفتند که دلیل هجرت شان اینبوده که " ما،کومه له ایها " علی الرغم همه سنگینیهای بار مبارزات سیاسی و نظامی در کردستان"وبحرانهای پایان جنگ ایران و عراق درآن دوران، نتوانیسه ایم"" حزب راکارگری"" کنیم، باید باورکرد که منصور حکمت راست میگفت؟ اگر چنین باشد که پیداست که چنین است، نشانه سادگی آدمها ست. امما از نظرمن  نه کارگری کردن یک حزب باچند جمله وحکم بازوبسته وتئوری ساختگی عملی وممکن است، نه تشکیل سوسیالیسم وکمونیسم ونه تغییر وآموزش فرهنگی یک جامعه متلاشی و قرونوستا زده، سنتی، شیعه سیاسی وعقبمانده به این سادگی ممکن است. هیچ تغییری به سادگی در یک سرزمین عجایب وغرق در سنتهای مذهبی ممکن نخواهد بود. بنابر این من فقط به این دو مسله در مقایسه با گفته های م. حکمت میپردازم وبه اختلافات خصوصی ومچگیری دوست حکمت زده تاخیرکرده ما، ازابراهیم علیزده، کاری ندارم. من معتقد هستم مسله انشعاب اول هنوز جواب کامل خودرا دریافت ننموده است وجناب حکمت به ناسیونالشوینیسم ملی مذهبی احساس همدردی سنتی تاریخی وماوراء الطبیعی نزدیکتری داشت تا طبقه کارگر و تخیلات واهی از این قبیل.

گویا انشعاب اول از سر کمونیزمخواهی حکمتیها بود وانشعاب دوم از سر عقبگرد بخشی از کومه له به ناسیونالیسم.

اولا انشحاب اول، به بهانه "" کارگری وکمونیستی "" راتوضیح خواهمداد که در بطن خود ازسالها قبل  یک حرکت سازمانیافته وبینشها ونیت ناسیونالشوینیستی درآن دخیل بود .حتتا تشکیل حزب کمونیست که قرار بودآرمانها واهداف سیاسی ایدئولوژیک سهند """ در کردستان"""را نمایندگی بکند، بدلیل تاثیرات عمیق کمونیستهای کردستان (کومه له) خود حزب برای حکمت که در کومه له متمرکز بود برایش به دردسر تبدیل شده بود. ازسوی دیگر کار اصلی فرقه سهند، سازماندهی وتعلیمات فرقه ای پشت پرده رادیکالیسم یعنی تحریکات وتحقیر چپ سنتی ایرانی  ازیکسو،وادامه تحقیر حزب دمکرات ازسوی دیگر بانام وسوژه های ایدئولوژیک به اصلاح ضدیت باناسیونالیسم کورد که استراتیژی آنرا در" جنگ کومه له ودمکرات" میتوان جستجو کرد، پایه های اصلی این استراتیژی جهت بهمریختن تعادل درونی جنبش کردستان بود. """"""این سفر تاریخی سهند درست شبیهه همان کاری بودکه در سال ١٩١٨ تا ١٩٢١ یک گروه از مجلس ایران که(مجلس) توسط متفقین (روسیه و بریتانیا) منحل شده بود، بنام پارلمان در تبعید" به کردستان آمدند و جهت تهیج کوردها که دارای نیروی نظامی متمرکزتری از کل نیروهای نظامی ایران بودند، به جنگ علیهه روسیه و بریتانیا کشانیدند تا بعدها دشمنی کوردها با متفقین بعنوان یک لکه سیاه سیاسی نگریسته و هیچگاه از استقلال کوردها پشتیبانی نکنند.""""""". اگر به جمهوری مهاباد توجه کنید، روسها دقیقا همین کار راکردن. با آرامش آنرا ساختند واما برای نابودی آنرا تحویل ژنرالهای شاه دادند که توسط آمریکا آموزش ددیده بودن ونابود کردند.

 برای ما کمونیستهای کردستان، کمونیسم وباورهای کمونیستی بمعنی صلح دوستی،ارتقای فکری  کل جامعه، سازماندهی وایجاد تشکلهای ریز ودرشت اجتماعی بود. اما بینشهای "سهند" صفوف ما کمونیستهای کومه له را به جنگجویان وتندروهای خطرناک از لحاظ ایدئولوژیک تبدیل کرد ودرکردستان و درایران  چون کشوری عقبمانده وبیدر وپیکر سیاسی مثلثهای بورژوازی وپرولتاریا ترسیم وهمه را بجان هم انداختند.

باادامه جنگ ایران وعراق، جنگ کومه له و دمکرات میتوانست به حفظ نیرو، سازماندهی رژیم در کردستان کمک کند. این بخش ازپروژه حکمت درکردستان حتتا اگر با یک انگیزه کمونیستی ومبارزه باناسیونالیسم صورت گرفته باشد،خودکشی جنبش کردستان بدست خود بود. نه کمونیسم این معنی رامیدهد ونه جامعه کردستان از جمله کارگران و دهقانان که باما روبرو بودند خواستار این اوضاع بودند. غیرمنطقی هم نیست اگر تصور کنید که در آن دوران جمهوری اسلامی نمیتوانسته که همزمان جنگ کردستان و جبهه های جنگ ایران و عراق را سازمان بدهد. بنابرگفته های فوق شروع جنگ داخلی نمیتواند با اطاقهای فکری جمهوری اسلامی برای کردستان دور ازمنطق باشد.این پروژه از دو سو هدایت میشد. ازیکسو خاستگاریهای پی درپی رژیم ازعبدالرحمن قاسملو که به حاکمان جدید ایران بپیوندد وعلیهه کمونیستها وارد جنگ بشود. از سوی دیگر تحریکات ایدئولوژیک مارکسیسم شبهه انقلابی "عجایبات حکمتی "که تاقبل از آن کمونیستهای کردستان جزو صلح جویان ومتحد کنندگان مردم و احزاب حاضر در صحنه مبارزات کردستان علیهه رژیم بودند. اما استفاده ابزاری حکمت از حزب کمونیست جهت ضدیت ودشمنی باناسیونالیسم و تحریک وتحقیر حزب دمکرات توسط کمونیستهای مدل جدید وهول دادن قاسملو به دامان جمهوری اسلامی و دستبردن آنان به اسلحه علیهه کومه له بود. (( اعلان جنگ وجزوه کاره ساتی هه ورامان و قطعنامه پایانی کنگره دوم کومه له رابخوانید)) ادبیات آن جزوه را با مقالات مندرج در کارگر کمونیست سهند ویا قطعنامه کنگره ٢کومه له برای نمونه، و جملات آنرا مقایسه بکنید تا متوجه شوید که این سهند است که در سال١٣٥٩ سخن میگوید. هرچند منصورحکمت میگوید که او اصلادرجریان مباحثات کنگره ٢ نبوده ! اما او از دوسال قبل بامقالات مندرج در " کارگر کمونیست" کومه له را تعقیب و از طریق تشکیلات تهران به آنان خط میداده است.

بنابر این شرایط قبل از انشعاب اول با تشکیل حزب کمونیست که هدفش در آن دوران هجوم ایدئولوژیک به مخالفان جمهوری اسلامی توسط "حکمت بود" و شروع جنگ داخلی که جامعه کردستانرا به مثلت بورژوازی وپرولتاریا تشبیهه میکرد بدون اینکه رهبران کومه له ابتکارعمل را دردست گرفته وبجای جنگ، کردستانرا بین خود موقتی تقصیم بکنند، جنگ  مسخره پرولتاریا و بورژوازی را آغاز کردند وتا شکست و عقبنشینی کامل بمدت نیم دهه، آنرا ادامه دادند. انشعاب اول درانتهای همان جنگ وهمان دهه اول رویداد.

انشعاب اول در شرایطی رویداد دوسال ونیم از پایان جنگ ایران و عراق، پایان جنگ کومه له و دمکرات بازشدن فضای بین المللی علیهه صدام جنگ خلیج وبحرانی شدن منطقه ، از سرگذرانیدن دو بحران (یکی جنگ داخلی و دومی صحلح ایران وعراق) ویک پیام جدید هم داشت. واین اینکه کوردهای عراق میتوانستند ازشرایط حاکم برمنطقه استفاده بکنند. استرس حکمت در سازماندهی سریح تخلیهه منطقه نه از سرمنافع کار گر و زحمتکش(که دوست زمانی مابه گفته طرفداران حکمت ،آنرا عدم کارگری شدن رهبران حزب میداند) بلکه از تاثیرات آتی جنبش کوردهای عراق وزنده شدن و جهانی شدن مسله کوردها در خاورمیانه بود که هراس منصور حکمت رابرانگیخته بود. منصورحکمت بدلیل" تراومایی" که از برخوردش با جلال تالبانی و عزالدین حسینی داشت، تصورمیکرد که جنبش نوین ناسیونالیسم کوردی،هرچه او کاشته است(حزب کمونیست وکومه له) رابزودی میبلعد.

 بازگویی تاریخ شفایی کومه له از زبان.م حکمت: او میگوید، کنگره سوم برنامه حزب کمونیست ایران را تصویب می کند. در کنگره سوم، الان که به آن نگاه می کنیم خیلی اوضاع سمبولیک است. سه تا مدعو و سخنران داشتند در کنگره سوم که در محل زندان وقت کومه له برگزار گردید( اطراف مرز):  جلال طالبانی،عزالدین حسینی و من. این سه تا آمده بودند که روی آن کنگره تاثیر بگذارند. یعنی الان که نگاه می کنی هرسه تاشان رامی بینی.هنوز این آدمها هستند و هنوز خط مشی هایی را نمایندگی می کنند. جلال طالبانی و عزالدین حسینی هر دو نگران کومه له بودند. نمی خواستند که کومه له پای تشکیل حزب کمونیست ایران برود، نمی خواستند برود پای این خط مشی. تنها کسی که از خود کومه له در آنجا حرف زد، عبداله مهتدی بود. چهار نفر سخنران پیش از دستور داشتند. کسی که آنجا حرف زد و بُرد، من بودم یعنی خط مشی اتحاد مبارزان کنگره سوم را گرفت و برنامه حزب در آنجا تصویب شد. جلال طالبانی و عزالدین حسینی به عنوان آدمهای بازنده کنگره سوم از آنجا بیرون رفتند، با وجود اینکه آدمهای محبوب بودند و با احترام کامل، پروتوکل دیپلماتیک به هر دوی آنها ارائه شد. کنگره سوم کنگره ای بود که در آن اتحاد مبارزان آمد و جواب اتحادیه میهنی و ماموستا شیح عزالدین را داد و حرفش هم به کرسی نشست و همه آماده بودند و تصویب کردند و رفتند.

با اینکه مدتها قبل از انشعاب بیش از نیمی از حزب دمکرات تحت رهبری (شورشگێر) جداشده بودند ودر کنار کومه له بودند. طراحان " کمونیسم کارگری" حتتا مخالف این نوع روبط نیز بودند وبه هیچکدام از رهبران کورد در حزب کمونیست هیچگونه اعتمادی نداشتند. منصور حکمت در تاریخ شفایی خود بارها به این وحشتزدگی از جنبش دوباره کوردها اشاره میکند  تا آنزمان وقبل از پلنوم ١٦نیز هیچ نشانی ازتشکیل یک حزب دیگر نبود بلکه بحث برسر سیاست سازماندهی وکارگری کردن حزب بود که ما مخالفتی نداشتیم.

بااینکه منصور حکمت خود بر این امر کاملا آگاه بود که بحثهایش در جامعه ایران هیچگونه خریداری ندارد. سخن گفتن از رهبران کارگری، فعالیت مخفی وتعاریف بیخودی و من درآوردی از زندگی کارگر که گویا گذشته از خم شدن زیر فشار کار، گرانی، جنگزدگی، فقر، کارکردن چند شیفته ، سرکوب، کنترل بسیج کارخانه، بسیج مدرسه، بسیج کوچه و محله وهزاران بدبختی دیگر، بایستی با زور به کمونیست هم تبدیل میشد وانقلاب سوسیالیستی هم سازمان میداد. همانگونه که آقا از ناچاری فرموده اند همه کارگرها اتوماتیک عضو ماهستند. چون عزب کمونیست حتتا یک عضو در داخل ایران (نه کردستان) نداشت. اینجاست که التقاط سیاسی آشکار میشود. مگرکارگر بودن افرد باید بمعنی کمونیست بودن آنان باشد؟ مگر نمیشود کارگر بود، نامز خواند، اسلامی بود، ناسیونالیست بود، شیوینیست بود، سلطنت طلب بود؟  اینجاست که تا قبل از تهدیدات وحمله عراق به کویت مسله جداسازی وحزب مطرح نبود. تمام حزب جهت پیشبرد سازماندهی کارگری ( تعاریفی که در بالا خواندید) متفق القول بودند. اما ما این مسله کمونیسم کارگری وسیاست سازماندهی را(شخص من) توسط حزب کمونیست در چندین دهه پیشبینی میکردم. نه در عرض ٦ماه همانگونه که حکمت فرموده وعملی کردند. پس دلیل این شتابزدگی کارگران نبودند بلکه افراد کومه له ایها در حزب کمونیست بودند. ما به این طیف اعتماد کامل داشتیم اما انها همچون "نمایندگان مجلس در تبعید ١٩٢٠ "بما مینگریستند.

 هجوم به ناسیونالیسم وفراخوان پلونوم ١٦ ودادگاهی سران (کورد)کومه له وحزب کمونیست  آغاز میشود. حزب کمونیست کارگری، زاده جنگ طوفان صحرا درخلیج است .اگر کسانی هستند که گمان میکنند که "تولد کمونیسم کارگری" در آن شرایط حساس (درعراق)جهت دفاع از ارزشها و آرمانهای کمونیستی وحفظ منافع طبقاتی کارگران ایران بوده است، دچاریک اشتباه ناگسستنی شده و باید تاکید بکنم ، دریک کلام گول خورده اند. چون در ایران در آنزمان مسله یک انقلاب بهیچ وجهه مطرح نبود وکارگران وکل جامعه ایران پس از جنگ ایران وعراق ونابودی زیرساختهای اقتخادی وانسانی، مرحله  دوم ودوره دوم در ترانسفورمیشن خود رابعنوان کارگر اسلامی را شروع کرده بودند. جمهوری اسلامی باکنترل کامل مراکز تولیدی توسط شورای اسلامی و بسیج ومساجد این پروسه را آغاز کرده بود. منصور حکمت از آن اوضاع داخلی بی اطلاع بود.در آن شرایط، پس از اشغال کویت، آنچه که مطرح بود مسله کوردها و آنهم در کردستان عراق بود . ما (کومه له)بعنوان اپوزسیون کورد سالها بود در کردستان عراق حضور داشتیم . پس ،انشحاب اول نه به کارگران ایران هیچگونه ارتباط فیزیکی وروحی، اخلاقی و ایدئولوژیک سیاسی داشت ونه به حزب کمونیست هیچگونه ارتباط ایدئولوژیک وسیاسی داشت. حتتا اگر مسله ازهمپاشیدن بلوک شوروی بعدها بهانه قرار داده میشد، نه حزب کمونیست در درون طبقه کارگر نفوذ داشت وشناخته شده بود ونه کارگر ایرانی باپروسس های تبدیل شدن به کارگر اسلامی هیچگونه ربطی به اردوگاه سوسیالیسم شوروی داشتند. در ضمن، نقد شوروی یکی از پایه های سیاسی حزب بود. بود ونبود شوروی تاثیری برکار ما نداشت. 

چهل گام به پس !

!منصور حکمت در پلونوم دوم حزب کمونیست در آوگوست ١٩٨٤ میگوید: ما می خواهیم حزبی را بسازیم مطابق یک نقشه از پیش تعیین شده.

شاید بازگویی همین جمله آخر در پلونوم دوم حکا، که تقریبا یکونیمسال از تولد حزب میگذرد، کافی باشد که مشخص شود که جریان پشت پرده بدون توجه به مسائل ومشکلات مطرح دردرون جامعه ومسائل توده ای کردستان وبدون کوچکترین توجه به ضروریاتیکه خود جامعه ایجاب کند، صرفاو باتکیه به و تهییج نیروی نظامی کومه له نقشه حزبسازی درسرداشتند.

 در واقع هدف اصلی آنان جنبش کردستان و کومه له بود. منصور حکمت موفق شداز کومه له ،کادرواعضای آن بعنوان نیروی فیلتر شده خود بامعیارها و" اصول خودساخته مارکسیسم انقلابی کالای بنجل بازارکساد سیاسی ایدئولوژیک خود بانام وآدرس بینشان طبقه کارگر بیخبر،کمونیسم جنگی به کردستان صادر کند وبخشی از کومه له را به مریدان ومرشدان درجه یک خود وبکارگیری آنان "بانام سوسیالیسم وکمونیسم" علیهه جنبش کردستان وجنبشهای کوردستان بکاربگیرد. همینطور هم شد. همین الان، همین امروز بهترین بدگویان نصبت به جنبشهای کوردی مریدان حکمت هستند که پس از ٣دهه هنوز هم متوجه نیستند چه بلای برسرشان آمده است. که از بخت بد کوردها، خودشان" کوردزبان هستند".  دلیل این سادگی وفریب قریب الوقوع هم یک بحث پسایکو سایکولوژی تاریخی بسیار طولانی است که به فرهنگ سیاسی اجتماعی وبرابری طلبانه وخوشباوری کوردها مربوط است که جایش اینجا نیست. که درواقع از سادگی وانقلابیگری کوردها سوء استفاده ایدئولوژیک تهییجی شده بود. خواننده میتواند به جملاتیکه منصورحکمت دررابطه باملاقات با دونفر از فرستادگان کومه له درتهران در رابطه به شخصیت آنان میگوید، در زیر میاید توجه بکند.

منصورحکمت راجع به ملاقات اول باکومه له ایها در تهران میگوید: یادم می آید که عمر ایلخانی زاده همانجا گفت برویم و وحدت کنیم و خوابید و گفت من خسته شده ام و باید برویم هرچی زودتر وحدت بکنیم. سعید یزدیان گفت بیخودی قول نده و تازگی هم فکرمی کنم که عمر در کمیته مرکزی کومه له هم نمانده بود ولی این گویا هیچ تاثیری روی اتوریته اش نداشت، چون از قول کومه له امضا کرد! سعید یزدیان معلوم بود که آدم جدی تر و عمیق تری است و دارد گزارش میدهد. ""کسانی که عمر ایلخانی زاده را میشناسند میتوانند تصور کنند که او به هیجان می آید و به عنوان رئیس جمهور آمریکا! زیر هر چیزی امضا میگذارد"".

این در حالی بود که پس از درکنگره  دوم حزب بود اگر درست بیاد داشته باشم، کاک عمر را از اردوگاه بالا همراهی میکردم به رادیوکومه له در مالومه. او از بس به بحثهای سیاست سازماندهی از زبان منصور حکمت خوب توجه کرده بود وعلاقه داشت، در اوج خوشحالی میگفت: الان میداند که درمورد سیاست سازماندهی چه بگوید. ازیکسو توجه عمر به گفته های  منصور رانشان میدهد . که در واقع آنگونه نبود که منصور اورا به تصویر میکشد غیر دوستانه و از لحاظ اخلاقی سالم نبوده است.

حمید تقوایی که از رسیدن خود به کوردستان(درمصاحبه با حمه خاکی) ونقش کمونیستها ومقایسه آن با ایران در آنزمان بازگومیکند توجه کنید. این دونفر(حمید و منصور)در رابطه با سالهای ٥٩ و٦٠ در رابطه با کاراکتر مبارزین کومه له وکاراکتر جنبش کردستان وکومه له سخن گفته اند. درحالیکه ٦ سال بعد وپس از پایان جنگ داخلی نظراتشان، دیدگاههایشان و تئوریهایشان را تغییر میدهند. چون کارشان درکردستان به پایان رسیده است.

برای یک لحظه تجسم کنید که کنگره اول سهند در روستای زاوه کێو با حدود پنج نفر یکماه طول میکشد. اما کنگره ماسس حزب با حدود بیش ازصد نفر٣ روز بطول می انجامد. نقشه اصلی تجمع کنندگان در زاواکێو وروستای یکشوه، ساخت یک ارگان بروکراتیک انحصارگربود که "فکر کومه له" در جنبش کردستانرا زیرسلطه خودداشته وبا حصارایدئولوژیک آنرا به کنترل سیاسی اخلاقی خود در آورد. این اصل ماجرابود.

 (منصور حکمت درتاریخ شفایی خود میگوید" ما یکسال در منطقه بوکان ماندیم، طرح وبرنامه چگونگی ساختارحکا وکومه له آینده را نبویسیم. یک قرار صادر کردیم که عضوگیری هم نکنیم. منصور حکمت تاریخ شفایی کومه له). در واقع،هدف سهندیها و حکمت ازصدور قراروامضای یکا یک سهندیان برآن بخاطراحساس مسئولیت در قبال جنبش کردستان وکومه له نبود بلکه، قرارصادرشد که کسی ازکمیته مرکزی سهند درمورد مسائل مورد توافق درونی درباره طرح چگونگی سرنوشت کومه له که به آن خیره شده بودند را لو ندهد. عضوگیری نکردند به آن دلیل نبود که دل کومه له ها را نرنجانند. اینجاآدمهای بسیاری بودند که طرفدارکومه له یا حزاب سیاسی کردی نبودند میتوانستند عضوشان بشوند وبعدها همه را باهم باخود بدرون کومه له انتقال بدهند. بلکه آنها مواظب بودند که عوامل نفوذی به برنامه های اسرارآمیز آنان دسترسی پیدا نکنندوطرحها وانگیزه های اصلی آنان فاش نشوند. بلاخره همینطورهم شد.

"حکا"دردرون کومه له تبدیل به یک سلطان نشین باحکم آیات آسمانی درذهن اعضای حزب (که اکثرا همان پیشمرگان زن و مرد بسیار فداکار و جان برکف کومه له)بودند تبدیل شد. سهندیان به خود قدوسیت کمونیستی دادند وشعارهای برای باورهای خود نوشته و بردرو دیوارونشریات حزبی نصب کردند. بابرگذیدن تعدادی ازرهبران کومه له درحاشیه خود (که بعدها درپلونوم ١٦ به بهانه ناسیونالیسم سرشان را زیر آب کردند) خود به صدرنشینان واربابان وفئودالهای درجه یک آن دردفترسیاسیها و پولیدبوروها تبدیل شدند. آنهاهل هل کنان، گارد ویژه ومراقبتهای خاص بخود اختصاص دادند وبرای خودنام و نشانی هورالعظیم با معیارها ی حفاظت شده ایدئولوژیکی وتصورات اخلاقی والای انسانی ، شبیهه انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین که درظاهرکاملا برابری طلبانه، جهت بستن زبانها با مقدسات مارکسیستی را پیریزی کرده بودند، مگر کسی جرات داشت ازآن عدول بکند ؟ اگر کسانی چنین میکردند، توسط همان اعضای "کوردی" وسیستم مخوف ایدئولوژیک در جلسات ١٥ روزه اورا وادار به انتقاد از خود وبه زیرکشیدن شخصیت خود میکردند. درغیر اینصورت درجلسات متعدد شخصیتش را خورد و خراب و منزوی میکردند. حمید تقوایی بازگو میکند: هنگامیکه او در دوران حاد بحرانهای سال ٩١ که جنگ کمونیسم وناسیونالیسم را راه انداخته بودند، بعنوای پرستوی نامه بر منصور حکمت به کردستان برگشته بود، دیگرجلوهیچ کس آن احترام قبلی را نداشته و پیشمرگان کومه له با تنفر به او مینگریسته اند. نقل از زبان تقوایی.

لطفا بحثهای پلونوم ١٥ و آنچه که اسمش هست مبانی کمونیسم کارگری را خوب توجه کنید. به گمان آنان هدفی که برای ذوب کردن تدریجی کومه له دنبال میکردند، گویاباتغییر موقعیت سیاسی احزاب کردی درکردستان عراق و جنگ اول خلیج، حزب کمونیست و کومه له به آغوش ناسیونالیسم میشتابند ومنصورحکمت بسیار نگران بود که دیگر نمیتواند با قلمش برودچون بزودی "کاملا" به حاشیه رانده خواهند شد.

. هماانگونه که میبینیم، نفرت ازبعضی از مشارکین کنگره سوم کومه له هنوز هم وجود دراد که در لحضات آخر حکمت تصمیم میگیرد هر طور شده کومه له را از کردستان عراق(زیر کنترل تالبانی) خارج بکند. جملات بالا که از زبان منصورحکمت بیان میشود، نشانه ارتباط ناگسستنی آنچه که منصور حکمت گمان میکرد در یک دهه گذشته وفریب ایدئولوژیک کومه له از آن عبورکرده است. اما با اتفاقاتی که بعدها می افتد، مسله کردها، کردستان عراق، رابطه کومه له با جلال تالبانی دوباره در ذهن حکمت فعال میشود ودر پلونوم ١٥ یک قطعنامه پیشنهادی میدهد که توسط آن کومه له را از ماندن در کردستان عراق بترساند.

تیرماه ٦٧ قطعنامه م. حکمت. لف: بسته شدن رادیوهای ما در خاک عراق .ب: بسته شدن مرزها توسط عراق و ممانعت از ورود و خروج و نقل و انتقال نیروهای مسلح ما.ج: فشار جدی عراق برای خلع سلاح شدن تشکیلات علنی ما در کردستان و انتقال به اردوگاهایی٬ ولو تحت نظر خود ما ٬ در بخش عربی عراق. قطع تماس ما با مردم کردستان عراق د: محدود شدن ارتباط ما با خارج کشور. ه: قطع کمکهای تسلیحاتی و کاهش جدی (یا قطع) کمکهای مالی به ما این اقدامات میتواند بسته به شرایط با خشونت بیشتر و کمتر اعمال گردد. در عین حال احتمال برخورد بسیار خشن ارتش و یا وقوع شرایط غیر منتظره ای که در آن لطمات نظامی به ما وارد شود (مانند قرار گرفتن در خط آتش در جنگ عراق و اپوزیسیون کرد عراق٬ بمباران شدید و غیره) ابدا کم نیست.   ع- این اوضاع به معنی تغییر اساسی در رابطه عراق با ماست. امکانات ناشی از همسویی سیاسی ای که دشمنی مشترک با جمهوری اسلامی میان عراق و اپوزیسیون  ایرانی ایجاد کرده بود٬ اکنون دیگر بطور قطع به پایان میرسد.

 این پیشبینیهای قطعنامه ای م. حکمت در واقع جهت بستن دست رهبری کومه له در سازماندهی اقدامات عملی در شرایط حازر بود.وگرنه اگر چنین پیشبینیها و پیشنهاداتی درست بودند، لازم به صدور وتصویب قطعنامه الزام آور نبود. رهبری کومه له خود مشتاقانه آنرا عملی وسازمان میداد. درست پس از آن  به تبلیغ و تهیج علیهه ناسیونالیسم کورد، اردوگاه نشینی، کار ارتباطاتی با کارگران ایران، در اردوگاههای کومه له، اتهامات ناصمیمانه علیه کمیته رهبری کومه له دامن میزدند که گویا “ناسیونالیسم” و عشق به “جغرافیا” ی کردستان مانع است که آن انسانهای گیر افتاده(کومه له) به خارج اعزام شوند. کمونیسم کارگری با دست بردن به موقعیت آن انسانهای “چشم انتطار”، علیه کمیته رهبری کومه له “نفرت” سازمان میداند. همانگونه که اشاره شد. منصور حکمت رو به نمایندگان در پلونوم ١٥حزب میگوید: مدام چیزهای را زنده میکنید که من فکرمیکردم سالهاست از آن عبور کرده ایم. این چیزها و دلائل را چرا در جمع سخنرانیها سانسور کرده اند؟. او درپلونوم ١٦ "کردها" را دادگاهی ومحاکمه میکند.  درآن اوضاع آنچه حزب کمونیست و کومه له نیاز داشتند، ساخت یک سکت ایدئولوژیک معلق نبود بلکه تاکتیکها و راه و روش تازه ای بود که با اوضاع فرسایشی تازه مقابله بکند. (دقیقا همان چیزی که کوردها بنا بر شرایط جدید وراهکارهای سیاسی میخواستند تاکید کنند که ما هستیم. اما منخور حکمت میگفت که از آنها عبورکرده است) آشکار بود که کومه له ایها نمیخواستند کمونیسم کارگری بسازند. آنها با کمونیسم و کارگر مشکلی نداشتنند که دنبال یک تافته جادبافته دیگر باشند. مسله توانستن نبود بلکه باعقل، منطق وشرایط ایران در آنزمان منطبق نبود وبه زمان وپروژه های طولانی مدت نیاز داشت. اما منصور حکمت با باند خود از رهبران کورد درکومه له، که خودشان بدلیل اختلافات درونی خود نمیتوانستند یکدست عمل بکنند، با سکوت خود به بازیهای سیاسی وپرشهای ایدئولوژیکی حکمت میدان میدادند ومنصور حکمت از این مسله آگاه بود. کومه له ایها میدانستند که راه مبارزه به همین سادگی ها نیست که توسط منصور حکمت باهمین سادگی تحقق یابد، اما فشار پسایکوایدئولوژیک وایجاد اختلاف در درون رهبران وقت کومه له راه همصدایی را بر آنان بسته وبدلیل اختلافات خود حاضر بودند کنار بروند اما دسته جمعی در مقابل حکمت (که خودرا نماینده ناخوانده پرولتاریا) قلمداد میکرد، ظاهر نشوند. بنابرعدم بالانس در درون رهبران کومه له، برگرداندن اوضاع به حالت عادی، خودآموزی درس عبرت، به سالها فرصت نیاز داشت . اما متاسفانه پس از گذشت چند دهه از آن دوران هنوز هم رهبران وقت کومه له که در قید حیات هستند سکوت اختیار کرده اند. ویا اینکه قبل از پلونوم ١٦ (بقول م.حکمت عجمها) را از حزب کمونیست اخراج میکردند.

اگر به بحث های سانسورشده توسط کمونیسم کارگری از پلونوم ١٦ توجه کنید خواهید دید که شخصیت شکنی های م. حکمت یک هدف اخلاقی دیگر را دنبال میکند که ربطی به منافع کارگر و سوسیالیسم نداشته است واینبار هم رهبران کومه له بدلیل عدم همفکری خود درمقابل او سکوت اختیار کرده اند. طبیعیست که با تغییراتیکه در سال ١٩٩١ درکردستان عراق روی میدهد، وارتباط کومه له و یه کیه تی هنوز هم بقوت خود باقیست، منصورحکمت را دوچندان دستپاچه کرد تا کادرهای باور به خودرا از چنگال کردستان عراق برهاند وباقلمش از آنها در اروپا لیست عضویت تازه برای حزب جدیدش تهییه بکند. این مسائل جزو اخلاق کمونیستها ورهبران کارگران وستمدیدگان جامعه نیست. نه کارگران به چنین رهبرانی نیاز دارند نه کمونیسم ونه انسانهای سوسیالیست و برابری طلب. یک باردیگر تاکید میکنم که"" تولد کمونیسم کارگری"" که هدف اصلی آن فقط وفقط جزب کادرهای ازفیلتر گذشته کومه له بود که در آینده باتکرار جملات "حکمت" بانام کمونیسم وسوسیالیسم و نثار بد وبیراه علیهه ناسیونالیسم کورد مقبولیت خودرا بعنوان مخلصان درجه یک نزد لیدرهای کوسمو کمونیسم ایرانی به اثبات برسانند. که همینطور هم بوده است.

سوسیالیسم در یک کشور قرونوستا هرگز!

دراین چند سطر سعی میکنم ازتوضیع مفصل سوسیالیسم وارتبات آن با کارگران ونقش آنان وهمینطور توضیح شرایط فرهنگی، اجتماعی وجامعه ایران و اینکه چرا ایران اصولا به سوسیالیسم نیازی ندارد وچرا حتتا اگر نیاز هم داشته باشد به دلایل بسیار، از جمله فرهنگ ملی مذهبی عشیره ای آن کشورنمیتواند به آن اهداف دست یابد، وارد جزئیات بسیار نمیشوم. فقط میگویم، اگرحتتا  موانع  فرهنگی مذهبی هم رفع شوند بدلیل وجود اختلافات مللی و سنتی در درون ملل ایرانی ولاینحل ماندن آن، نمیتوان از یک طبقه کارگر منسجم وتعریف شده بمثابه اجتماعی آن سخن گفت ودرنتیجه گفتمان سوسیالیستی ومتهم کردن کارگران آن کشور به اعضای فلان حزب چپ(بنقل قول ازتعاریف م. حکمت) از نقش کارگران ایران در حزب ایشان، میگویم، ضروریات انقلاب کارگری وکمونیستی دریک کشور نامفهوم از لحاظ تعریف حقوق اجتماعی وملی، یک سرگیجه بیش نیست. درگام بعدی وحتتا با حل مشکلات فوق، درک حکمتی  وچپ سنتی ایران از سوسیالیسم وحکومت کارگری یک درک انتزاعی،غیر واقعی ازکارگران و آرزوهای آنان است.

جامعه ایران باید اول سیرتکاملی یک مبارزه ملی را از سربگذراند وبه تعریف دوباره خود برسد.یعنی یک انقلاب سیاسی فرهنگی بربستر جنبشهای ملی. نمیتوان سوسیالیسم را(اگر حتتا بتوان پیاده کرد) برپیکر نیمه جان جنبشهای ملی مستقر نمود که هنوز جواب مسله ملی خودرا نیافته و به همین دلیل بشدت سرکوب ومورد تعرض تغییرات اتنیکی، جغرافیایی و اسیمیلاسیون فرهنگی قرار داده شده اند. اما درک من این است که کارگران در هیچ کشوری از جمله ایران شما بدنبال انقلاب نیستند بلکه بدنبال تغییر وبهبود هستند. چون کارگران فرصت کمونیستگرای و انقلبیگری ندارند. ملل ایرانی باکسب حق تعیین سرنوشت، بدون اما واگر و بدون تهدید جریان کمونیستی ایران به نمایندگی از ناسیونالیسم ملی مذهبی، باید فرصت بازشناخت خود وتعاریف پایه ای ازخود وجامعه خویش را بازیابند. در آن فضا است که ما با مردمانی متمدن وبافرهنگ متعارف وبا استقلال فکری، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی روبرو خواهیم بود. چنین جامعه ای قادر خواهد بود هر سیستم رایکال ومعقولی را بپذیرد ویا رد کند. در زمان حال، کارگران به دیکتاتوری پرولتاریا هم نیازی ندارند. شاید هیچگاه نیاز نداشته باشند. چون میفهمند دیکتاتوری آنان بمعنی سرکوب دیگران وصلب آزادیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وبه قیمت آسیب رساندن وپایان زندگی دیگران خواهد بود. بنابر این راه حل نهایی مارکس وتعاریف وتحلیل اجتماعی او برای راه حل جهانی استثمار که دیکتاتوری پرولتاریا را فرض میگیرد، و تطابق آن باجامعه ایران با بنیادهای مذهبی شیعی، بسیار مسخره و خنده آوربنظر نمیرسد؟. کارگران دنبال شغل خوب، کار مناسب، زندگی خوب وتضمین کار،زندگی وحقوق اجتماعی وآینده خود درمیانه بحرانهای سیاسی، اقتصادی جهانی وکشوری خود هستند. هرجریان سیاسیکه امر انقلاب را در دستور داشته باشد، کارگران توقع دارند که خواسته های بالا درباره حقوق اجتماعی آنان درنظر گرفته شود.

 

 

 

انشعاب دوم !.

انشعاب دوم  درسالهای آخر دهه دوم روی داد. اینکه عبدلله ده سال بعد درباره حزب کمونیست چه گفت بماند،.درواقع حتتا اگرهدف اصلی حزب کمونیست هم که سازماندهی انقلاب کارگری بوده باشد، هیچ کارگری (بجزمن) به حز ب کمونیست نپیوست که آنهم نیروی جازبه کومه له درجنبش کردستان بود ونه نقش وتاثیرحزب کمونیست. دراین یک دهه اول حکمتیها فقط وفقط برپیشمرگ وکادرهای کومه له تمرکز فکری وجادویی کرده بودند. پس اگر بخواهیم  دهه اول ودهه دوم را توضیح بدهیم باید وارد شرایطی هم بشویم که کومه له در آن قرار داشت.  با عفو عمومیی که حکمت داد که من آنرا به فرار بزرگ تشبیه میکنم، بمدت ١٠ سال شرایط کاملا بحرانی، سکوت وسردرگمی برکومه له واحزاب دیگر کورد حاکم بود. عبدلله مهتدی قبل از انشعاب،نظرات خودرا در حزوه ای بنام افق سوسیالیسم ٤ ، بنام تجربه حزب کمونیست ایران ارائه داد ومیگوید که " ما به جریانیکه اکنون بنام ک. کارگری فعالیت میکند بعنوان متحدان سیاسی ایدئولوژیک حزبی خود مینگریستیم اما آنها بعنوان اعتلاف به ما برخورد میکردند. کنترل کامل حزب کمونیست وتشکیلات شهرها دست آنان بود وما نمیدانستیم که از تشکیلات درشهرها خبری نیست.  

درکومه له همانگونه که میدانیم ٣جریان مختلف(٣قوه) حضور داشتند. یک جریان کمونیستی اجتماعی که یه کیه تی جوتیاران وراهپیمایی مریوان راسازمان داد ودر کنار دهقانان کردستان نیروی پیشمرگ کومه له را به یک نیروی مردمی اجتماعی تبدیل نمود. این نیرو درواقع واقعبین ترین نیرو در کردستان وکومه له بود. قوه دوم مالکین پیشین وفئودالهای کردستان بودند که به دلیل فرهنگ سیاسی، صف کومه له را به بودن با حزب دمکرات وجریانات دیگرترجیح میدادند. بااینکه اندک کسانی در میان آنان بدلیل ائتلاف با چپهای سهند وتشیل حزب کمونیست به کمونیست بودن روی آوردند(فقط بدلیل امید به اینکه حزب کمونیست بتواند چپ ایران را متحد وکارگران بیخبر از اوضاع رابه خیابان بکشاند) به حزب ایمان آوردند وفکر میکردند رژیم اسلامی باید توسط همه مردم سرنگون بشود.

اما حتتا آنها هم درک نکرده بودند که انقلاب ٥٧ انقلاب شیعیان بکمک غرب است وجامعه ایران یک مملکت تشیع زده است ومذهب شیعه محصول رقابت مذهبی است ودر آینده بعنوان اسلام سیاسی عمل خواهد کرد و این امر از سوی شیعیان ایران امری تحمل شده و تقبل شده محسوب خواهد شد. بنابر این از انقلاب کارگری " هیچگاه " خبری نخوهد شد. در درون این صف آدمها ئیکه تعدادشان کمتر از انگشتان یک دست بود نماینده فکری وجمعی قوه دوم بودند. قوه سوم که سهندیها،پیکاروافراد متفرق بودند . این افراد متفرق نیز پس ازکمتر از نیم دهه دریافتند که حزب کمونیست وایده های سهند شکست خورده اند وجامعه ایران همان جواب را که به چریک، راه کارگر وتوده ایها داد(ایران یک کشور ملی مذهبی وآبستن حکومت دینی بوده است) همان جوا ب را به حکمت وحزب کمونیستش داده است اما او وانمود میکند که جوابی دریافت نکرده است. آنچه که پیکر حزب کمونیست را نگه داشته بود، در واقع "" کومه له و جنبش کردستان "" بودند. خط منصور حکمت فقط بریک فرقه خاص تاثیر داشت وجنبش کردستان براساس نوسانات تاریخی خود "راه " همیشگی خودرا طی میکرد که از قبل از جنگ چالدران درکردستان ترکیه آغازو دردوران جنگ اول و دوم جهانی در سراسر کردستان (ترکیه ، عراق، ایران، ) (سوریه پس از استقرار رژیم بعث) تا امروز مسله کردها اصلی ترین کشمکشهای منطقه بوده است. اما در درون حزب کمونیست بدلیل تعهدات سیاسی واساسنامه ای فرقه بندیهای (٣ قوه) نمایان نمیشد. یا اینکه بایستی بسیار دقیق بود که متوجه اختلافات آنان بشوید.

آدمهای نویترال چون  د. جعفرشفیعی ویا صدیق کمانگربلاخره جهت دفاع از حفظ موجودیت خود چیزهای میگفتند که، راه خودرا جهت مطرح شدن به فضای عمومی حزب کمونیست وکومه له رابگشایند. نه به این معنی که کاملا معتقد باشند که سناریوهای ایدئولوژیکی منصور حکمت حقانیت سیاسی داشته باشند . د. جعفر در مقاله ای در جواب به  کورته باس قاسملو، میخواست از سوی کومه له بعنوان یک جریان چپ کردستانی به حزب دمکرات جواب دلخواه جو عمومی را بدهد.(این جواب درکجا درست ونادرست بود فعلا بماند) اما یکسال بعد زمانیکه د.جعفر در سفر شش ماهه خود به خارج به تحقیق درباره جنبشهای "کوردی" پرداخت و دربازگشتش به کردستان بحثهای را ارائه داد، توجه (قوه سوم) راجهت مهارکردن او رابخود جلب نمود. که گویا میتواند در آینده بعنوان میرات بگیران فواد مصطفی سلطانی در کومه له قد علم بکند. درمورد صدیق کمانگر نیز دقیقه ن به همان روال. او در اوج بحرانهای حزبی سال ١٩٨٩... دراردوگاه بهاربرادامه راه حزب کمونیست وجلوگیری از متلاشی شدن آن وبهدر رفتن نیروهای کومه له تاکید کردند.

اینجاست که مسله جریان عبدلله مهتدی در پایان دهه دوم وتقربه ن ١٠ سال پس از اختلافات و انشعاب اول مطرح میشود. از اینکه او نماینده بورژواناسیونالیسم کردستان است یانه، شخص او که بنا به پایگاه طبقاتی خود هیچگاه این مسله را تائیید یا رد نکرده است. درضمن جامعه کردستان مرکز جنبشها و ایده های رهایبخش است.مسله جنبش ویا جریان عبدلله مهتدی را نباید بعنوان یک جریان خطرناک برای جنبش کردستان تلقی کرد بلکه اگر احزاب دیگرچپ و راست ویا جنبش کردستان نتوانند اورا در خود هضم کنند، ویا با ایجاد تفرقه های ایدئولوژیک سیاسی ساختگی که درواقع محصول کشورهای منطقه وناسیونالیسم آنان است، نتوانند کناربیایند،آنوقت کل جنبش در موقعیت سراشیب وخطرناک خواهد بود. پس نقطه ضعف این نیستکه جریان مهتدی یک حزب دارد بنام کومه له ویا هر اسم و رسمی، بلکه تحمل وکنار آمدن احزاب وجنبشهای کوردی حول وحوش یک استراتیژی عمومی جنبشهای کوردستان اهمیت حیاطی دارد.

 درست برعکس روزه خوانیها وشجره های خطرناک بودن وناسیونالیستی جنبشهای کوردی که گویا طبقه کارگرراخانه خراب میکند( که یک ریشه ناسیونالیسم ملی مذهبی فارسی وناسیونالیسم ترکی دارد) بانام و آدرس کمونیسم وکمونیستها، درتعریف خواستها، تعریف جنبشها،درک اوضاع سیاسی درمراحل مختلف وتبدیل جنبش کردستان به یک جنبش سیاسی عمومی خط دار، جهت دار و با برنامه، کار کمونیستها بسیار سخت تر خواهد بود. کار کمونیستها اینجا نه بعنوان معترضین پرخاشگر به ناسیونالیسم کورد، بلکه باید به اندیشمندان وطراحان سیاسی وسازماندادن زندگی ومبارزه اجتماعی تغییرمثبت در هر روز و لحظه ای یابد باشد. کردها وجنبشهای کردستان هیچگاه درویرانکردن ونابسامانیهای اجتماعی وویرانکردن زیرساختهای اقتصادی نقش نداشته اند. درکردستان زیرساخت اقتصادی وجود نداشته است تا کردها آنرا ویران بکنند. درکردستان زیرساخت سیاسی وجود نداشته است تا کردها وبه اصلاح ناسیونالیسم کورد آنرا خراب کرده باشند. بلکه حکومتهای ستمگرمنطقه بوده اند که بابسیج ناسیونالیسم ملی خود درنیروهای مسلح و مخوف و سرکوبگروفروش دستاوردهای طبیعی امکان سازماندادن ماشین سرکوب وویرانی اجتماعی درکردستان را فراهم ساخته اند.  

بقول ابوبکر ابن زکریای ڕازی: علم این نیست که تو درجستجوی آنی.

فرهاد جوانمردی لینشوپینگ ٢٤ آپریل ٢٠٢٠

 

سپاه از اول هم فضایی بود !

 

تاریخ انتشار :23.04.2020

سپاه از اول هم فضایی بود !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


سپاه پاسداران اعلام کرد ماهواره نظامی به فضا فرستاده و حالا فضایی شده است ...


کاخ سفید هم گفت این نمایش برای تلویزیون بوده است و تلویزیون هم برای مردم است ...


ولی به نظر من سپاه درست گفته است . فقط در تعاریف اختلاف نظر هست . ماهواره یعنی چه ؟ و نظامی ؟ والا فضا که همیشه فضاست ...


سپاه بعد از رونمایی از کشف یاب کرونا شامل درقابلمه و سیم و سوراخ و بعد از داروی روغن بنفشه و شاش شتر و دعای امام باقر و بقیه موارد فضایی الهی ، این تصمیم را تیتر کرد تا دوران کرونایی بهمون سخت نگذره ...


در کنار این فضا نوردی سپاه ، یک اصلاح طلب فضاپیما هم گفت بزودی جناح غالب خودش وارد مذاکره با آمریکا میشود .



چشم بسته غیب گفت از اول هم معلوم بود که توافق و پذیرش نظم نوین جهانی آش کشک تمام جانداران کره زمین و خاله ائمه اطهار هم است و باید انجام شود کاکا هم میگن . هر توافقی در حکومت اسلامی یعنی آغازی برای اصلاح طلبی جدی . تا حالا هرچی به نام اصلاح طلبی بود تقلبی بود ... به جز این سرنوشت قذافی و صدام هرآینه در تقدیر است برای هر مقامی عظمی ...



فرقی هم نمیکند کدام جناح سند توافق را به نام خودش مهر کند ، چنین توافقی فرضی اساسا از جنس قبلی ها نیست باید عملا کاری کنند ...

هرتوافقی فرضی از جنس انقباض نمیتواند باشد . در صورت تصمیم جدی برای کاری و قدمی عملی فرقی نمیکند کسی که انجام میدهد اسمش اصولگراباشد یا اصلاح طلب ، یزید باشد یا حسین ، لنین باشد یا محمد ...روحانی باشد یا رئیسی یا خاتمی ...



سالها پیش در کراچی دوران تبعید را سپری میکردیم و خلاصه از تمام گرایشات سیاسی اجبارا زندگی جمعی داشتیم . در میان مباحث داغ و چنب و جوش زیاد میان تبعیدیان ... یک هم اتاقی داشتیم که خیلی ساکت و بی حرف بود به نام خسرو . روزی برایش از سیاست و غرب و اقتصاد و تساوی زن و مرد کلی برایش روضه خواندم و نهایتا خسرو با خونسردی بسته کوچکی نشانم داد و گفت میزنی ؟ جنسش عالی نیست ولی خوبه ، برای فضا نوردی جواب میده ، تو از کی جنس میگیری ؟



یواش یواش دارم شک میکنم که خسرو همان موقع 30 سال از بقیه جلوتر بود ، برای فضا نوردی الزاما نباید مُخ باشی ، ولی سکونت در فضای مجازی الزامی است . فضای مجازی تفاوتی با سکونت در فضاهای دیگر ندارد . در فضای مجازی تو قهرمان و رهبر و مبارز و فمنیست و بقیه ایسمها هستی . ولی عملا بوق هم نیستی ...



وقتی در فضای مجازی غرق هستی ، در عالم واقعی هر سیستمی هر کاری دوست دارد میکند و برایشان مهم نیست که هر ادعای فرضی اساسا با کالیبر ذهنی آنها میخورد یا نمیخورد ؟

 


 



23.04.2020
اسماعیل هوشیار

 

 

کرونا و شرایط طبقه کارگر ایران , آیا رفع تحریم خواست واقعی سپاه است؟

کرونا و شرایط طبقه کارگر ایران

آیا رفع تحریم خواست واقعی سپاه است؟

 

تاریخِ مملو از حکومتهای استبدادی در کشور ما و عدم تمرین دموکراسی در منش مردم و حتی در میان اقشار تحصیلکرده تر جامعه ما، سبب  شده که بسیاری می گویند:"اگر این ها بروند ، چه کسی بیاید؟"

اما این سخن اکثرا از دهان کسانی شنیده میشود که دچار انفعال بوده و حتی اگر زمانی سوابق مبارزه با حکومت را هم داشته اند، حال به حفظ وضعیت خود قانعند. بدیهیست که برای کارگران چنین نیست. آنها بعد از بیش از صد و ده سال مبارزه از زمان انقلاب مشروطه تاکنون خواستار حکومتی هستند که از نهادهای انتخابی برآمده باشد.

آنها از سختی راهی که در آن پیش می روند بخوبی آگاهند و علیرغم تمامی سرکوب ها و زندان و شکنجه مستمر، در خط مقدم مبارزه اند و تا پیروزی در راه خود پای خواهند فشرد.

حکومت ایران در طی این ۴۱ سال کوچکترین قدمی در جهت رفاه مردم و بویژه کارگران و زحمتکشان برنداشته و عملکرد آن مبنی بر غارت ثروت ملی ایران در جهت منافع خود و وابستگانشان و صدور اسلام و ترور بوده و در جهت دستیابی به این هدف سرکوب مردم و ایجاد رعب و وحشت در آنان، روش به سکوت واداشتن آنان و ممانعت از شکل گیری اعتراضات و بویژه اعتراضات تشکل یافته بوده و هست.

کارگران در این میان سهم سنگینی از این سرکوب داشته اند. حکومت چنان از موج اعتراض آنان در وحشت است که حتی در شرایط ملتهب شیوع کرونا، تعدادی را که با مرخصی از زندان آزاد کرده بودند به زندان باز می گرداند و بسیاری از فعالان کارگری به "اطلاعات" سپاه احضار شده اند تا مبادا برای روز جهانی کارگر در اول ماه مه، اعتراضی تدارک دیده شود.

آنها از طرح امکان شکل گیری اعتراضهای مردمی هم وحشت داشته و هرنوع احتمالی را رد می کنند و علیرغم خالی بودن دست حکومت و رسیدن قیمت نفت به زیر صفر در ۲۱ آوریل، که طبعا فقر و تنگدستی هرچه بیشتر اکثریت جامعه را در حکومت غارتگران حاکم معنی می دهد، از طریق وابستگان به خود در رسانه ها، سخن از توان رفع مشکلات می کند! نمونه روشن این تبلیغ های بی اساس را در برنامه ای که در تلویزیون بی بی سی در برنامه ۶۰ دقیقه در ۲۰ آوریل جاری پخش شد می توانید ببینید. ابراهیم اصغرزاده که از دانشجویان خط امام و گروگانگیرها بود، همان گروگانگیری که هزینه سنگین آنرا ۴۱ سال است ملت ایران پرداخته و می پردازد، با وقاحتی فوق العاده گفت: "حکومت از این بحران می گذرد و مقتدرتر عمل می کند." یعنی حکومت مهار همه چیز را در دست دارد و بر اوضاع مسلط است!

 

شرایط کارگران در بحران کرونا

 

وقتی به آمار مبتلایان و مرگ ومیر در میان مردم بنگریم، بروشنی میبینیم که حتی با آمارهای سراسر دروغ خود حکومت بیش از 85 هزار مبتلا و چند هزار کشته داشته ایم ( درحالیکه سخن از آمار واقعی چندین برابر این ارقام در میان است) و همه میدانند که این بلا را عدم احساس مسئولیت حکومت برسر مردم آورده و علیرغم آگاهی از حضور بیماری در کشور با انکار و عدم قرنطینه قم و برای انتخابات کذائی شان، امکان کنترل به موقع بیماری از دست رفت. باز هم در این شرایط سخن از بازگشت به کار می کنند. کدام بازگشت؟ کارگران که امکان مالی و پس اندازی ندارند مگر میتوانسته اند در خانه بمانند که اکنون به کارشان باز میخوانند؟

" تابش نماینده سپاه از شهرستان اردکان در ۱۰ آذر ۹۸ در دنیایی اقتصاد گفته ۹۰ درصد کارگران زیر خط فقر هستند." سخنگویی دولت ربیعی در فروردین ماه می گوید٬ در یکماه گذشته نیمی از کارگران کشور بیکار شده اند. گرسنگی٬ بی خانمانی و بی آیندگی بر تمامی ارکان جامعه رخ بر می نماید. تصویر میادین و محلاتی که صدها کارگر معطل هستند تا یک کارفرما بیاید و برای یک روز آنها را به استخدام  در اورد در رسانه ها فراوان است. ویدئوی حرکت تحقیرآمیز امام جمعه ایرانشهر را درمیان کارگران منتظر کار همه دیده ایم! کارگران برای رساندن روزی حداقلی برای خانواده خود، با وجود خطر ویروس کرونا و راهروهای مملو از بیمار بیمارستان ها، جسدهای انباشته درغسالخانه ها و گورهای دسته جمعی،  نمی توانند در خانه بمانند.

کمک های یارانه‌ای ۲۰۰ هزار تا ۶۰۰ هزار تومان هیچ گرهی از مشکلات کارگران باز نمی کند.

 ۲۳ میلیون خانوار شامل دریافت وام یک میلیونی می شوند یعنی میلیون ها نفر در صف های طویل گرفتن وام یک میلیونی هستند درحالیکه بودجه تخصیص داده شده ۲۳ هزار میلیارد تومان است! یعنی نسبت به جمعیت هیچ معنائی ندارد .

تهیه طومار جمع آوری امضا برای افزایش دستمزد و همچنین اطلاعیه ها و مصاحبه ها و ادعای شوراهای اسلامی و مجلس با خواست کارگران یکی نیست. جنبش کارگری بدرستی بحث افزایش دستمزد را مطرح می کند، اما همچنین اگر خواست افزایش دستمزد با خواست بیمه بیکاری و پرداخت کمک مالی یکی نشود این مبارزه در جایگاه واقعی اش نیست. جان میلیون ها انسان در ایران در خطر است.

همه متخصصین و سازمان بهداشت جهانی سخن از موج دوم حمله ویروس کرونا دارند و در ایران در همین موج اولش اینهمه بلا بر سر فقیرترها آمده است.

دانشمندان و پزشکان و حتی اقتصاددانان معتقدند که فاجعه ای در مقابل بشریت است و همراه با رسانه ها٬ وکلا٬ سندیکاها و حمایت های مردمی با زیر فشار گذاشتن دولت ها خواهان آنند که تا زمان یافتن داروی ضد کرونا منع رفت و آمد را ادامه دهند زیرا باید سلامت و اقتصاد را با هم پیش برد.

براساس تحقیقات کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری ۶۸ درصد کشورها منع رفت و آمد مردم را در جامعه را به اجرا گذاشته اند. ۷۲ درصد کشورها بسته های کمک دستمزد را برای کارگران به اجرا گذاشته اند.

درهمین حال هرگروهی در جهتی به فعالیت درآمده است.  افرادی در داخل کشور تحت عنوان گرفتن کمک مالی برای مردم و مبارزه با کرونا، شروع به نامه نگاری و کمک گرفتن از اپوزیسیون خارج از کشور کرده اند.[1] بدون توجه به دارائی های غارت شده از مردم که در دستان رهبر و سپاه و وابستگانشان است و باید از آنها خواست که سرمایه های مردم را به آنان بازگردانند.

افرادی دیگر از همان گرایش در خارج خواهان نامه نگاری به رهبر ایران شده اند. درحالی که همان رهبر با وقاحت از مردم  درخواست کمک مالی می کند!

روحانی  اعلام کرده بدون لغو تحریم ها نمی توانیم با کرونا مبارزه کنیم! درخواست اقتصادانان حکومتی برای گرفتن وام در سایت  فرارو برای درخواست کمک از صندوق بین المللی در رسانه ها قابل تامل است. آنها برای درخواست اعلام می کنند " تحریم‌ها به شکل واقعی نیز یک مانع مهم در راستای مبارزه با کرونا در ایران به حساب می‌آید". برای رهبری و سپاه مهم نیست حتی دو سوم جمعیت ایران از بیماری  کرونا از بین بروند زیرا تجربه سوریه را پیش رو دارند.

 

آیا واقعا نبود سرمایه مانع مبارزه جدی حکومت با بحران کروناست؟

 

طبقه کارگر بدرستی شعار پول هست ولی برای مردم نیست را مطرح می کند. سایت تابناک در دوم مهرماه ۹۸ اعلام کرد" ۶۰ درصد اقتصاد ایران در دست چهار نهاد اقتصادی است در همان مطلب آمده است که: "سال‌هاست این گزاره ...مطرح می‌شود که بنیاد‌ها و نهاد‌ها مالکان عمده اقتصاد ایران می‌باشند و برای مردم نیز این جمله بسیار جذاب است و خبر از حضور مافیا‌های پیچیده در اقتصاد ایران را می‌دهد. "

 

از آنجایی که بخش اصلی اقتصاد در دست چهار نهاد قدرت است و بخش عمده این نهادها به سپاه و زیر مجموعه سپاه بر می گردند و مشروعیت سپاه از رهبر می آید و مشروعیت رهبری از سپاه ، لازم دیدیم که نگاهی گذرا به نهادهای قدرت بیاندازیم و جایگاه آنها را در اقتصاد زیر زمینی و سیاه روشن کنیم. یکی از مواردی که در این بحران بسیار اهمیت دارد دارو و وسایل مورد نیاز بیمارستان هاست که کاملا در دست مافیای سپاه است .[2] اقتصاد ایران چهار دهه است که بصورت مافیایی و قاچاق اداره می شود. این نهادهای مافیایی افرادش بخشا معلوم نیستند و با کندوکاو شاید بتوان عده ای از آنها را یافت که در دهها کارتل اقتصادی در مدیریت هستند و هیچگونه رد پائی هم از خود نمی گذارند و به خود عنوان نهادهای خیریه ای  می دهند.  نه خود را جزو حکومت نشان می دهند و نه حکومت بدون آنها می تواند قدرتی داشته باشد. سرمایه آنها همانند کارتل های وابسته به قاچاق مواد مخدر در امریکای لاتین عمل می کند. بعنوان مثال مواد مخدر در ایران و منطقه زیر نظر سپاه است٬ این مافیا در قاچاق زنان به حوزه خلیج فارس و کشورهای سابق روسیه  و کشورهای آسیا و حتی اروپا نقش دارد.  پول های نقد خود را حتی در بانک ها نمی گذارند و بخش اصلی سرمایه اشان بصورت دلار و مسکوکات در بازار دیده می شوند و بخشی در بانک ها و بصورت ملک در سطح جهانی پخش شده است.

بخش اطلاعات و امنیت این مافیا، یعنی اطلاعات سپاه حتی بر روی سایر ۱۶ نهادهای اطلاعاتی امنیتی کشور کنترل دارد چنانکه در رابطه با فعالین محیط زیست روشن شد که وزارت اطلاعات صریحا می گفت که آنها جاسوس نیستند ولی اطلاعات سپاه که قضات سرسپرده دادگاهها را تحت کنترل دارد، آنها را به جرم جاسوسی به زندان انداخت. یکی از آنها را " خودکُشاند" و سایرین را حتی در این شرایط از زندان مرخص نمی کند.

 

جدا سازی مافیا قدرت از حکومت:

 

سالهاست که رژیم با دشمن سازی "اصلاح طلب و أصول گرا" را با هم متحد کرده، خودش نوعی اپوزیسیون ساخته، رسانه های خارجی را بازی داده و حتی بخشی ازاپوزیسیون خارج از کشور را نیز با خود همراه کرده تا شعار بدهند: "باید تحریم ها برداشته شود٬ منظورشان دارو است" درحالیکه دارو و شرکت وارد کننده دارو که زیر نظر رهبری است. نیروهای مترقی روش کمک های مردمی را انجام می دهند که بسیار پیچیده است.[3]

 

این مافیا و نهادهای وابسته به آن که چنان که گفته شد خود را نهادهای خیریه ای نشان می دهند،چون اختاپوسی بر ثروت مردم ایران چنگ انداخته اند و بوسیله حکومت برای نابودی کشور و منطقه تحت نام سپاه و سپاه قدس فعالیت می کنند. سپاه با جنگ رشد کرده و با جنگ به حیات اش ادامه داده است و نیاز به جنگ دارد. سیاست هسته ای تا موشک پرانی و بودجه نظامی ایران با ۱۷ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار است هزینه‌های نظامی اش از اسرائيل و کانادا بیشتر است.

نهادهای وابسته به سپاه کدام هستند که جلوی پیشرفت جامعه را گرفته اند ٬ یا جامعه باید نابود شود و یا سپاه. راهی غیر از این در مقابل جنبش کارگری وجود ندارد.

 

نهادهای اقتصادی سپاه کدامند:

 

آستان قدس رضوی:

با زیر مجموعه های زیارتی ، سازمان اقتصادی رضوی، عمران و ساختمان ، مالی و تجاری ، کشاورزی و دامپروی، محصولات غذایی، صنعت و معدن ، خودروسازی ، انرژی و فناوری و اطلاعات٬ آستان قدس رضوی بزرگترین نهاد اقتصادی کشوراست.  ۴۳ درصد از مساحت شهر مشهد  جزو آستان قدس رضوی است. امپراتوری آستان صدها میلیارد تومان بابت زمین هایش و ساختمان هایش اجاره می گیرد، در بسیاری از شهرهای ایران املاک اجاره ای دارد که ۳۰۰ هزار مستاجر دارند. حکومت نیز باید سالی تا نیم تریلیون ریال بابت اجاره زمین‌های موقوفی‌به این آستان پول بدهد. دانشگاه امام رضا و دانشگاه علوم اسلامی بزرگترین نهادهای آموزشی کشور به حساب می آییند. فعالیت فرهنگی و رسانه ای اش بسیار پیشرفته است. ۴۹ درصد شرکت توسعه نفت و گاز متعلق به آستان قدس رضوی و ۵۱ درصد مالکیت شستا است. در شرکت و  میادین نفت و گاز، فعالیت در بازرگانی نفت خام و فرآورده‌های نفتی و سرمایه‌گذاری در طرح‌های پالایشگاهی نفت و گاز و پتروشیمی فعالیت می کند. دارای دهها هلدینگ مواد غذایی٬ زیارتی و سیاحتی است و در سال ۱۳۷۷ شرکت مشاوره و خدمات رایانه قدس رضوی شروع به کار کرده است. بودجه آستان قدس در جای نیامده است و سایت مشرق در مصاحبه ابراهیم رئیسی در ۲۰ اسفند ۹۶ می نویسد که بودجه آستان قدس رضوی یک درصد بودجه دولت است. وی می گوید" یکی از اهداف اصلی ایجاد دفاتر نمایندگی استان رضوی در استان‌ها بسترسازی و ایجاد فضای مناسب برای ارائه خدمت به مردم و زائران به‌ویژه محرومان و نیازمندان در قالب طرح «خادم یار» است، او خاطرنشان کرد: دفاتر نمایندگی آستان قدس رضوی در راستای امداد به محرومان تشکیل‌شده و از تشکیلات اداری برخوردار نیستند. " البته رئیسی باید هم اذعان کند که یک درصد بودجه کشور است ولی دنیای اقتصاد در ۱۹ اردیبهشت ۹۶ اعلام کرد ۴۹ هلدینگ اقتصادی تحت پوشش آستان قدس رضوی است " شرکت‌ها و مؤسسات اقتصادی تابعه آستان قدس رضوی در قالب هلدینگ‌های گوناگون مانند هلدینگ داروسازی، هلدینگ مالی، هلدینگ کشاورزی، هلدینگ عمران و ساختمان، هلدینگ صنایع قند، هلدینگ خودروسازی، هلدینگ صنایع غذایی، هلدینگ نساجی، هلدینگ دامپروری و سایر شرکت‌ها فعالیت می‌کنند که ۳۶ شرکت بزرگ را شامل می‌شود. برخی از این شرکت‌ها سهم بالایی در بخشی که فعالیت می‌کنند دارند. علاوه براین بازوی اقتصادی آستان قدس در برخی از شرکت‌ها نیز سرمایه‌گذاری کرده و بخشی از سهام آنها را خریداری می‌کند". آستان قدس رضوی از مالیات هم معاف شده! زیرا که  آیت‌الله واعظ طبسی در نامه‌ای به امام خمینی بیان نظر ایشان به صورت مکتوب را خواستار شد و در پاسخ حضرت امام با معافیت آستان قدس رضوی موافقت کردند.

بنیاد تعاون سپاه:

 

پس از تشکیل سپاه پاسداران در دوم اردیبهشت ۵۸ تا به امروز ما با نهاد نظامی٬ امنیتی و اقتصادی روبرو هستیم که شاید در هیچ جای دنیا مشابه وجود نداشته باشد. بنیاد تعاون سپاه در اصل برای کمک به نیروهای سپاه تشکیل می شود ولی امروز در تمامی وجوه اقتصاد کشور نقش دارد. اینفوگرافی یا چارت اقتصادی٬ فرهنگی سپاه نشان می دهد که بیش از ۶۰ درصد اقتصاد تحت کنترل سپاه پاسداران است و تعاونی سپاه و بودجه اش توانسته بسیاری از نهادهای اقتصادی و ۵۱ درصد ارتباطات ایران را صاحب شود. احمدی نژاد در دور چهارم در ۱۹ خرداد ۸۹ در مصاحبه اش در رابطه با تحریم ها گفت "اين قطعنامه‌ها برای ملت ايران پشيزی نمی‌ارزد، به يكی از آنها پيغام دادم كه اين قطعنامه‌ها‌يی كه شما صادر می‌كنيد مثل دستمال مصرف شده‌ای است كه بايد در زباله‌دان انداخته شود." در  اصل ابلاغیۀ رهبر در ۱ خرداد ۸۴ در خصوص سیاست های کلی اصل ۴۴  از بین بردن مالکیت دولتی و تحویل دادن کل اقتصاد به سپاه پاسداران و یارانش در نیروهای امنیتی بود. در فاصلۀ میان سال های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷ تنها ۱۹٪ از سهام شرکت های دولتی در اختیار بخش خصوصی قرار گرفته، ۱۲.۵٪ به بخش عمومی غیردولتی واگذار شده، و ٪۶۸ توسط بخش تعاونی خریداری شده است که این ۶۸٪ تعاونی سپاه بود. البته بنیاد بسیج و نیروهای مسلح بر این پیچیدگی می افزاید و نشان می دهد که اقتصاد دزدسالار در تمامی بخش های اقتصاد همانند اختاپوس حضور دارد.

 

قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء:

 

بر أساس اصل ۱۴۷ قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ تشکیل شده است. پروژه های اصلی کشور در زمینه های مختلف ازجمله سد، راه و باند، ابنیه، آبیاری و زهکشی، تونل های طویل، خطوط انتقال آب، نفت وگاز، اسکله و سازه های دریایی، مخازن ذخیره نفت، گاز و فرآورده،تاسیسات عظیم نفت و گاز و حفاری در دریا و خشکی فعالیت می کند. از سال ۱۳۸۰ کلیه مناقصات اقتصادی بدون هیچ مشکلی به قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء تعلق گرفته است که شامل احداث بندر پتروشیمی در عسلویه ، احداث مخازن یک میلیون بشکه ای نفت و بازسازی سیستم کنترل مخازن نفت جزیره خارک جمله آبگیر توسعه فاز های پارس جنوبی و خطوط انتقال گاز، توسعه فاز های ۱۵و۱۶ پارس جنوبی. قرارگاه به عنوان بزرگترین پیمانکار با راهبری ، مدیریت ، طراحی مهندسی و راه اندازی بومی صنعت نفت و گاز کشور معرفی می شود. این مزایده ها از طریق سه موسسه نور، موسسه سما و کوثر فعالیت هایش را پیش میبرد . بخش عمده بیگاری از جوانان زیر نام خدمت سربازی را قرارگاه سازندگي خاتم الأنبياء سپاه برابر تبصره ۲ ماده ۵ قانون خدمت وظیفه عمومی،‏‏ از بین مشمولان بسیجی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی و بالاتر براي خدمت سربازی در پروژه ها و كارگاه ها در هر دوره اعزام طبق ضوابط سپاه، جذب مي نماید. از ۵۹ دانشگاه در رابطه با ۱۹ رشته نیرو جذب می کند که این نیروها بعد در نهادهای اقتصادی سپاه مشغول به کار می شوند. این نهاد اقتصادی نه تنها مالیات نمی دهد بلکه بودجه قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء " در سال ۹۷،‌۲۵۹۰۰۰۰ میلیون ریال بوده است در سال ۹۸ با افزایش ۷۶۸۰۰۰ میلیون ریالی به ۳۳۵۸۰۰۰ میلیون ریال رسیده و بودجه ستاد مشترک سپاه پاسداران که در سال ۹۷ ، به میزان ۲۰۲۳۶۱۹۷۱ مصوب شده بود برای بودجه سال ۹۸ مبلغ ۲۵۴۷۱۸۶۸۴ را به خود اختصاص داده که افزایشی معادل ۵۲۳۵۶۷۱۳ میلیون ریالی را نشان می‌دهد. اقتصاد تک محصولی ایران وابسته به در آمد نفت است که زیر نظر قرارگاه خاتم الانبیاء کار می کند و در رابطه با بخش انرژی٬ نفت و پتروشیمی قرارگاه خاتم الانبیاء کار کرد خودش را داشته است. تمامی وجوه نقدی این در خارج از کشور در چرخش است و بصورت گزینشی به کشور بر می گردد. در ۳۰ آذر ۹۸ روزنامه صبح شهروند می نویسد" فساد قاچاقچیان کالا معادل ۶٢‌درصد بودجه عمومی کشور است و گردش مالی کالای قاچاق در ایران به سالانه حدود ٢۵‌میلیارد دلار می‌رسد .. علی خانی، مدیرکل دفتر مبارزه با پولشویی سازمان امور مالیاتی به ایرنا گفته است که در ایران حدود ۵٠٠‌میلیون حساب بانکی وجود دارد. این درحالی است که جمعیت مردم ایران تنها ٨٠‌میلیون نفر است و این تعداد نگران‌کننده حساب بانکی در ایران ظرفیت بزرگی برای فساد تولید کرده است. " ماجرای پولشویی چند هزار میلیارد دلاری بابک زنجانی در صادرات نفت و ارتباط نزدیک او با سردار سعید قاسمی وزیر نفت کابینه احمدی نژاد اکنون برای همگان روشن است. ارائه خدمات بانکی بانک‌های مسکن، کشاورزی، سپه و ملت، طبق دستورالعمل ‌بانک مرکزی به قرارگاه خاتم الانبیا از سال ۱۳۹۵محدود شد. سید عباس عراقچی عضو ارشد تیم مذاکره کننده هستهای اعلام کرد حزب‌الله را قربانی هیچ چیز نمی‌کنیم. وی در همان مصاحبه اعلام می کند که ۱۶ میلیارد دلار ذخایر ارزی در کشور عمان است٬ حدود ۶ میلیارد یورو از هند بابت فروش نفت طلب داریم٬ حدود ۸۰۰ میلیون یورو از شرکت‌های نفتی یونان طلبکاریم.

ماجرای ۱۵۰ میلیارد دلاری که دولت آمریکا به ایران داده است برای بسیاری در رسانه های ایران معما است و بانک مرکزی اعلام می کند که حکومت بودجه نزدیک به دوسال اش را به بانک مرکزی بدهکار است یعنی "بدهی دولت به بانک مرکزی حدود ۳۴۸ هزار میلیارد تومان است."

 

بنیاد برکت:

 

اگر بخواهیم پدرخوانده های مافیای اقتصادی با چهره انسانی را در حکومت پیدا کنیم، بازوی اجرایی ستاد اجرایی فرمان امام بنیاد برکت است. کلیه أمور اقتصادی ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد برکت زیر نظر یک گروه ۴۰ نفره تحت عنوان فعالیت خیریه ای در ابعاد مشاغل سازی کار می کنند. این نهاد اقتصادی کلیه ویژگی های نهادهای مافیای را دارد . بجز نام سعید جعفری مدیر عامل این بنیاد نام کسی در سایت اش نیست، تنها عکس ها هستند که توضیح می دهند. اعضای این گروه یا از سپاه و یا نهادهای استراتژی راهبردی می آیند. این گروه ۴۰ نفری در نهادهای زیر مجموعه بنیاد برکت در بسیاری از کارتل های اقتصادی هیات امنای اصلی هستند. این نهاد چهره بورکراتیک سپاه بعنوان یک کارتل اقتصاد قاچاق را آشکار می کنند. این بنیاد با پول های کثیف که از تمامی بخش های اقتصادی دریافت می کند خود را بعنوان برترین نهاد سال ۹۴ مطرح کرده است و اینچنین معرفی اش می کنند «از مسجدسازی تا فقرستیزی». البته مجموعه های داروئی این نهاد در ۲۰ آذر ماه سال ۱۳۸۶ توسط ستاد اجرایی فرمان خمینی تأسیس شده است. سعید جعفری در مصاحبه ۱۸ اسفند ۹۷ با ایسنا می گویید " مدیرعامل بنیاد برکت با بیان اینکه بودجه ما برای سال ۹۸ حدود ۳,۸۰۰ میلیارد تومان است" در بسیاری از شرکت‌های و نهادهای اقتصادی متوسط تا ۴۹ درصد سهام دارند.  تنها در یک پروژه میزان سرمایه‌گذاری در یک بخش ۷۶۵ میلیارد تومان است.

 

نهاد اقتصادی – داروئی «کی‌بی‌سی» زیر مجموعه بنیاد برکت:

کی بی سی زیر مجموعه برکت است که عمده فعالیتش به امور بازرگانی و واردات دارو و تجهیزات پزشکی اختصاص دارد. این شرکت به عنوان یکی از اصلی ترین تامین کننده های فراورده های دارویی وزارت بهداشت ایران است که سال گذشته این شرکت در سهام اش از ۲۴ میلیارد تومان به ۲۹ میلیارد تومان (حدود ۲۰ درصد) افزایش داشته. البته بانک کی بی سی در همین مجموعه قرار می گیرد. اعضای بنیاد برکت و ستاد اجرایی فرمان امام چه کسانی هستند. [4]

 

بنیاد شهید و امور ایثارگران:

در سال ۱۳۵۸ طی حکمی از طرف خمینی مهدی کروبی مسئولیت تاسیس بنیاد شهید را بعهده گرفت. بعد از تاسیس این بنیاد، مسئولیت رسیدگی به امور جانبازان و خانواده‌های جان‌باختگان در جنگ ایران و عراق را برعهده گرفت. در تمامی این سالها امور اصلی این نهاد یا در اختیار یک آخوند و یا از افراد سپاه می باشند. نهادی که حدود ۲۲۰ هزار شهید،  ۵۰۵هزار جانباز را پوشش می دهد. بنیاد شهید از سال ۱۳۶۷ عهده‌دار حدود ۱۸۰ شرکت و کارخانه در زمینه‌های صنعتی، تجاری، ساختمانی و کشاورزی است. بانک ایران زمین، موسسه مالی و اعتباری مولی الموحدین، سازمان پزشکی شفا (۴ بیمارستان، کلینک و صدها داروخانه و سهام شرکت های دارویی)، کلیه املاک مصادره شده دادگاههای انقلاب و بنیاد مسکن است. با تمام این دارایی ها بودجه ای که از دولت در سال گذشته دریافت کرده است، مبلغ ۱۳ هزار و ۹۵۸ میلیارد تومان است . در سال ۱۳۸۸ مسعود زریبافان رئیس بنیاد شهید بجرم اختلاس ۱۷۰۰ میلیارد تومان محاکمه شد که هیچگاه به نتیجه نرسید.

 

البته اختلاس نهادها در ایران در هم تنیده است و نمی توان این دزدی ها را از نهادها جدا کرد و طبق گزارش ایسنا در یک دوره ۲۵ ساله (۷۱ تا ۹۶) صدها هزار میلیارد دلار و تومان پول توسط افراد سپاه و زیر مجموعه اش سرقت شده که تنها یک نمونه آن یعنی مه آفرید که ربطی مستقیم به دزدی ها نداشت اعدام شد اما  نمونه های بطور محدود منتشر شده مانند سال ۱۳۷۱  اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومان، در سال ۸۱ با ۴ میلیارد، در سال ۹۰ با دو پرونده ۳۰۰۰ میلیاردی، سال ۹۱- ۳۲۵۰ میلیارد ، ۹۲- بابک زنجانی ۱۷۰ میلیارد، سال۹۴ - ۱۲۴ میلیارد دلار، سال ۹۵- ۸۰۰۰ میلیارد  ۱۰۰۰ میلیارد تومان، سال ۹۵- ۲۳ میلیارد تومان در همان سال ۲۲۰۰ میلیارد تومان و حتی ۱۸ هزار میلیارد تومان و سال ۹۷- ۱۰۰ میلیارد تومان است.

 

نتیجه گیری و نقش نیروهای اجتماعی:

 

اولین جواب به کسانی که می گوییند "اگر این ها بروند ، چه کسی بیاید " این است که اگر قرار باشید یک حکومت قلدر برود و حکومت قلدری دیگر بیاید وهمان کار ها را بکند که دیگر چرا باید یکی برود و یکی دیگر بیاید. اظهار کنندگان این بحث در ذهنشان هیچ تصویری از هیچ نوع دموکراسی یا ندارند و یا نمیخواهند داشته باشند. اگر قرار باشد قدرتی برود و قدرتی بیاید که همان بهتر که هیچ تغییری صورت نگیرد  اما مردمی که مبارزه میکنند هیچ گاه چنین چیزی نمیخواهند. بلکه میخواهند سر نوشت کشور را خود بدست  گیرند و هر امانتی را به هر کس که واگذار کردند به راحتی بتوانند پس بگیرند و بر سرنوشت خودشان حاکم باشند و اموال و کشورشان به غارت نرود. از همین رو است که جنبش کارگری ایران اولویتش همواره نه تغییر رئیس دو لت و یا جایگزینی مهره ای بجای مهره دیگر بلکه خلع ید از تمامی غارتگران چپاول گران اموال مردم است و جایگزینی سندیکاها و اتحادیه ها و شوراهای مردمی بجای نهادهای غاصب وتضعیف هرم قدرت تا سرحد خدمتگزاری به مردم است. تصور مردم عامی وعافیت طلب شاید آن باشد  که سلطنت بجای ولایت و یا بر عکس ودر کل قدرت خوب بجای قدرت بد بیاید . اما جنبش کارگری پس از صد سال مبارزه از انقلاب مشروطه تا امروزاکنون به خوبی میداند که نهاد های قدرت باید از میان برود وبه جای آن نهاد های انتخابی و مردمی جایگزین شود.

سرمایه داری در همه کشورها یکسان عمل نمی کنند ٬ سرمایه داری ایران یک سرمایه داری نظامی و امنیتی است که زیر نظر رهبری و سپاه است٬ و نمونه منحصر بفرد در جهان امروز است٬ از انتخابات هایش که کلیه نمایندگان و انتخاب شوندگان وابسته به سپاه و نیروهای امنیتی هستند و با پول های کثیف میلیاردی سپاه برگزار می شود.حتی دستمزد زحمتکشان در دست سپاه است. در سال ۲۰۱۲ در مقاله ای دزدی دستمزد به سبک نظامی به نقش سپاه در عدم پرداخت حقوق پرداخته شد ولی بحث تحریم، بیماری کرونا متعلق به سپاه است. در شرایطی که حکومت ۲۱ درصد افزایش دستمزد تصویب کرد٬ ربیعی سخنگوی حکومت اعلام کرد " بیش از ۱۲ میلیون کارگر در بخش خدمات مشغول به کارند و آثار اولیه بیکاری در ۱۰ رسته‌ای که بلافاصله با شیوع بیماری دچار تعطیلی شدند هویداست." بیش از ۳ میلیون شاغل رسمی و ۴ میلیون شاعل غیررسمی در معرض کاهش دستمزد و اخراج قرار گرفته اند و فعالیت بیشتر از ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار کارگاه متوقف شده است. این آمار در کنار ۴ میلیون بیکار قبلی یعنی نیمی از جمعیت کارگری از حداقل دستمزد محروم شده اند. البته بخش عمده این بیکاران شامل کمک هم نمی شوند.

 

سپاه و رهبری نماینده اقتصادِ نظامی هستند. اقتصاد ازموتلفه و زد و بندهای هاشمی رفسنجانی عبور کرده است. تاریخچه اقتصاد دُزدسالاری یا "کلپتوکراسی" در چهل سال گذشته با آغاز انتصاب افراد سپاه در تیرماه ۱۳۵۹ با حکم بنی صدر به مرتضی رضایی در فرماندهی حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران با وحید علاقبند و داود بیگ زاده شروع می شود. [5] این افراد با داشتن قدرت و منابع مالی همانند بسیاری از نهادهای مافیای دنیا با قتلعام در گنبد٬ ترکمن صحرا و کردستان در سال ۱۳۵۸ فعالیتشان شروع می شود. رشد صعودی نقش سپاه با کشتار از دهه شصت٬ سرکوب جنبش های حاشیه نشین ها٬ دانشجویی ٬ انتخابات ۸۸ ٬ دی ۹۶ و آبان ۸۸ در اثرش وجود دارد٬ در طرح ترورهای خارج از کشور تعدادی از مخالفین را از بین برده و همزمان  کلیه بخش های اقتصادی را دست خود گرفته از بستن قراردادهای اقتصادی تا رابطین اقتصادی. این افراد همانند اختاپوس در همه جا آشکار و نهان حضور دارند. این افراد در دستگاه رهبری هستند. سپاه نهاد متشکل این افراد در کردستان عراق قبل از اشغال بوده اند و زمانی که عراق زیر تحریم نفت در مقابل غذا بود،  قاچاق نفت در دست سپاه بود.

اطلاعیه بانک جهانی غذایی برای در خواست کمک به ۲۵۰ میلیون نفر گرسنه از بیماری کرونا در سراسر جهان اشاره کرده است. ایران از این قاعده خارج نیست. در آینده نزدیک حاشیه نشین ها و بیکاران و گرسنگان ایران به جنبش اعتراضی گرسنگان ٬ بیکاران و کادر درمانی که در چند هفته گذشته در فلیپین، بوسنی، ملاوی، موریتانی، عراق، لبنان، بنگلادش ، هند، امریکا و مکزیک در مطبوعات آمده است خواهند پیوست. تفاوت دیگر کشورها با ایران این است که ایران اقتصادش دزدسالاری است. بخشی در جنبش کارگری با طرح افزایش دستمزد معتقد است که طرح کمک خواستن از صندوق جهانی یعنی منحرف کردن جامعه از اصل ماجرا و دوری جستن و عدم جوابگویی حکومت به طبقه کارگر است. پول هست و باید از حجره و صندوق بیرون بیاید. حال خط سردار سلامی معاون سپاه که در ۲۴ خرداد ۱۳۸۹ اعلام کرد " تهدیدهای اخیر رژیم صهیونیستی علیه  ایران و تهدیدهای آمریکا و صهیونیست‌ها و تحریم هایشان برای انقلاب و نظام اسلامی جدید نیست، و این ارعاب‌ها مسائلی قدیمی و کهنه هستند که ما در این میدان رشد کرده‌ایم" خط اطاق فکر امنیتی است و مردم به درستی معتقدند که تمامی مشکلات جامعه را سپاه رقم زده است.

کارگران در دوران بیماری کرونا٬ اقتصاد ورشکسته و غیره فعالانه راه خود را پیش می برند و وظیفه نیروهای خارج از کشور  در وادار کردن دولت های کشورشان این أست که واسطه گران سپاه، منابع مالی شرکت ها و نهادهای وابسته در خارج را به جامعه معرفی کنند و اگر سپاه حاضر به پرداخت بهای رفع تحریم ها نمی شود، نیروهای مترقی باید دقیق ریشه این مصیبت ها و مشکلات را مطرح کنند و نقش سپاه را روشن کنند. سپاه خواستار رفع تحریم ها نیست چون استخون بندی این نهاد و ماندگاری اش در صدور انقلاب و عملیات تروریستی در خارج از ایران است. بهای رفع تحریم ها دست کشیدن سپاه و خامنه ای سپردن اقتصاد به جامعه و دست شستن از ماجراجوئی های منطقه ای آنها و ورود به جرگه حکومتهای رایج در دنیاست. در چنان شرایطی رژیم خوب می داند که با چه مشکلاتی روبرو خواهد بود. بیت رهبری و سپاه با مشکل بسیار سختی روبرو هستند.  باید در اعتراضات پیش رو در کنار مردم ایستاد و این امر تنها از طریق همدلی و دنیای مجازی امکان ندارد٬ باید دولت های دنیا را در مقابل سپاه بسیج کرد در تمامی سطوح.

 

۲۲ آوریل ۲۰۲۰

مهدی کوهستانی

Mehdi.kouhestani@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1]

جالب است که "اصلاح طلبانی" که منازل مسکونی اشان مصادره ای و ارثیه پدری اشان از اموال مصادره ای مردم است دل به کمک های مالی و برون رفت از این شرایط از جریان اقتصادی دارند را از کسانی دارند که اموال آنها و مردم را بالا کشیده اند. گرچه پرونده آن جریان بسته شده است حتی بخش وسیعی از سیاست گذاران امریکا به این جریان اعتمادی ندارند زیرا می دانند که بخش اطاق فکر این جریانات وابسته به حکومتی در داخل کشور است و این جریان تنها می تواند مقالات سفارشی در نشریات سیاست خارجی امریکا چاپ کند که ره به جایی ندارد. برخی رسانه های خارج از کشور در نگاه مردم در داخل کشور حالت سرگرمی پیدا کرده اند و بیشتر شبیه پرده آخر در صفحه آخر است.  

[2]

حسین سلامی فرمانده سپاه در ۷ فروردین اعلام کرد ما حتی حاضریم به امریکا هم کمک کنیم و مشکلی نداریم. تمامی مانور حامیان حکومت نیز در رابطه با لغو تحریم ها در رابطه با دارو است در صورتیکه دارو در لیست تحریم ها وجود ندارد. بعنوان نمونه حتی از کشور کانادا می توان در صورت داشتن نسخه دارو به ایران را پست کرد که در چند هفته گذشته حکومت ایران ورود پست را بسته است.

[3]

هر کسی که  به بشریت فکر کند نه باید و نه می تواند تحمل کند که فرد یا جامعه ای تحت تحریم و فشار اقتصادی و سلامتی قرار گیرد. اما اگر نخواهیم در حوزه فردی و در یک بعد کوچک نظر بدهیم تمامی واردات و پخش مواد داروی زیر نظر سپاه است. حمایت های خارج از حوزه سپاه و اطلاعات امنیت یا همانند تجربه زلزله بم می شود که کسی نمی تواند اعلام کند که این کمک ها خروجی اش چه شد و یا همانند مرگ مشکوک شریف باجور، امید حسین‌زاده (کهنه‌پوشی) و دیگر فعالین محیط زیست در آبان ۹۵ است . اگر افراد و یا نهادهای فکر می کنند که می شود سپاه را دور زد باید سند و مدرک نشان دهند. سپاه و رهبری در گذشته در صورت ضرورت نرمش های داشته اند ولی امروز متفاوت است. بیهوده نیست ترامپ می گویید اگر کمک بخواهند انجام می دهیم و رهبری (سپاه) می گویید نه. رفع تحریم یک سوال جدی در مقابل سپاه است نه نیروهای مترقی است. جای شاکی و متهم را عوض نکنیم. سپاه باید تصمیم بگیرد.

[4] 

محمد رضوانی فر : ایشان مدیرعامل  شستا هستند و مدارک کارشناسی ارشد خود را در رشته اقتصاد نظری از دانشگاه امام صادق ( دانشگاه وزارت اطلاعات) گرفته اند. ایشان که در کنار نام خود دکتر می گذارد:  مدیرعامل و عضو هیئت مدیره گروه سرمایه‌گذاری البرز- مدیرعامل و عضو هیئت مدیره شرکت پخش البرز- مدیرعامل و عضو هیئت مدیره شرکت پارس شهروند - نایب رئیس هیئت مدیره شرکت گروه دارویی برکت - ریاست هیئت مدیره شرکت شفا فارمد - ریاست هیئت مدیره شرکت سرمایه‌گذاری آتیه صبا (وابسته به صندوق بازنشستگی کشوری)- عضو هیئت مدیره شرکت ایران دارو- ریاست هیئت مدیره شرکت داروسازی صالحان شیمی (البرز فارمد)- ریاست هیئت مدیره شرکت صنایع غذایی کیوان-  نایب رئیس هیئت مدیره شرکت لیزینگ پارسیان و مسئولیت‌هایی کلیدی در گروه کارخانجات پاکنام، شرکت گسترش تجارت معین شهروند، شرکت بازرگانی آرین و البرز، موسسه آموزش عالی نوآوران را در کارنامه کاری خود دارد. گروه دارویی تأمین (تی‌پی‌کو) هلدینگ دارویی شستا زیر نظر برکت فعالیت می کنند

سرتیپ پاسدار نصرالله فتحیان فرد: دوم بنیاد برکت است که در کارتل داروی ایران کی بی سی زیر نظر او است. شناسنامه سیاسی ایشان با دیگر فرماندهان سپاه رحيم صفوي،  حبيب خليل سلطاني ، سالک احمد کاظمي، حسين خرازي، همت رحمه‌الله عليه، حسين ذاکري، جعفري که از جنگ در کردستان با هم شروع بکار کرده اند همراه است  و در حال حاضر در کانون بازنشستگان و فرمانده ناحیه مقاومت بسیج فلاورجان فعالیت می کند.

محمد علی میرزا کوچک شیرازی : نفر سوم شرکت کی بی سی است، ایشان متولد ۱۳۵۹ است. مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری صبا تامین است یا در اصل شرکت سرمایه‌گذاری تأمین اجتماعی. سهام سرمایه گذاری صبا تامین معادل یک هزار و ۸۰۰ میلیارد سهام در بازار اول معاملات فرابورس است. شرکت سرمایه گذاری صبا تامین در ۹ ماه اول سال مالی جاری حدود ۲۷۱۰ میلیارد تومان سود خالص کسب کرده است. زیر مجموعه شرکت سرمایه گذاری صبا تامین ۶۲ شرکت اقتصادی است. ایشان پژوهشگر مرکز استراتژی  است که زیر مجموعه وزیر اطلاعات فعالیت می کرده. در ده سال گذشته از اعضای سرمایه گذاری اعتلاء البرز، سرمایه گذاری البرز، دارویی برکت ، شرکت سهامی البرز، عامل گروه پژوهشی صنعتی آریانا، مشاور استراتژیک . زیر مجموعه شرکت سرمایه گذاری صبا تامین که ۶۲ شرکت اقتصادی را در بر می گیرد.

 

محمدجواد ایروانی:  نماینده رهبری در برکت و نماینده ستاد اجرایی فرمان خمینی است. عضو کمیته تحقیق مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۱۳۸۴ تا حال حاضر. ایشان در مصاحبه ای با نشریه مشرق در ۱۴ بهمن ۹۸ خواستار رفع اف ای تی اف شد و گفت " عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در نامه‌ای به رئیس کارگروه FATF در فرانسه نوشت: «با توجه به ترور ژنرال سلیمانی مقام بلندپایه جمهوری اسلامی ایران، این انتظار می‌رود گروه ویژه اقدام مالی FATF با فوریت نسبت به افزایش خطر ریسک سیستماتیک تعاملات مالی ایالات متحده آمریکا و توصیه به توقیف دارایی‌ها و تحریم و بلوکه کردن حساب‌های دونالد ترامپ و تمامی کمپانی‌های متعلق به وی و کمپانی‌های وابسته آنها و همین‌طور رئیس پنتاگون و فرمانده سنتکام (فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا) از سوی اعضای خود اقدام نماید. در این صورت می‌توان بی‌طرفی FATF را درباره مبارزه با مبادی و منابع مالی تروریسم، راستی‌آزمایی کرد.»

 

محمدجواد ایروانی:  نماینده رهبری در برکت و نماینده ستاد اجرایی فرمان خمینی است. عضو کمیته تحقیق مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۱۳۸۴ تا حال حاضر. ایشان در مصاحبه ای با نشریه مشرق در ۱۴ بهمن ۹۸ خواستار رفع اف ای تی اف شد و گفت " عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در نامه‌ای به رئیس کارگروه FATF در فرانسه نوشت: «با توجه به ترور ژنرال سلیمانی مقام بلندپایه جمهوری اسلامی ایران، این انتظار می‌رود گروه ویژه اقدام مالی FATF با فوریت نسبت به افزایش خطر ریسک سیستماتیک تعاملات مالی ایالات متحده آمریکا و توصیه به توقیف دارایی‌ها و تحریم و بلوکه کردن حساب‌های دونالد ترامپ و تمامی کمپانی‌های متعلق به وی و کمپانی‌های وابسته آنها و همین‌طور رئیس پنتاگون و فرمانده سنتکام (فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا) از سوی اعضای خود اقدام نماید. در این صورت می‌توان بی‌طرفی FATF را درباره مبارزه با مبادی و منابع مالی تروریسم، راستی‌آزمایی کرد.»

 

 

محمد شریعتمداری: وزیر کار و تعاون اجتماعی از دیگر همکاران و روسای سابق شرکت برکت و نماینده سابق ستاد اجرایی فرمان خمینی است. پسر ایشان امیرحسین شریعتمداری( امیر شریعت ) بازیگر و تهیه کننده چند سریال و فیلم های میلیاردی است، از سریال شهرزاد تا بازی در فیلم سونامی و نلسون مندلا. داماد شریعتمداری ، سید محمدهادی رضوی مدیرعامل گروه اقتصادی به نام فاطمی و از متهمین اصلی پرونده اختلاس در بانک سرمایه می‌باشد.

 

محمد مخبر: از دیگر روسای سابق برکت هم اکنون رئیس ستاد اجرایی فرمان امام است. مسئولیت‌ها ایشان: مدیر عامل شرکت مخابرات دزفول ، مدیر عامل شرکت مخابرات خوزستان ، معاون استاندار استان خوزستان ،عضو هیئت مدیره ایرانسل و رئیس هیئت مدیره بانک سینا است. ایشان تحت پیگرد بین المللی است بخاطر جنایت بر علیه بشریت. از جمله کارهای ایشان: مصادره اموال اقلیت های مذهبی، مصادره کلیسای انجیلی آشوریان تبریز، مصادره ملک کلیسایی باغ شارون، مصادره اموال  بهائیان مازندران ، مصادره منزل مسکونی فاطمه زندی ( جمعیت آل یاسین).

 

 

 

 

[5]

نوار منتشر شده محسن کنگرلو با حسین دهباشی در برنامه خشت خام تاریخ بسیار ساده جنایت سپاه را باید شنید

بلوک سوسیالیستی، هسته های سوسیالیستی، تشکل دموکراتیک توده ای

بلوک سوسیالیستی، هسته های سوسیالیستی، تشکل دموکراتیک توده ای


رفقا؛


چندی پیش در بحث بین گرایش سوسیالیستی «سازمان کارگران انقلابی ایران» و «سازمان راه کارگر» دو مقاله بطور متناوب منتشر شد. مقاله نخست از رفیق حشمت محسنی نوشته شد:


https://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1063&Id=959


و متعاقب مقاله فوق مقاله رفیق بهروز فراهانی نوشته شد:

https://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1063&Id=960

جوهر این دو مقاله به درک من، یکی تاکید بر لزوم تشکیل «جبهه متحد توده ای» و دیگری لزوم تشکیل «بلوک سوسیالیستی» ست. در نوشته قبل توضیح دادم و مجددا تکرار می کنم که من ِنوعی با هر دو این پروژه ها موافق هستیم اما، اما بشرطها و شروطها!


 بلوک سوسیالیستی آری اما:

نخست اینکه سنگ های بزرگ برنداریم چه همچون ۴۱ سال گذشته نتیجه اش تنها نزدن است. در عمل دلیل اصلی ناموفق بودن پیشبرد پروژه های درستِ؛ از جمله «جبهه متحد توده ای» و «بلوک سوسیالیستی»؛ در ۴۱ سال گذشته، نخست این است که خود پروژه دهندگان حاضر به پذیرش بهای لازم و عواقب پیشنهاد درست خود در عمل و در راستای زمینی کردن پروژه های لازم و ممکن خود نیستند.


قبل از هر چیز به این دو رفیق باید یادآروی کرد که بحث هر دوی شما درست است و از قضا درو روی یک سکه است. اما هنمچنین شایسته است گفته شود رفقا شما کشف تاریخی نکرده اید. مساله «جبهه متحد کارگری» و بقول شما «بلوک سوسیالیستی» که با تحلیل مشخص امروز ایران، بایستی برای آن بکوشیم تا جایی که من اطلاع دارم، حداقل به دستورات انترناسیونال سه باز می گردد. «جبهه متحد توده ای» پیشنهادی رفیق حشمت هم تا جایی که من اطلاع دارم وظیفه کمونیست ها در حمایت و دخالت در جنبش های دموکراتیک و تحکیم و تقویت دموکراسی رادیکالیسم در تشکل و جبهه دموکراتیک، به دوران آغاز کمونیسم مدرن و مانیفست کمونیست بازمی گردد.

پس چگونه است که در چنین شرایطی این دو رفیق مجددا به طرح این مسایل می پردازند؟


پاسخ این سوال را من به این گونه می دهم، هر دو رفیق بدرستی احساس می کنند که از یکطرف توده های میلیونی در ایران از از حاکمیت مذهبی برآمده از انقلاب بهمن ماه سر خورده اند و از دیگر سو از تشکل های سیاسی مدعی «رهبری» توده ها دل بریده اند. بعبارتی هم حاکمیت مذهبی و هم این گونه تشکل های مدعی رهبری توده ها، در عمل شکست خورده اند و سیاست هایی که در حدّ شعر و شعار از جمله مبارزه «ضدّ امپریالیستی» و یا ایجاد «کانون های شورشی» در فضا پخش و پراکنده  اند به ایجاد «هژمونی» نیانجامیده است!


نویسنده از بابت شکست دو طرف؛ در قدرت و جویای قدرت؛ هم متاسفم و هم خوشحال!


این احساس دوگانه از این بابت است که هژمونی «شش سازمان» غیر هم سنخ بازمانده از ۲۰ + چند تشکل، برای آینده ملل ساکن ایران بمعنای دقیق کلمه خطرناک است. برخی از این سازمان ها، هیچ وقعی برای حقوق اولیه انسان ها بویژه مساوات کامل حقوق شهروندی، قایل نیستند. بطور مثال حداقل یک جریان این مجموعه هنوز بطور رسمی لغو فوری و جهانشمول حکم اعدام را نمی پذیرد و بدنبال ایجاد «کانون های شورشی» ست!


همین امروز که این شش سازمان هنوز با کسب قدرت سیاسی سال های نوری فاصله دارند، در صفحه تلگرامی «گفتمان سوسیالیستی»، بجای بحث با دیگر سوسیالیست ها، با برسمیّت نشناختن دیگران، بین خود مشغول جدل های قرن گذشته هستند! همچون تنیس بازانی که من ِنوعی را تماشاچی و کف زن می بینند!


حال اگر بفرض محال این نوع شخصیت های حقیقی و حقوقی در فردای ایران هژمونی بیابند، با دگراندیشان و بویژه کمونیست ها چه خواهند کرد؟


نه رفقا تجربه قرن گذشته و ایجاد یک بوروکراسی بنام حزب و قلع و قمع دیگران هرگز و در هیچ کجای جهان تکرار نخواهد شد!


گیریم من از بنیان در مورد این شش سازمان نا هم سنخ اشتباه کنم. بسیار خوب امثال من «مشتبه» را قابل بحث نمی بینید؛ هیچ مشکلی نیست؛ با «سازمان کارگران انقلابی ایران» و دیگر تشکل های کمونیستی که از ۲۰ + چند تشکل بخاطر ناروشنی مواضع شش سازمان در قبال دولت های ارتجاعی منطقه و امپریالیسم جهانی جدا شده اند و دیگر سوسیالیست های مستقل، مجددا به بحث عمومی و علنی نمی نشینید؟

چرا با تشکل های دیگر، امثال رفقای «آذرخش» و رفقای «گرایش سوسیالیسم انقلابی» و رفقای کوشنده «قدم اول برای ایجاد حزب انقلابی طبقه کارگر» و دیگر شخصیت های حقیقی و حقوقی سوسیالیستی، «گفتمان سوسیالیستی» را به شکل علنی سازمان نمی دهید؟

از نظر من کار امروز شما شبیه بازی کودکانه «چرا شش تا؟ پس چند تا؟» شده است!


چرا نه بقول فرانسوی ها که نمی پرسند نامت چیست و می گویند خود را چه می نامی، هرآنکس که خود را در حال مبارزه برای سوسیالیسم از همین امروز می داند، طرف بحث شما قرار نمی گیرد؟


رفقای شش سازمان؛


این شما و من نوعی نیستیم که با معیارهای جنگ سرد در قرن گذشته این و یا آن شخصیت حقیق و یا حقوقی را مورد قضاوت قرار می دهیم، ستاره دار می کنیم و یا ستاره هایش را پس می گیریم و به لیست اضافه و یا از لیست حذف می کنیم. یکبار این عمل نادرست را در دوران جنگ سرد در کنفدراسیون دانشجویی و زندان های شاه کردند و بعد از انقلاب هم با همین ادعای مدافع الکارگر شدن یکدیگر را چنین و چنان نامیدند و باعث تجزیه طبقه کارگر شدند و طبقه ای که مستقیما همه قدرت را در دست داشت را تجزیه کردند و کلّ ملل ساکن ایران را به این فلاکت ۴۱ ساله دچار کردند. آیا تجربه تجزیه طبقه کارگر مستقیماً در قدرت و فاجعه چهل و یکساله گذشته، برای توقف ستاره دار کردن این و یا آن سوسیالیست و یا تشکلی که خود را مبارز راه سوسیالیسم از همین امروز می داند برای ختم خودقاضی پنداری برخی رفقا کافی نیست؟


در گفتگو و عمل است که مشخص می شود چه کسی چقدر با تغییرات چرخ کبود چرخیده است و در کشاکش دهر، درکش از سوسیالیسم و تحلیلش از جهان خارج از ذهن چقدر زمینی ست.  این در تقابل نظری و عمل اجتماعی مشترک است که مشخص می شود چه کسی سوسیالیست است و چه طرحی منطبق با شرایط واقعی هر جامعه است و قابل گسترش است. چنین «چیز»ی ست که با ایجاد همگرایی در میان سوسیالیست ها و با توجه به امن و رفاه نسبی ما در کشورهای میزبان از یک سو و انقلاب ارتباطات از دیگر سو، هم لازم است و هم در یک چشم بهم زدن ممکن است و هم بسیار مفید و کارساز و حتی بی خطر است!


مهم نیست نام این مجموعه ارتباطات را بلوک سوسیالیستی و یا فوروم سوسیالیستی و یا شبکه سوسیالیستی و یا هر «چیز» دیگر سوسیالیستی بکذاریم. مهم اینست که با برسمیت شناختن دیگر سوسیالیست ها و پذیرش کمونیست ها در میان جمع، شبکه ای برای گفتگو و تدوین وظایف عاجل پرولتاریا؛ آنهم چرا ملّی و نه جهانی؛ و حتی عمل میدانی، در تبعید ایجاد کنیم.

در فرصت های بعدی توضیح خواهم داد که  این تمرکز نیرو و مبارزه با پراکندگی، همانقدر که در خارج از ایران لازم و ممکن و مفید است، برای داخل کشور غیرضروری و پُرهزینه و بویژه خطرناک است!


هسته های  سوسیالیستی:

همانقدر که در خارج از کشور ایجاد نوعی شبکه علنی و تمرکز سوسیالیستی لازم و ممکن و مفید است چنین پروژه ای برای داخل کشور غیرضروری و پُرهزینه و حتی خطرناک است. اما درست برعکس، ایجاد هسته های مخفی سوسیالیستی چه در محیط کار بوسیله کارگران شاغل و چه در میان کارگران جویای کار در سطح جامعه، برای دخالت در مبارزات روزمرّه کارگران و دیگر اقشار فاقد سرمایه جامعه ایران، لازم و ممکن و کم هزینه و مفید است. بحث کمّ و کیف هسته های سوسیالیستی کم سر و صدا برای دخالت در مبارزات روزمره و گاه پر سر و صدای توده ها را بخاطر اهمیّت بحث «هسته های سوسیالیستی» به فرصتی دیگر می گذارم چه بسیار حساس و مفصّل است و در حوصله این مطلب مختصر نیست.


و اما جبهه دموکراتیک توده ای:

خُب حال برویم بر سر بحث درست رفیق حشمت در ایجاد یک جبهه دموکراتیک توده ای. این رفیق بدرستی بر ایجاد جبهه ای گسترده از همه نیروهایی که در ایران برای آزادی و استقلال و برابری و جدایی باورها از ساختار دولت و آموزش و قوانین می کوشند، می کوبد. اما رفیق جان این که چیز تازه ای نیست. من برای به روز شدن خاطرات شما یادآوری می کنم که در ۳و  ۴ و ۵ سپتامبر ۲۰۰۴ نشستی برای ایجاد چنین جبهه ای مردمی در همین پاریس برگزار شد. در آن زمان که هنوز در سازمان کارگران انقلابی ایران انشعاب تشکیلاتی-انضباطی صورت نگرفته بود، اکثر رفقای سازمان کارگران انقلابی ایران امروز، در آن جلسه شرکت داشتند و حتی در «کمیسیون حلّ اختلاف ۱۲ + ۱» نفره، حداقل های اعلامیه جهانشمول حقوق بشر را تصحیح (بخوانید دخل و تصرّف) کردند و جمع چند صد نفره هم پذیرفت! اما رفقای راه کارگری حاضر در نشست موسس، با یک رای گیری نادرست از طرف رییس انتصابی جلسه (رییس انتخابی جلسه به رای مستقیم چند صد نفر، آقای ش.ق. بود که خودش و به رای خودش و بدون نظر چند صد نفر حاضر ریاست جلسه را به آقای ر. ا. واگزار کرد) و خارج از دستور نشست موسس، آنهم به اصرار و به اجبار رییس انتصابی جلسه، نشست موسس را ترک کردند!


در همین زمان در سازمان کارگران انقلابی ایران قبل از انشعاب، رفیقی بود که خیلی مدعی «خط کارگری» در سازمان بود و بعد از خروج نادرست رفقای حاضر در نشست موسس «جنبش جمهوریخواهان دموکرات ولاییک ایران» که حرکتی باز و عمومی و علتی و فراگیر است، در عکس العمل به رای گیری نادرست و بدنبال آن خروج نادرست رفقای راه کارگر حاضر در نشست موسس، مقاله ای نوشت ؛که متاسفانه تیتر آنرا فراموش کرده ام؛ با این مضمون که: چه انتظاری داشتید؟ این هم نتیجه نشست و برخاست شما با بورژوازی و خلاصه اینکه از اول بیخود رفتید و حال که نشست موسس را ترک کرده اید، در راه کارگر بنشینید سرجایتان!


تراژدی تاریخ است که همین رفیق در مشکلاتی که بر سر انتشار مقاله رفیقی دیگر در بخش دیدگاه های سایت مرکزی ایجاد می شود، جاخالی می دهد و خود را بطور کامل می کشد کنار و کارش امروز بجایی می رسد که سال گذشته، در سالگرد آغاز مشی مسلحانه در ایران می نویسد: «چگونه ۱۹ بر ۱۵ چیره شد»!  گویی این رفیق به مریخ سفر کرده است و از مریخ برای من نوعی می نویسد! کدام چیرگی رفیق گرامی؟ کارگران و دیگر فاقدان سرمایه ایران، چهل و یکسال است که از چیرگی ۱۵ بر ۱۹ دارند رنج و عذاب می کشند و خون می دهند و این رفیق در امن و رفاه نسبی در تبعید، از پیروزی ۱۹ بر ۱۵ در سالگرد آغاز مشی مبارزه مسلحانه حماسه می سازد و  دروغ می نویسد؟ این است ادعای مشی پرولتری و مرزبندی سیخکی با دیگر فاقدان تحت ستم سرمایه در تبعید و ایران و سراسر جهان؟ هیهات! این است منطق چپ روی که اینچنین به هپروت اعلی می غلطد. افسوس، آخر از کجا به کجا؟


بگذریم رفیق حشمت و دیگر رفقای هم نظر با این رفیق، از شعر و شعار های کلی و دور از واقعیّت برای ایران و کشورهای همسایه ایران دست برداریم و پا بر زمین بگذاریم. بیرون رفتن رفقای راه کارگر از نشست موسس جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران نادرست بود و لطمات جبران ناپذیری بر مبارزات دموکراتیک حداقل در خارج از کشور گذاشت و خلایی که شما در سازمان کارگران انقلابی ایران و دیگر تشکل های سوسیالیستی، در زمینه عدم کار دموکراتیک احساس می کنید، از نظر من واقعی ست.

خُب حرکت «جنبشی-شبکه ای» جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران، برغم خروج رفقای راه کارگر از نشست موسس؛ که نزدیک به نیمی از حاضرین و بسیاری دیگر از جامعه ایرانیان تبعیدی را نسبت به این حرکت مدرن و به روز و دموکراتیک و لاییک ناامید کرد؛ همچنان به حیات خود ادامه می دهد. رفیق حشمت و دیگر رفقایی که خلاء یک ظرف دموکراتیک؛ حداقل در تبعید؛ را احساس می کنید، چرا مجددا به این حرکت نمی پیوندید؟ رفیق حشمت چرا کوشش نمی کنید دیگر رفقای سازمانی تان که نشست را متوقف کردند، تا هیات رفع اخلاف ۱۲+۱ نفره تشکیل شود و بدنبال ۲۴ ساعت کار جمعی، و نشست موسس با پذیرش نظرات این رفقای شما مجددا به کار خود ادامه دهد را دعوت نمی کنید تا از خروج نادرست از نشست موسس جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران و تعطیل کار دموکراتیک در تبعید از خود انتقاد کنند و به این حرکت عمومی و علنی و فراگیرکه امروز بیش از همیشه به حضور دموکرات های انقلابی و انقلابیون دموکرات احتیاج دارد بپینوندید؟


و اما در مقاله مفید رفیق حشمت در زمینه فعالیت های دموکراتیک و در زمینه ایجاد یک جبهه دموکراتیک مردمی، از نظر من دو مورد نادرست هم وجود دارد. بازهم بخاطر طولانی شدن این مطلب از یک سو و از دیگر سو تمایلم برای پایان دادن به این مقاله با طرح سوال مشخص بالا، در مقاله ای دیگر به این دو مورد از نظر من نادرست خواهم پرداخت. تنها برای توجه و تعمق خوانندگان در مقاله رفیق حشمت به این مقولات که از نظر من نادرست هستند، اشاره می کن و تیتر دو امر از نظر خود نادرست را در زیر می اورم. به باور من درک رفیق حشمت در دو مورد:


- سازماندهی افقی لازم است، اما کافی نیست!


- مبارزه خشونت پرهیز لازم است، اما کافی نیست!


نادرست هستند. در پایان تاکید می کنم از نظر من مقاله رفیق حشمت در زمینه کار دموکراتیک هم در خارج از ایران و هم در داخل ایران برای فعالان شناخته شده، خیلی مفید است و پا بر زمین دارد و همچنین مقاله رفیق بهروز نیز در زمینه ایجاد همگرایی سوسیالیستی بشکل عمومی و علنی در خارج از ایران بسیار مفید است. امیدوارم این دو رفیق؛ با تجربه و توان ویژه ای که در هر دو سراغ دارم؛ در دو حوزه از فعالیت کمونیست ها که هریک بر یکی از این حوزه ها در مقالاتشان تاکید دارند ، در عمل و سازماندهی کوشا شوند و صرفاً به نوشتن مقالات اکتفا نکنند.

رفقا در ایجاد شبکه ای علنی و عمومی از سوسیالیست های در تبعید و هسته های سوسیالیستی مخفی در داخل ایران و جبهه ای دموکراتیک از کارگران و دیگر فاقدان سرمایه کوشا باشیم!


هادی میتروی، عصر کرونا، در تبعید


hadi. mitravi@yahoo.com


April 23, 2020

محسن حکیمی خواهان ِ یک نظام ِ الهی است!

محسن حکیمی خواهان ِ یک نظام ِ الهی است!

محسن ِ حکیمی خواهان ِ برقراری ِ یک نظام ِ مافوق ِ طبیعی ( الهی) در جهان است. باور نمی کنید؟ مقاله ی او با عنوان ِ « کرونا متحد ِ ناهوشمند و خطرناک ِ طبقه ی کارگر» را بخوانید. تفکر ِ ایده آلیستی- متافیزیکی ِ او را من پیش تر در مقاله ی « محسن حکیمی رو در روی مارکسیسم و فلسفه ی ماتریالیستی» که نقدی بر مقاله ی « انگلس و تبدیل ِ کمونیسم به مارکسیسم » اوست به نقد کشیده و با نمونه آوری از همان مقاله استدلال نمودم که ضدییت اش با جهان نگری و جهان شناسی ِ علمی/ عقلانی ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک- که او سابقه ی طولانی در ضدییت با آن دارد- نتیجه ی ناگزیرش اعتقاد به خلق الساعه و پیدایش ِ جهان از هیچ است که مفهوم ِ مستتر در آن وجود ِ دست ِ پنهان ِ خدا در آفرینش ِ جهان و به حرکت درآوردن و قانونمند نمودن ِ آن است. چه او به عنوان ِ انکار کننده ی ازلییت و ابدییت ِ ماده ی درحرکت قبول کند، چه بنابر مصلحت ِ فردی و موقعییت ِ اجتماعی/ حرفه ای اش حاشا نموده و « تقیه» کند.

انکار ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک به مثابه ِ تنها توضیح دهنده ی علمی عقلانی ِ جهان ِ واقعن و حقیقتن موجود ِ خود تنظیم گر و خودگردان، و آن را اختراع ِ انگلس یا در واقع توطئه ی انگلس علیه مارکس و نظرات ِ او قلمداد کردن- درمقاله ی یاد شده- به چه معناست جز آنکه اولن جهان بر خلاف ِ نظر ِ انگلس در آنتی دورینگ و دیالکتیک ِ طبیعت، خلق الساعه و آفریده ی یک نیروی ماورا و مافوق ِ مادی است که همان خدا باشد، و ثانیین وقتی مارکس را باورمند به جهان بینی و جهان شناسی ِ« خود ساخته»ی انگلس نداند، یعنی مارکس هم مانند ِ او خداباور و معتقد به خلق الساعه است؟ در آن مقاله حکیمی تا توانسته از خود ایده و نظر ساخته و به مارکس نسبت داده که من در نقد ِ یاد شده ام به تفصیل این نسبت های دروغ رابا نقل قول از مارکس نشان داده و خلاف شان را ثابت کرده ام.

با چنین پیش زمینه ی فکری- اعتقادی است که باید مقاله ی « کرونا متحد ِ ناهوشمند و خطرناک ِ طبقه ی کارگر» را خواند و از آن نتیجه گیری ِ عقلانی نمود.

حکیمی خود را کمونیست و مدافع ِ طبقه ی کارگر می داند. «کمونیست» ی که نه به جهان بینی و جهان شناسی ِ دیالکتیکی ماتریالیستی اعتقاد دارد، و نه از این رو به تکامل در جامعه ی انسانی که محصول و برآمده از تکامل ِ طبیعت است، و درنتیجه ادعای اش در دفاع از طبقه ی کارگرنیز به دلیل ِ بی اعتقادی اش به تکامل ِ اجتماعی فاقد ِاعتبار ِ علمی- تاریخی است، که در ماتریالیسم ِ تاریخی ِ مارکس- انگلس تبیین ِ تئوریک یافته است. به علاوه، آیا اهانت و تهمتی بدتر از این به طبقه ی کارگر هست که ویروس ِ انسان کش و به گفته ی او ناهوشمند و خطرناک برای بشرییت ِ کرونا را متحد و همدست ِ این طبقه قلمداد نماید؟ آیا طبقه ی کارگر مثل ِ کرونا چشم بسته و ناآگاهانه عمل می کند و هرکسی را به صرف ِ انسان بودن به کام ِ مرگ می فرستد؟ آیا طبقه ی کارگر انسان ستیز است یا طبقه ای تاریخی که تنها وظیفه ی تاریخی اش الغای مالکییت ِ خصوصی بر ابزار ِ تولید و اجتماعی کردن ِ آن و هموارنمودن ِ مسیر ِ تکامل ِ اجتماعی برای گذار به دوران ِ کمونیسم، جناب ِ « کمونیست»؟ اگر طبقه ی کارگر بخواهد  به شیوه ی کرونا یا با همدستی ِ کرونا انسان کشی کند که دیگر نه انسانی بر روی زمین باقی خواهد ماندو نه ابزار تولیدی که میان ِ انسانیت ِ بی طبقه به طور ِ مشترک مورد ِ استفاده قرار گیرد و همه گان بدون ِ تبعیض و دشمنی ِ طبقاتی از مزایا ی اش بهره مند شوند. حکیمی در سرتا سر ِ مقاله اش حتا یک اشاره به استبداد ِ حاکم بر ایران نکرده و با کلی گویی و فرافکنی سعی کرده رژیم ِ استبدای را رژیمی نرمال و همتراز کشورهای پیشرفته نشان دهد، حتا با نقل قول ِ دروغ از« مردم ِ ایران »،آنجا که می نویسد:« مردم ِ ایران بی ارزش بودن جان ِ خود درمقابل ِ ارزشمند بودن ِ نظام ِ سرمایه داری و ناتوانی ِ آشکار ِ این نظام در مقابله با کرونا را این گونه در فضای مجازی فریاد زدند: این چه نظام ِانسان کشی است که تا دلت بخواهدموشک دارد اما برای حفاظت ازجان ِ انسان ها در مقابل ِ کروناندارد ». آیا واقعن « مردم ِ ایران» اند که در این شرایط علیه سرمایه داری فریاد زده اند، یا تحلیلگران و مفسران و منتقدان ِ داخلی ِ رژیم ِ حاکم اند که با آگاهی از عواقب ِ کار شانِ دل به دریا می زنند و از طرف ِ ایرانیان ِ ضد ِاستبداد و خواهان ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی، به عملکردهای ضد ِ انسانی و ضد ِ ایرانی ِ رژیم اعتراض می کنند، جناب ِ حکیمی؟ در ایران چه کسانی گفته ومی گویند این چه نظام ِ انسان کشی است که تا دل ات بخواهد موشک دارد و موشک پرتاب می کند و موشک بذل و بخشش می کند اما پول ندارد حقوق ِ ماه ها به تاخیر افتاده ی کارگران را- که جنابعالی ادعا می کنی مدافع شان هستی- پرداخت نماید؟ و آیا این خلافگویی های شما به طرفداری از رژیم ِ حاکم نیست ؟. حکیمی، آگاهانه و عمدن سوراخ ِ دعا را گم می کند تا آنچه منتقدان ِ داخلی به نمایندگی از سوی اکثرییت ِ این جامعه چه پیش از کرونا و چه در شرایط ِ خاص ِ این روزها نوشته و یا بر زبان آورده اند به نفع ِ مخاطب ِ اعتراض ها لاپوشانی نماید و وارونه جلوه دهد. مگر این « مردم» همان کسانی نیستند که در تمام اعتراضات شان فریاد برآورده اند: دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست. بی آنکه چشم ِ یاری از آمریکا یا هر قدرت برونمرزی ِ دیگر داشته باشند؟ آقای محسن حکیمی؟

حکیمی درست به شیوه ی صدا و سیمای رژیم ناتوانی دولت های اروپایی و آمریکا را عمده می کند تا ناتوانی ِ رژیم  در تامین ِ حد ِاقل ِ لوازم ِ مورد نیاز برای مقابله با کرونا را پنهان سازد. می نویسد:« بی اهمییتی ِ جان ِ انسان ها درنظام ِ سرمایه داری و ناتوانی ِ حکومت های گوناگون، خود را در کره جنوبی، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه، آلمان، بریتانیا و آمریکا نشان داد. در بریتانیا، کمبود ِ کادر ِ درمانی و تجهیزات ِ پزشکی و به طور ِ کلی ناتوانی از مقابله با کرونا به چنان وضعییت ِ فضاحت باری رسیده که بیمارستان ها برای پوشش و حفاظت از جان ِ کادر ِ درمانی از کیسه ی زباله استفاده می کنند...{ توگویی از زیر نویس های شبکه های تلویزیونی ِ صدا و سیما رونویسی کرده است!}.». کدام ایرانی است که این خبرهای« دست اول» را روز و شب از صدا و سیما نشنود یا در زیرنویس های اش نخواند، بی آن که حتا یک کلمه از مشکلات ِ کادر ِ درمانی و کمبودهای داخل ِ ایران ودلایل ِ برای همه گان معلوم ِ این کمبودها گفته شود.

بدتر از همه این که، حکیمی رسانه های آزاد ِ غربی را متهم می کند که در تقابل قرار دادن ِ علم و خرافات ِ دینی زیاده از حد به علم بها میدهند! او با نقل ِ مثال های به اصطلاح تاریخی از اروپای غربی با جانبداری ِمی توان گفت علنی از خرافه و خرافه پرستی، می خواهد ثابت کند که خرافه همیشه بوده و علم هم نمی تواند داعیه ی به عقب راندن ِ خرافات را داشته و آنچنان که رسانه ها ادعا می کنندخرافات هیچ گاه در برابر ِ علم زانو نزده است. با طعنه برعلم و مدافعان ِ علم در برابر ِ خرافه می نویسد:« آنان{ رسانه های رادیکال ِ غربی} از پیروزی ِ علم بر خرافات ِ مذهبی می گویند و چشم بر این حقیقت{ بگذریم که تفاوت ِ حقیقت و واقعییت را هم نمی داند} می بندند که اگر پیروزی ِعلم بر خرافات مشکل را حل کرده بود، این مشکل قرن ها ودهه ها پیش باید حل می شد{ و خوشبختانه هنوز حل نشده و هیچگاه حل نخواهد شد!}. ». در ادامه چندین مثال از اروپای غربی در دهه های مختلف می آورد تا ثابت کند این خرافه های مذهبی  است که همیشه پیروز و سربلند بیرون آمده و نه علم! دقیقن گویی دارد به نمایندگی از سوی ِ ملاهای حاکم سخن می گوید.

بحث و نتیجه گیری اش زمانی کامل می شود که می نویسد: « به نظر ِ من طبقه ی کارگر ِ جهانی باید به کرونا به چشم ِ یک متحد بنگرد، و چهارچشمی مواظب باشد این متحد ِ ناهوشمند و خطرناک از پشت به او خنجر نزند»! یک پرسش ِ شناخت شناسانه و ماهییت شناسانه از جناب ِ « نظریه پرداز»!: اگر کسی ادعا کند کمونیست و مدافع ِ کارگران ِ ایران است اما در مقاله ای که سر تا ته اش علیه نظام ِ سرمایه داری در اروپا و آمریکاست حتا یک کلمه از بی حقوقی ِ میلیون ها کارگر ِ ایرانی سخن نگوید، او را چه باید نامید: کرونای نا هوشمند ِ خطرناک ، یا متحد ِ هوشمند و خطرناک ِ  کرونا؟!

 

 

 

جهل و خرافات دینی و بی‌توجهی حکومت جامعه ایران را در معرض خطر بزرگی قرار داده است!

bahram.rehmani@gmail.com

 

ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ

ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ

ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ

ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ؟

ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ

ﺍﯾﻨ‌ﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯿ‌ﺤﺎﻟﯽ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ

ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ

ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽ‌ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿم ﺩﺭﯾﻐﺎ

ﺍﯾﻨ‌ﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ

ﺍﯾﮑﺎﺵ ﺩﺭ ﺩﯾﺰﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ‌ﻣﺎﻧﺪ

ﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻤﯽ ﺷﺮﻡ ﻭ حیا بود!

ﺍﯾﺮﺝ ﻣﯿﺮﺯﺍ

 

این شعر ایرج میرزا، دقیقا با وضعیت امروز ایران تطابق دارد از این‌رو، می‌توان گفت ایرج میرزا شاعر آینده‌نگری بود. در جامعه ما دین و دربار سده‌ها همدیگر را تقویت کردند تا این که سرانجام حکومت جهل و جنایت اسلامی در جامعه ما به قدرت رسید. حکومتی که از همان آغاز پایه‌هایش با جهل و خرافات، سرکوب و اختناق، تروریسم و اعدام، کشتار و جنگ، دروغ و ریا و چپاول بنا شده است.

 

فاصله‌گذاری «هوشمند» و یا «ناهوشند و ابلهانه»!

 

در حالی که سازمان جهانی بهداشت پیش‌بینی کرد که وضعیت جهانی در رابطه با کروناویروس وخیم‌تر خواهد شد. از این‌رو نباید قرنطینه برداشته شود.

ریاست سازمان جهانی بهداشت در این خصوص گفت: «باور کنید که اوضاع بدتری در انتظار ماست. بیایید با کمک یکدیگر مانع از بروز این تراژدی بشویم.»

ریاست سازمان جهانی بهداشت خاطرنشان نمود که بشریت هنوز می‌تواند از بروز بحرانی جدی‌تر جلوگیری کند که این بیماری همه‌گیر ببار خواهد آورد. اما عدم اطلاعات کافی در باره این ویروس وضع را بدتر می‌کند.

                     

مقامات حکومت اسلامی ایران تا چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، مرگ ۵ هزار و ۳۹۱ نفر را به‌طور رسمی اعلام کردند و تعداد کل مبتلایان هم به ۸۵ هزار و ۹۹۶ نفر رسید. این آمار در حالی است که یک مقام سازمان بهداشت جهانی گفته است آمار اعلام شده مقامات ایران درباره مبتلایان به ویروس کرونا تنها یک پنجم مبتلایان واقعی است.  

تا روز چهارشنبه ۳ اردیبهشت در آمریکا بیش از ۸۲۶ هزار نفر به ویروس کرونا مبتلا شده و بیش از ۴۵ هزار نفر جان باخته‌اند. آمریکا بیش‌ترین تعداد بیمار مبتلا به کرونا را در جهان دارد.

تا بامداد چهارشنبه ٢٢ آوریل - ٣ اردیبهشت، تعداد کل تلفات جهانی به علت ابتلا به ویروس کرونا ١٧۴هزار نفر اعلام شد. این رقم همه قربانیان را از آغاز اپیدمی تا امروز در بر می‌گیرد. هم‌چنین در ١٩٣ کشور، مجموعا ٢ میلیون و ۵٢۵هزار مورد ابتلا ثبت شده است.

 

در چنین شرایطی، از رهبر و دولت گرفته تا مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی، امام جمعه‌ها و سایر نهادهای حکومتی نه تنها به ابتدایی‌ترین وظایف خود در قبال زیست و زندگی و بهداشت عمومی و سلامتی شهروندان اهمیتی نمی‌دهند، بلکه یک مشت آخوند و پاسدار راه افتاده‌اند و هر روز یک مشت دروغ و خرافات تحویل جامعه می‌دهند و هر منتقد و مخالف را دستگیر و زندانی و اعدام می‌کنند.

این وضعیت جامعه ایران را در معرض خطرات فاجعه بار انسانی قرار داده است و می‌توان پیش‌بینی کرد که در هفته‌های آینده متاسفانه شاهد افزایش ابتلای عر چه بش‌تر شهروندان به کرونا و قربانیان آن خواهیم بود.

 

با شیوع کرونا در جهان بسیاری کشورها تمام توان علمی خود را برای یافتن دارو یا واکسنی بر ضد کوید‌۱۹ به کار گرفته‌اند و هم‌زمان تلاش‌های دیگر کشورها در این زمینه را نیز به‌دقت زیر نظر دارند. کم‌تر روزی سپری می‌شود که در آن خبری در این رابطه منتشر نشود. ایران هم در این عرصه بیکار ننشسته است و گاه و بی‌گاه گزارش‌هایی در رابطه با «آمدن دارویی خاص تا ۳ ماه دیگر» یا «تست موفق» این ماده یا آن ماده اثرگذار بر روی این بیماری منتشر می‌شود.

هنوز زمان زیادی از تجویز استعمال «روغن بنفشه» از سوی عباس تبریزیان که با عنوان «پدر طب اسلامی» شناخته می‌شود و جنجال شاگرد او، شیخ «مرتضی کهنسال» که برای شفای بیماران کرونایی، با انگشت به دهان و دماغ مبتلایان کرونا «عطر پیامبر» می‌مالید نگذشته بود که «حکیم مهدی سبیلی»، یکی دیگر از متخصصین «طب اسلامی» و مدیر «انجمن علمی و آموزشی طب الصادق»، یافته‌اش در مقابله با کرونا را به نمایش گذاشت: «نوشیدن ادرار شتر»؟!

انتشار کلیپی از این «حکیم» در شبکه‌های اجتماعی سر و صدای زیادی به راه انداخته است. کار به جایی رسیده که وزارت بهداشت هم به آن واکنش نشان داده.

کیانوش جهانپور سخن‌گوی وزارت بهداشت، در واکنش به خوردن ادرار شتر برای درمان کرونا گفته، این‌که هر فردی برود ادرار شتر را مصرف کند ربطی با این وزارتخانه نداشته و وزارت بهداشت ناظر بر حریم خصوصی افراد نیست. رییس مرکز روابط عمومی وزارت بهداشت گفت، «شاید این موارد برای انبساط خاطر افراد باشد و بیش از آن قابل ارزش نیست.»

معلوم نیست از کی قرار شده حکومت اسلامی در امر خصوصی شهروندان دخالت نمی‌کند.

در چنین موقعیت خطیری، از روغن بنفشه تا ادرار شتر؛ نسخه «طب اسلامی» برای مبارزه تا کشف سپاه با کرونا  در ایران فاجعه‌بار هستند.

با شیوع کرونا در ایران، مروجان «طب اسلامی» گه‌گاه با کشفی تازه‌ برای مبارزه با کرونا خبرساز می‌شوند. پس از تبلیغ روغن بنفشه، حکیمی این‌بار از «ادرار شتر» رونمایی کرد. واکنش‌ها به این خبر از تمسخر تا تایید در نوسان است.

طی روزهای گذشته فردی با انتشار ویدئویی ادعا کرد نوشیدن ادرار شتر بیماری کرونا را درمان می‌کند. این فرد که «مهدی سبیلی» نام دارد مدعی است داروی کرونا را کشف کرده و در این ویدئو آن را هم میل کرد؛ ادرار شتر! لینک فیلم این فرد در زیر همین مطلب آمده است.

در این ویدئوی یکی از مدعیان طب اسلامی که شبیه آقازاده‌هاست با سر کشیدن ادرار شتر در برابر دوربین، دیگران را ترغیب به این کار جهت جلوگیری از ابتلا و درمان کرونا کرده است.

«مهدی سبیلی»، مدیر انجمن علمی آموزشی «طب‌الصادق»، برای اثبات نظریه خود مقابل دوربین لیوانی از ادرار شتر می‌نوشد و ادعا می‌کند که این نوشیدنی از او برابر آلودگی هوای تهران نیز محافظت خواهد کرد.

پیش از این نیز برخی دیگر از مدعیان طب اسلامی برای تجویز درمان کرونا در بیمارستان‌ها دیده شده بودند.

واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی به ویدیوی تبلیغ ادرار شتر زیاد است؛ از تمسخر و تقبیح گرفته تا دفاع از آن و استناد به روایات.

در ماه‌های گذشته «طب اسلامی» به‌شدت خبرساز شده است، واکنش‌های شدید متخصصان و جوامع علمی ایران را در پی داشته و به معضلی برای مسئولان حوزه بهداشت و درمان تبدیل شده است.

در دی‌ماه سال گذشته، عباس تبریزیان، پیش از تبلیغ روغن بنفشه برای درمان کرونا، در جمع هوادارانش، کتاب «اصول طب داخلی ‌هاریسون»، یکی از کتاب‌های درسی شناخته‌شده آموزش پزشکی را به آتش کشید. عمل او بازتاب زیادی در محافل پزشکی و فضای رسانه‌ای پیدا کرد. در آن زمان هم کیانوش جهانپور، مدیرکل روابط عمومی‌ وزارت بهداشت، با ابراز نگرانی از «دخالت‌های مکرر این مدعی طلب اسلامی»، از رییس قوه قضاییه خواست هم در مقام ریاست این قوه و هم به‌عنوان رییس دادگاه ویژه روحانیت، با این فرد و جریان حامی‌ او، برخورد کند.

بعد از این ماجرا خبرهایی در مورد بازداشت این روحانی منتشر شد که خبرگزاری میزان، خبرگزاری وابسته به قوه قضاییه، به نقل از دادستانی ویژه روحانیت این موضوع را تکذیب کرد. در عوض سه پزشک ایرانی به حکم یک دادگاه کیفری در مشهد، به جرم اعتراض به اقدام عباس تبریزیان در سوزاندن این مرجع معتبر پزشکی، هر کدام به تحمل ۶۰ ضربه شلاق محکوم شدند. سخن‌گوی وزارت بهداشت در آن روزها در پی انتشار این خبر، از «رفتار علیه سلامت عمومی جامعه» توسط این روحانی و جریان «طب اسلامی» در کشور و «دخالت غیرمجاز» آن‌ها در درمان بیماران انتقاد کرد و  حکم صادره علیه سه پزشک را قطعی و نهایی ندانست.

البته خود مقامات وزارت بهداشت و درمان حکومت اسلامی، به همین تفکرهایی خرافی و ریاکاری و پنهان کاری آلوده‌اند.

چندی بعد و در پی مرگ یکی از بیمارانی که «مرتضی کهنسال» از او عیادت کرده و «عطر پیامبر» به دهانش مالیده بود، سازمان نظام پزشکی کشور به این جریان و به حضور این مدعی طب اسلامی بر بالین بیماران مبتلا به کرونا اعتراض کرد و آن را «مصداق بارز تشویش اذهان عمومی» دانست و خواستار برخورد مقام‌های قضایی با این مسئله شد. دادستان بندر انزلی، روز چهارم فروردین خبر داد که دستور بازداشت این فرد با هماهنگی دادستان ویژه روحانیت صادر شده است.

 

 

مرتضی کهنسال، روحانی اهل لنگرود و یکی از شاگردان مکتب طب اسلامی، کلیپی جنجالی از حضور بر بالین بیماران مبتلا به کرونا در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده است. او با عبا و عمامه، بدون ماسک و دست‌کش، بالای سر مبتلایان می‌رود و با انگشت و قطره چکان، مایعی را به پشت لب و دور دهان بیماران می‌مالد. او محلول را «عطر پیامبر» معرفی می‌‌کند.

ظاهرا اقدام این شیخ جوان، به چالش کشیدن رییس دانشگاه علوم پزشکی اصفهان است که درباره عیادت و ملاقات بدون تجهیزات با بیماران کرونا هشدار داده بود. دکتر طاهره چنگیز گفته بود اگر در این صورت کسی مبتلا نشد در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان را می‌بندد و استعفا می‌دهد.

کهنسال در فیلمی که پخش کرده، با لب‌خند می‌گوید: «در یکی از بیمارستان‌های مرجع هستیم... این را بفرستید برای همون خانم دکتر که گفت هم استعفا می‌دم و هم در دانشگاه‌ها را می‌بندم. کلیپ‌های بعدی هم میاد...» و سپس بر بالین بیماری می‌رود که کرونا دارد و مایع مربوطه را به دور دهان و دماغ بیماران می‌مالد.

او در پیامی دیگر ریشخندکنان می‌گوید: «... ویروس کرونا از شهر ووهان به شهر سوهان آمد و آن وقت پشت ماسک تو گیر کرد... ۳۶ هزار میلیارد بودجه بهداشت... ماسک هست، نیست؛ احتکار شد. ۵۳۰ میلیارد ستاد بحران ...»

سازمان نظام پزشکی این اقدام را محکوم کرده و البته نه در بیانیه‌ای رسمی بلکه در کانال تلگرامی خود نوشته: «این شخص به اعتبار لباسش به بیمارستان و بر بالین بیماران رفته و کسی هم جلوی او را نگرفته؛ بدون حفاظت شخصی بوده و بخت گرفتاری‌اش بالا و چه بسا الان ناقل است و در جامعه رفت و آمد دارد...»

نظام پزشکی می‌‌پرسد پخش فیلم، تبلیغ برای طب اسلامی و تظاهر به این که همه اشتباه می‌کنند «مصداق بارز تشویش اذهان عمومی» نیست؟

فیلم و سلفی‌های مرتضی کهنسال با بیماران کرونایی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. وب‌سایت «فرارو» می‌نویسد: «مرتضی کهنسال، اهل لنگرود از شاگردان عباس تبریزیان، چهره جنجالی طب اسلامی، ۲۷ اسفند به یکی از بیمارستان‌های گیلان رفت و سپس با پرواز به اصفهان و به یکی از بیمارستان‌های این شهر رفته است.»

روحانی جنجالی مسئول «ستاد احیای طب اسلامی در گیلان» و نماینده آیت‌الله تبریزیان است. او پیش‌تر در کلیپی کوتاه گفته بود: «... در حالی که دانش آموختگان مکتب هاریسون به جای درمان مردم، آن‌ها را ترسانده‌اند‌، قرنطینه کرده و از اجتماع دور کرده‌اند، ما دانش‌آموختگان طب اسلامی حاضریم در قرنطینه وارد شویم و راه و روش درمان و قدرت اهل بیت را به همه مردم نشان دهیم.»

عباس تبریزیان، استاد مرتضی کهنسال که عنوان «پدر طب اسلامی» را یدک می‌کشد، داروی «امام کاظم» و استعمال «روغن بنفشه» را برای درمان کرونا تجویز کرده است.

به‌نظر نمی‌رسد در مورد این ویدیو، مانند دو موردی که در بالا اشاره کردیم، «خلافی» صورت گرفته باشد که برای نمایش هم شده حکم جلبی صادر شود. رییس مرکز روابط عمومی وزارت بهداشت در واکنش به ادرارنوشی شتر در این کلیپ می‌گوید، «این افراد ممکن است مشکلات شخصیتی و اجتماعی داشته باشند.» اگر چنین مسایلی گفته می‌شود ظاهری و برای کلاه گذاشتن سر افکار عمومی است.

هنوز خبری از سلامت یا ایمنی نوشنده‌ ادرار شتر در این کلیپ، در برابر کرونا، منتشر نشده است.

 

 

پیش از آن‌که نام کهنسال به‌خاطر اقدامش در بیمارستان برسر زبان‌ها بیفتد، فایل صوتی و تصاویری از او به‌همراه سه آخوند دیگر منتشر شد که نشان می‌داد در جلسه ستاد بحران قم نیز حضور دارد. مرتضی کهنسال به‌همراه فردی به‌نام تقی‌زاده در این جلسه حضور دارد و می‌گوید: «آمده صدایش را به گوش رهبری برساند.»

تقی‌نیا در همان جلسه گفته ۱۲ سال در حوزه طب اسلامی زحمت کشیده است اما بین او و یکی از حاضران در جلسه بر سر مدرک تحصیلی‌اش جدال لفظی رخ می‌دهد و فرد مذکور به وی می‌گوید: «از کجا در زمینه طب اسلامی مدرک گرفته‌اید» و تقی نیا پاسخ می‌دهد: «از حوزه.» پزشک در جواب می‌گوید: «حوزه علمیه صلاحیت دادن مدرک پزشکی را ندارد.» تقی‌نیا هم پاسخ می‌دهد: «آیا امام صادق هم صلاحیت ندارد و …»

در ادامه تقی‌نیا به انتقاد از اقدامات بهداشتی انجام شده می‌پردازد و می‌گوید: تا کی و کجا می‌خواهید همه جا را با الکل ضد عفونی کنید و ماسک بزنید. وی هم‌چنین مدعی می‌شود که در تاریخ اسلام سابقه نداشته ۱۲۰ جنازه را بدون غسل و کفن و در گور دسته‌جمعی دفن کنند. مگر حرم اهل بیت ریسک‌پذیر است. مگر شفاخانه حضرت رضا پنجره فولاد نیست. به چه مجوزی آن‌جا را با الکل و مواد دیگر، ضد عفونی کردید؟

این روزها که بحران شیوع ویروس کرونا به اوج خود رسیده، افرادی که با ندیده گرفتن مسائل بهداشتی جان مردم را به خطر می‌اندازند نیز در حال افزایش هستند؛ آن‌ها که در حرم معصومه را می‌شکنند؛ آن‌ها که ضریح را لیس می‌زنند؛ آن‌ها که مالیدن روغن بنفشه بر مقعد تجویز می‌کنند، نمونه‌ای از همین افراد هستند که اوج مشکلات هم‌چنان بر بحران‌ها می‌افزایند.

 

این حاشیه‌ها در حالی است که با وجود مخالفت وزارت بهداشت با طب اسلامی در سال‌های گذشته،‌ حامیان طب سنتی و اسلامی در سایه حمایت نزدیکان علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی، فعالیت خود را گسترش داده‌اند.

بی‌جهت نیست که کیانوش جهان‌پور،‌ رییس روابط عمومی وزارت بهداشت،‌ روز دوشنبه اول اردیبهشت‌ماه در واکنش به انتشار ویدیوی توصیه به نوشیدن ادرار شتر برای تقویت ایمنی علیه کرونا گفت: «هر فردی می‌تواند به اصطبل برود و هرچیزی را مصرف کند، اما هیچ‌کدام از این موارد مورد تایید وزارت بهداشت نیست.»

او با اشاره به این‌ که «وزارت بهداشت ناظر بر حریم خصوصی مردم نیست»، از عدم ورود به این مسئله خبر داد. با این‌حال، تلاش جهان‌پور برای گذر از این مسئله روز سه‌شنبه با واکنش کامبیز نوروزی،‌ حقوقدان و وکیل دادگستری،‌ مواجه شد.

او انتشار فیلم و توصیه به مردم به نوشیدن ادرار شتر به صورت عمومی را به حریم خصوصی «مطلقا بی‌ربط» دانست و در حوزه مسائل عمومی عنوان کرد.

نوروزی هم‌چنین از «ناتوانی و بی‌بضاعتی» وزارت بهداشت در مقابله با این اقدام انتقاد کرد.

از سوی دیگر مصطفی معین،‌ رییس شورای عالی سازمان نظام پزشکی،‌ روز دوشنبه با انتشار متنی در صفحه اینستاگرام ضمن «خرافی و موهوم» خواندن طب سنتی و اسلامی به این موضوع واکنش نشان داد. او نوشت: «درمان بیماری‌ها با خوردن خون جوجه تیغی،‌ دود کردن «عنبر نسا» یا پشکل الاغ ماده، ‌به کارگیری شیاف روغن بنفشه،‌ نوش جان کردن ادرار شتر، تاکید بر عدم رعایت توصیه‌های بهداشتی پزشکان برای پیشگیری از کرونا و عدم درمان دارویی آن از جمله خرافه‌پراکنی‌ها است.»

چند روز پیش نیز شبکه افق صداوسیمای جمهوری اسلامی در برنامه‌ای طی گفت‌وگو با یک فرد به‌عنوان کارشناس توصیه به «بوییدن چندباره نارنج تازه» برای تقویت ایمنی برابر این بیماری کرده بود.

تبلیغ گسترده توصیه‌‌های حامیان طب اسلامی برای درمان بیماری همه‌گیر کرونا در حالی هنوز آزادانه صورت می‌گیرد که دستگاه قضایی و نیروی انتظامی بارها نسبت به انتشار اخبار مرتبط به کرونا به روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها هشدار داده و هم‌چنین ده‌‌ها فعال مجازی را به دلیل انتشار گزارش‌هایی بازداشت کرده‌اند.

حامیان طب اسلامی بر پایه توصیه‌های رهبران مذهبی و در راس همه روح‌الله خمینی و علی خامنه‌ای،‌ مبنی بر مقابله با آن‌چه که «علوم غربی» می‌نا‌مند طی دهه‌های اخیر با حمایت از «اسلامی‌سازی علوم» فعالیت خود را گسترش داده‌اند.
علی‌اکبر ولایتی،‌ پزشک و از نزدیکان رهبر حکومت اسلامی،‌ در آذرماه سال گذشته گفته بود که وزارت بهداشت باید به فعالان تجربی طب سنتی مجوز دهد.

او که اکنون رییس بیمارستان «مسیح دانشوری»،‌ از جمله مراکز اصلی نگه‌داری بیماران کرونا،‌ است در آن زمان حتی خواهان ارائه مجوز قانونی برای افرادی در حوزه طب سنتی شده بود که مدرک دانشگاهی ندارند.

از سوی دیگر علیرضا مرندی،‌ رییس فرهنگستان علوم پزشکی و رییس تیم پزشکی خامنه‌ای، در این زمینه گفته است: «امیدوارم به‌سمتی برویم که آموزش پزشکی و ارائه خدمات سلامت بعد اسلامی داشته باشد.»

او هم‌چنین از تربیت «پزشک حکیم و قرآنی» در این زمینه دفاع کرده است. با این حال،‌ روی خوش نشان ندادن وزارت بهداشت به طب سنتی و اسلامی، نه تنها جدی نیست، بلکه بسیار هم ریاکارانه است!

ده‌ها پایگاه اطلاع‌رسانی اینترنتی و مرکز آموزشی آزاد و دولتی با عنوان طب اسلامی و یا سنتی در شهرهای مختلف کشور مشغول به فعالیت هستند و برای درمان بیماری‌های مختلف اقدام به ارائه راه‌حل می‌کنند.

یکی از این پایگاه‌های تبلیغی وب‌سایت موسوم به «حوزه»، متعلق به مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،‌ است. این وب‌سایت در مطلبی درباره ضرورت گسترش علوم اسلامی و مقابله با علوم غربی نوشته است: «از مطالبات غرب و دشمنان اسلام، وابستگی تمام عیار مسلمین به آنان، مخصوصا کمپانی‌های داروسازی یهودیان می‌باشد؛ اما در سبک زندگی اسلامی، بنا بر اصل استقلال مسلمین، بهترین راه، درمان با داروهای غیر شیمیایی است.»

آموزش طب اسلامی و سنتی، هم‌چنین در مراکزی در برخی دانشگاه‌ها از جمله علوم پزشکی «شهید بهشتی» در تهران و «فردوسی» در مشهد نیز صورت می‌گیرد.

اکنون مشخص نیست در سایه اختلاف‌نظر دستگاه‌های حاکمیتی و بی‌اعتنایی مراجع قضایی و انتظامی درباره فعالیت و توصیه‌های غیرعلمی این مراکز و افراد مسئولیت جان بیماران و شهروندانی که با خطر سلامت جسمانی مواجه می‌شوند با چه نهادی خواهد بود.

 

باید ۳۰ بهمن ۹۸ را در تقویم رسمی ‌ایران به ثبت رساند تا همه به یاد داشته باشند در این روز با قرنطینه شهر قم، به‌عنوان کانون سرایت و انتقال ویروس کرونا مخالفت شد.

بنا به گفته نماینده شیراز «در همان روزها به وزارت کشور پیشنهاد شد انتخابات را کلا به عقب بیندازد و اصرار شد اگر این کار را انجام نمی‌دهند حداقل انتخابات قم به تعویق بیفتد که هیچ‌کدام از این کارها صورت نگرفت.»

عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور یک روز پس از انتخابات در جلسه‌ای به این واقعیت اقرار کرده و گفته است: «از ما خواستند انتخابات را به‌خاطر کرونا عقب بیندازیم و یا حداقل در قم به تعویق بیفتد که  ما به‌عنوان مجری انتخابات مقاومت کردیم و از این صحبت‌ها تمکین نکردیم و پیشنهادات را نپذیرفتیم.»

با وجود تمام تلاش‌ها برای به پای صندوق ‌آوردن مردم حتی با وجود خطر شیوع بیش‌تر کرونا، انتخابات اسفندماه مجلس  رکورد کم‌ترین میزان مشارکت مردم در ۴۱ سال گذشته را به نام خود ثبت کرد.

پیش‌تر وزیر پیشین بهداشت ایران هم در یادداشتی که دوم فروردین در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد نوشت که حدود یک ماه پیش از اعلام رسمی شیوع کرونا در قم، نگرانی خود در مورد این مسئله را به مسئولان منتقل کرده است.

حسن قاضی‌زاده هاشمی نوشته که او «از اوایل دی و بلکه اواخر آذر ماه» نگرانی‌ها، نظرات و پیشنهادهایش درباره شیوع ویروس کرونا را «به سمع و نظر» مسئولان ارشد، از جمله رییس‌جمهوری حسن روحانی و پیش از همه به اطلاع برخی مدیران وزارت بهداشت رسانده است.

حسن روحانی و اعضای دولتش حتی مدعی‌اند که وضع در ایران از سایر کشورهای جهان بهتر است، «تخت‌های بیمارستان ها خالی است» و ایران حاضر است به آمریکا کمک رسانی کند.

خامنه‌ای نیز در سخنرانی‌های خود ابتدا کرونا را بی‌اهمیت خواند، سپس آن را توطئه بیولوژیک آمریکا و حتی از آن هم فراتر کار «اجنه» دانست.

وزیر بهداشت ایران در پاسخ به انتقادهای مسعود نیلی، مشاور سابق اقتصادی رییس‌جمهور در مورد عملکرد وزارت بهداشت در مقابله با کرونا گفت، الگوی مدیریت بیماری کووید۱۹ در کشور یک «مدل ملی موفق» و «مبتنی بر روش علمی و منطبق با اصول منطقی مبارزه با بیماری‌های واگیر» بوده است.

به گزارش روزنامه «جهان اقتصاد» سعید نمکی افزوده است که این مدل آن چنان موفق بوده که «امروز با کمال افتخار در مقایسه با آن‌چه در اثر بیماری بر جهان مسلح به پول، تکنولوژی، ابزار و امکانات می‌گذرد می‌توان بیان کرد که در اکثر استان‌ها به آستانه مهار و کنترل نزدیک شدیم.»

او خاطرنشان ساخت که در اواخر دی‌ماه با شروع واگیری کرونا در چین برای جلوگیری از ورود این بیماری به کشور «جلسه اورژانسی با حضور معاون اول رئیس جمهور» برای «لغو پروازهای رفت و برگشت به چین» را تقاضا کرده است.

مسعود نیلی، مشاور اقتصادی پیشین حسن روحانی، اخیرا در مطلبی در روزنامه جهان اقتصاد، در نقد عملکرد وزارت بهداشت در زمینه مقابله با کرونا نوشت: «وقتی به تعطیلات نوروزی رسیدیم، با کمال تعجب مشاهده کردیم که فقط به توصیه‌های اخلاقی و تب‌سنجی در بدو ورود به مقاصد مسافران بسنده شد.»

به گزارش خبرگزاری مهر محسن هاشمی آمار رسمی وزارت بهداشت درباره شیوع کرونا در ایران را غیرواقعی خواند و گفت اعضای شورای شهر نگرانند که این آمار تصور عادی شدن شرایط را ایجاد کنند و بستر اتخاذ تصمیماتی در مورد رفع محدودیت‌ها شوند.

او افزود: «همان‌گونه که برآوردهای مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، نظرات متخصصان و سایر بررسی‌ها نشان می‌دهد، آمار ابتلا و قربانیان کرونا در کشور بسیار بیش‌تر از عدد اعلام شده رسمی است.»

مرکز پژوهش‌های مجلس روز ۲۶ فروردین بر اساس برخی برآوردها اعلام کرده بود که آمار واقعی قربانیان بیماری کووید‌۱۹ دو برابر و شمار واقعی مبتلایان به ویروس جدید کرونا بین هشت تا ده برابر آماری است که وزارت بهداشت ایران منتشر می‌کند.

این ارزیابی که بسیاری از کارشناسان داخلی و بین‌المللی آن را با اختلاف اندکی تایید می‌کنند بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های ایران و فضای مجازی داشت.

محمد قاسمی، سرپرست مرکز پژوهش‌های مجلس دو روز بعد رسانه‌ها را به تحریف آمار تخمینی این نهاد متهم کرد و بدون مشخص کردن موارد تحریف شده گفت: «داده‌های مرکز پژوهش‌های مجلس به هیچ وجه متعرض آمار مسئولان ستاد ملی کرونا نشده است.»

کمبود تعداد آزمایش کرونا، در کنار نادقیق بودن برخی تجهیزات مورد استفاده، می‌تواند به ارائه تصویری نادرست از روند شیوع ویروس کرونا و تاثیر راهکارهای مقابله با آن منجر شود و همان گونه که اعضای شورای شهر نیز ابراز نگرانی کرده‌اند مبنای تصمیم‌های شتاب‌زده در مورد کاهش محدودیت‌ها شود.

با تصمیم ستاد ملی مقابله با شیوع کرونا در مورد از سرگیری فعالیت اداره‌های دولتی و برخی از واحدهای صنفی بزرگراه‌ها و خیابان‌های پایتخت به شدت شلوغ شده و ازدحام جمعیت در وسائل نقلیه عمومی امکان فاصله‌گذاری فیزیکی را نمی‌دهد.

محسن هاشمی رفسنجانی در حاشیه نشست روز یک‌شنبه ۲۴ فروردین شورای شهر تهران با اشاره به تصمیم ستاد ملی مقابله با کرونا مبنی بر حضور دو سوم کارمندان و کارگران در محل کار، نسبت به «شیوع دوباره پاندمی کرونا» ابراز نگرانی کرد.

تصمیم‌های جدید ستاد ملی مقابله با کرونا در مورد اداره‌های دولتی از روز شنبه گذشته به اجرا درآمده و مطابق آن قرار بوده است بسیاری از اصناف نیز از شنبه آینده فعالیت خود را از سر گیرند.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، رئیس شورای شهر تهران می‌گوید به این ترتیب وسائل حمل و نقل عمومی «قطعا» با ازدحام جمعیت روبرو می‌شوند و این در حالی است که «وزارت بهداشت و سازمان‌های بهداشتی، حمل و نقل عمومی را آلوده‌تر از فضاهای دیگر هم‌چون مدارس، دانشگاه‌ها و غیره می‌دانند.»

او می‌گوید از آن‌جا که سیستم تهویه واگن‌های مترو کار هوادهی را هم انجام می‌دهند و مقداری از هوای داخل واگن‌ها را دوباره به جریان می‌اندازند، بنابر این «باید فکری به حال تهویه داخل واگن‌ها شود و اگر نتوانند باید مترو متوقف شود.»

هم‌زمان، حسن خلیل‌آبادی، رییس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران شنیدن برخی خبرها در مورد دفن قربانیان بیماری کووید‌۱۹ در گورستان‌های قدیمی شهر ری را نگران‌کننده خواند و گفت با این کار بهداشت عمومی شهروندانی که نزدیک این گورستان‌ها زندگی می‌کنند به خطر می‌افتد.

 

برخی آخوندها اصرار دارند که در مقابل اپیدمی باید روزی پنج بار تربت کربلای «سیدالشهداء» را در دهان گذاشت و تبلیغ می‌کنند امام باقر و امام صادق براین امر تاکید کرده‌اند. همه آخوندها مردم را فرامی‌خوانند تا از ائمه معصومین طلب شفا نمایند. مسئولان گفتند «به لطف خدواند و عنایت امام رضا» باید امیدوار بود. روسای حوزه گفتند مواد شمیایی نباید به حرم داخل شود زیرا ضریح‌های نقره‌ای دارای خاصیت «باکتریال» هستند و به همین خاطر با قرنطینه نمودن قم طی یک ماه مخالفت و مقاومت کردند.

آیت‌الله العظمی صانعی می‌گوید سرایت بیماری برای فرد و جامعه، «غسل یا تیمم و تکفین و غیر آن‌ها از امور واجب است.» آیت‌الله خامنه‌ای نیز می‌گوید «باید حداقل واجب در مورد غسل، حنوط، کفن، نماز میت و دفن انجام گیرد.»

حال همین علی خامنه‌ای، در سخنرانی برای طلاب، در روز یک‌شنبه ۴ اسفندماه سال گذشته، اعلام داشت که دشمنان اسلام از کرونا برای «کاهش مشارکت مردم» در انتخابات مجلس استفاده کردند و آن را «توطٸه دشمن» خواند.

 

در چنین روندی بازار دعانویس‌ها باز گرم است و مشتریان عوام و ساده‌لوح از غنی و فقیر با تمام احترام و اشتیاق و امیدواری گرد دعانویس‌ها و «فال‌بین»‌ها و «کف‌بین»‌ها، جمع می‌شوند و هرچه در بساط دارند، دو دوستی تقدیم آن حقه بازهای مکار می‌کنند.

تاسف بارتر این‌که گاهی در برخی روستاها و شهرها، با وجود پزشک، دارو، درمان، بیمارستان و درمانگاه، مردم عوام خرافه‌پرست، خیلی از بیماران جسمی را نزد دعانویس‌ها می‌برند! و هر چه هم به آن‌ها گفته شود که آخر ناراحتی معده، رماتیسم مفاصل، ذات‌الریه، لوزه گلو، کم خونی، اسهال خونی، سردرد و.. چه ربطی به دعانویسی و رمالی آخوندها دارد؟ تاثیری ندارد. این از بدبختی‌های بسیاری از مردم عوام و بی‌خبری از علم است که در اثر دوری از دانش و به‌خاطر ندیدن حقیقت و در اثر ایدئولوژی اسلامی و تبلیغات گسترده حکومت اسلامی، اسیر خیالات خرافی و موهومات دینی شده‌اند.

 

در کانال شیخ عباس تبریزیان آمده است: «واقعا جای تاسف دارد که حرم‌های امن الهی که به‌عنوان دارالشفای مومنین و گره‌گشای مشکلات در روز‌های عادی معرفی می‌شدند، و بیماران زیادی جهت شفا به این حرم‌ها توسل می‌جستند توسط عوامل وزارت بهداشت با وقاحت تمام، یکی از اماکنی معرفی می‌گردد که به علت تجمع سبب انتشار بیماری می‌شود، ما در قبال این هتک حرمت نمی‌توانیم ساکت بنشینیم، در واکنش به این اقدام به زودی برنامه زیارت همگانی در یک روز مشخص را در حرم رضوی اعلام خواهیم کرد. اهل بیت ع. را تنها نخواهیم گذاشت.»

هم‌چنین تاکید کرده که برخی فعالان علوم پزشکی نیز از مدت‌ها قبل خواستار حضور میدانی نام‌برده برای اثبات ادعای درمان بیماری‌ها از جمله در مورد کرونا شده بودند.

او حتی در صحبت‌های خود به تقلید از رهبرشان، گریزی به شیوع ویروس کرونا در چین نیز زده است و آن را توطئه‌ای برای سلطه بر کشور‌های جهان و یافتن بازار برای فروش دارو‌های شیمیایی شرکت‌های دارویی دانست.

بنا به گزارش‌ها، در ایران ۱۵ هزار عطاری یا داروخانه اسلامی دارد که محصولات‌شان نسبت به دارو‌های گران و کمیاب بسیار مقرون به صرفه‌تر است از این‌رو، مردم فقیر را بیش‌تر جلب می‌کنند.

این رسانه هم‌چنین به سخنرانی رهبر ایران به مناسبت سال نو نیز اشاره کرده و گفته رهبر ایران آمریکا را عامل سازنده ویروس می‌داند و در این سخنرانی به دشمنان انسانی و جنی اشاره کرده است.

حاکمیت و دستگاه‌های تبلیغی آن دهه‌هاست که  به این افراد اجازه مانور و امکان داده‌اند تا مناسک خود را به‌جا آورند؛ برای این جریان تفاوتی نمی‌کند که در پس و مقام رسمی حضور داشته باشند چرا که آن ها به گفت رهبر این افراد «آتش به اختیار هستند.»

علی خامنه‌ای، در خرداد ماه ۱۳۹۶، در دیدار با شماری از دانشجویان که از آن‌ها به‌عنوان افسران جنگ نرم نام برد، به آن‌ها توصیه کرد که مستقل و «آتش به اختیار» باشند.

او در ادامه صحبت‌هایش در آن نشست، تاکید کرد که نه تنها افسران جنگ نرم بلکه عموم فعالان عرصه فرهنگی باید «خود تصمیم بگیرند که چه بکنند.» خامنه‌ای می‌گوید هنگامی که دستگاه فرهنگی مختل می‌شود افسران جنگ نرم باید با «شناخت وظیفه خود» به صورت آتش به اختیار تصمیم‌گیری و اقدام کنند.

کسانی که سردسته آتش به اختیار هستند افرادی اند که به شیوه خاصی آموزش می‌بینند و به افزاد و یا جاهایی که خودشان تشخیص می‌دهند شلیک می‌کنند. به این ترتیب آن‌ها، موظف نیستند حتی قوانین حکومت اسلامی و یا نهادهای دولتی را رعایت کنند. هیچ کس هم نمی‌تواند آن‌ها را پیگرد قانونی قرار دهد.

با این حال واضح است که ویروس کرونا، تا این‌جا توانسته بسیاری از باور‌های خرافی را به چالش بکشد.

یکی ماجرا اصلی در ایران، بحث اطاعت و فرمان‌برداری است. پژوهش‌های بنیادین روان‌شناسی اجتماعی نشان داده است که افراد به‌واسطه اطاعت و فرمان‌برداری از مراجع قدرت و حاکمیت، حتی دست به‌قتل هم می‌زنند؛ تا چه برسد کارهایی که رد حال حاضر با کرونا نشان می‌دهند. همین‌ها چهل و یک سال است در کنار حاکمیت کشتار و سرکوب و خرافه‌پراکنی می‌کنند.

 

 

حدود دویست و ده هزار نفر روحانی در سطح کشور به مفت‌خوری و خرافه‌پراکنی مشغولند. اکنون کرونا فعالیت تمامی آن‌ها را در چیزی حدود بیست و پنج هزار مسجد ایران به تعطیلی کشانده است. جدای از این، نماز جمعه‌ها نیز که در چهل و یک سال گذشته حتی یک بار نیز تعظیل نشده بودند اکنون همه تعطیل شده‌اند. در دو هزار و صد نقطه از شهرهای کشور نماز جمعه برگزار می‌شد که امامان جمعه همگی تشخیص دادند تا به‌منظور گریز از مرگ به تعطیلی کسب و کار خود رضایت بدهند.

آن‌ها این روزها اصطلاح دورکاری را برای فعالیت‌های خود اختراع کرده‌اند. راهکاری که بر طبق آن کارمندان مراکز مذهبی می‌توانند در خانه‌ها باقی بمانند و کار اداری خود را از راه فضای مجازی به پیش ببرند. اما امامان جمعه و جماعت چندان هم لازم نیست کار خود را از راه دورکاری دنبال کنند. همه آن‌ها به ویلاهای امن خود در مناطق خوش و آب و هوای کشور خزیده‌اند.

جدای از این، به‌همراه تعطیلی آستان‌های به اصلاح «مقدس» کوچک و بزرگ نیز در سرتاسر کشور بسته‌اند. بنابراین حاجت‌جویی و حاجت گرفتن و شفابخش را نیز تا اطلاع بعدی به تعطیلی کشانده شده‌اند تا شاید همگی از آسیب‌های ویروس کرونا در امان بمانند. جمکران را هم تعطیل کرده‌اند و همراه با چنین تصمیمی ارتباط با «امام زمان» هم قطع شده است.

هرگز کسی در حکومت اسلامی باور نمی‌کرد که روزی در ایرانِ، مساجد و نماز جمعه و اماکن مقدس پول‌ساز حتی یک روز هم تعطیل شوند.

آیت‌الله‌ها، امامان جمعه و جماعت، مداحان، متولیان حرم و خادمان اماکن «مقدس» همگی وظایف «الهی» خود رها کرده‌اند تا از دست تهاجم مرگ‌بار کرونا بگریزند. معجره امامان و و پیامبران و خاصیت سوره‌ها و آیه‌ها و قرآن و غیر به‌شدت زیر سئوال رفته است. شاید خدا هم کسب و کارش در آسمان‌ها تعطیل کرده و به جای امنی گریخته است.

در شرایط کرونایی شدن کشور مزاحمت اسلام و اسلامیون کم‌تر شده است. آن‌ها از ترس کرونا به پستوهای قرنطینه‌ فردی خود خزیده‌اند. اما ان ها کارگران و مردم فقیر را تشویق می کنند سر کار بروند. این مردم هم به دلیل فقر و گرسنگی ناچارند. چرا که دولت و نهادهای رنگارنگ مذهبی و سپاه و رهیری آن تمام سرمایه‌های جامعه را که باید امروز مردم در خانه‌ها بمانند و زندگی‌شان تامین گردد در گاو صندوق‌های داخل و خارج خود انبار کرده‌اند.

 

دستگاه ویروس‌یاب «مستعان ۱۱۰»، اختراع مورد ادعای سپاه پاسداران، دستگاهی از سرهم‌بندی آنتن رادیویی و دیش کوچک که به ادعای حکومت اسلامی ایران، تا شعاع ۱۰۰ متری و در مدت ۵ ثانیه قادر به شناسایی و کشف ویروس کروناست.

 

عکسی از مراسم رونمایی اسباب بازی یا دستگاه «کرونایاب» سپاه پاسداران با نام «مستعان ۱۱۰»

 

فرماندهان سپاه پاسداران اعلام کرده‌اند این دستگاه ۱۰ روز در حداقل ۱۰ بیمارستان و مرکز درمانی درگیر بیماران کرونایی در کشور، تست و آزمایش شده و سطح و میزان دقت آن در تشخیص و کشف کرونا بین ۷۰ تا ۸۰ درصد است. ادعایی که سند و مدرکی جز خود گوینده ندارد و صد در صد چنین دستگاهی وجود خارجی ندارد.

تعابیری چون کشف ویروس دوقطبی با کمک امواج الکترومغناطیس، به قدری دور از منطق و واقعیت علمی بود که بسیاری از جمله انجمن فیزیک ایران را وادار به واکنش کرد و این انجمن، ادعای چنین اختراعی را در رده ادعاهای شبه‌علمی دسته‌بندی کرد.

البته ادعاهای بزرگ و عجیب و خارق‌العاده شبه‌علمی کم نیستند و مدعیان آن نیز بسیارند. ما حاضریم در مبارزه با کرونا غرب را کمک کنیمِ، ما بهتر از غرب بحران کرونا را مدیریت کرده‌ایم، ادعای اختراع خودرویی که بدون سوخت و با آب کار می‌کند، ادعای ساخت ماشین حرکت دائمی و بدون نیاز به انرژی، ادعای کشف انرژی هسته‌ای در آشپزخانه و داستان‌های علمی و تخیلی نظیر آن‌ها اگرچه برای دستگاه تبلیغاتی حکومتی، کاملاً عادی به نظر می‌رسد، در نظر متخصصان و جامعه علمی، یک اختلال شناختی یا تلاش سازمان‌یافته تبلیغاتی برای فریب عمومی است.

حدود دو سال پیش حسن فیروزآبادی، در مصاحبه‌ای، از استفاده غربی‌ها از سوسمار، مارمولک و آفتاب‌‌پرست برای جذب امواج اتمی و شناسایی تاسیسات اتمی حکومت اسلامی ایران سخن به میان آورده بود. در این رابزه بود که دکتر کاووسی استاد دانشگاه و فعال محیط زیست را در زندان کشتند و همکاران او را در زندان سپاه نگه می‌دارند.

مردم دارند این واقعیت‌ها را با گوشت و پوست خود لمس می کنند. از زمین تا آسمان بی‌اعتماد شده‌اند.

در چنین فضایی عده‌ای از عناصر آن‌ها تلاش می‌کنند راهکارهای زمینی و تجربی برای دفع آسیب‌های بهداشتی یا اجتماعی را از آن‌ها دور کنند و هم‌چنان در بازار دروغ و خرافه اسلامی خود نگه دارند. اکنون قرآن و نماز و روزه و امامزاده و دعا و غیره نمی‌توانند کارکرد ماسک، دست‌کش، الکل، کلر و انواع ترکیبات ضد عفونی‌کننده‌ شیمیایی را نفی کنند. مردم هم به جای طب‌الرضا، طب‌الصادق و مفاتیح‌الجنان در پی تهیه الکل و مواد ضد عفونی‌کننده و دستکش و ماسک می‌گردند. دیگر واژه‌ «مقدس» کاربردی ندارد.

خود آیت‌الله‌ها و خانواده‌هایشان نیز نیاز خود را در این بسته‌های بهداشتی می‌بینند. با این همه، به این راحتی و به این زودی‌ها دست از حمایت آسمان و نعامت ابا و عما و مسجد و منبر برنمی‌دارند. چون گذران اشرافی و مخفت خوری خود را تنها از این راه شدنی می‌دانند.

در شرایطی که اکثر کشورهای دنیا با درجات مختلفی مشغول درمان بیمارانند و کمابیش زندگی مردم را تامین می‌کنند در ایران، دولت حضور چندانی ندارد و تنها فعالیت‌های سرگوبگرایانه سپاه و سربازان گمنام امام و دستگاه قضایی که به‌شدت خودنمایی می‌کنند و دست به ماجراهای نمایشی می‌زنند. در چنین روندی شوک بزرگ‌تری در پیش داریم. شوکی که در همه زمینه‌های انسانی، اقتصادی، سیاسی و دیپلماسی به جامعه وارد خواهد شد.

دیگر ادعاهای حسن چاخان و وزاریش کاربردی ندارد. روحانی پس از ادعای ظریف و سخن‌گوی دولتش، اکنون خودش هم وارد صحنه شده و گفته است: «همین الان می‌ توانیم صادر‌کننده کیت تشخیص کرونا باشیم.»!

شیخ حسن روحانی در جلسه هیات دولتش، گفته است که ایران در زمینه مهار ویروس کرونا موفق عمل کرده است. او گفته «در زمینه کیت‌های تشخیص ویروس کرونا همین الان هم می‌توانیم صادر کننده باشیم.»

در حالی که نامه مهم مدیران پیشین وزارت بهداشت درباره ابعاد فساد و رانت‌های واردات و تولید دارو به قیمت رنج و بیماری مردم به تازگی منتشر شده است. شماری از مقام‌های پیشین وزارت بهداشت شامل وزیر، معاونان و مدیران وزارت بهداشت و روسا و معاونان دانشگاه‌های علوم پزشکی در نامه‌ای به سعید نمکی با تاکید بر وجود «فساد ساختاری» در وزارت بهداشت، تاکید کردند که بخشی از این فساد ناشی از «تعارض منافع، رانت‌ها و مجوز‌هایی» است که برای افراد و نهادهای خاص به قیمت در خطر قرار دادن جان و سلامت مردم، ثروت‌های کلان تولید می‌کند.

نویسندگان این نامه، هم‌چنین با اشاره به آن‌چه بخشی از «مهم‌ترین بلیه‌های آسیب‌رسان در ساختار بهداشت و درمان کشور» عنوان کرده‌‌اند، نوشتند: «مهم‌ترین عواملی که فساد ساختاری در اجزایی از وزارت بهداشت را شکل داده‌اند؛ نظام تعیین تعرفه‌های درمانی، نظامت تعیین قیمت دارو، نظام تخصیص ارز، مناسبات موجود هیات امناء ارزی و برخی فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی و تدارکاتی هستند.»

محمدحسین طریقت ‌منفرد وزیر اسبق بهداشت، فرامرز اختراعی دبیر سندیکای تولید مواد اولیه دارویی کشور، رحمت‌الله حافظی معاون اسبق توسعه مدیریت، منابع و بودجه وزارت بهداشت، فرشته بقایی نائینی رییس اسبق دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، محمد جعفر قائم‌پناه معاون اسبق توسعه مدیریت منابع و بودجه وزارت بهداشت، محمدرضا واعظ مهدوی معاون اسبق وزارت بهداشت، کاظم آشفته مشاور اسبق وزیر بهداشت از جمله امضا‌کنندگان این نامه هستند.

آن‌ها از این‌که «مناسبات فساد ساختاری» در وزارت بهداشت «به گونه‌ای شکل می‌گیرد که حتی شرافت حرفه‌ای پایمال منفعت طلبی رانت‌خواران می‌شود» ابراز تاسف کردند.

نویسندگان این نامه تاکید کردند که «از مهم‌ترین مصادیق فساد» در وزارت بهداشت كه «منبعث از در هم تنیدگی حوزه‌های آموزش و پژوهش و دارو و تجهیزات پزشکی در کشور ایجاد شده» است، «مجوزهایی است که عمدتا در گذشته برای تولید دارو و تجهیزات پزشکی به نام برخی مدیران سابق و لاحق وزارت بهداشت صادر شده و پروانه تولید به نام خود و یا همسر و فرزندان آنان اخذ شده است.»

نویسندگان این نامه تاکید کرده‌اند که «فاجعه‌آمیزتر این‌که برخی از این رانت‌جویان عنوان مقدس استادی دانشگاه را هم به یدک می‌کشند و رانت‌های غیرقانونی و ناعادلانه خود را با نام شرکت دانش بنیان هم مزین کرده‌اند.»

این‌ها سخنان اپوزیسیون نیست مسئولان سابق حکومتی‌ست که شاید الان هم حامی سرسخت بقای حکومت هستند.

 

روحانی امروز چهارشنبه ۳ اردیبهشت، در واکنش به افشای دروغ‌پردازی‌های دولتی در باره بحران کرونا در ایران، گفت: این‌ها بلندگویی هستند که حرف بیگانگان را پخش می‌کنند. هر چه آن‌ها می‌گویند را تکرار می‌کنند و بلندگوی آن‌ها می‌شوند و در مورد آمار، درمان و پیشرفت کشور و کارآمدی نظام تردید ایجاد می‌کنند.

روحانی گفت: کشور چند پاره نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. اگر کشور ما چند پاره شود و هر کس هر گوشه‌‌ ای بخواهد کار خودش را بکند وضعیت بحرانی می‌شود.

روحانی افزود: این‌ها در رسانه‌ها دنبال این هستند که مردم را به ‌تردید بیندازند و به ‌شک دعوت کنند. وقتی یک جامعه دچار بی‌اعتمادی و شک و احساس ناامنی می‌شود، شرایط به‌هم می‌ریزد.

روحانی، هم‌چنین درباره پیامدهای کاهش جهانی قیمت نفت گفت: در وضعیت کنونی قیمت و عرضه نفت، ما داریم ضربه می‌خوریم.

این در حالی‌ست که روزنامه جهان صنعت در تهران امروز چهارشنبه ۳ اردیبهشت به نقل از یک جامعه ‌شناس، نوشت: در سایه کرونا قیمت کالاهای اساسی مردم رو به افزایش است و همین مساله در کنار سایر تبعات اقتصادی کرونا مقاومت و تاب‌آوری مردم کشور را کاهش داده است. اکنون تبعات اقتصادی کرونا و در پس آن، تبعات اجتماعی بیماری در کشور نمایان شده و فروپاشی اقتصادی و سپس فروپاشی اجتماعی در آینده نزدیک غیرقابل اجتناب خواهد بود.

این منبع افزود: این مسئله در کنار مطالعه منحنی روند اعتراضات مردمی در کشور در سال‌های ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ بروز مجدد نارضایتی‌های اقتصادی و اجتماعی در جامعه و کشیده شدن آن به سطح خیابان‌ها را طی ماه‌های آینده در پی خواهد داشت. البته این بار اعتراضات شدیدتر و همراه با خشونت خواهد بود و می‌توان از آن به‌‌عنوان یک ابرجنبش اعتراضی در کشور یاد کرد که بیش‌تر اقشار فرودست و متوسط جامعه در آن حضور خواهند داشت.

 

نماینده رشت هم در مجلس شورای اسلامی، درباره خطر فروپاشی اقتصاد کشور هشدار داده و دوران پساکرونا در ایران را نیز به دلیل افزایش شدید بیکاری و تورم، وحشتناک توصیف کرده است.

ایمن‌آبادی با بیان این که مطابق برآوردها یکی از پیامدهای شیوع کرونا افزایش یک میلیون نفر به شمار بیکاران است، به خبرگزاری ایلنا گفت: ما در حال حاضر بین ۳ تا ۵ میلیون بیکار داریم، در نظر بگیرید اگر یک میلیون بیکار، آن هم از جمعیت فعال کشور به آن اضافه شود، چه شرایطی به وجود می‌آید.

او افزود علاوه بر میزان بالای بیکاری و تعدیل نیروی کار در بنگاه‌های کوچک و بزرگ، با گران شدن کالاها و رشد شدید تورم پسا کرونای وحشتناکی خواهیم داشت. تب اقتصاد بیمار ما بالا خواهد رفت و با یک تب شدید اقتصادی رو‌به‌رو خواهیم شد.

رئیس فراکسیون ولایی مجلس برخی سیاست‌های اقتصادی دولت نظیر افزایش حقوق کارگران را احساسی خواند و خاطر نشان کرد از آن‌جا که تعداد شاغلان در اغلب بنگاه‌های اقتصادی کم‌تر از چهار نفر باشد افزایش دستمزدها باعث ورشکستگی این بنگاه‌ها و افزایش بیکاری خواهد شد.

ایمن‌ابادی سیاست‌های اقتصادی دولت برای مقابله با شیوع ویروس کرونا را مطالعه نشده خواند و تاکید کرد که باید بررسی شود که این بحران بیش‌تر به صنعت آسیب وارد کرده یا به بخش‌های دیگر نظیر کشاورزی یا گردشگری.

 

روزنامه آرمان نوشته: فقرا و اقشار آسیب پذیر جامعه که در مناطق حاشیه‌ نشین و سکونت گاههای غیررسمی بسر می برند، اولین قربانیان کروناویروس هستند. برآوردهای رسمی نشان می‌دهد، حدود ۱۱میلیون نفر در مناطق حاشیه‌نشین کشور و در ۱۲۰۰محله زندگی می‌کنند. علاوه بر این، ۳۰درصد جمعیت شهری این کشور یعنی نزدیک به ۱۹میلیون از ۵۶میلیون جمعیت شهری در مناطق فرسوده، حا‌شیه‌ای و سکونتگاههای غیررسمی زندگی می‌کنند.

مصطفی معین، وزیر سابق علوم گفته: این وضعیت می تواند به بروز گسترده بیکاری و تبعات اجتماعی و اقتصادی آن منجر شود. با توجه به تشدید فشارهای اقتصادی بر دهک‌های پایین جامعه، افزایش بیکاری جوانان و نارضایتی‌های مزمن، احتمال تکرار تنش های اجتماعی یا سیاسی مانند دو سه ساله اخیر فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی وجود دارد.

غلامرضا انصاری، فعال اصلاح طلب هم گفته: بحران کرونا در کنار آسیب‌هایی که به سلامت جامعه وارد می‌کند تبعات گسترده اجتماعی و اقتصادی نیز در پی دارد که می‌توانند به‌ مراتب از خود بیماری نیز خطرناک‌تر باشند. این پیامدها نخست در عرصه اقتصاد ظهور خواهد کرد و به‌دنبال آن گریبان جامعه را خواهد گرفت تا جایی که اگر اقدام جدی صورت نگیرد بحران کرونا جای خود را در زمان کوتاهی به بحران های اجتماعی جدی می‌دهد به‌خصوص در زمانی که سال گذشته درگیر این بحران ها بوده‌ایم.

مرتضی مبلغ معاون سیاسی و امنیتی سابق وزارت کشور نیز گفت: آن‌قدر شرایط موجود سخت است که مشکلات اجتماعی و امنیتی نه تنها برای شرایط پساکرونایی احتمال دارد بلکه در همین شرایط نیز امکان وقوع دارد...به‌خاطر فشارهای شدیدی که بر اقتصاد و روح و روان جامعه وارد می‌شود ممکن است که در جامعه با مشکلات حاد اجتماعی مواجه شویم.

روزنامه آرمان نیز نوشت: با توجه به این‌که مسئولان شهرداری و وزارت بهداشت از کاهش آمار کودکان کار و زباله‌گرد در شهرها در پی شیوع کرونا خبر می‌دهند، اما تردد آن‌ها در شهرهای بزرگی هم‌چون تهران، خبر از کاهش آن‌‌ها نمی‌دهد. آن‌ها می‌گویند: نمی‌توانیم در خانه بمانیم، زیرا گرسنگی کشنده‌تر از کروناست و با شکم گرسنه نمی‌توان در قرنطینه ماند.

این منبع افزود: باید بپذیریم که جامعه فرودست، طبقات کارگری، کارمندان و حتی رده‌های طبقه متوسط بالا در جامعه ملی اکنون تحت فشار‌های فزاینده اقتصادی به‌سر می‌برند. اگر جامعه فرودست ما اعتباری برای نهادهای بالادستی در عرصه عمل سیاسی قائل نباشد واگرایی‌ها در فشارهای ناشی از بحران موجود کرونا و تبعات اقتصادی ناشی از آن می‌تواند مخاطره برانگیز باشد.

روزنامه شرق به نقل از معاون مرکز آمار ایران نوشته: روند تحولات آتی نرخ تورم به‌علت بی‌ثباتی حاکم بر شرایط و اوضاع و احوال، پیش‌بینی‌ناپذیر و با ادامه روند کنونی تا حد زیادی غیرقابل مدیریت است.

 

روزنامه جهان صنعت امروز چهارشنبه ۳ اردیبهشت در خصوص تبعات اقتصادی و اجتماعی کرونا در جامعه ایران از قول یک جامعه‌شناس نوشت: «در سایه کرونا قیمت کالاهای اساسی مردم رو به افزایش است و روزانه یا هفتگی چیزی حدود ۱۰-۵ درصد بر قیمت کالاها افزوده می‌شود و همین مساله در کنار سایر تبعات اقتصادی کرونا مقاومت و تاب‌آوری مردم کشور را کاهش داده است. اکنون تبعات اقتصادی کرونا و در پس آن، تبعات اجتماعی بیماری در کشور نمایان شده و فروپاشی اقتصادی و سپس فروپاشی اجتماعی در آینده نزدیک غیرقابل اجتناب خواهد بود و این مساله در کنار مطالعه منحنی روند اعتراضات مردمی در کشور در سال‌های ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ بروز مجدد نارضایتی‌های اقتصادی و اجتماعی در جامعه و کشیده شدن آن به سطح خیابان‌ها را طی ماه‌های آینده در پی خواهد داشت. البته این بار اعتراضات شدیدتر و همراه با خشونت خواهد بود و می‌توان از آن به عنوان یک ابرجنبش اعتراضی در کشور یاد کرد که بیش‌تر اقشار فرودست و متوسط جامعه در آن حضور خواهند داشت.

البته این بار اعتراضات شدیدتر و همراه با خشونت خواهد بود و می‌توان از آن به‌عنوان یک ابر جنبش اعتراضی در کشور یاد کرد که بیش‌تر اقشار فرودست و متوسط جامعه در آن حضور خواهند داشت.»

 

با آغاز فروپاشی سیستم ارباب رعیتی و فئودالی در اروپا، بشر به سوی دانش نوین گرایش پیدا کرد و با گسترش عرصه علوم طبیعی، اقتدار کلیسا رو به افول گذاشت و میراث بزرگ یونان با ظهور دوره رنسانس و پیدایش هنرهای زیبا بار دیگر احیا شد و بشر به عصر دانش و تجربه پا گذاشت.

علوم طبیعی که انقلابی را در برابر خرافات و باورهای نادرست به پا کرد با نظریه‌های فلسفی همراه بود و بر واقعیت‌های علمی تاکید داشت، همین امر باعث شد تا آغاز دوره رنسانس با مخالفت‌های کلیساها و بسیاری از خرافه‌پرستان رو‌به‌رو شود و شمار زیادی از دانشمندان علوم تجربی و طبیعی مورد آزار و اذیت قرار گیرند. حتی برخی از آن‌ها از سوی کلیسا‌ها محکوم به مرگ شدد.

جوردانو برونو، فیلسوف و کیهان‌شناس ایتالیایی که باورهای وی مخالف تعلیمات کلیسای کاتولیک بود به حکم دادگاه تفتیش عقاید و با موافقت پاپ کلمنت هشتم در شهر رم زنده سوزانده شد و به‌همین دلیل، وی به‌نام «جان‌باخته علم« شناخته می شود.

نیکلاس کوپرنیک، ستاره‌‌شناس، ریاضی‌دان و اقتصاددان لهستانی در قرن شانزدهم با ارائه نظریه انقلابی خورشید مرکزی، افسانه‌های کلیسا را که ادعا می‌کردند زمین مرکز جهان است به چالش کشید، سپس گالیلئو گالیله، دانشمند و مخترع سرشناس ایتالیایی با نشر کتابی، نظریه علمی نیکلاس کوپرنیک را تایید کرد. این امر منجر به محکوم شدن گالیله در دادگاه تفتیش عقاید شد؛ و اگر وی به موقع توبه نمی‌کرد، مانند کوپرنیک زنده سوزانده می‌شد.

بنابر این، می‌توان گفت که بشر برای بیرون رفت از جهل و خرافات دینی و رسیدن به دوران علوم طبیعی، با مخالفت‌ها و دشواری‌های بسیاری رو‌به‌رو شده است. بشر بایستی همواره مدیون خدمات و قربانی های عظیم دانشمندان و فیلسوفان بزرگ جهان که زمینه رشد انقلاب علمی و نهضت نوین را فراهم کردند، باشد، زیرا اگر تلاش و فداکاری‌های آن‌ها و هم‌چنین انقلاب‌های اجتماعی نمی‌بود، شاید انسان تا به امروز در گرو خرافات و باورهای نادرست باقی می‌ماند و به هیچ پیشرفت علمی و تجربی دست نمی‌یافت.

اکنون باید شیوع پرشتاب ویروس کرونا جدی گرفت و تمام امکانات بهداشتی که از سوی پزشکان و متخصصان طلب می‌شود را رعایت کرد. تنها با این شیوه می‌توان خود و جامعه را از فجایع این بیماری مهلک نجات داد. از سوی دیگر و با آن که کرونا بیماری ویروسی خطرناکی است که به‌سرعت همه مرزها در می‌نورد و پیش می‌رود، تنها به حقایق و علم بسنده کرد که مجامع علمی آن را نشر می‌کنند تا مردم تمام واقعیت‌های لازم را در مورد این ویروس مرگ‌بار بدانند و تا آن‌جا که ممکن است از قرار گرفتن در معرض تهدید این ویروس دوری کنند.

در نتیجه می‌توان گفت که شیوع این ویروس مرگ‌بار با آن که زندگی شهروندان به‌ویژه مزدبگیران و فقرا و تهی‌دستان را با خطر رو‌به‌رو کرده است، اما از سوی دیگر، فرصتی را فراهم کرده است تا جایگاه  برجسته و و مهم و اهمیت علوم طبیعی و دانش تجربی بیش‌تر از پیش آشکار گردد تا بشر از این بیش به‌دنبال خرافات و باورهای نادرست نرود.

طبق روزنامه لوموند ۴ مارس ۲۰۲۰ سیاست حکومت ایران جلوگیری از انتشار خبر در باره ویرس بود و این امر به شیوع وسیع بیماری در ایران انجامید. به‌علاوه طبق همین منبع خبری یک مسافر ایرانی ویروس کرونا را به آمریکا انتقال داده است و نیز پخش بیماری از طریق مسافران ایرانی به افغانستان و پاکستان و کویت و بحرین و عراق و قطر و عمان و کانادا و لبنان انجام پذیرفته است. برخی روزنامه‌های غربی مانند فیگارو از «چرنوبیل کرونا» در ایران صحبت می‌کنند و احتمال می‌دهند که به‌دلیل مخفی‌کاری و فقدان بودجه برای پژوهش و اقدام ‌ پزشکی فاجعه بزرگ در راه است. در چنین شرایطی است که برخی محافل مذهبی عقب‌نشینی کرده و عمل ضدعفونی مراکز مذهبی آغاز می‌شود.

این رشد اپیدمی در شرایطی اتفاق می‌افتد که بیمارست‌انها پیوسته از امکانات پزشکی و درمانی لازم برخوردار نیستند. به‌عنوان نمونه در ایران در مقایسه با استاندارد جهانی باید از کمبود ۱۵۰ هزار پرستار صحبت نمود. کمبود تجهیزات پزشکی در بیمارستان‌ها، نبودِ وسایل اولیه پیش‌گیری در مقابله با این ویروس، نبود کیت نمونه‌گیری در بیمارستان‌های بسیاری از شهرها و شهرستانها، مقابله با ویروس را بسیار دشوار نموده است. ایران جامعه‌ای که ثروت آن برای جنگ در سوریه و رشد تروریسم و طرح اتمی و ضریح طلایی امامان شیعه به هدر می‌رود، قادر نیست نیروی انسانی و وسایل اولیه و تکنولوژی مدرن برای مقابله با اپیدمی مهلک کرونا تهیه کند.

خرافه، امری‌ست كه در برابر علم قرار دارد، چون علم متكی بر شواهد و دلایل است و یكی از ویژگی‌های خرافه این است كه شواهد و دلایل و مستندی ندارد، یعنی باوری است بدون بنیاد. و علم است كه تفسیرهای خرافی از معنای جهان را كنار می‌زند. خرافه یعنی جهل.

خرافه همیشه در طول تاریخ بشر، هدف اصلی آماج دانشمندان و روشنفكران بوده است. طبیعی است كه روشن اندیشان جامعه كه همان فیلسوفان هستند پیش از دیگران و بیش از دیگران به‌خطر خرافه و به مبارزه با خرافه پرداختند. در تاریخ یونان هم همین‌طور بوده است.

سعدی می‌گوید که همه ما در حالت‌های عادی، آدم‌های خوبی هستیم، اما وقتی با مشکل رو‌به‌رو می‌شویم، بدی‌هایمان را به نمایش می‌گذاریم. یا اگر خصلت انسانی قوی‌ای در ما وجود داشته باشد، آن را بروز می‌دهیم.

 

چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۹ - بیست و دم آوریل ۲۰۲۰

 

ضمیمه:

ویدئویی که ادعا می‌کند نوشیدن ادرار شتر بیماری کرونا را درمان می‌کند:

https://youtu.be/zW_xRIJxEkQ

April 22, 2020

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن

با وجود سانسور حكومتیان، آمار رسمی کرونا همچنان بالا می رود. طبق آخرین گزارشها در بسیاری از شهرهای کردستان آمار مبتلایان و جانباختگان کرونا همچنان رو به افزایش است. مردم همه جا از گسترش کرونا سخن می گویند و مقامات جنایتکار حکومت اسلامی هم مدام اخبار واقعی را سانسور می کنند و کادر پزشکی را تهدید می کنند که اخبار را منتشر نکنند.

متاسفانه آمار واقعی کرونا در شهرهای کردستان چندین برابر آماری است که جمهوری اسلامی ارائه می دهد. طبق گزارشی که به کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری رسیده، هفته گذشته در یکی از چهار راههای شهر سقز زنی مشکوک به کرونا بر زمین می افتد و کسی جرات نزدیک شدن به او را نداشته است. آخرین گزارشهای رسمی تا روز دوشنبه اول اردیبهشت از اینقرار است.

سقز ۲۶۱ نفر با ۳۲ نفر جانباخته، سنندج ۲۳۶ نفر با ۱۸ نفر جانباخته، بانه ۱۳۳ نفر با ۱۵ نفر جانباخته، قروه ۷۳ نفر با ۱۶ نفر جانباخته، مریوان ۶۱ نفر با ۵ نفر جانباخته، دهگلان ۵۳ نفر با یک نفر جانباخته، کامیاران ۵۰ نفر با ۸ نفر جانباخته، دیواندره ۵۰ نفر با ۴ نفر جانباخته، بیجار ۴۴ نفر با ۷ نفر جانباخته و سروآباد ۱۵ نفر مبتلا. همین آمار کذائی مقامات حکومتی در استان کردستان نسبت به هفته قبلتر حکایت از افزایش چهارده و نیم درصدی دارد و این در حالیست که باز طبق گزارش دانشگاه علوم پزشکی استان کردستان تا کنون فقط از ۲۲۱۰ نفر آزمایش تست کرونا بعمل آمده و از این تعداد نتیجه ۹۷۶ مورد مثبت بوده و این یعنی از حدود ۴۴ درصد از تست شدگان به بیماری کرونا مبتلا بوده اند و همین آمار نشان می دهد که چند ده هزار دیگر بدونه تست و بدون مراجعه به مراکز درمانی مبتلا هستند و یا حتی جانشان را از دست می دهند، بدونه اینکه وارد هیچ نوع آمار و ارقامی بشوند.

متاسفانه در ایران تحت حاکمیت مشتی دزد و قاتل نه تنها برای خود کرونا و مقابله با آن هیچ تلاشی نمی شود، بلکه مصائب ناشی از آن روز بروز زندگی میلیونها نفر از مردم کارکن جامعه را با مخاطرات جدیتر، یعنی فقر و نداری، گرانی و بیکاری که قبل از کرونا هم زندگیشان زیر خط فقر بوده روبرو ساخته و حكومت عملا جز وعده و وعید تو خالی هیچ تلاشی برای تامین زندگی مردم نکرده. درمقابل بی مسولیتی حکومت، اما خوشبختانه از همان روزهای اول شروع کرونا در بسیاری از شهرهای کردستان نهادهای خودجوش برای مقابله با کرونا پا گرفت و جوانان و مردم آزادیخواه در شبکه های خودیاری و با تشکیل کمیته ها و شوراهای محلات و روستاها با سم پاشی و گند زدائی محلاتی از شهرها و روستاها به مقابله با کرونا برخواسته اند و اکنون هم که فشار اقتصادی مردم را بیش از پیش تحت تاثیر قرار داده حرکت کمیته محلات پیرانشهر در اهدائی کارتهای اعتباری به خانواده های محروم، نوید دور دیگر و تلاشی دیگر از نهادهای مقابله با کرونا را می دهد، اما و در عین حال نباید دولت و حکومت را بحال خود رها کرد، آنها مسئول تمام و کمال تامین زندگی همه کسانی هستند که کرونا و بیکاری آینده و زندگی آنها را با خطرات جدی مواجه کرده است 

دوم اردیبهشت ۱۳۹۹

 

Yadi.mahmodi@gmail.comTelegram: @YadiNar

 

ایسکرا  ۱۰۳۷

 

سفر بی سرانجام‎

سفر بی سرانجام‎

من بر ان شدم اشاره‌ای به مهاجرت داشته باشم. با توجه به مشکلات و مشقات زیادی که بعضا در کشور ایران وجود دارد از سالیان دور تا به الان شمار بسیاری از هموطنان بخاطر مشکلاتی اعم از بیکاری و بی پولی ویا مسائل امنیتی علیرغم میل خود مجبور به جلای وطن شده و در سودای مهاجرت تلاش کرده که خود را به فراسوی مرزها برسانند به امید کار و زندگی بهتر در غربت تا بتوانند بر مشکلات خود فائق آیند، که افسوس در این کوره راه سخت و طاقت‌فرسا که جان خود را در کف دست گذاشته و با علم به اینکه در راه پر خطری گام نهاده‌اند اگر خیلی شانس بیاورند و خود را به کشوری برسانند از طریق آب‌های ترکیه و مرز یونان به مقصد نهایی که اروپا هست وارد میشوند اما شوربختانه چه بسیار ایرانیان و اتباع افغان که در این راه نفسگیر و خطرناک جان میسپارند کما اینکه اخیرا 15 نفر اتباع افغان و بعضا ایرانی در میان برف و سرما گرفتار شده و مظلومانه دچار یخ زدگی و مرگ شدند. حدودا یک ماه پیش زنی از کردستان بنام چنور یونسی بعد از 3سال انتظار در کشور ترکیه و گرفتن پاسخ منفی در آبهای ترکیه به زندگی خود پایان داد که متاسفانه خودکشی ایشان یا اینکه به احتمال به قتل رسیدن وی هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد

مشخصا تمامی این حوادث ناگوار در راه مهاجرت به سایر ملل ریشه در پایه های متزلزل جامعه ایران و یا افغانستان میباشد چرا که این افراد هر کدام اگر در کشور خود دارای شغل و مأمنی امن بودند هیچگاه به فکر سفر ومهاجرت بی سر انجام نمی افتادند چه بسیار افرادی در ایران از گذشته تا حال بخاطر مسائل سیاسی و امنیتی مجبور به فرار از کشور شده اند. تا به خواسته هایشان در فراسوی مرزها برسند همچنین کمپ لسبوس در یونان مکانی شده است برای پناهجویانی که از ایران وسایر کشور ها که به امید رسیدگی به پروسه پناهندگی خود هنوز پس از ماه‌ها انتظار در یونان کماکان در بلاتکلیفی روزگار میگذرانند و دولت و پلیس یونان نه تنها توجهی به آنان نمیکند بلکه بیشتر با سرکوب و ضرب و شتم و پرتاب گاز اشک آور سعی در متفرق کردن مردم دارد. این است تبعات نظام سرمایه داری در دنیا که کوچکترین عدالتی در آن وجود ندارد مردمی که دم از دموکراسی و آزادی بیان میزنند ولی در عمل از فراهم کردن آن سر باز میزنند بیشتر جامعه را به ورطه نابودی میرسانند چرا که انسانیتی در آن وجود ندارد.

کوتاه سخن اینکه من امیدوارم همه انسانها اعم از زن و مرد به برابری و عدالت دست پیدا کنند و آن دسته از مهاجرینی که به امید دستیابی به زندگی برتر و بهتر به کشورهای دیگه پناهنده میشوند به خواسته خود برسند. و کمیساریای عالی پناهندگان در این مهم به یاری مهاجرین مظلوم و ستمدیده بروند که ما شاهد این اخبار تکان‌دهنده مرگ این مهاجرین نباشیم.

سحر بابا سلجی استکهلم

زنان در مرکز بحران کرونا

 زنان در مرکز بحران کرونا

ویروس کرونای جدید این روزها مهمان ناخوانده جهان است. از هجوم به بیمارستان‌ها و غارت مراکز خرید تا سوت و کوری کم‌سابقه شهرهای قرنطینه‌شده، از تکاپوی علم و مراکز علمی جهان برای نجات مجدد بشریت تا دست و پا زدن دین و خرافه در این میانه، از نگرانی دولت‌ها و مراکز مالی جهانی درباره اثرات و تبعات اقتصادی این وضعیت بر اقتصاد امپریالیستی تا بروز و ظهور بیشتر اعمال و افکار نژادپرستانه و شوینیستی و مسابقه تهمت و جنگ قدرت برخی رهبران جهان و پیروانشان، تصاویر این روزهای جهان است. تصاویری که دلیل خوب و فرصتی است برای بازاندیشی در اصول و مناسبات انسانی تحت سیطره سرمایه‌داری. اما میان تمام این تب و تاب و زیر پوست این سوت و کوری دوران قرنطینه، واقعیتی تلخ، شدت گرفته و در جریان است: تشدید خشونت خانگی بر زنان.

در چین گزارش‌های پلیس نشان می‌دهد که خشونت خانگی در زمان بروز اپیدمی کرونا سه برابر شده است. یک پاسگاه پلیس در ایالت هوبِی اعلام کرده در فوریه 2020 تعداد 162مورد خشونت خانگی ثبت کرده است این آمار در زمان مشابه سال قبل یعنی فوریه 2019، 47 مورد بوده است. همچنین پس از برداشته شدن قرنطینه در چین، تقاضای طلاق زوج‌ها افزایش چشمگیری داشت. با پراکنده شدن این ویروس در سایر نقاط جهان، گزارش‌های افزایش خشونت علیه زنان نیز همراه آن بالا رفت. در فرانسه در هفته اول اعمال محدودیت خروج از خانه آمار خشونت خانگی تا یک سوم افزایش داشت. استرالیا نیز از افزایش ۷۵ درصدی جستجو در اینترنت از سوی کسانی که احتمالا قربانی خشونت خانگی بوده‌اند خبر داده است. فرانسیسکا گیفی، وزیر امور خانواده آلمان ضمن هشدار درباره خطر تشدید خشونت خانگی در بحران کرونا، می‌گوید از ایالت‌های مختلف اخبار متفاوتی می‌رسد: «در مناطق روستایی و کشاورزی که فضاها بزرگ‌ترند و افراد می‌توانند بیرون بروند و هوایی بخورند، دعوا و درگیری به‌اندازه محیط‌های تنگ و بسته‌ نیست». در بریتانیا از آغاز قرنطینه، تماس‌های تلفنی و آنلاین با خط مشاور برای گزارش دادن خشونت خانگی، ۲۵ درصد افزایش یافته است. این افزایش در ایتالیا هم دیده می‌شود.

رییس اتحادیه‌ انجمن‌های زنان ترکیه می‌گوید: «ترکیه، کشوری است که در آن زنان به‌خاطر تقاضای طلاق به‌قتل می‌رسند. خشونت مردان قبلاً هم در سطح بالایی قرار داشت و رکود اقتصادی ناشی از اپیدمی و وضعیت تنش‌آمیز می‌تواند باعث افزایش خشونت علیه زنان شود. ما کشوری هستیم که در آن مردان وقتی از رییس خود عصبانی می‌شوند، زنان را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند.»

در مالزی از ابتدای قرنطینه، میزان خشونت‌های خانگی ۵۰ درصد افزایش داشته است. وزارت امور زنان مالزی در صفحه فیس‌بوک رسمی این وزارتخانه، به زنان این کشور توصیه کرد در زمان قرنطینه خود را برای مردانشان آرایش کنند و برای سرگرمی مردان، ابایی نداشته باشند که مثل شخصیت‌های انیمیشن حرف بزنند!  موج اعتراض‌ها باعث حذف این توصیه‌ها از فیس‌بوک این وزارتخانه شد.

بهزاد وحیدنیا، دبیرکل مشاوره و امور روان‌شناختی بهزیستی ایران گفته: «میزان تماس‌های زوجین مربوط به اختلافات خانوادگی در دوران قرنطینه و کرونا با صدای مشاور بهزیستی با شماره ۱۴۸۰ نشان می‌دهد آمارهای اختلافات بین زوجین، سه برابر افزایش یافته است.»

آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل گفت به‌دنبال تعطیلی‌های ناشی از ویروس کووید-۱۹، بسیاری از زنان در خانه‌شان که قرار است امن‌ترین محل برایشان باشد، با خشونت مواجه‌اند. البته باید توجه داشت که این ارقام فقط موارد گزارش شده است و همان‌طور که می‌دانیم بسیاری از این موارد اصلا گزارش داده نمی‌شوند یا در نقاط زیادی چنین رفتارهایی اصلا مصداق خشونت تعریف نمی‌شوند. همچنین علاوه بر تشدید خشونت علیه زنان، با توجه به وضعیت اقتصادی و بالا رفتن نرخ بیکاری ناشی از کرونا، زنان در صف اول اخراج از کار و بیکارسازی‌های گسترده خواهند بود.

چرا وقوع یک همه‌گیری جهانی و یا به‌طور کلی وقوع هر بحرانی در جهان، تبدیل به بستری می‌شود برای فشار مضاعف بر زنان؟ محدودیت‌های اجتماعی که به‌دلیل شیوع ویروس کرونا اعمال شده‌اند، نه‌تنها خشونت خانگی بر زنان را افزایش داده بلکه بالا رفتن انتظار مردها و فرزندان خانواده از زنان نیز به فشار مضاعفی بر آنان تبدیل شده است.

وخامت اوضاع اقتصادی، نگرانی از آینده‌ای مبهم، تصور از دست‌دادن شغل و مواجهه با مشکلات فراوان مالی یکی از دلایل افزایش اختلافات در خانواده‌ها است. در کشورهایی که بار اقتصادی خانواده، بیشتر بر دوش مردان است، خالی شدن سفره ارتباط مستقیم با خشونت خانگی دارد. کارگران روز‌مزد و صاحبان شغل‌هایی مشابه این که بیکار شده‌اند به‌دلیل نا‌امیدی از آینده‌ای ‌تاریک، دچار افسردگی شده‎‌اند. افراد افسرده وقتی که هنوز در مراحل اول این بیماری هستند با کوچک‌ترین تنشی عکس‌العمل‌های خشونت‌آمیز نشان می‌دهند. کوچک ‌بودن خانه‌ها و نبود حریم خصوصی کافی، سروصدا و نداشتن امکان تفریح و سرگرم شدن که پیش از این در بیرون از خانه فراهم بود، یکی دیگر از دلایل اصطکاک و تنش منجر به خشونت در میان خانواده‌ها است.

ترس از اپیدمی و ابتلا به کووید 19 یکی دیگر از علل خشونت خانگی است که به اشکال مختلف بروز پیدا می‌کند. بیشترین شکایت ثبت‌ شده درمراکز مشاوره در دوران قرنطینه، موضوع رابطه جنسی است. در خانه ماندن اجباری توقع زوج‌ها را برای داشتن رابطه بالا برده است. ممانعت و مخالفت یکی از طرفین (اغلب زنان) به‌دلیل ترس از امکان انتقال کرونا، باعث خشونت فیزیکی بر زنان شده است. ذکر این موارد به‌معنای توجیه خشونت بر زنان نیست بلکه بیان عواملی است که بر بستر ریشه‌های ستم بر زن در جامعه طبقاتی، زنان را به مرکز بحران کرونا می‌کشاند.

در جامعه سرمایه‌داری در کنار اصل مقدس مالکیت خصوصی، اصل مقدس بودن خانواده هم وجود دارد. خانواده پدرسالار بخشی از سیستم است و ساختار قدرت در خانواده و فرودستی زن نسبت به مرد، ستم و اعمال خشونت مرد بر زن، بیانگر موقعیت زن در کلیت جامعه و جزیی جدانشدنی از سیستم هستند. شیوه تولید سرمایه‌داری، رابطه تولید کالایی است و روابط پدرسالارانه ریشه در همین روابط تولید کالایی دارد و درنهایت به آن خدمت می‌کند. این روابط در سرمایه‌داری روابطی حاشیه‌ای و قابل اصلاح نیستند بلکه یک شالوده سیستم را تشکیل می‌دهند. بنابراین، یک زن فارغ از این‌که کجای جهان باشد حتی هنگام تولد وارد بخشی از این روابط نابرابر و ستمگرانه می‌شود. دنیایی که زن را به ابژه جنسی تقلیل می‌دهد و انسانیت او را انکار می‌کند.

زن به‌عنوان حلقه پایین زنجیره قدرت در جامعه تعریف شده و به میدان انتقام‌جویی اثرات سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیک و... سیستم تبدیل شده است. کرونا روند معمول امور را مختل کرده و فشارهای متعددی بر زندگی میلیاردها انسان وارد کرده است. انتقامِ بخشی از این فشارها از زنان گرفته می‌شود و آمار خشونت خانگی افزایش می‌یابد. عرصه زندگی اجتماعی زن به عرصه مبارزه ایدئولوژیک بنیادگرایان دینی و فاشیست برای تثبیت قدرت و مفاهیم‌شان هم بدل شده است. به‌عنوان مثال در امریکا، در زمان شیوع کرونا با حمله  به مراکز سقط جنین در برخی ایالت‌ها و بستن آن‌ها و در نتیجه محروم کردن زنان از پایان دادن به بارداری، شرایط سخت را برای زنان سخت‌تر کرده است.

تحلیل روابط اساسی و قانون‌مندی‌های این سیستم نشان می‌دهد که از بین بردن ستم بر زن در این سیستم ممکن نیست. در این سیستم، خشونت سازمان‌یافته علیه زن گسترده است اما چنان با کلیت استثمار و ستم‌های موجود درهم‌تنیده است که مبارزه با آن مبارزه‌ای درخود نیست و بدون مبارزه برای رهایی کل بشریت و بدون پرداختن به پایه‌های تاریخی-سیاسی آن فقط به تحکیم قدرت‌های موجود خواهد انجامید.

 

 

 

      به نقل از نشريه آتش102  –  اردیبهشت 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

نکاتی درباره «بیانیۀ مطالبه‌گری ضد کرونایی»

نکاتی درباره «بیانیۀ مطالبهگری ضد کرونایی»

پیروت – صلاح قاضیزاده

 

نیمه اول فروردین بیانیه «مطالبه‌گری ضد کرونایی[1]» از دل «یک همفکری جمعی» بیرون آمد و منتشر شد. این بیانیه چه به‌جهت محتوی و فرم، چه از زاویۀ افقی که پیش گذاشت و چه ازاین‌جهت که به امضای شماری از روشنفکران و نویسندگان شناخته‌شد­ه کشور رسید، درخور توجه و تحلیل بیشتر و دقیق‌تری است.

متن بیانیه حاوی یک تناقض مفهومی و سیاسی جدی است. ازیک‌سو، مدعی برداشتن «گام‌هایی درجهت تغییر ساختاری» به «ورای تمام شکل‌های امروزین سرمایه‌داری و نهایتا همه صورت‌های سلطه» است، ازسوی دیگر، آن را به‌شکل یک بیانیۀ مطالبه‌محورانه ارائه می‌کند. مشکل اصلی این سند، مطرح کردن مطالبات نیست. چرا که پیش کشیدن خواسته‌هایی همچون «بیمه عمومی رایگان»، «توقف و مرخصی با حقوق کار»، «آزادی زندانیان» عادلانه است اما به‌ویژه در پاسخ به اوضاع جاری هرگز کافی نیست. هر چند در لیست مطالبات بیانیه، جای دو خواستۀ حیاتی و عاجل در وضعیت جاری خالی است: «مقابله با انواع توهمات خرافی، دینی و ضد علمی» که شیوع چهل ساله‌شان در زمانۀ همه‌گیری کرونا بیش از پیش قربانی می‌گیرد و دیگری «برداشتن فشار و تهدید نهادهای امنیتی از بالای سر کادر پزشکی و درمانی کشور». جمهوری اسلامی فقط دولت مجری «تعدیل ساختاری» و «خصوصی‌سازی» نیست؛ بلکه دین‌مداری (تئوکراسی) و ترویج خرافه و جهل مذهبی در تمامی سطوح جامعه طی چهل سالۀ اخیر همواره از ویژگی‌های اصلی آن بوده است.

اما در هنگامۀ عروج بحران‌هایی از این دست، امکان و ضرورت عاجل تهاجم به حاکمیت در ابعاد وسیع‌تر و عقب نشاندنش در جهت منافع توده‌های مردم بیش از پیش فراهم می‌شود. امری که پاسخ به آن مستلزم افق سیاسی بلندتری است. محدود کردن افق سیاسی که پیش چشم توده‌ها می‌گذاریم به این «مطالبات» و «مطالبه‌گری» آن هم در مقطعی که شیوع جهانی ویروس کرونای جدید تضادهای ساختاری سیستم سرمایه‌داری را به‌شکل عریان‌تر و وسیع‌تری پیش چشم شمار هر چه بیشتری از مردم کشیده است؛ میلیون‌ها نفر در سراسر جهان در آستانۀ رنج و مرگ ناشی از آن قرار دارند؛ زنگ خطر بحران‌های زیست‌محیطی جدی‌تر و احتمالی آینده را در ابعاد جهانی به صدا درآورده؛ خدایان، نمایندگان زمینی‌شان در واتیکان، کابینۀ دولت دینی-نژادی «ملت برگزیدۀ» و فقها و مفتیان معظم و شهرهای مقدس و عبادتگاه‌های‌شان با تردید و تعطیلی مواجه شده‌اند؛ زندان‌های دست کم شش شهر ایران شورش کرده و زندانیان از بند رسته‌اند، حسن روحانی از انتخاب میان مرگ مردم و شورش سی میلیون نفر می‌گوید و بُلسونارو رئیس جمهور فاشیست برزیل از مرگ «چند میلیون نفر ناچیز» صحبت می‌کند، تناسبی با اوضاع پیشِ رو و تضادهای آن ندارد.

یحتمل ادعا خواهد شد که بیانیه به طرح این مطالبات محدود نبوده و به‌صورت بالقوه افقی فراتر را پیش نهاده است. به این افق و چارچوبه بیشتر نگاه کنیم. در تمام متن بیانیه به‌علت همان تناقض ساختاری‌اش، مشخص نیست بالاخره مخاطب آن چه کسانی هستند؟ پاسخ به این سوال از سه احتمال خارج نیست و هر سه حالت تناقضات بنیادین بیانیه را در خود حمل می‌کنند.

احتمال یکم: مخاطب بیانیه، دولت ایران است و امضاکنندگان و حامیان بیانیه واقعا به این امر باور دارند که می‌توان از جمهوری اسلامی یا هر دولت بورژوایی دیگری تحقق چنین مطالباتی را «مطالبه» کرد و انتظار برآورده شدن داشت. امری که باتوجه به لیست نام اکثر امضاکنندگان دور از ذهن است، اگرچه صراحتا در متن بیانیه گفته نشده که چنین انتظاری از هیچ دولت بورژوایی ندارند. و اگر بیانیه به‌واقع چنین مقصودی دارد، آن‌گاه پیش کشیدن ادعای «تغییر ساختاری» و رفتن به «ورای تمام شکل‌های امروزین سرمایه‌داری و نهایتا همه صورت‌های سلطه» بلاموضوع است.

احتمال دوم: بیانیه قرار است مانیفست انقلاب، پیش‌نویس چنین مانیفستی و یا چیزی شبیه آن باشد. چرا که صحبت از «تغییرات ساختاری» کرده و مطالبۀ «ملی ‌کردن یا تصرف عمومی تمام ظرفیت‌های تولید، توزیع و واردات دارو و تجهیزات پزشکی، در راستای خودگرانی اجتماعی همه واحدهای این حوزه اقتصادی» را مطرح کرده که به‌وضوح بیانگر مداخله در هژمونی دولت و تغییر مناسبت مالکیت دست کم در حوزۀ دارو است. سوال این است که مختصات و ویژگی‌های این «تغییرات ساختاری» چیست؟ با کدام استراتژی‌اش قرار است به این تغییرات رسید؟ سازمان و رهبری و دیکتاتوری کدام طبقۀ اجتماعی در مرکز این «تغییرات ساختاری» قرار دارد؟ نمی‌شود یک بیانیه سیاسی صادر کرد، فراخوان به «تغییرات ساختاری» داد اما نه مخاطبش روشن باشد، نه اهدافش نه برنامه و استراتژی و چگونگی تحقق مطالباتش! این یک «کنشگری سیاسی حداقلی» واقعی در اوضاع جاری نیست، حتی اگر آن را «گام نخست» نامیده باشیم.

صدور چنین بیانیه‌ای با هدف «گام‌هایی درجهت تغییرات ساختاری»، پاسخی پرابهام و ناروشن و گام‌های معلق و مردد چهره‌ها، روشنفکران و محافلی است که ازیک‌سو به‌لحاظ خطی و تئوریک عمدتا نافی ضرورت پدیده‌هایی همچون رهبری کمونیستی، حزب کمونیست و تشکیلات رهبری‌کنندۀ انقلاب، دولت دیکتاتوری پرولتاریا و برنامۀ جامعه آینده هستند، اما ازسوی دیگر فشار ناشی از واقعیتِ سرسخت، آن‌ها را به اتخاذ تصمیمات و پاسخ به ضرورتی وامی‌دارد. آن‌چه‌که از پی مواجهۀ جهان ما با کرونا برمی‌آید، فقط تردید در منطق «بد و بدتر»، ناتوانی نظام سرمایه‌داری در پاسخ مطلوب و به موقع به بیماری‌های همه‌گیر و کاستی‌های ایدئولوژی و اخلاقیات بورژوایی «اول من» نیست. بلکه بدنه و شاکلۀ خطوط و تفکراتی که نافی قانون‌مندی‌های عینی جامعۀ طبقاتی و ضرورت‌هایی همچون دولت و دیکتاتوری پرولتاریا و «رهبری پیشگام آگاه و متشکل» هستند، هم با سوال و شکاف‌های جدی روبه‌رو خواهد شد. بعید است حتی یک نفر از باورمندان به تئوری شوراییسم قائل به انحلال «رهبری» پزشکان متخصص، دانشمندان «پیشگامِ آگاه» مبارزه با کووید 19 و ساز و کار مرکزی و دولتیِ کنترل و مهار بحران کرونای جدید باشند. به باور ما سختی واقعیت و ضرورت‌های عینی برخاسته از قانون‌مندی‌های طبیعی و اجتماعیِ خارج از ارادۀ انسان‌ها و رویدادهایی مثل شیوع کرونا و حتی دی 96 و آبان 98 و چه باید کرد؟ پررنگی که از خود برجای می‌گذارند، به درجه‌ای طیف تفکرات شوراییستی را متزلزل و حتی تجزیه خواهد کرد. تناقض موجود در بطن بیانیۀ مطالبه‌گری ضد کرونایی، پاسخ کم‌رنگ و خجولی به ضرورت رهبری کردنِ «پیشگام» را جلو می‌گذارد. پاسخی که بنا به تزلزل‌های تئوریک و تناقضات محتوایی‌اش نه «پیشگام» است، نه روشنگر و رهگشا و ازاین‌جهت نه در مسیر ایجاد «تغییرات ساختاری ورای تمام شکل‌های امروزین سرمایه‌داری و نهایتا همه صورت‌های سلطه».

احتمال سوم: بیانیه خطاب به مردم است و هدفش تشکیل یک جنبش وسیع توده‌ای و یک کُنش جبهه متحدی و مبارزاتی حول این مطالبات. جنبش توده‌ای و مبارزاتی که خودِ «تغییرات ساختاری» نیست اما «گام نخست» و در جهت خدمت به رفتن به‌سوی جنبش رسیدن به «تغییرات ساختاری» است. با این فرض، باید بر یک اِشکال اساسی و پایه‌ای دیگر در متن بیانیه دست گذاشت. این کار را با ادبیات و مفاهیم خط سیاسی خودمان پیش می‌بریم. تا هم منظور برای مخاطب روشن‌تر باشد و هم «بیانیۀ انقلاب[2]» (هفت توقف) را به‌عنوان یک پلاتفرم اتحاد و یک آلترناتیو پیش گذاشته و همگان ازجمله حامیان و امضاکنندگان بیانۀ ضد کرونایی را به وحدت با این پلاتفرم دعوت کنیم. همچنین مسیر هرگونه گفتگو، هم‌اندیشی، مباحثه و جدل پیرامون این سند همواره گشوده است.

اما به اِشکال پایه‌ای بیانیۀ مطالبه‌گری ضد کرونایی برگردیم. اگر بیانیه ادعای رفتن به «ورای هر صورتی از سلطه» را دارد، نباید در اشاره به بحران حاضر متوقف شود. پایه و مبنای همۀ صورت‌های ستم و سلطه در جامعه، قابل تقلیل به این بحران نیست و نمی‌توان یک پلاتفرم وحدتِ به حداکثر متحدکننده را فقط حول «مطالبات ضد کرونایی» مطرح کرد. مساله این است که وضعیت فعلی با تمام شاخ و برگ و جوانب دردناکش، چنان‌که بیانیۀ مطالبه‌گری نیز نیم‌نگاهی به آن دارد، برخاسته از یا ادغام‌شده در بستر یک روابط تولیدی-اجتماعی مشخص است؛ نظام سرمایه‌داری امپریالیستی و تضاد اساسی این عصر. اما فقط اشاره به این ساختارِ واحد تولید و بازتولید ستم و سلطه کافی نیست و سوال این است که این ساختار چگونه در بیانیه‌ها یا پلاتفرم‌های وحدتِ به حداکثر متحدکننده بازتاب پیدا می‌کند؟ چرا که سیستم تولیدی-اجتماعی موجود در واحد جغرافیایی ایران و در هیئت دولت دیکتاتوری بورژوایی جمهوری اسلامی، با اتکا به ستم‌های هفت‌گانه‌ای عمل می‌کند که از هفت گُسل اجتماعی عمدۀ جامعه برخاسته‌اند. گسل‌ها و تضادهایی که جمهوری اسلامی مادام که موجودیت داشته و جمهوری اسلامی است، قادر به دست کشیدن از آن‌ها و حل هیچ‌کدام‌شان نیست. گسل‌های 1) فقر و بیکاری، 2) دولت دینی، 3) ستم بر زن، 4) ستم ملی، 5) شرکت در ماجراجویی‌های سیاسی و جنگ‌های ارتجاعی منطقه، 6) نابودی محیط زیست و 7) استبداد سیاسی و سرکوب فاشیستی. از دل این تضادها و حول این گسل‌ها می‌توان جنبش سراسری مبارزاتی را بیرون کشید که توان متحد کردن شمار فزاینده‌ای از توده‌ها را داشته باشد. حزب ما این سنتز از واقعیت تضادهای جامعه ایران را در سند بیانیۀ انقلاب (هفت توقف) به این شکل فرموله کرده است:

«راه انداختن جنبش مبارزه و مقاومت علیه جمهوری اسلامی براساس یک آگاهی سیاسی انقلابی و همگانی حول درک صحیح از دوست و دشمن و حول مهم‌ترین گسلهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این سیستم. با تحلیل علمی از ساختارهای ستم و استثمار حاکم در ایران و اوضاع کنونی می‌توان دریافت که هفت خواست همگانی را باید در میان مردم گسترش داد و آگاهی عمیقی نسبت به ریشه‌های آن را در سطح جامعه گستراند. این خواست‌ها عبارتند از: ۱) توقف جنگهای ارتجاعی جمهوری اسلامی در خارج از کشور ۲) توقف بیکاری و فقر 3) توقف ستم بر زن 4) توقف ستمگری ملی علیه ملل غیر فارس 5) توقف نابودی محیط زیست 6) توقف دخالت دین در دولت و ۷) توقف استبداد و سرکوب سیاسی... همگانی شدن آگاهی و مبارزه و مقاومت حول این هفت گسل، صف مردم را نه‌فقط علیه جمهوری اسلامی بلکه علیه هر شکل از مانوردهی سیاسی و ایدئولوژیک  نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی نیز تقویت می‌کند. شعار اصلی و چارچوب چنین جنبشی باید ضدیت با امپریالیسم و جمهوری اسلامی باشد...».

پیش گذاشتن چنین خواسته‌هایی مبتنی بر امیال افراد و احزاب سیاسی نیست؛ بلکه تبارز مهم‌ترین تضادهای جامعۀ ما است. تضادهایی که منفک از یکدیگر نبوده و برآمده از ساختاری واحد هستند. به‌این‌ترتیب، کسانی که خواست تغییر اساسی یا مبارزه با هر صورتی از سلطه را دارند، می‌توانند با تمامی تبارزات تضادهای فوق مبارزه کنند و در هر بحرانی تمامی این تضادها را نشانه بگیرند. دقت کنید مساله نه بر سر تاکتیک‌های مبارزاتی که بر سر مبانی شناخت و معرفت‌شناسی است. چرا که بحث نه‌صرفا پوشش دادن کلیۀ جنبش‌ها و مبارزات ضد حکومتی، بلکه واقعیتِ دینامیک‌های یک سیستم و ساختار است که زمینه‌های عینی برای به‌راه انداختن یک جنبش توده‌ای سراسری مبارزاتی را فراهم کرده و پاسخ می‌طلبند.

بحران‌ها نقاطی هستند که اگرچه عمدتا با یک یا چند گسل از مجموع گسل‌های اجتماعی تعمیق شده و پیوند می‌خورند اما از قضا، بیش از پیش، درهم‌تنیدگی تمامی تضادها و گسل‌های اجتماعی را نشان می‌دهند. بحران‌ها، برای ما کمونیست‌ها فرصت افشاکردن و نشانه رفتن تمامی این تضادها و تمامیّت ساختار تولید و بازتولید ستم و سلطه را فراهم می‌کنند. همچنان که مجال و زمینۀ بیشتری برای متحد کردن توده‌هایی را می‌دهند که روی تیغۀ این گسل‌ها قرار داشته و از آن‌ها رنج می‌برند. اما این افشاگری و راهگشایی را نمی‌توان و نباید به یکی از مظاهر این سیستم یا حول «مطالبه‌گری» و مطالباتی از قبیل آن‌چه در بیانیۀ ضد کرونایی آمده است محدود کرد. در این افشاگری از دل بحران موجود، با تشریح ارتباط این گسل و ستم با سایر گسل‌های اصلی جامعه و سپس ربط همۀ آن‌ها به اساس ساختار ستم‌گرانۀ شیوۀ تولید سرمایه‌داری و دولت دیکتاتوری بورژوایی حامی و مجری آن، باید به سوال استراتژیک «معضل چیست؟ راه حل چیست؟» رسید و راه حل واقعی، ممکن و مطلوب انقلاب کمونیستی را پیش گذاشت.

چنان‌که که در بیانیۀ انقلاب آمده است، ما کمونیست‌های متشکل در حزب کمونیست ایران (م‌ل‌م) حتا هنگام اتحاد بر سر اصول حداقلی این بیانیه و حول هفت توقف و ضرورت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی جهت تحقق این توقف‌ها، فعالیت خود را در مسیر پیش‌برد انقلاب مد نظرمان[3] و جامعۀ مورد نظرمان در جمهوری سوسیالیستی نوین ایران[4] متمرکز خواهیم کرد. اما ایجاد چنین اتحاد گسترده‌ای حول مبارزه علیه گسل‌های اساسی که کارکرد نظام سرمایه‌داری و حاکمیت جمهوری اسلامی به وجود آن‌ها بستگی دارد را در مسیر به‌راه انداختن جنبشی برای این انقلاب ضروری دانسته و برآنیم که از این طریق می‌توان و باید جهت و پویش مبارزات توده‌ها علیه حکومت را در مدار و مسیر خدمت به انقلاب کمونیستی جهت‌دهی و سازمان داد.

 

 

 

 

 

 

پانوشت:

[1] https://www.radiozamaneh.com/496250

[2] https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/11/7%D8%AA%D9%88%D9%82%D9%81.pdf

[3] https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/manifest.pdf

[4] https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/constitution.pdf

 

      به نقل از نشريه آتش102  –  اردیبهشت 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

واقعیت جهانِ کرونایی و راهِ رهایی

سرسخن

واقعیت جهانِ کرونایی و راهِ رهایی

 

به گفتۀ ایرج حریرچی معاونِ وزارت بهداشت «گرچه ویروس کرونا اقشار مختلف را درگیر ساخته اما شدت بیماری در قشرهای ضعیف و فقرا بیشتر است و در کشور آمریکا مرگ و میر در سیاه پوستان دو برابر سفید پوستان است». او که پیشتر در رابطه با شیوع کووید19 در ایران معتقد بود «کرونا فقیر و غنی نمی‌شناسد» حالا منطبق بر منافع سیاسی و امنیتیِ نظام جمهوری اسلامی به «افشاگری» علیه ایالات متحده آمریکا می‌پردازد. «افشاگری»های مقامات جمهوری اسلامی از بالا بودن میزان مرگ و میر در میان آفریقایی تبارهای آمریکا نسبت به سفید پوستانِ، جنبه‌های سیاسی و تبلیغاتی داشته و بر بستر تضادها و اختلافات میان این دو سیستمِ پس‌مانده و ارتجاعی مطرح می‌شود. مقامات حکومتی ایران به شکل وقیحانه‌ای از میزانِ مرگ و میر در ایالات متحده خشنودند و با تأکید و لبخند بر اجساد مردگان در شهرهای آمریکا، به دنبال جا انداختن پروپاگاندای دروغین «کارآمد بودن» نظامِ درمانی جمهوری اسلامی هستند. آن هم در شرایطی که در جمهوری اسلامی دادنِ آمارِ صحیح در هر موردی و همیشه یک مسالۀ امنیتی است.

حریرچی، رئیس دولت متبوعش، ولی فقیه و دیگر سخنگویان نظام‌شان در حالی از «فقرا و قشرهای ضعیف» در آمریکا می‌گویند که خود چهل سال است با انحصارِ قدرتِ سیاسی در خدمت به منافع طبقۀ سرمایه‌داران ایران، با استثمار و سرکوبِ میلیون‌ها کارگر و زحمتکش و مزدبگیر همراه با جهل دینی و خرافه و انواع ستم‌های اجتماعی حکومت کرده و از نظامشان حفاظت می‌کنند. جمهوری اسلامی و سخنگویانش صلاحیتِ «افشاگری» از امپریالیسم آمریکا را ندارند چرا که هر دوی این نظام‌ها ماهیتا یک چیز هستند: دشمنان مردم.

میانِ امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی تفاوت‌های مهمی وجود دارد. مهم‌ترین آن‌ها این که یکی سرکردۀ نظامِ سرمایه‌داری امپریالیستی جهانی است و دیگری یک کشور تحت سلطۀ امپریالیسم. اما هر دو، نظام‌های سرمایه‌داری متکی بر مالکیت خصوصی و استثمار نیروی کار را نمایندگی می‌کنند. از این جهت تشابهات‌شان بیشتر وعمیق‌تر از تفاوت‌های‌شان است. به جنگ‌طلبی هر دوی‌شان نگاه کنید. به دست‌های‌شان که تا آرنج آلوده به خون مردم سوریه، عراق، یمن و غیره است. به بودجه تسلیحاتی امپریالیسم آمریکا که صد برابر بیشتر از بودجۀ اختصاص‌یافته برای سلامت و بهداشت عمومی مردم است و به ایران که میلیون‌ها نفر از مردم زیر خط  فقر هستند، اما فقط یک رقم از درآمدِ نهادهای منتسب به خامنه‌ای که بخشِ بزرگی از آن برای جنگ‌های ارتجاعی منطقه تخصیص می‌یابد، بیش از 95 هزار میلیارد دلار است. به دین خویی‌شان نگاه کنید. اگر چه در آمریکا هنوز دین از دولت جدا است اما با روی کار آمدنِ رژیم فاشیستی ترامپ/پنس، نیروهای بنیادگرای مسیحی دست بالا را پیدا کرده‌اند و حالا اسقف، سوارِ هواپیما می‌کنند تا «نزدیک‌تر به آسمان» شده و از آن‌جا «شفاعتِ عیسی مسیح» را برای درمان و «بخشش گناهان» تقاضا کند. و به جمهوری اسلامی که بخش بزرگی از بودجه سالانه‌اش رسما و علنا به جیبِ نهادهای دینی مُبلغِ پوسیده‌ترین خرافات «جنّی و انسی» می‌رود و پارچۀ «مقدس» حرم رضا و معصومه را جهت شفا به در و دیوار بخش بیماری‌های عفونی می‌مالند! به شباهت‌های این دو نظام در اِعمال ستم ملی علیه سیاه پوستان، لاتینوهای مهاجر، کردها، عربها، بلوچ‌ها و افغانستانی‌ها نگاه کنید. به ستم بر زن که به اَشکال مختلف از ویژگی‌های هر دو نظام است. به بلایی که هر دو بر سر محیط زیست می‌آورند.

سخنان حریرچی و پوزخندهای زرد خامنه‌ای و روحانی را کنار هشدارِ اخیرِ اسحاق جهانگیری بگذارید و ابراز نگرانی از شورش‌ها و تلاطماتِ اجتماعی/سیاسیِ ناشی از فقر و بیکاری در دوره آتی. میلیون‌ها کارگر، دست‌فروش و حاشیه‌نشین که اساسا از دیدِ نظام ضد انسانی سرمایه‌داری (ازجمله در ایران و جمهوری اسلامی) «بی‌فایده» و «حاشیه‌ای»اند در نتیجۀ بیماری کووید 19 منابع محدود درآمدشان را از دست داده و بدون داشتن کم‌ترین امکانات درمانی و معیشتی به حال خود رها شده‌اند. رژیم ایران حداقل دستمزد کارگران در سال جدید را 1،800،000 تومان تعیین کرد. درحالی‌که خط فقر برای یک خانوار چهار نفره، شش میلیون تومان مشخص شده است. آن هم با تورمِ بیش از 40 درصد و در شرایطی که بحران کرونا لطمات بزرگی به تولید و به‌ویژه کسب و کارهای کوچک زده است. طیفِ گسترده‌ای از مردم به‌واسطۀ بیماری ناشی از کرونای جدید صدمه می‌بینند و جانشان را از دست می‌دهند. اما میزانِ مرگ و میر در میان ستمدیدگان در هر نقطه‌ای از دنیا به‌مراتب بیشتر از ثروتمندان است. کرونا «فقیر و غنی» نمی‌شناسد اما سوال این است که چرا بیشترین قربانیان از میان کارگران و تهی‌دستان و مهاجرین از بریتانیا و آمریکا گرفته تا ایتالیا و اسلواکی و ایران هستند؟ بیش از یک سوم از مبتلایان به بیماری کووید19 در انگلیس که در وضعیت وخیم به سر می‌برند، مهاجرین آفریقایی و آسیایی‌تبار هستند. در شهر شیکاگو نیمی از مبتلایان آفریقایی تبارهای آمریکایی‌اند درحالی‌که این مردم 30 درصد از جمعیت هشت میلیونی شیکاگو را تشکیل می‌دهند. و به تصاویری که از اکوادور، این کشور فقیر در آمریکای جنوبی نشان داده می‌شود و انسان را به یادِ رمانِ معروفِ «طاعون» اثر «آلبر کامو» می‌اندازد فکر کنید. اجساد انسان‌هایی که در خیابان‌ها به روی هم انباشته شده‌اند و مردمِ فقیر و مستاصلی که تقاضای کمک می‌کنند و کمکی در راه نیست.  

پاسخ به این سوال دشوار نیست به شرطی که درکی درست از واقعیتِ جهان کنونی و حاکمیتِ سرمایه و کارکرد آن داشته باشیم.

روابط طبقاتی و اجتماعی حاکم، محدوده‌های تاثیرگذاریِ این بیماری به روی قشرهای مختلف اجتماعی را معین و مشخص می‌کند. مثلا این که کمپانی‌های بزرگ تولید دارو تحت انحصار و کنترل کدام طبقه است و تولیدات آن‌ها در درجۀ اول به دست چه کسانی می‌رسد و اساسا چه قشر و طبقۀ اجتماعی قدرت دستیابی و خریدن داروها و امکانات لازمه را دارد؟ یا این‌که با وجودِ هشدارهای دانشمندان به‌ویژه پس از شیوع بیماری‌های سارس و ابولا مبنی بر امکان و پتانسیل شیوع بیماری‌های همه‌گیر جهانی و ضرورت آمادگی برای آن، چرا قدرت‌های سیاسی حاکم بر کل این جهان به این هشدارها بی‌اعتنا بودند و به‌جای آمادگی و حداقل در سطحِ هزینه کردن برای برخی لوازم اولیه مانند ماسک و دستکش و دستگاه‌های تنفسی و غیره، این کار را نکردند؟

برای نظام سرمایه‌داری، قانونِ کسبِ حداکثر سود، قانونِ اول است. منطقِ این نظام به او فرمان می‌دهد که وقتی هنوز بیماری پدیدار نشده است، چرا باید برای آن آمادگی داشت و هزینه‌ای کرد که سودی در پی ندارد؟ پس، جایی هزینه کنیم که همین حالا سوددهی دارد. حتا پس از بروز بیماری باز دنبال رقابت‌های افسارگسیخته هستند و بر سر بازارِ فروش و در دسترس قرار دادن دارو یا واکسنی که یافته شود، رقابت می‌کنند. این است منطقِ نظامِ سرمایه‌داری متکی بر سود. این منطقِ ضد انسانی، برآمده از تضاد اساسی عصر سرمایه‌داری یعنی تضاد میان تولید اجتماعی و تصاحب و تملک خصوصی است. ازیک‌سو چند میلیارد نفر از مردم جهان به‌صورت جمعی و اجتماعی همۀ مایحتاج زندگی بشر را تولید می‌کنند و ازسوی دیگر اقلیتی از صاحبان ابزار تولید با هدف انباشت سود و براساس قانون ارزش و دیگر فشارها و ضرورت‌های ناشی از عملکرد سیستم سرمایه‌داری، چگونگی و میزان این تولید و نحوۀ توزیع آن را تعیین می‌کنند. هر آینه با انقلاباتِ کمونیستی بر تضاد اساسی عصر سرمایه‌داری نقطۀ پایان گذاشته نشود، مرتبا و به‌صورت‌های مختلف بحران می‌آفریند، مردم بیشتری را به فلاکت و مرگ می‌کشاند و حتا قادر نیست به بحران‌های برخاسته از طبیعت (مانند کرونا) پاسخی درست بدهد.

رویکرد جمهوری اسلامی در مواجهه با کرونای جدید و راهکارهایش کاملا جنبۀ سیاسی/امنیتی دارد و این را وثیقۀ جان مردم قرار داده است. اداراتِ دولتی باز شده‌اند، از قرنطینه در هیچ شهری خبری نیست و روحانی اعلام کرده که تردد میان شهرهای استانی مشکلی ندارد. همه چیز به وضعیت سابق برگشته است. دولت ایران اعلام کرده به «نیازمندان» یک میلیون تومان وام خواهد داد اما طی یک سال با بهره 12 درصدی آن را باید بازپرداخت کنند! یعنی حتا در این شرایط به دنبال کسبِ سود هستند. این نظام حتا یک روز هم زیادی است که برجا بماند.

طبق نظر دولت ایران، حتا اگر دو یا سه میلیون نفر هم در نتیجۀ سیاستِ جنون‌آمیزِ «مصونیتِ عمومی» (ایمن‌سازی گله‌ای که از لحاظِ علمی رد شده است) بمیرند بهتر از این است که با شورش‌های اجتماعی روبه‌رو شوند. کرونا نه، بلکه بیشتر از آن امکانِ بروز شورش‌های اجتماعی است که امروز صاحبان قدرت در این‌جا را هراسان کرده است. اما نه‌تنها کرونا چون بمب ساعتی زندگی مردم را تهدید می‌کند که جمهوری اسلامی را نیز به روی بمبِ ساعتی ناشی از شورش‌های مردمی که حاضر نیستند منفعل در «صفِ مرگ» قرار بگیرند، نشانده است.

مساله اما فقط تفسیر این واقعیت نیست که «هرجا ستم است مقاومت و مبارزه هم هست». مساله اصلی این است که آگاهی لازم و ضروری توسط کمونیست‌ها در اختیار توده‌های خشمگین مردم قرار بگیرد، پیشروانِ اعتراضات توده‌ای جذب و سازماندهی شوند و این مبارزات در جهت خدمت به انقلاب کمونیستی و پیروزی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین ایران قرار بگیرند.

در این وضعیت، بسیاری از افرادِ طبقۀ میانی که به دلایل اجتماعی و سیاسی مختلف ضد جمهوری اسلامی هستند، حسرتِ «روزهای قبل از کرونا» را می‌خورند. حسرتِ روزهایی که می‌شد با آرامش از خانه بیرون بیایند و خرید و تفریح کنند، به پارک بروند و کافه‌نشینی کنند. اما اگر عمیق و گسترده به روابطِ حاکم بر جهان نگاه کنیم، در چارچوبِ این روابط هیچ چیز قبل از کرونا هم «عادی» نبوده است. کدام یک از واقعیت‌های جهانِ قبل از کرونا امور «عادی» بودند؟ این‌که پیش از کرونا هم در هر ثانیه یک کودک در کشورهای فقیر در نتیجۀ سوء تغذیه و فقدان داروهای ساده جانِ خود را از دست می‌داد؟ این‌که بسیاری بیماری‌ها مثل ابولا در کشورهای فقیر و از میانِ توده‌های تحتانی قربانی می‌گرفت و جهان نسبت به آن وقحیانه بی‌تفاوت بود؟ این‌که دو میلیارد نفر از مردم جهان به آب سالم و هشتصد میلیون نفر به غذای کافی دسترسی ندارند؟ این‌که صدها هزار کودک کار در ایران و سراسر جهان کار هر روزشان زباله‌گردی و بردگی و بیگاری است؟ این‌که صدها هزار زن از زاغه‌های بنگلادش، هند، کره جنوبی و چین تا ردلایت‌های رسمی آلمان و هلند و آمریکا و بلژیک به تن‌فروشی و بردگی جنسی برای نان مجبورند؟

کرونا بیشتر از پیش کراهت و ناهنجاری این نظام را نشان داد، تمایزات طبقاتی و اجتماعی را روی صحنه آورده و عمق ناتوانی نظامِ سرمایه‌داری در حلِ مشکلاتِ بشری و غیر قابل تحمل و وحشیانه بودن آن را بیان کرد.

امروزه همچنین بسیاری منطبق بر ایدئولوژی و اخلاقیاتِ فردگرایانۀ «اول من» و «مسئولیت فقط در قبال خانواده من» سر در گریبان برده و به دنبال تبدیل کرونا از تهدیدی جهانی به «فرصتی» برای «درون‌نگری» و «شروع پالایش نفس» و «بازبینی در روابط خانودگی» و غیره هستند. اما واقعیتِ عملکرد کرونا در سراسر جهان فراتر و مهیب‌تر از چنین رویاهایی است. این بحران راه حلی جهانی، همیاری و همکاری کل بشر را می‌طبلد. کارزارِ جهانی متکی بر داده‌های علمی دانشمندان و فارغ از منطقِ سود و سرمایه و مجهز کردن توده‌های مردم به درک علمی از علل این‌گونه وقایعِ برخاسته از طبیعت و تلاش‌های جمعی برای پیشگیری و مقابله با آن را می‌طلبد. اما بزرگ‌ترین مانع در مقابل اتخاذ چنین رویکردی، همانا نظام سرمایه‌داری و قدرت سیاسی و ایدئولوژیکی است که از آن حراست می‌کند. چنین سیاستی فقط در یک رابطۀ اقتصادی/اجتماعی که سود در مرکز آن قرار ندارد، یعنی سوسیالیسم امکان‌پذیر است. اقتصاد و جامعه‌ای که هدف آن از تولید نه سود و سرمایه که تأمین زندگی و سلامت انسان‌ها و تلاش برای بقای محیط زیست است. این قبیل اتفاقات طبیعی باز هم پیش خواهند آمد. اما هر آینه بشریت از انقیادِ سود و سرمایه خارج شود، علم و آگاهی از قید شیوۀ تولید سرمایه‌دارانه و متکی بر مالکیت خصوصی رها شود، هر آینه نظام‌های سوسیالیستی انقلابی در این کشور و دیگر کشورهای جهان برپا شود، آن‌گاه توان بشریت برای به چالش گرفتن این‌گونه حوادث طبیعی کیفیتا بالاتر خواهد بود.

راه حل، مبارزه و انقلاب برای سرنگونی نظامی است که نه‌تنها نیروی کار چند میلیارد انسان را به انقیاد کشانده، بلکه با محوریت سود و انباشت سود، دانش و تحقیقاتِ علمی و روش‌های درمان را نیز تابع سود کرده است و هر لحظه بیشتر به نابودی تمامیت حیات در کرۀ زمین دامن می‌زند.

 

      به نقل از نشريه آتش102  –  اردیبهشت 99

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

 

ضرورت اتحاد در اپوزیسیون مردمی

ضرورت اتحاد در اپوزیسیون مردمی

بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کل چامعه ایران را در بر گرفته است. اکثریت قاطع مردم بویژه در میان طیقات و اقشار کارگری، زحمتکش و محروم اعتماد چندانی به نقش سازنده جمهوری اسلامی برای اداره کشور در راستای پیشرفت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ندارند. در واقع وقوع پی در پیِ بحرانها در گرو موجودیت نظام ارتجاعیِ تئوکراتیک که اقتصاد آن نوعی سرمایه داری شدیدا فاسد است، میباشد. تداوم سیاستهای استبدادی حکومتی، نبود آزادیهای سیاسی و حقوق مدنی، سرکوب حرکتهای انتقادی و تشکل یابی مستقل، چپاول مافیائی ثروت، پیشبرد برنامه های  نئولیبرال اقتصادی (خصوصی/خودمانی سازیِ، نبود حقوق و قراردادهای دمکراتیک  در محیط کار و تشدید استثمار) به شرایط بسیار محروم و وخیم برای اکثریت توده های مردم منجر گشته است. در مقابل، مردم علاوه بر تداوم مقاومت و اعتراضات، در مقاطع مختلف به خیزش های توده ای مانند دی ماه 96 و آبان ماه 98 روی آورده اند و مبارزات در همه جوانب اجتماعی همچنان ادامه دارد.

در واقع در ایران، از همان ابتدای انقلاب و غصب حکومت بوسیله گردانندگان جمهوری اسلامی، جنبشهای مردم به انواع گوناگون مقاومت نموده برای خواسته های دمکراتیک سیاسی و مناسبات عادلانه اقتصادی و اجتماعی مبارزه نموده اند. در شرایط کنونی نیز، فعالان کارگری و مدافعان آزادی و حقوق زحمتکشان، برغم تداوم سرکوبهای وحشیانه از سوی حکومتگران، مطالبات صنفی و دمکراتیک خود را همواره با توسل به اعتصاب و اعتراض به پیش میبرند. در مقاطع و به مناسبت های گوناگون به مطالباتی مانند پرداخت حقوق معوقه و بیکاری، افزایش در حداقل دستمزد، تامین بیمه های بیکاری و اجتماعی، توقف خصوصی سازی، لغو قرار دادهای پیمانی، حق تشکل مستقل، رفع هرگونه تبعیض جنسیتی و آزادی کارگران و همه زندانیان سیاسی دربند در ابعاد وسیع دامن زده میشود.

اخیرا، در اواخر فروردین 1399، چهار جریان مستقل کارگری و اجتماعی: سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، شورای بازنشستگان ایران، گروه اتحاد بازنشستگان و اتحاد آزاد کارگران ایران در اعتراض شدید به تصمیم شورای عالی کار (که یک " نهاد سرسپرده و مدافع راستین استثمارگران" معرفی میگردد) در تعیین حداقل مزد برای سال 99 به حدود یک میلیون و هشتصد هزار تومان که "یک پنجم" هزینه ماهیانه زندگی خانوار کارگری را تشکیل میدهد، را "در خور شان و منزلت انسانی" ندانستند. دستمزد حداقل اعلام شده، "کرونای زندگی کارگران" معرفی گردیده با توجه به تداوم "رکود شدید اقتصادی، سقوط ارزش پول، جهش…سرسام آور قیمت کالا و تورم"، آنرا کمر شکن اعلام کردند. در همین رابطه، روزنامه نگاران مستقل ایران نیز در نفی اینکه آنها در جایگاه "خالقان واقعی ارزش" نباید به عنوان "کارگران فرهنگی"  در خدمت "ایدئولوژیک سرمایه و مذهب" فعال باشند، اعلام نمودند که اتفاقا میبایست به مثابه جنبشی باشند که در راستای "به آتش کشیدن و برملا کردن نهاد استثمار و استبداد"، قلم بزنند.

اما حکومتگران، به هیچ روی پاسخگوی مطالبات مردم نیستند. گرچه در میان گردانندگان سیاسی جامعه در حیطه مدیریت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی (چگونگی اداره سیاسی جامعه و تفاوت در نوع چپاول)، اختلافات محسوسی پدیدار شده و بویژه در ده سال اخیر خط کشی های کمرنگی بین حکومت گران اصلی ( اصول گرایان به رهبری علی خامنه ای، طیف نزدیک به وی و تعداد معدودی از فرماندهان سپاه) و گروه های اصلاح طلب و اعتدالگرا ظاهر گشته و در این بین افرادی مانند میر حسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد خانه نشین گشته، شخصیتها و جریانات معتدل تر دیگر به کنار زده شده اند. اما با وجود تصمیم گیریهای اصلی حکومتی با خامنه ای و نزدیکان وی و دنباله روی از سوی دیگر مقامات و نهاد ها، استبداد فقاهتی همچنان ادامه دارد. البته برخی از مقامات پیرامونی یه شکایات رقیق خود ادامه میدهند و  به گفته علی مطهری، نماینده مجلس دهم، "مجلس در مسائل مهم ایران تصمیم‌ گیرنده  نیست". اما بهر حال، تضاد اصلی و لاینحل میان کلیت حکومتگران با اکثریت توده ای مردم شدید تر نیز گشته است.

در سالهای اخیر، اقدامات محسوسی در چالش به سیاستهای سلطه گرانه رژیم از سوی طیفهائی در جامعه مدنی مانند نامه های 14 نفری جهت مشروعیت زدائی از جایگاه ولی فقیه و همچنین نوع رقیقتر آن در دستگاه های دولتی (ب.م. برخی از نمایندگان مجلس) در تقابل با سیاستهای انحصارگرایانه به حرکت در آمده است که نشاندهنده وجود شکافهای متعدد در کلیت نظام میباشد. البته این روند از انتقاداتِ نسبتا جدید، به سیر اصلی اعتراضات و اعتصابات انبوه که عمدتا از سوی فعالان کارگری، اجتماعی، هنرمندان و فرهنگیان برقرار بوده است، اضافه شده اند. در رابطه با بیماری مرگ آور ناشی از وبروس کورونا، بسیاری از فعالان اجتماعی و مقامات از میان رده های پایین دولتی مواردی مانند بی برنامگی و سود جوئی حکومتگران را به باد شدید انتقاد گرفته اند. در این میان برای نجات جان زندانیان زندانی، بویژه بابت کشندگی ویروس کورونا، اعتراضات وسیعی برپا شده و برای مثال در هفته های اخیر میتوان به نامه پانزده تشکل صنفی فرهنگیان کشور به ریاست قوه قضائیه اشاره نمود که خواهان آزادی تمامی زندانیان بخصوص معلمان در بند شده اند. جریان مادران پارک لاله نیز در اطلاعی به تاریخ 15 فروردین 1399 در کنار سایر گروه های حقوق بشری، " خواستار آزادی هر چه سریعتر تمامی زندانیان سیاسی و زندانیان عادی کم خطر" شدند.

در واقع با توجه به وجود بحرانهای گوناگون سیاسی و اجتماعی، سوال عمده در برابر جنبش آزادیخواه و عدالتجوی ایران این است که آیا فرایند ترکیبی از عناصر ذهنی مانند ارتقاء در شناخت و آمادگی فکری-عقیدتی در میان غالب مردم به سطح رویاروئی ساختار شکنانه با نظام رسیده است. اگر معیار اصلی برای ارزیابی از وقوع آن، اوجگیریِ مبارزهِ هموند در میان جنبشهای مردمی و از جمله کارگران، معلمان و زنان  است، در آنصورت با توجه به واقعیات کنونی میتوان گفت که تا نیل به حرکت وسیع انقلابی هنوز فاصله است. همانگونه که در خطوط بالا ذکر گردید، محدوده کنشگری در میانِ کارگران فعال، عمدتا در راستای مطالبات صنفی، معیشتی و آزادیهای دمکراتیک انجام میگردد. فعالیتهای جنبش زنان نیز بخاطر تداوم سرکوبها و تبعیضات از اوان انقلاب 1357، هنوز در پیچاپیچ تلاشهای نیمه قانونی و  برابری طلب محدود مانده است. جنبشهای دیگر در میان آنها معلمان، بازنشستگان، پرستاران و عمده کارمندان در بخشهای خدمات نیز به تلاشهای صنفی و مطالباتی، گرچه نه ساختار شکنانه ادامه میدهند.

 واقعیت این است که هنوز در میان جنبشهای مردمی، مقاومت و اعتراض از سوی جریانات انسجام یافته، متصل به هم و وسیع صورت نمیگیرد. گرچه وزنه اصلی مبارزات بر عهده توده های مدافع آزادی، دمکراسی و عدالت اقتصادی میباشد، اما اعتراضات آنها، عمدتا بخاطر وجود خفقان سیاسی، هنوز از مرحله عمدتا تدافعی به تعارض گسترده خیابانی ارتقاء نیافته است. کنشگران عمدتا مقطعی و حول موضوعات مشخص اقتصادی و اجتماعی (ب.م. حقوق اقتصادی و مدنی) و نه در راستای براندازی نظام و مبتنی بر پلاتفرمهای مشخص سیاسی، افق های روشن استراتژیک و سازماندهی متحد، فعالیت میکنند. برای نمونه، در تاریخ 30 فروردین 99، فعالان در شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان ایران مجبور میشوند که اعتراضات خود به سازمان برنامه و بودجه را به عدم رعایت "اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری" و از جمله احیای درست "رتبه بندی" در سالهای اخیر و نه نفی کلیت نهاد ها و قوانین غیر مردمی نظام، محدود کنند.

با اینحال، خیزشهای مردمی رخ میدهد که هنوز عمدتا واکنشی (ب.م. دی ماه 96 و آوریل 98) و تا حدی بدون تمرکز بر هدف مشخص و ارزیابی مناسب از چگونگی پیشبرد مبارزات و راهکار های درگیری با رژیم انجام میگیرند. البته شکی نیست که اکتریت توده ها خواهان بقای جمهوری اسلامی نیستند، اما شواهد نشان میدهد که این خواسته ها هنوز بطور عمومی در یک جنبش گسترده دمکراسی خواهانه قوام نیافته است. برای موفقیت در راستای تحول به سوی دمکراسی ضروری است که در میان جریانات مردمی، یک اتحاد وسیع، فارغ از دخالت قدرتهای خارجی و حول محور عبور از نظام در جهت ایجاد حاکمیت مردم بر پایه ساختار بلافاصله جمهوری، لائیک و دمکراتیک شکل بگیرد.

در میان جنبشهای مردمی و از جمله فعالان در بین کارگران، زنان، دانشجویان، فرهنگیان، هنرمندان و ملیتها که دارای تفاوتهای عقیدتی و سیاسی نیز هستند، گرایش سوسیالیستی غالب نیست. اما در میان بخشهای بزرگتری از این جریانات مردمی، اشتراکات سیاسی و اجتماعی در راستای نفی نظام و دمکراسی خواهی وجود دارد که میتواند آورنده زمینه های انسجام نوعی جبهه و یا ائتلاف دمکراتیک در میان اپوزیسیون مردمی باشد. در واقع در صورت پیدایش همبستگی گسترده سیاسی (نوعی اتحاد دمکراتیک) در بین جنبشهای مختلف مردمی و وجود چشم اندازهای واقع گرانه مبارزاتی حول پرنسیب های اساسی مانند اعتقاد به جمهوری، لائیسیته و ارزشهای جهانشمول حقوق بشر، رسالت پیشروی مستقل و دمکراتیک اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی موفقیت آمیز خواهد بود. بنابراین با توجه به واقعیات موجود در جامعه، روشن است که از ایده سنتی و دگماتیک تاریخی موجود در میان بخشی از نیروهای کمونیست که فرایند حرکت در هر سطحی به سوی سوسیالیسم را تنها در گرو وجود هژمونی سیاسی کمونیست پرولتاریائی میداند، باید فاصله گرفت.

واقعیت این است که در ایران مانند کشورهای دیگر، جنبشهای اجتماعی ابتدا برای مطالبات مشخص خود تلاش میکنند که عمدتا در راستای اهداف دمکراسی خواهانه و عدالتجویانه جنبش سراسری آزادیخواه میباشد. با توجه به اینکه نظام ارتجاعی تئوکراتیک در چارچوب وجود نوعی سرمایه داری فاسد و غیر مولد، ستم اعمال نموده جامعه را می چاپد، بدیهی است که اهم مطالبات مردم در راستای مقابله با استبداد، ایجاد عدالت اقتصادی و تلاش برای مشارکت دمکراتیک در امور جامعه سمت و سو میابد . و در حالیکه توده های مردم برای نیل به مجموعه ای از خواست های دمکراتیک صنفی، اجتماعی و سیاسی تلاش میکنند و بنظر میرسد که آنها هنوز از یک راهکار استراتژیک سیاسی همگون و متحد برای مبارزه با رژیم برخوردار نیستند، پس برای جریانات و سازمانهای مترقی و دمکراتیک و بویژه چپ ها باید مهم باشد که به وجود سمتگیری غالب دمکراسی خواهانه در بین توده های مردم و تجمع های محلی و سراسری آنها توجه لازم داشته باشند.

 در این ارتباط، مسئله بسیار مهم این است که حتی در کشورهای پیشرفته و دارای آزادیهای دمکراتیک، طبقات و اقشار عمده ای از زحمتکشان و اقلیتهای ملی و مذهبی بدلایل گوناگون (نمونه کاندیتاتوری برنی سندرز در آمریکا) به سوی برنامه های مترقی و عدالتجویانه جذب نمیشوند. ولی بهرحال میباید برای مبارزان مردمی اهمیت داشته باشد که در همبستگی و همکاری عملی برای مقابله با استبداد و حمایت از حقوق دمکراتیک در راستای پیشرفت بسوی جامعه انسانی تر فعالیت گردد. بویژه برای جنبش چپ باید روشن باشد که مبارزه برای تعمیق دمکراسی، در عین اینکه لزوما سمتگیری ضد سرمایه داری ندارد، اما بخودی خود یک ضرورت سیاسی مترقی  بسوی سوسیالیسم میباشد. بخش بزرگی از جریانات چپ در اروپا، امریکا و بویژه در امریکای لاتین با شناخت از این معضل، بدرستی برای تقویت مطالبات دمکراتیک تلاش میکنند. 

 مهم است که نیروهای چپ در خلال دخالت فعال  در مبارزات توده ای و شرکت در اتحادیه های دمکراتیک با جریانات مترقی (نه لزوما سوسیالیستی)، همچنین در ائتلاف های مشروط به مبارزات طبقاتی، در حد امکان با نیروهای ضد سرمایه داری نیز متحد گردند. چه افشاگری از آسیبهای مناسبات سرمایه داری و تاکید بر اینکه دنیای برتر انسانی فرای آن میسر است برجستگی خودش را دارد. و البته باید روشن باشد که کنشهای سوسیالیستی در جبهه های دمکراتیک به معنی وجود تناقض (در عین وجود اختلاف) بین مسیر فعالیتهای دمکراتیک و سوسیالیستی نیست.  تجربیات تاریخی و اصول برآمده از آن نشان میدهند که بخش عمده از دستاوردها در عرصه مطالبات دمکراتیک مانند آزادیهای سیاسی و رفاه اجتماعی میتوانند بنیانهای ساختاری و حقوقی برای پیشرفت آگاهانه توده ای مردم بسوی سوسیالیسم را تشکیل بدهند. در واقع در ایران، توانمندی در استفاده مناسب از تاکتیکهای رادیکال و انقلابی جهت براندازی نظام به شناخت لازم از اوضاع اجتماعی، قدرت تهاجمی رژیم و توان اپوزیسیون مردمی برای رویارویی با سرکوبها، بستگی دارد و در این ارتباط، تمرکز انحصاری بر رویکرد ایدئولوژیک به مبارزه برای نیل به مجموعه اهداف دمکراتیک و انسانی نادرست میباشد. مردم ایران به وجود یک اپوزیسیون مردمی وسیع، متنوع و در عین حال متحد علیه رژیم، حول محور مطالبات عمومی دمکراتیک  نیازمند هستند.  

فرامرز دادور

22 آوریل 2020

 

April 21, 2020

چگونه قدر زندگی را بدانیم ؟

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

 

نوام چامسکی زبان‌شناس، فیلسوف آنارشیست ونظریه‌پرداز آمریکایی ، از اوبه‌عنوان پدر زبان‌شناسی نوین یاد می‌شود. او استاد بازنشستهٔ دپارتمان فلسفه و زبان‌شناسی مؤسسه تکنولوژی ماساچوست آمریکا است.


در تازه تزین موضع مربوط به شرایط امروز کرونایی چامسکی معتقد است که ترامپ وقتی به کاخ سفید آمد بدبخت شدیم الان باید کاری کنیم جوبایدن بیاید تا خوشبخت بشیم .


من نوشته های او را قبلا دنبال میکردم ولی حالا باید قبول کنم که پیری بخشی اجتناب ناپذیر در مسیر زندگی است . چامسکی حالا پیر شده و در این زمینه رد داده است . مشکل در کاخ سفید ترامپ و یا اشخاص نیستند این یک سیستم است در ایالات متحه آمریکا که بسته به منافع و شرایط هر بار یکی از احزاب آمریکا نماینده اش در کاخ سفید مستقر میشود ... نماینده ای که مالکان وال استریت را نمایندگی میکند در قالب برده داران نوین ...


بهای نفت آمریکا منفی شد ، یعنی میروی نفت بخری یک پولی هم دستی میدهند تا نفت را تحویل بدهند ... آوریل 2020 معروف به آوریل سیاه شده است . چون نفت سیاه است . گور بابای کفنهای سفید !


کاهش شاخص داود جونز و افزایش شاخص و سهام شاش شتر و طب اسلامی و شاش پیامبران و ولایت فقیه...
خلاصه : هر کسی در این دوران کرونایی گوشه ایی از کار را گرفته تا قدر زندگی را بدانیم .



جنگ ایران و عراق تازه شروع شده بود و تب همکاری در محلات بین مردم موجی داشت و خلاصه با حمله جنگنده های عراقی همه به هم میگفتند برقها را خاموش کنید و میکردند ... یک مش قاسمی همسایه ما بود و خیلی خونسرد در همهمه همگانی به دیوارتکیه میزد و چپق میکشید ، یک بار یکی با هیجان گفته بود مش قاسم برو برقهای خانه ات را خاموش کن .... مش قاسم خندید و گفت خانه من اصلا برق ندارد پدر آمرزیده ... هر وقت امام خمینی برق مجانی کشید من هم مثل بقیه میشوم .
 

زمین هنوز تب دارد ...

کرونا هنوز بی تاب است ...

ظریف با همین تب و تاب رفت دمشق جهت عشق بازی با اسد...

کاخ سفید گفت خوش بگذره . دستگاه تنفس مصنوعی جدید به سیستم اسلامی ایران میدهیم ...

سپاه روایت آمریکایی‌ها را 'هالیوودی' خواند و رونمایی از مستعان را الهی خواند...

حوزه یورو پس از پایان بحران کرونا به دو برابر کمک مالی توافق شده نیاز دارد، از همین حالا پشماش ریخته ...

کرونا هم گفت اگر قرار باشد در بر پاشنه سابق بچرخد ، پس من هم تا همیشه هستم ، منتظر تمام شدن من نمانید ...

مغولان از كنار ما به مدارا گذشتند...

تيمور با تكريم...

ولایت فقیه با صلوات و تیغ...

و بقیه خدایان دیوانه ساکن کاخ سفید و الیزه و کرملین...

چه خوش نشسته ایم در قصاب خانه تاریخ ...

ای بخارا کجایی تا شادی را از تو یاد بگیریم .

کرونا اگر در زما ن تو میآمد حتما مسیر اشعارت تغییر میکرد.

کرونا در زمان ما که آمد شعر بلد نبود . فقط شاش شتر تجویز میکرد ، روغن بنفشه ، روزه داری ، لیس زدن ، وسوسه های عیسی مسیح روی صلیب ، ارگاسم مادر عیسی در طویله ، عروج محمد با الاغ ...

کرونا در میان ما و زندگی ما خوش نشسته است ، از خودمان نترسیم .

حالا در حسرت شعری هستم که شادم کند ، در حسرت شوری که ندارم ...

بوسه ایی که انگیزه ام باشد ...

در زمانی که خاک مرده در کره زمین میخندد با دندانهای زرد ...

دندانهای زردی که رنگ زردش از جنس طلا نیست .

زمین حالش خوب نیست ، حالم خوب نیست . اینجا یا کسی نمیفهد یا نمیخواهند بفهمند .

مدار گردش روزانه های ساکنین هیچ فرقی با قبل از کرونا ندارد.

شاید من عجولم...

ولی فعلا همین است .

 

 



21.04.2020
اسماعیل هوشیار

 

شورایی یعنی کدخدامنشانه!

شورایی یعنی کدخدامنشانه!

حکومت ِ شورایی چیست، و آیا در آموزه های مارکسیستی و ماتریالیسم ِ تاریخی دولت و حکومتی موسوم به شورایی جای گاه و نقشی در تکامل ِ اجتماعی دارد؟

واقعییت این است که درماتریالیسم تاریخی ِ مارکس و انگلس جایی برای حکومت یا دولت ِ شورایی نه وجود دارد و نه این نوع دولت یا حکومت می تواند جایی در فرایند ِ تکاملی ِ جامعه ی انسانی داشته باشد. مارکس هرگز نظر ِ مبتنی و متکی بر ماتریالیسم تاریخی ِ خود در خصوص ِ همستیزی ِ کار ِ اجتماعی و مالکییت ِ خصوصی ، و گذار از مالکییت ِ خصوصی ِ سرمایه داری به مالکییت ِ اجتماعی ِ سوسیالیستی را برای خوشایند ِ هیچ حزب و فرقه و دار و دسته ای نقض نکرد و روستاییان و دهقانان را که عنصر و نیروی اصلی در حکومت های موسوم به شورایی اند و از نظرگاه ِ او خواهان ِ باز گردادن ِ چرخ ِ تاریخ به گذشته اند شریک و رفیق ِ پرولتاریا در دولت ِ پساسرمایه داری ننمود. برعکس، آنچه ما در گروندریسه در بحث راجع به شیوه ی تولید و توزیع و مناسبات ِ جماعتی ِ پیشاسرمایه داری می خوانیم، دقیقن منطبق بر خصوصیات ِ اداره ی شورایی ِ مورد ِ نظر ِ تبلیغ کنندگان ِ حکومت به شیوه ی شورایی است.

شورایی یعنی چه؟

شورایی آنچنان که از نظرات ِ لنین و بلشویک ها بر می آید، یعنی ایجاد ِ وحدت ِ اراده میان ِ زحمت کشان( روستاییان و کشاورزان) و کارگران باهدف ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی. این وحدت ِ اراده که در واقعییت و زندگی ِ اجتماعی و سیاسی به لحاظ ِ تاریخی و ایدئولوژیک وجود ندارد وهرگز درپراتیک ِمشخص ِ طبقاتی به دلیل ِ نبود ِ چشم انداز و افق ِ واحد ِتاریخی و منافع ِ مشترک ِ طبقاتی در عمل قابلییت ِ اجراپیدا نخواهد کرد، بهانه ای است که حزب های بلشویک وحدت ِ تشکیلاتی ِ فراطبقاتی ِ خود را به آن نسبت داده و توجیه کنند. یعنی، چه قبل و چه بعد از کسب ِ قدرت ِ سیاسی آن اراده ای را که در حزبییت ِ شان برای کسب ِ قدرت وحدت یافته به طبقات ِ مختلف المنافع با ایدئولوژی های متفاوت و متضاد نسبت و تسری می دهند.

این وحدت ِ اراده ی ساختگی و صوری ِ ذهنگرایانه، عمدتن جنبه ی منفی و سلبی دارد و نه اثباتی و ایجابی. یعنی تاآنجا کارکرد دارد که تشکیلات ِ درکمین ِ قدرت یا درقدرت بتواند از پتانسیل و نیروی بالقوه و بالفعل ِ کارگران و روستاییان ِ «ناآگاه» برای پیش برد ِ هدف های خود و نه راهبرد ِ انقلاب ِ سوسیالیستی- آنگونه که به دروغ تبلیغ می کنند- استفاده نماید. هدفی که به گفته ی این دار ودسته ها برای ایجاد ِ یک حکومت ِشورایی ِ خودگردان متشکل از دوطبقه و فقط به رهبری و هدایت ِ آنان امکان پذیر است. دار و دسته ها و فرقه هایی که اگرچه هوییت ِ سیاسی و ایدئولوژیک شان را از یک نام و یک پرچم( بلشویسم و داس وچکش) می گیرند، اما با همدیگر هیچگونه پیوند و وحدت ِ سیاسی تشکیلاتی نه تنها ندارند بلکه به دلیل ِ انحصارطلبی و تمامیت خواهی ِ هرکدام، هرگز به ویژه در عمل ِ معطوف به کسب ِ قدرت به هم پیوند نخواهند خورد و وحدت نخواهند یافت. چنین تشکیلات هایی با چنین بینش و رویکردی به وحدت ، می خواهند روستاییان و پرولتاریا را با هم وحدت و وصلت ِ سیاسی ایدئولوژیک دهند! یعنی در حالی که قادر نیستندممکن ِ خود را به بالفعل، و وحدت ِ عینی و عملی تبدیل کنند، می خواهند ناممکن ِ دو طبقه ی ناهمگون و مختلف المنافع را به معجزه ی اراده به هم پیوند زنند! یعنی در حالی که قادر نیستند اراده های پراکنده ی خود را به اراده ی واحد تبدیل کنند و به صورت ِ گردان ِ واحد با فرمانده ی واحد در آیند، میخواهند به نیروی معجزه، پرولتاریای پیشرفت خواه و تکامل گرا را با دهقانان و روستاییان ِ ضد ِ پیشرفت و تکامل وصلت دهند! وصلتی اجباری میان ِ پرولتاریای بالغ و روستا ییان ِ نابالغ که مزایای اش فقط نصیب ِ فرقه و دار و دسته ی در کمین ِ قدرت می شود.

شورایی از کدام مناسبات ِ تاریخی الگو گرفته است؟

شوراها تشکیل می شوند از کمیته های  محلات ِ جداگانه و مرتبط شدن ِ این کمیته ها از طریق ِ( به واسطه گری ِ) تشکیلات ِ حزبی که بر کمیته ها اشراف ِ رهبری از بالا و فرمانفرمایانه دارد . به این معنا که تشکیلات- و مآلن حکومتی که – رهبری و ریاست ِ شوراها رادارد، مقاصد ِ خود را به آنها دیکته میکند و شوراها در واقع مجری ِ سیاست های حزب و یا حزب- دولت می شوند، آنهم صرفن برای پیشبرد ِ هدف های حزبی و خصوصن سرکوب مخالفان اش. حتا در کارخانه ها نیز وظیفه ی شوراها تحکیم ِ قدرت ِ حزب ِ درقدرت( دولت ِ حزبی ِ فعال مایشا) است و نه پیشبرد ِ سیاست های اقتصادی و رشد ِ نیروهای مولد که اساسن در دستور ِ کار ِ چنین حزب هایی نبوده و نیست و چندین تجربه ی تاریخی این واقعییت راثابت کرده است. همین تجربه ی تاریخی نشان داده در حکومت های شورایی تکیه بیشتر بر روستاییان ِ کوچیده به شهرها، و کارگران ِ غیر ِ ماهر و غیر ِ صنعتی است که هنوز یک پای شان در روستا و یک پای شان در شهر است. مدافعان ِ این نوع حکومت هرچه قدر هم از شورا و حکومت ِ شورایی سخن سرایی کنند و از خودگردانی و خودحاکمییتی ِ آن دم بزنند، باز دم ِ خروس ِ فرقه گرایی و رهبری ِ فردی-فرقه ای شان بر شوراها از بحث های شان بیرون می زند. چرا که هرفرقه و دار و دسته ای برای خود راه و روش ِ خود ویژه ای برای برقراری ِ حکومت ِ شورایی در یک جامعه ی واحد و مشخص و خصوصن مناطق ِ عقب مانده دارد که با راهکار و راهبرد ِ دیگر دار و دسته ها متفاوت و اساسن در تضاد است.آنها تنها در یک خصوصییت با هم اشتراک نظر دارند و آنهم این که تکیه گاه و سوژه ی تحقق دهنده ی طرح شان روستاییان( زحمت کشان ِ)  ساکن در روستاها یا حاشیه نشین ِ شهرها هستند که نه سوسیالیست اند و نه کمونیست و نه اساسن به دلیل ِ شخصییت ِ فردگرایانه و انزواطلبانه شان که ناشی از نوع ِ معیشت ِ متکی بر خودکفایی ِ خانواده سالار است نظر ِ خوشی به سوسیالیسم و کمونیسم دارند. از این رو ، این تشکیلات ها با سوء استفاده از فقر ِ تئوریک ِ مخاطبان شان که آنها را افرادی فریب خور تصور می کنند، شعار وتبلیغ را جایگزین ِ نظروری و نظریه پردازی ِ علمی عقلانی ِ اثبات گرانه می کنند. یعنی حتا اگر برای ایجاد ِ توهم در مخاطب چند گزاره و نقل قول ِ تحریف شده از مارکس و انگلس بیاورند، اما نتیجه گیری شان درست برخلاف ِ نظر مارکس و انگلس، و درجهت ِ منافع ِ فرقه ای خودشان است. چرا که به گواهی ِ آثارشان، مارکس و انگلس نه تنها با آنچه بعد از آنها لنین و بلشویک ها حکومت ِشورا یی نامیدند موافق نبودند بلکه آن را شیوه ی تولیدی و مناسباتی ِ پیشاسرمایه داری و جماعتی( اشتراکی به شیوه ی جماعات ِ روستایی) و از این رو واپسگرایانه قلمداد کرده اند. توصیفی که مارکس از این نوع تولید و مالکییت می کند دقیقن مطابق است با تولید و مالکییت و آنچه به اصطلاح آنها خود گردانی ِ شورایی نامیده می شود. بخوانید: « در این نوع شیوه ی تولید و مالکییت، عامل ِ وحدت، یعنی پیوند دهنده ی خانواده و قبیله ای که پایه ی اتحاد ِ افراد و مالکییت ِ حقیقی و شرط ِ مقدماتی ِ مالکییت ِ مشاع ِجماعتی {بخوان شورایی } است، شخصییتی خاص و متمایز از جماعت پیدا می کند و مافوق ِ جماعات ِ واقعی قرار می گیرد.{ دقیقن یعنی حزب و تشکیلاتی که خودرا مافوق ِ طبقات می داند و می خواهد دو « جماعت ِ روستایی و کارگر» را به طور ِ مکانیکی و به زور ِ تبلیغات  با هم وصلت دهد} . در این صورت است که مآلن مالکییت ِ متکی بر وحدت ِ برتر که در شخصییت رهبر ِ فرهمند ِ جبار به عنوان ِ پدر ِ واحدهای جماعتی ِ متعدد تجسم یافته است، به آن رهبر ِ فرهمند تفویض می گردد. در این صورت، مازاد ِ تولید خود به خود به آن وحدت ِ برتر{ شورا } و به آن شخصییت ِ مقتدر و مستبدی که مافوق ِ جماعت قرار دارد تعلق می گیرد. از این رو، در بطن ِ این استبدادکه ظاهرن فقدان ِ مالکییت از دیدگاه ِ حقوقی خصوصییت ِ آن است، اما در واقعییت ِ امر ما با مالکییتی رو به رو هستیم که حاصل ِ ترکیب ِ تولید ِ کارگاهی و کشاورزی در درون ِ یک آبادی ِ کوچک ِ خودگردان و خودبسنده است{ عینن همان کمون های دهقانی- کارگری ِ شوراهای بلشویکی}. در این نوع مالکییت{ جماعتی- شورایی}، بخشی از کار ِ اضافی ِ آبادی { به اصطلاح کمون ِ اشتراکی} به اجتماع ِ برتر{ که در حکومت ِ بلشویکی همان حزب یا تشکیلاتی است که بر جماعت یعنی شوراها ریاست می کند و به آنها برنامه و خط ِ مشی ِ اقتصادی و سیاسی می دهد} که به صورت ِ فرد ِ مستبد درآمده تعلق می گیرد. بهره وری ازاین کار ِ اضافی ، یا به صورت ِ خراج است، یا به شکل ِ کارهای مشترکی که برای بزرگداشت ِ وحدت ِ جماعت انجام می گیرد{ درست همان کار ِ اجباری و رایگان ِ شنبه های کمونیستی ِ زمان ِ لنین که بعدتر به صورت تنبیه و مجازات درآمد و به روال ِ دایمی ِ رژیم های بلشویکی برای تنبیه مخالفان ِ خود علاوه بر زندان و اعدام  تبدیل گردید}. وحدتی صوری و اجباری که فرد ِ مستبد، خدایگان و نماد ِ مجسم ِ آن است.»( مارکس. گروندریسه. ترجمه ی باقرپرهام، احمدتدین. جلد اول. ص472-473. توضیحات ِ درون ِ کروشه ها ازمن است). این سخنان، پیشگویی ِ پیامبرانه نیست، بلکه پیش بینی ِ علمی – عقلانی و تئوریک، با درک ِ ماتریالیستی از تاریخ و ساز و کارهای متنوع ِ جامعه های انسانی ِ بعضن ناهمتراز با رشد ِ معمول و معقول ِ جامعه های پیشرفته است که ما نمونه های این ناهمترازی ِ اقتصادی اجتماعی را در کشورهای کم توسعه یافته به لحاظ ِ صنعتی و تکنولوژی و خصوصن مناسبات ِ تولیدی- طبقاتی هم اکنون هم در بسیاری کشورها و همان ها که به صورت ِ شورایی اداره می شدند و یا هنوز چنین ادعایی دارند شاهد هستیم.

اقتصاد و سیاست در حکومت ِ شورایی :                    لنین در1921 چهارسال پس از کسب ِ قدرت نوشت «ما دولت ِ تراز ِ شوروی( شورایی) به وجود آوردیم که پس از سال های 1793 و 1871 گام ِ بزرگی به پیش بود»( مجموعه آثار ترجمه ی پورهرمزان. جلد 3. ص.2072 ) لنین درست یک صفحه ی بعد از« دولت ِ تراز ِشورایی( شوروی) ِ» بلشویک ها رونمایی می کند: « دشمن ِ امروز ِ ما دیگر گارد ِ سفیدی ها نیستند. دشمن ِ ما عبارت است از وضع ِ خراب ِ اقتصادیات ِ کشور ِ خرده دهقانی ما که صنایع ِ بزرگ ِ آن ویران و خراب است. فابریک ها و کارخانه ها از کار باز ایستاده اند و پرولتاریا ضعیف و پراکنده و نا توان است.»( جلد3.ص.2073-2074 ). و:« در کشور ِ ما هنوز هیچ کاری انجام نگرفته{ و همه ی کارها موکول است به وقت ِ گل ِ نی!}و کار هنوز بسیار و بسیار زیاد است. ما هنوز از جهت ِ اقتصاد و فرهنگ در سطح ِ بسیار پایین{ و از جهت ِ ادعا و بلوف در سطح بسیاربالایی!} قرار داریم». ( همان کتاب. همان صفحه. درون ِ آکولاد از من است.). در حکومت ِ « تراز ِ شورای» بلشویک ها، پی ریزی ِ ساختمان ِ سوسیالیسم بر عهده ی دهقانان و روستاییان است! باور نمی کنید؟ بخوانید:«  افزایش ِ میزان ِ تولید- یعنی رشد دادن ِنیرو های مولد- جز از راه ِ بهبود ِ وضع ِ دهقانان و ارتقای نیرو های مولده ی آنان امکان پذیر نیست.ما بلشویک ها باید کار را از روستاها و دهقانان آغازنماییم. آنچه هم اکنون{ چهار سال پس از برقراری ِ حکومت ِ تراز ِ نوین ِ شورایی}بیش از هرچیز برای ما فورییت دارد، تدابیری است که با اتخاذ ِ آنها می توان سطح ِ نیروهای مولده ی اقتصاد ِ دهقانی را بی درنگ ارتقا داد».( جلد سوم. ص.2035). بیله دیگ، بیله چغندر! کشور ِ عقب مانده با اقتصاد ِ پاتریارکال- به اعتراف ِ لنین در1921-، کمونیست های اش هم چنین افراد ِ « کودن وعقب مانده ای» -باز به اعتراف ِ لنین- هستند که باید بروند روستاها و از دهقانان و روستاییان درس ِ فرهنگ و اقتصاد بیاموزند و نه در شهرها و دانشگاه ها و مراکز ِ بزرگ ِ صنعتی :« در مورد ِ ارزیابی ِ اشخاص و در مورد ِ اتخاذ ِ روش ِ منفی نسبت به افراد ِ واخورده ، تذکرات ِ توده ی پرولتر ِ غیر ِ حزبی و در بسیاری موارد تذکرات ِ توده ی غیر ِ حزبی ِ دهقانان و روستاییان بی اندازه گرانبهاست. توده ی زحمتکش{ دهاتی ها، یعنی همان ها که مارکس گفت می خواهند چرخ ِ تاریخ را به عقب، به دوران فئودالی وپدر شاهی برگردانند} با حساسییت ِ فوق العاده ای فرق ِ کمونیست ِ شریف و درستکار را با کمونیست هایی که مایه ی نفرت اند به خوبی تشخیص می دهند{ بیچاره کمونیستی که روستاییان باید به او درس ِ شرافت و درستکاری بدهند! و بیچاره تر حکومتی که ادعای تراز ِ نوین بودن دارد اما کمونیست های اش مایه ی نفرت ِ عموم اند!}( جلد سوم. ص. 2081. درون ِ آکولادها از من است). این، از وضع ِ اقتصادی ِ پاتریارکال ِ حکومت ِ « تراز ِ نوین ِ» شوراهای بلشویکی. اما، بخوانید وضعییت ِ سیاسی و مناسباتی ِ استبداد ِ پدرشاهی ِ متناسب با آن وضع ِ عقب مانده ی اقتصادی را، به نقل از بنیانگذار ِ حکومت ِ شورایی در« عصر ِ امپریالیسم»، یعنی لنین : « درباره ی اهمییت ِ قدرت ِ دیکتاتوری ِ شخص ِ واحد( که خودش باشد!) از نقطه نظر ِ شرایط ِ کنونی ِ ما باید گفت که این شرایط وحدت ِ اراده ای را ایجاب می کند که کار ِ مشترک ِ هزاران و صدهاهزار نفر را رهبری و هدایت کند. {همان وحدت ِ اراده ای که نتیجه اش استبداد ِ فردی و کیش ِ شخصیتی است و مارکس آن را در نقل ِ قول ِ پیشین از او آن را پیش بینی کرد}، و می دانیم موکدترین وحدت ِ اراده جز از طریق ِ اطاعت ِ بی چون چرای هزاران و صدهاهزار نفر از یک نفر امکان پذیر نیست، و این به آن معناست که ما بلشویک ها باید توده ها را به راهی هدایت کنیم{ توده ها را چه تصور کرده؟!} که با اطاعت ِ بی چون وچرا از اراده ی رهبر ِ شوروی{ یعنی شخص ِ شخیص ِ لنین!} مطابقت نماید . ( جلد سوم. ص1985- 1986. درون ِ آکولادها ازمن است .).

یک خصوصییت ِ مشترک ِ رژیم های استبدادی و ازجمله حکومت های « تراز ِ شورایی» ِ بلشویک ها، اعمال ِ جبر ِ توامان ِ سیاسی و اقتصادی بر اکثرییت ِ افراد ِ خارج از حاکمییت است که بدون ِ استثنا شامل ِ هردو طبقه ی دورانی ِ بورژوازی و پرولتاریا می شود. این جبر ِ توامان که لنین به روش ِ سفسطه آمیز و توجیه گرانه ی خاص ِ خود« تئوریزه » هم کرد و با زور به جامعه تحمیل نمود، در واقع فرمان از بالایی است که در ایران به « حکم ِ حکومتی» شهرت یافته است.  نمونه ی جبر ِ سیاسی اش را در گفتاورد ِ بالا ازلنین خواندیم، و نمونه ی اقتصادی اش را در آنچه لنین «شنبه های کمونیستی»( یا در واقع کار رایگان برای رفاه ِ حکومت کننده گان) نامید می بینیم و می خوانیم.(سخنرانی در نخستین کنگره ی کمون های زراعتی و آرتل های کشاورزی. در این سخنرانی طبق ِ معمول پس از صغراکبراچیدن های فریب کارانه برای جا انداختن ِ موضوع، به اصل ِ مطلب که بیگاری کشیدن از اهالی است می پردازد):«  برای آنکه بی مدرک حرف نزده باشم به آن چیزی استناد می کنم که در شهرهای ما شنبه های کمونیستی نامیده شده است. این نامی است که به کار ِ رایگان و بی مزد ِ کارگران ِ شهری داده می شود و اضافه برکاری است که از هرکارگر خواسته می شود و طی چند ساعت برای رفع ِ نیازمندی های اجتماعی انجام می گیرد{ همان کاری که در اقتصاد ِ سیاسی به آن ارزش ِ اضافی گفته می شود و حالا لنین ِ«سوسیالیست» آن را با جبر ِ بلشویکی به کارگرانی که به اعتراف ِ خودش به نان ِ شب محتاج اند تحمیل می کند.}، این شنبه ها،  برای اولین بار در مسکو معمول گردید. برگزاری ِ شنبه های کمونیستی پاسخی بود{ اجباری!} که کارگران ِ مسکو به حکومت ِ شورا ها دادند. شک نیست که کارگران ِ مسکو به مراتب بیش از دهقانان با مصیبت و احتیاج دست به گریبان اند و اگرشما با شرایط ِ زندگی ِ آنان آشنا شوید تعجب خواهید کرد که آنها چگونه با وجود شرایط ِ سخت، شنبه های کمونیستی را بر قرار کرده اند. اما اگر با وضعییت ِ زندگی و کار ِ آنان{ برای همین درآمد ِ بخور و نمیرآشنا شوید} آنگاه قبول خواهید کرد که هیچ کس نباید و نمی تواند از این شیوه ی کار کردن شانه خالی کند. شنبه های کمونیستی { مرحله ی عالی ِتکامل ِ سوسیالیسم است!} و هنگامی است که افراد به نفع ِ عموم { که همان دار و دسته ی بلشویک های حاکم باشند} کار می کنند.{ و چون خودش هم می داند دروغ می گوید و از کار ِ اجباری هرگز سوسیالیسم بر قرار نمی شود در ادامه میگوید :} البته ما می دانیم که اکنون نمی توانیم نظام ِ سوسیالیسم را معمول داریم، و اگرحتا در دوران ِ فرزندان ما و شاید نوه ها و نواده گان ِ ما چنین نظامی در کشور ما مستقر شد خدا را شکر خواهیم کرد{!!}.( مجموعه آثار. ترجمه ی پورهرمزان . جلد دوم. ص 1495-1496. درون ِ آکولادها از من است.) هر مارکسیستی می داند راه و روشی که لنین و بلشویک ها در یک کشور ِ عقب مانده با تولید و مناسبات ِ پاتریارکال(  دهقانی و پدرشاهی به گفته ی خود ِ لنین) در پیش گرفته بودند هرگز به سوسیالیسم و کمونیسم ختم نمی شد. احتمالن خود ِ لنین هم در میانه ی راه به این واقعییت پی برده بود که عاقبت ِ حکومت ِ شورایی اش را به خدا سپرد!

اکنون باید از تبلیغ کننده گان و ادامه دهنده گان ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری و « حکومت ِ تراز ِ شورایی » این پرسش را نمود که: در حالی که خود ِ نظام ِ سرمایه داری تمام ِ پیش نیازها و پیش شرط های تولیدی- مناسباتی ِ گذار به نظام و دوران ِ سوسیالیسم و کمونیسم را در عالی ترین درجه و تراز ِ پیشرفته برای جامعه های انسانی و کل ِ بشریت فراهم نموده، چه اصراری دارید این جامعه ی گرسنگی کشیده و شلاق خورده از استبداد ِ حکومت ِ اسلامی را به بیراهه ی غیر ِ سرمایه داری بکشانید و با یک حکومت ِ نظامی پادگانی ِ دیگر با عنوان ِ فاقد ِ اعتبار ِ تاریخی- دورانی ِ « شورایی» که همچون همین رژیم هم جبر ِ سیاسی و هم جبر ِ اقتصادی را توامان به جامعه تحمیل میکند، وبا سوسیالیسم ِ دروغین ِ «به امید ِ خدا»ی تان دلخوش نمایید؟    

اعدام مصطفی سلیمی، جنایت دولت اقلیم کردستان و جمهوری اسلامی

اعدام مصطفی سلیمی، جنایت دولت اقلیم کردستان و جمهوری اسلامی

پس از ۱۷ سال که مصطفی سلیمی زندانی سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی به ارسارت گرفته شده بود ، درطی شورش زندانیان زندان سقز در شرایط شیوع ویروس کرونا موفق به فرار شد و به شهر پنجوین اقلیم کردستان عراق پناه برد . اما سازمان امنیت دولت اقلیم کردستان ( آسایش ) در منطقه تحت نظر اتحادیه میهنی او را بازداشت کرد و به رژیم فاشیست اسلامی ایران تحویل داد تا در ۲۳ فروردین اعدام شود . اعدام زندانی سیاسی مصطفی سلیمی باید در کارنامه جنایات ، دولت اقلیم کردستان و فاشیسم اسلامی حاکم در ایران ثبت شود. هرچند این اولین باری نیست که این سرسپردگان رژیم ایران وترکیه دست به بدوبستان ومعامله با رژیم ایران وترکیه زده اند ، بلکه همواره تاریخ این احزاب بورژوایی کردستان با مماشات و همکاری با دولتهای فاشیست منطقه رقم خورده است . اینها به اندازه طول عمرخود به معامله روی انسانهای بی دفاع وتحت ستم پرداخته اند وهرروزخیانتی کثیف تراز پیش مرتکب شده اند . سالها سال است که مردم بی دفاع وآواره را تحت لوای موقعیت ، محدودیت ، وروابط دیپلماسی گول زده اند و به خوش خدمتی با رژیم های فاشیستی ایران وترکیه مبادرت نموده اند که هیچ ربطی به منافع توده های ستمدیده مردم کردستان نداشته است . احزاب تشکیل دهنده دولت اقلیم کردستان از جمله اتحادیه میهنی در بوق ناسیونالیسم می دمند ، به جاش پروری می پردازند ، با دولت های فاشیست منطقه بیشترین همکاری ها را انجام میدهند تا منافع عشیرتی شان محفوظ بماند . سیاست وعملکرد آنها این را بارها روشن وآشکارا ثابت کرده است . این احزاب در مقابل حمله داعش به شنگال پا به فرار گذاشتند و اجازه دادند که هزاران زن و کودک بصورت برده جنسی توسط وحوش داعشی مورد تجاوز قرار بگیرند و خرید و فروش شوند ، کردستان باشور را برای برپایی پایگاه ، وجب به وجب در اختیار پاسداران ، ارتش ترکیه و چکمه پوش های آمریکا یی قرار داده اند ، از طرفی دیگر از نیروی ارزان کارگران بنگلادشی و افغانی برای انباشته سرمایه بهره گرفته اند و هم اکنون نیز جنگ با حزب کارگران باکور را به مقابله با داعش ترجیح میدهند .

پس از اعدام مصطفی سلیمی توسط حاکمین جنایتکار رژیم اسلامی ، این احزاب اقلیم کردستان با همدستی حزب دمکرات کردستان ایران به ترورشخصیت سیاسی او مبادرت نموده اند ، تا افکار توده مردم را نسبت به این جنایت ضد انسانی منحرف نمایند و مبارزین آزادیخواه وبرابری طلب را با تهدید وترور به سکوت وا دارند. هیچ سکوتی جایز نیست و وجدان بیدار انسان های آزادیخواه اجازه نمی دهد که دولت اقلیم کردستان و رژیم فاشیست اسلامی که این جنایت را مرتکب شده اند با سیاست های ضد بشری شان ، برآن سرپوش بگذارند . اگر احزاب سیاسی پناهنده درحریم دولت اقلیم کردستان به لحاظ گرفتن امکانات وداشتن اردوگاه با یک اطلاعیه ساده که گویا محکوم میکنند میخواهند قال قضیه را سرهم بیارند و بویژه حزب دمکرات کردستان ایران با اتخاذ سیاستهای سازش کارانه با رژیم فاشیست اسلامی به پاس گرفتن جیره دلارهای ماهیانه ، سکوت اختیارکرده است ، باید به آنها گفت شرم نمایید .

صد سال است که عشیره جلالی ومسعودی ازتوده ستمدیده مردم کرد ایران وترکیه وسوریه و عراق سوء استفاده میکنند وجواب کمک آنها فقط خیانت ، جاسوسی و سرسپردگی به رژیم های فاشیستی ایران از زمان شاه تا کنون ، رژیم ترکیه وسوریه و نیزدوره صدام درعراق بوده است . اعدام مصطفی سلیمی بعد از ۱۷ سال زندان ، علیرغم فریبکاری چندش آور احزاب ناسیونالیست قوم پرست به سمبل مبارزه ومقاومت در میان توده مردم تبدیل شده است و نقاب از چهره جنایت آمیز آنها برای یکباردیگر برداشته است .

اقدام ضد انسانی دولت اقلیم کردستان تنها اعدام و گرفتن جان یک انسان نبود ، بلکه ضربه مهلکی بر پیکر مقاومت کل زندانیان سیاسی ، هزاران پناهنده ، هزاران مبارزآزادیخواه عرصه مبارزه طبقاتی بود که کینه و نفرت انسانها را برافروخته کرده است . میبایست اجازه ندهیم این جنایت به فراموشی سپرده شود بلکه باید این احزاب وادار شوند که به بساط کاسبکارانه و سیاستهای مماشات طلبانه شان خاتمه بدهند .
یاد مصطفی سلیمی همیشه گرامی خواهد بود

فریده نفیسی (ج)

قلب حزب چپ روبه قبله می زند

قلب حزب چپ روبه قبله می زند

صادق کار، مسئول کمیسیون کارگری حزب چپ (فدائیان خلق اکثریت) یکی از "توماریون" است که برای دهها میلیون طبقه کارگر ایران شوراهای اسلامی را بعنوان نماینده تعیین کرده اند! اکنون یک مقطع حساس تاریخی و محور تحولات ایران افزایش روز افزون شکاف بین مردم و رژیم اسلامی است. مردم ایران رژیم اسلامی را نماینده خود نمی دانند و با شهامت، دستان خالی و با از جان گذشتگی و تحمل دستگیری و شکنجه برای تغییر آن بپا خاسته اند، "توماریون" جنبش کارگری ایران را با تمام مبارزاتش، کشته ها، دستگیریها و شکنجه های فعالینش توسط  رژیم اسلامی، هوادار رژیم جلوه داده اند!

"توماروین" بخشی از یک حرکت درون رژیمی هستند که هدفش مهار اعتراضات کارگری بر سر دستمزد در محدوده جناحها و قانون کار است تا مانند خیزش دیماه 96، آبانماه و دیماه 98 علیه کلیت نظام به حرکت در نیاید. شورایعالی کار در ادامه تصمیمات ضد کارگری هر ساله اش و با توجه به منافع صاحبان صنایع و سرمایه (دولتی و غیر دولتی) تنها اندکی به حداقل دستمزدها افزود. برای کلیت رژیم آشکار بود که تصمیم شورایعالی کار با مخالفت وسیع و میلیونی کارگران روبرو میشود و زمینه اعتراضات کارگری غیر قابل کنترل را فراهم خواهد کرد. لذا رژیم اسلامی روال همیشگی اعلام حداقل دستمزد در روزهای پایانی اسفند را منتفی کرد تا از قبل خود را برای چگونگی رویارویی با نارضایتی کارگران آماده کند. هدف شورای اسلامی هر ساله "مدیریت نارضایتی" کارگران از تصمیم شورایعالی کار است تا کارگران دست به عمل مستقیم نزنند. تبلیغات وسیع هر ساله آنها در مورد خط فقر و هزینه معاش یک خانوار کارگری که بیشتر از حد مورد نظر دولت و کارفرماها بود هدفش در انتظار نگه داشتن کارگران تا تصمیم شورایعالی کار بود. شوراهای اسلامی هر ساله چند روز قبل از سال نو با غر و لند با حداقل دستمزد مورد نظر صاحبان صنایع و سرمایه موافقت می کردند. تصمیم حداقل دستمزد نزدیک به تعطیلات سال نو اعلام میشد تا فرصتی برای سازماندهی اعتراض باقی نماند و پس از تعطیلات هم اعتراض برای کارگرانی که فاقد تشکل هستند بسیار دشوار است.

امسال شوراهای اسلامی همان هدف هر ساله را با امضا نکردن حداقل دستمزد دنبال کردند. با وخامت اوضاع اقتصادی که حتی رژیم هم انتظار "شورش گرسنگان" را دارد اگر شوراهای اسلامی مانند روال هر ساله، علیرغم ژست نارضایتی از میزان افزایش حداقل دستمزد آنرا امضا می کردند کلیت نظام شانس خود را برای کنترل اعتراضات کارگری از درون از دست می داد. شوراهای اسلامی با صلاحدید کل نظام از امضای افزایش حداقل دستمزد سال 99 خودداری کردند تا موقعیت خود را برای کنترل اعتراضات کارگری از درون از دست ندهند. چرا که صحنه برای فعالیت جناحهای رادیکال و سوسیالیست جنبش کارگری در سازماندهی نارضایتی و اعتراضات کارگری مهیا میشد و فقط نیروی سرکوب خشن برای رژیم باقی می ماند تا به اعتراضات پایان دهد.

از آنجا که اکنون کل ایران یک بشکه باروت است و هر لحظه ممکن است منفجر شود برای کنترل اعتراضات کارگری به حداقل دستمزد اقدامات فراتر از سالهای قبل انجام شد. یک ارکستر هماهنگ براه افتاد تا اعتراضات کارگری از حیطه  جناحها، ارگانها و قانون کار رژیم خارج نشود. شوراهای اسلامی با حداقل دستمزد موافقت نکردند. منتها شوراهای اسلامی مطابق قانونشان که در مجلس تصویب شده به ولی فقیه التزام عملی دارند و اگر خامنه ای لب تر کند زیر هر سیاستی را امضا خواهند کرد. تعدادی از نمایندگان مجلس خواهان افزایش بیشتر حداقل دستمزد شدند. اکنون پایان عمر همان مجلسی است که خامنه ای اجازه نداد در مورد قیمت بنزین اظهار کنند و هیچ وقعی به مخالفتشان با لایحه بودجه سال 99 نگذاشت و فرستاد تا شورای نگهبان آنرا تصویب کند. دیوان عدالت اداری وصول شکایت از شورایعالی کار را اعلام کرد تا قوه قضائیه رسیدگی کند. این همان قوه فاسد قضائیه است که فعالین کارگری را که از جمله خواهان اضافه دستمزد هستند را به دستگیر، شکنجه و به حبسهای طولانی محکوم میکند. ترکیبی از اصلاح طلبها، لیبرالها و فعالین گرایش راست جنبش کارگری به حرکت در آمدند و با جمع آوری امضا اعلام کردند که نماینده کارگران ایران خود رژیم اسلامی است! از شوراهای اسلامی که نقش اساسی در  سرکوب جنبش کارگری داشته اند، حمایت کردند و خواستار بررسی مجدد حداقل دستمزد توسط شورایعالی کار شدند. هنگامی که حتی اصلاح طلبان از تلاش برای تغییرات از درون نظام دست برداشته اند، و مردم ایران علیه کل نظام هستند "توماریون" خواستار اصلاح ساختار شورایعالی کار شده اند. سه جانبه گرایی در بهترین حالت یعنی هنگامی که یک ضلع مثلث آن منافع کارگران را به تمامی نمایندگی کند دو به یک به ضرر کارگران است. در ایران سه جانبه گرایی سه هیچ به ضرر کارگران است. "توماریون" قصد دارند وزن شوراهای اسلامی را در ترکیب سه جانبه گرایی که در ایران شورایعالی کار نامیده میشود، زیاد کنند. "شورايعالى کار" يک هيئت يازده نفره است. وزير کار رياست آنرا به عهده دارد، دو نفر به پيشنهاد وزير کار و تصويب هيئت وزيران که يکى از آنها بايد عضو "شوراى عالى صنايع" باشد، سه نفر از نمايندگان سرمايه داران که يکى از آنها بايد از بخش کشاورزى باشد، سه نفر نمايندگان شوراهاى اسلامى که يکى از آنها بايد از بخش کشاورزى باشد، يک نفر از اعضاى کميسيون کار و امور اجتماعى مجلس و وزير دادگسترى.

هدف این ارکستر هماهنگ که در این جا تمرکز ما بر شاخه "توماریون" آنست جلوگیری از هم راستا شدن مبارزات کارگری با مبارزات کل مردم ایران است که از دیماه 96 با شعار "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمام ماجرا" از کلیت نظام عبور کرد. مبارزات مردم ایران در آبانماه 98، دیماه 98 و عدم شرکت در انتخابات دوم اسفند که به آخرین خاک ریزهای رژیم که سپاه و ولایت فقیه است رسیده در ادامه خیزش دیماه 96 بود. هنگامی که شعار مردم ایران علیه "اصل ولایت فقیه" به گوش جهانیان رسیده "توماریون" شوراهای اسلامی که التزام عملی به ولی فقیه دارند را نماینده کارگران جا زنده اند. جنبش کارگری همراه و با اتحاد با دیگر جنبشهای اجتماعی که در برگیرنده کل مردم ایران است تشکلهای مستقل خود را ایجاد خواهند کرد، از سد شوراهای اسلامی و مدافعانش که "توماریون" هستند و کل رژیم اسلامی عبور خواهند کرد. "توماریون" روی عمر رژیم اسلامی زیادی حساب باز کرده اند!

اختلاف حاد درباره شوراهای اسلامی بین سوسیالیستهای جنبش کارگری با هواداران رژیم، لیبرالها و گرایش راست جنبش کارگری جدید نیست و با "توماریون" آغاز نشده است. گرایش رادیکال و سوسیالیست جنبش کارگری از همان ابتدا خواهان انحلال شوراهای اسلامی بودند و نقطه مقابلشان حزب توده و سازمان فدائيان خلق اکثريت قرار داشتند که از همان ابتدا با خواست انحلال شوراهای اسلامی مخالفت می کردند.  فدائیان خلق اکثریت در مقاله "درباره نقشه کارسازمانگرانه در ميان کارگران" (نشريه کار شماره ٤١)، سیاست خود را در قبال شوراهای اسلامی توضیح داده اند. طی این مقاله فدائیان اکثریت شوراهاى اسلامى را "تشکل علنى، صنفى و قانونى و در برگيرنده کارگران" می دانند. از نظر فدائیان اکثریت خواست انحلال شوراهای اسلامی که از طرف سوسیالیستهای جنبش کارگری مطرح می شد "غیرمسئولانه" بود.(1) سیاست اکثریت ایجاد واحدهای سازمانی در درون شوراهای اسلامی و تسخیر آنها از درون بود. منتها به نظر می آید از دهه شصت تاکنون شوراهای اسلامی "روح و قلب" فدائیان اکثریت را تسخیر کرده اند و قلم و دهانشان را بدست گرفته اند تا علیه جنبش مستقل کارگری ایران، شوراهای اسلامی را نماینده کارگران بنامند.

فدائیان اکثریت برای اتحاد با رفقای سابقشان و ایجاد حزب چپ ده سال جلسه و سمینار گذاشتند و بحث کردند تازه جهت "احتیاط" سازمان خودشان را هنوز نگه داشته اند. منتها وقتی به جنبش کارگری میرسند صادق کار، مسئول کمیسیون کارگریشان و دیگر نزدیکانشان را روانه کرده اند تا طبقه کارگر ایران را تحقیر کنند و شوراهای اسلامی که یک تشکل رژیمی، ایدئولوژیک اسلامی و ملتزم به ولی فقیه را نماینده کارگران بنامند. شوراهای اسلامی با هیچ یک از معیارهای جهانی جنبش کارگری تشکل کارگری محسوب نمی شوند. تشکلی که در برگیرنده کارگران مستقل از جنسیت، عقیده، رنگ پوست و ملیت باشد و برای دستیابی به خواستهای کارگران علیه صاحبان صنایع و سرمایه و دولت حامی آنها مبارزه کند، تشکل کارگری است.   

شرم آور است که از نظر "توماریون" و حزب چپ، لیاقت جنبش کارگری ایران نه تشکلهای مستقل کارگری بلکه همین شوراهای اسلامی ملتزم به ولی فقیه است! شورای اسلامی را نماینده کارگران نامیدن معنایی جز تایید زندگی فلاکت باری که رژیم و شورای اسلامی به میلیونها کارگر تحمیل کرده اند، ندارد.   

 

---------------

1 –  فدائیان اکثریت در دهه شصت خواست انحلال شوراهای اسلامی را "غیر مسئولانه" می نامیدند اما اکنون "توماریون" عده ای با نام مستعار و جمعهای بدون شناسامه راه انداخته اند تا به فعالین مستقل جنبش کارگری بدوبیراه بگویند و اتهام بزنند. تحمل این اراجیف در مقابل آنچه فعالین جنبش مستقل کارگری در زندانها و زیر شکنجه روسای شوراهای اسلامی متحمل می شوند، دشوار نیست.      

-----------------

اسامی تعدادی از گردانندگان توماریون:

آیت نیافر - پرویز صداقت -  فرشید یزدانی - فیروره مهاجر - محمد کریم آسایش - سیامک طاهری -  جعفر ابراهیمی - مسعود امیدی - حسین اکبری - خسرو صادقی بروجنی - نسرین هزاره مقدم-  راحله طارانی - عفت ماهباز- عبدالله وطنخواه - فرشین کاظمی نیا - فواد شمس - ناصر آقاجری- یاشار دارالشفا -  یوسف علیجانی- حسام سلامت - جمشید اسدی-  یاسر عزیزی - صادق کارگر - کاظم فرج اللهی- هاشم نیافر- علی دینی ترکمانی.

 

 

 

هشدار «جامعه ی باستان شناسان در ارتباط با ویرانی و چپاول میراث فرهنگی در فضای کرونایی

هشدار «جامعه ی باستان شناسان در ارتباط با


ویرانی و چپاول میراث فرهنگی در فضای کرونایی

همانطور که پیش بینی می شد، و کارشناسان و فرهنگ دوستان چندین بار به مسئولین دولتی در ارتباط با حفاظت از میراث های فرهنگی و تاریخی، در فضای کرونایی، هشدار داده بودند، گزارش هایی از تخریب و چپاول برخی از بناها و محوطه های تاریخی در هفته های گذشته منتشر شده است. گفته می شود که این وضعیت به دلیل خلوت کردن اطراف محوطه های تاریخی از سوی مقامات دولتی و به منظور جلوگیری از ویروس کرونا می باشد.

البته دولت، همچنان همیشه، این نوع تخریب ها را کار «مردم عادی» عنوان می کند و چپاول آثار تاریخی را هم به گردن سودجویان و یا «حفاران غیرمجاز» می اندازد. در حالی که در این روزهای سخت کرونایی، بعید به نظر می آید که مردمان عادی، حتی اگر آشنا به ارزش های میراث فرهنگی هم نباشند، حوصله ی این را داشته باشند که به سراغ بناهای تاریخی بروند و به خراب کردن آن ها مشغول شوند؛ مگر این که جزو سربازان گمنام امام باشند و کینه ای دیرینه نسبت به میراث فرهنگی ایرانیان داشته باشند.

همچنین «حفاران غیر مجاز» نیز با تراکتور و وسایل دیگر حفاری هر چقدر هم بخواهند پنهان کاری کنند، موفق نمی شوند مگر این که خیالشان را راحت کرده باشند که کسی به سراغ شان نخواهد آمد.

بالاخره کار این ویرانی ها و چپاول ها آنقدر بالا گرفته که جامعه ی باستانشناسی در نامه ای به وزیر میراث فرهنگی درخواست کرده: «راه بر فرصت طلبان بسته شود و با بهره گیری از امکانات موجود و پایش محوطه های تاریخی از وقوع آسیب های بیشتر جلوگیری کنند»*

در این نامه که خطاب به علی‌اصغر مونسان، وزیر میراث فرهنگی، و گردشگری می باشد گفته شده است: «همان‌گونه که می‌دانیم در روزها و هفته‌های اخیر برای مبارزه با گسترش شیوع ویروس کرونا، هیئت دولت طرح‌های متنوعی چون "فاصله‌گذاری اجتماعی" یا "فاصله‌گذاری هوشمند" را به اجرا گذاشته و بسیاری از نهادها و سازمان‌های دولتی تعطیل شده یا به صورت پاره ‌وقت به فعالیت مشغولند.این طرح در کنار مزایایی که دارد و به پیشگیری از همه‌گیری بیماری کرونا و حفظ سلامت جامعه کمک می‌کند، می‌تواند بستری برای برخی فرصت‌طلبان و غارتگران میراث فرهنگی فراهم آورد و در هنگامه این بحران و نبود نظارت کافی، گزندی به آثار و محوطه‌های تاریخی و فرهنگی میهن‌مان برساند. متاسفانه در فضای مجازی و رسانه‌ها، اخبار ناخوشایندی از تخریب و آسیب به عرصه و حدود آثار تاریخی و فرهنگی سراسر کشور به ویژه استان‌های کرمانشاه، فارس و دیگر استان‌ها به گوش می‌رسد که ما را بیش از پیش بیمناک کرده است».

 در این نامه همچنین به این مساله مهم (که سال هاست مورد نگرانی کارشناسان ودوستداران میراث فرهنگی بوده ) اشاره شده که: « بسیاری از محوطه‌های باستانی، موزه‌ها و حتی محوطه‌های ثبت ملی و جهانی میهن‌مان فاقد برخی از مهمترین و ابتدایی‌ترین امکانات حفاظتی بوده و سلامت و تأمین امنیت آن‌ها همواره یکی از مسائل و نگرانی های کارشناسان حوزه‌ میراث فرهنگی بوده است».

به هر حال به نظر می رسد میراث فرهنگی ایرانیان هم از دید حکومت اسلامی جزو کافران به حساب می آید و ابایی نیست اگر بگویند «ز هر طرف که شود {ویران} سود اسلام است»

از یادداشت های شکوه میرزادگی

بیستم آوریل 2020

*در خواست جامعه باستانشناسان از وزیر میراث فرهنگی

 

نقد کمونیستی کماکان کارساز است!

نقد کمونیستی کماکان کارساز است!

 

پاسخی به حمید تقوایی

 

اخیرا رفیق حمید تقوایی در پاسخ به نقد من و محمد آسنگران از سیاست ایشان و کاظم نیکخواه در دفاع مستقیم و غیر مستقیم از تحریمهای اقتصادی مطلبی تحت عنوان "در نقد کلیشه سازی از مباحث کمونیسم کارگری" نوشته است. این یادداشت پاسخی به چند نکته محوری در قبال سیاست این دوستان در دفاع از تحریمهای اقتصادی و بررسی عقب نشینی چراغ خاموش شان است. این پیشروی را باید ثبت کرد. نقد کمونیستی کماکان کارساز است!

 

کدام کلیشه سازی؟

تیتر مطلب حمید تقوایی "در نقد کلیشه سازی از مباحث کمونیسم کارگری" است. هر خواننده منصفی منتظر است که بداند که رفقای مخاطب این مطلب مرتکب چه خطای سیاسی شده اند؟ از کدام مبحث کمونیسم کارگری کلیشه ساخته اند؟ و چرا تاکید بر سیاست آشنا و "قدیمی" کمونیسم کارگری در قبال تحریم های اقتصادی در شرایط کنونی دیگر "کلیشه" شده است و چرا باید سیاست جدیدی را اتخاذ کرد؟ انتظار این است که نویسنده نشان دهد که چه شرایطی تغییر کرده است و تغییر شرایط نتیجتا کدام سیاست جدیدی را طلب میکند؟

اما نه! چنین انتظاری از نوشته حمید تقوایی کاملا بیهوده است. ایشان در هیچ کجای نوشته خود کوچکترین اشاره ای به هیچ "کلیشه ای" نکرده است. در هیچ کجای این مطلب معلوم نیست که مخاطبین اش کدام "کلیشه" را از کدام "مباحث کمونیسم کارگری" ساخته اند؟ بنظر این وظیفه بعهده خود ما گذاشته شده است که سیاستی را که از قرار "کلیشه" کرده ایم نیز روشن کنیم. این هم ظاهرا گوشه ای از روش "بدیع" و "بدعت گذاری" جدید است! و شاید هم نه، نشان پوچی نقدی است که مطرح شده است. بمنظور روشن شدن این "کلیشه" سازی چند پرسش از حمید تقوایی ضروری است: از کدام سیاست منصور حکمت و کمونیسم کارگری در قبال تحریم اقتصادی "کلیشه" سازی شده است؟

آیا ایشان مخالف این سیاست منصور حکمت است که میگوید: "اين سياست آمريکا مستقل از تاثيراتش بر ثبات و بى ثباتى رژيم اسلامى، بايد بعنوان يک اقدام زيانبار براى مردم ايران بدون هيچ ابهامى محکوم شود."؟ آیا این آن سیاستی است که ما از آن "کلیشه" ساخته ایم؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا اکنون دیگر نمیتوان مستقل از تاثیرات تحریم اقتصادی بر ثبات و بی ثباتی اش بر رژیم اسلامی، آن را بدون هیچ ابهامی محکوم کرد، یا وقت آن است که با شک و تردید و ابهام در قبال آن موضع گرفت؟ آیا باید تاثیرات تحریم اقتصادی بر بی ثباتی رژیم را، همانطور که جریانات راست ادعا میکنند، در تعیین موضع سیاسی خود ملحوظ کرد؟ آیا اکنون ایشان معتقد است که "سود" تاثیر تحریم اقتصادی بر ثباتی رژیم اسلامی بیشتر از "زیان" آن بر "مردم" است و نتیجتا مانند کاظم نیکخواه باید معتقد بود که "تحریمها برداشته بشود که چی بشود."؟

آیا ایشان اکنون مخالف این ارزیابی شناخته شده کمونیسم کارگری است که: "قربانيان فورى آن نه رژيم اسلامى، بلکه توده وسيع مردم کارگر و کم درآمد در ايران خواهند بود."؟ آیا این سیاست وارزیابی ای است که ما از آن "کلیشه" ساخته ایم؟ و بدون "توجه به شرایط زنده و ویژگیهای هر دوره" آن را تکرار کرده ایم؟  اگر پاسخ مثبت است، آیا اکنون دیگر قربانیان فوری تحریم های اقتصادی توده وسیع مردم کارگر و کم درآمد نیستند؟ نتیجتا باید معتقد بود که "تحریمها برداشته شود که چی بشود؟" آیا ایشان قبول ندارند که تحریم ها چه در دوران پیشا کرونا و چه در دوران حاضر قیمت اقلام مورد نیاز زندگی مردم را چند برابر کرده است؟ آیا همین سیاست سفره مردم را علاوه بر سیاستهای همیشگی رژیم اسلامی، تاکید میکنم علاوه بر سیاستهای همیشگی رژیم، به ورطه فقر و فلاکت بیشتر نکشانده است؟ آیا همین مردم اکنون با امکانات و قدرت خرید بسیار کمتری برای زندگی و سلامت خود در مقابله با ویروس کشنده کرونا و حکومت اسلامی قرار نگرفته اند؟

آیا ایشان معتقد است که ما ازسیاست "من با همان شدتى که مخالف تحريم اقتصادى ايران هستم، خواهان رد اعتبارنامه رژيم اسلامى بعنوان دولت ايران و اخراج مقاماتش از همه نهادهاى بين‌المللى هستم." کلیشه ساخته ایم؟ چگونه؟ آیا ایشان واقعا و انصافا تفاوتی میان این سیاست و سیاست "تحریمها برداشته شود که چی بشود؟" نمی بیند؟ یا اینکه این سیاست را "ضد امپریالیستی" از یکسو و "پرو رژیمی" از سوی دیگر میداند؟  اگر نه، چرا یک کلمه، تنها یک کلمه در رد این سیاست کاظم نیکخواه نگفته است و کماکان نمی گوید؟ و بدتر از آن دفاع میکند. واقعا کدام منفعت سیاسی ای ایشان را منع میکند که به این حقیقت سیاسی اذعان کند؟  

آیا ایشان اکنون معتقد است که ما از سیاست "محاصره اقتصادى خود مهلک ترين سلاح انهدام و کشتار جمعى است." کلیشه ساخته ایم؟ و معتقد است که اکنون شرایط عوض شده و تحریم اقتصادی دیگر چنین کارکردی ندارد. تحریم های اقتصادی "هوشمند" شده اند، دیگر سلاح انهدام و کشتار جمعی نیستند، کسی را گرسنه تر و فقیرتر و محروم تر نمیکنند؟ و شاید هم سلاحی است که باید به کار گرفته شود و بطور "تاکتیکی" از آن استفاده کرد و اصلا "برداشته بشود که چی بشود؟"

واقعا چرا ایشان به هر شاخ و برگی متوسل میشود بجز اینکه به اثبات ادعایی بپردازد که تز مطلب اش است؟ پاسخ بنظر من این است که هرگونه اشاره ای به این تزها، هر گونه تلاشی برای نشان دادن ادعای غیر واقعی "کلیشه سازی" صرفا نشان دهنده تمایز سیاست اتخاذ شده ایشان و کاظم نیکخواه و مواضع روشن و بدون ابهام کمونیسم کارگری و منصور حکمت است. بنظرم دلیل اجتناب آشکار را باید در همینجا جستجو کرد.  

 

ماجرای "دکمه" و "کت"

اما حمید تقوایی از آنجائیکه موضعی گرفته است که نمیتواند به سادگی مانند کاظم نیکخواه از آن دفاع کند، ضرورتا به استدلالات دیگری هم برای توجیه سیاست خود متوسل میشود. مدعی است که موضع شان "تحریف" شده است، میگوید: "دوستان ما ترجیح داده اند از دل این بحث دکمه ای پیدا کنند و کت "این رفقا موافق ادامه تحریمها هستند" را به آن بدوزند".


بگذارید این استدلال و این "دکمه کذایی" و "کت" مورد نظر را کمی دقیق تر بررسی کنیم. در این استدلال خوشبختانه نشانه ای از "کلیشه سازی" نیست. مبنای بحث بر عدم درک و "تحریف" موضع شان استوار شده است. بسیار خوب، من از ایشان می پرسم: آیا فورمول سیاسی "تحریمها برداشته بشود که چی بشود؟" واقعا تنها یک "دکمه" است؟ یک "سوتی" دیگر است؟ بیان سیاست شناخته شده ای نیست؟ کدام بخش این سیاست روشن نیست؟ آیا این سیاست بیان فشرده یک سیاست راست و ارتجاعی در قبال تحریمهای اقتصادی نیست؟ آیا کسی که چنین سیاستی را در قبال تحریم های اقتصادی دارد را میتوان با هیچ درجه تخفیفی در صف مخالفان تحریمهای اقتصادی قرار داد؟ آیا چنین سیاستی منتج به محکوم کردن این سیاست "بدون هیچ ابهامی" خواهد شد؟

آیا واقعا این "کت" که سیاست این دوستان در این گفتگو در قبال تحریمهای اقتصادی تغییر کرده است، کت نا برازنده ای به این "دکمه کذایی" ایشان است؟ آیا واقعا فورمول "همانطور که کاظم گفت پولش به جیب مردم نمیرود" صرفا یک "سوتی" دیگر است؟ آیا نوع استدلالات و نوع منطقی که ردیف میشود، مجموعا نشان دهنده این سیاست نیست که این دوستان در چهارچوب سیاست دیگری سیر میکنند؟ روشن است که در این مصاحبه موافق تحریمهای اقتصادی اند. سیاست اتخاذ شده شان متفاوت از سیاست مصوب و گذشته این حزب است؟ البته اگر این دوستان خاطرشان نیست، من میتوانم به یادشان بیاورم. آیا حمید تقوایی در مصاحبه انگلیسی خود از اقدام ترامپ در لغو برجام قاطعانه دفاع نکرد؟ آیا حمایت از لغو برجام به معنای حمایت از سیاستی که از لغو آن منتج میشود، نیست؟ (توضیح: من نه از برجام دفاع میکنم و نه آن را محکوم میکنم، به بررسی پی آمدهای سیاسی و اقتصادی آن و نقد و افشای عوامفریبی هایی که بر مبنای آن صورت میگیرد، می پردازم. یک نکته محوری در این چهارچوب این است که وجود برجام اتوماتیک وار به معنای هیچگونه بهبودی در زندگی مردم نیست و نبود. چرا که هر درجه بهبودی تنها در مبارزه علیه حکومت اسلام و سرمایه ممکن است. اما اعمال تحریم ها بدون شک منتج به وخامت بیشتر زندگی مردم میشود. این مساله مانند شرایط زندگی کارگر در دوران رکود و رونق اقتصادی است. در دوران رکود اقتصادی مسلما وضع زندگی توده کارگر بدتر میشود، اما در دوران رونق اقتصادی الزاما تغییر مثبتی در زندگی کارگر ایجاد نمیشود. هر بهبودی تنها حاصل و تلاش آگاهانه توده کارگر و مردم زحمتکش است.)

آیا این استدلال حمید تقوایی که میگوید: "همانطور که کاظم گفت پولش به جیب مردم نمیرود" یک دفاع سیاسی روشن و بدون ابهام از موضع کاظم نیکخواه نیست؟ مگر تاکنون پول هر مبادله ای به جیب رژیم نمی رفت؟ مگر این اوباش اسلامی تازه به درآمد حاصل از فروش نفت و ثروت جامعه دست پیدا کرده اند؟ این فاکتور که تغییر نکرده است. آنچه که با تحریم ها تغییر کرده و ظاهرا به ناقابلی یک "دکمه" از جانب این دوستان فراموش شده است، تاثیر تحریم های اقتصادی بر زندگی مردمی است که زیر دست و بال رژیم اسلامی به زندگی چند برابر زیر خط فقر محکوم شده اند. همان مردمی که قرار است آزاد و رها شوند؟

 

کرونا و تحریم اقتصادی

حمید تقوایی میگوید: "اساس بحث ما اینست که شیوع بیماری و بحران کرونا در ایران از سیاستهای جمهوری اسلامی ناشی میشود و نه از تحریم اقتصادی اما ... تم اصلی صحبت آنان مخالفت با تحریمها و بر شمردن مضار و عواقب تحریم است." بگذارید این ادعاها را هم کمی عمیق تر بررسی کنیم.

من این اتهام را می پذیرم. مسلما اختلافی بر سر نقش سیاستهای رژیم اسلامی در گسترش ویروس کرونا در جامعه نمیتواند وجود داشته باشد. مساله دقیقا بر سر نقش تحریمهای اقتصادی در این هر شرایطی و مشخصا در این شرایط خطیر است. چند سئوال: آیا بر شمردن و تاکید بر مصائب تحریم ها بر زندگی مردم دیگر یک گناه کبیره است؟ این است معنای "غیر سیاسی و ایدئولوژیک" برخورد کردن؟ در کدام سیستم فکری مخالفت با تحریمها و همزمان تلاش برای "رد اعتبار نامه" رژیم اسلامی در تمامی مراجع بین المللی برخورد "ایدئولوژیک"، "غیر سیاسی"، "کلیشه پردازی" و دور شدن از موضوع مورد بحث است؟ آیا نمیشود هزار بار بر نقش مخرب سیاستهای رژیم اسلامی بر گسترش ویروس کرونا تاکید کرد، هزار بار بر سیاست به فقر و فلاکت نشاندن توده مردم توسط رژیم اسلامی تاکید کرد و در همان حال خواهان لغو تحریمهای اقتصادی بخاطر تاثیر مخرب آن بر زندگی مردم شد؟ آیا فهم این سیاست کمونیستی مشکل است؟ کسی در درک این سیاست دچار سردرگمی میشود که استدلالات و منطق نیروهای دست راستی را در بررسی تحریمهای اقتصادی هضم کرده است.

 

فرار از نقد سیاستهای هیات حاکمه آمریکا

یک نکته بسیار مهم در مطلب حمید تقوایی این است که شما کوچکترین اشاره و انتقادی به عاملین و مجریان سیاست ارتجاعی تحریمهای اقتصادی پیدا نمی کنید. گویی این سیاست از آسمان بی ابر بر زمین نازل شده است. دولت و دستگاه حاکم نقشی در تعیین و اعمال این سیاست نداشته است. اما این غیبت تصادفی نیست. خود نشان یک چرخش مهم به راست و همسویی با برخی از سیاستهای هیات حاکمه آمریکا در قبال حکومت اسلامی است. چرا؟

مدتی است که در سطح جهان یک کشمکش ارتجاعی میان هیات حاکمه آمریکا و متحدینش در منطقه و حکومت اسلامی و متحدینش در جریان است. کلید این جدال جهانی در ١١ سپتامبر زده شد. این جدال بازتاب خود را در سیاست ایران نیز دارد. ناسیونالیسم پرو غربی مدافع و متکی بر سیاست هیات حاکمه آمریکا و جنبش ملی اسلامی با سیاست کور "ضد آمریکایی" خود با یک حلقه واسطه به جنبش اسلامی و متحدین اش متصل میشوند. کمونیسم کارگری تنها اردویی است که در مقابل هر دو سوی این تخاصم قرار داشته و برای آزادی و رهایی جامعه تلاش میکند. تلاشی که یک شرط تحقق آن سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی است. یک ویژگی مهم سیاست کمونیستی اتخاذ موضع و افشای ماهیت این جدال و تلاش برای دور کردن توده کارگر و مردم آزدیخواه و سرنگونی طلب از هر دو سوی این تخاصم و جذب آنها به اردوی آزادی، برابری و رفاه است. ما همواره گفته ایم که این تقابل ارتجاعی چه در شکل تحریم اقتصادی باشد و چه در شکل تروریسم اسلامی و یا تروریسم دولتی، در مقابل تمام صور این خصومت ایستاده ایم. سیاست ما خواهان لغو تحریمهای اقتصادی، "رد اعتبار نامه جمهوری اسلامی"، اخراج آن از کلیه مراجع بین المللی و تحریم سیاس - نظامی – تسلیحاتی این رژیم است.

واقعیت این است هرگونه تقلیل این سیاست چند وجهی به یک سیاست تک بعدی مترادف با همسویی در سیاست با نیروهای راست پرو غربی و یا ارتجاعی ملی – اسلامی است. کسی که خواهان لغو تحریمها است اما موضع قاطع و روشنی در قبال سرنگونی حکومت اسلامی ندارد و یا این سیاست را در تلاش برای لغو تحریمها مستتر نمیکند، در چهارچوب جنبش اسلامی و جنبش ملی - اسلامی جست و خیز میکند. از طرف دیگر نیرویی که مدعی سرنگونی رژیم اسلامی است، اما زبانش در نقد سیاستهای آمریکا و غرب به لکنت می افتد، میتوان گفت که در همسویی با بخشی از سیاستهای جنبش راست پروغربی قرار گرفته است.

و این رکن سیاست کمونیسم کارگری اکنون مدتی است که در ادبیات سیاسی این دوستان حاشیه ای شده است. در نگرش جدید این دوستان هر نقدی به سیاست های میلیتاریستی و قلدرمنشانه سرمایه در آمریکا، دیگر مترادف "ضد آمریکایی گری" کور جنبش اسلامی و ملی - اسلامی است. این تغییر سیاست در قبال ارتجاع هیات حاکمه آمریکا یک رکن اساسی چرخش سیاسی است.

اجتناب حمید تقوایی از طرح کوچکترین انتقادی به چنین نیرویی که همانند تروریسم اسلامی تاریخچه خونینی در جنایت و کشتار در سطح جهانی دارد، نشان آشکار این چرخش است.  

 

در انتها، عقب نشینی در عین تعرض؟

حمید تقوایی در انتهای مطلب خود بالاخره ناچار شده است که سیاستی را که در مصاحبه در همراهی با کاظم نیکخواه اتخاذ کرده بود، سیاستی که برای ترامپ در پاره کردن برجام دست زده بود، پس از کلی سخنان نسنجیده و اتهام به ما پس بگیرد و عقب بنشیند. این دوست با ادعای "نوآوری جدید" و "درافزوده" به سیاست تحریم اقتصادی هر چند با لکنت زبان "نه" بگوید. میگوید: ""تحریم اقتصادی نه، تحریم سیاسی آری" موضع حزب ما را دقیق تر و کامل تر از صرف محکومیت تحریم اقتصادی توضیح میدهد." جالب اینجا است که این سیاست را در امتداد گفتگو و در دفاع از اینکه "تحریم ها برداشته شود که چی بشود" مطرح میکند. اینکه ایشان این دو سیاست را چگونه میتواند با هم جمع کند، در خود قابل توجه است. در پاسخ باید گفت، اولا سیاست حزب را مصوبات حزب بیان میکنند. نه مقالات و اظهار نظرات شخصی. ثانیا این سیاست نه "جدید" است و نه "بدعت" گذاری ایشان است؟ سیاستی است که ٢٣ سال پیش منصور حکمت در پاسخ سئوال راه کارگر که پرسیده بود، عادی سازی روابط جمهوری اسلامی و آمریکا، آری یا نه؟ و چرا؟ به صراحت و روشنی تاکید کرده بود، که : "من با همان شدتى که مخالف تحريم اقتصادى ايران هستم، خواهان رد اعتبارنامه رژيم اسلامى بعنوان دولت ايران و اخراج مقاماتش از همه نهادهاى بين‌المللى هستم."

براستی چرا حمید تقوایی به این سیاست قدیمی کمونیسم کارگری کوچکترین اشاره ای نمیکند؟ این است واقعیت بسط و گسترش "خلاق" سیاستهای منصور حکمت توسط ایشان؟  

اما بهرحال اتخاذ این سیاست از سوی حمید تقوایی در عین حال یک عقب نشینی آشکار است. این عقب نشینی محصول نقدهایی است که در قبال سیاست ایشان و دوستان صورت گرفته است. این عقب نشینی را باید به فال نیک گرفت. اما در عین حال باید تاکید کرد که گامهای بعدی این عقب نشینی نیازمند نقد روشن سیاستهایی است که خود ایشان و برخی دیگر از دوستان در مقاطع مختلف در دفاع از تحریمهای اقتصادی مطرح کردند. آیا آنها در یک چرخش دیگر به نقد تحریمهای اقتصادی و عاملین آن در کنار رد اعتبار نامه رژیم اسلامی در تمام مجامع بین المللی میرسند؟ باید دید!

April 20, 2020

تمنّا می کنم،از تخریب کمونیسم، تحت عنوان کمونیسم چشم پوشی کنید!


تمنّا می کنم،از تخریب کمونیسم، تحت عنوان کمونیسم چشم پوشی کنید!
 
کمونیسم کارگری که قرار بود زمانی به نقطه عطفی در جنبش کمونیستی ایران تبدیل شود،‌نه تنها در این امر موفق نشد، بلکه مسیری را در پیش گرفته که رسماً‌ به بازیچه ای دست بورژوازی تبدیل شده است.
جریان کمونیسم کارگری-حکمتیست؛ خط رسمی-،‌ با علنی شدن نمایش مسخره ی شاهدخت سوئد- با چهره ی خندان- در یکی از بیمارستان های این کشور بوجد آمده و فریاد هورا برای این قهرمان پوشالی سر داده است. پشت این چهره ی خندان، شخصیتی خوابیده است که چیزی جز توحش و بربریت و یک “انسان” وحشی به چشم نمی خورد. براستی چرا حزبی با این همه پتانسیل انقلابی- بنابر ادعاهایی که سر می دهند- باید با چنین خبر مضحکه ی بوجد بی آید و به بازیچه ی دست رسانه های ارتجاعی بورژوازی تبدیل شود؟
اگر اعضای این جریان یک ذره درک و شعور سیاسی-طبقاتی می داشتند، درمی یافتند که چنین تاکتیک ها و نمایش های مضحکه در نزد هر انسانی که با الفبای مارکسیسم آشنا باشد کاملاً سوخته شده است. اگر می خواهید در میان مردم جایگاهی داشته باشید، بهتر است که دست از این سیاست های دماگوژیست و پوپولیستی بردارید و با صراحت جایگاه و خاستگاه سیاسی-طبقاتی خود را تعیین کنید. تا کی می خواهید،‌مارکسیسم و بورژوازی را با هم در یک بستر بگنجانید و شعور جامعه به طور عام و طبقه کارگر به طور اخص را به باد سخره بگیرید؟ شما می خواهید همزمان در دو میدان آواز بخوانید و برقصید و شادباش بگیرید؟ بزرگترین خدمت شما احزاب به اصطلاح کمونیست به جنبش انقلابی طبقه کارگر ایران این است،که با خود صادق باشید و دست از سرِ طبقه کارگر ایران بردارید. شما می خواهید به طبقه کارگر بیاموزید که بورژوازی و پرولتاریا با یکدیگر مشترک المنافعند!
تفاوت اساسی ما بین ادعاهای سرداده شده هر جریان سیاسی را بایستی با مناسبات و تحولات روزانه و آنهم در طی پروسه ی تاریخی محک زد. با نگاهی اجمالی به تاریخ گذشته ی تمامی احزاب کمونیسم کارگری متوجه می شویم که سیاست های شما نه تنها با رشد خواست و منافع طبقاتی پرولتاریای ایرانی و مبارزات آنان همخوانی ندارد، بلکه توهین به شعور طبقه کارگر ایران است. باید درک کنیم که این احزاب فاقد توانایی هستند که آگاهی طبقاتی را به جامعه تزریق کنند. بی دلیل نیست که اکثر فعالین کارگری و فعالین چپ رادیکال در داخل ایران و خارج کشور به ریش شما و احزاب به اصطلاح کمونیست می خندند. در شرایطی که دولت های سرمایه داری عملاً‌ فضایی را خلق کرده اند که بحران ویروس سرمایه داری کرونا، کلیّت ساختارهای اجتماعی،‌سیاسی و اقتصادی را در هم تنیده،‌ حزب حکمتیست می خواهد با اعلام پخش خبر شاهدخت،‌بارقه ی امیدی را به جامعه معرفی کند. تعرض بورژوازی سوئد به بهبود استانداردهای زندگی طبقه کارگر،‌کاهش مخارج دولتی و افزایش مالیات و … موضوعاتی هستند که این حزب تمایلی به بازگو کردن آن ندارد.
 بورژوازی که به دنبال حذف نیروی زائد- بنا بر منطق بی منطق بورژوازی- است و نیازی به آدم های پیر و غیرمولد ندارد،‌سعی بر این دارد که با مطرح کردن چنین نمایش های مسخره ایی،‌ کمی ما را به وجد آورد. مرسی بورژوازی، حداقل ما کمونیست ها با دیدن نمایش های مضحکه ای بی شمارتان از بس خندیده ایم که دیگر تمایلی به خنده نداریم. کمی صادق تر باشم،‌نایی برای خندیدن در توان نداریم. مطمئن باشید،‌لطفی که در حق ما انجام داده اید،‌نه ما و نه تاریخ فراموش نخواهد کرد. مرسی جریان حکمتیست. نگران نباشید، ما حالمان خوب است و به جُک های شما نیازمند نیستیم. به پوپولیسم بی پروایتان ادامه دهید!
 
ژوبین خضری 2020. 04.20

بیولوژی و رفتار انسان !


بیولوژی و رفتار انسان !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

بحران کرونا هنوز ادامه دارد . صحبت بر سر صورت حسابی جهانی که باید برای دولت چین ارسال شود . تیلیاردها دلار شیتیل ، آمار مرگ و میر ، و انبوهی تبعات مخرب دیگر ... اما با پایان بحران بشریت معاصردر ابتدای مسیری جدید قرار میگیرد .


یک نظریه هست مبنی بر اینکه ویروس به سفارش یک حاجی و با ترکیب انواع ویروسهای دیگر در لابراتواری ساخته و از دست در رفته و پخش شده است ...


یک نظریه هم تمرکز دارد روی  رفتار بشر در تمامییت خودش که منجر به خرابی اکوسیستم جهانی شده است ، این در سیاست ، اقتصاد ، و نهایتا نحوه زندگی در مثلا جغرافیای چین که فکر میکنند خوردن هر جانداری مجاز است ، از نوزاد انسان ، تا میمون زنده ، تا سوپ خفاش و مار و عقرب و کنسرو مورچه و کالباس ببر ، و کباب کیر خر ...


آنها که در تابلوی ساخته شدن کرونا به دست بشر و خطای انسانی در تکثیر آن هستند . مستقیما و ناخواسته در زمین دولت چین بازی میکنند ، چون خطای انسانی عجیب نیست هر سیستمی امکان خطا دارد و از دولت چین هم بعید نیست .


دولت چین هم جریمه میشود و یا تعهد میدهد دیگر خطا نکند و تا 20 سال بعد مشغول صادرات بنجلهای چینی و رفتارهای مشابه قبل از کرونا خواهد شد . بقیه دنیا هم در تعامل هستند . تنها سوال باقی مانده این میشود که اگر کرونا فقط خطای لابراتور انسانی است ، در 2 قرن پیش و یا یک قرن پیش اساسا علم بیولوژیک مفهومی نداشت ولی طاعون و آنفولانزای اسپانیایی آمدند و میلیونها تلفات گرفتند . امروز هم اگر نوع رفتار انسان با اکوسیستم طبیعت را زیر ذره بین و تغییر نگذاریم 20 سال بعد ویروسی جدید از پوهن میآید با رفتاری متفاوتر ...


سهل انگاری دولت چین را نمیشود منکر شد و باید صورت حساب جهانی برایش ارسال شود و حسابرسی کامل ...


اما ویروس کرونا بعد از خارج شدن از کنترل و تکثیر ، نوع واکنشش به رفتار بشر بستگی دارد.


در حالتی که ویروس فقط خطای دولت چین معرفی شود ، ویروس در چند ماه آینده مهار میشود و دولتهای جهان برای دولت چین صورت حساب جهانی ارسال میکنند و دولت چین عذر خواهی وخسارت میدهد و بعد از این اگر همچنان همان رفتارهای احمقانه بشر در خراب کردن اکوسیستم جهانی مثل قبل از کرونا ادامه پیدا کند با همان ارزشها و شاخص های تخمی... یعنی مثل اسب عصاری بشر دور خودش میچرخد و دولتهای مربوطه فقط چشم بند میزنند به چشم اسب ...


و در حالتی که رفتار انسان با اکوسیستم در ذهن برجسته باشد آنوقت بشر معاصر حتما فکر میکند ، دولتهایی که با مصالح همین بشر ساخته شده است . به خودش ، به سیاست و اقتصاد وهمین تفکر یعنی باید بفهمد نمیشود مثل قبل از کرونا ادامه داد این از کوچکترین مسائل مثل رفتارهای فردی انسان تا مسائل بزرگ سیاست و اقتصاد را شامل میشود . ادامه دادن مثل قبل از کرونا یعنی ویروس چند سال بعد و در جایی دیگر کون بشر را بیشتر جر میدهد .


کرونا یک ویروس ترکیبی است ...


به نظر من ترکیبی از علم و خطای بیولوزیک و رفتار متناقض ومخرب انسان در طبیعت...

 
 

20.04.2020
اسماعیل هوشیار

دو مطلب ... نقد مقاله و دیدگاه آقای رضا مقدم

آقای رضا مقدم پس از انتشار طومار اعتراضی به حقوق کارگران: " باید دست بکارشد"

 

پس از امضای عدۀ کثیری از کنشگران اجتماعی با گرایشات گوناگون، در اعتراض به مصوبه شورای عالی کار، آقای مقدم وارد صحنه شد و فرمان دست بکار شدن کلیّۀ سوسیالیست های کارگری بزعم خود-  را صادر کرد. در ابتدا به چند موضوع مطروحه و سپس به متن مقاله ایشان می پردازم

ایشان مقاله خود بکرات اظهار نموده است که کارگران طی چند دهه بخاک سیاه نشسته و یک ششم خط فقر دریافت می کنند. ( ص 1 – ص3 در دوجا و ص 4) در همین نوشته فعالیت های خارق العاده و اثر بخش خود را مطرح و می نویسد: " از روز کارگر سقز در سال 83 تاکنون و با فراز و نشیبهای بسیار پیش رفته ایم."  همچنین می گوید: "از سال 92 و با پیشنهاد بخشی از کارگران ماهشهر که جنبش کارگری را به مبارزه برای حداقل دستمزد دو میلیون تومانی فراخواندند تا سال 97 تشکل های کارگری در ترکیب های متفاوت در تعیین یک مبلغ متحد شدند" که ظاهراً نشانگر تلاش های مستمرگروه ایشان است، اما نه تنها در مورد دستاورد قبلی خود از سال 60 تا 83 سکوت نموده،  نسبت به دستاورد  فعالیت های مورد ادعایشان  از سال 83 نیزهیچ توضیحی نمی دهد، که چرا علی رغم فعالیت هایشان دستمزد تا یک ششم خط فقرسقوط کرد؟ فقط نسبت به سال 98 اقرار می کند که: " توضیح دهنده کرختی و بی عملی غیر قابل توجیه فعالین جنبش مستقل کارگری به ویژه سوسیالیستهای آن در قبال مسئله حداقل دستمزد سال 98 نیست. مسئله بر می گردد به عدم شناخت کافی از روند اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران و نقش و وظایف جنبش مستقل کارگری در شرایط کنونی"؛ ص2

راهکار حفظ ارزش حقوق کارگران از نظر آقای مقدم: ایشان پس از رجز خوانی انقلابی گری و یکپارچه کردن حقوق کارگران به سرنگونی هواپیمای مسافر بری و خیزش 96 و 98 و افزایش قیمت بنزین، وقتی به طرح راهکار برای حفظ ارزش حقوق می پردازد. دو نکته کلیدی – بزعم خود- مطرح می کند یکی اینکه در ماده 41 قانون کار کلمۀ      "با توجه"    "متناسب "  دوم اینکه کلمۀ "افزایش"                 " ترمیم"  تعییر یابد. در صفحه 4 می نویسد: " افزایش اتوماتیک حداقل دستمزد متناسب با نرخ تورم مانع کاهش قدرت خرید کارگران است و هر ساله دستمزد کارگران را اتوماتیک ترمیم می کند. یعنی کارگران برای جلوگیری از کاهش سطح زندگی خود نسبت به سال قبل نباید مبارزه کنند و توسط رژیم اسلامی اخراج و دستگیر و شکنجه شوند و به زندان بروند. “ترمیم” (و نه افزایش) اتوماتیک حداقل دستمزدها متناسب با نرخ تورم جایگاه این مطالبه را بهتر نشان می دهد. در این چارچوب افزایش دستمزد برای بهتر شدن هر ساله سطح زندگی و قدرت خرید کارگران است و افزایش اتوماتیک حداقل دستمزد سالانه متناسب با تورم در خدمت حفظ (نه افزایش) سطح زندگی کارگران" (پایان نقل قول) با این نکته بینی که ضمناً امضاء کنندگان طومار را بی اطلاع از قانون قلمداد می داند و تغییر این دو کلمه در قانون کار را اساس حلّ معضلات کارگری اعلام می کند. با این منطق، نویسندگان بیانیه بسیار پیشرو و مترقی تر از ایشان هستند زیرا نه تغییر در کلماتی از قانون کار، بلکه کل قانون کار را ورق پاره نامیدند . در طومار نوشتند" نرخ ۲۱ درصد برای افزایش مزد کارگران نشان می‌دهد که برای دولتی ها، قانون کار ورق پاره‌ای بیش نیست" همچنین خانم شیرین عبادی که اظهارمی کند مشکل حکومت در کشورما ناشی از قانون اساسی فعلی است.  به این ترتیب خانم عبادی را نسبت به آقای مقدم یک انقلابی و حتی آنارشیست می توان نامید. در حالیکه فرض قانون، بعنوان مبانی واقعی جامعه، بدون لحاظ جایگاه قدرت و آگاهی طبقاتی در تشکل های سراسری بی اثر است. اساساً در تنظیمات جامعه دفاع از کلیتی به نام «قانون» بی‌معنی و پوچ است. قانونی که مدافع صاحب قدرت نداشته باشد، اجرا نشده و به نمایش تبدیل می‌شود. «زینت‌المجالس» است. .پشت هر دفاعی از کلیتی به نام «قانون»، فقط دفاع از بخشی از «قانون» نهفته است. هر گروهی فقط از قوانینی دفاع می‌کند که با منافعش همسو باشد. نقض مابقی قوانین برای قدرت حاکم بی‌اهمیت است. مذاکرات دستمزدی، تابع قدرت نه قانون- است که در فقدان تشکل‌های مستقل فراگیر کارگران، در مذاکراتی شدیداً نابرابر، نمایشی از «سه‌جانبه‌گرایی» را به صحنه می‌آورد. وقتی طبقۀ کارگر فاقد قدرت اجتماعی برای احقاق حقوق خود است، بی دفاع می ماند و قانون نیز جان ندارد که فریاد کند. تنها می تواند لقلقۀ زبان باشد. وقتی کارگران حق ایجاد تشکل های سراسری خود را ندارند، یعنی بی ‌قدرت نگه داشته شده اند. فرایند های دمکراتیک و حتی سه جانبه گرایی شکل نمی گیرد، چه رسد به توزیع مجدد ثروت ها و دارائی ها و تغییر مالکیت اجتماعی. آقای رضا مقدم همانطور که خود می گوید شناخت کافی از شرایط اجتماعی – سیاسی ندارد که باید گفت اساساً شناخت از ساز و کارو قانونمندی اجتماعی و جامعه شناسانه ندارد این درک را ندارد که با تعمیق سیاست های لیبرالی در ایران، نه قانون، نه خدا، نه اخلاق نه کرونا و هیچ چیز جلوی سقوط بیشتر کارگران را سدّ نکرده و پنبۀ بنفشه ایشان ( قانون) که جایگزین قدرت طبقاتی شده، هیچ کارایی ندارد. کارگران در ایران ارزان‌تر از اغلب نقاط جهان‌اند. پژوهش‌های مؤسسه‌ تأمین اجتماعی نشان می‌دهند سهم نیروی انسانی از هزینه‌های تولید در کارگاه‌های بالای 50 نفر جمعیت در سال‌های 1373، 1386 و 1392 به ترتیب 14.6، 8.8 و 4.6 درصد از هزینه‌ی تولید بوده است. در سال 1393، همان زمانی که بزرگترین خیزش کارگری – بزعم ایشان-  جمعی از کارگران ماهشهر حقوق را دو میلیون تومان اعلام کردند، معاون روابط کار وزارت تعاون این نسبت را کمتر از 6 درصد اعلام کرده است. در مقایسه با هزینه‌های پرسنلی 70درصدی در جهان و 80درصدی در کشورهای اروپایی، کارگر ایرانی بسیار ارزان‌قیمت است. در واقع ایران بهشت عرضه‌ی «کارگر ارزان» است.

کارگران با دولتِ بی‌طرف مواجه نیستند. دولتِ به ظاهر ناتوان، برای جانب‌داری از طبقات بالا و اقدام علیه کارگران، خیلی هم تواناست. هیچ «دولت پنهانی» دولت را از چنین جانب‌داری‌ای منع نمی‌کند. دولتی که از گرفتن ساده‌ترین تصمیمات ناتوان است، در این حوزه صریح و قاطع است. بوروکراسی فشل و از کارافتاده، اینجا قبراق و سرحال است. چون پای منافع در میان است. دولت‌ها در بیش از دو دهه‌ی اخیر با شرکتی کردن انبوهی از نیروهای کار، اکنون خود طرف قرارداد شرکت‌های بزرگ پیمان‌کار نیروی انسانی‌اند. بسیاری از مدیران دولتی سابق و فعلی، مستقیم و غیرمستقیم در منافع بنگاه‌های اقتصادی کشور، سهیم‌اند. کارفرمای بزرگ، خودِ دولت است. پنهان یا آشکار فرقی نمی‌کند ایران مهد تداوم راست‌روی است. حتی در شرایط بحران. تحریم و شرایط سخت اقتصادی و بحران کرونا و فساد اقتصادی، همه و همه بر سر کارگران هوار می‌شود. در چنین شرایطی مهم‌ترین کمک به کارگران در شرایط کرونایی، چه برای تداوم زندگی و چه برای غلبه بر بحران کرونا تضمین دستمزد مناسب برای آنهاست. گذار از چنین وضعیت های اسفبار به نیرو و آگاهی سراسری کارگران و اتحاد با جنبش های اجتماعی بستگی دارد. کارگران ضعیف‌تر می‌شوند و رکود تورمی ادامه می‌یابد.ایران خانه‌ی امن سرمایه داران و  دلالان باقی خواهد ماند. مافیا یا سلطان دلار و طلا و زمین و آهن و شاید هر کالای دیگر. سخنی از طبقه‌ی کارگر، از پس چنین سکوتی، نمایشی بیش نیست. باید کارگران خود همراه با طبقات مؤتلف‌شان به دفاع از خود برخیزند.

 متأسفانه کارگران و فعالان کارگری و بازنشستگان کمترین امکانات شکل گیری تشکل های مستقل را ندارند.  حتی دیدار حضوری در پارک ها نیز بکرات مورد یورش پلیس قرار می گیرد. همچنین برای ارتباط با بدنۀ اقشار اجتماعی، بازنشستگان امکان دیدار و تجمع را ندارند. لذا در جلسات کانون بازنشستگان یا خانه کارگر(تشکل های زرد) حضور یافته و با گرفتن فرصت سخنرانی که با حمایت بازنشستگان و با پخش بیانیه امکانپذیر می شود، به طرح ریشه های  تمامی معضلات و مصائب اجتماعی و اجحافات از جوانب مختلف می پردازند. بطوریکه کانون از عده ای از بازنشستگان به اتهام نشراکاذیب و تشویش اذهان عمومی، پخش شبنامه و برهم زدن نظم عمومی و غیرو در دادگاه کیفری شکایت کرد. یعنی حرکت ها و فعالیت ها در همان جلسات و ظرف مکانی تشکل های زرد و دولتی با هژمونی بازنشستگان مستقل صورت می پذیرد. از جمله جمع آوری000/40 امضای کارگران  در سراسر کشور بر اساس تضاد جناح خانه کارگر و احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری اش و توسط کلیۀ شعب و مراکز خانۀ کارگر در سراسر کشور انجام شد. یعنی فعالیت ها نمی تواند در خلاء صورت پذیرد.

 شرایط عملی و ذهنی مبارزه:

مبارزه به معنی استفاده از تمامی ابزارهای فکری، تاریخی، مطالبات صنفی، قانونی، سندیکایی، حزبی، پارلمانی، هژمونی و برقرای  قدرت دوگانه و نهایتا تحقق جامعه مطلوب و سوسیالیستی است. استفاده از این ابزارها نه مرحله بندی و دارای تقدم و تأخر، بلکه همۀ آنها در همۀ زمان ها و مکان ها بر حَسَب شرایط واقعی و انضمامی برای ارتقای سازماندهی اجتماعی استفاده می شود. اگر مبارزه در حد سندیکایی، یا مطالباتی محدود بماند، در واقع آرمانش را کارکرد سرمایه و جامعۀ بورژوازی قرار داده است. درصورت پیشرفت مبارزه بسمت جامعۀ مطلوب و آرمانی سبک هایی از مبارزه ضرورت و الزام خود را به سبک های دیگر می دهد، اما هیچگاه نفی نمی شود. شرایط ذهنی و تئوریک مبارزه نیز نه حاصل مطالعۀ 10 یا 1000 کتاب و مقاله در خصوص جوامع  و دوره های تاریخی مختلف، بلکه علاوه بر درک قوانین دارای کاربرد عام،  جمع بندی و تئوریزه کردن پراتیک و کاربست تئوری در عمل، یعنی دیالکتیک عمل – تئوری برای دستیابی به سطح بالاتری از عمل است. در شرایط مبارزه بدون از دست دادن اصول راهنما در هر مقطع و هر سطحی می بایست وارد پراتیک و فعالیت و جمع بندی شد. مبارزه اجتماعی با بحث ها و گفتگوهای مدرسی که افراد و جمعیت ها را تقسیم بدی دوآلیستی خیر و شرّ و ذوب در حزب(.ولایت)  و مرتدّ، خودی – غیر خودی می کند تفاوت دارد و لذا هیچگاه نمی توان با استناد به یک تاکتیک از جمله جمع آوری طومار حکم به نفی و طرد کلی و اساسی داد. یک تاکتیک حداکثر ممکن است اشتباه از آب بیرون بیاید همانطور که مبارزات تاریخی بسیاری از جمله مبارزه قهری( 55-44) باشکست مواجه شد. باید به دیدگاه ها، اهداف و روش کار و جهت گیری طبقاتی توجه کرد.  ده ها و صدها مطلب از طرف نویسندگان یا امضاء کنندگان طومار منتشر شده و هر فرد پژوهشگر و متعهدی می تواند بررسی  و قضاو ت کند. در اینجا فقط دو مقاله که علاوه بر لحاظ قوانین عام تجربه شده،  به تئوریزه کردن گذار ازبن بست ها و معضلات کنونی در همین سال 99 تدوین شده استناد می شود هر چند برخی افرادی که نامشان ذکر شده  متن بیانیه طومار را تا 15 آوریل و دریافت مقاله آقای مقدم ندیده و توسط دوستان ثبت شده اند، اما کلیّت کار در صورت اثر بخش نبودن بر خلاف آنطور که آقای مقدم می گوید، جنبش کارگری را کن فیکون نمی کند. همانطور که بی اثری ایشان طی 41 سال را نمی توان مرتبط با شکست جنبش دانست آقای مقدم مدعی شده:

√ حرکت "توماریها" متکی به جناحها و قوانین ضدکارگری رژیم است.

√ هدفشان سرایت دروغ " بی طرفی دولت" در سه جانبه گرایی جنبش کارگری است

√ فعالیت شان در چارچوب قانون رژیم اسلامی است.

√ پای مصوبه شورای عالی کار را امضاء کرده اند

√ تقسیم رژیم به جناح بد و خوب خریدن آبرو برای شوراهای اسلامی

. لذا از خوانندگان تقاضا می شود، اتهامات واهی  که آقای مقدم به تهیه و امضاء کنندگان نسبت داده را در این دو مقاله و یا دیگر مقالات که قابل دسترسی است را  یافته و ما را مطلع کنند.

(مقاله اول مواضع در قبال شورای عالی کار انتشار در 29 فوریه)

آسیب شناسی شورای عالی کارو چانه زنی برای سطح  دستمزد

برای تعیین سطح دستمزد سالیانه طی بیش از 30 سال، در پایان سال شورای عالی کار نشست هایی جنجالی برگزار می کند اما از درون آن نتیجه قابل قبول و با حداقل ارزشی برای کارگران حاصل نمی شود. دیگر عیان است که خط فقر در سال آینده بالای ده میلیون تومان و دریافتی کارگران حداکثر نزدیک به یک چهارم خط فقر است. با برگزاری جلسات شورای عالی کار، خط گرسنگی همچنان حاکم است. لذا باید ساز و کار و ساختار شورای عالی کار آسیب شناسی شده و مشخص شود که چرا همواره چنین نتایجی غیر قابل قبولی علیه کارگران حاصل می شود؟. این آسیب ها را می توان به دو بخش کلی الف) آسیب های اقتصادی  2) آسیب های اجتماعی، تقسیم بندی کرد. مسلما آسیب های این دو بخش بر یکدیگر اثر گذاشته و هم افزایی می کنند یعنی پارامترهای غیر قابل کنترل و مؤثر را به زیان کارگران افزایش می دهند.

الف) آسیب های اقتصادی: بمعنی عدم حضور تصاحب کنندگان مؤثر ارزش اضافی، در جلسه شورای عالی کار است.

1). اقتصاد سیاه و زیر زمینی:  بر طبق اندازه گیری های مراجع رسمی و قانونی بیش از 45% اقتصاد ایران زیرزمینی ، بعبارت دیگراقتصاد سیاه است. این بخش اساساً توسط دولت و نهادهای رسمی کنترل نمی شود و در ارقام بودجه سالیانه و برنامه های بلند مدت وجود ندارد. این بخش هر گونه اقدام خودسرانه برای کسب حداکثر ثروت و ارزش اضافه اجتماعی، بقیمت فقر عظیم اجتماعی را انجام می دهد. این بخش در اقتصاد ایران شناسائی نشده و پاسخگو و مالیات ده نیز نیست. واضح است مسئول چنین نابسامانی دولت ها هستند.

2) اقتصاد نهادهای خارج از حوزۀ کنترل دولت:  در کنار دولت رسمی در ایران دولت هایی در سایه قرار دارند که به دولت و مجلس پاسخگونیستند. این نهادها هر چند از بودجه عمومی و سوبسیدها استفاده می کنند اما هیچ حساب و کتابی به دولت پس نداده و با خزانۀ عمومی کار ندارند. این بخش تا  65 % اقتصاد رسمی کشور را در دست دارند.

3) انحصار در اقتصاد :  دولت رسمی و غیر رسمی بعنوان بزرگترین انحصارگر بطور یکطرفه میزان دستمزد را تعیین و تصمیم گیری می کنند.

4) کسب حداکثر نهایت ارزش اضافی نیروی کار و تخریب شدید محیط زیست:  بلحاظ شرایط غیر متعارف اجتماعی و اقتصادی و هزینه های سرسام آور نگهداری چنین وضعیت شکننده، دولت حداکثر ارزش اضافی از طبقه کارگر را کسب کرده  تا کلان سرمایه داران داخلی و خارجی مرتبط و نیروهای حفظ وضع موجود را برخوردار و تطمیع نموده و منافع آنان نیز در تداوم وضع موجود قرار گیرد.

ب) آسیب های اجتماعی

1) دولت یک وجه سه جانبه گرایی اما  کارفرمای اصلی: بر طبق برآوردهای خود مجلس حدود 60% اقتصاد تحت کنترل ایران، دولتی و یا وابسته به شرکت های دولتی است. لذا دولت نه بعنوان یک وجه سه جانبه گرایی بلکه خود بزرگترین کارفرماست. لذا همواره مصمم به منجمد کردن هر چه بیشتر دستمزد کارگران می باشد.

2) نمایندگان کارفرمایان: کارفرمایان و صاحبان صنایع در ایران خود یک پای اقتصاد دلالی و تجاری هستند. صاحبان صنایع خصوصی در کلیت خود دیدگاه ارباب- رعیتی داشته و همواره می خواهد بطور یکطرفه در رابطه با کارگر دستمزد را بِبُرد و بدوزد. این بخش عموما ازنگاه حرفه ای به صنعت و روابط و حقوق کارمحرومند. صنایع عموما بصورت سنتی و با هزینه های بسیار بالا کار می کنند کارفرمایان عموما  شناخت حرفه ای از فرایندهای مدیریت و روش های تولید و کاهش هزینه محصول ندارند و  تنها هنرشان در کاهش قیمت محصول، " کاهش دستمزد" است. عقب ماندگی ذهنی کارفرمایان باعث می شود از همان دستمزدی که کارگران در کشورهای توسعه یافته می گیرند محروم شوند. در یک برآورد سهم دستمزد در قیمت تمام شده در ایران حدود 8% اما در کشورهای توسعه یافته تا 70% می باشد

3) دولتی بودن نمایندگان کارگری :  اصولاً در ایران کارگران همانند دیگر اقشار طبقاتی و مدنی از حق ایجاد و برقراری تشکل های آزاد محرومند و در صورت تشکیل تحت پیگرد قرار گرفته و محکوم به زندان و شلاق و اخراج می شوند. لذا کارگران قدرت اعتراض به مصوبات دولت و شورای عالی کار را ندارند. قراردادهای موقت هفتگی و ماهیانه و سفید امضاء قدرت چانه زنی را از کارگران بشدت سلب کرده است.  در کشورهای توسعه یافته  اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری در صورت لزوم قادر به فراخوان به اعتصاب سراسری و توقف تولید هستند، اما در ایران نمایندگان موسوم به کارگری قدرت و حق چنین اقدامی را نه دارند و نه می خواهند.

  مجموعۀ آسیب های اقتصای و اجتماعی فوق عوامل تعیین کننده در انجماد دستمزد طبقه کارگر و تحمیل حقوق یک چهارم خط فقر به آنانست. لذا در جلسات امسال که قرار شد حداقل خط فقر سال آینده نسبت به امسال کاهش نیافته و حداقل 70% .و تا 100% به حقوق کارگران اضافه شود آسیب های درونی شورای عالی کار و عدم حضور واقعی تشکل های کارگری، بنظر می رسد، حتی چنین نتیجۀ اندکی را محقق نخواهد کرد.

سرانجام با "من بمیرم تو بمیری و با روبوسی های برادرانه"  نتیجه کار بضرر کارگران و بنفع ارباب قدرت همانند گذشته رقم خواهد خورد

ایجاد تشکل های مستقل منطقه ای و سراسری : تنها راه اطمینان بخش از افزایش متناسب حقوق و دستمزد کارگران و بازنشستگان بتبع آنان، ایجاد تشکل های مستقل منطقه ای، محلی و سراسری است. تنها به نیروی طبقاتی خود آنان است که قادر خواهند بود سهم خود را از تولید دریافت کرده وبتوانند هزینه های یک زندگی درخور و در سطح رفاه را برای خود، خانواده ها و هم طبقه ای هایشان کسب کنند. 

 

( مقالۀ دوم تحلیل ضرورت تشکل های کارگری بعنوان ارکان قدرت طبقاتی انتشار4 مارس)

چرا بازنشستگان همواره در کسب حقوق خود شکست و فریب خورده اند ؟

چرا پس از سی سال کار فقر در این حد گسترده دامن گیرمان شده است. کجای کارمان اشکال داشت؟. یا اشتباه بود؟ چرا هیچگاه در مسیرِ صحیح برای کسب مطالباتمان قرار نگرفتیم؟ هر سال درّۀ  فقر عمیق تر و بازنشستگان در مشکلات معیشت و درمان غرق می شود؟. یک حساب سرانگشتی نشان می دهد، قدرت خریدِ حقوق و مزایای 4000 تومانی در سال 1360  با متوسط تورم سالیانۀ 22%  در سال 99 به 000/330/9 تومان می رسد. در ابتدای سال 98 حداقل هزینه معیشت را 100 واحد و حقوق را 40 واحد فرض می کنیم. با تورم 40% در سال 98 و 40% در 99 جدول زیر کاهش  اسفبار حقوق را نشان می دهد

 

هزینه معیشت

حقوق

کسری

افزایش حقوق

حقوق

کسری

سال 98

100

40

60

 

 

 

سال 99

196

53

143

80%

83

60

یعنی اگر امسال حقوق 15% افزایش یابد، کسری بازنشستگان به 143 واحد می رسد و برای اینکه کسری مطابق سال 98 و همان 60 باشد، حقوق باید 80% افزایش پیدا کند. مسلما دولت و کارفرما ها چنین نخواهند کرد. اما این غارتی است که از حقوق بازنششتگان و کارگران می شود. آنان آنچنان از این بی حقوقی مشعوف هستند که راضی اند هیچ افزایشی ندهند. فقط از عکس العمل اعتراضی و سراسری بازنشستگان هراس دارند. علل و عوامل ریشه ای این وضعیت را بطور ریشه ای تحلیل می کنیم. مسلماً بی حقوق تصادفی و حاصل تصمیم یک فرد یا در یک زمان نیست، یا نتیچۀ یک سیاست و برنامه بلند مدت است که اجرا شده ، در اینصورت راه مقابلۀ بازنشستگان با این غارت چیست؟  افزایش فاصلۀ طبقاتی و فقر حاصل سیاست 30 ساله است. یعنی تصادفی در یک زمان و توسط یک مقام دولتی نیست.

اختلاف و فاصلۀ طبقاتی ناشی از حجم انباشت سرمایه، شدت استثمار و بهره کشی از نیروی کار، امکان رانت و سوء استفاده از قدرت و ثروت، وجود قوانین بنفع طبقۀ صاحب سرمایه و قدرت، انحصار قدرت و در اختیار داشتن نیروهای قهریه، نبودن آزادی مشارکت و نظارت مردم بر ساز و کار جامعه، فقدان نهادهای مدنی و تشکل های مستقل برای بازنشستگان است.گسترش این نا برابری، در زمان دفاع 8 ساله تقویت و پس از آن شدت یافت. در پنج سال دوران جنگ، هیچ افزایشی در حقوق کارگران داده نشد. متوسط تورم طی این هشت سال 19% و متوسط افزایش حقوق تنها 3% بود. بیکاری های گسترده و خانه خرابی ها همه گریبانگیر طبقات محروم و طبقات کار و زحمت بود. فرزندان طبقات زحمتکش در جبهه ها شهید می شدند. اما در همان زمان جنگ، بسیاری مقامات در فکر تصاحب ویلاها و زمین ها، تجّار، صاحبان سرمایه در واردات و صادرات، احتکار در مواد کمبود، وام های کلان، افزایش قیمت و تورم، تفاوت رسمی و آزاد قیمت ارز و انجماد دستمزد کارگر نهایت استفاده را می بردند جنگ یک نعمتی برای آنان بود. پس از جنگ، کارشناسان بانک جهانی به دعوت دولت،  وارد ایران شده، سیاست های آزاد سازی و افزایش قیمت کالاها و خدمات، خصوصی سازی، مقررات زدائی و بازار آزاد را بصورت یک نظام تدوین و دولت آنرا در دستور کار قرارداد. این سیاست هر سال شدید تر اجرا شد. درست پس از جنگ، با سیاست آزاد سازی، قیمت ارز 25 برابر شد. سال 69، قراردادهای موقّت کار اجرا و قانون کار عملاً تعطیل شد. دوران آقای رفسنجانی،خاتمی، احمدی نژاد و روحانی همه یک سیاست واحد، یعنی آزاد سازی اقتصاد را دنبال کردند. در دورۀ آقای خاتمی کارگران زیر 15  نفر از قانون کار معاف شدند  قراردادهای سفید امضاء رواج یافتند.

قانون اساسی و قوانین مصوبِ علی رغم تصریح در تأمین سطح مکفی زندگی و حقوق و آزادی های مردم و طبقۀ کار و زحمت، به نحوی تفسیر می شود که فقط از طبقۀ سرمایه دار و دولت تکنوکرات حمایت شود. بخش هایی از قانون اساسی، قانون مدنی، قانون کار و تأمین اجتماعی زیر پا گذاشته می شوند. برای این ظلم و بی حقوقی هیچ مرجع و نهادی پاسخگو نبوده مدعی العموم و قوۀ قضائیه هم در نقض قوانین اقدامی نکرده و راضی به رضای اربابان قدرت و ثروت هستند. کارگران در صورت اعتراض به حقوق معوقه به زندان وشلاق محکوم می شوند. تمامی نهادها در خدمت پروار شدن اقلیت حاکم هستند. رانت و سوء استفاده ها میلیارد دلاری بوده و حجم آنها از حساب خارج است.در مقابل:  کارگران و بازنشستگان چه ابزاری برای دفاع و تأمین حقوق خود دارند؟ 

تشکل مستقل و سراسری برای کارگران و بازنشستگان که تنها ابزار ممکن برای دفاع از آنهاست ممنوع هستند. تنها تشکل های زرد که اختیار و کنترل آن در دست حکومت است  و وظیفه شان سردواندن کارگران اند، آزادند. این قانون چه در زمان رژیم سابق و چه اکنون اجرا می شود. برای کارگران و بازنشستگان تشکل های صوری و وابسته به خود می سازند. عده ای وابسته به خود را آموزش داده و با حمایت های بیکران مالی، آنها را بعنوان رهبران تشکل ها جا می اندازند. راهکارهای برای حق خواهی کارگران طراحی  و بین آنها رواج می دهند. که همه بی نتیجه است. رؤسای تشکل های زرد می گویند:

1). ما باید صدای خود را به گوش مقامات برسانیم، یعنی اگر مقامات متوجه فقر و بی خانمانی وحشتناک ما شوند، به این وضع خاتمه می دهند. در حالیکه وضع موجود برنامه ریزی شده و بصورت هدفمند و سیاست  مدون با مدیریت دولت و طبقۀ سرمایه دار ایجاد شده، و خود عامل این وضع اسفبار هستند.

2) به کارگران رهنمود می دهند، باید امضاء جمع کرده و خواست خود را به مقامات اعلام کنیم. اما مگر تقسیم ثروت از طریق تعداد رأی یا امضاء تعیین می شود؟. هنگام انتخابات همۀ مقامات مدعی منجی بازنشستگان هستند، به کارگران تعهد و در واقع قرارداد [ هر چند شفاهی] می بندند، به وضع فاجعه بار کنونی پایان می دهند، اما پس از انتخاب شدن مجری سیاست های طبقۀ سرمایه دار و دولت هستند. سه سال قبل کارگران حدود 000/40 امضاء برای افزایش حقوق جمع آوری به وزارت کار تحویل و رسید گرفتند. 1000 امضاء برای لغو بیمه تکمیلی حدود 1000 امضاء برای اصلاح اساسنامۀ کانون بازنشستگان جمع آوری و تحویل شد. اصلاح اساسنامه برای آن حق انتخاب شدن به دو دوره ( مثل تعاونی ها) کاهش یابد و غیرو. اما آقای ربیعی پایه گذار خانه کارگر، نه تنها آئین نامه ای عکس خواستۀ بازنشستگان تنظیم کرد. بلکه انعقاد قراردادهای کلان چند صد میلیاردی از جمله بیمه تکمیلی را به اساسنامه اضافه کرد.

3) بین طبقات زحمتکش شایع می کنند، تلاش برای همبستگی و تشکل فایده ای ندارد بجایی نمی رسد بی تفاوتی و منفرد بودن بهترین کار است. حواله کسانی که حقوق ما را می خوردند، با امام .....باشد خدا به حق امام .... کسانی که حق ما را می خورند نیست و نابود کند. اما آنها هر روز گردن کلفت تر می شوند.

4) مدیران تشکل های بنا به وظیفه می بایست احقاق حقوق بازنشستگان را تأمین کرده و اگر قادر به انجام وظیفه نیستند مستعفی و کنار بروند، اما فقط حرف و یکی به میخ و یکی به نعل می زنند. شریک مقامات در بی حقوقی کامل بازنشستگان و تداوم وضع موجوداند. فقط مجیز و مدیحه گوی مقامات بوده، در صورت لزوم برای حمایت از آنها تظاهرات می گذارد، اما برای بازنشستگان چنین نمی کنند.

بازنشستگان چگونه می توانند حقوق خود را کسب می کنند؟

یکصد و بیست سال قبل ابوالقاسم لاهوتی شاعر آزاده و مبارز گفت:"چارۀ رنجبران وحدت و تشکیلات است".   بازنشستگان تنها به نیروی همبستگی و سراسری یعنی  قدرت طبقاتی خود  و ایجاد تشکل های مستقل خود، قادرند سهم خود را از تولید و ثروت اجتماعی دریافت و هزینه های یک زندگی درخور و در سطح رفاه را برای خود را کسب کنند. تغییر این وضعیت، یعنی یک در صد صاحب همه چیز و 99% فقیر تنها با کسب قدرت اجتماعی طبقۀ محروم و کارگر امکانپذیر است. مسئولیت آقای وزیر کار یا یک نماینده مجلس، با هدف حفظ وضع موجود، تنها یادآوری می کنند که به طبقۀ محروم مقداری رسیدگی کنند تا شورش نکنند آنها بهمراه مدیران تشکل های زرد با دادن سرسوزنی امتیاز یا وام انفرادی به بازنشستگان ( که حقّ آنان است)، آنان را مدیون خود می کنند، تا از اتحاد سراسری جلوگیری کنند.

بازنشستگان باید خودشان مسیر را پیدا و کل بازنشستگان تأمین اجتماعی متحد و متشکل شوند. باید با دیگر بازنشستگان معلمان، فولاد، کشوری و ..... مرتبط و متحد شد. این اقدامی قانونی است قدرت اجتماعی و طبقاتی آنان است که سهم آنان را از ثروت اجتماعی تعیین می کند.

 (با مطالعۀ این دو مقاله؛ اتهامات کذب محض آقای مقدم که از موضع فرقه گرایی مطرح شده عیان می شود )

آقای مقدم با جمع آوری طومار، فرمان دست به کار شدن را داده است و لذا ما هم منتظر اقدامات نورافشان و دگرگون کنندۀ ایشان هستیم که بر خلاف 41 سال گذشته که هیچ دستاورد عملی در زمینه جنبش کارگران و جنبش های اجتماعی ذکر نکرده و ظاهرا دور خود چرخیده اند. دست به اقدامات اساسی خواهد زد. مسلما اگر جمعی از امضاء کنندگان طومار می دانستند که ایشان پس از انتشار طومار "دست بکار می شود"، موظف بودند  30 حتی 40 سال قبل طومار تهیه کنند، تا شرایط امروز جنبش ایران گل و بلبل می شد. بنظر می رسد، ایشان هنوز متوجه نشده که حوزۀ عمل، پراتیک و استنتاج نظریات از آن با حوزۀ کتاب خوانی و سخن رانی، همانند روحانیون عظام که یکطرفه بگوید و هیچ حسابکشی و نقدی وجود نداشته باشد، تفاوت دارد. در حوزۀ عمل هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد، همه اش تجربه و فهم ودرک جدید است و لذا عالِم مطلق هم توهّم است. بررسی نوشتۀ ایشان گواه است که تا کنون علاوه بر فقدان کسب روش پژوهش و درک ریشه ها و محتوایی، از نظر شکلی نیز در ارائۀ یک موضوع، یعنی نوشتن روشمند یک مقاله ناتوان است. مطالب ایشان معشوش و دائم در حال چرخش است. امروزه یک دانش آموز قادر به سازماندهی بهتری است. در صفحه اول می نویسد " از سال 92 و با پیشنهاد بخشی از کارگران ماهشهر که جنبش کارگری را به مبارزه برای حداقل دستمزد دو میلیون تومانی فراخواندند تا سال 97 تشکلهای کارگری در ترکیبهای متفاوت در تعیین یک مبلغ متحد شدند" این ها مطالب گنگ، غیر مشخص و تعریف نشده اند. در اینجا نمی گوید این گروه چند نفر بودند، چه اثراتی داشتند و ادامۀ کاری آنها به کجا رسید؟ در سال 92 حقوق تا سال 97 به تومان عبارت بوده از  480000- 608000 – 712000-812000-930000-1110000  حال تصویب دو میلیون تومان ( وقتی مصوبه نزدیک 000/500 توان بود) ، چه اثربخشی و دستاوردی داشته؟ هیچ توضیحی نمی دهد شاید،یکی دو نفر مریدان با هماهنگی رهبر کبیر کارگران ( آقای مقدم) هماهنگی کرده و مبلغ مزبور را بدون اینکه اثر عملی داشته باشد مطرح کرده و از نظر ایشان ارزشمند است. چند صفحه بعد دوباره این بحث را عینا تکرار کرده است. جای دیگر می نویسد:  "جنبش مستقل کارگری در سال 97 با شعار نان کار آزادی بود نتوانستند[درسال99] مانند سال های قبل در مورد دستمزد عمل کنند" ظاهرا ادعاهای بی اساس و واهی کفایت می کند و نیاز به اثبات آن وجود ندارد.  ایشان می نویسد"افزایش 21% ماهیت سه جانبه گرایی را مجددا افشا کرد". اما نمی گوید اگر این افشاهای دو و ده باره به سازماندهی سراسری کارگران منتهی نمی شود؛ چه اهمیتی دارند. همانطور که افشای هر لحظه در عمل و زندگی کارگران تا کنون به سازماندهی منهی نشده است. وی اضافه می کند:" تجربه چند دهه جنبش کارگری حاکی است که ماده 41 کارایی ندارد". چند دهه برای گذر از مادۀ 41 قانون کار ؟!!!؟ نیازاست؟ از نظرات مشعشع ایشان" از نظر سوسیالیست های کارگری دولت و مجلس باید حق تشکل کارگران را به رسمیت بشناسد"؟! پذیرش دولت و مجلس طبق قانون، جایگزین حکّ کردن قدرت طبقاتی و تشکل سراسری کارگران شده است.  ایشان در دو صفحه اول نوشتۀ خود، ابتدا با آتشباری سنگین فحاشی و توهین و نفی، همه چیز را رد  می کند  اما از صفحه سوم به طرح شکل قانونی و تشریح سه جانبه گرایی و اشکالات آن که یکجانبه گرایی شده است می پردازد. با توجه به صفحه 1 و2 ایشان،  ادامۀ بحث از صفحه سوم تا صفحه آخر بی مفهوم و زائد بنظر می رسد. ایشان در پای سخنرانی آن مرحوم  که ادعا می کرد با 500 نفر حکومت را ظرف یکسال می گیرد و در جلسه به حضار وعدۀ تقسیم مقام های لشکری و کشوری می داد.  اساساً شنونده سربزیز و حرف شنوی بود. ضمنا آموزش بزرگ کردن خود از طریق نفی و سیاه نمایی همه چیز و همه کس را جذب نمود. شاید در آنزمان به رؤیاهای کسب مقام عالیرتبه می اندیشید و جای نقد نبود.

جمع بندی : نا آگاهی اجتماعی که خود آقای مقدم معترف است،  با رویکرد دامن زدن به نفی و حذف غیر خود، فرقه گرایی و جناح بندی و تخریب کنشگران،  ایشان را به متحد جمهوری اسلامی در سرکوب نفی حرکت های اجتماعی در این مقطع تبدیل کرده است. فرض کنید طومار هیچ آثار جانبی و خودیابی ضمنی هم نداشت، اما ایشان آنرا عامل بدبختی ده ها میلیون کارگر قلمداد می کند. یعنی اگر طومار نمی دادند قدرت اجتماعی سراسری کارگران تبلور می یافت. ضمنا ایشان با جدا کردن یک لیست از بین 5000 نفر گرای خوبی به نظام جمهوری اسلامی داده و مفت و مجانی خوش خدمتی کرده است. متوجه نیست که در ایران حکومت مطلقه چه مفهومی دارد. اروپا نیست که بی دغدغه بعنوان رهبر و نظریه پرداز مادام العمر یک مصاحبه با مصاحبه گر خودی و غیر منتقد می کند. با توهم قرار گرفتن در صدر هیأت رئیسۀ حزب سوسیالیستی کارگران ایران، دیگر هیچ مسئولیت  و وظیفه ای را لحاظ نمی کند. نظریۀ مجزی از عمل و تکیه براعتقادات ایدئولوژیک تنها گروه گرایی و ضربه به جنش های سراسری و حق طلبانه کارگران و زحمتکشان است. با ساختن دو سه مرید در داخل از طرف امثال فرقۀ ایشان، که مریدان الزامات حرکت خود را نه از درون واقعیت انضمامی جنبش های اجتماعی بلکه در راستای نیات مرکز می گیرند باعث تفرقه و ضربه به جنبش می شوند. همانند سال های 57 تا 60 که هر گرایش در درون کارگران، دانش آموزان، دانشجویان، زنان، معلمان و ملیت ها گروهی تحت نام خود داشت که عامل تفرقه و ضربه به جنش سراسری اقشار اجتماعی می گردید. اما تراژادی این است که در آن مقطع سه یا حداکثر چهار گروه وجود داشتند، اما امروزه گروه های کثیری  تشکیل شده، و هواداران براساس الزامات مرکز عمل می کنند. این عامل باغث عدم پیوند فعالین با بدنۀ اقشار اجتماعی و انتزاعی ماندن از حرکات و جنبش های سراسری است.

                                             جمع نویسندگان

+++

نگاهی به یادداشت دوم آقای رضا مقدم

آقای مقدم در پاسخ به مقالۀ " نقد مقاله و دیدگاه های رضا مقدم"  یک یادداشت نوشته اند بدون اینکه حتی به یکی از ده ها نقد مندرج در مقالۀ ده صفحه ای نسبت به مبانی دیدگاه های خود پاسخ دهد. مجدد  به یک سری خلاف واقع و توهین و فحاشی پرداخته از جمله متهم به  " شعبده بازی محیر العقول قلمی " نموده است. یعنی مشابه قبل با می خواهد با ترور و حذف منتقدین، صورت مسئله را پاک کند.

ایشان بجای ورود محتوایی به نقد و پاسخ  دادن به آن که نسبت به مبانی و پایه های فکری ایشان مطرح شده، بلحاظ عدم شناخت کافی به شرایط اجتماعی – اقتصادی ایران و حتی عدم شناخت و دانش به ساز و کار و مبانی جامعه شناسی مقدماتی قادر به پاسخگویی نبوده و یکسره نادیده گرفته است.

عنوان نامه دوم ایشان " پس گرفتن امضای تومار در سرزمین عجایب " است. خوبست اسامی کسانی را که امضای خود را پس گرفته اند را لیست، حتی یک مورد را ارائه نماید. یکی از تهیه کنندگان نیز اظهار کرد که بعدا (15 مارس ) متن را دیده اما نه  تنها امضای خود را پس نگرفت، بلکه در تنظیم نقد منتشره به ایشان فعالانه مشارکت نمود.

آقای مقدم نوشته است که " [ منتقدین] دست به یک اقدام کاملا جدید و عجیب دیگر هم زده اند. آنها در یک شعبده بازی محیرالعقول قلمی خواننده را بجای رجوع به متن تومار به مقاله "مواضع در قبال شورای عالی کار" منتشره  در  فوریه 92 یعنی هشت سال قبل ارجاع می دهند که نوشته غلام حسین حسینی است! "

مطلب فوق سراسر کذب و خلاف واقع است.  در نوشتۀ ما در صفحه 4 آمده است: " در اینجا فقط دو مقاله که علاوه بر لحاظ قوانین عام تجربه شده،  به تئوریزه کردن گذار ازبن بست ها و معضلات کنونی در همین سال 99 تدوین شده استناد می شود" سال 99 یعنی سال 2020 عنوان مقاله هم دقیقا ذکر شده است " آسیب شناسی شورای عالی کار" اما ایشان  مقالۀ دیگری را  و مربوط به 8 سال قبل و از شخص دیگر نام برده است؛ که همه خلاف محض است. معلوم نیست اینهمه خلاف گویی عمدی است یا ناشی از گسیختگی فکری و پریشانی ناشی از نقد ایشان؟ سر چه چیز دعوای دارند و اتهام می زنند؟ مشاهده می شود کمی پوست ایشان خراش داده شد چه موجود عجیبی از درون سر بر می آورد. نقد و رفتن به ریشه ها جزو آموزش های مارکس است. با این  عملکرد می خواهند طبقه کارگر جهانی را رهبری و جهان نوینی که صلح و برابری و آزادی و نان و کار، ادارۀ شورایی، حکومت کارگری را خلق کنند؟ امروز که اینچنین متهم می کنند، بفرض محال تصاحب قدرت، جوخه های اعدام بجهت خیانت به منافع ملی و اعترافات اجباری علیه هر منتقد رایج نمی شود؟.آیا این آموزش ها و تجربیاتی است که کسب کرده اند؟ لطفاً پاسخ نقد به مبانی دیدگاه های خود – نه با فحاشی و توهین- بلکه منطقی داده و با دادن آدرس غلط طفره نروند. با حذف و تخریب منتقدین برای خود نردبان نسازند.                                 

                                                                                               جمع نویسندگان 29 فروردین 99

 

پس گرفتن امضای تومار در سرزمین عجایب

رضا مقدم – 29 فروردین 1399

تومار علیه مصوبه شورایعالی کار و در دفاع از سه جانبه گرایی و جا زدن شوراهای اسلامی بعنوان "نمایندگان کارگران" مباحث بسیاری را برانگیخته است. با توجه به روال معمول جمع آوری امضا، قابل پیش بینی بود عده ای که بدون خواندن متن آنرا امضا کرده باشند و حال محتوای آنرا مغایر مواضع خود بیابند بکوشند به نوعی امضای خود را پس بگیرند. در این میان نوشته «آقای رضا مقدم پس از انتشار طومار اعتراضی به حقوق کارگران: " باید دست بکارشد"» از طرف "جمعی از فعالان کارگری" (این مطلب در سایت روشنگری با امضای "جمع نویسندگان" منتشر شده)  روش حیرت آوری برای  پس گرفتن امضای خود انتخاب کرده است.

"جمعی از فعالان کارگری" ابر و باد و مه و خورشید و فلک را بکار گرفته اند تا از نوشتن چند جمله ساده و روشن درباره اشتباهشان در امضای تومار پرهیز کنند. "جمعی از فعالان کارگری" می توانستند بنویسند تومار را بدون خواندن متن امضا کرده اند و حال که متوجه مغایرت محتوای متن با مواضع خود شده اند از جمله اینکه نویسندگان تومار شورای اسلامی "نمایندگان کارگران" نامیده اند، امضای خود را پس می گیرند و یا فراتر از آن به نقد محتوای متنی که بدون خواندن امضا کرده اند، بپردازند.

منتها پس گرفتن امضا در سرزمین عجایب ایجاب کرده "جمعی از فعالان کارگری" نویسندگان و متن تومار را رها کنند و در نوشته ای مملو از حملات شخصی، عیب جویی و بهانه جویی، نویسنده مطلبی را شماتت کنند که باعث شده متوجه اشتباهشان در امضای تومار بشوند! خودتان را شماتت کنید. نویسنده مقاله "تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده 41 و یک جانبه گرایی" نقشی در فریب شما در امضای یک تومار مغایر با منافع جنبش کارگری نداشته است!

در نوشته "جمعی از فعالان کارگری" آمده است: "هر چند برخی افرادی که نامشان ذکر شده متن بیانیه طومار را تا  15 آوریل و دریافت مقاله آقای مقدم ندیده و توسط دوستان ثبت شده اند، اما کلیّت کار در صورت اثر بخش نبودن بر خلاف آنطور که آقای مقدم می گوید، جنبش کارگری را کن فیکون نمی کند." و سپس انتقادات مقاله "تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده 41 و یک جانبه گرایی" به متن تومار  را این لیست کرده اند: «حرکت "توماریها" متکی به جناحها و قوانین ضدکارگری رژیم است. هدفشان سرایت دروغ" بی طرفی دولت" در سه جانبه گرایی جنبش کارگری است. فعالیت شان در چارچوب قانون رژیم اسلامی است. پای مصوبه شورای عالی کار را امضاء کرده اند. تقسیم رژیم به جناح بد و خوب خریدن آبرو برای شوراهای اسلامی» و این "اتهامات را واهی" دانسته اند.

منتها "جمعی از فعالان کارگری" برای اثبات نادرست بودن انتقادات ما به متن تومار دست به یک اقدام کاملا جدید و عجیب دیگر هم زده اند. آنها در یک شعبده بازی محیرالعقول قلمی خواننده را بجای رجوع به متن تومار به مقاله "مواضع در قبال شورای عالی کار" منتشره  در  فوریه 92 یعنی هشت سال قبل ارجاع می دهند که نوشته غلام حسین حسینی است! مقاله "تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده 41 و یک جانبه گرایی" درباره متن تومار بود نه مقاله "مواضع در قبال شورای عالی کار" هشت سال قبل! "جمعی از فعالان کارگری" بجای این آسمان و ریسمان بافتن ها اگر چند جمله در نقد تومار می نوشتند برای همه کفایت می کرد. این کلاف سر در گم فقط برای اجتناب از یک توضیح ساده چند جمله ای درباره پس گرفتن امضای توماری است که "جمعی از فعالان کارگری" ادعا دارند محتوای آن مغایر مواضع آنها است.

#زنده_باد_انقلاب

#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی

#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Skaregari                                    

 

April 19, 2020

تاثیر مخرب و ویران‌گر کرونا در کشورهای مختلف!

bahram.rehmani@gmail.com

 

کرونا هم‌چنان می‌گیرد و هم امکان امرار معاش را. از آغاز همه‌گیری این ویروس در جهان چند میلیون شغل از دست رفته است و پیش‌بینی می‌شود مشاغل بیش‌تری از دست بروند. مشاغل خدماتی کامل تحت تاثیر این ویروس قرار گرفته، صنعت حمل و نقل تقریبا به‌حالت تعطیل درآمده و مشاغل خرد و کوچک توان ادامه فعالیت، حتی پس از کنترل کرونا را ندارند.

در حوزه صنعت نیز صنایع بزرگ با کاهش تولید دست به گریبان هستند. چرخه تولید به دلیل اعمال محدودیت‌های تردد بین مرزی در برخی مناطق کند شده یا به‌صورت کامل از حرکت باز ایستاده است.

در ایران که پیش از شیوع کرونا نیز تحریم‌ها و ناکارآمدی حکومت تولید و اشتغال را تهدید می‌کرد، شرایط سخت‌تر شده است. رییس انجمن سازندگان تجهیزات صنعت نفت ایران می‌گوید: ۸۰ شرکت فعال در این حوزه ناچار هستند «تعدیل نیرو» کنند. دلیل این تصمیم هم اثرات کرونا بر بازار کسب و کار است. تنها در چند روز گذشته بیش از نیم میلیون نفر برای دریافت بیمه بیکاری ثبت‌نام کردند.

تا نیم‌روز شنبه ۳۰ فروردین - ۱۸ آوریل بیش از ۲ میلیون و ۲۵۰ هزار مورد بیماری کوید-۱۹ در جهان به‌طور رسمی گزارش شده است. اروپا کماکان کانون اصلی گسترس کرونا در جهان است و  نیمی از کل مبتلایان به کرونا‌(بیش از یک میلیون و ۱۱۱ هزار) در اروپا متمرکز شده است.

بیش از ۱۵۴هزار و ۱۸۸ نفر تا نیم‌روز شنبه ۱۸ آوریل در جهان بر اثر کرونا جان باخته‌اند. شمار قربانیان کرونا  در اروپا ۹۷ هزار و ۹۷۸ نفر گزارش شده است.

افزایش چشم‌گیر موارد ابتلا در ژاپن این نگرانی را پدید آورده است که نظام درمانی این کشور نتواند به وضع همه بیماران رسیدگی کند. این در حالی است که شمار جان‌باختگان در ایالت کالیفرنیای آمریکا روز جمعه از هزار نفر فراتر رفت. رکورد روزانه جان‌باختگان در این ایالت پرجمعیت نیز روز جمعه شکسته شد. امری که این نگرانی را پدید آورده است که کانون اصلی شیوع کرونا در آمریکا از ایالت نیویورک به غرب این کشور منتقل شود.

شیوع این ویروس روز شنبه جان ۱۸۹۱ نفر را در ایالات متحده گرفت. این رقم شمار جان‌باختگان بر اثر ابتلا به بیماری «کووید ۱۹» در آمریکا را به بیش از ۳۸ هزار نفر رساند.

شمار جان باختگان بر اثر ابتلا به ویروس جدید کرونا در قاره اروپا، از ۱۰۰ هزار نفر فراتر رفت.

به این ترتیب، تقریبا دو سوم قربانیان بیماری همه‌گیر «کووید ۱۹» در اروپا جان خود را از دست داده‌اند. با این حال، شهروندان آمریکا تاکنون بیش‌ترین خسارت جانی را در میان کشورهای جهان از شیوع نوع جدید ویروس کرونا دیده‌اند.

 

وزارت بهداشت حکومت اسلامی ایران، روز شنبه ۳۰ فروردین - ۱۸ آوریل، اعلام کرد که شمار مبتلایان به ویروس کرونا در کشور، به ٨٠ هزار و ٨۶٨ نفر رسیده و تا کنون ۵٠٣١ نفر در اثر ابتلا به این ویروس، جان خود را ازدست داده‌اند. علیرضا زالی، فرمانده ستاد مقابله با کرونا نیز با اشاره به بستری شدن ٤٤٠ بیمار مبتلا به کرونا در شبانه‌روز گذشته در شهر تهران، نسبت به سرایت این بیماری از طریق وسایل حمل و نقل عمومی هشدار داد.

اما هاشمی، رییس شورای شهر تهران، به وزارت بهداشت درباره خطر رفع محدودیت‌ها هشدار داد و از این وزارت‌خانه درخواست کرد آمار قربانیان و مبتلایان کرونا در تهران به صورت مجزا ارائه شود. آمار ابتلاء و قربانیان کرونا در کشور بسیار بیش‌تر از عدد اعلام شده رسمی است.

***

ایران

شمار قربانیان کرونا در ایران در حالی از پنج هزار نفر فراتر رفته است که فعالیت مشاغل کم خطر در تهران طبق اعلام قبلی دولت شیخ حسن روحانی، رییس‌جمهوری اسلامی ایران از روز شنبه ۳۰ فروردین از سر گرفته شد. هم‌زمان با از سرگیری فعالیت‌های حرفه‌ای کم خطر در تهران نگرانی‌ها در مورد احتمال موج دوم شیوع بیماری همه‌گیر «کووید ۱۹» ادامه دارد.

حسن روحانی روز شنبه با وجود از سرگیری فعالیت مشاغل کم‌خطر در تهران از مردم خواست که هم‌چنان به شعار «در خانه بمانیم» پایبند باشند. او هم‌چنین از ایرانیان خواست که به اجرای «توصیه‌های بهداشتی» ادامه دهند.

حسن روحانی، هم‌چنین می‌گوید قرار دولت این بود که اماکن مذهبی تا پایان اردیبهشت بسته باشد اما به درخواست علیرضا اعرافی، مدیر حوزه‌های علمیه، دولت نیز تصمیم خود را عوض کرده و این تاریخ را فعلا ۱۵ روز جلو کشیده است. یعنی حرف مدیر حوزه‌های علمیه، بالاتر از حرف‌های دولت است!

 

در حالی که اختناق و سانسور و زندان در ایران، هم‌چنان بر قرار است ۱۵ تشکل صنفی فرهنگیان اخیرا در نامه‌ای مشترک به رییس قوه قضاییه خواستار آزادی یا مرخصی زندانیان شدند. این خواست به‌عنوان اقدامی برای پیش‌گیری از گسترش ویروس کرونا در ایران عنوان شده است. گفته می‌شود در زندان‌های مختلف ایران برخی زندانیان مبتلا به کرونا شده‌اند و یا جان باخته‌اند.

در چنین شرایطی، علی خامنه‌ای که می‌گوید چند دعا بخوانید و به پروردگار پناه ببرید، مصیبت بزرگی نیست، در جنگ جهانی اول و دوم شانزده میلیون نفر قربانی شده‌اند.

پایه‌های حکومت اسلامی ایران، بر دروغ بنا شد و هم‌چنان با دروغ و زورگویی و قلدری اداره می‌شود و ادامه این وضعیت ممکن است برای جامعه ایران فاجعه‌بار باشد.

آن‌ها از شلیک به هواپیمای مسافربری تا ساخت دستگاه ویروس‌یاب، این‌گونه بی‌شرمانه، و نابخردانه دروغ می‌گویند و اسمش را هم فعالیت‌های «هوشمندان» می‌گذارند!

یا وزیر دفاع ایران در مراسم تحویل‌دهی انبوه پهپادهای «کرار» و «ابابیل ۳» به نیروهای هوایی ارتش، از مجهز بودن این پهپادها به انواع بمب و موشک خبر داد و گفت که می‌توان از آن‌ها برای عملیات رزمی و هم‌چنین پدافندی و شناسایی استفاده کرد.

حاتمی افزود این پهپادها می‌توانند برای «پدافند و ماموریت فریب دشمن در شبکه پدافندی» و هم‌چنین به عنوان «هواپیماهای شناسایی» مورد استفاده قرار بگیرند.

به‌گفته وزیر دفاع ارتفاع پرواز پهپادهای موسوم به «کرار» و «ابابیل ۳» ۴۰ تا ۴۵ هزار، و شعاع پرواز آن‌ها تا هزار و ۵۰۰ کیلومتر است.

 

سردار پاسدار حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران چهارشنبه  ۲۷ فروردین در یک برنامه زنده تلویزیونی از دستگاهی رونمایی کرد که بنا بر ادعاها «دانشمندان بسیجی» ساخته‌اند و می‌تواند با ایجاد میدان مغناطیسی نه تنها ویروس کرونا بلکه هر ویروسی را از راه دور و بدون خون‌گیری در ۵ ثانیه شناسایی کند. روز گذشته این دستگاه صاحب نام هم شد: سامانه «مستعان» در معنای سامانه‌ای که از آن یاری می‌خواهند.

 

 

مدیر کل آزمایشگاه مرجع سلامت وزارت بهداشت درباره‌ دستگاهی که سپاه پاسداران ادعا می‌کند توانایی تشخیص ویروس کرونا در محیط را دارد گفت:« تاکنون این دستگاه در وزارت بهداشت ارزیابی نشده و اداره کل تجهیزات پزشکی هم آن را تأیید نکرده‌ است.»

 

جمعه ۲۹ فروردین سیامک سمیعی، مدیر کل آزمایشگاه مرجع سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در یک نشست خبری اعلام کرد که اداره کل تجهیزات پزشکی دستگاه ویروس‌یاب سپاه را تایید نکرده است:

«هیچ خبر و ارزیابی از این دستگاه نداریم و تاکنون این دستگاه در وزارت بهداشت ارزیابی نشده است و اگر قابل استفاده باشد باید سازمان غذا و دارو و اداره کل تجهیزات پزشکی این سازمان آن را تایید کند. کارشناسان خبره‌ای در این سازمان هستند که می‌توانند این دستگاه را بررسی کنند.»

پیش از این کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت ایران هم یادآوری کرده بود که این دستگاه را سازمان غذا و دارو تایید نکرده است.

 

یا نیروهای سپاه پاسداران در خلیح فارس دست به ماجراجویی‌های خطرناکی می‌زنند. سایت مشرق که به سپاه پاسداران نزدیک است روز چهارشنبه در گزارشی نزدیک‌شدن قایق‌های سپاه به شناورهای آمریکایی را تایید کرد و آن را «پیام قاطع سپاه پاسداران به تروریست‌های سنتکام در خلیج فارس» توصیف کرد.

مشرق در ادامه نوشت: «حرکت روز چهارشنبه نیروی دریایی سپاه را باید ... پیامی حداقلی و البته روشن به تروریست‌های سنتکام و فرماندهان آن‌ها دانست. این دور جدید از رویارویی شناورهای ایران و تروریست‌های آمریکایی مشخصا با حضور ایالات متحده آمریکا آغاز شده است و می‌تواند دلایلی مختلف منطقه‌ای داشته باشد.»

رویارویی میان شناورهای سپاه و ناوهای آمریکایی در خلیج فارس در حالی رخ داده که روز سه‌شنبه ۲۶ فروردین، یک تانکر حامل مواد شیمیایی متعلق به یک شرکت هنگ‌کنگی، در بندر فجیره امارات مورد حمله مردان مسلح قرار گرفت و به سمت آب‌های ایران برده شد.

این تانکر ساعاتی بعد آزاد شد. مقامات حکومت اسلامی از اظهار نظر درباره خبر توقیف موقت این کشتی خودداری کرده‌اند. 

 

رضا منصوری، فیزیک‌دان سرشناس ایرانی درباره کرونایاب سپاه گفته است: «احتیاج نیست تقیّه کنیم، جهان به ما می‌خندد.»

 

 

رضا منصوری، در یادداشتی وسیله‌ای را که سپاه به‌عنوان کرونایاب نمایش داده زیر سئوال برده و از «کلاهبرداری» و «شیادی» انتقاد کرده است.

منصوری نوشته: «دیگر می‌ترسم حرفی بزنم. حرمت نیروهای نظامی ما کجا رفته؟... ویروس دو قطبی؟ از فاصله صد متری؟ در ۵ ثانیه؟ چه حکمتی در این ۵ ثانیه است؟ خارق‌العاده است؟ بله تقیّه می‌کنم، تقیه‌ای خارق‌العاده! می‌ترسم. نگران ایرانم!»

«بله! آموزش عالی می‌ترسد. دانشگاهی می‌ترسد. دانشگاهی مانند اهل علمِ حوزوی تقیّه می‌کند. دانشگر هم که نداریم تا مانند دانشگران جهانی اجازه ندهد کسی شیادی علمی بکند.»

این فیزیکدان برجسته، که مدتی معاون پژوهشی وزیر علوم هم بود، ضمن نقل خاطراتی از برخورد مقام‌های حکومتی با مقولات علمی، گفته وظیفه جامعه دانشگاهی گفتن واقعیت است.

او گفته: «چه راحت شیادان در دنیا و ایران کلاه بر سر قدرت‌مداران ما گذاشته‌اند. بسیار! کلاه تتلو بر سر روحانیت یک جور و کلاه شیادان علم و فناوری بر سر اهل قدرت جور دیگر. من که خوب یادم هست در تمام دوران انقلاب چه کسانی چه کلاه‌ها بر سر اهل مذهب و اهل قدرت گذاشته‌اند! وظیفه اصلی ما به عنوان دانشگر یادمان نرود که گفتن واقعیت است به اهل قدرت! می‌ماند مدعیان بسیج علمی. کجایند؟»

منصوری ادامه داده: «اما خیال‌تان را راحت بکنم. کرونا بسیار جنبه‌های مثبت برای تحولات اجتماعی ایران داشت. این فقط نوع‌دوستی مردم ما نبود که دوباره مانند دوره جنگ ظاهر شد. این مصادره احمقانه همین حس نوع‌دوستی توسط قدرت‌مداران هم لازم بود ظاهر شود. نترسید! تحولات عمیق و بنیادی در ایران در حال رخ دادن است. احتیاج هم نیست تقیّه کنیم. بخندیم. همه می‌خندند، و جهان به ما می‌خندد. آن کس که نفهمیده همان مدعی است!»

او در بخش دیگری از یادداشتش از طرح جامع انرژی دولت هم انتقاد کرده و گفته «من شک ندارم هیچ‌کس در دولت آن را به قصد نقد نخوانده است، مگر کارشناسان یا قدرت‌هایی که آن‌ها هم به این منظور که ببینند کجا چه‌قدر دلار برای آن‌ها تهش می‌ماند.»

سرلشکر سلامی وسیله‌ای را در تلویزیون ایران نشان داده و گفته این دستگاه بدون آزمایش خون ویروس کرونا را شناسایی می‌کند و «ویروس را داخل خشاب دستگاه می‌گذارند و... با ایجاد میدان مغناطیسی و استفاده از ویروس دوقطبی درون دستگاه، هر نقطه‌ای از محیط که تا شعاع ۱۰۰ متر آلوده باشد، آنتن این دستگاه در مقابل آن نقطه قرار می‌گیرد و در عرض ۵ ثانیه می تواند نقطه آلوده را کشف کند.»

سران حکومت اسلامی آن‌قدر به مردم دروغ گفته‌اند که امروز در مورد شیوه موثر مبارزه با کورونا نیز مردم به دستورات حکومت هیچ اعتمادی ندارند.

پایه‌های حکومت اسلامی ایران با غارت بیت‌المال و شیادی و بی‌اعتنایی به جان مردم نهاده شده است و این است که این روزهای به شدت حساس و نگران‌کننده از اسباب بازی اختراعی سپاه پاسداران تا پهبادها را به نمایش می‌گذارند و نیروهای حشد الشعبی عراق و حزب‌الله لبنان را نیز به خیابان‌ها می‌آورند. هدف حکومتیان از این همه حرکت‌های نمایشی زهر چشم گرفتن از جامعه است که مبادا به فکر اعتراض بیفتند.

مردم گیلان که شاید بیش‌تر استان های دیگر ایران، دچار مصیبت بزرگ کرونا شده‌اند و قربانی داده‌اند نماینده خمینی در گیلان، از پلیس خواسته که «مواظب باشد کسی به‌بهانه کرونا روزه خواری نکند»!

رسول فلاحتی، نماینده خامنه‌ای در گیلان، با تاکید بر این‌که نباید اجازه دهیم کرونا زمینه سوءاستفاده فرصت‌طلبان و دشمنان را در ماه رمضان فراهم کند، از نیروی انتظامی خواست با روز‌ه‌خواری و هنجارشکنی در ماه رمضان برخورد کند.

سران و مقامات حکومت اسلامی در حالی که تلاش می‌کنند وضعیت را عادی نشان دهند اما تمامی مراکز بهداشتی و درمانی کشور از جمله با کمبود تجهیزات مواجه هستند و پرستان و پزشکان و سایر پرسنل بهداشت و درمان کشور با جان‌فشانی شبانه‌روزی از بیماران محافظت می‌کنند به‌طوری که تعدادی از آن‌ها تاکنون جان باخته‌اند.

روزنامه لوموند مورخ ١٨ آوریل‌-٣٠ فروردین که به‌طور کلی به‌وضعیت دشوار درمان‌گران جهان پرداخته، گزارشی جداگانه در باره پزشکان و پرستاران ایرانی منتشر کرده است.

غزل گلشیری روزنامه‌نگار لوموند، بعد از گفت‌و‌گو با پزشکی که در شهر رشت کار می‌کند، نوشته است که «فهرست اسامی پزشکانی که به بیماری کووید١٩ درگذشته‌اند به قدری طولانی است» که این پزشک ارقام آن را به‌درستی به‌خاطر نمی‌آورد. وی اسامی سه پزشک را که در بیمارستان‌های استان گیلان درگذشته‌اند چنین نقل می‌کند: محمد محمدی، وحید منصف و رضا کوچک‌نیا‌(در رسانه‌های ایران «کوچکی‌نیا» نوشته شده است). این پزشک، هم‌چنین از مرگ دو پرستار سخن می‌گوید و می‌افزاید که دو متخصص بیهوشی که در بیمارستان محل کار او شاغل بودند، در وضعیت وخیمی قرار دارند. این پزشک می‌گوید: «درست نمی‌دانم که در استان ما‌(گیلان) ١۵ نفر یا ٢۴ نفر مرده‌اند...»

روزنامه لوموند می‌نویسد که طی ماه اسفند، روزی نبود که در شبکه‌های اجتماعی نام یک پزشک یا عضو کادرهای درمانی به‌عنوان قربانی ویروس کرونا ذکر نشده باشد. وزارت بهداشت تا روز ٢۵ مارس‌-‌۶ فروردین، از ۴٢ مرگ در میان درمان‌گران گزارش داده بود. اما سایت‌های خبری ایرانی خارج از کشور تا روز ۴ آوریل‌-١۶ فروردین، فهرستی از اسامی ٩٩ نفر از درگذشتگان را منتشر کردند.

 

نماینده رشت در مجلس شورای اسلامی می‌گوید، برداشت یک میلیارد یورو از صندوق توسعه ملی به نسبت بودجه کل کشور و آسیب‌های ناشی از ویروس کرونا رقم ناچیزی است و پیش‌بینی کرده که «پساکرونای وحشتناکی» در ایران رخ خواهد داد.

به‌گزارش ایندیپندنت فارسی، غلامعلی جعفرزاده ایمن‌آبادی، «نرخ بالای بیکاری، تعدیل بنگاه‌های کوچک و بزرگ، گران شدن کالاها و رشد وحشتناک تورم» را بخشی از آثار اقتصادی این دوره خوانده است.

این نماینده مجلس پیش‌بینی کرده که دست‌کم یک‌ میلیون نفر به جمعیت بیکار کشور افزوده خواهد شد: «ما در پساکرونا نرخ بالای بیکاری داریم که در دنیا چیزی حدود ۱۰۰ میلیون بیکار وجود خواهد داشت، پیش‌بینی می‌شود حدود ۱ میلیون نفر آن‌ها در ایران باشند، ما در حال حاضر بین ۳ تا ۵ میلیون بیکار داریم، در نظر بگیرید اگر  یک میلیون بیکار، آن‌هم از جمعیت فعال کشور به آن اضافه شود، چه شرایطی به وجود می‌آید.»

اقتصاد ایران پیش از فراگیری کرونا نیز با وضعیتی بحرانی روبه‌رو بود. براساس اعلام سازمان برنامه‌وبودجه، کسری بودجه سال گذشته، ۱۵۰ هزار میلیارد تومان و معادل یک‌سوم بودجه دولت بوده است.

دولت اسلامی ایران قرار بود با انتشار اوراق قرضه و برداشت از صندوق توسعه ملی این کسری بودجه را کنترل کند. وقوع کرونا در دو ماه انتهایی سال گذشته سبب شد تا بخش عمده این منابع به سمت مهار کرونا سرازیر شود.

پیش‌‌بینی کسری بودجه امسال تا پیش از شیوع کرونا، رقمی بالغ بر ۲۳۰ هزار میلیارد تومان، معادل نیمی از بودجه عمومی کشور بود. در یک‌ماهه نخست سال، دولت برای مهار کرونا ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بودجه اضطراری اختصاص داده و ۱۷ هزار میلیارد تومان از صندوق توسعه ملی برداشت کرده است.

 

از فاصله‌گذاری «هوشمند» می‌گویند تصاویر زیر این هوشمندی را به بهترین وجهی نشان می‌دهند.

 

 

تصویر گویا تر از هر گزارش نوشتاری درباره نتیجه اعلام سیاست «فاصله گذاری هوشمند» برای جلوگیری از شیوع کرونا در تهران است. نه مردم و به‌ویژه آن‌ها که اگر در خانه بمانند باید گرسنگی را قبول کنند فاجعه را جدی گرفته‌اند و نه حکومت قصد دارد تامین مایحتاج مردم عهده‌دار شود. شاید بهشت زهرا جلوتر از مردم و حکومت نتیجه را حدس زده باشد که فعلا ۱۰ هزار قبر برای قربانیان کرونا در تهران آماده کرده است

 

علیرضا مروجی، رییس دانشگاه علوم پزشکی کاشان گفت: «آمار مراجعه شهروندان کاشانی به مراکز درمانی در اثر ابتلا به کرونا بسیار بالا است و یکی از دلایل افزایش آمار ابتلا به این بیماری در کاشان، کم تحرکی، تغذیه نامناسب و بالا بودن آمار سکته‌های قلبی و مغزی نسبت به میانگین کشوری در این شهر است.»

از سوی دیگر، محمدرضا محمدحسن پور، معاون خدمات شهری شهرداری شیراز هم با اشاره به افزایش آمار مبتلایان به کرونا در این شهر تاکید کرد: «آغاز فعالیت مشاغل و شلوغی شهر، در یک ماه آینده می تواند فاجعه آفرین باشد.» او با بیان این‌که درصد زیادی از مردم این شهر، به واسطه استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی به کرونا مبتلا شده‌اند گفت: «از فعالیت بخش حمل و نقل عمومی در حال حاضر باید جلوگیری شود.»

 

عربستان

بالاترین مرجع مذهبی در عربستان سعودی از مسلمانان در سراسر جهان خواسته برای مقابله با ویروس کرونا در ماه رمضان برای عبادت تجمع نکنند.

شورای علمای این کشور گفته که مسلمانان باید از گردهمایی‌ها دوری کنند به این دلیل که این تجمعات عامل اصلی پراکنده‌کردن ویروس است.

مساجد در عربستان از جمله مسجد نبی در مکه به‌عنوان بخشی از محدودیت‌ها برای مهار ویروس کرونا بسته شده‌اند.

 

برزیل

رییس جمهور برزیل پیش‌تر از ویروس کرونا به‌عنوان «آنفلوآنزای کوچک» نام برده بود. او هم‌چنین اخیرا وزیر بهداشت را به این دلیل که مردم را به رعایت فاصله اجتماعی و ماندن در خانه ترغیب می‌کرد، از کار برکنار کرد.

برزیل بالاترین آمار مبتلایان به ویروس کرونا در آمریکای لاتین را داراست. براساس دانشگاه جان هاپکینز ۳۷ هزارنفر در این کشور به ویروس کرونا مبتلا هستند.

بیش از ۲ هزار نفر هم تاکنون جان خود را از دست داده‌اند.

 

آمریکا

طبق گزارش آخرین آمار دانشگاه جان هاپکینز، شمار جانباختگان کرونایی در آمریکا تا شامگاه شنبه به ۳۸۶۶۴ نفر رسید.

اندرو کوئومو، فرماندار ایالت نیویورک آمریکا اعلام کرد که ۵۴۰ بیمار مبتلا به ویروس جدید کرونا ظرف شبانه‌روز گذشته جان خود را در این ایالت از دست دادند. فرماندار نیویورک با این حال از سیر نزولی آمار افراد بستری شده به‌دلیل ابتلا به بیماری «کووید ۱۹» ابراز خرسندی کرد.تاکنون بیش از ۱۷ هزار نفر در ایالت نیویورک بر اثر ابتلا به این بیماری همه گیر جان خود را از دست داده اند

این دانشگاه، هم‌چنین اعلام کرد که تعداد مبتلایان به ویروس کرونا به ۷۳۲۱۹۷ رسیده است.

بر اساس گزارش روز شنبه ۱۸ آوریل، وب‌سایت دانشگاه جان هاپ کینز بیش از ۲۳ هزار نفر بر اثر ابتلا به کرونا در ایتالیا جان‌باخته‌اند. تعداد مبتلابان نزدیک به ۱۷۶ هزار نفر می‌باشد.

 

اسپانیا

اسپانیا یکی از کشورهایی است که پس از آمریکا و ایتالیا به‌شدت تحت تاثیر ویروس کرونا قرار گرفته و به زودی جمع کل مبتلایان آن از مرز ۲۰۰ هزار نفر خواهد گذشت.

وزارت بهداشت اسپانیا شمار مرگ‌و‌میر ناشی از ابتلا به ویروس کرونا در این کشور را ۲۰ هزار و ۴۳ نفر اعلام کرده است. در ۲۴ ساعت گذشته، ۵۶۵ نفر دیگر در این کشور درگذشتند که در مقایسه با روز گذشته که ۵۸۵ نفر میزان کمی کاهش داشته است.

با وجود پایین بودن نرخ مرگ‌و‌میر روزانه در اسپانیا ناشی از ویروس کرونا در چند روز گذشته، پایتخت این کشور در مسئله دفن اجساد جان‌باختگان این بیماری همه‌گیر که هزاران تن در اسپانیا را به کام مرگ فرستاده، با مشکلی حقیقی رو‌به‌رو است.

به‌گزارش روز شنبه ۱۸ آوریل خبرنگار العربیه - الحدث، اسپانیا در طی ۲۴ ساعت گذشته، ۵۸۵ مورد مرگ اضافی را ثبت کرده و بیش از نیمی از قربانیان، از اهالی مادرید هستند.

 

علاوه بر این، خبرنگار العربیه - الحدث خاطرنشان كرد كه مسئولان پایتخت اسپانیا در راستای تعامل با آمار بالای جان‌باختگان، یک سالن پاتیناژ را به مرکز موقتی برای کالبدشکافی تبدیل کردند.

او هم‌چنین به این واقعیت اشاره کرد که ۱۴ آرامستان مادرید به دلیل شمار زیاد اجساد جان‌‌باختگان و نبود تجهیزات حفاظتی برای کارکنان خود، پذیرش اجساد را متوقف کردند.

براساس بیانیه روز شنبه ۱۸ آوریل وزارت بهداشت، اسپانیا پس از آمریکا و ایتالیا، سومین كشور از جنبه آسیب‌های ناشی از کرونا است زیرا بیش از ۲۰ هزار مورد مرگ در اثر کووید ۱۹ در این کشور ثبت شده است.

با این حال، با وجود اختلاف‌نظر درباره شمار واقعی قربانیان، مقامات اسپانیایی بر این باورند که نقطه اوج کرونا در اسپانیا در اوایل آوریل، پشت‌سر گذاشته شد که آمار مرگ و میر روزانه در ۲ آوریل به ۹۵۰ رسیده بود.

اسپانیا از ۱۴ مارس شاهد اجرای یکی از سخت‌گیرانه‌ترین تدابیر فاصله‌گذاری اجتماعی در اروپا است به‌شکلی که اجازه خروج از خانه، صرفا برای خرید مواد غذایی، دارو یا گردش دادن سگ‌ها داده شده و فرزندان به هیچ‌وجه، اجازه بیرون رفتن از خانه ندارند.

اجرای این تدابیر تا ۲۵ آوریل، تمدید شد اما پدرو سانچز، نخست‌وزیر، هفته گذشته اعلام کرد که این تدابیر احتمالا بار دیگر نیز تمدید خواهد شد.

با این حال، پس از دو هفته توقف شنبه کامل چرخ‌های اقتصاد اسپانیا از اواخر مارس تا اواسط آوریل، بخشی از کارگران کارخانه‌ها و کارگاه‌ها، فعالیت خود را از روز دوشنبه گذشته از سر گرفتند، در حالی که کار از راه دور، هنوز هم در هر شرایطی که ممکن باشد، روند غالب است.

به‌گفته مقامات بهداشتی اسپانیا، این کشور نقطه اوج بیماری همه‌گیر کوید-۱۹ را پشت سر گذاشته و فشارها در بیمارستان‌ها به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. اما این ارزیابی که فقط شامل آن‌هایی است که آزمایش آنان برای کرونا  مثبت بوده است، به‌طور فزاینده‌ای توسط برخی مناطق مورد مناقشه قرار می‌گیرد؛ مناطقی که هزاران نفر پس از بروز علائم بیماری جان خود را ازدست دادند، اما از آنان به علت عدم وجود تجهیزات لازم، آزمایش ویروسی برای کرونا انجام نشده است.

 استان خودمختار کاتالونیا، به‌ویژه ۷۸۰۰ قربانی کرونا را گزارش می‌کند، در حالی که  آمارهای ملی برای این منطقه که روز شنبه منتشر شد فقط ۳۸۰۰ قربانی را گزارش داده است. بنابراین می‌توان گفت که آمار واقعی قربانیان کرونا در اسپانیا، بسیار بیش‌تر از آمار رسمی است.

 

ایتالیا

ایتالیا از بهبود ۲۵۶۳ بیمار کوید-۱۹ در یک روز خبر داده است؛ این یک رکورد از زمان شروع همه‌گیری در این کشور است.

 کرونا تا امروز در ایتالیا ۲۳هزار نفر قربانی گرفته است. شمار قربانیان روندی نزولی دارد. با این وجود در ۲۴ ساعت گذشته، در این کشور ۵۷۵ نفر بر اثر کرونا جان باخته اند.

روز جمعه ۲۹ فروردین - ۱۷ آوریل نزدیک به ۱۰۷هزار بیمار در ایتالیا گزارش شده است. در طول یک‌شبانه روز فقط ۳۵۵ نفر دیگر در این کشور به کرونا مبتلا شده‌اند. در چندین منطقه ایتالیا مانند تورینو، ناپل و رم، شمار مبتلایان به شدت در حال کاهش است.

 

فرانسه

شمار قربانیان کووید۱۹ در فرانسه روز شنبه از مرز ۱۹ هزار نفر گذشت.

بنابر گزارش مقام‌های فرانسه طی ۲۴ ساعت گذشته ۳۶۴ نفر دیگر بر اثر ابتلا به ویروس کرونا جان خود را از دست داده‌اند. در این کشور، بیش از ۱۱۲ هزار نفر به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند.

پاریس به‌همراه سایر شهرهای این کشور، در قرنطینه به‌سر می‌برد و تصاویر برج ایفل که گویی در سیاره‌ای خالی از سکنه قرار گرفته است.

با وجود این، وزیر بهداشت فرانسه می‌گوید آمارها از تحول مثبت در این کشور خبر می‌دهند چرا که با وجود مرگ ۳۶۴ نفر طی ۲۴ ساعت گذشته، این دهمین روز متوالی است که آمار جان‌باختگان در فرانسه روند نزولی به خود گرفته است.

با توجه به بهبود نسبی اوضاع در شرق این کشور، بیمارستان موقت شهر مولوز برچیده شد.

در «مولوز‌- Mulhouse»، بیمارستان صحرایی ارتش که به‌طور موقت در یک پارکینگ یک بیمارستان  این شهر برپا شده بود؛ برچیده  می‌شود. این عملیات  از روز جمعه ۲۹ فروردین - ۱۷ آوریل آغاز شد. این بیمارستان صحرایی ارتش، پیش‌تر به هنگام اوج بیماری کوید-۱۹ و برای کمک به ظرفیت در حال اشباع بیمارستان‌های محلی برپا شده بود.

 بر اساس یک بیانیه منتشرشده از سوی این شهر در روز جمعه ۱۷ آوریل، وضعیت به‌نحو قابل توجهی در استان «اوُت رُن‌- Haut ‌Rhône»  که یکی از مراکز اصلی بیماری همه‌گیر کرونا در فرانسه بود، بهبود یافته است و اکنون بیمارستان‌های این استان شرقی فرانسه خود را  برای «برنامه خروج از وضعیت بحرانی» آماده می‌کنند.

 

افغانستان
وزارت بهداشت از ثبت ۲۷ رویداد مثبت مبتلا به ویروس کرونا در ۲۴ ساعت گذشته در افغانستان خبر داد، به این ترتیب مجموع افراد مبتلا به ویروس کرونا به ۹۳۳ نفر رسیده است.

فیروزالدین فیروز وزیر بهداشت افغانستان درباره قربانیان ویروس کرونا گفته که در ۲۴ ساعت گذشته سه واقعه فوتی به ثبت رسیده و مجموع جان باختگان در اثر ابتلا به این ویروس به ۳۳ نفر رسیده است که میزان مرگ نیز ۳.۲ درصد است.

روز گذشته وزارت صحت افغانستان اعلام کرد که بیش‌تر مبتلایان به ویروس کرونا در این کشور، جوانان و ۷۵ درصد مرد هستند.

فیروز گفت که تاکنون وزارت مالیه/ دارایی این کشور ۱۵ میلیون دلار جهت مبارزه با ویروس کرونا در اختیارش قرار داده است. به‌گفته او، تمامی این مبلغ برای خریداری تجهیزات طبی و دارو هزینه شده است.

هم‌چنین به‌گفته او، حدود یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون افغانی دیگر‌(بیش‌تر از ۲۳ میلیون دلار) در اختیار ادارات دولتی محلی برای رفع نیازمندی‌های‌ فوری قرار داده شده است.

فیروزالدین فیروز، وزیر بهداشت افغانستان در ارتباط به کمک‌های مالی خارجی گفت که تاکنون بانک جهانی ۱۰۴ میلیون دالر، بانک توسعه آسیایی ۴۰ میلیون دلار و اتحادیه اروپا بیش از ۱۰۰ میلیون به افغانستان وعده کمک کرده است.

او افزود که این پول‌ها به‌صورت مستقیم در اختیار وزارت بهداشت قرارداده نشده و از طریق ادارات مرتبط به سازمان ملل در کابل و سازمان‌های خیریه به مصرف خواهند رسید. به‌گفته او، این پول‌ها به نهادهای یاد شده نیز نرسیده است.

 

مرزهای افغانستان با پاکستان مسدود است و هیچ کالایی اجازه عبور ندارد.  در سوی دیگر اما تجار و بازرگانان در اعتراض به افزایش تعرفه واردات کالاهایشان را در بندرعباس خوابانده‌اند. نتیجه این وضعیت: کمبود و افزایش قیمت مواد غذایی و مواد اولیه در هرات.

به‌گزارش روزنامه «اطلاعات روز» افغانستان هرات بیش‌ترین شمار افراد ابتلا به ویروس کرونا در سطح افغانستان دارد. از حدود ۲۰ روز قبل محدودیت‌های تردد و کسب و کار در این ولایت به اجرا گذاشته شد و در این مدت، خانواده‌های فقیر به دشواری مصارف زندگی‌شان را تامین کرده‌اند.

در این شرایط مسدود بودن مرز پاکستان که به دلیل جلوگیری از شیوع کرونا اجرا شده، موجب افزایش قیمت مواد اولیه و مواد غذایی در بازار هرات شده است به گونه‌ای که شماری از خانواده‌ها قادر به خریداری این مواد نیستند. بیم آن وجود دارد که با شیوع بیش‌تر ویروس کرونا، قدرت خریداری خانواده‌های فقیر به‌شدت کاهش یابد.

دولت اعلام کرده است به خانواده‌های فقیر «کمک غذایی می‌کند. روزانه ده‌ها تن از این خانواده‌ها برای دریافت کمک به دروازه اداره محلی هرات می‌آیند، اما از توزیع کمک خبری نیست. شورای ولایتی هرات به روند توزیع مواد غذایی اعتراض کرده و آن را غیرشفاف خوانده است.

 روزنامه «۸ صبح» هم یکشنبه ۳۱ فروردین گزارش کرد؛ بنا بر آمار رسمی دولتی نیم ساکنان هرات زیر خط فقر زنده‌گی کرده و به قول معروف دست به دهان هستند. دست‌فروشی، کارگری و سایر کارهای فزیکی از منابع درآمد مالی مردان خانواده‌هایی به حساب می‌رود که سرمایه‌ای برای تجارت ندارند و با زور و توان جسمی برای خانواده‌های‌شان غذا تهیه می‌کنند. حالا با گسترش ویروس کرونا در این ولایت مرزی، کارخانه‌ها تعطیل شده و کارهای ساختمانی از رونق افتاده است.

علی احمد، یک تن از کارگران در منطقه قول اردوی هرات از جمله افرادی است که برای دریافت کار لحظه شماری می‌کند، اما بیش از ده روز می‌شود که کار پیدا نکرده است. او به روزنامه «اطلاعات روز» گفت: «من از ویروس کرونا نمی‌ترسم و به خانه نانی برای خوردن نداریم. هیچ کار نیست. از وقتی که شهر قرنطین‌(قرنطینه) شده، کار هم نیست و قیمت برنج، آرد و روغن نیز بلند رفته.»

۲۵ روز از انسداد مرز افغانستان و پاکستان به‌منظور کنترل ویروس کرونا می‌گذرد. کامیون‌های حامل مواد اولیه و کالاهای خوراکی پشت مرز مانده‌اند و هیچ کالایی وارد افغانستان نشده است تا عبدالواحد وحیدی، رییس اتحادیه علافان هرات به روزنامه «اطلاعات روز» بگوید: «تا کم‌تر از ده روز دیگر انبارهای برنج و روغن در هرات، به‌ گونه‌ی کامل تمام خواهد شد.»

براساس اعلام اتحادیه علافان هرات روزانه تا ۶۰۰ تن برنج از مرزهای پاکستان به این ولایت وارد می‌شد و تمام برنج وارداتی ولایت‌های غربی افغانستان از پاکستان تامین می‌شود.

حکومت افغانستان هفته گذشته اعلام کرد با پاکستان برای بازگشایی مرزها به‌صورت محدود گفت‌وگو کرده و توانسته مجوز عبور کامیون‌های باری برای سه روز را بگیرد. وحیدی اما گفت: در این سه روز هیچ روغن و برنجی وارد نشده است.

توقف کامیون‌ها و بارها در پاکستان هزینه اضافی بر وارد‌کنندگان تحمیل کرده است. آن‌ها ناچارند روزانه ۱۰۰ دلار جریمه به‌همراه هزینه انبار بپردازند.

حالا این نگرانی وجود دارد که این هزینه تحمیل شده قیمت کالاهای وارداتی از پاکستان را افزایش دهد. قیمت یک کیسه برنج پاکستانی در هرات ۱۸۵۰ «افغانی» است، اما وحیدی نگران است «با پرداخت جریمه‌های سنگین، ورود محموله‌های جدید مواد اولیه، قیمت‌ها نیز افزایش پیدا کند» و قیمت یک «بوجی»‌(کیسه) ۲۵ کیلوگرمی برنج «تا ۳۰۰ «افغانی» بلند خواهد رفت.»

مرزهای افغانستان با ایران خلاف پاکستان باز است اما تجار در اعتراض به افزایش تعرفه واردات کالاهایشان را در بندرعباس «خوابانده‌اند.»

 

نشریه «فارین پالیسی» نوشته است که اگر ارزیابی‌های وزارت بهداشت افغانستان در مورد شیوع کرونا در این کشور درست از آب درآید، افغانستان دارد به‌سوی یک فاجعه می‌رود و رؤیای پایان خشونت و آشوب در این کشور برای همیشه نقش بر آب خواهد شد.

وزارت بهداشت افغانستان اعلام کرده که در فقدان تدابیر جدی و قرنطینه کامل کشور ٢٥ میلیون افغان می‌توانند به ویروس کرونا مبتلاء شوند و ١١٠هزار نفر جان خود را از دست بدهند.

 

فارین پالیسی افزوده است: ویروس کرونا در بدترین زمان سراغ افغانستان آمده است. یعنی: در دوره‌ای که این کشور کم‌کم دارد حمایت نظامی و مالی مهم‌ترین متحد خود آمریکا را از دست می‌دهد و نیروهای آمریکایی و ناتو در حال ترک کردن افغانستان هستند، در حالی که مذاکرات صلح میان دولت کابل و طالبان بر سر مبادله اسرا با بن‌بست رو‌به‌رو شده است.

 

در این حال، جنگ قدرت در کابل در حال از میان بردن دولت ضعیف مرکزی است. اشرف غنی و عبدالله عبدالله هر دو خود را فاتح آخرین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان می‌دانند و رقابت این دو نه فقط دولت کابل را ضعیف‌تر از گذشته کرده، بلکه باعث تعلیق یک میلیارد دلار از کمک‌های مالی آمریکا نیز شده که گفته است در صورت ادامه رقابت‌های جاری قطع کمک‌های مالی آمریکا به افغانستان ادامه خواهد یافت.

 

فارین پالیسی افزوده است که بدون پول آمریکا ارتش افغانستان فرومی‌پاشد و به‌گروه ‌های قومی متخاصم و رقیب تقسیم می‌شود. بخش‌هایی از ارتش افغانستان هم‌اکنون سرگرم مذاکره و ائتلاف با طالبان هستند، در حالی که نظام شکننده بهداشت افغانستان توانایی درمان مبتلایان به ویروس کرونا را ندارد.

 

یونان

در یونان، تاکنون ۲۲۰۷ مورد ابتلا به ویروس کرونا و ۱۰۸ مورد مرگ به ثبت رسیده است اما با این وجود ده‌ها هزار نیروی پلیس برای مانع شدن از خروج شهروندان از خانه‌هایشان بسیج شده‌اند. اقدامات این کشور در جلوگیری از گسترش کووید‌۱۹ موثر و موفق بوده است.

 

دانمارک

نخست‌وزیر دانمارک، از تصمیم دولت برای کاهش محدودیت‌های تردد و از سرگیری فعالیت‌های اقتصادی از روز ۲۰ آوریل‌(دوشنبه) خبر داده است.

تاکنون ۵۹۹۶ نفر در این کشور به کووید ۱۹ مبتلا شده و ۲۶۰ نفر جان خود را از دست داده‌اند.

 

بلغارستان

دولت بلغارستان از اعمال محدودیت‌ها در شهر صوفیه، پایتخت این کشور، از امروز جمعه ۱۷ آوریل به‌مدت نامحدود خبر داده است. طی دو هفته اخیر، آمار مبتلایان به ویروس کرونا در این کشور در حال افزایش است. طی دو روز گذشته ۴۰ مورد جدید ابتلا به کرونا در این کشور به ثبت رسیده است. تاکنون ۸۰۰ نفر در بلغارستان به کووید‌۱۹ مبتلا شدند و ۳۸ نفر جان خود را از دست دادند. بیشترین تعداد قربانیان از شهر صوفیه با جمعیت دو میلیون نفری است.

 

شیلی، اکوادور، کشورهای بحران‌زده‌ کرونایی در آمریکای جنوبی

در شیلی و اکوادو،‌ بیش از ۸ هزار مبتلا به ویروس کرونا به ثبت رسیده است. اکوادور به‌ویژه در روزهای اخیر با افزایش شمار قربانیان ویروس کرونا رو‌به‌رو بوده است. دولت اکوادور قوانین سختگیرانه‌ای را به‌منظور مقابله با ویروس کرونا به اجرا گذارده است.

 

ژاپن

شینزو آبه نخست وزیر ژاپن روز دوشنبه ۶ آوریل گفته بود دولت ژاپن از روز سه‌شنبه ۷ آوریل شرایط فوق‌العاده و اضطراری در کشور اعلام می‌کند. موارد ابتلا به کوید‌۱۹ در بخش‌های گسترده از جمله توکیو و اوساکا افزایش یافته است.
شینزو آبه افزود «دولت ژاپن برای رشد اقتصادی و مقابله با پیامدهای اقتصادی کرونا یک بسته حمایت اقتصادی به ارزش ۱۰۸ هزار میلیارد ین‌(۹۸۸ میلیارد دلار) را به اجرا در می‌آورد.»

ژاپن سومین قدرت اقتصادی بزرگ جهان است.

آمار مبتلایان در ژاپن که در نزدیکی چین قرار دارد تا حالا کم‌تر از کشورهای اروپایی و آمریکا است.

اما این روزها موارد ابتلا به ویروس کرونا در ژاپن افزایش چشم‌گیری یافته و بیمارستان‌ها به دلیل افزایش تعداد بیماران از پذیرش آن‌ها خودداری می‌کنند.

طبق گزارش‌ها، هشت بیمارستان، بیمار یک آمبولانس را پذیرش نکرده‌اند.

پزشکان در ژاپن هشدار می‌دهند که سیستم درمانی این کشور در صورتی که دولت منابع بیش‌تری اختصاص ندهد، فرو خواهد پاشید.

امدادگران در توکیو برای یافتن بیمارستان برای درمان افراد مبتلا باید ساعت‌ها در توکیو رانندگی کنند.

مقام‌های رسمی ژاپن می‌گویند حداقل ۸۰۰ مورد در ماه جاری وجود داشته که حداقل ۵ بیمارستان از پذیرش بیماران آمبولانس‌ها خودداری کرده‌اند.

پزشکان خانواده برای معاینه مبتلایان احتمالی به کار دعوت شده و آن‌ها قرار است از این افراد نمونه‌گیری کنند.

پزشکان در ژاپن هشدار می‌دهند که سیستم درمانی این کشور در صورتی‌که دولت منابع بیش‌تری اختصاص ندهد، فرو خواهد پاشید. دولت ژاپن اخیرا به دلیل شیوع بیش‌تر ویروس کرونا در سراسر این کشور وضعیت اضطراری اعلام کرد.

 

هند

در هند، نارندرا مودی، نخست وزیر، دستور قرنطینه سراسری در این کشور را با جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیون نفر برای جلوگیری از شیوع کرونا اعلام کرد. این دستور سه هفته ادامه خواهد داشت.

پیش از این هم قوانین سخت‌گیرانه‌ای برای جلوگیری از شیوع کرونا در ایالت‌های مختلف هند وضع شده بود و وسائط نقلیه عمومی شامل اتوبوس و قطار هم فعالیت خود را متوقف کرده بودند.

سازمان هواپیمایی کشوری هند اعلام کرد به‌زودی پروازهای داخلی هم به حال تعلیق درخواهد آمد.

در ماه مارس گذشته، بسیاری‌ها گمانه‌زنی کردند که هند شاهد صدها میلیون مبتلا و ده‌ها هزار فوتی بر اثر شیوع ویروس کرونا خواهد بود، از جمله پروفسور هندی «رومانان لاکسمینارایان» متخصص بهداشت عمومی و مدیر مرکز «مرکز پویایی بیماری‌ها، اقتصاد و سیاست»‌Center for Disease Dynamics, Economics & Policy)) که در سال ۲۰۰۸ آن را واشینگتن تاسیس کرد، نیز این پیش‌بینی را کرد.

پرفسور «رومانان لاکسمینارایان» در دو مصاحبه تلویزیونی و مطبوعاتی هشدار داده بود که کشورش شاهد بدترین سناریوی «کرونایی» در جهان خواهد بود.

او در ۲۳ مارس در گفت‌وگو با روزنامه «سوث چاینا پست» گفته بود، شیوع کرونا ممکن است ۶۰ درصد از جمعیت هند یا حدود ۸۰۰ میلیون نفر را تحت تاثیر قرار دهد و انتظار می‌رود که بیش‌ترین مبتلایان را در این کشور رقم بزند.

رومانان لاکسمینارایان، نحوه زندگی مردم هند در شهرهای پرجمعیت با ترافیک سنگین وسایط نقلیه عمومی که در آن‌جا فاصله‌گذاری اجتماعی میان افراد رعایت نمی‌شود را دلیل پیش‌بینی خود عنوان کرد.

او پنج روز قبل از مصاحبه‌اش با روزنامه «سوث چاینا پست» در مصاحبه دیگری با تلویزیون هند از «سونامی» ۳۰۰ میلیون مبتلایان به کرونا سخن گفته و هم‌چنین از احتمال مرگ هزاران نفر صحبت کرده بود و علت آن را کمبود بیمارستان‌ها برای پذیرش تعداد بالای مبتلایان را ذکر کرده بود.

اما برخلاف همه این پیش‌بینی‌ها، هند تاکنون کم‌ترین تلفات را نسبت به جمعیت خود را در جهان داشته است هنوز کسی پاسخی علمی و قاطع برای این راز نیافته که چرا پرجمعیت‌ترین کشور جهان پس از چین، کم‌ترین تلفات را داده است.

شاید در آینده به این پرسش پاسخ داده شود اما بدون شک اجرای توصیه‌های وزارت بهداشت جهانی و رعایت مقررات که دولت هند برای مردم جهت مبارزه با کرونا وضع کرده و گاهی همراه با خشونت پلیس در اجرای آن است، نقش مهمی در جلوگیری از انتشار این ویروس ایفا کرده باشد.

 

 

زنان هندی که مورد خشونت خانگی واقع شده‌اند، ناچارند تا پایان زمان قرنطینه گسترده شهرها در هند با تعدی‌گران در یک خانه سر کنند. از آن‌جا که اداره‌های پلیس و دادگاه‌ها در این مدت زمانی بسته هستند، زنان خشونت‌دیده باید به تنهایی چاره‌ای برای تنگنای خود بیندیشند. هم‌زمان از اقصی نقاط جهان افزایش قابل توجه موارد خشونت خانگی گزارش شده است.

کمیسیون ملی هند برای زنان جمعه ۱۷ آوریل - ۲۹ فروردین اعلام کرد که ۵۸۷ مورد خشونت خانگی بین ۲۳ مارس و ۱۶ آوریل ثبت شده است. این آمار افزایش قابل توجهی از ۲۵ روز پیش از آن داشته که در آن دوره ۳۹۶ مورد شکایت ثبت شده بود.

یک ششم شکایت‌ها درباره خشونت خانگی به یک شماره واتس‌آپ مخابره می‌شود.

اما یکی از مقامات کمیسیون ملی زنان به شرط فاش نشدن نامش به شبکه خبری الجزیره گفته است که این شماره مدتی است که از دسترس خارج شده و ممکن است شکایت‌های بیش‌تری وجود داشته باشد که هیچ گاه به دست این کمیسیون نرسیده است.

 

رواندا

رواندا روز شنبه ۲۴ اسفند -۱۴ مارس، از اولین مورد ابتلا به کرونا خبر داد. به‌گفته وزارت بهداشت رواندا، تست کرونای یک مرد هندی که روز هشتم مارس از بمبئی‌(مومبای) به این کشور سفر کرده بود، «مثبت» بوده و این فرد در قرنطینه کامل قرار گرفته است.

خطوط هوایی روندا تمام پروازها به هند را تا تاریخ ۳۰ آوریل لغو کرده است و هزینه سفر را به مسافران بازپرداخت می‌کند.

به‌گزارش رویترز، رواندا نوزدهمین کشور آفریقایی است که ویروس کرونا به آن راه یافته است.

 

سودان

وزارت بهداشت سودان روز جمعه در اطلاعیه‌ای خبر داد که روز پنج‌شنبه یک بیمار مبتلا به کرونا در این کشور درگذشته است. این فرد ۵۰ ساله بوده و در اوایل ماه مارس به امارات سفر کرده بود.

وزیر بهداشت سودان اعلام کرد که بنا به تصمیم دولت، تمام مراسم و فعالیت‌های جمعی و سفرهای غیرضروری تعطیل می‌شود و مسابقات ورزشی بدون تماشاچی برگزار خواهد شد.

 

موریتانی

وزارت بهداشت موریتانی روز جمعه اولین مورد ابتلا به کرونا را گزارش داد. گفته شد که این فرد یک اروپایی بوده که روز ۹ مارس وارد پایتخت این کشور شده و اکنون در قرنطینه کامل قرار گرفته است.

 

کشورهای مراکش، تونس، مصر، الجزایر، سنگال، توگو، کامرون، بورکینا فاسو، کنگو، نیجریه، ساحل عاج، گابون، سودان، موریتانی، کنیا، اتیوپی، گینه و غنا کشورهایی هستند که پیش از این مواردی از ابتلا به بیماری را ثبت نموده‌ و تدابیری برای مقابله با آن اعلام کرده‌اند.

 

 

نیویورک تایمز در گزارشی نوشت: آفریقا با اکثریت جوامعی که از حداقل زیرساخت‌های بهداشتی نیز محرومند، اینک در زمان همه‌گیری جهانی کرونا، در معرض خطر یک فاجعه انسانی است.

در گزارش روز شنبه گذشته نیویورک‌تایمز آمده است: سودان جنوبی کشوری با ۱۱ میلیون جمعیت، پنج معاون اول رییس جمهوری دارد و فقط چهار دستگاه تنفس مصنوعی.‌(ونتیلاتور)

کشور آفریقای مرکزی برای جمعیت پنج میلیونی خود فقط سه دستگاه تنفس مصنوعی دارد.

لیبریا با همان ابعاد و مساحت، ۶ دستگاه تنفس مصنوعی دارد که یکی از آن‌ها پشت دروازه‌های سفارت آمریکا نصب شده است.

خلاصه این‌که در ۴۱ کشور آفریقایی با مجموع صدها میلیون جمعیت، کم‌تر از ۲ هزار دستگاه تنفس مصنوعی در بیمارستان‌های دولتی وجود دارد. در مقام مقایسه فقط در کشوری هم‌چون آمریکا بالای ۱۷۰ هزار دستگاه تنفس مصنوعی وجود دارد؛ این‌ها آماری است که سازمان جهانی بهداشت آن را اعلام کرده است.

با این آمار به‌وضوح می‌توان فهمید که اگر در قاره آفریقا که غالب کشورهایش از حداقل سیستم بهداشتی نیز محرومند، ویروس کرونا همه‌گیری شود، آن موقع جهان با یک فاجعه بزرگ انسانی روبرو خواهد بود.

شکاف میان کشورهای این قاره با کشورهای ثروتمند آن‌قدر زیاد است که به اعتقاد متخصصان، قاره سیاه برای مهار شیوع کرونا و نیز درمان بیماران، نیاز مبرم و حیاتی به تجهیزاتی همچون ماسک، اکسیژن و حتی صابون و آب دارد.
براساس گزارش سازمان ملل، در سال ۲۰۱۵ فقط ۱۵ درصد از کشورهای بخش زیر صحرای آفریقا، دسترسی به تاسیسات ابتدایی شست‌وشوی دست داشته‌اند.

در لیبریا، ۹۷ درصد خانه‌ها آب سالم و صابون ندارند. این آمار مربوط به گزارش سال ۲۰۱۷ سازمان ملل است.

امکانات و تجهیزات لازم برای آزمایش گرفتن از مبتلایان، به حدی در سطح آفریقا کم است که نمی‌توان میزان دقیقی از گستردگی ویروس در قاره را تشخیص داد؛ این در حالی‌ست که بسیاری از کشورهای این قاره، شیوع گسترده ویروس را گزارش کرده‌اند.

طبق کتاب رکوردهای گینس تا روز جمعه هر ۶ روز، آمار مبتلایان در قاره آفریقا دو برابر می‌شود. در مورد غنا این آمار هر ۹ روز است. آفریقای جنوبی بیش از بالای ۲۶۰۰ نفر ابتلا و کامرون نیز نزدیک به یک هزار ابتلا را اعلام کرده‌اند.
البته این نابرابری‌ها در میان خود ۵۵ کشور قاره نیز چشم‌گیر است.

کشور آفریقای جنوبی که اقتصاد بزرگی دارد و تا اندازه‌ای زیرساخت‌های بهداشتی‌اش قوی است، نسبت به بورکینافاسو یکی از نخستین کشورها در غرب آفریقا که ویروس در آن‌جا شیوع یافت، از نظر برخوردار بودن از دستگاه تنفس مصنوعی وضعیت فوق‌العاده بهتری دارد. در بورکینافاسو برای هر ۲۰ میلیون جمعیت، فقط ۱۱ دستگاه وجود دارد.

سازمان جهانی بهداشت هفته گذشته اعلام کرد، فقط کم‌تر از ۵ هزار تخت مراقبت‌های ویژه برای ۳۴ مورد از  ۵۵ کشور آفریقایی وجود دارد. یعنی معادل ۵ تخت برای هر یک میلیون نفر؛ در حالی که این نسبت در قاره اروپا ۴ هزار تخت مراقبت‌های ویژه برای هر یک میلیون نفر است.

البته با وجود همه این محرومیت‌ها، شیوع بیماری «ایبولا» در یک دهه گذشته در آفریقا این تجربه مفید را داشت که در این قاره نهادی به نام « مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌ها در قاره آفریقا » تاسیس شد. این مرکز با همکاری با شعبه آفریقای سازمان جهانی بهداشت به طور هماهنگ در زمینه کنترل شیوه بیماری‌ها در قاره با هم کار می‌کنند.

سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۸ کنفرانسی برای بررسی مراقبت‌های بهداشتی اولیه برگزار کرد و در آن یک ابتکار عملی را به جریان انداخت با عنوان «سلامتی برای همه»، یکی از اهداف این ابتکار، مقابله با واقعیت زشت و تلخ نابرابری‌ها در بهداشت جهانی بود، به ویژه در میان کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه.

هفته گذشته ۸۸ تن از روشنفکران قاره با ارسال نامه‌ای به رهبران کشورهای آفریقایی، رسیدگی به وضعیت نظام بهداشت و درمان، زیرساخت‌هایش، کارکنان بخش بهداشت و درمان کشورهای قاره و ارتقاء سیستم سلامت جامعه به سطح ایده‌آل جهانی این حوزه را  خواستار شدند.

 

با این‌که تا روز چهارشنبه اندکی بیش از ششصد مورد ابتلا به کرونا در قاره آفریقا گزارش شده است، مقامات اغلب کشور‌های این قاره تمهیدات سخت گیرانه‌ای را برای مقابله با شیوع آن اتخاذ کرده‌اند. ممنوعیت‌های مرزی، تعطیلی فعالیت‌های حرفه‌ای و اجتماعی و همچنین تعطیلی مراکز آموزشی و فرهنگی از جمله این تمهیدات است.

مردم ساحل عاج به شایعاتی که بر اساس آن گفته می‌شود ویروس کرونا در گرمای آفریقا تاب نمی‌آورد و آفریقایی‌ها قوی هستند، توجهی ندارند و بر رعایت موارد ایمنی و بهداشتی تاکید می‌ورزند.

بعد از اعلام تدابیر ملی در ساحل عاج، معابر بزرگ پر رفت و آمد در ابیجان پایتخت اقتصادی و بزرگ‌ترین شهر این کشور خلوت شده است.

با وجود شیوع اندک ویروس کرونا در آفریقا، سازمان بهداشت جهانی به آفریقایی‌ها هشدار داده است برای بدترین سناریو آماده باشند. تا کنون بیش از سی کشور‌های آفریقایی موارد ابتلا به ویروس کرونا را گزارش کرده‌اند و مقامات آن‌ها تدابیر ایمنی و بهداشتی گسترده‌ای را اتخاذ کرده‌اند.

 

به‌گزارش خبرگزاری فرانسه، طبق آمار رسمی وزارت بهداشت جهانی، ویروس مرگبار «کووید‌۱۹» تاکنون منجر به مرگ به بیش از ۱۰۰۰ نفر در قاره آفریقا شده است.

طبق آمار رسمی، الجزایر با ۳۶۴ کشته بیش از سایر کشورهای آفریقایی مانند مصر و مغرب و آفریقای جنوبی قربانی داده است.

طبق آمار مرکز کنترل و پیشگیری بیماری آفریقا تاکنون در سراسر این قاره حدود ۱۹۰۰۰ مورد ابتلا به کرونا ثبت شده است.

پیش از این، کمیسیون اقتصادی سازمان ملل متحد برای آفریقا طی گزارشی در رابطه با تأثیرات شیوع کرونا بر زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم در کشورهای آفریقایی هشدار داده بود که در صورت عدم اتخاذ تدابیر لازم ممکن است حداقل ۳۰۰ هزار نفر در آفریقا جان خود را بر اثر ابتلا به این ویروس از دست بدهند.

 

سنگاپور

با انتشار خبر شیوع کرونا در کشورهای همسایه، سنگاپور سریعا واکنش نشان داد و کنترل‌های مرزی را تشدید کرد و محدودیت‌هایی برای مسافران اعمال کرد. در فرودگاه‌های سنگاپور، دفاتر کاری، سینماها و مراکز خرید حرارت بدن مسافران و شهروندان اندازه‌گیری می‌شد.

از ۲۳ ماه مارس تاکنون، دولت سنگاپور سفر به این کشور و از طریق این کشور را ممنوع کرده است. چکاپ شهروندان و اقدامات احتیاطی چون فرستادن شهروندان مشکوک به کرونا به قرنطینه از جمله تدابیری بود که سنگاپور به کمک آنها با کرونا مقابله کرد.

در این کشور شهروندان هم‌چنین می‌توانند از اپلیکیشنی بر روی گوشی‌های همراه خود استفاده کنند که با استفاده از آن می‌توان پی برد، چه کسی بیش از نیم ساعت در فاصله کم‌تر از دو متری فردی مبتلا ایستاده  یا به سر برده است. ویروس شناس آلمانی، دروستن اما بر این باور است که استفاده از چنین روش‌هایی در آلمان شدنی نیست.

تا صبح روز ۱۰ فروردین  در سنگاپور ۸۰۲ مورد ابتلا و ۳ مورد مرگ در اثر آلودگی به ویروس کرونا گزارش شده است.

سنگاپور تقریبا ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر جمعیت دارد.

 

فیلیپین

نخستین بیمار مبتلا به کرونا ویروس روز یک‌شنبه ۲ فوریه ۲۰۲۰ در فیلیپین درگذشت. او مرد چینی ۴۴ ساله‌ای بود که با همسر ۳۸ ساله‌اش از ووهان وارد مانیل، پایتخت فیلیپین، شده بود. کمی پیش از مرگ او دولت فیلیپین اعلام کرد که چینی‌ها دیگر نمی‌توانند وارد فیلیپین شوند. دولت به فیلیپینی‌ها نیز دستور داد که از رفتن به چین، هنگ‌کنگ و ماکائو‌(شبه جزیره خودمختار چین) خودداری کنند.  مجمع‌الجزایر فیلیپین با جمعیتی نزدیک به ۱۱۰ میلیون نفر جزو نخستین کشورهای درگیر با کرونا ویروس بود. اما آن کشور توانست به‌موقع جلو پیشروی کرونا را بگیرد و تاکنون شمار بیماران کووید ۱۹ در آن کشور کمی بیش از ۲۰۰۰ نفر و شمار جان‌باختگان در مجموع ۹۶ نفر بوده است.

 

هنگ کنگ

دومین بیمار مبتلا به کرونا ویروس روز سه‌شنبه ۴ فوریه در هنگ کنگ جان سپرد. او مرد ۳۹ ساله هنگ کنگی بود که در ۲۳ ژانویه از ووهان بازگشته بود و پس از آشکار شدن نشانه‌های بیماری به توصیه پزشکان در قرنطینه قرار گرفته بود. مقام‌های هنگ کنگی در آغاز نمی‌خواستند همه مرزهای کشور را به روی چین ببندند، اما زیر فشار هزاران پزشک و پرستار سرانجام به بستن مرزهای کشور تن دادند. سپس دانشگاه‌ها و اداره‌های دولتی را تا ۲۰ آوریل تعطیل کردند و هم‌زمان، از شهروندان «ووهان» خواستند که هرچه زودتر هنگ کنگ را ترک کنند. همه مسافران چینی و خارجی نیز که دو هفته پیش از ورود به هنگ کنگ پا به خاک چین گذاشته بودند، قرنطینه شدند.

روزنامه‌ها هر روز بی‌آن‌که هویت بیماران را آشکار کنند، اطلاعاتی درباره یک‌یک مبتلایان در اختیار همگان قرار می‌دادند. محل کار، مسیر و محل‌های رفت‌و‌آمد آنان را به مردم اطلاع می‌دادند تا پیش از ضد عفونی به آن‌جاها نروند. دولت همه کسانی را هم که با بیماران در تماس بودند، قرنطینه می‌کرد.

دولت قول داد به هریک از شهروندانش ۱۲۰۰ دلار یارانه بپردازد و کاهش ۱۰۰ درصدی مالیات بر سود را تا میزان ۲۰ هزار دلار هنگ کنگ و نیز کاهش ۱۰۰ درصدی مالیات بر دستمزد را تا میزان ۲۰ هزار دلار هنگ کنگ به اجرا گذاشت.

در ۱۵ مارس شمار بیماران کوُوید ۱۹ در هنگ کنگ ۱۵۰ نفر و شمار جان‌باختگان ۴ نفر بود. دوهفته بعد، در ۲۸ مارس شمار مبتلایان به ۶۷۲ نفر و شمار جان‌باختگان به ۳۱ نفر رسید. به همین سبب، دولت بر سخت‌گیری‌اش افزود. شش ماه زندان و پرداخت جریمه تا ۳۰۰۰ دلار هنگ کنگ کیفر کسانی است که مقررات را رعایت نمی‌کنند.

 

کره جنوبی

بر اساس اعلام مرکز کنترل و پیش‌گیری از بیماری‌های وزارت بهداشت کره جنوبی،  برای نخستین بار از اواسط ماه فوریه، کره جنوبی تنها هشت مورد از عفونت کرونا‌ویروس COVID-19 را در یک روز ثبت کرد.

براساس اعلام وزارت بهداشت در ساعت ۰۰:۰۰ یک‌شنبه‌(۳۰:۱۹ شنبه به وقت تهران) ، پنج مورد از خارج از کشور وارد شده است، در حالی که سه مورد با منشا محلی است. از نظر جغرافیایی، دو مورد در سئول و دو مورد در دائگو، یک مورد دیگر در استان اینچئون و جیونگسانگ شمالی به ثبت رسیده است. دو نفر باقی‌مانده نیز برای بازرسی قرنطینه ثبت شدند.

تعداد كل موارد ابتلا در کره جنوبی به ۱۰ هزار و ۶۶۱ نفر رسیده است كه ۱۰۵ نفر دیگر نیز بهبود یافتند.

پیش از این، کره جنوبی سطح تهدید اپیدمیولوژیک را به بالاترین حد ممکن رسانده بود. تا ۱۹ آوریل، از ساکنان بار دیگر خواسته شد كه خانه‌های خود را ترك نكنند، اماکن ورزشی، سرگرمی و موسسات مذهبی بسته شده است.

جزو نخستین کشورهایی بود که با کرونا ویروس درگیر شد. نخستین بیمار کره‌ای مبتلا به ویروس کروُنا در ۲۰ ژانویه اعلام شد. دولت بی‌درنگ مدرسه‌ها را تعطیل کرد؛ راه‌های دریایی را بست؛ پرواز هواپیماهای مسافربری را به ۱۳۶ کشور جهان معلق کرد و رفت‌و‌آمد به کره جنوبی و صدور ویزا را متوقف کرد. هنگامی که نخستین بیمار کره‌ای مبتلا به بیماری کووید ۱۹ در ۲۰ فوریه در شهر چانگدو جان سپرد، دولت آزمایش کرونا را در سطح گسترده‌ای به کار بست.

کره جنوبی در مدیریتِ بحران از روش چینی‌ها که رکن اصلی آن قرنطینه و حبس مردم در خانه‌ها بود پیروی نکرد. آن کشور استراتژی مقابله با بحران کرونا را بر سه اصل استوار کرد: تشخیص، آزمایش و درمان.

به گزارش رویترز، در ۲۷ فوریه مقام‌های کره‌ای نمایندگان ۲۰ آزمایشگاه خصوصی کشور را فراخواندند و از آنان خواستند هرچه زودتر آزمایش گسترده کرونا را آغاز کنند. بیش از ۱۰۰ آزمایشگاه بزرگ برپا شد. دولت چهار شرکت بزرگ دارویی را با دادن مجوز و امکانات مالی مامور تولید «کیت آزمایش» کرد. این شرکت‌ها هر هفته ۱۴۰ هزار کیت تولید می کردند.

آزمایشگاه‌های سیار در مراکز خرید، جاده‌ها و در پای ساختمان‌های مسکونی نیز به آزمایش کره‌ای‌ها پرداختند. تیم‌های سیار در روستاها و دورترین نقاط کشور نیز دست به کار شدند. وزارت بهداشت هر روز بی‌هیچ سانسوری شمار مبتلایان به ویروس کرونا را در محله‌های شهرها و مناطق گوناگون کشور اعلام می‌کرد. هر کره‌ای که نتیجه آزمایش کرونایش مثبت بود، خود را در خانه‌اش قرنطینه می‌کرد و برنامه‌ای در موبایلش نصب می‌شد تا مردم بی‌آن‌که به هویت او پی ببرند، از طریق گوشی‌هاشان از محل حضور او آگاه شوند. چنین بود که کره‌ای‌ها توانستند کرونا ویروس را از پیشروی بازدارند.

کره جنوبی ۵۰ میلیون جمعت دارد.

 

کره جنوبی به دلیل تجربه‌اش در سال ۲۰۱۵ با ویروس مرس، دست به اصلاحاتی اساسی در سیستم درمانی کشور زد. در جریان این اصلاحات برای نمونه به صدور مجوز برای تست ویروس سرعت بخشیده شد. به این ترتیب کره جنوبی موفق شد به موقع در بحران کرونا تا آن‌جا که امکان داشت، شمار زیادی از مبتلایان را ردیابی کند و با شناسایی دایره افرادی که با فرد مبتلا در ارتباط بوده‌اند، آن‌ها را به موقع برای جلوگیری از پخش بیش‌تر ویروس قرنطینه کند.

از سوی دیگر در کره جنوبی اپلیکیشن‌هایی برای گوشی‌های هوشمند طراحی شده که نشان می‌دهند، افراد آلوده در چه نقاطی رفت‌و‌آمد داشته‌اند. به این ترتیب ساکنان این مناطق از این مسئله که می‌توانند به‌طور بالقوه به این ویروس آلوده شده باشند، آگاه می‌شوند.

جالب این‌جاست که کره جنوبی تاکنون مقررات منع رفت‌و‌آمد در هیچ نقطه از کشور وضع نکرده است. در حال حاضر در کره جنوبی ۵۰ ایستگاه «درایو این‌-Drive-In-Station » وجود دارد که شهروندان می‌توانند با توقف در این ایستگاه‌ها به‌طور رایگان تست کرونا انجام دهند. در این کشور اگر فردی که ابتلای او به کرونا تایید شده است، قرنطینه را ترک کند، جریمه‌ سنگینی در انتظارش خواهد بود.

یک پدیده عجیب هم البته در کره جنوبی آن بود که یک بیمار به اصطلاح «سوپرپخش‌کننده ویروس» که از اعضای یکی از فرقه‌های مسیحی بود، صدها عضو را در زمان کوتاهی به ویروس کرونا آلوده کرده بود و با مشخص شدن آلودگی او و دایره ارتباطاتش، زنجیره انتقال کرونا در همان ابتدا به راحتی ردیابی و در این نقطه قطع شد. اما در این میان اوضاع در کره جنوبی هم تغییر کرده است. در ۲۰ درصد از کل موارد ابتلا دیگر نمی‌توان از تشخیص نقطه آغازین یا کانون شیوع سخن گفت؛ شیوع کرونا در کره جنوبی هم در حال حاضر پخش و پراکنده و غیرمتمرکز است.

یکی دیگر از اقداماتی که گفته می‌شود کره جنوبی را در تشخیص و کنترل کرونا موفق کرده است، انجام گسترده تست کرونا برای شهروندان این کشور است. از سوی دیگر شرکت‌های کره‌ای موفق به عرضه‌ تست‌هایی به بازار شده‌اند که در مدت زمان کوتاهی خود شخص را قادر به انجام و اطلاع از نتیجه تست می‌کند.

از روز جمعه ۸ فروردین اما شمار موارد جدید ابتلا به ویروس در این کشور افزایش یافته است.  روز جمعه ۱۴۶ مورد جدید گزارش شد که منشا‌‌‌‌‌‌ ابتلا به شهر میلیونی دئگو در جنوب شرقی کره که به شدت با ویروس کرونا درگیر است، باز می‌گردد. در دئگو ده‌ها نفر از بیماران و مراجعه‌کنندگان به یک بیمارستان در روزهای گذشته در آن‌جا به کرونا مبتلا شده‌‌اند. موارد تازه ابتلا در ۲۴ ساعت گذشته ۱۰۵ مورد بوده است.

تا صبح روز ۱۰ فروردین در کره جنوبی ۹۵۸۳ نفر مبتلا و ۱۵۲ مورد مرگ در اثر کرونا گزارش شده است.

کره جنوبی حدود ۵۱ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر جمعیت دارد.

 

تایوان

تایوان از اواخر ماه ژانویه دست به تدابیری برای مقابله با شیوع کرونا زد؛ متوقف کردن سفرها و پروازها ابتدا از مبدا ووهان‌(کانون شروع شیوع کرونا در چین) به تایوان و سپس از تمامی نقاط چین به تایوان، از جمله این تدابیر بود. در آغاز ماه فوریه در برابر هر ساختمان دولتی گروهی برای اندازه‌گیری درجه حرارت شهروندان مستقر شدند. مقررات سخت‌گیرانه بهداشتی و دستورالعمل‌های گسترده در مورد قرنطینه افرادی که وارد کشور می‌شدند از جمله تدابیر دیگری بود که تایوان نسبت به کشورهای دیگر، به موقع وضع و اجرا کرد.

از دیگر اقدامات تایوان می‌توان به افزایش تولید اقلام و کالاهای بهداشتی و پزشکی با هماهنگی‌های مرکزیت داده شده اشاره کرد.

در تایوان هم اما حکومت از تجربه‌ گذشته خود بسیار آموخته است؛ ۱۷ سال پیش ویروس سارس در این کشور شیوع پیدا کرد و در تایپه، پایتخت تایوان ماه‌ها وضعیت اضطراری حاکم بود. با شروع پاندمی کرونا، تایوان راه پیش‌گیری زودهنگام را برگزید؛ خارجیان واردشونده به کشور موظف به تشریح و اثبات مسیر سفر خود شدند. این گام از جمله با اپلیکیشن‌های ویژه قابل اجراست. تایوان در حال حاضر مقررات ۱۴ روز قرنطینه را اجرا می‌کند و ورود شهروندان چینی به این کشور را ممنوع کرده است.

تا صبح ۱۰ فروردین در تایوان ۲۸۳ مورد ابتلا و دو مورد مرگ در اثر آلودگی به ویروس کرونا گزارش شده است.

تایوان حدود ۲۴ میلیون نفر جمعیت دارد.

 

چین

کمیسیون بهداشت ملی چین روز شنبه ۱۸ آوریل اعلام کرد تنها ۱۶ مورد جدید ابتلا به ویروس کرونا در این کشور ثبت کرده است این عدد از تاریخ ۱۷ مارس تاکنون به‌عنوان کم‌ترین عدد ابتلا به این ویروس به شمار می رود.

شمار مبتلایان به ویروس کرونا در چین از چند هفته پیش روند نزولی به خود گرفته است. کم‌ترین تعداد مبتلایان در چین در تاریخ ۱۷ مارس ثبت شده بود که ۲۷ نفر بودند اما روز گذشته با اعلام ۱۶ نفر مورد جدید ابتلا در کل کشور، نشان می دهد که روند کاهش هم‌چنان ادامه دارد.

کمیسیون بهداشت ملی چین از آغاز ماه مارس تاکنون همواره در بیانیه‌های خود اعلام کرده که اغلب مبتلایان جدید به ویروس کرونا کسانی هستند که از خارج وارد چین شده‌اند.

کمیسیون بهداشت ملی چین، هم‌چنین افزود: «موارد جدید کشف شده در افرادی که علائمی از بیماری را نشان نمی دهند به ۴۴ مورد رسیده است که نسبت به ۵۴ مورد روز قبل کاهش یافته است.»

این کمیسیون افزود: «سه مورد از موارد جدید باز از خارج از کشور بوده اند.»

کمیسیون بهداشت ملی چین اعلام کرد طی ۲۵ ساعت گذشته این کشور هیچ تلفات جدیدی بر اثر کرونا نداشته است.

 

یکی از صاحب‌نظران با تجربه چینی نسبت به پیامدها و مخاطراتی که پس از کرونا دامن چین را می‌گیرد هشدار داده است.

کوچک شدن اقتصاد چین در سال ۲۰۲۰ امنیت شغلی کارگران را تهدید می‌کند.

به‌گزارش ایلنا، ظهور کرونا برآوردها در مورد رشد اقتصاد چین را تغییر داده است. صندوق بین‌المللی پول ارزیابی کرده است که اقتصاد این کشور در سال ۲۰۲۰، حدود ۶ درصد کوچک‌تر شود. همین امر نگرانی از افت سطح اشتغال و بیکاری کارگران محلی و مهاجر را افزایش داده است.

بر اساس ارزیابی اداره ملی آمار چین شمار کارگرانی که توانسته‌اند خارج از محل زندگی خود شغلی پیدا کنند در تا ۳۰ درصد کاهش یافته و به ۱۲۲ میلیون نفر رسیده است.

یکی از صاحب نظران با تجربه چین در زمینه نفت و انرژی، نسبت به پیامدها و مخاطراتی که پس از کرونا دامن چین را می‌گیرد، هشدار داد.

«فو چنگ یو» رییس سابق شرکت نفت فلات قاره چین و از صاحب نظران این حوزه روز شنبه در گفت‌و‌گو با مجله «سایجینگ» گفته است پس از پایان کرونا، خصومت ها علیه پکن تشدید خواهد شد غیر از بحران اقتصادی و رکود در سراسر دنیا، مشکل دیگر این‌جا است که آمریکا در تلاش است با استفاده از این شرایط، از خیزش اقتصادی چین جلوگیری کند.

غول صنعت نفت چین هم هم‌زمان هشدار داده است که دنیا خصومت بیش‌تری به چین نشان می‌دهد و پس از کرونا شرایط سیاسی و ژئوپلتیک تغییر خواهد کرد و اوضاع مطلوب نیست.

رییس سابق شرکت نفت فلات قاره چین که قبل از این ریاست شرکت نفتی ساینوپک را نیزبرعهده داشته است به رویدادهای غیرمنتظره و آسیب زننده که از آن به‌عنوان «قوی سیاه» یاد می‌شود اشاره کرد و اقدامات آمریکا ضد چین را نیز مورد توجه قرار داد.

او تاکید کرد آمریکا پس از این قضایا، بی‌تردید و بدون هیچ ملاحظه‌ای به‌دنبال سرکوب اقتصاد، تجارت و فناوری چین خواهد بود و تلاش می‌کند تا محیط بین‌المللی را برای چین نامساعد کند.

او با اشاره به این‌که محیط خارجی برای بقای چین پس از کرونا سخت‌تر خواهد شد، گفت: ما نشانه‌هایی از شکل‌گیری دسیسه‌ها را می‌بینیم.

این مقام نفتی چین که دیدگاه‌های او به دلیل تجربیات بالایی که دارد در چین بسیار با اهمیت دنبال می‌شود، بر این باور است که محیط بین‌المللی علیه چین تشدید خواهد شد و چین باید خود را برای بدترین‌ها آماده کند.

 

در حالی که چین به ارائه آمار نادرست درباره شیوع ویروس کرونا و هم‌چنین بی‌مسئولیتی در زمینه جلوگیری و مهار این ویروس متهم شده، مقامات این کشور محدودیت‌های تازه‌ای را برای انتشار تحقیقات دانشگاهی درباره منشا ویروس کرونا وضع کردند.

شبکه خبری سی‌ان‌ان، بر اساس یک دستور دولت مرکزی پکن و هم‌چنین نظر دو استاد دانشگاه چین که پس از انتشار از روی اینترنت حذف شد، گزارش داده از این پس، همه مقالات دانشگاهی درباره کرونا پیش از انتشار، نیازمند بررسی دوباره از سوی دولت چین است.

یک پژوهش‌گر علوم پزشکی در هنگ‌کنگ که با محققان چینی بر روی یک تحقیق بالینی درباره بیماران مبتلا به ویروس کرونا برای یک نشریه بین‌المللی پزشکی همکاری می‌کرد، اعلام کرد که پیش‌تر در ماه فوریه، چنین بررسی مجددی وجود نداشت.

به‌نظر می‌رسد که اعمال چنین محدودیتی، تازه‌ترین تلاش دولت چین برای کنترل تحقیقات درباره منشا ویروس کرونا است که برای اولین بار در چین ظاهر شد و تاکنون جان بیش از ۱۱۵ هزار نفر در جهان را گرفته است.

دولت چین، که به پنهان‌کاری در خصوص اعلام آمار دقیق قربانیان عوارض ناشی از ابتلا به ویروس کرونا متهم شده بود، روز جمعه ۱۷ آوریل، ضمن بازنگری در آمار جان‌باختگان ناشی از ابتلا به کووید ۱۹ اعلام کرد: ۱۲۹۰ نفر دیگر نیز در شهر ووهان بر اثر عوارض ناشی از ابتلا به کووید ۱۹ جان خود را از دست داده بودند. بر اساس آمار جدید بازبینی شده شمار موارد مرگ ناشی از ابتلا به کووید ۱۹ در چین به ۴۶۳۲ مورد افزایش یافت.

پس از آن‌که ویروس کرونا در بیش از ۱۸۰ کشور جهان موجب مرگ و میر ده‌ها هزار نفر شد، برخی از مقامات و سازمان‌های جهانی این کشور را به دست‌کاری، پنهان‌کاری و عدم ارائه آمار صحیح مبتلایان و جان‌باختگان ناشی از ابتلا به ویروس کرونا متهم کردند. شهر ووهان در چین خاستگاه ویروس کرونا و کانون اصلی شیوع این بیماری در چین بود که از اواخر سال ۲۰۱۹ میلادی شناسایی شد.

سرعت گسترش و مرگ‌بار بودن ویروس جدید کرونا از جمله عواملی بود که آمارهای ارائه شده از سوی دولت چین را به زیر سئوال برد.

بنا بر آمار جدید دولت چین، در مجموع ۴۶۳۲ نفر در این کشور بر اثر عوارض ناشی از ابتلا به کووید ۱۹ جان خود را از دست دادند.

حال شهرداری ووهان مدعی شده است که به هنگام شیوع ویروس کرونا، گروهی از مبتلایان به کووید ۱۹، بدون دسترسی به خدمات درمانی و بهداشتی، در منازل خود جان باخته‌اند. بر اساس این گزارش، این جان‌باختگان در آماری که پیشتر از سوی دولت چین منتشر شده، به حساب نیامده بودند.

 

ترکیه

شهروندان ۳۱ استان بزرگ ترکیه از روز شنبه هجدهم آوریل دومین دور محدودیت‌های پایان هفته را در چارچوب اقدامات دولت برای مهار شیوع ویروس کرونا پشت سر خواهند گذاشت.

تصاویری که از شهر استانبول منتشر شده خیابان‌ها را خالی از جمعیت نشان می‌دهد. ماموران پلیس نیز با برپایی ایستگاه‌هایی وظیفه کنترل مقررات قرنطینه ۴۸ ساعته در شهرهای بزرگ این کشور را برعهده دارند.

مقرارت منع آمد‌و‌شد دو روزه برای نخستین بار هفته گذشته تنها ساعاتی پیش از به اجرا در آمدن از سوی مقامات دولتی اعلام شد که انتقادهایی را به‌همراه داشت. اعلام یک‌باره این مقررات سبب شد تا بسیاری از ساکنان شهرهای بزرگ برای تامین مایحتاج روز‌های پایانی هفته، شبانه و پیش از بسته شدن فروشگاه‌‌‌ها به خیابان‌ها سرازیر شوند.

وزیر بهداشت ترکیه، روز شنبه اعلام کرد که با شناسایی ۳ هزار و ۷۸۳ مورد جدید ابتلا به کرونا شمار مبتلایان در این کشور به ۸۲ هزار و ۳۲۹ نفر افزایش یافته است. در ترکیه، هم‌چنین با اضافه شدن ۱۲۱ مورد مرگ ناشی از کرونا تعداد قربانیان بیماری کووید ۱۹ در این کشور به ۱۸۹۰ نفر رسیده است.

فخرالدین کوجا، وزیر بهداشت ترکیه اعلام نمود که موارد ابتلا به کرونا ویروس در ترکیه تا ۸۲۳۲۹ نفر افزایش یافته است. این تعداد بیش از تعداد موارد ابتلا در ایران است.

وزیر بهداشت ترکیه اعلام کرد که طی ۲۴ ساعت گذشته، ۱۲۱ نفر درگذشتند که بدین ترتیب تعداد کل فوتی‌ها به ۱۸۹۰ نفر افزایش یافته است. تعداد ۱۸۲۲ نفر تا کنون بهبود یافته‌اند.

وزیر کشور ترکیه اعلام کرد که محدودیت‌های رفت‌و‌آمد بین ۳۱ شهر برای ۱۵ روز دیگر تمدید شده است.

 

مجله آمریکایی «فورین پلیسی» «Foreign Policy» در شماره روز یک‌شنبه هفته گذشته خود نوشت، رجب طیب اردوغان در برقراری قانون منع رفت‌و‌آمد در ترکیه شکست خورد. نه تنها هیچ‌کس به او گوش نداد بلکه مخالفان او هم‌زمان با بحران کرونا در این کشور به اعتراضات خود علیه سیاست‌هایش شدت بخشیدند مخالفانی که بر خلاف طرفداران اردوغان در حزب حاکم «عدالت و توسعه» بسیار سازمان یافته‌تر هستند.»

این مجله در ادامه نوشت: «تمام تلاش‌های اردوغان علیه حزب «مردم جمهوری‌خواه خلق» که شهر استانبول را در اختیار دارد، نوعی بازی سیاسی است که در نهایت به زیان خود اردوغان تمام خواهد شد.

فورین پلیسی، در این گزارش هشدار داد که میلیون‌ها شهروند ترک به‌دلیل بحران کرونا شغل خود را از دست می‌دهند این در حالی است که دولت اردوغان هیچ برنامه‌ای برای بازگرداندن مجدد آن‌ها بر سر کار در دست ندارد.

در این گزارش، هم‌چنین آمده است: «قبل از نیمه شب جمعه ۱۰ آوریل، صدها هزار شهروند ترک در سراسر این کشور به خیابان‌ها ریختند و علیه مقررات منع رفت و آمد که دولت اردوغان آن را اعلام کرد، شعار دادند.»

فورین پلیسی در ادامه نوشت: «دولت ترکیه روز جمعه ۱۰ آوریل مقررات منع رفت‌و‌آمد را در ۳۱ استان از جمله استانبول و آنکارا به اجرا گذاشت اما این قانون با اعتراضات شدید و شورش در برخی از محل‌های شهرهای بزرگ منجر شد. قرار بود، این مقرارات برای یک هفته اجرا شود اما بیش‌تر مردم ترکیه در سراسر این کشور علیه این مقررات به خیابان‌ها ریخته و به آن پایبند نشدند و هنگامی که رجب طیب اردوغان رییس‌جمهوری این کشور از مردم خواست که «قرنطینه داوطلبانه» را اجرا کنند. درگیری میان مردم برسر غذا در نزدیکی نانوایان و مغازه‌ها رخ داد. به‌طوری که تعداد بسیار کمی از مردم ترکیه اقدامات منع رفت و آمد یا پایبندی به فاصله‌گذاری اجتماعی را رعایت کردند.»

این مجله نوشت: «دولت اردوغان اکرام امام اوغلو شهردار استانبول و عضو حزب جمهوری‌خواه خلق، را قبل از اعلام قانون منع رفت‌و‌آمد در استانبول او را مطلع نکرده بود در نتیجه زمان کافی برای شهردار استانبول وجود نداشت تا او به مردم اطمینان دهند که آن‌ها بدون غذا یا پشتیبانی دولت باقی نخواهند ماند یا این‌که خللی در سازماندهی حمل‌و‌نقل عمومی برای ارائه خدمات به کارکنان مراقبت‌های بهداشتی و شهروندان این شهر بزرگ ایجاد نشود.»

امام اوغلو شهردار استانبول در ساعات نخست اعلام قانون منع رفت‌و‌آمد در صفحه تویتتر خود با انتقاد از اجرای ناگهانی این قانون اظهار داشت: «گرفتن چنین تصمیمی یک‌جانبه فقط باعث ایجاد «سردرگمی و وحشت مردم می‌شود.»

لازم به یادآور است که هفته گذشته به‌دنبال اعلام ناگهانی قرنطینه در شهرهای عمده ترکیه که شورش و درگیری در برخی محل‌های شهر آنکارا و استانبول را به‌همراه داشت، سلیمان سویلو، وزیر کشور ترکیه در توییتی از استعفای خود به‌خاطر وضع پیش آمده خبر داد.

وزیر کشور ترکیه در استعفانامه خود با قبول مسئولیت نابسامانی به‌وجود آمده، از رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری این کشور عذرخواهی کرده است. سرانجام اردوغان این استعفا را نپذیرفت.

مخالفان اردوغان استعفای وزیر کشور را یک نمایش سیاسی برای نجات رجب طیب اردوغان از بحران کنونی کشور دانسته‌اند.

هفته گذشته مقررات منع رفت‌و‌آمد در روزهای شنبه و یک‌شنبه در ۳۱31 استان ترکیه و در شهرهای عمده از جمله آنکارا و استانبول به اجرا گذاشته شد.

اعلام ناگهانی اجرای قوانین قرنطینه در این مناطق در شامگاه جمعه، باعث مراجعه هم‌زمان ده‌ها هزار نفر به فروشگاه‌ها و نانوایی‌ها شد.

شبکه‌های اجتماعی با نشر تصاویری که نشان‌دهنده ازدحام در برابر فروشگاه و در برخی موارد زد و خورد میان مراجعه‌کنندگان بود، از نابسامانی اوضاع و غافل‌گیری مردم در برابر مقررات منع رفت‌و‌آمد خبر دادند.

مخالفان اردوغان با انتقاد تصمیم مقررات منع رفت‌و‌آمد را ناگهانی و بدون در نظر گرفتن تدابیر لازم اتخاذ شد.

برخی از مخالفان علاوه بر این اردوغان را متهم کردند که او با اتخاذ چنین تدابیری تلاش کرد شهردار استانبول را در برابر اعتراضات شهروندان قرار دهد.

طبق آخرین آمار مرگ‌و‌میر بر ناشی از بیماری کرونا که روز شنبه ۱۸ آوریل از سوی وزارت بهداشت ترکیه اعلام شد، این کشور تاکنون ۸۲۳۲۹ مورد ابتلا به بیماری کرونا و ۱۸۹۰ مورد فوتی ناشی از این بیماری داشته است.

 

لبنان

بازگشت معترضان لبنانی به خیابان با وجود قرنطینه؛ «از گرسنگی می‌میریم یا کرونا؟»

چند صد نفر از معترضان لبنانی روز جمعه با وجود قرنطینه کشور به دلیل خطر گسترش ویروس کرونا، به خیابان آمدند و علیه دولت شعار دادند.

به‌گزارش يورونيوز به نقل از خبرگزاری فرانسه، معترضان در شهر طرابلس در شمال لبنان اقدام به پرتاب سنگ به سمت نیروهای امنیتی کردند و پلیس نیز به سوی آن‌ها گاز اشک‌آور پرتاب کرد.

معترضان در میدان نور، که مرکز اعترضات ماه‌های گذشته لبنان بوده است، اقدام به سوزاندن لاستیک کردند و تا ساعت ۷ عصر به وقت محلی حاضر به ترک این میدان نشدند.

معترضان که معدودی از آن‌ها برای محافظت در برابر ویروس کرونا ماسک به صورت داشتند، شعارهایی علیه دولت و رییس بانک مرکزی لبنان سر دادند.

اعتراضات در لبنان از روز ۱۷ اکتبر سال گذشته و در اعتراض به وضع مالیات بر مکالمات با نرم‌افزار واتس‌آپ آغاز شد. این اعتراض‌ها به سرعت به یک جنبش خیابانی گسترده در لبنان تبدیل شد که شرکت‌کنندگان در آن تغییر در طبقه سیاسی حاکم در لبنان را مطالبه اصلی خود اعلام می‌کردند.

در جریان اعتراضات شش ماهه اخیر لبنان، سعد حریری، نخست وزیر مجبور به کناره‌گیری از قدرت شد.

با وجود بحران سیاسی ماه‌های اخیر در لبنان، بحران افزایش تورم در ماه‌های اخیر خشم معترضان را در پی داشته است.

کریم از معترضانی که روز جمعه به خیابان آمده بود به خبرگزاری فرانسه گفته است که از افزایش قیمت‌ها عصبانی است. او این سئوال را می‌پرسد که با افزایش قیمت‌ها: «ما از گرسنگی خواهیم مرد یا از ویروس کرونا؟»

فاطمه، معترض ۲۷ ساله نیز می‌گوید که دولت می‌خواهد ما را از ویروس کرونا بترساند تا در خانه بمانیم اما ملت لبنان اجازه نخواهد داد که وضع به همین منوال پیش برود.

لبنان از زمان جنگ داخلی‌(۱۹۹۰ـ۱۹۷۵) با رکود سنگین، تورم و بحران اقتصادی مواجه است و این کشور در ماه مارس به یکی از بدهکارترین کشورهای جهان بدل شد.

مقامات لبنان برای مواجهه با بحران گسترش ویروس کرونا، کمک‌های نقدی اندکی را به افراد نیازمند اختصاص داده‌اند با این حال بسیاری از معترضان که بانک‌ها و دولت را مقصر وضع اقتصادی خود می‌دانند، این کمک‌ها را بسیار کم و اقدامی دیرهنگام ارزیابی می‌کنند.

 

اسرائیل

طی یک روز تست کرونا بیش از ۱۵۰ نفر در اسرائیل مثبت اعلام شد.

به‌گزارش اسپوتنیک با استناد به اطلاعات وزارت بهداشت و درمان اسرائیل، طی یک روز تست کرونا بیش از ۱۵۰ نفر در اسرائیل مثبت اعلام شد.

 

 

تا روز ۱۸ ماه آوریل تعداد ۱۳۲۶۵ نفر مبتلا به «کووید‌۱۹» در اسرائیل به ثبت رسیده است. ۶ نفر در طی روز شنبه درگذشتند. تعداد فوتی‌ها به ۱۶۴ نفر رسیده است. تعداد بهبودیافتگان روز ۱۸ ماه آوریل، رویهم‌رفته ۳۴۵۶ نفر اعلام شده است.

لازم به ذکر است که افزایش روزانه تعداد مبتلایان به ویروس کرونا در اسرائیل اخیرا محسوس شده  است. مقامات این کشور پیش از این اعلام کرده بودند که تعداد زیادی از  مردم در آنجا به این ویروس مبتلا خواهند شد.

در اسرائیل برخی از محدودیت‌های اعمال شده برای مهار ویروس کرونا کاهش یافته است.

به بعضی از فروشگاه‌ها اجازه داده شده تا فعالیت‌های خود را آغاز کنند. احتمال می‌رود عبادت کردن در خارج از خانه از سرگرفته شود، هر چند که تنها در گروه‌های کوچک و با رعایت فاصله دو متری از یکدیگر.

اما مدارس هم‌چنان در این کشور بسته خواهد بود.

در پایان ماه گذشته میلادی، شمار مبتلایان به ویروس کرونا در اسرائیل به نقطه اوج خود رسید، اما گزارش‌ها حاکی است که در دو هفته گذشته از میزان مبتلایان جدید کاسته شده است.

 

ویتنام

نماینده سازمان جهانی بهداشت در ویتنام معتقد است که واکنش سریع کشور به این بحران، مهم‌ترین عامل موفقیت است. اولین تحقیقات کشور در رابطه با ارزیابی خطرات، اوایل ماه ژانویه، بلافاصله پس از دریافت اخبار مربوط به موارد بیماری در چین انجام شد.

در کشور ویتنام فورا کمیته ملی هشداردهی و کنترل «کووید‌۱۹» به ریاست معاون نخست وزیر ایجاد شد که برنامه ملی واکنش به بحران کرونا را ارائه کرد. مدارس ویتنام از ماه ژانویه بسته شدند و ۱۶ ماه مارس قرنطینه عمومی آغاز شد. از ۲۵ ماه مارس، تمام پروازهای بین‌المللی متوقف شد. اکثر پروازهای داخلی، حرکت قطارها و اتوبوس‌ها لغو شده‌اند. افرادی که به دلیل عدم استفاده از ماسک، دیگران را مبتلا کنند تا ۱۲ سال حبس در انتظارشان خواهد بود.

انسجام اجتماعی نیز یکی دیگر از دلایل موفقیت کشور ویتنام در مقابله با کروناویروس است. نخست وزیر ویتنام اقدامات کشور جهت بازدارندگی ویروس کرونا را با  اولین پیشروی بزرگ مقیاس نیروهای کمونیست در زمان جنگ با آمریکا در سال ۱۹۶۸ مقایسه کرد. افراد مسن گفتند که چنین حد همبستگی و نظم را از زمان جنگ به چشم ندیده بودند.

تا ۱۳ ماه آوریل شمار مبتلایان به «کووید‌۱۹» در ویتنام ۲۶۲ نفر اعلام شده است.

«از اولین روز‌های ورود کرونا از مرز چین به این کشور مراقبت‌های لازم بهداشتی صورت گرفت و آموزش‌های لازم برای جلوگیری از گسترش آن به مردم داد شد، در ماه دی یک ویدیو یوتوپ برای چگونگی مبارزه با کووید ۱۹ یا کرونا، به زبان ویتنامی و زیرنویس انگلیسی پخش شد که نزدیک به ۲۸ میلیون بیینده داشته است. سیستم سراسری مراقیت‌های عمومی و تجهیزات لازم برای رعایت امور بهداشتی در اختیار همه قرار داده شد. علت اصلی در یادگیری و جلوگیری از بیماری سارس در سال ۱۳۸۲ بود٬ به طوری که پس از مدت کوتاهی توانست شیوع بیماری کرونا را مهار کرده و مرزهایش را با چین باز کند و زندگی روال عادی را پیدا کند. زمانی که جامعه و برنامه ریزی در خدمت مردم و نه شرکت‌های سرمایه‌داری باشد می‌توان سریعا عمل کرد. بودجه بهداشت عمومی در سال ۱۳۹۳ در حدود ۷.۱ درصد سرانه ملی بوده ولی در زمان شروع بیماری کرونا به ۳۰ درصد هم رسید.»

 

سوئد

بر شمار قربانیان ویروس کرونا در سوئد ۱۱۱ نفر افزوده شد و در مجموع به ۱۵۱۱ نفر رسید. شمار مبتلایان نیز با افزایش ۶۰۶ نفر به ۱۳۸۲۲ نفر رسید.

با وجود افزایش شمار قربانیان نسبت به روز گذشته، اما اندرش تگنل، کارشناس بیماری‌های مسری در سازمان بهداشت همه‌گانی می‌گوید وضعیت تغییری پیدا نکرده و هنوز در سطحی قرار دارد که از هفته گذشته، پایین‌تر است.

آخرین آمار سازمان بهداشت همه‌گانی نشان می‌دهد شمار افرادی که در بخش مراقبت‌های ویژه بستری هستند ۱۰۵۴ نفر است که ۳۰ نفر آن‌ها از روز گذشته تاکنون به این بخش منتقل شده‌اند.

 

یکی از اداراتی که به‌دلیل انتشار ویروس کرونا به‌شدت زیر فشار قرار گرفته‌، اداره کاریابی سوئد است. از آغاز ماه مارس تا کنون بیش از ۸۰ هزار نفر به‌عنوان بیکار و متقاضی کار در این اداره ثبت نام شده‌ و ده‌ها هزار نفر نیز به‌طور موقت منتظر خدمت شده‌اند.

دولت برای مقابله با این مشکل تاکنون اقداماتی انجام داده که از جمله می‌توان از اختصاص کمک مالی و تضمین‌های اعتباری به شرکت‌ها برای حفظ نیروی کار خود به‌صورت کاهش ساعات کار و نیز ایجاد امکان برای استفاده از صندوق کمک‌هزینه‌ بیکاری برای کسانی که کار خود را از دست می‌دهند، نام برد.

 پیش از انتشار ویروس کرونا، قرار بود اداره کاریابی، مراکزی را در نقاط مختلف کشور ایجاد کند. به این منظور، دولت به درخواست این اداره، در بودجه‌ بهاره خود هزینه‌ فوق‌العاده‌ای به میزان ۲۰۰ میلیون کرون اختصاص داد.

ماریا میندهامّار،  مدیرکل اداره کاریابی می‌گوید بخش عمده‌ای از این بودجه برای اداره‌ این مراکز در سراسر کشور بوده است.

اما به‌نظر اتحادیه‌ کارمندان دولت، این بودجه که بخش زیادی از آن باید به کارکنان این اداره پرداخت شود، برای هدفی که تعیین شده کافی نیست. مدیر این اتحادیه، بریتّا لِییوُن می‌گوید با توجه به شرایط موجود، به‌نظر نمی‌رسد با چنین افزایشی در زمینه‌ بیکاری، کارکنانی که به شعبه‌ها و مراکز این اداره اعزام می‌شوند، بتوانند از عهده‌ کار خود به‌خوبی برآیند.

دولت در بودجه‌ بهاره، یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون کرون به‌صورت فوق‌العاده برای پیش‌برد سیاست بازار کار اختصاص داده‌ است، اما به گفته‌ ماریا میندهامّار با شرایطی که به دلیل انتشار ویروس کرونا پیش آمده و فشاری که از قبل بر اداره کاریابی وارد آمده بود، این اداره کار بسیار دشواری در پیش خواهد داشت.

استفان لوون، نخست‌وزیر پیش از ظهر امروز در یک کنفرانس خبری با اشاره به وضعیت دشواری که در مراکز نگه‌داری از سالمندان در ارتباط با ابتلا به ویروس کرونا به وجود آمده، تاکید کرد باید تلاش در جهت محافظت از سالمندان تشدید شود.

 در این کنفرانس که وزیر اموراجتماعی، لِنا هَلِّن‌گرِن و یوهان کارلسوُن، مدیرکل سازمان بهداشت همه‌گانی نیز شرکت داشتند، از افزایش تعداد آزمایش از گروه‌هایی که بیش‌تر در معرض خطر ابتلا به ویروس کرونا قراردارند خبر داده شد.

از جمله‌ این گروه‌ها، لنا هلّن‌گرن، به ماموران پلیس و کارکنان مراکز امداد و هم‌چنین گروه‌های فعال در جامعه با هدف امکان بازگشت سریع‌تر آن‌ها به کارهای‌شان، اشاره کرد.

او هم‌چنین با اشاره به این که در هفته گذشته ۱۹۰۰۰ آزمایش انجام شده، گفت هدف دولت رساندن این میزان به ۵۰ تا ۱۰۰ هزار آزمایش در هفته است بدون احتساب آزمایشی که اینک از بیماران انجام می‌شود.

لنا هلن‌گرن در گفت‌و‌گویی با خبرنگار رادیو سوئد نیز در مورد امکان آزمایش‌های بیش‌تر و به‌‌ویژه از بیماران یا کسانی که مایل به انجام این آزمایش هستند، تاکید کرد بهتر است این آزمایش زمانی انجام شود که شخص علایم ابتلا را دارد نه بدون این علایم.

 

در گزارشی که اکوت واحد خبر رادیو سوئد روز۱۶ آوریل تهیه کرده، نشان داده می‌شود شمار قربانیان ویروس کرونا که در کشورهای اروپایی و آمریکا اعلام می‌شود، می‌تواند واقعی نباشد.

 یکی از مواردی که در محاسبه‌ شمار قربانیان، ممکن است به درستی منظور نشود، میزان مرگ‌و‌میر به دلیل ابتلا به ویروس کرونا در خانه‌ها و مراکز نگه‌داری از سالمندان است.

اکوت، شیوه‌ گزارش‌دهی ادارات و نهادهای مسئول در چند کشور مختلف را در این زمینه مورد بررسی قرار داده است. این گزارش‌ها بیش‌تر قربانیانی را در برمی‌گیرند که در بیمارستان‌ها بستری بوده‌اند. کسانی که در مراکز نگه‌داری از سالمندان، به دلیل ابتلا به کرونا جان خود را از دست می‌دهند، معمولا کم‌تر محاسبه می‌شوند با این که شمار آن‌ها می‌تواند به چند هزار نفر برسد.

سوئد از جمله کشورهایی‌ست که شمار قربانیان در مراکز سالمندان را در آمارهای خود منظور می‌کند. بررسی گزارشگر اکوت از آمار منتشرشده در هفته گذشته در استکهلم، نشان داده است یک سوم قربانیان از سالمندان ساکن مراکز نگه‌داری از سالمندان بوده‌اند.

در آماری که بلژیک منتشر می‌کند نیز حدود نیمی از قربانیان را ساکنان مراکز نگه‌داری از سالمندان تشکیل می‌دهد، اما کشورهایی مانند بریتانیا، ایتالیا، هلند و اسپانیا که شمار قربانیان‌شان نیز زیاد است، سالمندان را به درستی در آمار خود منظور نمی‌کنند.

در آمریکا، قربانیان ویروس کرونا در مراکز سالمندان نیز در آمارها منظور می‌شوند، اما در برخی ایالت‌ها، کمبودهایی در این زمینه وجود دارد.

یوهان ییسه‌که، کارشناس بیماری‌های مسری و مشاور سازمان بهداشت جهانی معتقد است در آمارهای بیش‌تر کشورها، قربانیان مراکز سالمندان نیز منظور می‌شوند.

گزارش‌دهی متفاوت کشورها، مقایسه‌ میزان قربانیان در این کشورها را نیز دشوار می‌کند. برای نمونه دو کشور همسایه‌ هلند و بلژیک، رفتار کاملا متفاوتی در تهیه‌ آمار قربانیان دارند. برپایه‌ گزارش دانشگاه جان هاپکینز، شمار قربانیان در بلژیک با توجه به جمعیت، دو برابر هلند است. اما در هلند، آمار درستی از میزان مرگ‌و‌میر در مراکز سالمندان داده نمی‌شود، در حالی که در بلژیک، نزدیک به نیمی از قربانیان، از مراکز سالمندان هستند.

یوهان ییسه‌که نیز بر دشواری تهیه‌ آمارهای دقیق و هم‌چنین مقایسه میان کشورها بخصوص کشورهایی که شبیه هم هستند، اشاره می‌کند.

 

روسیه

ستاد عملیاتی مقابله با ویروس کرونا در روسیه آخرین آمار مربوط به کرونا در این کشور را اعلام کرد.

به گزارش اسپوتنیک، ستاد عملیاتی مقابله با ویروس کرونا در روسیه اعلام کرد، طی شبانه‌روز گذشته ۴ هزار و ۷۸۵ مورد جدید ابتلا به ویروس کرونا در ۷۹ منطقه این کشور به ثبت رسیده است.

بر اساس این گزارش، تاکنون ۳۶ هزار و ۷۹۳ نفر در ۸۵ منطقه روسیه به کرونا مبتلا شده اند.

این ستاد هم‌چنین گزارش داد:‌ طی شبانه روز گذشته ۴۰ مورد فوت ناشی از این بیماری به ثبت رسیده و مجموعا ۳۱۳ نفر تاکنون بر اثر این بیماری جان خود را از دست داده‌اند.

ستاد عملیاتی مبارزه با ویروس کرونا در روسیه همچنین افزود:‌ نعداد ۴۶۷ نفر نیز طی شبانه‌روز گذشته بهبود یافته و از مراکز درمانی ترخیص شده‌اند و شمار کلی بهبود یافتگان به ۳ هزار و ۵۹ نفر رسیده است.

به‌گزارش اسپوتنیک، ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه در پی شیوه ویروس کرونا فرمانی را صادر کرد که بر اساس آن تا تاریخ ۱۵ ژوئن هیچ تصمیم‌گیری در خصوص اتباع خارجی که ملزم به ترک این کشور هستند گرفته نمی شود.

در این فرمان آمده؛ از تاریخ ۱۵ مارس تا ۱۵ ژوئن سال ۲۰۲۰ اتباع خارجی و افراد بدون تابعیت در خصوص اقامت آنها در خاک روسیه، اخراج و یا انتقال به کشور ثالث تصمیمی اتخاذ نمی شود.

هم‌چنین تا ۱۵ ژوئن درباره لغو پناهندگی، پناهندگی موقت، لغو روادیدهایی که پیش از این صادر شده‌اند، اجازه کار و اجازه اقامت‌های موقت تصمیماتی اتخاذ نخواهد شد.

 

سرویس مطبوعاتی وزارت بهداشت روسیه، داروی چینی هیدروکسی کلروکین را همسان با همتایان روسی این دارو دانست.

به‌گزارش اسپوتنیک، سرویس مطبوعاتی وزارت بهداشت روسیه اعلام کرد: داروی چینی هیدروکسی کلروکین که در روسیه ثبت نشده است و برای معالجه بیماران مبتلا به ویروس کرونا تایید شده است، از نظر ایمنی و کارآیی با همتایان روسی خود تفاوت ندارد.

پیش از این گزارش شده بود که روسیه نزدیک به ۷۰ هزار بسته هیدروکسی کلروکین از چین دریافت کرده است و دولت دستور استفاده از این دارو را داده است. هیدروکسی کلروکین در ابتدا برای درمان مالاریا در نظر گرفته شده بود، اما ثابت شد که یک داروی ضد کووید‌۱۹ است.

وزارت بهداشت روسیه اعلام داشت: از نظر داروسازی بالینی، هیچ‌گونه مانعی برای استفاده از این دسته از هیدروکسی کلروکین‌ها وجود ندارد، زیرا در ایمنی و کارآیی با داروهایی که با نام مشابه بین‌المللی قبلا در فدراسیون روسیه ثبت شده اند، متفاوت نیستند.

 

بریتانیا

یک موسسه خیریه فعال در زمینه خدمات به بازنشستگان در بریتانیا می‌گوید آمار جان‌باختگان کووید۱۹ در خانه‌های سالمندان را حدود ۷۵۰۰ نفر برآورد کرده است. این پنج برابر آمار رسمی است که تاکنون دولت بریتانیا گزارش کرده بود. هم‌زمان آمار جان باختگان ویروس کرونا در این کشور روز شنبه از مرز ۱۵ هزار نفر گذشت.

مارتین گرین، مدیرعامل انجمن خیریه کِر اینگلند (Care England) به دیلی تلگراف گفته: «بدون تست گیری گسترده، بسیار دشوار است که درباره آمار قطعی و جامع سخن گفت. با وجود این، اگر ما به نرخ مرگ و میر از اول آوریل نگاه کنیم و آن را با نرخ مرگ و میر در مدت زمان مشابه سال گذشته مقایسه کنیم، آن وقت به این عدد خواهید رسید که احتمال ۷۵۰۰ مرگ مرتبط با بیماری کووید۱۹ بوده است.»

این برآورد حدود ۵ برابر رقم ۱۴۰۰ جان باخته‌ای است که دولت بریتانیا آن‌ها را به خانه‌های سالمندان این کشور نسبت داه است. آمار رسمی تعداد جان باختگان ویروس جدید کرونا در بریتانیا روز شنبه از مرز ۱۵ هزار نفر گذشته، هر چند این آمار‌(۱۵۴۶۳) تنها مربوط که بیمارانی است که در بیمارستان‌ها جان باخته‌اند و مرگ آن‌ها به طور روزانه و فوری گزارش شده است. این آمار بیانگر آن است که تنها ظرف ۲۴ ساعت گذشته ۸۸۸ نفر در بریتانیا بر اثر ابتلا به بیماری کووید۱۹ جان داده‌اند.‌(بی‌بی‌سی)

مقامات بریتانیا روز شنبه اعلام کردند که طی ۲۴ ساعت گذشته ۸۸۸ بیمار مبتلا به ویروس جدید کرونا در این کشور جان خود را از دست دادند. به این ترتیب شمار جان باختگان بر اثر ابتلا به بیماری «کووید ۱۹» در بریتانیا به ۱۵۴۶۴ نفر رسید.‌(یورونیوز)

 

محققان دانشگاه آکسفورد در بریتانیا نیز می‌گویند واکسنی تولید کرده‌اند که با وجود این‌که آزمایشات اثر بخشی آن برای بهبود بیماران مبتلا به «کووید-۱۹» در جریان است، تا ماه سپتامبر یک میلیون نمونه از آن را تولید خواهند کرد.

دولت بریتانیا که از این پروژه پشتیبانی می‌کند می‌گوید که هنوز ضمانتی برای اثربخشی این واکسن وجود ندارد.

انتظار می‌رود که آزمایش اولیه واکسن بیماری «کووید ۱۹» هفته آینده آغاز شود.

واکسن کرونا ساخت آکسفورد چگونه عمل می کند؟

واکسنی که دانشمندان دانشگاه آکسفورد ساخته‌اند، سیستم ایمنی بدن را آموزش می‌دهد تا مانع گسترش یک بیماری از جمله کووید-۱۹ شود.

این محققان از مدت‌ها پیش از شیوع ویروس کرونا خود را آماده وضعیتی مانند شیوع جهانی کووید-۱۹ کرده بودند. آن‌ها پیش از این از طریق مهندسی ژنتیک یک ویروس شامپانزه تولید کرده‌اند که می‌تواند زمینه ساز واکسن جدید باشد.

آن‌ها سپس این ویروس شامپانزه را با بخش‌هایی از ویروس جدید کرونا ترکیب کرده‌اند.

امید این محققان این است که این ویروس جدید سیستم ایمنی بدن را برای مبارزه با بیماری کووید-۱۹ آموزش دهد با این حال سئوال اصلی این است که آیا این واکسن واقعا موثر خواهد بود؟

پروفسور سارا گیلبرت که این تحقیقات را رهبری می‌کند می‌گوید که ۸۰ درصد مطمئن است که این واکسن موثر خواهد بود.

وی می‌افزاید: «این نظر من است. من با این فن‌آوری خیلی کار کرده‌ام. من روی آزمایش واکسن مرس‌(نوع دیگری از ویروس کرونا) به این شیوه کار کرده‌ام و شاهد بوده‌ام که این فن‌آوری چه می‌تواند انجام دهد و فکر می‌کنم که شانس خیلی زیادی وجود دارد که بر روی ویروس کرونا جدید موثر باشد.»

پروفسور آدریان هیل نیز می‌گوید: «هدف این است که هنگامی که نتایج تایید این واکسن را بدست آوردیم، یک میلیون واکسن تا ماه سپتامبر داشته باشیم و بعد خیلی سریعتر به تولید واکسن اقدام کنیم.»

محققان امیدوارند که تا چند ماه آینده از موثر بودن یا نبودن این واکسن اطمینان حاصل کنند.

با این حال محققان آکسفورد از چندین شرکت در بریتانیا، اروپا، هند و چین خواسته‌اند تولید این واکسن را حتی قبل از مشخص‌شدن تاثیر آن، آغاز کنند.

دانشمندان آکسفورد می‌گویند که هزینه‌های اولیه تولید این واکسن «ده‌ها میلیون پوند» است و تایید می‌کنند که خطر از دست رفتن این سرمایه‌گذاری پیش از مشخص‌شدن اثربخشی واکسن روی کووید-۱۹ وجود دارد.

اکثر محققان در سطح جهان می‌گویند برای تولید گسترده واکسنی موثر برای بیماری «کووید-۱۹» حدود ۱۲ تا ۱۸ زمان نیاز است.

***

کرونا ویروس در اواخر دسامبر سال گذشته میلادی در شهر ووهان چین شیوع  پیدا کرد. ابتدا مقامات چین از شیوع نوعی از ذات‌الریه با منشا ناشناخته خبر دادند اما  دیرتر کارشناسان  به این نتیجه رسیدند که عامل ایجاد کننده آن  یک ویروس جدید از نوع کرونا است.

سازمان بهداشت جهانی در ماه مارس اعلام کرده نوع جدید کرونا ویروس یک بیماری همه گیر شده است. اکنون با گذشت حدود سه ماه، میزان شیوع این ویروس در چین کاهش یافته اما این بیماری هولناک به کشورهای دیگر رخنه کرده است.

واقعیت این است که همه دولت‌های سرمایه‌داری از جمله در رابطه با فاجعه انسانی ویروی کرونا دروغ می‌گویند اما در ایران هر کس یک آهنگش می‌زند به ویژه بازر خرافات نیز بسیار داغ شده است برای مثال، شیوع جهانی ویروس کرونا را نشانه ظهور امام زمان می‌دادنند. یکی گفت کار، کار چین است، آن دیگری، خامنه‌ای گفته این ویروس را آمریکا به ایران فرستاده، علم الهدا گفته از علائم ظهور است و...

در این میان، کسی نمی‌پرسد یک ویروس چگونه می‌تواند مامور خدا باشد؟ کسی نمی‌پرسید یک بیماری چه تسبتی با ظهور امام زمان دارد؟

نتایج یک نظرسنجی در ایران نشان می‌دهد که شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد بیش از پنجاه درصد مردم تاثیر منفی گذاشته و آن را کوچک‌تر کرده است.

مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران، ایسپا، می‌گوید که این نظرسنجی را در روزهای ۲۴ تا ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ انجام داده که گویای آن است درآمد ۵۰.۷ درصد افراد پرسش‌شونده کاهش یافته است.

به گفته ایسپا، ۴۱.۷ درصد جامعه آماری اعلام کرده‌اند که کسب‌وکارشان در پی شیوع کرونا تعطیل شده است و ۱۳.۵ درصد نیز شغل‌شان را از دست داده‌اند.

ایسپا عنوان می‌کند که تنها ۲۶.۳ درصد افراد نمونه گفته‌اند وضعیت اقتصادی‌شان تغییری نکرده است. در عین حال که ۰.۶ درصد نیز به دلیل شیوع ویروس کرونا وضعیت اقتصادی‌شان بهبود یافته است.

طبق آمار رسمی در ایران تعداد کل جان‌باختگان ناشی از ویروس کرونا به ۵۱۱۸ نفر رسیده است. اما دولت ایران در روزهای اخیر دستور به از سرگیری فعالیت‌های اقتصادی و خدماتی داده، امری که انتقادات بسیاری را هم متوجه آن کرده است.

منتقدان می‌گویند که با بازگشایی اقتصاد جان شمار بیش‌تری از مردم به خطر می‌افتد و امکان سرایت بیماری به مراتب بالا می‌رود.

سران و مفامات حکومت اسلامی از دروغ‌کویی نیز هیچ شرمی ندارند. برای نمونه سورنا ستاری، معاون علمی و فناوری رییس‌جمهوری ایران گفت در زمینه کیت‌های تشخیص و تجهیزات پزشکی کرونا ایران برای صادرات محصولات خود آماده می‌شود.

ستاری روز یک شنبه ۳۱ فروردین‌ماه در نشست کارگروه ارزیابی رسانه‌ای مدیریت کرونا عنوان کرد: «ما در حوزه تولید تجهیزات پزشکی معتبر نظیر ونتیلاتور و دستگاه‌های مختلف اتاق عمل شاهد تحولات فوق العاده‌ای در کشوریم.»

این مقام دولت افزود: «این شرکت‌ها اکنون تاییدیه‌های لازم را دارند و می‌توانند محصولات خود را حتی به اروپا صادر کنند.»

پیش از این برخی اعضای ستاد مقابله با کرونا و دانشگاه‌های علوم پزشکی از کمبود ظرفیت بیمارستانی و تجهیزات لازم در مقابله با این بیماری خبر داده بودند.

 

محمد جواد ظریف در توئیتی خطاب به رییس جمهوری آمریکا گفته که ایران در چند ماه آینده دستگاه تنفس صادر خواهد کرد.

اشاره وزیر خارجه دولت اسلامی ایران به دستگاه‌هایی است که در پی شیوع کرونا نیاز به آن در بیمارستان‌ها افزایش یافته و اکثر کشورها با کمبود آن مواجه شده‌اند.

در چنین شرایطی، بازار دزدی نیز در حکومت اسلامی، هم‌چنان داغ است. روز سه‌شنبه ۲۶ فروردین رییس دیوان محاسبات کشور، بازوی نظارتی مجلس شورای اسلامی، گفته بود مجموع ارزی که در سال ۹۷ به صرافی‌ها و واردکنندگان کالاهای اساسی و غیراساسی داده شده، ۳۱ میلیارد دلار بوده است که از این رقم حدود ۴ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلارمابه‌ازای واردات کالا نداشته است.»

اما اکنون عبدالناصر همتی می‌گوید «گزارش تفریغ بودجه سال ۱۳۹۷ دیوان محاسبات» در ماه آذر تنظیم شده و رقم ۴/۸ میلیارد دلار از آن زمان تا کنون به ۳ میلیارد دلار رسیده است.

با این حال و با وجود فساد سیتماتیک گسترده در کشور و سانسور و سرکوبگری دستگاه قضایی، هم‌چنان می‌توان پیش‌بینی کرد که کرونا از یک‌سو و حکومت اسلامی از سوی دیگر، قربانیان زیادی از جامعه ایران بگیرند!

 

یک‌شنبه سی و یکم فرودین ۱۳۹۹‌- نوزدهم آوریل ۲۰۲۰

بذل و بخشش به سرمایه داران و خساست به کارگران / مزدک

بذل و بخشش به سرمایه داران و خساست به کارگران !
با دورود فراوان به کارگران !
فاجعه انسانی و اقتصادی شیوع ویروس کرونا ، که توسط رژیم تشدید گشته ،  به اذعان آمار های رژیم بیش از ۷۶ هزار نفر را مبتلا و نزدیک به پنچ هزار نفر را کشته است و همچنان در حال افزایش است . بر تعداد بیکاران میلیونها نفر دیگر افزوده و زندگی روزمره و اقتصادی و اجتماعی کارگران و تهیدستان را به تباهی رسانده .رژیم نه تنها قدمی جهت کاهش رنج اقتصادی توده ها بر نداشته بلکه با وجود عدم کنترول شیوع ویروس توده ها را مجبور به بازگشت به سر کار های" کم ریسک"  میکند تا اقتصاد سرمایه دارانه به جریان بیافتد و سرمایه داران که همچنان در کاخ های خود در امانند از سیاست های اقتصادی نولیبرالی رژیم فربه تر بشوند .
چون معاملات طلا و مسکن و خودرو در نتیجه شیوع ویروس کرونا دیگر جاذبه سود آوری برای سرمایه داران ندارد  دولت در جلسات فروردین ماه تمایل به حراج صنایع انرژی ، پتروشیمی و پلاستیک .. و خدمات مالی ، بانکها ، و معادن ، فلزات ،  در بازار سهام دارد تا سرمایه داران و سپاه و ... همچون گذشته ثروت بیشتری را در اختیار بگیرند . ثروتی که اساسا باید متعلق به طبقه کارگر و زحمتکشان باشد و با مالیات توده ها ساخته شده است . و همان مصائب کارگری را که در گذشته نچندان دور واگذاری شرکتهای تولیدی ، نیشکر هفت تپه و غیره ، به بخش خصوصی ببار آورد ، با شدت بیشتری شاهد باشیم .
در قبال این بخشش سخاوتمندانه رژیم به سرمایه داران ، رژیم کمال دنائت خود را نسبت به کارگران عرضه نموده است . آنهم در بحبوحه بدترین فاجعه انسانی ، البته پس از فاجعه بحاکمیت رسیدن خود رژیم ، که کارگران با فقر مطلق دست بگیربانند و قادر به تحمل تورم ویرانگر نیستند .
در حالیکه تورم به ادعای خود رژیم ۴۱ درصد است ، رژم بهمراه سرمایه داران و کارگزارانش بی شرمانه فقط سیصد هزار تومان یعنی ۲۰ درصد به حداقل دستمزد کارگران برای سال ۹۹ افزوده است و از یک و نیم میلیون تومان به یک میلیون هشتصد هزار تومان رسانده . که به گفته خود وزیر کار در مصاحبه مطبوعاتی اش دستمزد جدید فقط ۵۵ درصد مخارج زندگی کارگران را تامین میکند . در حالیکه تمامی ثروت تولید شده توسط کارگران به مالک مطلق سرمایه داران بدل میشود فقط فقر و فلاکت و بیماری و بیکاری نصیب کارگران میگردد . که این تاریخ تابناک ، سیه روزی ،  رژیم های سرمایه داریست .
هر آینه که علیه این جنایات سرمایه داران اعتراض و اعتصابی بشود سرکوب و زندان و اعدام هم به فقر و فلاکت کارگران افزوده میشود .
در این میان معدودی که بعضا ادعای طرفداری از کارگر هم میکنند به سندیکا ها و کارگران انتقاد دارند که چرا مسائل کارگری و رفاهی را با گفتگو و رایزنی حل نمیکنند و به اعتصاب دست میزنند . این افراد اگر مجیز گوی سرمایه داران نباشند ، که هستند ، در خوشبینانه ترین حالت کوته فکر و ساده لوحی بیش نیستند .
زمانیکه نخ و قیچی در دست سرمایه داران و دولتشان است و با ثروت چپاول شده قادرند در طول زمان اراده خود برای خرید نیروی کار ، دستمزد ، به ارزانترین قیمت ممکن  ،  فقط زنده بودن برای تولید سود وثروت ،  را اعمال کنند و کارگر منفرد که برای معیشت مادی روزمره آهی در بساط بغیر از نیروی کار خود ندارد چگونه میتوان انتظار گفتگوی اغناء کننده با سرمایه دارن اجبار داشت .
بیمورد نیست که کارگران در طول مبارزه خود دریافته اند که تشکل و اعتصاب ابزاری موثر برای تامین خواستهای اقتصادی و رفاهی آنهاست . و با بکارگیری این ابزار سرمایه دارن و دولتشان گوش شنوا پیدا میکنند .
تشکلهای کارگری همچون سندیکا ، اتحادیه و شورا ماحصل سالهای متمادی مبارزه طبقاطی ،  منقطع و  پیوسته ، کارگرانست .
اما ورای تشکلهای صنفی ، کارگران بعنوان تنها طبقه انقلابی برای مبارزه  علیه سرمایه و سرمایه داران  نیازمند تشکیلات سیاسی مستقل و انقلابی برای خود است که در شکل حزب ، شکل رایج کنونی ، انقلابی کارگری موجودیت میابد  . حزبی نه بعنوان زائده بلکه در تقابل با احزاب بورژوائی و خرده بورژوائی قرار گیرد .
حزبی خاص طبقه کارگر !  حزبی برای ارتقاع آگاهی سوسیالیستی در طبقه کارگر و سازماندهی مبارزه علیه استثمار و برای رهایی از سیاه چاه سرمایه داری و دستیابی به جامعه بدون استثمار !
این ادعا که ، زیپ پوست هر انسان منصفی را که بشکافی کمونیست بلشویکی از آن رها خواهد شد ، و درون هر کس که منصف باشد سوسیالیسم نهفته است همانقدر عبث و بی پایه و بیهوده است که گفته شود  ، سود پرستی ذاتی بشر است ، و سرمایه داری ابدی .
سوسیالیسم ماحصل منصف بودن کسی نیست ، سوسیالیسم ماحصل روند تاریخی مرحله معینی از رشد نیرویهای مولده ، بویژه بخش زنده اش ،  و مناسبات تولیدی و مبارزه طبقه کارگر و تفکرات مبارزین انقلابی طبقه کارگر است .
طبقه کارگر تنها طبقه انقلابی جامعه سرمایه داریست که بر خلاف دیگر اقشار غیر کارگری جامعه ، خواهان تعدیل و اصلاح سرمایه داری نیست و خواهان و مبارز محو و برچیدن آن و بر پا ساختن جامعه سوسیالیستی است .                                                                                                       
از این رو طبقه کارگر و فعالین انقلابی  آن پذیرا ترین  منبع سوسیالیسم و عامل بر پا دارنده آن هستند . 
تشکیل حزب کارگری انقلابی همچون خود سوسیالیسم  با مبارزه  کارگران پیشرو و انقلابی و فعال سوسیالیستی امکان پذیر است . کارگران و مبارزین سوسیالیستی که در بطن مبارزه طبقاتی روزمره درون ایران آب دیده شده و با آشنائی به مختصات اجتماعی و امنیتی و ...توان ایجاد و بقاء و تداوم و گسترش حزب  بدرون طبقه کارگر را دارا هستند .
اساسی ترین مزیت کارگران پیشرو و سوسیالیستی برای بنیاد و زیربنای حزب اتقلابی همانا بودن در بطن تنگاتنگ مبارزه طبقاتی است . موفق و پیروز باشید .
مزدک
۲۷ فروردین ۹۹

  

بحثی درباره سوسیال دموکراسی و برنی ساندرز

بحثی درباره سوسیال دموکراسی و برنی ساندرز

به لحاظ ذاتی، سوسیالیسم بر دو نوع است سوسیالیسم انقلابی و سوسیال دموکراسی

 

الف. سوسیالیسم انقلابی:

هدف سوسیالیسم انقلابی، حل تضاد های طبقاتی از طریق انقلاب است. به عبارت دیگر مطابق نظر سوسیالیسم انقلابی، دولت که نتیجه تضادهای آشتی ناپذیر طبقات است، ماهیتی طبقاتی دارد و در اساس و جوهر خود، ابزار سلطه و دیکتاتوری طبقه حاکم و نگهبان روابط طبقاتی ذات نظام مربوطه است. بنابراین مطابق این نظر، سلطه طبقه سرمایه دار تنها با انقلاب به زیر کشیدنی است.

مطابق این نظر، کارگر کسی است که مجبور است از طریق فروش نیروی کار خود به طبقه سرمایه دار، زندگی کند و دستمزد خود را، بصورت زمانی (ساعتی، روزانه، هفتگی، دو هفتگی و یا ماهیانه و غیره) دریافت کند.

از نظر این سوسیالیسم، نظام سرمایه داری، در حقیقت غلبه و حاکمیت سرمایه یعنی کار مرده بیگانه شده، انباشته شده و در گردش، در دست یک اقلیت سرمایه دار، بر کار زنده اکثریت نیروی کار است. در این جا حتی ذاتی ترین و چکیده ترین مفهوم آزادی در نظام سرمایه را می توان دید. نیروی کار مجبور است از بین نمایندگان آنان، یکی را برای فروش نیروی کارش و اگر این اجازه را داشته باشد، عده ای را برای حکومت کردن بر خود، انتخاب کند. و این درحالی است که سرمایه داری، جلوه وارونه ای از آن ارائه می دهد و حکومتش را خدمت گذار و سرمایه دارش را کار آفرین می خواند. در حالیکه در این سر گردنه، سرمایه، صرفا برای افزایش خود، محتاج نیروی کار است و در سوی مقابل، نیروی کار برای نان شبش به انتخابی کاملا نابرابر تن می دهد. سرمایه در جفت گیری اش با نیروی کار،، زالو صفت است و فاخته وار تخم گذاری می کند.

از این نظر، شعار پنهان سرمایه، سرمایه دار و سرمایه داری اینست: در انتخاب آزادی: یا گرسنه بمان و بمیر یا به قرارداد استثماری ما تن بده و دستمزدی بخور نمیر داشته باش. موفقیت سوسیالیسم در گروی حل بنیادین این مسئله است یعنی از بین بردن اجبار انسان برای کالا کردن نیروی کار خود و این یعنی نفی اجبار در تمامی روابط نظام سرمایه، یعنی نفی نظام و از جمله و در اساس، نفی میلیتاریسم آن.

 

ب. سوسیال دموکراسی:

از نظر این نوع سوسیالیسم، دولت، ماهیتی فراطبقاتی دارد و طبقات می توانند در آن در سازشی با هم به سر برند. این سوسیالیسم با قرار دادن رفورم و پارلمانتاریسم در برابر انقلاب، ماهیت ضد انقلابی خود را در جلوه ای سوسیالیستی پنهان می کند و به این ترتیب با تکیه بر برخی خواست های سوسیالیستی در چارچوب نظام سرمایه، توده هارا اینگونه فریب می دهد که همه آنچه را که سوسیالیسم انقلابی می تواند به شما بدهد ما بدون انقلاب و فقط با رای گیری در همین نظام سرمایه به شما می دهیم. آنها از این تحلیل ماهوی که تضاد های [کار، سرمایه] و [کارگر، سرمایه دار]، آشتی ناپذیرند طفره می روند. راه حل آنها جایگزین کردن انقلاب علیه سرمایه با رفورم در سرمایه است که با طرحهایی رفورمیستی مانند کسب امتیازاتی برای هزینه های عمومی و رسیدن به دولت های رفاه مشروط به حفظ ذات نظام سرمایه همراه است و این در شرایطی است که تاریخ معاصر نشان داده است که هرگاه سرمایه داری بتواند آن امتیاز ها را پس می گیرد و نیولیبرالیسم خود را حاکم می کند.

یعنی سوسیال دموکراسی، همان سوسیالیسم سازشکار است که اصل برایش سازش با بورژوازی میلیتاریست در برابر انقلاب است و هرجا توانست راه حل فریبنده خود را که نهایتا از اجزایی نیم بند از شکل های سوسیالیستی تشکیل شده است برای پیش گیری از انقلاب بکار می برد. البته سوسیال دموکراسی دورو دارد از یک سو به سرمایه دارها می گوید که اگر اصلاحات نکنیم سیل انقلاب همه را خواهد برد و از سوی دیگر به توده ها وعده رفاه می دهد. آنها این کار را تحت عناوین و شعارهایی چون عدم خشونت انجام می دهد. سوسیال دموکراسی می خواهد تضادهای ذاتا آشتی ناپذیر طبقه کارگر را آشتی پذیر جلوه دهد. سوسیال دموکراسی در مورد خشونت نیز دورو است مخالفت سوسیال دموکراسی با خشونت توده ها علیه نظم سرمایه هم یک سویه است و شامل خشونت سازمان‌یافته ماشین نظامی سرمایه نیست.

نکته دیگر این است که نیروهای مسلح حافظ یک نظام، نه تنها به لحاظ فرماندهی بلکه به لحاظ سازمانی، آموزشی و فرهنگی نیز وابسته به آن نظام هستند. این نیروها، جزیی از روابط حاکم آن نظام هستند و این روابط، جزیی از وجه تولید آن نظام هست.

بنابراین، کلیت ماشین سرکوب باید در تمامیتش خرد و سرنگون شود. زیرا ذات یک نظام که وجه تولید آن است نمی تواند بدون دگر گونی انقلابی با ذاتی دیگر جایگزین شود.

سوسیال دموکراتها، ذات نظام سرمایه را خوب میدانند و ایراد آنها فقط به شکل است.

هنر و ظرافت انقلابیون در این است که بتوانند ضمن رسوا کردن سوسیال دموکراتها، خواسته ها را نه نفی بلکه به برنامه های انقلابی تبدیل کنند و خواهان فراروی از خواسته های رفورمیستی به خواسته های انقلابی باشند یعنی آنها را به استراتژی انقلابی گره بزنند و در دیالکتیک و تضاد [رفورم، انقلاب]، فراروی از رفورم به انقلاب را هدف قرار دهند.

به این ترتیب جایگاه برنی ساندرز در سوسیال دموکراسی امریکا و سازش محوری او با مرکزیت حزب دموکرات، چیزی غیر منتظره نیست. گرچه سرمایه داری امریکا هنوز در موقعیتی قرار نگرفته است که در سرکوب انقلاب به بن بست رسیده باشد و به سرمایه گذاری در چنین سوپاپ اطمینانهایی روی آورد.

اما صرف نظر از توهمات سوسیال دموکراتیک، بیدار شدن توده ها و جاذبه سوسیالیسم برای آنها ستودنی است گر چه این آغاز راه است ولی جوی برای تابو شکنی و نشو نمو اندیشه های انقلابی فراهم شده است و این موضوع، ساندرز را از دیگر فراکسیونها متمایز می کند. البته گذشته از نقش مثبت تابو شکنی در حرف، نقش منفی و عملی برنی ساندرز در این است که با طرح پاره ای شعار های نیم بند سوسیالیستی، توده ها را مجذوب می کند و سپس حتا بدون اینکه سازش و معامله مشخص و مشروطی در مورد همان خواسته ها مثل آموزش عالی رایگان یا بیمه پزشکی رایگان انجام داده باشد آنها را در بزنگاه به مسلخ دموکراتهایی چون هیلاری کلینتون و یا جو بایدن می برد و همه شعار ها و سوسیال دموکراسی نیم بند را، بی چون و چرا در برابر شعار مقابله با ترامپ، زیر پا می گذارد و به این ترتیب به نوعی به سوسیال دموکرات های حامی خود نیز خیانت می کند.

این بحث با استفاده از روش شناسی و بخصوص دیالکتیک [پدیدار، ذات] و وجه تولید به عنوان ذات نظام ها انجام شده است. برای آشنایی بیشتر با این مقولات، می توانید به عنوان های زیر در پیوند پایین صفحه زیر مراجعه کنید:

[ت]- دیالکتیک [ذات، پدیدار] و گذار پدیدار ها به یکدیگر

[د]- دیالکتیک وجه تولید یا ذات نظامها

وجه تولید: [نیروهای مولده، مناسبات تولید]

دیالکتیک [ذات، پدیدار] و چرخه ارزش افزای زندگی سرمایه

چهار گذار چرخه زندگی سرمایه

http://tajrishcircle.org/phi13970203/?dialecticalmethodology

جمهوری کلاهبرداران و شیادان!

جمهوری کلاهبرداران و شیادان!

 

در حالیکه تاخت و تاز ویروس کرونا همچنان بیرحمانه ادامه دارد و در ابعادی بزرگ مناسبات اقتصادی و اجتماعی جهانیان را با تغییراتی کلی مواجه کرده است و همه کشورهای مربوطه مدعی هستند که تمامی ذخایر و منابع مالی خود را برای مقابله با این ویروس در نظر گرفته اند, در ایران سونامی دروغ و فریبکاری از جانب دست اندرکاران حکومتی همچنان ادامه دارد. ابتدا با فشار نیروهای قضائی و امنیتی همانند جلاد زندانیان سیاسی ( رئیسی ) آمار رسمی و دولتی مبتلایان و کشته شدگان این بلای خانمان برانداز بشکلی وسیع تنزل داده شد و در پرده ای از پنهانکاری مضاعف فرو رفت و سپس با ارائه این آمار دروغین مرحله آغازین خروج از قرنطینه و آغازعادی سازی اعلام شد و هم اکنون نیز با خرافه پراکنی و جن یابی! تلاش میکنند این حقیقت مرگبار زمینی را به اجنه و آسمان و دنیای ماوراء طبیعه اتصال دهند و دامان بشدت آلوده خود را پاک جلوه دهند.

روزی نیست که اخبار شگفت انگیز! اختراعات سپاه پاسدارن و منبر نشینان حکومتی در شبکه های خبری و سامانه های اطلاعاتی خود و دنیای مجازی منتشر نشود و موجی از واکنش ها را بر نیانگیزد. اخیرا نیز خبری در ارتباط با اختراع دستگاه کرونا یاب گزارش شده است و یا شیوع کرونا را به ظهور ( امام زمان ) نسبت میدهند. جمهوری اسلامی که بدرستی میتوان انرا جمهوری شیادان نیز نامید با خرافه پراکنی و خرافه پروری این روزها نه تنها بدنبال فریب و اغوا عمومی توسط رسانه های خودی هست بلکه در تلاش است تا با سوء استفاده های مالی از این موقعیت مبالغ بسیار نجومی را به جیب وابستگان خود سرازیر نماید.

دستگاه کذایی کرونا یاب بسیجی که در دنیای مجازی به فروشنده درب قابلمه به سپاه پاسدارن معرفی میشود, صدها میلیون تومان برای مردم ما هزینه برداشته است که اخیرا فیزیکدانان ایرانی را به واکنش واداشته است.پزشکان ایرانی نیز به درمانگری کرونا با توسل به خرافات از سوی بخشی از طیف شیادان اعتراض کرده اند. در این وانفسا اما آنچه در دنیای فراموشی قرار گرفته است و رفته رفته بی فریاد خاموش میشود همانا کودکان کار و بویژه حاشیه نشینان هستند که گاها نمیدانند موضوع چیست اما قربانی بی واسطه سودجوئی حکومتیان در مقابله با این ویروس مرگبار هستند.

این در حالی است که اخیرا بدنبال یک افشاگری مشخص شده است که حدود چهار میلیارد و هشتصد میلیون دلار ارز دولتی که برای واردات در نظر گرفته شده بود و اغلب در اختیار 32 مورد حقیقی و حقوقی ( بخوانید وابستگان دولتی و سرمایه داران ) قرار داده شده بود به یغما رفته و کالائی بازاء آن وارد نشده است. این ارقام نجومی را تنها در قیاس با وقایع دیگر در کشورمان میتوان بخوبی فهمید. آنزمان که در ارتباط با تعیین حداقل دستمزد کارگران و زحمتکشان کشورمان حکومتیان تنها فقر را میان آنان تقسیم میکنند و تهیدستان وکودکان کاری که در شرایط قرنطینه تا نیمه شب به زباله گردی در خیابانها مشغولند.

شرایط نابرابر و بشدت ظالمانه کنونی برای کارگران از سوی احمد آ به بهترین شکل بیان شده است.( از بالاترین )

بزرگ ‌ترین مشکل کارگران ایران، همدستی حکومت با کارفرما هستش. از ما هیچ حمایتی نمی‌شه. بخوایم اعتراض هم بکنیم، زندونی می‌شیم. اون وقت خونواده‌هامون همین نون بخور و نمیر رو ندارن؛ تازه آواره زندان و دادگاه هم می‌شن. یعنی در واقع نه راه پیش داریم نه راه پس. به نوعی گروگان گرفته شدیم. باور کنید نظام سرمایه‌داری اسلامی خیلی کثیف‌تر و بی‌رحم‌تر از هر سیستمیه

اشاعه جهل و خرافات همزاد روی کار آمدن حاکمان اسلامی بوده است و هدفی جز استثمار و سرکوب و غارت منابع مالی  کشورمان نداشته وجزئی از سیستم ستم و استثمار این نظام در چهل و یک سال گذشته بوده است. نا رضایتی ها و اعتراضات کارگران و زحمتکشان و ستم دیدگان اما همچنان انباشته و افزون تر خواهند گشت. جمهوری اسلامی طی سه سال گذشته دو انفجار عمومی و سراسری را با توسل به سرکوب و کشتار و ایجاد وحشت سپری کرده است و پایه های بشدت لرزان حاکمیت خود را استوار نگه داشته است و انفجار اجتماعی آتی قطعا ابعادی بسیار فراتر از خروش عمومی آبان 98 خواهد داشت و تومار جنایات پنهان و نهان جمهوری شیادان و همدستان سرمایه داران را پایانی خواهد بود.

منتشر شد

 

صدای پای برده داری نوین جهانی

صدای پای برده داری نوین جهانی
پیش به سوی سوسیالیسم جهانی

حمله به انسان های بی فاع، شکنجه و خفه کردنشان با ویروس کرونا ، طبق برنامۀ از قبل تعین شده همچنان جاری است. اگر چه آغازگران این جنگ بیولوژیک جهانی علیه مردم بی دفاع جهان، سعی در انحراف اذهان و پنهان کردن جنایت بزرگ خود هستند، ولی انسان های هوشمند خوب می دانند که در بررسی یک واقعه نه فقط اسناد رویداد، بلکه سابقه و اهداف متهمین از یک سو، و سودی که از این رویداد نصیب آنان می شود  را نیز باید در نظر گرفت
اگر چه شیوع ویروس کرونا اواخر 2019 شروع شده است ولی اهدافی که برنامه ریزی و تولید آن را در بر می گیرد به سال های بسیار دور بر می گردد. و سابقۀ آمریکا بسیار اسف انگیز است.
از 1940 ، آمریکا دارای برنامۀ وسیع جنگ بیولوژیک بوده است. 
در 6 و 9 اوت 1945  بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی ،
از ۱۹۹۹، آمریکا سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی "سی بی دبلیو" اش را علیه کشورهای فیلیپین، پورتوریکو، ویتنام، چین، کره شمالی، لائوس، کامبوج، کوبا، پناهندگان قایقی هائیتی، و همسایه خود کانادا، بکار برده است.
از شهروندان آمریکایی در هر مرحله به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده کرده است آمریکا بخاطر استفاده از ارتش های نیابتی خود، جهت پخش سلاح های شیمیایی و میکروبی، مانند آنچه که در عراق و سوریه اتفاق افتاد، نیز شناخته شده است.
از ۱۹۹۹، انتشار چندین ویروس مختلف ادامه داشته است، که تصور می‌شود اغلب آن‌ها دست‌ساز انسان  بوده اند.

مهمترین هدف ازاینهمه جنایت آمریکا، سلطه بر جهان و غنایم آن بوده است.
در1949 اولین نشست گروه بیلدربرگ با سران اکثر ممالک جهان در هتل بیلدربرگ آمستردام برگزار شده است.  کار این گروه که مغز متفکر آن، دولت در سایۀ آمریکا است هر دو سه سال یک بار، با تشکیل پنهانی و دادن دستور ها به سران ممالک و برنامه ریزی برای سلطه بر جهان ، همچنان جاری است. انتخاب روسای ممالک تحت سلطه، ورئیس جمهور آمریکا نیز از همین صافی دولت در سایۀ آمریکا می گذرد. کالج ها که تحت نفوذ مستقیم دولت در سایه است، رای نهایی رامی دهند!
ترامپ فاشیست برای انجام کار های کثیف انتخاب شده است. کار هایی که تا کنون هیچ رئیس جمهور آمریکا، اجرای آن را قبول نکرده است از این قرار اند:
لغو تمام قرار دادهای بین المللی
لغو قرار داد منع سلاح های کوتاه و میان برد هسته ای با روسیه،
لغو برجام ،
لغو قرار دادهای فلسطین و هموار کردن راه حکومت اسرائیل بر کل خاک فلسطین با پایتختی ارشلیم،
لغو قرار دادهای 1925 و 1974 بر منع تولید سلاح های بیولوژیک،
یکی از قوانین سلطگری صهیونیست ها، ماندن در تاریکی تا دقیقه ای که هیچ نیرویی و حیله ای نتواند زیر پایشاان را خالی کند است، حال یقینا وضع خود را محکم و مطمئن یافته اند که یکی بعد از دیگری، علنا اظهار نظر می کنند ؟
چند روز پیش هنری کیسینجر نظریه پر داز و از اعضای دولت در سایه آمریکا ، نجات سرمایه داری را مهمتر از نجات مردم اعلان کرده و واکسیناسیون جهانی را اجباری اعلام کرده است. و تهدید کرده که اگر کار ها به آرامی پیش نروند بر خورد نظامی خواهد شد. منظور او از کار ها چیست؟ آیا واکسن زدن اجباری ، نظامی خواهد شد!؟
 و نوع واکسنی که بیل گیتس،یکی دیگر از اعضای دولت در سایه  در صدد تهیه بیلیونی آن است  دارای نانو چیپ، نوعی شناسه هویتی و قلاده خواهد بود. و حتا تداخل در امر بود و نبود انسان می تواند در آن منظور شود. اسناد مکتوب از اهداف و تصمیمات موجود، حاوی آینده ای روشن برای انسان نیست. دانشمندانی از نقاط مختلف، تزریق واکسن ضد کرونا را غیر ضروری اعلان کرده اند. ولی از جهتی دیگر، نوکران صهیونیست ها هم اعلان کرده اند، 6 ماه دیگر حملۀ تازۀ ویروس کرونا شروع خواهد شد. و تا 4 سال آینده این  شرایط  ادامه خواهد داشت. و هیچ دارویی اثر بخش نخواهد بود.  مگر واکسن!
یا روشن این که، آنقدر ادامه خواهند داد تا مردم دنیا به ورود چیت نانو در بدن خود رضایت بدهند.
جنگ بیولوژیک با مردمی که مجهز به هیچ سلاحی نیستند آغاز شده است. و در کنار آن تحلیل قوای دولتها و فقیر تر شدن مردم جهان و ثروتمند تر شدن برخی دیگر در جریان است. و رویای تسخیر تن و جان مردم جهان با نانو چیت و تبدیل آنان به رباط ،عقیم سازی و صدور فرمان مرگ یا هر چیز دیگر، در حال تکوین است.
مسابقۀ سرنوشت ساز ساخت واکسن، با تأثیری نه کمتر از تاثیر بمب اتم نیز جاری است. اهداف عریان گروه بیلدر برگ، توسط هنری کیسنجر بیان شده است. " حفظ نظام سرمایه داری از حفظ زندگی مردم مهمتر است. " ولی آنچه که پیش روست دیگر نظام سر مایه داری نیست، نوعی نظام برده داری نوین است.
 شرکت آمازون 24 میلیار دلار ، فقط در ماه گذشته به ثروتش افزوده است. و این  در جایی است که تمام نهاد های بین المللی هشدار از آمار فزایندۀ گرسنگان جهان می دهند.
و این جهتی است که جهان به سوی آن رانده می شود.
در این مرحله، تنها پاد زهر این جنایت هولناک، انقلاب سوسیالیسم جهانی است.
این ویروس جز آنانی که در حیطۀ مورد نظر تزریق واکسن شده اند، همانطوریکه همه شاهد بودند، بلا استثنا به همه، منجمله هواداران سیاست های آمریکا نیزحمله ور شد. بنابراین وضعیت ناهنجار کنونی، اتحاد همه گان را علیه حامیان سرمایه داری در جهان طلب می کند. تشکیلات واحد مرکزی برای استقرار سوسیالیسم در هر کشوری از ضروری ترین اقدامات کنونی است. وقت 1 سال تا 1.5 سال تا آمادگی واکسن بسیار فشرده است. مرگ میلیارد ها انسان برنامه ریزی شده است.
سوسیالیسم جهانی …راه نجات انسان است
سکتاریسم …اهرم ضعف و شکست انسان است

womens-power.farah-notash.com
www.farah-notash.com
Women’s Power

چینی‌ها باید پاسخگو باشند

چینی‌ها باید پاسخگو باشند

دربارۀ منشاء ویروس کرونا حرف و حدیث بسیار است و ناتمام. در این بین آن نظری که دخالت انسان را در ساختار انواع ابتدایی و شناخته شدۀ ویروس کرونا که به پیدایش ورژن کنونی و عالمگیر این ویروس منجر شده است محتمل می‌داند، برای این قلم اعتبار بیشتری دارد. بخصوص اینکه معتقد باشیم که این دخالت و پژوهش و آزمایش، به قصد تهیه سلاحی بیولوژیک انجام گرفته است.


به طور خلاصه باید گفت که چینی‌ها در انستیتوی ویروس‌شناسی شهر ووهان، احتمالاً به سفارش بخش‌هایی از قوای نظامی آن کشور، مشغول ساختن و تولید به اصطلاح سلاحی میکروبی بوده‌اند که بر اثر سهل‌انگاری و نقص تمهیدات ایمنی و حفاظتی، نمونۀ دستکاری شده به بیرون از لابراتوآر نشت می‌کند و فاجعه می‌آفریند. ماجرایی شبیه به سناریوهای هالیوودی اما واقعی.

مطلبی که مهم است بدانیم این حقیقت است که فقط چینی‌ها نبوده‌اند که در حال انجام آزمایش برای تولید سلاح میکروبی بوده باشند. می‌توان حدس زد که همزمان و حتی از سال‌ها سال پیش، قدرت‌های بزرگ مشغول چنین فعالیت‌هایی بوده اند و این از بدشانسی چینی‌ها است که قرعه به نام آنها افتاد. وگرنه هر کسی که به ماهیت توسعه‌طلبانۀ قدرت‌های کنونی جهان، همچون آمریکا و روسیه و انگلستان و فرانسه و حتی کانادا و مخصوصاً اسرائیل، توجه داشته باشد، می‌تواند درک کند که همزمان تمام آنها در حال انجام پروژه‌ها و آزمایش‌هایی شبیه به این بوده و هستند. به طوری که ممکن بود چنین ویروسی از لابراتوآرهای متعلق به پنتاگون یا آزمایشگاه‌های ارتش روسیه خارج شود؛ یا در نتیجۀ تحقیقات دانشمندان اسرائیلی بوجود آمده و گریخته و منتشر شود. در هر صورت این بدشانسی چینی‌ها چیزی از مسئولیت آنها کم نمی‌کند.


نکتۀ دوم اینکه باز می‌شود حدس زد که در آزمایش‌ها و دستکاری‌ها در ساختمان ویروس کرونا، با توجه به قصد و نیت نظامی و تسلیحاتی بانیان آن (یعنی تأثیرگذاری بیشتر بر نیروهای متخاصم و هدف) پایه و اساس کار در این تحقیقات، نقشۀ ژنتیک نیروهای دشمنِ فرضی بوده است. و لابد از دیدگاه چینی‌ها این دشمن فرضی باید مردم آمریکا و اروپا بوده باشند. اکنون هم شاهدیم که بیشترین تلفات و خسارت‌ها در آمریکا و اروپای غربی به وقوع پیوسته است.

حرف آخر اینکه مسببان و مقصران چنین فاجعه‌ای هولناک، با پیامدهای ناگوار انسانی و خسارت‌های عظیم اقتصادی، می‌باید پاسخگو باشند. این حادثه به هر دلیل و علتی که روی داده باشد، از جمله به قصد تولید سلاح، به سبب اهمال و بی مسئولیتی و یا سیاست‌بازی و پنهان‌کاری... در هر حال دولت چین مقصر و مسئول این بحران است. لازم است که جامعۀ جهانی با حداکثر استفاده از اهرم‌ها و فشارهای بین‌المللیِ حقوقی و سیاسی و اقتصادی، دولت چین را ملزم به جبران زیان‌های وارد شده به گروه‌های انسانی و کشورها و دولت‌ها کند.

خوشبختانه این اتفاقِ بایسته، یعنی اقدام قضایی و شکایت از دولت چین، زمزمه‌هایش آغاز شده و باید امیدوار بود که رفته رفته اوج گیرد و به سرانجام و نتیجه‌ای متناسب با این فاجعۀ جهانی منجر شود.

-------------------------------------------------------------------------------------------------

سیامک مهر (پورشجری)

siamakmehr1960@gmail.com

https://gozareshbekhakeiran.blogspot.com

April 18, 2020

نگراني جهان از شيوع ويروس ديگر در آينده!

نگراني جهان از شيوع ويروس ديگر در آينده!

حال ، مي خواهيم به بررسي شيوع ويروس "كوويد ١٩ معروف  به كرونا" و جنگ بيولوژيك دوباره بين دوقدرت جهاني يعني "آمريكا و چين"  بپردازيم تا بينيم ، چگونه ويروسي به ابعاد ١٥٠ نانومتر توانست خود را از ووهان چين به سراسر جهان بكشاند؟! امروز شاهد هستيم كه نه تنها آمريكا كه بريتانيا و كشورهاي ديگر جهان با نگاه ديگري به چين بزرگ نگاه مي كنند. آيا در آينده ، چين و يا كشورهاي  قدرتمند ديگري مي توانند به شكل ديگري با ويروس ديگري و  بخاطر رقابت اقتصادي و سبقت گرفتن از هم ، دنيا را بهم بريزند؟! آيا اين آسيب جهاني را بايد حاصل گلوباليسم دانست؟! در دنياي گلوباليستی كشورها نه تنها از رقابت دست مي كشند كه براي پيشي گرفتن  از رقباي خود دست به هر كاري مي زنند تا در جايگاه بهتري قرار گيرند، حتا اگر  اين برتري باعث تلف شدن ميليونها انسان شود! در گذشته هم شاهد بوديم كه بريتانيا با محاصره اقتصادي  ايران و بوجود آوردن قحطي كه منجر به تلف شدن بيش از ٩ ميليون ايراني شد چقدر راحت و بي سر وصدا دنيا را بي خبر از اين جنايت بزرگ گذاشت !امما امروز ديگر در دنياي گلوبال و با وجود شبکه های اجتماعی  هر كشوري هم كه  بخواهد بر خلاف آب شنا كند و يا كشوري را تحت فشار خود قرار دهد براحتي نمي تواند دست به جناياتي چون گذشته بزند.شايد كشور چين از جنگ با ژاپن تجربه تلخي را پشت سر گذاشته باشد كه امروز بعد از خط و نشان كشيدن آمريكا براي آنها و گوشزد كردن عدم اتفاقات و عجايب قرن بيستم در اين قرن و  به تقابل كشيدن چين در دنياي گلوباليست ، كاري كرده است كه چيني ها به سيم آخر بزنند تا شايد بتوانند استراتژي سياسي/ اقتصادي خود را به رخ جهان  بكشند. دست زدن به  شيوع ويروس مي تواند يكي از آنها باشد تا كل جهان را خبردار كند كه مردم جهان، ما امروز حرف اول را مي زنيم ، ما را  تحريك  و روابط را متشنج نكنيد! گزارش روز پنجشنبه ٢٨ فروردين، خبرگزاری رویترز، این خبررا که روزنامه وال استریت ژورنال برای نخستین‌بار اينطور منتشر کرده، كه می‌تواند به وخیم‌تر شدن روابط متشنج آمریکا و چین منجر شود؛ به ویژه اینکه واشنگتن، پکن را متهم کرده شیوع ویروس همه‌گیر کرونا (کووید-۱۹) در جهان در پایان سال گذشته میلادی، نتیجه سوء رفتار چین است!

وزارت امور خارجه آمریکا در گزارشی مدعی شد، چین با وجود تاکیدش بر پایبندی به معاهده‌های بین‌المللی که انفجارهای هسته‌ای را منع می‌کند، ممکن است انفجارهای هسته‌ای محدود انجام داده باشد. اين خبرها را داشته باشيد تا به خبرهاي قبل از شيوع  ويروس كوويد ١٩ (كرونا) برگرديم .به مجمع جهانی يعني داووس سوئيس مي رويم تا به برخوردهاي ترامپ نگاه ديگر از زاويه ديگري داشته باشيم ! 

چند هفته قبل از بحران كوويد ١٩ دونالد ترامپ  در مجمع جهاني اقتصاد ، در داووس سوئيس( بهمن٩٨) ،گفته بود ؛ آمريكا پاكترين آب را دارد و عظمت خدارا ياد آوري كرده بود! ترامپ، به يك تريليون درخت كه در آمريكا كاشته شده است اشاره كرد و قدرت رهبري درختان را به رخ جهان كشيد!  ترامپ در آن مجمع گفته بود؛ اين زمان بدبينى نيست كه زمان خوشبختي است، زمان اميد و عمل است بايد تمامي بد بيني ها را كنار گذاشت. در ادامه گفت :آنها  مي گويند در آينده بحران جمعيت خواهد بود!!به راديكاليهاي سوسياليست اجازه نخواهيم داد كشورمان را ويران كنند!آنها بازار رونقي نمي خواهند. نكته جالب در اين سخنراني ترامپ  در اينجا بود كه ما بزرگترين دستاوردهاي علمي از واكسن و پنيسلين Penicillin را بدست آورده ايم ! ( بحران جمعیت و واکسن )ما در آينده كارهايي خواهيم كرد كه در آينده خواهيد شنيد ، ما پاسخ ها را پيدا كرده ايم . ترامپ از شاهكارهاي آمريكا باز تر گفت او اشاره به عجايب قرن  ٢١  نكرد امما گفت عجايب قرن گذشته كمتر خواهد بود!او ادامه داد اگر ما خلاقيت داسته باشيم كارگرها به آمالهايشان  دسترسي پيدا خواهند كرد! ترامپ در داووس بزرگنمايي ( آگرانديسمان) و اقتصاد آمريكا را در جهان  بهترين معروفي كرد. بطوريكه سي ان ان كه رابطه خوبي هم با ترامپ ندارد در زير نويس خود چنين نوشت:"ترامپ در داووس،  اقتصاد آمریکا در دوره ریاست جمهوری خود را جار زد."

ترامپ مدعی شد: آمریکا امروز تولیدکننده شماره یک نفت و گاز در جهان است که کسی به پای آن نمی‌رسد و دیگر آمریکا نیاز به واردات نفت ندارد و این درحالی است که کشورهای اروپایی برای انرژی دست و پا می‌زنند! از طرف ديگر ،ترامپ درباره توافق تجاری نفتا هم گفت: این بدترین توافق تجاری بود و من توانستم در عرض یک هفته دو توافق با چین و کانادا و مکزیک داشته باشم.نكته مهمي كه بايد به توجه كرد اينجاست ، مسئله بحران و واکسن را در یک جا مطرح میکند از طرفی گویل به او بر خورده است و (ترامپ )راحت به همه توهين میكند چنان توهينى كه گوئيا ، چين در صدد انتقام برآمدن بود! شايد هم مي گويد؛ حالا كه آمريكا خود را  قدرت برترين اقتصادي جهان مي داند و مي خواهد اين گونه به تسخير جهان دست يابد،بهتر است جهان را بهم بريزيم ! در حمله اي كه ترامپ در داووس به چين كرد مي بايد شاهد پرتاب  چنين ويروسي  در جهان باشيم ! به گزارش زير توجه كنيد!

رئیس جمهوری آمریکا که طبق گزارش نشریه آمریکایی واشنگتن پست، ۱۶ هزار حرف دروغ و گمراه کننده در سه سال اخیر زده است، در ادامه گفت : آمریکا قویترین اقتصاد جهان است. در آمریکا اقتصادی ساخته ام که برای همگان است.  مردم و شرکت ها و کارخانه های به سوی آمریکا باز می‌گردند و هیچ جای جهان بهتر از آمریکا برای سرمایه گذاری نیست! 

ترامپ مدعی شد که وضعیت اقتصادی آمریکا در شرایط کنونی در بهترین وضعیت خود قرار دارد که تاکنون در تاریخ این کشور سابقه نداشته است. نكته مهم اينجاست كه ترامپ ، چين را مستقيمن مورد خطاب قرار ميدهد! وی افزود: چین تا پیش از ریاست جمهوری من از تعامل تجاری با آمریکا بسیار سود برد اما من به تقابل با آن پرداختم و این کاری بود که دولت های قبل انجام ندادند! اين چنين موضع گيري هايي  از اعتبار افتادن رئیس جمهور، قدرت آمریکا در تاثیرگذاری بر دیگر کشورها را کاهش می دهد.

تارنمای روزنامه گاردین هم چندی پیش در نوشتاری به رفتارهای متناقض و چندگانه رئیس جمهوری‌آمریکا اشاره کرده و نوشته است: «... ترامپ به رهبران منتخب اروپا توهین می‌کند... بی‌شرمانه طرف مقام‌های برزیل را گرفته...از اوضاع کشمیر در هند چشم‌پوشی می‌کند... به دنبال تغییر رژیم در ونزوئلاست... موارد نقض  حقوق بشر در عربستان را نادیده گرفته... به دنبال تضعیف سازمان ملل و قوانین بین‌المللی است... برجام را یک طرفه نقض می‌کند... به غارت قطب شمال پرداخته و به بحران آب‌ وهوا و تخریب محیط زیست دامن می‌زند... او به طور مداوم خارج از خط و کنترل است.

این سیاستی که ترامپ از سال ۲۰۱۷ با حضور در مسند ریاست جمهوری، ‌ ایجاد کرده، فقط تشدیدکننده بحران در سیاست خارجی است ...» این جنگ جهانی است امما بدون شلیک گلوله ای گه با کشته های فراوانی همراه خواهد بود ،جنگی که به بحران جمعیت خاتمه می دهد ولی بحران اقتصادی و اجتماعی گسترده ای در سطح جهان خواهد داشت!

آنطوریکه آمریکا می گوید و چین را عامل شیوع این ویروس می داند، سوال اينجاست، از كجا بايد دانست اگر چنين ويروسي با تغييراتي در RNA  و شيوع آن در مبداء ووهان ،بدون انتشار در شهرهاي ديگر چين،   توانسته اند ماهرانه آنرا  به  بيش از ١٩٠ كشور ديگر  هدايت كنند و جهان را چنين  آلوده كنند، فردا ويروسي را با مشخصات ديگري به بيرون از چين پرتاب نكنند؟ همانطوريكه چيني ها از هم اكنون خبر از شيوع ويروس ديگري را در بهار آينده مي دهند! آيا مي توان گفت جنگ جهاني بدون شليك گلوله اي که  در جريان است ،  ادامه خواهد یافت ؟! آيا جهان بايد توسط قدرت هاي جهان در نگراني هميشگي بسر برد؟آیا زندگی قرنطینه ای در  آینده عادی خواهد شد؟

 

April 17, 2020

برخیز! ای داغ لعنت خورده، برخیز ... در باره حداقل دستمزد کارگران در سال ۱۳۹۹

برخیز! ای داغ لعنت خورده، برخیز

 

در باره حداقل دستمزد کارگران در سال ۱۳۹۹

 

تعیین حداقل دستمزد کارگران، آنهم در سال “کرونائی”، به میزان ۱ میلیون و ۸۳۵ هزار و ۴۲۶ تومان واقعا صدای آژیر قرمز است. فاجعه ای است که زندگی طبقه کارگر ایران را در معرض تهدید و نابودی و فروپاشی بیش از پیش قرار داده است. خود مقامات رژیم اسلامی گفته اند که خط فقر بطور رسمی بالای ۳ میلیون و ِ۵۰۰ هزار تومان است. افزایش اسمی ۲۱ درصدی دستمزدها برای سال ۱۳۹۹، در مقایسه با نرخ رسمی تورم، یعنی ۴۱ درصد افزایش قیمت مایحتاج اولیه زندگی کارگر، در واقع کاهش و نه افزایش است.

 

اما همین نرخ ۲۱ در صد و ۴۱ درصد گمراه کننده است. چون با معیار ۲۱ درصد، حداقل دستمزد  حدود ۳۲۰ هزار تومان نسبت به سال قبل افزایش یافته  است. در حالی که حتی اگر “هزینه سبد کالاهای اساسی” را طبق برآورد بانک مرکزی، مبنا بگیریم، یعنی ۵ میلیون تومان برای هر خانوار ۳/۳ نفره( که من اینجا تعداد را برای نشان دادن دامنه تعرض رژیم اسلامی به معیشت کارگران، حتی بیشتر و ۴ نفر فرض میکنم)، با وارد کردن ضریب تورم ۴۱ درصد به هزینه این سبد، به عدد نزدیک به ۳ میلیون و نیم قبل از تورم ۴۱ درصدی میرسیم. یعنی در مقابل ۲۱ درصد افزایش حداقل دستمزد به میزان ۳۲۰ هزار تومان، هزینه کالاهای اساسی ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان، بالا رفته است. بنابراین حتی اگر رژیم اسلامی و شورای عالی کار، درست به تناسب نرخ تورم، حداقل دستمزها را هم اضافه میکردند، هنوز شکاف بین قدرت خرید کارگران و هزینه کالاهای اساسی بسیار وسیع باقی میماند. خود عدد درصد بطور مطلق “راز” این شیادی سرمایه داری را پوشیده نگاه میدارد. همانطور که معاون وزیر اقتصاد رژیم ادعا کرده است، حداقل دستمزد را گویا بطور واقعی تا نرخ  ۳۳ درصد اضافه کرده اند! عوامفریبی در مورد همین نرخ ادعائی ۳۳ درصد، فقط با هدف کم کردن تفاوت با عدد ۴۱ است. اما روشن است که این شامورتی بازی با اعداد مثل حکایت آن شیاد است که روی دیوار عکس مار میکشید. صد درصد افزایش حداقل دستمزد سال قبل، یعنی ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان را مبنا بگیرید، تا متوجه شوید تازه به ۴۱ درصد نرخ تورم نزدیک میشوید. در دنیای واقعی و در متن زندگی، ۴۱ سرمایه داران و رژیم اسلامی هنوز قدری بزرگتر از ۱۰۰ کارگران است! با اینحال اکروبات بازی اقتصاد دانان مزدور و مزًور رژیم، نتوانست  ابعاد فاجعه ای که شیرازه زندگی طبقه کارگر را نشانه گرفته است، پنهان کند. به این نکته خواهم پرداخت که توصیه ها از جانب “بسیج دانشجوئی” برای ورود جنایتکار حرفه ای، رئیسی “قاضی القضات” به مساله حداقل دستمزد، چه اهدافی را تعقیب میکند.

 

تصمیم “شورای عالی کار”- که مبناء حداقل دستمزد را برای سال ۱۳۹۹ تصویب کرده است-، در “غیاب” نماینده تشکلهای زرد “کارگری” رژیم و از طریق “رای گیری” بین نماینده دولت( یعنی وزیر کار) و کارفرما، اتخاذ شد. البته باید متوجه بود که ترک جلسه از جانب گماردگان رژیم اسلامی و نشان دادن یک نارضایتی از سوی “نماینده کارگران”؛ که در جامعه “بپیچد و سرو صدا” کند، حرکتی بسیار حساب شده و معنی دار در راستای سناریوئی است که از جانب بسیج داشجوئی رونمائی شده است.

 

به اعتراف نهادهای وابسته به رژیم، حدود ۴ میلیون کارگر روز مزد و یا قرارداد موقت و تمام کارگران کارگاه ها با تعداد کمتر از ده کارگر، حتی از دایره شمول این رای گیری بین وزیر کار و نمایندگان کارفرما، بیرون افتاده اند. بهانه ظاهرا این است که در “شرایط تحریم ها”، دولت منابع لازم مالی را در اختیار ندارد. با همه اینها در جریان تعیین حداقل دستمزد سال ۹۹، کارفرماها، بازهم به اعتراف رسانه هائی مثل “جوان” که به جناح ولایتمدار تعلق دارد، از این حمایتهای دولت و بانک ها برخوردار هستند:

 

– صدور مجوز افزایش قیمت محصول؛

– ارائه ارز ارزان قیمت برای واردات مواد اولیه و واسطه‌ای و سرمایه ای،

– تسهیلات ارزان قیمت ارزی و ریالی،

– معافیت‌های مالیاتی و بخشش دیر کرد سود تسهیلات بانکی و؛

– تهاتر بدهی‌ها به مجموعه‌های دولتی با مطالباتشان از مجموعه‌های دولتی.

 

در مورد فقدان منابع و یا کمبود، این سوال بارها و علنا و در رسانه ها و در مجلس اسلامی مطرح شده است که طی ۱۲ سال حضور “اصولگرایان” در مجلس اسلامی، جامعه شاهد بوده است که دولت به لطف نفت بالاى صد دلار، درآمدى سرشار داشت. اما هنوز معمايى بزرگ است كه بيش از ۷۰۰ ميليارد دلار درآمد نفتى چه شد؟

 

حالا که صحبت از واحد دلار است، بگذارید همه بدانند که معنی حداقل دستمزد سال ۹۹ چیست؟

 

مبلغ ۱ میلیون و ۸۳۵ هزار و ۴۲۶ تومان حداقل دستمزد یعنی ۱۲۰۰ دلار که دستمزد فقط دو روز یک کارگر کارخانه تولید شامپو فرش در جزیره کوچک باربادوس در دریای کارائیب است. تنها همین یک قلم  ۷۰۰ میلیارد دلاری را در نظر داشته باشد، سبد معیشت را هم نه فقط برای کارگران، که برای همه خانوارهای ۳/۳ نفره در تمام ایران، در همان سطح برآورد شده توسط بانک مرکزی یعنی ۵ میلیون تومان به حساب آورید، و سپس ببینید با همین رقم ناچیز “سر به نیست شده”، در همین بحران کرونا، چه کارها نمیتوان کرد؟ که نه تنها سطح معیشت تمام شهروندان پائین نیاید، بلکه علاوه بر افزایش دستمزد کارگران، میتوان تمام حقوق و دستمزد کارمندان و مراکز کار را مستقل از اینکه سر کار بروند و یا بخاطر مبارزه با ویروس کرونا، در خانه بمانند، تامین کرد. با یک حساب سرانگشتی متوجه خواهیم شد که فقط آن رقم ۷۰۰ میلیارد دلاری برای تامین حدود ۳ سال و نیم هزینه زندگی کل کارگران ایران کفایت می کند. اگر آمار بسیج دانشجوئی را مبنا بگیریم و نه ما سوسیالیستها که ممکن است “اغراق” کنیم، طبقه کارگر با خانواده هایش، نیمه جمعیت ایران را تشکیل میدهد. بنابراین مبلغ مذکور برای تامین یک زندگی آسوده تمام شهروندان ایران طی بیش از ۱ سال و نیم کفایت میکند. یعنی اگر رژیم جمهوری اسلامی واقعا به سلامت شهروندان جامعه فکر کند، با بخش فقط کوچکی از دارائی های موجود در جامعه، میتواند ضمانت کند که در مبارزه با ویروس کرونا مردم تمام اقدامات احتیاطی طی بیش از یک سال و شش ماه را رعایت خواهند کرد و هیچکس نگران وضعیت معیشت خود نخواهد بود. علاوه بر اینکه دستمزد کارگران در همه بخشها، اعم از کار دائم یا موقت، به نسبت تورم اعلام شده رسمی نیز واقعا افزایش یابد(یعنی ۴۱ سرمایه داران با ۱۰۰ کارگران مساوی شود). این تازه در شرایط تحریم ها و با توجه به آن بخش کوچک از درآمدهای “ناپدید شده” ناشی از فروش نفت است. مشخص است که میزان دارائی ها و تروت جامعه و هزینه های سنگینی که صرف بقاء ارکان های اسلام سیاسی میشوند، بسیار بسیار بیشتر از ۷۰۰ میلیارد دلار است.

نا گفته پیداست که رفع تحریمها در درجه اول مردم ایران را بویژه در ایام بحران کرونا، یاری خواهد داد و پزشکان و پرستاران و کادر درمانی واحدهای پزشکی، همچنانکه تاکنون نشان داده اند، با امکانات بیشتر و با خیال راحت تر قادر خواهند بود به وظایف انسانی خود ادامه بدهند. در نتیجه روشن است که با توجه به اعداد و رقم و آمار و به اتکاء منابع خود رژیم اسلامی، تحریم ها ربطی به تعیین و تصویب حداقل دستمزد تا حد نزدیک به ۵ برابر پائین تر از خط فقر، و “کمبود منابع” ندارد.

 

این حد از تعرض افسارگسیخته به حق حیات شهروندان جامعه ایران و هجوم وحشیانه به زندگی و معیشت طبقه کارگر، چنان زمُخت است که نهادهائی مثل “بسیج دانشجوئی” به منظور جلوگیری از انفجار خشم جامعه، خواهان ابطال تصمیم شورای عالی کار و ورود “قاضی القضات” به مساله شده اند. چه، با وحشت و هراس آگاه اند که خیزش آن نیمه مولد و زحمتکش جامعه، آثاری از حاکمیت اسلام سیاسی و سلطه اقتصاد مشتی آقازاده ها و زعفرانیه و فرمانیه نشین ها و پورشه سواران را باقی نخواهد گذاشت. بخوبی میدانند چشم انداز یکه تازی “رانت خواران” و بورس بازان و دلالان بازار و بنگاههای خرید و فروش خود روهای لوکس و شخصی و آن “وزیر کار” آنها در ” شورای عالی کار” تیره و تار خواهد شد. از رئیسی، یعنی موجودی که برای حفظ امنیت همان قشر انگل، در هیات مرگ قتل عام سال ۱۳۶۷ انبوهی از مدافعان شریف حقوق کارگران و زحمتکشان را به قتل رساند و زیر آوار مدفون کرد، تقاضا کرده اند که بار دیگر و به شیوه دیگری به وظیفه شرعی اش در حفظ ارکان اسلام سیاسی، عمل کند. بسیج دانشجوئی هشدار داده است چنان رفتاری با “جامعه ۱۴ میلیونی کارگری” که با خانواده هایشان “نیم جمعیت” جامعه ایران را تشکیل میدهند، امنیت حاکمیت را با تهدید جدی روبرو میکند. چه، نهادهای بسیجی و امثال روزنامه جوان، به یک “تعجب” نیز اشاره کرده اند که تمام شهروندان جامعه در زندگی فلاکتبار روزانه زمینه آن را تجربه میکنند:

 

وزیر اقتصاد جمهوری اسلامی از وجود -۱۷ هزار هزار میلیارد تومان-(تکرار کلمه “هزار” اشتباه تاپپی نیست) دارائی های دولت در استان های مختلف کشور، “تعجب” کرده است. کاملا روشن است که تصمیم دارند، پیشاپیش، خود را آماده سازند، تا، حتی با انحلال شورای عالی کار، اوضاع را “مهار” کنند.

 

به منظور اینکه کنترل اعتراضات مردم و در این مورد معین، وضعیت معیشت و دستمزد کارگران، به دست جناحهائی از رژیم اسلامی نیافتد، به منظور اینکه دوستان دروغین طبقه کارگر در لابلای تبلیغات علیه “نئولیبرالیسم”، دشمنان واقعی طبقه کارگر ایران را از تیر رس مبارزات و طرح خواستها و مطالبات خویش، پنهان نکنند، باید به میدان مصافها در زندگی همانطور که مردم با درد و زجر و شکنجه و تباهی جسمی و روحی تجربه میکنند، وارد شد. دشمنان طبقه کارگر ایران، همانها هستند که برای تحکیم سلطه اسلام سیاسی، طی هشت سال جنگ تعداد زیادی از کارگران زبده و متخصص جامعه ایران را به قتلگاه فرستادند، همانها هستند که مجتمع بزرگ صنعتی هپکو را به لانه کبوترها تبدیل کردند و انبوهی کارگر صنعتی این”نگین اراک” را بیکار کردند، همان هائی هستند که مدافعان راستین حقوق طبقه کارگر را در قتل عامهای سال های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ از دم تیغ گذراندند، همان هائی هستند که اکنون ”قاضی القضات”اند و قبلا مثل “پور محمدی” و “موسوی تبریزی” وزیر “دادگستری و عدل اسلامی” و رئیس “دادگاه” انقلاب   بوده اند.

 

در متن فلاکتی که با تعیین”حداقل دستمزد” برای طبقه کارگر، زندگی و مُقدرات جامعه را تهدید میکند، در بستر محروم کردن جامعه و انسانهای شریف و وفادار به سلامت شهروندان از همه امکانات برای مواجهه با ویروس کرونا، احتمال آویزان شدن به هر”تخته پاره” در این حالت استیصال، برای نفس حیات و صیانت نفس مطلقا کم نیست.

 

هشدار بسیج دانشجوئی در مورد حداقل دستمزدها، و درخواست “ورود” جنایتکار حرفه ای چون رئیسی به این مساله، برای طبقه ما و همه مدافعان شریف و صمیمی حقوق طبقه کارگر، نیز “هشدار” است. همینکه نماینده های رژیم در “شوراهای اسلامی”، از مذاکره با وزیر کار و نماینده کارفرما، امتناع میکند و به نشانه “اعتراض” اطاق را ترک میکند، نشان میدهد که بسیج دانشجوئی را مناسب تر از دوایر سپاهی و امنیتی برای آمادگی “نظام”؛ و تدارک راههای “عبور از بحران”، تشخیص داده اند. هشدار در مورد خطری که به معنی واقعی “بقاء” حاکمیت اسلام سیاسی را تهدید میکند، قرار است در پاسخ به احساس مسئولیت بسیج دانشجوئی، به گوش جان  سران برسد. تا با قربانی کردن حتی همان شورای عالی کار راهی برای جلوگیری از تخاصم بین”نظام و مردم و کارگران” و یا کج کردن مسیر نارضایتی ها به سوی جناحهائی از خود حاکمیت اسلام سیاسی، مهندسی کنند. این هشدار نشان میدهد که نقطه امیدهای بیرون از اراده مستقیم خود انسان مولد و مبتکر و خلاق را چگونه میخواهند به سوی توهم به “مقامات” منحرف کنند. خیلی روشن است که قصد دارند روحیه انتظار و خرافه را در اذهان انسانهای گرفتار در منگنه فقر و بیکاری و گرسنگی، به سوی راه حلهای مطلوب خود کج کنند. قصدشان و نقشه و برنامه شان، اشاعه عدم اعتماد به نفس و توکل به تکًدی گری و گدائی از مسئولان “نظام” در هیات انسانهای مستاصل، ناتوان، عاجز و درمانده و فاقد اختیار و به عنوان “امت اسلامی”، چشم انتظار “یارانه” و احسان و خیرات و “قرض الحسنه” اسلامی است.

 

توجه داشته باشیم که همین دوستان دروغین کارگران، در میدان “روشنفکران” مدافع “اصلاحات” حاکمیت اسلام سیاسی در ایران و در لحظات و دوره های حاد شدن جدال بین اردوی کار و سرمایه، با نشان دادن خطر”مداخله امپریالیسم”، “نئولیبرالیسم”، “خشونت طلبی” و با توضیح ظاهرا دلسوزانه و پیچیده در عبارت پردازیهای آکادمیک و در لفافه “تحلیل کارگری” از “درسهای تلخ انقلاب ۵۷”… همواره “فعال” شده اند. تاریخ عروج و افول جایگاه و موقعیت این لایه از روشنفکران را در دایره کش و قوس های تنازع بین جناحهای رژیم اسلامی بر سر شیوه های بقاء قرار بدهید. متوجه خواهید شد که در لحظات خطیر و قطبی شدن فضای سیاسی و حاد شدن کشمکش طبقاتی، از جمله مصافها بر سر حداقل دستمزد، چگونه کوره آتش “رهنمود”ها در جهت سازش طبقاتی، دست شستن از منافع طبقاتی به خاطر”میهن”، و دفاع از حاکمیت اسلام سیاسی به دلیل تحریمها و خطر جنگ و مداخله “امپریالیستها در کشور عزیزمان ایران”، مدًاحی ها با تم و روضه کارگرپناهی، داغ میشود.

 

دشمنان ما اقرار میکنند که نیروی ما عظیم است، میگویند دستکم نیمه جمعیت هستیم، از وحشت انفجار خشم ما، دستپاچه شده اند.

 

خیال میکنند میتوانند به کمک” لطف الهی” ویروس کرونا، قدرت عظیم ما را که بویژه در سال ۱۳۹۷ با ۱۷۰۰ مورد اعتراض کارگری در مراکز تولیدی و خدماتی و توسط بازنشستگان، برای اولین بار فضای سیاسی جامعه را تحت تاثیر قرار داد، طبقه ما را به موقعیت بینوایان و مسکین ها عقب برانند. هنوز سایه سنگین اعتصاب و راهپیمائی و تجمع اعتراضی همزمان چندین هزار کارگر دو مجتمع صنعتی نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز بر اذهان سران رژیم اسلام، کابوس شان است.

 

خیر! به این اهانت و تحقیر به نفس موجودیت طبقاتی مان تن نخواهیم داد. ما، “مستضعف” نیستیم.

قدرت خود را به رسمیت بشناسیم و به نیروی مان، خود نیز اعتماد کنیم.

 

۱۲ آوریل ۲۰۲۰

iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com

 

 

در یک نگاه! نان و جان در اختیار جانیان!

 

در یک نگاه!

 

نان و جان در اختیار جانیان!

 

 

نظم استثمارگر کاپیتالیستی بر نان و جان اکثریت عظیم بشریت کره زمین تسلط دارد. همین پدیده وارونه، پایه ای ترین تناقض و درد اجتماعی گریبانگیر انسانیت است. اما از آن تراژیک تر وقتی است که نان و جان انسان در کنترل جانیان جمهوری اسلامی، همپالگیهای هیتلر و موسولینی و صدام حسین و فاشیستهای شناخته شده جهان باشد. دو مورد تصمیمات این هفته سردمداران جمهوری اسلامی به نحو شاخصی ضدیت عمیق آنها با جان و نان و معیشت شهروندان جامعه ایران را نشان میدهد.

 

۱- حداقل دستمزد: بعد از مدتها مانور و بحث و پروپاگاند و فضا سازی حول مساله "حداقل دستمزد" یک مشت جنایتکار ضد کارگر و ضد مردم، به نیابت از دولت ضد انسانشان خم به ابرو نیاوردند، به زندگی میلیونها انسان کارکن و مزدبگیر تیغ زدند. به اصطلاح "نرخ دستمزدی" را اعلام کرده اند که آشکارا چندین بار زیر خط فقر است. ننگ و نفرت بر جانیانی که خود میدانند، معنی عملی تصمیم آنها تحمیل گرسنگی و مرگ بر خانواده های کارگری است.

 

این دستمزد نیست، اعلام  چندرغاز مقرری تحت نام گمراه کننده "دستمزد" است. بیشرمانه لاف میزنند که گویا ۲۱ درصد به حقوق سال قبل افزوده اند، اما افزایش تکان دهنده گرانی در همه سطوح مختلف نیازمندیهای خانواده کارگری، افزایش سرسام آور نرخ تورم، و رقم چندبار زیر خط فقر حقوق سال قبل را قلم میگیرند. خودشان میدانند رقم تعیین شده چند بار زیر خط فقر است. این نه افزایش دستمزد بلکه کاهش دستمزد و تلاش جنایتکارانه برای کاهش قدرت خرید کارگران است. به همین دلیل همپالگیهایشان در خانه کارگر  و نمایندگان به اصطلاح کارگری در "شورایعالی کار سه جانبه گرا" هم با اهداف عوافریبانه و خاص خود جسارت امضای برگه تحمیل فقر افسارگسیخته و مرگ را بر کارگران نداشتند. اینها با ترفند امضا نکردن اولا میخواهند وانمود کنند که "مدافع کارگرند و کوتاه نمیایند" و به عبث فکر میکنند میتوانند آبروی هیچ وقت نداشته ای برای خود دست و پا کنند. فکر میکنند با این پُز میتوانند آبی بر آتش خشم و نفرت کارگران بپاشند و در مقابل نفرت و اعتراض علیه این تصمیم مانع درست کنند. ثانیا از همین الان با فضا سازی عبث، به انتظار بازنگری در مورد این تصمیم در میانه سال دامن بزنند! میخواهند عملا به تثبیت این تصمیم تحت نام بازنگری رسمیت دهند. این یعنی ادامه همان شغل ناشریف "سوپاپ اطمینانی" در راستای جاری شدن سیاستهای به غایت ضد کارگری جمهوری اسلامی، کار کثیقی که در طول عمر جمهوری اسلامی به آن مشغول بوده اند.

 

در هر حال آنچه به نام "دستمزد" تعیین شده، حتی به معنای رایج کلمه در مناسبات کار و سرمایه "دستمزد" نیست، بلکه  تحمیل گرسنگی  و مرگ بر مزدبگیران جامعه است. تعرض به سفره هم اکنون خالی کارگران به سبعانه ترین شکل در شرایط فاجعه بار دوره ویروس کرونا است. دوره ناهموار تهدید کرونا موقتی است و به پایان میرسد. تردیدی نیست، طبقه کارگر و مزدبگیران جامعه امسال آگاهتر و متحدتر از هر زمانی "حداقل دستمزد" اعلام شده جمهوری اسلامی را مردود اعلام میکنند. ایستادگی و مبارزه علیه این تعرض معیشتی را به مبارزه همه جانبه علیه فقر و بیکاری و گرسنگی گره میزنند. نفرت و خشم تلنبار شده را به انفجار اجتماعی سازمانیافته و هدفمند برای جارو کردن کاپیتالیسم و جمهوری اسلامی در ایران تبدیل خواهند کرد.

 

۲- دستور بازگشت به کار در دوره کرونا: در شرایط گسترش روزمره کرونا و تلفات هر روزه و نگران کننده آن، جمهوری اسلامی از زبان رئیس جمهور جبون و دروغگویش "بازگشت به کار" را اعلام کرده است. نسل کشی انبوه انسانها در ابعاد پیش بینی نشده حاصل این سیاست ضد انسانی خواهد بود. روحانی جنایتکار خود به پیامدهای این سیاست معترف است. در جمع جانیان نشسته در "شورای امنیت ملی شان" گفته: "اگر دو میلیون نفر هم بمیرند" این سیاست را باید اجرا کنند. چرا؟ چون وحشت کرده اذعان دارد، چرخه تولید و سود اندوزی سرمایه به گردش در نیاید، در ابعاد ۳۰ میلیونی با نفرت و اعتراض روبرو میشوند. بی پرده اعلام میکنند برای کسب سود و فقط سود میلیونها انسان باید تلف شوند! ننگ بر این سیستم و سران ضد انسان آن. بن بست و ناکارایی و ناتوانی جمهوری اسلامی در اداره جامعه در شرایط کرونا زدگی به واضحترین شکل خود را نشان داده است. از معدود کشورهایی است نه تاکنون و نه از این ببعد ظرفیت رعایت استانداردهای مقابله با این ویروس را ندارد. فجایع اتفاق افتاده تاکنونی و چشم انداز مرگ و میر انبوه و گسترده انسانی مستقیما بر عهده جمهوری اسلامی است. چنانکه اقدامات نهادها و کانونهای همیاری انسانی شکل نگرفته نبود، ابعاد فاجعه بسیار مخربتر و تکان دهنده تر میبود. واقعیت اینست تراژدی بزرگی شهروندان جامعه تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را تهدید میکند. جمهوری اسلامی با سوء استفاده از دوره موقت عدم تجمع و تحرک مبارزاتی مردم جان به لب رسیده میخواهد این تراژدی را تحمیل کند. با ابتکار و خلاقیت جدید، با بسیج افکار عمومی در داخل و خارج، باید علیه این تراژی هولناک ایستاد. جمهوری هار اسلامی را باید موظف به رعایت استانداردهای شناخته شده تامین سلامتی و معیشت شهروندان کرد. اما درس اصلی این وقایع اینست، خشم و نفرت و انزجار تلنبار شده را به نیروی سازمانیافته و روشن بین جارو کردن جمهور اسلامی تبدیل کنیم. یکبار برای هیشه نان و جان مردم ایران را از چنگ جمهوری اسلامی رها کرد.

 

***

 

دروغ و فریب و نیرنگ حکومت اسلامی و سپاه پاسداران آن!

bahram.rehmani@gmail.com

 

«انسان‌ها نادان به دنيا مى‌آيند نه احمق؛

آن‌ها توسط آموزش،

احمق می‌شوند!»

راسل

 

مقدمه

وزارت بهداشت حکومت اسلامی ایران تازه‌ترین اخبار تلفات کرونا را اعلام کرد. بر اساس این گزارش ۴۹۵۸ نفر بر اثر ابتلا به کرونا تا به امروز جان‌باخته‌اند. تنها در شبانه‌روز گذشته ۸۹  نفر.

کیانوش جهانپور که روز جمعه ۲۹ فروردین به روال معمول آمار رسمی کرونا در ایران را ارائه می‌داد، از شناسایی ۱۴۹۹ بیمار در طول ۲۴ ساعت گذشته خبر داد و گفت تعداد کل بیماران مبتلا به ۷۹۴۹۴ نفر رسیده است.

او هم‌چنین مدعی شد که تاکنون ۵۴۰۶۴ نفر از بیماران بهبود یافته‌اند و ۳۵۶۳ نفر از بیماران هم در وضعیت شدید این بیماری قرار دارند.

این آمار در حالی به صورت روزانه توسط سخنگوی وزارت بهداشت اعلام می‌شود که در روزهای اخیر حتی برخی مقامات حکومت اسلامی اذعان کرده‌اند که آمار واقعی مبتلایان و درگذشتگان بسیار بیش‌تر از آمار رسمی است.

روز سه‌شنبه ۲۷ فروردین علیرضا رئیسی، معاون بهداشت وزیر بهداشت، با اعلام این که امکان برآورد دقیق همه مبتلایان به ویروس کرونا در هیج کشوری نیست، گفت: «این که چندین برابر آمار اعلام‌شده مرگ داریم، قطعاً درست است.»

اشاره رئیسی احتمالا به برآورد مرکز پژوهش‌های مجلس بود که در روزهای گذشته با انتشار گزارشی بر اساس تخمین‌ها اعلام کرد که آمار واقعی تعداد افراد جان‌باخته حدود دو برابر و آمار مبتلایان بین ۸ تا ۱۰ برابر آمار اعلام شده توسط وزارت بهداشت است.

شمار کل مبتلایان به ویروس کرونا در جهان از مرز دو میلوین نفر عبور کرد. دو هفته پیش این رقم یک میلیون نفر بود. دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا شمار قربانیان بیماری کووید ۱۹ را حدود ۱۳۰ هزار نفر تخمین می زند. این در حالی‌ست که صحت آمارهای ایران، روسیه و چین مورد تردید است.

مقامات سه کشور بزرگ غربی آمریکا، انگلیس و فرانسه، دولت چین را به پنهان‌کاری در باره شیوع ویروس کرونا متهم کرده و می‌گویند پکن باید به سئوالات جدی در این زمینه پاسخ دهد.

به‌دنبال اعتراض کشورهای غربی، سخنگوی وزارت خارجه چین امروز هرگونه پنهان‌کاری در باره ویروس کرونا را رد کرد.

این در حالی‌ست که کارگروه کنترل و پیش‌گیری از بیماری شهر ووهان واقع در استان هوبه‌(چین) امروز جمعه ۱۷ آوریل، اعلام کرد در شمارش تلفات ویروس «کووید۱۹» در این شهر اشتباه رخ داده و شمار جان‌باختگان را به‌طور ناگهانی در حدود ۵۰ درصد افزایش داد!

به این ترتیب آمار روزانه قربانیان کرونا در چین که برای هفته‌ها ثابت و در حدود ۳۳۰۰ نفر بود، امروز به ۴۶۰۰ نفر رسید. شهر ووهان با ۱۱ میلیون جمعیت به مدت ۱۱ هفته در قرنطینه کامل بود.

سپاه پاسداران حکومت اسلامی دستگاهی با نام «مستعان» را عرضه بازار خرافات کرده است. قرار است این دستگاه هر گونه ویروسی را از فاصله صدمتری شناسایی کند. این اقدام سپاه موجی از اظهارنظرهای طنزآمیز به‌راه انداخته است.

یک مثل تاریخی این است که می‌گویند چگونه در زمانِ جنگ یک عده پول‌دار شدند! امروز در ایران شاهد اختراعات دستگاه تشخیص کروان توسط سپاه پاسداران تا جن و دعا و تبلیغ و فروش داروهایی هستیم که هیچ تاثیری در درمان کرونا ندارند.

اکنون داروهایی را با تبلیغات گسترده وارد بازارِ سیاه ایران کرده‌اند که با قیمت‌های باورنکردنی «۲۷ میلیون تومان برای ده عدد قرص» به فروش می‌رسانند.

چند روز پیش تلویزیون حکومت اسلامی نمایش «خَیرین» را نشان داد که کارخانه تولیدِ ماسک‌اش را افتتاح می‌کرد. از سوی دیگر، بازار سیاه ماسک آن‌قدر گسترده شده که محصول ماسک این کارخانه هم به کمک بازار سیاه ماسک خواهد رفت.

«خیرین»، کارخانه‌های پارچه‌باقی و نساجی را دولت بسیج کرده تا بیش از ظرفیت داخلی ماسک تولید کنند. به‌هر حال باید گفت که کرونا در ایران فقط کشتار نمی‌کند، بلکه عده‌ای از مقامات حکومتی و برخی نهادهایشان را هم به‌زودی ابر میلیاردر خواهد کرد!

سپاه پاسداران هم بر سر کشف دستگاه تشخیص کرونا از صد متری جنجالی راه انداخته است در حالی که تمام آزمایشگاه‌های و دانشمندان مهم جهان هنوز در این مورد جرات اظهارنظر کردن ندارند و هنوز این همه تلاش‌های آزمایشگاهی جهان به کشف ویروس ضد کرونا نائل نشده‌اند.

آش آن‌قدر شور شده که جهانپور معاون و سخن‌گوی وزارت بهداشت مجبور شد اعلام کند: «اختراع سپاه هنوز از هیچ کجا تائید نشده است.»

وقتی دروغ و ریا و خرافات در حاکمیت نهادینه است و قلدری و پول‌پرستی ضلع دیگر آن‌ست، چنین پدید‌هایی حاید تعجب ندارد!

 

ویروس‌یاب سپاه و شکوفایی استعداد سربازان گمنام امام زمان

خبر شاهكار جديد فرمانده سپاه را خبرگزاری‌های حکومت مانند فارس، مهر و تسنيم حذف كردند.

فرمانده سپاه پاسداران از دستگاهی رونمایی کرده که بنا بر ادعاها «دانشمندان بسیجی» ساخته‌اند و می‌تواند با ایجاد میدان مغناطیسی نه تنها ویروس کرونا، بلکه هر ویروسی را از راه دور و بدون خون‌گیری در ۵ ثانیه شناسایی کند. این دستگاه صاحب نام شد: «مستعان» در معنای کسی که از او یاری می‌خواهند.

علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی شنبه ۳ فروردین طی سخنانی که از صدا و سیمای حکومت اسلامی ایران پخش شد با تکیه بر قسمتی از آیه ۱۱۲ سوره‌ انعام احتمال داد که جن و انس دست در دست هم ویروس کرونا را در ایران همه‌گیر کرده‌اند.

سردار پاسدار حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران همراه با غلامرضا سلیمانی، فرمانده سازمان بسیج چهارشنبه ۲۷ فروردین در مراسم رونمایی ویژه‌ای شرکت کرد: رونمایی از دستگاهی که بسیجی‌ها ساخته‌اند و ادعا می‌کنند قدرت تشخیص ویروس کرونا در محیط را دارد.

 

 

سلامی این دستگاه را که «مستعان» نامیده شده است، وسیله‌ای کاملا ایرانی معرفی کرد که توسط محققان و نخبگان بسیجی ساخته شده است و می‌تواند در مدت پنج ثانیه در فاصله یک و نیم کیلومتری تا شعاع ۱۰۰ متری، ویروس کرونا را شناسایی کند: «این دستگاه در عین حال که ساده به‌نظر می‌رسد، از فن‌آوری‌های بسیار مدرنی استفاده کرده است. این سامانه با استفاده از ایجاد میدان مغناطیسی و استفاده از ویروس دو قطبی درون دستگاه، هر نقطه‌ای از محیط که تا شعاع ۱۰۰ متر آلوده باشد، آنتن این دستگاه در مقابل آن نقطه قرار می‌گیرد و در عرض پنج ثانیه می‌تواند نقطه آلوده را کشف کند.»

غلامرضا سلیمانی نیز درباره شکل‌گیری ایده اختراع این دستگاه صحبت کرد: «ما در سازمان بسیج در حال حاضر همه حمایت‌ها را در موضوع علمی پژوهشی روی کرونا گذاشته‌ایم. از همه کشور ایده‌هایی گرفتیم که یکی از عالی‌ترین ایده‌ها، دستگاهی بود که امروز توسط این گروه علمی و نو آور خدمت‌تان معرفی کردیم.»

فرمانده ‌کل سپاه تصریح کرد: «مزیتی که این دستگاه دارد این است که هیچ نیازی به گرفتن خون ندارد و از راه دور این تست را انجام می‌دهد و هوشمندانه عمل می‌کند و قادر است سطوح را به‌خوبی تشخیص دهد و انسان‌هایی را که به این ویروس آلوده هستند شناسایی کند و تشخیص دهد و در عین حال برای ضدعفونی‌های هوشمند نیز کاربرد دارد تا بی‌جهت نقاط غیرآلوده ضدعفونی نشوند، از سوی دیگر برای غربالگری‌ها در مقیاس گسترده کاربرد دارد.»

سلامی خاطرنشان کرد: «آن‌طور که این دستگاه تاکنون در بیمارستان‌ها تست شده نزدیک به ۸۰ درصد دقت عمل دارد و ان‌شاءالله در آینده توسعه‌های بیشتری نیز داده خواهد شد و قادر خواهد بود که هر نوع ویروسی را تشخیص دهد.»

در مراسم رونمایی، اغلب حاضران ماسک به چهره دارند و یکی از حاضران برای امتحان ویروس‌یاب جلو می‌آید. در یک دست او چیزی شبیه یک بشقاب کوچک ماهواره‌ای قرار دارد و در دست دیگر او دستگاه کوچکی است که یک آنتن بلند روی آن نصب شده است. ظاهر دستگاه بیش‌تر شبیه اسباب بازی است. یکی دیگر از حاضران با بسته‌ای در دست، جلوی دستگاه می‌ایستد. ادعا می‌شود این بسته، حاوی ویروس کرونا است اما در ویدیوی منتشر شده از این مراسم، مشخص نمی‌شود ویروس توسط دستگاه تشخیص داده شد یا نه؟!

 

ادامه ادعاهای فرماندهان سپاه پاسداران

رمضان شریف، سخن‌گو و مسئول روابط عمومی کل سپاه پاسداران حکومت اسلامی روز پنج‌شنبه ۲۸ فروردین -‌۱۶ آوریل، به واکنش‌های گوناگون داخلی و خارجی در قبال «سامانه هوشمند تشخیص لحظه‌ای ویروس کرونا» که سپاه با نام «مستعان» معرفی کرده است، پاسخ داد.

به‌گفته این سردار سپاه، «دستاورد بزرگ و منحصر به‌فرد که به دست متخصصین و ظرفیت‌های دانش‌بنیان بسیج علمی کشور رقم خورده»، نمونه‌ای از «موفقیت‌های جدید» حکومت اسلامی در حوزه علم و فناوری است.

سرلشگر حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران، در باره «مستعان» گفته است، این دستگاه نیاز به گرفتن خون ندارد و قابلیت بسیار بالایی برای تشخیص سطوح و انسان‌های آلوده دارد، به‌طوری که در عرض پنج ثانیه می‌تواند نقطه آلوده را کشف کند.

رمضان شریف هم ضمانت داده است که دستگاه ویروس‌یاب پیش از رونمایی رسمی «بیش از ۱۰ روز در حداقل ۱۰ بیمارستان و مرکز درمانی درگیر بیماران کرونایی در کشور» آزمایش شده است.

این‌که چرا سخن‌گوی سپاه از شمار دقیق روزهای آزمایش و مراکز درمانی خودداری کرده، پرسشی است که پاسخ آن را سپاه باید دست‌کم به وزارت بهداشت ایران بدهد.

رمضان شریف می‌گوید، غالب واکنش‌های اخیرتوسط رسانه‌ها و شبکه‌های وابسته به بیگانه طراحی و ضریب داده شده است و «ناشی از احساس ضعف، حقارت و استیصال آنان از اقتدار و اراده ایرانی برای حل مشکلات و مسائل است.»

او وعده داد: «این تهاجمات به زودی رنگ خواهد باخت و آن‌ها به مانند مصادیق تجربه شده در گذشته مانند موشک‌های نقطه‌زن و پهپادهای راهبردی، مجبور به پذیرش حقایق و واقعیات و اذعان به خدشه‌ناپذیر بودن این دستاورد شگرف خواهند شد.»

 

سابقه دستگاه ویروس‌یاب سپاه پاسداران

پس از انتشار این خبر و ویدیوی رونمایی ویروس‌یاب سپاه پاسداران، برخی کاربران فضای مجازی عنوان کردند که این دستگاه پیش‌تر به عنوان ردیاب قاچاق سوخت معرفی شده و شخصی به نام «کامبیز گلشنی» مخترع آن است.

با جست‌وجوی نام کامبیز گلشنی در سرویس جست‌وجوگر «گوگل»، به تصویر او در خبرهایی که در خرداد ۱۳۹۶ در باره نصب دستگاه‌های سوخت‌یاب الکترونیکی در نواحی مرزی، روی خروجی خبرگزاری‌ها قرار گرفته بود، می‌رسیم. با دیدن تصاویر متوجه می‌شویم کامبیز گلشنی همان فردی است که در مراسم امروز هم دستگاه را امتحان می‌کند. او در تصاویر مربوط به خبرهای سال ۱۳۹۶ هم همین دستگاه را در دست گرفته و رو به اتوبوس‌هایی که قرار بود از مرز رد شوند، ایستاده بود.

او ادعا کرده بوده که این دستگاه می‌تواند خودروهایی را که سوخت اضافی حمل می‌کنند، شناسایی کند. مشخص نیست این دستگاه چه‌قدر در زمینه تشخیص قاچاق سوخت کارایی داشته اما حالا همان دستگاه به عنوان کرونا یاب معرفی شده است و فرمانده کل سپاه پاسداران آن را یک «پدیده علمی شگفت‌انگیز» معرفی می‌کند.

ولی این دستگاه تنها به‌عنوان دستگاه ردیاب قاچاق سوخت معرفی نشده است. دی ماه سال ۱۳۹۸، «شبکه افق» که وابسته به سپاه پاسداران است و اغلب برنامه‌هایش را «سازمان فرهنگی اوج» می‌سازد، در مستندی به نام «مخترع آهنی»، به مشکلات سه مخترع ایرانی ‌پرداخت. یکی از مخترعانی که در این مستند حضور داشت، کامبیز گلشنی بود. در این مستند متوجه می‌شویم همین دستگاه به‌عنوان وسیله‌ای برای ردیابی آب‌های زیرزمینی اطراف دریاچه ارومیه معرفی شده است.

گلشنی که اهل ارومیه است، می‌گوید اگر در غشای این دستگاه آب شور بریزیم، آب‌های زیرزمینی اطراف دریاچه را تا فاصله ۳۰۰ متری شناسایی می‌کند و می‌تواند دریاچه ارومیه را نجات دهد.

موضوع جالب توجه این است که این وسیله در سال ۱۳۹۴ در ارومیه با حضور استاندار و «نادر قاضی‌پور»، نماینده این شهر به‌عنوان نجات‌دهنده دریاچه ارومیه رونمایی ‌شده بود. اما از نتایج استفاده از این دستگاه برای بهبود وضعیت دریاچه چیزی در دسترس نیست. راوی مستند مخترع آهنی هم‌چنین ادعا می‌کند که گلشنی با همین دستگاه توانسته است چندین معدن مس در اطراف ساوه شناسایی کند اما بازهم از نتایج این ادعا خبری نیست.

گلشنی در این مستند از برخورد با مخترعان جوان گلایه دارد و می‌گوید در کشور ما از مخترعان حمایتی نمی‌شود. با این حال، او یک دستگاه را تا به حال با چند ادعای مختلف معرفی کرده است.

موضوع زمانی جالب‌تر می‌شود که با جست‌وجوی تصویری دستگاه اختراعی گلشنی، متوجه می‌شویم وسیله‌ای شبیه به آن، پیش‌تر از سوی یک کلاه‌بردار بریتانیایی به‌عنوان دستگاه ردیاب بمب و مواد منفجره به بسیاری از کشورها، از جمله عراق، ایران، لبنان و... فروخته شده است.

سال ۱۳۹۲، روزنامه «گاردین» از کلاه‌برداری این فرد بریتانیایی که «جیم مک کورمیک» نام داشت، خبر داد و درباره دستگاه نوشت: «این دستگاه که متشکل از یک آنتن بلند چرخان و دسته‌‌ای پلاستیکی است، شباهت زیادی به محصولی به نام توپ‌یاب گُلف دارد که به قیمت تنها ۲۰ دلار فروخته می‌شود.

در حالی‌که نوع تغییر یافته همین محصول توسط جیم مک کورمیک به عنوان بمب‌یاب، به مبلغ هر دستگاه هفت‌هزار دلار به فروش رفته است.»

جیمز مک کورمیک در یک دادگاه شش هفته‌‌ای به ۱۰ سال زندان محکوم شد.

یک دانشمند متخصص در دادگاه این کلاه‌بردار انگلیسی گفته بود عملکرد آنتن حس‌گر این دستگاه بمب‌یاب از لحاط عملکرد، تفاوت چندانی با یک میخ ۹ اینچی ندارد.

به‌نظر نمی‌رسد اختراع گلشنی هم عملکردی بهتر از میخ ۹ اینچی داشته باشد. تصاویری که از آزمایش این دستگاه در ردیابی ویروس کرونا در یک بیمارستان منتشر شده‌اند، نشان می‌دهند دستگاه عملکردی ندارد. آزمایش بارها بدون رسیدن به نتیجه تکرار می‌شود. با این حال، فرمانده سپاه پاسداران این دستگاه را یک فن‌آوری نوظهور و منحصر به فرد می‌داند.

 

واکنش‌ها به «مستعان»

دستگاه ویروس‌یاب سپاه در شبکه‌های اجتماعی نیز واکنش‌های گوناگونی را برانگیخته است.

وزارت بهداشت حکومت اسلامی، نخستین نهادی بود که به این دستگاه واکنش نشان داد.

سخن‌گوی وزارت بهداشت ایران امروز چهارشنبه ۱۵ آوریل ۲۰۲۰ در نشستی خبری اعلام کرد که دستگاه ویروس‌یاب ساخت سپاه پاسداران از سوی سازمان غذا و دارو تاییدیه نگرفته است.

در این نشست خبری ویدیوی کیانوش جهانپور در پاسخ به سئوالی درباره ساخت دستگاه ویروس‌یاب کرونا در شعاع صد متر و در پنج ثانیه از سوی سپاه پاسداران گفت: «اگر این دستگاه از سوی وزارت بهداشت تائید شده بود حتما در گزارش رونمایی آن اعلام می‌شد. مرجع تائید وزارت بهداشت است. تا این لحظه بسیاری از این زحمات کشیده شده و تلاش‌های زیادی شده ولی مواردی که تایید نهایی گرفته بسیاری کم بوده است. این دستگاه را سازمان غذا و دارو تائیدیه‌ای نداده است اگر تائید بشود مجوز تولید انبوه می‌دهیم.»

 

انجمن فیزیک ایران نیز به ادعای سپاه در مورد ساخت دستگاه ویروس‌یاب واکنش نشان داد. انجمن فیزیک ایران در اطلاعیه‌ای در وب‌گاه  اختصاصی خود،  اختراع دستگاه تشخیص آلودگی به ویروس کرونا از راه دور توسط سپاه پاسداران را «ادعایی باورناپذیر و در حد داستان‌های علمی و تخیلی» خواند.

انجمن فیزیک در واکنش تولیدد مستعان‌(دستگاه ویروس‌یاب) نوشت: در روزهای اخیر خبرهایی از بعضی از رسانه‌های رسمی در مورد اختراع بدیع وسیله‌ای برای تشخیص آلودگی به‌ویروس کرونا از راه دور منتشر شده است. در بیان این خبر به‌عبارت‌های با ظاهر علمی مانند امواج الکترومغناطیس، دوقطبی‌های مغناطیسی و الکتریکی و دیگر عبارت‌هایی از حوزه فیزیک اشاره شده است. با وجود این‌که روش‌های تشخیص و شناسایی با استفاده از مشخصه‌های فیزیکی مواد در علم فیزیک بسیار پر کاربردند ولی دانش بشری در حال حاضر توان شناسایی و آشکارسازی ذراتی با ابعاد حدود ۱۰۰ نانومتر را از راه دور ندارد و چنین ادعایی باورناپذیر و در حد داستان‌های علمی و تخیلی است. این ادعا آن‌قدر از علم دور است که انجمن فیزیک ایران آن را در مجموعه ادعاهای شبه علم دسته بندی می‌کند. اگر با احتمال نزدیک به‌صفر این وسیله کار کند، از آن‌جا که با دانش روز بشر همخوانی ندارد، مخترعین نه تنها برای آشکار‌سازی یک ویروس که برای جابجا کردن مرزهای دانش بشری باید مورد تشویق مجامع علمی در جهان قرار گیرند. انجمن فیزیک ایران در راستای رسالت علمی خود و در صورتی‌که مخترعین وسیله مذکور هنوز بر ادعای خود مصر هستند اعلام آمادگی می‌کند که در صورت دریافت مستندات مرتبط با شیوه کار و آشکار‌یابی وسیله ادعایی، آن را در اختیار متخصصان و دانشمندان این حوزه برای داوری علمی قرار دهد.

 

ارتش عراق از یک بمب‌یاب تقلبی مشابه ویروس‌یاب سپاه استفاده می‌کرد

 

حساب توئیتر فارسی وزارت خارجه آمریکا با انتشار تصویری از دستگاهی که سپاه ادعا کرده «کرونا را در لحظه شناسایی می کند»، نوشت که «آیا امکان این هست که شما یک دستگاه جن‌یاب بعد از این بسازید؟»

این حساب فارسی وزارت خارجه آمریکا نوشت: «سردار سلامی می‌گوید که این دستگاه جدید و با شکوه سپاه می‌تواند هر چیز آلوده به ویروس را تا شعاع صدمتری شناسایی کند.عجیب است که این دستگاه همیشه در هنگام نزدیک شدن به پرسنل سپاه بوق می زند.»

در ادامه آمده است: «آیا امکان این هست که شما یک دستگاه جن‌یاب بعداز این بسازید؟» هم‌چنین از هشتگ‌های سال «جهش تولید» و «۴۱ سال ناکامی» به نام‌گذاری امسال توسط خامنه‌ای و گذشت ۴۱ سال از عمر حکومت حکومت اسلامی و ناکامی آن اشاره شده است.

ردیاب‌های ادعایی این چنینی در دیگر کشورهای جهان هم عرضه شده‌اند. از جمله شش سال پیش ارتش مصر ادعا کرد دستگاهی برای ردیابی ویروس اچ‌آی‌وی و هپاتیت اختراع کرده است. بعدتر حتی ادعای درمان ایدز با این دستگاه هم از سوی ارتش مصر عنوان شد.

سازندگان آن ردیاب ادعایی با ادبیاتی مشابه توضیحاتی که درباره مستعان۱۱۰ داده شده، گفتند از فرکانس‌های زیستی الکترومغناطیسی استفاده می‌کند.

نشریه علمی معتبر نیچر در مقاله‌ای نوشت که چنین چیزی در هیچ مطالعه علمی دیگری وجود نداشته و نمایش آن دستگاه ادعایی را «رویدادی شرم‌آور» برای حکومت مصر خواند.

دستگاه تقلبی ارتش مصر برای شناسایی ایدز مشابه دستگاهی تقلبی بود که یک کلاهبردار بریتانیایی به کشورهای مختلف به عنوان بمب‌یاب فروخته بود.

آن دستگاه به‌دلیل استفاده بی‌حاصل ارتش عراق از آن برای شناسایی خودروهای بمب‌گذاری‌شده و بمب‌های کنار جاده‌ای جنجال‌برانگیز شده بود.

کلاهبردار سازنده آن دستگاه بی‌مصرف در بریتانیا به ۱۰ سال حبس محکوم شد.

 

گروه‌های مذهبی در خیابان‌های قم از کجا آمده‌اند؟

نیروهای حشدالشعبی یا «بسیج مردمی» عراق با حضور ویروس کرونا در ایران، دست به نمایش زده‌اند.

آن‌ها که اغلب لباس‌های پلنگی می‌پوشند، این‌بار با سربندهایی که روی آن نوشته‌شده «مدافعان حرم» در قم دیده شده‌‌اند، درحالی‌که مشغول گند‌زدایی از معابر این شهر مذهبی بودند.

تصاویر این نیرو‌ها در دو خبرگزاری فارس و تسنیم وابسته به سپاه و نهادهای امنیتی منتشر شده‌اند.

 




تصاویر منتشرشده از حضور نیروهای حشدالشعبی در خیابان‌های قم واکنش‌های متفاوتی را ایجاد کرده است. طرفداران حکومت از حضور آن‌ها دفاع می‌کنند و مخالفان حضور این نیروی شبه‌نظامی را در جهت سرکوب اعتراض‌های مردمی می‌دانند.

حشد‌الشعبی در خود عراق هم نیروی جنجالی و حاشیه‌ساز است. نیرو‌یی که گفته‌شده از سوی جمهوری اسلامی سازمان‌دهی و کنترل می‌شود و در بسیاری از حوزه‌های سیاسی و مرتبط با قدرت در عراق هم دخالت می‌کند.

این نیرو‌ها علاوه بر عراق تقریبا یک سالی می‌شود که در ایران هم خبرساز و حاشیه‌ساز شده است.

آن‌ها سال گذشته وقتی در خوزستان سیل عظیمی آمد، برای نخستین‌بار در ایران به‌خصوص استان خوزستان دیده شدند تا به‌گفته خود به مردم سیل‌زده کمک کنند.

روزنامه کیهان همان زمان نوشت که حشدالشعبی به دعوت «قاسم سلیمانی»، فرمانده سابق سپاه قدس که در عراق کشته شد، برای کمک به ایران آمده‌اند. آن زمان قاسم سلمیانی هم در مناطق سیل‌زده حضور داشت.

«ابومهدی المهندس»، فرمانده سابق حشدالشعبی که همراه قاسم سلیمانی کشته شد، همان زمان گفت که «مدافعان حرم خوزستان در جنگ با داعش و دفاع از حرم اهل‌بیت همراه ما بودند و امروز وظیفه ماست که در سختی‌ها به آن‌ها کمک کنیم.»

المهندس افزود که نیرو‌های حشد‌الشعبی برای مردم مناطق سیل‌زده «مواد غذایی، بهداشتی و پزشکی» با خود آورده‌اند.

«ابوموسی»، فرمانده محور «ثارالله» این گروه عراقی نیز در فروردین ۱۳۹۸ هدف از این حضور را امدادرسانی و مدیریت بحران برای کنترل سیلاب در خوزستان عنوان کرده بود.

او گفته بود: «تا زمانی که به حضور ما نیاز باشد، کنار خواهران و برادران مسلمان و ایرانی خواهیم ماند.»

خبرگزاری فارس هم در گزارشی با استقبال از حضور این نیرو‌ها نوشت که آن‌ها «۲۰ کامیون کمک‌های مردمی عراق شامل مواد غذایی، لباس، فرش و ژنراتور برق به ایران آورده بودند.»

خبرگزاری فارس هم در همان زمان در واکنش به این اعتراض‌ها، با انتشار گزارشی سعی کرد که نشان دهد حضور این نیرو‌ها در ایران برخلاف قانون اساسی نیست. «نعمت احمدی»، حقوقدان و استاد دانشگاه که از جمله مخالفان حضور حشدالشعبی در ایران بود که به این خبرگزاری گفت که این حضور خلاف دو اصل ۱۲۵ و ۱۴۶ قانون اساسی است.»

اصل ۱۲۵ قانون اساسی می‌گوید: «امضای عهدنامه‌ها، مقاوله‌نامه‌ها، موافقت‌نامه‌ها و قراردادهای دولت ایران با سایر دولت‌ها و همچنین امضای پیمان‌های مربوط به اتحادیه‌های بین‌المللی پس از تصویب مجلس شورای اسلامی با رییس‌جمهور یا نماینده قانونی او است.» اصل ۱۴۶نیز استقرار هرگونه پایگاه نظامی خارجی در کشور هرچند به‌عنوان استفاده‌های صلح‌آمیز را ممنوع می‌داند.

«بهرام پارسایی» و «عبدالکریم حسین‌زاده»، دو نماینده دیگر مجلس بودند که در آن زمان به حضور نیروهای حشد‌الشعبی اعتراض کرده و آن را مغایر با قانون اساسی دانسته بودند.

«مقتدی صدر»، از سران شیعه عراقی از دیگر معترضان به این حضور در ایران بود، البته از زاویه‌ای دیگر. صدر در آن زمان در توییتر خود نوشت که «عراقی‌ها اولویت اول را دارند و کمک‌ها باید در وهله اول به مردم آسیب‌دیده عراق تعلق بگیرد، بعد به کشورهای دیگر.»

دومین حضور نیرو‌های حشدالشعبی در ایران، مربوط به انتشار خبر و تصویر جلسه برخی اعضای این گروه با مدیران موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران بود.

این تصاویر که چهره اعضای نخبه این گروه در آن‌ها محو شده بود پس ‌از آن‌که آذر ۱۳۹۸ سر از خبرگزاری مهر درآورد، مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت و بازهم حاشیه‌ساز شد. خبرگزاری مهر، نوشته بود مهمانان جلسه «هیاتی تخصصی و عالی‌رتبه از نمایندگان حشدالشعبی عراق» بودند که «ضمن بازدید از بخش‌های تحقیقاتی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران پیرامون زمینه‌های همکاری مشترک علمی انتقال دانش و آموزش تخصصی به تبادل‌نظر و رایزنی پرداختند.»

عامل برگزاری این جلسه «احمد نادری»، مدیر موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران بود که بعد‌ها در انتخابات توانست با همراه دیگر محافظه‌کاران وارد مجلس آینده شود.

نادری هیچ‌گاه درباره ضرورت برگزاری آن جلسه هیچ توضیحی نداد و نگفت که محتوای آن جلسه چه بود و با چه هدفی برگزار شده بود. هم‌زمان با اعتراضات آبان‌ماه نیز خبرهایی مبنی بر استفاده از نیروهای حشدالشعبی برای سرکوب معترضان در برخی از شبکه‌های اجتماعی منتشر شد اما صحت‌وسقم آن تایید نشد.

حالا یک‌بار دیگر حضور این نیروی شبه‌نظامی در ایران خبرساز شده است. تصاویر آن‌ها در کوچه و خیابان‌های قم در حال ضدعفونی کردن معابر در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده است.

«مهدی کبیری‌پور»، معاون هماهنگ‌کننده سپاه پاسداران در واکنش به حاشیه‌ها و اعتراض‌ها به این حضور گفته که «این افراد، عضو حشدالشعبی نیستند.» کبیری‌پور افزوده که این افراد اعضای «شباب المقاومه» هستند که متشکل از اتباع عراقی و لبنانی ساکن قم است و در اموری از این قبیل و مسایل فرهنگی فعالیت و همکاری می‌کنند. این فرمانده نظامی اضافه کرده که «ضدعفونی معابر قم توسط این گروه نیز با هماهنگی بسیج قم بوده ‌است.»

این در حالی است که خبرگزاری تسنیم و خبرگزاری فارس اعلام کرده بودند آن‌ها عضو حشد‌الشعبی عراق هستند که در قم مشغول به تحصیل دروس حوزوی هستند. این توضیحات هم اما مانع از شکل‌گیری دور جدید انتقاد‌ها و اعتراض‌‌ها از حضور نیرو‌های بیگانه نظامی و شبه‌نظامی در ایران نشد. این اعتراض‌ها در شرایطی ادامه دارد که رسانه‌ها و فعالان رسانه‌‌ای محافظه‌کار همچنان حامی حضور این نیرو‌ها در ایران هستند.

روزنامه کیهان سال گذشته نوشته بود نیرو‌های حشد‌الشعبی با مجوز قاسم سلیمانی وارد خوزستان شده‌اند، اما حضور دوباره این نیرو‌ها در ایران معلوم نیست به دستور چه نهادی بوده است. نگرانی‌ها از حضور این نیرو‌ها از آن‌جا نشات گرفته که پیش‌تر «موسی غضنفری آبادی»، رییس دادگاه انقلاب تهران گفته بود که «اگر ما انقلاب را یاری نکنیم، حشدالشعبی عراق، فاطمیون افغان، زینبیون پاکستان و حوثی‌های یمن خواهند آمد و انقلاب را یاری خواهند کرد.»

بی‌تردید حضور نیروهای حشدالشعبی و دیگر نیروهای شبه‌نظامی کشورهای همسایه در ایران مقدمه‌ای بر سرکوب اعتراض‌های آتی در ایران است!

 

بخش عمده ثروت‌های جامعه ایران صرف هزینه‌های نظامی می‌شود!

در پی شیوع پرشتاب ویروس کرونا در ایران و افزایش نگرانی نسبت به تشدید فاجعه، دولت اسلامی ایران به جای این‌که تمام تلاش‌های خود را صرف حمایت از سلامتی شهروندان کند، در صدد بهره‌برداری سیاسی از این بحران شده و تنها تداوم تحریم‌های آمریکا را عامل اصلی همه نابسامانی ها در کشور تلقی می کند و سعی دارد با استفاده از این ترفند، سهل‌انگاری‌های خود را در جلوگیری از گسترش دامنه این بیماری مهلک توجیه کند.

در همین حال، دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا با تاکید بر این که تحریم‌های ایالات متحده شامل دارو، مواد بهداشتی و تجهیزات پزشکی نمی‌شود، گفت: «واشنگتن هرگز مانع ارسال کمک‌های پزشکی به ایران نشده و حتی پیشنهاد کمک به ایران داده است. اما این نظام جمهوری اسلامی بود که از پذیرش کمک های آمریکا امتناع ورزید در حالی که ملت ایران در این مقطع حساس به شدت نیازمند همکاری‌های بین‌المللی است تا بتواند از گسترش بیشتر این بیماری مرگ‌بار جلوگیری کند.»

ترامپ ادعا کرد: «حکومت ایران از سال ۲۰۱۲ تا کنون بیش از ۱۶ میلیارد دلار جهت تامین مالی گروه‌های تروریستی در خارج از کشور هزینه کرده است، در حالی که بخش بهداشت ایران از ناتوانی و کمبود شدید بودجه رنج می‌برد و همین امر در ماه ژانویه ۲۰۱۹، باعث شد تا وزیر بهداشت ایران در اعتراض به کاهش مکرر بودجه بهداشت، از سمت خود کناره‌گیری کند.

از سوی دیگر و در حالی که بحران انتشار ویروس کرونا، ایران را به‌شدت آسیب‌پذیر کرده است، دولت اسلامی ایران تیم «پزشکان بدون مرز» را که در حال تاسیس یک مرکز درمانی در اصفهان بود، از کشور اخراج کرد، اما این دولت هم‌چنان خواستار قرض از صندوق بین‌المللی پول است. 

«صندوق توسعه ملی» این روزها تبدیل به بانک شخصی خامنه‌ای شده است. با این‌که او روی کاغذ و براساس قانون هیچ نقشی در این صندوق ندارد، اما اوست که تصمیم می‌گیرد چه‌قدر از منابع صندوق، برای چه کاری و در چه زمانی در اختیار کدام نهاد قرار گیرد.

 

 

در اساسنامه صندوق حتی یک بار هم نام رهبر حکومت اسلامی ایران نیامده است. نه‌ فقط در اساسنامه، بلکه در قانون احکام دایمی برنامه‌های توسعه کشور، قانون برنامه توسعه پنجم و ششم و در سایر قوانین هم اشاره‌ای به نقش قانونی خامنه‌ای در اداره این صندوق نشده، اما این برای جلوگیری از دخالت او -آن‌هم دخالت آشکارا و سلیقه‌ای- در اداره امور صندوق توسعه ملی کافی نیست.

عالی‌ترین مقام رسمی در حکومت اسلامی ایران این روزها، کلیددار صندوقی است که فلسفه وجودی آن، تامین منابع برای توسعه کشور و فراهم کردن ذخیره ارزی برای روز مبادا است؛ اما این‌که توسعه چیست و روز مبادا کدام است را نه قانون، نه دولت، نه مجلس، بلکه فقط کلیددار تشخیص می‌دهد.

سرانجام خامنه‌ای با برداشت یک میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برای مقابله با کرونا موافقت کرد. دولت ۱۱ روز پیش درخواست استفاده از منابع صندوق توسعه را به رهبر ایران داده و از او خواسته بود برای جبران هزینه «نیازهای وزارت بهداشت» و هم‌چنین «کمک به صندوق بیمه بیکاری» با برداشت از صندوق توسعه ملی موافقت کند.

کمیسیون بهداشت مجلس نیز یک ماه قبل در جلسه‌ای فوق‌العاده مقرر کرده بود که به‌واسطه «علی لاریجانی»، رییس مجلس مجوز دریافت کمک از صندوق توسعه ملی از رهبری گرفته شود.

معلوم نیست دلیل تعلل خامنه‌ای با درخواست دولت و مجلس چیست، اما این اقدام خامنه‌ای بی‌سابقه نیست. یک سال پیش نیز در حالی‌که ایران در شوک سیل‌ ویرانگر ابتدای سال ۱۳۹۸ به سر می‌برد، خامنه‌ای نامه درخواست حسن روحانی را برای ۸ روز بدون پاسخ گذاشت و دست ‌آخر با برداشت از صندوق برای تامین هزینه‌های خسارت سیل مخالفت کرد.

حتی به بودجه امسال کشور با «اجازه رهبری» به دولت اجازه داده‌شده ۳ میلیارد و ۴۰۰ میلیون یورو از منابع صندوق را به‌صورت تسهیلات ارزی برداشت کند. از این میان ۲ میلیارد دلار سهم نیروهای نظامی برای «تقویت بنیه دفاعی» است و ۱۵۰ میلیون دلار هم برای صداوسیما کنار گذاشته‌شده که آن را صرف «توسعه کمی و کیفی برنامه‌های تولیدی، پویانمایی، مستند، فیلم و سریال» کند..

یا چند ماه پیش‌تر در ۱۷دی۱۳۹۸ با اذن و اجازه و چه‌بسا دستور خامنه‌ای اولین طرح سه‌فوریتی تاریخ مجلس تبدیل به قانون شد. این قانون بی‌سابقه که در واکنش به کشته شدن قاسم سلیمانی به تصویب رسید، ۲۰۰ میلیون یورو خرج روی دست صندوق توسعه ملی گذاشت آن را صرف «تقویت بنیه دفاعی نیروی قدس سپاه» کند. این در حالی بود که در قانون بودجه سال گذشته یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون یورو برای تقویت بنیه دفاعی در نظر گرفته شده بود. یک سال پیش‌تر نیز در قانون بودجه ۱۳۹۷ برای تقویت بنیه دفاعی یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار از منابع صندوق در نظر گرفته شده بود.

اعتبار همه این اعداد و ارقام به‌حساب خامنه‌ای و تشخیص و سلیقه او است، اما همه موارد اعمال سلیقه به این شکل نبوده و بعضا خامنه‌ای دست به اقدامات نامتعارف و خارج از عرف و قانون هم زده، ازجمله متوقف کردن فرایند بررسی لایحه بودجه در مجلس.

در جریان تصویب بودجه سال ۱۳۹۸، خامنه‌ای در اقدامی بی‌سابقه بودجه را از مجلس برگرداند تا «اصلاحات ساختاری» در آن انجام شود. در ظاهر، مشکل خامنه‌ای کاهش سهم صندوق توسعه ملی بود، اما دست ‌آخر در شرایطی با آزاد شدن ۴۰ هزار میلیارد تومان موافقت کرد که ۲۰ هزار میلیارد تومان آن مستقیم به نیروهای مسلح برسد و از ۲۰ هزار میلیارد تومان باقی‌مانده هم حدود ۴۲۶۰ میلیارد تومان باز صرف نیروهای نظامی و امنیتی و ۳۱۵ میلیارد تومان به نهادهای مذهبی و تبلیغاتی اختصاص یافت که ازجمله می‌توان به سهم ۳۰ میلیارد تومانی سازمان تبلیغات اسلامی و ۲۷ میلیارد تومان جامعه‌‌المصطفی العالمیه اشاره کرد.

بودجه ۹۹ کشور نیز با حکم رهبر اجرایی شد.

همه این نمونه‌ها صراحتا به ما می‌گویند که در ایران مجلس و دولت کاره‌ای نیستند و رهبر و سپاه حرف اول و آخر مملکت را می‌زنند.

اوضاع البته در ایران به‌مراتب بحرانی‌تر است. حتی بدون کرونا هم تامین منابع مالی برای پرداخت حقوق و مزایای کارمندان و بازنشستگان یک چالش اساسی است. دولتی که به اندازه کافی نمی‌تواند نفت بفروشد، درآمدهای مالیاتی‌اش با توجه به رکود سنگین اقتصادی و نیمه‌تعطیل شدن اقتصاد ایران غیرقابل ‌تحقق است، ظرف انتشار اوراق قرضه و پیش‌‌فروش کردن پول سال‌های آینده نیز پر شده و با حال‌وروز روابط خارجی امیدی به حمایت مالی از خارج هم ندارد. این در حالی است که به‌گفته «حسن روحانی» کرونا یک‌چهارم منابع موجود را هم به‌خود اختصاص داده، در چنین شرایطی صندوق توسعه ملی آخرین و تنها منبع موجود برای مدیریت بحران است؛ راهی که در یک سازمان سیاسی منظم باید از طریق مجلس و تصویب قانون جدید طی شود، اما در ایران اختیار حل این مسئله پیچیده به دست کسی است که صندوق توسعه ملی و حساب ذخیره ارزی را منبع تامین مالی اهداف نظامی و تبلیغاتی و به راه انداختن بازی‌های سیاسی می‌بیند.

در حالی این تلاش‌ها صورت می‌گیرد که ایران بودجه کافی برای مقابله با ویروس کرونا را در اختیار دارد و صدها میلیارد دلار دیگر در صندوق توسعه ملی نگه‌داری می‌شود؛ افزون بر آن، پول‌های هنگفت موجود در صندوق‌های تامینی که در گذشته از دارایی‌های مردم مصادره شده است و هم‌چنین ثروت رهبر و نهادهای مذهبی، می‌توانند صرف آسیب‌های کرونا شود.

جالب است  در حالی که دولت اسلامی ایران حاضر به استفاده از پول‌های یاد شده برای تامین مخارج غیرنظامی نیست اما در سال ۲۰۱۸، حدود ۵/۲ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برداشته شد تا صرف‌های هزینه‌های دفاعی شود؛ سپس در سال ۲۰۱۹، دولت اسلامی ایران یک میلیارد و پانصد میلیون دلار دیگر از صندوق توسعه ملی برداشت کرد تا سایر هزینه‌های نظامی را پوشش دهد.

در روز نهم ماه مارس گذشته پنج تن از نمایندگان مجلس خواستار استفاده از پول‌های نگه‌داری شده در صندوق‌های تامینی برای مبارزه با بیماری کرونا شدند و در ۲۶ همان ماه، روحانی از آیت‌الله خامنه‌ای خواست برای برداشت یک میلیارد دلار از صندوق دفاع ملی موافقت کند تا این رقم صرف اولویت‌های دیگر شود. خامنه‌ای با تاخیر با این درخواست روحانی موافقت کرد.

از سوی دیگر و در چارچوب امداد برای مقابله با بیماری کرونا، ۴۰۰ میلیون دلار از دارایی‌های نگه‌داری شده، جهت پرداخت حقوق کارمندان دولت برداشت شده اما در همین حال، بودجه سپاه پاسداران نیز ۳۳ درصد دیگر افزایش یافته است. علاوه بر آن، آیت‌الله خامنه‌ای، بودجه نیروهای بسیج را که متهم به قتل مردم در ۴۱ سال گذشته به ویژه در دی ماه سال گذشته بود را بار دیگر افزایش داده است.

 

دفتر خامنه‌ای برای دریافت کمک‌ نقدی مردم در بحران کرونا بخش ویژه راه‌اندازی کرد

وب‌سایت دفتر رهبر حکومت اسلامی ایران، بخش ویژه دریافت کمک‌های مالی «برای آسیب‌دیدگان از کرونا» راه‌اندازی کرده است.

در این وب‌سایت بخش «وجوهات شرعی» وجود دارد که افراد پس از مراجعه به آن با انتخاب گزینه «کمک‌ها» می‌توانند به صورت نقدی به «آسیب‌دیدگان ناشی از کرونا» کمک کنند.

در وب‌سایت دفتر خامنه‌ای، علاوه بر بخش کمک‌ها، ۹ ردیف دیگر برای پرداخت وجوهات به چشم می‌خورد که افراد داوطلب مبالغ متفاوتی بین ۸ هزار تومان تا دو و نیم میلیون به حساب‌های اعلام شده این دفتر برای پرداخت وجوهات شرعی واریز می‌کنند.

تاکنون گزارشی از وضعیت مالی و میزان وجوهات دریافتی دفتر آیت‌الله خامنه‌ای و هم‌چنین محل مصرف این درآمدها منتشر نشده است.

اعلام بخش دریافت کمک در سایت خامنه‌ای در حالی صورت می‌گیرد که در روزهای اخیر بحث‌های گسترده‌ای درباره تخصیص اعتبارات مقابله با کرونا از محل میلیاردها دلار منابعی مطرح شده است که در اختیار نهادهای زیر نظر رهبر قرار دارد.

مصطفی کواکبیان، نماینده مجلس ایران نیز روز ۱۰ فروردین در توییتی خواستار استفاده از «اموال بنیاد مستضعفان، آستان قدس رضوی و ستاد اجرایی فرمان امام» برای مقابله با کرونا شده بود.

اخیرا حجت الاسلام مسیح مهاجری مدیرمسئول و سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله این هفته این روزنامه نوشت:

«برای حل قطعی مشکلات باید قدرت‌های مالی بزرگی به صحنه بیایند که از تمکن بسیار بالائی برخوردارند و اموال آن‌ها متعلق به مردم است. این قدرت‌های مالی عبارتند از ستاد اجرائی فرمان امام، بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی. امکانات و منابع مالی گسترده‌ای که در اختیار این مراکز وجود دارند اگر به عرصه کمک به اقشار آسیب‌ دیده از کرونا آورده شوند، مشکلات این اقشار در کوتاه‌ترین زمان و به صورت کامل برطرف خواهد شد. این اموال و امکانات متعلق به مردم هستند و دقیقا در چنین موقعیت‌هائی باید از آن‌ها برای حل مشکل مردم استفاده شود. این مراکز باید بدون فوت وقت، تمام نیازمندی‌های مردمی که در شرایط سخت اقتصادی کنونی دچار تنگنا شده‌اند را برطرف نمایند. درک صحیح این شرایطِ بسیار دشوار است. آنها اگر پول‌هائی را که در اختیار دارند برای نجات مردم مستضعف خرج نکنند، فلسفه وجودی‌شان را چگونه می‌خواهند توجیه کنند؟»

«شهاب‌الدین بی‌مقدار» عضو اصلاح‌طلب مجلس دهم نیز همین مطالب را تکرار و تاکید کرد:

«چرا برای پرداخت پول به مردم از منابع  نهادهای زیر نظر رهبری مانند ستاد اجرایی فرمان امام، آستان قدس، بنیاد مستضعفان و... استفاده نمی کنید؟!»

حیدری نماینده فعلی مجلس که جنتی صلاحیت او را برای انتخابات مجلس یازدهم رد کرده است نیز در این هفته پرسید:

«بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام و آستان‌ها متعلق به ملت و مملکت است؛ چرا به مردم کمک نمی کنند؟ بنیاد مستضعفان متعلق به مردم بوده؛ بنابراین جا دارد بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام و آستان‌های مختلف که منابع درآمدی دارند صادقانه و داوطلبانه بدون این‌که سر مردم منت بگذارند و فکر کنند صدقه می‌دهند دارایی‌هایشان را در اختیار مردم قرار دهند.»

آبان ماه ۱۳۹۲ خبرگزاری رویترز در گزارشی از «امپراتوری مالی ۹۵ میلیارد دلاری  خامنه‌ای» خبر داده بود.

 

بلايی که «شنبه عادیِ» روحانی بر سر مردم تهران آورد

سخنگوی وزارت بهداشت امروز اعلام کرد: در هفته‌های اخیر بیش از ۴۰ تا ۷۰ درصد آمار مرگ‌و‌میر و موارد جدید ابتلا به بیماری کرونا مربوط به تهران بوده است. در مجموع حدود یک سوم آمار مرگ‌و‌میر و هم‌چنین یک سوم مبتلایان جدید این بیماری مربوط به تهران است.

یک خبرگزاری داخلی در این باره نوشته است: هشدارهای کارشناسان درباره ادامه تعطیلی به گوش مسئولان بدهکار نبود و حجم جمعیتی که پیش از این تصاویرش را دیده بودیم، کار خودش را کرد و حالا گفته می‌شود تهران مرکز کرونا در کشور شده است.

به‌گزارش تسنیم، فرمانده ستاد عملیات مدیریت بیماری کرونا در کلانشهر تهران گفت: بیش‌ترین آمار مراجعان، میزان ابتلا، میزان بستری، بیماران بدحال و اشغال تخت‌های مراقبت ویژه در کل کشور به استان تهران اختصاص دارد.

او با اشاره به تغییر الگوی بیماران بستری در تهران گفت: در روزهای اخیر بیماران بدحال‌تری در بیمارستان‌ها بستری می‌شوند که دارای علایم بالینی شدیدتری هستند و این امر خود دلیلی بر تغییر آمار فوتی‌هاست.

فرمانده ستاد مقابله با کرونا در کلانشهر تهران به همشهریان توصیه کرد که با ماندن در خانه و اجتناب از سفرهای غیر ضروری بستر مناسبی را برای قطع زنجیره انتقال بیماری فراهم کنند.

 

فاصله‌گذاری هوشمند؟!

 

فرنوش نوبخت، مدیرعامل شرکت بهره‌برداری مترو تهران گفته است در روز شنبه ۲۳ فروردین که اولین روز اعلام شده توسط حسن روحانی برای بازگشایی کسب و کارها بود، مسافران مترو تهران به نسبت هفته گذشته ۴۰ درصد افزایش داشته است.

 

حسن روحانی در توجیه از سرگیری کسب و کار و رفع پاره‌ای از محدودیت‌های تردد، به مردم استناد می‌کند که مهم‌ترین دغدغه‌شان، سلامت و معیشت است. روحانی روز چهارشنبه ۲۷ فروردین در جلسه هیات دولت گفت: «مواد غذایی مورد نیاز مردم در طول این مدت تامین شده است و زمانی نبوده که مردم به فروشگاه‌ها مراجعه کنند و با قفسه خالی مواجه شوند و بیان شود که بروید و دو روز دیگر مراجعه کنید در صورتی که بسیاری از کشورها با آن دست به گریبان بودند.»

او هم‌زمان مدعی شد که در هیچ استان و شهرستانی، بیماری وجود نداشته که بیمارستان او را نپذیرفته باشد: «... حتی یک نمونه در این سه ماه سراغ نداریم که کسی به بیمارستان مراجعه کند و او را برگردانده یا تخت نیاز داشته باشد یا به خاطر فقر مالی بستری نشود.»

روزنامه بهار در یادداشتی پیرامون اصرار مسئولان و رییس جمهور به عادی‌سازی امور می‌نویسد آن چه دولتی‌ها و صداوسیما در روزهای اخیر درباره توقف روند صعودی کرونا می‌گویند «لزوما خلاف واقعیت نیست اما همه واقعیت هم نیست!»

در این یادداشت آمده که سیر نزولی ابتلا، ناشی از اجرای سخت‌گیرانه و چند روزه فاصله‌گذاری بوده و هر گونه بازگشت به زندگی عادی می‌تواند فاجعه‌ای جدی را رقم بزند: «توجیه و بهانه‌هایی هم‌چون نبود منابع مالی کافی و یا آسیب به صنعت و تولید کشور و مانند آن به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست، زیرا نخستین وظیفه قدرت سیاسی در هر سطحی محافظت از جان شهروندان است و نمی‌توان پذیرفت که برخی مسئولان با رویکردی صرفاً اقتصادی خطرات شیوع کرونا را فراموش کرده و با ساده‌سازی غیرتخصصی برخی آمارها در پی بازگشت امور به شرایط عادی و پیش از کرونا باشند.»

 

در بهترین شرایط ۷۰ نفر‌ و در بدترین شرایط کمی بالاتر از ۱۰۰ نفر در تهران بر اثر ابتلا به کووید- ۱۹ جان می‌سپارند

سخنگوی وزارت بهداشت، از دو‌رقمی‌شدن مرگ‌ومیر ناشی از این بیماری در کشور برای اولین‌بار طی حدود یک ماه اخیر خبر داد، آماری که به‌نظر می‌رسد حداقل با آمار دفن‌شده‌ها در تهران به دلیل ابتلا به کرونا تفاوت ‌دارد.

ناهید خداکرمی رییس کمیته سلامت شورای شهر تهران با بیان این‌که روزانه در تهران بین ۷۰ تا بالای ۱۰۰ نفر بر اثر ابتلا به کرونا یا مشکوک به کووید- ۱۹ دفن می‌شوند گفت: مطابق آماری که من دارم، روزانه در بهترین شرایط ۷۰ نفر‌ و در بدترین شرایط کمی بالاتر از ۱۰۰ نفر در تهران بر اثر ابتلا به کووید- ۱۹ جان می‌سپارند و از آن‌جایی که وزارت بهداشت آمار فوتی‌ها را کلی اعلام می‌کند، تهران هم در دل آمار کلی جا می‌گیرد. اما دلیل این تفاوت آماری میان آن‌چه سخن‌گوی وزارت بهداشت بیان می‌کند، ‌با آماری که ما در دست داریم را باید در دو مسئله جست‌وجو کرد اول این‌که بسیاری از فوتی‌ها، پاسخ تست کرونایشان پس از دفن مشخص می‌شود ‌و علت مرگ عده‌ای دیگر هم آر.دی.اس یا دیسترس تنفسی یا همان رنج تنفسی قید می‌شود. احتمالا دلیل این تفاوت آماری در همین است.

 

 

رییس کمیته سلامت شورای شهر تهران ادامه داد: این وظیفه وزارت بهداشت است که مجددا آمار خود را مثل روزهای گذشته به تفکیک شهرها اعلام کند، این حق مردم است که بدانند هم‌اکنون در کدام منطقه بیماری شدید‌تر است تا حداقل در رفت‌وآمد خود به مناطق پرخطر احتیاط کنند. متاسفانه باید اعتراف کرد که ‌‌اطلاع‌دادن به مردم تبدیل به یک سبک شده است، این در حالی است که در شرایطی که ما در کشور با یک اپیدمی پرخطر روبه‌رو هستیم،‌ مردم باید بدانند که کدام منطقه پرخطر است، میانگین سنی مبتلایان، جنسیت آن‌ها، شغل‌شان و اطلاعاتی از این قبیل چگونه است. هر چه‌قدر اطلاعات بیش‌تری از این بیماری در اختیار مردم بگذاریم ‌و مردم از شیوه حرکت این بیماری بدانند،‌ موفقیت برای کنترل و مبارزه با آن بیش‌تر می‌شود.

 

روز یک‌شنبه گذشته بود که باز هم عضو دیگری از شورای شهر تهران،‌ آمار منتشره از سوی وزارت بهداشت را زیر سئوال برد.

محمدجواد حق‌شناس رییس کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران، گفت: آمار کرونا در تهران شفاف نیست بیان کرده بود که آمار کلان با آمار تهران تفاوت ‌‌دارد. او هم‌چنین در توییتر خود نوشت:‌ به‌نظر می‌رسد اکنون میزان مرگ‌و‌میری که در تهران وجود دارد و آماری که ارائه می‌شود شفاف نیست و با عددهای کلان هم‌خوانی ندارد.

 

مرکز پژوهش‌های مجلس: ابتلای ۶۰۰ هزار نفر و جان باختن ۸۶۰۰ نفر در اثر کرونا

مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی ایران در گزارشی بر اساس تخمین‌ها اعلام کرد که آمار واقعی تعداد افراد جان‌باخته حدود دو برابر و آمار مبتلایان بین ۸ تا ۱۰ برابر آمار اعلام شده توسط وزارت بهداشت است.

بر اساس آمار تخمین زده شده توسط این مرکز که روز سه‌شنبه ۲۶ فروردین منتشر شد، تعداد افراد جان‌باخته بر اساس ابتلا به کرونا هشت هزار و ۶۰۹ نفر و تعداد مبتلایان بین ۶۰۰ تا ۷۵۰ هزار نفر است.

این مرکز در این گزارش اعلام کرده که براساس مدل‌سازی «کار گروه اپیدمیولوژی» وزارت بهداشت، بدون هرگونه مداخله دولت ۶۰ میلیون نفر در ایران به این ویروس مبتلا خواهند شد.

بر اساس این گزارش، در این صورت کرونا تا ۴۰۰ روز در کشور می‌ماند و تا آبان ۹۹ به اوج خود می‌رسد.

بر اساس پیش‌بینی این مدل‌سازی، در صورت ایزولاسیون ۴۰ درصدی انتظار می‌رود که ۸۱۱ هزار نفر به این ویروس مبتلا شده و شش هزار نفر جان خود را از دست می‌دهند.

هم‌چنین در صورت ایزولاسیون ۲۵ درصدی نیز یک میلیون و ۱۶۰ هزار نفر مبتلا شده و ۱۳ هزار و ۴۵۰ نفر فوت خواهند شد.

در صورت ایزولاسیون ۱۰ درصدی دو میلیون و ۴۰۰ هزار نفر در ایران به این بیماری مبتلا شده و ۳۰ هزار و ۷۰۰ نفر جان خواهند باخت.

در گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس ایران در عین حال اعلام نشده که درصد ایزولاسیون در ایران اکنون چند درصد است.

دولت ایران طرح‌های مطرح شده توسط کارشناسان از جمله تعطیلی ادارات دولتی و ممنوعیت سفر را اجرا نکرده است.

پیش از این نیز پرویز کرمی، سخن‌گوی معاونت علمی ریاست‌جمهوری،​ اعلام کرده بود که در صورت مداخله نکردن دولت و ایجاد نکردن محدودیت‌ها ۳۳ هزار نفر و در صورت مداخله محدود ۱۱ هزار نفر کشته‌ می‌شوند.

دولت ایران طرح‌های مطرح شده توسط کارشناسان از جمله تعطیلی ادارات دولتی و ممنوعیت سفر را اجرا نکرده است.

مقام‌های وزارت بهداشت ایران در روزهای اخیر بارها از افزایش ترددهای شهری ابراز نگرانی کرده‌اند.

در همین حال، مرکز پژوهش‌های مجلس ایران در گزارش خود اعلام کرد که حدود ۸۰ درصد مبتلایان در آمار وزارت بهداشت ایران محاسبه نمی‌شوند.

به‌گفته این مرکز، پروتکل اعلام مبتلایان در ایران بر اساس نتایج تست آنان بوده است واین تست تاکنون در بیمارانی انجام شده که به دلیل «علائم شدید در بیمارستان بستری می‌شوند.»

بر اساس این گزارش، «افرادی که به ویروس آلوده می‌شوند، ولی به دلیل عدم علامت و يا به خاطر خفیف بودن علائم نیاز به بستری ندارند یا اصلاً به مراکز درمانی مراجعه نمی‌کنند و براساس تجربه کشور چین، حدود ۸۰ درصد مبتلایان را شامل می‌شود، در این آمار محاسبه نمی‌شوند.»

مرکز پژوهش‌های مجلس ایران، هم‌چنین با اشاره به تجربه چین نوشت که درصد تشخیص تست کرونا حدود ۶۷ درصد بوده و در حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد افراد «با وجود علائم قطعی در اسکن ریه، تست منفی گزارش می‌شود.»

مرکز پژوهش‌های مجلس ایران، اعلام کرد که آمار مبتلایان به کرونا بین هشت تا ۱۰ برابر آمار پروتکل وزارت بهداشت است.

سرانجام این مرکز تحت فشار قرار گرفت و مجبور شد این گزارش خود را پس بگیرد.

 

توصیه امام جمعه شهرک پردیسان قم: «از طب اسلامی استفاده کنید»

امام‌جمعه شهرک پردیسان قم گفت: کووید ۱۹ ممکن است از طرف جن، خفاش و یا جنگ بیولوژیک ایجاد شده باشد و امروز به یک بلای عالم‌گیر تبدیل‌شده و در این شرایط توسل به امام عصر(عج) بسیار راهگشاست.

به‌گزارش ایرنا، سید صمصام‌الدین قوامی به دلیل لغو کلیه اجتماعات در سراسر کشور به‌منظور جلوگیری از شیوع ویروس کرونا و تعطیلی چند هفته‌ای نمازهای جمعه، وی این هفته به‌صورت زنده و تصویری در ساعت مرسوم برگزاری نماز جمعه در یک سخنرانی مجازی بیان کرد: در رابطه با شیوع و ایجاد کووید ۱۹ دخالت اجنه امر عجیبی نیست و فریضه‌هایی نیز در این رابطه مطرح‌شده است.

امام‌ جمعه شهرک پردیسان قم اضافه کرد: سینمای غرب سال‌ها در تولیدات خود از اثر موجودات فرازمینی در امور کره زمین سخن می‌گویند و امر تازه‌ای نیست. برای درمان کرونا باید از ظرفیت بالای ادعیه اسلامی، معنویت و طب سنتی هم استفاده کنیم.

 

پزشکان: اینان مصادیق کامل شارلاتان و شیادند!

اعضای جامعه پزشکی طی نامه‌ای به وزیر بهداشت خواستار مبارزه با خرافه پروری و ترویج انگاره‌های نادرست شدند.

در این نامه آمده است: «جناب آقای وزیر! ما خواهان تاکید و پایمردی شما بر نظرات کارشناسی هستیم. در طی سالیان گذشته و در بسیاری از موارد، نظر کارشناسی و عقلانی تحت شعاع دیدگاه‌های ایدئولوژیک یا حتی منافع اقلیتی فرادست قربانی شده است. می‌دانیم که پای‌فشاری بر نظر صحیح و درست نیازمند شجاعت و صراحت بالایی است و احتمال از دست دادن جایگاه یا شغل در آن وجود دارد. با این همه خواهان تعهد شما به قسم گروه‌های پزشکی و تلاش مستمر برای به کرسی نشستن نظرات کارشناسان هستیم. اگر لازم است که شهری قرنطینه شود، اگر ضروری است که فاصله‌گذاری تا مدت دیگری تمدید شود، اگر لازم است که منابع کشور در راستای حفظ صحت و سلامت شهروندان آسیب‌پذیر صرف شود، اگر لازم است که منابع کشور برای باقی ماندن اقشار آسیب‌پذیر در خانه تخصیص یابد و ... از شما می‌خواهیم که از مواضع خود عقب ننشینید و با اقتدار از نظر کارشناسی خود در برابر منافع اقلیتی زورمند دفاع کنید.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این نامه می‌افزاید: «جناب آقای وزیر! همان‌طور که می‌دانید در چند ساله اخیر با حمایت‌های پیدا و پنهان، افرادی شیاد با سوء‌استفاده از اعتقادات صمیمی مردم، خود را درمانگر جا زده و جایی در بازار سلامت برای خود دست و پا کرده‌اند. خرافه‌پروری و ترویج انگاره‌های نادرست از جمله کارهای آنان بوده که در بعضی موارد به قیمت جان مردم نیز تمام شده است. اینان مصادیق کامل شارلاتان و شیادند که مبارزه با آن‌ها از جمله وظایف قطعی آن وزارت‌خانه و شخص شماست. ضروری است که قوانین مربوط به مداخله افراد غیرپزشک در امور پزشکی بازنگری شود و نظارت بیش‌تری بر این افراد صورت بگیرد. در سایه مبارزه با همه‌گیری کووید-۱۹ بسیاری دریافته‌اند که این افراد چیزی در چنته ندارند و مبارزه علمی و کارشناسی تنها راه‌حل مقابله با این همه‌گیری است. در همین راستا وزارت بهداشت و درمان موقعیت ویژه‌ای برای مقابله با خرافات و انگاره‌های نادرست یافته است که باید از آن بهره بگیرد.»

 

احضار و تهدید پزشکانی که از آمار کرونا سخت گفته‌اند

دکتر رحیم یوسف‌پور، متخصص داخلی در شهر سقز ایران در مصاحبه با کمپین حقوق بشر در ایران گفت که بعد از احضار به شعبه سوم بازپرسی دادگاه انقلاب سقز با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شده است.

یوسف پور به کمپین گفت که به دلیل اطلاع‌رسانی درباره میزان مبتلایان و جان‌باختگان ویروس کرونا در شهر سقز در استان کردستان به نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی متهم شده است.

طی روزهای گذشته سه مقام دولتی در ایران که آمار رسمی ارائه شده از سوی حکومت اسلامی را رد کرده بودند برکنار شده و برخی از پزشکان در شهرهای مختلف ایران تحت فشار قرار گرفته‌اند.

رسانه‌های ایران شنبه ۲۳ فروردین از برکناری قدرت اخوان اکبری، رییس دانشگاه علوم پزشکی اردبیل خبر دادند و خبرگزاری برنا، برکناری اکبری را «غیرمنتظره» توصیف کرد. پیش از او، اسماعیل فرزانه، رییس بیمارستان امام خمینی اردبیل برکنار شده بود که در مصاحبه با صدا و سیمای استان اردبیل گفته بود که «آمار واقعی مبتلایان به کرونا بیش از آمار اعلام شده است.»

دکتر فرزانه گفته بود که «کادر درمان به‌شدت خسته هستند و تعدادی مبتلا شده اند و اکنون بیمارستان امام خمینی که بیماران بدحال رو به خود اختصاص داده است کاملا پر شده است و  اگر مبتلای بدحال جدیدی بیاید قطعا به مشکل برخورد می کنیم و تجهیزات پاسخگو نیست.مردم باید رعایت کنند. هیچ‌کس ایمن نیست.»

دکتر مجتبی احمدزاده قمی، معاون دانشگاه علوم پزشکی قم دیگر مقامی است که بعد از مصاحبه درباره آمار مبتلایان به کرونا طی روزهای اخیر برکنار شده است.

دکتر رحیم یوسف‌پور، پزشک متخصص داخلی در شهر سقز کردستان ایران در مصاحبه با کمپین گفته است که «بنده بیش از یک ماه و نیم قبل در اینستاگرام شخصی خودم هشدار داده بودم که آمار کرونا در شهرستان سقز چهار رقمی است. متاسفانه مسئولین این را نادیده گرفتند و برای هر پست اینستاگرامی برای من احضاریه آمد یعنی ۸ احضاریه برای من فرستاده شد و من روز ۱۶ فروردین در شعبه سوم بازپرسی دادگاه انقلاب سقز حضور یافتم که اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به من تفهیم شد در حالی که من واقعیت را برای آگاهی مردم بیان کرده بودم.»

دکتر یوسف‌پور به کمپین گفت: «دفاتر و اسناد بیمارستان های امام خمینی و تامین اجتماعی سقز را موجود است و هشدار من هم این بود که ما اصلا کیت نداریم و تشخیص مان بر اثر سی تی اسکن است و براساس سی تی اسکن هایی که انجام شده بیش از هزار نفر، کرونا مثبت هستند.  البته خدا را شکر حداقل مردم در این مدت در سقز رعایت کردند و آمار کرونا در شهر سقز سیر خطی پیدا کرده واز حالت صعودی خارج شده ایم. اما با این قیمت که پزشک و پرستار و خدماتی یعنی کادر درمان درگیر شدند.»

یوسف‌پور از صدور قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی خبر داده و به کمپین گفت: «با قرار وثیقه بیرون آمدیم و داریم خدمت می‌کنیم.  اما بعد از آن هم چند بار با من تماس گرفته و تهدید کرده‌اند که شما اگر با شبکه‌های خارجی صحبت کنید برخورد می‌کنیم. شماره تلفن نمی‌افتد و می‌گویند از اطلاعات سپاه هستیم و دیگر آمار نگیر و آمار نده. ما صادقانه داریم کار می‌کنیم بدون امکانات و این‌طور تماس می‌گیرند و تهدید می‌کنند. واقعیت این است که من احساس امنیت نمی‌کنم و برای همین مصاحبه می‌کنم که مردم در جریان باشند.»

در استان اصفهان هم یک منبع آگاه از اخراج دکتر نصرالله سورانی، متخصص بی‌هوشی از بیمارستان عیسی بن‌مریم به‌دلیل اطلاع‌رسانی درباره آمار مبتلایان به کرونا در این استان، به کمپین حقوق بشر در ایران خبر داده است.

نعمت احمدی، وکیل دادگستری که وکالت دکتر سورانی را برعهده دارد در مصاحبه با کمپین حقوق بشر در ایران گفته است که دکتر سورانی یازدهم بهمن ماه از بیماری کرونا خبر داده بود و به همین دلیل هم بارها مورد تهدید قرار گرفته و شکایتی علیه او طرح شده اما فعلا این شکایت و پرونده مسکوت مانده است.

احمدی درباره مبنای حقوقی و قانونی چنین رفتارهایی به کمپین گفت: «ما یک قانون داریم که مصوب یازده خرداد ۱۳۲۰ یعنی چند ماه مانده به پایان دوره رضا شاه است با عنوان قانون طرز جلوگیری از بیماری‌های آمیزشی و بیماری‌های واگیردار که بر اساس این قانون، هر‌کس بداند مبتلا به بیماری واگیردار است و اطلاع ندهد و به واسطه او طرف مقابل مبتلا شود و شخص مبتلا‌‌شده به مراجع قضائی شکایت کند، به حبس محکوم خواهد شد.‌ اداره بهداری هم موظف است هر ماه عده این بیماران ‌‌‌را به بهداری معرفی کند و پزشکان را موظف کرده که هر زمان یکی از بیماری‌های واگیردار را مشاهده کردند، فورا به بهداری معرفی کنند. براساس ماده ۲۲ این قانون هم اشخاصی که مانع اجرای مقررات بهداشتی شده یا بر اثر غفلت باعث انتشار یکی از بیماری‌های واگیردار شوند، به مجازات حبس و جریمه محکوم می‌شوند. این یعنی اگر پزشک اطلاع رسانی نکند مورد تعقیب قرار می گیرد  خلاف کرده است نه وقتی که اطلاع‌رسانی کرد.»

نعمت احمدی به ماده ۶۸۸ قانون مجازات اسلامی هم اشاره کرده و به کمپین گفت: «براساس این ماده هر اقدامی که تهدید علیه بهداشت عمومی شناخته شود، از قبیل آلوده‌کردن آب آشامیدنی یا توزیع آب آشامیدنی آلوده، دفع غیربهداشتی فضولات انسانی و دامی و مواد زائد، ریختن مواد مسموم‌کننده در رودخانه‌ها، زباله در خیابان‌ها و کشتار غیر‌مجاز دام، استفاده غیر‌مجاز فاضلاب خام یا پساب تصفیه‌خانه‌های فاضلاب برای مصارف کشاورزی ممنوع است و مرتکبین چنان‌چه طبق قوانین خاص مشمول مجازات شدیدتری نباشند، به جزای نقدی و حبس تا یک سال محکوم خواهند شد. تشخیص اینکه اقدام مزبور تهدید علیه بهداشت عمومی و آلودگی محیط زیست است و همچنین اعلام جرم حسب مورد، بر عهده وزارت بهداشت و سازمان محیط زیست و سازمان دامپزشکی است.»

این وکیل دادگستری به کمپین گفت: «ما فقط همین دو قانون را داریم که هر دو می گویند اگر من بیماری داشته باشم و به بهداری اعلام نکنم و از بیماری من افراد دیگری بگیرند حتی در حد قتل است یعنی من باید مجازات شوم در سطح قاتل و اگر هزینه‌هایی متقبل شد طرف از  بیماری من، من باید بدهم و اگر پزشک اطلاع ندهد پزشک را تحت تعقیب قرار می دهند ولی اگر یک پزشک بگوید که چنین بیماری داریم و نظام بخواهد با او برخورد کند ما اصلا چنین قانونی اصلا نداریم.»

 

احضار و تهدید روزنامه‌نگاران به خاطر خبررسانی درباره کرونا

بنا به گزارش برخی رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در هفته‌های اخیر تعدادی از روزنامه‌نگاران در ایران که درباره «کووید-۱۹» به‌صورت مستقل در شبکه‌های اجتماعی یا کانال‌های تلگرامی خبررسانی کرد و به‌شکلی مستقیم یا غیرمستقیم درستی آمارهای رسمی را زیر سوال برده‌اند، تهدید به برخورد قضایی شده‌اند.

یکی از این روزنامه‌نگاران به ایران وایر گفته که به‌خاطر نوشتن یک یادداشت تحلیلی در یک کانال تلگرامی، از سوی پلیس فتا تماس تهدید‌‌آمیز دریافت کرده، در پی‌گیری علت برخورد به او گفته‌اند به رسانه‌ها ابلاغ شده است که تنها مجاز به نقل آمار رسمی ارایه شده از سوی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی هستند و بیانیه‌ها و مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا حکم مصوبات شورای عالی امنیت ملی را دارد و لازم‌الاجرا است.

نکته دیگری که به‌نظر این روزنامه‌نگار در اعمال محدودیت برای روزنامه‌نگاران قابل توجه است، شکایت وزارت بهداشت از روزنامه‌نگاران و وادار کردن آن‌ها به سکوت است: «در مورد یکی از همکاران که در یکی از شبکه‌های اجتماعی درباره آمار کرونا خبررسانی کرده بود و بعدتر ناچار شد برخی از نوشته‌هایش را از دسترس خارج کند، وزارت بهداشت راسا شکایت و او را متهم به تشویش اذهان عمومی کرده بود.»

به‌گفته همین منبع، از اواسط بهمن ۱۳۹۸ و با بالا گرفتن گمانه‌ها و خبرهای تایید نشده در مورد رسیدن ویروس کرونا به ایران، فشارها در این حوزه بر روزنامه‌نگاران شروع شد: «در مواردی، روزنامه‌نگاران ناچار به تکذیب خبر شدند. روزنامه‌های منتشرکننده خبر را نیز -برای نمونه در استان‌های قم و گیلان- از پخش نسخه روی گیشه منع کردند. نسخه‌های توزیع شده هم از روی گیشه‌ها جمع شدند.»

این فشارها از نیمه دوم اسفند ۱۳۹۸ تشدید شدند. به روزنامه‌های محلی در استان‌ها ابلاغ شد که خبرهای مربوط به کرونا باید ضرورتا متناسب و هماهنگ با مصوبات و خبرهای شورای تامین استان‌ها و مدیریت دانشگاه‌ها علوم پزشکی مراکز استان باشند: «در روزهای منتهی به عید نوروز هم به صورت هماهنگ از ستاد کرونای استان‌ها به رسانه‌های نامه زدند که اطلاع‌رسانی در مورد شیوع بیماری و آمار‌ها باید پس از مشورت با این ستادها منتشر شود.»

به گفته این روزنامه‌نگار، از جمله دیگر اقدامات دانشگاه‌های علوم پزشکی در هر استان، ایجاد کانال‌های تلگرامی خبررسانی مختص به استان بود. به‌ آن‌ها اعلام شد که فقط اخبار مندرج در این کانال‌ها و سایت رسمی دانشگاه علوم پزشکی و آمار ارایه شده روزانه وزارت بهداشت که هر روز ساعت دو بعد از ظهر از سوی «کیانوش جهانپور»، مدیر روابط عمومی وزرات بهداشت اعلام می‌شود، قابل انتشار و استناد در رسانه‌ها است.

در حال حاضر نیز ارایه هرگونه آمار به جز آمار ارایه شده از سوی دانشگاه‌های علوم پزشکی و ستاد‌ ملی یا ستادهای استانی کرونا در ایران از نظر دادستانی جرم تلقی می‌شود و رسانه یا روزنامه‌نگار «متخلف» به اتهام «تشویش اذهان عمومی» مورد تعقیب قرار می‌گیرد.

دادگاه تجدید نظر استان تهران، امیر بابایی، روزنامه‌نگار و عضو انجمن صنفی روزنامه‌ نگاران استان تهران را به دو ماه حبس تعزیری محکوم کرد. وی پیش‌تر در مرحله بدوی دادگاه، به اتهام «نشر اکاذیب» به پرداخت یکصد میلیون ریال جزای نقدی محکوم شده بود.

هم‌زمان غلامرضا نوری‌ علاء، دیگر روزنامه‌نگار در استان کرمانشاه، در تاریخ ۱۳ فروردین ماه در پی انتشار خبری که آن را «دروغ سیزده» خوانده است توسط نیروهای امنیتی این استان به صورت کوتاه مدت بازداشت شد.

علت بازداشت این روزنامه‌نگار، انتشار خبری مبنی بر ابتلای استاندار کرمانشاه به بیماری کرونا عنوان شده است.

 

تشدید بحران اقتصادی ایران و فشار بیش‌تر بر مزدبگیران

صندوق بین‌المللی پول اعلام کرد که درخواست ایران برای وام ۵ میلیارد دلاری که به کشورهای فقیر برای مقابله با همه‌گیری ویروس کرونا اختصاص داده می‌شود در دست بررسی است و این بررسی‌ها با توجه به تعداد زیاد متقاضیان که بالغ بر ۹۰ کشور می‌شود زمان‌بر است.

حسین راغفر، پنج‌شنبه ۲۸ فروردین در مصاحبه با خبرگزاری کار ایران‌(ایلنا) درباره استاد دانشگاه الزهرا که به حاکمیت نیز نزدیک است می‌گوید در حالی که ۲۰ میلیارد دلار در جریان یک فساد بزرگ از کشور خارج شد، امروز برای ۵ میلیارد دلار دست‌مان را به‌سوی بانک جهانی دراز کردیم و این یک فاجعه است.

اسحاق جهانگیری، معاون اول رییس‌جمهوری ایران آبان ۹۸ از خروج ٢٢ میلیارد دلار از منابع ارزی ایران به دوبی و استانبول خبر داده بود.

گزارش دیوان محاسبات کشور از «تفریغ بودجه ۹۷» نشان می‌دهد ۸/۴ میلیارد دلار ارز دولتی ۴۲۰۰ تومانی که قرار بود برای تامین کالاهای اساسی مصرف شود، «گم» شده است و در قبال این مبلغ که تقریبا معادل رقم وام درخواستی ایران از بانک جهانی‌ست، هیچ‌گونه وارداتی انجام نشده است.

اقتصاد ایران هم در این سال‌ها به دلایل مختلف بویژه تحریم‌ها کوچک‌تر شده است؛ و اکنون مشخص نیست با توجه به تبعات ناشی از کرونا سرآخر چه تعدادی به جمع بی‌کاران در جامعه ایران خواهند پیوست.

تا این‌جا تمامی گزارش‌‌ها بر اساس گمانه‌زنی و با هدف هشدار برای آمادگی با موج تازه‌ بی‌کاری بوده است. برای نمونه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ایران اثر شیوع کرونا را بی‌کاری ۲۰ درصد از شاغلان برآورد کرده که در قالب تعطیلی یا کاهش فعالیت بنگاه‌های اقتصادی خواهد بود.

دفتر مدل سازی دانشگاه امام صادق از نتیجه مطالعه‌ای خبر داده که نشان می‌دهد از آغاز شیوع کرونا تولید ۶۵ درصد بنگاه‌های اقتصادی ایران کاهش تولید داشته‌اند. بر اساس این پژوهش فقط فعالیت ۴ درصد بنگاه‌ها افزایش داشته است.

اکنون نه فقط کارشناسان اقتصادی یا منتقدان دولت نگران موج بزرگ بی‌کاری هستند که به این نرخ افزوده شود بلکه علی ربیعی، سخنگوی دولت هم هشدار داده میلیون‌ها تن در معرض بی‌کاری و اخراج از کار قرار دارند. به گفته او، بیش از ۳ میلیون شاغل رسمی و ۴ میلیون شاغل غیررسمی با کاهش دستمزد یا اخراج رو به رو بوده و هم‌چنین یک میلیون و ۵۰۰ هزار کارگاه تعطیل شده‌اند.

ابعاد آسیب‌های اقتصادی شیوع کرونا، برآورد دقیق از خسارات آن را سخت کرده است. اگر چه هنوز آمار روشنی از شمار شهروندانی که شغل از دست داده‌اند در دست نیست، با این همه اطلاعات ثبت‌نام بیکاران در سامانه تامین اجتماعی نشان می‌دهد که تاکنون ۱۰۰ هزار نفر از کارگران به جمع بی‌کاران افزوده شده‌اند. این رقم که به‌نظر می‌رسد رو به افزایش است صرفا مربوط به کسانی است که مشمول قانون کار می‌شوند.

پس از هشدار مرکز پژوهش‌های مجلس ایران درباره «تاخیر» در پشتیبانی از اقشار کم درآمد و احتمال بروز «رخدادهای دردناک»، دولت ۷۵ هزار میلیارد تومان به‌ کمک‌های معیشتی اختصاص داد. این مبلغ به‌صورت وام در دو بخش پرداخت می‌شود. بر اساس این طرح شاغلان در ۱۰ رسته شغلی از حدود ۵۲ هزار میلیارد تومان و عموم یارانه بگیران از ۲۳ هزار میلیارد تومان به عنوان تسهیلات برخوردار می‌شوند.

مشاغل تولید و توزیع غذا، زیر مجموعه صنعت گردشگری، حمل و نقل عمومی درون و برون شهری، پوشاک، کیف و کفش، توزیع خشکبار و قنادی، ورزشی، فرهنگی و رسانه‌ای و صنایع دستی، رسته‌های شغلی‌ هستند که از این وام با سود ۱۲ درصد و دوره بازپرداخت ۲ ساله برخوردار می‌شوند.

در این میان پرداخت وام‌ یک میلیون تومانی برای تمامی یارانه‌بگیران فارغ از اشتغال یا بی‌کاری آنان در نظر گرفته شده است. این وام که ابتدا قرار بود مثل وام مشاغل با سود ۱۲ درصدی پرداخت شود، به صورت «قرض الحسنه» یا بدون سود پرداخت می‌شود. دولت می‌گوید که پرداخت سود را خود برعهده گرفته است. دوره بازپرداخت این وام ۳۰ ماهه و هر ماه حدود ۳۵ هزار تومان است.

این وام برای ۲۳ میلیون شهروند و در مجموع با تخصیص ۲۳ هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده است. تعیین وام یک میلیون تومانی در حالی است که این رقم از حداقل دستمزد کارگران هم کم‌تر است. حداقل دستمزد هر کارگر در سال‌جاری یک میلیون و ۸۳۵ هزار تومان تعیین شده که با وجود افزایش ۲۱ درصدی نسبت به سال قبل با اعتراض نمایندگان مجلس رو‌به‌رو است.

سخنگوی دولت هم‌چنین تاکید کرده است: «به دلیل شیوع ویروس کرونا در حال حاضر نزدیک به ۳.۳ میلیون نفر از شاغلین رسمی کشور به طور مستقیم در معرض آسیب قرار گرفته‌اند.»

رییس کمیته امام خمینی، از فقر تکان‌دهنده خوراک و پوشاک در ۳۲ شهر این کشور خبر داد. مرتضی بختیاری گفت: « ...بر اساس پژوهشی که در سال ۹۶ از سوی کمیته امداد در ۳۲ شهرستان در خصوص فقر خوراکی و پوشاکی آغاز شده، به اعداد تکان دهنده‌ای رسیده‌ایم...»

مرتضی بختیاری گفته است :

«... کل بودجه‌ای که دولت به کمیته امداد اختصاص داده، تنها ۴۶.۷ درصد از هزینه‌های آن را پوشش می‌دهد...»

 

تصویر یک نمایش دولتی

امام جمعه، نماینده مجلس، فرمانده سپاه، فرمانده بسیج، شورای شهر، شهردار، فرماندار، رییس پلیس به‌همراه بیست عکاس و خبرنگار و راننده و محافظ، بسته‌ای را تحویل یکی خانواده بی‌بظاعت می‌دهند!

 

رشد فعالیت نهادهای مستقل مردمی در ایران

اکثریت مردم ایران کم‌ترین اعتمادی به حکومت اسلامی ندارند و به‌همین دلیل، گروه‌های مختلف مردمی تلاش می‌کنند در این دروان سخت کرونایی نهادهای مستقل خود را تشکیل دهند و به یاری محرومان و نیازمندان بشابند.

آنان از تمیزکردن شهرها و ضدعفونی کردن بسیاری از نقاط شهرها، تهیه ماسک اقدام کرده‌اند و برای بیمارستان‌ها امکانات حفاظت از کادر درمانی مثل ماسک و وسایل بهداشتی تهیه می‌کنند. حتی برخی میوه فروش‌ها به نیازمندان میوه مجانی می‌دهند. الکل و مواد شست‌و‌شودهنده تهیه و توزیع می‌کنند، رانندگان کامیون‌ها این امکانات را به رایگان جا‌به‌جا می‌کنند، برای کارتن خواب‌ها و سایر نیازمندان غذا  و امکانات بهداشتی تهیه می‌کنند. به یاری کودکان کار و خیابان می‌شتابند.

تشکل‌های مختلف مردمی از جمله نهادهای دفاع از کودکان کار و خیابان، محیط زیست، تشکل های کارگری، پایان دادن به کارتن خوابی، نهادهای مبارزه با اعتیاد، شبکه‌های کمک‌رسانی به سیل‌زدگان و زلزله‌زدگان، فعالین کارگری دفاع از کودکان کار و خیابان، محیط زیست، تشکل‌های کارگری، فرهنگی دفاع از کودکان کار و خیابان، محیط زیست، تشکل‌های کارگری، دانشجویی، معلمان و بازنشستگان و ... انواع شبکه‌های کمک‌رسانی را در شهرها و محلات سازمان داده‌اند.

خانواده‌های زندانیان برای رهایی عزیزان‌شان از فاجعه کرونا در زندان‌ها برای آزادی آن‌ها تلاش می‌کنند و خواست آزادی زندانیان به یک خواست اجتماعی در ایران تبدیل شده است.

دانشجویان علوم پزشکی از طریق ستادهای کمک‌رسانی و یا از طریق شبکه‌های اینترنتی به آموزش مردم برای مقابله با کرونا اقدام کرده‌اند.

پرستاران و پزشکان و سایر کادر درمانی بیمارستان‌ها که در خط مقدم جبهه جنگ با کرونا، برای نجات بیماران قرار دارند در حالی که از ساده‌ترین امکانات حفاظت از خود محروم هستند، تاکنون نقش مهمی در اطلاع‌رسانی از وضعیت بیمارستان‌ها و بی‌مسئولیتی حکومت در نجات جان بیماران و تامین امکانات برای بیمارستان‌ها داشته‌اند به‌طوری که تعدای از کادر بهداشتی و پزشکی ایران در این جنگ هولناک جان خود را از دست داده‌اند.

در مقابل، همواره فعالین سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و پزشکان و وکلا را هم‌چنان احضار می‌کند. نه تنه سپاه، بسیج و ارتش، بلکه نیروهای حشد الشعبی عراق و حزب‌الله لبنان نیز در خیابان‌های ایران رژه می‌روند تا زهر چشم از جامعه بگیرند که به فکر اعتراض نیفتند.

اکنون بسیاری از فعالان کارگری ایران بیکار شده‌اند و هدف اصلی خود را ایجاد «کمیته‌های محلات» برای کمک‌رسانی، آگاهی‌بخشی و تقویت روحیه همبستگی میان مردم قرار داده‌اند.

فعالان کارگری در ایران هدف اصلی خود را ایجاد کمیته‌های محلات برای کاهش ریسک ابتلا به ویروس با رعایت فاصله تماس‌ها و بکار بردن لوازم بهداشتی و در حمایت از نیازمندان به کمک مالی، بهداشتی، درمانی و تعذیه قرار داده‌اند.

 

 

عدم اعتماد مردم به سیاست‌های دولت باعث شده است که بسیاری حتی به مقررات دیر هنگام حکومت را هم ناباورانه نگاه و آن را رعایت نکنند.

فعالین کارگری، مدنی، زنان و کودکان کار هم به‌صورت خودجوش دست به دست هم داده و با تشکیل کمیته‌های محلات به کمک فرودستان جامعه شتافته‌اند. حدود بیش از دو میلیون کودک کار با سرنوشتی نامعلوم هر روزه برای لقمه‌ای نان برای خود و خانواده از خانه به خیابان‌ها و کارگاه‌ها سرازیر می‌شوند.

دولت اعلام کرده است که برای سه میلیون افرادی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند بسته حمایتی فراهم می‌کند. قرار است که بسته حمایتی به مشاغل آسیب‌پذیر از طرف کمیته مبارزه با کرونا به این افراد رسانده شود. اما بسیار آشکار است که ۶۰ درصد فرودستان به شدت زیر خط فقر زندگی می‌کنند و ناتوان از تامین معیشت خانواده با فقر و ویروس دست و پنجه نرم می‌کنند. بانک مرکزی، طرح صد هزار میلیون تومان بسته حمایتی را در نظر گرفته که از این صد هزار میلیارد تومان فقط ۸ درصد آن به بخش آسیب‌پذیر جامعه می‌رسد و ۷۵ درصد آن به بنگاه‌های خصوصی اختصاص داده شده است تا آن‌ها را از ورشکستگی نجات دهد.

در چنین وضعیتی، دولت و رسانه‌های حامی حکومت ایران به صورت دائمی بر این طبل می‌کوبند که مردم برای مهار بحران همکاری نمی‌کنند.

هم‌زمان با این ادعای دولت اسلامی ایران که قرنطینه شهرها را شیوه‌ای مربوط به قرون وسطی می‌نامد کشورهایی مانند چین و کره‌ جنوبی با قرنطینه گسترده توانستند بیماری کرونا را به‌صورت نسبی مهار کنند و کشورهایی مانند ایتالیا و اسپانیا و آلمان و انگلستان و آمریکا هم این شیوه از مدیریت بحران را به کار گرفته‌اند.

تامین معیشت شهروندان و برای همه کسانی که فاقد درآمد و یا کم درآمد هستند، وظیفه دولت و یک حق انسانی است. تامین معیشت شهروندان با «بسته حمایتی» تحقیرآمیز حکومت اسلامی، یعنی پرداخت ماهانه ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان برای تنها سه میلیون از افراد جامعه و آنهم فقط برای چند ماه ممکن نیست. با این مبالغ فقط می شود یکی دو بار می‌توان خرید کرد و مردم هزینه‌هایی ضروری خود هم‌چون موادغذایی، مسکن،  لباس و کفش، هزینه‌های تحصیل از دوره ابتدایی تا دانشگاه، اوقات فراغت و تفریح، بهداشت و درمان، ترانسپورت و سایر نیازهای پایه‌ای خود را از کجا تامین کنند؟!

هم‌اکنون حداقل  دستمزد رسمی در ایران، دست‌کم  چهار بار زیر خط فقر است و درآمد دست‌فروشان، بیکاران و بازنشستگان حتی از این هم کم‌تر است. از همین رو، ضرورت دارد که به‌همراه همه کارگران و مزدبگیران و بیکاران و تهی‌دستان، برای افزایش چندین برابری دستمزدها به بالای خط فقر، پرداخت بیمه بیکاری مکفی و افزایش حقوق بازنشستگی، تلاش و مبارزه کرد.

حکومت اسلامی ایران، از آن‌چه که به‌عنوان «شورش گرسنگان» یاد می‌کند به‌شدت در هراس و نگرانی است. از همین‌رو، ارتش و سپاه و نیروهای تروریستی حزب‌الله لبنان و حشد الشعبی عراق را به خیابان‌ها آورده است تا شورش‌های احتمالی مردمی را سرکوب کنند.

یکی از مهم‌ترین وظایف دولت‌ها حفاظت از جان شهروندانش است اما دولت اسلامی ایران در ماه‌های گذشته با سپردن این وظیفه به خود مردم از زیربار مسئولیت شانه خالی کرده است. با این‌حال تصویری که هم‌چنان رسانه‌های دولتی می‌نویسند بی‌مسئولیتی شهروندانی است که هر روز تعداد بیش‌تری به کام مرگ می‌روند.

در مقابل برای نمونه فعالین سیاسی آزادی‌خواه و برابری‌طلب تاکنون در سطح محلات و شهرهای کردستان از جملهکامیاران، پاوه، سقز، اشنویه، دهگلان، مریوان و سنندج کمیته های همبستگی و نهادهای هم‌یاری مردمی محلات را تشکیل داده‌اند تا به یاری و کمک‌رسانی به مردم بشتابند.

حکومت اسلامی ایران، برای سرکوب و کنترل جامعه به پیشرفته‌ترین ابزارهای روز دنیا مجهز است. آن‌ها در کوچک‌ترین مسائل شخصی افراد از نوع پوشش گرفته تا اطلاعاتی که جامعه از اینترنت دریافت می‌کند، نظارت دارند و هیچ‌جنبه از زندگی فردی و اجتماعی در ایران بیرون از نظارت دولت قرار ندارد. اما در بحران‌هایی هم‌چون سیل و زلزله و این روزهای سخت کرونایی، وظایف خود را انجام نمی‌دهند.

 

جمع‌بندی

هیچ‌کس باور ندارد که کرونا در ایران مهار شده و یا سیر صعودی ابتلا به آن نزولی شده است. حتی اکثریت مردمی که قید رعایت نکات ایمنی را زده و به ناچار روزها در پی نان از خانه بیرون می‌آیند نیز این را می‌دانند اما معتقدند چاره‌ای ندارند.

حکومت در جلسات محرمانه خود به این نتیجه رسیده‌اند که فعلا «نان» را به «جان» باید ترجیح داد.

در همین حال، کیانوش جهانپور سخن‌گوی وزارت بهداشت ایران، با اشاره به گسترش شدید ویروس کرونا، در توییتی نوشته است: «در هر ساعت تقریبا ۵۰ نفر در ایران به ویروس کرونا مبتلا می شوند و هر ۱۰ دقیقه، یک نفر در اثر این بیماری مهلک جان خود را از دست می‌دهد.»

از سوی دیگر، ریک برنان، مدیر اورژانس سازمان جهانی بهداشت، که در ۱۷ مارس گذشته به تهران سفر کرده بود، از جریان انتشار شتابان ویروس کرونا در ایران ابراز نگرانی کرده و علاوه می‌کند که ممکن است آمار واقعی مبتلایان و قربانیان این بیماری مرگ‌بار، ۵ برابر بیش‌تر از ارقام اعلام شده از سوی دولت ایران باشد.

 

لابد این دستگاه ویروس‌یاب سپاه بهتر از موشک‌یاب این نهاد نظامی عمل کند تا از فجایعی مانند سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی جلوگیری شود.

یکی از انتقادها این بود که سپاه پاسداران که نمی‌تواند هواپیمای مسافربری خطوط هواپیمایی اوکراین را تمیز دهد و این هواپیما را با ۱۶۷ مسافر و ۹ خدمه با دو موشک سرنگون می‌کند، چگونه می‌تواند ادعا کند دستگاهی برای تشخیص ویروس کرونا در محیط ساخته است؟

در حالی که تاکنون در ایران، نزدیک به صد هزار نفر مبتلا به کرونا و چند هزار نفر جان باخته‌اند، مقامات حکومت اسلامی به‌جای شفاف‌سازی و استفاده از روش‌های استاندارد و کاربردی هم‌چون سایر کشورها به اقدامات غیراستاندارد و بدور از علم پزشکی ادامه می‌دهند.

در این مدت نیز حضور بسیجیان و برخی آخوندها در مراکز بهداشتی و بیمارستان ها با ادعای «درمان کرونا» خبرساز شده بود. از جمله حضور دو آخوند در بیمارستانی در ایران که بدون ماسک و تجهیزات در بخش نگه‌داری بیماران مبتلا به کرونا حاضر شدند و یکی از آن‌ها مایعی را برای درمان دورِ بینی بیماران می‌مالید و آن را «عطر پیغمبر» می‌نامید.

هم‌چنین علاوه بر حضور مدعیان طب اسلامی در بیمارستان‌ها، حضور تعدادی از آخوندها و مداحان در مراکز پزشکی و درمانی و نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی آن‌ها در بخش بیماران مبتلا به ویروس کرونا در ایران، که با حمایت نهادهای حکومتی صورت گرفت، انتقادات بسیاری در شبکه‌های اجتماعی به‌دنبال داشت.

از سوی دیگر، هم‌چنان نگرانی از پنهان‌کاری مقامات حکومت اسلامی ایران در اعلام آمار واقعی کرونا، هم‌چنان ادامه دارد. بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، آمار واقعی مبتلایان به ویروس کرونا در ایران ۸ تا ۱۰ برابر آمار رسمی و شمار جان‌باختگان نزدیک به دو برابر تعداد اعلام شده است.

سپاه و تلویزیون رسمی حکومت اسلامی ایران در حالی این ویروس‌یاب ادعایی را بدون بررسی و تایید وزارت بهداشت یا هر مرجع علمی مستقل دیگر نمایش داده‌اند که نهادهای بین‌المللی و مراجع پزشکی مستمر درباره اخبار جعلی و درمان‌های سنتی و ساختگی در مواجهه با شیوع ویروس جدید کرونا هشدار می‌دهند.

به‌نظر می‌رسد که مقامات حکومتی در ایران متوجه صدای پای خشمگین فقر در ماه‌های پیش ‌رو و در دوران پساکرونایی ایران شده‌اند؛ خشمی که می‌تواند تبعات سختی برای حکومت داشته باشد و این بار حکومت اسلامی ایران را با چالشی به مراتب جدی‌تر از آبان ماه ۹۸ و یا دی‌ماه ۹۶ روبه‌رو کند.

متاسفانه عملکرد حکومت اسلامی و بی‌توجهی برخی از مردم در ایران، قطعا کرونا کشتاری وسیع از خود باقی خواهد گذاشت.

«کرونا» مهمان نا خوانده‌ای

که نیامده، تا برود.

حالا و حالاها ماندنی است!

جمعه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۹ - هفدهم اوریل ۲۰۲۰

 

ضمایم:

*فیلم رونامیی دستگاه ویروس‌یاب سپاه:

https://youtu.be/VX3f4KkF9Os

 

*فیلم پاسخ حکومت اسلامی به شیوع کرونا؛ رژه ادوات نظامی و ضدعفونی کننده ارتش!:

https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=204481

 

*فیلم زیر: تبلیغ داروی «امام کاظم» برای مقابله با کرونا از صدا و سیمای حکومت اسلامی

https://youtu.be/2ufyj-Tzr7k

پس گرفتن امضای تومار در سرزمین عجایب

پس گرفتن امضای تومار در سرزمین عجایب

تومار علیه مصوبه شورایعالی کار و در دفاع از سه جانبه گرایی و جا زدن شوراهای اسلامی بعنوان "نمایندگان کارگران" مباحث بسیاری را برانگیخته است. با توجه به روال معمول جمع آوری امضا، قابل پیش بینی بود عده ای که بدون خواندن متن آنرا امضا کرده باشند و حال محتوای آنرا مغایر مواضع خود بیابند بکوشند به نوعی امضای خود را پس بگیرند. در این میان نوشته «آقای رضا مقدم پس از انتشار طومار اعتراضی به حقوق کارگران: " باید دست بکارشد"» از طرف "جمعی از فعالان کارگری" (این مطلب در سایت روشنگری با امضای "جمع نویسندگان" منتشر شده)  روش حیرت آوری برای  پس گرفتن امضای خود انتخاب کرده است.

"جمعی از فعالان کارگری" ابر و باد و مه و خورشید و فلک را بکار گرفته اند تا از نوشتن چند جمله ساده و روشن درباره اشتباهشان در امضای تومار پرهیز کنند. "جمعی از فعالان کارگری" می توانستند بنویسند تومار را بدون خواندن متن امضا کرده اند و حال که متوجه مغایرت محتوای متن با مواضع خود شده اند از جمله اینکه نویسندگان تومار شورای اسلامی "نمایندگان کارگران" نامیده اند، امضای خود را پس می گیرند و یا فراتر از آن به نقد محتوای متنی که بدون خواندن امضا کرده اند، بپردازند.

منتها پس گرفتن امضا در سرزمین عجایب ایجاب کرده "جمعی از فعالان کارگری" نویسندگان و متن تومار را رها کنند و در نوشته ای مملو از حملات شخصی، عیب جویی و بهانه جویی، نویسنده مطلبی را شماتت کنند که باعث شده متوجه اشتباهشان در امضای تومار بشوند! خودتان را شماتت کنید. نویسنده مقاله "تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده 41 و یک جانبه گرایی" نقشی در فریب شما در امضای یک تومار مغایر با منافع جنبش کارگری نداشته است!

در نوشته "جمعی از فعالان کارگری" آمده است: "هر چند برخی افرادی که نامشان ذکر شده متن بیانیه طومار را تا  15 آوریل و دریافت مقاله آقای مقدم ندیده و توسط دوستان ثبت شده اند، اما کلیّت کار در صورت اثر بخش نبودن بر خلاف آنطور که آقای مقدم می گوید، جنبش کارگری را کن فیکون نمی کند." و سپس انتقادات مقاله "تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده 41 و یک جانبه گرایی" به متن تومار  را این لیست کرده اند: «حرکت "توماریها" متکی به جناحها و قوانین ضدکارگری رژیم است. هدفشان سرایت دروغ" بی طرفی دولت" در سه جانبه گرایی جنبش کارگری است. فعالیت شان در چارچوب قانون رژیم اسلامی است. پای مصوبه شورای عالی کار را امضاء کرده اند. تقسیم رژیم به جناح بد و خوب خریدن آبرو برای شوراهای اسلامی» و این "اتهامات را واهی" دانسته اند.

منتها "جمعی از فعالان کارگری" برای اثبات نادرست بودن انتقادات ما به متن تومار دست به یک اقدام کاملا جدید و عجیب دیگر هم زده اند. آنها در یک شعبده بازی محیرالعقول قلمی خواننده را بجای رجوع به متن تومار به مقاله "مواضع در قبال شورای عالی کار" منتشره  در  فوریه 92 یعنی هشت سال قبل ارجاع می دهند که نوشته غلام حسین حسینی است! مقاله "تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده 41 و یک جانبه گرایی" درباره متن تومار بود نه مقاله "مواضع در قبال شورای عالی کار" هشت سال قبل! "جمعی از فعالان کارگری" بجای این آسمان و ریسمان بافتن ها اگر چند جمله در نقد تومار می نوشتند برای همه کفایت می کرد. این کلاف سر در گم فقط برای اجتناب از یک توضیح ساده چند جمله ای درباره پس گرفتن امضای توماری است که "جمعی از فعالان کارگری" ادعا دارند محتوای آن مغایر مواضع آنها است.

 

 

یادهایی فراموش نشدنی از ماجرایی تلخ و شیرین


یادهایی فراموش نشدنی از ماجرایی تلخ و شیرین

همه ی ما آدم ها در هر قشر و گروه و طبقه ای از زندگی اجتماعی که باشیم، به نسبت کار و وضعیت خودمان، فراز و فرود ها و غم و شادی هایی را تجربه کرده ایم.

 اما معمولا معدود تجربه هایی از این دوران ها هستند که دایم با ما و به یاد ما می مانند. یعنی شادی ها و غم هایی هستند که شیرینی و تلخی شان در جان ما چنان نشسته که گویی زمان از آن ها نمی گذرد و همیشه تازگی دارند. 

برای من یکی از تجربه های فراموش نشدنی زندگی  اجتماعی ام ماجرای آبگیری سد سیوند است. ماجرایی که سیزده سال پیش، درست در همین روزها اتفاق افتاد. اواخر فروردین 86 (2007) حکومت اسلامی حاکم برسرزمین مان دستور آبگیری سدی را داد که نه تنها هیچ اهمیت سازنده ای با خود نداشت، بلکه در ظرف چند روز تنگه بلاغی و محوطه هایی مملو از بهترین میراث های فرهنگی و تاریخی ایرانزمین را به زیر آب برد.

حکومت اسلامی در زمانی این فرمان را صادر کرد که مردمان فرهنگ دوست سراسر جهان، و موسسات مربوط به حفظ میراث فرهنگی کشورهای مختلف، و حتی سازمان های حقوق بشری مخالفت خود را با آن اعلام کرده بودند. اما این تازه اول ماجرا بود زیرا همانگونه که کارشناسان متخصص در امور محیط زیست پیش بینی کرده بودند، این آبگیری اثرات ویرانگرانه ای بر تالاب ها، رودها، و زمین های کشاورزی و به طور کلی محیط زیست آن منطقه نیز بر جای گذاشت. اثراتی که تا همین امروز و اکنون نیز مردمان با آن دست به گریبان هستند.

یادم می آید در هفته ی قبل از آغاز آبگیری که در سی ام فروردین 86 انجام شد، ایرانیان زیادی در سراسر جهان در اضطراب و جوش و خروشی فراموش نشدنی به سر می بردند. شعارها و شعرها و اشک ها در همه جا جاری بود. صدها بلاگ و وب سایت و رادیو و تلویزیون در ایران و خارج از ایران به طور مداوم خبرهای مربوط به به آبگیری سد سیوند و نگرانی از احتمال ویرانی پاسارگاد را منتشر می کردند، هفته ها بود که جوان ها و دوستداران میراث فرهنگی با پلاکارت هایی که در دست داشتند، در خیابان ها به این طرف و آن طرف می دویدند و به هر کس و ناکسی در حکومت متوسل می شدند و یا مردمان را به همراهی دعوت می کردند. و در خارج کشور، ما و همراهان و پشتیبانان بنیاد میراث پاسارگاد، ماه ها بود که در مقابل موزه ها و کتابخانه ها و دانشگاه ها، به مردمان غیرایرانی از اهمیت بنای جهانی پاسارگار و دهش های شخصیتی که در آن خفته بود می گفتیم و از آن ها برای نجات آرامگاه کوروش امضا می گرفتیم.

          با همه ی مبارزات، و با همه ی پشتیبانی های جهانی، ما دوستداران میراث فرهنگی نتوانستیم از آبگیری جلوگیری کنیم، و بسیاری از داشته های تاریخی مان را از دست دادیم، زیرا در مقابلمان حکومتی تهی مغز، واپسگر، و فرهنگ ستیز نشسته بود،  اما با این همه ما پیروز شدیم زیرا توانستیم از طریق سازمان یونسکو حکومت را وادار کنیم تا آبگیری را 25 متر کمتر از آن چه که قرار بود، انجام دهد. و همین امر سبب شد که آرامگاه کوروش و برخی از بناهای محوطه ی تاریخی پاسارگاد از رطوبت زدگی و نابودی نجات پیدا کرد.  

علاوه بر این و در کنار همه ی رنج ها و از دست دادن ها، ماجرای آبگیری نابخردانه سد سیوند یک نتیجه مثبت و مهم نیز داشت و آن بوجود آمدن نوعی آگاهی گسترده بود نسبت به میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین مان. و به دنبال آن همدلی و همبستگی هوشیارانه یک ملت بود در جریان اولین مبارزه ی مدنی علیه حکومت اسلامی حاکم بر ایران. این مبارزه که از اوایل سال 1384 شروع و تا بهار 1386 (2005 - 2007) ادامه داشت جنبشی را رقم زد که برخی از جامعه شناسان آن را «اولین جنبش فرهنگی دوران معاصر ایران» نام نهادند.*

از آن پس برای من، به عنوان یکی از عاشقان فرهنگ ایران، فقط تلخی آن آبگیری و فدا شدن بخش های کم نظیری از تاریخ سرزمین مان نبوده، که در خاطرم هک شده، بلکه شیرینی بوجود آمدن جنبشی نیز بوده، که از دلش هزارها کوشنده ی حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست بوجود آمدند. انسان هایی پیشرفته، مدرن، و با درکی درخشان نسبت به اهمیت و ارزش های میراث فرهنگی و طبیعی و محیط زیست. انسان هایی که با فدا کردن آزادی و یا حتی جان خویش جنبش فرهنگی معاصر سرزمین مان را زنده نگاهداشته اند.

و یقین دارم که این دو خاطره در ذهن تاریخ فرهنگی سرزمین مان نیز ماندگار خواهد ماند.

 

یادداشت های آخر هفته

 فروردین 1399 (هفدهم آوریل 2020)

-------------------------------------------------------

*برای آن که فراموش نکنیم

بنیاد میراث پاسارگاد

www.savepasargad.com

 

در اینجا کسی ضد آمریکایی نیست !

در اینجا کسی ضد آمریکایی نیست !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

حزب کمونیست کارگری! دندان کرم خورده ضد امریکائی را بکشد!
 نوید اخگر

کجا مردم ایران حتی یک کلام در مورد تحریم ها و گله کردن از آن سخن گفته اند که شما را به این نتیجه رسانده که باید تحریم های اسلامی آخوندی تروریستی که به نفع مردم ایران است برداشته شود و دست آخوند ها را در سرکوب و کشتار و تروریسم منطقه ای و اتم و موشک باز کنند؟ کجا؟
 

.............................................
‎این تیتر را به خاطر بسپارید

من با نوید اخگر با بالا بردن فشار به حکومت اسلامی موافقم ...

با نظرش در مورد ضد آمریکایی بودن حزب کمونیست کارگری هم مخالفم ...

جریانی که مشامش برای قدرت سیاسی تیز است اساسا در این میدان شعار نمیدهد ، شاید کم تجربه باشد ولی یاد میگیرد . هر جریان دیگری هم که با شاغول قدرت سیاسی تنظیم است ضد آمریکایی نیست ، البته فحش میدهند ولی به معنای ضدیت نیست مثل حاکمان ایران که به آمریکا فحش زیاد میدهند ، ولی عملا با عمو سام هماهنگ مطلق هستند چون زمین سیاست و نسخه اقتصادی مال عمو سام است .
آنها که میگویند تحریم را بردارید امیدشان به شراکت در قدرت سیاسی درهمین سیستم اسلامی فعلی است وطوری حرکت میکنند که قدرت مانور در هر شرایطی را داشته باشند .
در قرن 21 و الان (کسی ضد آمریکایی نیست) فقط توجیهات فرق میکند بالاخره یک تعادلی باید بین دنیای واقعی و ذهنیات مسخره هوادار ایجاد بشه . 3 تا ونصفی هوادار باید حفظ بشه . بعداز پایان جنگ سرد اساسا ضد آمریکایی بودن معنایی ندارد .

هر فرد و جریانی هم که با شاغول قدرت سیاسی کلا تنیظم نیستند و خواهان پایان فشار علیه سیستم اسلامی حاکم در ایران هستند ... یا بسیجی علیل ذهنی عاشق ولایت در خارج ایران هستند و یا حقوق خوبی میگیرند ...
 

دولت ایالات متحده در راس سیستم بورژوازی مالک یک نسخه اقتصادی موجود است که در شرایط کنونی تمام سیستمهای کره زمین تابع همین نسخه اقتصادی هستند . زمان بلوک شرقی یک نسخه اقتصادی مثلا سوسیالیسم هم بود که ضدیت با هر یک از دو بلوک در هویت بلوک مقابلش تبلور داشت .حالا فقط یک بلوک بورژوازی مانده که همه ساکنان زمین در این متن مثل اعضای یک خانه محسوب میشوند . در میان اعضای یک خانه هم اختلاف نظر و اختلاف منافع هست ولی دشمنی معنایی ندارد ...

دشمنی مورد اشاره احزاب کمونیستی موجود یا ازجنس زمان جنگ سرد است که گیجندو پرت ویا از جنس جدیدی است که بدون نسخه اقتصادی جدید اسکول به توان 9 هستند . آنها که در متن همین نسخه اقتصادی موجود فعال هستند در تمام کارهاشان دشمنی معنایی ندارد و حداکثر میشوند مثل بسیجی های نظام که ازدرودیوار سفارت های خارجی بالا میروند ولی بالایشان هر کار دیگر میکنند !

 

خلاصه : افراد یا جریاناتی که خواهان کم شدن فشار روی مافیای دینی حاکم در ایران هستند به نام لغو تحریم ... یا عاشق نظام اسلامی هستند و منافع مشخص دارند و یا شعور سیاسی ندارند . کم شدن فشار یا لغو تحریم شعار و تلاش خود حاکمان اسلامی ایران هست که این همسویی با حکومت عاقبتی ندارد سرنوشت اکثریت و حزب توده یادمان نمیرود . یادمان بماند که نظام سیاسی حاکم در ایران روی سرکوب و سرنیزه سوار است وهیچ ربطی به مردم ایران ندارد . دشمنی با غرب توسط هر جریان کمونیستی همانقدرجدی است که سپاه پاسداران ویروس یاب کشف میکند ، ارتش حکومت اسلامی ایران هم ویروس را میکشد ...

خلاصه یک نمایش روی حوضی ارزان با اجرای عناصر عقب مانده طبیعت ...

 

ترامپ در کاخ سفید گفت: «قصد دارم تصمیمی بگیرم و تنها امیدم به خداست که تصمیم درستی باشد.» وی تاکید کرد: «بدون شک می‌گویم که این بزرگترین تصمیمی است که تا کنون با کون گرفته‌ام.» کروناویروس "تماس بیدار" از جانب خدا است که خواستار بیدار شدن ما برای بازگشت به ایمان به خدا"جهت شیتیل بیشتر است ...
ترامپ در حالی که به سوی خدا قدم میزد تصمیم گرفت کمک کند به فرزندان خدا و به حکومت اسلامی گفت : بیا این یک میلیارد و ششصد رو بگیر و برو اجنه را شکست بده ، زمین را نجات بده و بشریت را به مقام معنویت برسان....


راستی آخرین دولت در تبعید که به تازگی ساخته شد ، شاه دارد یا ندارد و بددون شاه است ؟ آیا دولت جدید در تیعید در قرنطینه چگونه توانسته جواز ساخت بگیرد ؟ آیا مصالح ساخت دولت در تبعید قرنطینه ای چقدربا مصالح معمولی تفاوت قیمت دارد ؟

با توجه به بحران کرونا قیمت املاک پائین کشیده است ، قیمت دولتهای در تبعید بالا کشیده یا پایین آمده است ؟

خلاصه الان سالهاست که همه مشغول پختن دولتهای در تبعید هستند اشکال کار همه معمارها اینه که به قول آق فتح الله ، نمک و زردچه زود میزنند و همیشه گوشتش نپخته...

 

در اوج بحرانهای محتلف جهانی ، مرگ و میر کرونای نامرد ، اقتصاد مچاله شده ، کشف آنتن ویروس یاب توسط سپاه ... عده ایی دولت در تبعید بدون شاه تشکیل میدهند و عده ایی دیگر لیست امضاء میکنند و دیگران هم مثل گوسفند نگاه میکنند مخالف یا موافق نیستند یا مثل کرم خاکی بی آزارند ...


به این لیستها و دولتهای در تبعید فعلا کاری ندارم . اماهرجا نام و اثری از مصداقی جاکش دیدید آنجا فاتحه اش خوانده شده است شما در میان خودتان یک جاکش سیاسی جاسازی کرده اید که یعنی یا خودتان از همین جنس جاکشها هستید و یا در زمین سیاست گیج و بی شعورید ...
 

اطلاع دادند که بیانیه همبستگی و ائتلاف فعالان سیاسی ، مورد اشاره جعلی است ... حتی در صورت جعلی بودن بیانیه هم چنین اعمالی پیام دارد . مثل دولت در تبعید شهرام همایون . شخص شهرام همایون جعلی نیست ولی کارها و قدمهایش چیزی جز جعل مطلق نیست . مثل تقلب از روی دست همشاگردی ... الان یک دهه است که همه مشغول رونویسی و تقلب از روی دست هم هستند جهت تشکیل دولت در تبعید ... هی دولت ساختند هی سابید به الک ، سرعت عمل ساخت آلترنانیو و دولت از سرعت عمل ماست بند بیشتر شده است . اینقدر که لوث و غیر  جدی شده ...

 

این بیانیه هم در صورت جعلی بودن ... فقط وزارت اطلاعات ایران میتواند چنین جعلی را بکند . جعل کنندگان چنین بیانه ایی میدانند چه میکنند ، حرفهای اصلی را در متن جعل میزنند . نه آدمها و نه جریانات سیاسی را نمیشود به شکل مصنوعی عمق و وزن داد . آدمها هر روز و در هر قدم درحال معرفی خودشان و نشان دادن سطح و عمقشان هستند .


 


16.04.2020
اسماعیل هوشیار

 

یادی از تظاهرات پر شکوه معلمین اخراجی و تعلیقی و دانش آموزان مبارز در سال ١٣۵٨ در بندرعباس

به نقل از: پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 248 ، اسفند ماه 1398‏

 

 

یادی از تظاهرات پر شکوه معلمین اخراجی و تعلیقی و دانش آموزان مبارز

در سال 1358 در بندرعباس

از آن روزی که توده های ستمدیده در بستر انقلاب سال های 56 و 57 خود، شاه جنایتکار را مجبور کردند پشت تلویزیون آمده و اعلام کند که "من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم" تنها دو ماه گذشت تا شاه مجبور به فرار از ایران شد و چندی بعد عملا رژیم سلطنت ساقط گشت. به دنبال سقوط سلطنتی که 37 سال بر مردم ظلم کرده بود توده های انقلابی مسرور از انقلاب خود و به خصوص از قیامی که در 21 و 22 بهمن برپا کرده بودند، انتظار داشتند که رژیم جانشین سلطنت، خواست ها و مطالبات بر حق آن ها را پاسخ دهد. اما هر چه از قیام بهمن می گذشت و پایه های رژیم جدید بیشتر مستقر می شد، مردم دیدند که نه تنها خواست های آن ها پاسخ داده نمی شود بلکه رژیم جدید همچون رژیم شاه، دست به سرکوب اعتراضات و مبارزات مردم می زند. همه این سرکوب ها، از سرکوب خلق کُرد و تُرکمن گرفته تا سرکوب کارگران بیکار و ماهیگیران بند انزلی، حمله به جنبش های اعتراض به حق مردم ، خیلی زود به مردم هوشیار نشان داد که رژیم جدید نیز همچون رژیم سلطنت در تقابل با آن ها و خواست ها و مطالبات بر حق آن ها قرار دارد.

در بندر عباس یکی از عواملی که به افشای چهره جنایتکارانه حاکمان جدید در بین مردم و به خصوص جوانان کمک زیادی کرد ، شیوه برخورد رژیم جدید با خواست ها و مطالبات و اعتراضات معلمان و دانش آموزان بود.

رژیم جدید در یکی از اولین اقدامات سرکوبگرانه خود، در حالی که یک سال هم از روی کار آمدنش نگذشته بود، تعداد زیادی از معلمین را اخراج و یا از کار تعلیق نمود.  آن ها همچنین در مورد خواست های دانش آموزان که خواهان فضای سیاسی  و اجتماعی بازتری در مدارس بودند، حاضر به هیچ عقب نشینی از مقررات سرکوبگرانه دوره شاه نبودند. این امر باتوجه به فضای مبارزاتی حاکم بر آن دوران، خیلی زود به تظاهرات معلمین اخراجی و تعلیقی و حمایت دانش آموزان از آن ها انجامید.

دانش آموزان، از هر مدرسه یا دبیرستان می آمدند و برای شکل دهی به یک اعتراض جمعی در یک نقطه جمع می شدند.  در سراسر شهر بندر عباس، دو محل در شهر برای تجمع تعیین شده بود که یکی از این محل ها یکی از دبیرستان های شهر به نام دبیرستان فروغی بود که تعدادی از هواداران چریکهای فدایی خلق ایران از جمله رفیق شهید محمد سلیمانی در آن درس می خواندند.  دبیرستان فروغی نامش الان تغییر کرده و شده دبیرستان امام موسی صدر.  من در آن زمان یکی از دانش آموزانی بودم که در تجمع این دبیرستان شرکت می کردم.  من و دوستانم از مدرسه دخترانه "اشرف دهقانی" که جمهوری اسلامی نامش را کرد "12 فروردین" و تعدادی هم از مدرسه راهنمایی پسرانه "۲۸ مرداد" به دبیرستان فروغی می رفتیم.  بعد از جمع شدن در این دبیرستان ، صف بزرگی تشکیل می شد.  سپس همگی با پلاکاردها، بنرها و شعارهای انقلابی که در آن زمان رایج بود و همین طور شعارهایی در همبستگی با معلمان اخراجی و تعلیقی به طرف آموزش و پرورش شهر بندرعباس حرکت می کردیم.  از محل تجمع تا آموزش پرورش مسیر نسبتا طولانی ای بود که در طول این مسافت شعارهایی داده می شد. فریاد شعارهای حق طلبانه و انقلابی با توجه به تعداد زیاد شرکت کنندگان جلوه خاصی به این حرکت می داد.  هنوز آوای یکصدایی محصلین و معلمین و همبستگی آن ها در حین تظاهرات در گوشم طنین انداز است.  این حرکت های اعتراضی در شرایطی که هر یک از شرکت کنندگان وابستگی سازمانی خود را داشتند، جلوه ی زیبایی از فضای مبارزاتی بعد از انقلاب در آن دوره بود که واقعا آگاهی دهنده و لذت بخش بود.

در هر تظاهرات وقتی که تظاهرکنندگان یعنی دانش آموزان و معلمین اخراجی و تعلیقی به حیاط اداره آموزش و پرورش می رسیدند ، در آن جا سخنرانی هایی توسط نمایندگان هر یک از مدارس، دبیرستان ها و معلمان انجام می شد.  سخنرانی هایی که با شعار هایی که دانش آموزان فریاد می زدند، تائید می شد.  این امر باعث شده بود که فعالیت های اداره آموزش پرورش مختل شده و عملا بصورت تعطیل در آید.

در سال 1358 این فعالیت ها ادامه داشتند و هر روز هم بر جمعیت شرکت کنندگان افزوده می شد.  در یکی از این روز ها (متاسفانه تاریخ دقیقش را به خاطر ندارم) تظاهرات ما مورد حمله وحشیانه ی حزب اللهی های چماقدار رژیم قرار گرفت.  فالانژ های جمهوری اسلامی به صفوف نشسته معترضین در حیاط اداره آموزش پرورش وحشیانه حمله کرده و تعداد زیادی را به شدت مجروح نمودند.  این تعرض وحشیانه و سرکوبگرانه در شرایطی اتفاق افتاد که تظاهر کنندگان هیچ گاه هیچ خشونتی در جریان حرکات خود نشان نداده بودند و تظاهرات ما مسالمت آمیز بود.  این نقطۀ آغاز نقشه ضد انقلابی رژیم برای سرکوب جنبش دانش آموزی در بندر عباس بود. در آن مقطع، رژیم تازه به قدرت رسیده جمهوری اسلامی در مناطقی از کشور جنایات خود را آغاز کرده بود و داشت در دیگر شهرها با جمع آوری اطلاعات و شناسایی جوانان ، نقشه های پلید خود برای سرکوب آن ها را در آینده می کشید. در هر حال، در بندر عباس وضع به گونه ای بود که هنوز نمی توانستند آن طور که دلشان می خواست مخالفان را بکشند و صدا ها را در گلو خفه کنند.

در این جا نکته ای که لازم است در رابطه با حرکت های اعتراضی یاد شده ذکر کنم این است که مبارزات دانش آموزان و معلمین گرچه به یک سازمان و یا گروه خاص تعلق نداشت، اما هواداران چریکهای فدایی خلق ایران از جمله رفیق محمد سلیمانی در شکل گیری و سازماندهی آن نقش مهمی داشتند. جالب است که این مبارزات، عملا اتحاد بین  نسل جوان این استان را هر روز نسبت به روز قبل بیشتر و بیشتر کرد و بیشتر نوجوانان و جوانانی که در این تظاهرات شرکت داشتند بعد از این مبارزات به طرف گروه های سیاسی و به خصوص چریکهای فدایی خلق ایران متمایل گشتند.  این مبارزان، نسلی بودند که جنبش دانش آموزی 19 بهمن را شکل دادند و در کنار هسته های سیاسی - نظامی فضای سیاسی شهر را برای مدت ها به فضای مبارزاتی علیه رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی تبدیل نمودند و با نثار خون بهترین و آگاه ترین جوانان و نوجوانان مبارز بندر عباس، برگ درخشانی به تاریخ مبارزات رهایی بخش مردم ما برای رسیدن به آزادی افزودند. یاد این دلاوران همیشه در یادها و در تاریخ مبارزاتی توده های مبارز ایران زنده خواهد بود.

اسفند 1398

عراق، تجربه‌ای که باید از آن آموخت!

به نقل از: پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 248 ، اسفند ماه 1398‏

 

قیام مردمی ماه های اخیر در عراق که در جریان آن توده ها، علیه سلطۀ امپریالیسم و اشغالگران آمریکایی، رژیم مزدور حاکم بر عراق و رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به پا خاستند، جلوۀ درخشانی از مبارزات ضد امپریالیستی مردم مبارز عراق را به نمایش گذارد و یکبار دیگر کوس رسوایی نیروهای پرو امپریالیست وطنی و طرفداران سناریوی "مبارزه" با جمهوری اسلامی از طریق اتکاء به سیاست ها و قدرت های امپریالیستی را در همه جا به صدا درآورد. در همین رابطه "پیام فدایی" مبادرت به درج مقاله زیر که در آبان ماه سال 1385 در توصیف و تحلیل از شرایط عراق و جنبش انقلابی مردم این کشور نگاشته شده می کند.

 

عراق، تجربه‌ای که باید از آن آموخت!

این روزها هر زمان که به رسانه‌های عمومی رجوع می‌کنی امکان ندارد که در تیتر اخبار روز، گزارشی درباره رویدادهای دهشتناک جاری در عراق توجه‌ات را جلب نکند. از روزنامه‌ها تا اخبار رادیوها و از تلویزیون‌ها تا سایت‌های اینترنتی در همه جا با اخباری مواجه می‌شوی که از کشته‌شدن هر روزه مردم غیرنظامی در این کشور خبر می‌دهند. از مارچ سال 2006 و بدنبال هجوم ارتش آمریکا به عراق، این کشور به صحنه جنایات ارتش متجاوز آمریکا و فجایع دلخراشی که گروه‌های مرتجع اسلامی و غیراسلامی می‌آفرینند تبدیل شده است و هر روز آمار جدیدی از تلفات نیروهای درگیر و مردم غیرنظامی داده می‌شود که شاید یکی از تازه‌ترین این آمارها مربوط به برآورد یک گروه تحقیقاتی باشد که از متخصصان دانشگاه "جان هاپکینز" آمریکا و دانشگاه بغداد تشکیل شده و در یک نشریه پزشکی انگلستان به نام "لنست" درج گردیده است. بر اساس برآورد این گروه که مبتنی بر یک کار تحقیقی گسترده می‌باشد، از زمان حمله ارتش آمریکا به عراق تا ژوئیه سال 2006 یعنی در فاصله سه سال و چند ماه تنها 655 هزار نفر غیرنظامی در عراق کشته شده‌اند. بر اساس این تحقیق، 56 درصد کشته‌شدگان بر اثر اصابت گلوله به قتل رسیده‌اند، 13 درصد هم بر اثر انفجار وسائل نقلیه و 14 درصد هم بر اثر انفجار به شکل‌های دیگر کشته شده‌اند. گرچه رئیس‌جمهور آمریکا به دلیل منافعی که در توجیه لشکرکشی به عراق و تداوم حضور نظامی ارتش آمریکا در این کشور دارد فورا این آمار را "مبالغه‌آمیز" قلمداد نمود اما منابع مختلف نه تنها این آمار را تائید می‌کنند بلکه گاه برآوردهائی به مراتب بالاتر از این آمار از تعداد کشته‌شدگان ارائه می‌دهند. جالب است که بوش ضمن رد این آمار مدعی شد که تنها 35 هزار غیرنظامی عراقی در این فاصله کشته شده‌اند. البته او  دیگر روشن نکرد که اگر آمار مزبور را "مبالغه‌آمیز" می‌خواند آمار "واقع‌بینانه" خود را از کجا آورده است! در حالیکه متخصصانی که آمار مزبور را ارائه داده‌اند این آمار را بر اساس مراجعه خانه‌به‌خانه در عراق تهیه کرده‌اند و اعتبار کار تحقیقی آن ها بوسیله متخصصان دیگری در این زمینه مورد تائید قرار گرفته است. گرچه بالا یا پائین‌بودن آمار تعداد کشته‌شدگان غیرنظامی تغییری در ماهیت جنایتکارانه تجاوز آمریکا به عراق ایجاد نمی‌کند. اما اطلاع از رقم 655 هزار کشته‌شده غیرنظامی از زمان حمله آمریکا به عراق، ابعاد فاجعه را در مقابل دید همگان قرار می‌دهد.

بر کسی پوشیده نیست که دولت آمریکا با توسل به این دلائل که دولت صدام در حال تهیه سلاح‌های کشتار دسته‌جمعی است و با تشویق تروریسم، ثبات منطقه و جهان را به خطر انداخته و در همین راستا از جریان اسلامی‌تروریستی القاعده حمایت می‌کند، به این کشور حمله و آن را اشغال نمود. و ادعا نمود که قصدش از این حمله، آزادسازی عراق و برقراری دمکراسی در این کشور می‌باشد. امروز پس از گذشت سه سال از اشغال عراق باید دید کدامیک از ادعاهای دولت آمریکا تحقق یافته است. در رابطه با ساخت سلاح‌های کشتار جمعی در عراق که اصلی‌ترین دلیل حمله به شمار می‌رفت ، همان طور که می‌دانیم این قدرت امپریالیستی هنوز که هنوز است نتوانسته است شواهدی مبنی بر ساخت چنین سلاح‌هائی ارائه دهد. و از سوی دیگر سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا رسما اعلام کرده‌اند که دولت صدام نه تنها با القاعده در ارتباط نبوده بلکه برعکس اشغال این کشور شرایط را برای رشد تروریسم آماده‌تر ساخته است. به این ترتیب، در شرایطی که دولت آمریکا فریبکارانه ادعا می‌کرد که برای مبارزه با تروریسم به عراق لشکرکشی نموده، حال تشکیلات اطلاعاتی این کشور رسما مجبور به اعتراف شده است که: "جنگ عراق در شکل‌بخشیدن به نسل جدیدی از افراطیون و افزایش خطر تروریسم در جهان کمک کرده است". از آن چه که بر سر آزادی و دمکراسی آمده هم همگان باخبرند و کسی نمی‌تواند مدعی شود که در شرایط اشغال عراق و حضور 135 هزار سرباز آمریکائی در این کشور امکان سخن‌گفتن از آزادی وجود دارد و یا در شرایطی که کسی نمی‌تواند بدون تحمل زندان و شکنجه علیه سیاست‌های دولت دست‌نشانده عراق سخن گفته و یا فعالیت نماید از وجود دمکراسی می‌شود صحبت کرد. به واقع در شرایطی که مردم حتی از امنیت رفت و آمد در خیابان برخوردار نیستند و هر لحظه انفجار بمبی و یا سرنیزه گروه مرتجعی جانشان را به بازی می‌گیرد و ما هر روز شاهد کشف جنازه‌هائی هستیم که وحشیانه شکنجه شده‌اند، سخن‌گفتن از وجود دمکراسی در عراق تنها از سیاستمداران بورژوای رذالت‌پیشه‌ای ساخته است که فریبکارانه انتخابات نمایشی در این کشور را نشانه‌ی به‌اصطلاح دمکراسی و وسیله ابراز اراده آزاد مردم جا می‌زنند.

اگر نه به تبلیغات بلکه به آن چه در عمل رخ داده توجه کنیم می‌بینیم که این درست است که در نتیجه یورش آمریکا به عراق، رژیم سرکوبگر و مستبد صدام سرنگون گشته اما با سرنگونی رژیم صدام، دولتی ملی و دمکراتیک هم در این کشور شکل نگرفته و کسانی که بر سر کار آمده‌اند تنها عروسکانی جهت توجیه سیاست‌های امپریالیستی آمریکا می‌باشند که در سرسپردگی‌شان به امپریالیسم تردیدی وجود ندارد. از سوی دیگر، با اشغال عراق عملا این کشور به بزرگترین پادگان امپریالیسم آمریکا در منطقه تبدیل گشته است. امری که جدا از پیامدهای استراتژیک‌اش، بطور بالفعل بازار این کشور و منابع فراوان انرژی آن را کاملا زیر سیطره آمریکا درآورده است. به این ترتیب، آمریکا با اشغال عراق، هم حضور نظامی خود را در منطقه تحکیم نموده و هم رقبای قدرتمند خود در صحنه جهانی را از سنگرهائی عقب نشانده و به حوزه نفوذ آن ها در این کشور دست‌اندازی نموده است. برای درک ابعاد این مسئله تنها کافی است که به سرنوشت میلیارد‌ها دلار بدهی رژیم صدام به روسیه و فرانسه فکر کرد که قرار بود از طریق ارز حاصل از فروش نفت پرداخت گردد و حال با سلطه آمریکا بر منابع نفت عراق، بازپرداخت آن ها به حاشیه رانده شده است!

واقعیت این است که حوادث و رویداد‌های عراق جهت شناخت سیاست‌های کنونی امپریالیسم آمریکا بخصوص طرح "خاورمیانه بزرگ" این قدرت جهانی و درک ماهیت تجاوزگرانه امپریالیسم از اهمیت بسیاری برخوردار است. چرا که آن چه در عراق می‌گذرد آینه تمام‌نمائی از سیاست‌های سلطه‌گرانه آمریکا در آغاز قرن جدید می‌باشد. تجربه عراق از زاویه دیگری هم برای ما ایرانیان مهم است چرا که این روزها ما در صفوف مخالفین جمهوری اسلامی با تحلیل‌ها و گرایشاتی مواجه هستیم که با تکیه بر نمونه عراق و از جمله کردستان عراق از حمله آمریکا به ایران دفاع می‌کنند و چنین استدلال می‌کنند که در شرایطی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی راه دیگری وجود ندارد چرا نباید از این امکان استفاده نمود.

این تحلیل‌ها و گرایشات سیاسی مدعی‌اند که در شرایطی که هیچ نیروئی در صحنه حضور ندارد که قادر به سرنگونی رژیم باشد چرا ما باید از اقدام آمریکا که به هر حال باعث خلاصی ما از شر آخوند‌های حاکم می‌شود، پشتیبانی نکنیم. این نیروها بدون توجه به آن چه در عراق می‌گذرد از واقعیت آن چه بر عراق گذشته و می‌گذرد تنها به صحنه سرنگونی صدام توجه می‌کنند و دیگر نمی‌خواهند و منافع‌شان اجازه نمی‌دهد به واقعیت‌های دیگر توجه کنند و ببینند که در این فاصله چه بر سر مطالبات و خواست‌های توده‌ها و حق زندگی مردم کوچه و بازار آمده است و چگونه روزی چند صد نفر قربانی سیاست‌های آمریکا در این کشور می‌شوند. کسانی که صرفا سرنگونی جمهوری اسلامی را هدف خود قرار داده‌اند نمی‌خواهند بفهمند که چرا نیروهای انقلابی بر سرنگونی رژیم‌های سرکوبگر بدست خود مردم تأکید دارند، و چرا راه حل نجات مردم را انقلاب می‌دانند و نه کودتا یا لشکرکشی امپریالیستی. جالب است که برخی از این نیروها وقتی که راه حل انقلاب را در مقابل‌شان قرار می‌دهی فورا مدعی می‌شوند که انقلاب با خونریزی توأم است و نتیجه‌ای جز گسترش فجایع انسانی نخواهد داشت و با این استدلال مردم را از هزینه‌های بالای انقلاب می‌ترسانند. اما بیائید لحظه‌ای آمار قربانیان غیرنظامی جنگ عراق را با آمار تعداد کشته‌شدگان در جریان خیزش‌های مردمی جهان و از جمله خود انقلاب ایران مقایسه کنیم تا آشکار شود در واقعیت، هزینه‌های انسانی کدام یک خونین‌تر بوده است.

بخاطر جلوگیری از طولانی‌شدن مطلب، سه حرکت مردمی را در نظر می‌گیریم و جهت این که جائی برای اما و اگر "پرو آمریکائی"‌ هائی که از حمله آمریکا به ایران پشتیبانی می‌کنند نماند، تمام آمار‌ها را از خود رادیو آمریکا نقل می‌کنیم که منطقا باید به عنوان صدای "بزرگترین قدرت جهان" مورد تائید آن ها باشد و این سه مورد را هم درست بخاطر وجود همین آمارها انتخاب کرده‌ایم. این سه حرکت عبارتند از: مبارزه مردم پرو، کُردستان ترکیه و تامیل‌ها در سریلانکا.

به گزارش رادیو آمریکا، در 14 اکتبر "حدود 70 هزار نفر در جریان قریب 20 سال نبرد بین شورشیان و دولت پرو کشته شدند". و همین رادیو در 28 سپتامبر در مورد کُردستان ترکیه می‌گوید: "شورشیان از سال 1984 برای خودمختاری در جنوب شرقی ترکیه می‌جنگند. این جنگ بیش از سی هزار کشته به جای گذاشته است." و در 11 اکتبر در مورد مبارزات تامیل‌ها در سریلانکا گزارش می‌دهد که "شورش جدائی‌طلبان سریلانکا که از سال 1972 آغاز شد، تاکنون جان بیش از 60 هزار نفر را گرفته است".

توجه به این آمار‌ها و مقایسه آن ها با آمار کشته‌شدگان 655 هزار نفری و تازه غیرنظامی در عراق آن هم تنها در یک مدت زمانی سه ساله، بروشنی نشان می‌دهد که چه تفاوت فاحشی بین هزینه‌های یک مبارزه مردمی جهت دستیابی به آزادی و یک لشکرکشی امپریالیستی وجود دارد. جدا از موارد فوق، اگر به آمار شهدای انقلاب سال‌های 56 -57 هم رجوع کنیم باز با این تفاوت آشکار روبرو می‌شویم. اگر رستاخیز سیاهکل را از اولین موج‌هائی به حساب آوریم که به طوفان انقلاب انجامید، کل شهدای مردم ما از رستاخیز سیاهکل تا قیام بهمن یک‌دهم آمار فوق نیز نمی‌باشد. بنابر این، کسانی که با تکیه بر هزینه‌های بالای انقلاب، مردم را از تنها راه حل نجاتشان یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بدست خود توده‌ها می‌ترسانند و نظر‌ها و توجه‌ها را به دست آهنین آمریکا جلب می‌کنند، فریبکارانی بیش نیستند که به تنها چیزی که نمی‌اندیشند همانا سرنوشت مردم است. اتفاقا تجربه عراق درست علیه کسانی حکم می‌دهد که مردم ما را به بیراهه‌های امپریالیستی سوق می‌دهند. بدون شک همان طور که می‌گویند "انقلاب مجلس مهمانی نیست" برعکس یکی از با "اتوریته"ترین پدیده‌هاست که با توپ و تانک و تفنگ سر و کار دارد اما برای رسیدن به آزادی راهی جز انقلاب وجود ندارد و تجربه نشان داده که اتفاقا این راه کم‌هزینه‌ترین راه نجات است. این واقعیتی است که تجربه عراق نیز بر آن مهر تأئید می‌زند.

آبان ماه 1385 ‏

راسیسم تنگ چشم راست، برابر چین چپگرا

راسیسم تنگ چشم راست، برابر چین چپگرا

 

در رسانه های راست راسیست های مچاله شده در چنگال کرونا خواندم که ژاپن مصمم به بیرون آوردن سرمایه هایش از چین شده است. این تاکتیک و حرکت فرضی از دید بلومبرگ: ژاپن می خواهد هرچه زودتر 2 میلیارد دلار به شرکت ‌های خود در چین کمک ‌کند تا آنها تولید و فروش شان را از چین بیرون بکشند با این امید که چین دیگر نتواند کارخانه‌ های دنیا باشد و بماند. و تارو آسو معاون نخست ‌‌وزیر ژاپن در یک سخنرانی در پارلمان ژاپن: سازمان بهداشت جهانی باید نام خود را به سازمان بهداشت چینی تغییر دهد.

 

دونالد ترامپ هم در کنفرانس روزانه خود درباره شیوع بیماری کرونا در آمریکا اعلام کرد که پرداخت کمک به سازمان بهداشت جهانی " WHO "را متوقف کرده است. واکنش آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل: تصمیم ترامپ در شرایط کنونی مبارزه جهانی با بیماری کرونا را ناتوان می کند، از اینرو او اقدام سیاسی راسیستی ترامپ را غلط ارزیابی کرد. تد کروز سناتور پُرهیاهوی جمھوریخواە نیز خواستار تحریم سران چین شد. وی گفته: دانشمندان چینی در آزمایشگاه‌ ها بر روی ویروس کرونا موجود در بدن خفاش‌ ها تحقیق و بررسی می ‌کرده‌ اند و ممکن است آنها باعث منتشرشدن کرونا شده باشند.

درین میان گوئی رئیس جمهور امپریالیسم آمریکا به باور خود مقصر اصلی بحران کرونا را یافته است و این مقصر جز سازمان بهداشت جهانی نیست که می باید توسط این قلدر تنبیه شود. البته این نخستین باری نیست که ترامپ راسیست و فاشیست عملکرد این سازمان را به باد انتقادی ویرانگر خود و دم و دستگاه ضدبشری گرفته است. هفته گذشته هم، وی تهدید کرده بود که تامین بودجه این سازمان را قطع می‌کند و اینک تهدید خود پیاده کرده است. یادمان هرگز نرود که گردنکشی دونالد ترامپ این میلیاردر انگل درست در اوج مبارزه جهانی با شیوع و کنترل بیماری مرگبار کروناست. او آشکارا نشان می دهد که به حق زندگی نوع بشر نیازمند به این پوشش بهداشت جهانی بی اعتناست و بهمین سادگی به دولت جهانخوار آمریکا دستور داده که پرداخت کمک به سازمان بهداشت جهانی را تعلیق کند. چرائی چنین اقدام ضدبشری؟ چون آمریکا غارتگر بزرگترین تامین کننده بودجه این نهاد جهانی ست. این کشور 400 میلیون دلار از بودجه این سازمان را تامین کرده است. بهر رو ترامپ افزون بر آن این سازمان را به عملکرد غلط در امر مقابله با کرونا و همچنین لاپوشانی اخبار مربوط به شیوع این بیماری در چین متهم نموده است.

اینک بد نیست ما بدانیم که در مقایسه با 400 میلیون دلار یارانه سازمان بهداشت و تندرستی جهان، هزینه سالانه نظامی امپریالیسم آمریکا برای ترورها و کشتارهای جهانی اش چقدر می باشد؟ بودجه ای که همه ساله با تصویب مجلس سنای آمریکا و مجلس نمایندگان و همچنین به گواه تاریخ این هزینه گزاف جز برای سرکشی ها و لشگرکشی های میلیتاریستی این کشور تبهکار در سراسر جهان نبوده و پیگیر خرج جنگ ها و تجاوزهایش به دیگر کشورها و سرکوب جنبش های مردمی و برابریخواهی جهان شده و می شود. بودجه ایکه در همین سال 2020 با افزایش تازه ی 3%درصدی در مقایسه با سال پیش از 716 میلیارد دلار، به 738 میلیارد دلار بالابرده شده است.

ترامپ روز چهارشنبه گذشته و در واکنش به گزارش درباره منشا پیدائی ویروس کرونا در ووهان چین گفت كه: دولت وی در تلاش است تا روشن کند آیا منشا ویروس کرونا از آزمایشگاهای ووهان چین بوده است یا خیر! مایک پومپئو هم گفته است که پکن می‌بایست پیرامون شیوع این ویروس شفاف سازی کند! و خبرگزاری رویترز گفته: به رغم شیوع گسترده ویروس کرونا، کووید 19، منشا آن معمائی ست که هنوز حل نشده. ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش تبهکار آمریکا نیز روز گذشته در واکنش به گزارش‌ ها پیرامون تولید این ویروس در آزمایشگاه گفته است که: منابع اطلاعاتی نشان می دهد که ویروس کرونا شاید منشا طبیعی داشته است، اما با اطمینان نمی‌ توان در این باره ی پیدائی آن ابراز نظر کرد.

سخن کوتاه کنم! این راسیسم تنگ چشمانه سیاسی ژاپن، امپریالیسم آمریکا و دیگر هموندان ایرانی و جهانی شان علیه چین، بیش از آنچه که تصورش رود در دیدگاه مردمان بیدادزده و چپاولشده ی جهان رسواست؛ و کارائی در برابر تلاش و توانائی چین و پیروزی های کنونی اش در برابر پاندمی 19 نداشته و نخواهدداشت. ما همینک می دانیم که پوشش های پیشگیری چین از آمریکای جهانخوار گرفته تا پاسداران حماقت و سرمایه در ایران، همگی آنانرا مورد پشتیبانی لجستیک قرارداده تا مگر دامنه ی گرفتاری به بیماری کرونا و قربانیان آن کمتر شود. کدام کشوری در پهنه جهانی وجوددارد که چنین یاری و همراهی با قربانیان کرونا در سراسر جهان داشته باشد؟ همچنین فراموش نکنیم که (( از سال 1999، دولت گردنکش آمریکا زرادخانه های سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی(سی بی دبلیو) خویش را علیه کشورهای فیلیپین، پورتوریکو، ویتنام، چین، کره شمالی، لائوس، کامبوج، کوبا، پناهندگان قایقی هائیتی، و همسایه خود کانادا، بر طبق کانتر پانچ (5) انجام داده و پنهانی به پیش برده است. و این طیف راست راسیست و یکسویه نگر و مدافع فرهنگ برتریجوئی ها همگی بهتر است بداند که: همین حزب چین کمونیست که من کمونیست بر او نقدهای فراوانی دارم، سگ اش آبرو و شرف دارد به همان امپریالیسم آمریکا که در گستره جهان و برای ژاندارمی خویش و چپاول ملت ها، بیش از 1200 پایگاه مدرن نظامی و مرگبار دارد. پرسیدنی! چرا و برای چه استراتژی ها و هدف هائی؟ پاسخ روشن آن در برگ برگ تاریخ خونین و تبهکارانه این حکومت 244 ساله نگاشته شده که او پیوسته در بیرون از مرزهای خود پی جهانخواری هایش بوده و همچنان هست؛ و اصولا هم امروزه دیگر برای کسانی که بی طرف و مدافع حقوق نوع بشر باشند هرگز پوشیده نیست که پدیده ی آمریکا برای انسان های صلحدوست و مسالمتجو چقدر هراسناک و دهشتناک می باشد. و این درست در شرایطی ست که همین حکومت چین حتی یک سرباز بیرون از مرزهای کشورش نداشته و ندارد؛ در گستره های فراوانی می شود چین را نقد سازش ناپذیر کرد که جایش اینک و درین نوشته نیست؛ اما از دستآوردهای چین هم باید بی نگاه راسیستی گفت و آموخت!.

 

 . این رژیم جهانخوار، تبهکار و ضدبشری آمریکا تنها برای جنگ و ویرانی افغانستان و عراق تاکنون بیش از 6 بیلیون دلار هزینه میلیتاریسم اش کرده که علاوه بر شکست در همه ی طرح و برنامه های نظامی میلیتاریستی خود، عملا نیز اینک در اعماق باتلاق های آنها و بویژه در خاورمیانه گیر کرده و گند رسوائی اش نیز عالمگیر شده است. چه کسی هست که هنوز نداند همین آمریکای جنگ افروز است که سوخت ماندگاری "دین دولتی ـ ولائی" یکدست فاسد، تبهکار و چپاولگر در ایران را با برنامه های تسلط خویش بر خاورمیانه و میلیتاریستی کردن کل آن، پیوسته نیروی میرایش را بازتولید و تأمین کرده و برای همین هدف، با ایجاد دو قطب شرور مذهبی و ضدبشری "سنی شیعی" و بیاری داعش های آنان در منطقه و جهان، توانسته مراکز تولید جنگ افزارهای نظامی اش را چاق و چله کرده و هنوز می کند. مدافعان امپریالیسم آمریکا فراموش نکنند که بیش از 40 میلیون از شهروندان آمریکا، حتی پوشش درمانی ندارند؛ چه رسد که درین فاصله کرونا و تا همین امروز 23 میلیون آمریکائی، کار موقت یا ابزار درآمد بخور و نمیر خود را از دست داده اند تا امثال ترامپ های فاشیست و انگل بیشتر انباشت ثروت کنند و در همین پورش مرگبار کوید19 چه صف بیدادرس ها و بی پناه ها و گرسنگان منتظر پوشش های غذائی می باشند و و امروز ترامپ با وعده 1200 دلارش بمردم گفت که آنها چک این پول را بنام او دریافت خواهندکرد و مسخرگی کار درین است که انگاری ترامپ آدمخوار این پول را از ثروت خویش بدانها می دهد و نه از پول مایات هائی که خود آنها پرداخت کرده اند!

 

بگذریم؛ کرونا بشریت زمینگیر، سرکوبشده، بیکار و گرسنه سراسر جهان را بیدارکرد تا آنها در روز روشن ببینند که همه حکومت های مذهبی و راست لیبرال جهانی، هرکدام خود در کشورهای شان سرمایه بانان درآمدهای غارتشده شان بوده و هستند. و همه ی دولت های راست، چه دکانداران مفتخور و انگل آخوندی و چه تراست ها و کارتل ها با نام دمکراسی بورژوائی، همگی تلبارکنندگان سرمایه های بشری بیش نبوده و نیستند که خود هرگز کارنکرده، ولی چنین آسان انباشت ثروت هنگفت دارند و هیچگاه هیچکدام شان بسان امروز کرونائی، تعهدی نسبت به حفظ زندگی انسان کار و تلاش نداشته و ندارند. آرزومندم که نیروهای مترقی مردمی و چپ و کمونیست در ایران، آمریکا و جهان تلاش بیشتر و تازه ای در راه روشنگری ها و افشاگری های لازم علیه ساختار گروهی سرمایه سالاران و زدودن هرگونه بهره کشی انسان از انسان را در پهنه جهانی چنان زیر پرسش پرجوش و خروش مردمی کنیم تا بشود و بتوانیم چهره بزک کرده ی درندگان سرمایه و دینمداران مفتخور را در پیش چشم دریده شدگان هرچه بهتر روشنتر و هویدا سازیم تا خود کارگران و زحمتکشان ایران و جهان دست در دست هم و بیاری خرد جمعی، طبقاتی و جهانی کارورزان خود را از چنگال دینکاران و سرمایه داران رهائی دهند.

28 فروردین 1399 ـ بهنام چنگائی

 

 

April 16, 2020

در برابر حمله جنایتکارانه رژیم اردوغان به کمپ پناهندگان مخمور باید ایستاد!

در برابر حمله جنایتکارانه رژیم اردوغان به کمپ پناهندگان مخمور باید ایستاد!

رژیم فاشیستی ترکیه هرازچندگاهی به بهانه حضور نیروهای پ. ک.ک در مناطق مرزی حملات وحشیانه موشکی خود را از سر میگیرد. اینبار نیز افسار گسیخته تر از پیش اردوگاه پناهندگان مخمور در غرب اربیل و عمق خاک کردستان عراق را آماج حملات موشکی جنایتکارانه خود قرار داد. آوارگانی که زیر فشار و تهدید مرگ از سوی رژیم اردوغان خانه و کاشانه خود را ترک کرده اند و به "اقلیم کردستان" پناه آورده اند تا بتوانند برغم همه بی امکاناتی و انواع محرومیتها لااقل امنیت جانی خود و بچه هایشان را تامین کنند. اما روز گذشته هزاران خانواده واقع در اردوگاه مخمور(بخوانید اردوگاه مرگ تدریجی) مورد هجوم هوایی دولت ترکیه قرار گرفتند و تلفات جانی و خسارات فراوانی مالی به آنها وارد گردید.
مردم کردستان ترکیه علی العموم و مناطق مرزی بطور اخص که در نتیجه فشار و کشتار هر ساله رژیم فاشیستی اردوغان در کمپ ها آواره شده اند آنجا نیز امنیت و آرامش از آنها سلب شده.
این دیگر بر همه عیان است "حکومت اقلیم کردستان عراق" جهت تامین منافع خود، با توجیه مضحک همیشگی" تداوم روابط اقتصادی فیمابین بمنظور تامین نیازمندیهای مردم" و اساسا به منظور پر کردن جیبشان از طریق به تاراج بردن همه سرمایه این مملکت از یکسو و از دیگر سو با همسویی با رژیم ترکیه و ایران که از روز اول حیات خود به زائده سیاستهای این دو دولت فاشیستی و ضد انسانی تبدیل شده اند، عملا زندگی اکثریت جامعه را به گروه گرفته و راه را برای هر نوع جنایت این دولتها نیز باز گذاشته اند و هر بار پروژهای کشتار و نسل کشی آنانرا بنحوی بنفع این رژیمها توجیه و پرده پوشی کرده اند. اساسا از این ناحیه است که مردم محروم و ستمدیده بیدفاع در دو سوی مرزها اولین قربانیان این مناسبات کثیف معامله گرانه بوده اند. یعنی نه موشکباران هوایی و زمینی منطقه "اقلیم کردستان" از سوی رژیم اردوغان تازگی دارد و نه حکومت مرکزی عراق و حکومت اقلیم کردستان که هر کدام بخاطر اهداف و مقاصد پلیدشان در سکوت مرگبار دم فرو بسته اند و انسانهای بیدفاع را گوشت دم توب سیاستهای ضد انسانیشان میکنند!
به همینخاطر جا دارد یکبار دیگر صفوف آزادیخواهی، انساندوستی و وجدانهای بیدار در سراسر جهان و خصوصا توده های مردم مبارز به تنگ آمده از این وضعیت در هر دو سوی مرزها، همزمان علیه این سیاستهای اعمال شده از سوی حکمرانان مرتجع که در پی منافع خویش دست به هر جنایتی می زنند و برای امنیت و جان انسانها به ذره ارزش قائل نیستند ، قاطعانه اعتراض کنند. 16.04.2020


سیاست‌ها جنگ‌طلبانه و تجاوزکارانه و فاشیستی حکومت ترکیه پایانی ندارد!

سیاست‌ها جنگ‌طلبانه و تجاوزکارانه و فاشیستی حکومت ترکیه پایانی ندارد!

bahram.rehmani@gmail.com

 

یک پهباد دولت ترکیه روز چهارشنبه ۱۵ آوریل ۲۰۲۰ با نقض حریم هوایی عراق در اقلیم کردستان این کشور، اردوگاه پناه‌جویان را بمباران کرد.

در حالی که بیش از دو میلیون نفر در سراسر جهان به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند و تا کنون بیش از ۱۲۹ هزار نفر جان خود را از دست داده‌اند. و در آخرین توییتی که وزیر بهداشت ترکیه ارسال کرده ۴۲۵ نفر در این کشور بر اثر ابتلا به کرونا فوت کرده​‌اند و در مجموع ۲۰ هزار و ۹۲۱ نفر مورد مثبت کرونا ثبت شده است.

پس از درگیری بسیاری از کشورها با بحران کرونا، سرانجام دولت ترکیه هم رسما ورود کرونا به این کشور را اعلام کرد و ۱۷ مارس، اولین مورد مرگ بر اثر ویروس کرونا در ترکیه اعلام شد.

تا قبل از اعلام رسمی وجود کرونا در ترکیه، با توجه به حجم بالای گردشگران ایرانی و هم‌چنین موقعیت استانبول به‌عنوان یکی از مراکز پروازهای بین‌‌المللی، شایعات و گمانه‌زنی‌های زیادی پیرامون وجود ویروس در ترکیه و پنهان‌کاری دولت در اعلام آن شنیده می‌شد. پلیس ترکیه هم اعلام کرده که کسانی‌که در مورد وجود این ویروس اقدام به شایعه‌ پراکنی کنند دستگیر و با برخورد قضایی مواجه خواهند شد. بنا به گزارش وزارت کشور، تاکنون صدها نفر را به‌علت آن‌چه شایعه‌‌پراکنی و ارائه اطلاعات نادرست در مورد کرونا خوانده شده، دستگیر شده‌اند.

اما در نهایت در روز ۱۱ مارس، وزیر بهداشت ترکیه از شناسایی اولین بیمار مبتلا به کرونا خبر داده و یک روز بعد خبر از کشف دومین مورد از آلودگی در ترکیه داد. تاکنون ۱۹۱مورد ابتلا به ویروس در ترکیه به صورت رسمی اعلام شده است.

 

 

در چنین شرایطی حکومت فاشیست ترکیه، در لیبی، سوریه، روژاوا، اقلیم کردستان عراق و کوه‌های قندیل در حال جنگ و تجاوز و کشتار است.

در حمله هوایی روز گذشته ترکیه به اردوگاه پناه‌جویان مخمور در غرب اربیل، سه زن ساکن این اردوگاه جان خود را از دست دادند.

به‌گزارش خبرگزاری‌ها، چهارشنبه ۲۷ فروردین - ۱۵ آوریل، در ساعت ۱۳ و ۳۰ دقیقه به‌وقت محلی، هواپیماهای بی‌سرنشین ارتش ترکیه اردوگاه پناه‌جویان مخمور واقع در غرب اربیل و شمال عراق را به‌شدت بمباران کردند.

سایت خبری روژ نیوز، در این مورد گزارش داد که این حمله موجب جان‌باختن سه زن جوان ساکن این اردوگاه شده که دو تن از آنان بلافاصله پس از بمباران جان خود را از دست داده و یک تن نیز به‌شدت مجروح شد و با وجود تلاش پزشکان به‌دلیل شدت جراحات پس از ساعتی جان خود را از دست داد.

بر اساس این خبر، با وجود ممنوعیت تجمع برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا، شماری از ساکنین اردوگاه مخمور در مراسم به خاک‌سپاری قربانیان شرکت کرده‌اند.

ساکنین این اردوگاه ضمن محکوم کردن این بمباران، آن را اقدامی علیه غیرنظامیان و همه مردم کرد دانسته و خواستار در پیش گرفتن راهکارهای لازم برای جلوگیری از تکرار چنین حملاتی شدند.

مسئول رسانه‌ای ارتش عراق به نقل از فرماندهی پدافند هوایی از نقض حریم هوایی این کشور توسط یک هواپیمایی ترکیه‌ای خبر داد. او در ادامه تصریح کرد «اردوگاهی که برای خانواده‌های کرد ترکیه‌ای در نزدیکی شهر مخمور در نظر گرفته شده بود توسط یک فروند موشک مورد اصابت قرار گرفت که در اثر آن دو زن کشته شدند.»

شبکه تلویزیونی «رووداو» نیز در گزارشی اظهار داشت که هواپیماهای ترکیه یک پایگاه نیروهای «پ.ک.ک» در نزدیکی شهر مخمور را بمباران کردند.

طبق گزارش‌های اولیه این رسانه کردی در این حمله سه نفر کشته و تعدای دیگر نیز زخمی شدند.

در همین رابطه عبدالکریم خلف سخنگوی فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق، حمله ترکیه را «یک عمل تجاوزکارانه» دانست و افزود: «نقض حریم هوایی عراق توسط هواپیمای بدون سرنشین ترکیه یک عمل تجاوزکارانه است و آنکارا مسئولیت نتایج این کار را بر عهده بگیرد.»

او با تاکید بر این‌که «دولت عراق تمام اقدامات لازم را در قابل هرگونه اقدامی علیه قلمرو خود انجام می‌دهد»، افزود: «تکرار مجدد این اقدام روابط بین دو کشور را به کدورت می‌کشاند.»

وزارت دفاع ترکیه نیز از کشته شدن ۴ نفر از اعضای حزب کارگران کردستان در حمله هوایی به کوهستان قندیل در شمال عراق خبر داد.

 

سایت خبری خلک نیز به‌نقل از منابعی در این اردوگاه، از مجروح شدن ۴ تن از ساکنین آن در این حمله خبر داد.

 

 

در حالی که تمامی جهان با مبارزه خود علیه ویروس کرونا مشغولند و خواستار آتش‌بس طرف‌های درگیر در سوریه شده است، ارتش اشغال‌گر ترک و تبه‌کاران وابسته به آن حملات خود را به مناطق شمال-شرق سوریه هم‌چنان ادامه می‌دهند.

مقام‌های امنیتی عراق روز چهارشنبه ۲۷ فروردین، از کشته شدن دو زن در حملات هوایی ترکیه به اردوگاه آوارگان در نزدیک شهر «مخمور» در جنوب اربیل خبر دادند.

در ادامه بیانیه آمده است: مرکز فرماندهی پدافندی ارتش عراق روز، چهارشنبه نقض حریم هوایی از سوی پهپاد ترکیه در خط پروازی سندی-سواره، توکا-القوس و شمال مخمور در ارتفاع ۶ کیلومتری را رهگیری کرد.

 

براساس اعلام رسانه‌های منطقه، هواپیماهای جنگنده ترکیه در هفته اخیر چند بار مناطقی از کوهستان‌های استان اربیل در اقلیم کردستان در شمال عراق را بمباران کردند. هواپیماهای ترکیه بلندی‌های «زینی» و «ریتی» را در منطقه «اورتی» در شمال اربیل، جایی که مواضع گروه «پ ک ک» در آنجا مستقر است را هدف قرار دادند.

ارتش ترکیه ماه‌ها است که با انجام عملیات موسوم به «چنگال» در شمال عراق، به‌دنبال پاک‌سازی این مناطق از حضور گریلاهای حزب کارگران کردستان ترکیه‌(پ.ک.ک) است.

ترکیه هر از گاهی بلندی‌های «قندیل» و کوهستان‌های شمال عراق را هدف حملات هوایی و توپخانه‌ای قرار می‌دهد.

 

١٩ ژوئیه ٢٠١٩ نیز هواپیماهای ارتش اشغال‌گر ترکیه در ساعت ٠٠:١٠ نیمه‌شب این منطقه را بمباران کردند و دو شهروند غیرنظامی جان باختند.

١٣ دسامبر ٢٠١٨ هواپیماهای ارتش اشغال‌گر ترک کمپ پناه‌جویان مخمور را بمباران کردند. در این حمله چهار شهروند به‌نام‌های آسیه علی محمد‌(٧٣ ساله)، دختر وی نارنج فرحان قاسم‌(٢۶ ساله)، نوه دایه آسیه به نام اوین کاوه محمد‌(١۴ ساله) و ایلم محمد عمر‌(٢٣ ساله) جان باختند.

۶ دسامبر ٢٠١٧ نیز هواپیماهای ارتش اشغال‌گر ترک کمپ پناه‌جویان مخمور را بمباران کرده بودند. در این حمله ۵ عضو نیروهای خوددفاعی کمپ به نام‌های باگر بوران، بوتان آمَد، چکدار ماوا، دوران ماردین و باز دژوار جان خود را از دست دادند.

 

به گفته خبرگزاری فرات  مرکز خبر،  پنج‌شنبه ۱۶ آوریل ۲۰۲۰، طبق اطلاعات به‌دست آمده از منابع محلی، حکومت اشغال‌گر ترکیه نیروی نظامی جدیدی را در پایگاه‌های خود در جنوب کردستان مستقر کرده است. این منابع اعلام کرده‌اند که شمار نظامیان در پایگاه‌ها و مقرها و سنگر‌های افزایش یافته‌اند.

دولت اشغال‌گر ترک در ۱۵ آوریل به حملات هوایی در زینی ورتی دست زده و از طرف دیگر کمپ پناهندگان مخمور را نیز بمباران نمود. در حمله هوایی به مخمور سه زن به شهادت رسیدند. همراه با این تحرکات نظامی دولت ترکیه، نیروهای حزب دمکرات کردستان نیز نیروهای خود را در منطقه زینی ورتی افزایش داده‌اند. روستای زینی ورتی از روستاهای دامنه کوه قندیل از جمله مناطقی است که تحت کنترل اتحادیه میهنی کوردستان است.

دولت ترکیه خصوصا در سال‌های اخیر بر سیاست‌های اشغال‌گرانه در جنوب کردستان تایید می‌کند. اشغال‌گری ترکیه در ابعاد نظامی، سیاسی و اقتصادی بیش از هر زمان دیگری افزایش یافته است.

ار سال‌های دهه ۹۰ میلادی به بعد، این منطقه شاهد حضور پایگاه‌های ارتش اشغال‌گر ترکیه بوده است. در زمان حاکمیت حزب عدالت و توسعه‌(‌آ.ک.پ) هم شمار این پایگاه‌ها افزایش یافته است و هم نیروهای ترک منطقه وسیع‌تری را در بر گرفته‌اند.

نخستین پایگاه‌های ارتش ترک در سال ۱۹۹۴ در صلاح‌الدین تاسیس شد که در ۲۵ کیلومتری هولیر قرار دارد. از ان زمان به بعد ۱۵ پایگاه جدید ارتش ترک در منطقه جنوب اقلیم کوردستان احداث شده است. غیر از این پایگاه‌ها، سازمان اطلاعات ترکیه، میت نیز بیش از هر زمان دیگری فعال شده و ساختمان‌های جدیدی را احداث کرده است. از سال ۲۰۱۸ دولت اشغال‌گر ترکیه دست به احداث پایگاه‌های جدیدی کرده است و فقط در منطقه برادوست ۲۰ نقطه جدید از سوی نیروهای ترک به اشغال درآمده است.

به این ترتیب، دولت فاشیست ترکیه از سال ۱۹۹۱ - ١٣٧٠ با فعالیت‌های جاسوسی جایگاه خود در اقلیم کردستان را مستحکم کرد. از سال ۱۹۹۷ -١٣٧۶ با درست کردن ده‌ها مقر و پادگان نظامی در منطقه حضور دارد. به دلیل حملات دولت ترکیه صدها شهروند کردستان جان باخته‌اند. و ده ها هزا تن نیز از خانه و کاشانه خود رانده شده‌اند.

جنگنده‌های ارتش ترکیه برای ترساندن مردم با ارتفاع کم در منطقه به گشت‌زنی می‌پردازند و گاهی اطراف شیلادزه، دیرلوک، زاپ و... را بمباران می‌کنند.

ارتش ترکیه می‌خواهد برای بمباران‌هایش ساکنین منطقه، روستاها، باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی و سرزمین خود را خالی کنند.

دستگاه اطلاعاتی ملی ترکیه میت و دستگاه اطلاعاتی حزب دمکرات کردستان‌(پاراستن) با هم همکاری می‌کنند. تعدادی از رسانه‌های پارتی که ترکیه از آن‌ها پشتیبانی می‌کند، اطلاعاتی را از مناطق مختلف جمع‌آوری می‌کنند و در اختیار جاسوسان ترکیه قرار می‌دهند.

مراکز جاسوسی ترکیه تنها در منطقه حزب دمکرات، بلکه در مناطق تحت کنترل اتحاد میهنی کردستان‌(ی.ن.ک) نیز فعال هستند. در سلیمانیه و هلبجه و گرمیان نیز تعدادی دستگاه و سازمان و نهاد ترکیه حضور دارند که با نام «کمپانی ویژه» فعالیت می‌کنند.

در منطقه‌ کرکوک نیز جبهه‌ ترکمن عراق توسط میت ترکیه درست شده است.

دولت ترکیه شرکت‌های زیادی را در کردستان عراق اداره می‌کند که تعداد آن‌ها در سال‌های اخیر بسیار افزایش یافته و تنها در بخش ساختمان‌سازی و راه‌سازی بیش‌تر از هزار و ۳۵۰ کمپانی ترکیه در اقلیم کردستان فعالیت می‌کنند. روشن است که بخشی از این کمپانی‌ها به‌طور مستقیم برای میت کار می‌کنند.

دولت ترکیه از سال ۱۹٨۳ بر ضد «پ.ک.ک» عملیاتی «برون مرزی» انجام می‌دهد اما تاکنون، هیچ نتیجه‌ای به‌دست نیاورده است.

اولین عملیات «برون مرزی» دولت ترکیه پس از امضای تفاهم نامه همکاری و امنیتی مرزی در زمان ژنرال کنعان اورن با حکومت بغداد در سال ۱۹٨۳- ١٣۶٢ انجام شد. این عملیات ۲۵ مه ۱۹٨۳ -۴ خرداد ١٣۶٢ انجام شد و ۷ هزار سرباز در آن شرکت داشتند.

ارتش ترکیه با گذشت زمان تعداد نیروهایش را افزایش داد و از تکنولوژی نظامی پیشرفته‌تر استفاده کرد. اولین عملیات در سال ۱۹۹۷- ١٣٧۵ با نام «چکش» انجام شد. این عملیات در ۴ مه ۱۹۹۷ -۱۴ اردیبهشت ١٣٧۵ آغاز شد و این بار ۵۰ هزار سرباز در این عملیات شرکت داشتند. پس از آن‌که ۲ هلیکوپتر ترکیه هدف قرار گرفتند و سقوط کردند و فرماندهان عملیات کشته شدند، پس از آن عملیات پایان یافت.

دولت ترکیه نتیجه‌ای را که انتظار داشت از عملیات چکش به‌دست نیاورد. به‌همین دلیل باز هم در ماه سپتامبر همان سال با ۱۰۰ تانک و ۱۰ هزار سرباز دست به عملیات دیگری در خارج مرز زد. این عملیات علیه پ.د.ک با نام «ضربه چكش» انجام شد. این عملیات هم دستاوردی برای دولت ترکیه به‌بار نیارود.

باز ارتش ترکیه در بهار سال ۱۹۹٨-‌١٣٧۶ با ۴۰ هزار سرباز عملیات دیگری با نام «مراد» در داخل خاک اقلیم کردستان عراق انجام داد، اما پیروزی به‌دست نیاورد.

ارتش ترکیه در سال ۱۹۹۹-١٣٧٧ و برای ۲۴مین بار دست به عملیات خارج مرز زد. این عملیات با نام «ساندویچ» انجام شد اما این عملیات هم برای آن‌ها نتیجه‌ای نداشت.

در این چهار دهه ارتش ترکیه، گاه و بی‌گاه به پایگاه‌های پ.ک.ک یورش می‌برند و هیج موفقیتی کسب نمی‌کنند.

 

یک بحث مهم در شرایط کنونی تلاش برای آزادی عبدالله اوجالان و همه زندانیان سیاسی و اجتماعی در ترکیه است.

وکلای عضو کانون حقوقی دفاع از «عبدالله اوجالان» و سه زندانی دیگر در رابطه با بیماری کووید-١٩ که به تهدیدی برای تمامی جهان و ترکیه مبدل شده است روز ٢٠ مارس به دادستانی جمهوری ترکیه در شهر بورسا و وزارت عدالت و دادسرای کیفری در بورسا مراجعه کردند و درخواست‌هایی را در مورد موکلان خود واگذار نمودند.

وکلا درخواست نموده بودند که برای محافظت از سلامتی موکلانشان روزانه تدابیر لازم به مرحله اجرا گذاشته شوند و چند‌وچون تدابیر مذکور به اطلاع کانون وکلا رسانده شود. این درخواست وکلا از سوی سیستم قضایی ترکیه رد شد. دادسرای کیفری در توجیه مخالفت با خواسته کانون وکلای سده مدعی شده است که «درخواست‌های مربوط به تمهیدات اخذ شده و اطلاع‌رسانی در مورد آن در حیطه اختیارات و وظایف دادسرای کیفری نیست.»

راضیه تورگوت از اعضای کانون وکلای سده در این مورد اعلام کرد، در جزیره‌ای که دارای موقعیتی ویژه می‌باشد، برخی از وکلای ما با بیماری‌های حاد در زندان فوق امنیتی امرالی نگه‌داری می‌شوند وجود دارند. راضیه تورگوت سپس اظهار کرد با توجه به شیوع بیماری کووید-١٩ ما می‌خواهیم تمامی پرسنل و زندانیان در امرالی مشمول تدابیر بهداشتی شوند. لازم است تدابیر اخذ شده را هم به اطلاع کانون برسانند، بایست شرایط مناسبی فراهم گردند تا ملاقات با رهبر خلق کرد عبدالله اوجالان و زندانیان دیگر صورت گیرد.

راضیه تورگوت سپس یادآور شد که دادگاه کیفری روز ٢۶ مارس در پاسخ به مراجعه آنان پاسخ داد و روز ۶ آوریل تصمیم دادگاه کیفری به اطلاع کانون رسیده است. به گفته‌ی تورگوت دادگاه کیفری مدعی شده است که خواسته‌های کانون وکلای سده در حیطه وظایف و مسئولیت‌های دادگاه کیفری نمی‌باشند و از این‌رو آن‌ها را رد کرده است.

راضیه تورگوت ادعای دادگاه کیفری مبنی بر «خارج از حیطه وظایف» را ضد حقوقی و غیر قانونی خواند و افزود: «وظیفه دادگاه کیفری، نهادهای جزایی محکومین و زندانیان، پذیرش زندانیان، تعیین محل حبس، فراهم کردن نیازمندی‌های زندانیان، سلامت، معاینه کردن و درمان زندانیان با هدف محافظت جسمی و روحی، هم‌چنین سازمان دادن به روابط آنان با محیط خارج از زندان و توجه به خواسته‌ها و فعالیت‌های آنان و تصمیم گیری در این مورد است. خواسته‌های ما هم دقیقا در این چهارچوب طرح شده‌اند.»

تورگوت خاطرنشان کرد «جلوگیری از انجام ملاقات خانواده و وکلا با موکلانشان، عدم دسترسی به نامه، تلفن و اطلاع‌رسانی و رابطه با موکلان، قطع کامل رابطه زندانیان با خارج از زندان، در چنین شرایطی که از موکلانشان اطلاعی کسب نمی‌کنند موضوع طرح شکوائیه شده است و رسیدگی به آن جزء وظایف دادگاه کیفری است.»

تورگوت افزود که رد درخواست کانون وکلا نقض آشکار قانون است و آن ها در این خصوص اقامه دعوی خواهند کرد: «در مراجعه روز ٢٠ مارس ما خواستیم که حق استفاده از تلفن‌(برای خانواده و وکلا) که در تمامی زندان‌های ترکیه رایج است و تاکنون از زندان امرالی سلب شده است باید فورا فراهم شود. دادگاه کیفری روز ٢۶ مارس در این مورد تصمیم گرفت و مدعی شده است که موکلان ما ۶ ماه حق استفاده از تلفن را ندارند. این تصمیم را ۶ آوریل به اطلاع ما رسانده‌اند. ما روز ١٣ آوریل ٢٠٢٠ به این تصمیم اعتراض کردیم.»

عضو کانون وکلای سده در ادامه یادآور شد که در رابطه با تصمیم دادگاه کیفری در خصوص محرومیت موکلان آنان به‌مدت ۶ ماه از حق استفاده از تلفن گفت: «ما علیه این تصمیم که بر آقای اوجالان و سه موکل دیگرمان تحمیل شده است اعتراض کردیم.» هم‌چنین ما دریافتیم که حکم دادگاه در مورد عمر خیری کونار و هامیلی یلدرم آشکار شده است. اعتراض ویسی آکتاش همچنان در دادگاه جزایی کیفری است. هم‌چنین در ١١ مارس ٢٠٢٠ ما د دادگاه کیفری وقتی در مورد وضعیت پرونده آنان سئوال کردیم، اعلام شد که حق پرسش ندارید و گفته شد که تصمیم تازه نقض ضوابط وجود ندارد.

راضیه تورگوت افزود که سیستم قضایی ترکیه می‌خواهد خواسته‌های آنان را با بهانه‌های واهی و فاقد مبنای قانونی رد کند و افزود: «مکانیسم‌های دفاع از موکلانمان را ممنوع و حق مشاوره حقوقی و حق دفاع از موکلانمان را از ما سلب کرده‌اند.»

تورگوت در پایان خاطرنشان کرد که هر هفته خانواده و وکلا برای انجام ملاقات به دادستانی جمهوری در شهر ساحلی بورسا مراجعه کرده‌اند، با اینکه تاکنون به هیچ‌کدام از خواسته‌های آنان پاسخ مناسبی داده نشده و مراجعات آنان به وزارت عدالت نیز بدون پاسخ بوده است.

 

هم‌چنین اخیرا مرال دانش بشتاش رییس فراکسیون حزب دموکراتیک خلق‌ها‌(ه.د.پ) در پارلمان ترکیه اعلام کرد، حزب عدالت و توسعه‌‌(آ.ک.پ) و حزب حرکت ملی‌(م.ه.پ) می‌خواهند ۲۰۰ هزار زندانی را در چنگال مرگ رها کنند. 

 خبرگزاری فرات  مرکز خبر  سه‌شنبه ۱۴ آوریل ۲۰۲۰ خیر داد که مرال دانش بشتاش رییس فراکسیون حزب دمکراتیک خلق‌ها در پارلمان ترکیه در مورد پروژه قانون کاهش مجازات که در پارلمان تصویب شد، بیانیه‌ای منتشر کرد.

بشتاش یادآور شد که پروژه قانون کاهش مجازات، همراه با شیوع ویروس کرونا ارائه شد و گفت: «ما خوب می‌دانیم که به ویژه همکاری کوچک حکومت برای تعدادی از زندانیان می‌خواهد آن‌ها را عفو کند. در حقیقت مسئولان حزب حکومتی در جلسه‌ شورای عمومی به این مسئله اعتراف کردند و گفتند، «پروژه قانون ما ۶ ماه است که آماده است.» اما حقیقت ندارد، این پروژه قانون نه تنها ۶ ماه بلکه چندین سال است که آماده شده و بخشی از توافق میان آن‌هاست.

در این پروژه قانونی که از ۷۰ بند تشکیل شده است، فقط یک بند مربوط به کرونا است. تنها در ۳ بند می‌توان گفت بحث دفاع از ۲۹۵ هزار زندان در زندان‌ها مطرح شده است.

در حالی که سرتاسر مردم ترکیه در خانه‌هایشان زندانی هستند، هیچ زندانی و محکومی فرار نمی‌کند.

از یک طرف برای آزاد کردن ۹۰ هزار زندانی عجله دارند، از طرف دیگر نیز زندگی ۲۰۰ هزار زندانی دیگر را به‌شدت با خطر مرگ تهدید می‌کنند. از جامعه هم می‌خواهند در این مرحله فقط تماشاچی باشند. اما نه، ما تماشاچی نخواهیم بود، چون اکنون وارد مرحله ای شده‌ایم که اجساد زندانیان را از زندان‌ها بیرون می‌آورند. هرچند تاکنون فقط ۲ مورد از قربانیان را اعلام کرده‌اند. در زندان‌ها افراد بیمار و مسن حضور دارند، کسانی هستند که توانایی انجام کارهای خود را ندارند، مادرانی که بچه دارند، کودکان و جوانان وجود دارند. با تفکری متفاوت و تبعیض‌گرایانه این افراد را در چنگال مرگ رها می‌کنند. حکومت اهداف خود را نشان می‌دهد، هم زمان هیئت قانون‌گذاری را با خطر مواجه می‌کند.

مسئله‌ای است که می‌توانیم با یک بند آن را حل کنیم، اما آن‌ها چندین هفته است در مورد آن بحث می‌کنند. کسانی که سبب قتل و جرح دیگران شده‌اند آزاد می‌شوند، اما افرادی مانند روزنامه‌نگاران آزاد نمی‌شوند. این پروژه قانون عفو هیچ بحث، گفتگو، فکر یا انتقادی را نمی‌پذیرد.

چون آن‌ها فقط یک قبله دارند و آن هم این است که می‌گویند «از خود محافظت می‌کنیم.» حکومت خود را با خطر مواجه نمی‌کند. اجازه نمی‌دهند هیچ‌کس علیه حکومت آن‌ها چیزی بگوید. مسئول اصلی جان‌باختن زندانیان همان افرادی هستند که این پروژه قانون را امضاء می‌کنند.

 

هلین بولک خواننده ۲۸ ساله گروپ یوروم که به‌منظور اعتراض به سیاست‌های سرکوب‌گرانه دولت ترک دست به اعتصاب غذا و سپس روزه مرگ زده بود، بعد از گذشت ۲۸۸ روز جان خود را از دست داد.

 

 

هلین بولک از اعضای گروه موسیقی انقلابی-معترض گروپ یوروم در سال ۱۹۹۲ در باکور کردستان، در کلانشهر آمد‌(دیاربکر) متولد شد. تحصیلات خود را در آمد به پایان رساند. در سال ۲۰۰۹ از دانشکاه چاناک کالا در رشته اقتصاد فارغ‌التحصیل شد. در دوران دانشجویی در کنسرت‌های گروپ یوروم شرکت می‌کرد و از سال ۲۰۱۳ به عضویت این گروه درآمد. با پایان تحصیلات، در استانبول اقامت گزید و در مرکز فرهنگی Îdîl a Okmeydanî فعالیت‌های خود را ادامه داد. اما کنسرت‌ها و فعالیت‌های موزیک آنان دچار محدودیت و ممنوعیت مداوم بودند.

هلین بولک با حمله نیروهای پلیس به مرکز فرهنگی îdil  در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۶ بازداشت و در ۲۳ نوامبر زندانی می‌شود. هلین همراه با دیگر اعضای این گروه، علی آراجی، اینان آلتان، سلام آلتین، سلطان گوکجه، فرات کیل، دیلان پویراز و عبدالله اوزگون زندانی شد.

هلین بولک در زندان گروه M گابزی بیش از سه سال در زندان ماند. در ۲۰ مه ۲۰۱۹ همراه با رفقای دیگر خود و از جمله ابراهیم گوکچه به‌منظور آزادی دیگر رفقایش از زندان و لغو ممنوعیت و محدودیت هنری گروپ یوروم و نیز پایان دادن به فشارهای فراوان بر مرکز فرهنگی îdil و اجازه برگزاری فعالیت‌های هنری دست به اعتصاب غذا زد. بعد از اعتصاب غذای ۱۵۲ روزه هلین، وی از زندان آزاد شد. هلین در انجمن مقاومت شهر ساری یر تصمیم به ادامه اعتصاب غذای خود گرفت و در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۰ تصمیم گرفت اعتصاب غذای خود را به روزه مرگ تبدیل کند.

ابراهیم گوکچه دیگر عضو گروپ یوروم نیز که در زندان شماره ۹ سیلوریه دست به اعتصاب غذا زده بود، در ۲۵۱ روز اعتصاب غذای خود از زندان آزاد شد. ابراهیم گوکچه نیز همانند هلین بولک در انجمن مقاومت تصمیم گرفت اعتصاب غذای خود را ادامه دهد.

هلین در مصاحبه‌ای در ۴ فوریه ۲۰۲۰ اعلام کرد: همان زمانی‌که ما تصمیم به مقاومت گرفتیم، به پیروزی نیز دست یافتیم. زیرا از همان ابتدا تلاش می‌کردند تا گروپ یوروم را به سکوت وادارند. سیاست‌های سکوت و فراموشی را به اجرا درآوردند. اما ما با اقدام‌مان این سیاست آنان را خنثی کردیم نتوانستند صدای گروپ یوروم را خاموش کنند. ساکت کردن گروپ یوروم امکان پذیر نیست.

بعد از مدتی از گذشت روزه مرگ، وضعیت سلامت هلین به خطر افتاد و در ۱۹ مارس با مداخله نیروهای پلیس به زور سوار آمبولانس شده و به بیمارستان عمرانیه منتقل می‌شود. مدت ۱۰ روز در این بیمارستان بستری می‌شود. تلاش شد که به زور به اعتصاب خود پایان دهد اما با عدم پذیرش هلین مواجه می‌شوند. با فشار افکار عمومی و آکسیون‌های فعالان هلین و ابراهیم از بیمارستان خارج می‌شوند. این دو بعد از خروج از بیمارستان مجددا در انجمن مقاومت در ساری یر اعتصاب خود را ادامه می‌دهند. هلین  در ۳ آوریل در ۲۸۸ روزمین اعتصاب جان خود را از دست می‌دهد.

 

سحر آدی گوزل از اعضای گروپ یوروم با اشاره به هلین بولک گفت: هلین شوخ طبع بود و همیشه می‌گفت با لب‌خند از من یاد کنید. به‌همین دلیل نباید به سوگواری برای هلین دست زد. زمان آن فرا رسیده است که راه و مبارزه هلین را ادامه دهیم. زمانی که هلین چشم از جهان فروبست، می‌خواستم این شور و شوق را در چشمانش ببینم.

زمانی که به پایان نزدیک شده بود می‌گفت: من می‌میرم، اما اجازه ندهید افراد دیگر بمیرند. هلین فقط ۲۸ سال سن داشت. دختری جوان بود. از آن‌جا که کنسرت‌های ما همیشه با ممنوعیت و محدودیت مواجه می‌شدند، برای اعتراض به این ممنوعیت‌ها دست به روزه مرگ زد و در ۲۸۸ روز اعتصاب جان خود را از دست داد. از عشق و اراده‌ای قدرتمند برخوردار بود. ۲۸۸ روز با مرگ پنجه در افکند. تا آخرین نفس‌هایش به تغییر سرشت انسان باور داشت.

 

 

دولت ترکیه برای تحت فشار قرار دادن دولت‌های اروپائی و گرفتن امتیازات اقتصادی و سیاسی بیش‌تر از آن‌ها، اخیرا چند روزی مرزهای خود با اتحادیه اروپا را بر روی پناه‌جویان باز کرد. ده‌ها هزار پناه‌جو که بیش‌تر آن‌ها از میدان‌های جنگی در سوریه و برای نجات جان خود از آتش جنگ‌های ارتجاعی فرار کرده‌اند، در مرزهای ترکیه با یونان و بلغارستان جمع شدند. تعدادی نیز در یک بازی خطرناک با مرگ  سوار بر قایق‌های بادی خود را به جزایر یونان رساندند. رسانه‌های جمعی هر روز تصاویر دردناکی از حال و روز این پناه‌جویان منتشر می‌کردند.  شاهدان عینی می گویند که در آن روزها دو کودک در نتیجه خفگی ناشی از پرتاب گاز اشک‌آور از جانب پلیس یونان جان دادند.  دولت یونان بر خلاف قانون موسوم به «کنوانسیون ۱۹۵۱ ژنو»، که خود از امضاء‌کنندگان آن است، اعلام کرده است که هیچ‌گونه تقاضایی برای پناهندگی را تحویل نمی‌گیرد.

از سوی دیگر خبر رسید که مذاکرات آشکار و پنهان میان نمایندگان اتحادیه اروپا با دولت ترکیه بر سر سرنوشت این پناه‌جویان آغاز شده است. همه نشانه‌ها حاکی از آن است که سرانجام توافق صورت می‌گیرد و دولت ترکیه در این معامله با استفاده از کارت پناه‌جویان، حداقل بخشی از امتیازات مورد نظر خود را به دست خواهد آورد. از این‌رو  فعلا و تا هنگامی‌که مذاکرات باج‌گیری خود را به نتیجه می‌رساند، از بازگشت پناه‌جویان جلوگیری می‌ کند و بعد از آن راه بازگشت را هم بر رویشان باز خواهد کرد. بدین ترتیب باردیگر سرنوشت پناه‌جویان در یک بازی عیرانسانی سیاسی، به ابزار معامله بین دولت ترکیه و اتحادیه اروپا تبدیل شده است.

دولت ترکیه که راه را برای پناه‌جویان سوری به‌سوی مرزهای اتحادیه اروپا باز گذاشته است، عملا برای این پناه‌جویان  در ترکیه هزینه خاصی نمی‌کند. بخش وسیعی از این پناه‌جویان به منبع سرشاری از نیروی کار ارزان در این کشور تبدیل شده‌اند و به‌شدت استثمار می‌شوند، در حالی‌که از هیچ‌گونه حقوقی هم به‌عنوان پناهنده در این کشور برخوردار نیستند. این در حالی است که گذشته از کم‌کهای روتین سازمان ملل متحد، به امور پناهندگان در ترکیه، از سال ۲۰۱۵ به این سو میلیاردها ارو نیز بابت جلوگیری از خروج پناه‌جویان از ترکیه، از دولت‌های اروپایی باج دریافت می‌کند.  با همه این‌ها کم‌تر پناهنده‌ای است که از رفتار ضد انسانی پلیس ترکیه خاطره تلخی نداشته باشد. تحقیر و ضرب و شتم در مقابل کوچک‌ترین اعتراض، گرسنگی کشیدن، نبودن امکانات پزشکی و درمانی، محرومیت از کمترین امکانات برای نگه‌داری کودکان، سیمای واقعی کمپ‌های پناهندگان سوری و غیر سوری در ترکیه را تشکیل می‌دهد.

دولت‌های اتحادیه اروپا که راه را بر پناه‌جویان از خاورمیانه و از آفریقا می‌بندند، خود مسبب فجایعی هستند، که در این مناطق جریان دارند. آن‌ها مسبب شرایطی هستند که در آن میلیون‌ها انسان در جست‌و‌جوی مکانی امن برای زنده ماندن ناچار می‌شوند حتی خود را به دست امواج دریاها بسپارند. سیستم سرمایه‌داری جهانی و دولت‌های حافظ سرمایه، مسبب فقر و گرسنگی و بیکاری عقب‌ماندگی در مناطق محروم جهان و جنگ‌ها هستند.

این پناه‌جویان حق دارند در کشور خود از امنیت و رفاه و آزادی برخوردار باشند، حق دارند وقتی هم به کشور دیگری روی می‌آورند با آنان انسانی، محترمانه رفتار شود، نه این‌که زندگی‌شان را به گروگان بگیرند و بر سر حقوق انسانی آن‌ها با دولت جنایت‌کاری هم‌چون دولت ترکیه وارد معامله و بند‌و‌بست شوند.

اردوغان، رسما منظقه را به مرز جنگی تمام عیار کشانده است. ماجراجویی‌های اردوغان، این روزها جامعه بین‌المللی را بسیار نگران یک جنگ منطقه‌ای عظیم کرده است. تماس‌های مکرری که از هر سوی جهان با اردوغان گرفته می‌شود از او می‌خواهند که حملات نظامی در منطقه را متوقف کند. این در حالی است که رییس جمهور ترکیه تهدید خود را علیه اروپا عملی کرد و مرزها را به روی پناه‌جویان باز کرد و حدود ۳۷ هزار پناه‌جو به‌سمت یونان رفتند.

ماجرا از آن‌جایی اغاز شد که اردوغان با خط و نشان و تهدید کشته‌شدن نظامیان خود را در ادلب تایید کرد. روس ها گفتند نظامیان ترکیه فقط دیده‌بان بوده‌اند. اما اردوغان این را نپذیرفت و به انتقام خون نظامیان خود مرزهای اروپا را برای تحت فشار گذاشتن ناتو برای حضور در ادلب باز کرد. این اقدام اردوغان در این وضعیت کرونایی جهان بیش از همیشه اروپا را تهدید می‌کند. یونان، بلغارستان و کشورهای هم مرز با ترکیه به حالت آماده‌باش نظامی در آمده‌اند تا از ورود پناه‌جویان جلوگیری کنند. اما مسئله مهم برای دولت ترکیه، این بود که بحران پناه‌جویان در اروپا بار دیگر مانند سال ۲۰۱۵ تکرار نخواهد شد. و این تکرار ناتو را به سوریه می‌کشاند؟

اردوغان بار دیگر از برگ پناه‌جویان استفاده کرده تا حمایت اتحادیه اروپا در برابر دمشق و روسیه را به‌دست آورد و در همین راستا اعلام کرده است که از این پس مانع عبور آوارگان به سمت اروپا نخواهد شد و این موضوع بحران مهاجرت سال ۲۰۱۵ را به اذهان بازگردانده است.

نماینده‌های کشورهای عضو ناتو به درخواست ترکیه و به موجب بند چهارم توافق تاسیس پیمان ناتو،  تشکیل جلسه فوری دادند.

براساس بند چهارم این پیمان هر یک از کشورهای عضو اگر با تهدید علیه اراضی و استقلال سیاسی و امنیتی خود مواجه باشند، می‌توانند آن را اجرایی کنند.

اما دولت های عضو ناتو چیزی درباره اجرایی کردن بند چهارم اعلام نکرده و در پایان این نشست تنها به اعلام همبستگی با آنکارا اکتفا کردند.

سینان اولگن مدیر مرکز مطالعات «ایدام» در استانبول نیز در این تحلیل گفت: شانس ترکیه برای دست‌یابی به حمایت نظامی ناتو بسیار کم است به‌خصوص پس از نزدیکی آن به مسکو و خرید سامانه‌های اس-۴۰۰ مورد انتقاد و ناخشنودی ناتو است.

او افزود که ترکیه هیچ گزینه مناسبی در سوریه در اختیار ندارد و حملات اخیر ضعف موضع ترکیه و قدرت هوایی آن را آشکار کرد و نیروهای ترکیه در برابر حملات هوایی مصون نیستند هم‌چنان که رخ داد. بنابر این ترکیه مجبور به قبول گزینه‌های مورد توافق با مسکو شد که به آن اجازه سیطره بر منطقه کوچک در طول مرز ترکیه برای حضور نیروهای ترکیه و یک میلیون پناه‌جوی سوری را می‌دهد.

سپر بهار خیال دارد تا ذره‌ذره خاک ادلب را از سوری‌ها بگیرد. پس از ۹ سال دوری حکومت مرکزی از مناطق شمالی سوریه، این روزها ارتش سوریه حلب را آزاد کرده و تعداد بسیاری از استان‌های ادلب را از ترک‌ها گرفته است. این پیروزی سبب خشم اردوغان شده است. خلوصی آکار وزیر دفاع ترکیه می‌گوید که سوری‌ها باید بر اساس توافق سوچی عقب‌نشینی کنند. اما دولت سوریه با حمایت روسیه و ایران در مقابل اردوغان ایستاده است. در این حرکت نیز نتیجه‌ای برای اردوغان به بار نیاورد.

 

نهایتا طبق قانون جدیدی که در پارلمان ترکیه به تصویب رسید، تبهکاران، سارقان، و قاتل‌هایی که در زندان‌های ترکیه محبوسند، آزاد می‌شوند، اما وبلاگ‌نویس‌ها، روزنامه‌نگاران و وکلا هم‌چنان پشت میله‌های زندان می‌مانند.

نزدیک به ۹۰ هزار نفر، که برابر است با یک سوم جمعیت زندانیان ترکیه، قرار است در اقدامی با هدف کنترل انتشار ویروس کرونا در زندان‌های پرازدحام، آزاد شوند.

عبدالحمید گل، وزیر دادگستری ترکیه، روز دوشنبه به خبرنگاران گفت که دست‌کم سه زندانی بر اثر ابتلا به کووید-۱۹ جان باخته‌اند و جواب آزمایش ۱۷ نفر مثبت اعلام شده‌ است. 

قانون جدید در حالی تصویب شده است که موارد ابتلا به ویروس کرونا در ترکیه رو به افزایش است. دست‌کم ۶۱ هزار مورد ابتلا به ویروس کرونا در این کشور ۸۲ میلیون نفری به ثبت رسیده است  و بیش از هزار و ۲۹۶ نفر تاکنون جان باخته‌اند.

ویسل اوک، از مدیران انجمن مطالعات حقوق و رسانه، به ایندیپندنت گفت: «اگر شما سازمان‌دهنده یک گروه تبه‌کاری و مجرمانه باشید، یا پول کسی را دزدیده باشید، یا سعی کرده باشید مرتکب قتل شوید، می‌توانید آزاد شوید. اما اگر مطلبی را در فیس‌بوک به اشتراک گذاشته باشید، آزاد نمی‌شوید. روزنامه‌نگاران، فعالان سیاسی و وبلاگ‌نویس‌ها در زندان می‌مانند و در خطر ابتلا به ویروس کرونا خواهند بود.»

ترکیه به گروه کشورهایی در جهان پیوسته است که زندانیان را از بازداشتگاه‌های شلوغ که خطر سرایت ویروس  در آن بالاست، آزاد یا عفو کرده‌اند. در هفته‌های اخیر، جمهوری دموکراتیک کنگو ۱۲۰۰ زندانی، اندونزی ۲۲ هزار نفر، و ایران تعداد نامعلومی را از زندان‌ها آزاد کرده‌اند. در ایران نه تنها تاکنون تعدادی زیادی از زندانیان سیاسی آزاد نکرده‌اند، بلکه دستگاه قضایی حکومت اسلامی با تمام قدرت مشغول اعدام و شکنجه زندانیان سیاسی و هم‌چنین تهدید و زندانی کردن فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. 

بر اثر همه‌گیری جهانی کووید-۱۹، سازمان ملل متحد دولت‌ها را به خلوت کردن زندان‌های شلوغی ترغیب کرده‌اند که در آن‌ها رعایت فاصله‌گیری اجتماعی دشوار است و زندانیان و زندانبان‌ها به یک میزان در خطر سرایت ویروس قرار دارند. 

میشل بچلت، کمیسر عالی سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر، ماه گذشته در بیانیه‌ای گفت: «کووید-۱۹ باعث ناآرامی در زندان‌ها، بازداشتگاه‌ها و مراکز نگه‌داری مهاجران شده‌ است. مسئولان باید راه‌هایی برای آزادی این افراد بیابند؛ به‌ویژه آنانی که در مواجهه با کووید-۱۹ آسیب‌پذیرند، یعنی افراد سالمند، بیماران و کسانی که جرم سبک دارند.» 

اما فشار برای آزادی زندانیان باعث شده است تا برخی کشورها در تضاد با سیستم‌های قضایی، از این فرصت برای خفه کردن صدای مخالفان سیاسی استفاده کنند. به‌عنوان مثال، حکوکمت اسلامی ایران با آن که بسیاری از مجرمان با جرایم غیرخشونت‌آمیز را آزاد کرده است،  فعالین سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را هم‌چنان در زندان نگاه داشته است. 

قانون جدید ترکیه با حمایت حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری، تصویب شد. این قانون محکومیت زندانیان، به استثنای افرادی که جرایم مرتبط با تروریسم، قتل درجه یک، قاچاق مواد مخدر، تعرض جنسی یا خشونت علیه زنان و کودکان دارند، را به نصف کاهش می‌دهد.

این قانون هم‌چنین زندانیان بالای ۶۵ سال، زندانیان بیمار و زنانی که فرزند کوچک دارند، را در حبس خانگی قرار می‌دهد. 

سازمان عفو بین‌الملل تصویب این قانون در ترکیه را ستایش کرد، اما آزاد نکردن حدود ۴۰ هزار نفری را که بدون جرایم جنایی زندانی شده‌اند، «کوتاهی جدی» در این روند توصیف کرد. 

میلینا بویوم، کنشگر ترک، در بیانیه‌ای گفت: «عمیقا مایه تاسف است که قانون آزادی شامل حال ده‌ها هزار زندانی که در بازداشتگاه‌های پیش از دادگاه هستند نمی‌شود، در حالی که این روش تنها وقتی که هیچ امکان جایگزین دیگری وجود ندارد، باید اعمال شود.»

علاوه بر فعالین سیاسی مخالف دولت ترکیه، شماری از روزنامه‌نگاران، وکلا و فعالان نیز احکامی دریافت کرده‌اند.

خانم بویوم گفت:‌ «آنانی که در دادگاه‌های ناعادلانه تحت قوانین کلی و بی‌در‌وپیکر مبارزه با تروریسم ترکیه محکوم شده‌اند، اکنون محکوم به مواجهه باعفونت ناشی از بیماری مرگ‌بار هستند.»

بحث و جدال در باره قانون آزادی ۱۰۰ هزار زندانی در ترکیه که روز دوشنبه هفته جاری برای کاهش ازدحام در زندان‌های این کشور به هدف جلوگیری از انتشار ویروس کرونا در پارلمان تصویب شد، هنوز ادامه دارد.

این قانون که توسط حزب «عدالت و توسعه» یعنی حزب حاکم و متحدین آن با هدف کاهش ازدحام جمعیت در زندان‌ها در راستای سیاست مقابله با ویروس جدید کرونا تصویب شد، با مخالفت و انتقادهای طیف‌های وسیعی از سیاست‌مداران و روشنفکران ترکیه مواجه شد

میرال دانش پیشتاش، نماینده ارلمان ترکیه از حزب دومراتیک خلق ها، گفته است: «نه تنها نمایندگان حزب ما بلکه نمایندگان دیگری از حزب جمهوری خلق، حزب خیرخواه و حزب جمهوری خلق نیز به دلیل تعهد خود به قانون قرنطینه در جلسات شرکت نکردند به همین دلیل تنها ۵۱ نماینده در مخالفت با قانون پیشنهادی برای آزادی زندانیان رای مخالف دادند و در مقابل ۲۷۹ نماینده به این مصوبه و اصلاحاتی که بر آن انجام گرفت رای موافق دادند.»

وی هم‌چنین تأکید کرد: «موضوع در این‌جا به پایان نرسیده است ما هم‌چنان به مخالفت با این قانون ادامه خواهیم داد و ما از طریق وکلا و نمایندگان خود در پارلمان و از طریق نهادهای حقوق بشری و رسانه‌ها به دفاع از رفقای خود ادامه خواهیم داد. ما از آن‌ها دفاع خواهیم کرد، آن‌ها گروگان هستند و به‌طور غیرقانونی در زندان نگه‌داری می‌شوند.»

وی گفت: «قانون آزادی فقط شامل زندانیان جنایی شده آن‌هایی که علیه جامعه اقدام جنایی کرده و مرتکب جنایت شدند اما زندانیان سیاسی که برای عدالت و دمکراسی مبارزه کردند شامل آن‌ها نشده است.»

به‌گفته نماینده پارلمان از فراکسیون حزب جمهوری‌خواه خلق، این حزب برای اعتراض بر این قانون به دادگاه عالی ترکیه مراجعه خواهد کرد.

او اضافه کرد در صورت امضاء و تایید اردوغان این قانون تا دو هفته دیگر اجرایی خواهد شد.

 

اقتصاد ترکیه بیش از هرچیز مبتنی بر گردشگری و تجارت بین‌المللی است که این ویروس به‌صورت مستقیم هر دوی این بخش‌ها را تحت تاثیر خود قرار داده است. با لغو پروازها و بسته شدن مرزها عملا بخش گردشگری فلج شده و بسیاری از هتل‌ها نیز تعطیل شده‌اند.

افزایش یک‌باره قیمت دلار پس از اعلام اولین مورد کرونا در ترکیه که از نرخ ۶.۱ در اول مارس به ۶.۵ در نوزدهم مارس افزایش پیدا کرد نیز نشان از شکنندگی وسیع اقتصاد ترکیه در برابر تاثیرات این ویروس است. هم‌چنین بازار بورس استانبول نیز در مقایسه با ۲۰ ژانویه ۲۰۲۰، سقوطی سی درصدی را تجربه کرده است.

در این حال وزیر اقتصاد و خزانه‌داری ترکیه، خبر از آمادگی دولت ترکیه برای مواجهه با تاثیرات اقتصادی کرونا بر اقتصاد این کشور داده و بنا به گفته او، به زودی بسته‌های حمایتی از صاحبان مشاغل ارائه خواهد شد. بانک مرکزی ترکیه هم از کاهش نرخ بهره بانکی خبر داده است.

در شرایطی که ترکیه هنوز درگیر جنگ در سوریه، لیبی، روژاوا و اقلیم کردستان و عراق و کوه‌های قندیل است و بحران پناه‌جویی بین دولت ترکیه و اتحادیه اروپا نیز ادامه دارد، مهار کرونا به اولویت این کشور همانند سایر کشورها تبدیل شده است.

اردوغان ۱۸ مارس پس از «نشست هماهنگی مقابله با ویروس کرونا» از آمادگی دولت و بسیج ملی برای مقابله با ویروس کرونا گفته و اختصاص یک بسته اقتصادی ۱۰۰ میلیارد لیره‌ای به‌عنوان «سپر توسعه اقتصادی» برای کاهش تاثیرات ویروس کرونا خبر داد. اما وعده‌های او در مورد جزییات این بسته ۱۹ ماده‌ای انتقاداتی را در میان رسانه‌‌های ترکیه نیز برانگیخته است. به نظر منتقدان، بخش بسیار بزرگ این بسته حمایتی، صرفا برای کمک به صاحبان سرمایه تدوین شده و نقش دولت در حمایت از اقشار آسیب‌پذیز در آن کم‌رنگ است.

با توجه به‌بحران اقتصادی شدیدی که ترکیه در چند سال اخیر با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، تاثیرات اقتصادی کرونا می‌تواند خطرات زیادی هم برای اقتصاد این کشور و هم آینده سیاسی حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان در پی داشته باشد.

 

 

پس از تشییع و خاک‌سپاری پیکر جان‌باختگان زن، نوران سزگین به نمایندگی از مجلس خلق دمکراتیک مخمور در بیانیه‌ای حمله دولت فاشست ترکیه و سکوت سازمان ملل متحد، حکومت عراق و اقلیم کردستان در مورد وحشی‌گری حکومت ترکیه را به‌شدت محکوم کرد. سزگین کردها را به اتحاد و همبستگی فراخواند.

همان‌طور که در بالا نیز اشاره شد شایان ذکر است که دولت اشغال‌گر ترکیه پیش از این در ۶ دسامبر ٢٠١٧، ١٣ دسامبر ٢٠١٨ و ١٩ ژوئیه ٢٠١٩ هم کمپ پناهندگان مخمور را با هواپیماهای جنگنده بمباران کرده بود.

این مراسم، با شعار «شهیدان زنده‌اند و زنده‌باد رهبر آپو» به پایان رسید.

 

بمباران اردوگاه پناه‌جویان مخمور توسط پهباد حکومت فاشیستی و جنگ‌طلب و اشغال‌گر ترکیه را محکوم کنیم و با ساکنان کمپ مخمور و حامیان آن همبستگی و هم‌دردی نماییم!

شایان ذکر است که اردوگاه مخمور بیش از ۲۶ سال است که محل اسکان ۱۲ هزار تن از کردهای ترکیه است که در پی اعمال فشارهای دولت ترکیه و ویران شدن روستاهای محل سکونت‌شان، از این کشور خارج شده و به‌عنوان پناهنده در این اردوگاه اسکان داده شده‌اند.

 

یاد جان‌باختگان این حمله غیرانسانی گرامی باد!

پنج‌شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۹ - شانزدهم آوریل ۲۰۲۰

به خاطر بسپارید , روایت یک جنایت به زبان دیپلوماسی کردی

به خاطر بسپارید

 

روایت یک جنایت به زبان دیپلوماسی کردی

 

مصطفی سلیمی زندانی سیاسی که ۱۷ سال در اسارت رژیم اسلامی بود، روز ۸ فروردین ۱۳۹۹-۲۷ مارس ۲۰۲۰- در پی شورش زندانیان در بسیاری از  زندان های ایران، از زندان سقز همراه با عده ای دیگر فرار کرد. او خود را به شهر پنچوین در منطقه معروف به اقلیم کردستان عراق رساند. اما توسط  مسئولین سازمان امنیت اتحادیه میهنی(آسایش) به جمهوری اسلامی تحویل داده شد و او روز۲۳ فروردین- ۱۱آوریل ۲۰۲۰- در همان زندان سقز، به دار آویخته شد.

چگونگی ماجرای دستگیری و استرداد مصطفی سلیمی را از زبان “ئاراس شیخ جنگی”، برادر “لاهور شیخ جنگی”، مسئول تفنگچی های اتحادیه میهنی، بشنوید. عین پست این موجود با دستخط خود او ضمیمه است:

 

“… وقتی مصطفی سلیمی به شهر پنجوین رسید، توسط ماموران سازمان امنیت( آسایش) برای کنترل ویروس کرونا، منتقل میشود. “بنده” و لاهور برادرم و کاک پولاد و کاک جلال شیخ ناجی، در منزل من نشسته بودیم. وقتی کاک استاد حسن، مسئول آسایش در رابطه با دستگیری یک زندانی فراری به ما خبر داد، ما فورا با نمایندگی جمهوری اسلامی در کردستان عراق تماس گرفتیم و ماجرا را برای آنها تعریف کردیم. آنها تایید کردند که بله مصطفی سلیمی مُجرم است و ممنون میشویم که او را به ما تحویل بدهید، ما هم همین کار را کردیم….”

 

اما این حتی تمام ماجرا نیست، افراد جریانات سیاسی(کومه له، دو زحمتکشانی ها و دو حزب دمکرات و خرده جریانات دیگر) که تحت کنترل نیروهای سازمان امنیت “اقلیم” در اردوگاه ها “مقر” و “ستاد رهبری” دارند، جزئیات جنایت در حق مصطفی سلیمی را به دقت میدانند. بخاطر آن نامه نوشته اند، تلفن زده اند، حضورا عجز و لابه کرده اند. همه سران این جریانات بخوبی میدانند که مصطفی سلیمی “در مرز” دستگیر نشد، بلکه او ابتدا ۳-۲ روز در “گرمک” در نزدیکیهای پنجوین بوده و سپس در همین شهر خود را تحویل “آسایش” میدهد. مسئولین آسایش از رهبری اتحادیه میهنی در سلیمانیه دستور میگیرند که او را “دستبند” زده و تسلیم “قرار گاه رمضان” سپاه پاسداران کنند.

 

جهت اطلاع عموم، در حال حاضر رهبری اتحادیه میهنی در دست دو نفر است: لاهور شیخ جنگی برادر زاده جلال طالبانی و “بافل” طالبانی پسر جلال طالبانی.

 

اطلاعیه “دبیرخانه” کومه له تحت کنترل ابراهیم علیزاده با این جمله آغاز میشود:

 

“اخبار رسیده از زندان مرکزی سقز حاکی است که روز شنبه ۲۳  فروردین اعدام شده است.”

 

اگر بدانید که اردوگاه کومه له، تحت نظارت اداره آسایش است، اگر بدانید که به واسطه گری همین اداره آسایش و “حکومت اقلیم”، کومه له همراه با بقیه جریانات که فوقا از آنها نام بردم ماهانه و از منابع دولت آمریکا، ۹۰ هزار دلار* دریافت میکنند، آنوقت باید بسیار روشن باشد که چگونه دستگیری و تحویل مصطفی سلیمی، در اطلاعیه با عبارت “اخبار رسیده از زندان مرکزی سقز…” با منش “دیپلوماتیک” رایج در میان ناسیونالیستهای کرد فرموله شده است. خیر اینها “نمکدان” را نمیشکنند. این اطلاعیه، فقط  ماست مالی کردن جنایت مشترک جمهوری اسلامی و اتحادیه میهنی و نوکر منشی اینان نیست. این اطلاعیه، در عین حال اعلام نوکر منشی به نوکر منش ها و “سکوت” در برابر جنایت مشترک آنها، بابت جیره و مزد ماهانه است. اطلاعیه دبیرخانه کومه له، روشنگری و یا حتی گزارش یک ژورنالیست از یک اتفاق “معمولی” نیست. بلکه گزارش موذیانه به دار آویختن یک زندانی سیاسی که ۱۷ سال در اسارت جانوران اسلامی بوده است، به عنوان یک اتفاق “معمولی” است. کتمان حقیقت و جار زدن علنی یک سقوط آزاد سیاسی و سرپوش گذاشتن بر یک توطئه آشکار بین لاهور شیخ جنگی و بافل طالبانی با سپاه پادسداران و قرارگاه رمضان آنها در قتل یک زندانی سیاسی است. سقوط کومه له از یک سازمان سابقا سیاسی، به یک دار ودسته و باند ناسیونالیستی؛ و سر تا پا غرق در فساد و فسق و فحور و دوروئی و ریاکاری است. نمایش رقت انگیز آخر و عاقبت گروگان های داوطلب و تسلیمی ها به اردوگاه تحت الحفظ جانورانی چون لاهور شیخ جنگی است.

 

شرمتان باد

 

جریاناتی که با عنوان “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست”، و در اطلاعیه ای پوشالی “محکومیت استرداد و اعدام مصطفی سلیمی”؛ حضور “فعال” خود را در صحنه سیاست “چپ” به نمایش گذاشته اند، واقعا “گُل کاشتند”. جناب ابراهیم علیزاده  با تابلو  پدیده  ناموجود “حزب کمونیست ایران”، آنان را به سر چشمه بُرد و تشنه باز گرداند. “شورای همکاری”در نمایش دروغ و ریاکاری و عوامفریبی. انصافا با مُسمًا است. شهروندان جامعه حق دارند خود را از این انزواهای مُتحًجر سیاسی و آماتورهای چپ حاشیه ای دور نگهدارند و “رهنمود”هایشان را از این گوش بگیرند تا از آن گوش در کنند.

 

۱۵ آوریل ۲۰ ۲۰

iraj.farzad@gmail.com

 

 

پست ئاراس شیخ جنگی که به فاصله کوتاهی آن را پاک کرد، اما عده ای موفق شدند قبل از حذف، آن را ذخیره کنند:

*. ممکن است “منبع” این نفقه و مزد را انکار کنند. اما داستان خیلی شبیه به کمکهای سیا به مجاهدین افغانستان است. مجاهدین پیشنهاد کمک “مستقیم” را رد کرده بودند، سیا از طریق و به واسطه سازمان ضد جاسوسی کشور “مسلمان” پاکستان، کمک ها رابه دست آنان رساند. اگر نه، به مردم بگویند، اولین محموله ۹۰ هزار دلاری را توسط کدام مقام اقلیم و با اشاره او به “توصیه” و دستور کدام  “منبع” تحویل گرفتند و کماکان منظما دریافت میکنند؟

 

غزل ۳۶۶ صدای سخن عشق

 

غزل ۳۶۶ صدای سخن عشق  

۱ـ خيزتا خرقه ي صوفي  به خرابات بريم

شطح  و طامات  به بازار خرافات  بريم

۲ـ سوي  رندان  قلندر  به  ره آورد  سفر

  دلق بسطامي  و سجاده ي  طامات بريم

۳ـ تا همه  خلوتيان جام  صبوحي   گيرند

چنگ صبحي به  در  پير منا جات  بريم

۴ـ با تو آن عهد كه در وادی ايمن بستيم

 همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم

۵ـ كوس ناموس تواز كنگره ی عرش زنيم

   علم  عشق  تو  بر  بام   سماوات  بريم

۶ـ خاك كوی تو به صحرای قيامت  فردا

هم  بر فرق سر از بهر مباهات  بريم

۷ـ ور نهد  در ره  ما خار  ملامت  زاهد

  از  گلستانش به  زندان  مكافات  بريم

۸ـ شرممان باد زپشمينه ی آلوده ی خويش

   گر بدين  فضل  و كرم نام كرامات  بريم

۹ـ قدر وقت ار نشناسد  دل  و كاري  نكند

  بس خجالت كه ازين حاصل اوقات بريم

۱۰ـ فتنه مي باردازين سقف مقرنس برخيز

    تا  به ميخانه  پناه  از همه  آفات  بریم

۱۱ـ در  بيابان هوا  گم شدن  آخر  تا  چند

  ره  بپرسيم  مگر  پي  به مهمات   بريم

۱۲ـ حافظ آب رخ خود بر درهرسفله مريز

   حاجت آن به كه بر قاضي حاجات  بريم

 

۱۳ـ بگذری  و بگذاری نه نشان كرم است                        

   این  ميانجي  بر ارباب   كرامات  بريم

۱۴ـ ای دل اين كار مهمست به همت بگشا

   ورنه بس جور ز اصحاب خرابات بريم

 

                 درباره ي غزل ۳۶۶: از نگاه  ما  شاید به راستی اين غزل و یا بخش هایی از این غزل از آن حافظ نباشد. ما انگيزه ها  يا چرايي اين گفته را در زير بر خواهيم شمرد. این که رونویس کنندگان این غزل در درازای زمان بیت های بی ربطی به این غزل افزوده اند، روشن است، زیرا شمار بیت های غزل نباید از دوازده بیت بیشتر باشد. رونویس کنندگان سروده های حافظ بیت های کفر آمیز و بیت هایی که با دین و روایت های مذهبی در ستیز بوده است را برای ثواب آن دنیا یا ننوشته اند یا دگرگون کرده اند. در اینجا پيش از هر چيز بايد ياد آور شويم كه پايه ی پژوهش ما واژه ی ”رند“ است. در بيت دوم اين غزل نيز واژه ي رند به صورت ”رندان“ آمده است. اما در باره ي همين بيت دوم كه واژه ي ”رندان “ در آنجا آمده است، زنده ياد مسعود فرزاد، در كتاب ”حافظ ، صحت كلمات و اصالت غزل ها ( س تا پايان ی)“ از انتشارات دانشگاه پهلوی شيراز صفحه  ۹۹۴  مي نويسد: ” ص  س  ن  اين غزل را  و  ی  ك  اين بيت را ضبط نكرده اند ... “ همچنين بهروز ثروتيان در كتاب ” شرح غزليات حافظ “ چاپ پويندگان دانشگاه ، تهران ۱۳۸۰  صفحه ی ۳۲۰۳ مي نويسد:«... همچنين چهار بيت افزوده به اين غزل ضبط نگرديد. ظاهراً اين غزل در اصل هفت بيت بوده و شاعر خود ابياتي بر آن افزوده است [البته گویا به بهروز ٍثروتیان خواب نما شده است] که؛ " شاعر خود ابياتي بر آن افزوده است."». در كتاب "ديوان حافظ" دكتر خانلری، صفحه ي ۷۴۹،  درباره ي همين بيت دوم و واژه ی "رندان" مي خوانيم كه نسخه ی؛  ب  ه  ز ك  م ، بيت ۲ را ندارد. پس در شماري از ديوان ها و غزل ها، اين بيت و واژه ی ”رندان“ كه ما درباره ی آن به پژوهش پرداخته ايم، نوشته نشده است و مي توانيم بگوييم كه اين غزل در جرگه ي پژوهش ما نيست. اما به هر روی خوب است بدانیم سراینده ی این شعر واژه ی رندان را چگونه در اینجا به کار برده است.  ز عشقت بهره می دادی به عاشق نوازش کار شیرین توبوده

اگر بخواهيم بپذيريم كه ممكن است اين غزل از آن حافظ باشد، تنها همان هفت بيت پررنگ شده در بالا كه تا اندازه اي با هم ارتباط موضوعي و معنايي دارند، مي تواند از آن يك شاعر معقول و منطقي باشد. البته مي دانيم كه به خط حافظ  نوشته ای بر جا نمانده است تا بتوانیم بگوییم کدام بیت یا غزل از آن حافظ هست و یا کدام نیست. در زیر ما برداشت خود را از يك يك بيت های اين غزل می نویسیم.          

۱ـ خيز تا خرقه ی صوفي  به خرابات بريم

   شطح  و طامات  به بازار خرافات  بريم

۱ـ بيت نخست اين غزل در مخالفت با خود ستایی صوفي و دراعتراض به سخنان بی پایه و مردم فریب وی و خرافات او است. در این بیت و در این غزل، روی سخن حافظ با کسی است که  می خواهد او را به خرابات ببرد. جایی که خرابات نشینان، با می، مستی، رطل و طرب و خوشی سروکار دارند از زهد و ایمان و دعا و منبر و موعظه خبری نیست. به هیچ روی نمی توان خرابات را به دین و زهد و بهشت و رستگاری چسباند و تعبیر روحانی و عرفانی از آن کرد. شايد بتوانيم بگوييم كه حافظ در اين غزل با خود یا با کسی و یا با یک صوفی سخن می گوید که همراه اوست. او در اینجا ترك كسوت را پیش می کشد، یعنی صوفی گری را نمی پسندد و خرابات و شیوه ی رندی را شایسته می داند.

خرابات؛ این واژه در دیوان حافظ ۳۸ بار آمده، ۳۶ بار واژه ی خرابات تنها و ۲ بار هم به شکل خرابات نشین آمده است. خرابات، در زبان فارسی در درازای زمان زشت گردیده است و معنایش دگرگون شده است. لغت نامه دهخدا می نویسد: « شرابخانه. بوزخانه... میخانه ... میکده: محل فُسّاق اعم از قحبه خانه و قمارخانه و میخانه. جائی که اراذل و اوباش برای طرب در آن میگذرانند. عشرتکده. (یادداشت بخط مؤلف ). طربخانه ... (»

خرابات واژه ای تازی نیست و اسم جمع واژه ی خرابه و خراب نیز نیست، زیرا اسم جمع کلمه ی خَرِبه یعنی جای خراب، در زبان عربی سه شکل مختلف دارد: نخست؛ خَرِبات، دوم؛ خِرَب و سوم ؛ خَرَائِبُ است. البته این کلمه اسم جمع های دیگری هم دارد. خَرابات دگرگون شده ی واژه ی ֯خوَرآپات (xvar+āpāt ) است. ֯خوَرآبه از واژه ی ֯خوَر به دست آمده مانند مهرابه که از واژه ی مهر ساخته شده است.

واژه ی ֯خوَر (xvar ) و مهر برابرهای فراوانی دارد مانند هور، شمس، آفتاب، خورشید، خورشید باده، شارق، بیضا، شید، روز، ذکا، شرق، چشمه، شیر، غزاله، پادشاه ستارگان و از این دست...  این واژه ها در ادبیات ایران در ارتباط با مکتب مهر اثر و  گسترش فراوانی داشته اند. دکتر پرویز اهور در کتاب کلک خیال انگیز در صفحه ی ۲۹۱ می نویسد: « ... مرحوم ملک الشعرای بهار بعید نمی دانسته اند که نام خرابات اقتباسی از نام خورآباد به معنی جایگاه ستایش خورشید در آئین مهرپرستی بوده باشد و گویا شادروان استادم جلال الدین همائی نیز بر همین عقیده بوده اند. ولی استاد دکترمقدم بر این عقیده راسخند که اصل خرابات همان خورآباد یا دیر مهرپرستان است که با آئینشان آشنایی داشته و گفته است: « عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند ـ ای ملامتگو خدا را رومبین، آن رو ببین ۴ / ۳۹۴ و نیز استناد می کنند به این بیت از حافظ: «  شستشوئی کن و آنگه به خرابات خَرام ـ تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده ۳/ ۴۱۴ ... [1]»  

شماری از  شاعران و اندیشمندان مانند حافظ و فخرالدین عراقی خود را خراباتی می نامند. حافظ سروده است: « مقام اصلی ما گوشه ی خرابات است ـ خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد.» فخرالدین عراقی می گوید:« دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات ـ فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات غزل شماره ۹ گنجور».

عطار نیشابوری گفته است:« بیا که قبله‌ی ما گوشه‌ی خرابات است ـ  بیار باده که عاشق نه مرد  طامات است» شاعرانی که به فرهنگ باستانی ایران دلبستگی داشته اند، واژه ی خور آباد را خُرابات نوشته اند تا از چشم مردمان ناآگاه پنهان بماند و بتوانند از دست مسلمان های متعصب جان سالم بدر برند. اما آن را با واژه های دیگر مانند خرابات مغان، پیرخرابات و کوی خرابات و از این دست، همراه ساخته اند تا دلبستگی های خویش را به فرهنگ سرزمین مادری خود نشان دهند.

شَطح؛ درباره ی واژه ی شَطح لغت نامه دهخدا می نویسد: « شطح. [ ش َ ] (ع اِ)... رجوع به شِطَّح شود. || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و مبالات چنانکه بعضی بندگان هنگام غلبه ٔ حال و سکر و غلبات گفته اند، ... چنانکه بایزید گفته: سبحانی ما اعظم شأنی. و منصور حلاج گوید: انا الحق ... ». شطح سخنی است که درون مایه ی خود پسندی و گُنده گویی دارد.

طامات؛ دهخدا می نویسد: « [ طام ْ ما ] (ع اِ) اقوال پراکنده. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سخن از چپ و راست، یعنی قول پراکنده و شیادانه ... هذیان و سخنان هرزه و اراجیف و بی اصل را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات )(آنندراج ). گفتار بیهوده. || خرق عادت و کرامت را نیز میگویند. (کشاف اصطلاحات الفنون )... || (اصطلاح تصوف ) نزد صوفیه معارفی را گویند که در اوان سلوک بر زبان سالک گذر کند. (کشاف اصطلاحات الفنون). || لاف و گزاف صوفیان در باب اظهار کشف و کرامات خود. (غیاث اللغات از رشیدی )... سخن های بلند که صوفیه برای اظهار کرامت و شرافت مرتبه گویند و باعث پندار نفس و سؤاعتقاد مردم شود...» شطح و طامات به گفته ای دیگر،  خرافات و سخنان پریشان و بیهوده و خودستایی هایی است که صوفیان برای فریفتن مردمان هنگام نمایش و رفتار صوفیانه  بر زبان می رانند.

دهخدا می نویسد:

«خرافات. [ خ ُ ] (ع اِ) حکایتهای شب. (منتهی الارب ). ج ِ خُرافَه. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از قاموس ). در تداول فارسی، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات ). سخنان خوش پریشان. (از شرفنامه ٔ منیری ). تُرَّهات. (مهذب الاسماء). موهومات. انیاب اغوال...» 

معنای بیت یکم:

مي گويد برخيز برویم تا خرقه صوفی را به خرابات ببریم( تا خرقه را در آنجا بگذاريم، بفروشيم يا به گرو بگذاريم، بهر حال از شرش آسوده شويم.). در چنين هنگامي مي شود شطح و طامات را نيز سر راه ببازار خرافات برده و در آنجا به خریداران خرافات واگذار کنیم.

اگر اين بيت را طنز بدانيم پذيرفتن بيت دوم نيز به همين شيوه آسان تر خواهد بود.  

۲ـ سوي  رندان  قلندر  به   ره آورد  سفر

دلق بسطامي  و سجاده ي  طامات بريم

   ۲ ـ همان گونه كه در بالا گفتيم اين بيت در شماري از ديوان ها و در برخي از غزل ها نيست. بهر روی این بیت گویا به بایزید بسطامی و طامات او گوشه می زند. سجاده طامات یعنی جا نمازی که نماد خودستایی بایزید است که گفته است؛ "سبحانی، ما اعظم شأنی" یعنی سبحان هستم و جایگاهم برتر است. سبحان یکی از نام های الله است و به معنای پاک و منزه است.

 قلندرـ به كساني گفته مي شده كه نه تنها دربند آداب دين نبودند بلكه مي كوشيدند در برابر چشم مردم به كارهاي خلاف عرف و خلاف دين دست بزنند. لغت نامه ي دهخدا در زير اين واژه چنين مي نويسد:«... حتا از پاكيزگي و نظافت واستعمال آب، تن زدند و از اين رو مردمان از آنان نفرت و كراهت مي نمودند...». اگر ”رندان قلندر“ به معني مردم آزاده ي بي دين باشد كه در خرابات بسر مي برند، در اين صورت ” ره آورد سفر“ يعني؛ ” دلق بسطامي و سجاده ي طامات “ ارزش پيش كش كردن براي رندان را ندارد. مگر آن كه بگوييم كه رندان قلندر اين ” ره آورد سفر“  را بدور خواهند ريخت،‌ كه آن هم بي معني خواهد بود. اما اگر شطح و طامات را كه در بيت نخست آمده است بايد به بازار خرافات برد پس چرا دلق بسطامي و سجاده طامات را بايد به ره آورد سفر سوي رندان قلندر پيش كش كرد، مگر بازار خرافات نزد رندان قلندر است؟ مي بينيم كه بيت نخست با بيت دو، ناسازگار است. اگر بگوييم كه در بيت دوم  صوفيان را ” رندان قلندر “ مي نامد كه با توجه به شطح، طامات و خرافات در بيت نخست، هم رند و هم قلندر بايد معني منفي پيدا كند، كه در آن صورت رند به معني؛ آدم اوباش و سفله و حقه باز مي شود. در حالي كه نزد حافظ در همه ي غزل ها ” رند “  معني والا و ارزشمندي  دارد. اگر ما اين بيت را هم طنز بدانيم، در چنين حالتي ” رندان “ معني هميشگي خود را نزد حافظ خواهد داشت و مي شود اين تحفه ها را به آن ها داد تا دور بريزند و به اين معني كه كار آن ها رونق گرفته است. در ديوان حافظ سه بار”قلندر“ و دو بار واژه ”قلندری“ آمده است كه در همه ي موارد معني قلندر با رند مترادف بوده و مثبت است. نگاه كنيد به ۸/۳۸۹، ۳/۴۷۹، ۷/۱۷۴، ۶/۴۴۲.

دلق؛ یعنی خرقه، جامه ی کهنه، پشمینه، مرقعو

معنای بیت دوم:

خرقه و جانماز فریبکاری صوفی بزرگ؛ بسطامی، را همچون ره آورد سفر برای آزادگان بی دین ببریم.

۳ـ تا همه  خلوتيان جام  صبوحي   گيرند

   چنگ صبحي به  در پيرمناجات  بريم

                ۳ ـ در باره ي اين بيت، استاد همايي، پرتوعلوي، حسينعلي ملاح، پروين گنابادي و بسياری ديگر ديدگاه های گوناگوني بيان داشته اند، زيرا هنگامي كه سخني در راستاي انديشه ي حافظ نباشد يگانگي ديدگاه ها به پريشاني مي گرايد. شگفت ترین و بيگانه ترين واژگان در اين ميان "پير مناجات" است. زيرا واژه ی پير نزد حافظ ارزش و جایگاه ويژه داشته و با مذهب و دین ناسازگاری دارد؛ مانند پير مغان، پير باده فروش، پير ميكده، پيرخرابات، پير دُردي كش و ... در حالي كه "پير مناجات" تركيبي است از واژه ی مناجات، كه حافظ هرگز، جز این مورد، آن را در ديوان خود به كار نبرده است و "پير"، كه در ديوان حافظ ارجمند است. اين دو واژه  متنافر و از هم  بيگانه اند. اگر قرار است كه  خرابات (بيت نخست) و ميخانه (بيت ده) مورد توجه و مراجعه ی شاعر باشد نمي شود همزمان پير مناجات، نيز مورد توجه و مراجعه ی او قرار گيرد! اين بيت با بيت نخست ناخوانايی دارد و با سریشم هم به این غزل نمی چسبد.

خلوتیان؛ به معنای جدایی گزینان، گوشه گیران، گوشه نشینان است. دهخدا می نویسد:« [ خ َل ْ وَ ] (اِ مرکب ) ج ِ خلوتی. منزوی ها. عزلت نشینان. عزلت گزینان...». صبوحی؛ باده ای است که در سپیده دم نوشند، این کار با نماز بامدادی سازگار نیست!. دهخدا درباره ی صبوحی می نویسد: «( ص نسبي، اِ.) به وقت صبح شراب خوردن. (غياث اللغات ) شراب بامداد. به معني باده ای است كه در صبح مي نوشند. باده ی صبحگاهی...» ۴ / ۱۹۷

چنگ صبح؛ چنگ یک ساز است. چنگ در صبح یا شب چنگ است. در این بیت چنگ صبحی، با جام صبوحی در مصراع پیشین همین بیت، کار دارد. کسی که جام صبوحی می نوشد نماز صبحش باطل است، پس مناجات هم باطل می شود، مگر بپذیریم که در این بیت طنزی نهفته است، یعنی پیرمناجات را ریشخند می کند. اگر بخواهیم برای همه ی خلوتیان جام صبوحی بدهیم باید کوزه ی شراب داشته باشیم. صدای غلغل شراب هنگامی که از کوزه می ریزد به صدای چنگ تشبیه شده است و شاعر به آن، چنگ صبح می گوید. اگر کوزه ی شراب را نزد پیرمناجات ببریم تا او هم جام صبوحی بگیرد، مناجات او باطل خواهد شد.

معنای بیت سوم:

برای آن که همه ی خلوتیان یعنی کسانی که تنها و در کنج خلوت خود نیایش می کنند شراب صبحگاهی بنوشند، کوزه ی شرابی نزد پیر و پیشوای نیایش کنندگان ببریم تا او به همراه دیگر نیایش کنندگان شراب صبحگاهی بنوشد.

 

۴ـ با تو آن عهد كه  در وادی ايمن بستيم

  همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم

۴ـ بيت چهار در شماری از نسخه هاي خطي خانلری مانند؛  ب  ز ك  م ، نیست. بالاتر از همه، اين بيت اشاره دارد به آيه ی ۱۴۳ سوره ي اعراف، اما محتواي آيه را مغشوش بيان مي كند. به اين صورت كه موسا به ميقات مي رود و پس از لن تراني شنيدن( هرگز مرا نمی بینی)، به خدا مي گويد من نخستين كسي هستم كه به تو ايمان آوردم؛ يعني اول به ميقات مي رود و پس ازآن ايمان مي آورد و يا عهد مي بندد. اما در بيت چهار، نخست ” در وادي ايمن “ عهد مي بندد و پس از آن، عهد خود را ” ارني گوي به ميقات “ مي برد. اين گونه ناشي گري ها در كارهاي حافظ وجود ندارد و اين سهو نمي تواند از حافظ باشد. افزون بر این پیمان حافظ در ازل بسته شده است نه در وادي ايمن، نگاه كنيد به: ۲/۱۰، ۷/۱۷،   ۷/۴۶، ۵/۷۸،  ۲/۱۰۷، ۵/۱۰۷، ۱/۱۴۸ ، ۷/۱۷۵، ۵/۲۰۲، ۷/۳۱۲ ... 

وادی؛ یعنی جا، مکان، دره، بیابان، صحرا و... اَیمَن؛ یعنی بی ترس، امان، مبارک، دست راست، نام بیابانی است در سمت راست کوه طور که موسی در آن گوسفند می چرانده است.

اَرِنی؛ به زبان تازی یعنی خود را به من نشان بده، بنما مرا، است. میقات؛ به معنای وعده گاه، محل ملاقات، وقت، هنگام و جای احرام بستن حاجیان است.

با تو در جایی پیمان بستم و مانند موسی به وعده گاه می آیم تا تو را ببینم. اشاره است به داستان موسی در کوه طور که در قران آمده است که به خدا گفت خودت را به من بنما؛ "اَرِنی" ، اما پاسخ شنید که تو هرگز مرا نمی بینی؛ " لَن تَرانی".

معنای بیت چهارم:

با آن پیمانی که در جایی خجسته بستیم، ارنی گویان، به وعده گاه می آیم تا تو را ببینم، همانگونه که موسی به وعده گاه رفت. (چون موسی پاسخ شنید که مرا هرگز نمی بینی. شاید شاعر امید به دیدار یار خود ندارد و می داند که  یار به میعادگاه نخواهد آمد و خود را به او نشان نخواهد داد.)

۵ـ كوس ناموس تو از كنگره ي عرش زنيم

    علم  عشق  تو  بر  بام   سماوات  بريم

۵ ـ اين بيت در باره ي ” تو “است؛ كه همان انسان باشد، همه ی ويژگي های جهان بيني حافظ را دارد و مقام انسان را تا عرش بالا مي برد. اين بيت حافظ وار سروده شده است. برخی نوشته اند که این تو الله  یا بگفته پارسی زبانان خدا است. از آنجایی که بنابر آیه های قران، الله بی نیاز (الله الصمد!) و صاحب عرش است، پس نیاز ندارد که بنده ی ناچیزش علم عشق او را به بام سماوات برد. این انسان؛ معشوق حافظ است که حافظ پرچم پیروزی او را می خواهد به بام آسمان ها ببرد و به همه ی جهان این عشق و پیروزی را نشان دهد.

کوس؛ همان طبل و دهل است و معنای تنه زدن و هل دادن نیز دارد. ناموس؛ یعنی پاکدامنی، آبرو، سربلندی، بانگ، آوازه، اشتهار، شرف، همسر، عیال، خود پسندی، احترام، قانون، احکام و...

عرش؛ یعنی آسمان، سپهر، تخت، سایبان... علم؛ همان پرچم، درفش، نشان، رایت،... و نیز به معنای سرشناس و نامور، مشهور، معروف و ...است. سماوات؛ به معنای آسمان ها، جمع سماء یعنی آسمان است.

معنای بیت پنجم:

درفش پیروزی تو(مردم) را بر آسمان ها ببریم و بر بلندترین جای بام آسمان کوس پیروزی و سربلندی تو را بزنیم.

۶ـ خاك كوی تو به صحرای  قيامت فردا

   همه بر فرق سر از بهر مباهات  بريم

۶ ـ ” صحراي قيامت “ كه همان روز بازخواست يا حشر باشد، از نظر مذهبی حافظ  به آن باور ندارد زیرا می گوید:

« گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

  آه اگر از پس امروز بود فردایی » ۱۰/۴۸۱

« حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

کنایتی است که از روزگار هجران است» ۲/۸۸

و نگاه كنيد به: ۶/۶، ۵/۱۱، ۵/۲۸، ۴/۶۳، ۸/۲۴۱، ۸/۲۶۰، ۶/۳۴۳، ... شايد بتوان بيت ۶ را طنز آمیز دانست و آن را در نفي و رد قيامت پذيرفت و آن را همسو با انديشه ی حافظ دانست. در این بیت حافظ  به جای نماز و روزه و حج و دیگر عبادت ها خاک کوی یار را برای سرفرازی به قیامت می برد. این بیت با باور به معاد اسلامی همخوانی ندارد.

معنای بیت ششم:

می گوید در فردای قیامت خاک کوی تو را ( به جای عبادت و نماز و روزه) برای سرفرازی به بالای سرم می گذارم و می برم.

۷ـ ور نهد  در ره  ما خار  ملامت  زاهد

  از  گلستانش به  زندان  مكافات  بريم

۷ـ از آنجایی که شاعر واژه های ” ملامت“  و ” زاهد “ را در اين بيت به کار برده است، شايد بتوان آن را به حافظ نسبت داد. واژه ملامت ۱۳ بار، ملامت کردن ۳ بار، ملامت گر۳ بار و ملامت گو، ۱ بار در دیوان حافظ آمده است و نیز حافظ  در جای جای دیوان خود را و مردم را برای کارهای ناروا سرزنش می کند، برخی حافظ را پیرو مکتب ملامتی می دانند. ملامت یعنی؛ بدگویی، تقبیح، توبیخ، زخمزبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، عتاب، قدح، نکوهش. لغت نامه دهخدا در برابر واژه ی ملامت می نویسد: سرزنش کردن. ملامت. [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل. (آنندراج ). مأخوذ از تازی، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب... سرزنش. سرکوفت. سراکوفت. ذم. لؤم. ملام. توبیخ. تعنیف. تقریع. تعییر. بیغاره. گواژه. مَثلَبَه. ج، ملاوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)...»

زاهد؛ یعنی آن کس که دنیا را برای آخرت ترک گوید؛ پارسا، پرهیزکار، مرد دیندار و...

مکافات؛ یعنی پادافره، عقوبت، جزا، کیفر، پاداش، تلافی، پاداش دهی، مزد، گرفتاری، دردسر، وضع دشوار، سختی، زحمت و...

معنای بیت هفتم:

و اگر مردی که به دینداری تظاهر می کند، در راه ما خار سرزنش بگذارد تا ما را با سرزنش آزار دهد، او را از جای خوشی که پر از گل و سبزه است، به زندان سختی ها می بریم.

۸ـ شرممان باد ز پشمينه ی آلوده ی خويش

   گر بدين  فضل  و كرم نام كرامات  بريم

۸ـ اين بيت با بيت نخست همسويي و خوانايي دارد و در انتقاد به صوفي سروده شده است. شرم؛ یعنی حیا، انفعال، خفت، خواری،... پشمینه؛ به معنای هر جامه ای است که از پشم باشد. ردا یا خرقه ی صوفیان از صوف یعنی پشم است. آلوده؛ یعنی ناپاک، کثیف، نجس، چرکین، پلید،... این آلودگی؛ پلیدی و چرکین بودن است، نه آلودگی به شراب، چون نزد حافظ شراب نجس و ناپاک نیست، زیرا او می گوید:

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

علی الصباح که میخانه را زیارت کرد ۱/۱۲۸

در شان من به دردکشی ظن بد مبر

کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم ۴/۳۳۵

و نگاه کنید به: ۷/۲۹۳، ۹/۳۷۲، ۳/۴۰۵، ...

«دلق آلوده ٔ صوفی بمی ناب بشوی ۲/۴۷۶». فضل؛ یعنی بینش، حکمت، دانایی، دانش، فرهنگ، معرفت و نیز به معنای برتری، افزونی، بخشش و کرم ... است. کرم، به معنای جوانمردی، مردمی، سخاوت، بزرگواری و ... است. کَرامات؛ لغت نامه دهخدا در برابر این واژه می نویسد؛ [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کَرامت. (یادداشت مؤلف ). چیزهای عجیب و خارق عادت که از بعضی مردمان بزرگ گاه گاه صدور یابد. کرامتها. (ناظم الاطباء).

معنای بیت هشتم:

باید با جامه ی پشمی ناپاک خود و با این اندازه (کم و ناچیز) از دانش و سخاوت، خجالت بکشیم، اگر ادعای کارهای بزرگ و  شگفت انگیز بکنیم.     

۹ـ قدر وقت ار نشناسد  دل  و كاری  نكند

  بس خجالت كه ازين حاصل اوقات بريم

۹ ـ  وقت  به معنای وخت، گاه، فرصت، مجال، مهلت، زمان، گاه، موقع، میقات، هنگام، دوره، روزگار، عصر، فصل، موسم، آن، حین، دم، ساعت، لحظه... است. در نزد حافظ وقت و زمان همیشه غنيمت است اما گمان نمي كنم كه حافظ از وقت خجالت ببرد. حاصل؛ بازده، برآیند، ثمر، بار،  عملکرد، محصول، مولود، نتیجه، برداشت، ثمر، میوه بهره، سود، درآمد، فایده، نفع، دستاورد، سازه،...  

معنای بیت نهم:

اگر دل ارزش زمان و فرصت را نداند و کاری نکند،(یعنی به دنبال برآورده شدن خواست هایش نرود) از بازده این روزگار شرمگین می شویم.

۱۰ـ فتنه مي بارد ازين سقف مقرنس برخيز

    تا  به ميخانه  پناه  از همه  آفات  بریم

۱۰ـ اين بيت با انديشه و جهان بيني حافظ همسو است و با شيوه ي نگارش حافظ نيز خوانایی دارد، با بيت های ۸، ۳، ۱ نيز سازگار است. فتنه؛ یعنی آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه، جنگ، ستیز، آفت، بلا، تباهی، شر، فساد، ... مقرنس؛ سقف گچ بری شده، دارای برجستگی؛ نقش و نگار برجسته، سقف کنگره دار؛ قرنیزدار، قُرناس دار یعنی دارای بینی... سقف مقرنس؛ یعنی آسمان.

آفات؛ آسیب ها، جمع آفت، یعنی آسیب.

معنای بیت دهم:

از آسمان، این سقف پُر نقش و نگار، بلا می بارد، برخیز تا از این آسیب ها به میخانه پناه ببریم.

۱۱ـ در  بيابان هوا  گم شدن  آخر  تا  چند

  ره  بپرسيم  مگر  پي  به مهمات   بريم

۱۱ـ اين بيت با شيوه ي نگارش و انديشه ی حافظ ناسازگار است. بیابان؛ یعنی شوره زار، بادیه، برهوت، دشت، صحرا، صحرای بی آب وعلف، فلات، هامون... هوا؛ یعنی هوس، ميل، تمايل، خواهش نفس، عشق، آرزو، تمنی... ”هوا “ و هوس از واژه ها و دستمايه هاي هميشگي حافظ است. نگاه كنيد به : ۶/۱۷، ۹/۲۶، ۳/۳۳، ۱/۹۵، ۶/۱۵۶، ۴/۱۸۸، ۳/۲۶۵...  مهمات؛ مهام، امور مهم، کارهای خطیر... ” مهمات “ نيز به شيوه ای که در اینجا آمده است، برای حافظ وجود ندارد: ” جهان و هرچه در او هست سهل و مختصر است ۵/۲۴۲، ” نعيم هردو جهان پيش عاشقان به دو جو ۲/۲۵۱، ” جهان و كار جهان جمله هيچ در هيچ است۲/۲۹۲ “ ...  در برابر چنين نمونه هايی مي توان گفت كه بيت ۱۱ به ديوان حافظ افزوده شده است.

معنای بیت یازدهم:

آخر تا کی در شوره زار هوا و هوس می خواهی سرگشته و گم باشی؟ از چه کسی می خواهی راه بپرسی؟ کی می خواهی به چیزهای مهم پی ببری؟

۱۲ـ حافظ آب رخ خود بر درهرسفله مريز

   حاجت آن به كه برِ قاضي حاجات  بريم

۱۲ـ  آب رخ؛ آب رو؛ آب رخ. [ ب ِ رُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب ) اعتبار، جاه، احترام، حرمت، حیثیت، شرف، عرض، عزت، قدر، منزلت، ناموس ... سفله؛ بدسرشت، بدنهاد، پست، حقیر، دنی، دون، دون همت، رذل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس ... مریز؛ ریشه ی امری منفی از مصدر ریختن. حاجت؛احتیاج، دربایست، درخواست، ضرورت، غایت، نیاز، نیازمندی، آرزو، امید، مراد... قاضی حاجات؛  لغت نامه دهخدا:« [ ی ِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب ) قاضی الحاجات. آنچه حاجت ها برآورد: ۱۲/۳۶۶ ای زر تو خدا نه ای ولیکن بخدا- ستار عیوب و قاضی حاجاتی .
|| (اِخ ) قاضی الحاجات. یکی از نامهای خدا...»

معنای بیت دوازدهم:

حافظ آبروی و حیثیت (اشک) خود را نزد هر ناکسی بر زمین نریز، بهتر است نیاز خود را نزد کسی ببری که  نیازها را برآورده می کند.

دو بیت ۱۳ و ۱۴ در بسیاری از دیوان ها نیست. شاید ما نباید به این دو بیت بپردازیم اما معنای این دو بیت را در زیر می آوریم.

۱۳ـ بگذری  و بگذاری نه نشان كرم است                        

   این  ميانجي  بر ارباب   كرامات  بريم

۱۳ـ اين بيت حتا در ديوان خانلري نيز درحاشيه آمده است و چون قافيه ی آن تکراری است، پذیرفتنی نیست. میانجی؛ یعنی داوری، قضاوت، محاکمه.

معنای بیت سیزدهم:

این که مرا بگذاری و بی اعتنا بگذری، جوانمردی و انصاف نیست. بیا داوری این کار را ببریم نزد کسانی که انصاف و جوانمردی دارند.

۱۴ـ ای دل اين كار مهمست به همت بگشا

   ورنه بس جور ز اصحاب خرابات بريم

۱۴ـ در بالا گفتيم كه براي حافظ كار جهان مهم نيست و ” جمله هيچ در هيچ “ است. ” جور اصحاب خرابات “ در اين بيت بیراه است چون در ”خرابات “ جور و ستم نیست، زیرا حافظ می گوید:« قدم منه به خرابات جز به شرط ادب۳/۱۹۶» و یا «شستشوئی کن و آنگه به خرابات خرام ـ تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده ۳/ ۴۱۴»

معنای بیت چهاردهم:

ای دل این کار مهم است با اراده و خواست خودت آن را بگشا، وگرنه از پیروان خرابات ستم بسیار می بریم.

 

منوچهر تقوی بیات ـ فروردین ماه ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با ماه مارس ۲۰۲۰ میلادی

استکهلم

[1] ـ  اهور ، دکتر پرویز. کلک خیال انگیز یا فرهنگ جامع دیوان حافظ. ۱۳۶۳ . تهران . ص ۲۹۱

تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده ٤١ و یک جانبه گرایی

تومار علیه عبور جنبش کارگری از ماده ٤١ و یک جانبه گرایی

 

متن توماری که به بهانه اعتراض به تصمیم شورایعالی کار در تعیین حداقل دستمزد کارگران براه افتاده حرکتی است علیه مرزهای هویتی جنبش مستقل کارگری ایران. نویسندگان و تهیه کنندگان تومار(1) شوراهای اسلامی را که شاخه کارگری یک جناح رژیم است، "نمایندگان کارگری" خطاب می کنند! سپس با تصمیم شورایعالی کار مخالفت می کنند چون "نمایندگان کارگری" آنرا امضا نکرده اند!

مثلث ضد کارگری شورای اسلامی، کارفرما و دولت بعنوان بزرگترین کارفرمای کشور که یک "یک جانبه گرایی" علیه کارگران است را با حقه بازی "سه جانبه گرایی" می نامند! و تعیین حداقل دستمزد را مجددا به همان نهاد "یک جانبه گرایی" می سپارند که طی چند دهه با استناد به نرخ تورم بانک مرکزی که اعلام آن مبنای سیاسی دارد نه اقتصادی، عامل بخاک سیاه نشاندن یک طبقه کارگر چند ده میلیونی با حداقل دستمزدهای یک ششم خط فقر است.

 

از سال 92 و با پیشنهاد بخشی از کارگران ماهشهر که جنبش کارگری را به مبارزه برای حداقل دستمزد دو میلیون تومانی فراخواندند تا سال 97 تشکلهای کارگری در ترکیبهای متفاوت در تعیین یک مبلغ متحد شدند تا مبارزه برای اضافه دستمزد را خارج از حیطه ماده 41 قانون کار، "یک جانبه گرایی شورایعالی کار" و در کل خارج از اتکا به جناحها و حیطه قوانین رژیم اسلامی و علیه کلیت نظام  پیش ببرند. اعتراضات مردم ایران در دیماه 96 که با شعار "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمام ماجرا" علیه کلیت رژیم اسلامی جریان یافت در راستای همان روندی بود که جنبش کارگری ایران از سال 92 آغاز کرد و به انتخاب بین بد و بدتر و اتکا به جناحهای رژیم در تمامی عرصه های مبارزه مردم ایران برای دستیابی به مطالباتشان پایان داد. حداقل دستمزد نزد نویسندگان و تهیه کنندگان تومار بهانه ای است برای اختلال در این روند. تا مانع اعتراضات کارگران برای اضافه دستمزد علیه ساختارها و قوانین کل رژیم شود

 

متن تومار ترکیب بعضا متناقض نظرگاههای اصلاح طلبان، لیبرالها و گرایش راست جنبش کارگری در قبال چگونگی تعیین حداقل دستمزد است. فعالین گرایش راست جنبش کارگری که مابه ازای لیبرالها و اصلاح طلبان در جنبش کارگری بوده اند با شرکت در تهیه و نوشتن متن این طومار عصای دست تسهیل ورود اینها به "عرصه معیشت" شده اند که مدتها است صحنه جولان سوسیالیستهاست. منتها قبل از شروع باید نکته ای را درباره تفاوت قضاوت ما نسبت به طراحان و نویسندگان متن تومار و امضا کنندگان صرف آن توضیح داد. مطابق روال جمع آوری امضا که برای همه ما آشناست، بسیاری بدون اینکه متن را بخوانند، یا با دقت بخوانند با یک توضیح تلفنی امضا می کنند. بسیار عادی است که یک نفر تلفنی موافقت می کند و نام چند نفر از اطرافیان و دوستان را برای اضافه شدن به لیست می دهد. به همین دلیل هیچ توماری نیست که عده ای تحت این عنوان که نامشان بدون اطلاع خودشان در لیست آمده و یا دلایل شبیه به آن امضایشان را پس نگیرند. به این اعتبار روی سخن این نوشته با طراحان و نویسندگان این نوشته است که از قرار فعلا مایل نیستند علنی از آنها نام برد. در باره آندسته از امضا کنندگان که در بالا آمد همینقدر لازم به یاد آوری است که اگر خودشان برای امضایشان ارزشی قایل نیستند نباید از دیگران انتظار داشته باشند که به امضایشان پای این یا آن نوشته اهمیتی بدهند.

 

فرصت باد آورده

 

در سال 98 یک عامل اساسی باعث شد تا فعالین جنبش مستقل کارگری ایران که در سال 97 با شعار معطوف به قدرت "نان کار آزادی" وارد یک دوران کاملا متفاوت با کل تاریخ جنبش کارگری ایران شدند، نتوانند مانند سالهای قبل در تعیین حداقل دستمزد و همچنین اعتراض به تصمیم شورایعالی متحد و قدرتمند عمل کنند. ظاهر قضیه که همه ما فورا می توانیم موارد آنرا ردیف کنیم خرده اختلافات بین "این و آن" یا "اینها و آنها"ست. ما همیشه این "بگو مگوها" را داشته ایم و در عین حال از روز کارگر سقز در سال 83 تاکنون و با فراز و نشیبهای بسیار پیش رفته ایم. از نظر من اینها توضیح دهنده کرختی و بی عملی غیر قابل توجیه فعالین جنبش مستقل کارگری به ویژه سوسیالیستهای آن در قبال مسئله حداقل دستمزد سال 98 نیست. مسئله بر می گردد به عدم شناخت کافی از روند اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران و نقش و وظایف جنبش مستقل کارگری در شرایط کنونی؛ مسئله فقدان همنظری حول نقش و موقعیت جنبش مستقل کارگری در دل مبارزه مردم ایران علیه رژیم اسلامی است؛ مسئله به ویژه به نتیجه نرسیدن حول لیست کمبودها و اقدامات لازم برای رفع آنها بمنظور آماده شدن جنبش مستقل کارگری برای ایفای یک نقش اساسی در اتحاد میان جنبشهای مختلف اجتماعی و مبارزات مردم علیه رژیم اسلامی است. درباره این موضوعات و غفلتی که فعالین و تشکلهای مستقل کارگری در قبال حداقل دستمزد سال 99 کردند بعدا و بکرات باید نوشت.

 

 

در مساعدترین شرایط برای سازماندهی نارضایتی میلیونها کارگر به تصمیم شورایعالی کار ما بمعنای وسیع کلمه، یعنی جنبش مستقل کارگری ایران، بطرز هولناکی چنان منفعل بودیم که نویسندگان و تهیه کنندگان تومار یک فرصت باد آورده یافتند تا بکوشند وسیع ترین نارضایتی به میزان حداقل دستمزد در سالهای اخیر را "مدیریت" کنند تا از چارچوب تحمل کل نظام حاکم، جناحها و بنیادهای لیبرالی سه جانبه گرایی خارج نشود. به عبارت دیگر نویسندگان و تهیه کنندگان تومار شوراهای اسلامی که شاخه کارگری اصلاح طلبان است را نماینده کارگران نامیدند و خواهان مبارزه کارگران بر سر اضافه دستمزد در چارچوب اتکا به جناحهای رژیم و در حیطه کارکرد قانون کار  نظام شدند تا مبارزه کارگران تقویت کننده روحیه و مبارزات مردم ایران علیه رژیم اسلامی نگردد. در صورتیکه مبارزات کارگران ایران هنگامی مورد حمایت عمومی قرار میگیرد و امکان پیروزی دارد که نه تنها به انحای گوناگون نشان دهد که بخشی از حرکت عظیم مردم ایران علیه رژیم است بلکه بعنوان ستون فقرات و رهبر مبارزات مردم ظاهر شود. هدف نویسندگان و تهیه کنندگان تومار ضربه زدن به پیوند جنبش مستقل کارگری با مبارزات مردم ایران علیه رژیم اسلامی است که با اعتراضات و اعتصابات وسیع کارگری در سال 97 و با شعار معطوف به قدرت "نان کار آزادی" عروج کرد و با جنبش دانشجویی، جنبش زنان و معلمان و بازنشستگان متحد شد.

 

محور تحولات سیاسی در ایران بر افزایش شکاف بین مردم و رژیم اسلامی متکی است. این دوره از دیماه 96 و علیه کلیت رژیم آغاز شد. این روند با اعتراضات مردم در آبانماه 98 علیه گران شدن بنزین و اعتراضات مردم به شلیک عامدانه سپاه به هواپیمای مسافربری و کشتن 176 نفر در دیماه 98 ادامه یافت. اینها که با بی اعتنایی وسیع و بیسابقه مردم به انتخابات مجلس در دوم اسفند سال 98 تکمیل شد، نشان داد مبارزه مردم ایران برای پایان دادن به عمر رژیم اسلامی ریشه در چهار دهه فعل و انفعالات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران دارد و امری گذرا نیست. به این اعتبار حرکت "توماریها" که متکی به جناحها و قوانین ضدکارگری رژیم است در ادامه روند مبارزات مردم ایران علیه کلیت رژیم اسلامی نیست و قطعا با شکست روبرو میشود.  

 

تصمیم شورایعالی کار در افزایش حداقل دستمزد 21 درصدی "با توجه" به تورم 41 درصدی ادعایی خود رژیم میلیونها کارگر را شوکه کرده است. تصمیم شورایعالی کار که حتی بدون امضای شوراهای اسلامی صورت گرفت ماهیت ضد کارگری سه جانبه گرایی را برای میلیونها توده کارگر آشکار ساخت. و اینها سندی بود بر صحت تحلیلها و تصمیم جنبش مستقل کارگری از سال 92 بر لزوم مبارزه کارگری برای افزایش دستمزد خارج از حیطه ماده 41 قانون کار و سه جانبه گرایی شورایعالی کار. منتها به دلایلی که بالاتر آمد عده ای از فعالین گرایش راست جنبش کارگری در همراهی با اصلاح طلبان و لیبرالها توماری تهیه کردند تا مانع عبور میلیونها کارگر از ماده 41 قانون کار و سه جانبه گرایی بعنوان یک اصل لیبرالی در مناسبات کارگر و صاحبان سرمایه و صنایع شوند و بکوشند اعتراضات جنبش کارگری را در چارچوب قانون کار ضد کارگری رژیم اسلامی اسیر کنند.  

 

نویسندگان و تهیه کنندگان تومار خواهان لغو مصوبه حداقل دستمزد شورایعالی کار و مذاکره مجدد هستند زیرا از نظر آنها چون شوراهای اسلامی زیر مصوبه را امضا نکرده و تصمیم شورایعالی کار فقط با دو رای دولت و کارفرما بوده، سه جانبه گرایی مراعات نشده است! در اینجا امضا کنندگان تومار مستقل از نیتی که داشته اند خواهان ادامه تعیین دستمزد در چرخه سه جریان ضد کارگر شورای اسلامی کار، کارفرما و رژیم اسلامی هستند که سال بعد از سال و طی چند دهه حداقل دستمزد کارگران را به یک ششم خط فقر رسانده اند و اعتراضات کارگری را با دستگیری، شکنجه و زندان پاسخ داده اند. امضا کنندگان تومار پشتوانه نویسندگان متنی شده اند که هدفش  سرایت دروغ "بی طرفی دولت" در سه جانبه گرایی به جنبش کارگری است.

عبور از ماده 41 و یک جانبه گرایی از سال 92

 

در سال 92 و پس از چند دهه تجربه اجرای ماده 41 قانون کار بخشی از کارگران ماهشهر مبارزه برای حداقل دستمزد 2 میلیونی را خارج از ماده 41 قانون کار و سه جانبه گرایی پیشنهاد کردند. از سال 92 تاکنون تشکلهای کارگری در ترکیبهای متفاوت هر سال کوشیده اند تا مبلغی را که تامین کننده مخارج زندگی یک خانواده کارگری 4 نفره را تعیین و بکوشند تا مبارزه کارگران بر سر حداقل دستمزد را خارج از حیطه ماده 41 قانون کار و سه جانبه گرایی سازمان دهند. مستقل از ارزیابی چند ساله جنبش مستقل کارگری در این عرصه، افزایش 21 درصدی حداقل دستمزد ماهیت همیشگی و ضدکارگری هر سه بخش شورایعالی کار و ماده 41 را نزد میلیونها کارگر مجددا افشا کرد و باعث شد تا زمینه وسیع برای عبور میلیونها کارگر از سه جانبه گرایی و ماده 41 فراهم آید. هدف نویسندگان تومار ایجاد مانع در راه عبور کارگران از موانع قانونی و نهادهای رژیم اسلامی در مبارزه برای اضافه دستمزد است. 

 

افزایش دستمزد "باتوجه" و یا "متناسب" با نرخ تورم

 

تجربه چند دهه جنبش کارگری حاکی است اتکا و استناد به ماده 41 قانون کار درباره “افزایش حداقل مزد سالانه با توجه به نرخ تورم” کارائی ندارد و سال بعد از سال قدرت خرید کارگران را کاهش داده و به یک ششم خط فقر فعلی رسانده است. مطالبه جنبش کارگری ایران در دوران انقلاب 57 این بود: افزایش اتوماتیک سالانه حداقل دستمزدها متناسب با نرخ تورم که برای زندگی یک خانواده پنج نفری کفایت کند. جنبش کارگری ایران برای تحمیل این خواستها به رژیم اسلامی و گنجاندن آنها در قانون کار مبارزه کرد. منتها رژیم ماهیت این خواست را تغییر داد. اتوماتیک را حذف کرد و بجای "متناسب" هم کلمه "باتوجه" را گذاشت. گویا پس از 30 سال هنوز افرادی متوجه متن قانون کار نشده اند و اعتراض دارند که چرا حداقل دستمزدها متناسب با نرخ تورم اعلامی بانک مرکزی که 41 درصد است اضافه نشده. عدم تسلط بر قانون کار توسط کسانی که اساسا فعالیتشان در چارچوب قانون رژیم اسلامی است کمی بیش از عجیب است! با حذف "اتوماتیک" و تغییر "متناسب" به "باتوجه" دخالت ارگانی بنام شورایعالی عالی کار لازم شد تا "باتوجه" به نرخ تورم که معنایش "باتوجه" به شرایط اقتصادی و سیاسی کشور و منافع کارفرها و دولت است حداقل دستمزد را تعیین کنند. به همین دلیل در همه این سالها حداقل دستمزد همواره "با توجه" به منافع صاحبان سرمایه و صنایع تعیین شده است. در صورتیکه اگر ماده 41  قانون کار افزایش حداقل دستمزد "متناسب با نرخ تورم" بود هرگاه بانک مرکزی نرخ تورم را اعلام می کرد عملا درصد افزایش حداقل دستمزد سالانه را هم تعیین کرده بود و نیاز به سه جانبه گرایی و مذاکرات در این مورد نبود. "باتوجه" جلسه سه ارگان ضد کارگری شوراهای اسلامی، کارفرماها و دولت را لازم کرده تا تصمیم بگیرد “با توجه” به نرخ تورم 41 درصد حداقل دستمزدها را مطابق منافع صاحبان صنایع و سرمایه مستقل از دولتی و خصوصی  21 درصد اضافه کند.

 

تفاوت اضافه دستمزد و ترمیم دستمزد

 

افزایش اتوماتیک حداقل دستمزد متناسب با نرخ تورم مانع کاهش   قدرت خرید کارگران است و هر ساله دستمزد کارگران را اتوماتیک ترمیم می کند. یعنی کارگران برای جلوگیری از کاهش سطح زندگی خود نسبت به سال قبل نباید مبارزه کنند و توسط رژیم اسلامی اخراج و دستگیر و شکنجه شوند و به زندان بروند. “ترمیم” (و نه افزایش) اتوماتیک حداقل دستمزدها متناسب با نرخ تورم جایگاه این مطالبه را بهتر نشان می دهد. در این چارچوب افزایش دستمزد برای بهتر شدن هر ساله سطح زندگی و قدرت خرید کارگران است و افزایش اتوماتیک حداقل دستمزد سالانه متناسب با تورم در خدمت حفظ (نه افزایش) سطح زندگی کارگران. در رژیم اسلامی عملا قراردادهای دستجمعی وجود ندارد اما در کشورهای دیگر هنگام انعقاد قراردادهای دستجمعی که معمولا سه ساله است خواست افزایش دستمزد بالاتر از نرح تورم است تا سطح زندگی کارگران هر ساله بهتر شود. در صورتیکه اگر حداقل دستمزدها فقط مطابق نرخ تورم بالاتر رود در بهترین حالت کارگران از نظر سطح زندگی همیشه درجا می زنند و پیشرفتی ندارند.

 

نرخ تورم بانک مرکزی

 

علاوه بر ماده 41 قانون کار و سه جانبه گرایی فاجعه دیگر اعتماد به بانک مرکزی در تعیین نرخ تورم عمومی و استفاده از آن برای محاسبه حداقل دستمزد است. با کارکرد ماده 41 طی چند دهه حداقل دستمزد کارگران تا یک ششم خط فقر سقوط کرده و به مرور مصرف بسیاری از اقلام خوراکی، پوشاکی، بهداشتی و رفاهی از زندگی دهها میلیون کارگر حذف شده است. سئوال اساسی این است که برای تعیین حداقل دستمزد چرا باید "باتوجه" به "نرخ عمومی تورم" که هر ساله توسط بانک مرکزی اعلام میشود، تصمیم گرفت. نرخ تورم سبد اقلام مصرفی کارگران همواره بالاتر از نرخ تورم عمومی است که شامل کالاهای لوکس هم هست که کارگران مصرف آنرا حتی به خواب هم نمی بینند اما در تعیین حداقل دستمزدشان بکار می رود. بعلاوه و مهمتر اینکه نرخ تورم اعلامی بانک مرکزی مبنای سیاسی دارد نه اقتصادی. هر ساله بانک مرکزی نرخ تورم عمومی را برای مسئولین رژیم می فرستد تا آنها "باتوجه" به نیازها و منافع سیاسی و اقتصادی رژیم  رقم مناسب را اعلام کنند.

 

دروغ بی طرفی دولت

 

سه جانبه گرایی در تعیین دستمزدها و یا هر مطالبه کارگری بر دروغ بزرگ لیبرالی "بی طرفی" دولت بنا شده است. اولین درسهای عملی کارگران پی بردن به دروغ بزرگ "بی طرفی" دولتها در اختلافات بین کارگر و کارفرماست. بعلاوه تا آنجا که به ایران بر می گردد رژیم اسلامی و نهادهای وابسته به آن بزرگترین صاحبان صنایع و سرمایه هستند. همه اقتصاددانان ایران اشتراک نظر دارند  که بخش خصوصی در ایران در مقایسه با قدرت اقتصادی رژیم اسلامی بسیار کوچک و کم قدرت است. کارخانجات دولتی، موسسات زیر نظر خامنه ای مانند ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد مستضعفان، نهادهای مذهبی نظیر آستان قدس، و قرارگاه خاتم الانبیا وابسته به سپاه بر بخش اعظم اقتصاد ایران مسلط هستند. نماینده "بی طرف دولت" در سه جانبه گرایی مدافع بزرگترین کارفرمای کشور در شورایعالی کار است. به این اعتبار یکی از سه ضلع سه جانبه گرایی که دولت است مستقیما بزرگترین منفعت اقتصادی را دارد تا کارگران بدون حق تشکل و اعتصاب ایران ارزان ترین نیروی کار در جهان باشند.   

 

شوراهای اسلامی

 

از آنجا که ظاهرا در مورد ضدیت ضلع دوم یعنی کارفرماها علیه منافع کارگران نیازی به استدلال نیست، بپردازیم به ضلع سوم این سه جانبه گرایی که شوراهای اسلامی باشند. همین که قانون شوراهای اسلامی در مجلس شورای اسلامی تصویب شده است برای ضد کارگری بودن آنها نزد سوسیالیستهای جنبش کارگری کفایت می کند. رژیم اسلامی که زندگی دهها میلیون کارگر و خانواده شان را با مخاطرات وحشتناکی روبرو ساخته تعیین کرده است که شوراهای اسلامی و نمایندگانشان باید چه مشخصاتی و چه وظایفی داشته باشند. از نظر جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری اینکه کارگران چگونه تشکلی باید داشته باشند هیچ ربطی به دولتها و مجلسها ندارد. دولت ها و مجلسها فقط باید حق تشکل کارگران را برسمیت بشناسند. فقط همین.

 

اعمال ضد کارگری شوراهای اسلامی، همکاری آنها با نهادهای امنیتی در شناسایی و دستگیری فعالین کارگری، همکاری شوراهای اسلامی در سرکوب مبارزات کارگری نیاز به باز گفتن ندارد. صلاحیت کاندیدهای شورای اسلامی توسط یک هیات تشخیص صلاحیت تعیین میشود که یکی از شروط آن التزام عملی به ولی فقیه است. وظیفه قانونی شوراهای اسلامی مطلع کردن پیشاپیش مقامات ذینفع از شکل گیری اعتراضات و اعتصابات کارگری است. اگر نویسندگان تومار از تاریخ سرکوب خونبار جنبش کارگری ایران پس از انقلاب بی خبرند؛ اگر از نقش "سه یار بهشتی" (محجوب و ربیعی و کمالی) و شوراهای اسلامی در سرکوب خونین و شوراهای کارگری دوران انقلاب اطلاع ندارند که طبعا بعید است آیا حتی از تشکیل شورای اسلامی در هفت تپه در سال گذشته هم خبر ندارند! نویسندگان تومار، این "بی خبران" بدانند که چگونگی تشکیل شورای اسلامی هفت تپه در سال قبل بسیار شبیه تشکیل آنها در دوران انقلاب بود. یعنی رژیم اسلامی با سرکوب اعتراضات کارگران و اخراج، دستگیری، شکنجه و حبس فعالین و رهبران کارگران و انحلال شورای کارگری زمینه را برای تشکیل شوراهای اسلامی فراهم میکرد. اگر نویسندگان تومار از تاریخ سرکوب خونبار جنبش شورایی ما پس از انقلاب و بدست شوراهای اسلامی و "سه یار بهشتی" خبر ندارند نمی توانند و در واقع حق ندارند از چگونگی تشکیل شوراهای اسلامی در هفت تپه در سال گذشته بی اطلاع باشند. حق ندارند که ندانند چگونه اعتراضات کارگران هفت تپه توسط رژیم سرکوب شد، شورای کارگران را منحل کردند، فعالین و رهبران کارگران را تهدید، اخراج، دستگیر، شکنجه کردند و به زندان انداختند تا شرایط را برای تشکیل شورای اسلامی هفت تپه  فراهم آورند. اطلاق نماینده کارگران به شوراهای اسلامی که "توماریها" همگی شاهد چگونگی تشکیل آن پس از قلع و قمع اعتصاب کارگران هفت تپه بودند یک اشتباه غیر قابل بخشش نویسندگان تومار است. مخالفت نویسندگان تومار با تصمیم شورایعالی کار بدلیل فقدان امضای شورای اسلامی معنایی جز این ندارد که تهیه کنندگان تومار شریک جرم شوراهای اسلامی در تمامی سالهایی هستند که پای مصوبه شورایعالی کار را امضا کرده اند تا زندگی دهها میلیون کارگر دچار فلاکت اقتصادی شود. شوراهای اسلامی، خانه کارگر و حزب اسلامی کار که وجوه مختلف یک پدیده هستند بر سرکوب جنبش شورایی کارگران در دوران انقلاب بنا شده اند و دستشان به خون نمایندگان شوراهای کارگری و فعالین آن آغشته است. خواست جنبش کارگری انحلال شوراهای اسلامی است و تلاش نویسندگان تومار در دفاع از شوراهای اسلامی راه بجایی نمی برد بجز بی اعتبار کردن خودشان نزد جنبش مستقل کارگری و تشکلهای فی الحال موجود آن.

 

سه جانبه گرایی که بر دروغ "بی طرفی" دولت در اختلاف کارگر و کارفرما استوار است، در کل جهان ضد کارگری است. اگر ضلع تشکلهای کارگری در سه جانبه گرایی صد در صد منافع جنبش کارگری را نمایندگی کنند، تازه اکثریت "دو به یک" با نمایندگان دولت و کارفرماست که ضد کارگر هستند. در ایران که سه جانبه گرایی متشکل از سه ضلع شورای اسلامی، دولت و کارفرما است، "سه به هیچ" به نفع صاحبان سرمایه و صنایع است. تازه این جمع ضد کارگری "یک جانبه گرایی" که نویسندگان تومار با یک بزک طبقاتی آنرا "سه جانبه گرایی" می نامند استنادشان به نرخ تورمی است که بانک مرکزی بر مبنای سیاسی و نه اقتصادی آنرا اعلام میکند. نویسندگان تومار حداقل باید افشاگری مقامات رژیم را درباره چگونگی تعیین و اعلام نرخ تورم در دوره احمدی نژاد شنیده باشند. سه جانبه گرایی در ایران چنان غیر قابل دفاع و ضد کارگری است که حتی مدافعان عاقل و ایدئولوژیک سه جانبه گرایی قادر به دفاع از "نمونه ایرانی سه جانبه گرایی" که "یک جانبه گرایی" است نیستند!

 

میلیونها کارگر خواهان اضافه دستمزدند.  منتها مبارزه جنبش مستقل کارگری برای اضافه دستمزد نباید هیچ گونه توهمی نسبت به قوانین رژیم اسلامی، ماده 41 قانون کار، سه جانبه گرایی، جناحهای رژیم، شوراهای اسلامی و یا کلیت رژیم نزد کارگران ایجاد کند. این اصل اساسی در مبارزه جنبش مستقل کارگری ایران برای اضافه دستمزد است. مبارزه جنبش مستقل کارگری ایران برای اضافه دستمزد بخش جدایی ناپذیر از زنجیره مبارزات مردم علیه کلیت رژیم اسلامی و همه جناحهایش است.

 

نقش نویسندگان تومار سرایت نظریه لیبرالی سه جانبه گرایی بر مبنای دروغ "بی طرفی دولت"؛ سرایت ایده تقسیم رژیم به جناح بد و خوب و آبرو خریدن برای شوراهای اسلامی است. اتکا به این "خرافات" نزد نویسندگان تومار همانقدر در عقب راندن رژیم اسلامی موثر است که "روغن بنفشه" علیه ویروس کرونا.

عقب راندن رژیم اسلامی از مصوبه حداقل دستمزد سال 99 تنها با سازماندهی توده های وسیع کارگر در اعتراضات و اعتصابات کارگری است. جنبش مستقل کارگری ایران در دل  سازماندهی کارگران برای اضافه دستمزد بزرگترین گام را برای ایجاد تشکلهای کارگری در محل کار و منطقه ای و سراسری نیز فراهم می آورد. باید دست بکار شد. لطمه ای که به ما بعنوان جنبش مستقل کارگری خورد بسرعت قابل جبران است.

  

 

-------------------------

 

1 – متن تومار اعتراضی به مصوبه شورایعالی کار  بر سر حداقل دستمزد


«در نیمه شب بیستم فروردین ماه، نمایندگان دولتی و کارفرمایی شورای عالی کار، بدون جلب نظر و توافق نمایندگان کارگری، صورتجلسه افزایش ۲۱ درصدی دستمزد کارگران در سال ۹۹ را امضا کردند. نمایندگان کارگری حاضر در جلسات مزدی، بعد از قریب به چهل ساعت مذاکره و چانه زنی، حاضر به پذیرش نظرات کارفرمایان و دولت کارفرمایی نشدند و بدون امضای صورتجلسه، نشست را ترک کردند.

چگونه در شرایطی که براساس اعلام بانک مرکزی در یازدهم فرودین ماه ۹۹، تورم سال ۹۸ بیش از ۴۱ درصد است و علاوه بر آن، نرخ سبد معیشت (سبد هزینه‌ی خانوار) در جلسات رسمی کمیته دستمزد، ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومان تعیین شده و نمایندگان رسمی دولتی و کارفرمایی، پای این رقم را امضا کرده اند، ساختار معیوب و ناکارآمد شورای عالی کار، به صورت دوجانبه و بدون در نظر گرفتن سه جانبه گرایی مورد نظر سازمان بین المللی کار، اقدام به تعیین نرخ ۲۱ درصدی افزایش دستمزد کارگران می‌کند؟!

افزایش ۲۱ درصدی دستمزد، نه تنها با بند دوم ماده ۴۱ قانون کار و نرخ سبد معیشت خانوار همخوانی ندارد، بلکه با معیار حداقلی نرخ تورم رسمی (موضوع بند یک ماده ۴۱) نیز تعارض جدی دارد؛ تعیین نرخ ۲۱ درصد برای افزایش مزد کارگران نشان می‌دهد که برای دولتی ها، قانون کار ورق پاره‌ای بیش نیست.

در ساختار معیوب شورای عالی کار در ایران، دولت بازیگرِ نقش میانجی و واسطه میان کارگران و کارفرمایان نیست و نمایندگان دولتی، نماینده بزرگترین و قدرتمندترین جناح کارفرمایی کشور است. با این حساب، سه نماینده کارگری، نه در مقابل سه نماینده کارفرما و سه نماینده‌ی بیطرف دولت، بلکه در مقابل شش نماینده سرمایه داران و گروه‌های ذینفع در استثمار طبقه کارگر، مجبور به چانه زنی و مذاکره هستند و بدیهی است هر زمان که قافیه بسیار تنگ آید، این شش نماینده، نظرات مشترک خود را با کنارگذاشتن اصل پذیرفته شده‌ی اجماع، به صورت غیرقانونی، به عنوان خروجی جلسه به جامعه عرضه کنند. اصلاح اساسی ساختار شورای عالی کار و بالا بردن وزن کارگران در این ساختار، یک مطالبه اساسی است که در این برهه زمانی همه کارگران و بازنشستگان بر سر آن توافق دارند.

ما امضاکنندگان بیانیه، قبل از هرچیز خواستار اصلاح ساختار شورای عالی کار و برخورداری کارگران ایران از حق تشکل یابی مستقل براساس مقاوله نامه‌های ۸۷ و ۹۸ سازمان بین المللی کار هستیم و ضمن حمایت از عملکرد نمایندگان کارگری شورای عالی کار در عدم پذیرش پیشنهادات ناعادلانه و غیرقانونی، اعلام می‌داریم که افزایش ۲۱ درصدی دستمزد به هیچ وجه وجاهت قانونی ندارد. باید خروجی جلسه شورای عالی کار به علت عدم رعایت سه جانبه گرایی، ملغی شده و مذاکرات مزدی با در نظر داشتن رقم ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومانی سبد معاش، به عنوان مبنای چانه زنی، از سر گرفته شود. هر نوع افزایش دستمزد کمتر از رقم توافق شده‌ی سبد معاش، در بحران فعلی کرونا که موجب بیکاری نیروی کار در مقیاس وسیع و افزایش قابل ملاحظه در هزینه‌های زندگی طبقه کارگر شده، برای کارگران و بازنشستگان پذیرفتنی نیست و بی شک اعتراض همه را در پی خواهد داشت. ما ضمن ابراز تشکر از عملکرد نمایندگان کارگری جلسه، خواستار برقراری مجدد مذاکرات مزدی و تعیین دستمزد براساس محاسبات سبد معاش هستیم.

اسامی برخی از امضاکنندگان بیانیه:

پرویز صداقت، علی دینی ترکمانی، فرشید یزدانی، پیام روشنفکر، آرش نصر اصفهانی، حسین اکبری، خسرو صادقی بروجنی، نسرین هزاره مقدم، کاظم فرج اللهی، عبدالله وطنخواه، فیروزه مهاجر، آرمان ذاکری، رضا توسلی، کاوه اخوان، هاشم نیافر، یوسف علیجانی، ناصر آقاجری، میکائیل صدیقی، میثم هاشمی، متین غفاریان، فرشین کاظم نیا، روزبه آقاجری، سینا چگینی، حسین غلامی، محمد موسیوند، سیدتقی مرتضوی، محمد کریم آسایش، علی سالم، پانید فاضلیان، مسعود امیدی، جعفر ابراهیمی، خسرو باقری، افشین شمس، سیامک طاهری، جمال ملا و هدایت صالحی.

 

April 15, 2020

استاد غارگوز قسمت دوم !


استاد غارگوز قسمت دوم !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

دادگاهی در لوکزامبورگ با صدور بیانیه‌ای یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلاربه سپاه پاسداران کمک کرد...

سابقه امر : حدود یک هفته بعد از سخنرانی خامنه ای در نیمه شعبان ، سپاه پاسدارن اعلام کرد به اطلاع امت جهان میرساند که با ابزارهای خاص و خیلی پیچیده خفن رمز گشایی سخنان خامنه ای رهبر مسلمین جهان رمزش گشاده شد که در یک جمله به اطلاع امت گوسفند میرسد : ویروس کرونا نشان میدهد که لشگر اجنه به کره زمین حمله کرده اند...

بلافاصله بعد این کشف ، حکومت اسلامی ایران اعلام کرد ... هل من ناصرا ینصرنی ؟ پول زیاد لازم داریم ...

دولت آمریکا که عاشق کشفیات و ترقیات است ابتدا از این کشف سپاه مشعوف شد و به ندای ولایت فقیه پاسخ مثبت داد و از طریق بانکی در اروپا کمکی به نظام کرد تا خرج دفع حمله اجنه به کره زمین شود و خواهش کرد لطفا در صورت حمله موشکی بعدی روی سر ما در عراق ، یه جوری موشک بزنید که سربازای ما سردرد نگیرن ... دست ما پشت پناه شما فرزندان عزیز ... هر وقت نفس تنگی گرفتی ندا بده اکسیژن و پول نقد هست !

سپاه هم گفت چشم . شما به موقع شیتیل سبز بسلف ما انجام میدهیم ...


بعد از این کشف سپاه و کمک آمریکا ، محققان گفتند ظاهرا دیگه نیازی به تحقیق و کشف واکسن نیست و منتظر دفع حمله اجنه توسط حکومت اسلامی ایران به زمین هستند ...

با کاخ سفید تماس گرفتم و پرسیدم مستر الان شما ما رو اسکول کردی یا نظام رو یا نظام مردم رو یا هر دو مردم رو ...؟


کاخ سفید گفت : ما از تو بهتر میدونیم چه خبره ... ولی دور هم خوش میگذره و میخندیم . توی این فوران بلایا به زمین این حکومت هم نباشه غمباد میگیریم دیگه چیزی نداریم بهش بخنیم ...

گفتم : به تو و دکان وال استریت شما خوش میگذره...مردم دارن له میشن ...
کاخ سفید فقط داشت زیر لب پوزخند میزد ...


خلاصه که آخر این داستان معلوم نیست کی اسکول کرده ، کی اسکول شده ؟
 
 
 

14.04.2020
اسماعیل هوشیار

 

سایت گویا نیورز توسط اصلاح طلبان حکومت اسلامی ایران ساخته شد و مثل یک مغازه سرقفلی مشخصی دارد و اگه سود خوبی داشته باشه همیشه فروشیه . به عبارت ساده ترسایت گویا نیوز به رسانه نیست یک مغازه تاسیس شده خارج از ایران است که با بردار و شریک خودش در ایران حسین شریعتمداری سر سهم و شراکت مشکل پیدا کردند ...
 

علل بحران سرمایه داری جهانی (در حاشیه شیوع ویروس کرونا)/

علل بحران سرمایه داری جهانی (در حاشیه شیوع ویروس کرونا)/ مازیار رازی


http://militaant.com/?p=10792

کرونا و بحران دین ومذهب

کرونا و بحران دین ومذهب

راستش رو بخواین بدونید، اینه که دراین روزهای کرونایی، انگارکه هیچ چیز نا شدنی نیست. اتفاقن بنظرمیاد که همه چیز شدنی و قابل تحقق و جالب تراینکه دیدنی هم هست. حتی چیزهایی که ذهن بشر(میگم بشرتا مبادا یهویی ذهن تون بعد محلی رو تداعی بکنه. چون موضوع اصلن محلی نیست بلکه کاملا جهانی است و آشکار) تصورش را هم بخود راه نمی داد. لااقل دراین دنیا که در واقع یک دهکده جهانی بیش نیست. مثلا اینکه چیزی که تازگی ها صحبتش هست و تو اسپانیا دارن در باره اش حرف میزنند و میگن که باید به همه مردم، تاکید میکنم به همه مردم باید حقوق پایه از جانب دولت پرداخت بشه. بقول قدیمی ها، آدم باید بگه جل الخالق، جامعه سرمایه داری و پرداخت حقوق پایه به مردم، آنهم بلاعوض. نه مثل جمهوری اسلامی چندر غازی می خواد به بخش بسیارکوچکی به مردم بده و 10-12 درصد بهره بگیره و تازه بلاعوض هم نیست. واقعا بنظر میاد که دوره آخرالزمانه آنگار.

خوب بهتره که بعد ازاین مقدمه برگردیم به موضوع خودمون. آنهم اینکه  چند روزیه که درفضای مجازی که یه طورهای واقعی هم هست، ویدئوهای عجیب و غریبی داره پخش میشه که آدمو به حیرت وامیداره. مثلا این آخرین ویدئوی که نشان میده که پاپ اعظم در واتیکان و آنهم در این دوره کرونایی و از آنهم عجیب تر در ایتالیا (البته ناگفته نماند که خود این هم نشان از سفاهت و دو رویی و هم از استیصال هردو حکایت دارد)، هیاتی از نمایندگان مردم افریقا را به حضور پذیرفته است. که ضمن خوشامدگویی و دست دادن با آنها، خم شده و پایشان را هم می بوسد.

البته این گونه تصاویر سرشار از ریا و تزویر از جانب اربابان دین و مذهب ( و نه فقط دین مسیحی که همه ادیان) را گاه به گاه دربرهنه های مختلف تاریخ و درمقابل مردم دیده ایم. 40 سال پیش دراولین سال انقلاب و در آستانه اول ماه مه 58 آنموقع که مردم مبارز هنوزدرگرماگرم تحولات بعد از انقلاب بودند، خمینی مرتجع و ریاکار هم در یک سخنرانی گفت که "اسلام هم کارگر پناه است. اسلام هم طرفدار مستضعفین است و اصلا خدا هم خودش کارگر بوده است".

اما اینکه دم و دستگاه دولتی و مدیای منتسب به آن، اینجا و آنجا و دراین کشورو آن کشور، تصاویری از پاپ اعظم و یا اسقف های امریکای لاتین نشان میدهند که ازمحل کلیسا ها برا ی مردم وعظ میکنند و یا درایالت های جنوبی امریکا اسقف اعظم را سوار برهلی کوپتر می کنند تا برای مردم دعا و طلب رحمت کنند و یا اخیرا تصاویری از مردم مستاصل را دربیرون بعضی از کلیسا ها در امریکا نشان میدهند که مشغول التماس و دعا برای رهایی از کرونا هستند، درواقع دردی از مردم کرونا زده و مستاصل را دوا نخواهد کرد. واقعیت اینست که این آب رفته به جوی برنخواهد گشت.

دولت ها درطول تاریخ به مذهب احتیاج داشته اند. واصلا دورهایی خود دولت و دستگاه مذهبی یکی بوده اند. تاریخ قرون وسطی دراروپا تماما همین حالت را داشته است. همین الان درقرن 21 نمونه ایران را داریم که دولت و مذهب آنچنان درهم تنیده شده است که اصلا قابل تشخیص نیست و بیشترمذهب و دین چهره واقعی داخلی و بیرونی حکومت ایران است تا یک دولت نرمال و عادی. اما الان دیگراز هروقت دیگری آشکارترشده است که خود دولت بمعنی کلی آن درگل (به کسراول) کرونا و در دل بحران آن گیرکرده است. دیگه وای بحال دین و مذهب که بنظر میاد که درحال فرورفتن در باتلاق این بحران است.

تازه علاوه برویدئوی فوق الذکر، ویدئوهای دیگری هم درجاهای مختلف دنیا منتشرشده است که نشان میدهد که، کرکره دکان مذهب کم و بیش و در این کشورو آن کشورپائین کشیده میشود. مثل مردی که نمادها و مجسمه های مسیحیت را در اسپانیا یکی بعد ازدیگری می شکند و بزبان اسپانیایی به دین و مذهب بد و بیراه می گوید. و یا درویدئوی دیگری که چند نفر نمادها و سمبل های بسیاربزرگ وسنگین مذهبی را از بالای یک کامیون به قعر رودخانه ای درهندوستان پرتاب می کنند. که اینهمه تماما همین تصویرپاپ اعظم را که نهایت استیصال و درماندگی است دراذهان متبادرمی کند. و نشان میدهد که این بارو دریک بعد بسیارسریع و جهانی ارباب دین و مذهب است که درمقابل گالیله خم میشوند وزانو میزنند. گالیله امروز علم و دانش بشری است که خود را دریک گستره جهانی و دریک بره بسیاربسیارنادربه مدد دستاوردهای تاکنونی دانش پزشکی و بهداشت و بهمت انسانهای بیشماری به کمک و نجات جان هزاران نفردر جا جا دنیا می شتابند تا درمقابل این دشمن نادیده و ناشناخته اما عالم گیربایستند.

اما بد نیست بدانیم که این داستان درایران و برای مردم آن سرزمین حکایت دیگری است. درآن مملکت وضعیت کاملا تغییر کرده است. درآنجا اصلن دین و دولت از روز اول حکومت جمهوری اسلامی یکی بوده است. و بقول خمینی " دین ما عین دولت ماست و دولت ما عین دین ماست." بهمین خاطر و بخصوص بعد از حرکتهای انقلابی مردم درماه آبان سال گذشته، این پیام به همه مردم جهان مخابره شد که نه فقط مردم خواهان بگور سپردن حکومت هستند، که خود از ضد مذهبی ترین مردم دنیا بشمارمی آیند و بعبارت دیگرسکولار ترین مردم دنیا هستند. و آنچه که بیش از همیشه دیده میشود، این است که در ایران فردا مردم کرکره دکان هردو، هم حکومت و هم مذهب را به زیر خواهند کشید.

هوشیارسروش/ 15 آوریل

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن

طبق آخرین گزارشهای رسمی منتشر شده تا روز دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹آمار فوتی ها و مبتلایان به بیماری کرونا در شهرهای کردستان به قرار زیر است،

اما همچنانکه همگان می دانند، نهادها و کاربدستان جمهوری اسلامی که خود یک پای گسترش کرونا در سراسر ایران هستند و تا ماهها آنرا انکار کردند، در مورد آمار رسمیشان هم قطعا دروغ می گویند، اما همین آمار کذایشان نشان می دهد که متاسفانه گسترش کرونا و آمار جانباختگان آن، روز به روز گسترش می یابد و این در حالیست که رژیم دزدان و قاتلان حاکم بر ایران همان ممنوعیت های نیم بند کاری و بین شهری را هم از روز ۲۵ فروردین در همه استانهای ایران لغو کردند.

آمار منتشر شده چنین است؛ سقز ۲۳۰ مورد و ۳۰ جانباخته، سنندج ۲۰۵ مورد ۱۵ نفر جانباخته، بانه ۱۲۳ مورد ۱۳نفر جانباخته، قروه ۶۰ مورد ۱۵ نفر جانباخته، دهگلان ۴۷ مورد، بیجار۴۱ نفر ۷ نفر جان باخته، دیواندره ۳۷ نفر ۴ نفر جانباخته، مریوان ۵۰ نفر ۵ نفر جانباخته، کامیاران ۳۱ مورد۷ نفر جانباخته، سروآباد ۱۲ نفر و بدین ترتیب، کل آمار مبتلایان اعلام شده رسمی از طرف دولت۸۳۶ نفر، جانباختگان ۹۶ نفر و بهبود یافتگان ۳۴۱ نفر می باشند.

همچنانکه اشاره کردم مسله مبارزه با کرونا امروز در سراسر جهان به امر همه دولتها تبدیل شده و تنها راه پیشگیری از گسترش آن، در خانه ماندن است در غیر اینصورت این بیماری کشنده می رود که تلفات و لطمات بسیار بیشتری حتی از آنچه که تا امروز رخ داده بر جای بگذارد. متاسفانه امروز که بیش از به سه ماه از گسترش کرونا و تلاش خود مردم برای جلوگیری از آن، یعنی در خانه ماندن، فشار کمر شکن اقتصادی را هم به میلیونها خانوار اضافه کرده که قبل از کرونا هم زیر چندین برابر خط فقر زندگی می کردند. در مقابل تعهد دولت به مسئولیت پذیری و تامین یک زندگی شایسته برای همه کسانی که بدلیل کرونا بیکار شده اند، استاندار کردستان مرادنیا بی شرمانه از بسته های ۲۰۰ هزار تومانی بنیاد به اصطلاح مستضعفان و البته آنهم فقط به ۲۰ هزار نفر صحبت کرده است. از طرف دیگر در مقابل بیکاری دهها هزار کولبر و خانواده های آنان این مقام جنایت پیشه حکومت اسلامی می گوید: "همچنین بنیاد مستضعفان برای ۹۶۰ کولبر عمدتا در شهرستان سروآباد، بانه و مرز سیران بند که درآمدشان بشدت کاهش یافته در نظر گرفته شده است".  اظهارات استاندار کردستان در شرایطی صورت می گیرد که خواست تامین زندگی مردم بر اساس تورم، یکی از خواستهای میلیونها مردمی است که امروز زندگیشان تحت تاثیر کرونا قرار گرفته و همان درآمد ناچیزشان را هم از دست داده اند، در همین رابطه کارگران ساختمانی کامیاران هفته پیش با شروع کمپینی تحت عنوان" در خانه ماندن، بدونه تامین معیشت= با گرسنگی"  ندای این خواست بحق مردم را سر دادند، اما جنایتکاران رژیم اسلامی بجای جواب مثبت به خواست بحق مردم، سراغ کارگران بیکار کامیاران رفتند، آنها را دستگیر و تهدید به لغو کمپینشان کردند.

 

یدی محمودی ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ 

Yadi.mahmodi@gmail.comTelegram: @YadiNar

 

ایسکرا  ۱۰۳۶

 

April 14, 2020

پایان خیمه شب بازی تعیین مزد در شورای عالی کار

پایان خیمه شب بازی تعیین مزد در شورای عالی کار

 

امسال نیز طبق روال هر ساله دستمزد خفت بار دیگری به تصویب شورای عالی کار رسید و دزدی عیانی از سفره های میلیونها کارگر در روز روشن اتفاق افتاد.


ما کارگران در اتحادیه آزاد کارگران ایران  بارها از بی اثر بودن حضور نمایندگان به اصطلاح کارگری در شورای عالی کار جهت تصویب مصوبات دستمزد پرده برداشته و مترسک بودن آنان را عنوان کرده بودیم.


روشن کرده بودیم که اینان تنها جاده صاف کن دولت و کارفرمایان هستند تا بتوانند با نمایشهای عوامفریبانه هر ساله  ، مزد خفت باری را به میلیونها کارگر تحمیل کنند و شرایطی را فراهم  بیاورند تا کارفرمایان بزرگ و کوچک  با دردسر کمتری از این مرحله پر خطر  عبور کنند.


امسال که مصوبه دستمزد در شورای عالی کار بدون امضای این نمایندگان باصطلاح کارگری به تصویب رسید ، بی خاصیت بودن حضور این افراد در کمیته تعیین مزد را به روشنی مشخص کرد.


معلوم  شد که مصوبه دستمزد شورای عالی کار بدون امضا نمایندگان به اصطلاح کارگری هم میتواند به اجرا درآید.


آقایان به اصطلاح  نماینده های کارگران   که تبلیغ میکنند ، امسال شجاعت به خرج داده و امضای خود را به پای مصوبه دستمزد نگذاشته اند ،خود میدانند که آش چنان شور است و شرایط اجتماعی، سیاسی حاکم بر جامعه  آنچنان خطیر و بر خلاف رویه فریبکارانه ی آنان  است که دیگر نمیتوانستند امضای خود را بر پای چنین مزد خفت باری بگذارند ،این خود یک عوام فریبی دیگر است که از چشم ما کارگران پنهان نیست


 آنچه که عیان است این است که تأیید و امضای این  آقایان  بر مصوبات مزدی سالهای گذشته ، منجر به فلاکت و بدبختی  کارگران طی سالهای قبل شده است و باید پرسید که  چه پاسخی برای تحمیل این همه فقر به کارگران در طی سالهای گذشته دارند؟ مگر نه اینکه مصوبات گذشته را همگی این افراد خود به تأیید و تصویب رسانده اند؟


ما بارها چگونگی تعیین دستمزد در شورای عالی کار و سازوکار ضدکارگری آنرا نقد و افشا کرده بودیم و معتقد بودیم که کارگران باید با انسجام و قدرت متحدانه ، کفه توازن قوای تعیین مزد را به نفع خود  تغییر دهند.

 

در همین راستا اعضای هیئت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران در طی این سالها متحمل هزینه های سنگینی از جمله بازداشت و احکام طولانی مدت زندان و تهدید و ... شده اند.

 

طومار چهل هزار امضا در اعتراض به سطح نازل دستمزدها و سازوکار چگونگی تعیین دستمزد در ایران یکی از اعتراضات موفق ما کارگران بود که توانست مطالبه تعیین دستمزد بر اساس سبد هزینه خانوار، طبق استاندارد های رفاهی زندگی امروزی را به یک مسئله عمومی تبدیل کند و همین گماشتگان دولت و سرمایه دارن را  به صرافت آن بیاندازد.


اگر اکنون کمیته مزد شورای عالی کار میزان سبد هزینه خانوار تعیین میکند ،

همین حد از اقرار به هزینه زندگی ، نتیجه فشار ما کارگران و عقب نشینی آنان است و امروز شرایطی را پدید آورده  است که با عدم امضای حداقل مزد توسط نمایندگان دست ساز کارگری ، عملا نقطه پایانی بر خیمه شب بازی و سناریوی مزد که سالیان سال دوام داشت گذاشته شد و مسئله تعیین حداقل  مزد را وارد فاز تازه ایی کرد که بی تردید مصافهای تعیین کننده ایی را پیرامون سهم کارگران از زندگی در کشور دامن خواهد زد

تلاشی که با جمع آوری طومار ۴۰ هزار امضا بر علیه مصوبات ننگین شورای عالی کار به نقطه عطفی در مبارزه برای افزایش مزد تبدیل شد.

جعفر عظیم زاده (کارگر در بند ودبیر اتحادیه ازاد کارگران ایران ) یکی از هماهنگ کنندگان طومار ۴۰ هزار نفره اعتراضی دستمزد است  که در سال ۹۳ پس از جمع آوری طومار و ارسال نامه اعتراضی به وزیر کار وقت، در ۹ اردیبهشت همان سال دستگیر و به ۶ سال زندان به جرم فعالیتهای صنفی بخصوص جمع آوری طومار علیه دستمزدهای چندین برابر زیر خط فقر محکوم شد و هم اکنون نیز در زندان اوین محبوس است.


در شرایط کنونی که فقر و فلاکت گسترده ای بر زندگی میلیونها خانواده کارگری مستولی شده است و تأمین نیازهای اولیه زندگی برای ما کارگران ناممکن گشته است، تعیین و تحمیل دستمزدهای چندین برابر زیر خط فقر، کل موجودیت زندگی ما کارگران و خانواده هایمان را با خطر فروپاشی روبرو کرده است. از اینرو واضح است که طبقه کارگر ایران در مقابل تحمیل این همه بی حقوقی سکوت نکرده و علیرغم تهدید و ارعاب و دستگیری و زندان، متحدانه و به هر شکل ممکن دست به اعتراض خواهد زد و اجازه نخواهد داد که این همه تعرض به معیشت خود و فرزندانمان ادامه یابد.


کارگران ایران به همراه اکثریت آحاد جامعه که زندگی و معیشتشان مورد تهدید جدی قرار گرفته است و چنانچه اقدامی در راستای تحقق مطالبات صنفی و معیشتی شان صورت نگیرد قطعاً با قدرت اجتماعی و توده ای خویش به کل این مناسبات استثمارگرایانه اعتراض خواهد کرد.


پروین محمدی

۲۴ فروردین ۹۹


مافیای دینی و حکایت شیعه !

 
تاریخ انتشار :13.04.2020
مافیای دینی و حکایت شیعه !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

نمایندگان ویژه سازمان ملل در خاورمیانه از همه طرفین درگیر در مناقشات نظامی خواستند به درگیری‌های خصمانه پایان دهند و تمرکز خود را بر مقابله با تهدید ناشی از پاندمی ویروس کرونای جدید و «مبارزه واقعی برای نجات جان‌ها» بگذارند...

کاخ سفید به سازمان ملل گفت ما درگیری نظامی را لازم داریم بیخود زر نزن از پایان مناقشات خبری نیست ، ما رو از نون خوردن میخوای بندازی ؟ چائیدی

مافیای ایتالیا به خاطر شیوع کرونا خیلی از طلبهاش رو بخشید ، بین نیازمندان غذا و امکانات بهداشتی توزیع میکند ...

واتیکان هم مراسم عید پاک را زیر سایه کرونا برگزار کرد...

مافیای مکزیک تا پایان کرونا قول داد جنایت نکند ...

مافیای ایران یعنی سپاه پاسداران هم ابلاغیه صادر کرد که افراد فوت شده باید زیر نظر سپاه دلیل فوتشان کرونا ثبت شود ...

واما نظری به مافیای 1400 سال پیش

چطور امام علی (ع) به روایت شیعه هر شب برای 3 هزار نیازمند ظرف شیر میذاشته درخونه شون ؟

برای 3000 نیازمند 3000 ظرف شیر یعنی چه ؟

قدیما ظروف یه بار مصرف نبوده ، ظرف های فلزی هم اگر به فرض بگیریم به صورت ناشناس شیر برده باشه شبی ۳۰۰۰ تا ظرف باید میخرید ... طبق روایت های شیعیان میگن ناشناس میبرده شبونه ، پس یعنی نمیرفته ظرفشم پس بگیره !! یعنی کارخونه مسگری هم در 1400 سال پیش داشتند.

گاوداریش باید خیلی خفن بوده باشه که شبی به عبارتی نیم لیتر شیر برای هرنیازمند یعنی 1500 لیتر شیر ، تازه بعداین همه سرویس با طلوع آفتاب شمشیر به دست میرفته به جنگ کفار ! بعد از کشتن کفار برمیگشته و زنان بیوه همان کفار را میکرده نوازش و دلجویی ... خلاصه حضرت خواب نداشته اصلا...

لامصب یه پدیده تلفیقی از قدرت سوپرمن ، سرعت بتمن ، بخشش رابین هود ، نیروی مرد شش میلیون دلاری ...

منظور خامنه ای از نجات بشریت به دست یک امام معصوم همینه ...

دنیا پس از کرونا دنیای دیگری خواهد بود...
آخرش نفهمیدم دنیا قراره چی و چطور بشه ؟

زمین گیرشدن اقتصاد جهان ، زمین گیر شدن بخشهای عمده تولیدی ، زمین گیر شدن بیش از نیمی از تولیدات جهان ... و این در حالی است که موارد مصرفی در همان جایگاه سابق خودش است و حتی بیشتر هم شده است . یعنی در حالتی که فشار روحی جمعی بالا برود تغذیه و مصرف هم بیشتر میشود .

حالا وسط این همه شلوغی مدیر صدای آمریکا به انتقادهای کاخ سفید از نحوه پوشش خبری این رسانه پاسخ داد و تاکید کرد که صدای آمریکا طبق رسالت شیتیلی خود و مطابق قانون به همه جوانب یک رویداد می‌پردازد... و هیچوقت بدون رضایت کاخ سفید بر علیه منافع بورژوازی کاری نمیکند .

کاخ سفید هم اولش یه کم فکر زد که چی بگه ؟ که نهایتا گفت ما خیلی بدبخت هستیم و سپاه خیلی پیچیده است و حالا که اینطوریه ما برای شناسایی سپاه پاسداران یه عالمه میلیون دلار جایزه میدیم .

منم گفتم کاری باید کرد و همین جا سپاه را تشریح میکنم باشد که جایزه زودتر به دست ما برسد تا رستگار شویم .

سپاه پاسداران نیروی نظامی و ایدئولوژیک حکومت اسلامی ایران است که در 1357 توسط غرب در ایران مستقر شد . طی این 40 سال عمرش حمایت و لجستیک کامل غرب را داشت و دارد . در این چهل سال از عمرش یا مشغول کشتار مخالفان بود و یا مشغول بمب گذاری در اقسانقاط جهان ... و طی این 40 سال غرب کاملا به تمامی حرکات سپاه اشراف کامل داشت و اعضای سابق اصلاح طلبش را زیر پروبال خودش گرفت و مشغول رتق و فتق امور فیزیکی آنهاست .

آدرس سپاه : ایران ، جنب عراق ، بلوار افغانستان ، زیر ترکیه ، بالای پاکستان ... پلاک 13...

دولت آمریکا اگر اطلاعات بیشتری لازم داره اطلاع دهد .

جایزه توی سرت بخوره تو اینکاره نیستی . لااقل فکر مردم خودت باش که روزی 2000 نفر دارن ممیمرن...
 
 
 
 

13.04.2020
اسماعیل هوشیار
 

اعلامیه اخیر کومه له؛ محکوم کردن جنایت اتحادیه میهنی یا تلاش دیگری در جهت توهم آفرینی قومی؟

اعلامیه اخیر کومه له؛ محکوم کردن جنایت اتحادیه میهنی یا تلاش دیگری در جهت توهم آفرینی قومی؟

با تسلیم مصطفی سلیمی به جمهوری اسلامی و اعدام او، برگ دیگری به تاریخ خیانت‌ها و جنایت‌های احزاب و سازمان‌های قوم‌پرست کُرد در حق خود مردم کردستان اضافه شد. تا آنجا که به آگاهی سیاسی توده‌های کارگر و زحمتکش در پرتو این تجربه تلخ برمی‌گردد، حالا فرصت مناسبی برای این توده‌هاست تا از نوع محکوم کردن‌هائی که از محکوم نکردن بدتر و عقب مانده تر است پی به ماهیت احزاب و سازمان‌های قوم پرست کرد در این سوی مرز، در ایران، ببرند. چپ ترین جریان قومی کردستان، کومه له، جنایت اتحادیه میهنی را با این جملات دو پهلو و بنابراین توهم زا باصطلاح محکوم میکند: «مصطفی سلیمی برای نجات جان خود به منطقه تحت حاکمیت حکومت محلی کردستان پناه آورده بود. اقدام به تحویل دادن آن (آن؟!) به جمهوری اسلامی در حالیکه روشن بود که خطر مرگ وی را تهدید می‌کند، در هرسطحی و توسط هر نهادی صورت گرفته باشد، محکوم است. حکومت محلی کردستان در مقابل افکار عمومی مردم کردستان، که همواره در روزگار سخت و در دشواریها، پشت و پناه همدیگر بوده اند، باید پاسخگو باشد». ببینید یک عبارت نیمه جان و از سر رفع تکلیفِ «محکوم است» را چطور در جمله بعد با یادآوری ظریف و پوشیدۀ یکی بودن گروه خونی مردم و این سازمان جنایتکار، و به این ترتیب توهم آفرینی در توده مردم نسبت به کل احزاب قومی کرد، جبران کرده‌اند. حکومت محلی کردستان و کل «مردم کردستان که همواره ... پشت و پناه همدیگر بوده‌اند» را در یک جمله در ردیف هم آورده اند، یک کاسه کرده اند، و گفته اند که حالا دومی که از همان جنس کل مردم کردستان است، «از خودمان است»، باید بیاید و به آن مردم فقط «پاسخ بدهد» که چرا مصطفی سلیمی را دست بسته تحویل رژیم ایران داده است! به این ترتیب هیچ جنایتکار عاقلی نیست که از آن «باید پاسخگو باشد» حتی دلگیر بشود!

حکومت محلی کردستان چند دهه است بطور واقعی آدمکش مزدور جمهوری اسلامی است؛ پول می گیرد و برای رژیم ایران فعالین اپوزیسیون رژیم را فردی یا جمعی ترور می‌کند. این حکومت را فقط «در افکار عمومی مردم پاسخگو» کردن در واقع عفو کردن این حکومت آدمکش است! حتی جمهوری اسلامی برای ظاهرسازی هم شده در حق جنایتکاران و دزدانی که دیگر بقول معروف گندش را درآورده‌اند سخت‌تر از «پاسخگوئی در افکار عمومی» می‌گیرد، و حتی به «زندان»‌شان می‌اندازد!

کومه له دارد با همین یک جمله احزاب کردیِ آن طرف مرز و حکومت گانگستری - عشیرتی شان را احزابی مردمی، احزابی از همان گروه خونی «مردم کردستان»، جا می‌زند. در غیر این صورت محکومیت (خیر، حتی این هم نه، فقط «پاسخگو بودن»!) آنها در دادگاه «افکار عمومی مردم کردستان» یکسره پوچ و بیمعنا می‌شود! از یک جنس بودن نوع اتهام و دادگاه، بعبارت دیگر تفکیک دادگاه‌ها بر اساس جنس اتهام، یک اصل بدیهی امر قضا در همه جای دنیاست. همانطور که گفتیم حتی جمهوری اسلامی هم دزدان و جنایتکاران بیش از حد رسوا و منفورش را در ظاهر دستگیر و به زندان می اندازد دقیقا به این دلیل که کار از کار گذشته و دیگر نمی توان این دزدان را از جنس مردم جا زد، و بنابراین به اتهام‌شان نمی‌توان در دادگاه افکار عمومی مردم رسیدگی کرد. و جمهوری اسلامی حواسش هست که با احکام ظاهری زندان و غیره این تفکیکِ صورت گرفته در افکار عمومی مردم، این طرد شدن دزدان و جنایتکاران رسوا از افکار عمومی مردم را برسمیت بشناسد، و با این فریب باز آنها را در توهم فرو ببرد. بنابراین بسنده کردن به حکم پاسخگو بودن حکومت تروریستی آن طرف مرز در محضر افکار عمومی در واقع دقیقا همتای کاری است که جمهوری اسلامی با سعید مرتضوی جانی کرد: او را فقط به توبه واداشت تا این جانی بخیال خام رژیم بتواند به دامان «افکار عمومی مردم» بازگردد!

ثانیا، این تلاش برای بقول عوام قالب کردن احزاب قومی کرد – در این مورد اتحادیه میهنی – بعنوان احزاب مردمی، در این سه جملۀ کومه له باز یکبار دیگر هم بعمل می‌آید؛ این بار با یک تلاش عوامفریبانه برای جعل تاریخ. این جنایت اخیرِ یک سازمان کردی را بدست قضاوت افکار عمومی توده‌های مردمی سپردن که «همواره در روزگار سخت و در دشواری ها پشت و پناه همدیگر بوده اند»، و از این طریق این احزاب و خیانت‌ها و جنایت‌هایشان را همسنخ و همجنس و قابل جمع و گوئی متعلق به توده‌های « پشت و پناه هم» جلوه دادن، در واقع افزودن یک برگ دیگر به یک تاریخ سراپا مجعول است که هر بار بدست همین احزاب و سازمان‌های قومی، از جمله خود کومه له، نوشته می‌شود. بله، درست است، مردم کردستان هم مثل مردم همه جای دنیا و در همه جای تاریخ «همواره در روزگار سخت و در دشواری‌ها، پشت و پناه همدیگر بوده‌اند»، اما سازمانهای سیاسی کرد را سننه؟! توده های مردم کردستان در دشواری ها پشت و پناه هم بوده اند نه بعلت تلاش احزاب قومی کرد، چه در قدرت و چه در حال مبارزه برای رسیدن به قدرت، بلکه در اکثر موارد دقیقا علیرغم وجود این احزاب و تلاش‌شان برای خنجر فرو کردن به گُرده توده‌های مردم بمحض آنکه منافع‌شان ایجاب کرده است. تاریخ احزاب قومی کرد مالامال از خیانت آنها به توده‌های مردم کردستان و مآلاً جنایت در حق آنهاست. این را دیگر بعد از هشتاد نود سال هر کودک ده دوازده ساله‌ای که بدست همین احزاب و سازمان‌ها شستشوی مغزی نشده باشد فهمیده است.

کومه له با اعلامیه آخرش جنایت اخیر اتحادیه میهنی و حکومتش را محکوم نکرده است؛ یک ضربه به میخ محکومیت زده و دو تا به نعل توهم آفرینی نسبت به ماهیت این سازمان و حکومت عشیرتی-گانگستری کردستان عراق، و از آن طریق نسبت به کل احزاب و سازمان های قومی کرد. بعبارت دیگر کومه له با اتحادیه میهنی حداکثر همان کاری را کرده است که جمهوری اسلامی با جانیان خودیِ بیش از حد رسوائی مثل سعید مرتضوی کرده است.

جمشید هادیان

۱۴ مارس ۲۰۲۰ (۲۶ فروردین ۹۹)

در فردای کرونا چه باید کرد؟

در فردای کرونا چه باید کرد؟

رفقای کارگر، کمونیست ها؛


جهان فردای کرونا با جهان قبل از کرونا تفاوت کیفی نخواهد داشت اما سازمان یافته توده های میلیاردی ملل گوناگون می تواند جهانی دیگر شود. بی تردید سرمایه داری جهانی برای جبران توقف چند ماهه استثمار، به شکلی بیرحمانه تر به میلیاردها انسان تحت ستم حمله خواهد کرد!

همین امروز در جمهوری پنجم "دموکراتیک و لاییک و سوسیال و غیرقابل تجزیه" فرانسه این تهاجم با حذف پنج هفته تعطیلات با حقوق سالیانه و ازدیاد ساعت کار به شصت ساعت در هفته و کاهش بیست درصدی حقوق بیکاری، آغاز شده است و معلوم نیست این تهاجمات کی و کجا پایان رسد!
آری جهان بعد از کرونا می تواند جهانی بسیار بدتر از جهان قبل از کرونا باشد مگر....

مگر کارگران جهان که چرخ تولید و توزیع و خدمات را در این کره آبی می گردانند بخود آیند و با سازماندهی نوین به درانداختن جهانی جدید اقدام کنند!

آنچه مسلم است تجربیات و کوشش ها و انقلابات قرن گذشته در درانداختن جهانی نوین شکست خورده اند و همگی طعم تلخ شکست را چشیده ایم. سازماندهی و مبارزه به شکل گذشته نه تنها بی نتیجه بوده است بلکه این شکست ها روح سلحشوری پیشگامان طبقه کارگر ملل گوناگون را بشدت تضعیف کرده است، امید به آینده ای روشن و ممکن را کاهش داده است و اعتماد بین پیشتازان راه آزادی و رهایی از بهره کشی انسان از انسان را سست کرده است.

بیایید در آغاز این راه نوین، از حل مسایل بزرگ این دهکده کوچک جهانی بگذریم و بر سرنوشت  غم انگیز ملل ساکن ایران متمرکز شویم.
مللی که با همتی فراموش نشدنی اخرین انقلاب تاریخ بشر را رقم زدند. مللی که هزاران سال در کنار یکدیگر به صلح و صفا زیستند و می زیند و خواهند زیست. مللی که در مرکز راه ابریشم قرار دارند و بارها از یمین و از یسار، از شمال و از جنوب مورد تاخت و تاز متجاوزین قرار گرفتند و کشته شدند و هرگز تن به ذلت ندادند و همچنان به زبان مادران خود سخن می‌گویند. مللی که از مدیترانه تا پنجاب و از بحرین تا ماوراءالنهر نوروز را جشن می گیرند!

چهل و یکسال گذشته نشان از آن دارد که، حاکمیت مذهبی ایران تن به هیچ نوع سازماندهی اجتماعی مستقل از خود نمی دهد. چهل و یکسال گذشته نشان می دهد که حاکمیت مذهبی ایران برای حفظ خود هر حلالی را حرام و هر حرامی را حلال می کند و تن به هر کاری تن می دهد. چهل و یکسال کذشته نشان می دهد که حاکمیت مذهبی ایران برای حفظ حاکمیت خود دست به هر نوع جنایتی می زند!

چهل و یکسال کذشته سراسر مبارزات مردم ایران برای تحقق خواسته های محقق نشده، از انقلاب مشروطیت تا امروز است. آزادی های فردی و جمعی، برابری زن و مرد حتی در حداقل پوشش، آموزش خواندن و دنوشتن بزبان مادری، حق کار، حق مسکن، حق تشکیل خانواده و دیگر حقوق اولیه انسان برای رهایی از خود بیگانگی و بازگشت به خویشتن انسانی خود!

در تمامی این سال ها پیشتازان طبقه کارگر و مصلحین اجتماعی ملل ساکن ایران بر این باور بودند که با تجربیات کارگران و مصلحین کشورهای پیشرفته سرمایه داری، خواسته های خود برای یک زندگی حداقلی شرافتمندانه را از حاکمان طلب کنند و اما هیهات!
هیهات که این همه صداقت و سازماندهی برای مطالبات برحق، پاسخی جز احضار و اخراج و دستگیری و شکنجه و اعدام نگرفت!

جا دارد تا از فرزند غیور این میهن شاهرخ زمانی یاد کنیم که از سیاهچال های قرون وسطایی به ما هشدار می داد که با سندیکا نمی توان به جنگ این ازدها رفت!

از شاهرخ زمانی یاد کنیم که از درون سیاهچال اهمیت دستیابی به حزب انقلابی طبقه کارگر برای بهروزی این ملل را گوشزد می کرد. اما برغم این همه هشدار در این سال ها من نوعی چه کردیم؟
هیچ؟
نه بدتر از هیچ ای کاش بقول زنده یاد رفیق هادی هیچ نمی کردیم!

بخشی از ما، برغم ناموفق و پرهزینه بودن مبارزه علنی با اژدهای هفت سر حاکمیت مذهبی ایران، کماکان با حمایت مالی و معنوی از مبارزان سندیکالیست، این عزیزان را به کام اژدها می فرستادند و اگر هشدارها ادامه نیابند کماکان این بخش از کارگران شناخته شده را با طرح و برنامه ای دیگر و به بهانه ایجاد «بلوک سوسیالیستی" به قربانگاه خواهند فرستاد!
جای رفیق بهزاد خالی، آخر چقدر طبقه کارگر ملل ساکن ایران بایستی هزینه بپردازد تا این جویندگان جاه بفهمند که دوران مبارزه علنی و با های و هوی و جنجال، حداقل از شصت و شش سال پیش در ایران به پایان رسیده است!
چقدر باید کارگران سراسر ایران هزینه بپردازند تا این دسته از جویندگان قدرت بفهمند که در ایران پیشتازان طبقه کارگر کاری بجز سازماندهی بی سر و صدای «هسته های سوسیالیستی» برای مشارکت در مبارزات روزمره طبقه کارگر و دیگر اقشار فاقد سرمایه، نمی توانند بکنند.

آخر این جویندگان قدرت که در امن و رفاه و آزادی های نسبی کشورهای پیشرفته سرمایه داری نشسته اند، نمی بینند که در همین کشورهای «پیشرفته» سرمایه داری، مبارزات علنی سندیکایی بجز دفاع از حقوق و امتیازاتی که از طریق انقلابات بدست آمده اند کار دیگری از دستشان بر نمی آید و کوچکترین نقشی در تغییر ساختار بربریّت حاکم کنونی ندارند؟


آیا این جویندگان رنگارگ قدرت در همین فرانسه نمی بینند که اگر مبارزه ای در سطح کارخانه و یا سطح ملی صورت می گیرد و میلیون ها کارگر و دیگر فاقدان سرمایه به خیابان ها می آیند، این خود کارگران و پیشتازان طبقه کارگر هستند و چند درصد سندیکالیست ها بادی به غبغب می اندازند و میکرفن به بدن می زنند و در جلوی دوربین ها خود می نمایانند!


آیا این جویندگان رنگارنگ قدرت تا بحال سری به کارخانه ها زده اند تا ببینند در کارخانه هایی که در فرانسه تعطیل می شدند تا خط تولید را به کشورهای با نرخ کار ارزانتر منتقل شوند، این سندیکالیست ها بودند که یواشکی سر از دفاتر مدیریت در می آورند تا با شرایط بهتر بازخرید شوند و در زمانی که هنوز کارخانه ها در اشغال کارگران مبارز هستند، با جیب پُر فلنگ را می بندند؟

آیا این جویندگان رنگارگ قدرت هرگز در طول عمر خود دست به کار تولیدی هم زده اند؟


آیا اصلا می دانند تولید ارزش اضافی چیست و چه درد جسمی و روانی دارد؟
آری شِکوه از گذشته پایانی ندارد اما چه می توان کرد؟

در فردای کرونا کار بزرگی نمی توان کرد. باید از خود شروع کنیم. باید با این گذشته ناموفق تصفیه حساب کنیم. باید از شعر و شعارهای بزرگ و نسخه پیچیدن برای این و آن در این و آن گوشه ایران و منطقه و جهان دست برداریم.

باید هر کجا هستیم دست خود را برای ایجاد هسته های سوسیالیستی به سوی دیگر سوسیالیست ها دراز کنیم. بی تردید این هسته های سوسیالیستی در هر کجای جهان که باشند حق ندارند بروند و خود را برای حاکمیت بورزواری تابلو کنند و بگویند: "آقا ما هستیم"! و بعد عکس یادگاری هم با این و آن بگیرند!

آری، بی تردید چنین کاری برای کارگران تبعیدی ایرانی و ایجاد شبکه ای از این هسته ها در خارج از کشور، بسی ساده تر و برای کارگران ملل ساکن ایران بسیار دشوارتر است. این کار لازم و ممکن، برای کارگران تبعیدی، هزینه اش نخست انتقاد از گذشته خود و پذیرش رسمیت دیگر سوسیالیست هاست اما در ایران وضع متفاوت است.

در ایران شرط نخست تشکیل چنین هسته هایی آشنایی با روش های بی صدا و بی نمایش، برای دور ماندن از چشم و گوش پلیس سیاسی ست. آخر با سبز و قرمز کردن مو و در دست گرفتن یک دوربین یک متری در مقابل کارخانه و داد و هوار کردن در صحن کارخانه و فیلمش را روی یو تیوب گذاشتن و شنیدن به به و چه چه این و آن، می توان از چشم و گوش پلیس سیاسی دور ماند؟

آخر مگر پلیس سیاسی حاکمیّت مذهبی ایران کر و کور است؟
آیا پلیس سیاسی رژیم حاکم بر ایران اینقدر نابینا و ناشنواست؟
گویند نخوردیم نان گندم دیدیم دست مردم!

نویسنده قبل از انقلاب فعال دانشجویی در داخل و خارج از ایران بودم. فعالان بسیار دیگری هم در میان دانشجویان و هم در میان اساتید ما بودند که هرگز دستگیر نشدند، در انقلاب بهمن ماه هم مشارکت داشتند و هنوز هم به مبارزه ادامه می دهند. همچنین فعالانی هم بودند که حوصله کار بی سر و صدای اجتماعی را نداشتند. برغم صداقت یه جورایی عجله داشتند. خیلی زیاد شلوغ می کردند. لباس های عجیب و غریبی تنشون می کردند. کاپشن سربازی بر تن ، کفش کوه برپا،  سبیل های از بناگوش دررفته بر پشت لب، کتاب های بودار در دست! همون موقع بهشون می گفتیم: «این قیافه بیا منو بگیر چیه برا خودت درست کردی؟ مثل اینکه دوست داری بری زندان»!


روشن است که زود یا دیر ساواک شاه می گرفتشون و این جوانان پرشور آرمانخواه در اثر تحمل توهین و شکنجه های وحشیانه ساواک، وقتی از زندان آزاد می شدند،  یا دو دستی می چسبیدند به درس و مشق و "تفریحات سالم" و یا اگر مذهبی بودند می شدند مجاهد و اگر مذهبی نبودند چریک می شدند و «شهابی» و لحظه ای می درخشیدند و باز هم تاریکی و ظلمت!

اما اگر چه کم بودند، اگر چه بسیار نادر بودند، اما بودند کسانی که آرام و بی سر و صدا هم می خواندند و هم آگاهی می دادند و هم سازماندهی می کردند و همین امروز همچنان، در بطن جامعه به کار آگاه گرانه و سازمان گرانه خود را ادامه می دهند.


رفقای کارگر، کمونیست ها؛

کار انقلابی برای ایجاد حزب انقلابی طبقه کارگر ملل ساکن ایران، کاری پر سرو صدا و پرهیجان و ناگهانی همچون لحظه ای درخشش «شهاب» در آسمان سیاه ایران نیست!


کاری ست آرام و بی سر و صدا و متین و دایم!

در ایجاد هسته های سوسیالیستی؛ در تبعید علنی و بی پروا و در داخل آرام و بی سر و صدا؛ هر جا که هستیم فعال باشیم!


زنده باد انقلاب!

زنده باد حاکمیّت مستقیم طبقه کارگر!

زنده باد کمونیسم!


هادی میتروی، در قرنطینه، فرانسه

hadi.miravi@yahoo.com

 

چرا انسان قرن بیست و یکم در مقابل ویروس کرونا ناتوان است؟

چرا انسان قرن بیست و یکم در مقابل ویروس کرونا ناتوان است؟

http://www.azadi-b.com/G/file/krona_s.t.pdf

موضعگیری احزاب در مورد اعدام مصطفی سلیمی

موضعگیری احزاب در مورد اعدام مصطفی سلیمی

خوش بود گر محک تجربه آید به میان  تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد

با توجه به احتمالی طولانی بودن مطلب و اینکه در حوصله خواننده نگنجد، سخن آخر را اول می زنم: ما کمونیست ها با تکیه بر ماتریالیسم دیالکتیک معتقد هستیم که جهت نقد و برسی هر مشکلی باید آنرا ریشه یابی و سپس  به نقد یا حل آن اقدام نمود. یک اطلاعیه حزبی ضمن در نظر گرفتن منافع عام، باید بدور از هر گونه موضع جانبدارانه نسبت به فرد، گروه و یا سازمانی بر پایه واقعیات، حقوق بشر و موازین انسانی، کمونیستی، آزادیخواهی و برابری طلبی استوار و دارای صراحت باشد و مبانی تفکری را که سر منشا آن پدیده، معضل و یا مشکل را بی رحمانه به نقد بکشد. اطلاعیه ایی که با ابهام جوانب منفعت طلبی، وارونه گری، سرسپردگی، ناسیونالیسم و فاشیسم را مبنا قرار دهد، فاقد ارزش ماتریالیستیست و در پیشگاه مردم پشیزی نمی ارزد و تنها برای مصرف درون تشکیلاتی و قانع کردن اعضا و هواداران است و لاغیر.

"هنگامی که از مبارزه با اپورتونیسم صحبت می‌شود هرگز نباید خصوصیات مشخصهٔ تمام اپورتونیسمِ معاصر یعنی؛ «عدمِ صراحت» و «ابهام» و «جنبهٔ غیر قابل درک آن» را در کلیهٔ رشته‌ها فراموش کرد. اپورتونیست بنابر ماهیت خود همیشه از طرح صریح و قطعی مسئله احتراز می‌جوید و همیشه در جستجوی نقطه منتجهٔ قوا است و مثل مار بین نظریاتی که ناسخ دیگریست می‌پیچد و می‌کوشد هم با این و هم با آن دیگری موافق باشد و اختلاف نظرهای خود را به اصلاحات جزئی و ابراز شک و تردید و تمایلات خیرخواهانه و بی زیان و قس‌علی‌هذا منجر سازد. "لنین"

در روز ۲۳ فروردین یک زندانی سیاسی به اسم مصطفی سلیمی، از سوی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی اعدام شد. مصطفی سلیمی که مدت هفده سال در سیاهچالهای رژیم زندانی بود، پس از شورش زندانیان زندان سقز، به قصد نجات جان خود از شیوع کرونا به همراه تعداد دیگری از زندانیان از زندان فرار و با مرارت و سختی زیاد توانست خود را به آنسوی مرز کردستان عراق و روستای گرمک برساند و از مردم جهت نجات خود یاری جوید که متاسفانه در یک توطئه نیروهای آسایش حکومت اقلیم کردستان به بهانه تست کرونا و قرنطینه احتمالی پس از دو روز بازداشت و در پی معامله با رژیم جمهوری اسلامی تحویل و سرانجام دو روز بعد از سوی این رژیم اعدام شد. پخش خبر دستگیری، تحویل دادن و اعدام مصطفی سلیمی واکنشهای زیادی در میدیا و شبکه های اجتماعی را به دنبال داشت و به دنبال این موج هرکدام از احزاب به شیوه ای اقدام به موضعگیری و صدور اعلامیه کردند. اینجانب در نوشته قبلی خود نسبت به یک اطلاعیه و موضعگیری چند شخص حقیقی واکنش نشان دادام و آنها را فاقد شفافیت و برندگی لازم را دانستم.  طی یک پیام خصوصی دوستی ازمن سوال کرد آخرش نفهمیدم که موضع خودت چیست چه اطلاعیه ای مورد پسند توست؟ در جواب این دوست و دوستان دیگر باید نوشت"

 اولا: مصطفی سلیمی یک پناهنده سیاسی بوده و شامل کنوانسیون ژنو میشود و طبق این کنواسیون ایشان حق درخواست پناهندگی داشته و حکومتی یا کشوری که ایشان به آن پناه برده بود، مسئول مستقیم جان ایشان بوده و باید از جان و مال ایشان محافظت می کرد.  حتی اگر به شیوه غیر قانونی وارد آن کشور شده باشد.

 ثانیاً: هرچند اینجانب به مسائل قوانین بین الملل زیاد آشنایی ندارم ولی تا جایی که اطلاع دارم در صورتی که حتی اگر یک مجرم خطرناک جنایی (اینجا منظور از مصطفی سلیمی نیست) به کشور دیگری پناهنده شود. کشوری که در آن جرم واقع شده، باید از طریق انترپول (پلیس بین الملل) پیگری کند و تنها در صورتی که دادگاهی مستقل به بازگردان این فرد رای صادر کرده باشد می توان او را به کشور مبدا اعاده کرد. .

ثالثاً: در اکثر اطلاعیه های صادر شده به نوعی جهت خالی نماندن عریضه و سلب مسئولیت به چشم می خورد و با سیاستی یک بام و دو هوا اقدام به صدور اعلامیه شده است. هر کدام به نحوی و با زبانی دیپلماسی و با عبارات چند پهلو که تنها به منظور سردرگم کردن مخاطب، این عمل فجیع را به فرد یا ارگان خاصی مربوط دانسته و این در حالیست که متهم اصلی این پرونده، یعنی حکومت اقلیم کوردستان را مبری از خطا  دانسته و عمل دیپورت یک انسان را تا سطح یک خطای انسانی پایین می آورد و حکومت اقلیم نیز حی و حاضر بدون هیچ انگشت اتهامی به ریش همه ما می خندد.

اجازه دهید به چند نمونه از این عبارت پرطمطراق و دو پهلو را با مراجعه به اطلاعیه تعدادی از احزاب اشاره ای داشته باشیم.

حزب دمکرات کردستان ایران شاخه مصطفی هجری:

 در اطلاعیه ای چند خطی خود آورده است که: "اینکه وی چگونه دوباره دستگیرشده است و با توجه به اینکه نامبرده هیچگونه ارتباط سازمانی با حزب دمکرات نداشته، روشن نیست اما اینکه حکومت اقلیم کردستان برای شفاف سازی این مسئله هیئتی ویژه را مسئول قرار داده است، آنرا اقدامی مثبت ارزیابی کرده و امیدواریم که تحقیقات این هیئت حقیقت مسئله را روشن نماید.

جان انسانها هیچ وقت برای این حزب زیاد مهم نبوده و چون ایشان ارتباط سازمانی با این حزب نداشته است دیگر مهم نیست. با اینکه تمامی شواهد بر علیه حکومت اقلیم است حتی جرات اظهار نظر را ندارد و قضاوت این موضوع را بر دوش متهم اصلی که همان حکومت اقلیم است را می گذارد.

حزب دمکرات کردستان شاخه خالد عزیزی:

این حزب روز اول در کمال بی شرمی تنها طی خبری سلیمی ( بدون اشاره به عضویتش در این حزب) اعلام کرد که مصطفی بدلیل عضویت در یکی از احزاب کوردستانی و سرقت مسلحانه از سوی رژیم دستگیر و به اعدام محکوم شده بود که پس از فرار از زندان سقز در مرز بانه دستگیر و به زندان برگردانده شد و همین حزب بعد از انتقادات فراوان پس از دو روز خبر خود را اصلاح و سرقت مسلحانه  و مرز بانه را از خبر خود حذف و بدون اشاره به شیوه دستگیری و تحویل دادنش از سوی دولت اقلیم تنها به یک خبر کوتاه عادی در این رابطه پسنده می کند. هرچند ماهیت ضد انسانی (احزاب بورژواناسیونالیست) دمکرات ها بر کسی پوشیده نیست اما موضعگیری این احزاب تنها یک مسئله را ثابت می کنند و آن اینست که این احزاب نه تنها برای جان انسانها، بلکه حتی برای اعضای خود که جانشان را برایشان به خطر انداخته اند هیچ ارزشی قائل نیست و خوش خدمتی و دم تکان دادن برای حکومت اقلیم و منافع مالی و مواجب ماهیانه از سوی حکومت اقلیم از هر چیزی مهمتر است.

 حزب کومله کوردستان عبداله مهتدی:

نه در حد یک اصلاعیه بلکه به قول خودشان با یک روشنگری در این رابطه اظهار داشته است: اول جمهوری اسلامی مسئول اصلی اعدام مصطفی سلیمی است.

دوم : ما اطلاعات زیادی در این رابطه نداریم و به همین دلیل از تشکیل یک هیئت تحقیق حکومت اقلیم کردستان حمایت میکنیم.

کومله زحمتکشان کردستان عمر ایلخانی زاده:

تحویل دادن مصطفی سلیمی از طرف هر کی بوده باشد. کار درستی نیست که نه تنها فرهنگ تا الان حکومت اقلیم نسبت به پناهنده را پایمال و...

 کومله زحمتکشان نه تنها حکومت اقلیم را مسئول جان مصطفی سلیمی نمی داند بلکه از حکومت اقلیم نیز دفاع هم می کند و آن جنایت را به سطح یک نفر خاص تنزل می دهد و در واقع ادامه همان سخنانیست که مسئولین جمهوری اسلامی در رابطه با شلیک موشک به هواپیمایی اکراینی ارائه دادند و آنرا تنها یک خطای انسانی جزیی و یک نفره به مردم معرفی کردند و مسئولیت این جنات را از روی شانه خود برداشتند. .

پژاک:

 طبق روال همیشگی با یک اطلاعیه طولانی و با بکار بردن کلمات کوردانده شده که تنها به قصد سر درگم کردن خواننده وشانه خالی کردن از مسئولیت در اطلاعیه خود می نویسد از شروع این ماجرا تا الان به مانند "حزب آزاد کردستان" موضوع را زیر نظر گرفتیم و به دنبال روشنگری بودیم هر چند سیاست اعدام مسئله ای نیست که محکوم کردنش را انتظار بکشیم ولی برای قسمت دوم موضوع یعنی تحویل دادن مصطفی سلیمی احتیاج به روشنگری داشت هر چند که در تاریخ کورد اتفاقی همچنینی روی داده است و قبلا محکوم شده است و.... به همین دلیل از مسئولین درخواست روشنگری می نمائیم و واکنش گسترده ملت کورد نشان داد که همکاری با اشغالگران قابل قبول نیست و هر کس و هر طرفی  که مقصر است لازم است در مورد اعمال خود تجدید نظر نماید. در آخر ضمن محکوم کردن سیاست اعدام دولت اشغالگر ایران و عمل همکاری و تحویل دادن یک کورد به دولت اشغالگر از طرف هر شخصی گروه و یا طرفی زیر نام کورد محکوم می نماییم.

در مورد یک به یک کلمات بکار برده شده در این اطلاعیه شرمگینانه می توان یک کتاب نوشت. اوج تفکر ناسیونالیتسی، فاشیسم ، شونیستی، فریب و دورویی را در تک تک عبارات این اطلاعیه می توان مشاهده کرد.

 کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران:  

کومه له به شیوه ای دو پهلو، ضمن محکوم کردن "هر نهادی در هر سطحی"، تحویل دادن مصطفی سلیمی را به ماموران مرزی نسبت میدهد، بدون آنکه مستقیما حکومت اقلیم کردستان را مسئول این جنایت بداند و تنها به نوعی بار را از روی دوش خود برداشته است و تحت فشار اذهان عمومی مجبور به صدور این اعلامیه کرده است. این سازمان طبق معمول تمایلی به محکوم کردن حکومت سرمایه دارن ناسیونالیست کورد ندارد.

حزب کمونیست کارگری کوردستان(عراق):

 در اطلاعیه این حزب ضمن اشاره کوتاهی به تاریخ خیانتهای احزاب جنبش کردایتی، همه واقعیت را بیان نکرده، این اطلاعیه دارای ضعف بسیاری است. در اطلاعیه آمده است: مصطفی سلیمی به مرز باشماخ در شهر پنجوین آمده است ولی مسئولین آسایش اتحادیه مهینی اجازه ورود به او را نمی دهند و به او را به ایران بر می گردانند.

جهت اطلاع دوستان حزب کمونیست کارگری کوردستان، باید گفت بنا به گزارشات تائید شده مصطفی سلیمی مدت چند روز در روستای گرمک یعنی در خاک عراق بوده و سپس به بهانه تست کرونا از سوی آسایش به پنجوین منتقل شده و مدت دو روز را انجا زندانی بوده است و در این اطلاعیه به جای آوردن آسایش حکومت اقلیم کوردستان تنها به آسایش اتحادیه میهنی اشاره دارد. اطلاعیه در واقع فاقد آن دیالکتیک کمونیستیست و ذهن خواننده را به نوعی تسویه حساب با اتحادیه مهینی سوق می دهد و مسئولیت این جنایت به نوعی از دوش حکومت اقلیم کردستان برداشته شده است و این در حالیست که کوردستان عراق دارای یک حکومت و پارلمان مشخص است و خیلی وقت است که از دو اداره یی فاصله گرفته است. این ضعف و کم توجهی در اطلاعیه های حزب کمونیست کارگری ایران، حزب کمونیست کارگری - حکمتیست و حزب کمونیست کارگری - حکمتیست خط رسمی نیز به چشم می خورد.

 تنها اطلاعیه که از دید نگارنده این ستور از هر لحاظ کامل و دارای صراحت و برندگی و بر اساس دیالکتیک استوار است و فاقد ابهام و تناقض است، اطلاعیه مشترک نیروهای چپ و کمونیست است و اگر چه با کمی تاخیر ولی بسیار به جا بود.

سخن آخر اینکه ما کمونیست ها با تکیه بر ماتریالیسم دیالکتیک معتقد هستیم که جهت نقد و برسی هر مشکلی باید آنرا ریشه یابی و سپس  به نقد یا حل آن اقدام نمود. یک اطلاعیه حزبی ضمن در نظر گرفتن منافع عام، باید بدور از هر گونه موضع جانبدارانه نسبت به فرد، گروه و یا سازمانی، بدون ابهام و سرسپردگی و بر پایه واقعیات، حقوق بشر و موازین انسانی، کمونیستی، آزادیخواهی و برابری طلبی استوار و دارای صراحت باشد و مبانی تفکری را که سر منشا آن پدیده، معضل و یا مشکل را بی رحمانه به نقد بکشد. اطلاعیه ایی که با ابهام جوانب منفعت طلبی، وارونه گری، سرسپردگی، ناسیونالیسم و فاشیسم را مبنا قرار دهد، فاقد ارزش ماتریالیستیست و در پیشگاه مردم پشیزی نمی ارزد و تنها برای مصرف درون تشکیلاتی و قانع کردن اعضا و هواداران است و لاغیر.

سیزدهم آوریل 2020

ئاسو سهامی

ضمیمه:

 

اطلاعیه شورای همکاری نيروهای چپ و کمونيست در محکوميت استرداد و اعدام مصطفی سليمی

صبح روز٢٣ فروردين ٩٩، زندانی سياسی مصطفی سليمی که توسط حکومت اقليم کردستان به جمهوری اسلامی تحويل داده شده بود، اعدام شد. مصطفی سليمی ١٧سال درشکنجه گاه های رژيم جمهوری اسلامی محبوس بود. وی درجريان شورش زندانيان زندان سقز، موفق به فرار از زندان شده و خود را به اقليم کردستان عراق می رساند و درآنجا درخواست پناهندگی می کند. اما مسئولين حکومت اقليم ابتدائی ترين حقوق انسانی و مقاوله نامه های بين المللی درباره حقوق پناهجويان را زيرپا می گذارند و بدون شرم از توده های زحمتکش مردم، ازجمله توده های تحت ستم کردستان، اين زندانی سياسی پناهنده را به ماموران رژيم ددمنش اسلامی ايران تحويل می دهند و آنها نيز برای زهر چشم گرفتن از زندانيانی که در هفته های اخير در زندان ها دست به شورش زده بودند بلافاصله وی را اعدام می کنند.

رژيم جمهوری اسلامی در شرايطی دست به اين جنايت هولناک ميزند که جامعه با بحران های اقتصادی - سياسی - اجتماعی لاينحلی دست به گريبان است؛ علاوه بر آن بحران کرونا روزانه جان صدها تن از مردم را می گيرد؛ و زندگی ميليون ها تن را تهديد می کند. جنايتکاران حاکم که هيچ راه حلی برای برون رفت جامعه از اين بحران ها ندارند؛ بر اين توهم اند که تنها با زهر چشم گرفتن از کارگران و زحمتکشان و تداوم سرکوب جلو فوران اعتراضات سياسی اجتماعی را گرفته و چند صباحی ديگر به حاکميت سرکوبگرشان ادامه دهند.

کارگران، زحمتکشان، افکار عمومی آزاديخواه!

همکاری صاحبان قدرت وثروت حاکم براقليم کردستان با حاکمين مستبد وجنايتکار حاکم برايران، برکسی پوشيده نيست. تحويل پناهنده سياسی که از زندان و اعدام گريخته وبه اقليم پناه آورده بود، رويه ای مذموم و نفی آشکار ابتدائی ترين حقوق انسانی يک پناهنده سياسی و مغايرمنش انساندوستانه زحمتکشان کردستان است ونبايد بی جواب گذاشته شود .
شورای همکاری نيروهای چپ وکمونيست، اين عمل غيرانسانی مسئولين اقليم کردستان و همدستی آنان با رژيم جنايت پيشه جمهوری اسلامی را بشدت محکوم کرده وهمه سازمان ها، احزاب و نهاد های آزاديخواه و انسان دوست وسازمان های مدافع حقوق پناهندگان و توده های زحمتکش مردم را به اعتراض عليه اين اقدام ضد انسانی فرامی خواند. حاکمين اقليم کردستان بايد درنزد افکارعمومی ايران، کردستان وسراسرجهان افشا ومحکوم بشوند. آنها نيز همچون رژيم ددمنش جمهوری اسلامی دراعدام زندانی سياسی مصطفی سليمی، محکوم، مسئول وپاسخگوهستند.

سرنگون باد رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی ، زنده باد سوسياليسم
١٣ آوريل ٢٠٢٠ - ٢۵ فروردين ١٣٩٩

امضاها : اتحاد فدائيان کمونيست، حزب کمونيست ايران، حزب کمونيست کارگری- حکمتيست، سازمان راه کارگر، سازمان فدائيان(اقليت) و هسته اقليت

ShorayeHamkari@gmail.com

  

April 13, 2020

دنیای قبل و بعد از کرونا

دنیای قبل و بعد از کرونا

امروز شاهد گسترش بی رحمانه کوید  نوزده از  خانواده ویروس‌های کرونا هستیم و در واقع شیوع این بیماری ابعاد جهانی به خود گرفته است و درنتیجه تبعات و نتایج منفی آن نیز جهانی خواهد بود. ویروس کُوید نوزده راه خود را با سرعتی غیر قابل تصور از ووهان چین به تمامی جهان بازکرد و خدا و پیغمبرانش و امامان مرده و زنده هیچ کدام نتوانستند این جسم فوق میکروسکوپی را منکوب نمایند وکووید همچنان  به درو کردن قربانیانش ادامه میدهد. متاسفانه روند رو به افول گسترش این ویروس در افق نزدیک وجود ندارد و متخصصین امر معتقدند که کووید نوزده  بعد از وقفه ای کوتاه در تابستان  موج دوم گسترش خود را در پاییز خواهد داشت. تا به امروز نزدیک به یک میلیون و هفتصد هزار مبتلا به کووید نوزده در سطح جهان اعلام شده که  از این تعداد نود هزار نفر با کمال تأسف جان خود را از دست داده ا‌ند.

  قبل از اینکه به مسئله کووید نوزده  بعنوان  بیماری جهانی بپردازیم نگاهی داشته باشیم  به وضعیت اقتصادی ،اجتماعی، سیاسی جهان قبل از کرونا و تاکیدا بحران اقتصادی جهانی سال دوهزاروهشت میلادی و سپس می پردازیم به تبعات و تاثیرات کووید  نوزده  در ابعاد سیاسی اجتماعی اقتصادی و محیط زیستی درمقایسه با قبل از پاندمی  کووید نوزده در جهان.

هدف این مقاله بررسی و تجزیه تحلیل خود این بحران ها نیست بلکه با اشاره به نتایج این بحران و یا بحران هایی که جهان سرمایه داری با آن درگیربوده و میباشد،  می‌خواهد نگاهی  داشته باشد به شیوه برخورد سیستم حاکم بر جهان در مواجهه با این بحران‌ها و ابعاد و تاثیرات فاجعه بار این بحران ها بر زندگی میلیون ها انسان در سراسر جهان. با این تاکید که جهان ما اولین بار نیست که دچار بحران های بزرگ و عمیق  اقتصادی ، بهداشتی و سیاسی ناشی از سیاستها و عملکرد سیستم سرمایه داری می‌شود ومتاسفانه تا در بر این پاشنه میچرخد آخرین بار نیز نخواهد بود.

 

 توضیحی کوتاه در مورد بیماری کووید  نوزده  

کووید  نوزده  که یکی از ویروس های جدید خانواده کرونا میباشد جهان را در بحران فرو برده است. از همان لحظات اشأعه اخبار کووید نوزده  جهان ما شاهد اتفاقات بسیار اسفناک بوده است   .گذشت زمان نشان داد که دولت های جهان تقریباً در برخورد غیر علمی با مسئله بیماری کووید  نوزده بر اساس منافع مادی و طبقاتی خود عمل کردند. شیوع این بیماری و میزان تلفات و مرگ و میر ناشی از بیماری را مخفی نموده و میکنند.  به این مفهوم که مجموعه دولت های جهان با سری نگاه داشتن نحوه پخش و عملکرد ویروس میزان تلفات، امکانات دولت و شیوه عملکرد خود جنایتی بزرگ را در قبال ملت های خود مرتکب میشوند.

شباهت در عملکرد این دولت ها انسان را به تعجب وا می‌دارد بدون شک وقتی عملکرد مجموعه دولت های سرمایه داری حاکم در مقابله با بحران ها را نگاه می کنیم  بلافاصله این سوال مطرح می‌شود که آیا این دولت ها  در مقابل ملتها هماهنگی نموده اند. مثلا چرا دولت چین در ماه اول مخفی کاری نمود و اخبار شیوع این بیماری را از چشم جهانیان دور نگه داشت چرا پزشک  محترمی را که اولین هشدار شیوع قریب الوقوع را به دولت چین ااعلام نمود، خود قربانی شد. چرا دولت ایران تا بعد از اسفندماه و برگزاری مراسم بیست و دو بهمن و متعاقباً  برگزاری انتخابات خود از پخش اخبار شیوع کرونا در کشور با شدت تمام جلوگیری کرد وهر صدایی را در نطفه خفه کرد. چرا هیچ دولت اروپایی را سراغ نداریم که از بدو شیوع بیماری به طور شفاف با مردم کشور خود برخورد کرده باشند. شیوه همه این دولت ها اما مخفی‌کاری و پوشش ندادن اخبار شیوع بیماری و مخفی نگه داشتن تعداد تلفات ناشی از این بیماری و نیز عدم صداقت و شفافیت برای راهنمایی مردم در شیوه برخورد با این بیماری بوده است.

 نه تنها عدم شفافیت بلکه  پخش اخبار نادرست  و نیز اشاعه خرافات و برخوردهای غیر علمی با قضیه مردم را بیش از پیش در برخورد با این بیماری سر در گم نمود. یکی از شیوه های غیر انسانی در این دوره تئوری توطعه و دست ساز بودن ویروس کرونای جدید است. داستان ساخته شدن این ویروس در آزمایشگاه‌های نظامی چین که توسط  دولت ترامپ  تبلیغ  شد و مقامات چینی هم در مقابل  آن را ساخته ارتش آمریکا تبلیغ  نمودند. خامنه ای نیز در سخنرانی فوق ارتجأیی خود اجنه را متهم نمود که در ساخت و پخش این ویروس با آمریکایی‌ها همکاری کرده ا‌ند.

برای مقابله با کووید نوزده باید در مقابل برخورد ضد علمی و ضد انسانی دولت های ارتجاعی از قبیل خامنه ای و ترامپ افشاگری نمود. انسانها باید نحوه برخورد علمی با این بیماری را یاد بگیرند. برخلاف ادعای مرتجعین جهانی این ویروس چینی نیست و بر خلاف  ادعای ضد انسانی و ضد علمی خامنه ای در آزمایشگاههای نظامی آمریکا درست نشده است .این ویروس حاصل تغییر و تحول طبیعی است این ویروس از حیوانات  به انسان منتقل شده و بشریت را تهدید می کند. برای مقابله علمی و درست با این  ویروس باید با خرافات ضد علمی روبرو شد و آنها را افشا نمود. در ایران آگاهی و دانش و حفظ جان و سلامت  مردم ارزش هائی هستند که جمهوری اسلامی ماهیتا در مقابل آن قرار دارد . جمهوری اسلامی با دروغ‌گویی و کتمانِ واقعیت دست در دست  کووید نوزده  عامل مستقیم و غیر مستقیم  فجایعی است که امروز شاهد آن هستیم. جان‌باختن ده ها هزار تن از مردم کشور تا به امروز و مرگ شمارِ بسیاری از کادرِ درمانی از جملهٔ این فجایع است و این تازه شروع ماجرا است

 

وضعیت اقتسادی ایران و جهان قبل از کووید نوزده 

بررسی تاثیرات  ویروس کرونا بر اقتصاد ایران و جهان تنها وقتی ممکن است که ما تحلیلی درست از وضعیت پیش از ورود ویروس کرونا به عرصه مالی و نظام اقتصادی کشورها داشته باشیم. تنها آن زمان قادر خواهیم بود تغییرات و تاثیرات منتج از این تغییرات را بر اقتصاد ایران  و جهان ارزیابی  نمأیم.  همان طور که می دانیم آخرین بحران قبل از بحران بهداشتی جهانی کووید نوزده بحران مالی دوهزاروهشت بزرگترین بحرانی بوده است که درهشتاد سال اخیر اقتصاد جهانی با آن روبرو شده است. ابعاد این بحران بسیار گسترده و می توان گفت که هیچ کشوری در دنیا از پیامدهای آن در امان نمانده است. برای نشان دادن خسارات ناشی از این بحران کافیست به این نکته اشاره کنیم که ظرف مدتی کمتر از یک سال یعنی تا دوهزارونه ارزش سهام در بورس های بین المللی بیش ازبیست و سه تریلیون دلار کاهش یافت و بررسی های انجام شده نشان داده است که زیان‌های اقتصادی بحران های مالی برای کشورهای در حال توسعه  بیش از دو برابر اقتصادهای توسعه یافته بر حسب درصد از تولید ناخالص داخلی آنهاست.

امروز با گذشت دوازده سال از این بحران اقتصادی جهانی و طبق آمار و بررسی‌ها و پژوهش های انجام گرفته از طریق نهادهای اقتصادی جهانی در بحران دوهزاروهشت، تعداد انگشت شماری از سرمایه‌داران حاکم بر نهادهای مالی جهانی ثروتشان دو هزار برابر شد و در مقابل تعداد بیست و شش میلیون  به جمعیت چند صد میلیونی بدون قرار داد قبلی بیکارآن جهانی اضافه شد.

نتیجه این بیکاری های میلیونی در شکل عملی خود یعنی گرسنگی ،  بی‌خانمانی , اعتیاد ، مرگ و میر هزاران کودک وبی آیندگی مطلق انسان ها و عواقب وحشتناک روانی و تاثیرات منفی و جبران ناپذیر آن بر جوامع انسانی در سراسر  جهان بوده  است . راه حلی که دولت های سرمایه داری جهان و در رأس آنها دولت آمریکا و انگلیس در مقابله با بحران انتخاب کردند در واقع تزریق میلیاردها  دلار ازجیب مردم و مالیات دهنده گان  به موسسات و بانک های ورشکسته بود که خود عامل مستقیم این بحران بودند. یعنی مجازات مردم و پاداش به صاحبان سرمایه ها .

دولت بریتانیا  مجبور شد پول مالیات دهندگان این کشور را به بانکهای بریتانیایی تزریق کند. دولت آمریکا اعلام کرد که روش بریتانیا را دنبال خواهد کرد. دولت آمریکا با  تزریق  هفتصد میلیارد دلار به سیستم ور شکسته بانکی اقدام به نجات آنان نمود. اما با این وجود ارزش سهام باز هم سقوط کرد و اقدامات جهانی هم برای جلوگیری از این مسئله تاثیری نداشت. وضعیت جهان از لحاظ اقتصادی بعد از بحران مالی دوهزاروهشت و متعاقباً  بحران مالی   دهزار وپانزده تا به امروز که این مقاله درج  می‌شود همچنان با تبعات بسیار منفی و شکننده آن ادامه داشته است.

در اروپا اما کسری بودجه، افزایش نرخ بیکاری، کاهش شدید تولید ناخالص داخلی، افزایش بدهی، کاهش ارزش یورو از نتایج   بحران مالی دوهزاروهشت بوده  است . از اقدامات این دولتهای اروپایی در راستای مهار بحران، یکسری سیاستهای ریاضتی و برنامه های صرفه جویی بوده است. بازندگان اصلی این وضعیت  برخی از اعضا با اقتصاد ضعیف همچون یونان، ایرلند و پرتغال  و اسپانیا بودند .

به دنبال بحران مالی دوهزاروهشت، کشتی شکسته اقتصاد ایران عمیقتر به گل نشست . کاهش رشد ذخایر ارزی ایران وپائین آمدن قیمت نفت سبب اختلال جدی در طرحها و پروژه های عمرانی ، صنعتی ، کشاورزی ، نفتی ،  پتروشیمی و تجاری شده و با کاهش تقاضا برای بخشهای مرتبط بحران در اکثر بخشهای اقتصادی را در پی داشت. ارزش ریال نسبت به ارزهای جهانی به شدت پایین آمد و این اتفاق تاثیرات اسفبار خود را در سفره های خالی  هزاران هزار کارگر و زحمتکش و مردم بی خانمان  و قبر خوابها نشان داد .قبل از مرحله ورود بیماری کووید نوزده به کشور تحریم های اقتصادی گسترده آمریکا اقتصاد متکی بر نفت ایران را هرچه بیشتر به طرف فروپاشی پیش برد. افزون بر آن، بازگشت ایران به "لیست سیاه" گروه ویژه اقدام مالی (FATF) نیز ضربه  سنگین دیگری بر اقتصاد کشور وارد ساخت.

وضعیت اقتسادی ایران و جهان بعد از ورود کرونا

بحران دوهزاروهشت فروکش نکرده با  ورود کرونا  مرزهای ملی کشور ها درعرصه تبادلات اجتماعی و اقتصادی پر رنگ تر شد. به بهانه کنترل اقتصاد و بحران ناشی از ویروس ، صد ها میلیارد دلار پول مالیات دهنده ها به جیب شرکت های بزرگ بخش خصوصی از طریق دولتها که قدرت سیاسی و اقتصادی سرمایه داران  را اعمال میکنند واریز میشود . همزمان بیکاری سازیهای بیسابقه توسط بخش خصوصی در ابعاد میلیونی اعمال میشود .تخمین بر این است که جهان با دو و نیم میلیارد بیکار روز مزدی که بلافاصله گرسنه خواهند ماند در کوتاه مدت مواجه خواهد بود. کشورها تلاش میکنند که  امکانات بهداشتی مثل کیت تست کرونا و مآسک را که کمیاب هست در زمین و هوا به نفع خود مصادره کنند. بخش خصوص که تولید دارو و امکانات بهداشتی را در انحصار خود دارد  قیمت های این اقلام را برای سود بیشتر ارتقا داده است.

کرونا به خصوص در کشورهای به اصطلاح در حال توسعه( دیکتاتور زده و جهان سومی) کاملا طبقاتی عمل میکند . طبقهٔ دارا آشکارا از امکانات بهداشتی خوبی هم برای پیش گیری و هم برای درمان برخوردار است این در حالی است که طبقهٔ زحمت کش اصلا دسترسی به این امکانات ندارد و تنها مرگ عادلانه بین آنها تقسیم میشود.

در این میان جمعیت پیر جامعه کاملا غیر انسانی و بیرحمانه قربانی میشوند و سیاست  اعلام نشده جوان بر پیر ارجحیت دارد ( توانا به کار ارجح بر نا توان به کار) اعمال میشود. برای سیستم امپریالیستی  برده مریض ناتوان مرده اش بهتر است. نیازبه حفظ نیروی کار جوان که منبع اصلی سود برای سرمایه داران است ، روی دیگر سکه و عامل نگرانی شدید سرمایه داران و دولت های آنان است. آنها به اقدامات گسترده ای مثل قرنطینه کردن جمعیت جوان هر چند با تاخیر دست یازیده ا‌ند. این اقدامات نه از سر دلسوزی و انسانیت و وظیفه و یا حق شهروندی است بلکه به خاطر حفظ نیروی کار جوان این پاشنه آشیل سیستم سرمایه داری انجام می‌گیرد. لازم به تاکید است که در پاره ای از کشور های اروپأی به خاطر فشار مطبوعات آزاد و اعتراض مردم دولت ها مجبور به عقب نشینی تاکتیکی شده و اعمال قرنطینه را با تسهیلااتی چون حق بیکاری عمومی دست پا شکسته اجرأی میکنند.

بر اساس برآوردهای کارشناسان اقتصادی در حالیکه پاندمی  کرونا تاثیر چند درصدی بر نرخ رشد اقتصادی در جهان خواهد داشت و آهنگ رشد اقتصادی کشور چین را  تا دودرصد پایین خواهد آورد تبعات ناشی از آن بر اقتصاد مریض ایران مهلک خواهد بود. به دنبال تحریم های گسترده آمریکا، بازارهای کشورهای همسایه در تامین ارز مورد نیاز ایران نقشی تعیین کننده‌ای برعهده داشتند. مبادلات بازرگانی ایران با ترکیه، عراق و افغانستان ضمن امکان صدور فرآورده‌های نفتی و غیرنفتی ایران همچنین امکان واردات برخی از کالاها به ایران را تسهیل می‌کرد و دسترسی به ارز مورد نیاز  نیز از نتایج این نوع مبادلات بود . با شیوع ویروس کرونا در ایران، بسته شدن بسیاری از مرزهای ایران با کشورهای همسایه  کاهش شدید درآمد ارزی را باعث شد.

قابل توجه است ایران ظرف ماه‌های گذشته به طور متوسط ماهانه بیش از یک میلیارد دلار با دو کشور ترکیه و عراق مبادله تجاری داشت. همچنین بهای دلار و سایر ارزها در ایران  در اثر مسدود شدن مرزها رو به افزایش خواهد بود. با بسته شدن منابع مهم تامین ارز کشور،  خامنه ای بعد از دوا زده روز به تقاضای رئیس جمهور روحانی برای تزریق یک میلیارد دلار از صندوق ذخیره ارزی "توسعه ملی " به اقتصاد کشور جواب مثبت داد. با اینکه  این یک میلیارد در مقایسه با ابعاد نیاز واقعی مردم کشور برای خروج از بحران کرونا وجه بسیار ناچیزی میباشد. رژیم به جای استفاده از منابع عظیم مالی که در حسابهای شخصی  و یا تحت کنترل شخص رهبر علی خامنه ای (دویست و بیست میلیارد دلار) و دیگر سران آن قرار دارد,  در واقع  دست در حساب پس انداز نسل های آینده در کشور نموده است.

 

وضعیت سیاسی و اجتماعی جهان سرمایه داری قبل از کووید نوزده 

متعاقب  بحران مالی جهانی دوهزاروهشت ما شاهد بحران های عظیم سیاسی و اجتماعی در سراسر جهان بوده و هستیم. انسانها یی که  سهمی و چیزی برای از دست دادن ندارند و زمانی که سهمی نداشته باشند آگاه  یا ناخو دآگاه می خواهند آن سیستم رو نفی و صاحبان  قدرتش را از اریکهٔ قدرت پایین کشند. بعد از بحران دوهزاروهشت ما شاهد تظاهرات ضد دولتی آرام و یا خشن  در تمامی جهان بودیم. مردم عصبانی جاده ها را مسدود می کردند. برای نمونه از این ناآرامی‌ها در سطح جهان  به کشورهایی مثل الجزایر-بولیوی -بریتانیا ، شیلی –اکوادور- فرانسه -عراق -قزاقستان لبنان -پاکستان و ایران اشاره می‌کنم  که شاهد اعتراضات خونین بودند.

اگر مبنای اولین اعتراضات وسیع مردمی در ایران را سال هزاروسیصد وشصت قرار دهیم هر ده سال یکبار تظاهرات و اعتراضات مردمی ملیونی در خیابان ظهور و بروز کرده یعنی درطول دهه های شصت و هفتاد و هشتاد ونود شاهد اعتراضات خونین  میلیونی مردم در مقابل رژیم جمهوری اسلامی بوده ایم. سرکوب بدون تعأرف و بیرحمانه این نوع اعتراضات جواب حاکمیت به این اعتراضات بوده است. ولی  کشتار هزار و پانصد  نفر از معترضین در آبان هزار و سیصد و نود و هشت و قبل از بحران کرونا نکته عطف تلخی است در تاریخ سرکوب های  سیاسی و اجتماعی اعتراضات در ایران.

 تمامی این تظاهرات و اعتراضات ریشه در نابرابری های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ناشی ازعملکرد سیستم هار سرمایه داری در ایران داشته است. در کنار این اعتراضات ما شاهد هزاران اعتراض صنفی و مدنی نیز  بوده ایم که بی وقفه ادامه داشته ا‌ند. اعتراضات طبقه کارگر در ایران جایگاه کلیدی در این نوع اعتراضات صنفی و سیاسی  داشته است.

با توجه به پیشرفت های علمی و تکنولوژیک بشر، گسترش بی سابقه وپاندمی بیماری های  مانند کرونا در جهان چه دلایلی دارد. انسان در چمبره نظامی گیر کرده است که با فشار حداکثر بر اکثریت مردم جهان، رفاه اقلیت را تضمین می‌کند. اپیدمی ها و  پاندمی ها مثل کرونا نیز در این نظام طبقاتی عمل  نموده و اساساً اکثریت عظیم تهی دستان ، کارگران ، بیکاران، معتادان ، مریضان کرونیک و بی بضائت را درو می‌کند. چرا که علم و تکنولوژی  بر اساس نیاز واقعی مردم به کار گرفته نمی‌شود بلکه بر اساس تقاضاهای ساختگی و سود آور بازار عمل می‌کند. اشاره به تکنولوژی به کار گرفته شده در صنایع نظامی این امر را به خوبی به اثبات میرساند.

نیاز فوری و ضروری مردم امروز زیر ساخت های اساسی در امر بهداشت، تولید و توزیع  کافی و عادلانه ماسک ، الکل و مواد شوینده ، مواد غذائی ، اقلام ضروری پزشکی ، دارو، کیت های تشخیص فوری، آب اشامیدنی ، و در نهایت مسکن میباشد. این نیازها با توجه به پیشرفت های علمی و تکنولوژیک بشر به سرعت قابل تولید و دسترسی است  و تنها مانع آن سیستم سرمایه داری با تمرکز به سود بیشتر است . در عین حال نتیجهٔ  تولید اجتماعی که نتیجهٔ کار میلیون ها کارگر در جهان است در دست تعدادی کمتر از یک در صد جامعه تمرکز دارد که در بهرانهای اجتماعی به احتکار و سؤ استفاده جهت سود بیشتر دست میزند.

پارادکس دیگر این که خود کرونا و شیوع آن خود با تمامی به ظاهر مشکلاتش،  منبع تولید سود برای سیستم انحصاری سرمایه داری میباشد  .این پارادوکس خود را به این شکل نشان می‌دهد که  تولید سرمایه جهانی به دو بخش  خفته و بیدار تقسیم شده است  بر اساس قانون حرکت ناموزون سرمایه جهانی بخش فعال سرمایه برای مثال  شرکت های تولید مواد غذایی شرکت های تولید دارو تولید کامپیوتر و فروشگاه های اینترنتی مانند آمازون به سود های غیر قابل باور دست یافتند و بدین ترتیب شرکت آمازون تنها در هفته‌های اخیر صد هزار نیروی کار جدید ) البته بدون قرار داد) را به کار گرفته است.

در هفته های اخیر تمام دنیا شاهد  هجوم  دیوانه وار مردم به فروشگاه های مواد غذایی و بهداشتی و پزشکی بودند این در واقع قبل از این که یک نیاز واقعی را نشان دهد ناشی از هراسی بود که در دل مردم افتاده بود این هراس توسط دستهای نامرئی در میان مردم اشااعه می شود و آنان را وادار می کند که به فروشگاه ها هجوم برده و خرید حداکثری و در بسیاری از مواقع با قرض انجام دهند. آنها با فروشی که در صد سال گذشته بی نظیر بوده است، میلیاردها دلار سود کسب کرده‌اند. در حالی که مردم به ماسک  و دستکش بیش از هر داروئی نیاز دارند، عده‌ای با تائید عوامل دولتی  به احتکار این کالاهای اساسی می‌پردازند.

با توجه به درهم تنیدگی بسیاری از مناسبات تولید و توزیع و کمرنگ شدن  مرزهای ملی در عرصه تبادلات اجتماعی و اقتصادی قبل از ورود ویروس کرونا به زندگی مردم  راه حل های عملی برای پیشگیری از اپیدمی های مانند کرونا آسان مینمود . ولی متاسفانه عدم مشارکت مردم در امر سازماندهی مبارزه، مثل هر جنگی دیگر، مشکل اساسی در سطح جهان آفریده است. مرزهای ملی پر رنگتر شده و امکانات موجود غصب و ذخیره. برای خروج از این شرایط و نجات بشریت باید در واقع از سیستم سرمایه داری عبور نمود و طرحی نو در انداخت. برای قانع شدن و درک جهانی از این ادعا شاید جهان باید بهرانهای دیگری را پشت سر بگذارد ولی هموار کردن این راه برای نیل به دنیأی بهتر نیازمند اقدامات فوری و مداوم هست . آن بحران اصلی که همه ما باید بدان اعتراف کنیم، نه کرونا است و نه سیل و نه تحریم و نه گرانی و نه تورم. این‌ها همه صرفا محصول و نتیجه یک بحران بزرگتر هستند: سرمایه و حاکمیت آن .اما با قبول شرایط فعلی راه های عملی برای عبور از بحران کرونا  موجود و قابل اجرا است. در درجهٔ اول باید دست سود جویان بین لمللی و ملی و مذهب را از تصمیم گیری برای سلامت مردم کوتاه کرد و سپس کلیه بیمارستان ها و موسسات خصوصی درمانی و بهداشتی در سراسر دنیا را در اختیارعموم قرار داد. باید مرکز جهانی مشترک تحقیقاتی برای درمان و تولید لوازم اساسی بهداشتی و  کیت های تشخیص فوری علیه ویروس کرونا ایجاد شود و خدمات پزشکی کاملاً رایگان در اختیار عموم قرار گیرد.

برنامه ریزی قرنطینه ایی یک وظیفه اجتماعی همگانی و داوطلبانه با ایجاد آگاهی مداوم صورت گیرد. بسته های همایتی مالی و غذائی جزو وظایف جدی دولتها قرار گیرد و مسکن موقت برای کارتن خوابها و بیخانمانها فورا تهیه و اجرأ شود. شورای جهانی بهداشت ایجاد و امکانات بهداشتی بطور عادلانه در سراسر جهان  پخش و نظارت شود . رسانه ها برای نظارت کاملا آزاد و از هر گونه کنترل امنیتی مصون باشند. در مجموع باید از عوامل اجتماعی تشدید کننده روند گسترش بیماریهای فراگیرجلوگیری بعمل آید. این عوامل در درجهٔ اول خلع ید از سود جویان ، توزیع عادلانه خدمات پزشکی رایگان ، خدمات اجتماعی ، بیمه های اجتماعی  و فقر زدآیی مالی، اطلاعاتی و علمی است.

 

همبستگی جهانی در زمینه کمک های بهداشتی و پزشکی واطلاعاتی علمی و مادی در این زمینه بسیار مهم و کار ساز میباشد.  نقش دولت ها در کنترل و پیشگیری و درمان  چنین بیماریهای جمعی در واقع یک پارادکس جدی است. از یک طرف منابع مادی جامعه در اختیار این دولتها وتحت کنترل آنهاست و از طرف دیگر دولت حافظ منافع طبقهٔ سرمایه دار حاکم میباشد. در طول چند ماه اخیر که جهان دچار کووید ۱۹ هست، این دولت ها کارنامه سیاهی از خود ارائه داده ا‌ند. گستردگی این بیماری درکشورهائی که مراکز اصلی  تولید و تمرکز سرمایه هستند، مسلما تاثیر ات مهمی بر زندگی مردم همه جهان خواهد داشت که در لا بلای این نوشته به آن پرداخته شد 

تاریخ جوامع انسانی همواره تاریخ پیوسته و منتج از مبارزه طبقاتی بوده و میباشد .برخورد ایدئولوژیک با اقتصاد و اجتماع و سلامت مردم از طرف دولتها خود را در برخورد منفعلانه، غیر شفاف، بدون تدارکات کافی و برنامه ریزی حساب شده وغیر مسولانه با پاندمی کرونا نشان داد . تشابه عملکرد این کشورها در واقع نشان از اعتقاد به سیستم اقتصادی دارد که امروز به عنوان شیوه اقتصادی نئولیبرالیسم در جهان شناخته شده و تبلیغ می شود. کمترین دخالت دولت در امور جامعه اعمال میشود و در ازای آن سرمایه‌داران و کارفرمایان با انگیزه سود آفرینی هر چه بیشتر دستی باز در غارت کشورها و دسترنج مردم دارند.

منافع شخصی اولویت دارند و منافع جمعی انسان‌ها در چهارچوب منافع عمومی جامعه عامل بازدارنده سودآفرینی به حساب میاید، یعنی درست نکتهٔ مقابل سیستم اقتصاد سوسیالیستی . در واقع تعلل مسئولین دولتها مثل ترامپ و بریس جانسون، روحانی  و علی خامنه ای به خاطر غافلگیر شدن آنها در این امر نبوده است بلکه عدم تمایل  آنها در ارائه تسهیلات و امکانات و برخورد درست و اصولی و انسانی و علمی با قضیه کرونا در سطح اجتماعی آگاهانه و با هدف تخصیص هر چه کمتر هزینه صورت گرفته است. در ایران علی خامنه‌ای برای هزینه نکردن و یا حداقل هزینه کردن  و صیانت از صنعت  پرسود دین و مذهب سیاسی با قرنطینه کردن شهرهای مذهبی مثل قم و اماکن مذهبی مخالفت نمود و با توجه به اهمیت  چین در روابط اقتصادی و سیاسی  پروازهای ماهان ایر به چین ادامه پیدا کرد و بدین سان کشور را با فاجعه بهداشتی و انسانی درگیر نمود.

 

جمهوری اسلامی بی کفایتی و بی لیاقتی و فقدان اراده لازم سیاسی و اقتصادی را در جهت  کمک های ضروری در مقابل حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله  که در سال های اخیر در نقاط مختلف کشور اتفاق افتاده نشان داده و هیچ قدم موثر در جهت حل مشکلات و نیازهای مردم بر نداشته است. در مورد کرونا و مشکلات نا شی از آن نیزوضعیت بهتر از گذشته  نیست و نخواهد بود. روحانی در جلسهٔ اخیر شورای امنیت ملی کشور به شکل تکاندهنده به طرز تفکر دولتش در مقابله با بحران اپیدمی کرونا در کشور گفت: " مرگ دو ملیون ایرانی بهتر از شورش غیر قابل کنترل سی میلیون گرسنه می‌باشد."  این در حالی است که کارکنان خدمات درمانی، پرستاران، و پزشکان در بیمارستان‌ها و در عرصه های مختلف خدمات  بهداشتی از جان خود مایه میگذارند.

آنان در شرایطی  سخت و با امکانات ایمنی ناچیز در خط مقدم مبارزه با بیماری کووید نوزده صادقانه به مردم سرویس میدهند. بدون شک کمبودهای اساسی در سیستم درمانی ناشی از خصوصی سازی این بخش به خاطر سود دهی انحصاری آن  برای کسب سود بیشتر برای شرکت‌های دارویی و درمانی می‌باشد. در کشورهای آفریقایی، آسیایی، و آمریکای لاتینی، خانه از پای بست ویران است و طبقهٔ فرودست و  کارگر در برابر بیماری‌هایی واگیردار خطرناک چون کووید نوزده بی دفاع هستند. در پآندمی فعلی آنان هزینه تأثیرات شیوع ویروس کرونا در اقتصاد امپریالیسم  جهانی را پرداخت می کنند.

طبیعت مشترک بهرانهای جهانی سرمایه داری چه بهداشتی و چه اقتصادی یکی است : بهره کشی بیرحمانه از محیط زیست و زمین، اشأعه فقر ، بدبختی ، گرسنگی، اوارگی و کوچ و پناهندگی میلیونی انسانها و در نهایت جنگ های خانمان سوز منطقه ای و جهانی برای خروج از بحران. نتایج اقتصادی بحران مالی دوهزاروهشت بی خانمانی میلیونی انسانها در سراسر دنیا و با نتایج بحران کووید نوزده تازه در شروع آن همخوانی بسیار نزدیکی دارد. آیا میشود از یک سوراخ چندین بار گزیده شد. آیا نمی‌شود کله قند را روی قاعده آن قرار داد.

 جنگ جهانی اول ، بحران بزرگ مالی جهانی هزارونهصدوبیست ونه - جنگ جهانی دوم ، جنگ کره ، جنگ ویتنام ، بهرانهای مالی جهانی ادواری هر ده تا پانزده سال قرن نوزده و بیست و بیست و یک  و بحران بزرگ  مالی جهانی دوهزاروهشت و متعاقب آن انقلابات در کشورهای تحت سیطره امپریالیستی  و مرگ و میر میلیونی  ناشی از اپیدمیها و پاندمی ها مثل سارس ، مرس، ابولا ، کووید نوزده از تبعات ناکارآمدی سیستم سرمایه داری جهانی است.

این مصائب نتیجه و بخشی از طبیعت سیستم سرمایه و سود هست. زمانی مارکس و انگلس  با مطالعه و نقد عمیق فلسفهٔ هگلی اعلام نمودند که دیالکتیک هگلی هیبتی است که کله پا شده است ما آنرا بر روی پای خود نهادیم اکنون سیستم سرمایه داری با تمامی هیبت خود بر مبنای سود هر چه بیشتر بنا شده است. انسان در این سیستم الینه و خود به بخشی از ابزار کارو کالا تبدیل شده است . از چنین سیستمی انتظار عمل انسانی و در مرکز قرار دادن انسان انتظاری است غیر علمی و غیر منطقی .

مارکس در کتاب خود "سرمایه"  ناپایداری نظام سرمایه‌داری را نشان میدهد ومینویسد " سرمایه به تولید کالایی گرایش دارد، یعنی فعالیت اقتصادی آن معطوف به تولید فرآورده‌های قابل‌فروش است؛ در این فرایند نه به نیاز مصرف‌کنندگان توجه می‌شود و نه به تقاضای واقعی بازار. در همین رهگذر مارکس از بت‌وارگی کالا (فتیشیسم) یاد می‌کند که با حرصی جنون‌آمیز هرچیزی از جمله دانش و اطلاعات را به کالا تبدیل می‌کند. در کارخانه کالاهایی تولید می‌شود که ضروری نیستند اما سودآور هستند و بازارها از کالاهایی انباشته می‌شوند که سودآور هستند اما خریدار ندارند. سرمایه‌داری مردمی که قرار است این کالاها را بخرند را به فقر و فاقه می‌اندازد. اما تضاد اصلی سرمایه‌داری، فقر و بدبختی روزافزون طبقه کارگر است. نظام برای بازتولید نیروی کار باید معاش کارگران را تأمین کند، اما این با سودجویی او مغایر است، در نتیجه با وجود افزایش عمومی ثروت، کارگران را هرچه بیشتر به نکبت و بدبختی سوق می‌دهد"

 

دنیا بعد از کرونا دیگر آن دنیای قبل از کرونا نخواهد بود ولی بی‌شک پیوندهای تاریخی خود را با دنیای قبل از کرونا حفظ و از آن متاثر خواهد بود. دنیای بعد از کرونا دنیای فقر و نکبت بیشتری نسبت به قبل خواهد بود زیرا که شاهد بودیم جهان بعد از بحران های قبلی، جهانی به مراتب نا امن تر و غیر انسانی تر بوده است . جهان همچنین بعد از کرونا بی‌شک دچار نارامی ها و زلزله های شدید اجتماعی و سیاسی  خواهد شد. جهان بی تردید به پا خواهد خواست، سوال این است آیا جهان خواهد توانست خود را از قید و بند نکبت سود و سرمایه رها سازد و مصداق عملی :

«یا سوسیالیسم یا بربریت باشد»

سرور کاردار

دهم   آوریل دو هزار و بیست - گوتنبرگ

 

توصیه های فاجعه آمیز و نادرست سازمان جهانی بهداشت در مورد ماسک

توصیه های فاجعه آمیز و نادرست سازمان جهانی بهداشت در مورد ماسک

 

علیرغم گسترش سریع و تصاعدی بیماری کرونا در دنیا سازمان بهداشت جهانی که می بایست بعنوان نگهبان سلامت جهانی یا پاسبان بهداشت بیماری های واگیر بین المللی از حریم بهداشت و سلامت انسانها  با هوشیاری و بیداری کامل حراست و محافظت می کرد, در ماه دسامبر سال گذشته هنگامی که اپیدمی کرونا در چین ظهور علنی کرد, ظاهرا در خواب گران بود و یا به دلایلی خود را به خواب زده بوده که "ایشالا گربه است". در نتیجه در جایگاهی نبود که بعد از زلزله کرونایی ووهان ء چین  خطر بل الفعل سونامی قریب‌الوقوع پاندمی آخرین محصول صادراتی چین را پیش بینی کند.  و شد آنچه که نباید می شد! در عرض چند روز آتی تعداد مبتلایان در جهان از مرز دو میلیون عبور خواهد کرد. البته این رقم رسمی تائید شدگان است و از تعداد مبتلایان واقعی و بخصوص فاقد علایم و نشانه (asymptomatic) آمار قابل اتکایی وجود ندارد.

 

هیچکس نمی داند چرا مسئولین سازمان بهداشت جهانی در مقابل پنهانکاری مرگبار و بی ‌مبالاتی مقامات چینی با سکوت خویش و تائید ضمنی به نوعی و بطور غیر مستقیم شریک جرم شدند. بر طبق یادداشت تکان دهنده دو چین‌شناس فرانسوی (ونسان بروسِل و ماری هولزمَن) حتی هفته ها بعد از آغاز شیوع بیماری، مقامات چینی نه تنها پزشکان و شهروندان هشداردهنده را مجازات و زندانی, و خبرهای مربوط به بیماری را سانسور کردند، که جشنی بزرگ در ووهان ترتیب دادند و هزاران نفر از مردم شهر را به آن دعوت کردند. این دو متخصص می گویند "زیرا حیات حزب کمونیست چین در همه حال بر زندگی شهروندان الویت دارد".

 

متاسفانه اکنون ( یعنی در اواسط ماه آوریل, چندین ماه بعد از آغاز اپیدمی ووهان) سازمان بهداشت جهانی هنوز هم به دلایل سیاسی حقیقت کارایی استفاده از ماسک را عامدانه از مردم پنهان می کند. در بسیاری از کشورها از جمله بریتانیا و آمریکا ماسک به اندازه کافی برای کارکنان بیمارستانی و درمانی وجود ندارد. به همین دلیل مسئولین سیاسی و بهداشت درمانی این دولت ها می گویند چون ماسک کافی برای پرسنل درمانی وجود ندارد, لهذا مردم لازم نیست از ماسک استفاده کنند تا کمبود بیشتری برای کادر درمانی پیش نیاید. یعنی توصیه به عدم استفاده از ماسک به دلیل کمبود آن است و نه کارایی آن در عمل. این یک توصیه سیاسی است که ربطی به کارایی ماسک در کاهش ریسک  ابتلا به ویروس کرونا ندارد.  زیرا ماسک اگر عملکرد مفیدی نداشت, آن را فقط برای پرسنل درمانی عملا احتکار نمی کردند.

 

بسیاری از این دولت ها و بخصوص سازمان بهداشت جهانی می گویند کسانی که علایم بیماری را ندارند لازم نیست از ماسک استفاده کنند. توصیه منتشر شده در مورد عدم ضرورت استفاده از ماسک در سایت سازمان بهداشت جهانی کاملا غیر منطقی و متناقض می باشد.

 

Should I wear a mask to protect myself

Only wear a mask if you are ill with COVID-19 symptoms (especially coughing) or looking after someone who may have COVID-19. If you are not ill or looking after someone who is ill then you are wasting a mask. There is a world-wide shortage of masks, so WHO urges people to use masks wisely.

WHO advises rational use of medical masks to avoid unnecessary wastage of precious resources.

 

سازمان بهداشت جهانی علنا می گوید شما اگر علایمی ندارید, لازم نیست ماسک بزنید زیرا عملا خطر اینکه ویروس را به دیگران منتقل کنید وجود ندارد. اما در همان سایت خود سازمان بهداشت جهانی دم خروس از زیر عبا بیرون می زند. این سازمان در گزارش شماره ٧٣ خود بصراحت می گوید افراد بدون هیچگونه علایم و نشانه نیز این ویروس را منتقل می کنند و مسری هستند:

 

Pre-symptomatic transmission

The incubation period for COVID-19, which is the time between exposure to the virus (becoming infected) and symptom onset, is on average 5-6 days, however can be up to 14 days. During this period, also known as the “presymptomatic” period, some infected persons can be contagious. Therefore, transmission from a pre-symptomatic case can occur before symptom onset

 

سوال منطقی و عقلانی این است که فرد از کجا بداند که در دوره فاقد نشانه‌ی پیش آگاه ‌سازی یا قبل از بروز علایم است و در نتیجه لازم نیست ماسک بزند. متاسفانه این استراتژی و توصیه کاملا غلط باعث گسترش بیشتر بیماری و مرگ تعداد زیادی از انسانها بخاطر ملاحضات سیاسی سیاستمداران شده است که به "مطالبات ماسکی" کادر درمانی  و انتقادات مربوط به کمبود آن پاسخگو باشند. این یعنی سرازیر شدن بیماران بیشتری به بیمارستانها که در نهایت خطر افزونتری برای کادر درمانی دارد. شوربختانه این سیاست توسط دولت هایی توصیه می شد که اعتقاد به ایمنی گله ای (herd immunity) دارند یا داشتند. آنهایی که با کمک رسانه های دولتی و نیمه دولتی به اصطلاح بیطرف مردم عادی را در برنامه ریزی های خود "گله" می پندارند و حقیقت علمی و عقلانی را بخاطر مصالح سیاسی وارانه جلوه می دهند. کشورهایی نظیر سنگاپور, تایوان, ژاپن, کره جنوبی, هنگ کنک و حتی خود چین که استفاده گسترده و عمومی ماسک را توصیه می کنند یا در آنجا فرهنگ عمومی شده است, آخر و عاقبتی به مراتب بهتر از بقیه کشورها داشته اند. چون آنها به توصیه های نادرست سازمان بهداشت جهانی عمل نکردند.

 

ویروس کرونا بسیار خطرناک است و هر کدام از ما ممکن است قربانی آن بشویم. بنابراین باید با عقلانیت و چشم باز تمامی توصیه های بهداشتی از جمله فاصله گذاری اجتماعی, قرنطینه در منزل تا حداکثر مقدور, شستن دستها با آب صابون, ترک عادت لمس دهان و بینی و چشم با دست ها, استفاده از مایعات ضدعفونی الکل دار, ورزش, پرهیز و غیره را با وسواس انعطاف‌ناپذیر رعایت بکنیم. پوشیدن ماسک هنگام خرید در فروشگاه ها و سوپرمارکت ها یا وسایل نقلیه عمومی نظیر اتوبوس و قطار و مترو و مجامع عمومی و ادارات از اهمیت حیاتی برخوردار است. زیرا شما نمی دانید آیا در مراحل ماقبل بروز علایم این بیماری هستید یا نه؟ و نه اینکه می دانید افراد مجاور و یا هم کنار و نزدیک شما (بخصوص در فضای بسته) در مراحل ماقبل بروز علایم این بیماری (در نتیجه مسری) هستند یا نه؟ قبل از آن که دیر بفهمید, اقدام کنید. باور کنید اگر کمبود صابون وجود می داشت, سازمان بهداشت جهانی و "دولت های زرنگ" می گفتند: "صابون نخرید, چون شستن دست با صابون تاثیری ندارد" بگذارید صابون فقط برای کادر پزشکی باشد. این وظیفه دولت ها است که باید امکانات لازم و حیاتی نظیر ماسک را برای کادر پزشکی فراهم کنند. نگارنده نیز مصرا خواهان آن است.  اما در حین حال حق تک تک شهروندان  است که با فریب نخوردن, قربانی بی کفایتی و مصلحت جویی دولت ها و بخصوص سازمان بی کفایت بهداشت جهانی و توصیه های متناقض و غیر عقلانی و غیر علمی آن نشوند. ای کاش این مسئولین فیلم سینمایی سرایت (contagion) ٩ سال پیش را می دیدند تا درس عبرتی باشد برای همه. بخصوص آنهایی که در مورد بیماری های واگیر به دولت هایی نظیر چین و جمهوری اسلامی اعتماد می کنند. زیرا احتیاط بهتر از پشیمانی در آخر کار است.  بقول انگلیسی ها:

It is better to be safe than sorry

 

دکتر عبدالستار دوشوکی

دوشنبه ٢٥ فروردین

 

 

 

تکه پاره کردن ملت با ترفند «حفظ تمامیت ارضی»

تکه پاره کردن ملت با ترفند «حفظ تمامیت ارضی»

 

"حفظ تمامیت ارضی کشور" یکی از شاه بیت ها در اسناد بسیاری از سازمان ها و احزاب سیاسی مخالف حکومت اسلامی ایران است. گنجاندن چنین اصلی در ادبیات گروه های ایران دوست و ملتمدار سابقه در برائت از "تجزیه طلبی و تجزیه طلبان" دارد. اما آیا "اعلام وفاداری" به پاسداری از تمامیت ارضی ایران برای حفظ ایران و حاکمیت ملت ایران کافی است؟

 

نتايج سقوط حکومت صدام حسین، و سپس شکل گیری سیستم سیاسی دیگری در عراق و در همسایگی ایران، فعالین سیاسی آینده نگر ایرانی را بیش از پیش نگران ماجراجوئی و ایلخانی گرائی گروه های سیاسی - عشیرتی و گاهی مذهبی، در جریان و پس از سقوط حکومت اسلامی چیره بر ایران کرده است.

       پس از صدام حسین، عراق دارای یک قانون اساسی جدید و سیستمی دو ریاستی شد. یعنی انتخاب رئیس جمهوری تشریفاتی، که میبایست کُرد باشد، و نخست وزیری شیعه مذهب و منتخب مجلس، که  مسئول اجرائی کشور است. در عین حال عراق دارای یک پارلمان ملی است که رئیس اش باید سُنی باشد و اعضاء اش بر پایهء مذهب یا وابستگی عشره ای انتخاب می شوند. با همه این اوصاف هنوز هم "تمامیت ارضی کشور عراق" حفظ شده است. البته در این سیستم، کشوری بنام عراق تنها در مجامع بین المللی موجودیت دارد اما در درون کشور، واژه "عراق" بیشتر رؤیا و آرزوی سکولارهای عراقی است تا واقعیت.    

 

جمال المحمداوی، نمایندهء پارلمان و عضو کمیسیون انرژی عراق، روز 9 مارس 2020 اعلام کرد که اقلیم کردستان روزانه 1.3 میلیون بشکه نفت صادر می کند اما بر سر 250 هزار بشکه نفت با دولت فدرال در بغداد مذاکره می کند.

       گروه های قانونی و غیر قانونی، چه مذهبی و چه عشیره ای، بطور علنی، بیرون از چهارچوب حکومت مرکزی (کاریکاتوری) عراق با کشورهای دیگر در مراودات سیاسی، اقتصادی و امنیتی هستند و حکومت مرکزی، در این رابطه، محلی از اعراب ندارد.

 

گروه های شیعی در عراق، که ساخته و مسلح شدهء توسط حکومت اسلامی ایران هستند، با حضور آمریکا و متحدان اش در عراق نه تنها مخالفند بلکه هر از گاهی به عملیات نظامی علیه آنها دست می زنند. در مقابل مقامات رسمی کُرد و سنی موافق حضور نیروهای ائتلاف آمریکائی بوده و به آنها یاری می رسانند.

 

هفته های متمادی است که دانشجویان و مردم معترض در بغداد، بصره، نجف، و شهرهای "شیعه نشین"، علیه فساد، جنایت و تبه کاری حکومتگران دست‌ نشاندهء حکومت اسلامی ایران دست به تظاهرات می زنند در حالی که در اربیل و سلیمانیه و شهرهای اقلیم کردستان خبری نیست. گویا هر جا مفید باشد تئوری "عیسی به دین خود، موسی به دین خود" مصداق می یابد.

 

این مثال ها، که می توان بسیار به آنها افزود، نشان می دهند که در غیاب "یک ملت" چگونه قدرت و حاکمیت سیاسی، که حق ملت عراق است، به احزاب و دار و دسته های مذهبی، ایلی و عشایری انتقال یافته است. یعنی عراق کشوری است که تمامیت ارضی اش حفظ شده اما همزمان ملت عراق صلاحیت حقوقی و سیاسی خود را از دست داده است و بجای آن اجزای تفکیک شده مذهبی و ایل و عشایری "حقانیت" کسب کرده و در مناطق تحت نفوذشان فرمانروئی می کنند.

       در دنیای امروز فاکتور اصلی مفهوم "کشور" مرزهای جغرافیائی بسته ای ست که سازمان ملل و مجامع بین المللی آن را به رسمیت شناخته‌اند. این کشورها، بنا به پیشینه و موقعیت شان اشکال گوناگونی دارند؛ از کنفدراسیون و فدراسیون گرفته تا کشورهای یکپارچه‌ ای مانند ایران؛ کشوری که چند هزاران سال پیشینه و تاریخ دارد. بررسی تفاوت بین ایران از یکسو و کشورهائی با سیستم کنفدرال یا فدرال از سوی دیگر در حوصلهء این نوشته نمی گنجد.

 

کشور ایران سرزمین مشترک مردمی است که در آن زندگی می کنند. ایرانی ها، یعنی ملت ایران، بدون هیچ تشریفاتی کشور ایران را به ارث برده و در نوبتی دیگر آن را در اختیار وارثان خود که همان ملت است قرار می دهند. در واقع شهروندان ایران (ملت) مجموعاً مالک خانه (کشور) خود هستند. این ملک مشاع پایهء حقانیت حاکمیت ملت بر کشور است.

 

اینک شاهد آن هستیم که تعدادی از نویسندگان و فعالین سیاسی وابسته به گروه های زبانی (کُردی، ترکی، بلوچی، عربی، ترکمنی و ...)  مردم ایران را نه ملت بلکه اجزای "ملت ها و یا ملیت های ساکن ایران" می نامند. آنها، بر پایه تعریف شان از ملت و ملیت، خواهان تشکیل حکومت های محلی و آموزش به زبان خود هستند. این خواسته  چیزی نیست جز تجزیهء ملت ایران به اقلیم های زبانی و مذهبی و، در نهایت، نابودی ایران.

 

تلاش برای ایجاد "حکومت های محلی" حاصلی جز جنگ و خونریزی بین اهالی محل و همچنین بین گروه های مسلح و دولت مرکزی ندارد، و از سوی دیگر تلاش برای از بین بردن زبان فارسی به عنوان زبان مشترک و اداری همهء ایرانیان، که مهمترین شاخصه و نماد وحدت ملی آنهاست، اجزائی از نقشه اقلیمی کردن کشور ایران می باشند.

       از این رو باور به اصل "حفظ تمامیت ارضی ایران"، و بدون تأکید بر "یکپارچگی ملت ایران"، در مورد شخصیت ها، سازمان ها و گروه های ایراندوست و ملتمدار نه تنها بسنده نیست بلکه تحمل ساده‌ لوحانهء فرافکنی دشمنان یکپارچگی ملت ایران است.

 

روزگاری «تجزیه طلب» به کسانی می گفتند که می خواستند تکه‌ای از خاک ایران را جدا کرده و خود در آنجا حکومت کنند. با تجارب امروز می توان ادعا کرد که صفت "تجزیه طلب" تنها به "خاک" اشاره ندارد بلکه شامل تجزیهء ملت نیز می شود.

 

در مقابل، آنچه باید پاسداری شود «یکپارچگی ملت ایران» در چهارچوب مرزهای شناخته شده بین المللی است.

 

منوچهر یزدیان،17  فروردین 1399 – 7 آوریل 2020       

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

سال‌هاست

که رفتگرِ نارنجی‌پوشِ کوچه‌ی ما

هی پاییز را خلافِ بادهای شمالی می‌راند و باز

بارانِ برگ و رگبارِ ستارگانِ مُرده را

پایانی نیست.

(سید علی صالحی)

الف) آن‌که می‌گوید: آری... آن‌که می‌گوید: نه...

آوَخ! زخم آبانِ 98، هنوز و هم‌چنان، سَر باز و خون‌چکان است؛ درد کروناویروسِ کذایی، هنوز و هم‌چنان، بر جان و دل‌مان زخمه می‌زند؛ دهان بسته و جان نحیف و چشم بازِ «هلین بولِک»، هنوز و هم‌چنان، طعام را چونان «لقمه‌ی حرام» به رخ‌مان می‌کشد؛ افزایش 21 درصدی دستمزدهای 99 در هنگامه‌ی خزانِ زندگی شلاق‌کُش‌مان می‌کند و... و هیهات! بر بلندای جلجتا، صلیب افراشته‌اند و «انسان» را به چهارمیخ کشیده‌اند.

باری! فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران در همکاریِ بی‌شرمانه‌ی بورژوازیِ افسارگسیخته‌ی کرد که جاکش‌مآب می‌نُماید در یک فقره «جنایت علیه بشریت»، زندانی سیاسی؛ «مصطفی سلیمی» را بر دار کشید. مصطفی اما اگر بر دار شد نه به واسطه‌ی فرار به‌حق و قهرمانانه‌اش به همراه 73 زندانی دیگر و نه حتی به موجب اتهامِ آخوندساخته‌ی طراحِ نقشه‌ی فرار که بسا فراتر از آن به آن دلیل است که او و امثالهم تجسم عینیِ «آن‌که می‌گوید: نه» به جمهوری اسلامی بوده‌اند. کسانی که به اتهام همکاری با احزاب و سازمان‌های اپوزوسیون دستگیر، محاکمه و زندانی شده‌اند به‌خوبی آگاه‌اند که بازجو از چنین زندانیانی چیزی جز همکاری در درون و بیرونِ زندان نمی‌خواهد. «همکاری» نیز چیزی جز «آدم‌فروشی»، «لجن‌مال کردن گذشته»، «تخریب حزب یا سازمان» و در یک کلام «خودزنی» در آیینِ کذاییِ عشاء ربانیِ «جنگ روانیِ» وحوشِ آدم‌خوار اطلاعات نبوده و نیست. و وای اگر زندانی به این «شعبده‌بازی» تن در ندهد؛ «یکی داستان‌ست پر آب چشم»! و ما می‌دانیم که مصطفی پس از 17 سال اسارت به اعتبار شهادت زندانی سیاسی سابق؛ «عثمان اسماعیلی» از این ورطه‌ی ناپاک چه پاک بیرون آمد و از میدان بازی سنگری ساخت، بود و نبود خود را، تا زمین زیبا و زیباتر شود.

بگذریم!

ب) بورژوازی کرد هفت کفن پوساند!

گرچه می‌گویند بر زخم نمک نمی‌پاشند و در زمانه‌ای که «ابلیس پیروزِ مست، سور عزای ما را بر سفره نشسته است»، مته بر خشخاش گذاشتن، صواب نیست که نیست اما «داغ مصطفی» به هنگام نضج یافتنِ استراتژیِ از ما بهتران به منطق قدرت (دولت- ملت) چونان 17 بار سنگین‌تر از توان آدمی تمامیِ منطق « رئال پولیتیک» را دود می‌کند و به هوا می‌برد و... و «عاطفه» را بر صدر می‌نشاند و «خشم» می‌آفریند.

آن‌ها که بر این باور و «استراتژی» بوده و هستند که بهتر آن است کرد به دست ملت خود سرکوب شود(!)، اکنون، کجا ایستاده‌اند؟! به‌راستی فلان کاک و بهمان کاک چه‌گونه دی‌شب را به صبح رسانیده‌اند؟! ایضاً این پرسشِ سهمگین را می‌توان از زاویه‌ای دیگر اما با همان منطق بر چهره‌ی ناسیونالیسم عظمت‌طلب فارس که در گرماگرمِ نبرد نان و آزادی سودای ناکوکِ «ای شاه خوبان برگردد به ایران» یا «کشور که شاه نداره، حساب و کتاب نداره» را عَلم می‌کردند، چونان آب دهان پرتاب کرد!

باری! در زمانه‌ای که «بوژوازی ملی و مترقی» دیگر نه اسطوره که فراتر از آن یک افسانه است، بورژوازی پَروار شده به مدد نفت و دلار در اقلیم کردستان ثابت کرد که تضاد اصلی، هنوز و هم‌چنان، «کار و سرمایه»‌ای است که در سپهر «سیستم» تولید و به گونه‌های مختلف من‌جمله همکاری‌های امنیتیِ دولت- ملت‌ها بازتولید می‌شود و «جنایت» می‌آفریند. و این چنین است که بورژوازی کرد که در لوای ملی‌گرایی سودایِ «استثمار» و بالطبع سرکوبِ خودی را در سر می‌پروراند با خیانت و جنایتِ دوقلوهای آرمانی‌اش در اقلیم، هفت کفن می‌پوساند و بس!

منطقِ واقعیت‌ها همیشه از منطقِ ایده‌ها نیرومندتر است. داغ مصطفی گرچه سهمگین بود و هست اما «پتک هوشیاریِ» منبعث و متأثر از آن سهمگین‌تر خواهد ماند.

بله! دقیقاً در این نقطه تعیین‌کننده است که شعار محوریِ «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم» به مثابه‌ی «امر تاریخی» ردای سرخ‌فامِ «امر واقع» را بر تن می‌کند و... می‌نازد و می‌تازد و بر علیه نظم موجود چونان «امر ممکن» و لازم می‌شورد و می‌شورد و می‌شورد.

ج) سرخوشی؛ زین دایره‌ی مینا خونین جگرم می ده!

در غم بر دار شدن زندانی سیاسی؛ مصطفی سلیمی، «گرچه خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی» اما با اشک و خشمِ جاری، سلاحِ شرفِ پیشمه‌رگایتی‌ام را سخت‌تر بر کف می‌فشارم و به «کردستان قهرمان» و خانواده‌ی محترم سلیمی و فرزند برومند مصطفی؛ اشکان عزیز، «سرخوشی» می‌گویم و می‌گویم سلاحِ آنان که معتقدند «ایستاده مُردن بهتر از روی دو زانو زندگی کردن است»، نزد «ما» به امانت است.

زین دایره‌ی مینا خونین جگرم می ده

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

23 فروردینِ 1399- زَرگویِز/ اردوگاه مرکزی کومه‌له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران)

Amir.khs@gmail.com

 

 

 

طبقه کارگر و اپیدمی ویروس کرونا در جمهوری اسلامی

طبقه کارگر و اپیدمی ویروس کرونا در جمهوری اسلامی

 

 

با شیوع ویروس کرونا در ایران که سیاست های ضد مردمی جمهوری اسلامی باعث گسترش هر چه وسیعتر و سریعتر آن گردیده، کارگران ایران بیش از هر قشر و طبقه تحت ستمی، قربانی عواقب جانی و مالی این فاجعه و سیاست های جمهوری اسلامی و سرمایه داران حاکم شده اند. از زمان تشدید بحران کرونا تاکنون کارگران بسیاری از کار بیکار شده و یا به دلیل فقدان وسائل ایمنی جهت جلوگیری از اشاعه کرونا در محیط کار به این ویروس کشنده مبتلا شده و عملا جانشان به خطر افتاده است. به همین دلیل هم بحران کرونا و تاثیرات ویرانگر آن با حیات و زندگی کارگران در آمیخته است. برای این که تاثیرات این بحران را در محیط کار بهتر درک کنیم اشاره به چند نمونه ضروری است.

 

اخیرا کارگران هپکو که سابقه مبارزاتی فراموش نشدنی در مبارزات و گسترش جنبش کارگری سال های اخیر دارند، از ناکافی بودن اقدامات پیشگیرانه جدی در مقابل ویروس کرونا در محیط های کار از سوی کارفرما خبر داده و اعلام کردند که: "خواهان توزیع مواد ضدعفونی عمومی، ماسک، دستکش و ژل ضدعفونی‌کننده در این واحد تولیدی هستند". همچنین کارگران پیمانکاری خدماتِ "جمع‌آوری زباله‌ها، فضای سبز" شهریِ تهران اعلام کردند که:"پیمانکاران طرف قرارداد با شهرداری تهران برای جان کارگران ارزشی قائل نیستند. متاسفانه ما کارگران جمع‌آوری زباله و فضای سبز در این روزهای پرخطر ناشی از کرونا که همه به رعایت بهداشت فردی تاکید می‌کنند، بدون ماسک، دستکش و هرگونه محافظ دیگری در نقاط مختلف شهر مشغول کار هستیم." در موردی دیگر، کارگران شرکت لاستیک بارز کردستان هشدار می دهند که: "به علت شرایط جمعی محیط کار خطر ابتلا وجود دارد، در رختکن ۱۵ متری این کارخانه طی ۳ شیفت ۱۲۰ نفر لباس عوض می‌کنند. یعنی در هر شیفت ۴۰ نفر. سرویس‌ بهداشتی‌ها مشترک و کوچک هستند و سرویس‌های ایاب ذهاب هم شلوغ است" در حالی که در محیط کار این واحد تولیدی به گفته کارگران "در کل بیش از ۵۰ نوع ماده شیمیایی وجود دارد که باعث می‌شود، سالن‌ها پر از دود باشند. در ۲ سالن‌ (سالن آمیزه مواد و سالن پخت) که مستقیم با مواد شیمیایی در ارتباط هستند، وضعیت ریه کارگران خطرناک است به گونه‌ای که اگر یک نفر ‌مبتلا شود، هر آن می‌تواند اتفاق بسیاری بدی بیافتد." کارگران پیمانکاری پارس جنوبی که درعسلویه و کنگان مشغول کارند نیز اطلاع دادند که "اینجا وضعیت، نگران‌کننده است، وسایل بهداشتی خیلی کم است ... شایعاتی وجود دارد که ۳، ۴ نفر از کارگران عسلویه در بیمارستان، بستری و قرنطینه شده‌اند. با این حال، از آنجایی که تمام کارها و پروژه‌ها، در پالایشگاه‌های عسلویه و کنگان  به صورت دسته‌جمعی انجام می‌شود و کمپ‌های استراحت و اقامت نیز دسته‌جمعی است" اعلام می‌کنیم که:" نگرانی‌ها جدی‌ست".

 

همین چند نمونه مطرح شده در فوق که انعکاس بخشی از وضعیت کلی بهداشت و سلامت کارگران در جامعه در شرایط شیوع ویروس کرونا می باشند، کافی هستند تا این واقعیت را هویدا سازند که کارفرمایان، به قول کارگران شهرداری تهران:" برای جان کارگران ارزشی قائل نیستند" و در شرایط انتشار یک بیماری مرگبار و بدون درمان، کارگران را بدون وسائل بهداشتی لازم و کافی و مواد ضد عفونی کننده به کار گرفته و عملا آنها را در معرض ابتلا به ویروس کرونا قرار داده اند. با توجه به این که در برخی کشورها، دولت های سرمایه داری به اقداماتی نظیر تعطیل مراکز کار جهت حفظ سلامت جامعه دست زده اند، عدم توجه بورژوازی وابسته ایران و رژیم حافظش جمهوری اسلامی به امنیت جانی کارگران که آنها را در محیط های کار بدون وسائل مورد نیاز مبارزه با ویروس کرونا به کار می گیرند، بیانگر نهایت بی مسئولیتی و گندیدگی آنان است که این گونه با زندگی کارگران بازی می کنند.

 

اما اهمیت ندادن به مسایل ایمنی و حفظ جان کارگران در محیط کار تنها یکی از سیاست های رژیم کارگر ستیز جمهوری اسلامی است. به دنبال شیوع ویروس کرونا بسیاری از رستوران‌ها، مراکز ورزشی و تفریحی و کافی‌شاپ‌ها و مراکز تجمع کارگران روزمرد در میادین و ... تعطیل و کارگران آنها عملا اخراج شده و یا امکان کاریابی خویش را از دست داده اند، بدون این که کارفرماها هیچ مسئولیتی نسبت به تأمین زندگی آنها بر دوش بگیرند. صاحبکارها تنها به کارگران گفته اند تا روشن شدن بحران کرونا ما تعطیل هستیم. هر وقت اوضاع به حال سابق برگشت ما هم قادر می شویم که دو باره کارگر استخدام کنیم. این فشار به کارگران در شرایطی است که دولت هم تاکنون هیچ مسئولیتی در قبال آنان بر عهده نگرفته است.

 

بحران کرونا اگر چه بحرانی جهانی است که در خانه ماندن و قرنطینه کردن خود یکی از روش های جلوگیری از اشاعه بیشتر آن می باشد، اما تحت سلطه نظام سرمایه داری در جهان، میلیون ها نفر به دلیل نداشتن امکانات مالی و دست و پنجه نرم کردن با فقر قادر نیستند در خانه بمانند و خود را قرنطینه کنند و اجبارا باید با به جان خریدن همه خطرات به سر کار بروند. در چنین شرایطی، سرمایه داران و دولت های سرمایه داری با عدم اختصاص منابع لازم و موثر برای تأمین زندگی این توده زحمتکش، با جان آنان بازی می کنند؛ و به این گونه است که شیوع این ویروس مرگبار، نقش افشاگر ماهیت ظالمانه نظام سرمایه داری که در آن جان انسان ها پشیزی ارزش نداشته و تنها کسب سود ملاک هر گونه برخوردی می باشد را نیز ایفاء می کند. در ایران، شیوه برخورد کارفرماها و دولت در جمهوری اسلامی با کارگران بار دیگر نشان می دهد که نظام سرمایه داری حاکم بر جامعه و رژیم حافظش هیچ ارزشی برای حیات کارگر قائل نیستند. البته در جمهوری اسلامی ظاهراً قانون کار هم وجود دارد که مثلاً در ماده 85 آن مسئولیت "حفاظت فنی و بهداشت محیط کار" بر دوش کارفرما قرار دارد و "شورای عالی حفاظت فنی" که ترکیب آن از مسئولین دولتی و نمایندگان کارفرمایان و کارگران تشکیل شده مسئولیت نظارت بر این مهم را بر عهده دارد. اما همانطور که در موارد سوانح حین کار شاهد بوده ایم نه دولت و نه کارفرماها مثل بسیاری دیگر از مواد این قانون کار فرمایشی، اهمیتی به این قانون نداده و برای پیشبرد کار خود، عملا کم خرج ترین راه را انتخاب می کنند.

 

مال اندوزی سیری ناپذیر کارفرماها و ماهیت ضدکارگری جمهوری اسلامی در طول 41 سال گذشته به کرات نشان داده که تنها راه خلاصی کارگران از فجایع ناشی از این نظام ظالمانه، مبارزه جهت سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری حکومتی به رهبری طبقه کارگر می باشد. بحران کرونا و عواقب مرگ آفرین آن بر حیات و کار طبقه کارگر ایران یکبار دیگر این حقیقت را با برجستگی در مقابل کارگران محروم و مبارز ایران به نمایش گذارده است.

مناجاتی با خدا !


مناجاتی با خدا !
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

خامنه ای : کرونا چیز کوچکی است که به دست علم حل میشود مسائل بزرگ بشریت به دست امام معصوم حل میشود...

.....................................


آمار وفات یافتگان از کرونا در ایران به حدود 50 هزار نفر رسید...


خدایا اولین سوالم اینه که ایرانی ها چرا اینقدر ذلیل و حقیر شدن ؟ قبول دارم اشکالاتی کوچکی دارند ولی نه به اون اندازه که مصیبت عظیم تاریخ بشر به جانش بیافتد وغرب هم از حکومت اسلامی ایران هی حمایت کند ...

حالا به خاطر یه چند عیب کوچولو که نباید تا دسته بچپانی برایشان و این بلندای دردآور اسلامی تمامی هم نداشته باشد ...

درسته که موقع حمله اعراب و ظهور دین اسلام عقل رو تعطیل کردند...
زمان صفویه هم مثل گوسفند نگاه کردند ...
موقع قتل امیرکبیر هم مثل بوزینه شادی کردند...
موقع کودتای 28 مرداد هم مثل بز ناظر بودند...
موقع ظهور خمینی هم مثل عقب مونده های مسلمان عربده کشیدیم و امام رو بردیم توی ماه...

کلا بعد ظهور اسلام و گفتن اشهد و تعطیلی عقل و شعور ، مسلمین فقط به فرمان خودت بودن ...

ما هم بنده های خودت هستیم ، چه جمعی و حزبی و سازمانی و چه فردی ، چه درحکومت و چه در تبعید ، چه کمونیست چه مسلمان و چه اصلاح طلب ، چه سلطنت طلب...
درسته یه کمی سانسورچی هستیم ، تلورانس بلد نیستیم ، گیج میزنیم ، رسانه فارسی زیاد داریم که اندازه گوساله نمیفهمن ، آزادیخواه و مبارزهم زیاد داریم که مثل گوسفند دنبال همون رسانه بع بع میکنه .

خدایا همه چیز رو میشه تحمل کرد از زندانها تا کهریزک تا مرگ و اعدام و قحطی و هر فاجعه دیگری ...ولی نه دیگه اینطوری ...
این حجم از افاضات و بیانات رهبر مسلمین جهان دیگه خیلی ظلم مضاعفه، تحملش هم از هر چیزی سختره...

خدایا کی میشه اخرج از ما و ادخل در یه جای دیگه بکنی ؟

خدایا کی یه صاعقه میاد کاخ سفید و وال استریت رو نصف کنه تا دیگه از سیستم ولایت فقیه حمایت نکنن ؟

................................


در این مناجات به قول پیرمردی احساس کردم دارم با دیوارحرف میزنم ....


11.04.2020
اسماعیل هوشیار
...............................
خط سیاسی گویا نیوزعمدتا از وزارت اطلاعات میآید که با رضیات عموهای غربی باید هماهنگ باشد ، که همین هم بی مایه فطیر است . هر جا پول خوب باشه همونجا هستن . مدیریت گویا نیوز سقف و اندازه فکرش بیشتراز مصداقی ریقو نیست . مصذاقی که تکلیفش روشنه مثل یک فاحشه فروشنده است . گویا نیوز و امثال آن هم شده محل تبلیغاتی این جنده های سیاسی ...

April 12, 2020

جن و أنس و رهبري ولايت فقيه

جن و أنس و رهبري  ولايت فقيه 

خامنه اي، بدون اينكه  ميز هفت سيني چیده باشد در پيام نوروزي خود از جن و أنس سخن گفت! خامنه اي شايد فكر مي كرد، اجنه ها در ميان يكي از سين هاي نوروزي مانند «سرنگوني »مخفي شده اند و اين باعث شده بود كه او ، تصوير خميني ای امامش براي خنثا كردن تاثيرات  آنهارا در كنار خود داشته باشد!

سیدعلی خامنه‌ای در سخنرانی تلویزیونی خود در روز اول فروردین، مدعی «همکاری اجنه با سرویس‌های اطلاعاتی خارجی علیه جمهوری اسلامی» شده بود و سپس وزارت اطلاعات رژیم هم در بیانیه‌ای رسمی اعلام کرد که این وزارتخانه واحد مبارزه با اجنه ندارد، امما سایت دفتر سیدعلی خامنه‌ای با یک آخوند کارشناس جن مصاحبه کرده تا او نیز تایید کند سخنان رهبر جمهوری اسلامی درباره اجنه واقعیت دارد! حجت‌الاسلام عابدی که به عنوان کارشناس اجنه با سایت دفتر خامنه‌ای مصاحبه کرده، گفته که «اصل مسئله جن کاملا عقلی است» و افزوده «همانطور که رهبری گفتند جن می‌تواند بر زندگی انسان تاثیر بگذارد.»

او همچنین گفته که «شیطان جنی وجود دارد و دشمن مومنین است. یهودی‌ها و صهیونیست‌ها و موساد هم دنبال این همکاری هستند.»

 بايد گفت سخنان خامنه اي راجع به جن و أنس در قرن بيست و يكم نشان از يك بيماري رواني حادي داشت كه دنيا را خبرداركرد، در وهلّه ي اول ، روزنامه هاي رژيم هم از آن پيام  نوشتند ولي طولي نكشيد كه آنرا حذف كردند! دهها پست را شبكه هاي اجتماعي درباره آن  گذاشته بودند! (آخوندكي ) بقول جناب صياد جغد اولي،  گفته بود «من علف خوار نيستم كه نوروز را جشن بگيرم »! دكتر محمد اميني تاريخ شناس معاصر هم به او گفت : كاش علف خوار بوديد! (کاش آدم خوار بودی  آدم كش نه)  

از ميان آنها ، يكي نوشته بود:« خامنه اي مياد اراجيف أمثال " رائفي پور" را تكرار مي كند، ديگه جاي هيچ توجيه اي نمي  گذارد، اين واقعيت رهبر ايرانه! احمق، مرتجع ، و فقيه وقيح ، از دفعه بعد كه خواستيد براي روغن بنفشه جوك بسازيد، حواستون باشد كه داريد توهين به رهبري مي كنيد!خامنه اي اينها بوي بنفشه ميدهد( اين اشاره به نسخه اي است كه آخوند تبريزيان كسي كه" كتاب هاريسون" از منابع اصلي پزشكي را به آتش كشيده بود. رائفي پور هم قبلن گفته بود: موساد اداره كل اجنبيه دارد! فردي بنام "تقي پورفر" هم زماني در شبكه ٣ توضيح داده بود ؛ اسرائيل با استفاده از جن قصد نفوذ در لبنان و ايران را داشت ولي موفق نشد! خامنه اي هم ريشه نفوذ دشمن را اينبار در رابطه جن وأنس يافته است!نبايد تعجب كرد اينها و تمامیت رژيم،  ٤١ سال است با اين رمزها حكومت ميكنند. وقتي خميني براي حل مشكلات اقتصادي و سياسي و مسائل فقر و ... به استخاره روي مي آورد چه انتظاري از شاگرد تره باف  او داريد؟!

جن و أنس و كرونا!

روح اله خميني سياستهاي جن وانسي خود را تا آنجا جلو برد كه پزشكي  مردانه و زنان درست كرده بود، از سياستهاي استخاره اي استفاده ميكرد . فاجعه آميز آنجا بود كه  در سال ٥٨ قسمتي از كردستان را با يك استخاره ي چند دقيقه اي با خاك يكسان كرد! «روح اله زم» كه با بيت رهبري رفت و آمد داشت بعدها گفته بود :«سياستهاي رژيم روي جن و أنس جلو ميرود از ماوراي طبيعي (پيروي مي كند) بالا ميرود ، مانند خامنه اي دو ياسه وكيل دارد كه از آنها استفاده مي كند ، آنها رابطه هاي جن و أنس او را خوب مي دانند و به خامنه اي  مي آموزند كه چگونه وارد كشوري شوند»! اينها سياست خارجي و داخلي و مسائل امنيتي را ممكن است ضربه بزنند، خامنه اي امروز از آنها حالا حرف مي زند.يعني يك تحليلي كه از هيچ سياستمدارى نخواهيم شنيد!دعواهاي عرفان حقيقي ها و دراويش و... سرهمين مسائل است. استفاده از قدرتهاي ماوراي طبيعي يعني وقتي اداره كشور با جن وأنس مي خواهد جلو برود!خامنه اي اين دو واژه را در سيستم امنيتي كشور هم مي بيند براي همين بود كه صحبت ( ويروس كرونا) را براي نتيجه گيري صحبتهايش بكاربرد! يعني ويروس (ساختگي) كرونا را اينها " جن و أنس" براي ايران ساخته اند و آمريكايي ها را مقصراعلام کرد!چنین نگاهی، جني و انسي شناس می گوید ،آمريكا ويروس را ساخته که خامنه اي را به يك واكنش رواني وا داشته است.خامنه ای می گوید حالا آنها، قصد كمك به ايران را دارد،مي خواهند نتيجه آن ويروس را از نزديك در ايران نظارگر باشند! برای همین است که سیل جوکها روانه بیت رهبری میشود.

وزیر بهداشت نیز، با تسلیم در برابر نهاد ولایت فقیه، مجوز ورود متخصصان «طب ایرانی» که منظور همان «طب اسلامی» است را به مراکز درمانی صادر کرده تا احتمال مرگ بیماران افزایش یابد. جریان مجعول و موهوم طب اسلامی نقش زیادی در بحرانی شدن شرایط قم در ابتدا داشت و الان هم، علی‌رغم هشدارهای متعدد، سرسختانه به دنبال حفظ بقای خود و استمرار هویتی و مناسباتی است که در سالیان گذشته با چراغ سبز  خامنه‌ای به دست آورده است.

 جن و انس نمي تواند كشور را اداره كند!

رژيم ولايت فقيه ، چون نمي تواند از روشهاي علمي براي اداره كشور استفاده كند به مزخرافاتي از اين قبيل روي مياورد.هيچوقت اين سوال را از خودتان كرده ايد كه چرا محمد علي طاهري بينانگذار عرفان  حلقه( حقيقي ) را دستگير كرده اند؟!  جناب طاهري را كه قبلن مراكز پزشكي و دانشگاهي تائيد كرده بود زماني حكم دستگيري اش را صادر كردن كه او نقش  جن و انس را از پايه انحرافي دانست و دست اين دو موجود خيالي  در ذهن خامنه اي را از پشت بست، يكي از سايت هاي بيت رهبري مينويسد: كه چون گروهی قصد دارند با طرح ادعاهایی بر افراد، جامعه و حتی درمان تأثیر بگذارند. انگیزه‌های این افراد، نیز متفاوت و مختلف است! برخی به دنبال قدرت‌ هستند، گروهی در صدد استحاله تفکرات نظام اسلامی برآمده اند و تعدادی هم به دنبال کاسبی و درآمدزایی‌اند. به هر جهت برخی از این افراد با خارج از کشور ارتباط تنگاتنگ دارند و ما فعالیت این افراد را در راستای جنگ نرم ارزیابی می‌کنیم. تا اين حد كه پس از دست گيري  او حكم اعدام هم براي او صادر مي كنند ولي پس از اينكه به پوشالي بودن حاكم خود پي مي برند، به زندان و  پرداخت جريمه نقدي رضايت ميدهند! [١] 

 وقتي كسي رمز و رموز پوشالي جمكران و امام و امامزاده را بر ملا كند مسلمن به يال قباي ( عبا) رژيم و ولايت فقيه اش برخواهد خورد و با ماركهاي امنيت كشور و حيثيت اسلام  و ... دستگير و حتا حكم اعدام هم خواهد گرفت!

رژيمي كه ٤١ سال با همين تفکر  جن و انسی برمردم حكمراني كرده است، در مقابل مردم دست به هر جنايتي مي زند تا بقاي رژيمش را تضمين كند، همانطوريكه رهبري و بنيانگذار جمهوري اسلامي گفته بود "حفظ نظام از اوجب واجبات است"خدعه و دروغ و نيرنگ بخاطر مصلحت  نظام لازم است! خامنه اي با اعتقاد به وجود جن و انس مي گويد؛ حالا دشمنان در اينجا، آمريكا  از وجود اجنه ها براي ضربه زدن به ما استفاده مي كنند! داروهاى عوضي وارد كشور كرده اند و مي خواهند وارد كشور شوند تا اثرات دارو را در ايران بررسي كنند، در قضيه ويروس كرونا آنقدر  جن زده شده بود كه پرت و پلاها  مي گفت كار به آنجا رسيد كه آمار جانباختگان دنيا را از روي پاره ياداشتهايش ،پيش از يك ميليون و خرده اي خواند و براي اولين بار فرداي روز بعد  بلافاصله گفته هاي خود را تصحيح  ميكند كه يك ميليون خرده اي مربوط به مبتلايان كروناي بود! به همين راحتي ! خامنه اي كسي كه ادعاي رهبري  شيعيان جهان را دارد حالا مي خواهد از طريق جن گيري قفل هاي توطئه دشمن را باز كند.اكبر گنجي كه زماني با همين جن گيران  رفت و آمد داشت  در رابطه با جن گيري و عملكرد خامنه اي خوب مي نويسد:«آیت الله خامنه ای هم نه تنها به وجود جن اعتقاد دارد، بلکه بر این باور است که دشمنانش برای ضربه زدن به او از اجنه هم استفاده می کنند. برخی از یاران نزدیک آیت الله خامنه ای، دائماً از طریق جن گیران- و جن های خوب شان- به دنبال کشف توطئه های دشمنان و پیدا کردن قفل هایی هستند که توسط جن های بد علیه آقا ساخته و در لجن های مناطق دور افتاده مخفی ساخته اند. به همین دلیل عمر آقا طولانی شده است. چون دائماً این قفل ها را کشف و خنثی می سازند.»[٢]

خامنه اي با جن هاي خوب و قوي تر توانست جن هاي احمدي نژاد را هم شكست دهد! حال باید دید حریف جنه های ترامپ هم خواهد شد؟

___________________________________________________________________________________________

[١] جناب محمد علی طاهری که اردیبهشت سال ۹۰ بازداشت شد، در دادگاه انقلاب تهران به‌ اتهام «توهین به مقدسات»، «مداخله غیرقانونی در امور پزشکی و درمان بیماران»، «ارتکاب فعل حرام و رابطه نامشروع»، «استفاده غیرمجاز از عناوین علمی (دکتر و مهندس)» و «ضالّه بودن کتب و آثار»، به پنج سال زندان، پرداخت ۹۰۰ میلیون تومان جزای نقدی و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.

محمدعلی طاهری در پرونده‌ای دیگر به «افساد فی‌الارض» متهم و به اعدام محکوم شد، اما این حکم پس از مدتی در مرحله تجدیدنظر به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت ملی» به پنج سال زندان تغییر یافت.وی در سال ۸۰ مؤسسه‌ای به نام «عرفان حلقه» تأسیس کرد و در آن به فعالیت‌هایی مربوط به «طب مکمل ایرانی، فرا درمانی و سایمنتولوژی» مشغول شد.

[٢] گويا نيوز

 

 

 

دومين سخنرانی امام زمان، اين بار در ميدان آزادی

دومين سخنرانی امام زمان، اين بار در ميدان آزادی؛

جمعيت انبوهی تا نزديكی‌های دانشگاه صنعتی شریف را پوشانده بود، در همه‌ی گوشه‌های ميدان موج انسانها بود و هلهله و سروصداها فضایی را بوجود آورده بود كه قابل وصف كردن نيست....

ناگهان شبحی بلند با چوبدستی در دست، پشت ميكروفون قرار گرفت و چوبدستی دراز خود را به سمت مردم بلند کرد، چوبدستی را یک بار در هوا به سمت راست و چپ و یک بار به شكل دايره‌وار چرخاند... سكوت همه جا را فراگرفت، انگار هيچكس در ميدان نيست! امام زمان خودش را جابجا كرد و با صدایی خش‌دار به مردم گفت:

ای كسانی كه در طول تاريخ با دروغ فريب خورده ايد، با جنايت و نيرنگ و غارت و فساد ناچار شده اید دست به دستشان بدهيد، اکنون بعد از چند سال كه در حكومتی به نام امام زمان در دانشگاه تهران برایتان سخنرانی كردم، امروز برای دومين بار شما را فراخواندم تا واقعيت‌ها را در میدان آزادی به شما بگويم....

من نيستم ولی هستم! هستم ولی در ذهن شما مردم كه خرد را گم كرده ايد و در بی‌خردی به دنبال من می‌گرديد.

نبودم را، اما با دروغ و زير سايه‌‌ی هزاران نیرنگ پنهان كردند، آنچنان در ذهنها حكاكی شدم كه پس از مرگ مسيح، علمدار او شدم! دست به دست گشتم تا در حيله‌ی دام این نامسلمانهای به اصطلاح مسلمان شده گرفتار شدم... قرنها گذشت تا امروز كه به نام من چاه جمكران زدند و من در ذهن شما آنجا خوابيده‌ام تا فريبكاران نابكار جيب شما نابخردان را خالی و به نام من كاخها بسازند و ثروتها اندوخته كنند...

همهمه‌ای در بين مردم درگرفت! در بعضی از نقطه‌ها و گوشه‌های ميدان درگيری بوجود آمد...

امام زمان، چوبدستی خود را بلند كرد و فرياد زد:

ای كسانيكه... (باصدای امام زمان، مردم ساكت شدند)

….ای كسانيكه در اين چهل سال فريب خورده ايد، اگر در سخنرانی قبلی خودم در دانشگاه تهران با زبان طنز با شما سخن گفتم، امروز زبانم از حقيقت تلخ است! از امروز بايد خرد را جايگزين من كنيد و مرا از ريشه از زندگی خود بيرون كنيد! درب چاه جمكران، اين دكان دروغ و فريب را برای هميشه ببنديد... امروز، روز افشاگريهای دروغ است و دروغ بايد رسوا شود تا شما مردم به خرد و دانایی برسيد!

امروز زمانی است كه بايد به شما نويد بدهم كه اضمحلال نهاد روحانيت قطعی است، شما در طول اين چهل سال شاهد بوديد كه چطور و چگونه با نام من تسمه از گرده‌ی شما مردم نجيب و زحمتكش كشيدند، برای همين است که من امروز آمده‌ام و شما را در اينجا جمع كرده‌ام كه واقعيت را برايتان تعريف كنم.

امروز شما مردم ايران حامل بزرگترين رنسانس در تاريخ كشورتان هستيد، رنسانس در ايران يعنی نفی كامل عقب ماندگی، یعنی نفی قشر روحانيت، يعنی رستاخيز ملی شما مردم برای جمع كردن بساط ضحاكان زمان. باور كنيد اين رجزخوانی روحانیت و حاکمان امروز، از سر استيصال و درماندگی است! امروز روز مهمی برای تاريخ اين مملكت است زیرا  که جامعه‌ی ايران در اعتراضات خود و جنبش‌های دانشجویی و مردمی در طی اين چهل سال به جهانيان ثابت كرد كه روند جنبش اجتماعی و سياسی قابليت طرد كامل بساط حوزه‌ی علمیه و روحانيت را دارد...

 

همهمه‌ای در بين مردم شروع شد كه نشان از شوق و هيجان داشت كه يكباره همه شروع كردند به كف زدند و سوت كشيدن و هورا گفتن.....

....رنسانس امروز شما درس بزرگی برای جهان اسلام خواهد بود كه هرگز و هرگز اسلام را در سياست دخالت ندهند و روحانيت برای هميشه در اين سرزمين ريشه كن شود... از اين سپاه و نيروی اطلاعاتش اصلا وحشت نداشته باشيد كه وقتی بساط روحانيت فروبپاشد سپاه با دار و دسته‌اش آب می‌شوند.... اين حكومت ديگر نه قابل دوام است و نه رگ اصلاح شدن دارد، تمامي شاهرگهايش در همه‌ی زمينه‌ها زده شده است. من نمی‌خواهم وارد عرصه‌ی ارقام‌ بشوم كه جز بی‌آبرویی چيزی ندارد، فقط برای شما مردم كه زود همه چيز را فراموش می‌كنيد اعلام می‌كنم كه اين حكومت دانش شما، فرهنگ شما و تمامی داده‌های علمی را حتی مهمتر از همه، جان انسانها را از بين برده است.

من به شما مردم ايران اميد می‌دهم كه عمر اين نظام به سر رسيده، اعتقادات دروغينش هم رسوای جهان شده است. مردم بدانيد و خودتان را از چنگال اين توهماتی كه برایتان می‌سازند بيرون بياوريد، اينها با ایجاد توهم، شما را مغز شویی كردند... امروز كه من اينجا هستم شايد اخرين روز و آخرين نفسهای من باشد، ولی شما به هوش باشيد!

خدا كه شاهد و ناظر اين اجتماع بود، آمد در كنار امام زمان اشاره كرد سخنان خود را خلاصه كن که بايد برويم.... ولی امام زمان با حالتی كه رضايت از چهره‌اش نمايان بود ادامه داد:

ای مردم (همه ساكت می‌شوند)... ای مردم، به فكر اسلام نباشيد، کتاب « قرآن» نشانگر فقر ایدئولوژیکی-فرهنگی-دینی در کشورهای اسلامی است. عمق فاجعه‌ای که نسل‌های بعد نیز گریبانگر آن خواهند بود: مغزشویی به سبک اسلامی.

امام زمان سكوت كرد، باز هم خودش را جابجا كرد و مردم همچنان به او خيره شدند، عصايش را بلند كرد و فرياد زد:

زندگی شرافتمند خود را از اين حكومت جنايتكار پس بگيريد، شرف خود را از اين بي‌شرفها كه چهل سال شما و اين سرزمين را غارت كردند پس بگيريد...

امام زمان باورمند بودن حرفهايش را در مردم با نگاهش ارزيابی می‌كرد، احساس كرد نفوذ كلامش در مردم اثر كرده است، در نتیجه فرياد کشید:

ای مردم، مملكت در سراشيبی سقوط است......

خاک سرزمینتان در اشغال بيگانگان قرار گرفته و جهانيان چشم به ثروت اين خاک دوخته‌اند، اگر امروز قيام نكنيد، فردا همين خاک دچار مخمصه‌های دهشتناكی خواهد شد... در انتظار ظهور من هرگز نباشيد من ظهوری نداشته و نخواهم داشت اين هم دروغ بزرگ تاريخ است كه روحانيان مذهبی برای فريب شما آفريده‌اند تا جيب و سفره خود را پر كنند....

سپس امام زمان از بلندای عصايش فرود آمد، دستهايش را باز كرد و درازی دستهايش مردم را درگرفت و سر خم كرد و به چشمانشان نگاه كرد و  آرام گفت:

فقط كافی است شما مردم متحد شوید، نفسهای روحانيت در ايران به شماره افتاده است، از بس تقيه كردند و دست به غارت و جنايت زدند، ديگر كسی به خزعبلاتشان توجه نمی‌كند... شما مردم، امروز به دنيا نشان داديد كه با بودن در كنار همديگر می‌توانيد كوه دماوند را به حركت درآوريد...!

پس غيرت و شرف ايرانی خودتان را جمع كنيد و نگذاريد خون صدهاهزار ایرانی كه اجازه نداد دشمن پرچمش را در خاكتان افراشته كند، پایمال شود و امروز بايد شاهد همان دشمنی بود كه در سكوت شما وارد كشور شدند! من آخرين اخطار را به شما می‌دهم! دنبال مهملات اين حاکمیت روحانی نباشيد، مملكت را نجات بدهید و دست همه‌ی اين غارتگران و دشمنان مردم را کوتاه کنید، بی‌اعتنا بودن شما موجب ويرانی و غارت اين خاك شد، غيرت و شرفتان را نمایان كنيد و ايران را نجات بدهید....

امام زمان همانطور كه پرواز می‌كرد، بالای سر مردم در مقابل چشمان حيرت زده‌ی آنها عصايش را تكان داد و آخرين كلامش را گفت: "ای مردم، بدانید و آگاه باشید که تاریخ فریاد دروغین زخم های بشر است! و شما فقط با اتحاد خود و خرد خود میتوانید این زخم ها را التیام ببخشید. همينطور كه فرياد اتحاد می‌زد، محو شد!

 

انبوه جمعیت به فکر فرو رفت و اندیشیدند که چگونه کیشِ شخصیت و آموزه‌های خطرناک دینی در کشورشان، بنیادهای فکری ضدانسانی و تمامی آنچه که نمی‌تواند به همزیستی مسالمت‌آمیز انسانها کمک کند به ذهن شان تزریق می‌گردد.

باشد که روزی بساط دین از عرصۀ عمومی برداشته شود!

 

ی. صفایی

11 آپریل 2020

 

لینک "اولین سخنرانی امام زمان":

سخنرانی امام زمان در دانشگاه تهران

April 11, 2020

گرامیداشت اول مه، دوران کرونا: چه باید کرد؟

 

فاجعه کرونا، تمامی فعل و انفعالات جامعه بشری را به پهنای جهان با مخاطرات جدی روبرو کرده است. سطوح مختلف سوخت و ساز اجتماعی، روابط انسانها، معیشت و سلامتی و بهداشت، اقتصاد و سیاست و فرهنگ و ایدئولوژی و اخلاق هم اکنون دستخوش تحولات جدی است. در فرصت دیگری لایه های مهم و پایه ای این تحولات را باید بررسی کرد. در این نوشته به طور فشرده مساله مشخص و مهمی در این دوره اوجگیری خطر ویروس کرونا مورد بحث است. آن هم گرامیداشت اول مه روزجهانی کارگر در دوران کرونا چگونه خواهد بود؟ در دوره ای که همه اذهان بر اوضاع پرخطر و پیچیده مقابله با کرونا متمرکز شده، شاید توجه به گرامیداشت اول مه بیمورد و به نظر عده ای "کارگرگرایی متعصبانه" به نظر برسد. هر جریان و هر کس بنا به منفعت و مصلحتهای طبقاتی و یا سطحی گری و محدودنگری مساله را چنین ببیند، منکر این واقعیت بزرگ هستند که اول مه روز جهانی کارگر، معتبرترین مناسبت بین المللی و یک روز تاریخی بی نظیر است و  طبقه کرگر جهانی در آن بی تحرک نخواهد ماند و آن را گرامی خواهد داشت. لذا مساله اینست تک روز ارزش گذاری تلاش و مبارزه گردانندگان چرخه جهان، بردگان مزدی که با کار و مبارزه خود وسیعترین و اصلی ترین نیروی فعاله انسانی برای ایجاد بهبود و تغییر در این نظم ضد انسان وارونه هستند، امسال و منطبق با اوضاع پیچیده کنونی چگونه میتواند به عرصه همبستگی طبقاتی و انسانی گسترده و محرک همیاری کارگری و انسانی برای عبور از مصائب نظم سرمایه و مخاطره ویروس کرونا در شرایط مشخص امسال تبدیل شود.

موانع کدامند و چه باید کرد؟ 

اولین مانع پیش پای گرامیداشت اول مه این واقعیت است که نمیتوان و نباید فراخوان برپایی اجتماعات و یا رژه کارگری داد. هر ساله رژه کارگری در میادین اصلی شهرها و اجتماعات زنان و مردان کارگر و خانواده های کارگری و همه انسانهایی که روز جهانی کارگر را به خود متعلق میدانند، شور انگیزترین بخش این مناسبت است. مهمتر تجسم اصلی اتحاد و همبستگی کارگری و مبارزه جویی طبقه پرچمدار دگرگونی و ریشه کن کردن نظم استثمارگرانه است. واضح است امسال موردی و موقت برای مقابله با خطر ویروس کرونا هر جریان و فعال کارگری و مسئول و ما کمونیستها اکیدا باید بگوییم اجتماعات و مراسم و تجمع برگزار نشود. برخلاف چپ مریخی تجمع و اعتراض و تظاهرات به هر قیمت و نامربوط به شرایط مشخص نمیتواند سیاست مسئولانه و زمینی باشد. حفظ سلامتی کارگران و خانواده های کارگری و همه انسانهای حق طلب در شرایط  امسال یک اولویت اساسی و انسانی است. در نتیجه سئوال اینست اگر این وجه اصلی مراسمهای روز کارگر حذف میشود، آنوقت آیا گرامیداشت اول مه امسال منتفی نیست؟ پاسخ هر کارگر کمونیست و هر نهاد و تشکل کارگری خلاق و متعهد باید این باشد، نه تنها منتفی نیست، بلکه این شرایط ناهموار ابتکارت و خلاقیت جدید و تلاش مضاعف را برای برجسته کردن اول مه و طرح ادعانامه کارگری را میطلبد. باید آستینها را بالا زد و راهکار و اقدامات منطبق با شرایط امسال را در ایران به مرحله اجرا گذاشت.

یکی از تاثیرات محدود کننده خطرات ویروس کرونا، این مساله است که بنا به ضرورت اکنون بسیاری مسائل اجتماعی و مبارزاتی دیگر به طور واقعی به حاشیه رفته است. انعکاس این مساله را در عدم تمرکز حواس رهبران و فعالین و نهادهای کارگری و حتی نیروهای چپ و کمونیست برای تدارک اول مه در شرایط پیچیده امسال میتوان دید و البته تاکنون طبیعی و قابل درک است. اما ادامه آن در سه هفته باقیمانده به اول مه ایراد جدی خواهد داشت. در نتیجه قدم اول چه باید کرد متمرکز شدن بر تدارک گرامیداشت اول مه در شرایط کرونا زده امسال و در دستور گذاشتن  اقدامات ضروری و فوری است از جمله:

۱- اقدامات عملی :

الف - ایجاد شبکه فعالین تدارک گرامیداشت اول مه: جمعی از فعالین کارگری و سوسیالیست برای تدارک اول مه امسال باید شروع کنند. شبکه ای از فعالین کارگری معتبر و شناخته شده فرا کارخانه ای و حتی شهری میتوانند و لازمست شبکه متحد و همگام طرح ریزی گرامیداشت اول مه امسال شکل بگیرد. سالهای قبل هیئت ها و کمیته های تدارک اول مه شهری و محلی که امکان جلسات حضوری و فراخوان به اجتماع کارگری در سطح شهر را داشتند، تشکیل میشد. امسال چنین قالبی محدود کننده است. رهبران و فعالین کارگری بخشهای مختلف جنبش کارگری با هم آشنا هستند. از فعالین نیشکر هفت و فولاد تا هپکو و آذرآب و بافق و پتروشیمی ها و پارس جنوبی، از فعالین این و یا آن نهاد کارگری مستقل میتوانند شبکه وسیع نتی نهاد تدارک اول مه امسال را سازمان دهند و همفکری و تبادل نظر و نهایتا تصمیم گیری را به سرانجام برسانند. این سنگ بنای حرکت برای سازماندهی گرامیداشت اول مه امسال خواهد بود.

ب- برگزاری سخنرانی و میزگردهای نتی فعالین کارگری: رهبران و فعالین و آژیتاتورهای کارگری با استفاده از مدیای اجتماعی سخنرانی و میزگرد و آژیتاسیون در معرفی اول مه، در نقد و تعرض به سرمایه داری که اکنون ماهیت ضد انسانی آن زبانزد خاص و عام است لازمست شروع کنند. خواستهای فوری کارگران را طرح کنند.

ج- تکثیر بنر و تراکتها و سازماندهی شعار نویسی به مناسبت اول مه: نصب بنر و تراکت و شعار نویسی در سطح شهر و در معرفی روز کارگر بخش مهمی از کمبود مارش کارگری را جبران میکند.   سازماندهی تیمهای سه نفره کارگری برای انجام اینکارها با حفظ همه استاندارهای پزشکی و سلامتی را لازمست و میتوان سازمان داد.

د- همکاری با نهادهای همیاری مردمی مقابله با ویروس کرونا در سطح محلات و شهرها: نهادها و کمیته های همیاری با گستردگی در سطح شهرها شکل گرفته است. در مناسبت اول مه حمایت گسترده از این نهادها را باید سازمان داد. نقش برجسته رهبران و فعالین جنبش کارگری در این تحرک باید ملموس شود. به طور مشخص نهادهای کارگری و واحدهایی از فعالین کارگری در روز اول مه میتوانند و لازمست مبتکر یاری رسانی معیشتی و یا بهداشتی در محلات و در مناطق کارگری باشند. همه ببینند درروز جهانی کارگر ابعاد همیاری کارگری و مردمی بسیار برجسته و گسترده بوده است.

۲- ادعانامه کارگری، خواسته ها و مطالباتی که لازمست طرح شود!

هر ساله ادعانامه کارگری در فرمت قطعنامه و یا بیانیه توقعات و انتظارات جنبش کارگری را مطرح کرده است. یکی از ابتکارات امسال بخش رادیکال و پیشرو جنبش کارگری میتواند تدوین و ارائه یک قطعنامه سراسری و فراگیر مورد حمایت بخشهای مختلف و رادیکال جنبش کارگری باشد. چنین پلاتفرمی میتواند به محور شکل دادن به اتحاد و همبستگی سراسری جنبش کارگری تبدیل شود. بروز جهانی ماهیت ضد انسانی کاپیتالیسم فرصتی است که ادعانامه کارگری دست به ریشه ببرد و ترجیح سود پرستی این سیستم بر انسانیت را مستدل و با زبان آتشین و تعرضی بیان کند. امکان پذیری نظم آزاد و برابر سوسیالیستی و تضمین رفاه و سعادت برای بشریت را مستدل کند.

در شرایط مشخص کنونی بر تامین فوری و بی اما و اگر معیشت همه شهروندان، بر تقابل با فقر و بیکاری پافشاری کند. برای مقابله موثر با شیوع ویروس کرونا بر تعطیلی کار با پرداخت کامل حقوق تاکید کند.

و بالاخره مقرری تعیین شده و چند بار زیر خط فقر امسال را با بیانی رسا و محکم مردود اعلام کند و بر سر شورایعالی کار بکوبد.

در این چهارچوب و با ابتکارات دیگر میتوان محدودیتها را کنار زد و اول ماه مه را به طور شایسته گرامی داشت. این مناسبت را به فرصت بیشترین اتحاد و همبستگی در صفوف جنبش کارگری تبدیل کنیم.

***

حزب کمونیست کارگری! دندان کرم خورده ضد امریکائی را بکشد!‎

حزب کمونیست کارگری! دندان کرم خورده ضد امریکائی را بکشد!‎


 
تاریخ سیاسی ایران گواه است که حزب توده با رسوخ تئوریک  در سازمانهای چپ بصورت سیاسی - فرهنگی بطور خاص و در جامعه بطور عام توانست در قیام 57 نقش موثری در سیاست های ضد امریکائی یا باصطلاح ضد امپریالیستی! جنگ سردی ایفا کند در حالی که این سازمانهای سیاسی و نیز مردم بطور عام هیچ شناختی از سیاست های اقتصادی جهان و عملکرد علمی اقتصاد سرمایه داری نه خوانده و نه اطلاعی از آن جز چند کلیشه ضد امپریالستی! کشک و دهان پر کن داشتند.
 
مجاهدین در کاکل تحلیل های ضد امپریالیستی خود بقلم مسعود رجوی در کتاب امپریالیسم..... معتقد بودند که سیستم جهانی سرمایه اجازه رشد اقتصادی به هیچ کشوری را نمیدهد ( یعنی جنگ های ضد امپریالیستی به زعم مجاهدین یک الزام تاریخی بود برای رهائی خلق ها) و میگفتند ژاپن در این دایره یک استثناء بوده است و آن دروان سپری گشته است، سپس بدوران اقتصاد گلوبال رسیدیم که از دید مجاهدین و فدائیان و سازمانهای چپ آن زمان دیده نشده بود.
 
شواهد تاریخی در رد چنین تئوریهای از کارافتاده ای در همین 41 سال گذشته از قیام آزادیخواهانه مردم ایران درجنگ های ضد امریالیستی زیاد است.
 
قدرت گرفتن ارتجاع اسلامی با رویکرد نظامی تروریستی اتمی موشکی و سرکوب و کشتار و اختناق سراسری و گسترش قاچاق مواد مخدر قاچاق انسان ، زن فروشی، فروش سلاح و مواد انفجاری و ادوات جنگی به لبنان و سوریه و عراق و یمن و غزه و کشور های آفریقائی و آمریکای جنوبی با بلند کردن پرچم ضد امپریالیستی! بهترین خوراک برای نیروهای وا مانده از انقلاب و حرکت های رادیکال اجتماعی بوده و هست. و نیز کمک برای سپاه پاسداران ایجاد یک بلوک اسلامی در مقابل و مقابله با امپریالیزم جهانی و امریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق است. یعنی جنگ سردی جدید با پروژه های اسلام ناب محمدی
 
در جنگ های 22 غزه و 33 روزه لبنان به گفته خود سپاه پاسداران مستقیم اعلام میکرد ما در پشت این جنگ ها بر علیه اسرائیل هستیم تعدادی از اعضای ضد صهیونیست و ضد امریکائی حزب کمونیست کارگری علی جوادی و آذر ماجدی برای حسن نصرالله البته غیر مستقیم و مستقیم برای مردم مظلوم فلسطین(بخوانید اسماعیل هنیه و حسن نصرالله و گروه های ترور اسلامی جهادی) بر علیه اسرائیل سینه میزدند و با بی حرمتی به شخص من از هیچ کمکی برای خشنود کردن سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات کوتاه نمیآمدند.
 
این را بعنوان خاطره تابناک دندان های کرم خورده ضد آمریکائی داشته باشد( نمیگویم عقب ماندگان ضد امپریالیست زیرا میدانم که اینها کمتری شناختی از کارکردهای اقتصاد سرمایه داری و دیپلماسی پشت آن که باید به نفع توده های مردم بصورت عاقلانه و درست بکار گرفته شود نداشتند و ندارند. و با سیاست های ضد امریکائی و اجق وجق آخوندیسم اسلامی همگون هستند) نمونه بنی سندرز قبل از استعفا از آخوندی اسلامی دعوت به سخنرانی در جلسه رسمی خودش کرده بود که گویا مجبور به کنارگیری شد زیرا مردم و سیاست مداران بوضوح دریافتند که چه فاجعه ای در شرف وقوع است.
 
امروز علی جوادی در مقابل اصغر کریمی و حمید تقوائی و کاظم نیکخواه و .... به میدان آمده و کتاب متبرکه مفاتیح الجنان منصور حکمت را گشوده و با فاکت ثابت میکند که اصلا منصور حکمت موافق با تحریم نبوده و کل سیاست های مارکسیسم حکمتی را سوره ها و آیات نازل شده ای از منصور حکمتی میداند که اگر ذره ای پس و پیش شود باید فریاد وا مارکسیستا هم وزن وا اسلاما سرداد.کسی نیست که از علی جوادی سئوال کند آیا مارکسیسم شما اینقدر ایستا و غیر قابل تغیر دگم است که برای تبین کارکرد اصولی مثلا تحریم در زمان حال باید سرکتاب بازکنید تا به نتیجه برسید ؟ امثال علی جوادی با مجاهدین هیچ تفاوتی ندارند، مسعود رجوی در مورد امام زمان و حضورش و یک خروار مجهولات و مزخرفات اسلامی آخوندی که 41 سال قبل نوشته و در گوش مردم فرو کرده امروز همان اراجیف را باز خوانی میکند و علی جوادی دنبال گفته های سالیان گذشته منصور حکمت میگردد که باز خوانی کند و گره از تحریم ها بنفع جمهوری تروریسم اسلامی بگشاید. زمان برای هر دوی این آقایان ایستاده است و چیزی بنام دینامیسم زمان و حرکت دیالکتیکی پدیده ها و رویداهای تاریخی _ سیاسی وجود ندارد.
 
در حالی که همه جهان میدانند که نه مواد غذائی نه دارو و ادوات پزشکی برای مردم ایران تحریم نبوده و نیست علی جوادی برای در بردن آخوند از فشار اقتصادی و گذاشتن دست ولی فقیه در دست سرمایه داران امپریالیست میگوید: سیتات  نمیتوان  نان و آب و داروی کسی را قطع کرد. پایان سیتات
 
باید از ایشان پرسید که چرا شانتاژ میکنی مگر نمیدانی که هیچ کشور نان آب داروی بروی مردم ایران را قطع نکرده است و برعکس این رژیم فاشیستی و تروریستی اسلامی است که کمک های غذائی و داروئی جهان را نمیپذیرد و میگوید بما پول نقد بدهید حرفی که حسن نصرالله میزند حرفی که نمایندگان نایاک میزنند حرفی که گروه های تروریست اسلامی در غزه و لبنان که شخص شما از آنها حمایت میکنی میزنند تفاوت شما با نایاک و حسن نصرالله و اسماعیل هنیه در حمایت از سپاه پاسداران و ولایت فقیه در چیست؟
 
کجا مردم ایران حتی یک کلام در مورد تحریم ها و گله کردن از آن سخن گفته اند که شما را به این نتیجه رسانده که باید تحریم های اسلامی آخوندی تروریستی که به نفع مردم ایران است برداشته شود و دست آخوند ها را در سرکوب و کشتار و تروریسم منطقه ای و اتم و موشک باز کنند؟ کجا؟
 
شما همیشه در حاشیه ها بوده ای و هیچ نیروئی شخص شما را که سعی کردی با نیروهای سلطنت زمین خورده کشتی بگیری جدی نگرفته و نخواهد گرفت حزب توده توانست سازمان چریکهای فدائی خلق را شقه کند و اکثریتی بوجود آورد که بر پای چوبه های اعدام تیر خلاص هم به هم سازمانی های خود میزدند. شما یکبار برای شقه کردن حزب کمونیست کارگری با آذر ماجدی و سیاوش دانشور اقدام کردی موفق نشدی این بار در پی زدن ضربه از درون هستی؟
 
حزب کمونیست کارگری باید از شقه شدن سازمان چریکهای فدائی از این درس تاریخی بیاموزد و درون صفوف خود را از تفکرات ضد امریکائی توده ای صفتانه هوادار نایاک و حسن نصرالله اسماعیل هنیه ای خلاص کند  . دندان کرم خورده را باید کشید کاش راهی دیگری هم وجود میداشت.
 
نوید اخگر

11 ماه آوریل سال 2020 میلادی سوئد استکهلم

April 10, 2020

کرونا، تحریم اقتصادی و سردرگمی سیاسی

کرونا، تحریم اقتصادی و سردرگمی سیاسی

علی جوادی و محمد آسنگران در دو نوشته مجزا به صورت سوال و جواب، بازهم به بحثهای من و حمید تقوایی در مورد تحریمها حمله کرده اند. و بازهم تمام دستاویزشان یک جمله است که من گفته ام تحریمها برداشته شود پولش به جیب آقازاده ها و جمهوری اسلامی میرود. از همینجا روشن است که این دوستان متاسفانه در خلال دو نوشته مطول و پر از گوشه و کنایه و یک ویدئوی ۴۵ دقیقه ای آنچنانی، قصد وارد شدن به بحث اصلی و اختلاف نظر اصلی را ندارند. چون بحث روشن و قابل دفاعی ندارند و ناچارند به یک جمله آویزان شوند. همانطور که قبلا در جوابشان نوشتم مخالفتشان با ما آنها را از نظر سیاسی به جای بدی سوق داده است.

امروز اساسا به این دلیل بحث تحریم مطرح شده است که حکومت اسلامی و لابیهایش ادعا میکنند تحریمها مانع مقابله با کرونا شده است و برای مقابله با کرونا باید تحریمها برداشته شود. این ادعای دروغ و پوچ جمهوری اسلامی و لابی ایستهای طرفدار اوست که امروز بحث تحریمها را دوباره به جلو صحنه رانده است. موضوع نفس تحریمها نیست بلکه اینست که آیا آنطور که ظریف میکوید "بدلیل بحران کرونا است که جمهوری اسلامی نمیتواند با تمام ظرفیت با بحران کرونا مقابله کند"؟ دوستان آسمان ریسمان به هم میبافند تا به همین سئوال ساده جواب ندهند. جماعتی از جمله بی بی سی فارسی و نایاک و دیگر لابی ایستهای جمهوری اسلامی به بهانه کرونا علیه تحریمها کارزار به راه انداخته اند. تازه مطالبه شان هم دریافت میلیاردها دلار کمک است که هیچ ربطی به تحریمها ندارد و حزب ما و همه نیروهای رادیکال مستقل از موضعشان در مورد تحریم باید با آن مخالف باشند! ما اعلام میکنیم بحران کرونا در ایران هیچ ربطی به تحریمها ندارد؛ اعلام میکنیم  کمکهای مالی به حکومت کرونا در ایران به جیب مردم نمی رود. شما چه میگوئید؟ در این جدال مشخص کجا ایستاده اید؟ علی  جوادی  مینویسد باید علیه  تحریمها کارزار به راه انداخت!

یعنی این دوستان علیرغم تاکیدات مکررشان بر سرنگونی جمهوری اسلامی، عملا میخواهند نا خواسته در همان زمینی بازی کنند که بحثش را ظریف و نایاک، و روحانی و بی بی سی راه انداخته اند! و آن اینست که این روزها مدام تاکید میکنند که برای مقابله با کرونا باید تحریمها علیه جمهوری اسلامی برداشته شود و تحریمها گویا باعث شده است که حکومت نتواند با کرونا بخوبی مقابله کند. ما در این چند نوشته و میزگردمان تاکید کردیم که این دروغ محض است. مشکل کرونا و مردم از تحریمها نیست. کمکهای مردمی را در بازار سیاه میفروشند. به سوریه و گروههای حزب الله لبنان میدهند. پزشکان بدون مرزرا که میخواستند در اصفهان و جاهای دیگر بیمارستان احداث کنند و به بیماران کمک کنند اخراج کردند. ماسکها و وسائل ضد کرونا از بازار سیاه سر در می آورد. در مورد کرونا و نداشتن منابع دروغ میگویند و کتمان حقیقت میکنند وهزار فاکت دیگر. با وجود این هنوز این دوستان ما فکر میکنند در این دوره کرونا باید برای رفع تحریمها کمپین و کارزار و تبلیغات راه انداخت!

حرف ما با این دوستان اینست که دوستان عزیز! از نقل قول و کلیشه کمی سرتان را بیرون بیاورید. به بیرون نگاه کنید! ببیند مشکل کجاست. باور کنید مشکل کرونا هم خود جمهوری اسلامی است نه تحریمها. مگر داستان هواپیمای ماهان را فراموش کردید؟ مگر داستان کمکهای مردمی که در کشورهای دیگر سر در آورد به گوش شما نرسیده است؟ مگر قرنطینه کردن قم در همان روز اول که بیماری وارد شد رفع تحریم لازم داشت؟ این بحث اصلی ما با این دوستان است. نه تحریم بطور کلی خوب است یا بد است. ما امروز در این شرایط با تبلیغات و کارزار راه انداختن برای لغو تحریمها موافق نیستیم. چرا؟ چونکه اولین بازنده اش مردمی هستند که دارند تلاش میکنند خود را از شر جمهوری اسلامی خلاص کنند. چونکه کانتکست و گفتمان اجتماعی و بین المللی را به جای محکومیت جمهوری اسلامی بخاطر جنایاتش، و افشای نقش جمهوری اسلامی در اشاعه کرونا، به گفتمانی به نفع حکومت کثیف اسلامی تغییر میدهد. چونکه همانطور که من در آن جمله «مشهور» گفته ام حتی اگر تحریم هم برداشته شود بازهم پولش به جیب مردم نمیرود. یک راست میلیاردها دلار پولهای نقد بعد از برجام را به جیب ریختند و یک دلارش به جیب مردم نرفت و بعد این دوستان ما میخواهند امروز برای کمک به حل بحران کرونا،‌ علیه تحریم کارزار راه بیندازند! این اشتباه است. این سیاستی راست و بی ربط به اوضاع سیاسی است. مفصلا در تمام این موارد هم من و هم حمید تقوایی قبلا بحث کرده ایم و اینجا هم این جواب کوتاه من به شماست. و وارد آن بحثهای کشاف در مورد تحریم بطور کلی خوب است یا بد است و انگها و مارکهایی که به ما زده اید نمیشوم. در یک کلام بفرض هم که تمام آنچه شما در مورد تحریم میگویید درست باشد که نیست، اما امروز که کرونا در کنار جمهوری اسلامی گریبان مردم را گرفته است و دارد صد صد و هزار هزار قربانی میگیرد، فعال سیاسی ای که دنبال لغو تحریمها و محکوم کردن تحریمها بیفتد و نقش جمهوری اسلامی در اشاعه کرونا را نبیند  نشان میدهد که از قافیه سیاست بشدت پرت است.

فلسفه میان تاریخ و موضوعات روز

فلسفه میان تاریخ و موضوعات روز

تصویر فیلسوفان روی دیوار واتیکان.

 

اهل سخن با قدری اغراق گفته اند،" جهان را اسطوره ها ساختند و نه اتم ها". امروزه گهواره فلسفه غرب را سواحل آسیای صغیر در غرب ترکیه امروزی در قرن هشتم پیش از میلاد میدانند. پیش از یونان باستان، فرهنگهای هندی و چینی و مصری و ایرانی نیز دارای فلسفه خاص خود بودند.

کتاب مورد استفاده این مقاله، جلد اول محموعه 4 جلدی" تاریخ فلسفه" اثر فیلسوف جوان آلمانی، ریچارد داوید- پرشت با عنوان" جهان را بشناس!" است. در مقدمه این کتاب اشاره شده که "مطالعه یعنی تفکر با مغز دیگری". پرشت در آغاز مقدمه این کتاب یادآوری نموده که آن" تقدیمی است به بیشمار روشنفکران جهانوطن و تحصیلکرده ایرانی تاکسیران در شهر کلن آلمان"

تاریخ فلسفه، نه دانشنامه فلسفی و نه دائرت المعارف فلسفی، و نه تاریخ فیلسوفان،بلکه نظر شخصی و فردی نویسنده هر کتاب تاریخ است. مونتگنی،هومانیست و شکاک فرانسوی میگفت" لذت موجب احساس سعادت است و نه تصاحب و مالکیت آن".

درآغاز قرن 19، هگل فکر میکرد تاریخ فلسفه غرب یک منحنی صعودیست که او نقطه اوج و پایان آنرا نشان داده است، درحالیکه شاگرد او شوپنهاور این ادعای اورا به تمسخر میگرفت. بعدها گروهی از فیلسوفان فکر میکردند تاریخ فلسفه سیر مداوم و متنوع "جستجوی حقیقت" را نشان میدهد. این نظر نیز در قرن 20 مردود شناخته شد. روبرت موسیل، نویسنده اتریشی میگفت" انسان از طریق گمراهی ها، به پیش در حرکت است".

در مورد سئوال فلسفه چیست؟ برای گروهی آن یک علم دقیقه یا منطق زبانی است، برای گروه دیگر،آن هنر اندیشیدن؛یعنی هنر نوشتن جملات زیباست. باید پرسید در هر فلسفه ای چقدر علم یا چقدر آزادی سبک در نوشتن و سخن گویی است؟ یعنی سئوال میشود، دلایل فلسفی مانند علوم طبیعی،منطقی است یا مانند هنر، استتیک است؟

برای بنیادگذاران فلسفه چون افلاتون و ارسطو، فلسفه یعنی پرسش منطقی درباره زندگی درست و صحیح. فلسفه در مرحله ای از سنت باستان،علم و دانش بود. چون ارسطو منطق را وارد بحث فلسفه نمود او پایه گذار اندیشه علمی بشمار می آید.با تکیه بر سبک و خواسته افلاتون و ارسطو،فلسفه تا قرن 19 نوعی علم یا بحث در باره علم بود.

زبان مورد استفاده هر فلسفه ای، مستقل از زمان و فرهنگ و روابط آجتماعی اقتصادی آن جامعه نیست. فلسفه بشکل علم، توضیح نمیدهد بلکه توصیف میکند. این سبک و روش فلسفه تجزیه و تحلیل "آنالیز" یعنی راه متفکرانی مانند ویتگنشتاین و فرگه. فلسفه نیچه و شوپنهاور، ادبی است یعنی میکوشد خواننده را بشکل استتیک وارد بحث نماید. فلسفه فرانسوی در قرن 18 به همین سبک، بجای علمی، انشایی و مقاله ای بود. روسو و دیدرو و ولتیر دارای سیستم فکری نبودند بلکه به معرفی و ساختن چهرههای اندیشمند پرداختند.

پرسش اینکه فلسفه علم است یا هنراندیشیدن؟ باید به تاریخ این دو سئوال نگریست. از" نظر فلسفه آنالیز"، پرداختن به تاریخ فلسفه، بی استفاده و بی مورد است.آنها خود را با موضوعات و مشکلات زمان حال انسان و جامعه و جهان مشغول میکنند و میگویند، پزشک لازم نیست متخصص تاریخ پزشکی باشد. بدین دلیل تاریخ فلسفه، مجموعه ایست از تئوریها و فرضیه هایی است که امروزه تطابقی با فلسفه "تجزیه و تحلیل آنالیز" ندارد. منظور اینکه بجای کشف داستانهای فلسفی در بایگانی تاریخ فلسفه، باید دنبال "حقایق ورا زمانی" رفت.

آیا تاریخ یک جریان و پروسه دیالکتیکی است؟ آیا میشود حقوق بشر را منطقی بنا نهاد؟ آیا حقیقت و عدالت وجود دارد وعمل نمودن آندو ممکن است؟ بجای پرداختن به اینگونه پرسشها، فلسفه دانشگاهی سمینارهای بیشماری در باره افلاتون، ارسطو، دکارت،کانت،هگل،نیچه و غیره میگذارد. یعنی" تاریخ فلسفه" بر طرح "موضوعات حاد زمان حال" انسان و جهان برتری دارد. یعنی فلسفه نوعی انبار و ذخیره فرهنگی از ارزشهای ورای زمانی است. کانت میگفت" تاریخ فلسفه باید خود فلسفه گر" باشد. منظور اینست که فیلسوفان باید در بستر زمانشان مورد توجه قرار گیرند، بذون اشاره به سیاست و تاریخ اجتماعی و و ضعیت اقتصادی، خیلی از ایدهها و نظرات و تصورات، حالت بیگانه و خارجی می یابند. زندگی و اندیشه انسانها از طریق روابط اجتماعی و فرهنگی آنان تاثیر می پذیرد.

تقریبا تمام موضوعات و پرسشهای عهد باستان، مسائل زمان حال انسان هستند؛ از جمله زندگی رضایت بخش چگونه است؟ آیا عدالت ممکن است؟ حقیقت چیست؟ معنی زندگی کدام است؟ جای انسان در طبیعت و در جهان و در جامعه کجاست؟ آیا خدایی وجود دارد؟ همیشه این خطر وجود داشته که انسان مراحل فلسفه ،-در دوره باستان ، در سدههای میانه ، در زمان رنسانی ، در عهد باروک ،و در دوره روشنگری را بعنوان نماینده یک جریان فلسفی خاص یا مکتب خاص ببیند. افلاتون افلاتونی و دکارت دکارتی نبودند. هر مورخ فلسفه جنبه های خاصی از فلسفه را بشکل شخصی و براساس علایق فردی خود مورد توجه قرار میدهد.

امروزه در تاریخ فلسفه مخصوصا باید به فیلسوفانی انیشید که مانند نیچه و شوپنهاور در زمان خود مورد توجه فلسفی قرار نگرفتند، یا اندیشمندانی که فیلسوف نبودند ولی امروزه اهمیت خاصی در فلسفه جهانی دارند مانند مارکس و فرگه و لوهمن. فلسفه فقط بحث روی مفاهیم تخصصی شناخت نیست. غالب فیلسوفان تا سال 1900 میلادی، متخصص و پروفسور در دانشگاه نبودند. ویتگنشتاین میگفت فلسفه، اندیشه و آموزش نیست بلکه عمل است. هدفش چون گذشته ،کشف خقیقت نیست. فلسفه باید تیزکردن ابزار اندیشه باشد. به این امید که زمان محدود هستی خود را انسان، قدری آگاهانه تر زندگی کند.

پیرامون نابودی بخش مهمی از آثار فلسفی و ادبی دوره باستان اشاره میشود که تا قرن پنجم بعد از میلاد 3 هزار نام نویسنده یونانی و رومی ثبت شده بود. امروزه از 4000 نفر آنان فقط آثار مختصری بجا مانده؛ مثلا در کتابخانه شهر اسکندریه مصر در سال 47 میلادی 700-500 هزار چرخه خطی وجود داشته که امروزه فقط مختصری از آنان بجا مانده. یعنی میتوان گمان زد که از هر هزار کتاب غیردینی و غیرمسیحی دوران باستان ،فقط یک رقم به زمان ما رسیده و مثل اینست که از آثار اسپینوزا و روسو و کانت و هگل و سارتر و ویتگنشتاین فقط یک جمله به زمان ما رسیده باشد. به زبان دیگر بخش مهمی از فلسفه" پیش از سقراط" نابوده شده است.

تالس  کسوف سال 585 پیش از میلادی را در شهر ملطای غرب آسیای صغیر پیش بینی کرده بود. این حادثه طبیعی باعث آتش بس موقت میان لشکر ماد و ارتش لید شد. تالس،فیلسوف،ستاره شناس،مهندس، و راسیونالیست، یکی از نخستین دانشمندان فلسفه طبیعی ایونی است. او را آغاز تولد علوم طبیعی و تفکر علمی در فرهنگ غرب بحساب می آورند. ارسطو او را نخستین فیلسوف باستان معرفی میکند.شهر-دولت ملطا در غرب ترکیه امروزی در قرون 7-6 پیش از میلاد بارها مورد هجوم سپاه لیدها و ایرانیان قرار گرفت.

آغاز فلسفه گری احتمالا در مصر و بابل و یهودیان فلسطین و پیش از یونانیان آغاز شده باشد. در آنجا پیرامون" ماده تشکیل دهنده جهان"  اندیشیده باشند. چون تالس ماتریالیست میگفت همه جا پر از خدایان است، او را یک "پانته ایست" نیز میدانند یعنی "طبیعت خدا"، که به خدایان اسطوره ای باور داشت. در قرون 8-6 پیش از میلاد، اشعار هومر و هزوید به انسان جستجوگر کمک میکرد تا به توضیحاتی در باره جهان و طبیعت دست بیابد. المپیک خدایان باستان در اشعار این دو شاعر شباهت زیادی به انسانهای معمولی داشتند. هزوید کوشید تا جهان را توضیخ دهد و خدایان را معرفی کند. او در باره عشق و مرگ و زمین و آسمان و زمان و آب و صلح اشعاری سروده. اگر هومر اخلاق و رفتار اشرافیت یونان را به شعر می آورد، هزوید درد و رنج روستائیان را به نمایش میگذارد.اسطورههای منظم و گردآوری شده این 2 شاعر نشان میدهند که تمام تاریخ و زندگی مردم آنزمان یونان پر از داستانها و عقاید و توصیفات مذهبی است. مجموعه اسطورههای باستان را میتوان نوعی جهانبینی انسانها دانست. شاعران آنزمان اتوریته دینی فرهنگی و اخلاقی خاصی در میان مردم داشتند.

در تاریخ فلسفه غرب، سرانجام بعد از مرحله طولانی افکار اسطوره ای، مرحله "لوگوس" آغاز شد که به معنی "دوره منطق و عقل گرایی" نیز ترجمه شده و آغاز آن موجب تولد علوم طبیعی در قرن 6 پیش از میلاد شد. در این دوره خدا از غالب  بحث های شناختی و روشنگری کنار گذاشته شد. آناکسیماندر همعصر تالس در شهر ملطا میگفت تعادل و عدالت و نظمی که در طبیعت و در کائنات است باید شامل انسان و جامعه نیز گردد.از این طریق قانون طبیعی فیزیکی و قانون اخلاقی کائناتی بهم مرتبط شدند.لایبنیتس بعدها آنرا در قرن 18 میلادی مورد توجه و بحث قرار داد. نظرات آناکسیماندر و تالس بعدها موجب "تئوری تحول و تکامل" در طبیعت،انسان، و جامعه نیز شد. این دو از آغازگران" فلسفه طبیعی" پیش از سقراط هستند. با حمله داریوش اول به سواحل غربی آسیای صغیر و شهر ملطا، بساط فلسفه و روشنگری چند سالی مختل شد تا اینکه اسکندر مقدونی دوباره شهرهای فرهنگی غرب آسیای صغیر را  پس گرفت.

رافائل (1520-1483م) نقاش ایتالیایی در سال 1510 میلادی به سفارش پاپ دوم مسیحی، تابلو نقاشی "مکتب آتن" را بر روی دیوار واتیکان نقاشی نمود. در این نقاشی 58 فیلسوف یونان و روم باستان دیده میشوند که مشهورترین آنان، افلاتون و ارسطو و فیثاغورث و دیاگونس و اویکلید و ارشمیدس و سقراط و هراکلیت و سادومه و میکل آنجلو و خود رافائل هستند. امروزه احتمال میدهند که رافائل این نقاشی را از روی" دیالوگ افلاتون با پروتاگوراس"  و بشکل طنز، تصویر نموده ،چون میدانست که افلاتون مخالف پروتاگوراس است. رافائل با این نقاشی، یک آتن تصویری و فرهنگی، روی دیوار واتیکان بیادگار گذاشت. قرنها این نقاشی در محافل مسیحی سنبل" حقیقت جویی "فیلسوفان دوره باستان بود، گرچه هیچکدام از آن فیلسوفان به خدای مسیحی یهودی اروپای امروزی باور نداشت ولی فلسفه یونان باستان مخصوصا افلاتون، تضادی با فلسفه مسیحیت امروزی ندارد. به این دلیل او را از پیشگامان مسیحیت بشمارمی آورند. دروسط این تابلو، افلاتون و ارسطو در لباس مقدسین ترسیم شده اند. گروهی از غربیها در سخنرانیهای خود حتی امروزه، این نقاشی را نشانه" گهواره دمکراسی" در اروپا معرفی میکنند.

                      ---------------------------------------------

منبع این مقاله. جلد اول کتاب 4 جلدی" تاریخ فلسفه"،  اثر ریچارد داوید-پرشت، باعنوان "جهان را بشناس!" صفحات 54-1 است.

----در صفحه بعد ،تصویری از فیلسوفان،اثر رافائل، در زیر است.

Raffael, saati( 1483-152o)

 

 

 

 

فاجعه‌ی کرونا طبقاتی است،‌ برای خیزش طبقاتی سرنوشت ‌ساز پسا -کرونا آماده می‌شویم!

فاجعه‌ی کرونا طبقاتی است،

برای خیزش طبقاتی سرنوشت ‌ساز پسا -کرونا آماده می‌شویم!

بیماری کرونو ویروس-۱۹ پاندمی شد، یعنی جهان را فراگرفت به گونه‌ای که دیگر هیچ کشوری ایمن نمانده است. این بیماری به ناگهان در ماه  نوامبر ۲۰۱۹ از چین سرمایه‌داران بروز یافت و مرگبارانه همانند دیگر کالاهای بنجل به ایران و بسیاری کشورهای دیگر صادر شد. از ماه نوامبر با یک نفر در «ووهان» چین آغاز شد و بنا به آمارهای دولتی در جهان نزدیک به یک و نیم میلیون دچار بیماری و افزون بر ۷۰ هزار نفر از پای در آورده است که باید دستکم آنرا تا ۵ برابر افزون ساخت.

به راستی این ویروس چیست؟! اینک همه‌می‌دانند که از خانواده ویروس آنفولانزایی است و همان خانواده‌ای که همه ساله با جهش ژنتیکی (میوتاسیون- Mutation) تغییر ساختار می‌یابند و هرساله همه‌گیر می‌شود و به گونه‌ای که بنا به همین جهش ژنتیکی،‌ همیشه برای نیروهای دفاعی و امنیتی بدن جانوران از جمله انسان (گلبول های سفید) ناآشنا و گویی پدیده‌ای جدید ظاهر می‌شود. تا کنون انسان، در در ازای تاریخ، با میلیون‌ها نمونه‌‌ی گوناگون از ویروس‌های کرونا روبرو بوده ‌است. از سال ۲۰۰۲ میلادی تا کنون، سه نمونه از ویروس‌های کرونو با جهش ژنتیکی، برای بشر، مرگ‌آورتر از دیگر کروناها پدیدار شده است (ابولا که در آفریقا هراس آفرین و مرگ‌آور شد، از این خانواده نبود). سال ۲۰۰۲کووید-۲، نمونه‌‌ی جهشی این خانواده، بیماری سارس (۱)

یا بیماری بسیار حاد دستگاه تنفسی  که با ۸۰۰ کشته از ۸۰۰۰ بیمار (ده درصد مرگ و میر مبتلایان) و نیز کووید -۱۲ که در سال ۲۰۱۲ جهش یافت که به سندروم دستگاه تنفسی خاورمیانه‌‌ای (۲) یا «مرس» نیز مشهور شد با کمتر از ۲۰۰ بیمار و ۱۰۰ مرگ (نزدیک به ۵۰درصد مرگ و میر مبتلایان) و اینک کووید-۱۹ که کم و بیش بنا به آمارهای دولت‌ها،‌ بیش از ۷ درصد کشتار به یک فاجعه‌ی جهانی در همه‌ ابعاد اجتماعی و اقتصادی جهانی تبدیل شده است. بر خلاف دو گونه‌ی سارس و مرس، این سومی می‌توانست با مرگ ومیر ۲ در صد مبتلایان در شهر «ووهان» همان چین مهار شود. اما پنهان سازی جنایتکارانه حکومت چین تا گسترش فاجعه ادامه داشت و حتی لی ون‌لیانگ، پزشک جوان چینی که نخستین بار در سی‌ام ماه دسامبر ۲۰۱۹ نشانه‌های اپیدمی ویروس کرونا را هشدار داده بود پس از دستگیری در شهر ”ووهان» جان باخت.این بیماری و این ویروس به سادگی از ماه نوامبر ۲۰۱۹ قابل کنترل بود و ‌بیماری نیز به سادگی قابل پیشگیری بود و حتی می‌توانست در حد ۲درصد کشتار فراتر نرود. می‌شد پاندمی‌ نشود ‌و می‌شد تاریخ جهان را اینگونه رقم نزند. اما فاجعه آفریده شد، نه به دست کووید-۱۹ و نه به دست خفاش و مورچه‌خوار پولک‌دار (پنگولین) که اینها «بی‌گناه» ‌بودند. هرچند می‌توان برهان آورد که این ویروس با میوتاسیون جدید برای قوای ایمنی بدن و برای جامعه‌ی بهداشتی و درمانی جهان، پدیده‌ای ناشناخته بود.

ویروس جدید با جهش ژنتیکی خود باید در بدن خفاش پروسه‌ای را می‌گذرانید تا این سیر جهشی تکمیل شود. خفاشان که بدون آنها جنگل و گیاهان جهان نیز در میان نبود،‌ خود با خوردن حشرات و نیز پروازهای دراز،‌ ‌این ویروس را پس از میزبانی و دوره تکمیلی به همراه هر پروازی پخش کردند و این بار در چرخه‌ی انتقال به جانوران دیگر(مورچه‌خوار) به انسان منتقل شد.  رد بیماری را در بازارچه‌ای‌ در ”ووهان» چین یافتند. شهر «ووهان» با نزدیک به ده میلیون جمعیت آلوده شد و مسافرین و دلالان کالاهای چینی و و توریست‌ها ناقلین ویروس شدند. افزون بر ۵۰۰ نفر طلبه‌های چینی جامعه المصطفی در قم که برای دیدار خانواده در نوروز چین از سفر به قم بازمی‌گشتند  تا اسلام را فراگیرند و به چین ببرند و نیز دلالان کالاها و عوامل سیاسی و نظامی و اقتصادی حکومت اسلامی ایران که در رفت و آمد بودند نقش عوامل وارداتی و صادراتی این فاجعه را به‌عهده داشتند. جامعه‌‌ المصطفی، پس از سازمان بسیج با ۹۲۴ میلیارد تومان، مرکز خدمات حوزه قم با ۸۰۰ میلیارد و شورای عالی حوزه‌های قم با ۳۴۵ میلیارد تومان، این مرکز تروریسم و تربیت کادرهای برون مرزی همراستا با سپاه قدس، در قم با ۳۰۹ میلیارد تومان در ردیف چهارم مرکز بودجه‌خوار ۱۷ گانه علنی حکومت اسلامی که قبرخمینی با ۱۶ میلیارد تومان بودجه در ردیف آخر آن است.(۳)

قم و شاید که این مرکز تربیت کارگزاران خرافات و جعلیات و فریب برون مرزی و صدور تروریسم اسلامی،‌ مرکز پخش ویروس و فاجعه در سراسر ایران و انتقال به بیش از ده کشورجهان از جمله،‌ کانادا، سوئد،‌ سوریه، کردستان، عراق و... بود. خط هوایی ماهان در مالکیت باند سپاه،‌ با پروازهای شبانه روزی خود از ایران و چین و برخی کشورها در پخش بیماری نقش اساسی داشته‌اند.

بنابراین، پنداربافی یا تئوری توطئه که گویا این یک دستکاری ویروسی در آزمایشگاه‌های چین یا  امپریالیسم آمریکا‌ صورت گرفته، فرضیه‌ای دروغین و بی‌پایه‌ی حکومتی بود. نخستین بار، خامنه‌ای و ترامپ و رهبران چین و سپس برخی دیگر سران حکومتی به چنین تبلیغاتی دامن زدند. منافع حکومتی-طبقاتی البته حکم می‌‌کرد که  حکومت‌ها برای رفع مسئولیت و انکار اهداف  سیاسی و اقتصادی خویش به ابزار تئوری توطئه پناه ببرند. خامنه‌ای آنرا «جنگ بیولوژیک» اعلام کرد تا  بسیج و نیروهای ویژ‌ه‌ و سپاه سرکوب‌اش را به خیابان‌ها بفرستند. «امام خامنه‌ای» به اعلام هجوم «اجنه‌ی»‌ کافر به قم و ام‌القراء مسلمین  و توسل به سلاح شیمیایی ایدئولوژی، فاجعه‌ی کشتار اپیدمی را امامت کرد. در کنار این دو سلاح ایدئولوژیک و تئوری توطئه، ‌نیروهای سرکوب و  بدون مرز نظام به خیابان‌ها آمدند. تلاش شد تا با این تاکتیک انحرافی،‌ همه مراکز جهل و فریب و‌ سرقت، از امام هشتم‌اشان تا خانواده و خویشان و امامزادگان دروغین و واقعی، ‌مساجد، نمازهای ‌جمعه‌ و جمکران و.... بسیج شوند تا  وجود همه‌گیری و مسئولیت حکومت اسلامی در گسترش این فاجعه را انکار کنند. حمله و شکستن در ورودی قبر معصومه، خواهر امام هشتم شیعیان ‌و هجوم لباس شخصی‌های «آتش به اختیار» خامنه‌ای و لیسیدن قبر معصومه در قم و... آنچنان نفرت آور بود که به ظاهر ناچار شدند به لشکر دعا افسارگسیخته،‌ افسار زده شود. نقش دستگاه‌های فریب و هم سرقت، بنیاد ایدئولوژیک حکومت اسلامی و نیز پایه دوم حاکمیت رژیم یعنی دشمن نامرئی و خارجی و داخلی نمایی، در پنهان‌کاری فاجعه‌ی کرونا، دو پایه همیشگی حکومت اسلامی با ویروس کرونا در هم شکسته شد.

این فاجعه، در «ووهان»، یک رخداد طبیعی بود مانند زلزله‌ای در یک گسل منطقه‌ای،‌ که به گونه‌ای غیرطبیعی، در ابعاد‌ جهانی سونامی آفرید و فاجعه آفرین شد. برخلاف تبلیغات دروغینی که ویروس و بیماری، مرز و طبقه را نمی‌شناسد،‌ برعکس، ویروس کرونا مانند هر عامل بیماری‌زای دیگری‌ دارای مرز و دقیقا طبقاتی است. پی‌آمد بیکاری،‌ استثمار شدید، ‌استرس و دلهره، به گرسنگی نشانیدن طبقه کارگر و تهی دستان‌جامعه که بورژوازی با فریب، نام «ریاضت اقتصادی» به آن نهاده،‌ بیماری‌های زمینه‌ای مانند کاهش نیروی ایمنی  و دفاعی بدن،‌ فقر غذایی، کمبود ویتامین‌ها و سوء ‌تغذیه (نرسیدن غذای کافی،‌ انرژی و کالری‌های لازم برای سلامتی، ویتامین‌ها و  آهن و روی و دیگر مواد شیمایی و...)،‌ خستگی، بی خوابی نتیجه کارهای سخت و زیاد ‌و توانفرسا و... ‌آسیب پذیری را بالا می‌برد و زمینه ساز  مرگ‌آفرینی هر بیماری و به ویژه کرونا می‌باشند که به آسانی بر طبقه زیر استثمار و تنگدستان جامعه طبقاتی هجومی مرگزا می‌آورد.

کووید-۱۹ در یک جامعه طبقاتی به همه‌ی آسیب پذیران که دارای شرایط یکسان با فرادستان نیستند،‌ طبقاتی برخورد می‌کند و مرزهای طبقاتی را می‌شناسد. فرودستان و طبقه کارگر در این شرایط،‌ بی دفاع و خلع سلاح شده در معرض هر هجوم مرگباری‌اند. کودکان کار در ایران که شمار آنان به میلیون‌ها می‌رسد، با ۲۴ میلیون حاشیه نشین و طبقه کارگر افزون بر چهل‌ میلیونی با خانواده که دستمزدهای پرداخت نشده ماه های پیش را ملاخور شده می‌بیند،‌ با میلیونها بیکار ووو نابرخوردار از پشتیبانی‌های بیمه‌ای،‌ درمانی،‌ پزشکی و آزمایشگاهی و تشخیصی و پیشگیری کننده،‌ هزاران بار آسیب‌پذیرتر از فرادستان طبقاتی خویش‌ هستند. در ایران با حاکمیت اسلام سیاسی و طبقاتی و باندهای دلال، تست‌های تشخیصی گران‌قمیت و مطمئن، پزشکان متخصص در خدمت خویش، قرنطینه شخصی، بیمارستان های خصوصی و کارآترین داروها،‌ بستری شدن در ویلاهایی که به صورت یک بیمارستان مجهز شخصی و با مجهزترین دستگاه‌‌ها  بدون دلهره از نبود امکانات مالی و پزشکی و درمان و بیکاری و گرسنگی، با برخورداری از انرژی و توان دفاعی بدن بالا،  آشکار است که در این دنیای طبقاتی، ‌«یک با یک برابر نیست». در این جهان طبقاتی، علم و دانش در انحصار و در استثمار سرمایه‌داران است.  پنهان کاری در اطلاع رسانی و انحصار و مخفی سازی آگاهی‌های علمی، از ساختن واکسن، ‌دارو،‌ تست‌های تشخیصی و دیگر ضروریات درمانی و بهداشتی همه و همه با سود و درآمد حداکثر سنجیده می‌شوند. نئولیبرالیسم این رویکرد سرمایه به سوی سرمایه مالی با خصوصی‌سازی‌ها، مرگبارترین هجوم گلوبالیزاسیون و جهان سوز سرمایه از آغاز پیدایش خود تا کنون به جامعه و زیست و بوم جهان بوده است و زمینه ساز فاجعه‌ی پاندمی کووید-۱۹. بورژوازی در این فاجعه جهانی نیز، ‌به سود حداکثر و استثمار حداکثر می‌اندیشد و فاجعه می‌آفریند. پنهان‌کاری حکومت‌ها از چین تا آمریکا و حکومت اسلامی ایران و به صورتی جنایت‌بارتر در ایران،‌ به قیمت جان انسان‌هایی تمام شد و می‌شود که می‌توانستند امروز در کنار عزیزان خود باشند و  این جنایت علیه بشریت بود.

با کاهش بهای نفت از بشکه‌ای ۷۰ دلار که بودجه سال ۱۳۹۹ برآن نهاده شده بود، به زیر ۱۵ دلار،‌ با کاهش مالیات‌ها یعنی دومین سرچشمه‌ی تامین بودجه‌های‌ حکومتی و بیکاری میلیونی، با فساد‌های مالی و ورشکستگی مالی،‌ ابعاد فاجعه، همانند آتشفانی در حال فوران است. روز ۱۹ فروردین (۷ آوریل) رژیم ۷۱ «صنف» یعنی نزدیک به تمامی رشته‌های تولیدی و خدماتی را تعطیل اعلام کرد  و این به دستور «ستاد ملی کرونا» که ستاد نظامی در بردارنده‌ی فرمانده کلیه نیروهای مسلح سپاه و ارتش (سرپاسدار باقری)، حسن روحانی و... پیداست که زیر فرمان خامنه‌‌ای به‌شمار می‌آید به ورشکستگی و بیکاری صدها هزار نفره می‌انجامد. سال «جهش تولیدی» با وعده و وعیدهای توخالی مبنی بر پرداخت «یارانه» و «بسته های حمایتی» دروغین،‌ و دروغ های چندش آورحکومت اسلامی در ایران،‌ دهن‌کجی به میلیونها انسانی است که در زیر آوار سنگین هجوم‌های طبقاتی و کرونای طبقاتی، دست و پا می‌زنند و در مرگ خود و عزیزان خویش به سوگ نشسته‌اند. تشکل‌هایی همانند پزشکان بدون مرز و یا در شمار سازمان بهداشت جهانی (WHO) و... ابزارهای سرمایه‌داری به شمارآمده و غیرقابل اعتماد‌ هستند. به یاد آوریم که سازمان بهداشت جهانی به‌سان یک ان جی او جهانی (INGO) (۴) نمایندگانی را به ایران فرستاد و به تایید حکومت اسلامی بیانیه داد و «اقدامات حکومت اسلامی  در مهار» کرونا را ستود. «ریچارد برنان» نماینده سازمان جهانی بهداشت در هنگام بازدید از استراحتگاه بسیج جامعه پزشکی رژیم به فرماندهی  سردار محمدرضا یزدی، فرمانده سپاه محمد رسول الله  تهران و علیرضا زالی رئیس دانشگاه «مسئول عملیات و مدیریت بیماری کرونا» با بیان این که «ایران به منظور پیشگیری از ویروس کرونا در آمادگی کامل قرار دارد و اطمینان کامل داریم این ویروس کنترل می شود.»(۵) در فریب‌کاری حکومتی و گسترش فاجعه، همدستی کردند.

 حکومت اسلامی ادعا می کند که در «صندوق توسعه ملی» ۱۵ میلیارد یورو ذخیره دارد که به اعتراف برخی از سران حکومتی، صندوقی خالی است و خامنه‌‌ای  اجازه برداشت یک میلیارد یورو از آن را فرمان داد. یک میلیاردی که در چاه ویل حکومت باندهای فاسد و تروریسم نیابتی و ماشین جنگی و بنگاهای جهل و جنایت فرو می‌رود و به کشتی ها و هواپیماهای و ماشین های جنگی برای حزب‌الله و کتائب و حشد الشعبی و حوثی‌ها و سپاه قدس و سپاه‌های سرکوب و امنیتی‌های جنایتکار سرازیر می‌شود.

در شرایط بحرانی است که حکومت‌ها،‌ در غفلت افکار عمومی و گرفتار شوک کرونای طبقاتی، فرصت می‌یابند تا با نقشه‌های ضد مردمی خود به درمان شرایط مرگ‌بار خویش برآیند. در چنین شرایط بحرانی باید به دسیسه های رژیم از جمله امکان دست یازیدن به «شوک تراپی» حکومت و طبقه در حال فروپاشی اندیشید. باید برای فردای پسا کرونا آماد شد و میلیون‌ها گرسنه،‌ کارگران و بیکاران و میلیون‌های معترض خشمگین فوران خواهند کرد. سازمانیابی نهادهای خود‌مدیریتی خبر رسانی و آگاهی بخش برای جلوگیری از اقدامات مسموم مذهبی،‌ خرافات و جعلیات و در برابر خبرهای دروغین حکومت مذهبی و طب اسلامی‌اش برآمد. سازمانیابی شوراهای کمک رسانی، پخش مواد ضد عفونی و بهداشتی و پاکیزه سازی. سازمانیابی انجمن‌های خودیاری و نیافتادن در دام ان جی‌اُ‌هایی (NGO,s) (۶) که پنهانی پیش از آنکه غیردولتی باشند، دولتی هستند، تجربه‌ای است برای خودگردانی شورایی. بنیادهای خیریه،‌ چشم داشتن به «یارانه‌های» ‌حکومتی که جز تحقیر و خوار شماری  طبقه کارگر و تهی دستان شهر و روستا که آفرینندگان اصلی درآمد جامعه هستند که به دست طبقه حاکمه و حکومت‌اش ربوده می‌شود، و نیز سازمان‌های جهانی فرادولتی که در واقع دولتی‌‌اند، را باید به ‌سان ابزارهای فریب به شمار آورد و بر ارگان های خودسازمان‌یافته  مردمی تکیه کرد. باید در برابر تهدید اخیر هلال احمر حکومت مبنی بر ثبت ارگانهای مردمی و تهدیدهای استانداری‌ها و نیروهای سرکوب را مردود اعلام کرد و به سوی هرچه گسترده‌تر سازمانیابی مردمی تلاش ورزید. برای خیزش سرنوشت ‌ساز پسا کرونا آماده می‌شویم.

۱۹ فروردین ماه ۹۹/۷ آوریل ۲۰۲۰

 

 زیر نویس‌ها

 

رویکرد جمهوری اسلامی در مقابله با ویروس کُرونا

رویکرد جمهوری اسلامی در مقابله با ویروس کُرونا

اثراتِ مخرب و حوزۀ فرمانروایی ویروس کُرونا بر زندگی مردم از یک‏سو، و بی‏لیاقتی و ناکارآمدی دولت‏مردان وابسته به امپریالیسم از سوی‏دیگر، به‏طور بسیطی جامعۀ ایران و زندگی مردم را تحت‏الشعاعِ خود قرار داده است. بی تردید اوّلین بار نیست که جامعه و میلیون‏ها انسان دردمندِ ایران، با چنین فاجعه و رخ‏دادهای دل‏خراشی رودررو اند. تلف شدن هزاران نفر در اثرِ حوادثِ طبیعی و پیش‏گیرنده‏ای هم‏چون سیل، باد و باران و آتش‏سوزی، خودکشیِ کارگران در اثرِ نداری و فقدانِ امکانات ایمنی و کاری، تعرض وحشیانه به خواب‏گاهِ دانشجویان معترض و ضرب و شتم آنان، حمله به زنان و قطع دست و پا قربانیان نظام امپریالیستی، اعدام در ملاءعام و قتل عام هزاران زندانیِ سیاسی کمونیست، مبارز و مخالف در دُوره‏های متفاوت و بویژه در دهۀ شصت، نمادِ ناهنجار جامعه‏ای است‏که نظام سرمایه‏داری حاکم بر ایران مولّد آن‏هاست.

 

قبل‏تر و در نوشتۀ «سیستمِ حاکم بر جهان، در خدمت به بشریت نیست» اشاراتی شده است‏که نظام جمهوری اسلامی را می‏بایست، در مقیاسی دیگر و فراتر از آن‏چه را که این‏روزها، فضای جامعۀ ایران را احاطه کرده است، مورد بررسی و بازنگری قرار داد؛ اشاراتی شده است‏که سردمداران رژیم جمهوری، کم‏ترین نزدیکی و قرابتی با محترم شمردن به حقوق و سلامتی سازندگان اصلی جامعه ندارند، و نیز اشاراتی شده است‏که با وجود چنین نظام‏هایی، جامعه و مردم از قید و بندهای اسارت‏بار و بندگی نجات نخواهند یافت. به این دلیل که نظام جمهوری اسلامی را قدرت‏مداران بین‏المللی به جامعه و به مردم تحمیل کرده‏اند تا جنبش‏های کارگری و اعتراضی میلیون‏ها تودۀ ستم‏دیده را از مسیر اصلی‏اش منحرف کند. به جرأت می‏شود گفت که در این‏مدت سردمداران رزیم جمهوری اسلامی هم در چهارچوبۀ وظایف و سیاست‏های دیکته شدۀ امپریالیستی سنگ تمام گذاشته‏اند و متعاقباً جامعه هم به انحای جوراجور، شاهد تعرضِ بی‏وقفه، چپاول‏گری و کاهلی منادیان سرمایه در برابر نیازهای بدیهی توده‏های ستم‏دیده بُوده است. به هر حال فرهنگ حاکم بر جامعه، فرهنگِ تعرض به معیشت مردم، فرهنگِ تخریبِ زیرساخت‏های جامعه و نیز فرهنگِ سهل‏انگاری و لاابالی در برابر حوادثِ طبیعی‏ست. پس حاکمان ایران در همان مسیری در رفت‏و‏آمدند که قدرت‏مداران بین‏لمللی در مقابل‏شان قرار داده‏اند. علی‏رغم چنین باوری می‏توان و در حقیقت می‏شود به پدیده‏های دست‏ساز و متفاوتی هم‏چون ویروس کُرونا به‏طور مجزا برخُورد نمود، امّا تفکیک آن با سیاست‏های کلی نظام، ناصحیح و طبیعتاً ما را از توضیح ماهیت حقیقیِ سردمداران نظام جمهوری اسلامی باز خواهد داشت. چرا که حکم‏رانان ایران طی چهار دهه و - آن‏هم - در ابعادی فراترِ از ویروس کُرونا، جان مردم را گرفته‏اند و به میزانیِ فراتر از پدیدۀ کنونی، طناب ترس و وحشت و ناامنی مردم را سفت و سفت‏تر کرده‏اند؛ به مدت چهار دهه جان مردم را به لب‏شان رسانده‏اند. بدین‏سان می‏توان گفت که که مضامین و واژه‏هایی هم‏چون امنیتِ زیستیِ و سلامتی مردم، و نیز محیط‏زیستی و حفظ و حراست از مراتع طبیعی و جنگل‏ها و آن‏هم در زیر سلطۀ رژیم جمهوری اسلامی خالی از محتوا و فاقد اعتبار می‏باشد. شوربختانه زندگی در ایران برای توده‏های ستم‏دیده بمانند به مرگ تدریجی شده است و روزانه صدها نفر دارند در اثر سیاست‏های غیر انسانی حکومت‏مداران جان می‏دهند؛ هزاران کودک به جای حضور در سر کلاس‏ها، در خیابان‏های ناامن ایران سرگردان‏اند، گورخوابی در اثرِ نداشتن سقف به شیوۀ زندگی قربانیان نظام امپریالیستی تبدیل گشته است، بیش از ده میلیون نفر حایشه نشین‏اند، اعتیادِ جوانان روبه افزون است و خلاصه هزاران نفر از فارغ‏التحصیلان به خیل بیکاران پیوسته‏اند. این تصویر جامعۀ مطابق با سیاست‏های سران رژیم جمهوری اسلامی‏ست که جهان انسانی با آن رودروست.

 

در بستر چنین حقایقِ ناگواری، دودلی نیست که سلامتی و مقابله با صدها مصائب اجتماعی، بهداشتی و ایمنی مردم، نمی‏تواند از جمله اولویت‏های نظام‏های سرمایه‏داری و بخصوص نظام جمهوری اسلامی به حساب آید؛ به این سبب که نظام‏های حاکم در جهان و بویژه نظام جمهوری اسلامی از زمره ویروس‏های اصلی و نیز ناقل هزاران درد و مرض به جامعه و به مردم‏اند؛ در چنین نظام‏هایی مرض و مریضی، دوا و درمان نظیر هزاران مورد دیگر طبقاتی‏ست و در این بین، مردم و پائینی‏ها فاقدِ کم‏ترین نظام حفاظتی و اجتماعی‏اند. پس رفتار، پنهان‏کاری و رویکردِ دولت جمهوری اسلامی پیرامونِ مقابله با ویروس کُرونا را نمی‏شود، به‏عنوان امرِ عجیب و غریبی به‏حساب آورد. آن‏قدر میزانِ مصیبت‏های وارده به مردم و کتمان حقایق از جانب سران حکومت بالاست که صدای خودی‏ها و مدافعین نظام هم در آمده است. در این رابطه «محمد سالاری»‌،‌ نماینده شورای شهر تهران در جلسه شورا، خطاب به مسئولان وزارت ‌بهداشت پیرامون دروغ‏گویی سران حکومت گفت: "حتی اگر به قیمت برکناری یا کناره‌گیری‌تان باشد برای مردم واقعیت‌ها را بگویید و روشن کنید که اگر این روند ادامه پیدا کند، کشور به چه وضعیتی دچار می‌شود".

 

بیش از چهل سال است‏که سران نظام با کلاشی و با ریاکاری، با تبلیغ و ترویجِ جهل و خرافه، و با سرکوبِ دردمندان بر مسند قدرت تکیه زده‏اند، آن‏وقت «محمد سالاری» از سارقان جامعه می‏خواهد تا "حقیقت" را با مردم در میان بگذارند و با آنان سرراست باشند!! بر خلافِ نظر «محمد سالاری» باید گفت که دروغ‏گویی در ذات نظام جمهوری اسلامی‏ست و پس هرگونه تقلاء و تلاش برای وادار کردن ارگان‏های ذیربط و وابسته به دولت و جکومتی‏یان به حقیقت‏گویی، چیزی جز انحراف اذهان عمومی و تطهیر ماهیت جنایت‏کار نظام جمهوری اسلامی نیست. ار "رهبر" نظام گرفته تا رئیس جمهور و وزیر بهداشت، وزیر کار و دیگر دم و دستگاه‏های حکومت و دولت، همه و همه، در خدمت به سیستم و مناسبات حاکم بر جامعه‏اند. این جامعۀ دست‏پخت جانیانی‏ست که محروم از سیستمِ دفاعی مردمی و نیز پشتوانۀ عملی در برابر بُحران‏ها و یا حوادثِ پیش‏گیرنده است. در پرتو چنین نظام‏هایی، کار در اثرِ استثمارِ بی‏رحمانه صورت می‏گیرد و نیز زیرساخت‏های جامعه هم بی‏نصیب از استانداردهای لازمه و مقابله با حوادثِ طبیعی است؛ چرا که خشتِ سیاست‏ها و برنامه‏های اقتصادی، مطابق با تضمین زندگی و تأمین منافع سازندگان اصلی ریخته نشده است که براحتی، خودنمایی و روندِ مخرب آنرا می‏شود، در بخش‏های متفاوت جامعه و در زندگی مردم، آشکارا دید.

 

بدین ترتیب استتناجِ بی‏واسطه‏ای نیست که علل آن یعنی گُستردگی اوضاعِ نابسامان و ناهنجار جامعه را می‏بایست به سیستمِ تحمیل شدۀ حکم‏رانان ایران نسبت داد. رفتار و رویکردِ سران حکومت و  آن‏هم به‏همراهِ دم و دستگاه‏های سرکوب که به‏مدت چهار دهه، به منابع اقتصادی و تولیدی چنگ انداخته‏اند، نشان‏گر این واقعیات است‏که فضا و چرخۀ جامعه، مطابق با خواست‏های کارگران، زحمت‏کشان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی نیست. عده‏ای سودجود و سرکوب‏گر را بر سر کار گمارده‏اند و مردم را با دو انتخاب و وضعیتِ دوگانه‏ای قرار داده‏اند. یا تسلیم و اطاعت در برابر برنامه‏های سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ منطبق با خواست‏های طبقۀ حاکمه؛ یا ایستاد‏گی، مبارزه و مقاومت در میدان‏های احاطه شده از نیروهای سرکوب‏گر و نابرابر. به طور یقین مردم انتخاب خود را از همان روزهای آغازین حاکمیت سردمداران رژیم جمهوری اسلامی و آن‏هم با صدای رسا، عملی و با حضور در خیابان‏ها اعلام کرده‏اند؛ اعتراض میلیونی زنان در برابر سیاستِ «یا روسری، یا توسری»، صف‏آرائی مسلحانۀ خلق رزمندۀ کُرد و ترکمن‏صحرا در مقابل ارگان‏های سرکوب‏گر و حافظ بقای امپریالیستی، اعتراضات بیکاران، مقاومت و ایستادگی دانشجویان در برابر "انقلاب فرهنگیِ" رژیم در درونِ دانشگاه‏ها و شهرهای ایران، اعتصابات و اعتراضات بی‏شمار کارگران در حول و حوش بیکارسازی و کسب حقوق‏های معوقۀشان در میادین تولیدی - ساختمانی و غیره، مبین افکارِ کارگران، زحمت‏کشان، زنان، دانشجویان و جوانان، در برابر سیاست‏های ضد کارگری و توده‏ای سردمداران رزیم جمهوری اسلامی است.

 

در هر صورت لازم و ضروری‏ست تا بمنظور دُوری از خطاهای سیاسی، اوضاعِ فعلی جامعۀ ایران را از سیاست‏های عملی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی منفک نکرد. با این اوصاف دروغ‏گویی و رویکرد سران حکومت پیرامونِ مقابله با ویروس کُرونا یک‏بار دیگر، دربرگیرندۀ این نظر است‏که نظام جمهوری اسلامی، نه قابلیتِ حفظ و حراست از جان و مال مردم را دارد و نه حاضر به حقیقت‏گویی و برخُورد جدی با حوادث متفاوت و رودررو است. دست‏کاری آمار و ارقام و مرگ‏و‏میر هزارانِ انسان بی‏دفاع در اثر ویروس کُرونا، و متعاقباً بی‏مبالاتی سران حکومت، چیزی جز دنباله‏روی از سیاست‏های امپریالیستی و نیز گردش سرمایه و سودآوری در درونِ جامعۀ ایران نیست. پُر واضح است‏که در چنین سیستم‏هایی سود و به گردش درآوردن چرخ‏دنده‏های استثمار، از جمله اولویت‏های نظام‏های سرمایه‏داری را تشکیل - داده و - می‏دهد و بی‏دلیل هم نیست که روحانی رئیس جمهور نظام در دُوران ترس و وحشت و ناامنی جانی میلیون‏ها انسان، به جای ایجاد حصارهای دفاعی و حمایت کنندۀ مردمی، زمزمۀ: "فعالیت دوباره کسب و کارهای «کم‌ریسک» را" سر داده و تاکید داشته است که،" از آغاز هفته آینده، تمامی استان‌های ایران - به غیر از تهران - از بیست و سوم فروردین، و نیز تهران از سی‏ام فروردین فعالیت خود را از سر بگیرند. نمی‌توان و نباید فعالیت‌های اقتصادی را متوقف کرد. باید پروتکل‏های بهداشتی اجراء شوند و دولت بر اجرای پروتکل‏ها نظارت می‏کند"!!

 

یعنی این‏که علی‏رغم حیاتِ چند ماهه و "غیر مهارِ" ویروسِ کُرونا در سطح جامعه و به خانۀ هزاران کارگر و زحمت‏کش، می‏بایست درِ دکان‏های سودده را باز کرد و اجازۀ بیش از پیشِ از دست رفتن مردم را داد؛ یعنی این‏که جان مردم در برابر فعالیت‏های اقتصادی سرمایه‏داران ارزشی ندارد. برای این‏که نمی‏شود به‏مدت طولانی چرخه‏های سوددهِ جانیان بشریت را متوقف کرد. پس می‏بایست "کسب و کار کم‏ریسک" را فعال کرد و به‏موازات آن بر "پروتکل‏های بهداشتی" نظارت داشت!!!

به راستی وقاحت و بی‏شرمی در قاموس نظام‏های سرمایه‏داری و از جمله نظام جمهوری اسلامی عدد و رقمی ندارد. هم چنین آشکار شده است‏که علم نه در خدمت به جامعه و بشریت، بلکه در جهتِ ترویج و گُسترش بی‏عدالتی‏ها، انباشت بیش از پیش سرمایۀ طبقات بالادست، در ازای نابُودیِ جان و زندگی طبقات فرودست است. متأسفانه این‏روزها - و بنابه دلائلِ چندی -، حکومت‏مدارانِ بزرگ زندگی میلیاردها انسان را به ترس و وحشت انداخته‏اند تا قدرقدرتی خود را به‏نمایش بگذارند؛ سمی‏ترین و کُشنده‏ترین ویروس‏ها را در درونِ جوامع متفاوت پخش کرده‏اند تا از جنگ‏های بیولوژیکی، سیاسی و تجاری "پیروز" بدر آیند؛ دارند از مردم قربانی می‏گیرند تا جناح‏های رقیب امپریالیستی را پس زنند؛ جنگ میکروبی به بهانۀ مقابله با ویروس‏های قابل پیش‏گیری براه انداخته‏اند، تا نقشه‏های پساکُرونا را به پیش برند؛ حقیقتاً ویروس‏هایی که در آزمایشگاه‏های وابسته به قدرت‏مداران بین‏المللی ساخته و پرداخته شده و در خدمت به سودآوری شرکت‏های کلان و نیز صنعت داروسازی است. البته ناگفته نماند که پخش میکروب‏های متفاوت در میان مردم و در ادامه پنهان‏کاری و سهل‏انگاری دولت‏های بزرگ و وابسته بدانان، موضوع و یا موضوعات تازه‏ای نیست. از اوائل دهۀ چهل دولت امریکا، سیاست جنگ‏های بیولوژیکی علیۀ کشورهای متفاوت - و در حقیقت علیۀ مردم - را در مقابل خود قرار داده است و صرف‏نظر از جنگ‏های تبلیغاتی پیرامونِ این و یا آن قدرتِ امپریالیستی، آن‏چه آشکار می‏باشد آن است‏که دود اصلی آن، دارد به چشمِ میلیاردها انسانی می‏رود که فاقد امکانات حفاظتی اولیۀ و درمانی‏اند.

 

خلاصه و در این‏میان حاکمان ایران هم بمانند گذشته، مردم را در وسطِ بیماری و گرسنگی - و در حقیقت مرگ و زندگی -، قرار داده‏اند تا سیاست‏های امپریالیستی، یعنی بی‏توجهی به جان مردم و ایجادِ ترس و وحشت را پی گیرند. دروغ‏گویی، پنهان‏کاری، تبلیغ و ترویج خرافات، نسخۀ فاصله‏گیری انسانی - اجتماعی و در ادامه بیانِ عدم مسئولیت‏پذیری مردم در مقابله با ویروس کُرونا و هم‏چنین سرکوب ده‏ها شورش و اعتراضِ زندانیان در زندان‏هایی هم‏چون خرم‌آباد، الیگوذر، زندان مرکزی تبریز، سقز، زندان مرکزی اورمیه، زندان فشافویه، زندان همدان، مهاباد، عادل‏آباد شیراز، زندان‏های سپیدار و شیبان اهواز، گویای جایگاهِ مسئولیت‏پذیری و رویکرد نظام جمهوری اسلامی نسبت به فاجعۀ دل‏خراش ویروسِ کُرونا در درون جامعه و زندان‏های مخوف است.

 

به طور مثال "رهبر" نظام حدوداً سه ماه قبل پخش ویروس کُرونا در میان مردم را توطئۀ "دشمن" در عقیم گذاشتن انتخابات مجلس دانست. رئیس جمهور محبوب نظام هم از محدود بُودن و از مهار آن در درون جامعه حرف زد و سر آخر «علم الهدی» (نمایندۀ مجلس خبرگان رهبری، امام جمعه مشهد و نمایندۀ ولی فقیه در استان خراسان رضوی) هم در چهارچوبۀ ترویج جهل و خرافه و چپاول‏گری اماکن مذهبی گفته است: "باید هر چه زودتر درب حرم‏ها به سوی مردم باز شود، چون امام زمان بشدت از این‏موضوع دلخور و ناراحت هستند".

دسته دسته قشرهای پائینی جامعه و کادرهای دلسوز، متعهد و پرستارانِ فاقد امکانات اولیۀ ایمنی و حفاظتی در درونِ بیمارستان‏ها و دیگر خدمات درمانی در اثر فاجعۀ کُرونا جان می‏دهند و آن‏وقت دولت‏مردان و جانیانی هم‏چون «علم الهدی» دارند از راه انداختن دم و دستگاه‏های سودده و باز کردن درب‏های جهل و خرافه حرف به‏میان می‏آورند!! جامعۀ ایران در اثر سیاست‏های استثمارگرانه و چپاول‏گرانۀ سران نظام جمهوری اسلامی در حال ترکیدن است و افزون بر این‏ها ابعادِ فاحعه و بی‏قیدی سران نظام آن‏قدر بالاست تا جائی‏که «عبدالکریم حسین‌زاده»، نماینده نقده در مجلس نوشت: "‌تلنبار شدن اجساد در قم و درماندگی مردم رشت گواه ناکارآمدی‌های صورت گرفته در این اطلاع‌رسانی و هشدار به موقع کرونا است". و در ادامه به سران حکومت "توصیه" می‏کند "شهرها را که ‎قرنطینه نکردید، حالا که در پیک زمان شیوع هستیم دست کم قرنطینه خانگی در قم و رشت الزامی کنید تا در تعداد کشته‌شدگان رکورددار جهانی نشده‌ایم".

 

آری، این رویه و جامعۀ ساخته و پرداختۀ نظامِ جمهوری اسلامی در قبال نیازها و جان میلیون‏ها انسان دردمندی‏ست که گوشه‏ای هر چند کوچک از آن دارد از طرف نمایندۀ نقده طرح می‏شود؛ نظامی که در عرصه‏های گوناگون به یکی از پرچم‏داران تعرض و کُشت و کُشتار کارگران و زحمت‏کشان، جوانان، کودکان کارِ خیابانی، آواره کردن مردم از خانه و کاشانۀشان، سرکوب وحشیانۀ زندانیان و تخریب زیرساخت‏های جامعه و بالاخره تاراج و غارت اموال عمومی تبدیل گشته است. پس بی‏تفاوتی، بی‏مبالاتی و رویکرد سران نظام نسبت به پدیدۀ ویروس کُرونا، بی‏ارتباط و مستقل از سیاست‏های تاکنونی‏شان نیست؛ هم چنین بی‏ارتباط و مستقل از سیاست‏های فاجعه‏بارِ جهانِ سرمایه‏داری در قبال جان و مال مردم نیست. حقیقتاً تا زمانی‏که ویروس‏هایی هم‏چون خامنه‏ای، روحانی و دیگر ارگان‏ها و دم و دستگاه‏های سرکوبِ ذیربط نظام، در درون جامعه حیات دارند، ماشین تلفات مردم از حرکت باز نخواهد ایستاد و هم‏چنان قربانی‏های بیش‏تری خواهد گرفت. یگانه راهِ نجات جامعۀ ایران و تمامی جوامع سرمایه‏داری، منوط به سرنگونی حاکمان دروغ‏گو و سرکوب‏گر است؛ امری که وابسته به حضور، دخالت‏گریِ عملی و رودررویی نمایندگان سیاسی و حقیقی طبقۀ کارگر و زحمت‏کش با ارگان‏های حافظ بقای امپریالیستی‏ست.

 

10 آپریل 2020

22 فروردین 1399

بنام زندگی و برای سلامتی عمومی و حرمت انسانی

به بهانه روز بهداشت جهانی

بنام زندگی

و

برای سلامتی عمومی و حرمت انسانی

 

خبرش که آمد بنظر میرسید که محلی و منطقه ای باشد ولی اینطور نبود. خیلی سریع طی چند ماه جهان گستر شد. بیماری ای متمرکز در مجاری تنفسی همراه با تب بالا که در ادامه با کاهش عملکرد ریه میتواند منجر به مرگ گردد. این بیماری را کووید19 نامیدند و "ویروس جدید کرونا" بعنوان عامل این بیماری شناخته شد. اما چرا "جدید"؟

ویروس کرونا در چرخه ی زندگیش بارها جهش یافته است. این ویروس در اساس همانی ست که در سال 2003 بیماری تنفسی سارس را در انسان موجب گشت. این بیماری که قابل کنترل نسبی بود فقط در چند کشور/ ابتدا در چین وبعد در آمریکا و کانادا/ منتشر شد و 10% مبتلایان را به کام مرگ کشاند. حدود 10 سال بعد این ویروس با جهشی جدید منجر به بیماری مرس گردید که توانست موجب مرگ 36% از مبتلایان گردد و از طریق مراسم زیارتی عربستان در حدود 25 کشور منتشر گردید. و اکنون این ویروس جهشی دیگر یافته است. از اینروست که "ویروس جدید کرونا" نامیده میشود. این جهش قدرت انتشارو انتقال چشمگیری در این ویروس ایجاد کرده است.

 

راب فوشیر/مدیر بخش ویروس شناسی مرکزپزشکی دانشگاه روتردام/ که تحقیقات گسترده ای در زمینه جهشهای مربوط به ویروس آنفولانزا دارد در مصاخبه ای با تلویزیون هلند میگوید که وجود ویروسها در زندگی انسان بسیار مهم است و اکثر آنها ضرری برای انسان ندارند. ویروسها برای انطباق با شراط زیستی تغییراتی در خود بوجود میاورند که گاه میتواند منجر به عواقب خطرناکی برای انسان گردد. این تغییرو جهش درویروس نیاز به زمان زیادی ندارد و میتواند حتی دریک هفته یا یک ماه انجام گیرد. بعد از هر پاندمی /همه گیری جهانی/ بیماری میتواند بصورت اپیدمی سالبانه و بطور فصلی باز گردد که در این حالت دیگر شدت سابق خود را ندارد. این وضعیت تا زمان جهش جدیدی در ویروس میتواند ادامه یابد. وی برای نمونه اشاره به آنفولانزای اسپانیایی دارد که یک قرن پیش در اواخر جنگ جهانی دوم در میان کشورهای در گیر جنگ بسرعت منتشر شد و بعد از 2 سال پاندمی تا سال 1957 بصورت اپیدمی سالیانه ادامه داشت و منجر به مرگ بیش از 50 میلیون انسان گردید. در این سال با جهش این ویروس آنفولانزای دیگری در جهان منتشر شدو 2 میلیون نفر را به کام مرگ کشاند. جهش دیگر این ویروس در سال 1968 موجب مرگ یک میلیون انسان گردید.

از سال 1997 این سوال در جامعه ی علمی مطرح بوده که آیا جهان بار دیگر میتواند دچار پاندمی ای مشابه آنفولانزای اسپانیایی شود؟ فوشیر در سال 2011 با تائید این امکان به سازمانهای جهانی درمورد وقوع آن هشدار میدهد. وی تراکم بالای جمعیت انسانی و حیوانی در جهان و شیوه های صنعتی و متراکم دامداری را زمینه مساعدی جهت تشدید سرعت رشد ویروس کرونا میداند. فوشیر از امکان یافتن راه حل جهت عفونتهای ویروسی با اطمینان سخن میگوید ولی شرط اساسی آنرا تعهد دولتها و شرکتها به این امروانجام سرمایه گذاریهای بلند مدت در این زمینه میداند. وی در بیان وضعیت کشورها در مقابله با این ویروس از عواملی چون عدم هماهنگی و آمادگی لازم در دستگاههای دولت/ کمبود کادر درمانی / کمبود تحهیزات لازم بیمارستانی/ عدم وجود سیستم آزمایشگاهی مشترک نام میبرد.

ماریون کوپمانس ویروس شناس دیگر هلندی که درسازمان جهانی بهداشت نیز فعالیت میکند بر این نظر است که اگر "جهانی سازی" را انتخاب کرده ایم ضروریست که جهت مقابله با ریسکها و خطرات ناشی از آن نیز خود را مجهز سازیم که متاسفانه اینکار صورت نمیگیرد.

عکس العملهای تاریخی

جامعه جهانی بعد از کشتار و ویرانگری عظیم در طی جنگ جهانی دوم اعلامیه ای را بتصویب رساند که در آن بر اهمیت رعایت حرمت انسانی و تایید حقوق یکسان آنها بعنوان شرط ضروری برای برقراری صلح/ عدالت و آزادی در جهان تاکید داشت. چهل سال بعد از آن (1989) در توجه به وضعیت نابسامان کودکان در جهان به لزوم افزایش دستمزد کارگران جهت ایجاد امکان رسیدگی بهتر به فرزندان خود اذعان داشت. و 10 سال بعد بار دیگر مبارزه با گرسنگی و فقر فاحش را در صدر اهداف هشتکانه ی خود برای 15 سال اول هزاره جدید قرار داد.

تا چه حد جامعه جهانی در تحقق اهداف بالا صادق/ جدی و موفق بوده است؟

- شکاف طبقاتی در جهان همچنان گسترده تر و عمیقتر گشته است. بنا به گزارش امسال اکسفام نوویب (سازمانی که در زمینه مبارزه با فقردر جهان فعال است): ثروت 1% جمعیت جهان دو برابر ثروت 99% جمعیت جهان است و این شکاف حتی بعد از بحران سال 2008 افزایش یافته است. فقیران فقیر تر و ثروتمندان غنی تر گردیده اند.

- در سال 2012 پیش بینی شد که تعداد کودکان خیابانی در جهان  از 150 میلیون نفر در سال 2011 به 800 میلیون نفر در سال 2020 خواهد رسید.

- تعداد بردگان مدرن که در سال 2013 سی میلیون نفر برآورد شده بود بنا بگفته سازمان ملل به بیش از چهل میلیون نفر در سال 2016 رسید.

- بنا به گزارش سازمان جهانی پناهندگی در سال 2018 بیش از 70 میلیون انسان در نتیجه جنگ و خشونت آواره شده اند. این رقم بیسابقه میباشد ونسبت به 20 سال قبل از آن  بیش از دو برابررشد داشته است.

- از نظر سازمان بهداشت جهانی کسانی که بمدت طولانی در فقر زندگی میکنند بطور متوسط 8 سال عمر کوتاهتری دارند و 19 سال طولانی تر با مشکلات سلامتی (جسمی/ روحی) بسر میبرند. تاثیرات فقر بر کودکان و سلامتی آنان نیز بمراتب عمیقتر/ گسترده تر و پایدارتر است. تعداد افراد در گیر با بیماریهای روحی نیز در جهان بسرعت افزایش مییابد که دیده نشدن انسانها/ شنیده نشدن صدای آنان و به حاشیه ی رانده شدن از عوامل مهم بروز و تشدید این وضعیت میباشد.

- جنگهای طولانی مدت و تغییرات اقلیمی و محیطی  نیز تشدید کننده مرگ و میر و بازگشت و رواج بیماریهای عفونی بوده اند.

- تشدید روند خصوصی سازی در دهه های اخیر در زمینه های بسیار حساس نیز گسترش یافته است. از جمله: خدمات درمانی و مراقبتهای پزشکی(جسمی / روانی) / بیمارستانها/ مراکز نگهداری سالمندان / زندانها/ مراکز نگهداری از جوانان / دانشگاهها وآموزش و پرورش کودکان. در کنار آن شاهد کاهش گسترده بودجه دولتها در زمینه خدمات اجتماعی وقطع حمایت از نهادهای مردمی و فعالیتهای فرهنگی بوده ایم. سیاستهایی که تشدید بیکاریهای گسترده و عدم امنیت شغلی را به همراه داشته و موجب افزایش چشمگیر خشونتهای جسمی / روحی وجنسی در جوامع گردیده است که صدمات عمیقی برای سلامتی قربانیان/ خصوصا زنان و کودکان/ به همراه دارد.

به کجا چنین شتابان؟

در چنین شرایطی "ویروس جدید کرونا" در طی چند ماه گذشته به همه کشورهای جهان وارد شده و همچنان در حال پیشروی وتشدید بحران جهانی میباشد.

- سرمایه داری مسلط جهانی که توانست برای حمله نظامی به کشوری دیگر و کشتار و نابودی میلیونها انسان متحد شده ونیروهای خود را بسرعت هماهنگ کند در بزنگاه مقابله با این ویروس و در نجات جان دهها/ صدها هزار (که همچنان ادامه دارد) انسان  نتوانست سرعت عمل و هماهنگی لازم را داشته باشد.

  - کیفیت سیستم درمانی و بهداشتی که در کشورهای پیشرفته در اثر مبارزات مردمی بنا شده بود در اثر خصوصی سازی افت شدیدی پیدا کرد و ناکارآمدی خود را نشان داد.

- افزایش سریع و مچدد بیکاریها و کاهش درآمد توده شاغل / رشد مستمر گرانی/ کاهش و یا قطع خدمات عمومی فشارهای اقتصادی توده کم درامد را بطور چشمگیری افزایش میدهد.

- وضعیتی که شرایطی فراهم میکند که به سبب ترس از ابتلا به بیماری و عواقب آن افراد نیازمند به کمک در خانه های سالمندان بحال خود رها میشوند.

 

- وضعیتی که کمبود کادر درمان و امکانات در بیمارستانها منجر به انجام انتخابهای دردناک میگردد. انتخاب از میان بیماران نیازمند به درمان، انتخابی که جواز مرگ انسان دیگر را به همراه دارد . انتخابی که سقوط انسانیت و کرامت انسان را بتصویر میکشد.

آمدن "ویروس جدید کرونا" در کنار همه ی عوارض و صدماتی که برای جامعه انسانی موجب گشته است (وهنوز ادامه دارد) موجب تقویت شعله های گرم محبت/ همکاری/ فداکاری و تلاش برای نجات زندگی نیز گردیده است.        آیا این شعله ها تاب پایداری در این سونامی جاری را دارند؟

سونامی "ویروس جدید کرونا" بار دیگر در ضرورت مبارزه برای صلح/ امنیت/ آزادی و عدالت اجتماعی/اقتصادی  بعنوان شرط ضروری برای حفظ سلامتی و حرمت انسانی با فریاد رساتری اعلام میکند که:

این درد مشترک   هرگز   جدا جدا  درمان نمیشود.

فیروزه راد

7 آپریل 2020

 

توضیحات:

*بیماری کووید-19 که در ابتدا با علائم سرفه های خشک و تب بالا معرفی میشد در ادامه علائم بیشتری از آن شناسایی گردید. از جمله گلودرد/ سردرد/دل درد/ اسهال/ استفراغ/ ضعف عمومی شدید

در 80% موارد مبتلایان بدون علامت مشخص هستند و یا حد ضعیفی از چند علامت را دارند. حدود 5% از مبتلایان نیاز به بستری شدن دارند و حدود 2% موارد میتواند به مرگ بیانجامد. هر چند که بروز این بیماری در افراد سالمند بیشتر است ولی کودکان و افراد جوان را نیز مبتلا میکند. وجود بیماریهای زمینه که تضعیف سیستم ایمنی را موجب گشته امکان ابتلا وخطر بیشتررا افزایش میدهد.

** مصاحبه با راب فوشیر و ماریون کوپمانس در تلویزیون هلند در اواخر مارت 2020

ویروس کرونا و جمهوری اسلامی، دو بلای جان توده های ستمدیده!

ویروس کرونا و جمهوری اسلامی، دو بلای جان توده های ستمدیده!

 

در ماه های پایانی سال 1398، شیوع ویروس مرگبار کرونا در ایرانِ تحت حاکمیت ضد خلقی رژیم جمهوری اسلامی، زندگی مملو از فقر و محرومیت مردم دردمند ما را با یک چالش بزرگ دیگر روبرو ساخت؛ چالش مرگ و زندگی؛ نبرد با اهریمن مرگ، آنهم در فصلی که در فرهنگ جامعه ما، به طور طبیعی پیام آور تولد و شکوه زندگی ست. شیوع کرونا، بر حیات سراسر فاقد امنیت مردم و بویژه میلیون ها تن از خانواده های کارگری و زحمتکش ما بحران دیگری را تحمیل کرد، به ستمدیدگانی که بدون وجود ویروس کرونا نیز، کمرشان در زیر بار مصائب اقتصادی - سیاسی ناشی از حاکمیت جمهوری اسلامی خم شده است.

مطابق آخرین آمار اعلام شده از سوی مسئولان حکومتی، تا روز پنج‌شنبه ۲۹ اسفند، "۱۸ هزار و ۴۰۷ نفر" در کشور به ویروس کرونا مبتلا شده و "۱۲۸۴ نفر" نیز در اثر ابتلاء به این ویروس جان داده اند. (علیرضا رییسی معاون بهداشت وزارت بهداشت جمهوری اسلامی) در همین حال، سخنگوی وزارت بهداشت رژیم، کیانوش جهانپور نیز در توصیف ابعاد سرعت ویرانگر بلایی که بر جان مردم دردمند ما افتاده در روز پنج شنبه 19 مارس، 29 اسفند اعلام کرد "طبق آخرین داده‌ها، تقریبا در هر ساعت، ۵۰ نفر در ایران به کووید ۱۹ (ویروس کرونا) مبتلا می‌شوند" و اضافه کرد که " در هر ده دقیقه، یک نفر جان خود را در اثر پیامدهای ناشی از ابتلا به کرونا از دست میدهد". یعنی بر مبنای این آمار ، به طور متوسط و با در نظر گرفتن سرعت رشد فعلی این ویروس، روزانه 144 تن از مردم محروم و دردمند، در شرایط آفریده شده توسط جمهوری اسلامی، جان خود را از دست می دهند.

البته این آمار دردناک هنوز به هیچ وجه عمق فاجعه ای که گریبانگیر توده های تحت ستم کشور ما شده را بیان نمی کند، چرا که دست ساز آمار سازان رژیم جمهوری اسلامی بوده و با واقعیت انطباق ندارد. آمار داده شده توسط "سازمان بهداشت جهانی" یعنی نهادی که تحولات مربوط به ویروس کرونا در سراسر جهان را به طور روزمره تعقیب می کند، مدعی است که تعداد تلفات کرونا در ایران را باید 5 برابر آمار رسمی اعلام شده توسط جمهوری اسلامی به حساب آورد. در عین حال، جدا از این آمارهای "رسمی"، انتشار ده ها تصویر و فیلم  از سوی مردم در فضای مجازی در مورد گسترش روزمرۀ قبرستانها در شهر های سراسر کشور و اختصاص قطعه های تازه به قربانیان کرونا و دفن بی سر و صدای آنان، از جمله اسنادی هستند که نشان می دهند که مقامات جمهوری اسلامی تاکنون در مورد فاجعۀ کرونا نیز سیاست پنهانکاری و عدم اعلام آمار واقعی را برای پوشاندن چهرۀکریه حکومتشان دنبال کرده اند.

خامنه ای، رهبر پلید جمهوری اسلامی در اظهار نظرهای اولیه خود با عوامفریبی تمام اخبار هولناک شیوع کرونا بر جان ملت را "توطئه دشمن" علیه مضحکۀ موسوم به "انتخابات مجلس" نامید و سپس از مردم نگران و بی پناه خواست که در مورد این بلای مرگبار "مساله را زیاد بزرگ" نکنند. در امتداد همین سیاست عوامفریبانه، رییس جمهور دروغگوی وی یعنی روحانی نیز با وقاحت مدعی شد که همه چیز در مبارزه علیه شیوع کرونا در کشور خوب پیش می رود و "روند کنترل ویروس، مثبت می باشد". این دروغ پراکنی های بیشرمانه در مقطع زمانی ای صورت می گرفت که ویروس کرونا از مدتها قبل در حال درو کردن جان و حیات صدها تن از توده های محروم در سراسر کشور بود و شرایطی به وجود آمده بود که با مشاهده آن، جعفر زاده ایمن آبادی، نماینده رژیم از رشت در مجلس در تاریخ 19 اسفند، اعتراف کرد که:" قبرستان‌ها دیگر جا ندارند" و "اجساد روی هم دفن می‌شوند"، و اوضاع آنقدر وخیم است که "۵۰ درصد کادر درمانی گیلان مبتلا به کرونا هستند". در همین رابطه، عبدالکریم حسین زاده، نمایندۀ دیگر مجلس ارتجاع با انتقاد از سیاست های "ناکارآمد" حکومت تاکید می کرد که "جنازه ها در قم تلنبار شده اند".

مقایسۀ بین حقیقت ابعاد شیوع و تاثیرات مرگبار ویروس کرونا که حتی نمایندگان مجلس نیز به آن معترف می شدند با ادعاهای عوامفریبانه سران حکومت، روشنگر یکی از سیاست های ضد خلقی جمهوری اسلامی در مقابل این بحران می باشد. امروز دیگر این امر به هیچ رو پوشیده نیست که مقامات رژیم، کوشیده اند تا در مقابل رشد خشم و نفرت به حق مردم در قبال شرایط مرگباری که نظام حاکم و رژیم جمهوری اسلامی برای توده های تحت ستم بوجود آورده، به سیاست "پنهانکاری" روی آورند تا  نقش ضد خلقی خود در افزایش تصاعدی بار ویرانگر شیوع این ویروس بر گردۀ توده های محروم جامعه ما را در انظار بپوشانند. در حالی که چگونگی انتشار و شیوع ویروس کرونا در جامعه تحت سلطه ما آیینۀ تمام نمایی ست که نقش ویرانگر این نظام و ماهیت تا مغز استخوان وابسته، گندیده و ضد خلقی رژیم جمهوری اسلامی را در بستر یک فاجعه عمومی در مقابل همگان به نمایش می گذارد.

نگاهی به اظهارات سران تبهکار رژیم جمهوری اسلامی از زمان انتشار اخبار مربوط به شیوع این ویروس و چگونگی مواجهۀ گردانندگان نظام با آن نشان می دهد که چگونه در یک شرایط حساس و بحرانی، حیات و هستی مردم ما قربانی سود جویی گردانندگان نظام و سیستم مدیریت فاسد این رژیم بوده و می باشد.

همه می دانند که همزمان با شیوع کرونا در محل پیدایش آن یعنی چین و پخش اخبار مربوط به ابعاد و تاثیرات ویرانگرانۀ این ویروس، شماری از دولتهای جهان با اختصاص مبالغی از خزانه خود در محدوده مرزهای خود به مقابله با این مشکل دست زدند. آنها اقدامات و سیاستهایی را به اجرا گذاردند؛ از جمله بستن مرزها، کنترل تدریجی عبور و مرور و جلوگیری از سفرهای غیر ضروری، تعطیلی اداره ها و برخی از نهادهای دولتی و توقف پروازها در کنار اعمال شفافیت در آگاهی رسانی به افکار عمومی راجع به تعداد تلفات و چگونگی رعایت مسایل ایمنی به منظور تخفیف دامنه تاثیر گذاری این ویروس بر حیات مردم. برخی از این دولتها حتی بسته های مالی نظیر پرداخت بخشی از حقوق کارگران و کارمندان خویش را هر چند به صورت کند و با خِسَّت، در جامعه به اجرا گذاردند. نتیجۀ این سیاستهای کنترلی آن شد که در حالی که ویروس کرونا در بسیاری از کشورها بی مهابا به پیش تاخته و جان تعداد زیادی از مردم را گرفته، در برخی کشورها، چرخۀ انتقال بیماری به تدریج، شکسته شده و یا سرعت شیوع آن تا حد زیادی پایین آمده است. در نتیجه، اولین تجربۀ برخورد با این ویروس مرگ آفرین تا امروز ثابت کرده است که برغم هر منشاء یی که برای پیدایش این ویروس قایل باشیم (انسانی و یا غیر انسانی)، این سیاست دولتها و نظام های حاکم  است که نقش چشمگیر و تعیین کننده ای در کنترل تعداد تلفات، حفظ جان انسانها و حفاظت از حیات و هستی آنها در مقابل این بلای مرگبار بازی می کند.

 حال پرسیدنی است که سران جمهوری اسلامی کدام سیاستها و تدابیر را اتخاذ کرده اند؟

در نخستین هفته های پیشروی و شیوع ویورس کرونا در چین به عنوان مرکز گسترش و صدور این بیماری، در حالی که تقریبا  تعداد زیادی از کشورهای دنیا تمامی پروازهای خویش به چین و از این کشور به خاک خود را متوقف کرده و تدابیر سختگیرانه نظیر قرنطینه کردن مسافرینی که به این کشور سفر کرده بودند را به اجرا گذارده بودند، پروازهای شرکت هواپیمایی "ماهان" وابسته به سپاه پاسداران ضد خلقی رژیم به کانون شیوع ویروس یعنی ووهان چین ادامه یافت و برغم تمام هشدارهای برخی از کارشناسان خود نظام در مورد خطر ات جبران ناپذیر این کار، در طول سه هفته ممنوعیت پرواز، حداقل بین 55 تا 60 پرواز ثبت شده از این شرکت به کشور مرکز انتشار کرونا  صورت گرفت (مطابق گزارشات انتشار یافته توسط بی بی سی فارسی و رادیو فردا) و هزاران مسافر چینی و غیر چینی با انتقال توسط این شرکت هواپیمایی رژیم در نقاط مختلف جابجا شدند. کمی بعد با اعلام نتیجه مثبت آزمایش انجام شده روی مهمانداران این شرکت، شکی نماند که یکی از عوامل شیوع ویروس و انتشار آن در کشور ما  و سپس در کشورهای همسایه از طریق این نهاد وابسته به حکومت بوده است. درست به همین دلیل بود که تمام کشورهای همسایه خیلی زود مرزهای خود را بر روی ایران بستند تا به این وسیله  از خود حفاظت کنند. 

مورد دیگر اهمال و چشم پوشی رژیم نسبت به رفت و آمد آزادانه و بدون کنترل های بهداشتی افراد (نظیر انجام آزمایش کرونا بر روی مسافرانی که از چین و یا سایر مراکز گسترش ویروس می آیند) می باشد. این اهمال به رغم داشتن اطلاع از خطر اپیدمی کرونا باعث شد تا رفت و آمد صد ها تن از "طلبه های چینی" به شهر قم، یعنی یکی از محلهای استقرار نهاد های ایدئولوژیک ارتجاعی رژیم نظیر مدارس اسلامی، به رغم آگاهی مقامات رژیم از خطرات این کار، این شهر را به یکی از کانونهای ویرانگر انتشار و انتقال این ویروس به سایر نقاط کشور تبدیل نماید. رشد خشم و نفرت مردم از این اهمالگری های مقامات رژیم و اعتراضات آنها، باعث شد تا سرانجام در تاریخ 24 اسفند ماه،  رضا ملک زاده معاون تحقیقات و فن آوری وزارت بهداشت به صحنه بیاید و به "عدم برخورد جدی دولت" اشاره کند.  وی اعلام کرد که وزارت بهداشت " به طور جدی درخواست بستن مرزهای هوایی با چین را داشت، اما در دولت جدی گرفته نشد". البته  وی دیگر نگفت که بهای این "جدی" نگرفتن  دولتمردان تبهکار حاکم را صد ها تن از توده های محروم و مردم دردمند با از دست دادن جان عزیزانشان در اثر ابتلا به این ویروس مرگباری پرداختند که جمهوری اسلامی با سیاستهای ضد مردمی اش عامل اصلی شیوع گسترده آن در کشور شد.

از سوی دیگر، سیاستهای مردم ستیز جمهوری اسلامی در مورد عواقب فاجعۀ کرونا تنها به عدم تلاش برای پیشگیری از انتقال و شیوع این ویروس و - به واقع- انتشار گسترده تر آن به دست خود مقامات حاکم ختم نمی شود. آنها در شرایط وحشتناک شیوع این بلا، به جای قرنطینه کردن سریع نقاط بحرانی، به جای آگاهی رسانی و انجام اقدامات جبران کنندۀ اقتصادی برای اقشار مختلف مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان، سیاست "برخورد امنیتی" یعنی توسل به زور و چماق سرکوب را اتخاذ کرده اند. در چنین اوضاعی مراکز سرکوب حکومت در شهرها مرتب اطلاعیه صادر نموده و کسانی را که در شرایط سیاست پنهان کاری مقامات رژیم،  فیلمها و گزارشات واقعی مربوط به شیوع ویروس کرونا و اثرات مرگبار آن را در فضای مجازی پخش کرده و به اطلاع رسانی شفاف دست می زنند، به مجازات تهدید می کنند. در همین رابطه محمد جعفر منتظری، دادستان کل جمهوری اسلامی ایران، در 21 اسفند ماه با انتشار بیانیه‌ای اطلاع‌رسانی در بارۀ «بیماری کرونا و ارائۀ آمار و ارقام در بارۀ بیماران و تلفات این ویروس را در انحصار ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا" اعلام کرد و گفت  "هر اظهارنظری" خارج از این روال "خلاف مصالح و امنیت ملی کشور" است و "با مرتکب [...] برخورد خواهد شد".  یک روز پیش از صدور این اطلاعیه نیز دادستانی قم خبر از "دستگیری یک پرستار" به خاطر "اعلام رقم" واقعی قربانیان کرونا را داد.

در شرایط رسوا شدن هر چه بیشتر نقش جمهوری اسلامی در بسط فاجعه مربوط به کرونا، این رژیم که به هیچ اقدام مؤثر در رابطه با امور درمانی و حفاظتی هم دست نمی زند، اکنون با سپردن مسئولیت اداره "ستاد بحران مبارزه با کرونا" به ارتش و نیروهای سرکوبگر، نشان می دهد که به نمایندگی از طبقۀ حاکم یعنی سرمایه داران زالو صفت، دل نگران انفجار احتمالی اجتماعی ناشی از رشد خشم و اعتراضات توده ای می باشد. توده هائی که تا کنون نیز با مشاهده سیاستهای ضد مردمی رژیم و عدم پذیرش کمترین مسئولیتی در برخورد جدی با عواقب این فاجعه، در بندر عباس و قم به نیروهای انتظامی و سپاه حمله ور شده اند و یا در مبادی ورودی شهرها با نیروهای انتظامی درگیر گشته اند.

اکنون حدود دو ماه پس ازانتشار اپیدمی مرگبار کرونا و قربانی شدن صدها تن از مردم بی گناه در مسلخ سیاستهای ضد خلقی حکومت و فساد ساختاری این نظام پوسیده، دیدگان نگران میلیونها تن از توده های تحت ستم و به ویژه کارگران و زحمتکشان به عواقب مرگبار آتی این فاجعه بر حیات و هستی خویش دوخته شده است. رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی همچون 41 سال گذشته بار کمر شکن و دهشتناک جانی و مالی ناشی از فاجعه کرونا را بر دوش توده های محروم سرریز کرده است. سرمایه داران زالو صفت حاکم و ایادی شان کمترین عواقب مخرب ویروس کرونا را متحمل شده و خواهند شد. آنها غم نان و سیر کردن شکم گرسنه کودکانشان را نخواهد داشت، آنها به خاطر کمبود کیت های تشخیص کرونا و سایر امکانات پزشکی شاهد جان دادن بسیاری از عزیزانشان در آغوش خود نخواهند بود. با شیوع کرونا، سرمایه داران و آخوندهای مفت خور و استثمارگران حاکم، تمام اقدامات پیشگیرانه را انجام داده و به قول مردم عادی، تمام کارها و حتی "ساعت هایشان را با زمان چین و غرب کوک کرده اند".   آنها با استفاده از پول و نفوذ خود در ساختار قدرت دولتی از بهترین امکانات قرنطینه ای موجود در کیش و ... سایر نقاط خوش آب و هوا و گرم برخوردار هستند. در عوض کارگران، زحمتکشان، گرسنگان، کودکان کار، قبر خوابان و اقشار مادون جامعه یعنی اکثریت آحاد این کشور هستند که در حالی که زندگی محنت بارشان زیر فقر و گرسنگی و بیکاری و گرانی و کمبود و سرکوب خم شده، تحت شرایط مرگبار آفریده شده توسط نظام سرمایه داری حاکم بر ایران و حاکمیت رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی در مقابله با این بلای مرگبار ، هر روز بیش از پیش به خیل قربانیان خاموش ویروس کرونا می پیوندند.

رژیم مزدور جمهوری اسلامی، در شرایطی که به تعطیلی کارخانه ها و محل های کسب و کار زحمتکشان دست زده، حاضر نیست تا با دست کردن در جیب گشاد سرمایه داران حاکم بخش کوچکی از هزاران میلیارد  دلار ثروتی که این دار و دسته با غارت و استثمار کارگران و زحمتکشان جمع کرده اند را در مقابله با فاجعۀ گریبانگیر مردم ما به کار گیرد. این رژیم حاضر نیست که کیت های تشخیص بیماری، ماسک و ژل – که وجود آنها به طور قطع از دامنه تعداد مبتلایان و رشد بیماری می کاهد-  را در ابعاد وسیع  تهیه و به طور رایگان در اختیار مردم و یا حتی در اختیار کادر درمانی زحمتکش بگذارد که به طور شبانه روزی و با مایه گذاردن از جان خویش در حال مداوای بیماران کرونایی هستند.

از سوی دیگر، در شرایطی که تعطیلی اجباری هزاران محیط کسب و کار، به ویژه محل استقرار هزاران تن از دستفروشان که به هزار زحمت برای خود و خانواده شان از طریق دستفروشی لقمه ای نان  پیدا می کنند، این جمعیت عظیم را با فقر مطلق و گرسنگی روبرو ساخته، به خصوص که مأموران جمهوری اسلامی به جای برداشتن گامی برای نجات حیات و کار این مردم، همچنان به محلهای ارتزاق آنها حمله می کنند و بساط آنها را به بهانۀ کرونا جمع می نمایند. در غیبت وجود حداقل بسته های حمایتی مالی از سوی دولت، در شرایط عدم پرداخت حقوق، در شرایط تعطیلی مراکز کسب و کار زحمتکشان، اکنون سرنوشت میلیونها تن از اقشار زحمتکش و بدون درآمد ثابت، کارگران و خیل عظیم بیکاران، توسط حکومت به سیر خودبخودی اوضاع مرگبار کنونی سپرده شده است.

مقامات رژیم به جای انجام اقداماتی که تاثیرات اقتصادی و جانی کرونا را به حداقل برساند با تبهکاری تمام عنوان می کنند که  "زمانی از این ویروس خلاص می‌شویم که 55 تا 70 درصد مردم به آن مبتلا شوند" (از اظهارات رضا ملک زاده معاون وزارت بهداشت در برنامه تلویزیونی مورخ 23 اسفند). به راستی در شرایط جهنمی ای که جمهوری اسلامی با عدم انجام کمترین اقدام جدی و موثری در برخورد با بیماران کرونایی برای مردم ما آفریده، تا زمان "خلاص" شدن از این ویروس، جان چند نفر دیگر از توده های تحت ستم باید گرفته شود؟ و چه تعداد  خانواده کارگری و محروم باید به مرداب فقر و گرسنگی و مرگ پرتاب شوند؟

مصایب توصیف ناپذیری  که در ماه های اخیر در شرایط انتشار ویروس کرونا بر مردم ما رفته است بار دیگر بر ضرورت انجام یک جراحی بزرگ در جامعه تحت سلطه و سراسر بیمار ما تاکید می کند و آن انقلابی برای سرنگونی ابر ویروس مرگباری به نام جمهوری اسلامی و برافکندن نظام استثمارگرانۀ کنونی می باشد که ریشه تمام مصایب و بیماری های گریبانگیر توده های تحت ستم ماست.

نقشه یک جنایت هولناک

نقشه یک جنایت هولناک

روحانی برای اینکه سرنگون نشوم و شاهد قیام گرسنگان نباشم حاضرم 2میلیون از شما مردم در ایران را قربانی ده ها هزار دیگر کشته شدگان ویروس کرونا، بکنم.

 

حسن روحانی،‌ در جلسه روز سه‌شنبه ۱۹ فروردین شورای عالی امنیت ملی گفته است  «که حتی اگر دو میلیون نفر جان خود را در اثر ابتلا به کرونا از دست بدهند،‌ به دلیل وضعیت اقتصادی نمی‌توان کشور را تعطیل کرد.»  و گفته است؛ «اگر مشاغل و اصناف را تعطیل کنیم، چند وقت دیگر با اعتراضات خیابانی ۳۰ میلیون گرسنه روبه‌رو خواهیم شد.»

 

این تصمیم جنایتکارانه توسط روحانی  در شرایطی اعلام میشود که  ابتلای سریع به ویروس کرونا بقوت خود باقی است. که هنوز سیر صعودی و رو به افزایش مبتلایان به ویروس کرونا هر روز و هر ساعت با خبرهای هولناک و با آمارهای سه رقمی منتشر میشود. روز سه شنبه آمار ۱۸ هزار نفری جان‌باختگان کرونا از ارگان ضد انسانی(شورای عالی امنیت) با بیش از چهار هزار نفر که در وضعیت «بسیار وخیم» قرار دارند، اعلام شده است. و در تازه ترین خبر؛«حمید سوری عضو ستاد ملی مدیریت کروناو متخصص ایپدمیولوژی روز ۱۸ فروردین (۶ آوریل) در مصاحبه با ایرنا گفت”برآورد ما این است که حدود ۵۰۰ هزار نفر در کشور به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند».

مخالفت روحانی با ادامه قرنطینه  و تعطیلی هادر شرایطی اعلام میشود که بیشتر مردم ایران موافق ادامه قرنطینه و تعطیلی ها هستند.  

مردم در ایران بشدت نگران «موج دوم» بیماری کرونا هستند. آنها بدرست میگویند که اگر پروتکل و توصیه های سازمان بهداشت جهانی رعایت نشود که قرنطینه و تعطیلی ها ادامه پیدا نکند باید در انتظار  ظهور «فاجعه» ای هولناک  و «افزایش مرگ و میر» ده ها هزار نفر دیگر باشیم.

مقاومت مردم برای ادامه تعطیلی ها و قرنطینه برحق است. مردم میدانند که در خزانه های بیت رهبری و ارگان های واللهی و حوزه ها، در دست سرداران جنایتکار پاسدارها و اعوان و انصار خامنه ای،  بیلیونها دلار و ثروت و پول از رنج و مزد و کار آنها انبار شده است. مردم میدانند که اگر بخشی از این ثروت بیلیونی و تریلیونی در اختیار آنها باشد هزینه زندگی، رفاه و معیشت، دارو درمان و مسکن ٨٠ میلیون از جمعیت در ایران برای سالها قابل تامین است.

 

بر بستر شرایط کنونی و گرفتاری مردم در ایران با ویروس کرونا و جمهوری اسلامی آدم کش مردم و جامعه تسلیم نشده اند. مردم با قامتی استوار با تحمل دردناکترین شرایط معیشتی، با تحمل بیشترین دردهای عمیق انسانی برای از دست دادن عزیزانشان قدمهای محکم برای برون رفت از شرایط کنونی را محکمتر از همیشه بر میدارند. سازماندهی گروه های همیاری، ستادهای سلامت، کمیته های مردمی بخشهایی از ابتکارات وسیع و گسترده ای است که در هر گوشه ای از جغرافیای سراسری در ایران و بدست توانای مردم در حال شکل گیری و توسعه است. کمپین اعتراضی انجمن صنفی کارگران و استادکاران ساختمانی شهرستان کامیاران «قرنطینه بدون تامین معیشت یعنی گرسنگی» نمونه ای برجسته از تلاشهای انسانی برای حق حیات و تامین معیشت است.

 

دوره  بازیابی و بدست گرفتن دستاوردهای آبان و دی ماه ٩٨  بعد از بحران کرونا یا پسا کرونا در حال سازماندهی است. قیام ده ها میلیون مردم معترض، مردمیکه در آبان و دی ماه اعلام کردند جمهوری اسلامی نابود باید گردد، در راه است. خامنه ای و روحانی و سیستم سرکوب جمهوری اسلامی خطر قیام میلیونی را در یک قدمی خود دیده و لمس کرده اند. آنها میدانند که بر روی  دریایی از تنفر و نارضایتی قرار گرفته اند، میدانند با هر درجه نزدیک شدن به دوران پسا کرونا کشتی آنها با موج خروشان میلیونها ناراضی و انقلابی غرق خواهد شد.

 

مردم و جامعه یک راه حل را میشناسند؛ نابودی حکومت اسلامی.

 

رقابت سرد مرگ آفرینان !

واکنش سازمان بهداشت جهانی به انتقاد ترامپ: اپیدمی را سیاسی نکنید...

جناب اسکول خان اپیدمی سیاسی هست و اساسا ریشه درسیاست امروز جهان دارد ... کوری نمیبنی همه دولتها از چشم انداز اقتصادی نگرانند و کسی نگران رنج مردم و زندگی نیست ؟

یک مجموعه ایی هست به نام غرب که آمریکا بزرگشان است و بقیه مثل یک خانواده دور یک سفره هستند ... حکایت اروپا وآمریکا مثل حکایت اصلاح طلب و اصول گرا در سیستم ولایت فقیه است ظاهرا با هم اختلاف دارند ولی در جوهرتفکر و عملکردشان کاملا در وحدت هستند .

حالا تمام کره زمین مثل سابق قابل تفکیک و تقسیم نیست . هژمونی کلی از آن غرب است چون مالک نسخه اقتصاد بورژوازی است و تمام دعوا هم سر همین است . شرق وامانده مثل چین و روسیه ، آمده و سر همین سفره غرب نشسته و اینجا جای هژمونی طلبی نیست . غرب مامولک هم هی سیخ به کون چین و روسیه میکند که اینها دست به آن کار دیگر میزنند .

شق مثبت بعد از کرونا یک رقابتی مثبت و سازنده ظاهرا باید بشود ، رقابت مثبت یعنی جناب شرقی مثلا آفریقا را آباد کند ، و جناب غربی در رقابت با شرق خاورمیانه را آباد کند . چنین سناریویی البته مستلزم این است که ابتدا از مردم خودشان شروع کنند ! از آمریکای غول پیکر با اقتصاد وحشی با رقابتی بی روح که مردمش نمیدانند بیمه درمانی چیست ، فعلا انتظار سازندگی نباید داشت .

خلاصه فرضیه : یک کره زمین داریم با 2 مدعی هژمونی طلب ، غرب در زمینه اقتصاد قدرتمند است و شرق هم بی مایه نیست . این تصویر فرضی البته شق مثبت بعد از کرونا است و شق منفی رقابتی در زمینه خراب کردن بیشتر کره زمین و جنگهای بیولوژیک ...

که در این حالت فرضی دخالت عنصر اجتماعی در تقدیر است . و اگر انسان در هر جامعه ایی همین را حس نکند که زندگی و ازادی ورفاه انسانها فارغ از هر تفکیک و مرز بندی تخمی ، بر هر شکلی از اقتصاد و سیاست ترجیچ دارد پس انسان معاصر ، در متن این رقابت سرد لایق هر تابلوی زشتی است.

................................

خامنه‌ای : بیماری کرونا یک ابتلای عمومی و آزمون برای دنیاست، دولت‌ها هم در این حادثه امتحان میشوند و مردم هم آزمون می‌شوند، آزمون عجیبی است . در تاریخ بشر کمتر دوره‌ای اتفاق افتاده باشد که آحاد بشری و جامعه بشری به قدر امروز احساس نیاز به منجی داشته باشد...

نظریه منجی و ظهوربعد از تجویز روغن بنفشه توسط نماینده خامنه ای همان حکایت کدو وکیر ایرج میرزا است ، من بی ایمان بودم که دست کم گرفتم حالا هم در کنار روغن بنفشه یک منجی هم خامنه ای سفارش داده در نیمه شعبان برای فرو کردن روغن بنفشه که حضرت با دستان مبارک پنبه آغشته به روغن را در کون هشت میلیارد ساکن زمین فرو میکند ...

و اما در اسلام 2 نظریه هست برای منجی و حکایت ظهور ...

نظریه ایی که میگوید منجی و امام زمان یک جانوری است در غیبت که هنگام فوران بلایا در کره زمین یهویی ظهور میکند و اینقدر آدم میکشد که تا زیر زانوی اسبش خون جاری میشود . مطابق این نظریه کرونا نمیتواند امام زمان یا منجی باشد چون خون نمیریزد ...

نظریه دوم معتقد است که منجی یا امام زمان یک جانور غایب نیست بلکه در هر دوره و زمانی هر عالمی که توان مدیریت جامعه را دارد همان امام زمان و نماینده ماده خدا است که مطابق این نظریه الان خامنه ایی امام زمان است . دعوای مجاهدین و خمینی هم از قدیم همین بود . مسعود رجوی خودش را امام زمان یا نماینده ماده خدا میدانست که صلاحییت اداره جامعه را دارد.
وخمینی که صلاحییت خودش را برای نایب امام زمان قبول داشت و اصلا براش افت داشت یه جوون 30 ساله ازخودش بهتر فلوت بزند ...


مشکل کلی این 2 نظریه و تفکر اما فراتر از این چیزهاست . نظریه امامت و حکومت اسلامی برای اداره جامعه مربوط به 1400 سال پیش است و اداره قبائل وحشی در آن دوران که نیاز به امامی با شمشیر داشت . صلاحییت دینی اساسا در شمشیر و خون ریزی بیشتر بود . جامعه قرن حاضر با تمام متعلقات متفاوت و متضادش با قبائل 1400 سال پیش را نمیشود با احکام 1400 سال پیش تخمی دین اداره کرد ... که پیشرفته ترین و مترقی ترین قانونش همان تجویز روغن بنفشه است ...



10.04.2020
اسماعیل هوشیار

خیره به نقطه ای دور

خیره به نقطه ای دور

 

 

حمید تقوائی، هر چه بوده است و بوده باشد، یک خصلت برجسته کل دوران فعالیت سیاسی خویش را همواره و در همه شرایط حفظ کرده است. او شاید هیچگاه، حتی در خلوت، مساله “متحد کردن” انسانهای پیرامون خویش تا چه رسد به جواب به آن را پیش روی خود قرار نداد. یک پیش شرط کمونیست های “اهل” تحزب و حزب دار، که حزب را یک ابزار سیاسی در جهت دخالت در معادلات سیاسی میدانند و میفهمند، همین وجه “سیاسی” مساله است. حمید تقوائی، “این کاره” نبوده و حالا هم و برای چندمین بار نشان داده است که کماکان اینکاره نیست.

 

نمونه این غیر سیاسی گری و آماتوریسم در حزب داری، در برخورد به آخرین اختلافاتی که در سطح علنی در میان برخی اعضاء “دفتر سیاسی” انتشار یافت، بر پیوستگی آن “خط” در کارنامه سیاسی حمید تقوائی، مُهر تایید گذاشت.

 

حمید تقوائی “لیدر” حزب کمونیست کارگری است و نه عضو یک انجمن فرهنگی و یا مدیر مسئول  اطاق”جدل آنلاین” در پلتاک، یا فیس بوک و تویتر. او، اما، با علنی شدن این سطح از اختلاف بین خود و کاظم نیکخواه از یک طرف؛ با علی جوادی و محمد آسنگران در طرف مقابل، و هر چهار نفر از اعضاء بالاترین مرجع حزبی، نشان داد که ترجیح  اش این است که به عنوان عضو پانل و میزگرد جدل آنلاین “تداعی” شود. همین مساله که صندلی لیدرشیپ برای او در جهت حفظ انسجام حزب و حزب داری نیست، بروشنی نشان میدهد که او کماکان در دوره مصاف “نظری” مارکسیسم انقلابی با پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی بسر میبرد. تا جائی که من حمید تقوائی را میشناسم، او با معرفی بحثهای مبانی کمونیسم کارگری، نتوانست با این واقعیت کنار بیاید که دوره چپ ۵۷ی به پایان رسیده بود. به یک معنی نقش فعال او به عنوان یکی از کادرهای اصلی اتحاد مبارزان کمونیست، در دوره جنبش نظری مارکسیسم انقلابی با سوسیالیسم خلقی، که تا جائی که اسناد مکتوب نشان میدهد شرکت او در نگارش مقاله ” خطوط عمده”، تمام توشه آن دوره اوست، با تشکیل حزب کمونیست ایران و اعلام انحلال اتحاد مبارزان کمونیست در پی “به سرانجام رسیدن” وظایف آن دوره مارکسیسم انقلابی – که نود و نه درصد ادبیات آن هم به قلم منصور حکمت است-، به پایان رسید. مبانی کمونیسم کارگری، و جایگاه آن بحثهای عمیق و نو که بند نافش را با “انقلاب” ۵۷ قطع کرده بود، برای حمید تقوائی با آن خیره شدن او به آن نقطه سپری شده، قابل “درک” نبود. نه به این خاطر که آن مبانی پیچیده بودند و یا حمید تقوائی از مشکل کُند ذهنی رنج میبرد. افق او از محدوده مادی و اجتماعی انقلاب ۵۷. و مقاله خطوط عمده فراتر نرفت. ناچار، به منظور اینکه جا ماندن خود را، دستکم برای اقناع خود، توجیه و قابل قبول کند، واقعیت ها و تحولات عینی پس از انقلاب ۵۷ را به قواره آن دوره پشت سر گذاشته در آورد و کماکان در می آورد.

 

برخورد حمید تقوائی با اختلافات مورد اشاره، خیلی گویاست. انگار هنوز یک بحث نظری با پیکار و رزمندگان بر سر سوسیالیسم خلقی در جریان است و نه یک اختلاف جدی در رهبری “یک حزب سیاسی” که علائم انشقاق دیگری را در آب باریکه باقیمانده به اذهان مُتبادر میکند. همین نکته که موقعیت “لیدر” برای او نه یک تریبون برای پیشبرد “سیاست” و مراقبت از انسجام یک جریان مدعی حزبیت؛ که “کوبیدن نظرات غلط” در دنیای اکنون موهوم، اما کماکان نوستالژیک چپ ۵۷ی اوست، نشان داد که او از لیدری و مدیریت و هدایت یک اختلاف سیاسی قبل از بروز علنی آنها، خود را بی وظیفه ساخته بود.

 

با اینحال، حمید تقوائی نه تنها در بالاترین ارگان رهبری حزب کمونیست کارگری فعلی، از آن قدرت لازمه هر حزب سیاسی، یعنی “حفظ نیرو” و تلاش برای اتحاد و انسجام درونی و “مردم داری” خود را کنار کشیده است، بلکه کلا جمع کردن انسانهای مبارز حول خود، اصلا مساله اش نیست. او به نحو عجیبی از قبول مسئولیت در حفظ و نگهداری انسانها در صحنه سیاست، گریزان بوده و کماکان گریزان است. چون همانطور که نوشتم برای او، کمونیسم کارگری و مبانی آن هنوز که هنوز است، با مفاهیم و اصطلاحات و شیوه مبارزه نظری دوره انقلاب ۵۷، معنی دارند. برای او تصویر “سیاسی” جامعه از یک حزب مدعی نام کمونیسم کارگری، اهمیت ندارد، او فقط برای "شفافیت نظری”، و “در هم کوبیدن” نظرات نادرست، آنهم نادرست بزعم او و با معیارهای چپ ۵۷ی، اهمیت قائل است. برای او مهم نیست که ضد کمونیستها با شروع “یک انشعاب دیگر”، کمپین خود را ادامه بدهند و یا موجب یاس و نا امیدی جامعه و مردم از “کمونیست ها” بشود. در هر مصاف، در بروز هر نشانه اختلاف نظر، او همواره اسطوره ها و قهرمانان دوره مبارزه نظری با پوپولیسم را به صحنه فرا میخواند تا با "سازش ناپذیری”، از سد “تشکیلاتچی گری” عبور کند، و صف مخالفان را “از هم بپاشد”. نتیجه فکاهی این “انتقال” کمونیسم کارگری به دنیای چپ ۵۷ی را از زبان خود حمید تقوائی بخوانید.

 

 توجه کنید که اعضاء دفتر سیاسی حزب موجود کمونیست کارگری ایران، فعلا، “دوستان” نامیده شده اند. “در خروجی” در این “قاطعیت” نظری،فی الحال به مخالفان نشان داده شده است. اما فقط این هم نیست، بخاطر اینکه مبادا از بیرون این حزب، کسی هوس کند، حتی در کنار نظر حمید تقوائی و در مقابل مخالفان قرار بگیرد، بخاطر اینکه نکند چنین تصور شود که حمید تقوائی بخاطر مصالح سیاسی بزرگتری، بخاطر تقویت صف کمونیستها و برای گرد آوردن تعداد هر چه بیشتر فعال کمونیست دور خود، حاضر است، “راه خود را کج کند”، برای اینکه نشان بدهد که او “اهل” چنین رفتار و تن دادن به چنان “سازش”ها نیست، این جملات او را بخوانید:

[در خاتمه لازم است در مورد “کانون مباحث کمونیسم کارگری” اعلام شده از جانب این دوستان نیز نکاتی را بیان کنم. این کانون، با توجه به همه نظرات و بحثهائی که بویژه در یکسال اخیر دوستان منتشر کرده اند، بر خلاف اسمش بیشتر به نیروهای غیر کمونیسم کارگری نزدیک است تا به کمونیسم منصور حکمت. شبیه چنین کانونی فی الحال عملا خارج از حزب ما وجود دارد. اعضای آن عبارتند از انشعابیون و مستعفیون سابق و اسبق از حزب ما… وجهه همت همه این نیروها نیز اثبات اینست که حمید تقوائی از کمونیسم کارگری عدول کرده است؛ آنها هم با تز همگانی بودن انقلاب مخالف هستند؛ آنها هم از نقد من بر مارکسیسم خط امامی بر آشفته شدند؛ … آنها هم معتقدند انشعابات از حزب ما بعد از مرگ منصور حکمت بر سر صندلی و پست بود؛… “کانون مباحث کمونیسم کارگری” عملا نماینده همه این مدعیان، در درون حزب ما است. ۴ آوریل  ٢٠٢٠ حمید تقوائی]

بنابراین توهم به اینکه گویا میتوان در درون یک جریان انتقال یافته به  بستر”جنبش” چپ ۵۷ی، فراکسیون و یا کانون مباحثات کمونیسم کارگری دایر کرد، تناقض در خود و توهم اندر توهم است. سنگ بناء مبانی کمونیسم کارگری با فاصله گرفتن “جنبشی” و “عملی” از همان چپ استوار شد. ادبیات منصور حکمت موجود اند و میتوان به آنها مراجعه کرد. بحث نه جنبش صرفا نظری بود و نه تجدید نظر طلبی و “رویزیونیسم”. یک رکن اساسی مبانی کمونیسم کارگری بر محور “انتقال کمونیسم” به بستر جنبش طبقات دیگر، استوار است. به نظر میرسد مدافعان “کانون مباحث کمونیسم کارگری”، و هر کس دیگری که ادعا دارد آنچه حمید تقوائی میگوید، با حرفها و نوشته ها و مواضع سیاسی و تئوریک منصور حکمت “تناقض” دارد،”منصور حکمت اینطوری نگفت”، “تحریف” است یا “دستکاری” و از این قبیل، دارند با “رویزیونیسم” حمید تقوائی مبارزه میکنند. خیر! او در نظرات چپ ۵۷ی خود مطلقا تجدید نظر نکرده است. تلاش او این بود و این هست که جنبش کمونیسم کارگری را در همه وجوه آن، به بستر جنبش چپ ۵۷ی خود “انتقال” بدهد؛ و تا حدی زیادی نیز حزب کمونیست کارگری موجود را با همراهی همه جانبه و بسیار پرحرارت بخش عمده منتقدین فعلی حمید تقوائی، به میدان آن جنبش سالها پیش منتقل کرد.

 

از طرف دیگر، صرفا به این خاطر که پیشینه نفوذ کلام منشویسم دوخردادی در حزب کمونیست کارگری ایران در این گرد و خاک بپا کردنها، از حافظه تاریخ کمونیسم کارگری، پاک نشود، یکی دو نکته را لازم میدانم که توضیح بدهم.

 

منصور حکمت به دو مورد "بی خیالی" رهبری حزب کمونیست کارگری، اشاره میکند که یکی از آنها "بی تفاوتی" و "پانیک کردن" کمیته مرکزی در رابطه با بلند شدن ندای حمایت از دو خرداد در درون حزب کمونیست کارگری بود. به سخنان منصور حکمت در آخرین جلسه دفتر سیاسی که او قبل از مرگ، گفته است، دقت کنید. انگار دارد دقیقا انتقال حزب کمونیست کارگری را پس از غیاب خویش، به بستر دوخرداد و چپ ۵۷ی، پیش بینی میکند.

 

متن کتبی و پیاده شده سخنان منصور حکمت را، اینجا بخوانید

 

بگذار حمید تقوائی نتواند بطور “فلًه ای” و تحت عنوان “انشعابیون و مستعفیون سابق و اسبق” نقش خود را در دفاع سرسختانه از چپ ۵۷ی، زیر فرش جارو کند. بگذار جامعه متوجه شود که “انشعابیون سابق”؛ تکه دیگر حزب کمونیست کارگری را پس از “انشعاب” مورد اشاره، به بستر جنبش “مستعفیون اسبق”، انتقال دادند. سیاه بر سفید تزهای "نظریه پردازان" دو خردادی، آذرین و شفیق، را تحت نام "حکمتیست"، وام گرفتند و از این بابت در حضور کادرهای گیج و منگ. از آنها "تشکر" شد.  نو دو خردادیها و "ضد جنبش سبز"ها، "خط رسمی"، مشترک بود.

کارزار افشاگری و “جدل”ها، در میدان جنبش های مورد اشاره، با سنگر گرفتن پشت نام و عکس منصور حکمت و “نقل قول” از او، به داستان “ال سید” شبیه است. طنز بسیار تلخی که اتفاقا خود منصور حکمت در روزهای آخر زندگی اش، هشدار داده بود که در “جنگ بالائی ها بر سر قدرت”، از او “ال سید” دیگری نسازند.

 

اما نفوذ کلام همان جنبشهائی که به آن اشاره کردم، در حزب کمونیست کارگری، بسیار بیشتر از این حرفها بود.

 

۸ آرویل ۲۰۲۰

 

انتقادها به عدم اقدام سریع دولت سوئد در پیش‌گیری از ویروس کرونا بالا می‌گیرد!

bahrm.rehamani@gmail.com

 

بسیاری از کشورهای جهان برای جلوگیری از شیوع ویروس، قوانین قرنطینه و خانه‌نشینی، ممنوعیت گردش و مسافرت، و حفظ «فاصله اجتماعی»(Social Distancing)  وضع کرده‌اند.

اما در کشورهای اسکاندیناوی، «رفتار سوئدی‌ها» بسیار متفاوت است هم‌چنان مطرح است. سوئد بر خلاف نروژ، دانمارک و فنلاند، سخت‌گیری چندانی در اعمال محدودیت‌های اجتماعی نشان نداده است. اما مقامات سوئدی می‌گویند که در این مورد سخنان اغراق‌آمیز گفته شده زیرا در عمل، سوئدی‌ها هم مثل همسایگان‌شان محدودیت‌های رفت‌و‌آمد و اجتماعات را مراعات می‌کنند. در عین حال نخست ‌وزیر سوئد به مردم هشدار داده که باید «خودشان را برای شمارش هزار هزار تلفات آماده کنند.» گفته می‌شود که در استکهلم، پایتخت سوئد، یک‌سوم خانه‌های سالمندان به ویروس کرونا آلوده شده است.

 

در حالی که تقریبا در تمام کشورهای اروپا مقررات شدید برای کاهش شیوع ویروس کرونا اعمال می‌شود و حتی با وجود آغاز عید پاک و تعطیلات بزرگ سال، شدت دستورالعمل‌ها افزایش یافته است اما در سوئد، بی‌اعتنایی به این نوع سخت‌گیری‌ها حیرت‌انگیز است.

خیابان های استکهلم، پایتخت سوئد، آرام اما مانند دیگر شهرها و پایتخت‌های اروپا خالی از جمعیت نیست. مردم هنوز هم در کافه‌های روباز در بخش‌های مرکزی پایتخت سوئد نشسته‌اند. فروشندگان هنوز هم گل می‌فروشند. نوجوانان هنوز در پارک‌ها به‌صورت گروهی شوخی و تفریح می‌کنند و...

 

 

به‌این ترتیب، بعد از یک زمستان طولانی و تاریک در این کشور اسکاندیناوی، همه‌گیری ویروس کرونا نتوانسته بسیاری از شهروندان سوئد را درآغاز بهار در خانه نگاه دارد. در واقع تدابیر شدید قرنطینه که از سوی اغلب کشورهای اروپایی انجام می‌گیرد، در این کشور وجود خارجی ندارد هرچند مقامات سوئد، همواره به‌مردم توصیه می‌کنند که در صورت امکان، «اجتماع دوری»‌ کرده و دورکاری کنند.

از افراد بالای هفتاد سال خواسته شده است که محض احتیاط در خانه بمانند. کنند. با این حال، هم‌چنان آزادی های حریم خصوصی از جمله خروج از خانه و دیدار با دوستان و آشنایان و حضور در کافه ها پابرجاست. این در حالی است که ۳۷۰۰ مبتلا به ویروس کرونا تا روز دوشنبه در این کشور ثبت شده است.

یوهان گیسکه، محقق و مشاور آژانس بهداشت سوئد می‌گوید: «سوئد حداقل در صحن اروپا غیرقابل مقایسه است و فکر می‌کنم کار درستی است.» به‌گفته این اپیدومولوژیست دیگر کشورهای اروپایی نیز باید در درجه اول به توصیه‌های محققان متخصص گوش کنند پیش از آن‌که تدابیر سخت را برای مبارزه با کرونا به اجرا بگذارند.

برخی دیگر از کشورهای اروپایی از جمله بریتانیا و هلند و حتی بلژیک هرچند در روزهای اول پس از شیوع کرونا سخت‌گیری‌های ویژه‌ای اتخاذ نکردند اما ناگزیر پس از گسترده‌تر شدن شیوع ویروس سیاست‌هایشان را تغییردادند.

شاید سیاست‌های دولت سوئد در مبارزه علیه کرونا، عمدتا «روی اعتماد به شهروندان» متکی است. دولت می‌گوید باید این اجازه را به سوئدی‌ها داد تا رعایت تدابیری چون دوری‌های اجتماعی را انجام دهند. اما برخی از دانشمندان از رویکرد آژانس بهداشت عمومی سوئد نسبت به «غیرمسئول بودن در طول همه‌گیری جهانی کرونا»، انتقاد کرده‌اند.

حدود ۲۰۰۰ محقق و استاد دانشگاه سوئد با انتشار نامه‌ای خواستار شفافیت و توجیه لازم و کافی برای استراتژی پیش‌گیری‌های دولت شده‌اند.

استن لینارسون، استاد موسسه کارولینسکا، یک دانشگاه برجسته پزشکی در سوئد، می‌گوید سیاست و تدابیر اتخاذ شده توسط دولت را نمی‌توان از جهت علمی و عملی تایید کرد چرا که برای اجرای این تدابیر مدارک و شواهد کافی علمی در دست نیست. به‌گفته این محقق، سیاست‌های دولت منطقی نیست و مثل این می‌ماند که «شما در حالی که آشپزخانه منزل‌تان آتش گرفته به خود بگویید خوب من تجهیزات لازم برای نجات خانه‌ام را دارم و لازم نیست فورا آتش آشپزخانه را خاموش کنم. اما نهایتا آتش می‌تواند «کل خانه شما را با خاک یک‌سان کند.»

در مقابل چنین برداشتی رییس بخش همه گیرشناسی، اپیدومولوژیست، دولت می‌گوید سیاست‌های کنونی دولت بهتر می‌تواند از «سلامت همگانی» حفاظت کند تا اتخاذ تدابیر سخت‌گیرانه‌ای چون تعطیلی چندماهه مدارس و دانشگاه‌ها.

سرانجام از روز یک‌شنبه بیست و نهم مارس، ممنوعیت هرگونه تجمع و تشکیل اجتماعات بیش از ۵۰ نفر در تمام سوئد به اجرا درآورد.

 این تصمیمی بود که دولت در آن روز اتخاذ کرد و نخست‌وزیر، استفان لوون در یک کنفرانس خبری آن را اعلام کرد.

پیش از این، اجتماع بیش از ۵۰۰ نفر ممنوع شده بود. ممنوعیت جدید به گفته‌ وزیر کشور، میکائل دامبری، قابل مجازات است و کسی که از آن تخلف کند به جریمه یا ۶ ماه زندان محکوم خواهد شد.

در این کنفرانس، استفان لوون از تاثیر ویروس کرونا بر زندگی مردم سوئد گفت و این که در مدتی بسیار کوتاه، مردم شیوه‌ی زندگی خود را تغییر داده‌اند.

او با توجه به نزدیک بودن تعطیلات عید پاک، از مردم خواست توصیه‌های سازمان بهداشت همه‌گانی را رعایت کرده و از سفرهای غیرضروری خودداری کنند.

استفان لوون، هم‌چنین از مردم خواست برای اقدامات ضروری دیگر که در روزهای آینده اعلام خواهند شد آماده باشند.

 

با این حال مردم ناچارند حتی روزهای عید پاک را هم باید در نهایت محدودیت باید به‌سر برند. این یک وضع بی‌سابقه است که تحمل آن به‌ویژه برای خانواده‌های صاحب بچه در ایام تعطیلات مدارس بسیار سخت خواهد بود.

ناقوس کلیساها بدون ‌حضور معمول عبادت‌کنندگان به‌صدا درخواهد آمد. سفرهای همیشگی این ایام که از بهترین فرصت‌های سال در رابطه با تعطیلات عمومی ادرات و موسسات و به‌ویژه مدارس است و خانواده‌ها اکثرا با هم به تعطیلات می‌روند، دیگر عملی نیست، بازدید دوستان و فامیل و یا شرکت در اجتماعات ویژه این ایام امکان‌پذیر نیست و خلاصه به‌جای آن همه هیجان، این روزها را باید با سرگرمی در خانه به‌سر برد.

با توجه به لیست ممنوعیت‌های اعلام شده عید پاک، بسیاری از کشورهای اروپا از شرق وغرب اعلام کردند که این ایام را به همین نحو برگزار می‌کنند. بحث‌های رسانه‌ای به‌ویژه میزگردهای تلویزیونی و مقالات جامعه‌شناسی درباره اجتناب‌ناپذیری این سخت‌گیری‌ها زیاد است و این انضباط عمومی بر مصالح دیگر و حتی آثار روانی و اجتماعی ترجیح داده می‌شود.

 

مردم در سوئد بر خلاف اروپایی‌ها به حضور در رستوران‌ها، دیدارهای فامیلی و دوستانه و گردش در خیابان و پارک ادامه می‌دهند. اجتماعات تا ۵۰ نفر، هم‌چنان اجازه برگزاری دارد؛ انگار که سوئد تافته جدابافته‌ای از کشورهای اسکاندیناوی و اروپایی است!

پس از هفته‌ها بر اثر ابراز نگرانی‌ها، دولت سفارش‌هایی به‌عنوان دستورالعمل آن هم بدون اعمال فشار صادر کرد که از آن جمله کاهش میزان اجتماعات از ۵۰۰ به ۵۰ نفر یا محدودیت‌هایی در پیست‌های رقص و مناطق اسکی است .

استفان لوفن نخست وزیر سوئد، در مصاحبه‌هایی به خطرات برقرار نکردن محدویت‌های شدید اشاره کرده ایت ولی نهایتا به‌نظر می‌رسد که مسئله عمدتا به مقام‌های پزشکی و خود مردم واگذار شده و دولت صلاح نمی‌بیند که حتی در چنین دوران سختی برای مردم تعیین تکلیف کند مگر در مواردی که چاره‌ای دیگر نیست .

این‌ها همه در حالی است که در بیش‌تر کشورهای اروپا اجتماعات به حداکثر دو نفر آن‌هم با رعایت فاصله و مقرراتی برای خارج‌شدن از منزل محدود است و خلاف آن می‌تواند موجب جریمه و مواخذه شود.

احتمالا دولت سوئد بیش‌تر روی آگاهی خود مردم کشور حساب می‌کند تا تصویب مقررات شدید و اعلام ممنوعیت‌ها. این وضع در سوئد باعث شده که در سایر کشورهای اروپا، به‌ویژه بین جامعه‌شناسان بحث‌هایی درگیرد با این مضمون که آیا نوع برخورد سوئد با چنین بحران بزرگی درست است یا سخت‌گیری‌های بی‌سابقه در سایر کشورها که نتایج روانی آن برای مردم و از کار افتادن چرخ اقتصاد و تعطیلی صنایع و موسسات روشن است .

شاید با این حساب است که در محافل دولتی اروپا در کنار وضع مقررات شدید برای کاهش شیوع ویروس بحث و تدابیر چگونگی و زمان ملایم کردن سخت‌گیری‌ها کاملا مشهود است.

 

این وضع بی‌سابقه را عمدتا آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، اعلام کرد. او پس از چند هفته که در قرنطینه خانگی به‌سر می‌برد و امور را از آن‌جا اداره می‌کرد از هفته گذشته، به‌محل کار خود در کاخ صدر اعظمی بازگشت و با توجه به گفت‌وگوهایی که درباره تعطیلات عید پاک و آسان کردن مقررات جریان داشت در کنفرانس خبری اخیر خود اعلام کرد که نه تنها زمان تسهیل محدودیت‌ها فرا نرسیده، بلکه شرایط هم‌چنان در اوج سختی است و عید پاک سال جاری اجبارا فاقد آداب و رسوم معمول خود خواهد بود و در این مورد دولت نظارت و کنترل شدید خواهد داشت .

مرکل بار دیگر تاکید کرد که سلامت مردم در اولویت همه تصمیمات و ملاحظات قرار دارد و به محض اطمینان کارشناسان از بهبود اوضاع، بدیهی است سخت‌گیری‌ها محل اجرایی نخواهند داشت .

 

چنان که پیش‌بینی شده بود، آمریکا که سخن‌ترین دوره اپیدمی رسیده است. طی ٢۴ ساعت گذشته، نزدیک به ٢هزار نفر از مبتلایان به ویروس کرونا در این کشور جان باختند.

در چین، بعد از این‌که ووهان - کانون اولیه بیماری - از قرنطینه خارج شد، ده‌ها هزار نفر از اهالی این شهر به ایستگاه‌های قطار و اتوبوس ریختند تا شهر را ترک کنند.

کشورهای اروپایی در وضعیت یکسانی قرار ندارند. برخی از این کشورها زودتر و برخی دیرتر شاهد شیوع اپیدمی بوده‌اند.

ایتالیا تاکنون ١٧هزار مرگ و اسپانیا نزدیک به ١۵هزار مرگ را به علت ابتلا به ویروس کرونا ثبت کرده‌اند. در فرانسه نیز شمار تلفات از ١٠ هزار نفر فراتر رفته است.

دولت ترکیه که تاکنون تلاش می‌کرد خود را از جنجال کرونا دور نگاه دارد، اینک نگرانی‌های زیادی را در سطح بین‌المللی ایجاد کرده است: از نظر سرعت شیوع بیماری، ترکیه یکی از نخستین کشورهای جهان محسوب می‌شود. آنکارا رسما ٣۴ هزار مورد ابتلا و ٧٢۵ مرگ را گزارش کرده، اما طی ۱۵ روز اخیر، شمار مبتلایان هفته به هفته دو برابر شده است.

با این‌حال ترکیه، یکی از اولین کشورهایی بود که ارتباط هوایی با مناطق پرخطر را قطع کرد. ماسک نیز تقریبا در تمام اماکن عمومی ترکیه اجباری شده. از روز چهارشنبه ٨ آوریل - ٢٠ فروردین، دولت از طریق پست برای مردم ماسک می‌فرستد. نامه‌ای از رییس جمهوری رجب طیب اردوغان نیز ضمیمه است. اردوغان به مردم اطمینان می‌دهد که «ترکیه یکی از مجهزترین کشورها برای مقابله با اپیدمی است.»

یکی از نگرانی‌های بسیار بزرگ در ترکیه هم چون ایران و سایر کشورها، وضعیت زندان‌هاست. روز گذشته پارلمان ترکیه طرحی را دست گرفت که به دولت اجازه می‌دهد حداکثر تا یک‌سوم زندانیان را آزاد کند.

بسیاری از پزشکان و هم‌چنین شخصیت‌های مخالف اردوغان از دولت می‌خواهند که خانه‌نشینی را در سراسر کشور اجباری کند. اما اردوغان تاکنون با این پیشنهاد مخالفت کرده است. او هفته گذشته گفت: «ترکیه وظیفه دارد که چرخ اقتصاد خود را، در هر شرایطی بگرداند.»

 

بر اساس آمار شامگاه سه‌شنبه دانشگاه جان هاپکینز نزدیک به ٢٠٠٠ آمریکایی، به‌طور دقیق ١٩٣٩ نفر در ٢٤ ساعت گذشته در آمریکا بر اثر بیماری کووید١٩ جان باخته‌اند. این  بیش‌ترین شمار قربانیان در باره زمانی یک روز در یک کشور از زمان آغاز اپیدمی کرونا است. به این ترتیب شمار قربانیان بیماری کووید-۱۹ در این کشور، به ۱۲هزار و ۷۲۲ نفر رسیده است.

آمریکا با بیش از ۳۹۸ هزار مورد تاییدشده، بیشترین تعداد افراد آلوده به ویروس جدید کرونا را در جهان دارد.

در نیویورک، شرایط واقعا فاجعه‌انگیز است؛ بیمارستان‌ها و مراکز درمانی اشباع شده‌اند. برخی سقوط و فروپاشی نظام سلامت در این شهر را مطرح می‌کنند.

شاهدان عینی می‌گویند که آمبولانس‌ها در حدود ۵ ساعت باید انتظار بکشند تا بیمار خود را به بیمارستان تحویل دهند. بیماران بیش ا ز ١٢ ساعت برای اولین تماس با کادر درمانی در سالن انتظار می‌مانند؛ برخی از بیماران در سالن انتظار می‌میرند؛ برای بستری شدن، زمان انتظار بین ٣ تا ٤ روز است.

شمار قربانیان آن‌قدر زیاد است که در گذشتگان را موقتا در کامیون‌های یخچال‌دار که مجاور بیمارستان‌ها پارک شده‌اند، قرار می‌ دهند. مقامات محلی برای کاستن از بار سنگین شرکت‌های کفن و دفن، به دفن موقت درگذشتگان در جزیره‌ای در منطقه «برانکس» می‌اندیشند.

 

شواهد حاکی از آن است که در آمریکا سیاه‌پوستان بیش از دیگران از ویروس جدید کرونا آسیب دیده‌اند. آن‌ها به‌دلیل وضعیت اقتصادی - اجتماعی پایین و بیمه درمانی ضعیف‌تری که دارند آسیب‌پذیرتر هستند.

دولت آمریکا اعتراف کرده است که ویروس جدید کرونا به‌ویژه در میان سیاه‌پوستان قربانی گرفته است. دونالد ترامپ، می‌گوید شواهد محکمی وجود دارند که نشان می‌دهد سیاه‌پوستان تا حدود زیادی بیش‌تر از سایر شهروندان کشور متاثر از شیوع کرونا هستند.

هنوز یک بررسی علمی در این‌باره صورت نگرفته است اما آمار منتشرشده در چندین ایالت آمریکا به‌وضوح از شمار بالای ابتلای شهروندان سیاه‌پوست به ویروس کووید۱۹ و مرگ آن‌ها بر اثر این ویروس خبر می‌دهند.

به‌نوشته واشنگتن پست، شهرهایی مانند شیکاگو و واشنگتن و هم‌چنین ایالت‌هایی مانند لوئیزیانا و میشیگان بیشترین آمار را در این زمینه نشان می‌دهند. در میلواکی، بزرگ‌ترین شهر ایالت ویسکانسین حدود ۷۰ درصد از درگذشتگان بر اثر ویروس کووید۱۹ سیاه‌پوست هستند، در حالی‌که آن‌ها تنها حدود ۲۶ درصد از جمعیت این شهر را تشکیل می‌دهند.

در اکثر ایالت‌هایی که در آن‌ها جمعیت سیاه‌پوستان زیاد است شمار مبتلایان به کووید۱۹ سه برابر و تعداد درگذشتگان تقریبا شش برابر دیگر ایالت‌های آمریکا هستند.

آنتونی فوسی، مدیر انستیتوی آلرژی و بیماری‌های عفونی آمریکا این موضوع را به «تشدید شکاف سلامتی» نسبت داد.

کارشناسان می‌گویند سیاه‌پوستان در ایالات متحده به‌طور میانگین ​​از بیمه درمانی ضعیف‌تری برخوردار هستند و دسترسی کم‌تری به مراقبت‌های پزشکی دارند. بیماری‌هایی مانند دیابت و بیماری‌های قلبی نیز در میان آن‌ها بیشتر دیده می‌شود.

جروم آدامز، فرمانده سپاه بهداشت عمومی آمریکا، در این‌باره می‌گوید: سیاه‌پوستان در ایالات متحده وضعیت اقتصادی - اجتماعی پایینی دارند و این امر حفظ فاصله‌گیری اجتماعی‌(فیزیکی) را دشوارتر می‌کند. هم‌چنین بیش‌تر سفیدپوستان در خانه کار می‌کنند در حالی که سیاه‌پوستان اغلب با دیگر افراد در تماس می‌مانند.

 

مقامات حکومت اسلامی تا روز چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، مرگ سه هزار و ۹۹۳ نفر را به‌طور رسمی اعلام کردند و تعداد کل مبتلایان هم به ۶۴ هزار و ۵۸۶ نفر رسید. این آمار در حالی است که یک مقام سازمان بهداشت جهانی گفته است آمار اعلام شده مقامات ایران درباره مبتلایان به ویروس کرونا تنها یک پنجم مبتلایان واقعی است.

 

دولت سوئد تا کنون مقررات سخت‌گیرانه‌ای در مورد ویروس جدید کرونا به اجرا نگذاشته است. در روزهای آفتابی آوریل، مردم سوئد هنوز به خیابان‌ها می‌روند، در بازارها خرید می‌کنند، روی نیمکت و سبزه می‌نشینند و رستوران‌ها کماکان بازند. اما این آسان‌گیری حالا سه هفته سخت را از نظر شمار بیماران کووید‌۱۹ در چشم‌انداز این کشور اسکاندیناویایی قرار داده و رویکرد دولت سخت‌گیرانه‌تر خواهد شد.

یوهان گیسکه،‌ همه‌گیر‌شناس ارشد سابق آژانس سلامت عمومی سوئد، درباره چشم‌انداز همه‌گیری کرونا در سوئد در تلویزیون SVT این کشور چنین گفت: «وضعیت بیمارستان‌ها به مراتب بدتر خواهد شد. این هفته، هفته بعد و هفته‌ بعدتر آن،‌ نقطه‌ عطف فراخواهد رسید. شمار مبتلایان افزایش خواهد یافت. این در مورد استکهلم و سپس بقیه کشور با تأخیری اندک صادق است.»

آندرس تگنل، جانشین گیسکه که اکنون هدایت تیم مبارزه با کرونا در سوئد را به‌عهده دارد، در روزهای پیشین در نشست‌های خبری وضعیت روشن‌تری از سوئد ارائه می‌داد و می‌گفت که شمار مبتلایان هنوز اندک است. تمهیدات نه‌چندان‌ سخت‌گیرانه سوئدی برای وفاداری به «سبک سوئدی» اتخاذ شدند.

دولت در مذاکرات آخر هفته با حزب‌های اپوزیسیون بر سر یک «قانون بحران» رایزنی کرده که به دولت اقتدار بیش‌تری برای مبارزه علیه پندمی اعطا خواهد کرد.

مهم‌ترین تمهیدهای پیش‌گیرانه سوئد تاکنون ممنوعیت اجتماع‌های بیش از ۵۰ نفر،‌ درخواست از سال‌خوردگان برای ماندن در خانه و درخواست از شهروندان برای لغو مسافرت‌های داخلی غیرضروری است؛ تمهیدی سهل‌انگارانه در مقایسه با بسیاری از کشورهای اروپایی که وضعیت چندان بدتری از سوئد ندارند.

سوئد مدرسه‌های ابتدایی و مهدکودک‌ها را تعطیل نکرده، مراکز تفریحی و باشگاه‌های ورزشی بسیاری در این کشور هنوز باز هستند و بسیاری هنوز سر کار می‌روند.

با این حال، لِنا هَلِّن‌گرِن وزیر بهداشت سوئد، به‌دنبال تصویب مقررات سخت‌گیرانه‌تری تا آخر هفته جاری در پارلمان سوئد است:

«می‌توان چنین تمهیداتی را از سوی دولت، فرمانداری‌های منطقه‌ای یا پزشکان کنترل بیماری‌ها اعمال کرد: محدودیت بر حمل و نقل عمومی، بستن مرکزهای خرید و رستوران‌ها و دیگر مکان‌هایی که بنا به قانون فعلی تا ۵۰ تن می‌توانند در آن‌ها تجمع کنند.»

هرچند دولت به دنبال سخت‌گیری بیش‌تر است،‌ شهروندان سوئدی چندان نگران به‌نظر نمی‌رسند.

روزنامه آمریکایی «واشنگتن‌پست» در گزارشی میدانی به‌نحوه برخورد مردم سوئد با کرونا می‌پردازد؛ مردمی که هنوز گردش در خیابان‌ها و پارک‌ها و مرکزهای خرید را رها نکرده‌اند.

ساندرا برگکویست ۲۸ ساله،‌ در حالی‌که در جمع گروهی از دوستانش آبجویی در دست گرفته، به خبرنگار واشنگتن‌پست می‌گوید:‌ «آیا واقعا این‌قدر بد است؟ قطعا ما نگران آدم‌های گروه‌های پرخطر هستیم اما اگر به خاطر رسانه‌ها نبود، این هیستری هم پیش نمی‌آمد.»

اما حتی سوئدی‌هایی که در گروه‌های پرخطر هستند، آن‌قدرها نگران به نظر نمی‌رسند. مارگارتا کرنر ۸۰ ساله و مارگارتا اریکسون ۶۷ ساله از سال‌خوردگان و جزء جمعیت پرخطر محسوب می‌شوند اما خبرنگار واشنگتن‌پست آن‌ها را در یک میدان عمومی استکهلم می‌بیند که در حال نوشیدن قهوه از فلاسک‌شان هستند. کرنر می‌گوید که می‌داند نباید بیرون باشد اما فاصله‌اش را از بقیه حفظ می‌کند.

اریسکون می‌گوید که مبارزه با کرونا باید بر مبنای عقل سلیم باشد:

«به نظرم دولت‌مان در حال انجام کار درست است. اغلب مردم هم مسئولیت‌پذیر هستند.»

لیندا اکسون، شهروند ۳۰ ساله دیگری از استکهلم شلوغی خیابان‌ها در آخر هفته‌ای که گذشت - ۴ و ۵ آوریل - را به خسته‌شدن مردم از ماندن در خانه‌ها ربط می‌دهد: «برای دو هفته شهر مثل شهر ارواح بود. تا این‌که مردم از در خانه ماندن خسته شدند.» خود او سوار بر قطاری است تا به دیدار دوستی برود: «ما سرزمین این تمهیدهای نصفه ‌نیمه‌ایم. آن‌ها می‌گویند: «سعی کنید از حمل و نقل عمومی استفاده نکنید، اما اگر هم بکنید، هیچ ایرادی ندارد.»

نظرسنجی‌های بسیاری در سوئد نشان داده‌اند که مردم از نحوه پاسخ‌گویی دولت به بحران کرونا راضی‌اند و مشکلی با آن ندارند. برخی نظرسنجی‌های بین‌المللی سوئد را در زمره کشورهایی با «کم‌ترین نگرانی»‌ در مورد کرونا قرار داده است.

 

نتیجه بررسی اداره محافظت در برابر بیماری‌های واگیردار، نشان می‌دهد که بیش‌ترین تعداد افرادی که در استکهلم به بیماری کووید ۱۹ مبتلا شده‌اند ساکن مناطق رینکه‌بی، شیستا ، تنستا و اسپونگا در شما استکهلم بوده‌اند.

در رینکه‌بی و شیستا شمار مبتلایان به ویروس کورونا به ۲۳۸ تن می‌رسد، به این ترتیب از هر ۱۰۰۰۰ نفر، ۴۷ نفر بیمار شده‌اند. در منطقه تنستا و اسپونگا، ۱۴۴ نفر به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند و شمار ابتلا به این ویروس در هر ۱۰۰۰۰ نفر به ۳۷ تن می‌رسد.

مسئول اداره محافظت در برابر بیماری‌های واگیردار در استکهلم، انا استاربرینک به رادیوی سویدن چنین می‌گوید:

- این آمار بیان می‌دارد که در محلاتی که وضعیت سلامتی از قبل بد است، میزان درآمد و تحصیل پائین است و افراد در آسیب‌پذیری به‌سر می‌برند، در زمان واگیری امراض به شدت صدمه بیش‌تر می‌بینند.

از تاریخ ۱۸ ماه مارس به‌این‌سو، فعالیت‌های اطلاع‌رسانی به ۲۶ زبان مختلف در این مناطق جریان دارد. این اطلاعات در مراکز عمومی، مغازه‌ها و انجمن‌های دینی در اختیار مردم گذاشته شده و از مردم خواسته شده که در صورت بروز علائم ویروس کرونا، در خانه بمانند.

در روزهای تعطیلی عید پاک - پوسک، اداره محافظت در برابر بیماری‌های واگیردار توصیه می‌کند که در ارتباطات اجتماعی فاصله را حفظ کنید و از تجمع برای برگزاری جشن خودداری کنید و همین‌طور شست‌و‌شوی دست‌ها را فراموش نکنید.

 

در بیمارستان لینشوپینگ در حدود نیمی از کارمندان به بیماری کووید ۱۹ مبتلا شده‌اند، بدون این‌که این افراد اثری از ناراحتی‌های معمول این ویروس را احساس کنند.

به‌طور استثنا یکی از بخش‌های بیمارستان لینشوپینگ که در آن ۵۰ کارمند استخدام است، تحت آزمایش قرار گرفتند. نتیجه این آزمایش نشان می‌دهد که نیمی از کارمندان که علائمی از ویروس کرونا را احساس نمی‌کنند، این ویروس را دارند.

بنابر گفته بریت اوکرلیند، داکتر امراض عفونی، تمام این کارمندان را به خانه فرستادند.

- زمانی که نتیجه آزمایش را دیدیم، کارمندان را به خانه فرستادیم. ما نمی‌توانیم کارمندانی که مبتلا به ویروس کرونا هستند را در این بخش داشته باشیم.

اندرش تگنیل، کارشناس امراض مسری در سازمان محافظت از امراض واگیردار، نتیجه این آزمایش را تائید می‌کند و به رادیوی سوئد بیان می‌دارد که احتمال این مسئله زیاد است که شمار زیادی از افراد به ویروس کورونا مبتلا شده‌اند بدون این‌که علائم آلودگی به بیماری کووید ۱۹ نزدشان مشاهده شود.

- شیوع ویروس کرونا در جامعه طوری صورت می‌گیرد بدون این‌که به چشم بخورد. شاید از هر ۱۰ مورد ابتلا ۹ مورد قابل دید نباشد، ولی دشوار است که این موضوع را به‌طور دقیق دانست، چرا که هنوز آزمایش‌هایی در این زمینه انجام نیافته‌ است.

 

مرزهای بسته و ممنوعیت پرواز در بسیاری از نقاط جهان باعث شده که تقریبا تمامی اخراج‌ها متوقف شود. اکنون پلیس افرادی که در بازداشتگاه‌های اداره مهاجرت هستند را آزاد می‌کند.

اخراج پناهجویان به دلیل شیوع ویروس کرونا در جهان، متوقف شده است. پاتریک آنگستروم، رییس پلیس مرزی از این وضعیت خشنود نیست و به تلویزیون سوئد می‌گوید: این مشکل بزرگی است. بسیاری از کشورها مانند مراکش مرز خود را بسته‌اند و برخی دیگر مانند افغانستان، اکنون افرادی که به اجبار اخراج شوند را نمی‌پذیرند.

اداره مهاجرت در حال حاضر نزدیک به ۵۰۰۰ پرونده پناهجویی باز در دست بررسی دارد که هر کدام از آن‌ها ممکن است به زودی حکم اخراج دریافت کنند و یا خودخواسته کشور را ترک کنند. اما به دلیل بسته بودن مرزها بسیاری از این افراد امکان ترک خاک سوئد را ندارند.

میکائل ریبنوک، مدیرکل اداره مهاجرت می‌گوید: تعداد اندکی از افراد به‌صورت خودخواسته سوئد را در هفته پیش ترک کردند. اما اخراج اجباری افراد در وضعیت کنونی بسیار دشوار شده است.

هنوز مشخص نیست که چه مقداری از اخراج‌ها به آینده موکول می‌شود اما اداره پلیس در حال گفتگو با چند کشور است تا شهروندان خود را پس بگیرند. به‌ویژه پلیس در نظر دارد تا اولویت اخراج را بر افرادی بگذارد که سابقه کیفری دارند.

با این وجود پلیس از همین حالا شروع به رها کردن افرادی کرده که در بازداشت اداره مهاجرت هستند. رییس پلیس مرزی می‌گوید: اگر نتوانیم افراد را اخراج کنیم، امکان نگه داشتن آنان در بازداشتگاه را نیز نداریم.

 

تصمیم وزارت خارجه سوئد در مورد به خانه‌ آوردن شهروندان سوئدی از ایران تغییر نکرده، به‌گفته این وزارتخانه، هنوز پروازهای تجاری از ایران خارج می‌شوند و در صورت نیاز، افراد می‌توانند با استفاده از این پروازها از ایران خارج شوند.

احمد قرار بود روز ۲۸ مارس از ایران به سوئد پرواز کند، ولی به‌دلیل لغو پروازها نتوانسته به خانه برگردد. او نگران امور زندگی در سوئد است و در عین حالی که هراس دارد که فرزند شش ماهه‌اش و یا دیگر اعضای خانواده به ویروس کرونا مبتلا شود.

هفته گذشته وزارت خارجه سوئد اعلام کرد که برای آوردن ۴۰۰۰ شهروند سوئدی از کشورهای مختلف به خانه اقداماتی انجام می‌یابد.

ویرونیکا نورلندر از بخش ارتباطات عمومی به بخش فارسی - دری رادیوی سوئد گفت که تلاش‌های این وزارت در کشورهای مختلف به اشکال متفاوت صورت می‌گیرد:

- کمک‌های ما در یک تعداد از کشور تماس با شرکت‌های هوانوردی است، هم‌چنین دیالوگ با مقامات شماری از کشورها صورت می‌گیرد که به پروازها اجازه نشست و یا پرواز را بدهند و در برخی از موارد توصیه و راهنمایی شهروند سوئدی در خارج است که در چنین شرایط چه کار کنند.

تاکنون صدها شهروند سوئدی که در اثر شیوع ویروس کرونا در نقاط مختلف دنیا گیر کرده‌اند، توانسته‌اند به‌کمک وزارت خارجه و با پرداخت مخارج از جیب خود به‌خانه برگردند. در مورد شهروندان سوئدی در ایران اما که تعدادشان در حدود ۳۰۰۰ نفر است، اقدامی که ترتیب پرواز باشد صورت نگرفته‌ است.

ویرونیکا نورلندر معتقد است که این چاره‌جویی برای ایران لازم نیست.

- در ایران تا هنوز پروازهای تجاری وجود دارد. زمانی که تمام این امکانات وجود نداشته ‌باشد ما به فکر چاره‌جویی‌های دیگری می‌شویم.

احمد که در اصل نام دیگری دارد به این باور است که سوئد پروازهایی را ترتیب بدهد و شهروندان سوئدی را از ایران بیرون بیاورد.

- پروازها قابل دسترسی نیست، برعلاوه که پروازها خیلی گران است، ما باید به چهار کشور سفر کنیم که در مجموع ۴۰ یا ۵۰ ساعت را در بر می‌گیرد.

ویرونیکا نورلندر چنین توصیه می‌کند:

- اگر مجبورید که باید به خانه برگردید، خوب برگردید و اگر نه در همان جایی که هستید بمانید تا وضعیت را بدتر نکنید.

 

آمار ابتلا به ویروس کرونا و مرگ و میر در سوئد سیر صعودی خود را طی می‌کند. این در حالی است که مسئولان امور بهداشت عمومی سیاستی متفاوت از دیگر کشورهای اروپای شمالی در پیش گرفته‌اند. سئوالی که ذهن خیلی‌ها را به خود مشغول خود کرده این است که آیا کشور به سمت و سوی درست در این بحران هدایت می‌شود؟

کارشناسان و پژوهش‌گران امور بهداشت و درمان باور دارند که سیاست مبارزه سوئد با پاندمی کرونای جدید در واقع مبتنی بر این نظریه است که در صورت نبود واکسن اگر تعداد بیش‌تر افراد جامعه به این ویروس مبتلا شود سرانجام باعث ایجاد ایمنی می‌شود و این همه‌گیری به این ترتیب به پایان خواهد رسید.

مسئولان بهداشت عمومی تمرکز خود را روی دو اصل گذاشته‌اند؛ تقویت ظرفیت بهداشت و درمان و مدیریت شیوع ویروس.

اندرش تیگنل اپیدمیولوژیست اداره بهداشت عمومی که در واقع یکی از چهره‌های مهم در دفاع از سیاست‌های این اداره در شرایط کنونی است. او در پاسخ به سئوال یک خبرنگار در نشست خبری امروز گفت تاکید کرد که نظام بهداشت و درمان سوئد بهترین است و به خوبی وضعیت را تحت اداره خود دارد و از اقداماتی که انجام یافته دفاع کرد.

 

Anders Wiklund

 

سازمان بهداشت همه‌گانی سوئد با بستن مدارس به این دلیل که تاثیر زیادی بر کاهش ابتلا به این ویروس ندارد، موافق نیست. در سوئد ذبیرستان ها و دانشگاه‌ها را تعطیل کرده‌اند اما مدارس ابتدایی و کودکستان ها هم‌چنان باز هستند.

در حالی که دو کشور دانمارک و نروژ، تمام کودکستان‌ها، مدارس و مراکز آموزشی خود را تعطیل کرده‌اند.

مهم‌ترین تاکید سازمان بهداشت همه‌گانی سوئد برای پیش‌گیری از ابتلا به ویروس کرونا، رعایت بهداشت و نظافت، دوری از افراد بیمار و سرماخورده به‌ویژه در وسایل نقیله عمومی و تاحد امکان در خانه‌ماندن است. شستن مرتب دست‌ها با صابون و آب گرم، دست نزدن به چشم‌ها، لب‌ها و بینی و استفاده از دستمال یا آرنج دست برای سرفه و عطسه، ازموارد دیگری ست که بر رعایت آن‌ها تاکید شده است. نوشیدن آب و خوردن غذاهای سالم و مقوی نیز توصیه شده است.

 

دولت مورد انتقاد قرار گرفته است که برای جلوگیری از گسترش ویروس کرونا در کشور، بسیار کند عمل کرده و اقدامات لازم را انجام نداده است.

وزیر امور اجتماعی، لِنا هَلِّن‌گرِن در پاسخ به این انتقادها گفته است در سوئد چنین نیست که دولت بتواند به تنهایی تصمیماتی از جمله در مورد بستن مکان‌های عمومی و تجمعات بزرگ را به دلایل مختلف بگیرد.

او با اشاره به وجود قوانین و مقررات دقیقی که در سوئد وجود دارد و انجام چنین اقداماتی را محدود می‌سازد، می‌گوید نهادهای کارشناسی و مسئول مانند سازمان بهداشت همه‌گانی باید دراین مورد تصمیم بگیرند و پس از آن دولت اقدامات لازم را انجام خواهدداد.

 

مدتی است که در سوئد کمبود مایع ضد عفونی برای دست‌ها، محسوس است. من بیش از سه هفته به داروخانه‌های استکهلم سر زدم تا الکل دست بگیرم متاسفانه پیدا نکردم.

اما اکنون برخی از شرکت‌ها برنامه تولیدات روزمره خود را تغییر داده‌اند تا بتوانند به نیاز جامعه پاسخ بدهند. یکی از این شرکت‌ها، شرکت تولیدات مواد کیمیاوی(شیمیایی) پرشتورپ در اسکونه است که مایع ضد عفونی دست تولید ‌می‌کند. مارکوس یونسون می‌گوید:

ظرفیت تولید ما به مقدار دو میلیون لیتر در ماه است و این میزان تولید، بخشی از نیاز مراکز درمانی را برآورده می‌کند.

کمبود مایع ضدعفونی دست به اندازه‌ای زیاد است که روی قیمت این مایع اثر گذاشته است. افزایش قیمت‌ها به‌دلیل کمبود مواد کیمیاوی لازم و ظرف‌هایی‌ست که این مایع در آن‌ها بسته‌بندی می‌شود.

شرکت پرشتورپ به کمک شرکت‌های دیگر این تولیدات را آماده می‌کند و بدون دریافت پول بیش‌تر از قیمت تولید، به مراکز درمانی می‌فرستد.

کمبود ماسک صورت و امکانات حمایت از کورونا ویروس در بخش درمان سوئد جدی است. سینوا ریبیرو، رییس اتحادیه درمان سوئد با اعلام این مطلب گفت: «افرادی که در بخش درمان کار می کنند به این امکانات نیاز مبرم دارند. بدون این امکانات نمی‌توان به مقابله با بیماری کووید۱۹ پرداخت.»‌‌(منبع: افتونبلادت، ۲۰۲۰-۰۳-۲۵)

 

مطابق ارزیابی‌ها تدابیر ویژه سوئد برای مقابله با شیوع کرونا ظاهرا موثر نبوده و دولت در پی تغییر مسیر است. احتمال می‌رود سوئد هم به زودی، مانند بسیاری کشورهای اروپایی به محدودیت تردد و فاصله‌گذاری اجتماعی روآورد.

اما تعداد مبتلایان به آن و شمار قربانیان بیماری کووید- ۱۹ در سوئد، هنوز قابل مقایسه با برخی کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و آلمان نیست.

دولت سوئد تا کنون برای مقابله با شیوع ویروس کرونا محدودیت‌هایی اعمال کرده که در قیاس با بسیاری دیگر از کشورهای جهان چندان سخت‌گیرانه نیست.

کارستن شمیستر، گزارشگر کانال یک تلویزیون آلمان در استکهلم، روز شنبه ۱۶ فروردین ‌- ‌چهارم آوریل در گزارشی برآورد کرده که «راه ویژه» سوئد برای مقابله با کرونا احتمالا شکست خورده و قابل ادامه دادن نیست.

در حالی که در آلمان تجمع بیش از دو نفر، جز در مورد اعضای خانواده یا اشتغال‌های ضروری و اجتناب‌ناپذیر ممنوع اعلام شده تجمع‌های کمتر از ۵۰ نفر در سوئد، هم‌چنان مجاز است.

برخی تدابیر در سوئد، تقریبا مشابه دیگر کشورهای درگیر بحران کرونا است: هر شهروندی که علائم شبیه به ابتلا به کرونا داشته باشد باید در خانه بماند و کسانی که می‌توانند از خانه کار کنند باید این کار را انجام دهند. بازدید بستگان و آشنایان در خانه سالمندان نیز در سوئد ممنوع است.

افزون بر این توصیه‌های بهداشتی متفاوتی نیز به شهروندان سوئدی شده است؛ از جمله خودداری از استفاده از وسائل نقلیه عمومی.

کارستن شمیستر می‌گوید مطابق معمول، جامعه مدنی سوئد در مورد توصیه‌ها تفاهم و همکاری بیش‌تری از خود نشان می‌دهد تا نسبت به ممنوعیت‌ها.

با این همه افزایش موارد ابتلا و محدودیت امکانات بهداشتی و درمانی در سوئد، دولت حاکم را به سمت سخت‌گیری‌های بیش‌تر سوق می‌دهد و بر همین اساس مذاکراتی با احزاب اپوزیسیون در جریان است تا برای اعمال محدودیت‌ها به دولت اختیارات بیش‌تری واگذار شود.

سیاست‌های تاکنونی دولت سوئد منتقدان زیادی نیز دارد؛ از جمله کسانی که هشدار می‌دهند ظرفیت کنونی مراکز درمانی با ۵۲۳ تخت مراقبت‌های ویژه و کمبود ماسک و پوشش محافظ در بیمارستان‌ها، برای مقابله با شیوع کرونا بسیار محدود است.

مسئولان بهداشت سوئد معتقدند شمار مبتلایان کرونا تا کنون به کندی افزایش یافته و این روند جهشی نبوده و بر این پایه وضعیت «خیلی بد» نیست.

اما روند افزایش تعداد مبتلایان در روزهای گذشته، این خوش‌بینی را تایید نمی‌کند.

تنها ۶۲ درصد از سوئدی‌ها فعالیت‌های اجتماعی خود را در خارج از خانه کاهش داده‌اند.

 

 

استفان لوون، نخست وزیر سوئد امروز ۱۵ مارس ۲۰۲۰ در کنفرانسی مطبوعاتی شرکت کرده و درباره آخرین اقدامات دولت در مقابله با کرونا ویروس توضیح داد. دان الیاسون، رییس سازمان آمادگی و پیش‌گیری سوئد، خانم اولیویا ویگزل، مدیر کل سازمان رفاه اجتماعی و یوهان کارلسون، مدیر کل اداره سلامت مردمی سوئد، نخست وزیر را در این کنفرانس مطبوعاتی همراهی کردند. برخی از گفته‌های مسئولین دولت در کنفرانس مطبوعاتی امروز به شرح زیر است:

نخست وزیر:

- سوئد قصد بستن مرزها را ندارد. به جای بستن مرزها مانند نروژ و دانمارک، دولت سوئد در مرزها اطلاع رسانی می کند. مبلغ ۷۵ میلیون کرون بودجه به‌منظور اطلاع رسانی از سوی دولت در مرزها پیش‌بینی شده است. در این اطلاع‌رسانی به مواردی که به کاهش شیوع کرونا ویروس کمک می کند اشاره شده است. تشویق به ماندن در خانه در صورت احساس بیماری یا مواجهه با تب و سرفه، عدم ملاقات سالمندان یا بیمارستان‌ها در صورتی که واقعا ضروری نباشد و اهمیت شستن دست‌ها به صورت مستمر با آب گرم و صابون مواردی هستند که به اطلاع افرادی که می خواهند به کشور وارد شوند می‌رسد.

- مشکلی در ارائه مواد غذایی وجود نخواهد داشت.

- همه ما می‌بایست به تک‌تک سالمندان جامعه فکر کنیم.

- ما شرکت‌ها و حقوق بگیران را فراموش نخواهیم کرد. به‌همین دلیل قصد داریم تا به اشکال مختلف از بنگاه‌ها حمایت کنیم. نباید کسی به‌خاطر شیوع کرونا بیکار شود.

 

مدیر اداره سلامت مردمی سوئد:

- هرکس به هر مکانی که سفر کرده باشد و یا حتی اگر مسافر نبوده باشد و دارای علائمی است که ممکن است نشانه ابتلا به کووید ۱۹‌(کرونا ویروس) باشد باید در خانه بماند و سر کار نرود.

- ما در حال حاضر در بالاترین میزان شیوع این بیماری تا به امروز هستیم و این بیماری در تمامی کشور شیوع پیدا کرده است. ولی نمی‌دانیم دقیقا میزان این شیوع در کل کشور چه‌قدر است.

 

رییس سازمان رفاه اجتماعی:

- ما می‌توانیم از بیمارستان‌های قدیمی که از آن‌ها در حال حاضر استفاده نمی‌شود برای بستری بیماران کرونا اسفاده کنیم. کمبود مکان و تخت برای بستری می‌بایست با راه‌های گوناگونی جبران شود و ما از همه ظرفیت‌ها استفاده خواهیم کرد.

 

رییس سازمان آمادگی و پیش‌گیری: 

- این مسئله از اهمیت بالایی برخوردار است که از منابع قابل اطمینان اطلاعات درباره وضعیت کرونا را دریافت کنیم. بهتر است به رسانه‌ها و اداره‌ها و سایت اطلاعات بحران به‌نشانیwww.krisinformation.se  كه اطلاعات مورد تایید دارند به‌عنوان منبع استفاده کنیم.

- اگر ما همه به هم کمک کنیم، منابع درمانی به اندازه کافی و برای مدت طولانی در اختیار داریم.‌(منبع: افتونبلادت، ۱۵ مارس ۲۰۲۰)

 

هم‌چنین نخست وزیر سوئد در اظهارات دیگری درباره شیوع ویروس کرونا گفت: هفته‌ها و حتی ماه های پیش رو در زمینه مبارزه با این ویروس بسیار مهم و حیاتی خواهند بود.

لوون در تلویزیون ملی سوئد‌(اس وی تی) اظهار داشت: عامل مهم این است که سرعت تحولات و شیوع این ویروس روند کاهشی داشته باشد. در حالی که شیوع سریع و افزایش شدید تعداد کسانی که بر اثر ابتلا به این ویروس، حالشان وخیم می‌شود، این موضوع می‌تواند نظام بهداشت و درمان کشور را  فرسوده و ناکارآمد کند.

نخست وزیر سوئد، هم‌چنان بر توصیه‌های پیشین خود اصرار دارد: اگر بیمار هستید در خانه بمانید، به دیدار افراد بیمار و سال‌خورده نروید و بهداشت شخصی از جمله شستن و ضدعفونی کردن دست ها را در اولویت قرار دهید.

طی روزهای اخیر شیوع ویروس کرونا در اکثر کشورهای اروپایی باعث مرگ هزاران نفر نفر شده است و قاره اروپا را به یکی از مهم‌ترین کانون‌های بیماری کرونا در جهان تبدیل کرده است.

 

 

به گزارش گاردین، هرچند ترس دقیقا همان چیزی است که در جامعه‌ علمی و پزشکی سوئد دارد احساس می‌شود. بیش از ۲ هزار پزشک، دانشمند و پروفسور سوئدی‌(از جمله رییس بنیاد نوبل پرفسور کارل ‌ـ‌ هنریک هِلدین) طی نامه‌ای از دولت خواستند تمهیدات کنترلیِ جدی‌تری وضع کند. پروفسور سِسیلیا سودربرگ ‌ـ‌ نائوکلر، محقق ایمنی‌شناسی ویروسی در موسسه کارولینسکا گفته است: «ما به اندازه‌ کافی تست نمی‌گیریم، ردگیری تماس‌ها را انجام نمی‌دهیم و به‌قدرکافی به جداسازی دست نمی‌زنیم. ما این ویروس را آزاد گذاشته‌ایم. آن‌ها ما را به سوی فاجعه سوق می‌دهند.»

 

آندِرس تِگنِل، اپیدمی‌شناس سوئدی که رییس کمیته‌ دولتی اداره‌ این بحران است، طرفدار استراتژی تعدیل است: اجازه دهید ویروس به‌آرامی گسترش یابد بی‌آن که نظام سلامت از پا دربیاید، بدون  آن که به محدودیت‌های سخت‌گیرانه متوسل شوید. فقط این را «ایمنی توده‌‌ای» ننامید؛ عبارتی که تگنل، و مقامات دولتی، قاطعانه از به‌کاربردن‌اش پرهیز کرده‌اند.

تگنل به انتقادات توجه چندانی نمی‌کند: «هیچ مدرکی وجود ندارد که انجام کارِ بیش‌تر در این مرحله تفاوتی ایجاد می‌کند. کار خیلی بهتر آن است که تمهیدات سخت‌گیرانه را در فواصل زمانی معینی وضع کنیم و آن‌ها را در دوره‌های زمانیِ حتی‌الامکان کوتاه به اجرا بگذاریم.»

در حالی‌که وضع مدام مورد بازنگری قرار می‌گیرد، تگنل می‌گوید سوئد بحران را کنترل کرده است: «ما عقیده داریم، پیشاپیش، مهم‌ترین اقدامات را انجا داده‌ایم. البته ممکن است مجبور به انجامِ کارهای بیش‌تری شویم، ولی هنوز به آن‌جا نرسیده‌ایم.»

عجالتا به‌نظرمی‌رسد سوئدی‌ها کارهای معمول روزانه‌شان را انجام می‌دهند و از خود می‌پرسند آیا ممکن است کار به آن نقطه بکشد؛ ولی حرفی از زمان رسیدن به آن نقطه نیست.

تگنل و دولت مسیرشان را تعیین کرده‌اند؛ شاید نباید به صداقت‌شان شک کرد، ولی واکنش سوئد در برابر کووید-۱۹ با تلاش‌هایی که در سرتاسر باقیِ اروپا انجام شده است، خوانایی ندارد. شاید باقی سوئدی‌ها نیز در خلوت‌شان همین احساس را داشته باشند، ولی تا حالا مایل به بیان چنین دغدغه‌هایی نبوده‌اند.

ارلا ویگسو، پروفسور ارتباطات در وضعیت‌های بحرانی در دانشگاه گوتنبرگ این معما را این‌طور خلاصه کرده است: «مردم دارند می‌پرسند: بقیه احمق و پارانویید هستند یا سوئد دارد اشتباه می‌کند؟»

۱۴ دانشمند سوئدی هفته‌ پیش در نامه‌‌ای به روزنامه سوئدیDagens Nyheter  پرسیدند چرا سوئد سیاست‌اش را باز هم ادامه می‌دهد، آن‌هم وقتی که حتی کشورهایی مثل بریتانیا هم اقدامات سفت‌وسخت باقی اروپا را دنبال کرده‌اند. آن‌ها نوشتند: «کشورهای مختلف البته که شرایط مختلفی دارند، ولی مگر شرایط ما با بریتانیایی (که سیاست ایمنی جمعی در آن شکست خورد) چه‌قدر فرق دارد که به توفیق آن امید بسته‌ایم.»

 

از سوی دیگر، به‌دلیل شیوع ویروس کرونا، اخراج کارمندان از شرکت‌ها هم‌چنان ادامه دارد. شمار بیکارانی که در اداره کاریابی ثبت‌نام شده‌اند بالاترین رقم نسبت به هر دوره بحرانی دیگر در کشور است.

از اول ماه مارس، در حدود ۵۰ هزار نفر هشدار دریافت کردند که در خطر اخراج از کار قرار دارند، اکنون شمار افرادی که خود را در اداره کاریابی ثبت‌نام می‌کنند به‌شدت رو به افزایش است.

«اوا نوردارک» وزیر بازار کار روز دوشنبه به خبرگزاری سوئد TT گفت: «اوضاع بسیار جدی است، ما طی چندین دهه در سوئد، شاهد بالاتر از این ارقام ابلاغیه برای اخراج نبودیم.»

به باور تحلیل‌گر این اداره، انیکا سوندین، وضعیت بازار کار خیلی وخیم است.

اگر آمار بیکاری را با بحران اقتصادی سال ۱۹۹۰ مقایسه کنیم، در آن زمان بالاترین رقم بیکاری در یک ماه به ۲۰۰۰۰ هزار نفر می‌رسید. اکنون در طول پنج هفته این آمار بیش‌تر از دوبرابر آن زمان است.

در ظرف پنج هفته گذشته، ۵۰ هزار نفر کار خود را از دست داده‌اند. هفته گذشته، ۱۲۰۰۰­­­ نفر از کار بیکار شدند و هفته قبل آن ۱۸۰۰۰ از کار اخراج شدند. در هفته گذشته، بیش‌تر از ۲۵۰۰۰ نفر خود را در اداره کاریابی ثبت نام کردند که به نوع خود بی‌سابقه است.

به باور انیکا سوندین اگر این روند ادامه یابد، میزان بیکاری در کشور بیش‌تر از ۱۰ درصد خواهد شد.

 

روزنامه دی ان (Dagens Nyheter)‌سوئد، به یک برنامه بین‌المللی پیش‌بینی چگونگی پیشرفت شیوع کرونا، تحت عنوان «realistisk worst-case scenario» دست یافته است. این روزنامه گفته که اداره سلامت مردمی سوئد بر اساس این برنامه پیش‌بینی خود درباره وضعیت کرونا در سوئد را پی گرفته و بر اساس آن برنامه‌ریزی می‌کند. بر اساس مدل پیش‌بینی این برنامه به‌نظر می‌رسد در موج اول بیماری کرونا‌(کووید19) حدود صد هزار نفر در کشور سوئد به این بیماری مبتلا شوند که حدود هفده هزار نفر آنان به مراقبت ویژه در بیمارستان نیاز خواهند داشت. هم‌چنین ممکن است پنج هزار نفر دیگر نیز نیازمند مراقبت ویژه شوند.

دیسا هانسون از اداره سلامت مردمی سوئد، در این‌باره به روزنامه افتونبلادت گفته است: «پیش‌بینی اعلام شده توسط روزنامه «دی ان» تنها شامل موج اول این بیماری می‌شود و هنوز معلوم نیست موج دوم بیماری به چه صورتی خود را نشان خواهد داد.»

 

 

اکوت، واحد خبر رادیو سوئد با بررسی ۵۰ رستوران و بار مختلف در مرکز استکهلم، یوتبوری و مالمو به این نتیجه رسیده است که رعایت مقررات تعیین‌شده از طرف سازمان بهداشت همه‌گانی، چندان جدی گرفته نمی‌شود.

مقرراتی که از اواخر ماه مارس برای رستوران‌ها، بارها و کافه‌ها با هدف کاهش انتشار ویروس کرونا تعیین شد، بر مجاز نبودن شلوغی و صف‌های طولانی در چنین مکان‌هایی تاکید دارد. با توجه به این مقررات، مشتریان درصورتی می‌توانند در رستوران یا کافه‌ای حضور داشته باشند که با فاصله از یک‌دیگر و پشت میز نشسته باشند. خوردن و نوشیدن به صورت ایستاده از جمله کنار پیش‌خوان بارها ممنوع است. این مقررات، محوطه‌های بیرونی رستوران‌ها را نیز در بر می‌گیرد.

اما در بیش‌تر رستوران‌های مورد بازدید خبرنگاران اکوت، جمعیت زیادی با فاصله‌ خیلی نزدیک به هم نشسته یا ایستاده بوده‌اند.

مدیر یک رستوران در استکهلم، پاتریک کُرنِلیوس می‌گوید برای رعایت مقررات تعداد صندلی‌ها را کم‌تر از حد معمول کرده و آن‌ها را با فاصله چیده‌اند.

اما تعدادی از رستوران‌ها در این سه شهر، روش‌هایی را به کار بسته‌اند تا از شلوغی زیاد و نزدیکی مشتریان به یک‌دیگر کم کنند.

از جمله‌ این روش‌ها می‌توان به خط کشیدن روی زمین برای حفظ فاصله‌ مشتریان و استفاده از شماره نوبت اشاره کرد. هم‌چنین رستورانی در استکهلم، دستگاهی را در بیرون رستوران قرارداده تا مشتریان از آن‌جا سفارش غذا بدهند و در همان‌جا نیز غذای خود را تحویل بگیرند.

سازمان بهداشت همه‌گانی، اجرای دقیق این مقررات را که برای رستوران‌ها، بارها و کافه‌ها با هدف کاستن از گسترش بیش‌تر ویروس کرونا تعیین شده، الزامی می‌داند.

 

اولین مورد از ویروس کرونا در منطقه یونشوپینگ واقع در کشور سوئد، در تاریخ ۳۱ ژانویه به ثبت رسید. سازمان حمایت از بهداشت و سلامت سوئد اعلام کرد که اولین مورد از ویروس کرونا، در این کشور به ثبت رسیده است.

براساس اعلام این سازمان، زنی که تازگی به شهر ووهان در چین سفر کرده بود، به این ویروس مبتلا شده است.

کارین تیک مارک، سخنگوی این سازمان گفت: با توجه به این‌که افراد زیادی سفر می‌کنند، انتظار این موضوع وجود دارد و موارد مشابه در سایر کشورها نیز به ثبت رسیده است.

این زن که در تاریخ ۲۴ ژانویه به سوئد پرواز کرد، در آن زمان هیچ علائمی از ویروس کرونا وجود نداشت. پس از این‌که شروع به سرفه‌های شدید کرد به دکتر مراجعه کرد و در حال حاضر در قرنطینه قرار دارد. پزشکان معتقدند که وضعیت بیماری او حاد نمی‌باشد.

در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹، مقامات چینی به سازمان بهداشت جهانی خبر از شیوع همه‌گیری یک ویروس ناشناخته در شهر ووهان دادند. بعدتر کارشناسان مشخص کردند که عامل این بیماری کروناویروس است. با توجه به آخرین اطلاعات منتشر شده، ده‌ها نفر بر اثر این ویروس تابه‌حال جان باختند. این ویروس در حال حاضر از مرزهای چین به بقیه نقاط گسترش یافته است. مقامات چینی، رسما تایید کرده‌اند که این ویروس از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شود.

 

در ماه آپریل شیوع بیماری کوید-۱۹ به اوج خود خواهد رسید و تا پایان ماه مه دو سوم جمعیت کشور آلوده به این ویروس خواهند بود. به‌گفته استاد دانشگاه تام بریتون که با تلویزیون سوئد گفتگو کرده است تا پایان این ماه نیمی از جمعیت سوئد به ویروس کرونا مبتلا خواهند شد.

تام بریتون می‌گوید: «اگر قرار است در خانه بشینید پس در ماه آپریل این کار را باید کرد.»

تام بریتون گفته است که محاسبات دانشگاه استکهلم نشان می‌دهد که در ماه اپریل شیوع ویروس کرونا شدت خوآهد گرفت. پیش از پایان این ماه نیم از جمعیت سوئد به کرونا مبتلا خواهند شد و در جریان ماه مه سرعت شیوع کاهش خواهد یافت و تا پایان می دو سوم جمعیت به کرونا مبتلا خواهند بود.

این محاسبات براساس این واقعیت است که در حال حاضر بین نیم تا یک میلیون جمعیت سوئد آلوده هستند. این استاد دانشگاه گفته است که اگر قرار است گروه‌های آسیب‌پذیر و سالمندان از تماس با دیگران خودداری کنند باید این کار را در ماه اپریل مد نظر داشته باشند.

 به‌دلیل نبود اطلاعات و آمار موثق محاسبات دقیق امکان‌پذیر نیست اما احتمالاتی را که تام بریتون مطرح کرده است برای یان البرت استاد دانشگاه در زمینه بیماری‌های عفونی سئوال برانگیز نیست. یان البرت می‌گوید:

«اگر آزمایش‌های گسترده انجام می‌یافت و ما آمار دقیق‌تر از شمار مبتلایان می‌داشتیم این امکان وجود داشت که پیش‌بینی‌های دقیق‌تر انجام دهیم. اما محاسباتی که اکنون در مورد ماه اپریل مطرح شده خیلی دور از واقعیت نیست.»

یان البیرت می‌گوید مشخص است که در حال حاضر گراف شیوع سیر صعودی خود را طی می‌کند و به‌نحوی به سوی اوج خود در حرکت است. اما مشخص نیست که این یگانه نقطه اوج خواهد بود یا این‌که نقاط اوج دیگر هم در راه است. به‌نظر می‌رسد که ماه آپریل اوج شیوع ویروس جدید کرونا در سوئد خواهد بود.

 

بنا بر اعلام خبرگزاری‌ها، شیوع کرونا در مجموع باعث جان‌باختن بیش از ۶۰ هزار نفر در اروپا شده است. به‌عبارت دیگر آمار بیش از ۷۰ درصد از قربانیان ویروس کرونا در سراسر جهان، در قاره سبز به ثبت رسیده است. شمار کل قربانیان ویروس کرونا در این قاره تا عصر چهارشنبه ۶۰ هزار و ۳۲۵ نفر بوده است. ایتالیا و اسپانیا بیش‌ترین آسیب را از شیوع کرونا دیدند و پس از آن‌ها نیز فرانسه و بریتانیا بیش‌تر شمار جان‌باختگان را ثبت کردند.

اما پژوهش‌گران دانشگاهی در آلمان می‌گویند تعداد واقعی مبتلایان به ویروس کرونا در جهان می‌تواند بسیار فراتر از آمار رسمی باشد. بر پایه این پژوهش ده‌ها میلیون نفر می‌توانند بدون ثبت در آمار رسمی به بیماری کووید- ۱۹ مبتلا باشند.

از مدت‌ها پیش دانشمندان و محققان کشورهای مختلف با بررسی داده‌ها و اطلاعات موجود درباره چگونگی شیوع ویروس جدید کرونا به این نتیجه رسیده‌اند که موارد شناسایی شده ابتلا به بیماری کووید- ۱۹ در آمار رسمی کشورها، فقط گوشه کوچکی از ابعاد این بحران را نمایان می‌کند.

مطابق فهرستی که دانشگاه آمریکایی جانز هاپکینز بر پایه آمار منابع مختلف کشورها ارائه می‌کند تا بعد از ظهر چهارشنبه بیستم فروردین‌-‌هشتم آوریل، بیش از یک میلیون و ۴۴۶ هزار مبتلا به ویروس کرونا در ۱۸۴ کشور جهان شناسایی شده‌اند.

به گزارش «اشپیگل آنلاین» پژوهش‌گران دانشگاه گوتینگن آلمان از طریق یک مدل محاسباتی برآورد کرده‌اند که آمار رسمی تنها شش درصد از تعداد واقعی مبتلایان به کرونا در سراسر جهان را نشان می‌دهد.

پژوهش‌گران برای مدل محاسباتی خود از تناقضی در آمارهای موجود پاندمی‌(همه‌گیری جهانی) کووید- ۱۹ استفاده کرده‌اند: نسبت مرگ‌‌و‌میر به تعداد مبتلایان در کشورهای مختلف جهان با هم اختلافی فاحش دارد.

افزون بر این، مدت زمان میان شناسایی ابتلا و مرگ مبتلایان نیز در کشورهای مختلف بسیار متفاوت است؛ گرچه عامل این بیماری در همه موارد یک‌سان است.

ارقام متفاوت می‌توانند، دست‌کم از جنبه‌هایی این‌گونه توضیح داده شوند که مردم در کشورهای خاصی در برابر عفونت‌های حاد آسیب‌پذیرتر هستند. در عین حال بخش مهمی از اختلاف میان آمارها را می‌توان با کیفیت متفاوت داده‌ها توضیح داد.

در پژوهش‌های قبلی نسبت قربانیان به مبتلایان بیماری کووید- ۱۹ یک و ۳۸ صدم درصد محاسبه شده است؛ به این معنا که به‌طور میانگین از هر ۱۰ هزار نفری که آزمایش بیماری کووید- ۱۹ آن‌ها مثبت بوده ۱۳۸ نفر جان سپرده‌اند.

بر این مبنا اگر در کشوری نسبت مرگ‌و‌میر و مبتلایان با این میانگین تفاوت فاحشی داشته باشد به این معناست که آن کشور با شناسایی تمام مبتلایان فاصله زیادی دارد.

در ایتالیا تا چندی پیش، این نسبت حدود ۹ و نیم درصد بود و پژوهش‌گران دانشگاه گوتینگن از آن نتیجه می‌گیرند که در این کشور تنها سه و نیم درصد موارد ابتلا به ویروس جدید کرونا شناسایی شده باشد.

با این روش محاسباتی میزان شناسایی مبتلایان در اسپانیا از ایتالیا هم کم‌تر است و حدود یک و هفت دهم درصد بیش‌تر نیست؛ از این دو کشور کم‌تر آمریکا و بریتانیا هستند که به‌ترتیب تنها یک و شش دهم و یک و دو دهم درصد مبتلایان به بیماری کووید- ۱۹ در آن‌ها شناسایی شده‌اند.

آمریکا و بریتانیا دو کشوری هستند که تدابیر پیش‌گیرانه و اعمال محدودیت‌ها نظیر فاصله‌گذاری اجتماعی را بسیار دیر اعمال کرده‌اند و به این خاطر با انتقادهای زیادی روبرو بوده‌اند.

آمریکا با شناسایی نزدیک به ۴۰۰ هزار مورد ابتلا به ویروس کرونا تا روز چهارشنبه درگیرترین کشور جهان با اپیدمی کووید- ۱۹ به شمار می‌رود. تا این روز نزدیک به ۵۶ هزار مورد ابتلا در بریتانیا به ثبت رسیده است.

بر پایه محاسبات محققان دانشگاه توبینگن، در آلمان ۱۵ و شش دهم درصد مبتلایان به ویروس کرونا شناسایی شده‌اند. با این حساب تعداد واقعی مبتلایان که در پایان ماه مارس نزدیک ۶۲ هزار نفر اعلام شده بود باید دست‌کم ۴۶۰ هزار نفر بوده باشد.

آلمان به نسبت کشورهای دیگر اروپایی و آمریکا در زمینه شناسایی مبتلایان وضعیت بهتری دارد با این همه وضع کره جنوبی به‌دلیل آغاز زودهنگام و گسترده آزمایش‌ها بسیار بهتر است و برآورد می‌شود که پنجاه درصد مبتلایان در این کشور شناسایی شده باشند.

باید توجه داشت که کشورهای مختلف برای تشخیص موارد ابتلا و مشخص کردن بیماری کووید- ۱۹ به‌عنوان علت مرگ بیماران با مشکلات تنفسی حاد روش‌های گوناگونی دارند.

یکی دیگر از معضلات این است که موارد ثبت شده از مبتلایان در آمار رسمی فقط شامل کسانی می‌شود که آزمایش آن‌ها مثبت بوده است. این که چه تعداد از شهروندان هر روز مبتلا می‌شوند یا قبلا مبتلا شده‌اند، بدون این که آزمایش شده باشند هنوز مشخص نیست.

بحران اقتصادی ناشی از ویروس جدید کرونا می‌تواند به فقر ۵۰۰ میلیون نفر از جمعیت زمین منجر شود. به گزارش بی‌بی‌سی، این پیش‌بینی نتیجه یک مطالعه سازمان ملل بر روی هزینه‌های انسانی و مالی ناشی از همه‌گیری جهانی ویروس کرونا است.

بیماری‌های عفونی،‌ عموما افراد فقیر جامعه را درگیر می‌کند و هم‌زمان فقر آن‌ها را تهدید می‌کند.

سال‌ گذشته، سازمان بهداشت جهانی، گزارشی درباره «فقر و بیماری‌های عمومی» منتشر کرد که در آن «بیماری‌های عفونی علت اصلی به خطر افتادن وضعیت سلامت تهیدستان» ذکر شده است.

بنابر این گزارش، ۳ میلیارد از مردم دنیا، که درآمدی روزانه کم‌تر از ۲ دلار در روز دارند، سلامت‌شان بیش از دیگران در معرض خطر است.

سازمان بهداشت جهانی در گزارش خود آورده که یک میلیارد نفر در دنیا مستقیما به یک یا چند بیماری عفونی مبتلا هستند و این بیماری‌های عفونی هر سال ۹ میلیون نفر را می‌کشد که بخشی از آن‌ها کودکان زیر پنج سال‌ هستند.

 

 

حدود سه ماه پیش از نخستین شک و تردیدها در مورد شیوع «کوید ۱۹» ویروس جدیدی از نسل ویروس‌های کرونا در چین گذشته است و همین سه ماه کافی بود تا همه دنیا در یک وضعیت فاجعه‌آمیز شبیه به سناریوی فیلمی ترسناک غرق و ترس و دلهره در سراسر جهان فراگیر شود.

ویروس جدید کرونا در ابتدا شهر ووهان را هدف گرفت سپس در ۲۵ ژانویه گسترش یافت تا کل استان هوبی را در بر گیرد و ۵۶ میلیون ساکن آن را به طور کامل از جهان منزوی کند.

خیابان‌های استان هوبی خالی از جمعیت شد و برای جلوگیری از خروج مردم از خانه‌هایشان، موانعی در خیابان‌ها ایجاد شد و بیمارستان‌های بزرگی در کم‌تر از چند روز ساخته شد.

در پایان ماه ژانویه، سازمان بهداشت جهانی «شرایط اضطراری بین‌المللی» اعلام کرد بدون آن‌که خواستار کاهش مسافرت مردم شود.

در چین ویروس جدید کرونا شوکی برای جامعه به‌همراه داشت، پس از درگذشت دکتر«لی وینل تانگ» در ووهان موجی از خشم کم سابقه علیه مقامات چینی شبکه‌های ارتباطات اجتماعی را فرا گرفت.

این چشم پزشک چینی ۳۴ ساله، اواخر ماه دسامبر به‌همراه هفت تن دیگر در پایان ماه دسامبر نسبت به شیوع ویروش جدید هشدار داده بود اما مقامات چین همه آن‌ها را به انتشار شایعات متهم کردند.

بعداز آن‌که سازمان بهداشت جهانی، اروپا را به‌عنوان «کانون جدید» این ویروس همه‌گیر معرفی کرد. ایتالیا، اسپانیا ، فرانسه و سرانجام انگلستان در ماه مارس قرنطینه خانگی شهروندان خود را شروع کردند.

تا ماه آوریل، چهار میلیارد نفر یعنی بیش از نیمی از جمعیت کره زمین به قرنطینه در خانه‌هایشان فراخوانده و یا ملزم شدند.

بیش از یک سوم هواپیماهای ناوگان جهانی در فرودگاه‌ها زمین‌گیر شدند، مدارس و دانشگاه‌ها بسته شدند و کار از خانه‌ها به‌عنوان یک امرعادی تبدیل شد.

عبارت «در خانه‌ام می‌مانم» به همه زبان‌ها در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد در حالی که کارکنان پزشکی از این شبکه‌ها برای بیان ناامیدی خود استفاده می‌کردند.

بیش‌تر کشورها با کمبودهای شدید ماسک‌های پزشکی و سایر تجهیزات حمایتی و محافظ رو‌به‌رو هستند و این امر تهدیدی در درجه اول برای کادر پزشکی است.

این ویروس همه‌گیر باعث ایجاد فاجعه برای میلیون‌ها پناهجو در سراسر جهان شده است.

 

این ویروس که سازمان بهداشت جهانی آن را «دشمن بشر» توصیف کرده است، به‌سرعت گسترش یافت تا آن‌جا که تعداد افراد مبتلا اکنون  به بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسیده است، رقمی که مطمئنا به دلیل عدم آزمایش‌های منظم و دقیق برای تشخیص آن، تعداد واقعی مبتلایان را نشان نمی‌دهد.

سازمان بهداشت‌ جهانی، روز چهارشنبه ۸ آوریل، بار دیگر هشدار قبلی خود مبنی خطرات احتمالی ناشی از رفع زود‌هنگام محدودیت نقل و انتقال و سایر تدابیر اعمال شده در چندین کشور در جهان به هدف مهار کووید ۱۹ را تکرار کرد که جان بیش از ۸۰ هزار نفر گرفته و داس مرگ ناشی از آن هم‌چنان در حال درو کردن جهانیان است.

سازمان بهداشت‌ جهانی، هم‌چنین تاکید کرد که راه مقابله با این پاندمیک، بسیار طولانی است و جایی برای سست‌عنصری و اهمال وجود ندارد، به خصوص که این ویروس مرگ‌بار، جایی برای خطا باقی نگذاشته است.

هانس كلوگ، رییس دفتر اروپایی این سازمان، هشدار داد كه روند كاهش میانگین شیب فزاینده موارد ابتلاء به کرونا، به این معنا نیست كه زمان کاستن از تدابیر فاصله‌گذاری اجتماعی، فرا رسیده است.

وی افزود که برخی کشورها شاهد افزایش سریع موارد ابتلاء یا جهشی تازه در روند آن هستند.

رییس دفتر اروپایی سازمان بهداشت ‌جهانی، هم‌چنین خواستار بیداری و هوشیاری مداوم عمومی شد و افزود: «ما هنوز راهی طولانی در این ماراتون را در پیش داریم و پیشرفتی که تاکنون در مبارزه با ویروس به‌دست آوریم، بسیار شکننده است. این باور که در نزدیکی نقطه پایانی قرار داریم، خطرناک خواهد بود. این ویروس جایی برای خطا یا رضایت مندی از خود باقی نمی‌گذارد.»

علاوه بر این، کلوگ در یک کنفرانس ویدئویی از کپنهاگ گفت: «هرگونه آسان‌‌گیری در تدابیر مربوط به روش‌های فاصله‌گذاری فیزیکی، نیاز به مطالعه و بررسی دقیق کشورها دارد و آمادگی نظام‌های بهداشتی آن‌ها به‌عنوان نمونه، باید دقیقا مورد ارزیابی قرار بگیرد.»

وی در پایان این کنفرانس ویدئویی با بیان این‌كه بسیاری از مردم با بهبود وضع آب و هوا، در سراسر جهان، چشم براه برپایی «جشن» هستند، تاکید کرد که اکنون زمان مناسبی برای کاستن از شدت هشدار‌های ما نیست.

این در حالی است که ویروس کرونا هنوز در حال پیشروی در بیش از ۱۹۰ کشور جهان است؛ به‌طوری‌که در آخرین سرشماری، براساس داده‌های جمع‌آوری شده از سوی خبرگزاری فرانس پرس در چهارشنبه ۸ آوریل، تا کنون ۸۷۴۳۵ نفر در جهان دراثر ابتلاء به کرونا، به کام مرگ فرو رفته‌اند.

 

آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد پنجشنبه در اجلاس گروه ۲۰ که به میزبانی عربستان سعودی برای نخستین بار به شکل ویدیوکنفرانس برگزار شد هشدار داد:

«ما در حال جنگ با یک ویروس هستیم و این جنگ را می‌بازیم. جهان در سه ماه به ۱۰۰ هزار ابتلای قطعی رسید. صد هزار ابتلای بعدی فقط در ۱۲ روز اتفاق افتاد. صد هزار ابتلای بعدی در چهار روز. صد هزار ابتلای بعدی فقط در یک روز و نیم اتفاق می‌افتد. ما به نقشه‌ای برای جنگ نیاز داریم.»

آمریکا اکنون در مرکز شیوع و در کانون این جنگ جهانی قرار گرفته است. بر اساس آمار دانشگاه جانز هاپکینز، در چین حدود ۸۱۸۰۰ ابتلای قطعی و در ایتالیا حدود ۸۰۶۰۰ ابتلای قطعی به کووید ۱۹ به ثبت رسیده است.

سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده که معمولا میزان واقعی شیوع کرونا پنج تا ۱۰ برابر آمار رسمی است. از آماری که دولت‌ها ارائه می‌دهند تنها می‌توان به مبتلایانی پی برد که به علائم بیماری‌(تب، سرفه و تنگی نفس) مبتلا شده‌اند و به مراکز درمانی مراجعه کرده و در آن‌جا از آن‌ها تست گرفته شده است. در مناطقی در ایالات متحده آمریکا  پزشکان و کارکنان بیمارستان از تنگناها در تهیه لباس‌های محافظتی، ماسک و کیت‌های تشخیص خبر می‌دهند. به‌ویژه در شهر نیویورک که به کانون عفونت‌های جدید تبدیل شده است، کمبود تجهیزات پزشکی به‌طرز چشم‌گیری رو به وخامت است.

 

تا امروز پنج‌شنبه ۹ آوریل - ۲۱ فروردین تعداد مبتلایان به بیماری کووید ۱۹ در سراسر جهان یک میلیون و ۵۲۱ هزار و ۱۱۴ نفر رسید. از میان کشورهای درگیر با همه‌گیری این بیماری، بیش‌ترین تعداد افرادی که در اثر ابتلا کووید ۱۹ جان خود را در یک روز از دست داده‌اند در آمریکا و بریتانیا به ثبت رسیده است. در کشورهایی مانند کره جنوبی و نیوزیلند تدابیری مانند قرنطینه خانگی و غربال‌گری و انجام تست کرونا به‌طور گسترده سبب کاهش سرعت همه‌گیری شده است.

 

شمار قربانیان ویروس کرونا در سوئد به ۷۹۳ نفر رسید. از ظهر روز گذشته تا امروز ۱۰۶ نفر جان خود را از دست دادند. این تعداد، ۱۰ نفر از روز گذشته بیش‌تر است.

تعداد مبتلایان نیز به ۹۱۴۱ نفر رسیده است. تعداد کسانی نیز که در حال حاضر در بخش مراقبت‌های ویژه بستری هستند ۷۱۹ نفر است.

هم‌چنین از آزمایشی که از ۷۷۳ نفردر استکهلم از سن دو ساله تا ۸۶ ساله گرفته شده، نشان داده است دو و نیم درصد آن‌ها به ویروس کرونا مبتلا بوده‌اند.

با این وجود اندرش تگنل، کارشناس بیماری‌های مسری در سازمان بهداشت همه‌گانی در کنفرانس خبری امروز خود، روند جلوگیری از گسترش ویروس کرونا را در کشور امیدوارکننده دانست و گفت با وجود این که شمار مبتلایان رو به افزایش است، اما منحنی نمودار بیماری، وضعیت ثابتی را نشان می‌دهد.

او هم‌چنین در ارتباط با وضعیتی که در رستوران‌های کشور به‌ویژه در شهرهای بزرگ وجود دارد، تاکید کرد با مناطق ۲۱ گانه‌ کشور راه‌کاری برای بستن رستوران‌هایی که از مقررات تعیین‌شده تخلف می‌کنند، تنظیم شده که آماده‌ اجراست.

به‌گفته‌ اندرش تگنل به این منظور به احتمال زیاد در روزهای تعطیل پیش رو، رستوران‌ها مورد بررسی و کنترل‌ قرارخواهند گرفت.

در این مورد استفان لوون، نخست وزیر سوئد نیز ضمن تاکید بر رعایت مقررات تعیین‌شده توسط سازمان بهداشت همه‌گانی، از آمادگی دولت برای هرگونه تصمیم‌گیری لازم در این زمینه گفت.

 

واقعا چگونه ثروتمندترین کشور جهان با پیشرفته‌ترین تجهیزات پزشکی و دارنده برترین موسسات تحقیقاتی دنیا، چنین وضعیتی پیدا می‌کنند؟

کرونا فرصت‌ها و تهدیدهایی را برای دولت سوسیال دموکرات استفان لوون فراهم کرده است. دولتی که هم تحت فشار نتایج منفی نظرسنجی‌هاست و هم حمایت شکننده‌ای در مجلس دارد.

سئوال اساسی این است که آیا استراتژی سوئد که با اهداف سیاسی و امکانات پزشکی و اقتصادی اتخاذ شده است موفقیت نسبی خواهد داشت؟ کادر پزشکی متخصص با دانش گسترده، وضعیت اقتصادی مناسب، بیمه‌های اجتماعی خوب، اعتماد مردم به مقامات دولتی، جامعه مدنی قوی اعتماد مردم به مقامات دولتی، جامعه مدنی قوی و امکانات فراوان در این کشور، نهادهای مدنی و قدرت سازماندهی، این امید وجود دارد که تعداد قربانیان این ویروس مهلک زیاد نباشد!

 

متاسفانه در حال حاضر بسیاری از ما، دچار این ویروس کشنده شده‌ایم و در قرنطینه در منزل و یا بیمارستان‌ها با مرگ دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم اما در عین حال، ما نباید به پیروزی علم و دانش بشری بر این ویروس مهلک، شک و تردید و احساس ضعف به خود راه دهیم. از این‌رو، باید مقاومت کنیم که مقاومت زندگی است!

 

مطلب را با سروده‌ای امیدبخش به‌نام: «ترانه امیدهای بالا»‌(High Hopes) از پینگ فلوید* به پایان می‌برم.

 

در فراسوی افق جایی که ما در جوانی زندگی می‌کردیم

در دنیایی از جذابیت‌ها و معجزات

افکارمان بدون حد و مرزی دائما سرگردان بودند

زنگ ناقوس جدایی آغاز شده بود

در امتداد «لانگ رود» و پایین «کازوی» (۱)

آیا هنوز آن‌ها همدیگر در «کات» ملاقات می‌کنند؟ (۲)

اون‌جا یک گروه ژنده پوش بود که ردپایمان را دنبال می‌کرد

می‌دویدند قبل از آن‌که زمان، رویاهایمان را ببرد

هزاران جانور کوچک را رها کردند که تلاش می‌کردند ما را به زمین گره بزنند

یک زندگی‏‌ای که به نرمی دچار پوسیدگی شده

سبزه‌ها سبزتر بود

نور درخشان‌تر

با دوستانی که گرداگردمان بودند

شب‏هایی از شگفتی و هیجان

با نگاهی به فراسوی خاکستر گرم پل‌هایی که پشت سرمان می‌درخشیدند

با نگاه سریع وکوتاه… وه که چه سبز بود آن سوی دیگر

گام‌هایی به جلو برمی‏داشتیم ولی در خوابگردی‏مان دوباره باز می‏گشتیم

توسط نیرویی مثل یک موج درونی دریا به عقب کشیده می‌شدیم

در ارتفاعی بلند با پرچمی برافراشته

به بلندی‌های گیج کننده آن دنیای رویایی رسیدیم

تا ابد در چنگال اشتیاق و بلندپروازی

و عطشی که هنوز سیر نشده

چشمان خسته ما هنوز به سوی افق منحرف بود

هرچند بارهای زیادی این راه را پیموده بودیم

سبزه‌ها سبزتر بود

نور درخشان‌تر

و طعم‌ها شیرین‌تر

شب‏هایی از شگفتی و هیجان

با دوستانی که گرداگردمان بودند

مـِـه سرخ‏فام صبح‏گاهی می‏‌درخشید

آب جاری بود و رود بی‌‏پایان

تا ابد و همیشه

_________________________________________________________
۱- لانگ رود و کازوی، دو خیابانی هستند در شهر کمبریج لندن

۲- کات، محلی هست در کمبریج که دیوید گیلمور، راجر واترز و سید برت از کودکی در آن بزرگ شدند.

 

پنج‌شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۹ - نهم آوریل ۲۰۲۰

*«ترانه امیدهای بالا»‌(High Hopes) از پینگ فلوید

https://youtu.be/7jMlFXouPk8

انتقادها به عدم اقدام سریع دولت سوئد در پیش‌گیری از ویروس کرونا بالا می‌گیرد!

 

         بهرام رحمانی

bahrm.rehamani@gmail.com

 

بسیاری از کشورهای جهان برای جلوگیری از شیوع ویروس، قوانین قرنطینه و خانه‌نشینی، ممنوعیت گردش و مسافرت، و حفظ «فاصله اجتماعی»(Social Distancing)  وضع کرده‌اند.

اما در کشورهای اسکاندیناوی، «رفتار سوئدی‌ها» بسیار متفاوت است هم‌چنان مطرح است. سوئد بر خلاف نروژ، دانمارک و فنلاند، سخت‌گیری چندانی در اعمال محدودیت‌های اجتماعی نشان نداده است. اما مقامات سوئدی می‌گویند که در این مورد سخنان اغراق‌آمیز گفته شده زیرا در عمل، سوئدی‌ها هم مثل همسایگان‌شان محدودیت‌های رفت‌و‌آمد و اجتماعات را مراعات می‌کنند. در عین حال نخست ‌وزیر سوئد به مردم هشدار داده که باید «خودشان را برای شمارش هزار هزار تلفات آماده کنند.» گفته می‌شود که در استکهلم، پایتخت سوئد، یک‌سوم خانه‌های سالمندان به ویروس کرونا آلوده شده است.

 

در حالی که تقریبا در تمام کشورهای اروپا مقررات شدید برای کاهش شیوع ویروس کرونا اعمال می‌شود و حتی با وجود آغاز عید پاک و تعطیلات بزرگ سال، شدت دستورالعمل‌ها افزایش یافته است اما در سوئد، بی‌اعتنایی به این نوع سخت‌گیری‌ها حیرت‌انگیز است.

خیابان های استکهلم، پایتخت سوئد، آرام اما مانند دیگر شهرها و پایتخت‌های اروپا خالی از جمعیت نیست. مردم هنوز هم در کافه‌های روباز در بخش‌های مرکزی پایتخت سوئد نشسته‌اند. فروشندگان هنوز هم گل می‌فروشند. نوجوانان هنوز در پارک‌ها به‌صورت گروهی شوخی و تفریح می‌کنند و...

 

 

به‌این ترتیب، بعد از یک زمستان طولانی و تاریک در این کشور اسکاندیناوی، همه‌گیری ویروس کرونا نتوانسته بسیاری از شهروندان سوئد را درآغاز بهار در خانه نگاه دارد. در واقع تدابیر شدید قرنطینه که از سوی اغلب کشورهای اروپایی انجام می‌گیرد، در این کشور وجود خارجی ندارد هرچند مقامات سوئد، همواره به‌مردم توصیه می‌کنند که در صورت امکان، «اجتماع دوری»‌ کرده و دورکاری کنند.

از افراد بالای هفتاد سال خواسته شده است که محض احتیاط در خانه بمانند. کنند. با این حال، هم‌چنان آزادی های حریم خصوصی از جمله خروج از خانه و دیدار با دوستان و آشنایان و حضور در کافه ها پابرجاست. این در حالی است که ۳۷۰۰ مبتلا به ویروس کرونا تا روز دوشنبه در این کشور ثبت شده است.

یوهان گیسکه، محقق و مشاور آژانس بهداشت سوئد می‌گوید: «سوئد حداقل در صحن اروپا غیرقابل مقایسه است و فکر می‌کنم کار درستی است.» به‌گفته این اپیدومولوژیست دیگر کشورهای اروپایی نیز باید در درجه اول به توصیه‌های محققان متخصص گوش کنند پیش از آن‌که تدابیر سخت را برای مبارزه با کرونا به اجرا بگذارند.

برخی دیگر از کشورهای اروپایی از جمله بریتانیا و هلند و حتی بلژیک هرچند در روزهای اول پس از شیوع کرونا سخت‌گیری‌های ویژه‌ای اتخاذ نکردند اما ناگزیر پس از گسترده‌تر شدن شیوع ویروس سیاست‌هایشان را تغییردادند.

شاید سیاست‌های دولت سوئد در مبارزه علیه کرونا، عمدتا «روی اعتماد به شهروندان» متکی است. دولت می‌گوید باید این اجازه را به سوئدی‌ها داد تا رعایت تدابیری چون دوری‌های اجتماعی را انجام دهند. اما برخی از دانشمندان از رویکرد آژانس بهداشت عمومی سوئد نسبت به «غیرمسئول بودن در طول همه‌گیری جهانی کرونا»، انتقاد کرده‌اند.

حدود ۲۰۰۰ محقق و استاد دانشگاه سوئد با انتشار نامه‌ای خواستار شفافیت و توجیه لازم و کافی برای استراتژی پیش‌گیری‌های دولت شده‌اند.

استن لینارسون، استاد موسسه کارولینسکا، یک دانشگاه برجسته پزشکی در سوئد، می‌گوید سیاست و تدابیر اتخاذ شده توسط دولت را نمی‌توان از جهت علمی و عملی تایید کرد چرا که برای اجرای این تدابیر مدارک و شواهد کافی علمی در دست نیست. به‌گفته این محقق، سیاست‌های دولت منطقی نیست و مثل این می‌ماند که «شما در حالی که آشپزخانه منزل‌تان آتش گرفته به خود بگویید خوب من تجهیزات لازم برای نجات خانه‌ام را دارم و لازم نیست فورا آتش آشپزخانه را خاموش کنم. اما نهایتا آتش می‌تواند «کل خانه شما را با خاک یک‌سان کند.»

در مقابل چنین برداشتی رییس بخش همه گیرشناسی، اپیدومولوژیست، دولت می‌گوید سیاست‌های کنونی دولت بهتر می‌تواند از «سلامت همگانی» حفاظت کند تا اتخاذ تدابیر سخت‌گیرانه‌ای چون تعطیلی چندماهه مدارس و دانشگاه‌ها.

سرانجام از روز یک‌شنبه بیست و نهم مارس، ممنوعیت هرگونه تجمع و تشکیل اجتماعات بیش از ۵۰ نفر در تمام سوئد به اجرا درآورد.

 این تصمیمی بود که دولت در آن روز اتخاذ کرد و نخست‌وزیر، استفان لوون در یک کنفرانس خبری آن را اعلام کرد.

پیش از این، اجتماع بیش از ۵۰۰ نفر ممنوع شده بود. ممنوعیت جدید به گفته‌ وزیر کشور، میکائل دامبری، قابل مجازات است و کسی که از آن تخلف کند به جریمه یا ۶ ماه زندان محکوم خواهد شد.

در این کنفرانس، استفان لوون از تاثیر ویروس کرونا بر زندگی مردم سوئد گفت و این که در مدتی بسیار کوتاه، مردم شیوه‌ی زندگی خود را تغییر داده‌اند.

او با توجه به نزدیک بودن تعطیلات عید پاک، از مردم خواست توصیه‌های سازمان بهداشت همه‌گانی را رعایت کرده و از سفرهای غیرضروری خودداری کنند.

استفان لوون، هم‌چنین از مردم خواست برای اقدامات ضروری دیگر که در روزهای آینده اعلام خواهند شد آماده باشند.

 

با این حال مردم ناچارند حتی روزهای عید پاک را هم باید در نهایت محدودیت باید به‌سر برند. این یک وضع بی‌سابقه است که تحمل آن به‌ویژه برای خانواده‌های صاحب بچه در ایام تعطیلات مدارس بسیار سخت خواهد بود.

ناقوس کلیساها بدون ‌حضور معمول عبادت‌کنندگان به‌صدا درخواهد آمد. سفرهای همیشگی این ایام که از بهترین فرصت‌های سال در رابطه با تعطیلات عمومی ادرات و موسسات و به‌ویژه مدارس است و خانواده‌ها اکثرا با هم به تعطیلات می‌روند، دیگر عملی نیست، بازدید دوستان و فامیل و یا شرکت در اجتماعات ویژه این ایام امکان‌پذیر نیست و خلاصه به‌جای آن همه هیجان، این روزها را باید با سرگرمی در خانه به‌سر برد.

با توجه به لیست ممنوعیت‌های اعلام شده عید پاک، بسیاری از کشورهای اروپا از شرق وغرب اعلام کردند که این ایام را به همین نحو برگزار می‌کنند. بحث‌های رسانه‌ای به‌ویژه میزگردهای تلویزیونی و مقالات جامعه‌شناسی درباره اجتناب‌ناپذیری این سخت‌گیری‌ها زیاد است و این انضباط عمومی بر مصالح دیگر و حتی آثار روانی و اجتماعی ترجیح داده می‌شود.

 

مردم در سوئد بر خلاف اروپایی‌ها به حضور در رستوران‌ها، دیدارهای فامیلی و دوستانه و گردش در خیابان و پارک ادامه می‌دهند. اجتماعات تا ۵۰ نفر، هم‌چنان اجازه برگزاری دارد؛ انگار که سوئد تافته جدابافته‌ای از کشورهای اسکاندیناوی و اروپایی است!

پس از هفته‌ها بر اثر ابراز نگرانی‌ها، دولت سفارش‌هایی به‌عنوان دستورالعمل آن هم بدون اعمال فشار صادر کرد که از آن جمله کاهش میزان اجتماعات از ۵۰۰ به ۵۰ نفر یا محدودیت‌هایی در پیست‌های رقص و مناطق اسکی است .

استفان لوفن نخست وزیر سوئد، در مصاحبه‌هایی به خطرات برقرار نکردن محدویت‌های شدید اشاره کرده ایت ولی نهایتا به‌نظر می‌رسد که مسئله عمدتا به مقام‌های پزشکی و خود مردم واگذار شده و دولت صلاح نمی‌بیند که حتی در چنین دوران سختی برای مردم تعیین تکلیف کند مگر در مواردی که چاره‌ای دیگر نیست .

این‌ها همه در حالی است که در بیش‌تر کشورهای اروپا اجتماعات به حداکثر دو نفر آن‌هم با رعایت فاصله و مقرراتی برای خارج‌شدن از منزل محدود است و خلاف آن می‌تواند موجب جریمه و مواخذه شود.

احتمالا دولت سوئد بیش‌تر روی آگاهی خود مردم کشور حساب می‌کند تا تصویب مقررات شدید و اعلام ممنوعیت‌ها. این وضع در سوئد باعث شده که در سایر کشورهای اروپا، به‌ویژه بین جامعه‌شناسان بحث‌هایی درگیرد با این مضمون که آیا نوع برخورد سوئد با چنین بحران بزرگی درست است یا سخت‌گیری‌های بی‌سابقه در سایر کشورها که نتایج روانی آن برای مردم و از کار افتادن چرخ اقتصاد و تعطیلی صنایع و موسسات روشن است .

شاید با این حساب است که در محافل دولتی اروپا در کنار وضع مقررات شدید برای کاهش شیوع ویروس بحث و تدابیر چگونگی و زمان ملایم کردن سخت‌گیری‌ها کاملا مشهود است.

 

این وضع بی‌سابقه را عمدتا آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، اعلام کرد. او پس از چند هفته که در قرنطینه خانگی به‌سر می‌برد و امور را از آن‌جا اداره می‌کرد از هفته گذشته، به‌محل کار خود در کاخ صدر اعظمی بازگشت و با توجه به گفت‌وگوهایی که درباره تعطیلات عید پاک و آسان کردن مقررات جریان داشت در کنفرانس خبری اخیر خود اعلام کرد که نه تنها زمان تسهیل محدودیت‌ها فرا نرسیده، بلکه شرایط هم‌چنان در اوج سختی است و عید پاک سال جاری اجبارا فاقد آداب و رسوم معمول خود خواهد بود و در این مورد دولت نظارت و کنترل شدید خواهد داشت .

مرکل بار دیگر تاکید کرد که سلامت مردم در اولویت همه تصمیمات و ملاحظات قرار دارد و به محض اطمینان کارشناسان از بهبود اوضاع، بدیهی است سخت‌گیری‌ها محل اجرایی نخواهند داشت .

 

چنان که پیش‌بینی شده بود، آمریکا که سخن‌ترین دوره اپیدمی رسیده است. طی ٢۴ ساعت گذشته، نزدیک به ٢هزار نفر از مبتلایان به ویروس کرونا در این کشور جان باختند.

در چین، بعد از این‌که ووهان - کانون اولیه بیماری - از قرنطینه خارج شد، ده‌ها هزار نفر از اهالی این شهر به ایستگاه‌های قطار و اتوبوس ریختند تا شهر را ترک کنند.

کشورهای اروپایی در وضعیت یکسانی قرار ندارند. برخی از این کشورها زودتر و برخی دیرتر شاهد شیوع اپیدمی بوده‌اند.

ایتالیا تاکنون ١٧هزار مرگ و اسپانیا نزدیک به ١۵هزار مرگ را به علت ابتلا به ویروس کرونا ثبت کرده‌اند. در فرانسه نیز شمار تلفات از ١٠ هزار نفر فراتر رفته است.

دولت ترکیه که تاکنون تلاش می‌کرد خود را از جنجال کرونا دور نگاه دارد، اینک نگرانی‌های زیادی را در سطح بین‌المللی ایجاد کرده است: از نظر سرعت شیوع بیماری، ترکیه یکی از نخستین کشورهای جهان محسوب می‌شود. آنکارا رسما ٣۴ هزار مورد ابتلا و ٧٢۵ مرگ را گزارش کرده، اما طی ۱۵ روز اخیر، شمار مبتلایان هفته به هفته دو برابر شده است.

با این‌حال ترکیه، یکی از اولین کشورهایی بود که ارتباط هوایی با مناطق پرخطر را قطع کرد. ماسک نیز تقریبا در تمام اماکن عمومی ترکیه اجباری شده. از روز چهارشنبه ٨ آوریل - ٢٠ فروردین، دولت از طریق پست برای مردم ماسک می‌فرستد. نامه‌ای از رییس جمهوری رجب طیب اردوغان نیز ضمیمه است. اردوغان به مردم اطمینان می‌دهد که «ترکیه یکی از مجهزترین کشورها برای مقابله با اپیدمی است.»

یکی از نگرانی‌های بسیار بزرگ در ترکیه هم چون ایران و سایر کشورها، وضعیت زندان‌هاست. روز گذشته پارلمان ترکیه طرحی را دست گرفت که به دولت اجازه می‌دهد حداکثر تا یک‌سوم زندانیان را آزاد کند.

بسیاری از پزشکان و هم‌چنین شخصیت‌های مخالف اردوغان از دولت می‌خواهند که خانه‌نشینی را در سراسر کشور اجباری کند. اما اردوغان تاکنون با این پیشنهاد مخالفت کرده است. او هفته گذشته گفت: «ترکیه وظیفه دارد که چرخ اقتصاد خود را، در هر شرایطی بگرداند.»

 

بر اساس آمار شامگاه سه‌شنبه دانشگاه جان هاپکینز نزدیک به ٢٠٠٠ آمریکایی، به‌طور دقیق ١٩٣٩ نفر در ٢٤ ساعت گذشته در آمریکا بر اثر بیماری کووید١٩ جان باخته‌اند. این  بیش‌ترین شمار قربانیان در باره زمانی یک روز در یک کشور از زمان آغاز اپیدمی کرونا است. به این ترتیب شمار قربانیان بیماری کووید-۱۹ در این کشور، به ۱۲هزار و ۷۲۲ نفر رسیده است.

آمریکا با بیش از ۳۹۸ هزار مورد تاییدشده، بیشترین تعداد افراد آلوده به ویروس جدید کرونا را در جهان دارد.

در نیویورک، شرایط واقعا فاجعه‌انگیز است؛ بیمارستان‌ها و مراکز درمانی اشباع شده‌اند. برخی سقوط و فروپاشی نظام سلامت در این شهر را مطرح می‌کنند.

شاهدان عینی می‌گویند که آمبولانس‌ها در حدود ۵ ساعت باید انتظار بکشند تا بیمار خود را به بیمارستان تحویل دهند. بیماران بیش ا ز ١٢ ساعت برای اولین تماس با کادر درمانی در سالن انتظار می‌مانند؛ برخی از بیماران در سالن انتظار می‌میرند؛ برای بستری شدن، زمان انتظار بین ٣ تا ٤ روز است.

شمار قربانیان آن‌قدر زیاد است که در گذشتگان را موقتا در کامیون‌های یخچال‌دار که مجاور بیمارستان‌ها پارک شده‌اند، قرار می‌ دهند. مقامات محلی برای کاستن از بار سنگین شرکت‌های کفن و دفن، به دفن موقت درگذشتگان در جزیره‌ای در منطقه «برانکس» می‌اندیشند.

 

شواهد حاکی از آن است که در آمریکا سیاه‌پوستان بیش از دیگران از ویروس جدید کرونا آسیب دیده‌اند. آن‌ها به‌دلیل وضعیت اقتصادی - اجتماعی پایین و بیمه درمانی ضعیف‌تری که دارند آسیب‌پذیرتر هستند.

دولت آمریکا اعتراف کرده است که ویروس جدید کرونا به‌ویژه در میان سیاه‌پوستان قربانی گرفته است. دونالد ترامپ، می‌گوید شواهد محکمی وجود دارند که نشان می‌دهد سیاه‌پوستان تا حدود زیادی بیش‌تر از سایر شهروندان کشور متاثر از شیوع کرونا هستند.

هنوز یک بررسی علمی در این‌باره صورت نگرفته است اما آمار منتشرشده در چندین ایالت آمریکا به‌وضوح از شمار بالای ابتلای شهروندان سیاه‌پوست به ویروس کووید۱۹ و مرگ آن‌ها بر اثر این ویروس خبر می‌دهند.

به‌نوشته واشنگتن پست، شهرهایی مانند شیکاگو و واشنگتن و هم‌چنین ایالت‌هایی مانند لوئیزیانا و میشیگان بیشترین آمار را در این زمینه نشان می‌دهند. در میلواکی، بزرگ‌ترین شهر ایالت ویسکانسین حدود ۷۰ درصد از درگذشتگان بر اثر ویروس کووید۱۹ سیاه‌پوست هستند، در حالی‌که آن‌ها تنها حدود ۲۶ درصد از جمعیت این شهر را تشکیل می‌دهند.

در اکثر ایالت‌هایی که در آن‌ها جمعیت سیاه‌پوستان زیاد است شمار مبتلایان به کووید۱۹ سه برابر و تعداد درگذشتگان تقریبا شش برابر دیگر ایالت‌های آمریکا هستند.

آنتونی فوسی، مدیر انستیتوی آلرژی و بیماری‌های عفونی آمریکا این موضوع را به «تشدید شکاف سلامتی» نسبت داد.

کارشناسان می‌گویند سیاه‌پوستان در ایالات متحده به‌طور میانگین ​​از بیمه درمانی ضعیف‌تری برخوردار هستند و دسترسی کم‌تری به مراقبت‌های پزشکی دارند. بیماری‌هایی مانند دیابت و بیماری‌های قلبی نیز در میان آن‌ها بیشتر دیده می‌شود.

جروم آدامز، فرمانده سپاه بهداشت عمومی آمریکا، در این‌باره می‌گوید: سیاه‌پوستان در ایالات متحده وضعیت اقتصادی - اجتماعی پایینی دارند و این امر حفظ فاصله‌گیری اجتماعی‌(فیزیکی) را دشوارتر می‌کند. هم‌چنین بیش‌تر سفیدپوستان در خانه کار می‌کنند در حالی که سیاه‌پوستان اغلب با دیگر افراد در تماس می‌مانند.

 

مقامات حکومت اسلامی تا روز چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، مرگ سه هزار و ۹۹۳ نفر را به‌طور رسمی اعلام کردند و تعداد کل مبتلایان هم به ۶۴ هزار و ۵۸۶ نفر رسید. این آمار در حالی است که یک مقام سازمان بهداشت جهانی گفته است آمار اعلام شده مقامات ایران درباره مبتلایان به ویروس کرونا تنها یک پنجم مبتلایان واقعی است.

 

دولت سوئد تا کنون مقررات سخت‌گیرانه‌ای در مورد ویروس جدید کرونا به اجرا نگذاشته است. در روزهای آفتابی آوریل، مردم سوئد هنوز به خیابان‌ها می‌روند، در بازارها خرید می‌کنند، روی نیمکت و سبزه می‌نشینند و رستوران‌ها کماکان بازند. اما این آسان‌گیری حالا سه هفته سخت را از نظر شمار بیماران کووید‌۱۹ در چشم‌انداز این کشور اسکاندیناویایی قرار داده و رویکرد دولت سخت‌گیرانه‌تر خواهد شد.

یوهان گیسکه،‌ همه‌گیر‌شناس ارشد سابق آژانس سلامت عمومی سوئد، درباره چشم‌انداز همه‌گیری کرونا در سوئد در تلویزیون SVT این کشور چنین گفت: «وضعیت بیمارستان‌ها به مراتب بدتر خواهد شد. این هفته، هفته بعد و هفته‌ بعدتر آن،‌ نقطه‌ عطف فراخواهد رسید. شمار مبتلایان افزایش خواهد یافت. این در مورد استکهلم و سپس بقیه کشور با تأخیری اندک صادق است.»

آندرس تگنل، جانشین گیسکه که اکنون هدایت تیم مبارزه با کرونا در سوئد را به‌عهده دارد، در روزهای پیشین در نشست‌های خبری وضعیت روشن‌تری از سوئد ارائه می‌داد و می‌گفت که شمار مبتلایان هنوز اندک است. تمهیدات نه‌چندان‌ سخت‌گیرانه سوئدی برای وفاداری به «سبک سوئدی» اتخاذ شدند.

دولت در مذاکرات آخر هفته با حزب‌های اپوزیسیون بر سر یک «قانون بحران» رایزنی کرده که به دولت اقتدار بیش‌تری برای مبارزه علیه پندمی اعطا خواهد کرد.

مهم‌ترین تمهیدهای پیش‌گیرانه سوئد تاکنون ممنوعیت اجتماع‌های بیش از ۵۰ نفر،‌ درخواست از سال‌خوردگان برای ماندن در خانه و درخواست از شهروندان برای لغو مسافرت‌های داخلی غیرضروری است؛ تمهیدی سهل‌انگارانه در مقایسه با بسیاری از کشورهای اروپایی که وضعیت چندان بدتری از سوئد ندارند.

سوئد مدرسه‌های ابتدایی و مهدکودک‌ها را تعطیل نکرده، مراکز تفریحی و باشگاه‌های ورزشی بسیاری در این کشور هنوز باز هستند و بسیاری هنوز سر کار می‌روند.

با این حال، لِنا هَلِّن‌گرِن وزیر بهداشت سوئد، به‌دنبال تصویب مقررات سخت‌گیرانه‌تری تا آخر هفته جاری در پارلمان سوئد است:

«می‌توان چنین تمهیداتی را از سوی دولت، فرمانداری‌های منطقه‌ای یا پزشکان کنترل بیماری‌ها اعمال کرد: محدودیت بر حمل و نقل عمومی، بستن مرکزهای خرید و رستوران‌ها و دیگر مکان‌هایی که بنا به قانون فعلی تا ۵۰ تن می‌توانند در آن‌ها تجمع کنند.»

هرچند دولت به دنبال سخت‌گیری بیش‌تر است،‌ شهروندان سوئدی چندان نگران به‌نظر نمی‌رسند.

روزنامه آمریکایی «واشنگتن‌پست» در گزارشی میدانی به‌نحوه برخورد مردم سوئد با کرونا می‌پردازد؛ مردمی که هنوز گردش در خیابان‌ها و پارک‌ها و مرکزهای خرید را رها نکرده‌اند.

ساندرا برگکویست ۲۸ ساله،‌ در حالی‌که در جمع گروهی از دوستانش آبجویی در دست گرفته، به خبرنگار واشنگتن‌پست می‌گوید:‌ «آیا واقعا این‌قدر بد است؟ قطعا ما نگران آدم‌های گروه‌های پرخطر هستیم اما اگر به خاطر رسانه‌ها نبود، این هیستری هم پیش نمی‌آمد.»

اما حتی سوئدی‌هایی که در گروه‌های پرخطر هستند، آن‌قدرها نگران به نظر نمی‌رسند. مارگارتا کرنر ۸۰ ساله و مارگارتا اریکسون ۶۷ ساله از سال‌خوردگان و جزء جمعیت پرخطر محسوب می‌شوند اما خبرنگار واشنگتن‌پست آن‌ها را در یک میدان عمومی استکهلم می‌بیند که در حال نوشیدن قهوه از فلاسک‌شان هستند. کرنر می‌گوید که می‌داند نباید بیرون باشد اما فاصله‌اش را از بقیه حفظ می‌کند.

اریسکون می‌گوید که مبارزه با کرونا باید بر مبنای عقل سلیم باشد:

«به نظرم دولت‌مان در حال انجام کار درست است. اغلب مردم هم مسئولیت‌پذیر هستند.»

لیندا اکسون، شهروند ۳۰ ساله دیگری از استکهلم شلوغی خیابان‌ها در آخر هفته‌ای که گذشت - ۴ و ۵ آوریل - را به خسته‌شدن مردم از ماندن در خانه‌ها ربط می‌دهد: «برای دو هفته شهر مثل شهر ارواح بود. تا این‌که مردم از در خانه ماندن خسته شدند.» خود او سوار بر قطاری است تا به دیدار دوستی برود: «ما سرزمین این تمهیدهای نصفه ‌نیمه‌ایم. آن‌ها می‌گویند: «سعی کنید از حمل و نقل عمومی استفاده نکنید، اما اگر هم بکنید، هیچ ایرادی ندارد.»

نظرسنجی‌های بسیاری در سوئد نشان داده‌اند که مردم از نحوه پاسخ‌گویی دولت به بحران کرونا راضی‌اند و مشکلی با آن ندارند. برخی نظرسنجی‌های بین‌المللی سوئد را در زمره کشورهایی با «کم‌ترین نگرانی»‌ در مورد کرونا قرار داده است.

 

نتیجه بررسی اداره محافظت در برابر بیماری‌های واگیردار، نشان می‌دهد که بیش‌ترین تعداد افرادی که در استکهلم به بیماری کووید ۱۹ مبتلا شده‌اند ساکن مناطق رینکه‌بی، شیستا ، تنستا و اسپونگا در شما استکهلم بوده‌اند.

در رینکه‌بی و شیستا شمار مبتلایان به ویروس کورونا به ۲۳۸ تن می‌رسد، به این ترتیب از هر ۱۰۰۰۰ نفر، ۴۷ نفر بیمار شده‌اند. در منطقه تنستا و اسپونگا، ۱۴۴ نفر به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند و شمار ابتلا به این ویروس در هر ۱۰۰۰۰ نفر به ۳۷ تن می‌رسد.

مسئول اداره محافظت در برابر بیماری‌های واگیردار در استکهلم، انا استاربرینک به رادیوی سویدن چنین می‌گوید:

- این آمار بیان می‌دارد که در محلاتی که وضعیت سلامتی از قبل بد است، میزان درآمد و تحصیل پائین است و افراد در آسیب‌پذیری به‌سر می‌برند، در زمان واگیری امراض به شدت صدمه بیش‌تر می‌بینند.

از تاریخ ۱۸ ماه مارس به‌این‌سو، فعالیت‌های اطلاع‌رسانی به ۲۶ زبان مختلف در این مناطق جریان دارد. این اطلاعات در مراکز عمومی، مغازه‌ها و انجمن‌های دینی در اختیار مردم گذاشته شده و از مردم خواسته شده که در صورت بروز علائم ویروس کرونا، در خانه بمانند.

در روزهای تعطیلی عید پاک - پوسک، اداره محافظت در برابر بیماری‌های واگیردار توصیه می‌کند که در ارتباطات اجتماعی فاصله را حفظ کنید و از تجمع برای برگزاری جشن خودداری کنید و همین‌طور شست‌و‌شوی دست‌ها را فراموش نکنید.

 

در بیمارستان لینشوپینگ در حدود نیمی از کارمندان به بیماری کووید ۱۹ مبتلا شده‌اند، بدون این‌که این افراد اثری از ناراحتی‌های معمول این ویروس را احساس کنند.

به‌طور استثنا یکی از بخش‌های بیمارستان لینشوپینگ که در آن ۵۰ کارمند استخدام است، تحت آزمایش قرار گرفتند. نتیجه این آزمایش نشان می‌دهد که نیمی از کارمندان که علائمی از ویروس کرونا را احساس نمی‌کنند، این ویروس را دارند.

بنابر گفته بریت اوکرلیند، داکتر امراض عفونی، تمام این کارمندان را به خانه فرستادند.

- زمانی که نتیجه آزمایش را دیدیم، کارمندان را به خانه فرستادیم. ما نمی‌توانیم کارمندانی که مبتلا به ویروس کرونا هستند را در این بخش داشته باشیم.

اندرش تگنیل، کارشناس امراض مسری در سازمان محافظت از امراض واگیردار، نتیجه این آزمایش را تائید می‌کند و به رادیوی سوئد بیان می‌دارد که احتمال این مسئله زیاد است که شمار زیادی از افراد به ویروس کورونا مبتلا شده‌اند بدون این‌که علائم آلودگی به بیماری کووید ۱۹ نزدشان مشاهده شود.

- شیوع ویروس کرونا در جامعه طوری صورت می‌گیرد بدون این‌که به چشم بخورد. شاید از هر ۱۰ مورد ابتلا ۹ مورد قابل دید نباشد، ولی دشوار است که این موضوع را به‌طور دقیق دانست، چرا که هنوز آزمایش‌هایی در این زمینه انجام نیافته‌ است.

 

مرزهای بسته و ممنوعیت پرواز در بسیاری از نقاط جهان باعث شده که تقریبا تمامی اخراج‌ها متوقف شود. اکنون پلیس افرادی که در بازداشتگاه‌های اداره مهاجرت هستند را آزاد می‌کند.

اخراج پناهجویان به دلیل شیوع ویروس کرونا در جهان، متوقف شده است. پاتریک آنگستروم، رییس پلیس مرزی از این وضعیت خشنود نیست و به تلویزیون سوئد می‌گوید: این مشکل بزرگی است. بسیاری از کشورها مانند مراکش مرز خود را بسته‌اند و برخی دیگر مانند افغانستان، اکنون افرادی که به اجبار اخراج شوند را نمی‌پذیرند.

اداره مهاجرت در حال حاضر نزدیک به ۵۰۰۰ پرونده پناهجویی باز در دست بررسی دارد که هر کدام از آن‌ها ممکن است به زودی حکم اخراج دریافت کنند و یا خودخواسته کشور را ترک کنند. اما به دلیل بسته بودن مرزها بسیاری از این افراد امکان ترک خاک سوئد را ندارند.

میکائل ریبنوک، مدیرکل اداره مهاجرت می‌گوید: تعداد اندکی از افراد به‌صورت خودخواسته سوئد را در هفته پیش ترک کردند. اما اخراج اجباری افراد در وضعیت کنونی بسیار دشوار شده است.

هنوز مشخص نیست که چه مقداری از اخراج‌ها به آینده موکول می‌شود اما اداره پلیس در حال گفتگو با چند کشور است تا شهروندان خود را پس بگیرند. به‌ویژه پلیس در نظر دارد تا اولویت اخراج را بر افرادی بگذارد که سابقه کیفری دارند.

با این وجود پلیس از همین حالا شروع به رها کردن افرادی کرده که در بازداشت اداره مهاجرت هستند. رییس پلیس مرزی می‌گوید: اگر نتوانیم افراد را اخراج کنیم، امکان نگه داشتن آنان در بازداشتگاه را نیز نداریم.

 

تصمیم وزارت خارجه سوئد در مورد به خانه‌ آوردن شهروندان سوئدی از ایران تغییر نکرده، به‌گفته این وزارتخانه، هنوز پروازهای تجاری از ایران خارج می‌شوند و در صورت نیاز، افراد می‌توانند با استفاده از این پروازها از ایران خارج شوند.

احمد قرار بود روز ۲۸ مارس از ایران به سوئد پرواز کند، ولی به‌دلیل لغو پروازها نتوانسته به خانه برگردد. او نگران امور زندگی در سوئد است و در عین حالی که هراس دارد که فرزند شش ماهه‌اش و یا دیگر اعضای خانواده به ویروس کرونا مبتلا شود.

هفته گذشته وزارت خارجه سوئد اعلام کرد که برای آوردن ۴۰۰۰ شهروند سوئدی از کشورهای مختلف به خانه اقداماتی انجام می‌یابد.

ویرونیکا نورلندر از بخش ارتباطات عمومی به بخش فارسی - دری رادیوی سوئد گفت که تلاش‌های این وزارت در کشورهای مختلف به اشکال متفاوت صورت می‌گیرد:

- کمک‌های ما در یک تعداد از کشور تماس با شرکت‌های هوانوردی است، هم‌چنین دیالوگ با مقامات شماری از کشورها صورت می‌گیرد که به پروازها اجازه نشست و یا پرواز را بدهند و در برخی از موارد توصیه و راهنمایی شهروند سوئدی در خارج است که در چنین شرایط چه کار کنند.

تاکنون صدها شهروند سوئدی که در اثر شیوع ویروس کرونا در نقاط مختلف دنیا گیر کرده‌اند، توانسته‌اند به‌کمک وزارت خارجه و با پرداخت مخارج از جیب خود به‌خانه برگردند. در مورد شهروندان سوئدی در ایران اما که تعدادشان در حدود ۳۰۰۰ نفر است، اقدامی که ترتیب پرواز باشد صورت نگرفته‌ است.

ویرونیکا نورلندر معتقد است که این چاره‌جویی برای ایران لازم نیست.

- در ایران تا هنوز پروازهای تجاری وجود دارد. زمانی که تمام این امکانات وجود نداشته ‌باشد ما به فکر چاره‌جویی‌های دیگری می‌شویم.

احمد که در اصل نام دیگری دارد به این باور است که سوئد پروازهایی را ترتیب بدهد و شهروندان سوئدی را از ایران بیرون بیاورد.

- پروازها قابل دسترسی نیست، برعلاوه که پروازها خیلی گران است، ما باید به چهار کشور سفر کنیم که در مجموع ۴۰ یا ۵۰ ساعت را در بر می‌گیرد.

ویرونیکا نورلندر چنین توصیه می‌کند:

- اگر مجبورید که باید به خانه برگردید، خوب برگردید و اگر نه در همان جایی که هستید بمانید تا وضعیت را بدتر نکنید.

 

آمار ابتلا به ویروس کرونا و مرگ و میر در سوئد سیر صعودی خود را طی می‌کند. این در حالی است که مسئولان امور بهداشت عمومی سیاستی متفاوت از دیگر کشورهای اروپای شمالی در پیش گرفته‌اند. سئوالی که ذهن خیلی‌ها را به خود مشغول خود کرده این است که آیا کشور به سمت و سوی درست در این بحران هدایت می‌شود؟

کارشناسان و پژوهش‌گران امور بهداشت و درمان باور دارند که سیاست مبارزه سوئد با پاندمی کرونای جدید در واقع مبتنی بر این نظریه است که در صورت نبود واکسن اگر تعداد بیش‌تر افراد جامعه به این ویروس مبتلا شود سرانجام باعث ایجاد ایمنی می‌شود و این همه‌گیری به این ترتیب به پایان خواهد رسید.

مسئولان بهداشت عمومی تمرکز خود را روی دو اصل گذاشته‌اند؛ تقویت ظرفیت بهداشت و درمان و مدیریت شیوع ویروس.

اندرش تیگنل اپیدمیولوژیست اداره بهداشت عمومی که در واقع یکی از چهره‌های مهم در دفاع از سیاست‌های این اداره در شرایط کنونی است. او در پاسخ به سئوال یک خبرنگار در نشست خبری امروز گفت تاکید کرد که نظام بهداشت و درمان سوئد بهترین است و به خوبی وضعیت را تحت اداره خود دارد و از اقداماتی که انجام یافته دفاع کرد.

 

Anders Wiklund

 

سازمان بهداشت همه‌گانی سوئد با بستن مدارس به این دلیل که تاثیر زیادی بر کاهش ابتلا به این ویروس ندارد، موافق نیست. در سوئد ذبیرستان ها و دانشگاه‌ها را تعطیل کرده‌اند اما مدارس ابتدایی و کودکستان ها هم‌چنان باز هستند.

در حالی که دو کشور دانمارک و نروژ، تمام کودکستان‌ها، مدارس و مراکز آموزشی خود را تعطیل کرده‌اند.

مهم‌ترین تاکید سازمان بهداشت همه‌گانی سوئد برای پیش‌گیری از ابتلا به ویروس کرونا، رعایت بهداشت و نظافت، دوری از افراد بیمار و سرماخورده به‌ویژه در وسایل نقیله عمومی و تاحد امکان در خانه‌ماندن است. شستن مرتب دست‌ها با صابون و آب گرم، دست نزدن به چشم‌ها، لب‌ها و بینی و استفاده از دستمال یا آرنج دست برای سرفه و عطسه، ازموارد دیگری ست که بر رعایت آن‌ها تاکید شده است. نوشیدن آب و خوردن غذاهای سالم و مقوی نیز توصیه شده است.

 

دولت مورد انتقاد قرار گرفته است که برای جلوگیری از گسترش ویروس کرونا در کشور، بسیار کند عمل کرده و اقدامات لازم را انجام نداده است.

وزیر امور اجتماعی، لِنا هَلِّن‌گرِن در پاسخ به این انتقادها گفته است در سوئد چنین نیست که دولت بتواند به تنهایی تصمیماتی از جمله در مورد بستن مکان‌های عمومی و تجمعات بزرگ را به دلایل مختلف بگیرد.

او با اشاره به وجود قوانین و مقررات دقیقی که در سوئد وجود دارد و انجام چنین اقداماتی را محدود می‌سازد، می‌گوید نهادهای کارشناسی و مسئول مانند سازمان بهداشت همه‌گانی باید دراین مورد تصمیم بگیرند و پس از آن دولت اقدامات لازم را انجام خواهدداد.

 

مدتی است که در سوئد کمبود مایع ضد عفونی برای دست‌ها، محسوس است. من بیش از سه هفته به داروخانه‌های استکهلم سر زدم تا الکل دست بگیرم متاسفانه پیدا نکردم.

اما اکنون برخی از شرکت‌ها برنامه تولیدات روزمره خود را تغییر داده‌اند تا بتوانند به نیاز جامعه پاسخ بدهند. یکی از این شرکت‌ها، شرکت تولیدات مواد کیمیاوی(شیمیایی) پرشتورپ در اسکونه است که مایع ضد عفونی دست تولید ‌می‌کند. مارکوس یونسون می‌گوید:

ظرفیت تولید ما به مقدار دو میلیون لیتر در ماه است و این میزان تولید، بخشی از نیاز مراکز درمانی را برآورده می‌کند.

کمبود مایع ضدعفونی دست به اندازه‌ای زیاد است که روی قیمت این مایع اثر گذاشته است. افزایش قیمت‌ها به‌دلیل کمبود مواد کیمیاوی لازم و ظرف‌هایی‌ست که این مایع در آن‌ها بسته‌بندی می‌شود.

شرکت پرشتورپ به کمک شرکت‌های دیگر این تولیدات را آماده می‌کند و بدون دریافت پول بیش‌تر از قیمت تولید، به مراکز درمانی می‌فرستد.

کمبود ماسک صورت و امکانات حمایت از کورونا ویروس در بخش درمان سوئد جدی است. سینوا ریبیرو، رییس اتحادیه درمان سوئد با اعلام این مطلب گفت: «افرادی که در بخش درمان کار می کنند به این امکانات نیاز مبرم دارند. بدون این امکانات نمی‌توان به مقابله با بیماری کووید۱۹ پرداخت.»‌‌(منبع: افتونبلادت، ۲۰۲۰-۰۳-۲۵)

 

مطابق ارزیابی‌ها تدابیر ویژه سوئد برای مقابله با شیوع کرونا ظاهرا موثر نبوده و دولت در پی تغییر مسیر است. احتمال می‌رود سوئد هم به زودی، مانند بسیاری کشورهای اروپایی به محدودیت تردد و فاصله‌گذاری اجتماعی روآورد.

اما تعداد مبتلایان به آن و شمار قربانیان بیماری کووید- ۱۹ در سوئد، هنوز قابل مقایسه با برخی کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و آلمان نیست.

دولت سوئد تا کنون برای مقابله با شیوع ویروس کرونا محدودیت‌هایی اعمال کرده که در قیاس با بسیاری دیگر از کشورهای جهان چندان سخت‌گیرانه نیست.

کارستن شمیستر، گزارشگر کانال یک تلویزیون آلمان در استکهلم، روز شنبه ۱۶ فروردین ‌- ‌چهارم آوریل در گزارشی برآورد کرده که «راه ویژه» سوئد برای مقابله با کرونا احتمالا شکست خورده و قابل ادامه دادن نیست.

در حالی که در آلمان تجمع بیش از دو نفر، جز در مورد اعضای خانواده یا اشتغال‌های ضروری و اجتناب‌ناپذیر ممنوع اعلام شده تجمع‌های کمتر از ۵۰ نفر در سوئد، هم‌چنان مجاز است.

برخی تدابیر در سوئد، تقریبا مشابه دیگر کشورهای درگیر بحران کرونا است: هر شهروندی که علائم شبیه به ابتلا به کرونا داشته باشد باید در خانه بماند و کسانی که می‌توانند از خانه کار کنند باید این کار را انجام دهند. بازدید بستگان و آشنایان در خانه سالمندان نیز در سوئد ممنوع است.

افزون بر این توصیه‌های بهداشتی متفاوتی نیز به شهروندان سوئدی شده است؛ از جمله خودداری از استفاده از وسائل نقلیه عمومی.

کارستن شمیستر می‌گوید مطابق معمول، جامعه مدنی سوئد در مورد توصیه‌ها تفاهم و همکاری بیش‌تری از خود نشان می‌دهد تا نسبت به ممنوعیت‌ها.

با این همه افزایش موارد ابتلا و محدودیت امکانات بهداشتی و درمانی در سوئد، دولت حاکم را به سمت سخت‌گیری‌های بیش‌تر سوق می‌دهد و بر همین اساس مذاکراتی با احزاب اپوزیسیون در جریان است تا برای اعمال محدودیت‌ها به دولت اختیارات بیش‌تری واگذار شود.

سیاست‌های تاکنونی دولت سوئد منتقدان زیادی نیز دارد؛ از جمله کسانی که هشدار می‌دهند ظرفیت کنونی مراکز درمانی با ۵۲۳ تخت مراقبت‌های ویژه و کمبود ماسک و پوشش محافظ در بیمارستان‌ها، برای مقابله با شیوع کرونا بسیار محدود است.

مسئولان بهداشت سوئد معتقدند شمار مبتلایان کرونا تا کنون به کندی افزایش یافته و این روند جهشی نبوده و بر این پایه وضعیت «خیلی بد» نیست.

اما روند افزایش تعداد مبتلایان در روزهای گذشته، این خوش‌بینی را تایید نمی‌کند.

تنها ۶۲ درصد از سوئدی‌ها فعالیت‌های اجتماعی خود را در خارج از خانه کاهش داده‌اند.

 

 

استفان لوون، نخست وزیر سوئد امروز ۱۵ مارس ۲۰۲۰ در کنفرانسی مطبوعاتی شرکت کرده و درباره آخرین اقدامات دولت در مقابله با کرونا ویروس توضیح داد. دان الیاسون، رییس سازمان آمادگی و پیش‌گیری سوئد، خانم اولیویا ویگزل، مدیر کل سازمان رفاه اجتماعی و یوهان کارلسون، مدیر کل اداره سلامت مردمی سوئد، نخست وزیر را در این کنفرانس مطبوعاتی همراهی کردند. برخی از گفته‌های مسئولین دولت در کنفرانس مطبوعاتی امروز به شرح زیر است:

نخست وزیر:

- سوئد قصد بستن مرزها را ندارد. به جای بستن مرزها مانند نروژ و دانمارک، دولت سوئد در مرزها اطلاع رسانی می کند. مبلغ ۷۵ میلیون کرون بودجه به‌منظور اطلاع رسانی از سوی دولت در مرزها پیش‌بینی شده است. در این اطلاع‌رسانی به مواردی که به کاهش شیوع کرونا ویروس کمک می کند اشاره شده است. تشویق به ماندن در خانه در صورت احساس بیماری یا مواجهه با تب و سرفه، عدم ملاقات سالمندان یا بیمارستان‌ها در صورتی که واقعا ضروری نباشد و اهمیت شستن دست‌ها به صورت مستمر با آب گرم و صابون مواردی هستند که به اطلاع افرادی که می خواهند به کشور وارد شوند می‌رسد.

- مشکلی در ارائه مواد غذایی وجود نخواهد داشت.

- همه ما می‌بایست به تک‌تک سالمندان جامعه فکر کنیم.

- ما شرکت‌ها و حقوق بگیران را فراموش نخواهیم کرد. به‌همین دلیل قصد داریم تا به اشکال مختلف از بنگاه‌ها حمایت کنیم. نباید کسی به‌خاطر شیوع کرونا بیکار شود.

 

مدیر اداره سلامت مردمی سوئد:

- هرکس به هر مکانی که سفر کرده باشد و یا حتی اگر مسافر نبوده باشد و دارای علائمی است که ممکن است نشانه ابتلا به کووید ۱۹‌(کرونا ویروس) باشد باید در خانه بماند و سر کار نرود.

- ما در حال حاضر در بالاترین میزان شیوع این بیماری تا به امروز هستیم و این بیماری در تمامی کشور شیوع پیدا کرده است. ولی نمی‌دانیم دقیقا میزان این شیوع در کل کشور چه‌قدر است.

 

رییس سازمان رفاه اجتماعی:

- ما می‌توانیم از بیمارستان‌های قدیمی که از آن‌ها در حال حاضر استفاده نمی‌شود برای بستری بیماران کرونا اسفاده کنیم. کمبود مکان و تخت برای بستری می‌بایست با راه‌های گوناگونی جبران شود و ما از همه ظرفیت‌ها استفاده خواهیم کرد.

 

رییس سازمان آمادگی و پیش‌گیری: 

- این مسئله از اهمیت بالایی برخوردار است که از منابع قابل اطمینان اطلاعات درباره وضعیت کرونا را دریافت کنیم. بهتر است به رسانه‌ها و اداره‌ها و سایت اطلاعات بحران به‌نشانیwww.krisinformation.se  كه اطلاعات مورد تایید دارند به‌عنوان منبع استفاده کنیم.

- اگر ما همه به هم کمک کنیم، منابع درمانی به اندازه کافی و برای مدت طولانی در اختیار داریم.‌(منبع: افتونبلادت، ۱۵ مارس ۲۰۲۰)

 

هم‌چنین نخست وزیر سوئد در اظهارات دیگری درباره شیوع ویروس کرونا گفت: هفته‌ها و حتی ماه های پیش رو در زمینه مبارزه با این ویروس بسیار مهم و حیاتی خواهند بود.

لوون در تلویزیون ملی سوئد‌(اس وی تی) اظهار داشت: عامل مهم این است که سرعت تحولات و شیوع این ویروس روند کاهشی داشته باشد. در حالی که شیوع سریع و افزایش شدید تعداد کسانی که بر اثر ابتلا به این ویروس، حالشان وخیم می‌شود، این موضوع می‌تواند نظام بهداشت و درمان کشور را  فرسوده و ناکارآمد کند.

نخست وزیر سوئد، هم‌چنان بر توصیه‌های پیشین خود اصرار دارد: اگر بیمار هستید در خانه بمانید، به دیدار افراد بیمار و سال‌خورده نروید و بهداشت شخصی از جمله شستن و ضدعفونی کردن دست ها را در اولویت قرار دهید.

طی روزهای اخیر شیوع ویروس کرونا در اکثر کشورهای اروپایی باعث مرگ هزاران نفر نفر شده است و قاره اروپا را به یکی از مهم‌ترین کانون‌های بیماری کرونا در جهان تبدیل کرده است.

 

 

به گزارش گاردین، هرچند ترس دقیقا همان چیزی است که در جامعه‌ علمی و پزشکی سوئد دارد احساس می‌شود. بیش از ۲ هزار پزشک، دانشمند و پروفسور سوئدی‌(از جمله رییس بنیاد نوبل پرفسور کارل ‌ـ‌ هنریک هِلدین) طی نامه‌ای از دولت خواستند تمهیدات کنترلیِ جدی‌تری وضع کند. پروفسور سِسیلیا سودربرگ ‌ـ‌ نائوکلر، محقق ایمنی‌شناسی ویروسی در موسسه کارولینسکا گفته است: «ما به اندازه‌ کافی تست نمی‌گیریم، ردگیری تماس‌ها را انجام نمی‌دهیم و به‌قدرکافی به جداسازی دست نمی‌زنیم. ما این ویروس را آزاد گذاشته‌ایم. آن‌ها ما را به سوی فاجعه سوق می‌دهند.»

 

آندِرس تِگنِل، اپیدمی‌شناس سوئدی که رییس کمیته‌ دولتی اداره‌ این بحران است، طرفدار استراتژی تعدیل است: اجازه دهید ویروس به‌آرامی گسترش یابد بی‌آن که نظام سلامت از پا دربیاید، بدون  آن که به محدودیت‌های سخت‌گیرانه متوسل شوید. فقط این را «ایمنی توده‌‌ای» ننامید؛ عبارتی که تگنل، و مقامات دولتی، قاطعانه از به‌کاربردن‌اش پرهیز کرده‌اند.

تگنل به انتقادات توجه چندانی نمی‌کند: «هیچ مدرکی وجود ندارد که انجام کارِ بیش‌تر در این مرحله تفاوتی ایجاد می‌کند. کار خیلی بهتر آن است که تمهیدات سخت‌گیرانه را در فواصل زمانی معینی وضع کنیم و آن‌ها را در دوره‌های زمانیِ حتی‌الامکان کوتاه به اجرا بگذاریم.»

در حالی‌که وضع مدام مورد بازنگری قرار می‌گیرد، تگنل می‌گوید سوئد بحران را کنترل کرده است: «ما عقیده داریم، پیشاپیش، مهم‌ترین اقدامات را انجا داده‌ایم. البته ممکن است مجبور به انجامِ کارهای بیش‌تری شویم، ولی هنوز به آن‌جا نرسیده‌ایم.»

عجالتا به‌نظرمی‌رسد سوئدی‌ها کارهای معمول روزانه‌شان را انجام می‌دهند و از خود می‌پرسند آیا ممکن است کار به آن نقطه بکشد؛ ولی حرفی از زمان رسیدن به آن نقطه نیست.

تگنل و دولت مسیرشان را تعیین کرده‌اند؛ شاید نباید به صداقت‌شان شک کرد، ولی واکنش سوئد در برابر کووید-۱۹ با تلاش‌هایی که در سرتاسر باقیِ اروپا انجام شده است، خوانایی ندارد. شاید باقی سوئدی‌ها نیز در خلوت‌شان همین احساس را داشته باشند، ولی تا حالا مایل به بیان چنین دغدغه‌هایی نبوده‌اند.

ارلا ویگسو، پروفسور ارتباطات در وضعیت‌های بحرانی در دانشگاه گوتنبرگ این معما را این‌طور خلاصه کرده است: «مردم دارند می‌پرسند: بقیه احمق و پارانویید هستند یا سوئد دارد اشتباه می‌کند؟»

۱۴ دانشمند سوئدی هفته‌ پیش در نامه‌‌ای به روزنامه سوئدیDagens Nyheter  پرسیدند چرا سوئد سیاست‌اش را باز هم ادامه می‌دهد، آن‌هم وقتی که حتی کشورهایی مثل بریتانیا هم اقدامات سفت‌وسخت باقی اروپا را دنبال کرده‌اند. آن‌ها نوشتند: «کشورهای مختلف البته که شرایط مختلفی دارند، ولی مگر شرایط ما با بریتانیایی (که سیاست ایمنی جمعی در آن شکست خورد) چه‌قدر فرق دارد که به توفیق آن امید بسته‌ایم.»

 

از سوی دیگر، به‌دلیل شیوع ویروس کرونا، اخراج کارمندان از شرکت‌ها هم‌چنان ادامه دارد. شمار بیکارانی که در اداره کاریابی ثبت‌نام شده‌اند بالاترین رقم نسبت به هر دوره بحرانی دیگر در کشور است.

از اول ماه مارس، در حدود ۵۰ هزار نفر هشدار دریافت کردند که در خطر اخراج از کار قرار دارند، اکنون شمار افرادی که خود را در اداره کاریابی ثبت‌نام می‌کنند به‌شدت رو به افزایش است.

«اوا نوردارک» وزیر بازار کار روز دوشنبه به خبرگزاری سوئد TT گفت: «اوضاع بسیار جدی است، ما طی چندین دهه در سوئد، شاهد بالاتر از این ارقام ابلاغیه برای اخراج نبودیم.»

به باور تحلیل‌گر این اداره، انیکا سوندین، وضعیت بازار کار خیلی وخیم است.

اگر آمار بیکاری را با بحران اقتصادی سال ۱۹۹۰ مقایسه کنیم، در آن زمان بالاترین رقم بیکاری در یک ماه به ۲۰۰۰۰ هزار نفر می‌رسید. اکنون در طول پنج هفته این آمار بیش‌تر از دوبرابر آن زمان است.

در ظرف پنج هفته گذشته، ۵۰ هزار نفر کار خود را از دست داده‌اند. هفته گذشته، ۱۲۰۰۰­­­ نفر از کار بیکار شدند و هفته قبل آن ۱۸۰۰۰ از کار اخراج شدند. در هفته گذشته، بیش‌تر از ۲۵۰۰۰ نفر خود را در اداره کاریابی ثبت نام کردند که به نوع خود بی‌سابقه است.

به باور انیکا سوندین اگر این روند ادامه یابد، میزان بیکاری در کشور بیش‌تر از ۱۰ درصد خواهد شد.

 

روزنامه دی ان (Dagens Nyheter)‌سوئد، به یک برنامه بین‌المللی پیش‌بینی چگونگی پیشرفت شیوع کرونا، تحت عنوان «realistisk worst-case scenario» دست یافته است. این روزنامه گفته که اداره سلامت مردمی سوئد بر اساس این برنامه پیش‌بینی خود درباره وضعیت کرونا در سوئد را پی گرفته و بر اساس آن برنامه‌ریزی می‌کند. بر اساس مدل پیش‌بینی این برنامه به‌نظر می‌رسد در موج اول بیماری کرونا‌(کووید19) حدود صد هزار نفر در کشور سوئد به این بیماری مبتلا شوند که حدود هفده هزار نفر آنان به مراقبت ویژه در بیمارستان نیاز خواهند داشت. هم‌چنین ممکن است پنج هزار نفر دیگر نیز نیازمند مراقبت ویژه شوند.

دیسا هانسون از اداره سلامت مردمی سوئد، در این‌باره به روزنامه افتونبلادت گفته است: «پیش‌بینی اعلام شده توسط روزنامه «دی ان» تنها شامل موج اول این بیماری می‌شود و هنوز معلوم نیست موج دوم بیماری به چه صورتی خود را نشان خواهد داد.»

 

 

اکوت، واحد خبر رادیو سوئد با بررسی ۵۰ رستوران و بار مختلف در مرکز استکهلم، یوتبوری و مالمو به این نتیجه رسیده است که رعایت مقررات تعیین‌شده از طرف سازمان بهداشت همه‌گانی، چندان جدی گرفته نمی‌شود.

مقرراتی که از اواخر ماه مارس برای رستوران‌ها، بارها و کافه‌ها با هدف کاهش انتشار ویروس کرونا تعیین شد، بر مجاز نبودن شلوغی و صف‌های طولانی در چنین مکان‌هایی تاکید دارد. با توجه به این مقررات، مشتریان درصورتی می‌توانند در رستوران یا کافه‌ای حضور داشته باشند که با فاصله از یک‌دیگر و پشت میز نشسته باشند. خوردن و نوشیدن به صورت ایستاده از جمله کنار پیش‌خوان بارها ممنوع است. این مقررات، محوطه‌های بیرونی رستوران‌ها را نیز در بر می‌گیرد.

اما در بیش‌تر رستوران‌های مورد بازدید خبرنگاران اکوت، جمعیت زیادی با فاصله‌ خیلی نزدیک به هم نشسته یا ایستاده بوده‌اند.

مدیر یک رستوران در استکهلم، پاتریک کُرنِلیوس می‌گوید برای رعایت مقررات تعداد صندلی‌ها را کم‌تر از حد معمول کرده و آن‌ها را با فاصله چیده‌اند.

اما تعدادی از رستوران‌ها در این سه شهر، روش‌هایی را به کار بسته‌اند تا از شلوغی زیاد و نزدیکی مشتریان به یک‌دیگر کم کنند.

از جمله‌ این روش‌ها می‌توان به خط کشیدن روی زمین برای حفظ فاصله‌ مشتریان و استفاده از شماره نوبت اشاره کرد. هم‌چنین رستورانی در استکهلم، دستگاهی را در بیرون رستوران قرارداده تا مشتریان از آن‌جا سفارش غذا بدهند و در همان‌جا نیز غذای خود را تحویل بگیرند.

سازمان بهداشت همه‌گانی، اجرای دقیق این مقررات را که برای رستوران‌ها، بارها و کافه‌ها با هدف کاستن از گسترش بیش‌تر ویروس کرونا تعیین شده، الزامی می‌داند.

 

اولین مورد از ویروس کرونا در منطقه یونشوپینگ واقع در کشور سوئد، در تاریخ ۳۱ ژانویه به ثبت رسید. سازمان حمایت از بهداشت و سلامت سوئد اعلام کرد که اولین مورد از ویروس کرونا، در این کشور به ثبت رسیده است.

براساس اعلام این سازمان، زنی که تازگی به شهر ووهان در چین سفر کرده بود، به این ویروس مبتلا شده است.

کارین تیک مارک، سخنگوی این سازمان گفت: با توجه به این‌که افراد زیادی سفر می‌کنند، انتظار این موضوع وجود دارد و موارد مشابه در سایر کشورها نیز به ثبت رسیده است.

این زن که در تاریخ ۲۴ ژانویه به سوئد پرواز کرد، در آن زمان هیچ علائمی از ویروس کرونا وجود نداشت. پس از این‌که شروع به سرفه‌های شدید کرد به دکتر مراجعه کرد و در حال حاضر در قرنطینه قرار دارد. پزشکان معتقدند که وضعیت بیماری او حاد نمی‌باشد.

در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹، مقامات چینی به سازمان بهداشت جهانی خبر از شیوع همه‌گیری یک ویروس ناشناخته در شهر ووهان دادند. بعدتر کارشناسان مشخص کردند که عامل این بیماری کروناویروس است. با توجه به آخرین اطلاعات منتشر شده، ده‌ها نفر بر اثر این ویروس تابه‌حال جان باختند. این ویروس در حال حاضر از مرزهای چین به بقیه نقاط گسترش یافته است. مقامات چینی، رسما تایید کرده‌اند که این ویروس از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شود.

 

در ماه آپریل شیوع بیماری کوید-۱۹ به اوج خود خواهد رسید و تا پایان ماه مه دو سوم جمعیت کشور آلوده به این ویروس خواهند بود. به‌گفته استاد دانشگاه تام بریتون که با تلویزیون سوئد گفتگو کرده است تا پایان این ماه نیمی از جمعیت سوئد به ویروس کرونا مبتلا خواهند شد.

تام بریتون می‌گوید: «اگر قرار است در خانه بشینید پس در ماه آپریل این کار را باید کرد.»

تام بریتون گفته است که محاسبات دانشگاه استکهلم نشان می‌دهد که در ماه اپریل شیوع ویروس کرونا شدت خوآهد گرفت. پیش از پایان این ماه نیم از جمعیت سوئد به کرونا مبتلا خواهند شد و در جریان ماه مه سرعت شیوع کاهش خواهد یافت و تا پایان می دو سوم جمعیت به کرونا مبتلا خواهند بود.

این محاسبات براساس این واقعیت است که در حال حاضر بین نیم تا یک میلیون جمعیت سوئد آلوده هستند. این استاد دانشگاه گفته است که اگر قرار است گروه‌های آسیب‌پذیر و سالمندان از تماس با دیگران خودداری کنند باید این کار را در ماه اپریل مد نظر داشته باشند.

 به‌دلیل نبود اطلاعات و آمار موثق محاسبات دقیق امکان‌پذیر نیست اما احتمالاتی را که تام بریتون مطرح کرده است برای یان البرت استاد دانشگاه در زمینه بیماری‌های عفونی سئوال برانگیز نیست. یان البرت می‌گوید:

«اگر آزمایش‌های گسترده انجام می‌یافت و ما آمار دقیق‌تر از شمار مبتلایان می‌داشتیم این امکان وجود داشت که پیش‌بینی‌های دقیق‌تر انجام دهیم. اما محاسباتی که اکنون در مورد ماه اپریل مطرح شده خیلی دور از واقعیت نیست.»

یان البیرت می‌گوید مشخص است که در حال حاضر گراف شیوع سیر صعودی خود را طی می‌کند و به‌نحوی به سوی اوج خود در حرکت است. اما مشخص نیست که این یگانه نقطه اوج خواهد بود یا این‌که نقاط اوج دیگر هم در راه است. به‌نظر می‌رسد که ماه آپریل اوج شیوع ویروس جدید کرونا در سوئد خواهد بود.

 

بنا بر اعلام خبرگزاری‌ها، شیوع کرونا در مجموع باعث جان‌باختن بیش از ۶۰ هزار نفر در اروپا شده است. به‌عبارت دیگر آمار بیش از ۷۰ درصد از قربانیان ویروس کرونا در سراسر جهان، در قاره سبز به ثبت رسیده است. شمار کل قربانیان ویروس کرونا در این قاره تا عصر چهارشنبه ۶۰ هزار و ۳۲۵ نفر بوده است. ایتالیا و اسپانیا بیش‌ترین آسیب را از شیوع کرونا دیدند و پس از آن‌ها نیز فرانسه و بریتانیا بیش‌تر شمار جان‌باختگان را ثبت کردند.

اما پژوهش‌گران دانشگاهی در آلمان می‌گویند تعداد واقعی مبتلایان به ویروس کرونا در جهان می‌تواند بسیار فراتر از آمار رسمی باشد. بر پایه این پژوهش ده‌ها میلیون نفر می‌توانند بدون ثبت در آمار رسمی به بیماری کووید- ۱۹ مبتلا باشند.

از مدت‌ها پیش دانشمندان و محققان کشورهای مختلف با بررسی داده‌ها و اطلاعات موجود درباره چگونگی شیوع ویروس جدید کرونا به این نتیجه رسیده‌اند که موارد شناسایی شده ابتلا به بیماری کووید- ۱۹ در آمار رسمی کشورها، فقط گوشه کوچکی از ابعاد این بحران را نمایان می‌کند.

مطابق فهرستی که دانشگاه آمریکایی جانز هاپکینز بر پایه آمار منابع مختلف کشورها ارائه می‌کند تا بعد از ظهر چهارشنبه بیستم فروردین‌-‌هشتم آوریل، بیش از یک میلیون و ۴۴۶ هزار مبتلا به ویروس کرونا در ۱۸۴ کشور جهان شناسایی شده‌اند.

به گزارش «اشپیگل آنلاین» پژوهش‌گران دانشگاه گوتینگن آلمان از طریق یک مدل محاسباتی برآورد کرده‌اند که آمار رسمی تنها شش درصد از تعداد واقعی مبتلایان به کرونا در سراسر جهان را نشان می‌دهد.

پژوهش‌گران برای مدل محاسباتی خود از تناقضی در آمارهای موجود پاندمی‌(همه‌گیری جهانی) کووید- ۱۹ استفاده کرده‌اند: نسبت مرگ‌‌و‌میر به تعداد مبتلایان در کشورهای مختلف جهان با هم اختلافی فاحش دارد.

افزون بر این، مدت زمان میان شناسایی ابتلا و مرگ مبتلایان نیز در کشورهای مختلف بسیار متفاوت است؛ گرچه عامل این بیماری در همه موارد یک‌سان است.

ارقام متفاوت می‌توانند، دست‌کم از جنبه‌هایی این‌گونه توضیح داده شوند که مردم در کشورهای خاصی در برابر عفونت‌های حاد آسیب‌پذیرتر هستند. در عین حال بخش مهمی از اختلاف میان آمارها را می‌توان با کیفیت متفاوت داده‌ها توضیح داد.

در پژوهش‌های قبلی نسبت قربانیان به مبتلایان بیماری کووید- ۱۹ یک و ۳۸ صدم درصد محاسبه شده است؛ به این معنا که به‌طور میانگین از هر ۱۰ هزار نفری که آزمایش بیماری کووید- ۱۹ آن‌ها مثبت بوده ۱۳۸ نفر جان سپرده‌اند.

بر این مبنا اگر در کشوری نسبت مرگ‌و‌میر و مبتلایان با این میانگین تفاوت فاحشی داشته باشد به این معناست که آن کشور با شناسایی تمام مبتلایان فاصله زیادی دارد.

در ایتالیا تا چندی پیش، این نسبت حدود ۹ و نیم درصد بود و پژوهش‌گران دانشگاه گوتینگن از آن نتیجه می‌گیرند که در این کشور تنها سه و نیم درصد موارد ابتلا به ویروس جدید کرونا شناسایی شده باشد.

با این روش محاسباتی میزان شناسایی مبتلایان در اسپانیا از ایتالیا هم کم‌تر است و حدود یک و هفت دهم درصد بیش‌تر نیست؛ از این دو کشور کم‌تر آمریکا و بریتانیا هستند که به‌ترتیب تنها یک و شش دهم و یک و دو دهم درصد مبتلایان به بیماری کووید- ۱۹ در آن‌ها شناسایی شده‌اند.

آمریکا و بریتانیا دو کشوری هستند که تدابیر پیش‌گیرانه و اعمال محدودیت‌ها نظیر فاصله‌گذاری اجتماعی را بسیار دیر اعمال کرده‌اند و به این خاطر با انتقادهای زیادی روبرو بوده‌اند.

آمریکا با شناسایی نزدیک به ۴۰۰ هزار مورد ابتلا به ویروس کرونا تا روز چهارشنبه درگیرترین کشور جهان با اپیدمی کووید- ۱۹ به شمار می‌رود. تا این روز نزدیک به ۵۶ هزار مورد ابتلا در بریتانیا به ثبت رسیده است.

بر پایه محاسبات محققان دانشگاه توبینگن، در آلمان ۱۵ و شش دهم درصد مبتلایان به ویروس کرونا شناسایی شده‌اند. با این حساب تعداد واقعی مبتلایان که در پایان ماه مارس نزدیک ۶۲ هزار نفر اعلام شده بود باید دست‌کم ۴۶۰ هزار نفر بوده باشد.

آلمان به نسبت کشورهای دیگر اروپایی و آمریکا در زمینه شناسایی مبتلایان وضعیت بهتری دارد با این همه وضع کره جنوبی به‌دلیل آغاز زودهنگام و گسترده آزمایش‌ها بسیار بهتر است و برآورد می‌شود که پنجاه درصد مبتلایان در این کشور شناسایی شده باشند.

باید توجه داشت که کشورهای مختلف برای تشخیص موارد ابتلا و مشخص کردن بیماری کووید- ۱۹ به‌عنوان علت مرگ بیماران با مشکلات تنفسی حاد روش‌های گوناگونی دارند.

یکی دیگر از معضلات این است که موارد ثبت شده از مبتلایان در آمار رسمی فقط شامل کسانی می‌شود که آزمایش آن‌ها مثبت بوده است. این که چه تعداد از شهروندان هر روز مبتلا می‌شوند یا قبلا مبتلا شده‌اند، بدون این که آزمایش شده باشند هنوز مشخص نیست.

بحران اقتصادی ناشی از ویروس جدید کرونا می‌تواند به فقر ۵۰۰ میلیون نفر از جمعیت زمین منجر شود. به گزارش بی‌بی‌سی، این پیش‌بینی نتیجه یک مطالعه سازمان ملل بر روی هزینه‌های انسانی و مالی ناشی از همه‌گیری جهانی ویروس کرونا است.

بیماری‌های عفونی،‌ عموما افراد فقیر جامعه را درگیر می‌کند و هم‌زمان فقر آن‌ها را تهدید می‌کند.

سال‌ گذشته، سازمان بهداشت جهانی، گزارشی درباره «فقر و بیماری‌های عمومی» منتشر کرد که در آن «بیماری‌های عفونی علت اصلی به خطر افتادن وضعیت سلامت تهیدستان» ذکر شده است.

بنابر این گزارش، ۳ میلیارد از مردم دنیا، که درآمدی روزانه کم‌تر از ۲ دلار در روز دارند، سلامت‌شان بیش از دیگران در معرض خطر است.

سازمان بهداشت جهانی در گزارش خود آورده که یک میلیارد نفر در دنیا مستقیما به یک یا چند بیماری عفونی مبتلا هستند و این بیماری‌های عفونی هر سال ۹ میلیون نفر را می‌کشد که بخشی از آن‌ها کودکان زیر پنج سال‌ هستند.

 

 

حدود سه ماه پیش از نخستین شک و تردیدها در مورد شیوع «کوید ۱۹» ویروس جدیدی از نسل ویروس‌های کرونا در چین گذشته است و همین سه ماه کافی بود تا همه دنیا در یک وضعیت فاجعه‌آمیز شبیه به سناریوی فیلمی ترسناک غرق و ترس و دلهره در سراسر جهان فراگیر شود.

ویروس جدید کرونا در ابتدا شهر ووهان را هدف گرفت سپس در ۲۵ ژانویه گسترش یافت تا کل استان هوبی را در بر گیرد و ۵۶ میلیون ساکن آن را به طور کامل از جهان منزوی کند.

خیابان‌های استان هوبی خالی از جمعیت شد و برای جلوگیری از خروج مردم از خانه‌هایشان، موانعی در خیابان‌ها ایجاد شد و بیمارستان‌های بزرگی در کم‌تر از چند روز ساخته شد.

در پایان ماه ژانویه، سازمان بهداشت جهانی «شرایط اضطراری بین‌المللی» اعلام کرد بدون آن‌که خواستار کاهش مسافرت مردم شود.

در چین ویروس جدید کرونا شوکی برای جامعه به‌همراه داشت، پس از درگذشت دکتر«لی وینل تانگ» در ووهان موجی از خشم کم سابقه علیه مقامات چینی شبکه‌های ارتباطات اجتماعی را فرا گرفت.

این چشم پزشک چینی ۳۴ ساله، اواخر ماه دسامبر به‌همراه هفت تن دیگر در پایان ماه دسامبر نسبت به شیوع ویروش جدید هشدار داده بود اما مقامات چین همه آن‌ها را به انتشار شایعات متهم کردند.

بعداز آن‌که سازمان بهداشت جهانی، اروپا را به‌عنوان «کانون جدید» این ویروس همه‌گیر معرفی کرد. ایتالیا، اسپانیا ، فرانسه و سرانجام انگلستان در ماه مارس قرنطینه خانگی شهروندان خود را شروع کردند.

تا ماه آوریل، چهار میلیارد نفر یعنی بیش از نیمی از جمعیت کره زمین به قرنطینه در خانه‌هایشان فراخوانده و یا ملزم شدند.

بیش از یک سوم هواپیماهای ناوگان جهانی در فرودگاه‌ها زمین‌گیر شدند، مدارس و دانشگاه‌ها بسته شدند و کار از خانه‌ها به‌عنوان یک امرعادی تبدیل شد.

عبارت «در خانه‌ام می‌مانم» به همه زبان‌ها در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد در حالی که کارکنان پزشکی از این شبکه‌ها برای بیان ناامیدی خود استفاده می‌کردند.

بیش‌تر کشورها با کمبودهای شدید ماسک‌های پزشکی و سایر تجهیزات حمایتی و محافظ رو‌به‌رو هستند و این امر تهدیدی در درجه اول برای کادر پزشکی است.

این ویروس همه‌گیر باعث ایجاد فاجعه برای میلیون‌ها پناهجو در سراسر جهان شده است.

 

این ویروس که سازمان بهداشت جهانی آن را «دشمن بشر» توصیف کرده است، به‌سرعت گسترش یافت تا آن‌جا که تعداد افراد مبتلا اکنون  به بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسیده است، رقمی که مطمئنا به دلیل عدم آزمایش‌های منظم و دقیق برای تشخیص آن، تعداد واقعی مبتلایان را نشان نمی‌دهد.

سازمان بهداشت‌ جهانی، روز چهارشنبه ۸ آوریل، بار دیگر هشدار قبلی خود مبنی خطرات احتمالی ناشی از رفع زود‌هنگام محدودیت نقل و انتقال و سایر تدابیر اعمال شده در چندین کشور در جهان به هدف مهار کووید ۱۹ را تکرار کرد که جان بیش از ۸۰ هزار نفر گرفته و داس مرگ ناشی از آن هم‌چنان در حال درو کردن جهانیان است.

سازمان بهداشت‌ جهانی، هم‌چنین تاکید کرد که راه مقابله با این پاندمیک، بسیار طولانی است و جایی برای سست‌عنصری و اهمال وجود ندارد، به خصوص که این ویروس مرگ‌بار، جایی برای خطا باقی نگذاشته است.

هانس كلوگ، رییس دفتر اروپایی این سازمان، هشدار داد كه روند كاهش میانگین شیب فزاینده موارد ابتلاء به کرونا، به این معنا نیست كه زمان کاستن از تدابیر فاصله‌گذاری اجتماعی، فرا رسیده است.

وی افزود که برخی کشورها شاهد افزایش سریع موارد ابتلاء یا جهشی تازه در روند آن هستند.

رییس دفتر اروپایی سازمان بهداشت ‌جهانی، هم‌چنین خواستار بیداری و هوشیاری مداوم عمومی شد و افزود: «ما هنوز راهی طولانی در این ماراتون را در پیش داریم و پیشرفتی که تاکنون در مبارزه با ویروس به‌دست آوریم، بسیار شکننده است. این باور که در نزدیکی نقطه پایانی قرار داریم، خطرناک خواهد بود. این ویروس جایی برای خطا یا رضایت مندی از خود باقی نمی‌گذارد.»

علاوه بر این، کلوگ در یک کنفرانس ویدئویی از کپنهاگ گفت: «هرگونه آسان‌‌گیری در تدابیر مربوط به روش‌های فاصله‌گذاری فیزیکی، نیاز به مطالعه و بررسی دقیق کشورها دارد و آمادگی نظام‌های بهداشتی آن‌ها به‌عنوان نمونه، باید دقیقا مورد ارزیابی قرار بگیرد.»

وی در پایان این کنفرانس ویدئویی با بیان این‌كه بسیاری از مردم با بهبود وضع آب و هوا، در سراسر جهان، چشم براه برپایی «جشن» هستند، تاکید کرد که اکنون زمان مناسبی برای کاستن از شدت هشدار‌های ما نیست.

این در حالی است که ویروس کرونا هنوز در حال پیشروی در بیش از ۱۹۰ کشور جهان است؛ به‌طوری‌که در آخرین سرشماری، براساس داده‌های جمع‌آوری شده از سوی خبرگزاری فرانس پرس در چهارشنبه ۸ آوریل، تا کنون ۸۷۴۳۵ نفر در جهان دراثر ابتلاء به کرونا، به کام مرگ فرو رفته‌اند.

 

آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد پنجشنبه در اجلاس گروه ۲۰ که به میزبانی عربستان سعودی برای نخستین بار به شکل ویدیوکنفرانس برگزار شد هشدار داد:

«ما در حال جنگ با یک ویروس هستیم و این جنگ را می‌بازیم. جهان در سه ماه به ۱۰۰ هزار ابتلای قطعی رسید. صد هزار ابتلای بعدی فقط در ۱۲ روز اتفاق افتاد. صد هزار ابتلای بعدی در چهار روز. صد هزار ابتلای بعدی فقط در یک روز و نیم اتفاق می‌افتد. ما به نقشه‌ای برای جنگ نیاز داریم.»

آمریکا اکنون در مرکز شیوع و در کانون این جنگ جهانی قرار گرفته است. بر اساس آمار دانشگاه جانز هاپکینز، در چین حدود ۸۱۸۰۰ ابتلای قطعی و در ایتالیا حدود ۸۰۶۰۰ ابتلای قطعی به کووید ۱۹ به ثبت رسیده است.

سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده که معمولا میزان واقعی شیوع کرونا پنج تا ۱۰ برابر آمار رسمی است. از آماری که دولت‌ها ارائه می‌دهند تنها می‌توان به مبتلایانی پی برد که به علائم بیماری‌(تب، سرفه و تنگی نفس) مبتلا شده‌اند و به مراکز درمانی مراجعه کرده و در آن‌جا از آن‌ها تست گرفته شده است. در مناطقی در ایالات متحده آمریکا  پزشکان و کارکنان بیمارستان از تنگناها در تهیه لباس‌های محافظتی، ماسک و کیت‌های تشخیص خبر می‌دهند. به‌ویژه در شهر نیویورک که به کانون عفونت‌های جدید تبدیل شده است، کمبود تجهیزات پزشکی به‌طرز چشم‌گیری رو به وخامت است.

 

تا امروز پنج‌شنبه ۹ آوریل - ۲۱ فروردین تعداد مبتلایان به بیماری کووید ۱۹ در سراسر جهان یک میلیون و ۵۲۱ هزار و ۱۱۴ نفر رسید. از میان کشورهای درگیر با همه‌گیری این بیماری، بیش‌ترین تعداد افرادی که در اثر ابتلا کووید ۱۹ جان خود را در یک روز از دست داده‌اند در آمریکا و بریتانیا به ثبت رسیده است. در کشورهایی مانند کره جنوبی و نیوزیلند تدابیری مانند قرنطینه خانگی و غربال‌گری و انجام تست کرونا به‌طور گسترده سبب کاهش سرعت همه‌گیری شده است.

 

شمار قربانیان ویروس کرونا در سوئد به ۷۹۳ نفر رسید. از ظهر روز گذشته تا امروز ۱۰۶ نفر جان خود را از دست دادند. این تعداد، ۱۰ نفر از روز گذشته بیش‌تر است.

تعداد مبتلایان نیز به ۹۱۴۱ نفر رسیده است. تعداد کسانی نیز که در حال حاضر در بخش مراقبت‌های ویژه بستری هستند ۷۱۹ نفر است.

هم‌چنین از آزمایشی که از ۷۷۳ نفردر استکهلم از سن دو ساله تا ۸۶ ساله گرفته شده، نشان داده است دو و نیم درصد آن‌ها به ویروس کرونا مبتلا بوده‌اند.

با این وجود اندرش تگنل، کارشناس بیماری‌های مسری در سازمان بهداشت همه‌گانی در کنفرانس خبری امروز خود، روند جلوگیری از گسترش ویروس کرونا را در کشور امیدوارکننده دانست و گفت با وجود این که شمار مبتلایان رو به افزایش است، اما منحنی نمودار بیماری، وضعیت ثابتی را نشان می‌دهد.

او هم‌چنین در ارتباط با وضعیتی که در رستوران‌های کشور به‌ویژه در شهرهای بزرگ وجود دارد، تاکید کرد با مناطق ۲۱ گانه‌ کشور راه‌کاری برای بستن رستوران‌هایی که از مقررات تعیین‌شده تخلف می‌کنند، تنظیم شده که آماده‌ اجراست.

به‌گفته‌ اندرش تگنل به این منظور به احتمال زیاد در روزهای تعطیل پیش رو، رستوران‌ها مورد بررسی و کنترل‌ قرارخواهند گرفت.

در این مورد استفان لوون، نخست وزیر سوئد نیز ضمن تاکید بر رعایت مقررات تعیین‌شده توسط سازمان بهداشت همه‌گانی، از آمادگی دولت برای هرگونه تصمیم‌گیری لازم در این زمینه گفت.

 

واقعا چگونه ثروتمندترین کشور جهان با پیشرفته‌ترین تجهیزات پزشکی و دارنده برترین موسسات تحقیقاتی دنیا، چنین وضعیتی پیدا می‌کنند؟

کرونا فرصت‌ها و تهدیدهایی را برای دولت سوسیال دموکرات استفان لوون فراهم کرده است. دولتی که هم تحت فشار نتایج منفی نظرسنجی‌هاست و هم حمایت شکننده‌ای در مجلس دارد.

سئوال اساسی این است که آیا استراتژی سوئد که با اهداف سیاسی و امکانات پزشکی و اقتصادی اتخاذ شده است موفقیت نسبی خواهد داشت؟ کادر پزشکی متخصص با دانش گسترده، وضعیت اقتصادی مناسب، بیمه‌های اجتماعی خوب، اعتماد مردم به مقامات دولتی، جامعه مدنی قوی اعتماد مردم به مقامات دولتی، جامعه مدنی قوی و امکانات فراوان در این کشور، نهادهای مدنی و قدرت سازماندهی، این امید وجود دارد که تعداد قربانیان این ویروس مهلک زیاد نباشد!

 

متاسفانه در حال حاضر بسیاری از ما، دچار این ویروس کشنده شده‌ایم و در قرنطینه در منزل و یا بیمارستان‌ها با مرگ دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم اما در عین حال، ما نباید به پیروزی علم و دانش بشری بر این ویروس مهلک، شک و تردید و احساس ضعف به خود راه دهیم. از این‌رو، باید مقاومت کنیم که مقاومت زندگی است!

 

مطلب را با سروده‌ای امیدبخش به‌نام: «ترانه امیدهای بالا»‌(High Hopes) از پینگ فلوید* به پایان می‌برم.

 

در فراسوی افق جایی که ما در جوانی زندگی می‌کردیم

در دنیایی از جذابیت‌ها و معجزات

افکارمان بدون حد و مرزی دائما سرگردان بودند

زنگ ناقوس جدایی آغاز شده بود

در امتداد «لانگ رود» و پایین «کازوی» (۱)

آیا هنوز آن‌ها همدیگر در «کات» ملاقات می‌کنند؟ (۲)

اون‌جا یک گروه ژنده پوش بود که ردپایمان را دنبال می‌کرد

می‌دویدند قبل از آن‌که زمان، رویاهایمان را ببرد

هزاران جانور کوچک را رها کردند که تلاش می‌کردند ما را به زمین گره بزنند

یک زندگی‏‌ای که به نرمی دچار پوسیدگی شده

سبزه‌ها سبزتر بود

نور درخشان‌تر

با دوستانی که گرداگردمان بودند

شب‏هایی از شگفتی و هیجان

با نگاهی به فراسوی خاکستر گرم پل‌هایی که پشت سرمان می‌درخشیدند

با نگاه سریع وکوتاه… وه که چه سبز بود آن سوی دیگر

گام‌هایی به جلو برمی‏داشتیم ولی در خوابگردی‏مان دوباره باز می‏گشتیم

توسط نیرویی مثل یک موج درونی دریا به عقب کشیده می‌شدیم

در ارتفاعی بلند با پرچمی برافراشته

به بلندی‌های گیج کننده آن دنیای رویایی رسیدیم

تا ابد در چنگال اشتیاق و بلندپروازی

و عطشی که هنوز سیر نشده

چشمان خسته ما هنوز به سوی افق منحرف بود

هرچند بارهای زیادی این راه را پیموده بودیم

سبزه‌ها سبزتر بود

نور درخشان‌تر

و طعم‌ها شیرین‌تر

شب‏هایی از شگفتی و هیجان

با دوستانی که گرداگردمان بودند

مـِـه سرخ‏فام صبح‏گاهی می‏‌درخشید

آب جاری بود و رود بی‌‏پایان

تا ابد و همیشه

_________________________________________________________
۱- لانگ رود و کازوی، دو خیابانی هستند در شهر کمبریج لندن

۲- کات، محلی هست در کمبریج که دیوید گیلمور، راجر واترز و سید برت از کودکی در آن بزرگ شدند.

 

پنج‌شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۹ - نهم آوریل ۲۰۲۰

*«ترانه امیدهای بالا»‌(High Hopes) از پینگ فلوید

https://youtu.be/7jMlFXouPk8

April 09, 2020

یادداشت های جنبش کارگری:بحران بحرانها، چه باید دانست و چه باید کرد (قسمت اول)

یادداشت های جنبش کارگری:

بحران بحرانها، چه باید دانست و چه باید کرد

قسمت اول:

شاید در میان انبوه اطلاعات و تفاسیر تواما آگاهگرانه و گمراه کننده و چرخه تکراری آنها، این تصویر روی جلد نشریه اکونومیست، 21 مارچ 2020، باشد که بیان دقیق بحران کنونی شیوع ویروس کرونا در جهان است و نشان می دهد این بحران بحرانهای نظام سرمایه داری است. تصویری از کره زمین که تابلوی بزرگ   closedبر روی آن قرار گرفته و اعلام می دارد نظام سرمایه داری جهان  out of order است. اگر شریان حیاتی این نظام مبادله بی وقفه است، آنگاه توقف مبادله در چنین سطحی حتی برای کوتاه مدت به معنای نفی نظام است. این نفی بنابر ماهیت کلی خود، کل نظام و همه اجزا آنرا در بر دارد. شیوع یک بیماری عفونی و کشنده و تهدید کننده علیه کل بشریت، و بی قیدی و بی مسئولیتی و ناتوانی و ناکارایی دولت ها در پیش بینی و پیشگیری و کنترل  و مهار شیوع بیماری، و فقدان محافظت موثر از سلامت و جان انسانها به بحرانی هم جانبه انجامیده است. از اینرو بحران کنونی حامل بحرانهای انسانی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک نظام سرمایه داری معاصر و از نظر تاریخی نیز بحران بی سابقه آنست. این در همان حال بحرانی است که نه به دنبال تعرض نیروهای ضد نظام یعنی جنبش های کارگری و سوسیالیستی، که بر پایه تناقضات بنیادین خود نظام بدین شکل جامع و فراگیر و عظیم سر باز نموده است. بنابر همین منطق درونی بحران حاضر، نظام به یکسان هم امکانات خروج از بحران را با خود دارد و هم حامل خود تخریبی بیشتر و تعمیق و گسترش فزاینده آن است.

اگر این بحران برای صاحبان و مدیران و سیاستمداران و اقتصاددانان و ایدئولوگ های سرمایه بی پیشینه و ناآشنا است و چالش های بزرگی را در مصاف با آن پیش رو دارند، همین بحران برای جنبش های کارگری و سوسیالیستی نیز حاوی جنبه های جدید و ناشناخته بسیاری است که بدون شناخت و درک و فهم عمیق آنها و قرار گرفتن چنین شناختی در آگاهی طبقاتی پرولتاریا بسختی بتوان پیشروی جدی مبارزه طبقاتی کارگران علیه نظام سرمایه داری را در هر گوشه جهان تصور نمود. نوشته حاضر، با وقوف به ضرورت کار وسیعتر و همفکری گسترده فعالین کارگری برای تعمیق شناخت این جنبه ها، مختصرا به برخی از آنها اشاره می کند.

سیستم علیه انسان

آنچه در نگاه اولیه به بحران شیوع ویروس کرونا در جهان بیش از هر چه توجه را به خود جلب می کند ضدیت نظام سرمایه داری با انسان بطور کلی است. نظامی که علی رغم همه مشقات و مصائب تاریخی اش برای انسانها اما، و بویژه در نیم قرن اخیر،  با تکیه بر عظیم ترین پیشرفت های علمی و تکنولوژیک مشغول افسانه سرایی برای خوشبختی و سعادت بشریت بود، اکنون در برابر شیوع ویروسی که با تفاوت هایی موارد مشابه اش چون سارس و مرس و ابولا و غیره قبلا شناخته شده بودند، نشان می دهد که نه می خواهد و نه می تواند از سلامت و جان انسانها محافظت کند. اینجا منظور ما عناصر مجزای داخل سیستم و این یا آن رئیس دولت و یا سیاست های متفاوت که ممکن است بهتر یا بد تر باشند نیست، بلکه کلیت سیستم مورد نظر است که، چه با نقش اش در پیدایش شیوع ویروس، و چه با نحوه مقابله اش با آن، چنان ناتوان بروز کرده که سوال بزرگ چه باید کرد در برابر میلیاردها انسان قرار می گیرد.

از منشا بحران یعنی علل شیوع فراگیر ویروس کرونا شروع کنیم. تحقیقات علمی بسیاری که بواسطه ارتباطات دیجیتال در دسترس همگان است نشان می دهند که انتقال ویروس های حیوانی به جوامع انسانی و رها شدن پتانسیل مرگبار آنها به دلایل تخریب محیط زیست بطور کلی، و تخریب محیط زیست حیوانات بطور اخص ، و گسترش کشاورزی و دامپروری صنعتی، و انبوه نمودن جمعیتی و متراکم نمودن فیزیکی شهرها توسط رشد فزاینده اقتصاد سرمایه داری رخ می دهند. ویروس های رانده شده از محیطهای طبیعی خود به جمعیت های متراکم انسانی به عنوان محیط های مناسب برای رشد و تکثیرشان مهاجرت می کنند. رشد اقصادی متمرکز بر رشد فزاینده سودآوری و برای انباشت پایان ناپذیر سرمایه که همه ملاحظات دیگر انسانی و طبیعی  را از سر راه کنار می زند عامل انتقال ویروس ها از دنیای حیوانات به جوامع انسانی است. به اینترتیب اگر بدرستی گرمایش زمین و آلودگی هوا  مستقیما حاصل تولید گازهای گلخانه ای و این خود حاصل تولید صنعتی سرمایه داری است، شیوع ویروس کرونا نیز نتیجه رشد و توسعه اقتصاد سرمایه داری است. لذا سیستم سرمایه داری مسئول مستقیم شیوع این ویروس هاست و فرهنگ های غذایی و شیوه های زندگی گروه های مردمی در نقاط مختلف که برای صدها و هزاران سال جریان دارد نقشی در این میان ندارند.

نحوه مقابله دولت ها با بحران شیوع کرونا به اندازه منشا آن قابل تامل است. می دانیم که مهار و دفع شیوع این ویروس ها در گرو مصونیت جامعه در برابر آنهاست. این مصونیت یا از طریق تهیه واکسن ویروس و واکسینه کردن جامعه ایجاد می شود، و یا از طریق آنچه مصونیت گله ای (herd immunity) گفته می شود انجام می گیرد. مصونیت گله ای به این معناست که ویروس آزادانه در میان جمعیت شیوع می یابد و فرض بر این است که سیستم دفاعی اکثریت جمعیت (بنابر تخمین های مختلف 60، 70، 80 درصد مردم) پس از آلودگی به ویروس آنرا شکست داده  و به این ترتیب با گسترش فزاینده افراد مصونیت یافته، محدودیت های فزاینده در برابر شیوع ویروس ایجاد شده، لذا امکانات رشد و تکثیر را از آن گرفته و بتدریج مهار و دفع می شود. آنچه که اما در بیان به اصطلاح (علمی و تخصصی) مصونیت گله ای پنهان است اینکه در این فرایند دهها و صدها هزار و شاید میلیون ها انسانی که به هر دلیلی سیستم دفاعی شان تاب مقاومت نداشته باشند نابود خواهند شد. بنابراین هزینه مصونیت گله ای قربانی کردن بخشی از جامعه برای حفظ بخش دیگر آنست. همچنین واضح است که اکثر قربانیان از اقشاری خواهند بود که فاقد امکانات مالی و رفاهی لازم برای محافظت از خود در برابر شیوع ویروس هستند.

روش دیگر در برابر شیوع ویروس، در شرایط فقدان واکسن و نیز برای اجتناب از جان باختن فاجعه بار انسانها در مصونیت گله ای، اخلال در زنجیره شیوع و ضربه زدن به رشد تصاعدی آنست. در این روش دولت از لحظه آغاز شیوع و پیش از گسترش آن بطور فعالانه (proactive) هر گروه جمعیتی را که در آن مورد ابتلا به ویروس پیدا شود بسرعت و اجبارا تست می کند، تماس های فرد مبتلا را تا آخرین نفر ردیابی کرده و آنها را نیز تست می کند و به این ترتیب افراد مبتلا را شناسایی نموده و در قرنطینه قرار داده و به درمان شان می پردازد. اینجا هم اگر چه قرنطینه اجباری و داوطلبانه و فاصله گذاری اجتماعی و رعایت اصول بهداشت فردی و منع گردهمایی بزرگ و اجتناب از رفت و آمدهای غیر لازم بسیار مهم و ضروری اند، اما تست فوری و قابل دسترس و وسیع و در صورت لزوم اجباری و همگانی عنصر تعیین کننده این شیوه است. با این روش تست است که موارد ابتلا بسرعت، پیش از اینکه فرصت زیادی برای انتقال ویروس به دیگران فراهم شود،  شناسایی شده و از جمعیت غربال می شوند. این روش تست کردن که تا حدودی در چین و کره جنوبی و سنگاپور به کار گرفته شده کاملا نقطه ماقبل تست کردن در دیگر نقاط جهان و بویژه در اروپا و امریکای شمالی است. در این کشورها تست کردن بصورت غیرفعال (  inactive)  صورت می گیرد به این معنا که هر گاه کسی خودش احساس کرد علایمی دارد به مراکز درمانی می رود و در آنجا نیز تازه پس از تشخیص صحت وجود اغلب علایم ویروس کرونا تست تجویز می شود. بنابراین ویروس در بدن فرد مبتلا تا پیش از تست و تحت قرنطینه و درمان قرار گرفتن از فرصت کافی برای انتقال به دیگران برخوردار است.

 

اما دولتها در مقابله با شیوع مرگبار ویروس کرونا چه کردند و چه می گویند؟ در رابطه با واکسن که در چنین بحرانهایی باید یک پروژه ضربتی دولتی، و در این مورد به علت خصلت جهانی شیوع قطعا به عنوان یک پروژه مشترک همکاری جهانی دولت ها، باشد تا با بسیج همه امکانات و ایجاد تمرکز زمان بندی شده در کوتاه ترین زمان ممکن تهیه آن میسر شود به بخش خصوصی واگذار شده تا منبع تازه ای برای تولید سود باشد. در بخش خصوصی نیز بنابر همان منطق سود، تهیه واکسن به رقابت بین شرکت های خصوصی در سطوح کشوری و جهانی گره خورده و امکانات علمی و دانش بشری عملا در بین این رقابت ها پراکنده شده و پتانسیل واقعی آن معطل مانده است. یعنی جهانی در تب و تاب شیوع ویروس کرونا می سوزد و شرکت ها با حمایت دولت ها مشغول بررسی سود آوری تولید واکسن هستند. دقیقا مشابه همین وضعیت در باره هرج و مرج موجود پیرامون کمبود دستگاه های تنفسی و تجهیزات محافظت شخصی و کیت تست و ماسک در جریان است.

بنابراین دولت ها در همه جا(با قدری تسامح به استثنای چین و کره جنوبی و سنگاپور)عملا مشغول انجام مصونیت گله ای هستند. برخی مثل جمهوری اسلامی و دولت ترامپ بسیار عامدانه و با فراغ بال مصمم اند تا با قربانی شدن خیل وسیعی از انسانها این ایپدمی را از سر بگذرانند. عمل کرد این دولت ها بی هیچ شبه ای مصداق کامل نسل کشی است. دولت های دیگر یا از ترس وقوع بحرانهای غیر قابل کنترل و آینده ای وخیم تر و یا تحت تاثیر ذراتی از مسئولیت اجتماعی تمهیداتی برای کاهش تلفات انسانی و طولانی نمودن دوره مصونیت گله ای از طریق کاهش قوس اپیدمی  flattering curve)) مانند تعطیلی ها و قرنطینه ها و فاصله گذاری های اجتماعی و تشویق رعایت اصول بهداشتی و ارایه برخی حمایت های مالی انجام داده اند. مشکل اساسی این دولت ها اما این است که سیستم درمانی شان بدنبال چند دهه کاهش بودجه ها و خدمات درمانی و خصوصی سازی ها پاسخگوی فاجعه انسانی مصونیت گله ای نیست و اساسا نمی بایست از ابتدا به این مسیر وارد می شدند. این مسیری تماما ضد انسانی است و با هیچ تمهیدی نمی توان مانع قربانی شدن انسان های زیادی شد. اگر جمهوری اسلامی با رذالت و دنائت کم نظیری آمار واقعی قربانیان را پنهان می کند، اما در ایتالیا و اسپانیا و امریکا که این شدت پنهانکاری بسادگی مقدور نیست ابعاد تکان دهنده فاجعه مصونیت گله ای  را می بینیم.

اما مبنای اصلی اتخاذ استراتژی مقابله با شیوع ویروس از بین دو مورد، یکی اخلال در زنجیره شیوع و ضربه زدن به رشد تصاعدی آن در چین و کره جنوبی و سنگاپور، و دیگری مصونیت گله ای در دیگر کشورها بویژه در اروپا و امریکای شمالی، چیست؟ نگاهی به استدلال های طرفین نشان می دهد که مبنای تصمیم گیری دولتها در درجه اول سود و زیان اقتصادی این تصمیمات است و سپس عواقب انسانی آن گاها مورد نظر قرار می گیرد. مدافعان مصونیت گله ای معتقدند که رویکرد آسیای جنوبی از آنجا که بطور مقطعی شیوع ویروس را متوقف می کند به مصونیت عمومی نمی انجامد و لذا این کشور ها ممکن است با موج های دیگر شیوع مواجه شوند و تداوم این چرخه به تضعیف فزاینده اقتصاد و بخطر انداختن کل سیستم خواهد انجامید. در صورتی که، بزعم اینان، رویکرد مصونیت گله اگر چه هزینه انسانی بالایی دارد اما با پرداخت این هزینه مصونیت عمومی ایجاد شده و شیوع ویروس پایان می یابد و رشد اقتصادی به راه خود ادامه می دهد. در مقابل مدافعان رویکرد آسیای جنوبی معتقدند از آنجا که میزان هزینه انسانی مصونیت گله ای قابل پیش بینی نیست و می تواند به جایی برسد که ضربات سخت تری به اقتصاد وارد کند لذا از ریسک بالاتری برخوردار است. البته هر یک از اینها عوامل توان اقتصادی و ثبات سیاسی و امکان کنترل اجتماعی و انسجام فرهنگی و پیشینه تاریخی خود در مواجه با بحرانها را برای اتخاذ رویکرد خود بحساب می آورند، اما آنچه حرف اول و آخر را در اتخاذ رویکرد این دولت ها می زند همانا اقتصاد است و انسان نیست. حال اگر توجه کنیم این اقتصاد اساس نظام سرمایه داری است که بالاتر گفتیم که مسئول مستقیم شیوع این ویروس ها است می بینیم همان سیستمی که برای رشد و توسعه خود دائما بحرانهای ویرانگر ایجاد می کند و اساس حیات انسان را مخاطره می اندازد همزمان برای خروج از همین بحرانهای خود ساخته از قربانی کردن انسانها نیرو می گیرد.

 

اما در تقابل با نقش و عملکرد مخرب سیستم در بحران جهانی حاضر شاهد عروج شورانگیز انسان برای خویشتن، و نقش نجات بخش و تعیین کننده انسان برای انسان هستیم  که توسط پزشکان و پرستاران و کارکنان بیمارستانها و مراکز درمانی و کارگران ارایه دهند خدمات ضروری از تامین خوراک و آب آشامیدنی و بهداشت و نظافت و آموزش و ترانسپورت عمومی تا نگه داری از سالمندان و ناتوانان جسمی و ذهنی در جریان است.  امروز بیش از هر موقع جهان بشری تنها بر دوش این انسانها قرار دارد و بر محور اینان حرکات می کنند. اداره کننده واقعی جهانی بشری این انسانها هستند که ناچارند برای اجرای وظایف حیاتی شان همزمان با موانع زیادی که سیستم در برابرشان قرار می دهد بجنگند. به عنوان مثال کمبود تجهیزات محافظت شخصی و دستگاههای تنفسی و تخت های آی سی یو و کمبود نیروی انسانی در مراکز درمانی فشار جسمی و روحی خرد کننده ای را بر کادر درمانی کشور های سرمایه داری وارد نموده است،  و یا کارگران آمازون برای برخورداری از امکانات حمایتی در برابر شیوع ویروس کرونا در محیط کار ناچار به اعتصاب شده اند.

 

همه این حقایق نشان می دهند که اگر سیستم سرمایه داری نه می خواهد و نه می تواند از سلامت و جان انسانها در برابر ویروس مرگبار محافظت کند، در مقابل این تنها «کادر درمانی» یعنی بخشی از طبقه کارگر به همراه «کارگران بخش خدمات ضروری» می باشند که تنها یاور و تکیه گاه انسانها هستند و همه توان و دانش و تخصص و سلامت و جان خود را برای حفاظت از انسانها و دفاع از انسانیت با فدارکاری بی نظیر و ستایش برانگیزی به میدان آورده اند. اگر به لحاظ نظری این طبقه کارگر است که با رهایی خود از بردگی مزدی کل بشریت را از  همه زنجیرهای اسارت رها خواهد کرد، امروز و در دل بحران شیوع کرونا این طبقه در هیات «کادر درمانی» و «کارگران خدمات ضروری» به همین امر مشغول است و  فی الحال برای سلامت و نجات انسانها می جنگد.

به اینترتب اگر ما اینگونه شاهد تقابل آشکار و ضدیت سیستم با انسان در همه سطوح هستیم، و اگر زندگی انسان ها  توسط کار بلاواسطه تامین می شود، و این کار توسط اکثریت عظیم انسان ها یعنی کارگران و کارکنان جامعه ارایه می گردد، و اگر نه فقط سرنوشت نهایی انسان بلکه حفظ سلامت و جان همین امروز انسانها بر عهده طبقه کارگر قرار گرفته است،  آنگاه سوال اینست که نقش و جایگاه انسان و حفظ سلامت و جان و حرمت و شان آن همین امروز در مبارزه طبقاتی پرولتاریا چیست؟ چگونه می توان این حکم درست و درخشان طبقاتی - تاریخی که پرولتاریا با رهایی خویش بشریت را نیز از اسارت سرمایه رها خواهد سخت را، بدون درغلطیدن به تبیین های غیرطبقاتی و واپسگرایانه از انسان،  به پراتیک زنده امروز مرتبط ساخت و امر رهایی پرولتاریا و انسان را در هم تنید و توام نمود؟  این درهم تنیدگی امروز، در دوران گندیدگی و زوال سرمایه، بیش از هر موقع نیاز پرولتاریا و انسان و جامعه بشری بطور کلی  است.

امیر پیام

20 فروردین 1399

8 آپریل 2020

amirpayam.wordpress.com

*****************************************************

 

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن!

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن!

حکومت کرونا در بحران کرونا جز دروغ و ریا، تهدید، فشار دزدی و چپاول چیزی دیگری بلد نیست. متاسفانه باز هم دستگاه دروغ پردازی حکوت اسلامی آمار مبتلایان و جانباختگان ویروس کرونا را در حداقل ها اعلام می کند و طبق آمار کذائی دانشگاه علوم پزشکی استان کردستان که روز دوشنبه ۱۸ فروردین منتشر شده چنین آمده است، سقز ۱۸۴ مورد مبتلا و ۲۶ جانباخته، سنندج ۱۵۹ مورد مبتلا و ۸ نفر جانباخته، بانه ۱۰۱ مورد مبتلا و ۱۲ نفر جانباخته، قروه ۴۷ مورد مبتلا ۱۲ نفر جانباخته، دهگلان ۳۷ مورد مبتلا، بیجار۳۴ نفر و ۵ نفر جان باخته، دیواندره ۳۰ نفر و ۴ نفر جانباخته، مریوان ۲۹ نفر ۵ نفر جانباخته، کامیاران ۱۶ نفر ۴نفر جانباخته، سروآباد ۱۰ نفر و بدین ترتیب، کل آمار مبتلایان را ۶۴۷ نفر اعلام کرده اند. اما حکومت اسلامی در کنار دستگاه سانسور و دروغ پردازیش، بیش از پیش پزشکان، کادر درمانی فداکار بیمارستانها و انسانهای شریف و آزاده ای که به جنگ کرونا را رفته اند را مورد تهدید و بازخواست قرار داده که نباید آمار واقعی مبتلایان و جانباختگان کرونا را رو به بیرون اعلام کنند.

در همین رابطه نیروهای سرکوبگر رژیم روز ۱۴ بهمن ماه سال گذشته یک شهروند اهل سنندج که اولین مورد کرونا را در بیمارستان توحید این شهر گزارش داده بود دستگیر می کنند و در کمتر از ۲۴ ساعت وی را وادار می کنند که اعلام کند" آن فیلم یک شوخی خانوادگی بوده"  و بدین ترتیب از همینجا سرکوب و مخفی کاری جلادان اسلامی برای نادیده گرفتن گسترش کرونا شروع می شود.

در شهر سقز نیز که اوضاع بسیار بحرانیست و روز ۱۲ فروردین یکی از پرستاران فداکار این شهر به اسم محمد یار احمدی در نبود امکانات پیشگیری از کرونا و بعد از دوهفته مقاومت جانش را از دست داد.  یکی از پزشکان متخصص داخلی به اسم رحیم پوسف پور را بارها تهدید کرده اند که نباید اخبار کرونا را منتشر کند و هشدار بدهد.

این پزشک متعهد در آخرین ویدوی منتشر شده خود چنین می گوید:" سلام خدمت دوستان عزیزی که هر پستی که ما در فضای مجازی می گذاریم، می گویند این دروع است، بنده یک ماه پیش در مورد بیماری کوید ۱۹ هشدار دادم و بخاطر همین مسایل هشدار دادنم، در ایام تعطیلات هشت هشدار برایم آمده و فردا باید به دادگاه بروم برای اینکه حقیقت را بیان کرده ام، حالا دوستانی که می گویند حقیقت را نمی گویم،  بدانند که فردا اگر نبودیم، دلیلش مبتلا به کرونا، یا تصآدف و یا اقدام دیگری نیست، من سالم سالمم.". همچنین رژیم اسلامی دیگر کادر پزشکی بیمارستانها را بشدت تحت فشار قرار داده که اخبار واقعی کرونا را بهیچ وجه پخش نکنند و این در حالیست که روز بروز سد سانسور حکومت اسلامی شکسته می شود و پزشکان، پرستاران و انسانهای آزاده ای که در صف مقدم کرونا ایستاده اند اخبار واقعی گسترش این ویروس کشنده را به اطلاع عموم می رسانند. همچنین در بسیاری از شهرها و روستاهای کردستان مردم با تلاش و فداکاری خود دست به ایجاد کمیته های محلات و تشکل های خودیاری زده اند که در زمینه میکروب زدائی، اطلاع رسانی، جمع آوری امکانات و کنترل محلات در روستاهای خود برای جلوگیری از شیوع کرونا نقش بسیار ارزنده ای را ایفا می کنند. متاسفانه طبق آخرین خبرهایی که  ما رسیده است کرونا در میان کادر درمانی بیمارستانها بسیار گسترش پیدا کرده و در نبود امکانات و بی مسئولیتی حکومت دزدان و قاتلان اسلامی این اپیدمی می رود تا جان و زندگی دهها هزار نفر دیگر و بویژه کسانی که در صف مقدم این مبارزه قرار گرفته اند را بگیرد. 

سقز: دختر جوانی در یکی از روستاهای شهر سقز دست به خودکشی زد!

تراژدی پشت تراژدی در جامعه ای با دولتی نا کار آمد و کرونا زده، با دروغ و رویا و با قرنطینه نکردن مناطق گسترش کرونا و مردم را به حال خود رها کردن، با دزدی و احتکار دارو، ماسک و اقلام بهداشتی دیگر جامعه را بسوی نابودی کشانده اند. در این اوضاع و اقتصاد فلج شده و گسترش بیکاری، گرانی و بی امکاناتی خشونت بر نیمی از جامعه، یعنی زنان روز بروز گسترش می یابد، آمار خودکشی ها و خودسوزی ها، دل هر انسان آگاه و دلسوزی را بدرد می آورد. متاسفانه باز هم روز ۱۴ فروردین دختر جوان ۱۶ ساله ای به اسم سروه عبدی در روستای طومار قامیش از توابع شهر سقز دست به خودکشی می زند و جانش را از دست می دهد.

 ۱۸ فروردین ۱۳۹۹  

Yadi.mahmodi@gmail.com

  Telegram: @YadiNar

 

ایسکرا ۱۰۳۵



کرونا و مبارزات مردم علیه حکومت اسلامی

کرونا و مبارزات مردم علیه حکومت اسلامی

اکنون بیش از سه ماه از ظهور و شیوع ویروس کرونا میگذرد. اینکه فعلا تا کی ادامه پیدا خواهد کرد هنوز روشن نیست اما دانش پزشکی قطعا بزودی آنرا افسار خواهد زد. آیا ویروس کرونا بر روند مبارزه مردم علیه حکومت اسلامی تاثیر منفی گذاشته است؟
بدون شک بر روند مبارزه مردم علیه حکومت اسلامی تاثیر گذاشته است. این ویروس کشنده نه تنها در ایران بلکه پیدایش آن بر تمامی فعل و انفعالات کار و زندگی، مبارزه و تلاش برای بهتر زیستن در سطح جهان تاثیر گذاشته است. وقتی پای نجات جان انسان بر اثر یک ویروس در میان است، اعتراض و مبارزه مردم در تمامی سطوح را تحت شعاع خود قرار میدهد. این بدان معنا نیست که گویا مبارزه یک امر مکانیکی است و در شرایط کنونی کاری به روند تحولات ندارد.
پیدایش این ویروس معنا و شکل دیگری به مبارزه مردم بخشیده است که باید اکنون در این ظرفیت آنرا معنا کرد و توضیح داد. مبارزه مردم علیه حاکمیت بر بستر وجود این ویروس و علیرغم محدودیت هایی که برای اعتراضات و تجمعات هزاران نفره و میلیونی ایجاد کرده است اما در اشکال دیگری و به یک معنا تلاش و مبارزه علیه یک رژیم ضد انسان که پیشتر نقش همین ویروس کرونا را داشت ادامه دارد.
در مقطع کنونی که مردم با ویروس کرونا دست و پنجه نرم میکنند، وقایع آبان و دی ماه را فراموش نکرده اند. شلکیک به هواپیمای مسافربری را فراموش نکرده اند. کشتار ۱۵۰۰ انسان را طی فقط یک هفته فراموش نکرده اند و بالاخره علیرغم جدال برای زندگی در مقابل ویروس کرونا، مردم یک جنگ تمام عیار چهل ساله را هنوز به سرانجام نرسانده اندکه دهها و صدها برابر بیشتر از تلفات ویروس کرونا برایش قربانی داده است.
شکل گیری کمیته های همیاری، تلاش برای ایجاد شوراهای مردمی، امر کمک رسانی، دهن کجی آشکار به مقدسات اسلامی که اکنون رسواتر از هر زمانی در مقابل چشمان همگان پوچی و رسوائیش نمایان شده است، شکستن در زندانها که کسی حتی تصورش را نمیکرد و دهها مورد دیگر از بکارگیری علائم و نشانه های مدرن مردم برای مقابله با ویروس کرونا که حکومت علیه آنها ایستاده است بخشی از این مبارزه در شرایط کنونی است.
از همان ابتدای سر برآوردن این ویروس و علائم آن در ایران، حکومت اسلامی آگاهانه دروغ سرهم بندی کرد و بر آن سرپوش گذاشت تا مضحکه کذایی انتخاباتیش را بدون دردسر از سر بگذراند. در حالیکه در همه جای دنیا مسئله قرنطینه ، تعطیلی مراکز مختلف کار، مدارس، دانشگاهها و تاکید بر خدمات بهداشتی به تنها راه حل ممکن پیش پای مردم گذاشته شد، حکومت کرونای اسلامی بیشترین پروازهای هوایی را به مرکز بروز این ویروس یعنی چین ادامه داد و در کنار این دهها مورد دیگر از اعمالی که سبب میشد این ویروس در میان مردم بیشتر شیوع پیدا کند را اتخاذ کرد. تمامی اینها را مردم معترض و ناراضی که در آبان و دی میرفتند کل بساط کرونای اسلامی را جارو کنند بخوبی مشاهده کردند.
اکنون که بیش از سه ماه از شیوع ویروس کرونا میگذرد، تلاشهای همیاری و همبسته مردم در مقابل این ویروس و با کمترین امکانات مردمی و برای نجات جان انسانها به امری شبانروزی تبدیل شده است و از سوی دیگر حکومت اسلامی در گسترش این ویروس و با احتکار و سودجویی نیازهای پزشکی و دارویی و دیگر امکانات بهداشتی همچنان مشغول غارت هستی مردم است. این یعنی اشکال دیگری از مبارزه مردم علیه حکومت در شرایط کنونی.
وقتی پرسنل و کادر درمانی بیمارستانها، دکترها و پرستاران با ناچیزترین امکانات جان مبتلایان به ویروس کرونا را نجات میدهند و سپاه پاسداران با احتکار نیازهای بهداشتی را در بازار سیاه میفروشد، وقتیکه کاربدستان حکومت با مقاومت در مقابل تعطیلی مراکز کار و مدارس و بافتن دروغ سرگرم هستند، این یعنی مبارزه مردم در برابر حکومت بر بستر شرایط دهشناک کنونی. وقتیکه شبکه ها و کمیته های همیاری برای نجات مبتلایان به ویروس کرونا امر کمک رسانی را در ابعاد وسیعی هدایت و سازماندهی میکنند، ما شاهد تعقیب، تهدید و بازداشت فعالین و حتی دکترها از سوی نهادهای اطلاعاتی و سرکوب حکومت اسلامی هستیم اما مردم و فعالین و همه آنانی که در نوک جبهه مبارزه با ویروس کرونا ایستاده اند، کمترین توجهی به شاخ و شانه کشیدنهای سران و پادوهای حکومتی نمیکنند و همزمان که جان انسان را نجات میدهند، ماهیت ضد انسانی حکومت پوشالی اسلامی را در جامعه و در شبکه های اجتماعی رسواتر میکنند و این یعنی مبارزه و جنگ مردم با حکومتی که بیش از چهار دهه است خطرناکتر از ویروس کرونا بجان انسان و انسانیت افتاده است.
باید گفت که مبارزه مردم در اشکال مختلف و در شرایطی که ویروس کرونا به مشغله عمومی تبدیل شده است همچنان و متناسب با اوضاع کنونی دارد پیش میرود. آنچه را که باید اضافه کرد این است که داستان ظهور ویروس کرونا آن بخش کوچکی از مردم را که به اسلام و خزعبلات اسلامی توهم داشتند، این باقیمانده توهمات را از بین برد. در ابعاد جهانی نیز همینطور. اقلیتی که خود را پیروان ادیان مختلف میدانستند، سبب شد اعتقادات خیالی و خرافی بسیاری از آنان را دود کرده و به هوا بفرستد. تا جاییکه به مردم ایران برمیگردد، بدون شک بعد از بیرون آمدن مردم از زیر بار ویروس کشنده کرونا، ویروس حکومت اسلامی و کلا ویروس اسلام که طبل پوچی و رسوائیش زده شد هیچ جایگاهی در میان مردم نخواهد داشت.
قطعا اوضاع و دنیای بعد از کرونا به روال قبل از آن باز نخواهد گشت. ویروس کرونا عامل اصلی در کشتار انسان نیست بلکه این ویروس معلول سیستم و ساختار بحرانزده و به بن بست رسیده نظام سرمایه داری است. از نظر اقتصادی قدر قدرتی های مالی و غولهای اقتصاد سرمایه داری با تحمیل فقر و نداری و گرسنگی بر مردم همانند سابق یکه تاز میدان نخواهند بود. بر همین اساس از نظر سیاسی نیز معادلات بسیاری تغییر خواهند کرد چرا که دنیای سیاست مشخصا در روابط میان دولتها متاثر از اوضاع اقتصادی خواهد بود. پرده های بسیاری در اثر ویروس کرونا کنار زده شدند که چندین دهه زمان نیاز بود تا قابل روئیت شوند. و این بعد از پایان ویروس کرونا برای میلیاردها انسان روی کره زمین و برای ۹۹ درصدیها مطلقا غیر قابل تحمل خواهد شد.
از بحران، بن بست و گندیدگی نظام سرمایه داری و نابودی محیط زیست گرفته تا ساختارهای اقتصادی سیاسی و اجتماعی موجود در سراسر دنیا که مبتنی بر سود، سرمایه و استثمار است، از مکیدن شیره جان آدمیزاد و تحمیل راضی شدن به حداقل ها گرفته تا دیگر مصائب گریبانگیر مردم و از پوچی ادیان و مذاهب که همانند ستون دیگر نظم سود و سرمایه نقش ایفا کرده است، این زمینه را فراهم ساخته است که باید انسان و انسانیت محور اصلی امروز و فردای نسلهای آینده باشد نظام سرمایه داری با برخ کشیدن خود بر همه چیز در دنیا نشان داد که در مقابل یک ویروس کشنده چقدر ناتوان است. ناتوانی این نظام آنجا نمایان میشود که سلامت انسان و تضمین نسل بشر نه تنها در افق و استراتژی سود و سرمایه جایی ندارد بلکه با معطوف شدن به سود، سرمایه، قلدری، رقابت، انباشت و غیره، قادر به این نیست که تداوم، سلامت و سعادت و خوشبختی نسل بشر را تضمین کند. این تضمین تنها در ایجاد و برپایی یک نظام آزاد، برابر، انسانی و در یک کلام برپایی جامعه ای سوسیالیستی که شان و حرمت انسان محور آن است قابل تامین و تحقق است.
تا آنجا که به ایران تحت حاکمیت مافیا و شبکه های کانگستر اسلامی بر میگردد، از هم اکنون زمینه ها و ابزارهای لازم برای پایان دادن به کرونای اسلامی در حال شکل گیری هستند. خودسازمانیابی، شکل گیری کمیته های همیاری، رفتن به استقبال تشکیل شوراهای مردمی برای دخالت گسترده تر مردم در مقابله با ویروس کرونا و ویروس حکومت اسلامی، آن بستر اجتماعی، توده ای و میلیونی مردم برای یکسره کردن کار حکومت اسلامی است. اگر پیدایش ویروس کرونا موقتا برکتی برای حکومت اسلامی در بتعویق افتادن سرنگونی اش توسط مردم بود اما به اندازه یک قرن پرده از روی ماهیت پوشالی اسلام و مذهب را کنار زد. اینها را در کنار چهل سال جنایت، فقر و تباهی توسط حکومت اسلامی علیه مردم بگذارید یعنی پایان دادن تمام و کمال به شبکه مافیای اسلامی توسط مردمی که دمی برای جارو کردنش ساکت ننشسته اند. این تلاشها در شرایط دهشتناک ویروس کرونا هم اکنون شروع شده است و حزب کمونیست کارگری همچنان محکم، استوار و قاطع با افق و دورنمای روشن برای به سرانجام رساندن این امر خود را ،سخنگو و سازمانده این حرکت تاریخی میداند.

۲۰ فروردین ۹۹
۸ آوریل ۲۰۲۰

ایسکرا ۱۰۳۵

میتوان و باید تغییرکرد...!


میتوان و باید تغییرکرد...!
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 
خامنه ای ضمن موافقت با برداشت یک میلیارد یورو از صندوق توسعه ملی به احمد خاتمی گفت برو در نماز جمعه بگو  : برای مبارزه کامل با کرونا نیاز به ستاد معنوی و دینی داریم و کمیته هایی که شبهات اعتقادی ایجاد شده را برطرف کنند تا مردم بدانند که ما به همه مسائل هستی آگاه نیستیم و دفع بلایای اینچنینی کار خدا و دین نیست ...
ترجمه : یعنی جناب معتقد دینی گوسفند تو به عبادت خودت ادامه بده ما هم به چپاندن به مردم معتقد ادامه میدیم... این یک میلیارد یورو هم در جیب خودمان است ...
 
این روزها همه جا صحبت ازتغییر است تغییرات پساکرونا، رسانه ، مدیا ، تئوریسین ، فیس بوک ، تحلیل گر بیعار ، الاف بیکار ...

اما کسی از این تغییرات و اشکال آن چیزی نمیگوید یا نمیداند ، فقط هی شعار میدن میتوان و باید...

تغییرات در بورسهای جهان ، سهام چین ، پول آمریکا ، یوروی اروپا ، گاز روسها ، مخازن انرژی در خاورمیانه ، حفظ اوضاع برزخی مردم خاورمیانه و خاله بازی زیر پتو با ولایت فقیه...
 کاخ سفید یک جمله تکراری دارد و الان 2 دهه از آن استفاده میکند و همزمان پول نقد به حکومت اسلامی میدهد و مثل دستگاه اکسیژن تنفس مصنوعی به سیستم ولایت فقیه کاری میکند که سیستم فرو نپاشد .
جمله کاخ سفید : امیدوارم روزی مردم ایران صاحب رژیمی شوند که به خواسته‌های واقعی آنها احترام بگذارد .
 تو جیب مردمو نزن امیدواری تو سرت بخوره ...

اگر قرار باشد اوضاع تغییر کند و بدتر بشود و اکوسیستم طبیعت با سرعت بیشتر خراب شود و اسمش را بگذارند تغییر... نخواستیم بابا .

از رفیق چین درخواست میکنم که در قدنم بعدی ویروسی بسازد بدتر ازطاعون ، تا زودتر همه را از شر پول و نفت و سلاح و قدرت و خدا و کلیسا و ولی فقیه و ایدئولوژی و ارزشهای تخمی موجود خلاص کند و فقط بمانند چینی های چشم بادومی و کره زمین و همه ذخائر مال خودتان ....حالش را ببرید .

خلاصه که تغییر خوب است منتها اگر این رقابت و بازی ، جان و زندگی آدما مثل بنزین ماشین برایش باشد به نام تغییر ... همان حکایت فلفل هندی و خال مه رویان میشود .

الان سوال این نیست که مشکل تاکتیکی چین کجا بود ؟ الان مسئله این است که هر تاکتیکی از دل استراتژی بیرون میاد .

بشریت معاصر دراستراتژی فعلی باید تن به تغییر دهد ، چین تافته جدایی بیرون از کره خاکی نیست .


تا قبل از کرونا هر فشاری را ابتدا قشر ضعیف باید تحمل میکرد یعنی سیستم اینطور چیده شده بود .

بعد از کرونا اگر در به همان پاشنه بگردد مسیر تحولات از جنس مثبت نخواهد بود.

در واقع دردی مشترک را به طور نامساوی تقسیم میکنند و در چنین صحنه ایی انتظار نتیجه ای مثبت نباید داشت
اتفاقی که در بحران 2008 افتاد و به شکلی غیر معمول و بد مهندسی شد و نقاط ضعف سیستم پنهان ماند تا در بحران بعدی به نام کرونا بیرون بزند ، این بارهم اگر با همان ساختار 2008 بخوهند بحران را مهار کنند در بحران بعدی باز نقاط ضعف بیرون میزند .

هر بار که نقاط ضعف مشترک بیرون بزند انگار بیشتر شده و به شکلی مقاومتر وسخترمیآید .

آنها که از حالا دوست ندارند سهم خودشان را از مشکلات بردارند و فقط روی اقشار ضعیف حساب میکنند ، نهایتا دیگر ضعیفی نمیماند که سهم بقیه را به دوش بکشد . فشرهای ضعیف طی تکرار این پروسه نهایتا محو میشوند و تمام فشار روی همینها خواهد بود که باقی مانده اند .

نمیدانم چرا از این صحنه وحشت زده نمیشوند ؟
 

 
 

08.04.2020
اسماعیل هوشیار

April 08, 2020

ویتنام ۴۵ سال پس از پیروزی بر آمریکا

ویتنام ۴۵ سال پس از پیروزی بر آمریکا

چرا ویتنام یکی از موفق‌ترین کشورها در کنترل ویروس کرونا بود؟

 خیلی طول نمی‌کشد تا حقایق روشن شود. یک نشریه نسبتا مستقل امریکائی در شماره فوریه ماه گذشته خود مقاله‌ای نوشت که چرا جنگ واقعی ویتنام بر روی صفحه سینمایی‌هالیود نمی‌آید؟‌ کمتر از یک ماه واقعیت جامعه ویتنام بر بسیاری در امریکا روشن شد. ویتنام پس ازگذشت ۴۵ سال از جنگ ویرانگر تحمیل شده توسط امپریالیسم امریکا توانسته است یک سیستم عمومی اموزش و بهداشت رایگان را در این کشور برقرار کرده و موفقیت‌ آن را در جوادث اخیر به نمایش بگذارد و سیستم خصوصی سازی را که برای چند دهه از جانب دنیای ‌سرمایه‌داری تبلیغ می‌شد به سخره بگیرد.

سیستم مراقبت‌های بهداشتی فعلی در ویتنام یک سیستم مختلط از ارائه دهندگان دولتی و خصوصی است که اساس‌ آن بر عمومی بودن مراقبت‌های بهداشتی است و هنوز خصوصی شدن در‌ آن جایگاه چندانی ندارد. ۸۳ درصد جامعه تحت پوشش خدمات مجانی بهداشتی قرار دارند و طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت تا سال ۲۰۳۰ خدمات بهداشت رایگان ارايه می‌شود. هر چند که فشار‌هائی برای خصوصی سازی بر این کشور وارد شده است اما این کشور تا کنون زیر بار خصوصی سازی به غیر از موارد جزئی نرفته است.

از اولین روز‌های ورود کرونا از مرز چین به این کشور مراقبت‌های لازم بهداشتی صورت گرفت و آموزش‌های لازم برای جلوگیری از گسترش‌ آن به مردم داد شد٬ در ماه دی یک ویدیو یوتوپ برای چگونگی مبارزه با کووید ۱۹ یا کرونا،‌ به زبان ویتنامی و زیرنویس انگلیسی پخش شد که نزدیک به ۲۸ میلیون بیینده داشته است.  سیستم سراسری مراقیت‌های عمومی و تجهیزات لازم برای رعایت امور بهداشتی در اختیار همه قرار داده شد. علت اصلی در یادگیری و جلوگیری از بیماری سارس در سال ۱۳۸۲ بود٬ به طوری که پس از مدت کوتاهی توانست‌ شیوع بیماری کرونا را مهار کرده و مرزهایش را با چین باز کند و زندگی روال عادی را پیدا کند. زمانی که جامعه و برنامه ریزی در خدمت مردم و نه شرکت‌های سرمایه‌داری باشد می‌توان سریعا عمل کرد. بودجه بهداشت عمومی در سال ۱۳۹۳ در حدود ۷.۱ درصد سرانه ملی بوده ولی در زمان شروع بیماری کرونا به ۳۰ درصد هم رسید.

 هیچ مورد فوتی در ویتنام گزارش نشده و با آنکه بیشترین مرز را با چین دارد و بیشترین مبادلات را با این کشور برقرار کرده‌ وسالانه‌ بیش از ۲۰۰ هزار گردشگر چینی به ویتنام رفت و آمد دارند.

 برطبق آمارهای موجود زمان جنگ ویتنام با امریکا در سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳ارتش امریکا بیش از۵ میلیون تن بمب‌های خوشه‌ای و ناپالم بر سر مردم ویتنام فرو ریخت و در مجموع بیش از۵‌ میلیون کشته و میلیون‌ها نفر معلول در این کشور باقی گذاشت و بیش از نیمی از جنگل‌های این کشور را برای یافتن چریک‌ها به آتش کشید و یکی از جنایت‌کارترین جنگ‌ها را بر این کشور تحمیل کرد،‌ زیرا که گناه آنان استقلال‌خواهی بود. این کشور با مساحتی ۳۳۰ هزار کیلومتری دارای یک صد میلیون جمعیت است‌ (آخرین آمارجمعیت ویتنام را ۹۷٬۴۲۹٬۰۶۱‌ ذکر کرده است ) به طوریکه بازدیدکنندگان و مسافران توریست که بالاترین آمار در آسیا مربوط به‌ ویتنام است٬ از دیدن انبوه جمعیت و فشردگی‌ آن متعجب می‌شوند و یکی از بالاترین تراکم‌های جمعیت را دارد. با این همه یکی از موفق ترین برنامه‌های بهداشتی را در حوادث اخیر به نمایش گذارد. این کشور نه تنها آمریکا و متحدان ‌سرمایه‌داری‌اش را در جنگ‌های نظامی شکست داد بلکه اکنون با نمایش سیستم بهداشتی موفق نیز سیستم نئولیبرالیستی و خصوصی‌سازی بهداشت و درمان را نیز به شکست کشاند.

مهم‌ترین مسئله در این موفقیت‌ آن است که این کشور در چهل و پنج سال گذشته بیشترین چالش را در برابر جبران خسارت‌ها و ویرانی‌ها ی جنگی داشته است و یکی از جوان ترین کشورها است. جنگ‌های چهل و پنج‌ ساله ویتنام که از سال ۱۹۳۰ علیه استعمار فرانسه صورت گرفته بود با شروع جنگ جهانی دوم به اشغال این کشور از طرف ژاپن انجامید وپس از جنگ جهانی نیز به جنگ با قوای اشغالگر فرانسه و اخراج خفت بار این کشور از و یتنام در نبرد دین بین فو( ۱۹۵۴) منجر شد‌ . از‌ آن تاریخ به بعد امریکا با حمایت از حکومت امپراطوری جنگ‌های دیگری را بر این کشور تحمیل کرد. سرمایه‌داری جهانی به‌ جنگ‌های داخلی در و یتنام دامن زده و در سال‌های ۱۹۶۸‌ تا ۱۹۷۳آمریکا با حمله نظامی به این کشور مستقیما در جنگ‌های ویرانگری درگیر شد که‌ به جنگ‌های ویتنام مشهور است.

اما اکنون کشور آمریکا به خاطر خصوصی سازی و نقش شرکت‌های بیمه با کشتار ویروس کرونا به راحتی نمی‌تواند مقابله کند٬ آمار بیش از ۱۲۵ هزار مبتلا به ویروس کرونا در امریکا تازه نوک کوه یخ است و۷۵‌ میلیون‌ انسان به خاطر نداشتن بیمه حتی به دکتر مراجعه نمی کنند و دونالد ترامپ حتی اعلام می‌کند صد یا دویست هزار انسان اگر در امریکا از این ویروس کشته شوند بد نیست‌ چون امکان دارد یک میلیون نفر بمیرند و هر روزه آمار تلفات‌ آن بالا میرود در حالی که در کشور ویتنام که در همسایگی چین قرار دارد و بیشترین مبادلات کالا و مسافر را‌ میان دو کشور تجربه می‌کند، موفق شده است با سیستم بهداشتی مناسب این ویروس را کنترل کرده و در ظرف مدت کوتاهی تنها با ابتلای ۱۷۰ نفر و بدون تلفات ، وضعیت را به حالت عادی برگرداند.

 واقعیت‌ آن است که سیستم بهداشتی ویتنام از یک سیستم مردمی عمومی تبعیت می‌کند و بخش خصوصی تنها برای گردشگران و مسافرانی است که خواهان خدمات خصوصی هستند و بر طبق گفته‌های وزیر بهداشت و یتنام در بخش خصوصی دکتر و پرستارانی درگیر هستند که به زبانهای انگلیسی و فرانسوی مسلط اند و زبان رسمی در‌ آنها زبان ویتنامی نیست. هر چند که استفاده از بیمارستان‌های مجهز بخش خصوصی برای خود ویتنامی‌ها آزاد است اما سیستم عمومی سلامت به گونه‌ای است که تمامی مردم و یتنام از‌ آن به را حتی بهره مند می‌شوند. و کمتر نیازی به بخش خصوصی دارند.

در‌ سیستم ایالتی که بیشتر‌ آنها در سلسله مراتب اداری است که‌ با یک سطح مرکزی تحت وزارت بهداشت و یک سطح محلی و تحت نظارت مقامات استانی و شهرداری سازماندهی می‌شود.

چهار سطح ارائه خدمات وجود دارد: سطح مرکزی (بیمارستان‌های مرکزی و منطقه‌ای و مؤسسات تحقیقاتی) که مستقیماً توسط وزارت بهداشت اداره می‌شود و سطح استانی و ولسوالی؛ سطح جامعه؛ و‌ زیر نظارت‌ شبکه‌ای از کارکنان بهداشت روستا وجود دارد که از طریق‌ تماس تلفنی مشکلات درمانی را مطرح می‌کنند و یک شبکه تلفنی سراسری برای ارتباط بیمار و کادر پزشکی به صورت عام و رایگان برقرار است. ‌

خدمت در مناطق کوهستانی وسیع،‌ به ویژه در میان اقلیت‌های معدود، بر عهده‌ شبکه‌ای از متخصصان پزشکی و زایمان ماهراست.

به رغم هزینه‌های پایین مراقبت‌های بهداشتی ویتنام،‌ در نتیجه ادامه سرمایه گذاری این کشور در سیستم بهداشتی خود، همراه با ابتکارات چند بخشی برای پرداختن به عوامل اجتماعی سلامت مانند دسترسی سراسری به شبکه بهداشتی برای عموم ،‌ به نتایج قابل توجهی از سلامت دست یافته است. آب آشامیدنی تمیز،‌ شرایط بهداشتی،‌ آموزش و تغذیه بهتر به منظور کاهش سوء تغذیه مادران و کودکان. یک کشور جوان که تنها 5.6 درصد از جمعیت بیش از‌ شصت و پنج سال سن دارند و 42 درصد کمتر از بیست و پنج سال هستند - امید به زندگی در ویتنام هفتاد و پنج سال است. طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی و بانک جهانی،‌ این سطح از رفاه‌ با مجارستان و ونزوئلا برابر است،‌ در حالی که تولید ناخالص داخلی سرانه‌ آن کشورها به دلار بسیار بیشتر است (به ترتیب 22878 دلار و 18194 دلار) و دقیقاً در رده بعد از چین قرار دارد. (که در‌ آن مدت زمان پیش بینی شده برای امید به زندگی هفتاد و شش و تولید ناخالص داخلی سرانه 11904 دلار است. ) میزان مرگ و میر نوزادان در ویتنام در سال 2013 معادل 19.61 در هر هزار تولد زنده بود که کمی بیشتر از هدف توسعه هزاره سازمان ملل برای سال 2015 – است که نرخ 19.3را اعلام کرده است.

با وجود چنین شبکه گسترده‌ای از درما ن، دولت ویتنام بلافاصله پس از شیوع ویروس کرونا، مرزهای زمینی خود را با چین بست و مدارس کشور را تعطیل کرد. جشنواره‌ها و فعالیت‌های گردشگری نیز لغو شدند. هم چنین ورود شهروندان کشورهایی که در‌ آن ویروس کرونا گسترش یافته است را محدود کرد و در مرزهای ورودی کشور غربالگری بیماری را افزایش داد.

کارزار اطلاع‌رسانی عمومی در این کشور همزمان شرو ع شد و هیچ گونه پنهان کاری در شیوع این بیماری وجود نداشت. این کارزار با پخش آهنگی جذاب و تبلیغاتی، اقدامات پیشگیری از ابتلا به این بیماری مانند شستن دست و رعایت بهداشت را ترویج می‌کرد.

از موفقیت‌های دیگر این سیستم بهداشتی می‌توان به رایگان بودن دانشگاه‌های پزشکی اشاره کرد که در‌ آن آموزش دیدگان‌  پس از پایان تحصیل در خد مت و زارت بهداشت و سلامتی قرار می‌گیرند هر جند که هیچ محدودیتی در رفتن به بخش خصوصی با همان معیار‌های تعریف شده و جود ندارد اما از انجا که خدمت در بخش خصوصی که مخثص مسافران و خارجیان است چندان تفاوتی با بخش عمومی ندارد و در حقیقت بخش خصوصی نیز در کنترل وزارت بهداشت است برای یک فارغ التحصیل چندان تفاوتی نمی‌کند که در کدام بخش کار کند.

برای آشنایی بیشتر با سیستم بهداشتی و درمانی ویتنام مطالعه بخش‌هایی از مصاحبه وزیر بهداشت ویتنام، خانم نگوین مناسب است .

در مصاحبه‌ای وزیر وزارت بهداشت، خانم " نگوین" در ‌هانوی در نوامبر 2014 در مورد طیف گسترده‌ای از موضوعات مربوط به بهداشت و اصلاحات در ویتنام صحبت کرد. از جمله مباحث مورد بحث،‌ بررسی اجمالی و ویژگی‌های منحصر به فرد سیستم بهداشت ویتنامی،‌ و همچنین نقش بخش خصوصی،‌ نقاط قوت و ضعف سیستم بود. اصلاحات تأمین مالی سلامت با هدف دستیابی به پوشش جهانی بهداشت،‌ پیشگیری و کنترل بیماری‌های عفونی؛ و این که‌ چگونه ویتنام در دستیابی به اهداف توسعه هزاره موفق بوده است.

 او می‌گوید در هر سطح از بهداشت،‌ ما یک سیستم دو طرفه داریم. یکی بر روی پیشگیری،‌ که شامل یک سیستم بهداشت عمومی؛ که‌ مانند مراکز کنترل بیماری و پیشگیری از بیماری‌ها است‌ در ایالات متحده است  CDC }} و مربوط به‌ سلامت مادران و کودکان است و به طور کلی می‌توان‌ با هم‌ آنها را سیستم "مرکز بهداشت عمومی" نامید. تمرکز دیگر روی مراقبت‌های اورژانس بالینی است. این دو آهنگ سیستم‌های مختلف و متفاوتی دارند اما با هم همکاری نزدیکی دارند. بعضی اوقات‌ آنها در همان بیمارستان قرار می‌گیرند و بعضی اوقات به طور جداگانه.

در برابر این سوال که: جالب اینجاست که بهداشت عمومی بخش مهمی از سیستم مراقبت‌های بهداشتی شماست، وزیر نگوین می‌گوید:

حدود پنج سال پیش،‌ مجلس تصمیم گرفت که ما باید حدود 30 درصد از کل بودجه دولت را در مسیر سلامت عمومی هزینه کنیم. اما در واقع،‌ ما هنوز به این مهم نرسیده‌ایم. به عنوان مثال،‌ اخیراً از استان کوهستانی بازدید کردم. آنها فقط 22 درصد هزینه می‌کنند.

به بخش‌های دیگری از مصاحبه دقت کنید:

سوال- آیا خدمات مرکز بهداشت جامعه رایگان است؟

 نگوین:  تقریباً کلیه خدمات پیشگیری رایگان است مانند ایمن سازی،‌ بهداشت،‌ تغذیه،‌ بهداشت مادران و کودکان و غیره.

این کار دسترسی مردم به مراکز بهداشتی را برای جلوگیری از سلامت عمومی آسان تر می‌کند.

سوال- آیا بیماران می‌توانند برای مراقبت‌های پزشکی به جایی بروند یا سیستم ارجاع دروازه‌بان را دارید؟

‌ نگوین: از زمان تصویب قانون بیمه درمانی سال ۲۰۰۸،‌ ما یک سیستم دروازه‌بان داشته‌ایم که به خوبی کارمی کند،‌ اما گاهی اوقات مردم از‌ آن شکایت می‌کنند. آنها می‌خواهند به دور از‌ دروازه بان بروند و مستقیم از کمون به سطح مرکزی بروند و این باعث ازدحام بیمارستان‌های سطح بالاتر می‌شود.

سوال- اما اگر اورژانس دارید،‌ می‌توانید به هرجای دیگری بروید.

‌ نگوین: در غیر این صورت،‌ شما باید به یک موسسه پزشکی بروید که در‌ آن بیمه درمانی خود را ثبت کنید - معمولاً در یک کمون یا منطقه.

‌ سوال- اگر بیمار از مراجعه به موسسه پزشکی شهرداری امتناع ورزد و اصرار داشته باشد،‌ مثلاً به بیمارستان در‌ هانوی‌ برود،‌ آیا این بیمار می‌تواند از جیب خود برای معالجه بپردازد؟

نگوین: بله،‌ او می‌تواند این کار را انجام دهد یا به یک بیمارستان خصوصی برود.

 سوال- آیا همه کودکان ویتنامی یک پکیج واحد واکسیناسیون کودکان دریافت می‌کنند؟

 نگوین: بله ما با برنامه واکسیناسیون کودکان سازمان بهداشت جهانی هدایت می‌شویم و بیش از 99 درصد کودکان واکسینه می‌شوند.  واکسن‌های کودکان توسط صندوق جهانی بهداشت  و دولت ما تأمین می‌شود و ما خودمان مقداری واکسن تولید می‌کنیم.

سوال- آیا ظرفیت کافی بیمارستان در ویتنام وجود دارد؟ من خوانده ام که گاهی اوقات دو،‌ سه یا چهار نفر در یک تخت نشسته اند. آیا این تغییر کرده است؟

نگوین: این واقعیت در حدود سه یا چهار سال پیش در برخی بیمارستان‌های تخصصی از جمله انکولوژی،‌ قلب و عروق،‌ جراحی و کودکان وجود داشت. اکنون درازای هر ۱۰۰۰۰ جمعیت حدود‌ ۲۴.۵ تختخواب داریم.  ازدحام جمعیت به تازگی در سطح مرکزی رخ داده است،‌ مانند شهر‌ هانوی و هوشی مین،‌ و نه در سطح استانها،‌ ولسوالی‌ها و مناطق.

اخیراً،‌ دولت حدود ۱ میلیارد دلار برای ساخت بیمارستان‌های جدید هزینه کرده است،‌ زیرا پس از اتحاد ویتنام،‌ بیمارستان‌های جدیدی را در شهرهای بزرگ ایجاد نکرده بودیم. اما طی چهار تا پنج سال گذشته،‌ دولت هزینه‌های زیادی را برای ساخت بیمارستان‌های جدید و نوسازی استان‌ها  موجود خرج کرده است،‌ بنابراین تعداد کل تختخواب‌ها افزایش یافته است.

علاوه بر این،‌ ما سیاست‌های دیگری را نیز با هدف کاهش ازدحام بیمارستان‌های سوم و مرکزی،‌ که‌ آنها را "بیمارستان اصلی" می‌نامیم،‌ اجرا کرده ایم. به عنوان مثال،‌ ما یک سیاست ماهواره‌ای بیمارستانی را اجرا کرده ایم.

مطابق با این سیاست،‌ بیمارستان‌های استان بر اساس منابع انسانی،‌ در دسترس بودن تجهیزات و دستگاههای پزشکی و زیرساخت‌ها انتخاب شدند. پرسنل پزشکی در این بیمارستان‌ها مهارت‌های بالینی را از همکاران خود در بیمارستان‌های اصلی یاد می‌گیرند تا به‌ آنها در انجام کار بهتر کمک کنند،‌ از این طریق تعداد بیمارانی که به بیمارستان‌های استان یا منطقه‌ای مراجعه می‌کنند کاهش می‌یابد و مستقیماً برای مراقبت‌های پزشکی به بیمارستان‌های بزرگ اصلی مراجعه می‌کنند. به همین روش،‌ ما آموزش‌های دیگری را برای پزشکان خانواده انجام دادیم.

سوال- بسیاری از کشورها از کمبود پرستار شکایت دارند،‌ به ویژه که کشورهای ثروتمند غالباً پرستارها را از بیمارستان‌های کشورهایشان استخدام می‌کنند. فکر می‌کنید تعداد کافی پرستار در ویتنام وجود دارد؟

نگوین: ما پرستار زیادی داریم. اما ما مراکز بهداشت عمومی کافی نداریم،‌ زیرا ما مکانیسم استقلال بیمارستان‌های دولتی را دنبال می‌کنیم،‌ که مدیران‌ آنها نمی‌خواهند پرستاران بیشتری را استخدام کنند،‌ زیرا‌ آنها مجبور به پرداخت حقوق می‌شوند،‌ که این بر بودجه  آنها تأثیر می‌گذارد. بنابراین،‌‌ آنها تعداد پرستاران کمتری را ذخیره و استخدام می‌کنند. به عنوان مثال،‌ مقررات دولت،‌ تعیین چهار پرستار به ازای هر پزشک را‌ تصویب‌ کرده است. در حقیقت،‌ این نسبت 1.5 پرستار در ازای هر پزشک است. به همین دلیل کیفیت مراقبت برخی از مشکلات را به همراه دارد. وزارت بهداشت دو سال در تلاش است تا هزینه پرداخت شده برای خدمات پزشکی را تغییر دهد تا بیمارستان‌ها بتوانند بودجه  کافی برای پرداخت به  پرستاران بیشتری داشته باشند. تغییر هزینه مراقبت‌های پزشکی بسیار دشوار بود،‌ زیرا ویتنامی‌ها معتقد بودند،‌ به عنوان یک کشور سوسیالیستی،‌ خدمات پزشکی باید رایگان باشند. در سال 1989،‌ ما سیاستی را با هدف اطمینان از کمک به بیماران آغاز کردیم و مبلغ مشخصی برای به اشتراک گذاشتن هزینه خدمات پزشکی در قالب هزینه‌های اضافی اختصاص دادیم.

و در انتها او در جواب این سوال که چه تعداد از کودکان ویتنامی توسط ماماهای آموزش دیده به دنیا‌ می‌آیند، می‌گوید:  بیش از 90 درصد.

و این چنین است که با یک نظام کارآمد پزشکی‌ که مبنای‌ آن خدمت به مردم باشد و نه آنکه سود‌ها بنیان‌ آن را تعیین کند، می‌توان به راحتی از پس صیانت از سلامت جامعه بر آمد و هیچ نیازی نیست که همانند سرمایه داران از کشته شدن سالمندان و معلولان خوشحال شویم و همانند نازی‌ها فکر کنیم که تنها باید نیروی کار سالم را برای استثمار بیشتر حفظ کنیم. تجربه کرونا بار دیگر نشان داد که نظام ‌سرمایه‌داری و خصوصی کردن‌ها و فروش اموال مردم به غاتگران سرمایه‌دار به آخر رسیده است و باید نظامی دیگر را در جامعه انسانی بر قرار کرد.

منابع:

https://cpdev1-wpengine.netdna-ssl.com/wp-content/uploads/2020/02/vol-26-no-6.pdf

 

https://theaseanpost.com/article/vietnams-impressive-health-care-strategy

 

https://www.youtube.com/watch?v=BtulL3oArQw&feature=youtu.be

 

https://www.who.int/countries/vnm/en/

 

https://www.youtube.com/watch?v=5gGMiYMSvio

 

https://portside.org/2020-03-26/vietnam-covid-19-and-public-health#3

 

 

افزایش خشونت خانگی در قرنطینه!

bahram.rehmani@gmail.com

 

این روزها در سراسر جهان گفته می‌شود که در خانه بمانید تا از خطر آسیب ویروس کرونا در امان باشید، اما برای در امان ماندن از زن‌آزاری، آزار‌دیدگان به کجا باید پناه ببرند؟

ویروس کرونا که شایع شد، فقط زنگ خطر را برای نظام سلامت کشورها، مراکز اقتصادی و کسب‌وکار در سراسر جهان، یا حتی نظام‌های سست سیاسی برخی کشورها به صدا در نیاورد، بلکه از تاثیرات نسبتا پنهان، اما عمیق و طولانی‌مدت آن، ایجاد ناهنجاری‌های اجتماعی، بیدار کردن بحران‌های مزمن جامعه و خشونت خفته است.

همان موقع که این ویروس فقط در داخل مرزهای چین بود و هنوز در دیگر کشورها، کسی را مبتلا نکرده بود، این ناهنجاری‌ها و بحران‌های اجتماعی در جریان بود و از قبل از سلامت جسمی افراد، سلامت روانی جامعه را در خطر قرار داده بودند.

مثلا در برخی کشورها، شهروندان چینی مورد حمله لفظی قرار می‌گرفتند یا حتی مهاجر‌ستیزان، فرصتی پیدا کرده بودند که بدون هیچ دلیل و سندی، مهاجران و پناهندگان را به‌عنوان عامل شیوع این ویروس معرفی کنند.

در واقع، کرونا ایجادکننده خارجی‌ستیزی یا زن‌ستیزی نبود، بلکه فقط تحریک‌کننده و عیان‌کننده این مشکلات دیرین اجتماعی بود.

 

 

با گسترش بیش‌تر ویروس و شروع اجرای تدابیر سخت‌گیرانه دولت‌ها، تعطیلی اجباری مدارس و کارها و به‌ویژه قرنطینه، اوضاع از این نظر هم بحرانی‌تر شد و این بار خانه‌ها و خانواده‌ها، به کانون این دست بحران‌ها تبدیل شدند.

در همان ابتدای وضع مقررات منع تردد و خروج از خانه در چین، شواهدی که از سوی زنان و کودکان این کشور در شبکه‌های مجازی منتشر می‌شد، نشان می‌داد که خشونت‌های خانگی در زمان قرنطینه در چین افزایش چشم‌گیر داشته است.

هم‌چنین با برداشته شدن قرنطینه در استان هوبئی، آمار طلاق در این استان افزایش یافت و این آمار نشان می‌داد که بسیاری از زوج‌ها در دوران قرنطینه در رابطه خود به بن‌بست رسیدند.

البته این اوضاع برای کسانی که پیش‌تر با بحران‌های اجتماعی آشنایی داشته و برای رفع آن‌ها تلاش کرده بودند، قابل پیش‌بینی بود.

قرنطینه در دوران کرونا تقریبا در تمام دنیا خشونت‌های خانگی را افزایش داده ‌است و دیروز هم آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل در پیامی ویدیویی نسبت به افزایش مهلک خشونت علیه زنان در جریان قرنطینه خانگی و تعطیلی‌های ناشی از شیوع ویروس کرونا هشدار داده است.

«آنتونیو گوترش»، دبیرکل سازمان ملل متحد در سخنانی در روز ۱۷ فروردین، گفت: «طی هفته‌های گذشته، درحالی‌که فشارهای اقتصادی و اجتماعی افزایش یافته و هراس و ترس فزونی گرفته، ما شاهد روند وحشتناکی از تشدید خشونت‌های خانگی در سطح جهان بودیم.»

گوترش می‌گوید برای بسیاری از زنان و دختران «تهدید در جایی که باید احساس امنیت کنند، بیشتر شده است: یعنی در خانه‌هایشان.»

دبیر کل ملل متحد، تاکید کرده قرنطینه خانگی و ماندن در محل زندگی روش مهمی برای مقابله با شیوع کرونا است، اما «این نباید سبب زندانی شدن زنان با کسانی شود که شریک زندگیشان هستند و به آن‌ها ستم می‌کنند.»

گوترش، هم‌چنین هشدار داده بسیاری از سازمان‌های فرادولتی و حامی قربانیان خشونت‌های خانگی، در شرایط فعلی یا پولی ندارند یا کلا از کار باز مانده‌اند.

او از دولت‌ها خواسته مسئله خشونت‌های خانگی را بسیار جدی بگیرند و آن‌ را در میان اقدامات کلیدی خود در واکنش به همه‌گیری کووید-۱۹ قرار دهند.

این اظهارات در حالی بیان شده که گزارش‌ها از گوشه و کنار جهان حاکی از افزایش آماری خشونت‌های خانگی و بالا گرفتن نگرانی‌ها در این مورد است.

 

برای نمونه در ایران، مدیر کل دفتر آسیب‌های اجتماعی سازمان بهزیستی کشور بر اساس تعداد تماس‌های شهروندان با شماره اورژانس اجتماعی ۱۲۳، از افزایش کودک‌ آزاری و همسر آزاری خبر داد.

پیش‌تر نیز در تاریخ ۱۲ فروردین ماه بهزاد وحیدنیا، مدیرکل مشاوره و امور روان‌شناختی سازمان بهزیستی، از افزایش سه برابری آمار تماس‌های مرتبط با اختلافات خانوادگی طی دوران قرنطینه، به‌دنبال شیوع ویروس کرونا، خبر داده بود. افزایش آگاهی‌ خانواده‌ها به‌ویژه در جوامع روستایی و شهرهای کوچک درباره چگونگی رفتار با زنان و دختران، آموزش مهارت‌‌های زندگی در زمان مناسب خود از دوران کودکی و حتی پیش از تولد فرزند، پیش و بعد از ازدواج، تحقیق و پژوهش اصولی در زمینه مقابله، اصلاح قوانین متناسب با شرایط روز جامعه، از جمله راهکارهای مقابله با خشونت علیه زنان است که در حد مطلوب در کشور ما به این موارد پرداخته نشده است.

به‌گزارش خبرگزاری سلامت نیوز، فعالان حقوق کودکان و زنان و البته مسئولان سازمان بهزیستی بر اساس تماس‌های شهروندان با صداهای مشاور و اورژانس اجتماعی از افزایش کودک و همسرآزاری در خانه‌ها خبر دادند و اظهار داشتند؛ میزان تماس‌ها توسط خانواده‌ها از اول اسفند تا به حال، افزایش معنادار داشته است.

محمود علی‌گو، مدیر کل دفتر آسیب‌های اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، ضمن اشاره به افزایش آمار کودک‌ و همسر آزاری طی مدت اخیر، گفت: «در ایران، قشر متوسط، قرنطینه را جدی‌تر گرفته و احتمالا آمار خشونت در این طبقه بالاتر رفته است..

هم‌چنین بهزاد وحیدنیا، مدیرکل مشاوره و امور روان‌شناختی سازمان بهزیستی، گفت: «حدود ۶۰ درصد تماس‌ها مربوط به مشکلات خانوادگی بوده است؛ از جمله مشکلات با همسر، پدر و مادرها با فرزندان و البته مشکل با خانواده همسر».

وی با بیان این‌که مشکلات اقتصادی و بیکاری در دوران شیوع کرونا یکی از اصلی‌ترین عوامل تاثیرگذار در افزایش خشونت‌های خانگی است، ادامه داد: «اگر امروز تنش‌های روانی وجود دارد، بخشی از مسائل مربوط می‌شود به اینکه وضعیت اقتصادی مطلوبی در جامعه نداریم. این‌که مردم باید در خانه بنشینند، بخشی از آنها تحت تاثیر فشارهای اقتصادی قرار می‌گیرند و بنابراین چنین عواملی در پدیداری آزار و اذیت‌های خانوادگی تاثیر می گذارد. از طرف دیگر با توجه به افزایش نگرانی‌ها و اضطراب‌ها در جامعه که هیچ‌کس هم منکرش نیست، شرایط اجتماعی حاکم هم ممکن است نقش داشته باشد. در قرنطینه خانگی، اعضای خانواده‌ها کنار هم در خانه‌ها هستند، میزان ارتباطات و تماس‌ها بین آن‌ها بیش‌تر می‌شود؛ یعنی افزایش گفتگوها و تنش‌ها. در همه اختلاف‌هایی که بین زوجین وجود دارد، رگه‌هایی از آزار و خشونت را می‌شود دید. لزوما همه آن‌ها جسمی نیست؛ مسامحه، تخریب عاطفی و انواع آزارها بین زوجین، والد و بچه و حتی سالمندان وجود دارد. سالمندآزاری در حال حاضر یکی از موضوعات مهم و قابل توجه درمیان آزارهاست.»

بر اساس این گزارش، در تاریخ ۸ فروردین ماه، در نامه‌ای که به‌دست مددکاران رسیده است گفته شده؛ ملیحه، یکی از زنان محله شوش در جنوب تهران، پس از شیوع کرونا، در قرنطینه خانگی مورد خشونت قرار می‌گیرد. وی در یک تولیدی کار می‌کرده، اما پس از تعطیلی کارگاه به دلیل شیوع کرونا خانه‌نشین شده است. ملیحه گفته؛ از روز اول شروع قرنطینه خانگی، هر روز کتک خورده است. وی هم‌چنین با اشاره به مورد خشوت قرار گرفتن فرزندان سه، هشت و ۱۲ خود گفته: «همسرم کارگر ساختمانی بوده اما چند سالی است که معتاد شده‌ و همه مسئولیتش در خانواده را رها کرده‌ است.»

 

به‌گزارش خبرگزاری شهروند، تعدادی از فعالان حقوق کودکان می‌گویند؛ برخوردهای جسمی و کلامی با تعداد زیادی از کودکان در خانه‌ها افزایش داشته است.

یاسمن دادور، مسئول کارشناسان صدای یار‌(اولین خط تلفن کمک فکری به کودکان و نوجوانان)، گفته: «شروع قرنطینه در شرایطی که مردم چندان آمادگی‌اش را نداشته‌اند، موجب مشکلاتی در خانواده‌ها شده است.»

وی با اشاره به این‌که؛ کمبود درآمد، نبود پس انداز کافی و امکانات دورکاری برای همه، باعث ایجاد تنش در خانواده‌ها می‌شود ادامه داد: «این تنش‌ها برای حل شدنشان نیاز به یک سری مهارت‌ها دارند که البته خیلی وقت‌ها والدین و هم‌چنین فرزندان فاقد این مهارت ها هستند. مثلا بعضی خانه‌ها خیلی کوچک است و پدر و مادر با چهار بچه در یک خانه ۶۰ متری زندگی می‌کنند، پس فضای امنیت فیزیکی کم است. ممکن است نوجوانی واقعا احتیاج داشته باشد ساعتی برای خودش باشد ولی الان آن فضا را ندارد و همه این‌ها باعث بروز خشونت می‌شود.»

هم‌چنین بر اساس این گزارش، تعدادی از فعالان حقوق کودکان، از مورد خشونت قرار گرفتن کودکان کار توسط والدین‌شان به‌دنبال کاهش درآمد آن‌ها در پی شیوع ویروس کرونا، ابراز نگرانی کردند.

در بهمن ماه ۹۷، حبیب‌الله مسعودی فرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور گفته بود که طی سال گذشته حدود یک میلیون تماس با اورژانس اجتماعی ۱۲۳ از سوی مردم گرفته شده که از این میان حدود ۱۱ هزار تماس در ارتباط با کودک آزادی و حدود ۱۰ هزار تماس در ارتباط با همسر آزاری بوده است.

گفتنی است بر اساس گزارش سالانه گردآوری شده توسط مجموعه فعالان حقوق بشر، طی سال ۲۰۱۹ میلادی در رسته حقوق کودکان، دست‌کم ۱۲۹۰ مورد کودک آزاری، ۳۱ مورد تجاوز و آزار جنسی کودکان، ۱۰ مورد قتل کودکان و هم‌چنین ۳۱ مورد خودکشی کودکان رخ داده است.

 

در ایران، نخست به‌دلیل سیاست‌ها و قوانین زن‌ستیز حکومت اسلامی و هم‌چنین به‌‌دلیل نبود قانونی جامع برای قربانیان خشونت خانگی و پنهان‌کاری درباره ارقام کلی قربانیان، موضوع پیچیده‌تر است.

چند ماه پیش، به‌مناسبت روز چهارم آذر ۱۳۹۸‌-۲۵‌ نوامبر ۲۰۱۹ که روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بود، رضا جعفری سدهی، رییس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی ایران اعلام کرد که گزارش خشونت خانگی علیه زنان در ایران ۲۰ تا ۲۲ درصد نسبت به سال ۱۳۹۷ افزایش یافته ‌است.

چند روز پیش هم بهزاد وحیدنیا، مدیرکل مشاوره و امور روان‌شناختی بهزیستی، اعلام کرد که در دوران قرنطینه، آمار اختلاف‌ زوج‌ها سه برابر شده ‌است. او اظهار داشت که میزان تماس‌های زوجین مربوط به اختلافات خانوادگی در دوران قرنطینه و شیوع ویروس کرونا با صدای مشاور بهزیستی با شماره ۱۴۸۰ روزانه به چهار هزار تماس رسیده که نشان‌دهنده افزایش اختلافات بین زوجین است.

در ایران شماره تلفن ۱۴۸۰ برای مشاوره درباره اختلافات خانوادگی و ۱۲۳‌(اورژانس اجتماعی) برای خشونت خانگی و برای مشاوره زیر ۱۸ سال صدای یارا درنظر گرفته شده ‌است.

روان‌شناسی که در یکی از مراکز مشاوره اختلافات خانوادگی فعالیت می‌کند و نخواست نامش فاش شود، در گفتگو با بی‌بی‌سی، برداشت‌هایش از اختلافات خانوادگی در روزهای قرنطینه را توضیح داد. در این گزارش از او به‌عنوان «مریم» نام برده شده است. این روان‌شناس می‌گوید که در شرایط قرنطینه خانگی سبک زندگی مردم به هم ریخته و اختلافاتی که از قبل وجود داشته پررنگ شده‌است: «مردم قبلا خودآرام‌بخش‌هایی مثل کار، دوردور کردن، مغازه‌گردی، خرید، یا سایر سرگرمی‌های هیجانی و عاطفی داشتند. اما حالا باید تمام مدت خانه باید بمانند.»

به‌گفته این مشاور خانواده، بیش‌ترین شکایت زوج‌ها این است که با هم رابطه جنسی ندارند: «زوج‌هایی که قبلا گرفتار کار بودند وقتی در خانه مانده‌اند، توقع دارند که رابطه داشته ‌باشند. در بسیاری از موارد طرف مقابل برای بازداری، بهانه می‌آورد که ممکن است به کرونا مبتلا شوند. به‌همین دلیل در تماس‌های تلفنی از ما پرسیده می‌شود که آیا کرونا از طریق رابطه جنسی انتقال پیدا می‌کند؟!»

این روان‌شناس با اشاره به این‌که برخی دیگر از مردم اضطراب‌هایشان از ابتلا به کرونا را به صورت خشونت بروز می‌دهند، می‌افزاید: «می‌پرسند نشانه‌های کرونا چیست، چون همسرشان گفته که نشانه کرونا دارند و نباید خانه را ترک کنند.»

نگرانی از آینده‌ای مبهم و وخامت اوضاع اقتصادی خانواده‌ها به‌دلیل کرونا یکی از دلایل افزایش اختلافات است. مریم بر اساس مشاهداتش می‌گوید که بسیاری از مردم به نقطه‌ای رسیده‌اند که یا از قرنطینه بیرون می‌زنند تا درآمدی کسب کنند یا در خانه زیر فشار روانی یا از گرسنگی از بین می‌روند.

افکار و اقدام به خودکشی هم در قرنطینه‌های خانگی افزایش پیدا کرده‌ است. مریم روزانه تماس‌های متعددی از افرادی که افکار خودکشی در سر دارند دریافت می‌کند: «مردان بیش‌تر به‌دلیل شرایط اقتصادی و سررسید موعد تعهدات مالی‌شان به خودکشی فکر می‌کنند و شرایط زنان از این جهت دشوارتر شده که وقتی عرصه را به‌خود تنگ می‌بینند دیگر نمی‌توانند به خانه پدر و مادرشان بروند چون می‌ترسند که ناقل کرونا باشند.»

در ایران، نه تنها حساسیت‌های لازم برای نگه‌داری کودکان در قرنطینه وجود ندارد، بلکه از نخستین قربانیان وخامت شرایط اقتصادی هستند. زهرا رحیمی، مدیرعامل «جمعیت امام علی» در یک نشست آنلاین از افزایش ازدواج کودکان در پی شیوع کرونا خبر داده ‌است: «در برخی مناطق کشور مواردی از ازدواج اجباری کودکان به‌دلیل شرایط اقتصادی بعد از کرونا گزارش شده ‌است.» او هم‌چنین افزوده ‌است که کودکان با این شایعه که تریاک از ابتلا جلوگیری می‌کند به بازار مواد مخدر کشیده شده‌اند.

مریم‌(روان‌شناس) هم در تماس‌های تلفنی که در یکی از مراکز مشاوره تهران دریافت کرده، با موارد اختلاف خانواده‌ها با فرزندان، به‌خصوص فرزندان نوجوان مواجه شده ‌است: «زوج‌ها شکایت می‌کنند که به دلیل حضور بچه‌ها در خانه، وقت خلوت کردن ندارند. خانمی تماس گرفته‌ بود و می‌گفت که دختر نوجوانش تا صبح بیدار است. از مادر پرسیدم که دخترش شاهد بوده و او جواب مثبت داد. این مادر درکی از این مسپله نداشت که دختر نوجوانش هم نیازهای جنسی دارد. من به او توصیه کردم که اصراری به خوابیدن فرزندش نداشته ‌باشد. چون تا وقتی احساس کند خبری هست هم‌چنان بیدار می‌ماند.»

ویژگی‌های فیزیکی خانه‌ها هم در اختلافات ساکنان آن تاثیرگذار است. خانه‌های کوچک و خانه‌هایی که ساکنان را رودرروی هم قرار می‌دهد امکان بروز اختلاف را افزایش می‌دهد. با مروری بر نوشته‌های کاربران شبکه‌های اجتماعی درباره شرایط خانوادگی‌شان در روزهای قرنطینه می‌توان دریافت که بچه‌ها از این‌که همه اوقات در خانه و زیر نگاه والدین هستند احساس ناراحتی می‌کنند.

همانند سایر آسیب‌های اجتماعی و آمارها، خشونت‌های خانگی هم در ایران به‌درستی گزارش نمی‌شود. داستان‌های مربوط به خشونت‌های خانگی و افزایش تعداد گزارش‌ها به‌صورت اطلاعات پراکنده اعلام می‌شود اما آمار جامعی در این خصوص انتشار نمی‌یابد. خبرگزاری رسمی دولت «ایرنا»، هم هنگامی که درباره نبود قانون جامع حمایت از خشونت‌دیدگان می‌نویسد، به آمارهای بسیار قدیمی استناد می‌کند. ایرنا با اشاره به این‌که نتایج طرح ملی بررسی خشونت خانگی در سال ۱۳۸۰ نشان داده که ۶۶ درصد زنان ایرانی از ابتدای زندگی مشترک دست‌کم یک بار مورد خشونت قرار گرفته‌اند، نوشته که هنوز قانون جامعی در این خصوص به تصویب نرسیده ‌است.

سازمان پزشکی قانونی هم تنها آمار کلی تحت عنوان «نزاع» را منتشر می‌کند که در آن زن و مرد تفکیک شده‌اند اما اشاره‌ای به خشونت خانگی ندارد. این درحالی‌است که چندی پیش تلویزیون ایران در یکی از برنامه‌هایش زوجی را نشان داد که در مقابل فرزندان‌شان توضیح می‌دادند زن خانواده به‌دلیل کتک خوردن از شوهرش ۲۷ بار به پزشکی قانونی مراجعه کرده و درخواست طلاق داده ‌است. این زوج به‌عنوان نمونه خانواده‌ای که با وجود مشکلات، کانون گرمش را حفظ کرده معرفی شد. پخش این برنامه انتقادهای بسیاری را متوجه تلویزیون ایران کرد که سعی دارد خشونت علیه زنان را عادی جلوه دهد.

سیاست‌های متناقضی که در خصوص اعلام گزارش‌های خشونت خانگی دنبال می‌شود در تصمیم درباره توقیف فیلم خانه پدری متجلی شد. این فیلم که به موضوع خشونت خانگی می‌پرداخت تنها چند روز پس از نمایش در سینماها توقیف شد. این در حالی‌‌ست که به‌نوشته ایرنا، در فاصله سال‌های ۱۳۸۰ تا ۹۸ حدود ۳۰ قتل ناموسی رسانه‌ای شده ‌است.

آذرماه ۱۳۹۷ تعدادی از فعالان حقوق زنان مقابل مجلس ایران شورای اسلامی تجمع کردند و خواستار تصویب قانونی جامع برای پیش‌گیری و مقابله با خشونت خانگی علیه زنان شدند. این یکی از معدود مواردی بود که می‌شد آمار خشونت‌های خانگی را یافت. در پلاکاردهایی که این معترضان در دست داشتند نوشته شده بود: «در ایران از هر سه زن متاهل دو زن خشونت خانگی دیده ‌است.»

کارشناسان مسائل اجتماعی معتقدند که اختلافات و خشونت‌های خانگی در دوران کرونا، پس از گذراندن دوران قرنطینه، با تعداد تقاضاهای طلاق خود را نشان می‌دهند؛ پدیده‌ای که مختص ایران نیست و در سطح بین‌الملل با اصلاح طلاق کرونایی (Covidivorce)‌ رایج شده است.

موضوع نگران‌کننده در خصوص جامعه ایران آن است که بسیاری از موارد خشونت خانگی گزارش نمی‌شود و تنها در ۲۵ استان کشور برای مراقبت از زنان در معرض خشونت، خانه امن وجود دارد.

درست یک ماه پیش که هنوز شیوع ویروس کرونا در اروپا به این میزان نبود، در لیتوانی، یک زن وقتی به خانه‌اش می‌رسد به شوهر و دو پسرش می‌گوید که ممکن است هنگام حرف زدن با کسی که از خارج آمده بود، به ویروس کرونا مبتلا شده باشد.

همین حدس و گمان زن کافی بود که ترس تمام وجود مرد را فرا بگیرد و زن را در حمام خانه زندانی کند. حتی دو پسر بالغ زن هم به کمکش نرفتند و فقط مداخله پلیس لیتوانی بود که به این ماجرا پایان داد و زن نجات یافت. پلیس، برای احتیاط، آمبولانس را هم خبر کرده بود، اما خوشبختانه خشونت فیزیکی روی نداده بود و زن هم شکایتی نداشت.

آن زمان تازه لیتوانی فقط یک مورد ابتلا به ویروس کرونا را در میان جمعیت نزدیک به سه میلیونی این کشور شناسایی کرده بود و آن هم مربوط به کسی بود که از سفر شمال ایتالیا آمده بود.

 

اکنون که اروپا به یکی از کانون‌های اصلی شیوع ویروس کرونا تبدیل شده و قرنطینه و خانه‌نشینی به ساکنان این قاره و مردمانی در دیگر قاره‌های جهان تحمیل شده، از آن زن اهل لیتوانی خبری نیست، اما هزاران یا شاید میلیون‌ها زن دیگر در دنیا در خطر رفتار ناشایست یا حتی خشونت خون‌بار شوهران یا شریک زندگی‌شان هستند.

 

چین بر مبنای خشونت‌های خانگی گزارش‌شده به پلیس محلی در ماه فوریه، نسبت به فوریه سال قبل به این نتیجه رسیده که خشونت علیه زنان افزایش یافته است. اما صف‌های طولانی متقاضیان طلاق در چین حکایت دیگری دارد.

 

پلیس فرانسه هم اعلام کرده که خشونت خانگی در دوران قرنطینه کرونا سه برابر شده ‌است. البته دولت فرانسه در این شرایط یک میلیون یورو بودجه جدید به سازمان‌ها و نهادهای فعال در زمینه مبارزه با خشونت‌های خانگی علیه زنان اختصاص داد.

غیر از زوج‌ها، احتمال بروز خشونت خانگی علیه کودکان هم در دوران قرنطینه بالا می‌رود. این موضوع در هشدارهایی که کشور آلمان خطاب به سازمان‌های حمایت از کودکان صادر کرده به‌خوبی توضیح داده ‌شده ‌است: «حالا که مدرسه‌ها تعطیل است و کودکان دور از چشم هستند، باید هشیار باشید چون احتمال کودک‌آزاری افزایش می‌یابد. نباید فراموش کنیم که کودکان هم‌چون بزرگ‌سالان نیستند. آن‌ها به فضایی برای تحرک نیاز دارند. می‌توان این شرایط را برای مدتی کوتاه تحمل کرد اما بعد، باید به فکر امکاناتی برای گذران اوقات فراغت خانواده‌ها بود.»

در فرانسه، در همان اواسط ماه مارس، زمانی که دولت تصمیم گرفت دست‌کم برای دو هفته، قرنطینه سراسری اعلام کند، ساندرین بوشه، رییس «انجمن ملی خانواده‌ها و زن‌کشی‌ها»، به رسانه‌های این کشور گفت: «در قرنطینه، حتی شرایط برای کسانی که با یکدیگر تفاهم دارند، دشوار است. برای زنانی که قربانی خشونت خانگی هستند، یک جهنم مدام خواهد بود.»

او ادامه داد: «متاسفانه من فکر می‌کنم که ما باید منتظر افزایش خشونت‌های خانگی و زن‌کشی در هفته‌های آینده باشیم.»

هم‌چنین خبرگزاری فرانسه، به سراغ یکی از قربانیان پیشین خشونت خانگی در این کشور رفت و او گفت وقتی قرنطینه سراسری اعلام شد، فورا «جهنمی» را در این «زندان» تصور کرد: «من قربانیانی را تصور کردم، چه زن چه مرد، که با جلادشان زندانی شدند... به خودم گفتم چه خوب که طلاق گرفتم و گرنه بیست بار می‌مردم.»

در این شرایط، مارلن شیاپا، وزیر مشاور در امور برابری زنان و مردان در فرانسه، با صدور بیانیه‌ای همه تدابیر دولت در زمینه مبارزه با خشونت‌های خانگی، از جمله شماره‌های تماس برای مشاوره، اقامت‌گاه‌های اضطراری برای زنان قربانی و همراهی با قربانیان در روند قضایی علیه عاملان خشونت را یادآوری کرد. دولت فرانسه، یک شماره تلفن اضطراری‌(۳۹۱۹) را نیز در سطح کشور به راه انداخت که جواب‌گوی هرگونه مورد خشونت علیه زنان، چه جنسی، چه خانگی و چه روانی است.

این مقام دولتی فرانسه تاکید کرد که قرنطینه «یک بستر مناسب برای خشونت» است.

هم‌چنین دولت فرانسه یک سایت اینترنتی را راه‌اندازی کرده که زنان قربانی خشونت می‌توانند به‌صورت ۲۴ ساعته و در همه روزهای هفته، به صورت ناشناس با مأموران پلیس در این زمینه تماس بگیرند.

در این شرایط، رودریگو آرناس، از مسئولان اصلی‌ترین تشکل اولیای دانش‌آموزان فرانسه، نسبت به وضعیت کودکان در خانواده‌ای که خشونت خانگی در آن‌ها در جریان است، هشدار داد. او نیز پیش‌بینی کرد که خشونت‌های خانگی افزایش یابد و کودکان نیز در حلقه پایانی این زنجیره خشونت هستند.

پیش‌بینی او درست از آب درآمد. چند روز بعد، یک پسر شش ساله در حومه پاریس که در خانه از سوی پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، پس از انتقال به بیمارستان جان باخت. به گزارش رسانه‌های فرانسوی، مرگ کودکان بر اثر خشونت خانگی، فقط در دوران قرنطینه روی نمی‌دهد و فقط در این دوران خطر افزایش این پدیده وجود دارد.

در روز ۲۹ مارس، بیش از ۲۰ نماینده پارلمان فرانسه با انتشار مقاله مشترکی در «روزنامه یک‌شنبه» نسبت به «خطر واقعی افزایش نابرابری‌های خانگی در قرنطینه» هشدار دادند.

آنان نوشتند که در حالت عادی، کارهایی که زنان در خانه انجام می‌دهند ۲.۵ برابر بیش‌تر از کارهای مردان است و این نابرابری می‌تواند در دوران قرنطینه بیش‌تر شود. این نمایندگان، با اشاره به این که زنان در این دوره با وظایف چندگانه و همزمان روبه‌رو هستند، تاکید کردند که مبارزه با شیوع ویروس کرونا نباید به افزایش نابرابری‌های خانگی منجر شود.

در این مقاله مشترک آمده بود که افزایش مسئولیت‌های زنان در دوران قرنطینه، آنان را نسبت به مردان چه از نظر جسمی، چه به لحاظ روانی فرسوده‌تر می‌کند.

هم‌زمان در همان روز انتشار این مقاله، مارلن شیاپا، وزیر مشاور در امور برابری زنان و مردان، اولین آمار درباره خشونت‌های خانگی در فرانسه در دوران قرنطینه را منتشر کرد. او اعلام کرد که از زمان آغاز قرنطینه سراسری در این کشور، خشونت علیه زنان در خانه‌ها، بیش از ۳۰ درصد افزایش یافته است.

او از بازداشت‌ تعدادی از مردان به اتهام اعمال خشونت علیه زنان در این دوره خبر داد و گفت که مراکزی به‌طور موقت در مراکز تجاری برای پذیرش زنان قربانی خشونت خانگی راه‌اندازی شده و دولت یک میلیون یورو برای مبارزه خشونت خانگی در این دوره در نظر گرفته است.

یک روز بعد، در سی‌ام مارس، دولت فرانسه در سن-سن-دونی، در نزدیکی پاریس هتل‌هایی را به زنانی که قربانیان خشونت خانگی در دوران قرنطینه می‌شوند، اختصاص داد و ابراز امیدواری کرد که این راهکار در دیگر مناطق فرانسه نیز اجرا شود.

هم‌چنین اتحادیه داروخانه‌داران فرانسه اعلام کرد که به همه ۲۲ هزار داروخانه سراسر این کشور دستورالعملی برای پذیرش زنانی که قربانی خشونت خانگی در دوران قرنطینه هستند، ابلاع شده است.

«هم‌زیستی اجباری» ناشی از قرنطینه، در دیگر کشورهای اروپایی نیز قربانیانی برجای گذاشته است. مثلا در ایتالیا، یک دختر دانشجوی ۲۷ ساله رشته پزشکی به وسیله دوست پسر هم‌خانه‌اش کشته شد.

 

در ایتالیا نیز، وزیر برابری زنان و مردان و خانواده از ضرورت ایجاد پناهگاه‌هایی برای زنان قربانی خشونت خانگی در دوران قرنطینه خبر داد.

 

بریتانیا یک گروه خیریه حامی قربانیان خشونت‌های خانگی از افزایش ۲۵ درصد تماس‌های تلفنی و آن‌لاین نیازمندان کمک خبر داده است.

دولت فرانسه هفته پیش گفته بود خشونت‌های خانگی در روند قرنطینه خانگی در آن کشور بیش از ۳۰ درصد افزایش داشته و قرار است برای کمک به قربانیان آن‌ها به هتل‌های ویژه انتقال داده شوند.

در گرینلند مقام‌های دولتی فروش نوشیدنی‌های الکلی را در پایتخت به کلی ممنوع کرده‌‌اند و هدف آن را نیز مقابله با خشونت‌های خانگی علیه کودکان در جریان شیوع ویروس عنوان کرده‌اند.

یک نهاد مشاور در بریتانیا می‌گوید از آغاز قرنطینه شهرها به دلیل ویروس کرونا، تماس‌های تلفنی و آنلاین با خط مشاور برای گزارش دادن خشونت خانگی، ۲۵ درصد افزایش یافته است.

پیش‌تر هشدار داده شده بود که اجبار مردم به ماندن در خانه باعث بسته شدن راه‌ فرار از جر و بحث‌های خانوادگی خواهد شد.

 

در مکزیک نیز دولت این کشور نسبت به افزایش این نوع خشونت هشدار داده است. این در حالی است که سال ۲۰۱۹، یعنی پیش از شیوع ویروس کرونا در جهان، بیش از ۳۵ هزار زن در نزاع‌های خانگی در مکزیک کشته شدند.

قرنطینه گرچه برای کشورهایی مثل ایتالیا و مکزیک، که معمولاً آمار جرم و جنایت و قتل بالایی دارند، موجب کاهش این آمارها شده، اما میزان زن‌کشی را افزایش داده است.

مثلا در مکزیک، با وجود کاهش دو درصدی قتل‌های عمدی در این کشور در ماه فوریه، زن‌کشی به میزان ۲۴ درصد افزایش یافت.

 

عدم اعلام آمار رسمی کشته‌شدگان بر اثر کرونا در بلاروس، موجب شده است که مردم محلی آگاه، به ویژه کارکنان بخش درمانی، شمار کشته‌شدگان را روی دیوارهای شهر مینسک و ویتبسک با اسپری بنویسند. با این حال مقامات روی این گرافیتی‌ها را با رنگ می‌پوشانند.

الکساندر لوکاشنکو، رییس جمهوری بلاروس در مصاحبه با روزنامه انگلیسی تایمز تاکید دارد که کرونا تاکنون در این کشور تنها جان چهار تن را گرفته است. او هم‌چنین از مردم کشورش خواسته با کار سخت در مزارع و رفتن به سونا دوبار در هفته سلامت خود را حفظ کنند!

برخی اظهار کرده‌اند که وزارت بهداشت بلاروس مبتلایان تازه را در فهرست مبتلایان به کرونا ثبت نکرده است و به جای آن، آن‌ها را در فهرست ابتلا به ذات‌الریه قرار می‌دهد.

 

از سایر کشورها هم گزارش‌هایی مبنی بر افزایش خشونت‌های خانگی در دوره قرنطینه کرونا منتشر می‌شود. به گزارش گلوبو (Globo)‌برزیل، تقاضا برای کمک درباره خشونت خانگی در این کشور ۴۰ تا ۵۰ درصد افزایش یافته ‌است.

 

از اسپانیا هم گزارش‌های نگران‌کننده‌ای منتشر می‌شود. در بخش ساحلی استان والنسیای اسپانیا، ۱۹ ماه مارس شوهری زنش را در مقابل چشمان فرزندان‌شان کشت. چند روز بعد، پلیس اسپانیا که شهروندان این کشور را به‌دلیل بیرون آمدن از خانه جریمه می‌کند، اعلام کرده زنانی را که در خیابان باشند و خشونت خانگی گزارش کنند جریمه نمی‌کند. در کشور ترکیه هم دست‌کم ۱۰ مورد قتل زنان در دوران قرنطینه کرونا گزارش شده‌ است.

 

بحران خشونت خانگی در کشورهای جهان سوم که رسانه‌های آزاد و مهم‌تر از آن انجمن‌های غیردولتی مدافع حقوق زنان مثل فرانسه در آن‌ها وجود ندارد، شدیدتر است. ضمن آن که برخی دولت‌ها، گاهی خود به یکی از عوامل اصلی و تحریک‌کننده نابرابری‌های جنسیتی تبدیل می‌شوند.

 

در مالزی هم، که در برخی زمینه‌ها، الگوی کشورهای اسلامی و به اصطلاح «جهان سوم» است، دولت این کشور مثل دیگر کشورهای منطقه شرق آسیا، مردم را به ماندن در خانه‌ها دعوت کرده، توصیه‌های عجیبی به زنان کرده است.

اما به تازگی توصیه‌های دولت کوالالامپور به زنان مالرزیایی مبنی بر این که در زمان قرنطینه خود را برای مردان‌شان آرایش کنند و برای سرگرمی مردان، ابایی نداشته باشند از این که مثل شخصیت‌های انیمیشن حرف بزنند، موجی از اعتراض را در این کشور برانگیخت.

کمی پس از انتشار این توصیه‌های وزارت امور زنان مالزی در صفحه فیس‌بوک رسمی این وزارت‌خانه، این توصیه‌ها حذف شد. در واقع دولت مالزی به‌دنبال آن بود که به این شیوه‌ها از افزایش خشونت خانگی در دوران قرنطینه جلوگیری کند.

رسانه‌های مالزی گزارش داده‌اند که از ابتدای قرنطینه در این کشور در تاریخ هجدهم ماه مارس، میزان خشونت‌های خانگی ۵۰ درصد افزایش داشته است.

 

در تونس، نیز خشونت‌های خانگی در همان هفته اول قرنطینه افزایش فوق‌العاده شدید یافت، به‌طوری که وزیر امور زنان، کودکان و سالمندان تونس اعلام کرد که میزان این خشونت‌ها نسبت به مدت مشابه در سال ۲۰۱۹، بیش از پنج برابر شده است.

در حالی که در بازه زمانی ۲۳ تا ۲۹ مارس سال ۲۰۱۹ فقط هفت مورد خشونت خانگی علیه زنان در تونس اعلام شده بود، این رقم در سال جاری به دلیل اعمال قرنطینه به ۴۰ مورد افزایش یافت.

برای حل این بحران، دولت تونس خط تماس ویژه و مددکارانی را به کار گرفت تا به زنان قربانی کمک شود.

 

شبکه تلویزیونی دویچه‌وله به‌نقل از کنشگران در کشورهایی مانند لبنان از افزایش نگرانی‌ها و «وضعیت شدیدا اضطراب‌آور» برای شهروندان زن گزارش داده ‌است.

 

سازمان بهداشت جهانی هشدار داده است که در دوران قرنطینه کووید ۱۹ احتمال افزایش خشونت‌های خانگی بیش‌تر است. تدروس آدانوم، مدیرکل سازمان بهداشت جهانی تاکید کرده که زنان به همراه فرزندان‌شان ‌ در معرض خشونت‌های خانگی قرار دارند، زیرا اعضای خانواده در ارتباط بسیار نزدیکی با هم قرار دارند و عواملی مانند استرس مضاعف و فشار اقتصادی بر میزان خشونت‌ها می‌افزاید.

افراد پرخاشگر و آزار‌ده برای اعمال سلطه و خشونت در دوران قرنطینه راه‌های فراوانی دارند؛ آن‌ها از این فرصت سوء‌‌استفاده می‌کنند. در واقع قرنطینه فرصت خوبی برای آزاردهی و کنترل و ایجاد محدودیت است.

اکنون برخی از آزار‌دهندگان مانع از دسترسی فرد قربانی به اطلاعات می‌شوند و فرد را در بی‌خبری قرار می‌دهند. آن‌ها امکان کنترل ساده‌تر تلفن‌‌ها، پیام‌ها، ایمیل‌های شخصی و شبکه‌های مجازی قربانی را دارند.

به این ترتیب بر اثر بحران فعلی، خشونت‌دیدگان را در معرض ناامنی‌های بیش‌تری قرار می‌دهد. در این شرایط لازم است افراد در معرض خشونت از یک برنامه ایمنی برای حفظ سلامت جسمی و روحی خود بهره گیرند.

خیلی مهم است که کسی خارج از خانه، آگاهی به مشکلات آزار دیده داشته باشد. این موضوع به او کمک می‌کند تا‌ زمانی که در معرض خشونت و آسیب قرار گرفت آسان‌تر به کمک‌ها و حمایت‌های خارجی دسترسی پیدا کنید.

اگر آزار دیده، فرزندانی دارد که قادر به‌همکاری با وی هستند باید برنامه ایمنی خود را با آن‌ها در میان بگذارد. شماره تماس یک فرد مطمئن را به آن‌ها بدهد تا در صورت لزوم با این فرد تماس بگیرند.

روابط اجتماعی برای قربانیان خشونت بسیار مهم هستند زیرا از میزان تنش و فشار روحی آن‌ها می‌کاهد. در این شرایط لازم است که آن‌ها روابط اجتماعی خود را به‌شکل آنلاین حفظ کنند. با گروه‌های مشاوره، گروه‌های حامی قربانیان خشونت خانگی، شبکه‌های زنان، دوستان و اعضای خانواده در تماس آنلاین باشند تا در صورت نیاز سریعا به کمکش بشتابند.

در میان بحران‌های اقتصادی، سیاسی و بهداشتی، مسائلی که بر جمعیت‌های آسیب‌پذیر تاثیر می‌گذارد، سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌شود.

با شروع بحران همه‌گیری ویروس کرونا، هنگامی که چین از شهروندان خود خواست تا برای جلوگیری از گسترش ویروس ۱۴ روز خود را قرنطینه کنند، آمار خشونت علیه زنان و خشونت خانگی افزایش یافت، فعالان زنان در روزنامه سیکیت تون، در این مور هشدار دادند. تعداد موارد خشونت خانگی گزارش شده به پلیس محلی در استان هوبی چین، در ماه فوریه به سه برابر افزایش یافت. در ماه فوریه ۱۶۲ مورد گزارش خشونت خانگی به مقامات گزارش شد حال آن‌که این رقم در ماه فوریه سال قبل، ۴۷ مورد بود.

وای فای، بنیان‌گذار یک سازمان مبارزه با خشونت علیه زنان در چین، به روزنامه سیکست تون گفت: «اپیدمی اثر بزرگی بر خشونت خانگی گذاشته. بر اساس آمارهای ما ۹۰ درصد موارد گزارش شده به این اپیدمی مرتبط بوده‌اند.» او گفته نگرانی عمومی ناشی از قرنطینه و مشکلات اقتصادی بسیاری از خانواده‌ها از دلایل این خشونت‌ها بوده است. هم‌چنین به‌دلیل شرایط موجود، میزان حمایت از افراد خشونت‌دیده کاهش یافته و نهادهای رسمی مهم از فعالیت‌های خود کاسته‌اند.

یا نوس توتس، گروه فمینیستی فرانسوی در توییتر خود نوشته است: «در خانه ماندن با مردی خشونت‌گر خطرناک است. توصیه می‌شود که بیرون نروید اما پرواز کردن ممنوع نیست!»

در آمریکا نیز هات‌لاین حمایت از خشونت‌دیدگان هشدار داده که ویروس کرونا موقعیتی خطرناک برای افرادی که با خشونت‌گران زندگی می‌کنند ایجاد کرده است. این موسسه نوشته است: «برای بسیاری از این افراد در خانه ماندن راه‌حل امنی نیست.»

 

اکنون در بسیاری از کشورها تعداد تماس‌های تلفنی کاهش یافته چون افراد نمی‌توانند در حضور شریک زندگی خود صحبت کنند. فعالان گروه اوا کوپرتیوا در ایتالیا اعلام کرده‌اند که تعداد تماس‌ها به طور چشم‌گیری کاهش یافته اما پیامک‌ها افزایش یافته ‌است. پناهگاه کازا لوکای سیستا هم اعلام کرده که در شهر رم همه پناهگاه‌ها باز، و آماده پذیرش زنانی هستند که به هر وسیله قصد تماس با آن‌ها را دارند.

 

مقامات آرژانتین برای مقابله با این بحران، با شماره‌هایی که برای خشونت‌گران نا آشناست، چندین  گروه واتساپ ایجاد کرده‌اند تا قربانیان را به سرویس‌های اورژانس وصل کنند. قربانیانی که نمی‌توانند از طریق تماس مستقیم و یا گروه‌های واتساپ با پلیس تماس بگیرند، می‌توانند به داروخانه «ماسک قرمز» سفارش بدهند. ماسک قرمز در واقع یک کد است و کارکنان داروخانه پس از دریافت چنین سفارشی، مشخصات مشتری را به مقامات مربوطه انتقال می‌دهند.

 

مقامات شهر نیویورک در آمریکا که بالاترین آمار مبتلایان کرونا را تا کنون به ثبت رسانده است هم در مورد شدت یافتن خشونت خانگی در این شهر هشدار داده‌اند. نهادهای کمک به قربانیان خشونت خانگی در این ایالت آمریکا، چندین شماره تلفن و پلات فرم جدید را در دسترس مردم قرار داده‌اند. با این حال، یکی از این نهادها به دشواری تماس مستقیم در وضعیت قرنطینه اشاره کرده و گفته که بهترین راه این‌ست که کسانی که مورد خشونت قرار می‌گیرند، با استفاده از یک اسم کد به‌یکی از نزدیکان خود خبر بدهند تا وی مقامات مربوطه را آگاه سازد.

 

کنعان گولو، عضو سازمان زنان ترکیه، می‌گوید: «زنان زیادی به ما تلفن می‌زنند و می‌گویند که قربانی خشونت خانگی شده‌اند و نمی‌دانند باید به کجا پناه ببرند.»

 

فرانسیسکا گیفای، وزیر امور خانواده آلمان، گفته است: «موارد خشونت خانگی که بیش از همه علیه زنان و کودکان اعمال می‌شود، در دوران کرونا افزایش خواهد یافت.» او به مسئولان ۱۶ ایالت آلمان هشدار داد که برای حفاظت از زنان در برابر خشونت خانگی به سرعت اقدام کنند.

وزیرخانواده آلمان در گفت‌وگو با روزنامه «راینشر پست»، افزود: «در حال حاضر اگر خانه‌های زنان پر شده اند، هتل‌های خالی‌مانده می‌توانند بروی زنانی که از خشونت خانگی فرار کرده‌اند گشوده شوند.»

به‌گفته وزیر خانواده، هم‌اکنون میان او و همکارانش در ایالت‌ها تماس فعال برای بررسی موقعیت و برنامه‌های مشخص برقرار است. به‌عنوان نمونه شهرداری کاسل خانه‌های مخصوص اجاره به مسافران را اجاره کرده تا در صورت لزوم در اختیار زنان فراری از خشونت قرار دهد. در برلین نیز دو هتل به‌صورت کامل برای سکونت زنان کتک‌خورده در نظر گرفته شده است. شهر هامبورگ نیز ضمن بررسی ظرفیت خانه‌های زنان و جست‌وجوی مکان‌های جدید، یک پانسیون را به منظور اسکان زنان فراری از خانه اجاره کرده است. در آلمان یک شماره تلفن سراسری هم به زنانی اختصاص یافته است که از خشونت خانگی رنج می‌برند.

 

دولت فرانسه، با اختصاص یک میلیون یورو بودجه جدید به سازمان‌ها و نهادهای فعال در زمینه مبارزه با خشونت های خانگی علیه زنان، توان آن‌ها را در شرایطی که تقاضا برای خدمات آن‌ها افزایش یافته، بالا ببرد. هم‌چنین دولت فرانسه با اجاره ۲۰ هزار شب اتاق در هتل‌های این کشور، قربانیان خشونت خانگی در ایام قرنطینه را تحت مراقبت ویژه قرار می‌دهد.

این ابتکارهای دولت فرانسه پس از آن آغاز شد که گزارش‌های هفته گذشته پلیس این کشور از افزایش ۳۲ درصدی خشونت‌های خانگی علیه زنان در دوران قرنطینه حکایت داشت؛ خشونت‌هایی که تاکنون جان دو زن را گرفته است.

 

زنی در شهر نانسی در شرق فرانسه به نزدیک‌ترین داروخانه محل رفته و با گفتن رمزواژه «ماسک ۱۹» به متصدی داروخانه فهماند که قربانی خشونت خانگی به دست همسرش شده است.

متصدی داروخانه که این رمز را می‌شناخت، موضوع را به پلیس خبر داد و ماموران پس از دقایقی، با مراجعه به منزل آن زن، همسرش را بازداشت کردند.

این زن اهل نانسی نخستین کسی بود که از این شیوه توصیه شده در فرانسه برای گزارش دادن خشونت خانگی به پلیس در دوران قرنطینه عمومی استفاده می‌کرد، اما این روش پیش از فرانسه در کشورهای دیگر از جمله اسپانیا نیز کاربرد یافته بود.

داروخانه از معدود جاهایی است که شهروندان در کشورهای قرنطینه شده اروپا اجازه دارند برای رفتن به آن‌جا از خانه خارج شوند.

 

اما مبارزه با خشونت خانگی در ایران، به‌دلیل قوانین زن ستیز و مردسلار حکومت اسلامی و نابرابری حقوق میان زنان و مردان، بسیار دشوارتر است. زنان در این کشور دسترسی چندانی به پشتیبانی دولت ندارند اما با این حال می‌توانند از نزدیکان و نهادهای غیردولتی و مستقل کمک بگیرند.

بهزاد وحیدنیا روز سه شنبه ۳۱ مارس مدیرکل مشاوره و امور روان‌شناختی بهزیستی ايران، به گزارش خبرگزاری ایرنا گفته است: «در دوران قرنطینه، ساعات تماس زوج‌ها و مدت زمان تعامل آن‌ها با یکدیگر بیش‌تر است و اختلافات زناشویی افزایش می‌یابد.»

او افزود: «شرایط خاص کرونا موجب شده تا روزانه چهار هزار تماس با صدای مشاور بهزیستی کشور از ساعت هشت صبح گرفته شود.»

او ادامه داد: «کودکان در شرایط کنونی بخشی از انرژی بیرون خود را داخل خانه آورده‌اند و ممکن است بین زوج ها، اختلافات بر سر تربیت فرزند پیش آید.»

وزارت بهداشت حکومت اسلامی، ظهر سه‌شنبه ۱۹ فروردین آخرین آمار رسمی در مورد شیوع کروناویروس در ایران را اعلام کرد. بر این اساس در ۲۴ ساعت گذشته، با جان باختن ۱۳۳ نفر از بیماران مبتلا به کرونا، مجموع درگذشتگان بر اثر این بیماری به ۳۸۷۲ نفر رسید. هم‌چنین از ظهر دیروز‌(دو‌شنبه) تا ظهر امروز‌(سه‌شنبه)، ۲۰۸۹ مورد جدید ابتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد و شمار مبتلایان به این بیماری در کشور به ۶۲۵۸۹ نفر افزایش یافت. وزارت بهداشت گفته است که تاکنون ۲۷۰۳۹ نفر از بیماران کووید۱۹ در کشور بهبود یافته‌اند. ۳۹۸۷ نفر از بیماران در وضعیت شدید این بیماری قرار دارند.

این آمار در حالی اعلام میگ ردد که یک مقام سازمان بهداشت جهانی گفته است آمار اعلام شده مقامات ایران درباره مبتلایان به ویروس کرونا تنها یک پنجم مبتلایان واقعی است.

در آمار جهانی تا صبح روز‌(سه‌شنبه) بیش از ۱ میلیون و ۳۵۰ هزار نفر در جهان به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند که از این تعداد نزدیک به ۷۴هزار نفر جان باخته‌اند.

طبق آمار منتشر شده کشورها تاکنون نزدیک به ۲۸۵ هزار نفر نیز پس از ابتلا به کووید-۱۹ بهبود یافته‌اند.

آمریکا با نزدیک به ۳۶۸ هزار نفر مبتلا بیش‌ترین تعداد را به خود اختصاص داده و پس از آن اسپانیا با بیش از ۱۳۶ هزار نفر و ایتالیا با نزدیک به ۱۳۲ هزار نفر قراردارند. آلمان، فرانسه، چین، ایران و بریتانیا پس از آن هستند.

در آمار جان‌باختگان، ایتالیا بیش‌ترین تعداد را با ۱۶هزار و ۵۲۳ نفر دارد و پس از آن اسپانیا با بیش از ۱۳هزار نفر و آمریکا با بیش از ۱۰هزار است و فرانسه، بریتانیا، ایران، چین و هلند و آلمان پس از آن قرار دارند.

 

خشونت خانگی نه فقط به شهروندان عادی، محدود نمی‌شود بلکه صاحبان پست و مقام‌های سیاسی نیز اعمال خشونت می‌کنند. کارین کنایسل که از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹ وزیر امور خارجه اتریش بود، و با رقص با پوتین در مراسم عروسی‌اش شهرت یافت، به‌دلیل کشیده‌ای که از شوهرش خورد، با پلیس تماس گرفت و خبرساز شد.

این آمار هنگامی هشداردهنده است که در نظر بگیریم میزان خشونت‌های خانگی حتی قبل از قرنطینه کرونایی بالا بود. بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، از هر سه زن در دنیا، یک زن در طول زندگی‌اش خشونت فیزیکی یا جنسی را تجربه می‌کند. مردان هم با خشونت خانگی مواجه می‌شوند اما شمار آن‌ها با زنان قابل مقایسه نیست.

 

انتشار موزیک ویدئو‌(نماهنگ) جدیدی از مژگان عظیمی، خواننده افغانستانی ساکن آلمان، با واکنش‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی همراه شده است.

این اثر «جنت» یا بهشت نام دارد ‌و یک اعتراض موسیقایی جسورانه و نامتعارف علیه تبعیض‌های جنسیتی علیه زنان در افغانستان و سایر کشورهای جهان است.

این آهنگ با استفاده از ترانه و موسیقی شهرام فرشید تولید شده است و نماهنگ آن را علی دفاعی و محمد وطنی کارگردانی کرده‌اند.

مژگان عظیمی در گفتگو با صدای آمریکا می‌گوید: «بدون شک دهه اخیر افغانستان، فصل بیداری مجدد زنان در عرصه‌های اجتماعی بوده است. اما نمی‌توان با حضور سمبولیک تعداد انگشت شماری در این عرصه، میلیون‌ها زن دیگری که در گوشه ‌‌کنار قربانی تعاریف و‌ تابوهای سنتی و عقیدتی می‌شوند را نادیده گرفت. تظاهر به جایگاه یک‌سان زن و مرد، بدترین روش برای ادامه این تبعیض‌ها است.»

مژگان عظیمی‌ متولد افغانستان است و پیش از مهاجرت به آلمان، چند سالی‌ در ایران زندگی‌ کرده است.

او از هنگام آغاز فعالیت‌های هنری خود، توجه خاصی به موضوعاتی مانند بنیادگرایی مذهبی، ناهنجاری‌های اجتماعی، تابوهای فرهنگی و تبعیض‌های جنسیتی داشته و در آثارش به سراغ سوژه‌هایی چون کودک‌همسری، عدم آزادی پوشش، و عقیده یا سوءاستفاده حاکمان از مقدسات و عقاید مردم رفته است.

آهنگ‌های «آیه»، «بیست و پنج سال» و «حاکمان» از جمله آثار محبوب این هنرمند است که با استقبال زیادی در تلویزیون‌های ماهواره‌ای و سایت‌های اینترنتی همراه شد.*

 

کم‌تر از دو ماه از شیوع کرونا در ایران می‌گذرد و هر روز زوایای جدیدی از میزان آسیب‌زایی این ویروس برملا می‌شود. در برخی مناطق کشور مواردی از ازدواج اجباری کودکان به دلیل شرایط اقتصادی بعد از کرونا گزارش شده است.

به گزارش شهروند، تاثیر آن بر اقتصاد، زندگی اجتماعی و فرهنگی، آموزش و حالا گروه‌های آسیب‌پذیر، دایره قربانیان را بزرگ‌تر کرده است. اما شاید در تمام این معادلات و محاسبه‌ها از توصیه‌های بهداشتی گرفته تا فراهم‌شدن امکان در خانه‌ماندن به اقشار آسیب‌پذیر کم‌تر توجه شده است.

فضای ٤٠ متری با ١٠ نفر جمعیت، امکان ماندن در خانه را به افراد نمی‌دهد. یا مثلا کسانی که حتی به آب دسترسی ندارند چه‌طور می‌توان انتظار داشت مرتب دست‌ها را بشویند؟»

شرایط فعلی منجر به ایجاد خشونت در خانواده به‌ویژه در مورد زنان و کودکان، بالا رفتن طلاق و حتی افزایش جرایم ‌شود.

میزان خشونت در خانواده‌هایی که در آن بیکاری وجود دارد بیش‌تر از گذشته است. دولت برای تامین زندگی این خانواده‌ها اقدامات خاصی انجام نداده است.

شرایط فعلی منجر به سقوط شهروندان بیش‌تری به زیر خط فقر می‌شود. جمعیتی که نتواند طی یک تا دو ماه کسب درآمد کند به‌شدت آسیب می‌بیند. قبلا نماینده‌ای در مجلس گفته بود که ١٥‌میلیون نفر شغل‌های فاقد شناسنامه دارند. حالا همه این افراد در شرایط نامناسب اقتصادی‌اند.» به‌گفته او، پس از ماجرای آبان‌ماه صحبت از توزیع بسته‌های معیشت برای ٦٠‌ میلیون نفر شد، اما در وضع کنونی تعداد افراد آسیب‌دیده خیلی بیش‌تر شده است.

در چنین وضعیتی میلیون‌ها شهروند ایرانی، یا امکان مالی مراجعه به پزشک را ندارند و یا دیرتر به پزشک مراجعه می‌کنند.  به دلیل سوء تغذیه، بیش‌تر در معرض ابتلا هستند و محل سکونت‌شان، آنان را بیش‌تر در معرض بیماری قرار می‌دهد.

 

به‌گفته روان‌شاسان قرنطینه شدن در دراز مدت می‌تواند اثرات روانی زیادی داشته باشد از جمله افسردگی به‌ویژه در افرادی که زمینه بیماری افسردگی دارند این بیماری‌ها می‌توانند تشدید شوند.

در جوامع دمکراتیک‌تر مبارزه با کرونا با همکاری دولت و جوامع مدنی راحت‌تر است. اما در جوامع غیردمکراتیک و دیکتاتوری چون ایران، مردم هیچ اعتمادی به دولت ندارند و دولت هم همواره مشغول سرکوب خواسته‌ها و مطالبات مردم است.

اکنون مطالبات جامعه ایران، روی‌هم انباشته شده‌اند. مطالباتی هم‌چون بیمه بیکاری، بیمه همگانی رایگان، افزایش دستمزدها، آزادی زندانیان سیاسی و اجتماعی، تامین زندگی کودکان کار و خیابان، کارتن‌خواب‌ها، حاشیه‌نشینان، تامین دارو و تجهیزات پزشکی برای همگان، اعطای تسهیلات ویژه برای پرداخت اجاره و هزینه‌های برق، آب و گاز، رعایت اکید استانداردهای بهداشتی در اردوگاه‌های ترک اعتیاد و نهایتا آزادی تشکل و ایاین دادن به سانسور و اختناق و...

بنابراین، نتایج برای جامعه ایران به مراتب بدتر خواهد بود چون مردم در ایران ترس‌ها و اضطراب‌ها را و این‌که آینده چه می‌شود به صورت انفرادی تجربه می‌کنند. هیچ سیستم مردم‌نهاد و مستقل و مورد اعتماد مردم در این کشور وجود ندارد تا به آن‌ها برنامه ‌دهد و آینده را برایشان پیش‌بینی می‌کند. همه مردم گیج و منگ و نگرانند. اما در کشورهای غربی دست‌کم یک برنامه کوتاه‌مدت ارائه می‌شود و ترس و نگرانی برای مردم قابل کنترل‌تر است. ترس‌هایی که مردم ایران امروز تجربه می‌کنند می‌تواند به بیماری اجتماعی تبدیل شود.

اساسا گروه‌های آسیب‌پذیر از نظر مادی و غیرمادی حفاظت نمی‌شوند؛ نه بیمه دارند، نه شغل ثابتی و نه حتی خانه‌ای. اما مدام به آن‌ها برچسب زده می‌شود که دیگران را آلوده می‌کنند و خطرناک‌اند. این افراد حتی از نظر سیستم ایمنی شرایط مشابهی با طبقات متوسط و مرفه ندارند. در نتیجه بیماری جزء جدایی‌ناپذیر زندگی این افراد است. خیلی از این افراد، حتی سرپناه هم ندارند و کارتن‌خواب‌اند. اگر هم سقفی باشد محیط برایشان خفقان‌آور است. به‌گفته کارشناسان وقتی می‌گویند در خانه بمانید تصویر خانواده‌ای بی‌دغدغه ترسیم می‌شود که افراد در آن مشغول کتاب خواندن و فیلم دیدن‌اند، اما خانواده‌های آسیب‌دیده این‌طور نیستند. گاهی بیرون ماندن، از خانه ماندن برای این افراد امن‌تر است.

چنین بحران‌هایی که پیامد بحران‌های دیگر هستند، نشانه آن است که مدیریت بحران در ایران نه تنها خود بحرا‌ن‌زا است بلکه به بسیاری از جنبه‌های بحران‌ها اهمیتی نمی‌دهد و فراتر از آن، دولت حتی به وظایف خود در قبال جامعه عمل نمی‌کند. کاستی‌های خدمات در زمان بحران، بارها در ایران خودنمایی کرده ‌است.

در حالی تعدادی از کشورهای اروپایی در مکان‌های عمومی امکانات مشاوره روان‌شناسی در اختیار قرار داده‌اند تا مردم دسترسی آسان و رایگانی به مشاوره روانشناسی داشته ‌باشند در ایران، چنین خبرهایی نیست آن‌چه که به‌گوش می‌رسد درد و رنج و مصیبت مردم و دروغ‌گویی‌ها و پنهان‌کاری‌ها و سرکوبگری حکومت است.

شیخ حسن روحانی، رییس جمهوری چاخان اسلامی اعلام کرده که از شنبه ۲۳ فروردین به‌سر کار بروید. اما فرمانده ستاد مبارزه با کرونا در کلانشهر تهران، گفت: «به‌دلیل حجم ترددهای شهری، تمام نقاط پایتخت آلوده به ویروس کروناست و هیچ نقطه پاکی در شهر نداریم.»

علیرضا زالی در حاشیه دویست و هفتمین جلسه شورای شهر تهران در جمع خبرنگاران تاکید کرد: «کماکان تهران یکی از نقاط داغ ابتلا به ویروس کرونا است.»

زالی در پاسخ به سئوالی مبنی بر این‌که آیا با اداره‌های متخلف برخورد می‌کنید، چنین توجیه کرد: ما به استاندار تهران گفته‌ایم و وی همکاری می‌کند، اما شاهدیم که برخی‌ها بخشنامه دولت را هم اجرا نمی‌کنند و دیروز شاهد بودیم برخی کارمندان تماس گرفتند و گله می‌کردند که به محل کار رفته‌اند، اما زمان تقلیل ساعت برای آنان اعمال نمی‌شود.

برخی افراد هم در اداره‌ها اعم از دولتی و غیردولتی به تشخیص خودشان عمل می‌کنند و به مصوبات ستاد ملی توجه نمی‌کنند و همین‌ها موجب نگرانی ما است و ترددها را افزایش می‌دهد.

قاسم جان بابایی معاون درمان وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی حکومت اسلامی به خبرگزاری حکومتی ایرنا گفته است: «همه تخت های ICU کرونایی کشور پر است، حدود ۴ هزار تخت آی‌سی‌یو در کشور برای بیماران کرونا در نظر گرفته شده است. در عین حال به‌خاطر مراقبت های بیمارستانی میزان ماندگاری بیماران بدحال در بیمارستان بیش‌تر شده است.»

اعتراف به این‌که تخت‌های ICU در بیمارستان‌ها پر شده است نشان می‌دهد اوضاع چه‌قدر بحرانی است. به اعتراف مقامات حکومت، با وجود این که هزاران نفر مشکلات جدی تنفسی و تب ناشی از ابتلا به کرونا دارند، امکان و توان بستری شدن در بیمارستان‌ها را دارند. تعداد تخت‌های ویژه و تجهیزات برای درمان بیماران کرونایی به نسبت جمعیت بسیار پائین است. از این‌رو، فاجعه بزرگ در جامعه ایران، هنور در راه است!

جامعه ما این مسایل را هم در وقایعی هم‌چون سیل و زلزله تجربه کرده‌اند و عملا دیده‌اند که چگونه حکومت و نهادهای آن، نه تنها به این همه مصیبت و فلاکت نظاره‌گر هستند، بلکه مانع کمک‌‌رسانی مردمی نیز می‌شوند. نهادهای مافیایی و سرکوبگر هم‌چون سپاه پاسداران کمک‌هایی که از خارج در اختیار حکومت‌شان گذاشته می‌شود تا به آسیب‌دیدگان برساند در بازار سیاه به فروش می‌رسانند و یا به گروه‌های تروریستی وابسته به‌خود در سوریه، لبنان و یمن می‌فرستند.

امروز در شرایطی که تحریم‌های اقتصادی اقتصاد ایران را تضعیف کرده و کرونا این ضعف را شدت داده‌ است، تا نیمه فروردین ماه ۱۳۹۹ دست‌کم دو میلیون نفر بیکار شده‌اند. این آماری است که کریم همتی، سرپرست جمعیت هلال احمر ایران عنوان کرده است. این بحران اقتصادی بحران‌های خانوادگی به‌دنبال دارد که بخش خدمات اجتماعی ایران برای مقابله با آن‌ها آمادگی ندارد.

از سوی دیگر در ایران، هرگونه تلاش مستقل از جمله برای کمک به زنان آسیب دیده با تهدیدهای پلیسی مواجه می‌گردند.

در چنین شرایطی، جامعه ما ضروت عاجل به آزادی تشکل‌های مردمی، به‌ویژه زنان دارد تا این تشکل‌های مردم نهاد و مستقل بتوانند به یاری زنان و کودکان آسیب دیده بشتابند! این خواست را باید به حکومت اسلامی زن‌ستیز و آزادی‌ستیز و مرد آزار و جهل و جنایت و ترور، تحمیل کرد!

سه‌شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۸۹ - هفتم آوریل ۲۰۲۰

ضمیمه:

شش توصیه روان‌شناسان برای مقابله با اضطراب و نگرانی در طول بحران کرونا

۲۵ مارس ۲۰۲۰، صدای آمریکا:

با تعطیلی کامل برخی از شهرها، انزوای اجتماعی و قرنطینه، دورکاری و هم‌زمان درس دادن به کودکان، و بیکار شدن به‌خاطر بسته شدن کسب‌ وکارها، و از همه مهم‌تر از دست دادن عزیزان به‌دلیل ابتلا به ویروس کرونا و یا ترس از ابتلا به آن، همه می‌توانند نگران‌ باشند. ولی روان‌شناسان راه‌هایی را پیشنهاد داده‌اند که به کار بستن آن‌ها شاید بتواند از تشدید اضطراب، ترس، و نگرانی بکاهد.

۱- از اضطراب و نگرانی خود آگاه باشید و آن را انکار نکنید

درست است که هرچه بیش‌تر به خودتان بگویید نگران هستید، بیش‌تر به شما تلقین می‌شود و این می‌تواند بر شما و اطرافیانتان اثرات منفی‌ داشته باشد. اما در عین حال آگاهی داشتن از این نگرانی و انکار نکردن آن می‌تواند شما را برای رویارویی با آن در آینده آماده کند. درست مثل نگرانی قبل از امتحان:‌ اگر نگران نباشید، درس نمی‌خوانید! پس نگرانی به خودی خود بد نیست.

۲- اطلاعات را کامل و جامع دریافت کنید و تنها به اعداد و آمار تکیه نکنید

همان‌طور که تعداد مبتلایان و تلفات از کرونا را پیگیری می‌کنید، به تعداد افرادی که درمان شده‌اند و به راه‌های پیش‌گیری نیز توجه نشان دهید.

۳- گاهی از اخبار و ‌شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرید

دنبال کردن مداوم یک خبر می تواند بر روحیه شما تأثیر منفی بگذارد. در ضمن بسیاری از مطالبی که آنلاین می‌خوانید ممکن است درست و موثق نباشند.

۴- از نظر فیزیکی فعال باشید

ورزش‌هایی مثل یوگا هم برای بدن و هم برای روح و روان مفید هستند، و می‌توان آن را در خانه و با تماشای ویدیوهای آنلاین انجام داد.

۵- تعادل تغذیه خود را حفظ کنید و شب زود بخوابید

چون در خانه قرنطینه هستید احتمال پرخوری و یا خوردن غذاهای ناسالم زیاد است. این شامل مصرف مشروبات الکلی نیز می شود. و تنها به این دلیل که سر کار نمی‌روید و نباید زود بیدار شوید تا دیر وقت بیدار نمانید.

۶- با دوستان و اقوام در تماس باشید

چون در خانه در انزوای اجتماعی هستید دلیل نمی‌شود که با مردم تلفنی و یا از طریق چت ویدیویی تماس نداشته باشید. به‌جای بحث در مورد ویروس کرونا با غریبه‌ها، در شبکه‌های اجتماعی با عزیزان‌تان گپ بزنید.

 

*لینک ویدئو‌(نماهنگ) جدیدی از مژگان عظیمی:

https://youtu.be/0PXZRwHIT8Y

حضرت فیروزه ع !


  حضرت فیروزه ع !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

چند روز پیش که اطلاعیه خانم دکتر فیروزه بنی صدر را برایم ارسال کردند ، اولش نوشته بود مهم و فوری...به جان شما چهار بار خواندم نه اهمیتی دیدم و نه فوریتی...

من در مورد مشخصات و مختصات علوم پزشکی چیزی نمیدانم منکر مقام علمی کسی هم نیستم ولی میدانم که بارفیکس زدن سیاسی انواع حشرات در هر شکافی عجیب نیست . این حجم از گُرگرفتکی اطلاعیه پزشکی فیروزه بنی صدر در فضای مجازی از جنس ضدیت کور با مجاهدین به سرعت میتواند تبدیل به بازی سیاسی شود...

خانم بنی صدر با پدرشان حسن بنی صدراز دیر بازثابت کردند که در زمین سیاست حلقه ضعیف محسوب میشوند . چه آن زمان که پدرشان رئیس جمهور خمینی بود و چه آن زمان که فیروزه همسر مسعود رجوی شد...
 
روابط شخصی خوب یا بد افراد وقتی مستعد شکاف و بازی سیاسی باشد موضوع کردن هم میتواند سیاسی شود . اینکه فیروزه بنی صدر گذشته خوبی داشته یا آینده تیره ای خواهد داشت ، اساسا موضوع این نوشته نیست . اما مشتی رسانه درپیتی وقتی اطلاعیه فیروزه را منتشر کردند سوالم این بود که این به خاطر دختر بنی صدربود یا به خاطر همسرسابق مسعوئد رجوی ؟ یکی جواب داده بود همسر سابق مسعود رجوی ...
از موضوع ازدواج مسعود رجوی و فیروزه بنی صدر قدیمی ترهم هست که بشود با آن بندری رقصید...
 
حدود 2000 سال پیش مادر عیسی در طویله شکمش بالا آمد وقتی هم سوال کردند این چیه دختر ؟ گفت خدا کرده...

در 1400 سال پیش هم محمد رسول الله مطابق قوانین الهی عمل کرد و زن پسرخوانده خودش را کرد و آیه هم آورد که خدا گفته بکن ...

امام خمینی هم فرمود هرگاه شامبول مبارک بلند شد لای پای کودک شیرخواره هم بگذارید فقط توش نکنید که اسلامی نیست و خدا خوشش نمیاد ...
شاه سابق هم اگر از زنی در دربار خوشش میآمد به فرمان همایونی میگفت من سایه خدا هستم ، برای رضایت خدا بکش پائین زن...

شاه تایلند هم چند روز پیش به خاطر رضایت خدا با 20 زن رفت قرنطینه بالای کوه و گفت زیاد هم سخت نیست...

مائو هم وقتی میخ حزب کمونیست محکم شد روزی 5 دختر جوان چینی حضرتش را ماساژ سکسی میدادند ...

انگلس هم برای مارکس کمک و پول میفرستاد جهت تحقیقات ... اون ناکس هم نصف مبلغ را زن بازی و سکس میکرد و با نصف دیگه کاپیتال را نوشت...


مواردی که اشاره کردم واقعی هستند فقط مودبانه نگفتم ، مودب بودن من و شما ... ماهییت پدیده ها را عوض نمیکند . همه این موارد نشان میدهد توجیه هرکدام بسته با بافت جغرافیایی تفاوت دارد و الا وزن سیاسی قاعدتا نباید بگیرد که اگر گرفت نتیجه اش میشود اوضاع فاجعه بار جامعه امروز ایران ...
 
نهایتا تاکید میکنم موضوع این نوشته اشخاص حقیقثی و حقوقی نیستند.مولفه ها و رسانه هایی اسکول درپیتی هستند ، که به دلایل مختلف مستعد ایجاد شکاف هستند جهت بازیهای سیاسی !
 
 
 

06.04.20200
اسماعیل هوشیار
 

نه جناب عکس فتو شاپ نیست این عکس فقط یک یادآوری است بایت اینکه در پشت هر اتفاقی چه مکانیزم و اهرمی در کار است .

مکانیزم و اهرمهای مشابهی که اعضای سابق مجاهدین را بعد از صید شدن توسط وزارت اطلاعات...به عکس یادگاری گرفتن با بنی صدر و شیرین عبادی هم کشاند .

همان اهرم هیئت ایرج مصداقی و یاران را به تلویزیون اینترنشنال کشاند و بی بی سی فارسی و...
 
 همان اهرمهای مشابهی که مغز متفکر آن در وزارت اطلاعات است با شیتیل زیاد ، یعنی خاک توسر اون مدیایی که مچل دست بچه های اطلاعات شده و عملا خط سیاسی مقام عظمای ولایت فقیه را پیش میبرد .

در مورد بی بی سی فارسی مطمئن هستم پای عشق و عاشقی آخوند و ملکه انگلیس در میان است .
بقیه هم خود با عملکردشان مستمر در حال فریاد و معرفی خودشان هستند .
 
 

April 07, 2020

کشندگی ویروس دینمداری و سرمایه سالاری

کشندگی ویروس دینمداری و سرمایه سالاری

یورش و فراگیری کرونا اگرچه تلخ بخاطر مرگباران های جهانی اش، همچنین شبیخونی بجان بیکاران و شلاقی برنده بر تن تکیده تهیدستان و تشنه کامان و گرسنگان بیدادرس ایران و جهان می باشد، همزمان اما این پدیده هولناک در جهانی که تنها در هر ثانیه دو کودک از گرسنگی و بیماری می میرند "امیدوارانه" نیز هست که ای بسا بتواند شیپور خیزش و برپائی و بیدارباش نوع انسان کار و تلاش در سراسر جهان بهره کشی، و رودرروئی سازش ناپذیر برابر بهره کشان مفتخور و انگل باشد؛ و در جان کارگران پاکباخته بیشتر، خودباوری و امید به دگرگونسازی بیآفریند. حقیقت کرونا و بی فردائی نوع انسان می تواند کارگران و زحمتکشان جهان را از خواب باور به رحمت خدا از یکسو و دمکراسی پوچ سرمایه سالاران الدنگ از دیگرسو بیدارکند و آنانرا از دام فریبکاران ادیان و جهانخواران هموندشان برهاند و کارگران جهانی و طبقاتی همبسته و همدرد را با یکدیگر همگام و برابر درندگان هزارچهره خود در سراسر گیتی بایستاند و پرچم رهائی کارگران و خودمدیریتی آنانرا آگاهانه بر فراز قله های بلند برابری انسانمداری بی هرگونه بهره کشی انسان از انسان برافرازد.

آری کرونا درین میدان پُر دوز و کلک "دین و سرمایه" که در هرکجای جهان باشند، آنها پیوسته یاور همدیگر بوده و بیاری هم و در گستره هستی تا توانسته اند پوستِ باورمندان ساده دل و کارورزان نان آور خود را بیرحمانه کنده، و سرآخر هم به گواه تاریخ تن و جان قربانیان شان را به سیخ جهالت و جنگ های برتریجویانه ی سرمایه داران و دینسالاران کشیده اند. بی گمان این بیداری با بیماری کرونا می تواند تلاش تاریخسازی را بسود و سمت نوع انسان بی هرگونه وابستگی قومی و دینی و گرایش های ناسیونالیستی و دشمنی افکن بهم گره زده، دلگرم کرده و دلبستگی برای دگرگونگرائی زندگی بهتر را میان شان ایجادکند؛ و انترناسیونالیسم کارگری را برپاسازد و فردای دیگری بیاری نبرد "کار علیه سرمایه" بزاید. کرونا آمد تا همه کارگران ایران و جهان با چشمان ناباور و شکم گرسنه خود ببینند که حکومت های پلید دینی سرمایه سالاری و جهانخواران تروریست چه ناتوانند و شگفتا این هرزگان تاکنون از درآمد کار و تلاش آنها جز بفکر چپاول نان زن و بچه ها و انباشت کوه های گزاف سرمایه نه که هیچ تعهد حقوق بشری نداشته که بیش از 3 میلیارد انسان در پهنه ی جهان همینک زیر خط فقرند و امیدی به فردا ندارند و همینک نیز که کرونا بود و نبود زندگی انسان ها را به بازی مرگ و تباهی گرفته، این گروه های گردنکش دینی و سرکردگان میلیتاریست سرمایه سالاری همچنان بفکر خودند و هیچیک، هیچگونه تعهدی متناسب با بحران کنونی، بسان گذشته ها نداشته، و به حق و حقوق زندگی توده های کارگر که نان آوران اینان و اجداد پیشینیان مفتخورشان بوده اند ندارند؛ و امروز هم بی شرمانه نمی خواهند حق کارگران یا زندگی آفرینان بی پناه خود را که اینک تنها مانده اند درست بپردازند.

در غرب راست، اروپائی و وابستگان جهانی آنها خیلی از دردنامه ها و گزارش های دردانگیز و شگفت آوری پس از شیوع و رویدادهای کوید 19 ورد زبان مردم جهان و ایران هست که جای پرداختن به آنها اینک نیست. بنابرین راه دوری نرویم از سردسته ی آنها ترامپ، از این دمل چرکین کاپیتالیسم انگل بگوئیم. اوی میلیاردر؛ نسل در نسل لذت انباشت سرمایه مفت یا "خون مردم" را بخوبی چشیده و از دست دادن آنرا بهر دلیلی که باشد بسادگی برنمی تابد! از همینرو ترامپ با دیرکرد آگاهانه و عمدی خود در برابر هشدار نسبت به پیشگیری سریع کرونا، بسان خامنه ای جن زده و نوچه های صلوات خوانش، هردو نشان دادند که جان و حق زندگی و درمان شهروندان برایشان اهمیتی ندارد. چرا؟ چون دارو درمان پول هنگفت می خواهد و ولایت ایران و ریاست جمهوری امپریالیسم آمریکا و یاران دولتی راست و هار هردوشان نمی خواستند بسادگی تن به هزینه سنگین چلوگیری و یا کندسازی یورش کرونا بدهند و بسیار دیر بدان تن دادند و تاوان قتل عمد و تبهکاری آنان را کارگران و مردم بیدادرس ایران و آمریکا می دهند. در حالیکه اگر در جهان ما دادرسی عالانه و فریادرسی حقوق بشر جهانی میسرمی بود، می بایست سران بسیاری از حکومت ها و از جمله ایندو سران کشور ضدمردمی ـ ضدکارگری را به پاسخگوئی علنی و آشکار می کشاندند؛ که اگر اراده ی همبسته ای موجودمی بود بی گمان می توانست و شاید هم در آینده، یک دادآوری جهانی بتواند ترامپ ـ خامنه ای و همه ی دنباله روان آندو را محاکمه کرده و عملکرد خائنانه ی آنها را جزای حقوقی قضائی سنگینی دهد. چراکه عامل مرگ بسیارانی شده اند. در آمریکا و تا همینک تعداد مبتلایان 367004 و جانباختگان 10671 و در ایران اسلامی پنهانکار و دروغگو مبتلایان 60500 و جانیاختگان 3739 می باشد و چرا در بسیاری از کشورها چنین نیست؟

اما برگردیم به ایران بی در و پیکیر اسلامی ـ ولائی که اینک و بنا به گفته و هشدار "حمید سوری" که وی عضو ستاد ملی مدیریت کروناست و برآورد ایشان برین می باشد: که همینک 500 هزار شهروند ما گرفتار ویروس کرونا می باشند که تازه وی می گوید این امار بیماران نیز بخاطر علائم خفیف، بسیار دیگری چندان شناسائی درست و همچنین در امار فوق منظور نشده است؛ وگرنه بیش از این تعداد هست. البته مسخرگی کار، بی بندباری و پنهانکاری دین دولتی نیز همچنان درین است که آمار وزارت بهداشت دروغ می گوید و مبتلایان را کمی‌ بیش از 60 هزار نفر اعلام می کند. از آنهم چندش برانگیزتر اینکه میان رهبر و رئیس جمهوری اش هیچگونه تفاهمی بسود راهکارهای درست رودرروئی علمی ـ پزشکی با کرونا وجودندارد. برای نمونه حسن روحانی هیچکاره 11 روز پیش درخواست برداشت 1 میلیارد یورو از صندوق توسعه ملی داشت که تایید خامنه ای شرط دریافت آن بود که با این دیرکرد بلند، سرآخر از سوی آقا پذیرفته شد. پولی که تو گوئی جولانگاه آبا اجدادی این رهبر است و او نمی خواست آنرا در چنین شرایط مرگباری هزینه درمان بیماران کند.

سرآخر اینکه: دو مدعی فاسد و بی آبرو در چشم مردم خود و جهانیان خوار و زار شدند و دستکم با آمدن بهنگام و غافلگیرکننده کرونا مردم ایران و آمریکا درین مصیبت مشترک همدرد یکدیگرند و هردو دیر یا زود رودرروی دو الگوی برجسته فریبکاری، خودکامگی و آز و طمع اراده ضدبشری چند گروه فاسد دینی و انگل سرمایه پرست می باشند. این دو یکی بنام دمکراسی آمریکائی، قریب به اتفاق آمریکائیان را چنان دوشیده که فقر مفرط زیبنده پرچم این سرمایه سالاری دینی فناتیستی و آمپریالیسم آمریکا می باشند. و بی شرمانه تر اینکه در همین ثروتمندترین کشور جهان و در این پاندمی مرگبار 40 میلیون از شهروندان آمریکای دمکرات حتا بیمه درمانی ندارند و اگر دچار کرونا شوند که بسیاری شده اند، آنان چاره ای جز مرگ و سرانجامی جز گور بی نام و نشان نخواهندداشت. در ایران اسلامی ـ ولائی هم، رهبر با وجدان جهان از ترس باخت چهره دین دولتی و گورهایش بسادگی حاضر نشد که برابر یورش کرونا بجای صلوات دست به اصول و پیشگیری پزشکی برد و دیرکردش سبب شد که اینک مردم و کشور در کنام کرونا تنگ گرفتارشده اند و دیرکردشان تنها بدین خاطر بود که بیماری در قم مقدس شان فراروئید و آنها جایز نداشته و نمی خواستند بپذیرند که قم، بسان دیگر مراکز دینی جهان توانائی رهائی خویش از بیماری کوید 19 را نمی توانستند داشته باشند و خردورزی تدبیرگرا می بایست شتابان درهای خودفریبی شان می بست که آنها نادان نبستند.

هشدار برنامه جهانی غذا پیرامون خطر قحطی در پی شیوع کرونا، همین سازمان وابسته به سازمان ملل متحد، هشدار داد که همه ‌گیری جهانی کرونا می تواند صدها میلیون انسان در سراسر جهان و بویژه در کشورهای وابسته به واردات مواد غذایی را با خطر قحطی مواجه کند. عارف حسین، اقتصاددان ارشد و رئیس برنامه جهانی غذا، روز جمعه 15 فروردین، در یک نشست خبری در رم گفت که شوکی که اکنون در شبکه توزیع ایجاد شده، واقعا بی‌سابقه است و بنابر گزارش این سازمان، هر ساله فرستادن برنج، ذرت، سویا و گندم در جهان موجب غذارسانی به 2.8  میلیارد نفر در سراسر جهان می‌شود که از این میان، 212 میلیون نفر در شرایط ناامن غذایی مزمن و 95 میلیون نفر نیز در شرایط ناامنی غذایی حاد قرار دارند. وی تاکید کرد که پیامدهای اقتصادی شیوع کرونا برای بسیاری از کشورهای فقیر ویران ‌کننده‌تر از خود بیماری کروناست.

 

بهنام چنگائی 19 فروردین 1399

 

بحران کرونا و روی آوری به تشکل های کارگری

بحران کرونا و روی آوری به تشکل های کارگری 

 این روزها شاهد پدیده های استثنایی و درعین حال جالبی هستیم که فی نفسه و درخود شایان توجه هستند. ویروس کرونا و متعاقب آن بحران کرونا همه دنیا را فراگرفته است. طبعا اینجا و آنجا، دراین قاره و درآن قاره دامنه این پاندمی و بحران از عمق و دامنه کمتر و یا بیشتری برخورداراست. اما این مساله اولا کوتاه مدت است و ثانیا دنیا بعنوان یک دهکده جهانی مطلقا از این نمونه فجایع همه گیر و دامنه گستر کنارنخواهد بود. حداقل حتی اگراز مساله نفوذ کمتراین بلای همه گیرانسانی، اندک کشورهایی درامریکای لاتین و یا درآسیای جنوب شرقی دچارفجایعی انسانی، نظیراروپا و یا امریکا نشده باشند، اما بی تردید از عواقب بشدت عمیق و زیانباراقتصادی در امان نخواهند بود. زیرا جامعه جهانی در همه کشورها و درهمه قاره ها سیستم سرمایه داری است. و درچنین بره هایی دقیقا مثل بحران  جهانی در2008 هیچ کشوری را برحذر نخواهد کرد. و در هرکشوری به تناسب موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود سهمی ار این بحران را بدوش خواهد کشید.

طبعا در دل چنین بحرانهای شدید و عمیقی، هربخشی از جامعه بدنبال ادامه حیات سیاسی و بویژه اقتصادی خود است. بخصوص درکشورهایی نظیرکشورهای اروپایی که هنوزآزادیهای نسبی وجود دارد و مردم از درجه معینی از تامینات اقتصادی برخوردارند، پویایی طبقات مختلف برای حفظ موقعیت اقتصادی و تامین زندگی خود با شتاب بیشتری رخ نشان میدهد. طبقه کارگر و دیگر مزدبگیران جامعه هم به طریق اولی درچنین شرایطی دست به تکاپو زده و خواهان حفظ موقعیت خود، حتی درحداقل اشل موجود هستند. داشتن یک سنگر و پوزیشن قوی و قدرتمند یکی از این مکان هاست که عموم مزد بگیران تلاش میکنند که آنرا قدرتمندتر و مستحکمتراز گذشته نگه دارند، حتی از منظراقتصادی و تامین معیشت خود.

آمارمقدماتی که در پی میاید، تلاش کارگران و بقیه مزدبگیران سوئد را دربعد کشوری نشان میدهد. هرچند همین پدیده را کم یا بیش دربقیه کشورهای اروپایی هم میتوان دید.

بحران کرونا تاکنون 1 پنجم مزدبگیران سوئدی را بیکارکرده است. و همزمان روی آوری به تشکل های مختلف نظیرانجمن ها، سندیکا ها و اتحادیه های مختلف و نیز صندوق های بیمه و غیره بطوربی سابقه ای افزایش یافته است.

بحران کرونا ضربات سنگینی به اقتصاد سوئد وارد کرده است. دهها هزارکارگر و مزدبگیرسوئدی یا از کاراخراج شده اند و یا بطورموقت از سیستم تولید کنارگذاشته شده اند. (تا دیروز30 ماه مارچ، حدود 39600 نفرکارخود را از دست داده اند). درعین حال چشم انداز روزهای آتی از این هم تیره تر و ناراحت کننده تراست.  و بقول وزیرسابق اقتصاد سوئد  اندرس بورگ اقتصاد سوئد تا تابستان آینده با بیکاری 20 درصد نیروی کار خود مواجه خواهد شد.

 از جانب دیگربعنوان یکی از تبعات این دوره بحرانی، روی آوری به سازمان ها و تشکل های کارگری و مزدبگیران نظیر اتحادیه و سندیکا و غیره بعنوان یک نقطه اتکا و سنگردفاع از موقعیت از دست رفته اقتصادی و تامین معیشت، بیش از هروقت دیگرافزایش چشم گیری یافته است. مثلا 4 اتحادیه بزرگ عضو آل او   LO در روزهای اخیر آمارهای بسیاربالایی از اعضا جدید خود که برای حفاظت از حقوق کاری و تامینات معیشتی است، خبرداده اند. / امشب سوم ماه اپریل کانال 4 تلویزون سوئد خبرداد که جمع کارکنان درسوئد، اعم ازکارگران و بقیه مزدبگیرانی که به تشکلهای کارگری روی اورده و خواهان عضویت شده اند به 100 هزار تن(ظرف ماه مارچ امسال)  رسیده است./ این رقم درتاریخ سوئد کم نظیر است. اما واقعی است و جای خوشحالی بسیاردارد.

بیشترین شمار روی آوری، به آن رشته ها و براند هایی مربوط میگردد که خسارتهای جبران ناپذیری که ناشی از بحران کروناست، دچارشده اند. زنجیره هتلها، رستورانها، کافه ها، حمل ونقل شهری و اماکن و رشته هایی که سرویس های مشابهی به مردم میدادند، بیشترین هزینه ها را متحمل شده و بیشترین کارگران و کارکنان خود را اخراج کرده اند. گفتنی است که این تنها نمای امروز سوئد بعنوان یکی از کشورهای بسیار پیشرفته و مرفه نیست. این درواقع چهره و نمای واقعی تمام کشورهای اروپاست. تازه بنظرمیاید که درسوئد کمی و فقط کمی از این جهت بهتراست.

طبعا پدیده فوق تنها اختصاص به این رشته از خدمات ندارد. همین وضعیت در رشته تجارت، حمل و نقل و غیره هم دیده میشود. براساس آخرین آماری که اتحادیه تجاری خدمات ارائه داده (30 مارچ) فقط یک روز، تاکید میکنم که فقط یکروز 2320 نفرتقاضای عضویت داده اند. درحالیکه عددی نزدیک به این درسال گذشته، اما درهمین ماه، یعنی از اول تا 23 ماه مارچ را شامل میشده است. یعنی حدود 69% فقط دریک روزتامین (عضو شده اند)  شده است. براساس گزارش معاون این اتحادیه خانم الیزابت براند یرمن، همین پدیده در اتحادیه های دیگر نظیربرق، Elektrikerna گ و اس، GS اتحادیه موزیسین ها و اس کو  SEKO که یک اتحادیه بزرگ دیگر هست، مشاهده میشود.

روشن است که بخش بزرگی از این تمایل و روی آوری ناشی از عدم امنیت شغلی، اقتصادی وایضا سیاسی است که بحران کرونا تنها جزو اولیه ترین های آنست. ولی  درعین حال، پرواضح است که ناشی از استیصال و ناتوانی سیستم اقتصادی و سیاسی موجود هم هست که جامعه را باین روز سیاه نشانده است. این روی آوری بی نظیرحکایت از یک افق روشن ترهم که درفردای گذراز این بحران پیش روی جامعه جهانی است، بخوبی میتواند رخ نشان دهد. که درروزهای روشن پیش روی، نه فقط مزد بگیران نظام که کل جامعه بشری هم به یمن وجود یک نیروی آوانگارد که نود و نه درصد مردم را دربر میگیرد(نمایندگی میکند) میتواند یک آینده امیدوار و افق روشن را درمقابل نسل های بعد خود نشان دهد. هوشیارسروش 6 آپریل

ارائه مناقشه برانگیز فرشید فریدونی از تز اول از تزهای یازده گانه فوئر باخ - مارکس / ح.جوینده

ارائه مناقشه برانگیز فرشید فریدونی از تز اول از تزهای یازده گانه فوئر باخ - مارکس– ح.جوینده

طبیعی است همه ما کمتر به اصل نوشته های ترجمه شده مراجعه می نماییم و اگر هم مراجعه کنیم چون مترجم نیستم  کمتر بر میاید کسی بر آن غور و تفحص زیادی کند. مگر عاملی موجب تحریک مان شود. من شخصا بر این باورم که کشور ما دارای مترجمین زبر دستی است که ما را براستی از مقایسه مطالب ترجمه شده با اصل کلا بی نیاز می کند. اما بعضی از نوشته ها به خاطر بار فلسفی خیلی بالا و پیچیده گی زبانی خیلی بالا که گاه گداری مفاهیم بسیار در جمله ایی کوتاه بیان می شود. سبب اشتباهاتی می شود و از میان معانی مختلف یک کلمه ، لغتی متداول انتخاب می شود. که گاه گداری به اشتباه منجر می شود. به نظر من کاملا هم طبیعی است این نوع اشتباهات در قلیلی از موارد ترجمه ها رخ دهد. خصوصا اگر مترجم اولی که همه برایش ارج و قرب بسیار قائلیم دچار این اشتباه بشود، به شکل طبیعی می شود چاله ایی برای مترجمان بعدی که در آن چاله بیافتند. اما این موضوع به نظر من از ارج و قرب کارهای بسیار نافذ و گرانبها این عزیزان کم نمی کند. و نه حتی نقصانی در درک صحیح موضوعی که در یکجا خبط شده زیرا همان مفاهیم که دارای زبان روشنتری بوده ده ها موارد دیگر بدرستی بیان شده است. از این جایگاه به مطلب مورد مطالعه می پردازیم.

علت پرداختن به این مطلب انگیزه اش مقاله ایی* بود که از آقای فرشید فریدونی می خواندم که به بخشیA رسیدم که در پا نویس آن ایشان از تمامی مترجمین ایراد گرفتن که Gegenstand مارکس را به نادرست شئی/اشیاء/برابر ایستا ترجمه نمودند و می بایست آبژه به معنی ‘موضو ع’ ترجمه می شد. و این اشتباه را ایشان بر آمده از پیروی برداشت نادرست “در تداوم ایدئولوژی غیر مارکسی حزب توده  یعنی مارکسیسم لنینیسم”  می دانند...

نقل قول نوشته ایشان:

" از جمله بايد اينجا از مفهوم ديالكتيكى Gegenstand ياد كرد كه در تئوری ماترياليسم تاريخى  ديالكتيكى ماركس يک نقش كليدی دارد. ترجمه ی درست اين مفهوم "موضوع" است كه از طريق تمامى مترجمان و ماركسشناسان سرشناس ايرانى مانند: حسن مرتضوی، حسن آزاد، شهرام والامنش (كمال خسروی)، باقر پرهام، محسن حكيمى و .... در تداوم ايدئولوژی غير ماركسى حزب توده، يعنى ماركسيسم لنينيسم به "شئى" و "برابرايستا" ترجمه شده است. " ف. فریدونیA

که از قضاء برداشت همه افرادی که ایشان نام بردن بنظرم کاملا درست می باشد و این خود ایشان هستند که در اینجا مرتکب اشتباه شده اند. دلایل م را در شرح زیر ارائه می دهم.

انتخاب صحیح واژه کلیدی یا مورد بحث بر می گردد به درک جایگاه صحیح یکی از این دو مقوله آبژه (شئی/ اشیاء/برابر ایستا) با سوژه (فاعل شناسا/موضوع) در متن تز اول فوئر باخ. من ترجمه لغتB  Gegenstand/Objectرا به انگلیسی  در پایین همین نوشته گذاشته ام. و همچنین در متون ترجمه متن از آلمانی به انگلیسی هم object قرار داده شده است. دلیل اینکه، اساسا در جمله(متن تز اول فوئر باخ) سه تا لغت ردیف می شود که همه در یک رسته یا کتگوری هستند:

Object [der Gegenstand], actuality, sensuousness,

و به آلمانی

der Gegenstand, die Wirklichkeit, Sinnlichkeit,

و این سه لغت حاوی یک محتوا و آن هم دنیای حسیّات و واقعیات و اشیاء آبژه سر و کار دارند و سوژه این وسط نمی تواند حضور یابد زیرا به رسته و کاتگوری دیگری متعلق می باشد. اصولا نمی توان مقولات آبژه با دنیا سوژه در این متن در هم ریخته شود، همچنین همیشه باید با در نظر گرفتن اینکه دنباله مطلب چه می آید توجه خاص مبذول داشت. دنباله همین سه لغت تضمین و تاکید روی دنیای محسوسات است، که گفته شده به شکل مشاهده و تامل فهمیده شده. شما منطقا نمی توانید سوژه(موضوع) و آبژه(جهان حسی) را با هم در این متن و محتوا یکجا ارائه بدهید و بعد در پیآمد جمله، از مشاهده و درک ذهنی سخن برانید. اگر بخواهیم به شکل فرمولبندی این سه لغت را آنطوری که شما می گویید و دیگران می گویند ارائه دهیم می شود به این شکل: سوژه(subject)، آبژه، آبژه که در ادامه جمله که نوشته معترضه ادامه می یابد که سوبژکتیو(subjective) درک و ارائه شده است. که البته سوژه می تواند به شکل سوبژکتیو درک و ارائه شود. مترجمین دیگر به این شکل: آبژه، آبژه، آبژه که در ادامه جمله که نوشته معترضه ادامه می یابد که سوبژکتیو درک و ارائه شده است. در نقل قولی از متن ترجمه ایشان (ف.فریدونی) به این شکل ارائه شده: " ... كه موضوع، واقعيت، حسيت تنها تحت شكل ابژه يا مشاهده درک مى شود، ..." C  که درستش همانی هست که دیگر مترجمین ارائه داده اند: " ... که شيئ(برابر ایستا/ اشیاء)، واقعيات، جهان محسوس، در آن فقط به صورت مشاهده يا نگرش [تأمل] بطور ذهنی درک ميشود، نه بصورت فعاليت بشری مشخص، يا پراتيک. ..." N در دنباله به موارد دیگر مناقشه در متن تز اول ایشان (ف. فریدونی) می پردازیم. در اینجا متذکر شوم هم در معانی آلمانی و انگلیسی و هم فارسی یکی از مترادفهای سوژه، آبژه و همینطور بر عکسش وجود دارد اما آنجا دیگر "موضوع/سوژه به مفهوم آبژه درک می شود و بر عکسش اگر جایی آبژه یکی از معانی سوژه قرار گیرد به مفهوم سوژه درک می شود.  در اینجا بد نیست از آقای ف. فریدونی بخواهیم آن مفهوم دیالکتیکی و حیاتی که حزب توده دیگران را با آن از ایدئولوژی مارکسی به انحراف برده را که اینجا از (موضوع) مد نظر داشتن را برایمان ارائه دهند.

مورد دوم نقل قولی از متن ترجمه ایشان (ف.فریدونی) که پایین همین صفحه موجود است: " ...  اما وی خود فعاليت انسانى را به صورت فعاليت موضوعيت يافته درک نمى كند..."C  ترجمه ایشان

objective [gegenständliche] activity         

درباره مفاهیم ابژه و سوژه که در بالا شرح دادیم اینجا مثالش موجود است. اینجا درباره انتخاب لغت ‘موضو ع’ یت یافته، اینجا به معنی آبژه (object) بکار رفته است و نمی تواند مفهو م سوژه ( subject موضوع/سوبژکتیو)را نماینده گی کند چون معنی آن در جمله مادیّت یافته و عینی می باشد. فعاليت موضوعيت يافته که همان لغت عینی ست که به بیانی دیگر با همان بار و معنی به شکل مفهوم تری عنوان شده است. یکی دیگر از معانی این لغت objective هدف، مقصود و لغات مشابه می باشد که به همراه لغت فعالیت؛ می توان فعالیت هدفمند نام گیرد. و در اینجا لغت Tätigkeit (فعالیت Activity) که در متن آلمانی ‘تز اول،’ پنج بار با تاکید و خاص این لغت و با شروع حرف بزرگ یا Capitized از حالت صرف هر نوع فعالیت معمول دیگری خارج شده و به آن فعالیت خاص  مد نظر مارکس که به شکل پراکسیس  می باشد منظور می شود. در این جمله مارکس می گوید: ‘فوئر باخ در ارائه تمایز شئی محسوس و برساخته ذهن نمی تواند فائق بیآید چون از درک اینکه فعالیت انسانی همان فعالیت هدفمند انسانیست، عاجز است.’ اگر بخواهیم موضوع را کمی توضیح دهیم نکته در پراکسیس/فعالیت هدفمند انسانی نهفته است. به این معنی که انسان طرح کاری(ذهن) رو میریزد و به شکل هدفمند آنرا به اجرا(عمل) در می آورد. ذهن طرح می ریزد و با عمل آن طرح تبلور می یابد تغییر می یابد از ساده به پیچیده به حرکت در می آید و فقط با درک پراکسیس انسانی پازل فوئر باخ حل می شود. در انتها فعالیت عینی کمتر معنا و بار فعالیت هدفمند انسانی را با خود بهمراه دارد و ما را با آنچه که مارکس در تلاش به انتقالش است نزدیکتر نمی کند یا کمتر موثر است. در حین تاکید دوباره که لغت عینی یا موضویت یافته هم درست است. اما هدفمند بودن که لااقل در انگلیسی یکی از معانی هم وزن عینی آمده است اینجا حق مطلب را بهتر ادا میکند.

 مورد سوم نقل قولی ار متن ترجمه ایشان (ف.فریدونی): "در حالى كه پراكسيس فقط در شكل ظاهری كثيف و يهودیوارش درک و متمركز مى گردد. از اين رو، وی معنى فعاليت "انقلابى"، "عملى و انتقادی" را نمى فهمد."C برای درک این نقل قول نیاز است قبل از هر چیز بدانیم چرا مارکس می گوید فوئر باخ پراکسیس را در شکل کثیف-یهودی وراش درک کرده است. این اصطلاح بر میگردد به اینکه در مسیحیت خدا کلمه است ایده است و آسمانی و در یهودیت خدا خالق است و نماینده عمل. و کوتاهی این پراکسیس به قامت انسانی این است که فوئر باخ هنوز انسان را در محدودیتهای آسمانی تعریف شده یهودیت می بیند که برای عمل انسانی که شکل غیر روحانی آن است به شکل ناچیز می نگرد و آنطوریکه مارکس می گوید فوئر باخ مثل دیگر ماتریالیستهای تاکنونی ارجعیت را به ذهن میدهند و آنست که عصاره ناب انسانیست. قوه تفکر و نه عمل انسانی ست که دارای ارج و قرب است. فوئر باخ نمی بیند که در هم آمیختگی عمل و ذهن است که پراکسیس انسانی را شکل می دهد و تغییر و تحولات بهمین خاطر است که بوقوع می پیوندند تلفیق ذهن و عمل است که در هر گام یکی در جایگاه معلم دیگریست و در این استمرار انسان ارتقاء می یابد. و دائما می آفریند. به قسمت بعدی نقل قول می پردازیم که به نظر من تاکید بر این دارد "فوئر باخ اهمیت انقلابی و قاطع و عملی پراکسیس انسانی را درک نمی کند." اما آقای فریدونی اینطور بیان می کنند: " از اين رو، وی معنى فعاليت "انقلابى"، "عملى و انتقادی" را نمى فهمد."C اما در این نقل قولی آقای فریدونی فرسنگها با آنچه منظور مارکس است فاصله می گیرند این تفسیر یکهو ار بحث ماتریالیسم ما را به قولی می برد به صحرای کربلا و گویا بحث انفلاب اجتماعی و نقد و نقادی عملی حرکت پیروز پرولتاریا ست! اما نه مارکس همچنان در دنباله بحث خود با فوئر باخ قرار دارد و تاکید بر پراکسیس انسانی دارد که چقدر این مفهوم انقلابی یا دگرگون ساز، قاطع، تعیین کننده، عملی در درک صحیح ماتریالیستی ست. مقصود مارکس از لغت critical بهیچوجه انتقادی نیست آخه نقد به چی؟ بلکه از آن لغت مارکس معنی قاطع، موثر، پر اهمیت، و... را در نظر داشته است و نه انتقادی را. بخاطر اینکه آخرین نکته مارکس تاکید برارائه کلید اصلی نقصانهای ماتریالیستهای تا خود فوئر باخ است و نه خارج شدن از بحث که در ترجمه و درک جناب فریدونی و دیگران ارائه شده است. خوانندگان می توانند ترجمه مرا با اضافات آن که به نوعی در پیوند با همین بحث هست برای روشنتر شدن موضوع در ادامه مطلب بخوانند.

تز یکم

نقص عمده همه ماتریالیسمهای موجود تاکنونی - به انضمام فوئر باخ –آن است که آبژه(اشیاء)، واقعیات، حسیّات، به شکل آبژه(مشاهده) درک شده، یا برآمده از تلقی ذهنی(تامل) ست، اما نه به عنوان فعالیت محسوس(حسی) انسانی، فعالیت انسانی (پراکسیس)، و نه ذهنی. بنابراین سویه ی فعال، در تقابل با ماتریالیسم، توسط ایده آلیستها برساخته شده، آما فقط به شکل مجرد آن، بدلیل اینکه، ایده الیسم ‘واقعیت’ را که از قبیل فعالیتهای محسوس(انسانی ست) درک نمی کند. فوئر باخ می خواهد که آبژه حسی(محسوس) مورد تمایز با آبژه ذهنی قرار گیرد، اما او قادر به این درک نیست که فعالیت انسانی همان فعالیت هدفمند (انسانی ست) است. در ‘ماهیت مسیحیت’، او بنابرین، نگرش نظری(ذهنی) را تنها مشخصه ناب انسان قلمداد میکند، زمانیکه عمل انسانی (پراکسییس) در شکل و ظاهر کثیف-یهودیش1 درک و تعریف می شود.  بنابراین او اهمیت ‘دگرگون ساز’2، ‘قطعی(تعیین کننده)-عملی3 فعالیت (انسانی)(پراکسیس) را درک نمی کند. 

  • تعبیرمن: "زمانیکه پراکسییس (عمل انسانی)در شکل و ظاهر کثیف-یهودیش1 درک و تعریف می شود." منظور از کثیف-یهودیش1 اینست مسیحیت به عنوان دین، تفکر، ذهن، ایده را روحانی ناسوتی والا و پاک می انگارد(کلمه خداست) اما دنیا واقع و فعالیتهای انسانی را خُرد و ناچیز و زمینی و غیر روحانی و ناپاک می انگارد. یعنی عمل انسانی، پراکسیس، ناپاک و آلوده(کثیف) بی ارزش قلمداد می شود. در حالیکه مارکس همه تاکیدش در این تز این است فعالیت انسان بر آبژه (شئی) از دو عامل ذهن و عمل تشکیل می شود. پراکسیس، انسان برای انجام کاری طرح می ریزد و برای انجام آن عمل می کند. و تاثیر و تاثر پذیری متقابل در آن همیشه موجود است. و این سبب آموزش انسان می شود و انسان از این طریق از ابزار سازی ساده به پیچیده و همچنین اشیاء ساده به پیچیده رهنمون می شود. و تمدن کنونی برآمده از این پراکسیس انسانی ست. اما چرا مارکس تعریف پراکسیس را به شکل کثیف- یهودیوارش ناقص می بیند این پراکسیس به این خاطر ناقص است چون هنوز آن قدر و منزلت کار انسانی شناسایی نشده است و در حدود محدودیتهای درک انسان به شیوه آسمانیش(یهودی وارش) نزد فوئر باخ باقی مانده است و دهن تجلی ناب انسانی تنها قرار گرفته و نه عمل او. وگرنه فعالیت دگرگونساز و پراهمیت انسان را در تغییر جهان می دید. و بخش دوم در تکمیل ادامه بحث من در تعبیر دیگری از مارشال برمن هست(با دخل و تصرف من در روشن سازی بهتر موضوع داخل پرانتز قرار گرفته) که اینگونه کثیف-یهودیش1 را توضیح میدهد که در مسیحیت  کلمه خداست اما در یهودیت خدا عمل است که در کار خلقت جهان و با گل و لای برسازنده آدمی دستانش هم گل اندود/آلوده/کثیف شد (واشاره مستقیم به عمل آگاه (پراکسیس) در دنیای واقع هم هست.) و باور ‘مارشال برمن’ اینست که مارکس منظورش از ‘کثیف یهودی’ منظور تاویلی ش خدای یهودی ست. ( که پراکسیس در عمل هدفمند او و کثیف از این منظر توسط مارکس ارائه شد.)
  • Revolutionary اینجا به معنی انقلابی در جهت انقلابی چیزی یا انقلاب اجتماعی باشد نیست. اینجا انقلابی به مفهوم ساختار شکن و دگرگون ساز در درک مفهوم ماتریالیسم در بردارنده گی پراکسیس می باشد. فراموش نکنیم بحث اینجا نقصان ماتریالیسمهای دیگر و نمایاندن علت نقص این ماتریالیسمهاست نه انقلاب اجتماعی. مارکس تاکیدش در اینجا اینست که فعالیت انساتی(پراکسیس) یک نقش ساختار شکن در مفهوم ماتریالیسم ارائه می دهد که بر طرف کننده نقص ماتریالیسمهای دیگر است. بحث اینجا وارد کردن مفهوم پراکسیس در ماتریالیسم و یا چگونگی کاربرد صحیح نگاه ماتریالستی است.
  • Critical اینجا به معنی انتقادی نیست. اینجا به معنی تعیین کنندگی، پر اهمیت، قطعی است. در اینجا مارکس تاکیدش روی پراکسیس و یا عمل انسانی بر آبژه(شئی) است که توسط ایدآلیستها بی اهمیت یا بی توجه به آن هستند مارکس بر اهمیت قطعی (Critical)آن برای درک درست ماتریالیستی تاکید دارد.

4 آوریل 2020

A ) http://www.azadi-b.com/G/file/s.vabesteh_F.F.pdf

A   ) ٤از جمله بايد اينجا از مفهوم ديالكتيكى Gegenstand ياد كرد كه در تئوری ماترياليسم تاريخى  ديالكتيكى ماركس يک نقش كليدی دارد. ترجمه ی درست اين مفهوم "موضوع" است كه از طريق تمامى مترجمان و ماركسشناسان سرشناس ايرانى مانند: حسن مرتضوی، حسن آزاد، شهرام والامنش (كمال خسروی)، باقر پرهام، محسن حكيمى و .... در تداوم ايدئولوژی غير ماركسى حزب توده، يعنى ماركسيسم لنينيسم به "شئى" و "برابرايستا" ترجمه شده است. اينجا ماترياليسم به صورت مجرد در برابر ايده آليسم متكامل می گردد و توسط مشاهده(عینیت پدیده) يک شناخت متافيزيكى از "ماترياليسم" را ممكن مى سازد كه البته ماركس پس از فراروی از فلسفه متوجه ی اين خطای شناختشناسى مى شود و سپس تئوری انتقادی و انقلابى خود را به كمال مى رساند. مقايسه، فريدونى، فرشيد ( ٢٠١٩ ): كار مولد و حاكميت اجتماعى  گفتگويى انتقادی با رفقای جنبش لغو كار مزدی، در آرمان و انديشه، جلد چهاردم، صفحهی ٩٣ ادامه، برلین

  1. B) (Translations of Gegenstand noun meaning Object

object

Objekt, Gegenstand, Ziel, Zweck, Sache, Ding

subject

Thema, Gegenstand, Subjekt, Motiv, Fach, Objekt

article

Artikel, Gegenstand, Beitrag, Ware, Paragraph, Posten

)

  1. C) ١٦»ايراد اصلى تمامى ماترياليسم كنونى(و همچنين نوع فويرباخى آن) اين است كه موضوع، واقعيت، حسيت تنها تحت شكل ابژه يا مشاهده درک مى شود، ]يعنى[ غير سوبژكتيو. اما نه به صورت فعاليت حسى انسانى]يعنى[پراكسيس. از اين رو، جنبه ی فعال را در تقابل مجرد  ماترياليسم از ايدهآليسم كه طبعاً فعاليت واقعى و احساسى را به اين صورت نمىشناسد، تكامل مىدهد. فويرباخ در پى ابژههای محسوسى است كه از ابژههای متصور، واقعاٌ قابل تمايز اند: اما وی خود فعاليت انسانى را به صورت فعاليت موضوعيت يافته درک نمى كند بنابراين وی در [كتاب] "ماهيت مسيحيت" تنها رفتار تئوريک را به صورت ناب انسانى در نظر مىگيرد، در حالى كه پراكسيس فقط در شكل ظاهری كثيف و  يهودیوارش درک و متمركز مى گردد. از اين رو، وی معنى فعاليت "انقلابى"، "عملى و انتقادی" را نمى فهمد. ( آنها که به قلم قرمز برگشتن مورد مناقشه و بعضی ترجمه نادرست را نمایندگی می کنند. ح.جوینده)

Marx, Karl (١٩٥٨): Thesen über Feuerbach, in: MEW, Bd. ٣, Berlin (ost), S. ٥

Theses On Feuerbach

1

The main defect of all hitherto-existing materialism — that of Feuerbach included — is that the Object [der Gegenstand], actuality, sensuousness, are conceived only in the form of the object [Objekts], or of contemplation [Anschauung], but not as human sensuous activity, practice [Praxis], not subjectively. Hence it happened that the active side, in opposition to materialism, was developed by idealism — but only abstractly, since, of course, idealism does not know real, sensuous activity as such. Feuerbach wants sensuous objects [Objekte], differentiated from thought-objects, but he does not conceive human activity itself as objective [gegenständliche] activity. In The Essence of Christianity [Das Wesen des Christenthums], he therefore regards the theoretical attitude as the only genuinely human attitude, while practice [Praxis] is conceived and defined only in its dirty-Jewish form of appearance [Erscheinungsform][1]. Hence he does not grasp the significance of ‘revolutionary’, of ‘practical-critical’, activity. https://marxists.catbull.com/archive/marx/works/1845/theses/index.htm

Thesen über Feuerbach

1

Der Hauptmangel alles bisherigen Materialismus (den Feuerbachschen mit eingerechnet)  ist, daß der Gegenstand, die Wirklichkeit, Sinnlichkeit, nur unter der Form des Objekts oder der Anschauung gefaßt wird; nicht aber als sinnlich menschliche Tätigkeit, Praxis; nicht subjektiv. Daher die tätige Seite abstrakt im Gegensatz zu dem Materialismus vom dem Idealismus - der natürlich die wirkliche, sinnliche Tätigkeit als solche nicht kennt - entwickelt. Feuerbach will sinnliche -  von den Gedankenobjekten wirklich unterschiedne Objekte: aber er faßt die menschliche Tätigkeit selbst nicht als gegenständliche Tätigkeit. Er betrachtet daher im "Wesen des Christenthums" nur das theoretische Verhalten als das echt menschliche, während die Praxis nur in ihrer schmutzig-jüdischen Erscheinungsform gefaßt und fixiert wird. Er begreift daher nicht die Bedeutung der "revolutionären", der "praktisch-kritischen" Tätigkeit.

http://www.mlwerke.de/me/me03/me03_005.htm

 Note: (Nتعدادی نمونه از ترجمه های دیگر:

تز اول – فرشید فریدونی

١٦»ايراد اصلى تمامى ماترياليسم كنونى(و همچنين نوع فويرباخى آن) اين است كه موضوع، واقعيت، حسيت تنها تحت شكل ابژه يا مشاهده درک مى شود، ]يعنى[ غير سوبژكتيو. اما نه به صورت فعاليت حسى انسانى]يعنى[پراكسيس. از اين رو، جنبه ی فعال را در تقابل مجرد  ماترياليسم از ايدهآليسم كه طبعاً فعاليت واقعى و احساسى را به اين صورت نمىشناسد، تكامل مىدهد. فويرباخ در پى ابژههای محسوسى است كه از ابژههای متصور، واقعاٌ قابل تمايز اند: اما وی خود فعاليت انسانى را به صورت فعاليت موضوعيت يافته درک نمى كند بنابراين وی در [كتاب] "ماهيت مسيحيت" تنها رفتار تئوريک را به صورت ناب انسانى در نظر مىگيرد، در حالى كه پراكسيس فقط در شكل ظاهری كثيف و  يهودیوارش درک و متمركز مى گردد. از اين رو، وی معنى فعاليت "انقلابى"، "عملى و انتقادی" را نمى فهمد.

Marx, Karl (١٩٥٨): Thesen über Feuerbach, in: MEW, Bd. ٣, Berlin (ost), S. ٥

 

تز اول:

ضعف عمده ی تمامی نظریات ماتریالیستی موجود تاکنون (که شامل نظریه ی فویرباخ نیز می گردد) اینست که اشیا؛ واقعیات و حسیات؛ در آن تنها به شکل عینی یا درک حسی انگاشته می شود نه به صورت محسوسات و اعمال انسانی؛ و نه ذهنی. بنابراین، در تمایز با ماتریالیسم؛ سویه ی فعال به صورت انتزاعی توسط ایده آلیسم گسترش و بهبود یافت. که البته فاقد سویه ی حسی یا حقیقی است. فویر باخ؛ خواهان موضوعات حواسی است که به تمام معنا متفاوت با موضوعات فکری هستند اما او نفس فعالیت انسان ها را به عنوان فعالیت عینی تعبیر نمی کند. بنابر این؛ در "گوهر مسیحیت"، او به رویکرد تئوریک به عنوان تنها رویکرد حقیقی انسانی می نگرد در حالی که عمل تنها به گفتار یهودایی کثیف گونه اش نگریسته می شود. به همین علت؛ او اهمیت کنش "انقلابی" و "عملی – انتقادی" را در نمی یابد.

http://redtprevolution.blogspot.com/2011/12/blog-post_3108.html

تزهايي درباره فوئرباخ - کارل ماركس - ترجمه ح.آزاد - ویرایش انگلس

1

نقص اصلي تمام انواع ماترياليسم تاكنون – از جمله ماترياليسم فويرباخ اين است كه ]در آنها[ برابرايستا، واقعيت، و حسيت به صورت شئي يا مشاهده محض فهميده ميشود، نه به صورت فعاليت انساني حسي يا پراكسيس، نه ]متاثر از[  ذهن انساني. به همين دليل، چنين شد كه جنبهي فعال در تقابل با ماترياليسم توسط ايده آليسم بسط داده شده اما تنها به طور انتزاعي، زيرا ايدهآليسم طبعا فعاليت واقعي و حسي را آن چنان كه وجود دارد نمي شناسد .فويرباخ خواهان موضوعهاي محسوس و واقعا متمايز از موضوعهاي انديشه است، اما خودِ او، فعاليت انساني را همچون فعاليت عيني در نظر نميگيرد . به همين دليل، در كتاب "
جوهر مسيحيت" فعاليت نظري را به عنوان فعاليت اصيل انساني مي نگرد 
و پراكسيس در ظاهر كثيف- يهودي وار آن فهميده و تثبيت ميشود. بدين ترتيب او معناي فعاليت "انقلابي"، فعاليت "عملي- انتقادي" را در نمييابد.

http://takravi.blogspot.com/2012/03/blog-post_9529.html

١

نقص اصلی ماترياليسم همه فيلسوفان تاکنون - از جمله فويرباخ - اين است که شيئ، واقعيت، جهان محسوس، در آن فقط به صورت عين يا نگرش [تأمل] بطور ذهنی درک ميشود، نه بصورت فعاليت بشری مشخص، يا پراتيک. اين نشان ميدهد که چرا جنبه فعال [واقعيت]، برای مخالفت با ماترياليسم، توسط ايده‌آليسم بسط داده شد البته فقط بصورت انتزاعی چرا که طبعا فعاليت واقعی و مشخص را چنان که هست نميشناسد. فويرباخ در پی اعيان مشخص، واقعا متمايز از اعيان انديشه، است؛ ولی خود فعاليت بشری را چون فعاليت عينی نمينگرد. به همين دليل، درکتاب "ذات مسيحيت" فقط نظری [تئوريک] را فعاليتی اصالتا بشری ميگيرد و درک خود را از پراتيک به شکلی از تظاهر حقير جهودوارانه آن محدود ميکند. از اينجاست که او اهميت فعاليت "انقلابی"، اهميت فعاليت "عملی-انتقادی" را در نمييابد.

http://marxengels.public-archive.net/fa/ME0134fa.html

عيب اصلــي همـة ماترياليسـمها تـاكنون (از جملـه ماترياليسـم فوئرباخ) (١ (اينست كــه در آنـها اشـيا (٢ ، (واقعيـت، محسـوس بودن تنها بــه شـكل ابـژه يـا شـهود [ دريـافت حسـي مسـتقيم ] (٣ (درك ميشـوند و نـه همچـون فعـاليت محســوس انســاني ، [ نه همچون ] عمل، نه بــه صـورت ذهنـي. از ايـن رو در تقـابل بـا ماترياليسم، جنبــة فعّـال را ايدهآليسـم [ البتـه] بـه نحـوي انـتزاعي توسعه و تكامل داده است كــه طبيعتـاً فعـاليت محسـوس واقعـي را همچـون فعـاليت محسـوس واقعـــي بــه رســميت نميشناســد. از موضوعــات ً فوئربـاخ ميخواهـد موضوعـات محسـوسْ واقعـــا فعـاليت انسـاني را فعـاليتي عينـي ِ معقول جــدا باشـند، امـا خـود تصور نميكند. از اين رو در جوهــر مسـيحيت بـه شـيوة برخـورد (٤ (نظري همچون تنــها شـيوة برخـورد راسـتين انسـاني مينگـرد، در تظـاهر حقـير يهوديانـة (٥ (خـود تصـور و ْ در حالي كه عمــل تعريـف ميشـود. بنـابراين فوئربـــاخ معنــي و اهميــت فعــاليت «انقلابي»، فعــاليت «عملـي - انتقـادي» را نميفـهمد. (٦

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/09/Hegel.1106355027.pdf

تزهایی درباره فویرباخ - اثر: کارل مارکس - ترجمه رفیق زنده یاد: محمد پورهرمزان
1_
نقصِ عمدۀ همۀ مکاتبِ ماتریالیستی ماقبل - و از آن جمله ماتریالیسمِ فویرباخ - در آن است که شیء، واقعیت، حسّیات، تنها به صورت اُبژه یا به صورت مشاهده در نظر گرفته می شود نه به صورت فعالیتِ حسّیِ انسانی، یعنی پراتیک، نه به طور سوبژکتیف. به این جهت چنین رخ داده است که جهتِ فعال، برخلاف ماتریالیسم، به وسیلۀ ایده‌آلیسم تکامل یافته منتها به شکل تجریدی، زیرا بدیهی است که ایده آلیسم فعالیت واقعی، حسّیِ مِن حِیث هوَ را قبول ندارد. فوئرباخ می‌خواهد با ابژه های حسی که واقعا با ابژه های فکری فرق دارند، سر و کار داشته باشد ولی وی، خودِ فعالیت انسانی را به مثابه فعالیت پراتیک تلقی نمی‌کند. به این جهت در [کتابِ] "ماهیت مسیحیت"، تنها فعالیت تئوریک را فعالیتِ حقیقتاً انسانی می شمرد و حال آنکه پراتیک فقط در شکل ناپاک و یهودایی بروز آن در نظر گرفته می‌شود. از این رو، وی به معنی فعالیت "انقلابی" و "پراتیکی - انتقادی" پی نمی برد.

https://t.me/s/rahenavid1?before=5425

April 06, 2020

آشغالهای دوست داشتنی !

آشغالهای دوست داشتنی !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
حکایت کرونا و انواع دیگر بحرانها، یک نسخه ثابت مقابله ندارد . نحوه برخورد با بحران درگذشته و فرهنگ مردم جغرافیای مربوطه ریشه دارد .
در حکومت اسلامی ایران مردم چهل سال است با ویروسی خطرناکتر از کرونا به نام آخوند مجبورند زندگی کنند این آخوند همان پدیده ایی است که ظاهرا خیلی مظلوم بود اما وقتی به قدرت سیاسی رسید برای حفظ قدرت ذات و درون واقعی خودش را نشان داد .

چنین جبری از افراد باقی مانده پولادهای آبدیده ایی میسازد که خودش از خودش در عجب است ، هر بلای طبیعی و غیر طبیعی را به سُخره میگیرد و به انواع بلایا دهن کجی میکند این مردمی که حکومت اسلامی حاکم با قانون اساسی جنایت پرور را ... پشت سر دارد و هنوز نفس میکشد معلوم است در برابر کرونا رقص بندری هم میکند .
 
در غرب مردم زندگی دیگری با نرمهای متعارف دارند ، آنها نگران هستند چون میدانند هر بلایی چگونه زندگی را به جهنم تبدیل میکند .

نتیجه کار هر چند تفاوتی کیفی ندارد چون به هر حال آدمها باید کار کنند و مالیات بدهند و سیستم از انرژی و کار جامعه مشروعییت میگیرد و آدمها نهایتا پیر و میمیرند و جای خودشان را به نسل بعدی میدهند . ولی طی کردن همین مسیریعنی درپروسه فرهنگهای حاکم ساخته میشود ، درغرب کارگر میداند حقوق مکفی یعنی چه ؟ آخر هفته و تعطیلات سالانه ، بقیه موارد را مردم لمس کرده و دلشان به همین چیزهای ساده خوش است ...

در حکومت اسلامی ایران به جز نیروی حاکم ، بقیه مردم به چی دلخوش باشند که برایش دلتنگی یا نگران باشند ؟

به کار زیاد با حقوق زیاد و مزایای زیاد ؟ به اختلاسهای حکومتی ؟ به کهریزک ؟ به زندانهای حکومتی پر شده از ناراضیان ؟

در غرب سیستمها نگران تبعات اقتصادی این ویروس هستند و میدانند که نیروی محرک اقتصاد همین مردم هستند ولی به ابزار کارش حداقل رسیدگی را میکند...

در حکومت اسلامی ایران شعور حضرات اینقدر نیست که به مردم به عنوان ابزار هم اگر نگاه میکند رسیدگی مکفی به ابزار داشته باشد تا بشود انتظار راندمان داشت ، در حکومت اسلامی و قانون اساسی جنایت پرور شیعه مردم مثل ابزاری هستند که وظیفه دارند برای حاکمان مسلمان جان بدهند ، گاو وظیفه اش شیر دادن است اما اگر به گاو رسیدگی نشود از شیر مقوی هم خبری نیست گاو هم مجبور میشود از گرسنگی مقوا بخورد و نظام هم هر روز با باتوم فشار میاورد برای دوشیدن شیری که نیست ...

در غرب هم مردم به عنوان ابزار تولید و اقتصاد هستند ولی به همین ابزار از طرف سیستمهای حاکم رسیدگی مکفی میشود در غرب میدانند که راندمان خوب زمانی در دسترس است که ابزار کار سالم باشد ...

تفاوت بین جوامع غربی با حکومتهای شرقی همین است . هر دو را شبیه به زندانی اگر فرض کنیم . زندانی در فرهنگی شرقی با دین مبین اسلام ... با اعمال شاقه و بدون هیچ مزایایی که به دست و پایش تا آخرین نفس زنجیر هم بسته شده است ...
و زندانی های فرضی در غرب همیشه امکان رفتن به مرخصی و تعطیلات را دارند پس راحتر این مسیر را تا قبرستان به صفت یک زندانی طی میکند ...

رابطه بین مردم و سیستم سیاسی حاکم در غرب سرمایه داری سرشار از اشکال و ایراد است یعنی خالی از کمبود نیست ، و مردم عمدتا شرقی باید جانش در برود تا به همین مختصادت پر از اشکال و ایراد بورژوازی برسد ، راه طولانی و سختی پیش رو داریم .

درهیچ جای دنیا با توسل به جادوی قرآن و خدا و امامان و دعاهای اجنه ... از ابزار کار انتظار راندمان ندارند ، این آشغالهای دوست داشتنی الهی و دینی ، فقط در مسیر جامعه بازدارنده است .


طی ۲۴ ساعت ، حدود 1500 نفر در آمریکا بر اثر کرونا جان خود را از دست دادند...

کاخ سفید گفت ولی ما خیلی نگران اقتصاد و شیتیل هستیم ...
اروپا گفت ما نگران امواج بحران بعد کرونا هستیم ...

حکومت اسلامی ایران هم گفت ما اصلا نگران نیستیم چون اصلا اقتصادی در کار نیست که نگرانش باشیم مردم هم وظیفه دارند به خدا گوش کنند و تابع نماینده خدا باشند .

حسابهای حاکمان چاق و سالم باشد کون لق بقیه مردم...

 
05.04.202020
اسماعیل هوشیار

 

کرونا و حقه بازی اسلامی برای رفع تحریم اقتصادی!"چپ ضد امپریالیست" کی سر عقل خواهد آمد؟

کرونا و حقه بازی اسلامی برای رفع تحریم اقتصادی!
"
چپ ضد امپریالیست" کی سر عقل خواهد آمد؟

محمد جواد ظریف را باند مشترک خامنه ای و روحانی جلو انداخته اند که قربانیانی که در مقابل بیمارستانها به طرز غم انگیزی جان میدهند را به مردم جهان نشان دهد و بگوید جمهوری اسلامی نمیتواند با "تمام ظرفیت" با کرونا مبارزه کند چون تحریم اقتصادی نمیگذارد.

جواد ظریف این دست راست رئیس جمهور اسلامی که خودش دست راست خامنه ای است صاف و ساده دروغ میگوید.

جمهوری اسلامی نمیتواند "با تمام ظرفیت" با کرونا مبارزه کند چون "با تمام ظرفیت" هم برای ورود کرونا به ایران، هم برای شیوع آن در کل ایران و هم نهاتیا برای انتقال آن به جهان کار کرد و با "تمام ظرفیت" نه تنها به مردم ایران دروغ گفت بلکه مانع اطلاع رسانی پزشکان و پرستاران شریف به مردم و مقابله با شیوع ویروس شد.

حکومتی که کرونا را به ایران وارد کرد، مانع تلاش جانانه و جانفرسای پزشکان و پرستاران برای مقابله با آن شد، مانع کمک پزشکان بدون مرز برای کمک به مقابله با آن شد، امروز ادعا میکند که تحریم اقتصادی نگذاشته است این جماعت قاتل با کرونا مبارزه کنند و کمیپین رفع تحریم اقتصادی راه انداخته اند.

هدف از مظلوم نمایی جمهوری اسلامی و کمپین راه انداختن برای رفع تحریم اقتصادی و درخواست کمک از صندوق بین المللی پول روشن است. هر کسی که این حکومت را میشناسد و ریگی در کفش ندارد میداند که هر پول و هر امکانی در هر شرایط از جمله در این شرایط به دست جمهوری اسلامی برسد نه برای نجات مردم از کرونا بلکه برای نجات جمهوری اسلامی از مردم صرف خواهد شد!

با صراحت و شفافیت تمام باید گفت که دود تحریم اقتصادی به چشم توده های تهیدست و محروم جامعه میرود. اما همچنین باید با صراحت گفت که منشاء وضعیت مشقت بار کارگران و مردم محروم قبل از تحریم اقتصادی، حکومتی است که محصول کار و مشقت کارگران و اکثریت مردم را به جیب میلیاردهای حاکم - که خود مقامات حکومتی هم بخش اصلیش هستند- به جیب باندهای آدمکش اسلامی در جهان ریخته است و با رفع تحریم اقتصادی هم همچنان این حکومت، دزدی و چپاول و فربه کردن باندهای تروریست اسلامی در جهان را ادامه خواهد داد.

کمپین حکومتی "تحریم اقتصادی نمیگذارد با ظرفیت تمام با کرونا مبارزه کنیم" هیچ ربطی به کرونا و مردمی که قربانی کرونا هستند ندارد. این یک حقه بازی سیاسی حکومتی است برای رفع تحریم و دسترسی حکومت اسلامی به منابع مالی. باید بی تردید و بدون هیچ شبهه ای افشا کرد که مردم بدانید که این حکومت تحریم اقتصادی را بهانه کرده است تا اولا نقش ومسئولیت خودش در قبال کشتار کرونا در ایران را پنهان کند و ثانیا با نشان دادن قربانیان کرونا به مردم جهان میخواهد به نام شما و کمک به مردم ایران از پول و ثروت حاصل از رفع تحریم، از کمک و وام صندوق بین المللی پول برای جیب آیت الله ها و آقازاده ها و نصرالله وبشار اسد و حشد الشعبی منبع مالی تامی کند.

این وسط، "چپ ضد امپریالیستی" که از فرط ضدیت با آمریکا همیشه در خدمت امثال خمینی و خامنه ای و حسن نصرالله و حماس و دیگر آدمکشان اسلامی در جهان بوده اند، امروز باز فرصتی گیر آورده است که به نام مخالفت با تحریم اقتصادی، بخشا نا آگاهانه در خدمت جمهوری اسلامی باشد. این "چپ" الان به سیاهی لشکر لابیستهای مزدور حکومت در جهان مثل نایاک در آمریکا تبدیل شده است و البته باز هم مثل همیشه این جهاد "ضد امپریالیستی"اش با فحش وبد و بیراه به حزب کمونیست کارگری همراه شده است.

آیا میشود زمانی این "چپ" را سر عقل آورد؟ ای کاش میشد. اما من به طور جدی تردید دارم. چون مساله حماقت نیست که شاید یکجوری قابل علاج باشد. مساله این است که این "چپ" متعلق به جنبش ناسیونالیسم سرمایه داری بومی و ملی "ضد امپریالیستی" نیمه قرن بیست است که علیرغم پایان دوره جنبشهای ملی آن عصر، هنوز بند نافش را از آن عصر نبریده است. جهان عوض شده است. تاریخ جلو رفته است. اما این "چپ" در نیم قرن گذشته منجمد شده است. مساله تاریخی و سیاسی است.

16 فروردین 1399- 4 آوریل 2020

 

April 05, 2020

هنرمند انقلابی و شورشی عزیزمان «هلین بولک» را از دست دادیم!

هنرمند انقلابی و شورشی عزیزمان «هلین بولک» را از دست دادیم!

bahram.rehmani@gmail.com

 

امروزها مرگ از در و دیوار به انسان‌ها هجوم می‌آورد. هر چند که انسان‌ها دیر یا زود می‌میرند؛ اما اندیشه‌ها و آثار و کردارها و یادگارهای آن‌ها باقی می‌مانند. به‌عبارت دیگر، انسان‌هایی که برای ارزش‌های بالاتر و والاتری و انسانی‌تری می‌میرند همیشه زنده‌اند.

 

هلین بولک، خواننده گروه موسیقی یوروم در ترکیه‌(GrupYorum) پس از ۲۸۸ روز اعتصاب غذا جان سپرد. وی همراه با یکی دیگر از خوانندگان این گروه موسیقی در اعتراض به سیاست‌های سرکوبگرانه و غیرانسانی حکومت ترکیه و ممنوعیت برگزاری کنسرت از سوی دولت دست به اعتصاب غذا زده بود.

 

 

«هلین بولک» زنی جوان و انقلابی که در اعتراض به نابرابری و بی‌عدالتی در زندان حکومت ترکیه جان باخت یکی از آن‌هاست!

هلین بولک دختر کرد ترکیه‌ای، یکی از اعضای معروف و انقلابی «گروپ یوروم» ترکیه بود که روز سوم آوریل در سن بیست و هشت سالگی پس از حدود سیصد روز اعتصاب غذا در زندان، جان خود را از دست داد!

هلین بولک در سن ۲۸ سالگی و در بی‌توجهی مقامات حکومتی به مطالباتش در روز سوم آوریل ۲۰۲۰ - ۱۴ فروردین ۱۳۸۹ درگذشت. ابراهیم کوگچک، هم‌چنان در اعتصاب غذاست.

ابراهیم گوکچک، نوازنده گیتار بیس و یکی از مشهورترین اعضای این گروه، در ماه فوریه به‌‌دلیل بیماری با وثیقه از زندان آزاد شد. او هم پس از آزادی اعلام کرد به‌‌همراه هلین بولک اعتصاب غذا خواهد کرد. ابراهیم گوکچک در مصاحبه با مجله فرانسوی پلیتیس در ماه فوریه گفت تصمیم اعتصاب غذا بسیار سخت بوده اما اعضای گروه معتقدند «برای ایستادن در برابر ظلم، باید همیشه آماده مرگ بود.»

هلین بولک کرد بود و در استانبول زندگی می‌کرد. او هم به زبان ترکی و هم به زبان کری ترانه می‌خواند. ترانه «یکی برای همه، همه برای یکی» از آثار ترکی هلین بولک و گروپ یوروم است که به فارسی ترجمه و زیرنویس شده و در یوتوب منتشر شده است.

 

گروپ یوروم یک گروه موسیقی ترکیه‌ای است که برای ترانه‌های سیاسی‌-‌انقلابی‌‌شان شهرت دارند. در طول سال‌های اخیر برخی از کنسرت‌ها و آلبوم‌های این گروه ممنوع شد. تعدادی از اعضای گروه نیز دستگیر یا مورد شکنجه قرار گرفتند.

متن ترانه «چه‌قدر تن‌ات نحیف شده»، لرزه بر اندام انسان می‌اندازد و در عین حال شهامت و جسارت و استقامت هلین بولک را در مقابل ما قرار می‌دهد!

 

ملاقات در کابین

 

چه‌قدر تن‌ات نحیف شده،

در اشک چشمانم جا گرفته‌ای

گرسنگی مگر عمرت را خورده فرزندم؟

بیا شیر سینه‌ام را بنوش

آتشت را مگر در سپیدی گیسوانت پنهان کرده‌ای؟

نکند خورشید هر شامگاه در تو غروب می‌کند؟

نگران آب شدن جسمم نباش،

من آسمان را به بر کرده‌ام

غمگین نباش مادر،  

دلیران ما را پایانی نیست

این رفتن‌ها اگر آتش شود و بسوزاندمان،

مگر مادران‌مان پایان می‌گیرند؟

اگر دست مرگ گل‌هایمان را پرپر کند،

مگر جوانه‌ها پایان می‌گیرد؟

 

 

به‌نوشته روزنامه ترکیه‌ای سوزچی، هلین بولک در حالی در بیمارستان جان خود را از دست داده است که نیروهای امنیتی ترکیه در تاریخ ۱۱ مارس به زور او و ابراهیم گوکچه، دیگر عضو گروپ یوروم را به بیمارستان عمرانیه در استانبول منتقل کرده و تحت مداوای پزشکی قرار داده بودند.

 

 

بولک و ابراهیم کوگچک -‌یک عضو دیگر این گروه موسیقی‌- اعتصاب غذا خود را سال گذشته در زندان و در اعتراض به بازداشت و زندانی شدن شش نفر از اعضای این گروه آغاز کردند. اعتصاب غذای آن‌ها که از زندان آغاز شد نهایت منجر به آزادی هلین بولک و ابراهیم کوگچک در ماه نوامبر ۲۰۱۹ شد. اما بولک و کوگچک حاضر نشدند پس از آزادی از زندان نیز لب به غذا بزنند و به اعتصاب غذا خود با مطالبات زیر ادامه دادند:

«همه گروه گروپ یوروم از زندان آزاد شوند، اتهام تروریسم علیه آن‌ها لغو شود، و گروه اجازه داشته باشد کنسرت برگزار کند.»

بولک به‌همراه ابراهیم کوگچک در اعتراض به بازداشت و زندانی شدن ۶ نفر از اعضای گروه و ممنوعیت فعالیت و تشدید سیاست‌های سرکوب دولت اردوغان، رییس جمهور فاشیست ترکیه، دست به اعتصاب غذا زده بود.
«این محله مال ماست»

 

شکست نخواهیم خورد؛

چرا که قلب‌مان به عشق خلق می‌تپد

این‌جا میهن ماست؛

به کار عرق جبین جان بی‌وقفه در تکاپوییم برای تداوم حیات

 

پیش به‌سوی باریکات‌

با اخگرانی از امید

و ستاره‌ای سرخ بر پیشانی‌مان…

این محله مال ماست

به رزم‌تان سوگند که قاتلان را بخششی نخواهد بود

 

بکوب بر طبل «انقلاب»

به‌خاطر جبهه نبرد

بزن به عشق خلق‌

بزن، بکوب، بدر…

بزن قاتلان را، بزن جلادان را، بزن مزدوران مزور را

 

هزاران درود بر تیرخورده‌گان و مبارزان «قاضی»؛

هزاران درودشان باد…

شوراهای خلق حیات را انسجام می‌بخشند

پیشاهنگان سلحشور منادیان عدالت‌اند

ما خلق متشکلیم، محافظان محلات که بر فاشیسم فرمان ایست می‌دهیم!

 

 

در پی مرگ هلین بولک، حزب دموکراتیک خلق‌ها‌(HDP) ، در بیانیه‌ای اعلام کرد: «مسئولیت این مرگ بر عهده حاکمیت ترکیه است.»

حزب دموکراتیک خلق‌ها‌(HDP) بیانیه‌ای که با امضای روسای مشترک این حزب منتشر کرده است با «مقصر دانستن حاکمیت سیاسی ترکیه در مرگ هلین بولک»، نوشته‌اند: «متاسفانه خبر مرگ هلن بولک را ساعاتی پیش در یاس و اندوه فراوان دریافت کردیم. قبل از هر چیزی این ضایعه تلخ را به تمام نزدیکان، دوستان و به خصوص خانواده وی تسلیت می‌گوییم. تقصیر این مرگ بر عهده حاکمیت حزب عدالت و توسعه‌(AKP) است. 288 روز روزه مرگ و در نهایت مرگ یک هنرمند تنها به این خاطر که بتوانند آزادنه آهنگ‌های خود را اجرا کنند به هیچ عنوان مورد قبول نیست.»

به نوشته روزنامه ترکی «دیوار»، در ادامه این بیانیه آمده است: «رفتار بی‌تفاوت و بی‌اهمیت نگاه کردن حاکمیت سیاسی ترکیه به جان انسان‌ها را در این مدت با عبرت فراوان نظاره‌گر بودیم. به‌ خصوص در مدت زمان اعتصاب غذای هلن بولک و ابراهیم گوکچه، حاکمیت فشارها علیه آنان را نیز ادامه می‌داد. در حالی که تمام انسانیت برای محافظت از جان انسان‌ها در برابر ویروس کرونا دست به یک بسیج عمومی زده‌اند، مرگ یک انسان در اثر اعتصاب غذا مایه ننگ برای انسانیت است. اکنون برای این که ابراهیم گوکچه که با همان مطالبات هلن بولک در اعتصاب غذا به‌سر می‌برد جان خود را از دست ندهد حاکمیت باید هر چه سریع‌تر اقدام کرده و تمام جریان‌های هوشیار نیز در این خصوص به یک حرکت دسته‌جمعی اقدام کنند.»

 

کنگره جامعه دمکراتیک و جنبش زنان آزاد نیز در رابطه با هلین بولک، پیامی را منتشر کردند.

کنگره جامعه دمکراتیک در بیانیه خود اعلام کرده است: «این رفتن، رفتن نیست، لازم است که آ.ک.پ سریعا دست از کنترل حوزه‌های دمکراتیک بردارد. آ.ک.پ عامل مرگ جوانان است. ما می‌خواهیم به وضعیت دوست و رفیق هلین، ابراهیم گوکچک توجه شود. ابراهیم ۲۹۱ روز است که دست به اعتصاب غذا زده است و اعتصاب وی هم‌چنان ادامه دارد. از حاکمیت و احزاب اپوزیسیون درخواست می‌شود که مطالبات ابرهیم گوگچک را برآورده سازند. یاد و خاطره رفیق هلین را گرامی می‌داریم. مراتب تسلیت خود را به خانواده و رفقای وی ابراز می‌داریم. ترانه‌های گروپ یوروم ترانه‌های ما بودند. هیچ کس را یارای مسکوت گذاشتن ترانه‌هایمان نیست.»

 

جنبش زنان آزاد نیز در رابطه با مرگ هلین بولک که روز گذشته در ۲۸۸ روز اعتصاب غذا جان خود را از دست داد بیانیه‌ای را منتشر کرد. جنبش زنان آزاد در این بیانیه خاطرنشان ساخته است که «حاکمیت فاشیستی آ.ک.پ/م.ه.پ از سال ۲۰۱۵ به هر نحو ممکن به اعضای گروه حمله کرده است. هلین بولک و ابراهیم گوکچک به منظور کسب حقوق خود و تحقق عدالت دست به اعتصای غذا زدند و این مقاومت وی ۲۸۸ روز به طول کشیده است. امروز هلین بولک در روزه مرگ، جان خود را از دست داده است. عدم تحقق مطالبات وی در نتیجه سیاست‌های دشمنی و نفرت‌پراکنی است. مسئول درجه اول مرگ هلین حاکمیت است و امروز در این جغرافیا صدای صلح و آزادی به قتل رسیده است. مسئولان قتل هلین همان کسانی هستند که سیاست‌های دشمنی با زنان را مشروعیت می‌بخشند و ترانه و تصنیف‌ها را ممنوع می‌کنند. لازم است ذهنیت یکه‌انگارانه و ممنوع کننده بداند تا زمانیکه حیات آزاد در این سرزمین ایجاد نشود، ما مبارزه خود را ادامه خواهیم داد.»

 

مادر هلین بولک بر بالین دخترش

 

دست‌های خلق بزرگ و پر حرارت است

 

بدن زخمی را در قعر سیاه چاله‌ای در آغوش خواهد گرفت

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

دست‌های بزرگ خلق در بند است

گل سرخش را تنها نخواهد گذاشت

او را از پشت میله‌های زندان درخواهد آورد

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

مشت‌های بزرگ خلق خشمگین است

به‌نام عدالت ظالمان را خواهد زد

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

 

 

گروه موسیقی یوروم، این گروه سوسیالیست، در تمام سال‌های فعالیت‌شان از سوی مقامات امنیتی دولت رجب طیب اردوغان، تحت فشار بودند تا اینکه در سال ۲۰۱۶، گروه و کنسرت‌هایشان ممنوع اعلام شد. پس از آن چندین نفر از اعضای گروه بازداشت شدند.

دولت ترکیه، این اتهام را علیه این گروه مطرح کرده است که با جبهه آزادی‌بخش انقلابی خلق ‌-‌از سازمان‌های مخالف حکومت ترکیه- ارتباط دارند و اعضای این گروه را به اتهام «تروریسم» بازداشت کرده است. اما گروپ یوروم، صرفا موسیقی اعتراضی و انقلابی تولید می‌کرده و به هیچ‌وجه این اتهام را قبول ندارد.

این گروه در آغاز، توسط چهار دانشجو بنیان‌گذاری شد و هدف آن‌ها از تشکیل این گروه، واکنش به کودتاگران ترکیه بود. چهار دانشجوی بنیان‌گذار «گروپ یوروم» اعلام کردند که هنرشان را از این پس در خدمت «مردم سرکوب شده ترکیه و سراسر جهان» می‌گذارند و برای «آزادی همه نوع انسان» فعالیت خواهند کرد.

این گروه هنری در زمره پیش‌گامان ایجاد سازمان‌ها، تشکل‌های کارگری و اجتماعات اعتراضی آزادی‌خواهان و برابری‌طلبان و روشنفکران جامعه ترکیه بوده است. اعضای این گروه به‌صورت منفرد و متشکل در همه فعالیت‌های مبارزاتی، اعتراضات مردمی، اعتصبات کارگری و مبارزه برای انترناسیونالیسم در سطح جهانی در پیوند با سایر مردم مبارز جهان در سراسر گیتی شرکت داشته‌اند و به همین سبب در میان طبقه کارگر، محرومان ترکیه و جهان و مردم ترکیه بسیار محبوب هستند.

دخترمان بولک، هم‌چون دیگر اعضای گروه یوروم به اتهام «حمایت از گروه‌ها و احزاب تروریستی» تحت تعقیب قرار داشت. به ادعای حکومت فاشیست ترکیه، اعضای این گروه موسیقی به حزب سیاسی «جبهه انقلابی آزادی مردم»، یکی از جریان‌های سوسیالیست فعال ترکیه، تعلق خاطر داشته‌اند. این حزب از سوی اتحادیه اروپا، دولت ترکیه و آمریکا در ردیف گروه‌های «تروریستی» قرارگرفته است.

اعضای گروه یوروم، بارها ادعای دولت ترکیه را مورد سرزنش قرار داده و ناروا دانسته‌اند.

در واقع گروپ یوروم در واقع حاصل اعتراضی بود به سیاست‌های ترکیه بعد از کودتای ۱۹۸۰ و در آن دوران چهار دانشجوی دانشکده ارتباطات دانشگاه مرمره در اقدامی دست به تاسیس این گروه موسیقی اعتراضی زدند.

کمال ساحر گورل، تونجای آکدوغان، متین قهرمان و عایشه گل یوردام، با وجود تمام شرایط دشوار سیاسی‌-‌اجتماعی دهه ۸۰ میلادی توانستند در ۱۹۸۵ گروه موسیقی گروپ یوروم را تاسیس کرده و رفته‌رفته پا از یک گروه موسیقی فراتر گذاشته و به نماد مبارزه در راه حق، عدالت، برابری و آزادی و به صدای بلند مخالفان ترکیه تبدیل شدند. اعضای گروپ یوروم تلاش می‌کردند صدای اعتراض مردم منطقه باشند و یک موسیقی انقلابی -‌ سوسیالیستی ابداع کنند.

آن‌ها در آغاز کار فعالیت هنری‌شان، با الهام از داستان‌های «عزیز نسین» متن‌های موزیکال می‌ساختند و در پی آن با کنسرتی که به‌نام «برای من ترانه‌ای بخوانید که در فرداها امتداد داشته باشد» به‌صورت جدی وارد عرصه موسیقی اعتراضی و انقلابی شدند.

گروپ یوروم با وجود تمام فشارهایی که از سوی حکومت ترکیه اعمال می‌شد آن‌قدر جلو رفتند و توانستند به غیر از آهنگ‌های ترکی، آهنگ‌هایی به زبان‌های کردی، زازا، لاز، عربی و چرکسی را در کنسرت‌های خود اجرا و در آلبوم‌های خود منتشر کنند که این اقدام موجی از دشمنی‌های سیاسی و سانسور را علیه این گروه ایجاد کرد. سبکی که برای خود برگزیده بودند بدون مرز در پهنای موسیقی جهان حرکت می‌کرد و از ترانه‌های محلی حاشیه دریای سیاه در ترکیه تا ترانه‌های راک در آمریکای لاتین را در خود جای می‌داد.

در حقیقت سبک در گروه موسیقی گروپ یوروم بهانه‌ای بود برای بیان مبارزه ضد کاپیتالیستی، قتل‌عام‌ها در زندان‌ها، جنگ‌های امپریالیستی و تلاش برای زندگی آزاد و برابر در جهان بود که این گروه را از سایر گروه‌های هنری متمایز می‌کرد.

گروپ یوروم اولین آلبوم خود را در سال ۱۹۸۷ منتشر کرد و بعد از آن نیز تا به امروز با استقبال فراوان از سوی مردم ۲۳ آلبوم خود را برای میلیون‌ها تن در ترکیه منتشر کردند و آهنگ‌هایشان از سوی مردم مورد استقبال گرم و فراوانی قرار می‌گرفت. در طول ۳۵ سال فعالیت این گروه، همواره با دولت‌های مختلف ترکیه به‌مشکل برخورده و بیش‌تر کنسرت‌هایشان با مداخلات پلیس به پایان می‌رسید.

 

 

با سر کار آمدن دولت رجب اردوغان، گروه چپ یوروم در طول تمام سال‌های حکومت «آ.ک.پ» تحت فشار بود تا این‌‌که در سال ۲۰۱۶ فعالیت آن‌ها غیرقانونی اعلام شد و چندین تن از اعضای گروه از جمله هلین بولک یکی از خوانندگان گروه و ابراهیم گوکچک نوازنده‌ی گیتار بیس دستگیر شدند.

 دولت ترکیه این اتهام را علیه این گروه مطرح کرده است که با جبهه آزادی‌بخش انقلابی خلق - از سازمان‌های چپ مخالف حکومت ترکیه - ارتباط دارند و اعضای این گروه را به اتهام «تروریسم» بازداشت کرده است. اما گروپ یوروم اعلام کردند که تنها موسیقی اعتراض تولید می‌کرده و این اتهام را نپذیرفتند.

هلین بولک و ابرهیم گوکچک در اعتراض به بازداشت آن‌ها و اعضای گروه در زندان دست به اعتصاب غذا زدند. در نهایت در نوامبر ۲۰۱۹ دولت ترکیه مجبور به آزاد کردن این دو تن شد اما آن‌ها پس از آزادی نیز لب به غذا نزدند و به اعتصاب خود ادامه دادند. آن‌ها اعلام کردند تا آزادی همه‌ اعضای گروه، برداشته شدن اتهام تروریسم از آن‌ها و اجازه‌ برگزاری کنسرت‌هایشان دست از اعتصاب غذا نخواهند کشید.

کنسرت ۱۵ آوریل ۲۰۱۲ گروپ یوروم با نام «ترکیه مستقل. 4» در بازار بکیرکوی استانبول با حضور بیش از یک میلیون هوادار این گروه بزرگ‌ترین کنسرت تاریخ ترکیه را رقم زد.

گروپ یوروم بعد از ۳۰ سال فعالیت و همکاری با ۷۰ موزیسین و ثبت ۲۳ آلبوم از سال ۲۰۱۵ به این طرف با تهدیدهای دولتی و بازداشت برخی از اعضای گروه،‌ عملا متلاشی شد.

اعضای این گروه به‌صورت منفرد و متشکل در همه فعالیت‌های مبارزاتی، اعتراضات مردمی، اعتصابات کارگری و مبارزه برای انترناسیونالیسم در سطح جهانی در پیوند با سایر مردم مبارز جهان در سراسر گیتی شرکت داشته‌اند و به‌همین دلیل در میان طبقه کارگر، محرومان و ستم‌دیدگان جهان و مردم ترکیه بسیار محبوب هستند.

کنسرت‌های گروپ یوروم که در سال‌های اخیر، همواره از سوی حاکمیت لغو شده و اجازه برگزاری آن‌ها داده نمی‌شد به اعتراض اعضا و زندانی شدن آنان منتهی شد.

این گروه از همان بدو تشکیل در سال ۱۹۸۵ اعلام کرد گروهی «سوسیالیست»، آنتی امپریالیست و انترناسیونالیست است. اغلب ترانه‌های آن‌ها در راستای حمایت از مردم تحت ستم ترکیه هم چون مردم کرد، ارمنی، علوی و جنبش کارگری، زنان و دانشجویان بود. این گروه، نماد مبارزات جنبش کارگری در چند دهه اخیر ترکیه بودند. اعضای این گروه در بسیاری از اعتراضات خیابانی و اعتصاب‌های کارگری شرکت می‌کردند و در میان مردم عادی و روشنفکران و سازمان‌های سیاسی و نهادهای مردمی، محبوبیت والا و بالایی داشتند.

اعضای این گروه به‌دلیل حمایت و پشتیبانی از جنبش‌های سیاسی – اجتماعی و حقوق کارگران و محرومان، بارها بازداشت و در بیش از چهارصد دادگاه محاکمه شده‌اند. بارها آلبوم‌های منتشر شده‌ این گروه توسط پلیس ترکیه جمع‌آوری شده و کنسرت‌های آن‌ها لغو شده است.

با این وجود، این گروه از سال ۲۰۱۱، دو کنسرت رایگان در ترکیه برگزار کرده که در اولی ۱۵۰ هزار نفر و در دومی ۲۵۰ هزار نفر شرکت داشتند.

در آخرین برخورد پلیس با گروپ یوروم، پرده‌ گوش سِلما آلتین، سولیست گروه، زیر شکنجه‌ پلیس پاره شد و دست دیلان بالجی، ویولونیست گروه، را شکستند. برخی از اعضای این گروه به حکم دادگاه استانبول محکوم به حبس خانه‌گی شده‌اند.

مرکز فرهنگی ایدیل در منطقه اوک میدانی استانبول که محل فعالیت این گروه موسیقی بود طی سال‌های گذشته شاهد عملیات‌های پلیسی بی‌شماری بوده است که ۳۰ تن از اعضای این گروه به بهانه‌های مختلف دستگیر و زندانی شدند. تمامی این فشارها باعث شد تا چهار تن از اعضای این گروه به نام‌های هلین بولک، ابراهیم گوکچه، باریش یوکسل علی و علی آراجی، در تاریخ ۴ ژانویه ۲۰۲۰ دست به اعتصاب غذا بزنند.

هلین بولک در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۰ با تبدیل اعتصاب غذای خود به روزه مرگ بعد از ۲۸۸ روز مبارزه و عدم دست‌یابی به طبیعی‌ترین مطالباتی که یک گروه موسیقی در کشوری مانند ترکیه می‌تواند داشته باشد در بیمارستانی جان باخت.

 

 

ابراهیم گوکچک در حالی که دست به صورت رفیق جان باخته‌اش هلین بولک می‌کشد که خود در ۲۹۰ امین روز اعتصاب غذایش علیه سرکوب سیستماتیک حکومت فاشیستی ترکیه علیه هنرمندان انقلابی ترکیه به‌سر می‌برد.

ابراهیم گوکچک در مصاحبه با مجله فرانسوی پلیتیس در ماه فوریه گفت تصمیم اعتصاب غذا بسیار سخت بوده اما اعضای گروه معتقدند «برای ایستادن در برابر ظلم، باید همیشه آماده مرگ بود.»

 

شاید هم مهم نباشد کسی سرشناس باشد، مهم آن است که گاهی زیستن به هر قیمتی نباید ارزشمند باشد. جان ارزشمندترین دارایی انسان‌هاست ولی آن‌چه جان را  می‌آزارد، ارزش این دارایی را پایین می‌آوردند تا آن‌جا که خود انسان مبارزه و انقلابی، جان و کرامت انسانی خود این چنین فدا کند. اما شاید بولک جان ما و پیشتیبانی که او راه ان‌ها پیشه کرد همگی تلاش کرده‌اند به ما بیاموزند که «زندگی»، تنها به هر بهایی «زنده ماندن» نیست.

کاش نمی‌شد گاهی اعتصاب غذا در زندان، گاهی خودسوزی در منزل و گاهی و هر نمونه مشابه می‌تواند به مرگ انسان منجر گردد اما این اقدم به جان خود، مخالفت با وضع موجود است، هرچند که انتخاب‌های جالبی نیستند! چرا که هنر زیستن در جهان معاصر سرمایه‌داری، بسیار سخت است!

به این ترتیب، هنر زیستن، صرفا دانش و توانایی چگونه زیستن نیست، بلکه درک هنر «برای چه زنده ماندن» است! تنها جنبه‌های هنر، روشنفکری و هنرنمایی نیست چرا که هنرمند آن است که تار و پود وجودش مملو از نداهای آزادی و برابری و عدالت اجتماعی باشد! هنرمند عزیز ما «بولک»، هنر آزاد زیستن را به ما آموخت!

هلین بر دست‌های خلق بی‌شمارش بدرقه شد و مورد احترام و اکرام فوق‌العاده‌ای قرار گرفت!

یادش گرامی باد!

یک‌شنبه هفدهم فروردین ۱۳۸۹ - پنجم آوریل ۲۰۲۰

*هلین بولک کرد بود و در استانبول زندگی می‌کرد. او هم به زبان ترکی و هم به زبان کری ترانه می‌خواند. ترانه «یکی برای همه، همه برای یکی» از آثار ترکی هلین بولک و گروپ یوروم است که به فارسی ترجمه و زیرنویس شده و در حساب کاربری مازیار فتحی در یوتوب منتشر شده است:

https://youtu.be/Wj6d1uy2LSA

 

*پليس تركيه به مقر گروه "گروپ يوروم"( يك گروه موسيقي چپگرا) حمله كرده و سازهاي آنان را شكسته است. گروپ يوروم در اين ويدئو با سازهاي شكسته مي خوانند و مي نوازند:

https://youtu.be/O-tWg1kg3Es

 

*گروپ یورم: این محله مال ماست!

https://youtu.be/_91QD4U_Ens

 

*اغتشاش دوم. پیروزی نزدیک است:

https://youtu.be/0KJxonYgnwU

 

*سرودی برای کارگران معدن:

https://youtu.be/iuYN18xnUgc

 

*هلین بولک به همراه ابراهیم گوکچک در دوران اعتصاب غذا:

https://youtu.be/yez1xUrX2Uw

 

تعدادی از هواداران گروپ یوروم که بعد از شنیدن خبر جان‌باختن هلین بولک در شهرهای مختلف ترکیه تجمع کرده بودند، بازداشت شدند:

https://instahaha.com/p/B-jfmB1JGJs.html

 

کنسرت ۲۵ سالگی کروپ یوروم:

https://youtu.be/hM9ueSJcKH0

روان زمین می گرید

روان زمین می گرید

ماکسیم نشسته است، کنار پنجره ی رو به باغ. صدای رودخانه ای که برف های آب شده، دوباره زنده اش کرده اند، به شکلی هنرمندانه رقص بهارِ شاد و بی خیال را همراهی می کند.

ماکسیم غمگین به نظر می رسد. امروز درست چهارده روز می شود که از خانه بیرون نرفته ایم، چهارده روز است که از دویدن های کنار رودخانه، بوئیدن عطر علف های تازه رسته و خنده ی شکوفه های مست سیب خبری نیست.

چهارده روز است که ماکسیم از صبح کنار پنجره می نشیند و چشم به باغی می دوزد که چهارده روز می شود هیچ کس از آن عبور نکرده است. می دانم چقدر دلش می خواهد مثل همیشه برای برخی از آدم ها بهمهربانی دم تکان دهد، و یا با عوعوی خود به برخی اخطار کند که پایشان  را به این طرف نرده، که خانه ی ماست، نگذارند.

سال هاست فکر می کنم که چه می شد ما هم حس و شناخت سگ ها را داشتیم و با دیدن هر کسی، از جانور گرفته تا انسان، می فهمیدم که او از شهر نیکان است یا از قبیله ی بدان.  اسب ها هم همین حس و شناخت را دارند، به راحتی آدم های نیک را می شناسند و سر بر شانه اش می گذارند، و به دیدن آن هایی که حس امنیت بهشان نمی دهند پای بر زمین می کوبند. آن ها غم ها و شادی ها را هم خوب می فهمند و برای آرام کردن کسانی که دوست دارند، هر کاری از دست شان برآید می کنند.

دلم برای «راهوان» تنگ شده، او که هر گاه غمگین بودم، بی آن که هدایتش کنم،  می دانست که باید مرا از شهر و شلوغی دور کند و به تاخت تا بلندی های تپه ای ببرد که آفتابگردان های عاشق، طلایی رنگ شان کرده بودند.

دیشب به ماکسیم گفتم: فردا دیگر آزادیم! چهارده روزمان تمام می شود و می توانیم برویم به باغ. اما امروز صبح وقتی دوباره چهارده روز دیگر به قرنطینه مان اضافه کردند، او به شدت جا خورد و به سرعت رفت در جایش نشست و ژست کسی را گرفت که خوابش می آید و دوست ندارد کسی مزاحم اش شود.

چهارده روز دیگر، برای پنهان شدن از چنگال لشگریان «کرونا» در راه است.

چرا امسال به فکرشان رسیده که ما را قرنطینه کنند؟ نمی دانم چرا تمام سال های گذشته که کرونا به سرزمین ما حمله می کرد، هیچ کسی به فکر قرنطینه ما برنیامد. آن کروناها که هم خطرناکتر از این ها بودند و هم بزرگتر و قابل دیدتر.

چرا وقتی در دهه شصت کرونا چندین برابر این روزها کشت، کسی به ما فکر نکرد، چرا وقتی سال 88 دوباره پیدایش شد، بعد سال 96، 97، و همین آبان ماه گذشته این همه قتل عام کرد، هیچ کسی در دنیا به این فکر نکرد که ما را قرنطینه کنند، یا برای مبارزه با کرونا این گونه بسیج شوند؟ با این که در همه ی آن حمله های کرونایی، برخلاف این حمله اخیر، این جوان ها بودند که می مردند. جوان های زیبا، با ریه هایی سالم، قلب هایی تپنده و مغزهایی هوشیار.

«روان زمین می گرید و به تو گله می کند

چرا مرا آفریدی؟

چه کسی مرا این گونه ساخت

و چه کسی این همه خشم، سنگدلی و گستاخی را بر من چیره کرد»

به سوی میز تحریرم می روم. ماکسیم مثل تمام چهارده روز گذشته ملامت بار و پرسشگرانه نگاهم می کند. از نگاهش می گریزم و پشت میزم می نشینم تا از پنجره ی همیشگی ام به جهان نگاه کنم. صدای تپش های  قلب زمین را می شنوم، نفس جهان تنگ و هوا راکد شده است؛ گویی هیچ کس به فکر بهارِ نجات دهنده نیست. همه زیر ماسک های هراس انگیز و تن پوش هایی که هیچ نسیمی نمی تواند از آن عبور کند، راه های بهار را بر خود بسته اند.

حسی چون حس زندانی شدن پیدا کرده ام، حسی که هیچوقت سنگینی و تلخی اش کم نمی شود. به خیابان می دوم، و ماکسیم، خودش را به من می رساند.

خیابان در تنهایی سنگین خویش به شب می رسد. با این که ماکسیم با من است، می ترسم، از درهای بسته، و از دروغگویانی که بر زخم های ما نمک می پاشند.  

یکی دیگر از قرنطینه گریخته و چون من به خیابان می دود، چشمانش به رنگ صبح است. به من نزدیک می شود. می گوید: نترس، «ما همه با هم هستیم». چشم به هم زنیم، این روزها تمام می شود

«تا پایان هستی چنین باشد که

بدترین زندگی از آن دروغگویان

و بهترین زندگی

از آن پیروان راستی خواهد بود.»

آی.. عشق! از راستی و مهربانی که می گویی، دلم برایت تنگ می شود، برای سرودهای افسانه ای که می خوانی، و برای روزهایی که در پردیس های باستانی قدم خواهیم زد.  دست مرا بگیر! می ترسم از روان زمین دور افتم. 

«روان زمین باز خروشید و گفت

به راستی مرا نیاز به سرداری تواناست

آه ... چه وقت چنین کسی پیدا خواهد شد؟

و چه کسی دست های توانای خود را به سوی من دراز خواهد کرد.»

از یادداشت های آخر هفته

چهارم آوریل 2020

---------------------------------
*سرود گونه ها برگرفته از گات های زرتشت است
--

آماده باش جنبش انقلابی کارگری جهانی برای اعمال حاکمیت خود برای جهانی بدون استثمار و بدون کار مزدی

 آماده باش  جنبش انقلابی کارگری جهانی برای اعمال حاکمیت خود برای جهانی بدون استثمار و بدون کار مزدی

 

پیش به سوی ایجاد شوراهای انقلابی برای سرنگونی رژیم سرمایه  داری جمهوری اسلامی

 

تنها شوراهای کارگران ومزدبگیران جامعه هستند، که توانایی عبور از بحران های مختلف

از جمله بحران مبتلا به کرونا را دارند.

با شیوع ویروس کرونا در آواخر سال 2019 سرمایه داری جهانی بی کفایتی خود را با وجود داشتن مدرنترین نرم ابزار، سخت ابزاروهمچنین مدرنترین ابزارهای تولید ی و ابزارهای پزشکی نشان داد. این ویروس در پنج قاره ی موجود جهان دارد انسان ها را قتل و عام می کند .  اما سرمایه داری جهانی با مدرن ترین ابزارهای پزشکی عاجزتر از آنند، که این کشتار را کنترل کرده و از بین ببرند. سرمایه داران جهانی با یک سردرگمی روبروست که برای تئوریسین های آنها غیر قابل تصور بوده و خواهد بود. تعطیلی کارگاه ها ، کارخانه جات وشرکت ها، هتل ها و مدارس و دانشگاه ها، سرمایه داری جهانی را به سوی یک بحران عمیق و چند ساله فرو خواهد برد که مهارو کنترل کردن این بحران حتی برای تئوریسین های سرمایه داری غیر قابل تصور است. هم اکنون خبر بیکاری  میلیون ها مزدبگیر در سراسر جهان پیچیده  است هنوز بحران به عمق خود نرسیده است که در آمریکا بیش از 10 میلیون نفر بیکار شده اند در آلمان با کارنیمه وقت و بارآوری تولید کمتر مواجه شده اند وکارگران نمی توانند تا اطلاع بعدی تمام وقت کارکنند ودربسیاری از کارخانه تا بیش از 3 میلیون نفر کار نیمه وقت می کنند ویا در انتظار کارمی باشند تنا قبل از بحران ویروس کرونا صنایع اتومیل سازی آلمان دچار یک بحران تغیرات انقلاب صنعتی نسل چهارم بود و هست کارخانه های اتومبیل سازی آودی، بوش،کونتی ننتال، دایملر بنز، هرمن، ماهله،اوپل، شولر، ویس توربوَAudi, Bosch) Brose, Continental, Diamler, Harman, Mahle, Opel, Schuler, Voth und turbo ) این شرکت ها در ماه فوریه اعلام کردند که تاثیر صنایع دیجیتال و مدرنیزه کردن  جایگاه های کاری به بیکار سازی 50 هزار خواهد انجامید. بربستر این بحران، دولت نئو لیبرال آلمان مجبور شده است برای جلوگیری از طغیان مزدبگیران به اقدامات زیردست بزند: برای مزد بگیرانی که با بحران کم کاری مواجه شذده اند، دولت از اندوخته های مالیاتی که برای رفاه مزدبگیران اندوخته است، برای رفع موقتی این بحران به کار کنان و مزدبگیران تولید کننده ای که دچار بحران هزینه ای شده اند حمایت خود را از مزد بگیران به شرح زیراعلام می کند:-تولید کنندگان ویا مزدبگیران مجرد تا  60 در صد از دستمزد خالص ماهانه ی خود و متاهلین با 67 در صد از دستمزد خالص ماهانه ی خود را تا راه اندازی و روند عادی تولیدی در جامعه در یافت خواهند کرد. دولت های سرمایه داری در اروپا، آسیا، آمریکا و ... از ترس طغیان های محلی ویا سراسری قول تامین و جبران بیکار سازی را با میلیارد ها یورو و دلار می خواهند جبران کنند. من بر این باورم که جهان سرمایه داری با عروج جنبش های مختلف از جمله جنبش های  ضد سرمایه داری درسراسر جهان روبروخواهند شد . این یک شانس برای جنبش کارگران ومزدبگیران خواهد بود، که با ایجاد شوراهای انقلابی و ضد سرمایه داری در شرایط مشخص مبارزاتی  ابتدا در کشورخود برای نابودی سیستم سرمایه داری ضربه ی آخر را به این سیستم وارد کنند و بعد این روش را گسترش جهانی دهند. این فرصتی است که نباید آنرا از دست دادبحران سیاسی و اقتصادی ایران هم  از وضعیت  موجود سرمایه داری جهانی نشئت گرفته است.

بحران سیاسی و  اقتصادی در ایران  قبل و بعد از بحران ویروس کرونا و جایگاه شوراهای ضد سرمایه داری

تاثیر بحران ویروس کرونا بر اقتصاد و سیاست ورشکسته ی سیستم سرمایه داری ایران و جلوگیری از سوئ استفاده ی رژیم .

الف - وضعیت سیاسی و اقتصادی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی قبل از بحران ویروس کرونا

با گذار از سال 1398 همچنان ما با وضعیت بد تر وبحرانیتری در ایران  روبرو خواهیم شد، زیرا وضعیت اقتصادی و سیاسی ایران بسیارمتزلزل و پرتلاطم شده است. بحران ویروس کرونا شاید مثل یک شوک نئولیبرالیسم درمقطع کوتاهی مبارزات کارگران و مزدبگیران را تحت الشعاع قرار بدهد و مزدبگیران را گیج کند، اما دیری نخواهد گذشت که جنبش کارگری عروج خواهد کرد و ما با گسترش مبارزات طبقاتی برای سرنگونی رژیم ها و از جمله رژیم سرمایه داری ایران مواجه خواهیم بود. در این شرایط لازم وضروری است که همه ی فعالین شورایی، سوسیالسیت های انقلابی و کمونیست هایی که به حاکمیت شوراها باور دارند، به شوراهای کارخانه ای، شوراهای محلات، شوراهای معلمین، شوراهای دانشگاهی و در کل در شوراهای محل زندگی خود ملحق شده و دوش بدوش شوراهای ضد سرمایه داری  برای نابودی سیستم سرمایه داری موجود در ایران سازماندهی و سازمانیابی کنند. درادامه فراخوان ما به رفقایی که باور به حاکمیت سیاسی و اقتصادی شوراهای انقلابی کارگران و مزدبگیران دارند این است، که به شوراهای ضد سرمایه داری ما در سراسر جامعه بپیوندند. و خواست ما این است که به موازات جنبش کارگری و سازمان آن یعنی شوراهای انقلابی کارگران ومزدبگیران سازمان ویا حزب جداگانه ای تشکیل ندهند و به تشتت درون جنبش کارگری دامن بزنند. روند یکپارچگی جنبش کارگری می تواند ما را در چیره شدن بر مرتجعین سرمایه دار جمهوری اسلامی و نابودی سیستم استثماری سرمایه داری در ایران یاری دهد. رفقای سوسیالیست و کمونیست از ما جدا نشوید و دوباره به آغوش ما برگردید. باشد که در کنارما و باهم حاکمیت سیاسی و اقتصادی شورا های کارگران و مزد بگیران را به سیستم سرمایه داری در ایران و جهان تحمیل  کرده و عملی سازیم. اما من بنا به بررسی کوتاهی که در زیربرای شما ارائه می دهم بر این باورم که ما باید قاطعانه برای بدست گرفتن حاکمیت سیاسی و اقتصادی شوراهای های انقلابی سیستم موجود را سرنگون سازیم و شرایط کنونی بهترین شرایط برای ماست. حال من ذیلن با فاکت ها و آمار ها توضیح می دهم که چرا من به انقلاب و سرنگونی این رژیم در شرایط کنونی درنگ می کنم.

  با نگاهی کوتا به سال 1397 و همچنین به سال 1398 شاید بتوانیم عینی تر به وظایف انقلابی مان در مقابل و ضعیت بحرانی عمل کرده، که بتوانیم به تجزیه و تحلیل دقیق تری دست یابیم.

از دیدگاه بانک جهانی، بحران اقتصادی 1397-1398 در ایران  در ادامه بحران جهش نرخ ارز در ایران در سال 1397 نمایان شد. بحران جهشی نرخ ارز در ایران به روند سقوط آزاد ارزش پول ملی در برابر ارزهای جهانی گفته می شود. در واقع این بحران از ماه های آغازین 1390 آغاز ودر مهر ماه 1391 به نخستین و در بهمن ماه 1391 به دومین اوج خود رسید. در فاصله ی سال های 1389 تا 1390 بیش از 20 میلیارد دلار پول از منابع کشوربه عده ای برای مداخله در بازار پرداخت شد. که بر اساس خبرهای منتشر شده  در سال1393 جهانگیری معاون ریاست جمهوری  قول و وعده ی رسیدگی به این پرداخت ها را داد. این افزایش مقطعی کوتاه ثابت ماند و در بهار 1397 قیمت دلار در ایران از 5800 تومان و در نیه یتیر سال 1397 هر دلار به 9000 تومان داد وستد و مبادله شد. دلاردر اوایل مرداد سال 1397  12000 تومان و اواسط شهریور 14000 تومان و اوایل مهر به 20000 تومان رسید. بر این اساس  صندوق بین المللی پول  رشد منفی  5,1درصدی در اقتصاد و بیکاری  12,8 درصد و تورم را 29,6 در صد که بیانگر رکود اقتصادی است. رشد اقتصادی در ایران در سال 1398 به منفی 5,9درصد رسیده است. بر بستر این وضعیت و نا پایداری اقتصادی بیشتر کارخانه جات و صنایع بدلیل کمبود مواد اولیه تولید و عدم اختصاص ارز وارداتی بسته ویا ورشکسته شده اند و موجب بیکاری عده ی بیشتری از مزدبگیران شده است. هم چنین با احتکار کالا ها ضروری از طرف سودجویان که منجر به کم بود انبوهی از کالا های ضزوری مردم شده است. براین بستر قیمت برخی از کالاهای اساسی  و ارزاق عمومی مردم رشد چند برابر پیدا کرده است و قیمت خودرو نیز در بازار بشدت افزایش یافته است. همچنین در این شرایط فروشگاه اینترنتی دیجی کالا بزرگترین فروشگاه اینترنتی در ایران در 13 شهریور 1397  175 نفررا اخراج کرد.

چگونگی اعتصابات سراسری 1397-1398

اعتصاب سراسری کامیون داران: این اعتصاب  روز اول خرداد 1397 در160 شهر و در 25 استان  آغاز شد. در روز پنجم اعتصاب  گروهی از رانندگان اتوبوس های شهری به آنها پیوستند. موج دوم اعتصاب سراسری کامیون داران از روز اول مهر 1397 آغاز و به مرور 30 استان و 236 شهر را دربرگرفت.

  - اعتصاب سراسری معلمان: معلمان در اردیبهشت ماه 1397 دست به اعتصاب سراسری درشهر های گوناگون زدند. این اعتصاب ها عمدتن به شیوه ی تحصن، سر باز زدن از حضور در کلاسهای درس که در این اعتراضات دانش آموزان و دانشجویان از آنها حمایت کردند.

 – اعتراضات کارگری درخوزستان: سال 1397  مرکز اعتراضات شهرهای شوش و اهواز بود و با محوریت کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه و شرکت ملی فولاد بود، که کارگران فولاد درتاریخ 3 آذر 1397  با اعتراضات گسترده ی خود در خیابان ها و با شعار های رادیکال از کارگران هفت تپه حمایت کردند. در تاریخ 3 آذر اعتراضات کارگران معترض هفت تپه  وارد بیستمین روز متوالی خود شده بود. همچننین کارگران دیگرشهرها به اعتراض گسترده دست زدند. در 14 مهر و 18 آذر 1397 کارگران شهرداری آبادان وکارگران خدماتی بندر امام خمینی اعتصاب کردند

 – اعتصاب سراسری کردستان:  اعتصاب کردستان در 21 شهریور 1397  در اعتراض به اعدام رامین حسین پناهی، زانیار مرادی ولقمان مرادی

وضعیت اقتصادی

تورم در آخر سال   1398  %  38,6 

بر پایه  آماربدست آمده از مجموع جمعیت 82  میلیون نفری و از شمار 66,9 میلیون نفری جمعیت 10 سال به بالا تنها 27 میلیون نفر فعال هستند. فعال به این معناست که در سن کار قرار دارند و آمادگی و علاقه مندی برای کارکردن راهم دارند. از میان این جمعیت 23 میلیون و813 هزار نفرشاغل هستند و 3 میلیون و 261 هزار نفرهم بیکار و جویای کارند.

 بنا به مرکز گزارش دهی اداره ی آمار هر ایرانی  خرج  3,5  نفر را می دهد.

به گفته ی معاون اقتصاد و برنامه ریزی اتاق اصناف، برآورد شده که: « دو میلیون و600 هزار شغل در معرض خطر است».  ما می دانی که این آمار می تواند بیشتر آز تعدادی است که منتشر شده است. زیرا در در طی چهل سال حکومت رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، در برآوردهای مختلف ثابت شده است که آمارها، منابع و داده های سیاسی و اقتصادی  از سوی مهره های مختلف این رژیم، نا متمعن وغیر قابل اطمینان بوده.است به هر رو اگر ما به این دو میلیون و 600  شغل باور داشته باشیم و ضعیت موجود بسیار بحرانی است.

آقای محمود جام ساز کارشناس مسائل اقتصادی در گفتگو با روزنامه ی انتخاب وضعیت اقتصادی ایران را در دوران کرونا بسیار وخیم ارزیابی می کند و تاکید کرد: » در وضعیت کنونی ضروری است دولت منابع خود برای اقشار آسیب دیده اختصاص دهد. برای دوران پسا کرونا ضروری است دولت برنامه ریزی دقیقی انجام دهد که ضررهای سرمایه گذاری خرده پا، دستفروشان، اصناف، کارخانه جات، فعالان بخش حمل و نقل شهری را جبران  کند.« تاریخ انتشار 29 اسفند 1398

آقای جام ساز بر این باور است که اقتصاد کشور در وضع بسیار شکننده ای قرارگرفته است. و این وضعیت را معلول عوامل زیر می داند » : یکی اینکه وضعیت اقتصاد کلان را به شدت به سیاست گره زده است. متاسفانه بسیاری از تصمیمات اقتصادی کشوراکنون سیاست مدارانی می گیرند که هیچ گونه آگاهی نسبت به به مسائل اقتصادی ندارند.  افزون بر تصمیم گیری های سیاسی و غیر تخصصی، سیل، زلزله، شیوع بیماری کرونا و تحریم ها وضعیت اقتصادی کشور را در حالت بحرانی قرارداده است و ....«

 آقای جام ساز با یک نا امیدی زیاد به بحران زدگی دولت می پردازد.

دولت ورشکسته و نئولیبرال جمهوری اسلامی نمی تواند و نمی خواهد ازفرار مالیاتی 5  هزارمیلیارد تومانی که توسط بنیاد ها، نهاد ها و مؤسسات فرا دولتی انجام می گیرد، جلوگیری کند. واین روند بخشش به بنیادهایی که مثل قارچ به جان جامعه زده اندئ،  باعث فقیر تر کردن کارگران ومزدبگیران خواهد شد. در سال 1398 بدلیل انگلی بودن سرمایه گذاری در جامعه، تولید ناخالص جامعه منفی 8 - درصد را داشته و کارشناسان اقتصادی مثل آقای  محمود جام ساز تولید ناخالص داخلی را به میزان 12 درصد و یا بیشتر برآورد کرده است

با توجه به بررسی فوق وضعیتی موجود این سیستم چنان لغزنده است، که خود دست اندر کاران رژیم هم اقرار می کنند، بهترین موقعیت برای ما کارگران ومزدبگیران است، که دست در دست و شانه به شانه ی پرستاران، پزشکان ودیگر مردمی که به یاری مبتلایان به ویروس کرونا شتافته اند را یاری کرده و یا تشکیل شورا های خود در سراسر جامعه مرتجعین حاکم را خلع سللاح و به زباله دانی تاریخ روانه کرده و آنها را از بیمارستان ها و دیگر نهاد ها بیرون بریزیم. اکنون بهترین شرایط برای ماست، زیرا رژیم در وضعیت ناتوانی وضعف غیر قابل تصوری قرار دارد.

  بنا به گزارش خبری ایلنا، بانک ها کارخانه ها را بلعیده و کارگران را بیکار کرده اند. معوقات بانکی منجر به ورشکستگی تولیدکنندگان ، ضبط شدن کارخانه ها و کارگاه ها از طرف بانک ها، تعطیلی واحد های تولیدی و بیکاری کارگران شده است. دست درازی بانک ها بلایی بر سر بنگاهای تولیدی آورده که وحشتناک است. همچنین میلیون ها کارگر با خانواده اش راهم به بیکاری وفقر کشانده است و کسی هم در این مملکت ازفاجعه جلوگیری نمی کند. آنقدر مملکت زوارش در رفته است، که هیچ یک از اعضای این دولت یا قادر نیست و یا نمی خواهند آماری از کارخانه ها و کارگاه هایی که درتملک بانک هاست تنظیم کنند. یک آمار هست که اول تیر 1398 خانم معصومه مرادیان(مدیر کل دفتر مدیریت عملکرد،بازرسی وامور حقوقی استان قزوین) بدلیل مشکلات اقتصادی، در 68 واحد تولیدی این استان شاهد جانشینی بانک ها هستیم. در خراسان رضوی تعداد واحد های تولیدی در تملک بانک ها 139 واحد اعلام شده. استان فارس 60 بنگاه اقتصادی به تملک بانک ها درآمده است. دراصفهان این رقم 300 مورد اعلام شده است. در استان البرز تا سال 1397 167 واحد تولیدی بوده و برای سال 1398 آماری در دست نیست. این و ضعیت در استان های دیگر هم حاکم است  و اما بانک ها شفاف سازی نمی کنند.

حال مایحتاج روزانه در 1398 چقدر گران شده است؟

در حال حاضر تورم سالانه به حدود 42  درصد وتورم نقطه به نقطه  حدود 28 درصد است. در بین گروهای مختلف کالاهای خوراکی و مجموعه ای که معمولا در سبد روزانه ی مصرفی خانوارها و جود دارد که بیشترین افزایش قیمت به چای  تا بسته ای 87 در صد، گوشت 68 درصد و شیر 61 درصد رشد کرده است . برای نمونه هر کیلوگرم گوشت گوسفند از 58 هزارتومان به 98 هزارتومان رسیده که رشد 40 هزارتومانی دارد هر لیتر شیر متوسط 3600 تومان به 5800 تومان رسیده که رشد 61 درصدی دارد.

تغییر قیمت کالاهای خوراکی روزانه به تومان مقایسه بین سال -1397 1398

»شوک درمانی اقتصادی» و » خصوصی سازی سریع بر اساس نسخه تجویزی نئولیبرالی صندوق بین الملی پول»

تجربیات از زمان احمدی نژاد  تا کنون توانسته منجربه ورشکستگی گسترده صنایع و مؤسسات و هم چنین بحران معیشتی و بیکاری برای کارگران به همراه داشته است. این وضعیت یعنی خصوصی سازی و خصولتی کردن کارخانه جات و مؤسسات در سال آینده یعنی سا ل1399 با رشدی 3،5 درصد نسبت به سال جاری خواهد بود. منابع حاصل از واگذاری شرکت های دولتی در سال بعد مجموعن 1104 میلیارد تومان خواهد بودکه نسبت به رقم 306 هزار میلیارد در سال جاری رشد قابل توجهی دارد. کارگران باید دقت کنند که وضعیت معیشتی شان در سال آینده بدلیل شوک درمانی دولت نئولیبرالی روحانی بدتر و بحرانی تر خواهد شد وتعداد بیکاران در جامعه بیشتر و بیشتر خواهد شد. به بر رسی که من  از وضعیت اقتصادی جهانی و بخصوص از ایران دارم، بحران حد اقل تا دوسال آینده عمیق و عمیق تر خواهد شد و جایگا های کاری بیشتری را در کام خود خواهد برد. بر این بستر من براین باورم، که اگرشوراهای کارگران و مزدبگیران غفلت کنند و زمان سرنگونی جمهوری اسلامی را به عقب بیندازند باید این را قبول کنند، که کارگران و مزد بگیران می باید خود را برای شرایط بسیار فلاکتبارو اسفبارتری آماده کنند. باید جنبید و نباید درنگ کرد.

یکشنبه 5 آپریل 2020 

April 04, 2020

پاسخی به داستانسرائی ها در مورد " فرار از زندان قصر"

پاسخی به داستانسرائی ها در مورد " فرار از زندان قصر"

postmaster@ashrafdehghani.com

خوانندۀ گرامی! من با قلبی اندوهبار و در شرایطی مجبور به نگارش مطلب زیر شدم که فاجعه ویروس کرونا بر بستر بی مسئولیتی، اهمال  و در یک کلام سیاست های ضد مردمی جمهوری اسلامی با شدتی بیش از قبل، حیات و هستی و کار هزاران تن از توده های ستمدیدۀ ایران و بویژه کارگران، بی صدایان و محرومان اعماق جامعه را تاراج کرده و سایۀ مرگ را بر زندگی پر از درد و رنج و فقر و گرانی و ظلم و سرکوب توده ها زیر حاکمیت رژیم فاسد و سرکوبگر جمهوری اسلامی افزوده است. از این فرصت استفاده می کنم و همدردی عمیق خود را با خانواده های قربانیان خاموش این فاجعه اعلام می کنم و امیدوارم که این رژیم ضد خلقی هر چه زودتر به دست توانای توده های انقلابی ایران سرنگون گردد تا مرهمی بر زخم های عمیق مردم ما گذارده شود؛ و به امید آن که طبقه کارگر ایران در رأس همه ستمدیدگان جامعه بتواند با رهبری خود سنگ بنای یک نظام مبتنی بر آزادی و رهایی واقعی مردم از بار همه ستم های طبقاتی را در کشور ما بنا نهد.

*****

با مرگ خانم فاطمه موسوی (عفت) وابسته به ملی- مذهبی ها در رژیم جمهوری اسلامی، قلم به دستانی در ایران که روزی شان از وجود و تداوم حیات ننگین رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی تأمین می شود به تلاش گسترده ای دست زده اند تا بلکه بتوانند یکی از ارزش ها و دستاوردهای تاریخی مردم مبارز ایران را از حافظه ها پاک یا در آن خلل وارد آورند.

در مواجهه با تلاش های اولیه اصلاح طلبان در ایران که درگذشت خانم نامبرده را به فرصتی برای اشاعه تحریفات خود در مورد فرار من از زندان در دوره شاه قرار دادند، پیش از این برای روشن شدن افکار عمومی، مبادرت به انتشار بخشی از کتاب "بذرهای ماندگار" در ارتباط با "فرار از زندان قصر" همراه با توضیحی کوتاه نمودم تا واقعیت چگونگی این رویداد هر چه شفاف تر در اختیار خوانندگان قرار گیرد. اکنون اما با توجه به حجم وسیع تبلیغات به خصوص از جانب اصلاح طلبان دستگاه جهنمی جمهوری اسلامی که مدافعین رژیم دیکتاتور گذشته نیز در فضای مجازی آن ها را همراهی می کنند، روبرو هستیم، طیفی که مرگ "عفت" را به فرصتی برای مقابله با گرایشات انقلابی در جامعه، نفی ارزش ها و دست آوردهای جنبش مسلحانه در دهه پنجاه به منظور باز داشتن جوانان از توسل به مبارزه قهرآمیز علیه نظام استثمارگرانه و ظالمانه حاکم تبدیل کرده اند. این موج جدید تبلیغات علیه توده های انقلابی ما در ارتباط با "فرار از زندان قصر" همراه با سئوالاتی که برای خوانندگان مطرح نموده و با من در میان گذاشته شده، توضیح بیشتری را از جانب من در مورد این فرار ضروری ساخته است.  

اما، پیش از وارد شدن به اصل مطلب مایلم تا نکته ای را با افکار عمومی و خوانندگان این نوشته در میان گذارم. نگارش مطلب زیر از یک زاویه برای من خوشایند نبود.  چرا که مجبور بودم بار دیگر در پاسخ به ادعاهای عوامفریبان مرتجع، به کرات از شخص خودم صحبت به میان آورم.  اما کارزار دروغ و ریایی که مبلغین تبلیغات مسموم فوق با شخصی جلوه دادن چگونگی "فرار از زندان قصر" و مهمتر از آن تاثیرات و نتایج این رویداد تاریخی به طور همزمان در بیش از ده سایت و نشریه حکومتی و شبکه های اجتماعی براه انداخته اند (1) ، جایی برای تن دادن به این احساس ناخوشایند و شانه خالی کردن از وظیفۀ تلاش برای دفاع از حقیقت باقی نگذاشت.  در نتیجه در میدانی که این مبلغین با هدف گرفتن شخص من به منظور خوراندن سموم فکریشان به نسل جوان آماده کرده اند، چاره ای باقی نمی ماند جز آن که به هنگام افشای داستانسرایی های عوامفریبانه آنان در مورد فرار اشرف دهقانی از زندان قصر و روشن ساختن اهداف پلید آن ها از این داستانسرایی، به اجبار از نقش و شخص خودم و نقش اشخاص مورد استناد در تبلیغات جاری، در ارتباط با آفریده شدن آن رویداد تاریخی سخن بگویم.  من این کار سخت را صرفا به خاطر دینی که همیشه برای روشن کردن حقیقت، به همه کارگران و خلق های ستمدیده کشورم و جوانان مبارز و زندانیان سیاسی ای که زیر شدیدترین شکنجه های همپالگی های همین اصلاح طلبان قرار دارند، داشته و دارم انجام می دهم.   

خانم فاطمه موسوی که با نام عفت شناخته شده، در دوره شاه به هنگام جوانیش متعلق به خانواده زندانیان سیاسی مبارز سازمان مجاهدین خلق ایران بود، همان ها که در نوروز 1352 به فرار من از زندان قصر یاری رساندند.  بر این مبنا اصلاح طلبان حکومتی در روزنامه شرق اولین هائی بودند که در دشمنی با دست آوردهای مبارزاتی کمونیست های فدائی و مجاهدین انقلابی دهه پنجاه، با زدن تیتر درشتِ "عفت موسوی چگونه اشرف دهقانی، عضو چریک‌های فدایی خلق را از زندان فراری داد"، به تحریف واقعیت پرداخته و به داستان سرائی در مورد آن فرار تاریخی دست زدند.

در آغاز تأکید کنم که اگر چه فرار از زندان قصر رژیم شاه توسط من صورت گرفت ولی این فرار دیگر - نه امروز در رژیم جمهوری اسلامی و نه دیروز در دوره رژیم جنایتکار شاه - متعلق به من نبوده و نیست. "فرار از زندان قصر" به دلیل عملکردش علیه دشمنان مردم و با توجه به تأثیرات انقلابی ای که در میان توده های تحت ظلم و ستم ایران و به ویژه نسل جوان و روشنفکر مبارز به جا گذاشته، جزئی از تاریخ مبارزات انقلابی خلق های ایران است و لذا به عنوان یک عمل و حرکت انقلابی تاریخی، به کارگران و زحمتکشان و همه توده های تحت ستم ایران تعلق دارد.  از این روست که امروز دفاع از اهمیت انقلابی و ارزش تاریخی "فرار از زندان قصر" در مقابل قلم به دستان خدمت گزار جمهوری اسلامی که در تلاشند با تاکتیک "زیر آب زدن" فردی، حقانیت این فرار و ماهیت و نقش مبارزاتی آن را زیر سئوال ببرند، وظیفه همه نیروهای انقلابی و آزادیخواه ایران می باشد.  من نیز درست در این چهارچوب خود را موظف می دانم به سهم خود به مقابله با آن هائی اقدام کنم که که امروز درگذشت خانم فاطمه موسوی (عفت) را به فرصتی برای تحریف تاریخ و وارونه جلوه دادن حقایق تبدیل کرده اند، آن هائی که تحت عنوان ملی – مذهبی و اصلاح طلب از بدو روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در همه جنایت ها و خون ریزی های این رژیم پلید وابسته به امپریالیسم سهیم بوده اند و حال به میدان آمده اند تا با داستانسرائی علیه مبارزه مسلحانه انقلابی در دهه پنجاه، باز هم دین خود را به رژیم متبوعشان ادا کنند.

فرار از زندان قصر در شرایطی صورت گرفت که توده های دربند ایران در حالی که در زیر استثمار و ظلم و ستم دست و پا می زدند، اما احساس ضعف مطلق در مقابل رژیم شاه با دستگاه امنیتی مخوفش (ساواک) که آن را قدر قدرت و شکست ناپذیر می پنداشتند، آن ها را از دست زدن به حرکت های انقلابی وسیع باز داشته بود.  در چنین شرایطی، "فرار از زندان قصر" با نشان دادن شکست پذیری دستگاه امنیتی و اهریمنی رژیم شاه، در بستر جنبش مسلحانه چریکی جاری در جامعه در خدمت ارتقای روحیه مبارزاتی ستمدیدگان و رشد مبارزات آن ها قرار گرفت.  تأثیر این فرار در ایجاد جوشش انقلابی در میان زنان و مردان تحت ستم به ویژه از آن جا که توسط یک زن صورت گرفته بود حتی ابعاد گسترده تری یافت و به خصوص الهام بخش زنان تحت ستم ایران در روی آوری به سوی مبارزه انقلابی گشت.  در آن زمان این تصور که گویا زن ، انسانی درجه دوم و در مقام پائین تر از مرد قرار دارد، فرهنگ غالب و کاملاً  گسترده در جامعه و  حتی در میان خود زنان بود. "فرار از زندان قصر" ضربه ای به این فرهنگ ارتجاعی زد و به سهم خود در به میدان کشیدن هر چه بیشتر زنان به صحنه مبارزه علیه رژیم شاه و تلاش برای دست یابی به رهائی کامل زنان بسیار اثر گذار گردید. بر این مبنا باید دید که خدمت گزاران جمهوری اسلامی امروز در رابطه با این فرار چگونه و چرا قلمفرسائی می کنند!؟

در حجم بزرگ تبلیغات کنونی آن ها علیه "فرار از زندان قصر" ، چند نکته برجسته وجود دارد که در این جا به آن ها برخورد می شود:

  • تا جائی که به دوره جوانی عفت بر می گردد ، در کتاب بذرهای ماندگار، همراه شدن او با من جهت دور شدن از درب زندان زنان در ارتباط با فرار از زندان قصر توضیح داده شده و من اهمیت و ارزش کار مبارزاتی همه کسانی که به آن فرار یاری رساندند و از جمله او را در آن کتاب با برجستگی بیان کرده ام. اما عفت با تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1354، از آن سازمان جدا شد و متأسفانه با روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، با شوهرش (محمد محمدی گرگانی) به صف جریان موسوم به ملی- مذهبی ها پیوست که یکی از جریان های همدست با رژیم جمهوری اسلامی و حافظ نظام استثمار گر حاکم بوده و می باشد. امروز پس از درگذشت او، افراد و نشریات و سایت هائی در ایران با اهداف سیاسی خاصی بدون آن که بگویند که عفت در چهل و یک سال گذشته حامی چه رژیمی بوده و یا مثلا بر این امر صحه بگذارند که وی طی دوره چهار ساله نمایندگی شوهرش در مجلس ارتجاع جمهوری اسلامی (طی سال های 1359-1363) - همان دوره بگیر و ببند و قتل عام توده ها و خون ریزی در کوچه و خیابان توسط رژیم حاکم، سال های اعدام سلسله وار دختران و پسران جوان، اعدام مادران و پدران و حتی کودکان و مادران با جنینی در رحم، سال های کشتار کمونیست ها و آزادیخواهان در سیاهچال ها در زیر شکنجه، و عربده کشی های خمینی و اعوان و انصارش جهت ارعاب توده ها با به رخ کشیدن همه جنایاتشان و از جمله جنایت تجاوز به دختران نوجوان و جوان با این توجیه که مانع از رفتن آن ها به بهشت به دلیل باکره بودنشان بشوند! ، سال های تواب سازی و شکنجه روزمره زندانیان سیاسی با کمک تواب ها و... -  همراه شوهرش بوده، و یا مطرح کنند که بالاخره ایشان به طور خلاصه در سال های سیاه 60 در کدام سو (جبهه) قرار داشته، در طرف توده های تحت ستم یا در سوی رژیم خون خوار حاکم!  و کلاً بدون پرداختن به این امر که عفت در آن سال ها چه می کرده است، ناگهان و با جا خالی دادن به تمام این پرسش ها، به طور هماهنگ و یک صدا با هم او را با فرار اشرف دهقانی در دوره رژیم شاه به دیگران می شناسانند.  آن هم به این صورت تحریف آمیز که گویا او "فراری دهنده اشرف دهقانی" و یا "ناجی" او بوده است!  خواهیم دید که این تمجید از عفت و اعتبار دادن به او از این طریق، به هیچوجه بی دلیل نیست.  مبلغین وابسته به رژیم حاکم ابتدا از حسن نظر توده های آگاه ایران نسبت به فرار اشرف دهقانی از زندان، سوء استفاده نموده و عفت را با این فرار به خوانندگان سایت ها و نشریاتشان معرفی می کنند و سپس به طور موذیانه تبلیغات خود علیه رویداد تاریخی "فرار از زندان قصر" را به منظور کوبیدن مبارز انقلابی مسلحانه در دهه پنجاه و ارزش های تاریخی آن دهه، پیش می برند.

2-                علاوه بر شناساندن عفت در ارتباط با فرار اشرف دهقانی، برای معرفی او، آگاهانه از عبارات و کلماتی استفاده می کنند که یادآور یک دوره پرشکوه از تاریخ مبارزاتی مردم ایران می باشند. مثلاً می نویسند: "درگذشت یک زن مهم در تاریخ مبارزه چریکی"، " عفت، از چهره‌های نامدار تاریخ مبارزه چریکی در ایران" ( منبع روزآروز- اتحاد بازنشستگان)، یا "درگذشت عفت، ناجی اشرف دهقانی" ( این عبارت را سایت "تاریخ ایرانی" به کار برده که معروف است متعلق به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی می باشد و یکی از اتاق های فکر این وزارت محسوب می شود)، و از این قبیل. جای تردید نیست که این مبلغین نه طرفدار مبارزه چریکی در ایران بوده اند و یا امروز می باشند و نه پیرو نظرات کمونیستی و شیوه مبارزه مسلحانه ای که با نام چریکهای فدائی خلق ایران که اشرف دهقانی یکی از آن هاست، عجین شده است.  اتفاقاً یکی از دلایل آزادی اینان برای انتشار نشریه و زدن سایت در رژیم جمهوری اسلامی، دشمنی شان با چریکهای فدائی خلق و خط مشی مبارزاتی آن ها می باشد. به واقع، مگر غیر از این است که هویت سیاسی جریانات موسوم به "ملی مذهبی" و "اصلاح طلب" در جمهوری اسلامی با دشمنی و خصومت با کمونیست ها، مبارزه مسلحانه و "جنبش چریکی" گره خورده است؟  پس، این مبلغین چرا اصرار دارند عفت را با نام اشرف دهقانی و خاطره درخشان مبارزه مسلحانه در دهه پنجاه به دیگران بشناسانند!؟

برای این که خواننده متوجه نیت ناپاک این مبلغین که همانا کوبیدن کمونیست های فدائی و مبارزات چریکی دهه پنجاه در پوشش یادآوری آن ارزش هاست بشود، باید به فضائی که از دیر باز در میان جوانان انقلابی ایران وجود داشته و دارد توجه کرد.  امروز همه دست اندرکاران رژیم و همه متفکرین و مبلغین مدافع وضع ظالمانه موجود در ایران، به خوبی از رشد روز افزون گرایش جوانان انقلابی به سوی چریکهای فدائی خلق و راه و روش مبارزاتی آنان آگاه هستند؛ و می دانند که درک حقانیت و ضرورت مبارزه قهر آمیز علیه نظام حاکم در شرایط کنونی از طرف توده های دربند ایران به چه درجه و تا چه حد گسترده می باشد.  از این رو برای مقابله با چنین فضائی و بازداشتن توده ها از دست زدن به هر اقدام مسلحانه علیه رژیم حاکم، آن ها به هر تلاشی دست می زنند و از هر موقعیتی سوء استفاده می کنند تا با وارونه کردن حقایق ، بر باورهای توده های انقلابی ایران ضربه بزنند و مثلا به آن ها بقبولانند که واقعیت فرار اشرف دهقانی از زندان قصر خلاف آن چیزی است که در اسناد تاریخی ثبت شده و آنان تا کنون در ذهن خود داشته اند.  چنین است که درگذشت عفت نیز با توجه به مرتبط بودن او با فرار اشرف دهقانی، به وسیله ای در دست نیروهای اصلاح طلب برای اجابت منظور فوق جهت مقابله با جوانان مبارز کنونی ایران و گرایش انقلابی آن ها به سوی مبارزه مسلحانه تبدیل گشته است (در این مورد بیشتر توضیح داده خواهد شد). 

3-                در تبلیغات جاری طرفداران جمهوری اسلامی وانمود می شود که عفت در همه پروسه فرار از زندان قصر از آغاز تا انتها شرکت داشته. مطابق این تبلیغات، اوست که چادر به درون زندان می برد ("... با آوردن چادر سیاه به زندان، که با چادر‌های زندان فرق داشت، توانست اشرف دهقانی، از کادرهای مهم چریک‌های فدایی را از زندان فراری دهد"- منبع روزآروز- اتحاد بازنشستگان) و اوست که اشرف را از درب اصلی زندان "فراری"!! می دهد. مثلا می نویسند: عفت "با بقچه‌ای حاوی چند چادر زنانه وارد زندان قصر شد و با یک برنامه‌ریزی توانست دست دختر هفت ساله‌اش را به دست اشرف دهقانی مارکسیست بدهد و با عادی‌سازی شرایط، او را از زندان فراری دهد."

(برگرفته از :  www.hamdelidaily.ir)

دلیل مسخره ای هم برای خروج از درب بزرگ زندان قصر ارائه شده است، از این قبیل که گویا نگهبان دم درب اصلی زندان چون  تصور کرده بود که اشرف خواهر شوهر عفت می باشد، از او ورقه عبور طلب نکرده بود!! - خلاصه، این عفت بود که گویا "با یک برنامه‌ریزی توانست اشرف دهقانی مارکسیست را از زندان فراری دهد" (سایت خبری شعار سال - این سایت مطالب روزنامه همدلی را تکثیر کرده و نوشته است: "با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه همدلی، تاریخ انتشار: 24 اسفند 1398).

قابل توجه است که خود عفت در زمان حیاتش چنان ادعاهائی را که این مبلغین امروز اشاعه می دهند، مطرح نکرده بود، و امروز، این قلم به دستان رژیم هستند که پس از مرگ وی به منظور مخدوش کردن آن فرار تاریخی هر چه لازم می بینند می نویسند و با دستی باز به عفت نسبت می دهند.

در تبلیغات مذکور، تیتر همه نوشته ها نیز به صورت یک کلیشه، کاملاً یکسان انتخاب شده اند: عفت "فراری دهنده اشرف دهقانی". همین تیتر بیانگر آن است که گویا این اشرف دهقانی نبوده است که از زندان فرار کرده بلکه اگر کاری صورت گرفته که به گفته خودشان "ابهت و شکست ناپذیری ساواک" را در هم شکسته (روزنامه شرق) و "سال‌ها موجبات تحقیر ساواک و غرور مبارزان" را فراهم ساخته (سایت خبری شعار سال)، و "مبارزان از آن فرار حماسه‌ها ساختند و به چهره خشمگین ساواک کوبیدند و از این رهگذر شعله این جنگ را روشن نگاه می‌داشتند"، "مبارزان از همه گروه‌های سیاسی را در مقابل دستگاه جهنمی ساواک صاحب یک پیروزی بزرگ کرده بود. یک پیروزی کاملا زنانه." ...

(www.hamdelidaily.ir)، این ها همه به دست عفت صورت گرفته که اشرف دهقانی را فراری داده است. بنابراین، عفت به تنهائی هم برنامه ریز و هم مجری کار بوده و این او بود که "دریافت که می‌تواند حادثه‌ای را رقم بزند که دستگاه آهنین ساواک را بلرزاند."

(www.hamdelidaily.ir و سایت خبری شعار سال)

با اندکی دقت می توان دید که پیام اصلی چنین تحریفاتی این است که آی جوانان هوادار جنبش مسلحانه و پرچمداران پاکباخته آن یعنی چریکهای فدایی خلق! چه نشسته اید که هر چه تاکنون در مورد فرار تاریخی اشرف دهقانی و "حماسه مقاومت" به شما گفته اند "دروغ" بوده و ناجی و فراری دهنده این چریک "مارکسیست"، فرد "مهم" دیگری است که متعلق به خانوادۀ سیاسی جریانی می باشد که مفتخر به خدمت گزاری به جمهوری اسلامی است و اشرف دهقانی و سازمانش در این مورد به شما دروغ گفته اند!

  • تیتر کلیشه ای تحریفی یکسان که در بالا به آن اشاره شد (عفت، "ناجی اشرف دهقانی"، عفت "فرار دهنده اشرف دهقانی")، به تنهائی نشانگر هدف مبلغین برای تحریف واقعیات مربوط به "فرار از زندان قصر" می باشد. این امر به خصوص آن جا بیشتر آشکار می شود که در هیچ یک از نشریات فوق الذکر حتی اشاره ای هم به وجود زنان مبارز طرفدار سازمان مجاهدین خلق ایران در دوره شاه نمی شود که به عنوان خانواده زندانیان سیاسی هر یک به نحوی به "فرار از زندان قصر" یاری رساندند.  همچنین باید این واقعیت را در نظر داشت که اندیشه فرار توسط من و ناهید جلال زاده موقعی به مرحله عمل در آمد که ما از پشتیبانی و یاری آگاهانه دختر رزمنده خانواده مبارز رضائی ها در دوره شاه یعنی صدیقه رضائی مطمئن شدیم و در هماهنگی با او به این عمل اقدام نمودیم.  از این رو پرسیدنی است که چرا کسانی که در نشریات و سایت های "آزاد" در جمهوری اسلامی به داستانسرائی در مورد نقش عفت در فرار مورد بحث پرداخته اند، اگر قصد بهره برداری های سیاسی ضد انقلابی نداشته و یا ریگی به کفش ندارند، نامی هم از صدیقه رضائی نمی برند و اشاره ای هم به نقش او در این فرار نمی کنند؟ در مورد حسین خراسانی به عنوان یکی از خانواده های زندانیان سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران در همان دوره که آن سازمان علیه امپریالیسم و سگ زنجیری اش رژیم شاه می جنگید هم حرفی به میان نمی آورند. او تنها مردی بود که در این فرارِ (به قولی) زنانه، در اختفای من بعد از فرار از زندان نقش اصلی را ایفاء نمود - تا این که بالاخره امکان ارتباط با سازمان خودم (چریکهای فدائی خلق) فراهم گشت.  آیا این نشریات و سایت های علنی و "آزاد" حاضر بودند و هستند که حسین خراسانی، آن مبارز انقلابی را هم با القابی که برای عفت به کار می برند توصیف کنند و او را به خاطر نقش مهمی که در ارتباط با فرار اشرف دهقانی داشته است یک مرد "مهم در تاریخ مبارزه چریکی"، یا " از چهره‌های نامدار تاریخ مبارزه چریکی در ایران" بنامند؟  بی شک نه، چرا که حسین خراسانی برخلاف عفت به خانواده سیاسی آن ها تعلق نداشت، بلکه پس از سقوط شاه همچنان یک انقلابی باقی ماند و در مقابل رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ و مأموران همین رژیم بودند که خون پاکش را به عنوان یک مجاهد انقلابی در دوم بهمن 1361 بر زمین ریختند. واضح است که این مبلغین اگر ریگی در کفش نداشتند در رابطه با فرار اشرف دهقانی تنها به ذکر نام عفت اکتفاء نمی کردند و اگر قرار بود حقایق را با مردم در میان می گذاشتند حتی می بایست از زن مجاهد انقلابی، معصومه شادمانی نیز نام می بردند.  این زن انقلابی اگر چه در رویدادی دیگر و به قولی در "فرار دوم" با من در ارتباط قرار گرفت، اما نامش با همین فرار مطرح گشته است.  اما نام بردن از این زن رزمنده که در سال 1360 پس از تحمل شکنجه های قرون وسطائی شکنجه گران جمهوری اسلامی، توسط این رژیم دار و شکنجه به قتل رسید هم برای این مبلغین مقرون به صرفه نبود و نیست. در حالی که اینان با داستان سرائی های بی مقدار در مورد "فرار از زندان قصر" و حذف نام هواداران و خانواده زندانیان سیاسی مجاهد می خواهند به مردم مبارز ایران این طور القاء کنند که اگر اشرف برای شما به مثابه یک سمبل مبارزاتی (در واقع خارج از اراده خود وی به عنوان یک فرد) با راه و روش قهر آمیز انقلابی با دشمنانتان مطرح است، بدانید که در فرار او از زندان شاه، یکی از خودی های ما نقش اصلی را داشته است - تا آن جا که او فرار نکرده بلکه عفت او را فراری و "نجات" داده است!

5-               تحریف و قلب حقایق در مود "فرار از زندان قصر" به مواردی که در بالا گفته شد ختم نمی شود.  قلم زنان در جمهوری اسلامی با کتمان بار سیاسی و انقلابی این فرار و شخصی جلوه دادن آن سعی کرده اند به خیال خود ضربه اصلی را به شخصیتی که از اشرف دهقانی به مثابه یکی از سمبل های مبارزاتی در میان مردم مبارز ایران شناخته می شود با طرح گفته های زیر وارد کنند : "اشرف رها شده و از بند گریخته و عفت راهی ساواک برای بازجویی"، " عفت در زیر شکنجه..." ، "بدین ترتیب، «حماسه فرار اشرف دهقانی از زندان» رقم می‌خورد. " اشرف پس از فرار بلافاصله به اروپا رفت." یا " بعد از گذشت چند ماه از این حادثه، اشرف مخفیانه از ایران خارج می‌شود". (برگرفته از روزنامه شرق و نشریات دیگر)

ادعاهای تحریفی فوق به مَثَل "خسن و خسین هر سه دختران معاویه اند" که به خوبی برای قلم زنان طرفدار اسلامِ رژیم حاکم آشنا است ، شباهت دارد.

بر خلاف آن چه سعی شده به توده ها القاء شود واقعیت این است که در سال 1352 پس از فرار از زندان، هیچ فردی در رابطه با این فرار دستگیر نشد.  در جریان این حرکت، از یک طرف یاری دهندگان به این فرار بخشاً به طور اتفاقی به آن وارد شدند و از چند و چون این فرار آگاهی نداشتند.  از طرف دیگر کسانی که آگاهانه به آن فرار یاری رسانده بودند، با توجه به دستگیری ناهید جلال زاده، در همان درب زندان زنان باقی ماندند و هیچوقت مطلع نشدند که اشرف پس از فرار چگونه و در چه ارتباطی خود را از چشم پلیس مخفی نگاه داشت و چگونه ساواک را از دستگیری مجدد خود نا امید ساخت.  از طرف دیگر، باید مخفی کاری های به جا و درست زنده یاد حسین خراسانی پس از فرار را ذکر نمود که تا جایی که من می دانم، جز خود وی و رابطی که مرا به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق وصل نمود، هیچ کس از این امر مطلع نگشت. و به طور قطع کسانی که من در خانه های آن ها به دور از گرگان مدتی به صورت مخفی به سر بردم، از این فرار و هویت من مطلع نشدند.  مجموعه این واقعیات کمک می کرد که حتی اگر کسی از یاری دهندگان به آن حرکت دستگیر هم می شد، حتی اگر مجبور به دادن اطلاعاتش هم می گشت باز ساواک نمی توانست به کلیت موضوع و افراد شرکت کننده در این فرار پی ببرد - در واقع هم ساواک هیچوقت نتوانست به اطلاعات کامل راجع به این فرار دست یابد.  در هر حال واقعیت این است که در مقطع مورد بحث یعنی در سال 1352، هیچ فردی در ارتباط با فرار از زندان قصر، مورد ضرب پلیس امنیتی شاه قرار نگرفت.

اما در اسفند سال 1353 و اوایل سال 1354 (یعنی حدوداً دو سال بعد از فرار از زندان قصر) برخی از مبارزین مرتبط با سازمان مجاهدین خلق ایران که عفت نیز جزء آنها بود به دلیل فعالیت های سیاسی ای که با آن سازمان داشتند دستگیر می شوند. هر چند این دستگیری ها به خاطر "فرار از زندان قصر" نبوده و به آن ربط نداشته، اما در جریان بازجوئی های دستگیرشدگان، موضوع فرار نیز طرح و موجب حساسیت ساواک گشته بود.  یک موضوع دیگر که در بازجوئی های سال 1354 به میان کشیده شده مربوط به ارتباط گرفتن من با برخی از مبارزین طرفدار سازمان مجاهدین خلق در بهار سال 1353 بود.  این موضوع هم ربطی به فرار از زندان قصر نداشت بلکه به قطع شدن ناگهانی ارتباط من با سازمان چریکهای فدائی خلق در اردیبهشت سال 1353 یعنی به گذشت بیش از یک سال از فرار از زندان، مربوط می شود. برای روشن شدن این موضوع که برخی از زندانیان سیاسی زن از آن به عنوان "فرار دوم" نام می برند و در خاطرات برخی، ناآگاهانه با فرار از زندان قصر ارتباط داده شده است، لازم است خواننده به بخشی از کتاب بذرهای ماندگار در مورد این "فرار دوم" رجوع کند. (این بخش در پایان این نوشته به صورت ضمیمه در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت). لینک کل کتاب بذرهای ماندگار هم چنین است:

http://www.siahkal.com/publication/bazr-haye-mandegar-ketab.pdf

با توجه به آن چه گفته شد روشن است که این ادعای مبلغین جمهوری اسلامی که اشرف رها شده و بلافاصله یا پس از چند ماه از ایران خارج شده یا به اروپا رفته و در همین فاصله عفت دستگیر شده و عفت "توانست اشرف دهقان را از زندان اوین فراری دهد و خودش به جای آن زندانی شود." (منبع : رکنا)، تا چه حد مغرضانه بوده و نادرست و غیر واقعی می باشد.  با گرفتن بار مبارزاتی از فرار از زندان و شخصی جلوه دادن آن، طوری از خروج اشرف از ایران صحبت می کنند که گویا او به میل خود و با امکاناتی که در اختیار داشته خیلی راحت و آسان (انگار از فرودگاه مهرآباد "شاهنشاه آریامهر" سوار بر هواپیما شده...!!) به قصد رفتن به اروپا از کشور خارج شده است!  در حالی که در واقعیت امر اولاً این خروج نه به خواست شخص من بلکه به مثابه مأموریتی محول شده از طرف سازمان چریکهای فدائی خلق ایران صورت گرفت، آن هم نه بلافاصله پس از فرار در پنج فروردین سال 1352 ، بلکه پس از حدود یک سال و نیم فعالیت مخفی در درون این سازمان و به قولی به اندازه سه عمر چریک در دهه پنجاه (2) ثانیا خروج از کشور برای رفتن به اروپا نبود بلکه این خروج جهت انجام وظایفی در منطقه خاورمیانه و در رابطه با رادیو میهن پرستان که توسط دو سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و مجاهدین خلق ایران از عراق رو به ایران پخش می شد، انجام گرفت.  اتفاقا خود این خروج با توجه به خطراتی که در دو نوبت من و رفقای همراهم از سر گذراندیم داستان خود را دارد که امیدوارم فرصت بازگوئی آن را در آینده داشته باشم. 

6-               ضمن نادیده انگاشتن بار مبارزاتی "فرار از زندان قصر" و القای این امر به خواننده که این فرار گویا یک امر شخصی و برای "حفظ خودش" بوده، مبلغین جمهوری اسلامی و اشاعه دهندگان تفکرات ارتجاعی در جامعه، بر شکنجه هائی که در زندان های رژیم شاه در سال های 1353 و 1354 بر دستگیر شدگان آن سال ها اعمال شده تأکید نموده و آشکار و پنهان مسبب را اشرف دهقانی به دلیل فرارش از زندان معرفی می کنند.  در روزنامه شرق آشکارا نوشته شده است که "متعاقب این فرار فشار‌ها و شکنجه‌های زندانیان سیاسی دو چندان شده و محکومیت‌ها چند برابر!".  همچنین به نیابت از عفت نوشته شده است که: "بچه‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که با آزادی یک نفر نمی‌ارزید که این همه بقیه شکنجه شوند".

در ابتدا باید گفت که اولاً این ادعای نشریه اصلاح طلبان حکومتی که گویا متعاقب فرار اشرف دهقانی از زندان، هم شکنجه در زندان های رژیم شاه دو چندان گشته و هم محکومیت ها چند برابر، به هیچ وجه با واقعیت انطباق ندارد.  هیچ مدرک و شاهد و گواهی وجود ندارد که نشان دهد بلافاصله پس از "فرار از زندان قصر" گویا به دلیل این فرار بر شدت شکنجه یا محکومیت ها در زندان افزوده شده باشد.  در حالی که این واقعیتی است و بسیاری از زندانیان سیاسی در رژیم شاه نیز گواهی داده اند که ساواک (نه "متعاقب" فرار اشرف دهقانی در پنج فروردین 1352) بلکه در طی سالهای 1353 و 1354 حتی وحشیانه تر از گذشته مبارزین و به خصوص طرفداران دو سازمان چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق را مورد شکنجه های بی رحمانه خود قرار می داد. باید دید که علت این امر چه بود!

واقعیت این است که اساساً میزان و چگونگی شکنجه در رژیم های مدافع استثمارگران، در انطباق با حد و چگونگی رشد مبارزه طبقاتی در جامعه قرار دارد.  هر چقدر جنبش انقلابی در یک جامعه پیشرفت و موفقیت هائی کسب کرده و قادر به کشاندن هر چه بیشتر توده ها به صحنه مبارزه گردد، به همان میزان حکومت های مدافع طبقات استثمارگر برای باز داشتن توده ها از مبارزه جهت تغییر وضع ظالمانه حاکم، بر شدت سرکوب و شکنجه در سیاهچال های خود می افزایند.  بدون شک در آن مقطع انقلابی، نه فقط "فرار از زندان قصر" بلکه حرکت های انقلابی دیگر چه از طرف سازمان های انقلابی مسلح صورت گرفته بود یا به طرق دیگر مثلا حرکت انقلابی و شجاعانه ای که از طرف دو مبارز فدائی قهرمان، خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان در دادگاه علنی انجام شد، نقش کاملاً مؤثری در جلب توده ها به مبارزه علیه رژیم شاه ایفاء نموده بودند.  در این روند، سال های 1353 و 1354 اوج جنبش مسلحانه در ایران و فراگیرتر شدن پشتیبانی توده ها از سازمان های مسلح موجود بود که عکس العمل دستگاه امنیتی رژیم شاه و دیگر سرکوبگرانش برای جلوگیری از رشد مبارزات توده ها و وارد شدن وسیعتر آن ها به صحنه مبارزه را در پی داشت.  در چنین شرایطی کاملاً قابل تصور است که نه فقط بر عفت که با سازمان مجاهدین خلق ایران مرتبط بود بلکه بر تمام کسانی که با دو سازمان مسلح فعال در جنبش انقلابی جاری در جامعه در ارتباط قرار داشتند و در آن سال ها گرفتار دست ساواک گشته بودند، شکنجه های وحشیانه ای اعمال شده باشد. اما، وقتی روزنامه شرق دلیل واقعی شکنجه های رژیم شاه در آن سال ها را مطرح نمی کند، با این نقل قول از جانب عفت که "با آزادی یک نفر نمی‌ارزید که این همه بقیه شکنجه شوند"، مقصر را "فرار از زندان قصر" جلوه می دهد و  بار آن شکنجه ها را بر دوش این حرکت انقلابی می اندازد تا "فرار از زندان قصر" در ذهن خواننده بار منفی پیدا نماید.  این نمونه ای از برخوردی است که به واقع سوء نیت نویسنده و گردانندگان این نشریه و نشریه های مشابه در جمهوری اسلامی را آشکار می سازد.  بیشک به خاطر "آزادی یک نفر" نبود که در آن سال ها بر زندانیان سیاسی بیشماری شکنجه های وحشیانه ای اعمال شد بدون آن که آن ها با اشرف دهقانی در ارتباط بوده باشند.

در رابطه با بحث فوق باید گفت که شدت گیری سرکوب و اختناق در کل جامعه و شکنجه در زندان های رژیم شاه در سالهای 1353 و 1354 به دلیل روی آوری هر چه بیشتر توده ها به سوی مبارزه و مقابله رژیم با توده ها به منظور حفظ وضع ظالمانه موجود، بیان واقعی اوضاع آن سال ها می باشد. تجربه خون بار دهه 60 با شکنجه های غیر قابل تصور لمپن های رژیم حاکم در زندان ها، در شرایطی که ضرورت سرکوب توده ها در مقیاس سرکوب یک انقلاب برای رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی مطرح بود گویا ترین نمونه جهت نشان دادن رابطه بین حد شکنجه و سرکوب با رشد مبارزات توده ها از طرف رژیم های مدافع استثمارگران می باشد. این امر در مورد تعیین محکومیت های بالا در بیدادگاه های رژیم شاه با رشد هر چه بیشتر جنبش نیز صادق است.  لذا هر گونه شخصی کردن موضوع، و اعمال شکنجه توسط دژخیمان ساواک را به گردن این یا آن فرد انداختن، هم از کوته فکری و هم از اغراض ارتجاعی سرچشمه گرفته است.

7-               پس از فرار از زندان، اگر چه به گفته خود همبندی های من در آن زمان، شکنجه های خاصی بر آنان اعمال نکردند ولی فشارها و سختگیری هائی به مراتب بیشتر از گذشته به این زندانیان سیاسی زن وارد کردند.  حتی در همان روز فرار، فرزند شیرخواره خواهرم روح انگیز را هم از او جدا کرده و در حالی که کودک دیگرش در بیرون چشم به راه مادرش بود، او را همراه مادرم در همان زندان قصر، زندانی نمودند.  ولی علیرغم همه فشارها، نه خواهر و مادرم و نه همبندی های من، آن زنان مبارز و پر کینه نسبت به دشمن در آن مقطع، در حالی که همه آن فشارها و سختگیری ها را تحمل می کردند، هرگز لب به شکوه از فرار من از زندان نگشودند.  برعکس آن ها همواره با تأئید و حتی به عنوان یک امر افتخار آمیز مربوط به خود و جنبش انقلابی جاری در جامعه، از آن فرار یاد می کردند.  وضع در آن سال های پر از امید و جوشش انقلابی در ایران- امید به سرنگونی یک رژیم دیکتاتور و جنایتکار- چنین بود.  این که بعداً و به خصوص در رژیم جمهوری اسلامی چه کسانی تغییر موضع داده، چه گفته یا خواهند گفت امری است که نمی تواند واقعیات تاریخی آن دوران را لاپوشانی نماید و به هر حال باید با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به آن ها برخورد کرد.

البته این را هم باید دانست که با رشد جنش انقلابی در جامعه و اعمال انقلابی ای که خود زندانیان در زندان به آن دست می زدند، زندانبانان فشار هر چه بیشتری را بر زندانیان سیاسی چه مرد و چه زن اعمال می کردند و این صرفا به موضوع "فرار از زندان قصر" ربط نداشت. در این رابطه می توان به شورش زندانیان سیاسی مرد در زندان عادل آباد شیراز در 26 فروردین 1352 و کندن عکس شاه در روز اول فروردین 1352 از روی دیوار توسط زندانیان سیاسی مرد در زندان قصر که منجر به شدت عمل بیشتری بر آن زندانیان گشت اشاره نمود. (3)

8-               برای این که فرار اشرف دهقانی از زندان بی ارزش و حتی بر ضد نیروهای مبارز در جامعه قلمداد شود در روزنامه شرق و بعد در سایت ها و نشریات مجاز دیگر در رژیم جمهوری اسلامی، به نیابت از عفت نوشته شده: "می‌دانید، در زندان که بودیم، بچه‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که فرار اشرف نمی‌ارزید، چون واقعاً خودش هم پس از آزادی نتوانست عملیاتی انجام دهد. بیشتر حفظ خودش بود". به نظر نمی رسد که اظهار نظر فوق که در گیومه آمد، واقعاً سخن عفت بوده باشد.  به این دلیل ساده که کسی در آن سال ها چه در زندان بود یا در خارج از زندان نمی دانست که کدام عملیات توسط کدام انقلابیون صورت گرفته، چرا که هرگز اسامی انقلابیون شرکت کننده در عملیات نظامی به جنبش اعلام نمی شد و در نتیجه نه عفت و نه هیچ کس دیگر نمی توانست بگوید که اشرف عملیاتی انجام داد یا نداد تا در مورد آن جمعبندی هم ارائه داده باشند. بگذریم که اگر برای کسانی عملیات کردن اهمیت داشته ، نمی توانستند خودِ فرار از زندان را یکی از عملیات بزرگ کاملاً تأثیر گذار بر جامعه و به خصوص روی زنان ایران که متحمل ستم های مضاعف بودند، نخوانند.  روزنامه شرق با ناشیگری چنین سخنی را در نشریه اش نوشته تا بتواند فرار اشرف از زندان را فاقد بار مبارزاتی، یک امر شخصی  و به قول خودشان برای "حفظ خودش" جلوه دهد. این را هم باید گفت که اگر هم عفت واقعاً چنین سخنی را گفته باشد، بیانگر موضع و درک نادرستش از واقعیات بوده است.

جمعبندی مطالب فوق را می توان به صورت زیر ارائه داد:

شکی نیست که نیروهای متعلق به اردوی ستم و استثمار برای در بند نگاه داشتن استثمار شوندگان همواره دست به تحریف تاریخ زده و می کوشند دست آوردهای مبارزاتی توده ها را انکار و ارزش های آفریده شده توسط آن ها را به هر ترتیبی، بی ارزش جلوه دهند. اتفاقاً در رژیم جمهوری اسلامی، این یک سیاست شناخته شده می باشد که هم از طریق اتاق های فکر این رژیم که اصلاح طلبان یکی از گردانندگان این اتاق های فکر و نشریات و سایت های وابسته به آنان هستند، و همچنین توسط انواع روشنفکران و یا به اصطلاح تاریخ نویسانی که "وجدانشان را اجاره داده اند" (نقل از برادر فدائی شهیدم، بهروز دهقانی)، به پیش می رود.  تحریف و قلب حقایق در مورد فرار تاریخی از زندان قصر شاه نیز تلاشی در این زمینه می باشد.

همان طور که دیده شد سبک کار مبلغین فوق الذکر به این صورت بود که در آغاز ظاهراً خود را همنوا با روشنفکران و توده های مبارز ایران نشان دادند و حتی نوشتند که "فرار اشرف دهقانی در آن روزگاران ابهت و شکست‌ناپذیری ساواک را درهم می‌شکند". ولی به جای آن که از این گفته نتیجه گرفته شود که پس این فرار نقش انقلابی در جامعه ایفاء نموده و در خدمت رهائی کارگران و زحمتکشان از زیر ظلم و ستم رژیم وابسته به امپریالیسم شاه قرار داشت، به تدریج سعی کردند آن فرار را در ذهن خواننده یک امر غیر انقلابی و حتی به ضرر نیروهای دیگر در جامعه جلوه دهند.  دلیل این امر مسلماً نه دشمنی شخصی با اشرف دهقانی و نه کوبیدن صرف و بی هدف فرار او از زندان قصر بود بلکه نوک حمله آن ها به واقع به سوی جوانان انقلابی امروز ایران می باشد.  به این جوانان است که سعی دارند بقبولانند که آن چه آن ها از سمبل های مبارزاتی شان، از چریکهای فدائی خلق و مبارزات انقلابی چریکی در دهه پنجاه در ذهن خود دارند، نادرست و غیر واقعی و حتی دروغ پردازی است؛ و گویا نتیجه کار انقلابیون چریک در دهه پنجاه بی نتیجه و سترون بوده است، لذا جوانان امروز نباید راه انقلابی آنان را ادامه دهند.  می دانیم که این قلم به دستان در شرایطی این چنین میدان داری می کنند که زبان طرفداران واقعی چریکهای فدائی خلق ، پیروان نظرات کمونیستی و راه انقلابی آن ها و همه کسانی که ارادت مبارزاتی نسبت به مبارزات انقلابی دهه پنجاه دارند، به زور گلوله و شکنجه و اعدام رژیم متبوعشان (جمهوری اسلامی) بسته شده است. لذا اینان حتی از مرگ کسی که در جوانیش در فرار اشرف دهقانی از زندان نقشی داشت نیز برای مقابله با گرایش انقلابی در میان نیروهای مبارز ایران که خواهان اعمال قهر انقلابی علیه دشمنانشان می باشند، استفاده می کنند؛ و همه تلاششان آن است که به هر ترتیب از پای نهادن جوانان انقلابی به راه ظفرنمون چریکهای فدائی خلق ایران و از اِعمال قهر انقلابیشان علیه قهر ضد انقلابی رژیم حاکم جلوگیری کنند.

پاورقی ها:

1- رویداد 24، پایگاه خبری و اطلاع رسانی رکنا، همشهری آنلاین، روز آرزو - اتحاد بازنشستگان، پایگاه خبری- تحلیلی انتخاب، سایت خبری-تحلیلی "شعار سال" به نقل از روزنامه شرق، سایت کلمه، سایت تاریخ ایرانی، خبر فارسی، قطره، کدوم، دیدار، روزنامه اعتماد، ریاست جمهوری- معاونت امور زنان و خانواده، انصاف نیوز ( پیام تسلیت جمعی از روحانیون حوزه علمیه قم و اندیشمندان برای در گذشت عفت موسوی) و ....

2-  در دهه پنجاه معروف شد که عمر چریک شش ماه است. برای من روشن نیست که این حکم بر چه اساسی گفته شده. شاید مربوط به خود سال پنجاه بود که رفقای زیادی در آن سال به دلیل انتقال از زندگی سیاسی به زندگی سیاسی- نظامی و بی تجربگی در مورد شکنجه و غیره به شهادت رسیدند. در هر حال واقعیت زندگی چریکها در دهه پنجاه خلاف این حکم یا ادعا را نشان داد.

3- یکی از حوادث مهمی که زندانیان سیاسی زندان قصر در آن زمان آن را یکی از دلایل یورش رژیم به زندان قصر تلقی نمودند، به آتش کشیدن قاب بزرگ عکس شاه (با کار گذاشتن یک ماده انفجاری دست ساز) بر روی دیوار اتاقی در بند 3 در  روز اول عید سال 52 می باشد.  لازم است بدانیم که در این زمان تصویر نقاشی شده بعضی انقلابیون شهید توسط زندانیان سیاسی زینت بخش دیوارهای بند ها بود. در مقاله نسبتاً مفصلی از سازمان مجاهدین خلق در سال 53 تحت عنوان "نظری به تأثیر جنبش مسلحانه در سه ساله اخیر بر زندان ها" ضمن اشاره به "سقوط" و "آتش" گرفتن عکس شاه " در اطاق 9 بند 3" این موضوع نیز مطرح شده است که : "اواخر سال 51 قاب بزرگ عکس شاه از اطاق شماره 5 بند 3 گم می شود و عکس نقاشی شده و بزرگ مجاهد شهید مهدی رضائی زینت دیوار می گردد".

12 فروردین 1399 برابر با 31 مارس 2020

 

*****

ضمیمه:

بخشی از کتاب "بذرهای ماندگار" (خاطراتی از مبارزات چریکهای فدائی خلق و  نقد برخی ایده ها).

http://www.siahkal.com/publication/bazr-haye-mandegar-ketab.pdf

 

شش اردیبهشت، روز حادثه های دردآور

 اکنون به شرح ماجرائی بپردازم که آن را نیز به گونه ای می توان فرار نامید. فرار از چنگال خونین نیروهای سرکوبگر رژیم شاه؛ فرار از دستگیری مجدد! در این مورد بود که من با مبارز مجاهد، معصومه شادمانی، در تماس قرار گرفتم.

موضوع به روز ششم اردیبهشت ماه 1353 یعنی به حدود یک سال بعد از فرار من از زندان قصر مربوط است. زمانی که رفیق مرضیه احمدی اسکوئی در ساعت 10 صبح آن روز در یک درگیری شجاعانه با پلیس مخفی رژیم شاه جان باخت و رفیق شیرین معاضد توسط مزدوران این رژیم، دستگیر شد. در آن زمان، من در همان پایگاهی بودم که این رفقا و همچنین رفیق حمید اشرف در آن جا مستقر بودند. رفیق حمید اشرف، در آن رویداد که واقعاً تأسف بار بود، شاید بتوان گفت که به شانس از مهلکه جان سالم به در برد و من نیز در شرایطی قرار گرفتم که ارتباطم با بقیه ی رفقا بالکل قطع شد. من ماندم با یک چمدان در دست و ساکی به گردن، که پُر از وسایلی بودند که نمی خواستم به دست دشمن بیافتند، تنها و ویلان در خیابان ها! ضربه ای که در این روز از طرف دشمن به ما وارد شد، از جمله ضربه هائی بود که در اثر اشتباه خودمان پیش آمد. در خیلی از موارد، ضربه ها قبل از این که ناشی از "زرنگی و کاردانی" ساواک و شهربانی و یا کمیته ی مشترکش باشد، از اشتباه خود عناصر مبارز نشأت می گرفت. اما این ضربه، تا حد زیادی واقعاً، مورد استثنائی بود. بعدها رفیق حمید اشرف همیشه با تأثر از آن یاد می کرد و شدیدا از آن واقعه ناراحت بود. در واقع، اشتباه اصلی هم از جانب او بود؛ به قول خودش که صراحتاً و با اندوه و درد تمام مطرح کرد، آن روز، "تمامی تجربیات گذشته زیر پا گذاشته شد".  این جمله ی رفیق حمید اشرف از بار خاصی برخوردار بود. چرا که او با توجه به نقش برجسته ای که در حفظ و تداوم سازمان پس از ضربه های سال 50 و از بین رفتن اکثر رفقای رهبری و بنیانگذار داشت، خود، تجسمی از مجموعه تجربیات گرانبهائی بود که سازمان در طی آن سال ها به دست آورده بود. رفیقی که خود در موقعیت های مختلف قهرمانانه با دشمن جنگیده و بارها محاصره ی نیروهای مسلح رژیم را در هم شکسته و تلاش های آنها را برای دستگیری خود، ناکام گذاشته بود.

در دوره ی مورد بحث، ما با کشف موج های بی سیمی پلیس مخفی شاه، موفق شده بودیم که از طریق کنترل رادیوئی، به گفتگوهای بی سیمی مأموران امنیتی رژیم شاه گوش کنیم. یکی از کارهای ما در آن پایگاه نیز همین بود. ما به نوبت پای آن رادیو می نشستیم و موضوعاتی که در گفتگوهای آن نیروها مطرح می شدند را شنیده و آن ها را یادداشت می کردیم و در فرصتی دیگر یادداشت ها را بررسی می نمودیم. برای مقابله با ضربات نیروهای سرکوبگر رژیم به سازمان، وجود چنین امکانی کمک بسیار بزرگی بود. مشخصاً، یک بار، رفیق جعفری که در آن دوره بیشترین مسئولیت ها را به دوش گرفته و وجودش برای سازمان از اهمیت زیادی برخوردار بود، از طریق گوش دادن به گفتگوهای بی سیمی مزدوران امنیتی رژیم، از لو رفتن قرارش با یک فرد تازه مرتبط با سازمان مطلع گشت؛ در نتیجه، وی موفق شد که با عدم حضور در سر قرارِ لو رفته، خود را از خطر دستگیری و یا درگیری با مزدورانی که برای دستگیری او وسیعاً بسیج شده بودند، برهاند.

در صبح روز ششم اردیبهشت (1353) کماکان رادیو باز بود. من پشت آن نشسته و داشتم به گفتگوها گوش می دادم. ناگهان متوجه شدم که مأموران درصدد اجرای برنامه ای هستند. رفقا را صدا زدم و همگی سعی کردند تا با دقت به صحبت های بی سیمی گوش دهند. گفتگوها کمی در هم و بر هم بود و برخلاف سابق، بعضی گفتگوها چندان روشن نبود. اما به نظر می آمد که نیروهای امنیتی طبق معمول در تدارک شکار یک انقلابی هستند.  آنها به همدیگر خبر می دادند که در محلی جمع شوند. در این موقع، رفیق حمید اشرف در حالی که کفش به پا داشت و گوئی آماده رفتن به بیرون بود، روی یک صندلی نشسته و با نگرانی به گفتگوها گوش می داد (در آن زمان، کفش به پا داشتن در خانه، معمول نبود. در حالی که بعدا معمول شد و حالت آمادگی در 24 ساعت، رعایت می شد). شیرین در حالی که لباس می پوشید و برای رفتن سر قرار آماده می شد، به دقت به گفتگو ها گوش می داد و اندکی نگران به نظر می رسید. در حیاط خانه، بندی بود که معمولاً چند چادر زنانه روی آن آویزان بود. شیرین به حیاط رفت و یکی از آن ها را سر کرد و دوباره برگشت. حالا دیگر کاملاً معلوم بود که نگران است. او داشت سر قراری می رفت. به نظر می رسید که به دلش برات شده که قرارش لو رفته و مزدوران رژیم دارند سر قرار خود او جمع می شوند. نگرانی خود را بر زبان راند و گفت: "نکند سر قرار من جمع می شوند!" رفیق حمید اشرف با لحن محکم، که در آن نوعی صمیمیت معمول "مردانه"ای هم به چشم می خورد (معمولاً خیلی از مردها در اولین برخورد به سخن زنی که با او احساس نزدیکی می کنند، به طور خود به خودی تصور می کنند که حرف او درست نیست) گفت: نه! قرار تو جای دیگر است، اینها در یک جای دیگر جمع می شوند! شیرین که دیگر وقت قرارش دیر شده بود، از در بیرون رفت. ما همچنان با دقت و نگرانی، گفتگوهای بی سیمی را دنبال می کردیم. هنوز مدت کوتاهی از رفتن شیرین نگذشته بود که ناگهان رفیق حمید واقعاً گویی که برق او را گرفت، از جا پرید و گفت: این قرار پریه! (قرار پری است. شیرین را به این اسم صدا می زدیم) و با عجله به طرف درب خروجی رفت. من که متوجه بودم که او از شدت ناراحتی آن چنان از جا برخاسته بود و رفتن او نمی تواند حاصل یک تصمیم درست باشد، به طرف درب خروجی دویدم و شانه های حمید را گرفته و او را برگرداندم. حمید واقعاً شوکه شده بود. شدت ناراحتی اش به گونه ای بود که اصلاً نمی دانست چکار دارد می کند. از همین رو نیز بدون مقاومت برگشت. در این هنگام دیدم که مرضیه چادری از بند حیاط برداشته و در حالی که دارد آن را سر می کند، از درب خروجی بیرون رفت. من شانه های حمید را رها کردم و خواستم دنبال مرضیه بدوم که ببینم به کجا می رود. فقط چون پابرهنه بودم، یک لحظه سعی کردم دم پائی پایم کنم. اما وقتی رویم را برگرداندم - که به واقع ثانیه ای نگذشته بود - حمید هم رفته بود. باید متذکر شوم که من در آن پایگاه به طور "چشم بسته" بسر می بردم. این اصطلاح به معنی آن است که من آدرس آن خانه را نمی دانستم و نمی بایست بدانم (چون حضورم در آنجا، موقتی بود). در آن لحظات، بدون این که بدانم چکار باید بکنم، ابتدا برگشتم و دو درِ اتاق که همیشه بسته نگه می داشتیم تا صدای گفتگوهای بی سیمی به بیرون نرود ولی در آن شراط خاص، طاق باز مانده بودند، را بستم. اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که من نیز به دنبال رفقا بروم. شاید آن رفقا برای درگیری با پلیس رفتند(!؟) پس من نیز باید می رفتم و در درگیری شرکت می کردم. اگر چه انجام چنین کاری، به نظرم نادرست می رسید. برایم بدیهی بود که با توجه به تعداد نیروهائی که ساواک در چنان مواقعی (به هنگام دستگیری یک انقلابی) وارد میدان می کرد، ما نباید با تعداد اندک به سراغ آنها برویم! اما می دیدم که رفیق حمید که به لحاظ امور نظامی، الگوی ما بود، رفت. مرضیه هم همینطور. در این اوضاع، نمی توانستم تصور کنم که رفقا در حال درگیری با پلیس هستند و من در خانه نشسته ام! البته موضوع از این قرار نبود و من بعدها فهمیدم که شیرین، آن روز با دختری که رفیق مرضیه او را به عنوان یک سمپات به سازمان معرفی کرده بود و از تبریز می آمد، قرار داشت. به واقع قرار را رفیق مرضیه گذاشته بود و در نتیجه او از محل قرار مطلع بود. رفیق حمید اشرف هم به دلیلی، محل قرار را می دانست. به واقع، آنها رفته بودند که خود را به شیرین برسانند و او را از لو رفتن قرارش مطلع سازند. من آن روز نمی دانستم که مرضیه محل قرار را می داند و چون هم او و هم رفیق حمید، هر دو کاری مثل هم انجام دادند، بسیار متعجب شده بودم و نمی دانستم چرا آنها رفتند. به طور کلی، آن روز واقعاً برایم معما بود که آن دو رفیق و بخصوص رفیق حمید که اصلاً آدم احساساتی نبود و بسیار باتجربه بود، چرا چنان برخوردی کردند! چون می دانستم که آنها وسیله ای نداشتند که بتوانند قبل از این که شیرین وارد محوطه ای شود که مسلماً توسط پلیس تحت کنترل قرار گرفته بود، خود را زودتر به او برسانند! از این رو پیش خود اینطور تصور کردم که پس، حتماً رفتند یک جوری با نیروهای سرکوبگر بجنگند و شیرین را نجات دهند! (که البته این هم، در آن اوضاع و به آن شکل، کاری غیرمنطقی و نادرست بود). من محل قرار شیرین را نمی دانستم اما از آن گفتگوهای بی سیمی، کلمه ی "بیمارستان" و نام میدان ژاله را شنیده بودم، و درست با شنیدن این کلمات بود که رفیق حمید اشرف از جا پریده بود (بعداً معلوم شد که نیروهای سرکوبگر رژیم که تازه از این امر مطلع شده بودند که ما به گفتگوهای بی سیمی آنها گوش می دهیم، در آن روز در حالی که از طریق بی سیم به همدیگر خبر می دادند که سر قرار شیرین جمع شوند ولی اسم واقعی محل و خیابان ها را به همدیگر نمی گفتند. آنها، برای این که ما متوجه موضوع نشویم، با به کار بردن کلمات رمز، اسم ها را رد و بدل می کردند. با این حال در یکی دو جا اشتباه کرده و اسم هائی را گفتند که رفیق حمید شنید و متوجه شد که مزدوران در تدارک دستگیری شیرین هستند. (29)

 باری، همانطور که گفتم، در آن موقعیت، اولین فکری که به ذهن من رسید این بود که من نیز به دنبال رفقا بروم و اگر قرار به درگیری با مزدوران رژیم است، من هم در آن شرکت کنم. کمربند حاوی اسلحه ی کُلت و نارنجک و غیره را همیشه به کمر داشتیم، تنها، با عجله، چادری از بند حیاط برداشته و در حالی که آن را سرم می کردم، به بیرون دویدم. در همان درب خروجی دیدم که سه راهِ دراز، در مقابل من است. یکی در سمت راست، دیگری در سمت چپ. یک راه نیز در سمت راست و تقریباً در روبروی درب خانه بود. ابتدا به آن کوچه رفتم و فریاد زدم:

-هرمزان (نام رفیق حمید اشرف در آن پایگاه) لیلا (نام مستعار رفیق مرضیه) !...

جوابی نیامد. به سمت راست رفتم و همچنان نام آنها را با فریاد صدا زدم. باز جوابی نیامد. برگشتم و راه دست چپی را گرفتم و دویدم، در حالی که همچنان نام آن رفقا را صدا می زدم. می دویدم و رفقا را صدا می زدم. نمی دانستم برای رسیدن به خیابان، نزدیک ترین راه کدام بود و رفقا از کدام راه رفته بودند! بالاخره، پس از طی مسافتی (مسافت یک کوچه دراز) به سر خیابانی رسیدم. فوری یک تاکسی گرفته و به راننده گفتم که می روم به میدان ژاله! جهت احتیاط سیانورم را در دستم نگاه داشتم. با نگرانی مسیر را نگاه می کردم و منتظر حادثه بودم. در نزدیکی های میدان ژاله، راننده پرسید: خانم، کجای میدان ژاله پیاده میشی؟ گفتم: دَم درِ بیمارستان! گفت: در میدان ژاله بیمارستانی وجود ندارد! دقیقاً کجا می خواهی بروی؟ من که کلمه "بیمارستان" را از گفتگوهای بی سیمی شنیده بودم و نمی دانستم که آن نام رمزی بود که نیروهای سرکوبگر به کار برده بودند و در عین حال واقعاً نمی دانستم که اصلاً در میدان ژاله بیمارستانی وجود دارد یا نه، فوری توجیهی درست کرده و به راننده گفتم: "می دونید آقا، ما شهرستانی هستیم، عمه ام تازه آمده تهران، همین الان به من تلفن کرد که بلد نیست خودش بیاد خانه ی ما و از من خواست که برم و او را بیارم خانه." راننده با ملاطفت گفت: خب، نگفت دقیقاً کجاست؟ گفتم: "چرا، همان آدرسی که دادم. عمه ام گفت که توی میدان ژاله جلوی یک بیمارستانی منتظر من است." حالا دیگر در میدان ژاله بودیم. سیانورم را به دهانم گذاشتم. دستم نیز روی اسلحه ام بود و در حالی که همه ی وجودم چشم شده بود، با دقت بیرون را نگاه می کردم. هر لحظه منتظر بودم که صدای تیراندازی بشنوم و... . راننده در حالی که میدان را دور می زد، گفت: این هم میدان ژاله، حالا کجا برم؟ من در این موقع سرم را از پنجره بیرون آورده و تا جائی که می شد همه ی آن دور و بَر ها را نگاه می کردم. بالاخره، راننده در محلی ایستاد و گفت: خانم بیشتر از این دیگر نمی روم. چکار می خواهی بکنی؟ من که مطمئن نبودم که قرار شیرین واقعاً در میدان ژاله بود و صرفاً به خاطر شنیدن این نام از گفتگوهای بی سیمی به آنجا رفته بودم و اوضاع خاصی هم ندیدم، فکر کردم که پیاده شدن در آنجا فایده ای ندارد. بنابراین، در حالی که حالت نگرانی ام را، به پیدا نکردن عمه ی شهرستانی ام نسبت می دادم، گفتم: بهتر است دوباره برگردم خانه و منتظر تلفن او بنشینم، و از راننده خواهش کردم که مرا به همان جائی که سوارم کرده بود برگرداند. جالب است که اگر راننده از من می پرسید: راستی تو کجا سوار این تاکسی شدی؟ من هیچ چیز نمی توانستم بگویم. حتی نمی دانستم که نام منطقه ای که خانه در آن قرار دارد، چیست! اولین بار، با رفیق جعفری به آن خانه رفته بودم. برای این که جائی را نبینم تا مبادا نشانی از آدرس خانه را متوجه شوم، سرم را پائین انداخته و به درب خانه رسیده بودیم. اما شکل درب و رنگ آن را دیدم. از طرز ساختمان و وضع خانه معلوم بود که در یک محله تقریباً فقیرنشین (متوسط رو به پائین) قرار دارد. این خانه، طبق معمول آن زمان، حمام نداشت. من یک بار هم به همان صورت "چشم بسته"، با پری (شیرین) به حمام نمره ای (حمام نمره ای برخلاف حمام عمومی که همگانی بود، از چندین حمام کوچکِ مجزا تشکیل شده بود که هرکدام از آن ها به صورت اختصاصی در اختیار یک فرد و یا بستگان او قرار داده می شد) آن محل رفته بودم. از این رو، یکبار دیگر درب عنابی رنگ خانه را دیده بودم.

راننده، آدم شریفی بود. راننده های زحمتکش اغلب اینطوری بودند و هستند. او مرا به محلی که از آن آمده بودم، برگرداند و ظاهراً در جلوی کوچه ای که سوار تاکسی او شده بودم، پیاده ام کرد. پول راننده را دادم و فوری وارد آن کوچه شدم. فکر می کردم آن، همان کوچه ای است که از آن بیرون آمده بودم. در آن وضع آشفته، نگران از افتادن یک رفیق به چنگال شکنجه گران - آن هم شیرین که بسیار دوستش داشتم و برای من سمبل یک دختر کمونیست آگاه و انقلابی با خصال واقعاً کمونیستی بود و هست - نگران از حمید و مرضیه و آشفته از این که نتوانسته بودم با آن ها همراه باشم، نگران و مضطرب از حوادثی که در جریان بود و معلوم نبود چه پیش خواهد آمد، همه ی این ها باعث شده بودند که من متوجه نشوم که کوچه ای که من از آن بیرون آمده بودم، قاعدتاً باید در سمت دیگر خیابان واقع شده باشد. چون من در آن سمت سوار تاکسی شده بودم. اما در آن موقعیت، من بدون توجه به این امر، در کوچه ای در سمت دیگر خیابان (که اتفاقاً شبیه کوچه ی قبلی بود) راه افتادم. طول کوچه را پیمودم؛ آنهم با چادری که با عجله سر کرده بودم و اتفاقاً خیلی کوتاه بود (تقصیر گویا از قد دراز من بود که چادرها برایم کوتاه بودند!! (دنبال آن درب آشنای عنابی رنگ می گشتم. ولی هرچه گشتم، آن را پیدا نکردم. مسلماً طبیعی بود که پیدا نکنم. اما در آن موقعیت، من این را نمی دانستم. از آن کوچه، به کوچه های دیگری که از آن منشعب می شدند رفتم. برایم شدیداً حیاتی بود که خانه را پیدا کنم. لذا دست بردار نبودم. شاید یک ساعت تمام، با اضطراب و نگرانی، کوچه های آن سمت خیابان را به دنبال پیدا کردن درب عنابی رنگ گشتم. در آخر، جائی ایستادم و سعی کردم حواسم را جمع کنم و ببینم اشتباه در کجاست، و آنگاه متوجه شدم که خانه باید در کوچه ای در آن سمت خیابان باشد. طول کوچه ای که پس از پیاده شدن از تاکسی آمده بودم را مجدداً طی کردم و به کوچه ی تقریباً مقابل آن در سمت دیگر خیابان، رفتم. این همان کوچه ی اصلی بود

 دو زن دلاور فدایی (شیرین و مرضیه) در مصاف با دشمن

 بعدها، به این امر پی بردم که درست در زمانی که من در کوچه های آن طرف خیابان به دنبال درب خانه می گشتم، رفیق مرضیه در کوچه ای در این سمت خیابان، خود را تحت تعقیب نیروهای امنیتی رژیم دیده و با آنها به درگیری مسلحانه پرداخته بود. قضیه از این قرار بوده که رفیق مرضیه در آن روز موفق شده بود که شیرین را در نزدیکی محل قرارش پیدا کرده و او را از خطر دستگیری اش مطلع سازد. گویا خودِ شیرین - با توجه به پیش ذهنیتی هم که از امکان لو رفتن قرارش داشت-  متوجه غیرعادی بودن آن محیط شده و از تماس احتراز کرده و در ایستگاهی در آن نزدیکی منتظر اتوبوس می ایستد. اتفاقا، مرضیه هم در همان جا او را می بیند. اما شیرین از طریق دختری (30) که با مزدوران رژیم به سر قرار او آمده بود، لو رفته بود. در نتیجه، مرضیه با گفتگو با شیرین در آن محیط شدیداً پلیسی (و در حالی که آن دختر مرضیه را هم می شناخت) خود را در معرض خطر قرار داده بود. نیروهای ویژه، به طور غیرمحسوس، به تعقیب آن دو می پردازند و رفقا که متوجه این موضوع شده بودند با عوض کردن تاکسی و سپس جدا شدن از همدیگر سعی می کنند خود را از تعقیب نیروهای دشمن خلاص کنند. اما برای دستگیری آنها، مزدوران زیادی بسیج شده بودند. بخشی از این مزدوران در میدان فوزیه، موفق می شوند غافلگیرانه به شیرین حمله کرده و او را دستگیر نمایند. (شیرین همان موقع با خوردن قرص سیانورش، اقدام به خودکشی کرده بود، ولی نیروهای ساواک که بنا به تجربه های پیشین به این موضوع پی برده بودند، فوری او را به بیمارستان رسانده و به منظور شکنجه ی او و جهت اخذ اطلاعاتش، به مداوای وی پرداختند و سپس این دختر رزمنده ی فدائی که هرگز در مقابل مزدوران رژیم سر تسلیم فرود نیاورد را زیر شکنجه کشتند). رفیق مرضیه پس از چند بار فرار از تعقیب، سعی می کند خود را به همان پایگاه برساند.  ولی نیروهای رژیم، رد او را دوباره یافته و منطقه را تحت محاصره خود درمی آورند. بالاخره، وقتی رفیق مرضیه متوجه می شود که امکان خروج از محاصره مأموران مسلح رژیم را ندارد شجاعانه، با کشیدن اسلحه، به آنان حمله می کند و به درگیری با آنها می پردازد. به این ترتیب بود که رفیق مرضیه در یک درگیری مسلحانه با نیروهای ساواک، جان باخته و دشمن را از زنده دستگیرشدنِ خود، ناامید می سازد. (31)

قطع ارتباط با سازمان

گویا ساعتی بعد از درگیری مرضیه بود، که من وارد کوچه اصلی شده بودم. (بعداً فهمیدم که آن خانه در کوچه ی شترداران در میدان شاه قرار داشته است). در هر حال، طول کوچه را پیموده و به درب آشنای عنابی رنگ رسیدم. در بسته بود و من هم کلید نداشتم. درب همسایه را زدم. دختر نوجوانی در را باز کرد. با این توجیه که، "پری خانم رفته حمام و من هم با او بودم و حالا آمده ام وسیله ای برای او ببرم ولی یادم رفته کلید بیارم"، از دختر همسایه خواستم که اجازه دهد از طریق پشت بام خانه شان به خانه ی پری خانم بروم. دختر نوجوان با خوشروئی پذیرفت. معلوم بود که مرا در آن خانه قبلاً دیده است. آخر در آنجا، ما یک اتاق هم روی پشت بام داشتیم که مشرف به خانه آنها بود. احتمالاً مرا در آنجا دیده بود. به این ترتیب، از طریق پشت بام، به خانه خود مان آمدم. دیدم درها همه باز هستند و وسایل اتاقِ رادیو، به هم ریخته است. فوری متوجه شدم که رفقا (که در حقیقت، تنها می توانست رفیق حمید اشرف باشد) به پایگاه برگشته و تا جائی که می توانسته اند، وسایل ضروری را از آن جا خارج کرده اند. اندکی قوت قلب یافتم چون تصور کردم که حداقل رفیق حمید و رفیق مرضیه زنده اند! در آن خانه، عجالتاً وسایل زیادی جمع شده بود. در نتیجه، تخلیه کامل امکان پذیر نبود. هنگامی که من وارد اتاق شدم، دیدم یک کُلت (اسلحه کمری) در وسط اتاق افتاده که معلوم بود هنگام بردن وسایل به زمین افتاده است. آن را برداشتم و همراه کُلت خودم در کمربندم جای دادم. مقدار زیادی هم پول توی تاقچه ی اتاق بود، آن پول ها را هم برداشتم که بعداً، بسیار به دردم خورد. با این که معلوم بود تا آنجا که می شد وسایل موجود در خانه به بیرون برده شده، ولی هنوز خیلی وسایل بود که باید برداشته می شدند تا به دست دشمن نیافتند. نارنجک های چدنی نتراشیده شده (از طریق تراشکاری می شد آن ها را به صورت نارنجک های قابل استفاده درآورد)، تعداد زیادی نارنجک های تراشیده شده که آماده بودند تا با مواد منفجره ای که خودمان می ساختیم، پُر شوند. نارنجک های پُرشده ی آماده، همچنین مقدار زیادی مواد منفجره که به صورت پودر زرد رنگی بود، وسایل دیگر از جمله جزوات و نشریات سازمانی، کتاب و غیره... اتفاقاً چند عدد چمدان هم در آنجا وجود داشت. در واقع، وسایل با آن ها به این پایگاه آورده شده بودند. فوری، یکی از چمدان ها را که به نظرم محکم تر از بقیه آمد، انتخاب کرده و شروع به جمع آوری وسایل و جادادن آن ها در چمدان نمودم. در اثنائی که مشغول جمع آوری وسایل بودم، مرتب به خودم می گفتم که بیشتر از اندازه ای که می توانم حمل کنم، نباید وسایل بار این چمدان بکنم. اما، در عمل، حیفم می آمد که آن وسایل که به قیمت زحمت فراوان به دست آمده بودند، به دست دشمن بیافتند. ولی باز به خودم می گفتم نباید چپ روی کنم و باید به اندازه ی توانم از آن وسایل بردارم. آن وسایل، قبل از این که پُرحجم باشند، سنگین بودند. مقداری از آن ها را در چمدان می ریختم و بعد در ِ چمدان را بسته و آن را بلند می کردم و امتحان می کردم که ببینم واقعاً می توانم حمل کنم! با چند بار انجام دادن این کار، بالاخره با جادادن مقدار قابل ملاحظه ای از آن وسایل در چمدانِ "محکم"، درِ آن را بستم. مقداری دیگر از وسایل را در یک کیفی که می شد آن را از گردن آویزان کرد، ریختم. یک پوستیژ در خانه بود آن را هم برداشتم. پالتوی کوتاه شیکی که مرضیه برای من خریده بود را پوشیدم و چادر و کفش مناسبی هم به تن کرده و از در بیرون رفتم. همان کوچه ی درازی که می دانستم مستقیماً به خیابان می رسد را در پیش گرفته و رفتم. اما هنوز حتی به وسط کوچه هم نرسیده بودم که علیرغم همه ی وزن سنجی ها و هشداردادن ها به خود - که نباید چپ روی کرده و بار سنگین بردارم! - دسته ی چمدان به دلیل سنگینی آن، پاره شد. چمدان افتاد و دسته در دستم جا ماند. چاره ای نداشتم جز آن که چمدان را در بغل گرفته و حمل کنم تا به سرِ خیابان برسم.  این کار را کردم ولی سنگینی چمدان مانع از آن بود که بتوانم درست و حسابی راه بروم. چشمم دنبال جائی می گشت که کمی از بار آن را خالی کنم. حداقل، کتاب ها را بردارم که چمدان کمی سبک شود.  چشمم به پل کوچکی خورد که روی باریکه ی جوی بی آبی، قرار داشت. همان جا نشستم و در حالی که چادرم را روی چمدان انداختم تا پوششی از آن درست کنم که محتویاتش دیده نشود، آن را باز کرده و کتاب ها را با دست، زیر پل در گوشه ای از آن، قرار دادم. چند تا از نارنجک ها را هم از چمدان برداشتم و در کیف گنجاندم. داشتم بلند می شدم که دیدم زن جوانی که انگار به حرکت من مشکوک شده بود، در آنجا ایستاده و با تعجب به آن جوی نگاه می کند. برای این که توجه او را از جوی منحرف کنم، در حالی که راه می افتادم، فوری با حالت خودمانی که معمولاً افراد زحمتکش با هم دارند، گفتم: دیگه امانم از دست مادرشوهرم بریده. نمی دونم از دست این زن چکار کنم! دیگه نمی تونم تحملش کنم. در این موقع، او نیز به دنبال شنیدن این حرف ها داشت با من می آمد و من ادامه دادم: حالا وسایلم را برداشته ام دارم میرم خانه ی پدرم. زن جوان که هنوز به سئوال ذهنش جواب داده نشده بود، پرسید: خب، برای چه آنجا نشسته بودی؟ جواب بی سر و ته ئی به او دادم. گفتم: خسته ام. خیلی ضعیف شده ام. به جای غذا همه اش حرص می خورم و سپس داستان مادرشوهر را با آب و تاب تعریف کردم. دیگر زن جوان با من همدردی می کرد. پرسید: شوهرت چی. اون چی می گه؟  گفتم: شوهرم مرد خوبیه. دوستش دارم ولی من دیگه با آن زن نمی تونم زندگی کنم، شوهرم باید بیاد و تکلیف منو با مادرش روشن کنه! به این ترتیب، بخشی از راه را صحبت کنان با آن زن پیمودم. بعد، او از من جدا شد و رفت. به سرِ خیابان رسیدم. باید قبل از هر چیز، اول، چمدان نوئی می خریدم و از شر چمدان بی دسته خلاص می شدم. اما آن روز، جمعه بود و همه بازار و مغازه ها بسته بودند. سوار تاکسی شدم. درست به یاد ندارم که در آن روز با راننده تاکسی چه صحبت هائی کردیم و من چه توجیهی برای خودم دست و پا کرده بودم (با توجه به شناختی که از مردم و زندگی اجتماعی آنان داشتم و بخصوص به دلیل آشنائی با زندگی طبقات پائین و زحمتکشان، من خیلی زود می توانستم با آنها جوش بخورم)، هر چه بود راننده که او نیز همانند خیلی از تاکسی رانان زحمتکش، انسان شریفی بود (و من مدیون کمکش هستم) مرا جائی برد که در آن روز جمعه می شد از آنجا چمدان خرید. من خودم در تاکسی نشستم و او رفت با پولی که به او دادم، چمدان محکمی خرید و برگشت. من در صندلی ردیف پشت تاکسی نشسته بودم و در فرصتی که او مسافری در صندلی جلو سوار کرد، توانستم زیر چادرم وسایل را از چمدانِ دسته شکسته، درآورده و درون چمدان نو بریزم. چمدان بی دسته را هم که نو بود، در همانجا گذاشتم. بالاخره در خیابانی که می خواستم، پیاده شدم.

به آن خیابان آمده بودم تا علامت سلامتی ام را در یک باجه ی تلفن که از قبل تعیین شده بود، بزنم. این قرار، یک سال پیش گذاشته شده بود و یک قرار اضطراری بود. به واقع، محض احتیاط گذاشته شده بود که اگر در موقعیتی احتیاج شد، از آن استفاده کنم. چنین قرارهائی را معمولاً رفقا برای احتیاط با هم می گذاشتند. (32) من اگر چه هیچ وقت به آن قرار فکر نکرده بودم، اما در آن شرایط واقعاً اضطراری، یکباره به یاد آن افتاده بودم. در خیابان مورد نظر، به باجه ی تلفن از قبل تعیین شده رفتم و علامت سلامتی ام را زدم. پس از این کار، قرار بود به خیابان دیگری بروم و قرارِ دیدار، اجرا کنم. قرار می بایست ساعت شش اجرا می شد و در صورت عدم حضور رفیق مقابل، یک ساعت بعد، مجدداً تکرار می شد. من، همه جای تهران را نمی شناختم و قرارها را همین طوری حفظ کرده بودم.  متأسفانه، پس از گذشت یک سال، درست وقتی آن شرایط اضطراریِ پیش بینی شده فرارسیده بود، متوجه شدم که محل قرار دیدار را کاملاً به یاد ندارم. مطمئن نبودم خیابانی که در ذهن دارم واقعاً همان خیابانی است که باید می رفتم!  ولی در هر حال، اجرای این قرار و دستیابی به یک رفیق برایم حیاتی بود و این قرار تنها امید من برای وصل شدن دوباره به سازمان بود. ساعت شش، به خیابانی که در ذهنم بود، رفتم. خیابان پهنی بود و ماشین هائی مرتب از آنجا رد می شدند. در محلی ایستادم؛ به گونه ای که، با آن چمدان، به نظر می آمد منتظر ماشینی هستم. کسی نیامد. با ناراحتی و نگرانی، محل را ترک کردم و یک ساعت بعد، دوباره به آنجا برگشتم. مدتی، در حالی که با نگرانی هر عابری را که از دور می آمد، با دقت از نظر می گذراندم و چندان توجهی به تردد ماشین ها نداشتم، منتظر ماندم. از آمدن رفیقی خبری نشد. مجبور بودم که آنجا را ترک کنم. دیگر برایم مسجل شد که ارتباطم با سازمان قطع شده. شب نزدیک می شد و می دانستم که چند ساعت بعد، خیابان ها خلوت خواهند شد و در سیاهی شب که بر فراز شهر گسترده خواهد شد، این، تنها، سگ های نگهبان نظم ضدخلقی حاکم خواهند بود که در شهر پرسه می زنند و در آن موقع، پاسداران شب و سیاهی (شکارچیان پست رژیم شاه) در انتظار شکار انسان، در همه جا ولو خواهند بود. شب را در کجا باید بگذرانم!؟  این موضوع، اکنون مسئله ی اصلیِ من بود!

توجه ام به یک تاکسی جلب شد، شاید هم راننده ی تاکسی بود که پرسید: منتظر تاکسی هستی! و من گفتم: بلی. در هر حال به طرف تاکسی رفته و چمدان را با کمک راننده در صندوق عقب گذاشتم. خودم هم سوار شدم و طبق معمول در صندلی پشت نشستم.  این که ظاهرم چطور نشان می داد، نمی دانم، اما درونم آشفته بود. چگونه و کِی خواهم توانست با رفقا تماس بگیرم!  آیا اصلاً چنین چیزی دوباره امکان پذیر خواهد شد؟  آیا مجدداً اسیر چنگال خونین دژخیمان رژیم خواهم شد؟ فکر این که این امر به لحاظ سیاسی موفقیتی برای آنان خواهد شد، بسیار دردآور بود. اکنون، تنها، در خیابان مانده بودم.  واقعیت در آن لحظه این بود؛ و حال باید برای سپری کردن شب، فکری می کردم. با توجه به وضعیت آشفته و افکار پریشان و نگران کننده ای که داشتم، توجهی به راننده نداشتم. اما، راننده این بار تیپ دیگری بود و به نوع راننده هائی که قبلا صحبت شان را کردم، شباهت نداشت. یک دختر جوان در این وقت عصر که دیگر هوا تاریک می شد، در خیابان چه می کند!؟ از نظر او، این، چندان نمی توانست امر معمولی باشد! معلوم شد که راننده مرا از قبل زیر نظر داشته، چون بار اول که از آن خیابان گذشته بود، مرا دیده بود که منتظر ایستاده ام و بار دوم نیز باز دیده بود که در آنجا منتظر کسی هستم. گویا بار دوم، دیگر حسابی مرا پائیده بود که ببیند چکار می کنم. برای او این سئوال مطرح بود که یک دختر جوان با یک چمدان و ساکی به گردن منتظر چه کسی است!؟  همین را از من پرسید، ضمن این که تأکید می کرد که در مسیرش دو بار مرا دیده است. توجیهی درست کردم و جوابش را دادم.  اما او قانع نشد و سئوالات دیگری کرد. از سئوال ها و نحوه ی برخوردش، دستم آمد که در چه باغی است! به قول معروف، به من"نظر" داشت. در جامعه ی مردسالار آن دوره، معمول آن بود که هنگامی که هوا رو به تاریکی می رفت، زن ها در خانه باشند؛ و اگر چنین نبود، آنگاه مردها (مسلماً نه هر مردی) به خود اجازه می دادند که به زنی که در ساعات "غیر معمول"، تنها در خیابان است، به چشم "بد" نگاه کنند؛ و برای امتحان هم که شده متلکی به او بگویند و یا به شکلی مزاحمش شوند. در اردیبهشت سال 53 ، شرکت زن ها در مبارزه مسلحانه، هنوز به آن حد وسعت نیافته بود که مردم با اطلاع از آن، به یک زن هم که حرکاتش به نظر شان غیرمعمول می رسید، به عنوان یک مبارز مسلح نگاه کنند.  از این رو، راننده نمی توانست ایستادن من در آن خیابان با آن چمدان و ساک را به چیزی جز آن که تصور کرده بود، نسبت دهد. فکر کرده بود که به تازگی افتاده ام توی خطِ "خلاف" و در ضمن در چمدانم هم باید مواد مخدر، یا چیزی از آن قبیل داشته باشم. با ادای کلمات و جملاتی سعی می کرد مرا با خود همراه کند و وقتی من با اخم و قیافه ی جدی با او برخورد می کردم، می گفت: خب، راستی در آن چمدان صندوق عقب چی داری؟ من هرچند به این سئوال با حالت بی اعتنائی جواب می دادم ولی برای انصراف نظر او از چمدان، مجبور می شدم از آن حالت اخم در بیایم و کمی با نرمش با او صحبت کنم. اما در این حالت، او به خود اجازه می داد که با لودگی برخورد کند و کلمات و جملاتی بر زبان بیاورد که من نمی توانستم جوابش را محکم و با اخم و تَخم ندهم! در این حالت، باز او یاد چمدان صندوق عقب می افتاد و من مجدداً مجبور می شدم فیلم بازی کنم. تا به مقصد برسیم، چنین وضعی بر قرار بود. داشتیم می رفتیم خیابان سوم اسفند. اگر درست یادم مانده باشد در آن زمان ،آنجا محل خرید بلیط اغلب اتوبوس های مسافرتی بود. تصمیم گرفته بودم که به مشهد بروم، شب را در اتوبوس بگذرانم و در ضمن فردای آن شب، خیابان هائی که احتمال می دادم مسیر عبور رفقا است، را بگردم تا شاید امکان دیداری پیش آید.  راننده، کماکان در دنیای خودش بود. حال به آنجا رسیده بود که می گفت که مجرد است و با مادر پیرش زندگی می کند. به من می گفت که آن شب از فکر مسافرت به در آیم و با او به پیش "مادر پیرش"!! (با ادای این عبارت، من ناخودآگاه یاد "خانم رئیس" های زندان می افتادم که دخترهای جوانِ بی کس و بی پناه را به سوی خود جلب کرده و آنها را به فحشاء می کشاندند و از این طریق، پولی به جیب زده و زندگی فاسد شان را می گذراندند) بروم. در آخر هم گفت: بابا نترس من خودم می روم خونه دوستم می خوابم که تو آسوده باشی! گفتم: نمی توانم، من امشب حتماً باید بروم. وقتی به محل رسیدیم پیاده شد و درب صندوق عقب را باز کرد؛ ولی وقتی خواست چمدان را بردارد، آن را در دست خود نگاه داشت و با اصرار گفت: چمدان را نمی دهم، امشب نرو، قول می دم ترا جای خوبی ببرم... ! وضعیت خیلی حساسی بود. من نمی توانستم با او با قاطعیتی که لازم بود، برخورد کنم؛ یا حتی همانند یک دختر عادی، با او به طور جدی وارد دعوا شوم (کاری که هر دختری می توانست در چنین مواقعی انجام دهد. مثلاً پاسبان خبر کند و او را به عنوان مردی که مزاحم دختری شده، به دست وی بسپارد). او دست بردار نبود ولی امید می رفت که بتوانم به گونه ای به قول معروف، او را از سر خود واکنم و از دستش خلاص شوم. بالاخره با قول و قراری که با وی گذاشتم، رضایت داد که چمدان را به دست من بدهد. ظاهراً من راضی شده بودم که اسمم را به او بگویم. اسم و شهرت عوضی و شماره تلفن الکی به او دادم و گفتم امشب حتما باید بروم ولی سه روز دیگر دوباره به تهران برمی گردم و او به آن شماره زنگ بزند تا من بیایم و ببینمش.  راضی شد، اما هنوز نرفت.  شاد و خرامان تاکسی را همانجا گذاشت و خودش با من برای خرید بلیط آمد.  مطمئن شد که من واقعاً عازم سفر مشهد هستم.  بعد دیگر خداحافظی کرد و رفت.  آن شب را در اتوبوس تهران - مشهد گذراندم.  و روز بعد عازم خیابان هائی شدم که حدس می زدم رفقا و بخصوص رفیق جعفری، از آنجا عبور می کنند. آن خیابان ها را گشتم ولی راه به جائی نبردم. ناچار، عصر به محل فروش بلیط های مسافرتی رفتم و بلیط مشهد به تهران را گرفتم. به این ترتیب، شب دوم را نیز در اتوبوس گذراندم. این بار در اتوبوس مشهد – تهران.

دیو ارتجاع نشسته در کمین

به راستی، چه سرنوشتی در انتظار من بود!؟  دیو ارتجاع در کجا در کمین نشسته بود!؟  در جنگل تاریکی بودم که این دیو بر همه جای آن مسلط بود و من باید در آن، راه خود را می گشودم و از خطرات می گذشتم. نبرد من با دیو ارتجاع، اکنون به نقطه ی حساسی رسیده بود. دیو با دندان های گنده و تیز اش و چنگال هائی که از آن ها خون می چکید، آماده ی شکار بود. آماده ی دریدن و کشتن و خون خوردن، تا فربه و فربه تر شود و در میان پرندگان و دیگر ساکنین خوب جنگل، باز هم آوای مرگ سر دهد. دیو مرتجعی که نعره می کشید، اظهار قدرقدرتی می کرد و می خواست آن ساکنین دربند و اسیر در جنگل باور کنند که در جنگل تاریک تحت سیطره ی او، چیزی جز مرگ و نیستی در انتظار گیاه و پرنده نیست!  خوب می دانستم که باید پرواز را به خاطر بسپارم - که طلسم مرگ دیو و تابیدن نور و روشنائی بر جنگل، در آن نهفته بود!  اما، چگونه! در آن سیاهی و راه دشواری که یک مرتبه در مقابلم ظاهر شده بود، به فکر پرواز بودن، خود را نباختن و... ، کار چندان سهلی نبود. به طور خلاصه بگویم که من، در شرایطی که می دانستم که نیروهای امنیتی رژیم در همه جا به دنبال من می گردند و به معنی واقعی کلمه، به خون من تشنه اند )بخصوص که می دانستم که از انتشار "حماسه مقاومت" نیز مطلع اند) تنها، بدون ارتباط با هیچ آشنائی، به مدت تقریباً دوازده شبانه روز، در خیابان به سر بردم. شب ها در اتوبوس بودم و خوابی اگر داشتم در آنجا بود؛ و روزها، ویلان در خیابان ها به جستجوی امکانی برای ارتباط، راه می رفتم. در وضعیتی بودم که حتی به سختی یاد غذا خوردن می افتادم. گاهی که خیلی دلم ضعف می رفت، از مغازه ای یک شیر پاستوریزه می خریدم و می خوردم. البته یکی دو بار هم، ساندویچ خریدم. یکبار نیز که در اتوبوسی، کنار یک زنِ میانسالِ با محبتی نشسته بودم و با هم صحبت کرده و دمخور هم شده بودیم، او غذایش را با اصرار به من تعارف کرد و من هم خوردم. در این مدت، به شهرهای مختلف سفر کردم و به هر طریقی که می توانستم برای وصل ارتباط با سازمان تلاش نمودم. هرچه بیشتر می گذشت، حمل بار چمدان هم برایم مشکل تر می گشت؛ چون بدون آنکه خودم متوجه شوم، از لحاظ جسمی به تدریج ضعیف و ضعیف تر می شدم. به دفعات، مجبور شدم که از بار چمدان بکاهم و با افسوس، وسایلی را که در واقع خیلی با ارزش بودند، به دور بریزم. خود این کار، چندان آسان نبود. وسایل چمدان و ساکم، وسایل معمولی نبودند که راحت بشود آن ها را به هر جائی ریخت و یا پرت کرد. باید خیلی دقت می کردم و ردی به جا نمی گذاشتم. حمل چمدان، از جنبه دیگر هم در آن شرایط، مناسب به نظر نمی رسید، چون به طور کلی با چمدان گشتن، چندان عادی نبود. در روزهای آخر که دیگر وسایل کمی مانده بود، همه را در ساک قرار دادم و چمدان را در جائی رها کردم. شانس بزرگم، داشتن پول بود. ما همواره در کیف کوچکی که به کمربند اسلحه مان وصل بود، مقداری پول برای مواقع ضروری داشتیم. علاوه بر آن، همانطور که قبلاً اشاره کردم، مقدار پولی را هم که در تاقچه ی اتاق جا مانده بود و مبلغ قابل توجهی بود، برداشته و همراه خود داشتم. در آن شرایط، آن مقدار پول، برایم خیلی مفید واقع شد. اما بالاخره پول هم تمام می شد و من باید قبل از آن، به سازمان وصل می شدم.

صحنه هایی از چند سفر ناخواسته

 اجازه بدهید، بعضی حوادثی که در آن روزها پیش آمدند را مختصرا و تا آنجا که به یاد دارم، در اینجا توضیح دهم و در ضمن شرح "داستان" آن دوره ام را تکمیل کنم.  فقط باید به خاطر سپرد که این، یک داستان واقعی است و تنها به این خاطر بازگوئی می شود که جوانان مبارز ما که امید مردم تحت ستم ایران هستند با تجربه های مثبت و منفی آن آشنا شوند - باشد که در امر مبارزه مثمر ثمر واقع شود.

واقعیت این است که انسان در زندگی خود ممکن است با مسایل کوچک و بزرگی مواجه شود که از قبل نه برای آن ها آمادگی دارد و نه توشه ای از تجربه به همراه.  در چنین مواقعی، به نظر من، خونسرد بودن و فرصت دادن به خود برای کسب تجربه ی جدید، برای حل مشکل، می تواند بسیار مفید واقع شود.  من این را همانند بسیاری از آموزش های دیگر، از برادر و رفیق انقلابیم، بهروز آموخته بودم. صحبت ها و تجاربی که او در خانه به طور معمول تعریف می کرد، همگی برای من، درس های آموختنی بودند و من آن ها را، به قول معروف، در هوا می قاپیدم.  من می دانستم که خونسردی در مواقع خطر، یکی از طرق مقابله با خطر است.  چرا که این امر در درجه اول امکان فکر کردن برای چاره جوئی را به انسان می دهد.  از بهروز که سال ها دهات و دهکوره ها را - چه برای کار معلمی و آموزش کودکان و نوجوانان و چه برای انجام تحقیقات روستائی - زیر پا گذاشته بود، حتی در مورد تأثیر مثبت خونسرد بودن در مقابل حمله ی سگ های ده نیز شنیده بودم.  اتفاقاً، در دوره ای که خودم در روستا معلم بودم، این را خود، به عنوان یک تاکتیک در مقابل سگ های نگهبان خانه های روستائی که خشمگینانه و با غیظ تمام به سویم حمله می کردند، به کار برده و تجربه کرده بودم؛ دیده بودم که سگ ها در موقعیت هائی وقتی شخص را خونسرد و آرام می یابند، از حمله به او احتراز می کنند.(33) – اما اکنون من در مقابل سگ های هاری قرار داشتم که خوب می دانستم که "به هیچ صراطی مستقیم نیستند!" پس، در شرایطی که مأوایی نداشتم و هر لحظه ممکن بود با سگان مزدور رژیم شاه روبرو درآیم، هرچند کماکان، خونسردی، لازمه مقابله با آنها بود ولی تنها با جنگیدن به هر وسیله ی ممکن و به مؤثرترین شکل، می توانست چاره ساز باشد.

وقتی از مشهد به تهران آمدم، یکبار دیگر، به باجه تلفنی که علامت سلامتی روی آن زده بودم، مراجعه کردم به امید آن که شاید رفقا یادداشتی برایم گذاشته باشند یا شاید رفیق آشنائی از آنجا رد شود. (بعداً، رفقا به من گفتند که علامت سلامتی مرا دیده بودند ولی یادداشت گذاشتن را عملی نمی دانستند یا اصلاً فکرش را هم نکرده بودند. البته رفیق نسترن گفت که با توجه به این که تو در آن پایگاه چشم بسته بودی، ما می توانستیم آدرس محلی را روی کاغذی نوشته و به تو بدهیم که در کوچه ای جاسازی کنی و در صورت قطع ارتباط از آن استفاده کنی؛ و گفت که ما از این لحاظ هم، خیلی به خود مان انتقاد کردیم). آن روز و روزهای بعد، خیابان های مختلفی را به همین خاطر گشتم. چند بار نیز سعی کردم خانه ی برادر بزرگم که در تهران زندگی می کردند را پیدا کنم و به همین خاطر خیابان های غرب تهران (خیابان های آذربایجان، جیهون، کارون و...) را می گشتم. خانه ی قبلی و بعدی شان را بلد بودم اما آنها، مرتب جا عوض می کردند و من فقط می دانستم که خانه جدید شان هم، در آن منطقه است. این خیابان گردی - که در روز و پس از این که شب قبل را در اتوبوس گذرانده بودم، صورت می گرفت - وقت می برد و من یکباره متوجه می شدم که عصر شده و باید مجدداً برای گذراندن شب به مسافرتی بروم. یکبار دیگر نیز به مشهد رفتم و در حالی که به دنبال رفقا می گشتم، روی دیوارهای خیابان های آشنا یادداشت نوشتم؛ از این قبیل که "من اینجا هستم، می خواهم تو را ببینم" و زیرش می نوشتم "نگار" (اسم سازمانی من در آن زمان). یا می نوشتم: "نگار، در جستجوی شماست"، و غیره (اتفاقاً، بعداً، رفقا به من گفتند که آن نوشته ها را دیده بودند و فهمیده بودند که آن ها را من نوشته ام، از یک بابت خوشحال بودند که من زنده ام ولی برای برقراری ارتباط، کاری از دست شان ساخته نبود). در سفرها گاهی، با چادر بودم و گاهی چادرم را در ساکم گذاشته و با پوستیژ یا بدون آن، حرکت می کردم. در سفری به شیراز، مجبور شدم دستکش سفید هم دستم کنم که زیاد هم مطمئن نبودم که آیا با آن ها شیک به نظر می رسم یا حالت غیرعادی پیدا می کنم! ولی در هر حال مجبور به این کار بودم. همانطور که توضیح دادم، قوای جسمی ام روز به روز تحلیل می رفت و حمل چمدان برایم مشکل تر می گشت. مجبور بودم بار آن را کم کنم. قبل از سفر به شیراز، در تهران، جوی آبی پیدا کردم و مقداری از مواد منفجره ای که به صورت پودر زرد رنگی بود را دور ریختم. دلم نمی آمد همه اش را دور بریزم. موقعی که من در پایگاهی در مشهد بودم، تهیه ی این پودر یکی از وظایف ما بود، لذا، من می دانستم که برای تهیه ی آن خیلی زحمت کشیده شده است و مطلع بودم که درست کردن آن، جا و امکاناتی لازم دارد که به آسانی هم به دست نمی آید. هنوز امیدوار بودم که مجدداً به سازمان وصل خواهم شد و می خواستم تا آنجا که می توانم وسایل همراهم را حفظ کنم و آن ها را به رفقا برسانم. اما من، با بازکردن سر نایلون و دور ریختن مقداری از آن مواد و دوباره بستن سر نایلون و غیره، علیرغم این که خیلی هم با احتیاط کار کرده بودم، دست هایم را آلوده ی آن مواد کردم. دست هایم تماماً زرد شدند. از پیش می دانستم که رنگ آن پودر به آسانی و با شستشوی معمولی از بین نمی رود. هرچند سعی کردم فوری دست هایم را بشویم، ولی همانطور که انتظار می رفت، رنگ تند روی دست هایم باقی ماند. دستکش را به این خاطر خریده و دستم کرده بودم تا مبادا کسی متوجه رنگ زرد غیرمعمولی دست هایم بشود. صبح، وقتی به شیراز رسیدم و کمی از محل گاراژ دور شدم، سراغ حمامی را گرفته و به حمام نمره ای رفتم و تا حداکثر زمانی که می شد، در حمام ماندم. سعی کردم با سابیدن دست هایم روی سنگ، رنگ زرد را از دست هایم پاک کنم ولی این رنگ، علیرغم همه ی تلاش من، کاملاً زایل نشد؛ فقط می شد گفت حالت دست هایم از وضع سابق بهتر شدند.  دیگر نمی توانستم بارم را به راحتی با خود حمل کنم. هر از چند گاهی، چیزهائی را دور می ریختم. اما خلاص شدن از دست بعضی از آن ها مسئله ساز بود. مثلاً، برای این که بتوانم نارنجک های چدنی تراشیده نشده که بیشترین سنگینی را داشتند، از خود دور کنم، در گاراژی در اصفهان بدون این که وارد شهر شوم، سوار ماشین دیگری شده و به شهرکی (شاید هم قصبه ای) که شوفر و یا شاگرد شوفر، مسافرین آنجا را با صدای بلند دعوت به سوار شدن می کرد، رفتم. پیشِ خود گفتم که در آنجا خرابه و یا جاهائی که آشغال زیادی جمع شده باشد، وجود خواهد داشت و می توانم آن تکه چدن های سنگین نارنجکی شکل را دور از چشم دیگران، در جائی بیاندازم. اتفاقاً بعد از پیاده شدن، هنوز راه زیادی نرفته بودم که به محوطه بزرگ و بازی رسیدم و دیدم که در یک گوشه ی آن، مصالح ساختمانی و آت و آشغال روی هم انباشته شده اند. به آنجا نزدیک شده و چون کسی را هم در آن دور و بر ندیدم، نارنجک ها را درآورده و در این ور و آن ور، به صورتی که کنار هم نباشند، در لای آن آشغال ها قرار دادم. پس از آن، وارد کوچه ای شدم، کوچه ای دراز و باریک. ولی هنوز به وسط کوچه نرسیده بودم که ناگهان دیدم که تعدادی بچه به همراه یک پسر نوجوان (14 - 15 ساله) "آهای آهای گویان"، دنبال من می دوند. معلوم بود که به حضور من در آن محل مشکوک شده اند. خیلی خونسرد ایستادم.

فضای آن کوچه با جاده ی خاکی اش، لباس های مندرس بچه ها با ترکیب پسر و دختر با هم، همه این ها یک لحظه مرا یاد بچه های ده و روستاهائی که قبلاً در آنجا معلم بودم، انداخت.  اما، من، حال در شرایط جدیدی قرار داشتم. شرایطی که ممکن بود یک برخورد نادرست از طرف خودم یا آن بچه ها، ناخواسته، کار را به جای باریکی بکشاند.  من و آن کودکان، در حقیقت خودی های هم بودیم.  آنها، همان مرضان ها و ریحان ها، ایپک ها ( ای پک، به زبان ترکی به معنی ابریشم است. این، اسم دختر 14 - 13 ساله ی زحمتکشی بود که من و نزهت بسیار دوستش داشتیم) قربان ها و قاسم ها بودند؛ یعنی همان کودکان و نوجوانانی که در طی دوره ی معلمی ام در روستاهایشان، پاسخ محبت های مرا نسبت به خودشان با مهر و محبت های فراوان و بسیار گرمی که مرا سرشار از شور و امید می ساخت، می دادند. در اینجا، اما، من بودم در وسط یک کوچه ی خاکی آشنا (آشنای غریبه( با بچه های خودی (خودی هائی که من برایشان، ناشناس غریبه بودم). حال، آنها با حالت حمله به سوی من تاخته و در انتظار حادثه ای بودند!  چه می بایست می کردم!  همانطور که گفتم، با شنیدن داد آن بچه ها، خیلی خونسرد ایستادم و منتظر ماندم که آنها به من برسند.  وقتی بچه ها رسیدند، با محبتی که واقعاً به آنها داشتم (به مثابه کودکان افراد زحمتکش (برویشان لبخند زدم.  انگار که واقعاً با هم آشنا هستیم و شروع به حرف زدن با آنها کردم، باز، درست به شیوه ای که با بچه های دهات آشنایم، این کار را می کردم. خوشبختانه، حالت تهاجمی اولیه ی آنها - که خود به خود با خونسرد ایستادن من و منتظر آنها شدن، تا حدی از بین رفته بود - با برخوردی که کردم، تا حد زیادی تغییر کرد و در تداوم صحبت هائی که در حین راه رفتن کردیم، بچه ها حالت خوشی نشان دادند. پسر نوجوان، حالت خجالتی به خود گرفت ولی نتوانست از این سئوال خودداری کند که برای چه کنار آن خرابه ایستاده بودم و چه چیزهائی آنجا انداختم!؟  با جواب های توجیهی، در حالی که به راهم ادامه می دادم، به او پاسخ دادم؛ در عین حال که سعی می کردم ذهن او را از این موضوع، منحرف کنم. از وضع درس و مدرسه اش پرسیدم و گفتگو کنان به سر کوچه رسیدیم.  در آنجا، بچه ها به سمتی رفتند و من از آنها جدا شده و جهت دیگری را انتخاب کردم. برخلاف ظاهر خونسردی که با آن بچه ها داشتم، اکنون دیگر، کاملاً نگران و مضطرب شده بودم. با حالت تشویش و با عجله، خودم را به گاراژ رساندم. دلم می خواست هرچه زودتر سوار اتوبوس شوم و قبل از این که آنها نارنجک ها را پیدا کنند و کار بالا بگیرد، از آن محل دور شوم!

یکی دیگر از حوادثی که پیش آمد و و یادآوریش همیشه برای خودم موجب خنده می شود، حادثه ای بود که در تهران اتفاق افتاد. فکر می کنم در آخرین روزها بود، چون خیلی خسته بودم و دلم می خواست می توانستم در جائی بنشینم، به جائی تکیه دهم و پاهایم را دراز کنم. بخصوص، کمرم، واقعاً نیاز به استراحت داشت. کمربند حاوی وسایلی که بسته بودم، با دو عدد اسلحه ی کمری (همانطور که قبلاً توضیح دادم، علاوه بر کُلت خودم، کُلتی هم که در پایگاه به زمین افتاده بود را برداشته و در کمرم جای داده بودم) و نارنجک و غیره، از آنجا که در همه ی آن مدت، بدون خواب و استراحت واقعی، همواره روی کمرم بود، سخت به کمرم فشار می آوردند. می خواستم جائی پیدا کنم و برای چند دقیقه ای هم که شده، کمربندم را باز کرده به کناری بگذارم تا استراحتی به کمرم داده باشم. باز، در خیابان "سوم اسفند" بودم و عازم سفری! در آن محل، در خیابانی نزدیک به گاراژ، یک دستشوئی (توالت) پیدا کردم.  به آنجا رفتم. اتفاقاً سکوی پهنی در آنجا بود. خیلی خوشحال شدم. در را قفل کردم. روی سکو نشستم، کمربندم را درآوردم و روی سکو گذاشتم، پاهایم را دراز کردم و در همین حین مشغول جابجا کردن محل کُلت ها و کیف ها و غیره روی کمربندم شدم. می خواستم به ترتیب دیگری وسایل را روی کمربندم بچینم تا شاید به آن ترتیب، فشار کمتری به کمرم بیاید. پس از اندکی نشستن، بلند شدم و کمربند را با حالت جدیدی که وسایل را روی آن چیده بودم، به کمرم بستم و از آن محل خارج شده به طرف گاراژ راه افتادم. آن روز، بی چادر بودم و مسیرم یک خیابان شلوغ و پُر رفت و آمد بود.  در اینجا، یکدفعه متوجه شدم که چیزهائی از پشتم به طرف ران پایم سُر می خورند و دارند می آیند پائین. فوری فهمیدم که آن ها چه هستند و قضیه از چه قرار است! آن ها، اعلامیه های نصف برگی با آرم سرخ سازمان، بودند!  اعلامیه هائی که همواره با خود حمل می کردیم تا در صورتی که از طرف دشمن شناخته شده و فرار می کنیم، آن اعلامیه ها را در مسیر پخش کنیم تا مردم متوجه شوند که ما چریک فدائی هستیم و دشمن نتواند با دزد و خلاف کار خواندن ما، از کمک ناآگاهانه ی مردم برای دستگیری ما بهره مند شود. (34) متن آن اعلامیه هم با زبان ساده نوشته شده بود و با مخاطب قراردادن مردم، به آنها توضیح می داد که: "چریکهای فدائی خلق از فرزندان شما هستند". آنها اسلحه به دست، علیه "رژیم شاه، نوکر دست به سینه امریکا" مبارزه می کنند و هدف شان تأمین منافع کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های تحت ستم ایران می باشد و... (جملات توی گیومه - تا آنجا که به یادم مانده - عین کلماتی هستند که در آن اعلامیه درج شده بودند). آن روز، کافی بود که یکی از آن اعلامیه ها با آرم سرخی که رویش بود (اتفاقاً درست برای جلب توجه مردم در شرایط اضطراری خاص، آرم سرخ به طور کاملاً واضح و برجسته روی آن زده شده بود) به زمین می افتاد و توجه کسی به من جلب می شد، مطمئناً وضع خاصی پیش می آمد و چه بسا این امر، مرا با خطرات بزرگی مواجه می ساخت. علت سُرخوردن و افتادن اعلامیه ها آن بود که در هنگام جابجا کردن وسایل روی کمربندم، کیف حاوی آن اعلامیه ها را عوضی بسته بودم. یعنی سر کیف رو به پائین و ته اش رو به بالا قرار گرفته بود. (مسلماً درجه ی خستگی بیش از حد من، در این اشتباه تأثیر داشت). همین که متوجه موضوع شدم، در حالی که به طور خنده داری به یک طرف خم شده و کف دستم را برای جلوگیری از افتادن اعلامیه ها، روی پشت پایم (قسمت باسن) قرار داده و محکم گرفته بودم، با حالت آهسته آهسته و چپ چپکی به جهت عکس، یعنی به طرف دستشوئی، برگشتم. واقعاً، شانس داشتم که آن خیابان شلوغ بود. البته شلوغی خیابان، از این لحاظ برای من خوب بود که کسی به خاطر آن شکل چپ چپکی راه رفتن، توجه اش به من جلب نشد. اما، این هم مطرح بود که اعلامیه ها به گونه ای از کیف درآمده و به پائین سر خورده بودند که اگر در آن شلوغی کسی به طور اتفاقی به من می خورد، آن ها به زمین می ریختند. بالاخره، با هزار زحمت توانستم خودم را به آن دستشوئی برسانم. رفتم تو و درب را بستم. مجدداً روی سکو نشستم؛ کمربندم را باز کردم، کیف اعلامیه ها را درآورده و به صورت درست، بستم.

در تبریز، شهر زادگاهم

در آن دوره ی در بدری، با خیلی چیزهای کوچک یا بزرگ دیگری هم مواجه شدم که امکان داشت هر یک منبع خطری برایم باشد. آیا می شد کاری کرد که هیچ یک از آن رویدادها، پیش نیایند، و اصلاً، آیا من می توانستم از خودِ پروسه ای که در آن مدت گذراندم، اجتناب کنم!؟  شاید جوابِ آریِ من به این سئوال، برای خواننده تعجب آور باشد. اما باید بگویم: آری، می شد و می توانستم! باید یادآوری کنم که من در همان روز اول که متوجه قطع شدن ارتباطم با سازمان شدم، می توانستم یک راست به گرگان رفته و در آنجا با مبارز صدیق، حسین خراسانی ارتباط بگیرم.  کاملاً قابل تصور بود که او، همانند زمانی که از زندان فرار کرده بودم، خواهد توانست مرا به سازمان مجاهدین وصل نماید؛ از آن طریق نیز می شد با سازمان چریکهای فدائی خلق، ارتباط بگیرم. ولی من واقعاً نمی خواستم احیاناً دردسری برای آن مرد شریف و فداکار که به هر حال هوادار یک سازمان دیگر بود، ایجاد کنم. در عین حال، می خواستم تا آنجا که ممکن است به جای آنکه فوری به سراغ سازمان مجاهدین رفته و از آنها کمک بخواهم، خودم طریقی برای وصل ارتباط با رفقایم پیدا کنم. اما، پس از روزها خیابان گردی و دربدری، شب ها در اتوبوس با حالت خواب و بیداری گذراندن، در حالی که پولم هم داشت تمام می شد و به لحاظ جسمی نیز کاملاً ضعیف شده بودم، بالاخره به خودم گفتم که باید به سراغ حسین بروم. با این حال، هنوز راضی به این کار نبودم و با خودم کلنجار می رفتم که باید، یا نباید به این کار اقدام نمایم!  بالاخره تصمیم گرفتم به تلاش دیگری دست بزنم و اگر این آخرین تلاش هم به نتیجه نرسید، آنگاه عازم گرگان شوم. آخرین تلاش، رفتن به تبریز بود، به شهر زادگاهم، شهر خاطره های از یاد نرفتنی!  البته، این، آشکارا کار خطرناکی بود. چون احتمال شناخته شدنم در آنجا زیاد بود. به خود گفتم یک طوری قیافه ام را تغییر می دهم که شناخته نشوم. یک عینک شیک که چشم ها و صورتم را به طور طبیعی کاملاً می پوشاند، خریدم؛ پوستیژی هم که داشتم، و به نظر خودم کُت بلندم هم آنقدر شیک بود که تیپی متفاوت از سابق به من بدهد. در ضمن، حالا دیگر چمدان نداشتم و تنها یک ساک با خود حمل می کردم. تصور می کردم که در آن پوشش، دیگر تیپم عوض شده و کسی مرا در تبریز نخواهد شناخت. هدفم از رفتن به تبریز آن بود که پیش آبا و روح انگیز بروم تا ببینم که آیا احیاناً امکانی برای تماس با سازمان از طریق آنها وجود دارد! پیشِ خود گفتم که می توانم از آنها بخواهم که به تهران رفته و به روال عادی که به ملاقات برادر زندانی ام، محمد، می روند، سعی کنند تا جلوی درب زندان با خانواده هائی از زندانیان سیاسی فدائی، تماس بگیرند. امیدوار بودم که از آن طریق بتوانم با سازمان ارتباط بگیرم.

به دنبال تصمیم برای رفتن به آن شهرِ سرخ، طبق معمول، با اتوبوس شب رو، راه افتادم و صبح به تبریز رسیدم. اولین کارم تهیه 2 ریالی بود که با آن تلفن کنم. به یک باجه ی تلفن رفتم و شماره ی روح انگیز را گرفتم. تلفن صدائی نکرد (بوقی نزد). دوباره و سه باره امتحان کردم، باز نشد. راه افتادم و در جائی دیگر، باجه ی تلفنی پیدا کردم و شماره را گرفتم. باز نشد. یاد بهروز داداشم افتادم که در چنین مواقعی می گفت: سیستم سرمایه داری وابسته همینه، استثمار اش سرمایه دارانه است، خیلی هم شدید، اما از نظم اجتماعی سرمایه داری کلاسیک بهره ای نبرده است. با توجه به این که بهروز سیستم سرمایه داری در کشورهای غربی را هم از نزدیک دیده بود، خیلی خوب متوجه تفاوت های حتی ظاهری بین سرمایه داری در کشورهای متروپل و جامعه ی تحت سلطه ی ایران بود. می گفت: در سیستم سرمایه داری وابسته ی ایران، ظاهراً خیلی از مظاهر اجتماعی خاص سرمایه داری وجود دارد، اما به طور عوضی؛ هیچ چیز در آن به صورتی که در سرمایه داری کلاسیک است، کار نمی کند. در اینجا باید بگویم که، سخنان بهروز که در کل، کاملاً به جا و درست بود و امروز هم واقعیت های عینی بسیاری را می توان در مصداق آن ذکر کرد، اما، با مورد مشخصی که من در آن روز با آن برخورد داشتم، همخوانی نداشت (که ظاهراً تلفن عمومی وجود داشته باشد ولی از ده تا، یکی به سختی کار کند) چون اشکال کار، از دستگاه تلفن نبود. یعنی، مسئله بر سر خراب بودن تلفن ها نبود! من که آن روز این را نمی دانستم و در درست بودن شماره تلفن هم، شکی نداشتم، گفتم بروم و از یک جای مطمئنی تلفن بزنم. تصمیم گرفتم که بروم بازار؛ چون در ضمن، می خواستم یک جفت کفش نیز، بخرم. نمی دانم به خاطر بدی کفش بود و یا به خاطر این که زیاد راه رفته بودم، پاهایم خیلی درد می کردند و در کفش هائی که به پا داشتم، احساس ناراحتی می کردم. بنابراین، به بازار رفته و پس از خریدن کفش و یواشکی گذاشتن کفش های قبلی در گوشه یک خیابان (به این خاطر می گویم "یواشکی"، چون در حالت عادی، کسی چنان کفش هائی را دور نمی انداخت) به مغازه ای رفتم و از صاحب مغازه خواهش کردم که اجازه بدهد تا من از تلفنش استفاده بکنم. ناگفته نماند که در تبریز، تماماً فارسی حرف می زدم و کلمه ای ترکی نمی گفتم که به خیال خودم به این ترتیب رد گم کنم. صاحب مغازه موافقت کرد. شماره را گرفتم. باز صدائی نیامد. دو مرتبه امتحان کردم. همان وضع بود. همانطور که اشاره کردم، در درست بودن شماره تلفن شکی نداشتم؛ به خودم گفتم: پس اشکال در چیست!؟ خب، تلفن این مغازه هم که کار می کند! صاحب مغازه وقتی دید که من نمی توانم ارتباط بگیرم، گفت شماره ات را بده من بگیرم. شماره را به او دادم. با تعجب نگاهم کرد و گفت: خانم این شماره را چه کسی به شما داده؟ جا خوردم! گفتم: چطور؟ و مغازه دار به سخنش ادامه داد: چند وقته تبریز نبودی؟ این شماره چهاررقمی است! یک سال بیشتر است که شماره تلفن های تبریز عوض شده اند! با خجالت گفتم: من اولین بارم است که به این شهر می آیم. این شماره را هم دوستم به من داده و شماره ی فامیل دوستم است... . از صاحب مغازه خواستم که اگر دفترچه ی تلفن تبریز را در اختیار دارد، به من بدهد که ببینم می توانم شماره ی مورد نظرم را پیدا کنم! صاحب مغازه که آدمِ مردمداری بود، وسایلی که در پشت سرش روی هم قرار داشتند را گشت و دفترچه ی تلفن تبریز را پیدا کرده و به من داد. تشکر کردم و دفترچه را به دست گرفته و شروع کردم در صفحه ی مربوطه، شماره ها را یک به یک نگاه کردن. متأسفانه، شماره ی روح انگیز در آنجا نبود. به اسم های دیگر نگاه کردم. تنها شماره ی ظاهراً قابل استفاده ای که دیدم، شماره ی یکی از برادرهایم بود.  این برادر در آن زمان به خاطر شغلش در این شهر و آن شهر اقامت داشت و تا سال 50 که من خبر داشتم، در تبریز زندگی نمی کرد.  در هر حال، وجود شماره ی تلفن او در دفترچه ی شهر تبریز، نشان می داد که او و خانواده اش، اکنون در تبریز اقامت دارند. بی مناسبت نیست بگویم که بین من و این برادر و دو برادر بزرگ دیگرم که برای خود خانواده ای داشتند (زن و بچه) یک نسل کامل، فاصله بود و آنها، برای من بیشتر حکم فامیل نزدیک را داشتند تا برادر (من تا آنجا که به یاد دارم با آبا، روح انگیز، بهروز و محمد در یک خانه زندگی کرده ام). برادر مذکور نیز، نه فردی سیاسی بود و به قول معروف هیچ وقت در کار سیاسی دخالتی داشت و نه افکار و اعتقاداتش به بهروز و ما شبیه بود. اما، آدم امین و درستکاری بود و نسبت به ما هم مهربان بود و تا حدی محبت داشت. آن روز، از مغازه خارج شده و در آن محل، باجه ی تلفنی را پیدا کرده و به خانه شان زنگ زدم. (چون باید ترکی حرف می زدم، از آن مغازه زنگ نزدم). پسر برادرم که در آن موقع احتمالاً 14 - 15 سال داشت، گوشی را برداشت. پس از سلام و احوال پرسی، از او خواستم که شماره ی "عمه" (روح انگیز) را به من بدهد. گفت: شماره آنها عوض شده و من الان نمی دانم. گفتم: خودتان در چه محله ای می نشینید، آدرس خانه تان چیه؟ و او آدرس خانه شان را به من داد. به او گفتم که تا نیم ساعت دیگر می آیم آنجا... . فکر کرده بودم که تنها چاره ام این است که به خانه آنها رفته و از آنجا با روح انگیز و آبا، تماس بگیرم. عازم آن محله شدم و درب خانه شان را پیدا کردم. در زدم، کسی در را باز نکرد. باز هم مرتب در زدم. باورم نمی شد که کسی در خانه نباشد. آدرس را درست آمده بودم و شماره خانه شان هم درست بود. از موقعی هم که تلفن کرده بودم، نیم ساعت بیشر طول نکشیده بود که من خود را به درِ خانه شان رسانده بودم! از این رو، تعجب کرده بودم که چرا آنها در خانه نیستند! پس از چند بار در زدن که کسی در را باز نکرد، همسایه ای که در جلوی خانه ی تقریباً روبرو، متوجه من بود، به من گفت: خانه نیستند، و اضافه کرد: جلوی پای تو (مدت کوتاهی قبل از این که تو بیایی) "مادر و پسر با عجله در را بستند و دوان دوان رفتند. نمی دانم کجا می رفتند که آنقدر عجله داشتند!" شستم خبر دارشد. زن داداش، از حضور من، حتی در پشت درِ خانه شان هم، ترسیده بود. این، دلیل آن "عجله" و "دوان دوان" رفتن بود! آیا این، انعکاسی از یک محافظه کاری معمولی بود و او می ترسید که با رفتن من به خانه آنها، مبادا، در حوض راکد زندگی شان، موج کوچکی ایجاد شود(!!) و یا جلوه ای بود از "انبوه کهنسال ترس و خفت" که به دلیل سلطه سال ها شرایط ترور و دیکتاتوری خاندان پهلوی، در جامعه ی ما به وجود آمده بود! من در آن روز، در وضعیتی که قرار داشتم، برایم کاملاً طبیعی بود که دور از چشم پلیس، به خانه آنها بروم. آنجا، برای من هنوز خانه ی یک فامیل بود. ولی در چشم آنها، من دیگر اشرفِ سابق نبودم که هر وقت خواستم درب خانه برادرم را بزنم و به آنجا بروم، بلکه اکنون فردی به حساب می آمدم که خطری را با خود حمل می کرد و لاجرم می بایست از من دوری می کردند. با دیدن چنان وضعی، به ناچار، آن محل را ترک کردم؛ اما، ساعتی بعد مجدداً به خانه شان زنگ زدم. این دفعه، "خانیم گلین" (آن زن داداش را به این اسم صدا می زدیم) خودش گوشی را برداشت. گفتم من کاری به کار شما ندارم، فقط از تو می خواهم که شماره ی تلفن روح انگیز را به من بدهی، همین! گفت: شماره آنها عوض شده و من خودم ندارم. گفتم: شماره مدرسه اش را بده که یک جای عمومی است (روح انگیز، معلم بود و در تبریز، در مدرسه ای تدریس می کرد). گفت: اصلاً نمی دانم. از او خواستم حداقل اسم مدرسه ی او را به من بگوید تا خودم پیدا کنم. باز بهانه آورد و بالاخره کمترین چیزی به من نگفت که در آن موقعیت اضطراری، کمک حداقلی به من کرده باشد. به راستی با مقایسه ی چنین برخوردی با برخورد افراد دیگری از میان توده های مردم است که می توان و باید اهمیت و ارزش والای برخورد کسانی را درک نمود که درست در آن شرایط ترور و اختناق، با آزادگی، به کمک انقلابیون می شتافتند و صمیمانه، به هر طریق ممکن در جهت ضربه زدن به رژیم و پیشبرد مبارزه انقلابی در جامعه، حرکت می کردند.  وقتی، ناامیدانه، گوشی را زمین گذاشتم، فوری با این سئوال در ذهنم روبرو شدم که: اکنون چه کار باید بکنم؟  درست نبود که سر زده به خانه روح انگیز که حالا خانه آبا هم بود (از سال 50 - پس از دستگیری من و محمد و بهروز، که آبا تنها مانده بود و از طرف دیگر کاظم هم شهید شده بود - آنها با هم در یک خانه زندگی می کردند) بروم. در آن محل، همه من را می شناختند و همین طوری رفتن به آنجا، هم برای امنیت آنها خطرناک بود و هم برای امنیت خودم. دیدم که این آخرین تلاشم نیز برای ارتباط گرفتن با سازمان، به نتیجه نرسید. دست از پا درازتر، اتوبوس شب را گرفتم و مجدداً به تهران برگشتم.  جالب است بگویم که بعد از سقوط رژیم شاه که به تبریز رفتم، متوجه شدم که یکی دو نفر از همسایه هایمان و یکی از برادرزاده هایم (پسر یکی دیگر از برادرانم) در همان زمان، مرا در تبریز دیده و شناخته بودند (علیرغم این که من به خیال خودم ظاهراً، با پوستیژ سرگذاشتن و عینک زدن، قیافه ام را تغییرداده بودم) و جالب این که همه معترف بودند که از ترس، به من، نزدیک نشده اند. این هم شنیدنی است که آبای من که از طریق برادرزاده ای که مرا در خیابان دیده بود از حضورم در تبریز خبردار شده بود، تصور کرده بود که من همچنان در تبریز هستم و نیاز به کمک دارم. لذا، یک چادر و مقداری پول با خود برداشته و سه روز محله های اطراف خیابانی که گفته شده بود که من در آنجا دیده شده ام را زیر پا گذاشته بود - به این امید که شاید بتواند مرا دیده و چادر و پول را به من برساند و ببیند که چه کمکی می تواند به من بکند. شنیدن این مسایل در آن فضای شاد پس از قیام بهمن، برایم خیلی جالب بودند. آن روز، به آبا گفتم: حالا دیگه، برای چه چادر آورده بودی؟ گفت: خب، بی چادر ترا شناخته بودند. می خواستم با چادر، خودت را بپوشانی و شناخته نشوی !

بار مسئولیت بر دوش یک آزاده

دیگر برای وصل ارتباط، راهی نمی شناختم. به تهران که رسیدم، تصمیم گرفتم که دیگر باید به نزد زنده یاد، حسین خراسانی، بروم.  این تصمیم را عملی نموده و سراغ اتوبوس تهران به گرگان را گرفتم. اینبار طی روز، سوار اتوبوس شده بودم. وقتی به گرگان رسیدم، یکراست رفتم به مغازه ی حسین. نمی دانم به چه دلیل مغازه بسته بود (شاید روز تعطیل یا ساعت تعطیلی بود). خانه ی حسین را هم بلد نبودم. می بایست توجیه مناسبی پیدا می کردم و از کسانی که در آن محل بودند، سراغ حسین را می گرفتم و آدرس خانه اش را گیر می آوردم. این کار را کردم. در اینجا با چادر بودم و سر و وضعم هم به توجیه ام می خورد. آدرس را گرفته و به خانه حسین رفتم. وقتی حسین با پیژامه و لباس معمول درون خانه، دَم در آمد و مرا دید، آشکارا جا خورد. یک لحظه نتوانست چیزی بگوید. در آن فضای اختناق شدید سال 53 ، سالی که رژیم با جدیتی به مراتب شدید تر از گذشته، درصدد نابودی جنبش مسلحانه برآمده بود و برای این منظور رفتاری به مراتب خشن تر و وحشیانه تر از پیش- چه در برخورد به انقلابیون و چه در برخورد به کسانی که از آنان پشتیبانی می نمودند- در پیش گرفته بود، در شرایطی که سایه شوم رعب و وحشت، به مفهوم واقعی کلمه، در همه جا بال گسترده بود، در چنان اوضاعی، این حالت حسین به هیچ وجه عجیب نبود. او شاید در آن زمان، انتظار خیلی چیزها را داشت جز آن که مرا ایستاده در دَم درب خانه اش ببیند! در هر حال، او پس از آن حالت شوک، با حالت عجله ای گفت: "بیا تو، بیا تو!" من وارد شدم و او در را بست و به آرامی، بدون این که اهالی خانه متوجه شوند، مرا به اتاقی که در همان دَم در بود، برد. به او گفتم که ارتباطم با سازمان قطع شده و من واقعاً نمی خواستم مزاحم او بشوم، ولی متأسفانه با همه ی تلاشی که خودم کردم نتوانستم با رفقا تماس بگیرم. با روئی گشاده گفت: باشه، عیب نداره، یک کاری می کنیم. در چهره اش نگرانی دیده می شد و این خود نشان می داد که به بار مسئولیتی که به دوشش می افتاد (یا افتاده بود) کاملاً آگاه است. حسین، فوری لباس پوشید و همان شب، مرا به دهی در نزدیکی گرگان، پیش خانواده ای برد. درست یادم نیست که توجیه اش برای آن خانواده روستائی چه بود! ولی در هر حال، من به عنوان یک مهمان غیرسیاسی، آن شب و روز بعد (شاید هم دو روز) در آنجا ماندم. بعد حسین آمد و با هم به گرگان برگشتیم. به طور کلی بگویم که در این دورِ دومِ ارتباط گیری با حسین، خیلی کم طول کشید که من از طریق او دوباره به سازمان چریکهای فدائی خلق وصل شدم. تمام آن مدت هم در گرگان بودم، به جز دو روز آخر که برای ارتباط گرفتن با سازمان، به تهران رفتم. علیرغم زمان محدودی که در این دور، در بین روابط علنی حول سازمان مجاهدین گذراندم و با این که با تعداد اندکی نیز در تماس قرار گرفتم، اما دو موضوع آنقدر برجسته بود که کاملاً به چشم من خورد. از یک طرف، در میان افرادی که ظاهراً به کار و زندگی معمولی مشغول بودند، متوجه روحیه ی مبارزاتی جدید و طرز برخوردهائی که نشان از رشد آگاهی سیاسی آنها می داد، شدم.  و از طرف دیگر، می دیدم که روابط موجود، کاملاً گل و گشاد است و به رعایت مسایل امنیتی- برخلاف سابق که شاهدش بودم- چندان اهمیتی داده نمی شود. از یک طرف، می دیدم که مسایل خرد زندگی، مشغله ذهنی ی حداقل اقشار پیشرو مردم را تشکیل نمی دهد و آنها خوب می دانند که در جامعه شان چه می گذرد؛ که خود نشانه ی تغییر اوضاع جامعه و سیاسی شدن هرچه بیشتر مردم بود؛ از طرف دیگر، نگران می شدم که عدم رعایت مسایل امنیتی، خطراتی را متوجه زندگی آنها خواهد نمود. حسین را، خیلی بیشتر از قبل، فردی آگاه نسبت به مسایل سیاسی دیدم و اینطور به نظرم آمد که در روابط علنی سازمان مجاهدین کار می کند. به طور کلی، رشد سیاسی را در بین افراد می شد دید. در این دوره، اینطور دستم آمد که افرادی که من با آنها در تماس قرار گرفتم، از هویت واقعی من باخبر نیستند. ولی متوجه شدم که برای آنها کاملاً مشخص است که من از دید پلیس، مخفی می باشم. از این رو، به طور طبیعی، مرا به مثابه یک مبارز جدی به حساب می آوردند؛ و مبارز جدی نیز در آن شرایط، جز مبارز مسلح یا هوادار فعال سازمان های مسلح، معنای دیگری نداشت. در گرگان، در خانه ای که متعلق به یک زن و شوهر جوانی بود و من در آنجا اقامت داشتم، در ابتدا شدیداً مواظب بودم که آنها متوجه نشوند که من مسلح هستم. در نتیجه، کمربند حاوی اسلحه هایم که تمام مدت روی کمرم بود را با دقت کامل می پوشاندم و از دید آنها پنهان می کردم. من نمی دانستم که در واقعیت، مسلح بودن من برای آنها فرض مسلمی است. یک روز که با آن خانم جوان در اتاق تنها بودیم، او گوئی که فرصتی را که می خواسته گیر آورده است، از من خواست که اسلحه هایم را به او نشان دهم. ابتدا، خیلی جا خوردم و با حالت عکس العملی، گفتم: چه اسلحه ای! اما بعد متوجه شدم که او به مسلح بودن من یقین دارد. در نتیجه، کمربندم را درآوردم و با توجه به اشتیاقی که او به دیدن اسلحه ها از خود نشان می داد، اسلحه های روی آن را یک به یک به او نشان دادم و در مورد مختصات هرکدام هم توضیح دادم. در خانه ای که بودم، مشکل بزرگم، تا کردن با زن میانسالی بود که مادرشوهر آن خانم بود. او هیچ چیز در مورد من نمی دانست و آن زن و شوهر جوان برای توجیه حضور من در آن خانه، چیزهائی به او گفته بودند؛ در عین حال به من یادآور شده بودند که او یک فرد شدیداً کنجکاوی است. آن دو، سر کار می رفتند و در فاصله ای که من با او تنها بودم، می بایست در چارچوب توجیهی که مطرح شده بود، با او برخورد می کردم. اما، بی اغراق، از پس سئوالات کنجکاوانه ی آن خانم میانسال برآمدن، کار حضرت فیل بود و من که چنان "حضرتی" نبودم(!!) حسابی کلافه می شدم و سعی می کردم به بهانه ای از دستش در بروم.  مخفی شدن در خانه های عادی، این جور مسایل را نیز داشت. در مورد عدم رعایت مسایل امنیتی و گل و گشاد بودن روابط - که من در دور دوم ارتباط با حسین متوجه آن شدم - یک نکته ی مهم بخصوص در مقایسه با گذشته، این بود که قبلاً با این که به خانه های مختلف رفته و با افراد زیادی هم در تماس قرار گرفتم ولی در همه ی آن مدت، حسین خود نقش حلقه ی رابط را داشت.  نه آن افراد، همدیگر را در رابطه با من شناختند و نه متوجه شدند که حسین مرا قبل از آمدن به خانه ی آنها در جای دیگری جای داده بود؛ و نه می دانستند که من پس از ترک خانه ی آنها به کجا می روم!  اما، این بار وضع دیگری بود. روابط، حالت زنجیره ای داشت. در این شکل روابط، کافی است پلیس به یک نفر از آن روابط دست یابد و او به هر دلیل اطلاعاتی را در اختیار پلیس قراردهد، معلوم است که امکان دستگیری دیگران هم به طور زنجیره ای وجود خواهد داشت. (امری که در حقیقت اتفاق افتاد و بسیاری از افراد مبارز آن روابط، بعدها دستگیر شدند).  روزی که قرار شد از گرگان عازم تهران شوم، حسین مرا با یک زن قابل اعتماد از آن روابط علنی، همراه کرد که با هم از گرگان سوار اتوبوس شده و به تهران آمدیم. از صحبت های این همراه هم، هرچه بیشتر متوجه شدم که اهمیت و ضرورت رعایت مخفی کاری های لازم، درک نشده است. شاید هم زندگی عادی مردم و بودن در روابط علنی، خواهی نخواهی، چنین امکانی را از آنها سلب کرده بود و به عبارت دیگر این "ضعف" اجتناب ناپذیر بود. آن همراه، در اتوبوس، مرتب صحبت می کرد و من می دیدم که چقدر اطلاعات غیرلازم زیادی، از روابط سیاسی و از مسایل موجود در آن روابط دارد!  او خیلی راحت در مورد همه ی آنها با من حرف می زد.  معلوم بود که او انسان شجاعی بود و آنقدر فهم و شعور سیاسی داشت که حاضر شده بود مرا از گرگان تا تهران همراهی کند، ولی در هر حال، وی متوجه نبود که با جمع کردن آن اطلاعات و با بازگوئی آن ها به آن شکل، چه خطر بزرگی، هم برای خودش و هم برای نزدیکانش که به هر حال در یک رابطه ی سیاسی با آنها قرار دارد، به وجود می آورد! من این بار که مجدداً در روابط حاشیه ای – یا علنی - سازمان مجاهدین قرار گرفته بودم، جوشش مبارزاتی هرچه بیشتر و برخوردارشدن مردم از سطح آگاهی بالا نسبت به گذشته را کاملاً در بین آنها شاهد بودم که آن زن همسفر من نیز یکی از آنها بود.  من برایش ارزش قائل بودم. اما، جمع کردن آن همه اطلاعات غیر ضروری و صحبت در مورد آن ها از جانب او، قابل قبول نبود. به طور کلی، به آن روبط گل و گشاد، ایرادات زیادی وارد بود. وقتی به تهران رسیدیم و از اتوبوس پیاده شدیم، برای دیدن فرد مبارزی که قرار بود من از طریق او به سازمان وصل شوم، رفتیم.  او را در خیابان ملاقات کردیم. او نیز یک زن بود. زنی حدود 40 یا 45 ساله با طرز رفتار و برخوردهائی که در انسان های زحمتکشِ باتجربه و پخته، می توان دید. همسفرم، دیگر از ما خداحافظی کرد و رفت. من اکنون با زن یا مادری بودم که کاملاً معلوم بود که با آگاهی و با طیب خاطر تمام به صحنه مبارزه آمده و به قرب و ارج و ارزش راه شکوهمندی که در آن پای گذاشته است، واقف می باشد. این زن و مادر، همان مبارز مجاهد، معصومه شادمانی (مادر کبیری) بود.  پسر او، حسن، در آن موقع در زندان در چنگال دژخیمان رژیم شاه اسیر بود. آن زن مبارز، مرا به خانه ی خواهرش برد.  خواهر او دو پسر کوچک - اگر اشتباه نکنم در سنین تقریباً 8 و 10 ساله - داشت و من که یک شب در خانه آنها بودم، شوهر او را ندیدم. این خواهر، زن بامحبتی بود. آگاهی سیاسی چندانی نداشت اما همانند خیلی از زنان رنجدیده ی آن دوره، خود را در مسیر مبارزه و در نتیجه در مسیر کسب آگاهی و رشد و تعالی انسانی قرار داده بود.  یک برخورد او، بسیار برایم جالب بود که به نظر من، به عنوان یک نمونه، تأثیراتی که جریان مبارزه ی انقلابی مسلحانه در جامعه ی ما به وجود آورده بود، در آن منعکس می باشد. سرِ سفره ی نهار بودیم. او زحمت کشیده و غذای خوشمزه ای درست کرده بود و کاملاً مراقب بود که دو فرزند او، غذایشان را خوب بخورند. فکر می کنم پس از رفتن بچه ها از سرِ سفره بود که او گفت که شنیده است که مهدی رضائی (که کاملاً معلوم بود که از او به عنوان یک سمبل مبارزاتی، یاد می کند) سعی می کرده غذای کمی بخورد و بیشتر نان خالی یا نان و ماست و غیره می خورده که خودش را در مقابل سختی های مبارزه ای که در پیش دارد، آماده کند؛ و ادامه داد: اما من الان سعی می کنم به بچه هایم (آن دو پسر) غذای خوبی بدهم و مواظبم که آنها خوب بخورند که وقتی بزرگ شدند و به مبارزه پیوستند، قوی باشند! این برخورد، حقیقتاً نشان می داد که با توجه به فضا و شرایط مبارزاتی امیدبخشی که در اثر مبارزه ی انقلابی پیشتازان مسلح، در جامعه ی ما به وجود آمده بود، برای این مادر، پیوستن فرزندانش به آن مبارزه، امر مسجلی بود. در عین حال، به این نکته باید توجه داشت که نه فقط برای این زن خوب بلکه برای تمام کسانی که در آن دوره دست اندرکار مبارزه بودند، چشم انداز سرنگونی رژیم شاه به هیچ وجه نزدیک نبود و مبارزه ی مسلحانه به مثابه امری کاملا طولانی تلقی می شد. همانطور که ملاحظه می شود، نفس برخورد این مادر، بیانگر وجود فرهنگ جدیدی بود که کم کم در زندگی مردم جای می گرفت و بر آن مبنا بود که او مراقبت و رسیدگی به دو فرزندش را به گونه ای که شرحش رفت، توضیح می داد. مادر شادمانی، با سازمان مجاهدین در تماس مستقیم بود (در واقعیت امر، چنین تیپ هائی، اعضای علنی یک سازمان مخفی بودند، حال، چه به این نام نامیده می شدند و یا نمی شدند). در نتیجه، من از طریق او، در واقع با مرکزیت مجاهدین در ارتباط قرار گرفته بودم.  به همین خاطر، دیگر احتیاج به گذراندن پروسه ی دیگری برای وصل شدن به سازمان چریکهای فدائی خلق، نداشتم. خیلی زود، یکبار دیگر، در تماس بین مرکزیت دو سازمان مجاهدین و چریکهای فدائی خلق، رفقا از ارتباط گرفتن من با سازمان مجاهدین مطلع شدند.  قراری مستقیماً بین من و یکی از رفقای فدائی گذاشته شد. مادر شادمانی، محل و ساعت قرار را به من گفت و من آماده اجرای قرار شدم.  مردمی که در آن زمان با چنان آزادگی، سعی می کردند به هر طریق که می توانند به پیشبرد مبارزه ی انقلابی جاری در جامعه، کمک رسانند، کسانی بودند که همانند اکثریت توده های تحت ستم در شرایط کنونی ایران (که رژیم جمهوری اسلامی بر آن حاکم است) جانشان از مظالم و حق کشی های موجود به لب رسیده و به دلیل ستم ها، سرکوب های خشن و وحشیگری های رژیم سلطنتی، کینه ها از آن رژیم در دل خود، پرورده بودند. آنها با توجه به امیدی که در اثر مبارزه ی مسلحانه ی جوانان انقلابی در جامعه ایران ایجاد شد، امکان شرکت در مبارزه برعلیه دشمنان شان را یافته و در جهت غلبه بر آن، تلاش می نمودند. کسانی که من در دو دوره ی متفاوت با آنها در ارتباط قرار گرفتم، چنین افرادی بودند. این امر که تک تک آن افراد بعدها در طوفان مبارزه ی طبقاتی موجود در جامعه به کدام سو رفتند، به نظر من موضوع دیگری است. ارزش و اهمیت کارهای مبارزاتی آنان و صمیمیتی که در آن زمان، در مبارزه برعلیه رژیم شاه و امپریالیست های غارتگر از خود نشان دادند (حتی اگر امروز به دلیل منافع خاص کنونی شان آن را انکار نمایند) مسلماً فراموش نشدنی است.

 

 

زنجیرۀ واگیر شایعه را بشکنیم

بازار شایعه فقط با پیدایش ویروس کرونا نیست که داغ شده. شمار شایعاتی که با هدف سیاسی در بین ایرانیان پراکنده میگردد، بسیار است. این شایعاتی که از منبع معین، به طور سیستماتیک و هدایت شده در همه جا و در درجۀ اول در لجنزار شبکه های اجتماعی، تولید مثل میکند، هدف معینی را تعقیب مینماید و خطرش از هر بیماری واگیرداری بزرگتر است. باید زنجیرۀ شیوع آنها را شکست چون آیندۀ کشور و مردمش را در مخاطره میاندازد.
برای موفقیت در این کار، باید به طرز عمل کردن شایعه و کارکردش آگاه بود.
اول از همه باید دانست که قرار نیست شایعه، همه را قانع سازد. اصلاً قانع کردن هدف شایعه نیست. هدف ایجاد فضایی است که بر فکر و واکنشهایی کسانی که در معرضش قرار گرفته اند، تأثیر بگذارد، تأثیری حاشیه ای و جنبی، ولی دائمی و در صورت امکان سنگین. با سوق دادنشان به یک سو یا با بازداشتنشان از رفتن به سویی دیگر.
تاریخ انقضای هر شایعه کوتاه است. قرار نیست که شایعه تمام عمر همراه شما بیاید. مدت کوتاهی همراه شماست و در همین مدت باید کارش را انجام بدهد و اگر درست عمل نکنید، میدهد.
شایعه تکی و واحد عمل نمیکند. زنجیره ای کار میکند. تک تیر نیست، مسلسل است. به همین دلیل فکر نکنید یک بار که سرتان را دزدیدید، خطر رفع شده و در امانید. رگبار دائم است و دائم باید هشیار بود.
آنچه مهم است، تکرار و به عبارتی تولید مثل شایعه است و اینکه هر چه بیشتر در معرض دید قرار بگیرد. پس باید در نطفه خفه اش کرد.
نگذارید تکرار شایعه قوهُ تمیز شما را کرخت کند. خود را در برابر وسعت رواج شایعه نبازید. این حجم عظیم فقط از کف تشکیل شده و قوامی ندارد. شایعه قوتش را از حقیقتی که ندارد نمیگیرد، از تکرار شدنش توسط قربانیان خود میگیرد.
در برابر شایعه، واکنش اول شماست که مهم است و باید درست باشد. با بستن شما به رگبار شایعات، میخواهند مجال فکر کردن را از شما بگیرند و فرصت نشان دادن واکنش درست را از شما سلب کنند. اگر این فرصت را از دست بدهید، بازی را، لااقل یک دست بازی را باخته اید ـ برای همیشه. بعدش هزار حرف هم بزنید دیگر فایده ندارد. به قول آلمانیها، فرصتی را که در یک لحظه از دست بدهید، تمامی ابدیت هم نمیتواند به شما برگرداند.
شایعه را با کامنت نوشتن زیرش خنثی نمیکنند. به این ترتیب نوشتۀ شما زائدۀ شایعه میشود و دنباله  روی آن که اگر هم توجهی جلب بکند، جنبی است. اولین و مؤثرترین راه مبارزه با شایعه، شکستن زنجیرۀ واگیر آن است، بعد نقد و ابراز مخالفت. این کار باید جداگانه انجام شود و بدون نقل کامل شایعه، فقط با نقل مضمونش، همراه با نقد آنی.
برآمدن از پس شایعات که متأسفانه ایرانیان تا به حال چندان در آن مهارتی نشان نداده اند و به این ترتیب، خود را تبدیل به هدف آسانی برای شایعه پردازان کرده اند، یکی از نشانه های بلوغ و انضباط فکری است. اگر میبینید که اینهمه شایعه ایرانیان را هدف میگیرد، برای این است که بدخواهانشان، نقطۀ ضعف آنها را یافته اند و از آن بیشترین استفاده را میکنند. علاج این ضعف آسان است و درمانش هم مشمول تحریم دارویی نیست. همه چیز در ید اختیار شماست. درنگ نکنید.

سانسور جدید در ایران به بهانه «فاصله‌گذاری اجتماعی»!

سانسور جدید در ایران به بهانه «فاصله‌گذاری اجتماعی»!


bahram.rehmani@gmail.com 

خبررسانی آزاد در تمام عمر حاکمیت جمهوری اسلامی ممنوع بوده است و اکنون با تشدید بحران کرونا در ایران، حکومت تصمیم گرفته است کلیه روزنامه‌های چاپی را تعطیل کند و فعالین شبکه‌های اجتماعی را نیز تحت تعقیب پلیسی قرار ‌دهد.
حکومت اسلامی ایران، نه تنها به وظایف خود در پیش‌گیری شیوع ویروس کشنده کرونا عمل نمی‌کند، بلکه با دروغ و پنهان کار و توجیه جنگ بیولوژیکی آمریکا علیه ایران، رسما سپاه پاسداران و ارتش و سایر نیروهای سرکوبگر خود را به خیابان‌ها آورده و دستگاه سانسور و اختناق و قوه قضاییه و سربازان گمنام امام زمان و وزارت اطلاعاتتش نیز لحظ ‌ای از سرکوب و تهدید مردم دست برنمی‌دارند.
در حالی که نرخ مرگ‌و‌میر در اثر کرونا در سراسر دنیا بین دو تا دو و نیم درصد است، این رقم در ایران بر اساس آمارهای رسمی اعلام‌شده بالای پنج درصد است؛ بالاترین نرخ مرگ‌و‌میر بعد از چین.
این تفاوت فاحش به نظر بسیاری از کارشناسان بیش از آن‌که ناشی از نبود امکانات درمانی در ایران باشد، نشان‌دهنده آمار غلط دولتی و پنهان‌کاری است. تعداد بهبود یافتگان هم نقطه تاریک دیگری است که آمار ایران را زیر سئوال می‌برد.
شبکه دو تلویزیون آلمان ZDF در گزارشی که درباره ضربه‌ای که آمار متناقض کرونا بر اعتماد عمومی در ایران وارد کرده، از قول یک پزشک که نخواسته نامش فاش شود نوشته که از طرف سپاه پاسداران به پزشکان بیمارستان‌ها هنگام ورود و خروج هشدارداده می‌شود که درباره کارشان و نیز آمار بیماران مبتلا به کرونا سکوت اختیار کنند.
این گزارش از قول پزشکان دیگری نیز نوشته که در مواردی مجبورشان کرده‌اند که علت مرگ را چیزی غیر از کرونا ثبت کنند.
کریم همتی، سرپرست جمعیت هلال احمر، از افزایش مشکلات دست‌کم ۵۰۰ هزار نفر از بیماران مبتلا به سرطان و بیماران خاص در بحران کرونا خبر داد و گفت که این افراد با «خطر جدی» مواجه هستند.
هم‌چنین در حالی که وزارت بهداشت با کمبود حدود دو هزار دستگاه تنفس مصنوعی مواجه است، او گفت: «خیرین به کمک آمده‌اند و قول داده‌اند که صد دستگاه ونتیلاتور خریداری کنند.» همتی از کمک‌های اهدایی ۲۴ کشور دنیا در بحران کرونا به ایران به صورت نقد یا اقلام امدادی خبر داد.

  

مقامات جمهوری اسلامی تا روز جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، مرگ ۳۲۹۴ نفر را به طور رسمی اعلام کردند و تعداد کل مبتلایان هم به ۵۳ هزار و ۱۸۳ نفر رسید. این آمار در حالی است که یک مقام سازمان بهداشت جهانی گفته است آمار اعلام شده مقامات ایران درباره مبتلایان به ویروس کرونا تنها یک پنجم مبتلایان واقعی است
به گفته کیانوش جهانپور، رئیس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت بهداشت، طی ۲۴ گذشته ۲۷۱۵ بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹ در ایران شناسایی شدند و ۱۳۴ نفر از بیماران مبتلا به این بیماری در کشور جان خود را از دست دادند.
تا روز جمعه ۱۵ فروردین در آمریکا ۲۷۶ هزار و ۹۶۵ نفر به ویروس کرونا مبتلا شده و ۷۳۹۱ نفر جان باخته‌اند. آمریکا بیش‌ترین تعداد بیمار مبتلا به کرونا را در جهان دارد.
بنا بر آخرین آمار منتشر شده، شمار مبتلایان به کرونا در سراسر جهان به بیش از ۱ میلیون و ۲۶ هزار نفر و شمار جان‌باختگان آن به بیش از ۵۴ هزار نفر رسیده است. آمریکا، اسپانیا و ایتالیا جمعه ۱۵ فروردین، هم‌چنان بیش‌ترین شمار مبتلایان در جهان را دارند و ایران نیز در جایگاه هفتم رتبه‌بندی جهانی قرار گرفته است.
اگرچه ایالات متحده آمریکا بیش‌ترین شمار مبتلایان را به ثبت رسانده است اما ایتالیا با ثبت ۱۳ هزار و ۹۱۵ مرگ، بیشترین شمار جان‌باختگان را در سراسر جهان دارد.
تناقض‌گویی مسئولان حکومت اسلامی درباره وضعیت شیوع بیماری کرونا در ایران هم‌چنان ادامه دارد. در حالی‌که حسن روحانی از بهبود شرایط و از گشایش اقتصادی سخن می‌گوید، برخی از مسئولان دیگر نسبت به شیوع بیش‌تر بیماری کرونا در ایران ابراز نگرانی می‌کنند.
علیرضا زالی، فرمانده عملیات مقابله با کرونا در کلان‌شهر تهران رسما اعلام کرده است: «تهران هنوز در شرایط مطلوب کنترل کرونا نیست.»
خبرگزاری «فرارو» روز شنبه ۱۶ فروردین‌-‌چهارم آوریل به نقل از زالی نوشته است: «تعداد آمار مبتلایان (در کلان‌شهر تهران) کاهش نیافته است.»
فرمانده عملیات مقابله با کرونا در کلان‌شهر تهران در تصویری که از وضعیت ابتلا به کرونا در این شهر می‌دهد به دو عامل مهم در افزایش بیش‌تر بیماری کرونا اشاره کرده است: معتادان و بازگشت مسافران نوروزی.
به باور زالی، عدم رعایت مقررات و توصیه‌های پزشکی از سوی معتادان می‌تواند باعث شیوع بیش‌تر این بیماری در سطح شهر تهران گردد.
فرمانده عملیات مقابله با کرونا در تهران اعلام کرده است که برنامه‌هایی برای جمع‌آوری معتادان در تهران تنظیم شده است. او گفته است که این برنامه‌ها با همکاری نیروی انتظامی و شهرداری تهران اجرایی خواهند شد.
 
با این وجود در فیلم زیر همین مطلب می‌بینید صداوسیمای حکومت اسلامی جان مردم را به بازی گرفته است. رسانه دولتی در این شرایط، مردم را در وسط شهر به صف کرده است فقط به‌خاطر یک تب سنج. کافی است یک نفرشان مبتلا به کرونا باشد تا جان صدها نفر را به خطر بیفتد، بازی گرفتن تا یک گزارش تبلیغاتی بسازند!

در چنین شرایطی بحرانی و فاجعه انسانی، کمیته اطلاع‌رسانی ستاد ملی مقابله با کرونا سه‌شنبه ۱۲ فروردین اعلام کرد برای جلوگیری از شیوع بیماری کووید ۱۹ در ایران چاپ نشریات کاغذی متوقف می‌شود. در این اطلاعیه گفته شده: «نظر به این‌که انتشار مطبوعات و نشریات کاغذی مستلزم فعالیت مجموعه‌ای از افراد از خبرنگاران تا فعالان صنعت چاپ و توزیع خواهد بود و این روند ممکن است به‌صورت بالقوه به شیوع بیش‌تر بیماری منجر شود لذا در راستای عمل به الزامات طرح ملی فاصله‌گذاری مصوب ستاد ملی مقابله با کرونا، نسخه کاغذی نشریات تا پایان این طرح چاپ نخواهد شد.» کمیته اطلاع‌رسانی ستاد ملی مقابله با کرونا در ادامه این اطلاعیه از رسانه‌های مکتوب خواست «برای تقویت جریان اطلاع‌رسانی و کارکرد آموزشی مقابله با کرونا تمام ظرفیت خود را در فضای برخط و شبکه‌های اجتماعی» به کار گیرند.
بر اساس این تصمیم قرار است که توقف چاپ و توزیع روزنامه‌ها و نشریات کاغذی در ایران از روز ۱۶ فروردین اجرایی شود. در اطلاعیه ستاد ملی مقابله با کرونا تصریح شده است که این تصمیم بنا بر توصیه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اتخاذ شده است.
ستاد مقابله با کرونا مدعی شده است که انتشار نسخه کاغذی روزنامه‌ها نقض توصیه «فاصله‌گذاری اجتماعی» است و می‌تواند منجر به شیوع بیشتر بیماری کرونا در کشور گردد.
این ستاد اعلام کرده است که از روز ۱۶ فروردین انتشار نسخه دیجیتال این روزنامه‌ها ادامه خواهد یافت. در عین حال از «روزنامه‌های مکتوب» درخواست شده است همه توان و ظرفیت خود را در فضای آنلاین‌(برخط) و شبکه‌های اجتماعی به کار گیرند.
در حالی این ادعای «فاصله‌گذاری اجتماعی» را پیش کشیده‌اند که هنوز شهر قم مملو از توریست‌های مذهبی از کشورها و شهرهای دیگر است. شهری که کرونا نخست آز آن‌جا آغاز شد و سپس به سایر شهرهای ایران سرایت کرد. در حوزه‌های علمیه قم دست‌کم از ۱۳۰ کشور طلبه وجود دارد.
هم‌چنین تصمیم مبنی بر توقف انتشار و توزیع نسخه‌های کاغذی روزنامه‌ها در شرایطی اتخاذ و اجرایی می‌شود که در بسیاری از دیگر عرصه‌ها، فعالیت‌های تولیدی و خدماتی هم‌چنان ادامه دارند و روشن نیست که چرا توصیه «فاصله‌گذاری اجتماعی» شامل حال این بخش‌ها نمی‌شود.
افزون بر آن موضوع سانسور شبکه‌های اجتماعی و هم‌چنین فیلترینگ بسیاری از رسانه‌ها نیز عملا بر دامنه مشکلات ناشی از توقف انتشار روزنامه‌های کاغذی می‌افزاید.

مدیر مسئول روزنامه شرق در نخستین واکنش‌ها به توقف انتشار روزنامه‌ها و سایر نشریات کاغذی در ایران هشدار داد که بسیاری از روزنامه‌نگاران بیکار می‌شود و این به معنای بحران‌آفرینی در کانون یک بحران است.
مهدی رحمانیان، مدیر مسئول روزنانه شرق سه‌شنبه ۱۲ فروردین در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران‌(ایسنا) گفت:
«یک نفر هم در این شرایط خاص نباید از کار بیکار شود، چرا که مسئله فراتر از اشتغال است. الان بحث ارتزاق است و مسئله این نیست که یک نفر شغل داشته باشد. مسئله این است که یک نفر نان داشته باشد که بخورد، به همین دلیل نباید این باب بسته شود.»
رحمانیان با گوشه‌چشمی به بالا گرفتن اختلافات جناحی بر سر مدیریت بحران کرونا در ایران در ادامه مصاحبه با ایسنا گفت:
«این تصمیم به نفع دولت نیست. مواجهه صدا و سیما با این مسئله، مواجهه همدلانه‌ای نیست و تقابلی است؛ پس این رسانه‌ها و روزنامه‌های مکتوب هستند که می‌توانند به دولت در عرصه رسانه کمک و یاری‌گر باشند. با این کار دولت این کمک را هم از خودش دریغ می‌کند.»
با بالا گرفتن دعواهای جناحی، محمد باقر قالیباف، شهردار سابق تهران و نماینده منتخب در مجلس شورای اسلامی، در انتقاد از سیاست‌های دولت روحانی در مقابله با شیوع بیماری کووید ۱۹ در کشور، رییس جمهوری را به کتمان واقعیت و خوش‌بینی غیرکارشناسی و عدم استفاده از «نیروهای جهادی» متهم کرده بود. هم‌زمان ابراهیم رئیسی، رییس قوه قضاییه هم مسئولیت شیوع کرونا در فاصله بین بهمن تا اواسط اسفند سال گذشته را متوجه دولت کرد.
رحمانیان در ادامه مصاحبه با ایسنا اعلام کرد که به سبب شیوع کووید ۱۹ در ایران نشریات کاغذی حدود ۶ تا ۱۰ درصد افت فروش داشته‌اند و با این‌حال دخل و خرج می‌کردند. مدیر مسئول شرق گفت:
«اگر نتوانیم روزنامه را بفروشیم و شرایط فراهم نباشد که روزنامه را چاپ و منتشر کنیم، آسیب جدی می‌بینیم.»

اخیر انتشار ویدئویی از یکی جلسات ستاد عالی مقابله با کرونا یک‌بار دیگر ردپای انحصار و قدرت ناشناسان را در حکومت اسلامی برجسته کرد. در این جلسه حسن روحانی از علی‌عسگری رییس صداسیما می‌خواهد که در طول بحران کرونا برای شرکت‌هایی که فروش اینترنتی دارند به‌صورت رایگان تبلیغ کند تا مردم از این طریق خرید کنند و از خانه بیرون نروند و رئیس صداوسیما در پاسخ می‌گوید اگر چنین کاری کنند شرکت «توسکا» از آن‌ها شکایت خواهد کرد!
«توسکا» که مخفف عبارت «توسعه کسب‌وکار ایرانی» است در تاریخ ۱۶ مهرماه ۱۳۹۶ تاسیس شده که با توجه به ‌آیین‌نامه شرکت‌ها یک شرکت درجه پنجم است که سهام‌داران آن سه شرکت دیگر هستند
بین توسکا و ستاد اجرایی فرمان امام هفت نهاد صوری قرار دارند که تنها نقش واسطه‌ای میان شرکت مادر با فعالیت‌های مختلف را ایفا می‌کنند و نمونه روشن این ادعا همین ویدئویی ست که ترس رییس صداوسیما را از شکایت توسکا نشان می‌دهد زیرا اگر توسکا واقعا یک شرکت رده پنجم با آن سهام‌داران بود قطعا رییس صداوسیما که خود منصوب رهبری‌ست هرگز چنین از شکایتش هراس نداشت که در جلسه علنی نام آن را به زبان بیاورد.
اپلیکیشن روبیکا هم که توسط یک شرکت دیگر وابسته به ستاد اجرایی فرمان امام راه‌اندازی شده در حقیقت ابزار انحصار توسکا بر صداوسیماست که بارها در دعواهای جناحی مورد اعتراض آذری جهرمی وزیر ارتباطات قرار گرفته و علاوه بر جهرمی تعدادی از نمایندگان مجلس هم دنبال تحقیق و تفحص از قرارداد توسکا با صداوسیما بودند که آن طرح نیز توسط هیات رییسه مجلس اعلام وصول نشد.
بر اساس اسناد رسمی، شرکت «نقش اول کیفیت»، شرکت «ارتباطات سیار» و شرکت «سرمایه‌گذاری توسعه نور دنا»، سه سهام‌دار اصلی این شرکت هستند.
این شرکت‌ها مثل یک شبکه در هم تنیده هستند. «شرکت ارتباطات سیار» که در هر دو شرکت دیگر سهام دارد، نخ تسبیح است. اگر رد سهام‌داران این شرکت گرفته شود، به سه نام «گسترش الکترونیک مبین»، «شرکت مخابرات ایران» و «سرمایه‌گذاری مهر اقتصاد مبین» می‌رسد.
سهام‌داران شرکت «گسترش الکترونیک مبین» عبارتند از «گروه توسعه انرژی تدبیر»، «گروه توسعه ساختمان تدبیر» و «گروه توسعه اقتصادی تدبیر». این سه شرکت متعلق به «هلدینگ تدبیر» هستند. «هلدینگ تدبیر» بازوی اقتصادی ستاد اجرایی فرمان امام است که مهم‌ترین نهاد اقتصادی زیر نظر دفتر آیت‌الله علی خامنه‌ای محسوب می‌شود.
بنابراین بین توسکا و دفتر رهبر، چهار نهاد اصلی دیگر واسطه هستند. عمده این شرکت‌ها سهام‌دار یکدیگر هستند و مثل تارهای یک شبکه عنکبوتی به هم وصل شده‌اند.
در بخشی از بیانیه‌ ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ هیات مدیره توسکا شرکت «گسترش الکترونیک مبین»  آمده است: «توسکا تمامی هزینه‌های تولید برنامه‌های پربیننده‌ای چون خندوانه، برنده باش، کودک شو، فرمول یک، نود، حالا خورشید، به خانه بر می‌گردیم، عصر جدید، تب تاب، جام جهانی، ماه عسل، ستاره‌ساز، فوتبال‌های داخلی و خارجی و... در مجموع ۷۹ برنامه تلویزیونی را می‌پردازد.»
مبلغ سرمایه‌گذاری توسکا برای این برنامه‌ها مشخص نیست ولی در یک مورد ادعا کرده‌اند که سال ۹۷، ۱۵۰ میلیارد تومان برای تولید این برنامه‌ها هزینه کرده‌اند. دقت در اسامی این برنامه‌ها که ستون فقرات صداوسیما هستند، به‌خوبی نشان می‌دهد توسکا مهم‌ترین تولیدکننده صداوسیما است. تیم توسکا در حوزه تولید برنامه‌های کودک که از شبکه پویا پخش می‌شود نیز شرکت تین‌تاک را راه‌اندازی کرده و انحصار تولید را در دست گرفته‌اند.
توسکا پس از صداوسیما وارد سینما و شبکه نمایش خانگی شده و در قالب تهیه‌کننده در تامین سرمایه فیلم‌هایی چون «ماجرای نیمروز ۲» و سریال «خواب‌زده» حضور داشته است.
کسب و کارهای اینترنتی و استارت‌ آپ‌ها نیز تا حدودی  در انحصار توسکا است. در گزارش ۲۵ شهریور ۹۸ روزنامه خراسانُ آمده است: «دو اپراتور اصلی تلفن همراه و شرکت توسکا در صداوسیما، گلوگاه شبکه توزیع استارت آپ‌ها را در اختیار گرفته‌اند. آن‌ها گاهی تا ۵۰ درصد ارزش برند، ۳۳ درصد سهام و ۹۰ درصد درآمدهای کسب‌وکارها را برمی‌دارند و باز هم اجازه تبلیغات تلویزیونی به آن‌ها نمی‌دهند.»
توسکا برای معرفی کردن استارت‌آپ‌ها در تلویزیون سراغ آن‌ها می‌رود، سهام و سودشان را قبضه می‌کند و هر روز بخش بیش‌تری از بازار را در کنترل خود می‌گیرد.
یک نمونه دیگر ماجرای خدمات ارزش افزوده به مشترکان تلفن همراه است. در جریان این پرونده، محمدجواد آذری‌جهرمی اقرار کرد برخی شرکت‌های فعال این حوزه، ۱۳ هزار میلیارد تومان از جیب مردم درآمد داشته‌اند و از حدود ۵۰۰ هزار نفر کلاهبرداری کرده‌اند. بخش مهمی از تبلیغات این شرکت‌ها برای جذب و فریب‌دادن مردم از طریق برنامه‌های صداوسیما صورت گرفته است.
آذری‌جهرمی ۱۵ آبان ۹۸ وعده داد که پول‌ها را بر می‌گرداند و کل سرویس‌های ارزش افزوده را تعطیل می‌کند. پیش از آن اما شرکت‌های فعال در این حوزه، نامه‌ای به محمدی گلپایگانی، ریيس دفتر خامنه‌ای و ابراهیم رئيسی، ریيس قوه قضاییه نوشته بودند. با ورود دفتر خامنه‌ای به این پرونده، نه پیگیری وزارت ارتباطات ادامه یافت و نه به شکایت‌ها رسیدگی شد.
یک نمونه جدیدتر نیز، اجبار مدارس به استفاده از پیام‌رسان‌های داخلی برای فعالیت‌های آموزشی در تعطیلی‌های ناشی از بحران کرونا است.
مدیران مدارس مجبور هستند از بین پیام‌های رسان‌های داخلی «بله»، «گپ»، «آی‌گپ»، «سروش» و «روبیکا»، یکی را انتخاب کنند و بعد وارد شبکه اجتماعی دانش‌آموزان‌(شاد) شوند. علاوه بر روبیکا، اپلیکیشن آی‌گپ نیز در اختیار باند ستاد اجرایی فرمان امام است.
این نمونه‌ها به خوبی نشان می‌دهد که ستاد اجرایی فرمان امام به صداوسیما تنها به چشم محل درآمد نگاه نمی‌کند، تلویزیون برای آن‌ها ابزار رانت‌های بزرگ‌تر، ایجاد انحصار و حذف رقبا است. و مهم‌تر از همه در سازمان‌دهی و اجرای سانسور نیز نقش مهمی دارد.
ستاد اجرایی فرمان امام که سابقه تاسیس آن به سال ۱۳۶۸ باز می‌گردد، عمده منابع مالی اولیه‌اش را از مصادره اموال به دست آورد و سال ۱۳۹۳ طبق گزارش خبرگزاری رویترز ۹۳ میلیارد دلار دارایی داشت.
این ستاد که در پنج سال اخیر، جهش گسترده‌ای در حوزه‌های اقتصادی داشته و در بسیاری از پروژه‌ها جای بنیاد تعاون سپاه پاسداران و بنیاد مستعضفان را گرفته است، دو بازوی اقتصادی اصلی دارد: بازوی دلال – پیمان‌کار آن «گروه تدبیر» است و بازوی دلال - خیر آن، «گروه برکت» است.
این ستاد هم بخشی از خرج دفتر خامنه‌ای را تامین می‌کند و هم وظیفه تامین عمده هدایای رهبر را بر عهده دارد که معمولا با تبلیغات گسترده در بحران‌هایی چون زلزله و سیل توزیع می‌شوند. در واقع هم نقش جیب رهبر را بازی می‌کند و هم خزانه دفترش است.
شرکت‌های وابسته به این ستاد، گاهی هم در بحران دارو پس از تحریم‌ها برای «نجات؟!» حوزه دارو وارد عمل شد، برخی از شرکت‌های خصوصی را خرید، یک شهرک دارویی بزرگ راه‌اندازی کرد و الان «سلطان دارو» شده است.
در دوران کرونا هم این ستاد، ظرفیت تولید برخی شرکت‌های داخلی را خرید، خودش هم ده دستگاه ماسک‌ساز وارد کرد و الان «سلطان ماسک» ایران است.
مدیران ارشد این ستاد هم‌چون محمد مخبر و محمدجواد ایروانی از نزدیکان بیت رهبر هستند ولی عمده مدیران اجرایی این نهادها مانند علی نیکزاد، غلامحسین نوذری، مهرداد بذرپاش و کاوه اشتهاردی، از مدیران ارشد و میانی دولت احمدی‌نژاد بودند که ظاهرا از نظر سیاسی از او بریده‌اند و حالا در شبکه اقتصادی دفتر خامنه‌ای، به مدیران اصلی بدل شده‌اند.
شرکت توسکا، تنها یکی از ابزارهای تامین هزینه‌های این شبکه بزرگ است که باید خرج و دخل نهادهای زیر نظر آیت‌الله خامنه‌ای را جور کنند، از دفتر نشر آثارش گرفته تا نیروی قدس سپاه. ریيس صداوسیما باید از چنین شرکت و شبکه‌ای حساب ببرد.
 

این تصمیم تعطیلی روزنامه‌ها و چاپخانه‌ها، در شرایطی اتخاذ شده است که مردم بیش از هر زمانی به نسخه چابی روزنامه‌ها با توجه به اهمیت بسیار زیاد اطلاع‌رسانی به مردم و خانه‌نشینی، نیاز دارند که به‌صورت روزانه منتشر و توزیع نیز می‌شود. با این حال اما آن‌گونه که ستاد ملی کرونا در ایران مصوب کرده است، جلو انتشار نسخه کاغذی روزنامه‌ها را بگیرد.
این تصمیم البته با انتقاد و مخالفت تعدادی از مدیران مسئول روزنامه‌ها نیز همراه شده است. علیرضا بختیاری، مدیرمسئول روزنامه دنیای اقتصاد در همین مورد در گفت‌وگویی با «شرق» در این‌باره می‌گوید: به دلیل کرونا طبیعی است که فعالیت‌های اداری، تولیدی و اقتصادی تحت‌الشعاع قرار گیرد اما در اکثر کشورها اصل تولید آسیب ندیده بلکه فاصله‌گذاری اجتماعی و فیزیکی شکل گرفته است و مردم را ترغیب به این فاصله‌گذاری کرده‌اند. هم‌چنین کارهای اداری و سازمانی که امکان دورکاری دارند نیز به این شکل در حال انجام است. اما درباره بحث رسانه‌های مکتوب چند نکته وجود دارد؛ اول اینکه بحث اطلاع‌رسانی حتی در بدترین شرایط هم قابل تعطیل‌کردن نیست، در همان شرایط بد و بحرانی هم بالاخره باید رسانه ای باشد که اطلاع‌رسانی کند و به مردم موضوعات و نکات مهم را برساند.
مدیرمسئول روزنامه دنیای اقتصاد، هم‌چنین می‌گوید: در حال حاضر در کشورهای اروپایی و آمریکایی که کرونا در برخی از آن‌ها مثل ایتالیا و اسپانیا شیوع زیادی پیدا کرده، رسانه‌های چاپی و ملی آن‌ها به نشر و توزیع خودشان هم‌چنان ادامه می‌دهند و مشغول به کار هستند. به عنوان مثال همین الان روزنامه‌های سراسری ایتالیا در حال توزیع است. در این کشورها کاری که کیوسک‌های مطبوعاتی ما در ایران انجام می‌دهند از طریق بخشی از سوپرمارکت‌ها انجام می‌شود که وسایل ضروری مردم را توزیع می‌کنند. آن‌ها در این شرایط رسانه‌ها را هم مانند بخشی از مایحتاج ضروری مردم توزیع می‌کنند. البته تعداد زیادی از مخاطبان در این کشورها نیز مشترک روزنامه‌ها هستند و از طریق پست و سیستم توزیع، روزنامه را به دست آن‌ها می‌رسانند.
بختیاری در ادامه افزود: نباید فراموش کرد که بخش زیادی از مردم در همه کشورها، و همین‌طور در ایران منبع اصلی خبری‌شان، روزنامه‌ها و مجلات و رسانه‌های چاپی است و نمی‌توان اطلاع‌رسانی به این بخش از مردم را متوقف کرد. در کشور ما که بخش عمده‌ای از محتوای رسانه‌ای و خبری در بخش رسانه‌های مکتوب تولید می‌شود و در ادامه به بخش آنلاین و فضای مجازی می‌رسد، تعطیلی رسانه‌های چاپی می‌تواند فضای اطلاع‌رسانی کشور را با خلأ و مشکل مواجه کند. بر همین اساس من معتقدم اصل این تصمیم و رویکرد که چاپ و توزیع رسانه‌های مکتوب در این شرایط ممنوع بشود، رویکرد نادرستی است.
مدیرمسئول دنیای اقتصاد در ادامه گفت: به‌شخصه تصورم این است که در وضعیت کنونی و با شیوع بحران بزرگ کرونا باید از روزنامه‌ها برای آگاهی و فرهنگ‌سازی بیش‌تر استفاده کرد. از طرفی نباید فراموش کرد که به هر حال خود رسانه هم یک صنعت است و باید به این چشم به آن نگاه کرد و دستور تعطیلی آن را به‌راحتی نداد. هرچند من معتقدم حتی اگر صنایع دیگر هم محدود و تعطیل شوند، این صنعت را که کارش اطلاع‌رسانی است، نباید به دلیل کرونا تعطیل کرد.

خیلی روشن است که تعطیلی رونامه‌های چاپی، کم‌ترین ربطی به بحران کرونا ندارد و زنجیره ای از سیاست‌های ارتجاعی و سانسور حکومت اسلامی محسوب می‌شود که در این شرایطی بحرانی، با بستن روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی سعی دارند خبرها را در انحصار رسانه‌هایی چون صدا‌و‌سیما قرار دهند و آن‌گونه که حکومت دلش می‌خواهد اخبار و گزارشات را منتشر کند.

سازمان حقوق بشری اهواز روز سه‌شنبه ۵ فروردین در گزارشی اعلام کرده است که مهدی بحری،‌ عکاس و خبرنگار آزاد که در اعتراضات آبان ماه گذشته بازداشت و به دلیل ناتوانی خانواده‌اش در سپردن وثیقه ۶۰۰ میلیوین تومانی در حال حاضر در زندان مرکزی اهواز به‌ سر می‌برد، به ویروس کرونا مبتلا شده است.
این سازمان ضمن هشدار دادن نسبت به بی‌تفاوتی مسئولان زندان مرکزی اهواز به فراگیر شدن این ویروس و به خطر افتاد جان زندانیان در این زندان، خواستار آزادی فوری تمامی «زندانیان سیاسی و غیرخطرناک» از این زندان شده است.
از سوی دیگر سید مهرداد سیدمهدی،‌ رییس خبرگزاری صداوسیما، روز دو‌شنبه ۴ فروردین با انتشار متنی در توئیتر خود از مبتلا شدن ‌۱۹ نفر از خبرنگاران این مجموعه به بیماری کرونا خبر داد.
فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران نیز در آخرین گزارش خود اعلام کرده است که گزارش‌های رسیده به این فدراسیون حاکی از ابتلا و قرنطینه حداقل ۵ روزنامه‌نگار ایرانی در نقاط مختلف به این ویروس است.
هم‌چنین روز دوشنبه ۴ فروردین‌ماه اخبار منتشر شده حاکی از جان‌باختن عبدالله‌ زاویه،‌ سردبیر شیفت بامدادی خبرگزاری فارس، بر اثر بیماری کرونا است.

اخیرا مدیران ۷ روزنامه خواستار لغو دستور توقف چاپ نشریات کاغذی شده‌اند. مدیران مسئول و صاحبان امتیاز هفت روزنامه سراسری ایران در نامه‌ای به حسن روحانی، رییس جمهوری، از او خواستند که دستور توقف چاپ نشریات کاغذی را لغو کند. این دستور از سوی ستاد ملی مبارزه با کرونا صادر شده است.
مدیران مسئول روزنامه‌های اعتماد، دنیای اقتصاد، ابتکار، مردم‌سالاری، گل، آفتاب یزد و جهان صنعت روز چهارشنبه ۱۳ فروردین‌-‌اول آوریل در نامه‌ای خطاب به حسن روحانی، خواستار اتخاذ تدابیری موثر برای جلوگیری از توقف انتشار نشریات کاغذی شدند.
به‌گزارش اعتماد آنلاین، در این نامه با توجه به اوضاع فعلی کشور از روحانی خواسته شده است: «در این شرایط حساس که حضور پر رنگ رسانه‌ها می‌تواند نقش موثر، آگاهی‌بخش و کمک‌کننده داشته باشد، دستور فرمایید ستاد مقابله با کرونا اجازه چاپ روزنامه‌ها را به‌صورت کاغذی‌(با اتخاذ تدابیر بهداشتی و فنی) صادر نماید تا جامعه رسانه‌ای کشور بتواند در این مقطع مهم نقش سازنده و تاریخی خود را برای عبور از بحران با همراه‌سازی عموم مردم ایفا کند.»
مدیران مسئول روزنامه‌های یاد شده در نامه خود گوش‌زد کرده‌اند که ایران یکی از کشورهایی است که همواره در معرض بحران‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار داشته و »هر جا که بحران وجود دارد به ابزار مدیریت آن و رسانه نیاز است.»

فرمانده انتظامی خرم‌دره زنجان، از دستگیری‌ عاملان انتشار اخبار «کذب» کرونایی در این شهرستان خبر داد. به گزارش ایسنا، سرهنگ محرم‌علی قاسمی با اشاره به فعالیت برخی از افراد در فضای مجازی و انتشار اخبار دروغ در رابطه با بیماری کرونا، عنوان کرد: این متهمان با انتشار خبری کذب و انتشار آن در فضای مجازی باعث ایجاد اضطراب و نگرانی در بین شهروندان شده بودند.

«فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران» از احضار تعدادی از روزنامه‌نگاران شهرستان سقز به دلیل اطلاع‌رسانی درباره کرونا خبر داده است.
فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران روز ۱۵ اسفند ماه در خبری اعلام کرده تعدادی از روزنامه‌نگاران شهرستان سقز در استان کردستان به دلیل انتشار اخباری درباره شیوع ویروس کرونا در این شهرستان از سوی نیروهای امنیتی «احضار» شده یا «احظار تلفنی» گرفته‌اند.
براساس این گزارش «فردین مصطفایی»، عضو فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران و مدیر کانال تلگرامی «سقزرووداو» از سوی پلیس امنیت شهرستان سقز احضار و مورد بازجویی قرار گرفته است. در بازجویی او،  به اعلام آمار شیوع بیماری کرونا در شهرستان سقز از سوی این روزنامه‌نگار اشاره شده است.
علاوه براین، چند فعال رسانه‌ای دیگر ساکن سقز نیز به دلیل اطلاع‌رسانی درباره کرونا در شبکه‌های اجتماعی از سوی نهادهای امنیتی این شهر به صورت تلفنی اخطار گرفته‌اند.
فعالان رسانه‌های در نوشته‌های خود اشاره به مرگ احتمالی چند شهروند سقز به علت کرونا و نامناسب بودن وضعیت بهداشتی این شهر هشدار داده بودند.
چند روز پس از انتشار شیوع ویروس کرونا در رسانه‌های کشور، «وحید مجید»، رییس پلیس فتا در تاریخ سوم اسفند،۹۰ شبکه مجازی را متهم به «نشر اکاذیب» و «شایعه پراکنی» درباره ویروس کرونا کرد و گفت نزدیک به ۳۰ پرونده قضایی در این ارتباط تشکیل شده است و شهروندانی نیز در استان‌های هرمزگان و خراسان جنوبی دستگیر شده‌اند.
او مجددا در تاریخ هفتم اسفند ماه اعلام کرد پلیس فتا ۲۴ شهروند را به دلیل نوشته‌هایشان درباره بیماری کرونا در فضای مجازی بازداشت کرده است و ۱۱۸ نفر از کاربران شبکه‌های اجتماعی نیز تذکر گرفته و «ارشاد» شده‌اند.
در حالی که کرونا در حال گسترش در میان شهرهای ایران است مقامات امنیتی با اطلاع‌رسانی فعالان رسانه‌ای و نوشته‌های مجازی برخورد می‌کنند.

«رحیم یوسف‌پور»، پزشک متخصص داخلی که سال‌هاست در شهر سقز استان کردستان طبابت می‌کند، در ۴۵ روز گذشته هر روز با انتشار ویدیویی در صفحه اینستاگرامش درباره ویروس کرونا و بیماری کووید-۱۹ اطلاع‌رسانی کرده است. در این ویدیوها، دکتر یوسف‌پور علاوه بر صحبت کردن درباره علایم بیماری کووید-۱۹، شیوه‌های انتقال ویروس کرونا و راه‌های پیش‌گیری، در مورد روند بیماری و میزان مبتلایان در سقز هم اطلاع‌رسانی کرده است.
سقز در میان شهرهای استان کردستان، بیش‌ترین تعداد مبتلایان به ویروس کرونا را دارد. بر طبق آمار رسمی، تعداد مبتلایان به کووید-۱۹ در سقز تا جمعه ۱۵ فروردین، به ۱۷۲ نفر رسیده است. این در حالی‌است که دکتر یوسف‌پور ۱۹ اسفند در یکی از ویدیوهای روزانه‌اش اعلام کرده بود تعداد مبتلایان در سقز چهار رقمی شده است اما معاونت درمان و دانشگاه علوم‌پزشکی استان کردستان حقایق را نادیده می‌گیرند.
این پزشک متخصص در ویدیویی که جمعه ۱۵ فروردین در اینستاگرامش منتشر کرد ضمن این‌که به خاطر اطلاع‌رسانی در ایام تعطیلات عید، ۸ احضاریه از دادگاه دریافت کرده است و به‌خاطر بیان حقیقت شنبه ۱۶ فروردین باید در دادگاه سقز حاضر شود تاکید کرد اگر فردا از او خبری نشد به کووید-۱۹ مبتلا نشده است و قرار هم نیست تصادف کند. اشاره‌ای که به نظر می‌رسد ناظر به تهدید جانی او و یا احتمال بازداشتش باشد.
ایران‌وایر درباره دلایل احضار دکتر یوسف‌پور به دادگاه و فشارها بر او به‌خاطر اصرارش بر اطلاع‌رسانی‌ مستقل، با او گفتگو کرده است. آقای یوسف‌پور می‌گوید اطلاع‌رسانی او از جمله درباره رقم واقعی مبتلایان به ویروس کرونا در سقز موجب شد اطلاعات سپاه او را زیر فشار بگذارد و به پلیس فتا احضار شود. اما فشارها به همین‌جا ختم نشده و این پزشک متخصص در هفته‌های اخیر بارها به‌صورت تلفنی تهدید به مرگ شده است.
وی افزود: من به‌خاطر هشدارهای پزشکی و این‌که از مردم سقز خواسته‌ام در سطح شهر حاضر نشوند و در خانه‌هایشان بمانند به دادگاه احضار شده‌ام. متاسفانه در روزهای نخست به هشدارهای من به اندازه کافی توجه نشد و آمار مبتلایان در سقز بیشتر از هزار نفر شد و من هم همین آمار را که عین واقعیت بود در یکی از اطلاع‌رسانی‌هایم اعلام کردم. اکنون من را به ارائه آمار نادرست به مردم و تشویش اذهان عمومی متهم کرده‌اند.
من باید شنبه ۱۶ فروردین در شعبه ۳ بازپرسی دادگاه عمومی سقز حاضر شوم. وکیل ندارم، وکلای زیادی تماس گرفته‌اند تا وکالتم را برعهده بگیرند اما ترجیح خودم این است که وکیل نداشته باشم. به تنهایی به دادگاه مراجعه می‌کنم و چون کار خطایی انجام نداده‌ام، طبعا برمی‌گردم به مطب، اما اگر بنا باشد بازداشت شوم، خُب بازداشت می‌کنند. من فعالیت سیاسی ندارم و تنها وظیفه‌ام که آگاهی‌رسانی در مورد بیماری و سلامت مردم بوده است را انجام داده‌ام. فکر می‌کنم مهندس «کامیل کریمیان» فرماندار سقز عملکرد بسیار خوبی در این مدت داشته است و در این مدت هم با کادر درمانی و از جمله من خیلی خوب همکاری کرده است و طبعا اگر در دادگاه مشکلی پیش بیاید، ایشان دنبال من خواهند آمد. هیچ ضمانت دیگری ندارم. در مورد شاکی هم نمی‌دانم چه کسی یا چه ارگانی شکایت کرده است اما احتمال می‌دهم اطلاعات سپاه باشد.
روحانی در صحبت‌های تلویزیونی همه چیز را عادی جلوه می‌دهد. نمی‌تواند صادقانه بگوید بیماری این است و امکانات ما این است. روش‌ها و هزینه را هم محاسبه کنند و بگویند و دست از وعده‌وعید و دروغ بردارند.

پیش‌تر «گزارشگران بدون مرز»، طی بیانیه‌ای سرکوب رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران مستقل درباره اطلاع‌رسانی از ویروس کرونا را محکوم کرد. این سازمان مدافع حقوق روزنامه‌نگاران در جهان، «پنهان‌کاری» دولت ایران درباره همه‌گیر شدن ویروس کرونا را امری خلاف قانون دانست و سرکوب رورزنامه‌نگاران را در این امر محکوم کرد.
سازمان گزارشگران بدون مرز در بیاینه‌ای که در تاریخ هفتم اسفند ماه منتشر کرده بود حکومت ایران نیز مانند چین «سعی در پنهان‌‌ کردن اطلاعات درباره واقعیت گسترش بیماری کرونا» را دارد.
طی آن روزها تعدادی از روزنامه‌نگاران از سانسور، دروغ گفتن مسوولان نظام نسبت به اطلاع‌رسانی و حقیقت‌گویی درباره ویروس کرونا اعتراض کردند. با این حال نهادهای امنیتی حکومت اسلامی ایران با هجوم به خانه روزنامه‌نگاران، تفتینش خانه‌ها و احضار آن‌ها اجازه کوچک‌ترین اعتراضات را نمی‌دهند.
در این بیانیه به احضار محمد مساعد، روزنامه‌نگار آزاد در تاریخ چهارم اسفند ماه اشاره شده که پس از بازجویی، لپ‌تاپ و تلفن همراهش نیز از سوی ماموران گرفته شد و در همان ساعات بازجویی با دستور آن‌ها این روزنامه‌نگار مجبور به بستن حساب کاربری تلگرام و توییتر خود شد تنها به این دلیل که نظرات خود را بدون سانسور می‌نوشت.
سازمان گزارشگران بدون مرز در بیانیه خود به گفته‌های وحید مجید، فرمانده پلیس فتا در جریان سانسور و خفقان رسانه‌ای اشاره کرده است. این مقام انتظامی در تاریخ سوم اسفند ماه گفته بود: «۹۰ حوزه مجازی که در نشر اکاذیب و شایعه پراکنی‌(کرونا ویروس) فعالیت می‌کردند مورد بررسی قرار گرفت و نزدیک به ۳۰ پرونده تشکیل و در نهایت افرادی در استان‌های کردستان هرمزگان و خراسان جنوبی افرادی دستگیر شدند.»
حکومت اسلامی ایران دررده‌بندی جهانی آزادی مطبوعات ۲۰۱۹ گزارش‌گران بدون مرز از میان ١٨٠ کشور جهان در رده ۱۷۰ قرار دارد.

ایران کم‌تر از یک ماه مانده به عید نوروز، شدیدا دچار کرونا شده است. از زلزله، سیل‌های متعدد، بازداشت‌های گسترده و حکم‌های سنگین اعتراضات آبان‌ماه و سقوط هواپیمای اوکراینی، شورش در زندان‌ها تا به این نقطه از اپیدمی مرگ رسیده است.
هنوز ۱۴ روز از تایید رسمی ویروس کرونا در کشور نگذشته بود که این بار هم براساس گفته‌های روزنامه‌نگاران و بیانیه انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران، دولت اجازه انتشار اخبار درست از ویروس کرونا را به رسانه‌ها نمی‌دهد. به جای آن مردم خواننده آمارهای بی‌تناسب و گفته‌های ضدونقیض مسئولان دولتی هستند.
ادامه سانسور و سرکوب روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها تا جایی پیش رفته که انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران طی بیانیه‌ای در تاریخ ۱۱ اسفند سال گذشته، از فقدان آزادی عمل رسانه‌ها در اطلاع‌رسانی درباره شیوع کرونا نوشته بود.
در این بیانیه آمده بود: «اگر نظام رسانه‌ای آزاد و کارآمد وجود می‌داشت، به‌احتمال فراوان روزنامه‌نگاران و مردم عادی و كارشناسان مي‌توانستند شواهد كافی از حضور ويروس كرونا را بسيار پيش از فوت دو بيمار نخستین در اختيار افكار عمومی قرار دهند و خيلي زودتر مانع از شكل‌گيری اين پنهان‌كاری ناخواسته يا خوش‌بينی نابخردانه شوند.»
جعل واقعیت، پنهان‌کاری و سرکوب رسانه‌ها از سوی نهادهای امنیتی و دولتی شیوه‌ای است که مردم با آن از مدت‌ها پیش آشنا هستند و دیگر به اظهارات و سران و مقامات حکومتی و رسانه‌های رسمی حکومتی کم‌ترین اعتمادی ندارند.
حالا مردم مانده‌اند، ترس از کرونا، قیمت‌های گزاف ماسک و ژل ضدعفونی کننده، ادعاهای مسئولان و رسانه‌های وابسته به حکومت که همه واقعیت را نمی‌گویند.

به‌موجب ماده ۶۹۸ بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی، «هرکس به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی ...اکاذیبی اظهار کند یا با همان مقاصد اعمالی را بر خلاف حقیقت راساً یا به عنوان نقل قول به شخص حقیقی یا حقوقی یا مقامات رسمی تصریحا یا تلویحا نسبت دهد، اعم از ‌ از طریق مزبور به‌نحوی از انحا ضرر مادی یا معنوی به غیر وارد شود یا خیر، علاوه بر اعاده حیثیت در صورت امکان، باید به حبس از دو ماه تا دوسال یا شلاق تا ۷۴ ضربه محکوم شود.» پس با تکیه به این ماده بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی، دادگاه های حکومتی اسلامی می‌توانند هر کسی که دل‌شان خواست به زندان و شلاق محکوم کنند!

البته حکومت اسلامی، سعی دارد با تحویل یک مشت خرافات مذهبی مردم را در بی‌خبری نگه دارد و با سلام و صلوات آن‌ها به کام مرگ بفرستد. برای نمونه به‌گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاارن جوان وابسته به نهادهای حکومتی، حجت‌الاسلام محمدصادق کفیل رئیس مرکز تخصصی صحیفه سجادیه با اشاره به این‌که هنگام بیماری و بلا امام سجاد‌(ع) دعای خاصی را قرائت می‌کردند، بیان داشت: از امام صادق‌(ع) نقل شده است که «إنَّ الدُّعاءَ یَرُدُّ الْقَضاءَ وَقَدْ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ وَقَدْ ابْرِمَ إبْراماً»؛ دعا قضایی که از آسمان نازل شده بر مى‌گرداند، اگر چه آن قضا به سختى مبرم و محکم شده باشد.
او افزود: خداوند متعال بهترین مسیر پیوند با خودش را دعا قرار داده است و خودش تضمین کرده است: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»، «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»؛ وقتی کسی جواب بخواهد، از خدا لبیک می‌شنود؛ بنابراین ما مامور به دعا هستیم.
حجت‌الاسلام کفیل با تأکید بر این‌که برخی تصور می‌کنند، «دعا» عامل عزلت و کناره‌گیری است، ابراز داشت: بعضی فکر می‌کنند برای درمان کرونا باید یک گوشه‌ای بنشینیم و فقط دعا کنیم و این گونه درمان شوند! در حالی علما و بزرگان برای این توصیه به دعا می‌کنند که «دعا» عامل حرکت و برکت در حرکت است؛ یعنی عملاً فرد دعا می‌کند که در مسیر حرکت می‌کند.
او در ادامه گفت: این‌گونه نیست وقتی مریض شدیم، دعا کنیم که خداوند به ما سلامتی بدهد و دیگر دکتر نرویم! در حالی که «دعا» راه و مسیر را بهتر نشان می‌دهد. زیرا «دعا» برکات بسیار زیادی دارد.
رییس مرکز تخصصی صحیفه سجادیه با اشاره به این‌که افرادی که درباره بیماری کرونا و دعا برای رفع آن موضع می‌گیرند، انسان‌هایی هستند به موضوع تک بعدی و مادی نگاه می‌کنند، گفت: در حالی که معتقد هستیم، اگر از طریق توحید وارد شویم و بعد جسمانی و روحانی را توام دیدیم، آن گاه به شکل صحیح مسیر درمان را طی خواهیم کرد.

نهایت ایجاد «کمیته‌ای ویژه» از سوی حکومت اسلامی ایران این است که وظیفه‌اش تشدید مراقبت و سانسور اخبار مربوط به کرونا در اینترنت و احضار و بازداشت روزنامه‌نگاران و شهروندانی است که مدیریت بحران کرونا از سوی حکومت ایران را مورد انتقاد قرار می‌دهند.
شنبه شانزدهم فروردین ۱۳۸۹ - چهارم آوریل ۲۰۲۰

*فیلم صف حماقت ، صدا و سیما:
https://youtu.be/R8lrllKu0eE

*گفت‌و‌گو با دکتر رحیم یوسف‌پور، پزشک متخصص داخلی در سقز که تهدید به مرگ شده است:
https://youtu.be/djSDhTjVvfY

اسمش زندان نیست !

اسمش زندان نیست !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

یک آدم معروفی در این دوران کرونایی تیتر زده بود که من هم در خانه میمانم ...

خانه ایی بزرگ ، باغی بزرگتر ، و انبوهی امکانات جهت گذران دوران قرنطینه که با حال و روز کارتون خواب بی خانمان تفاوت دارد . در کنار همه تفاوتها ، وقتی در داخل قصربمانی و مجبور باشی تماسی نداشته باشی تمام کره زمین میشود زندان ... و کسانی راحت هستند که ارتباط با همان کارتون خواب ژولیده را به قطع هر تماسی ترجیح میدهند ! داشتن یک رابطه سرشار از کمبود و ایراد ، بهتر است از نداشتن ارتباط است . مثل قدم زدن در قبرستان . حتی آواز کلاغی برایت بوی زندگی دارد .


ترامپ از کاخ سفید گفت : آمریکا دشمن حکومت اسلامی ایران نیست کافی است تماس بگیرند تا مذاکره کنیم...


دونالد ترامپ روز چهارشنبه ۱۳ فروردین در توئیتی نوشت: «بر اساس اطلاعات و باور، ایران و گروه‌های نیابتی‌اش در حال طرح‌ریزی حمله‌ای غافلگیرانه علیه نیروها و دارایی‌های ایالات متحده در عراق هستند که اگر چنین اتفاقی بیفتد، حکومت اسلامی ایران هزینه بسیار سنگینی پرداخت خواهد داد مثل دفعه قبل یادتونه که چه بلایی سرشون آوردیم ...الکی الکی...


بعد از بازگرداندن پزشکان بدون مرز از طرف سپاه پاسداران ، محموله کمک به مردم مستضعف آمریکا به خاطر کرونا از طرف سیستم ولایت فقیه تحویل سفارت سوییس حافظ منافع آمریکا شد...کمکها شامل هزاران شیشه روغن بنفشه ، بسته های نفیس آیت الکرسی ، هزاران راس ائمه اطهار و واجبی و مقولاتی شبیه همین اقلام که غربی های ندارند و خیلی بدبختن ...


تشکلی به نام «خانه طلاب جوان» در نامه‌ای خطاب به محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه سپاه پاسداران از او خواسته‌اند تا مقدمات لازم برای اعزام آن‌ها به اروپا و آمریکا را فراهم کند. این تشکل در نامه خود از «عدم رسیدگی مناسب به سالمندان و نیازمندان مبتلا به کرونا در آمریکا و اروپا» اظهار نگرانی کرده است...
 

اعدامهای دولتی یا همان جنایت سازمان یافته ، در حکومت اسلامی ایران در بحبوحه کرونا ادامه دارد . قابل توجل اون چپولهایی که میگن امپریالسم آمریکا بده ، آخوند الان خوبه ... اینا همه با هم هستند . دانیال زین العابدینی، کودک محکوم به اعدام زندان مهاباد، با ضرب و جرح ماموران به قتل رسید. جسد او روز پنج‌شنبه فروردین به خانواده‌اش تحویل داده شد . سیستم ولایت فقیه در ایران مجری این قتل است و بقیه حاکمان دنیا از جمله کاخ سفید ، قاضی و صادر کننده احکام هر جنایتی ...
 

آمریکا وزارت اطلاعات را مسئول ترور مسعود مولوی در ترکیه میداند ، بقیه ترورهای 40 ساله گذشته را موجودات فضایی کرده بودند و آمریکای خاک بر سر خبر ندارد ...

نماینده ولی فقیه در ایران : یا لغو تحریم یا انتشار مجدد کرونا...
ترامپ : مردم ایران عاشق آمریکا هستند و کاخ سفید عاشق نظام ولایت فقیه ...

و با همین فرمان شما به جلو میروید الان 40 سال است که اینها به هم میگویند دژمن و با دشمنی فرضی در جنگ هستند و به هم فحش میدهند ...

یعنی آمریکا به این اسکولای آخوند حاکم مسلمان در ایران میدون میده و اینا هم مردمو اسکول کردن ...

یا دولت‌های حاکم دنیا خیلی بی شعورن که با عملکرد خودشون فکر سلامت کره زمین نیستند یا ساکنان فعلی خیلی بی شعوریم که سکان دست حاکمان دادیم ... کلا یه مشت بی شعور توی کره زمین دور هم زندگی می‌کنیم...

بقیه تیترها و صحنه ها و خبرها وزنشان و عمق شان بیشتر از این نیست. موضوع تحریمها کاملا سیاسی است و موضوع مبارزه با کرونا اساسا سیاسی نیست . فقط آخوند حاکم میخواهد از هر پدیده زشتی مثل ویروس کرونا میوه سیاسی لغو تحریم را کوفت کند . که ظاهرا چائیده است ...
 
 


اسماعیل هوشیار
03.04.2020

 

معضلات افغانستان و همزمانی دو "رئیس جمهور" مرتجع!

معضلات افغانستان و همزمانی دو "رئیس جمهور" مرتجع!

افغانستان کشوری است که در معضلات متعدد غرق شده است، هم نیروهای خارجی و هم داخلی مردم فرودست افغانستان را  بخاتڕمنافع خودشان به ورطه نابودی کشانده اند. جنگ وتهاجمات کشورهای بیرونی و خشونت های طالبانیزیم  و همچنین سیاست های نادرست سردمداران خون اشام مذهبی دو رئیس جمهور کنونی این کشور را به چنین شرایطێ انداخته اند.

"انتخابات افغانستان" پر چالش ترین انتخابات در سطح منطقه وجهان بود. ملت در شرایط نا امن و تسلط طالب و داعش در ساحات مختلف کشور نتوانستند در یک انتخاب آزاد سهیم باشند و شرکت کنند. ملت مظلوم در فضای جنگی وفقر خشونت های طالبی وداعشی امیدواری به انتخابات هم نداشتند. مردم زحمتکش در یک سردر گومی زندگی پر چالش را سپری میکنند. نبود امنیت ؛بیکاری؛بی سرپناهی؛فقر ؛جنگ ؛ انتحار ؛ وانفجار ملت را اشفته وسرگردان کرده.

 اکثر شهروندان هیچ  امید و آرزوی خوش به اینده خود ندارند. دست به مهاجرت های وسیع میزنند، که بسیار انها بسر منزل مقصود نرسیده اند و نمیرسند و در نیمه راه در مرز دولتهای ضد پناهندگی و یا در اب های سیاه غرق شدند  و گرق میشوند. وبعضی شان در مسیر راه دستگیر وپس دیپورت افغانستان شده و باز میشوند  وتعدادی در کشور های مثل ایران وپاکستان به کار های شاق ومزد کم وفشار های غیر انسانی دولت ها بالای مهاجرین بدون اسناد  و رفتار تعصبات ارتجاعی علیه آنها و حتی با ممانعت  از کودکانمان در مکاتب به مشکلات اواره گان افزوده شده است. وتعداد هم به فکر زندگی بهتر روانه ممالک اروپایی شده درکشور های مختلف و کمپ ها مخصوصاکمپ یونان مهاجرین زیر چادر بدون سر پناه وپول برای زندگی به حالت وحشتناک شب وروز  را سپری میکنند. حتی بسیاری جوانان برای رفاه زندگی شان دست بتن فروشی زدند که این حالت وحشتناک تر از جنگ است یک جنگ روانی تحمیل شده  است برای ادم ها ی نیازمند؛ بسیار رنج اور است.

خلاصه کلام، مردم ؛ جوانان ؛ کودکان ؛بزرگ سالان همه قربانی باند های پلید وقدرت طلب شده اند.در تاریخ سیاست ها فکر نکنم درهیچ کشور ی در حین وقت دو ریس جمهور اعلام قدرت کرده باشد! شرم اورتر از همه که پلان شوم امریکا پرووسه بنام (صلح)رابا طلبان توسط نماینده خاص اش خلیل زاد در قطر امضا کردند. امریکا با راه انداختن جنگ دیگری بالای ملت بی دفاع تحمیل میکند وسیاسیون خاینین ملی افغان در فکر نوکری ووفادار به بادارش ایفای میکنند. امریکا ی خون آشام طالبان وحشی  تاریخ سیاه رادر افغانستان ازمایش شده را باز به قدرت میرسانند. واین بار باز ازویروس سیاه جنگی خود استفاده میکند .که برای کشور ما افغانستان زنگ خطردیگری خواهد بود. در این وقت اساس طالبان خون اشام ارام نبوده به شرایط اتش بس عمل نکرده به جنگ ادامه داده که بیشترین تلفات را سربازان در مناطق مختلف کشور دادند که در یکروز تقریبا ۳۷ سرباز کشته شدند.

عملیات وحشت دیگر در محل عبادت گاه هندو های افغان در کابل که تقریبا ۲۵ نفر را بکام مرگ کشاندن وبتعداد زیاد را زخمی شده اند. هندوها وسک ها در افغانستان ارامترین وبی ضررترین گروه  هستند که  در افغانستان زندگی میکنند اما بیشترین ضربه را دیدند.

 در این مرحله افغانستان بحران سختی را سپری میکند، که امدن ویروس کروناهم به سراغ ما در افغانستان آمده و جهان گیر شده که قدرت های بزرگ جهان رااز پا انداخته. کشور ما با این همه چالش ومشکلات ناامنی فقر وبیکاری مردم دچارسراسیمگی دیگر شده اند. نداشتن امکانات با این همه نفوس در افغانستان است جنجال دیگری شده که اگر جلواش گرفته نشود فاجعه رخ خواهد داد امیدوارم مردم خود برای نجات جان خود وخانواده خود کوشش کنند همه مسایل بهداشتی را مراعات کنند از تجمعات دست بکشند. تا جان خود وخانواده خودرا از این فاجعه نجات دهند.
باید برای باز کردن روزنه امید و آینده بهتر برای مردم زجر کشیده در افغانستان تلاشهای زیادی صورت بگیرد، به امید گسترش این تلاش و مبارزه!

منبع: شماره ١٢٢ نشریه سوسیالیسم امروز

سالمندان، مخاطرات کرونا و بی توجهی عامدانه جمهوری اسلامی

 نه تنها جمهوری اسلامی که متاسفانه حتی بخشهایی از جامعه نیز به سالمندان، یعنی کسانی که  جامعه و ثروت و کرامت کنونی ما را ساخته اند با دید تحقیر و درجه دوم نگریسته و حتی مردنشان را هم زیاد جای تاسف نمیدانند ، چه بسا  بعداز اینکه برای تامین  هزینه های دولتی و سرمایه داران  که دها سال از توان و جیب دوران جوانی ما سود و سرمایه برای خود انبار کرده اند، اکنون  خوشحال هم هستند که  از دست حقوق ناچیز بازنشستگیسالمندان هم نجات پیدا میکنند.این اوج ضد انسان بودن دولت و فرهنگی را بر ملا میکند که اسم دولت و فرهنگ سرمایه داری و اسلامی و ارتجاعی بر خود دارد.

 

اگر نسل جوان و "پیرنشدگان"  امروز بزرگ شده اند به خاطر کسانیکه جوونشون را فدایشان کرده اند، کسانی که امروز صورتشون پر از چین و چروک شده به این موقعیت رسیده اند، اگر  امروز پیشرفتهای مادی و معنوی بشری را میبینیم همه محصول درد و رنج و تلاش "سالمندان" امروز ما است!.  هر دولت و نظام و سیستم و جامعه ای اینرا فراموش کند و برایشان ارزش نگذارد، نهایت ارتجاعی و عقب ماندگی و غیر انسانی بودنش را به نمایش میگذارد.

افراد سالمند مثل شیشه شکننده هستند.آنها با کوچکترین رفتار نا مناسب ما می رنجند غمگین و افسرده می شوند.پس یادمان باشد رفتارهای ما انها را نرنجاند و باعث دلشکستگی آنان نشویم. دوره سالمندی هم مانند هر دوره دیگری در زندگی خصوصیات و دغدغه های مختص به خود را دارد. پدر مادر یا هر عضو ی از خانواده به دلیل ضعف قوای جسمانی در برابر بیماریها به شدت نگران است. که مبادا سلامت او به مخاطره بیفتد. ما و جامعه بر حسب علاقه جایگاه سالمند که پدر مادر یا دیگری است را به او تقدیم کنیم. و با رفتارمان به او نشان دهیم که هرگز از نظر ما و جامعه به فردی سر بار و غیر موثر تبدیل نشده است. متاسفانه در ایران سالمندان در شرایط غیر بهداشتی و سختی زندگی می کنند. انهایی که از وضع مالی خوبی برخوردارند برای سالمندشان پرستار خصوصی می گیرند ولی آنان که به نون شیطان ماندند پدر و مادر خود را به اسایشگاهای دولتی که غم و اندوه از درو دیوار ان می بارد می گذارند و بیشتر آنها از زخم بستر یا سود تغذیه می میرند. دولت هم که گفتیم احمق ترین و نامسئولترین دولت دنیاست در برخود به حق و حقوق سالمندان کشور!

 

این وظیفه هر دولتی است که برای سالمندان حق بیمه سالمندی درست کنند و برای سالمند محیطی بوجود آورند تا این افراد سلامت خود را بهتر ببینند. این وظیفه دولت است که نگذارد سالمندان ما دسته دسته با ویروس کرونا و بخاطڕ کمترین امکانات جان بدهند!سالمندان نیاز دارند با همسن و سالان خودشون در ارتباط باشند، باید انجمن های سالمندان و خانه های سالمندان که با خانه سالمندی که مرکز نگهداری است متفاوت است بوجود آید. با شیوع ویروس کرونا غربالگیری می شوند ضعیفه ناتوانها از بین می روند. جامعه سرمایه داری و ژن خوب و طبقات مرفه و ساکنان درون حلقه قدرت پزشک را وادار می کنند تا دستگاه تنفس را به کسی وصل کند که بیشتر می شود در اینده شیره اش را کشید. ما بردگان تمام عمرمان را به عنوان ابزاری در سیستم کار کنیم و بخشی از در امد خود را به عنوان صندوق باز نشستگی در حندق بلا ی سرمایه داری می ریزیم. که طبق وعده ی طبقه های بالایی در دوران ناتوانی از ان اندوخته بهره ببریم. و آنها تصمیم می گیرند چه کسی به عنوان برده سالم تر بماند و چه کسی نه.

 

سالمندان کشور به حمایت وسیع همه مردم مترقی نیازمند است، باید کمپینهای در دفاع از آنان و فشار گذاری به دولت اسلامی بخاطر عدم توجه شان به سالمندان کرونا و مرگ هر روزه  آنها راه انداخت و شدیدا اعتراض کنیم. جامعه ای که برای سالمندان خود ارزش و احترام قائل نشود و در قبال آنها بیتفاوت باشد یک جامعه کاملا بیماری است!

 

منبع : شماره ١٢٢ نشریه سوسیالیسم امروز

حضور هر دو دولت جنایتکار ایران و امریکا باید ازعراق پایان یابد!

حضور هر دو دولت جنایتکار ایران و امریکا باید ازعراق پایان یابد!

 در روزهاي اخير خبر تخليه برخي از پايگاه هاي نظامي نيروهاي آمريكا در خاك عراق و تمركز و سازماندهي اين نيروها در بخش ها و پايگاه هاي امن تر و احتمال شروع يك درگيري نظامي و بحران جديد در داخل عراق توجه تمام كشورهاي منطقه را بِه سوي خود جلب كرده است. با ادامه تحریکات نیروهای تروریست اسلامی وابسته به جمهوری اسلامی و همچنین "‌هشدار" حکوت ایران به تحرکات  نظامی اخیر امریکا در عراق بیش از پیش نگرانی از احتمال شروع جنگ دیگری را در عراق افزایش داده، و برای همه روشن است، مانند همه موارد پیشین، اینبار نیز بجز مردم بیدفاع عراق کسی در شروع چنین جنگ جنایتکارانه ای آسیب نمی بیند. با افزايش تنش مابين آمريكا و ايران و زورآزمايي اين دو كشور در داخل عراق و منطقه ، روز از روز شرايط موجود داخل عراق را بسيار پيچيده تر از قبل كرده است، بِه گونه اي كه برخي از صاحب نظران درگيري نظامي مابين نيروهاي آمريكايي و نيروهاي وابسته بِه ايران را دور نمي بينند .

 

اما در اينجا پرسش مهمي بِه وجود مي آيد و آن اين است كه آيا آمريكا با خروج نيروهاي خود از برخي از پايگاه ها و دور نگهداشتن آنان از بيم حمله متقابل نيروهاي حشد شعبي و سپس بمب باران بخشي از مقرات نيروهاي حشد شعبي ميتواند اوضاع بِه جود آمده را بِه سود خود بِه خاتمه دهد يا اينكه با بمب باران مقرات نيروهاي حشد شعبي اوضاع را از آنچه كه هست آشفته تر ميسازد ؟ در نقطه مقابل نیز آیا سیاست فشار و تحریک مستقیم و غیر مستقیم جمهوری اسلامی و اقدامات نظامی نیروهای اسلامی مانند حشد میتواند به ارامش عراق و منطقه و یا خروج نیروهای امریکا منجر گردد، قطعا پاسخ به هر دو سناریو منفی است! در چنین جنگ تروریستی چه یکی با قدرت کشتار جنگنده های هوای و یا یکی دیگر با ترور و خمپاره پراکنی علیه طرف مقابل نمیتوان حتی پیروزی نظامی  قطعی هم بدست بیاورند، آنچه میتواند به پیروزی قطعی منجر گردد به میدان آمدن همه شهروندان عراقی برای بیرون راند همه نیروهای امریکایی و ایرانی و انحلال وخلع صلاح تروریستهای مانند حشد شعبی است.

 

از همين روي آمريكا اگر برنامه نظامی در دستور داشته باشد ممکن است با  برخی حملات هوايي  به مقررات حشد شعبي اکتفا کند و نيروي زميني خود را از ترس تلافي  و ضربه خوردن بِه دور از دسترس قرار دهد. در هر صورت اين حملات جز وخيم تر كردن اوضاع فعلي عراق نميتواند نتيجه ديگري داشته باشد .بنابراين بِه نظر من دولت ترامپ ممكن است براي حفظ اقتدار خود در منطقه تنها با هدف قرار دادن برخي از مقرات حشد شعبي از طريق هوايي بسنده كند و بيشتر از آن بِه اوضاع وخيم خود در عراق دامن نزند. از بعد ديگري اگر بِه اين قضيه نيز نگاهي بيندازيم ايران و نيروهاي نيابتي آن در عراق از جمله حشد شعبي با تعقيب تحركات نيروهاي آمريكايي و پيش بيني هاي مختلف از سناريوهاي احتمالي دست به اقدامات پيشگيرانه اي زده اند . اما اگر بِه تنش ها و اتفاقات چند ماه اخير در عراق نگاهي بيندازيم امريكا اقدام بِه هدف قرار دادن چند انبار تسليحاتي ، مقرات و رهبران حشد شعبي كرد و حشد شعبي در مقابله با اين حملات پايگاه هاي امريكا را چندين بار مورد هدف موشك هاي كاتيوشا قرار داد كه در درجه اول امنيت سربازان اين كشور را بِه خطر انداخت و دو سرباز امريكايي و يك بريتانيايي در نتيجه اين حملات موشكي كشته شدند.

 

پس اگر از نگاه خوشبينانه اي نيز بِه اين تحركات امريكا نگاه كنيم آمريكا بايد براي حفظ جان سربازان خود آنها را بِه مناطقي دور از دسترس نيروهاي حشد شعبي منتقل كند و نبايد انتظار سناريوي جنگ و حملات گسترده اي از طرف نيروهاي امريكا بِه حشد شعبي بود. در نهايت بِه نظر من شروع و گسترش هر سطح از یک جنگ ديگر، چه بِه سود امريكا يا ايران و نيروهاي اسلامی تروریست تحت فرمان او تمام شود، این  مردم عراق است بازنده و دوباره آسیب پذیر میشوند و روي آرامش بخود نخواهند ديد.

 

به هر شکلی شده باید راه فضا سازی نظامی و وقوع جنگ دیگر این دولتهای فاشیست و نیروهای نیابتی آنها در عراق گرفته شود. مهمترین اقدام در این راه  به میدان آمدن مردم عراق حول یک هدف و سیاست مشترک است: حضور مستقیم و غیر مستقیم  هر دو دولت جنایتکار ایران و امریکا باید ازعراق پایان یابد!

 

منبع: شماره ١٢٢ نشریه سوسیالیسم امروز

 

April 03, 2020

سیاق و عملکرد سرمایه داری و مضار و پیامدهای آن بر جامعه بشری!

سیاق و عملکرد سرمایه داری و مضار و پیامدهای آن بر جامعه بشری!

در دنیا توحش سرمایه داری آنچه در نوک قله قرار دارد انباشت سرمایه و پول در دست چند دایناسور آدمخور می باشد.

اقتصاددانان و کارشناسان بورژوازی معتقدند که اگر بر اثر ویروس کرونا یک سوم جمعیت دنیا هم بمیرند به نفع اقتصاد جهانی است، زیرا آنها معتقدند اینها از افراد ضعیف جامعه هستند و با خروچ و مردن آنها اقتصاد کشورها چابک تر می شود. اینها همچنین معتقدند که یک سوم چمعیت جهان باری بر دوش اقتصاد جهانی است و باید بمیرند.اگر فقط روی این دو جمله جیره خواران و کارشناسان بورژوازی مکثی بکنیم نهایت آوانتوریسم و دنائت و پست فطرتی این قشر جامعه را به خوبی میتوان دید. این پنداشت و تئوری بحثی عمیق و سوالات بیشماری را به دنبال دارد. ١- مقصود از اقتصاد جهانی چیست و این اقتصاد در خدمت کدام طبقه و قشر اجتماعی بکار برده می شود؟ آیا این اقتصاد کم آورده است و کمبود مواد غذایی و انباشت سرمایه طبق قریحه و آزمندی صاحب ابزار تولید نبوده یا چه چیزی یک مشت دانیاسور را آنقدر خشمگین کرده که به فکر کشتار جمعی و عمدی یک سوم انسانهای این کره خاکی بیفتد؟ یا اینکه واژه انسانهای ضعیف جامعه چه مفهوم ذاتی و معنوی و اقتصادی برای این قشر دون پایه در بر دارد که اینطوری به فکر نابودی تمام عیار آنها افتاده اند و این افراد ضعیف کدام ها هستند ؟ گر چه میتوان ده ها سوال دیگر را از درون این دو سطر تفکرات بورژوازی بیرون کشید، اما من فقط بطور خیلی مختصر به این دو سوال اساسی جوابی کوتاه میدهم.

اگر ما اقتصاد و گونه های ناشی از آنرا همچو تورم، رکود اقتصادی، رکود تورمی، پول پــرقدرت، رشد اقتصادی، پایه پولی، برابری قدرت خرید، ضریب جینی، شاخص فلاکت، پیمان‌سپاری ارزی، تسعیر ارز، فاینانس، تراز تجاری، کسری بودجه، شاخص کل بورس و غیره معنی کنیم به خوبی در می یابیم که کل پروسه این فاکت های اقتصادی و فراز و نشیب و جزر و مد و افت و فوران آن در دست خود همین عده انگشت شمار و قلیل جامعه بشریت می باشد. اقتصاد چابک باشد یا اینکه غیره فعال ، بانک ها که مسیر این پروسه ها را در خود نهفته و روزانه بلیونها دولار از پول مردم را به جیب میزنند روزی چابکتر باشد و روزی کمی منفعل تر،  این چه ربطی به ٩٩٪ مردم جهان دارد؟

 خوب مردم که دخالتی در این اقتصاد و روندهای نزولی و سعودی آن ندارند تا اقتصاددان و کارشناسان سخیف و بدسگال بورژوازی آنرا به گردن مردم بیاندازند. یا اینکه یک سوم مردم جهان ضعیف اند و باید گور آنها را کند کدام ها هستند که این مشت پوتچ میخواهند هر چ‌ زودتر آنها را بگور بسپارند؟ اینها همان افرادی هستند که در واقع ، چهل سال ، پنجاه و شصت سال در سخت ترین شرایط کاری در کارخانه ها متلون و زیرزمین های خوفناک معدن ذغال سنگ و سنگ های گرانبها و بنا سازی و غیره کار کرده اند و  ده ها هزار نفر از آنها هم هنگام کار جان سپرده اند و در واقع همه ساخت و ساز این جوامع بر دوش آنها بوده است. بخش دیگر این افراد ضعیف و ناتوان از نظرگاه این دانشمندان و مفتخواران بورژوازی ملیونها انسانند که بر اثر جنگ افروزی و بر انگیختن احساسات کثیف ملی و مذهبی و  تروریستی توسط خود همین  قشر مشنگ و آریستوکراسی  در جنگ های بی پایان  و مستمر ، ناقص العضو یا آواره شده و اکنون از تولید سرمایه و انباشت آن برای آنها عاجزند. این یعنی همان حکومت الیگارشی و مونارشی این دانیاسورها. این یعنی همان دموکراسی "ناب" بورژوازی که غیر از میدیای جهان گستر  بورژوازی که هر روزه از ملیونها کانال جداگانه در مورد آن پروپاگنده می کند ، خیلی از احزاب ملی و قومی و مذهبی هم در دنیا به آنها پشت بسته اند و هر روزه در مورد دموکراسی آمریکا و غرب کف چرانی میکنند. یک نفر ناسیونالیست "خرفت" برای من نوشته  بود (کمونیست ها خجالت نمی کشند که نان بورژوازی را می خورند و به آن هم ناسزا می گویند)؟ در حالیکه قضیه کاملا بر عکس است و این حق تمام کارگران و انسانهای زحمتکش و سکولار و سوسیالیست است که بگویند ای سرمایه داران مفتخور جهان ، دیگر دزدی و چپاول بس است، اضافه کاری بس است ، انسان را همچو برده به حساب آوردن بس است، جنگ و خونریزی مستمر بس است، گسترش نفاق ملی و مذهبی و تحمیق انسان ها بس است ، انباشت سرمایه و سود بس است، تولید اسلحه های کشتار جمعی همچو اتمی، هیدروژنی، نیتروژنی و لیزری و تولید انواع ویروس های بیولوژی و عملکردهای فوق ارتجاعی دیگر بس است. این دنیا با تمام امکاناتش به کلیه آحاد این ستاره متعلق است نه اینکه فقط عده ای مفتخور و سرمایه اندوز همچو شماها. حالا باید به این شخص و اشخاص که به ما درس خجالت میدهند باید گفت: راستی شماها هیچ خجالت نمی کشید که اینقدر بی شرمانه از این همه جنایات سرمایه داری دفاع می کنید؟ آیا تو و امثال تو که در واقع برده سرمایه داری هستید هیچ خجالت نمی کشید که از بردگی و عبودیت خود و هم طبقاتی خویش دفاع می کنید؟  واقعن شرمتان باد! ویروس کرونا چهره "واقعی و حقیقی" نظام سرمایه داری و مدافعان پروتاگونیست آنها را به وضوح نشان داد.

این ویروس دست ساخته، تمام نیات پلید و کثیف سرمایه داری جهانی را از قعر دریا به سطح آن رساند تا مردم خوبتر آنرا ببینند و نشان داد که آنها در واقع به دنبال پاکسازی انسانهای درون جامعه بشری هستند. اگر بخواهم آنرا در یک جمله بیان کنم باید گفت که طبق سرشت و ذات و سیرت این نظام ، آنها قصد دارند که انسانها فعال و سودآور را از میلیاردها انسان دیگر که چهل ، پنجاه و شصت سال کار کرده اند و  سرمایه داری خون آنها با پیک کونیاک و مشروبات الکی نایاب صرف کرده است و اکنون به چند سال استراحت نیازمندند جدا کنند. باید هوشیار و مشکوک بود که اگر راهت به بیمارستانی افتاد دکتر و پرستاران این طبقه انسانکش تو را به بهانه های واهی نکشند. باید به همه بنیاد سرمایه داری شک کرد زیرا اگر نتوانند با ویروس های کشتار جمعی، نصف جمعیت جهان را آشکارا بکشند مطمئن باشید که آنها دست روی دست نمی گذارند و راه های خطرناکتر و فاجعه بارتری را انتخاب خواهند کرد. به همین خاطر کارگران، زحمتکشان و انسانهای سکولار و سوسیالیست و آزادیخواه جهان تنها دو راه در پیش دارند: یا اینکه به کلیه این جنایات ضد انسانی سرمایه داری تمکین کنند و شاهد مرگ اسفناک خود و هم طبقات خویش باشند، یا اینکه یک دست و بدون در نظر گرفتن برخی اختلافات سکتاریستی و نظری که تا کنون شاهد آن بوده ایم و غیر از ضربه زدن به تشکلات مردم به "عام" هیچ نفع و سودی برای "یک انسان" هم به بار نیاورده ، به میدان آیند و کارگران و مردم زحمتکش جهان و  کشور خود را از توطئه های پنهان و آشکار سرمایه داری آگاه کرده و در راه استقرار نظامی مردمی و سکولار که بتواند نیاز و نیازمندیهای جامعه  بشری را بدور از رنگ و نژاد ، قوم و ملیت و زبان و لهجه تأمین و تضمین کند بکوشند. سرمایه داری خیلی صریح و آشکار اعلام  کرده که آنها به بیشتر از نصف جمعیت کنونی جهان نیازی ندارند و باید از طروق گوناگون آنها را کشت تا خودشان بتوانند هر چه بیشتر بر پروسه رانتخواری و سود سرمایه و انباشت آن بیفزایند. این برنامه کلی سرمایه داری است. آنها رونق اقتصادی را در کشتار میلیاردها انسان دیگر می بینند. این کنش سرمایه داری نباید ما انقلابیون و آزادیخواهان را سورپرایز و شگفت زده کند زیرا منطق و لوژیک سرمایه داری و مولتی میلیاردرها همین است. زیرا دئانت ، شقاوت ، قساوت، تروریسم کور و دولتی و جنگ وخشونت اساس ارکان این نظام است. خوب برنامه ما انسانهای انقلابی، سکولار و سوسیالیست و آزادیخواه جهان چیست؟ ‌همینطوری بشینیم و نظاره گر رحمت و عطوفت سرمایه داری باشیم که ماها را ژنوساید نکنند یا اینکه باید به خود آیم و در جبهه ای متحد و متشکل جلوی این فاجعه انسانی را بگیریم؟

عزت دارابی

2020/04/03

 

مقابله با فرهنگ سازی

مقابله با فرهنگ سازی

 

چندی پیش، طی یکی از جلسات تبادل نظر جبهه، یکی از همرزمان صحبت از فرهنگ سازی رژیم اسلامی در ایران کرد که طی بیش از چهل سال تداوم داشته و این سؤال مهم را طرح نمود که برنامۀ ما در مقابله با آن چیست. سؤال مهمی بود. هم روی یک بخش اساسی از کوششهای اسلامگرایان انگشت میگذاشت و هم توجه همه را به سوی این جلب میکرد که ما نیز در عین لیبرال بودن، باید هم رد مساعی نظام قبلی را پاک کنیم و هم ـ به طور منطقی و ناچار ـ باید جایگزینی برای آن داشته باشیم.

حرف معمول و حداقلی لیبرالها در بارۀ اینکه فرهنگ جامعه چگونه باید باشد، ساده و کلی است و در نهایت، وقتی با مواردی نظیر ایران امروز محک زده میشود، کافی نیست. حرف کلی از این قرار است که هدف اصلی ما بالا بردن سطح آزادی است در جامعه. در فردای سقوط رژیم، باید پاسخی بسیار مفصلتر از این عرضه نماییم. در اینجا، قصد من، فقط ترسیم خطوط اساسی پاسخ است.

 

رژیم فعلی چه کرده

اول از همه نگاهی کلی بکنیم به اینکه رژیم چه کرده. ایدئولوژی در قلب این رژیم توتالیتر قرار دارد. تا با مشکلی اساسی رو به رو میشود، دست به دامن ایدئولوژی میزند، چاره ای هم ندارد، قطبنمایش همین است، هم برای هویت و هم عمل. از آن نزد پیروان مشروعیت دست و پا میکند و از آن برای نرم کردن جامعه در برابر ارادۀ  حاکمیت استفاده میکند.

همین ایدئولوژی قرار است که بگوید جامعۀ ایده آل اسلامی چه میباید باشد و قالبی که باید جامعۀ ایران را به زور در آن جا کرد، چیست. یک یادآوری کوچک در این باب، بیمورد نیست. اسلامگرایان، عموماً مدعی هستند که جامعۀ زمان پیامبر، الگوی اجتماعی آنهاست و قصدشان احیای آن است. از آنجا که به دلیل تحول حیات بشر، چنین کاری ممکن نیست، تصویری که اسلامگرایان عملاً از جامعۀ‌ ایده آل برای خود درست کرده اند، بیشتر از تجربیات اجتماعی خود آنها سرچشمه گرفته است تا از قصص تاریخی و کلیات نظری. این تجربه تابع خاستگاه اجتماعی آنهاست که از بین گروه های سنتی جامعۀ‌ ایران بیرون آمده اند، با تمام تضادهایی که این طبقات رو به رو شده با تجدد، با آنها درگیر بوده اند و هستند.

پروژۀ اجتماعی اسلامگرایان، در عمل تعمیم روش زندگی این گروه های اجتماعی بود، از فرودستان تا فرادستانش که به اصطلاح حاجی زاده هستند، به تمامی جامعۀ ایران. واکنشی که این مساعی ایجاد کرد، هم طبقاتی بود و هم فرهنگی. طبقۀ ‌متوسط مدرن، نه میخواست مثل نه مثل فقیر فقرا زندگی کند نه مثل امّل ها. این ضربۀ‌ ایدئولوژیک، به مرور و به دو شکل، تا حد زیادی گرفته شد. اول با مقاومت جامعه و بعد با تغییر روش زندگی همین تازه به دوران رسیده ها و تقلیدشان از طبقه ای که میخواستند جایش را بگیرند. ولی داستان به اینجا ختم نشد و نمیشود.

این آرمان اجتماعی، با خشونت بسیار به همگان تحمیل شد. در پردۀ اول که هنوز بلبشوی انقلابی بر پا بود، خدمۀ ایدئولوژی، آتش به اختیار بودند. بعد همین زورگویی ها ظاهر قانونی گرفت تا به اسم اطاعت از قانون به همه تحمیل گردد، حال کدام قانون؟ و مصوب که؟ معلوم بود. بخش آخر که طبعاً دیرتر شروع شد، کوششهای ساختاری را در بر میگرفت، مثل فرضاً تغییر ترکیب جمعیتی دانشکده ها و…

ما عادت داریم که از یک طرف صحبت از زورگویی های حکومت در زمینۀ رفتار اجتماعی بکنیم و از سوی دیگر، بر مقاومت جدی مردم انگشت بگذاریم و در نهایت به این تصور دلخوش باشیم که با سقوط نظام و برداشته شدن این فشار، همه چیز به صورتی بازخواهد گشت که از دید ما «عادی» یا «طبیعی» به شمار میاید. خلاصه اینکه خیال میکنیم که ارث فرهنگی نظام اسلامی، یکشبه برچیده خواهد شد و قرار نیست که کاری در این زمینه انجام گردد. روشن است که جامعه، به سرعت به سوی سیر طبیعی و به عبارت دقیقتر آزاد زندگی خویش، بر خواهد گشت. ولی این جامعه، سالها در جهت خواستهای اسلامگرایان، به نوعی اتو خورده و هزار و یک جور عادت فکری و رفتاری را درونی کرده، این آثار دوام خواهد کرد و باید در راه ترک دادن آنها کوشید. باید از خود پرسید که آیا جامعه ای که نظام اسلامی برای ما به ارث خواهد گذاشت، با دمکراسی لیبرال هماهنگ است؟ اگر نیست، چگونه باید در حقش عمل کرد، چه چیزش را و به چه ترتیب و در چه جهت، باید تغییر داد؟

 

ما باید چه کنیم؟

اول از همه این را یادآوری بکنم که هر نظام سیاسی، جامعه ای هماهنگ با خود میطلبد و هر نظامی در دل هر جامعه ای نمیتواند کار بکند. طبعاً رابطه دو طرفه است، ولی دولت و قدرت سیاسی است که در این میان دست بالا را دارد و نیمۀ فعال این رابطۀ دوسره است. پس، ریختن برنامه با اهل سیاست است.

قضیه فقط به این ختم نمیشود که بیاییم و بگوییم که قانون اساسی جدیدی مینویسیم و دمکراسی برقرار میکنیم.

شهروندان محتاج تربیت دمکراتیک هستند، محتاج اینکه یاد بگیرند که رفتار سیاسی و اجتماعی در دمکراسی چگونه است. امر، خاص ایرانیان نیست و در هر جا که دمکراسی برقرار شده است، گذشتن از این مرحله لازم بوده است و انجام هم شده. مشکل اصلی این است که رفتار دمکراتیک را در خود دمکراسی یاد میگیرند، نه بیرون از آن. آموزش حقوق مردم به خود آنها، به انتشار قوانین و به اجرا گذاشتن آنها ختم نمیشود. باید هم حقوق مردم را به خود آنها شناساند، هم ترتیب استفاده از این حقوق را به آنها آموخت و بخصوص اینکه هم به دادن و هم به گرفتن حق تشویقشان کرد.

فرهنگ سیاسی دوران شاه را، البته تا آنجایی که وجود داشت، میتوان در در ممنوعیت دخالت در سیاست و امربری خلاصه کرد. درست است که امروز بسیاری فراموشش کرده اند یا اگر هم ندیده اند، تمایلی به کسب اطلاع ندارند تا به رؤیاهای خود دلخوش بمانند، ولی فرهنگی بود که راه خمینی را آب و جارو کرد. به هر حال، هر چه بود، به زباله دان رفت و قرار نیست که بیرون بیاید. فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی را هم میدانیم که چیست، مثل هر حکومت توتالیتر میخواهد که همۀ مردم دائم و با تمام قوا سیاسی باشند، ولی دقیقاً به سبکی که حکومت تعیین میکند. اینرا هم باید باید ریخت به همان زباله دان. آنچه ما میخواهیم فرهنگی سیاسی است که با این هر دو به کلی متفاوت است. پایه اش این است که حاکمیت از آن ملت است و کشور متعلق به مردمانش. به قول مصدق: دولت مباشر ملت است برای ادارۀ کشور.

پایۀ این فرهنگ برابری است و به همین دلیل با اخلاق که پایۀ آنهم برابری افراد انسان است، قرابت بنیادی دارد. برابری زن و مرد باید در آن مورد تأکید جدی باشد. این فرهنگ ضدتبعیض باید باشد، همه را متوجه قبح این امر بکند و همگان را تشویق به مبارزه با آن. از نفرت پراکنی به هر شکل دوری کند و کسانی را که چنین میکنند به حاشیه براند. مردم را به سوی حقیقت جویی و عدالت جویی سوق دهد. باید همبستگی اجتماعی را تقویت بکند. البته که حق و حقوق فرد و استقلالش اصل است، البته که باید تشویق و تربیت بشود، ولی همه چیز نیست. همۀ ما در میان جمع زندگی میکنیم و هزار و یک بستگی به این جمع داریم. حیات ما، فردی و بیرون از جمع انسانی نیست. باید به این پیوند آگاه باشیم و در راه تصحیح و تحکیمش بکوشیم. فرهنگ سیاسی ما باید ملت محور باشد، نه امت محور، نه طبقه محور، نه قوم محور، خلاصه هیچکدام این جایگزینهای تقلبی و سستی که برای ملت عرضه میگردد، نمیباید در کانون آن قرار بگیرد. فرهنگ ما میباید لائیک باشد، یعنی به پیروان ادیان مختلف و آنهایی که دینی ندارند، به یک چشم نگاه بکند. جای مذهب را معین کند و به درازدستی آن حساس باشد و در مقابلش واکنش نشان دهد. فرد را از این بازدارد که دینش را همه جا دنبال خود بکشد و به وی بیاموزد که نباید به دیگران نیز چنین اجازه ای بدهد. باید حدو حدود تقدس را معلوم کند و بیجا به چیز و کسی تعمیمش ندهد. باید نگاهش اول به امروزِ خود باشد. گذشته را پاس بدارد، ولی در بند آن نماند، برنامه اش تقلید آن نباشد و فراتر رفتن از آن را در برنامه قرار بدهد. از پیشی گرفتن از پیشینیان نهراسد که هیچ، اصلاً قصدش این باشد. و در نهایت اینکه با تمام توجه و مهری که نثار ایران و ایرانیان میکند، هیچگاه جامعۀ بشریت را از نظر دور ندارد.

 

چگونه باید عمل کنیم

اینها خود به خود پیدا نمیشود. محتاج برنامه و تربیت است و پشتکار دولت در ترویج و تشویقشان. مرحلۀ اول برنامۀ فرهنگ سازی نوین، طبعاً با پس زدن ارث نظام اسلامی شروع خواهد شد و پس راندن آنهایی که در برابر این کار مقاومت میکنند. روشن است است که خشونت نه تنها نمیتواند وسیلۀ اصلی باشد، چنانکه در مورد اسلامگرایان بود، باید به نهایت از کاربردش احتراز شود. ولی جایی که راه دیگری نبود، استفاده از آن اجتناب ناپذیر خواهد بود. کار دو مرحله دارد: پاکسازی میراث اسلامگرایان و جایگزین کردنش با ترتیباتی نوین.

بخش اول و شاید بتوان گفت آسان کار، قانونگذاری است، محض بازداشتن از رفتار نادرست و تشویق به رفتار مطابق با معیار های جدید. ولی قانون، نه تنها وسیله است و نه همیشه مؤثرترین. برای مؤثر افتادن، باید توسط عموم مردم پذیرفته باشد، درست و منطقی و عادلانه جلوه کند، وگرنه کار به زور گزمه ختم میشود و عمر زور هم محدود است.

سیاستگذاری کلی باید توسط دولت انجام گردد و اصل کار، ماهیت آموزشی و تشویقی خواهد داشت.

دستگاههای آموزشی مملکت، در تمامی سطوح باید از آثار اسلامگرایی پاک شود و در خدمت ترویج اصول و ارزشهای جایگزین به کار گرفته شود. نهادهای فرهنگی نیز به همچنین. برنامه، تبلیغی است و در سطح گسترده انجام خواهد شد. برای ستردن آثار اسلامگرایی نمیتوان به امید باد و باران نشست تا همه چیز را بشوید و ببرد، باید خود دست به کار شد و با قاطعیت. رسانه های دولتی هم به نوبۀ خود، بخش مهمی از این برنامۀ وسیع را بر عهده خواهند داشت.

این نوع برنامه ای که ما میخواهیم به اجرا بگذاریم، به هیچوجه امر بیسابقه ای نیست. تمامی کشور هایی که به سوی دمکراسی رفته اند و بنیان اجتماعی این نظام را تحکیم کرده اند، برنامه های مشابهی به اجرا گذاشته اند و هنوز هم، بعد از گذشت دهه ها، کار را دنبال میکنند. دلیل پیگیری این است که دمکراسی و لائیسیته چیزی نیست که شما یک بار برقرار نمایید و بعد بروید پی کارتان. دوام آنها همانطور محتاج زحمت و پشتکار است که تأسیسشان. کافیست فقط به کتابهای درسی کشور های دمکراتیک نظری بکنید تا ببینید چگونه در راه ترویج ارزشهای مشخصی تدوین شده است.

اگر ما نیز این ارزشها را برگزیده ایم، میباید به همین ترتیب و با همین جدیت کار را دنبال بکنیم. ایجاد تغییری چنین ژرف و حیاتی در کشوری به پهناوری ایران، سستی و اهمال برنمیدارد. برنامۀ تغییر، به ساقط کردن رژیم فعلی ختم نخواهد شد، دنباله ای دارد که مستلزم سالها پیگیری است.

از "سرمایه­ داری وابسته" تا "نئولیبرالیسم" در ایران ـ نقدی بر گفتمان­ های توده­ ایستی و نئوتوده­ ایستی

از "سرمایه­ داری وابسته" تا "نئولیبرالیسم" در ایران ـ نقدی بر گفتمان­ های توده­ ایستی و نئوتوده­ ایستی

http://www.azadi-b.com/G/file/s.vabesteh_F.F.pdf

بیواقتصادسیاسی کرونا، این اسب تروای کوچولو، و آشفته بازارگفتمانی!

بیواقتصادسیاسی کرونا، این اسب تروای کوچولو، و آشفته بازارگفتمانی!

درشرایطی که ابعادپاندمی کرونا هردم گسترده تر می شود و در حال پشت سرگذاشتن شاخص یک میلیون مبتلا و دههاهزارمرگ است، و تقریبا نیمی از جهان کمابیش در حال قرنطینه هستند و در شرایطی که نگرانی و هراس از آینده دامن می گیرد، و گسست در زنجیره تولید و تجارت و توزیع بویژه در حوزه کشاورزی و تولیدموادغذائی و صنعت حمل و نقل تشدید می گردد؛ چنین روندی سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی را وادار به انتشاراعلامیه مشترک و هشداردهنده ای نسبت به خطرفقر و قحطی و کمبودموادغذائی در جهاتن ساخته است...

باین ترتیب خطرشکل گرفتن سیکل معیوبی از تهاجم ویروس کرونا، ویرانی جامعه ـ زندگی سازان و گردانندگان چرخ تولید و بازتولید- و گسست در تولید و اقتصاد اگر که این سیکل متوقف نشود، تا رسیدن به یک نقطه تعادل تازه و چه بسا فاجعه آمیزداروینی-مالتوسی وجوددارد. این گزارش ها بیانگرآن هستند که امیدبستن به سقوط منحنی در طی یک دو سه هفته آتی ( بازگشت از نقطه اوج) و آنگاه دل سپردن به اعاده نظم تاکنونی حتی اگر شیب هم بطورنسبی نزولی شود، تا چه حد با چالش مواجه است... همانطور که حتی در چین با چنان قرنطینه های و نظارت های سخت، دوباره منطقه تازه ای قرنطینه شد. دولت ها و تمدن کنونی با نادیده گرفتن عامدانه هشدارها و آژیرهای تاکنونی و تخطی از الزامات بدیهی حفظ اکوسیستم های طبیعی و رابطه متقابل جوامع بشری با آن، به شکل باورنکردنی در برابراین ویروس غافلگیرشده است. وقتی در طی سالها، غلیرغم هشدارها، اولویت ها در جاهای دیگری مثلا جنگ و بودجه نظامی و ایجادنیروی فضائی و نوسازی هسته ای ... یا توهم من اول و خودایمن سازی ملی، به شمول دیوارسازی های گوناگون فیزیکی و اقتصادی و سیاسی .... و افزایش بودجه های نجومی نظامی بجای تحقیقات و اقدامات پیشگیرانه در اموربهداشتی و توانمندسازی واقعی زیرساخت های جامعه و حفظ اکوسیستم طبیعت، جستجو می شود؛ غفلت از دیگر منابع خطرو غافلگیرشدن اجتناب ناپذیراست. بهرحال این ویروس زیرک با بهره گیری از همین تغافل ها و بابهره گیری از آن هم چون اسب تروا درب قلعه را گشوده و به شبیخون وچیزی فراتر از آن پرداخته است. در هرصورت، این شبه موجودریزه و نامرئی ضرورت تغییرنظم جهانی پس از جنگ بویژه چهارپنج دهه سلطه وهژمونی نئولیبرایسم را، که سالهاست زیرپرسش رفته است و رقابت های سنگین بین رقبا برای شکل دلخواه دادن به نظم جایگزین از ویژگی های جهان نامتعین و بی سروسامان کنونی است را با فریادسهمگینی خاطرنشان ساخته است. و مهمتراز آن با بروی صحنه آوردن مشخص شماری از گسست ها و نقایص بزرگ نظم دستخوش بحران کنونی ( هم چون فقدان یک سیستم بهداشت و درمان همگانی، آموزش و بهداشت و تامین مسکن و موادغذايی و.... تعمیق دموکراسی واقعی برای کنترل قدرت ها و دولت ها.. و برقراری رابطه تعاملی و سازنده بین انسان و طبیعت و... ) و مولفه هائی مهم نظم جایگزین را یادآورشده است. طرفه آن که درست آن چیزی را مستقیما هدف گرفته است که سالیان سال تضعیف کردنش از اهداف نظم مستقربوده است. با این همه خطاست که اگر تصورکنیم سرمایه داری فراملی و فربه و جهان گیر و دولت های برگماشته آن ها گربه عابد و زاهد شده و به دست خود و باین آسانی ها تن به این نوع دگرگونی ها و از جمله بطور مشخص به یک منشورجهانی نوینی حقوق بشر در خورمعضلات جهانی کنونی بدهند. آن ها فعلا درانتظارآن هستند که طوفان بگذرد و آب ها از آسیاب بیفتد، روز از نو کنند و روزی از نو. آنچه که نهایتا تعیین کننده خواهد بود همانا درجه بلوغ بشر و آگاهی اش از منافع مشترک و جهانی خود و میزان نقش آفرینی جنبش های معطوف به جهان دیگر است که تا چه حد بتوانند در میانه میدان باشند و با بهم زدن توازن قوا بتوانند از دوگانه های آزموده و سوخته و کاذب هر دو جناح بورژوازی طبقه سیاسی حاکم یعنی از نئولیبرالیسم این سالیان و ملی گرائی دروغین و تقلبی واقتدارگراعبورکنند و مهرخود را برسیررویدادها بزنند... در این میان هیچ چیزتضمین شده نیست... یکی از بنیادی ترین مسائل در مواجه با بحران بزرگ و جهانگیرکنونی خودآگاهی نسبت به ریشه ها و مسیر رهائی از آن است که اهمیت گفتمانی فراگیر و مناسب با آن در مقیاس بین المللی را خاطرنشان می کند.

اما در همان حال هستند مدعیانی حتی بعضا در کسوت «چپ ونظرات مارکس و ..» و یا متکی به «دانش اقتصاد» آب را گل آلودمی کنند و شیپور را از دهان گشادش به صدا در می آورند.. نمونه وطنی آن تلاش هایی است که اخیرا توسط کسانی که تا دیروز ( و حالا نیز) تمامی تلاششان انکارنئولیبرالیسم هم چون سیمای انضمامی و مشحص و عمده سرمایه داری بازارمحور در عصرجهانی شدن بوده است، چه درجهان (حتی به شکل مضحکه آمیزی در خوددژسرمایه داری یعنی آمریکا) وچه در ایران، که آن را تحت عنوان دولت رانتی و غارتگر و چپاول گر و کلا اقتصادغارت از اصل منکر می شوند و از آن اعاده حیثیت می کنند. یعنی خودریشه و مناسبات سرمایه داری را تحت الشعاع وجوه عرضی و تعینات آن قرار می دهند. نه آن که تعین ها و ویژگی ها حمل برواقعیت وجودی سرمایه داری که انگلی شدن هرچه بیشتر از ویژگی های آن است، باشند. نتیجه بلافصل سیاسی ونهفته در این رویکرد و این گفتمان همان علم کردن تضادعمده حول این یا آن تعیین و ایجادجبهه ای مرکب از سرمایه داران و کارگران و زحمتکشان علیه آن است...

از قضا یکی از نتایج تحولات اخیربطلان و ورشکستگی این نوع شبه نظریه ها بوده است که با بهره جستن از آشفته بازارکنونی به موج سواری جهت القاء این شبه گفتمان کاذب روی آورده اند. نباید فراموش کنیم که فعال شدن این باصطلاح گفتمان که ظاهرا و اخیرا تریبون های تازه و آموزشی هم یافته است، بدنبال شکل گیری جنبش ضدنئولیبرالیستی-فقاهتی در ایران و در دانشگاه ها و جنبش کارگری در مخالفت با خصوصی سازی ها و برای کندکردن تیغ این مبارزات در طی مبارزات و خیزش های اخیر است که واردمیدان شده است.... در کسوت بانک یک خروس نابهنگام... در ایران ولایت زده هم هیچگاه از دیدچپ رادیکال و ضدسرمایه داری حتی از همان بدوموجودیت این موجودبدخیم، مبارزه علیه نظم ولائی جدا از مبارزه طبقاتی و از جمله مشخصا سیاست های نئولیبرالیستی حاکم بر آن و ایران و جهان نبوده است... همانگونه که مبارزه علیه نئولیبرالیسم هم چون سیمای مشخص سرمایه داری در دهه های پایانه قرن بیستم و اوائل قرن بیست و یکم جدا از مبارزه علیه هرگونه مناسبات سرمایه داری و تعینات گوناگون و انضمامی آن و از جمله مداخله هرچه بیشتردولت ها برای بقاء و رشد بازارسرمایه داری و غلبه حتی مناسبات فرااقتصادی و زور توسط دولت های سرمایه داری برای نجات سرمایه و سرکوب جنبش های اعتراضی نیست. رانت و غارت و ویرانگری از مشخصات مهم سرمایه داری جهانی در عصرگندیدگی جهانی آن است. آیا بهشت های دهها تریلیونی فراراز مالیات توسط یک درصدی ها و میلیاردرهای جهانی و یا نابودی طبیعت زیست بوم تا سرحدبهم زدن فضای زیستی موجودات زنده و یا شکاف های نجومی طبقاتی و جنون انباشت یک درصد های که می توان صاحبان بیش از نصف ثروت جهان را در یک مینی بوس جای داد و نقش آنها در آوردن و بردن دولت ها، یا بودجه های سرسام آورنظامی، بیانگر ویژٰگی غارت و خودویرانگری سرمایه نیستند؟! بطورکلی سرمایه داری با سرشت و پویش ذاتی و درون ماندگارکالائی کردن همه حوزه های زندگی وزیست انسان و طبیعت و سپردن سرنوشت تخصیص ثروت های اجتماعی، بدست بازار و سود و انباشت جنون آسا و دولت های برآمده از آن ها، باسیمای بسیارمتنوع و خودویژگی های محلی و ملی و درجات گوناگونی از بدخیمی در این یا آن کشور، درچهارچوب سرشت وتعین اصلی خود، امکان وجودپیدا می کند.

اگر کسی هم تا کنون به این خصلت ویرانگری و انگلین سرمایه داری باورنداشت اکنون می تواند با حضور و تاخت و تازاین این «مهمان» فی الواقع دعوت شده بخوبی آن را به خوبی حس و لمس کند. بنابراین خلط موضوع بین ویژگی های این یا آن سرمایه و این یا آن قالب های انضمامی و مشخص و محلی، و سرشت عام سرمایه داری درمقیاس جهانی و ندیدن رابطه توامان زیست و تنازع آن ها در یک کالبدمشترک، تنها آشفتن مناسبات و مرزهای رابطه تحلیل خاص ها با وضعیت عام است. تحلیل مشخص ولو درجای خود و در سطح و محدوده خود درست هم چون ویژگی ها، ندیدن سرشت خصلت عام سرمایه داری نئولیبرال، هم چون پارادایم سرمایه داری عصرجهانی شدن، جاری در آن دربدن خاص ها با هزاران پیوندعینی و واقعی در دهکده جهانی و ظروف مرتبطه با آن، هنری است که تنها بااعاده حیثیت از سرمایه داری واقعا موجودجهانی که خودبه مرحله ویرانگری و طفیلی گری کامل رسیده است، امکان پذیراست.

آری یکی از درس های بزرگ زمین لرزه ای که این ویروس ریزه و مهاجم می دهد همان صفت ویرانگری و طفیلی گری نظام سرمایه داری است. ویروس چیزی از بیرون نظام کنونی، هم چون فرودخشم و تقدیرخدایان آسمان، و عارض برآن نیست بلکه بیانگرماهیت ویرانگر و انگلین نظامی است که خود به گونه ای بسیار طنرگونه میزبان این میهمان دعوت شده است... با گشودن درب قلعه بدست خود برای ورود این اسب تروای کوچولو و مهاجم....

تقی روزبه   ۳ آوریل ۲۰۲۰

منبع:  هشدار ملل متحد و سازمان تجارت جهانی: شیوع کرونا جهان را به سمت قحطی می برد

 https://farsi.euronews.com/2020/04/02/un-and-wto-alarme-about-famine-because-of-covid19-outbreak-coronavirus

 

به بهانه طرح مارشال اتحادیه اروپا:

نه بازگشت به گذشته که باید به جلورفت!

در حالی که جهان کرونا زده در بحرانی بزرگ غوطه وراست، و اروپا نیز یکی از کانون های داغ آن بشمار می رود، اعضاء این اتحادیه بجای نشان دادن همبستگی در مواجهه با آن آسیب های و تناقض های درونی خود را به نمایش گذاشتند. اما اکنون بیم از گسترش پی آمدهای اقتصادی این بحران که ممکن است موجودیت این اتحادیه را تهدید کند، کمیسیون اروپا اکنون دست بکارشده و طرح مارشال اروپائی را برای جلوگیری از این فروپاشی به میدان آورده است که باید توسط پارلمان های کشورهای اتحادیه و پارلمان سراسری اتحادیه تصویب شود. نا گفته نماند طرح صدمیلیاردی دلاری مارشال ( در مرحله نخست)، برای حمایت اقتصادی از کشورهای عضو این اتحادیه درنظر گرفته است. این کمک برای پرداخت بدهی اعضای این اتحادیه برای بازپرداخت مشاغل کوتاه مدت، ظاهرا با هدف نجات ماهی های خرد در کمیسیون اتحادیه تصویب شده است. اما برای ماهی های درشت و اقتصادکلان اتحادیه اروپا و کشورهای عضو این اتحادیه در حال حاضر ۲،۷ تریلیون یورو را برای خروج از بحران اقتصادی ناشی گسترش ویروس کرونا، جلوگیری از تعطیلی بسیاری از مشاغل و خطر بیکاری عظیم در اروپا در نظر گرفته‌اند. رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا گفت که "این بزرگترین پاسخ اتحادیه اروپا به بحران تاریخی موجود است."

یکی از نکات مهم این بسته های حمایتی تهیه منابع آنهاست. آن ها به کسی پول رایگان نمی دهند. این بودجه ها در واقع از آسمان، به کیسه کمیسیون اتحادیه در بروکسل هدیه نمی شوند. آنها کاری جز برداشتن از جیبی و ریختن آن در جیب دیگری انجام نمی دهند!. حتی سودبهره این جابجائی از قلم نمی افتد و از کیسه خلیفه تامین نمی شود. چنان که لااقل سهم مهمی از این فتوت بخشی با ارجاع به بازارمالی و وام گرفتن از بازارهای سرمایه با اتکاء به تضمین داوطلبانه کشورهای عضو صورت می پذیرد که برای تزریق خون به کالبد نظام و زنده نگهداشتن بیمارحیاتی شده است. همانطور که دولت آمریکا نیزبالغ برچندتریلیون دلار عمدتا باهدف نجات بازارها و موسسات بزرگ تصویب کرده است.... نهایتا این مردم و زحتمکشان هستند که در درازمدت باید از طریق پرداخت انواع مالیات ها و استثماربیشترآن را تامین کنند.

در این رویکردهاچندنکته مهم وجود دارد:

اولا دولت ها در مواقع بحران به یادشان می آید که وظیفه اصلی اشان نجات سرمایه داری در حال تنگی نفس است یعنی همان کاری که کرونا با بدن انسان می کند و آن را به بدن سرمایه داری انتقال می دهد آن ها را وادارمی کند که این گونه سیاست های مداخله جویانه دولت در اقتصا وبازار را که تا دیروز مضمون می شمردند، اکنون واجب انگارند و بارسنگین آن را برعهده گیرند.
ثانیا تا انحا که به اهداف و اراده آن ها برمی گردد، نمی توانند پنهان کنند که منظورواقعی اشان صرفنظر از برخی پرداخت های کوچک و موقت به این یا آن حوزه و باصطلاح مشاغل کوچک... نجات بازار و سرمایه داران کلان است نه تاسیس دولت رفاه و امثال آن. اگر نئولیبرالیسم ادای دولت رفاه را در می آورد صرفا یک شوخی بی مزه و بلوف گونه است برای کنترل بحران و حفظ موقعیت خویش در شرایط طوفانی. آنها گربه عابد و زاهد نشده اند. برعکس دست نشاندگان و ماموران کلان سرمایه دارانی هستند که فلسفه وجود اشان و حفظ موقعیت اشان به حمایت آنها و خدمت به آن ها گره خورده است.

ثالثا، امروزه نئولبیرالیسم یک ایدئوژی صرف و یا یک ایده سیاسی-اقتصادی نیست بلکه پدیده ای است ساختاربندی شده و با مناسبات عینی و نافذ درسراسریاخته های جهان کنونی که جامعه بشری را به گروگان خود گرفته است... در همین رابطه توهم پراکنی حول دولت های دست نشانده آن ها که هم چون مومی در چنگ آن ها هستند، به «دولت های مستقل» ودخیل بستن به این نوع دولت ها خطری است که نجات و گذرسرمایه داری از این گردنه بحران منوط به اشاعه و پذیرفته شدن آن است...
رابعا و کلام آخر، اگر بازگشت به دولت های رفاه که خودآن ها نیز به خادم سرمایه داری در شرایط بحران تبدیل شدند، تکرارکمیک تاریخ است، اما مسیررو به جلو مستلزم شکل گیری یک جنبش مستقل و گفتمانی فراررونده از سیستم در برابرهردو فراکسیون سرمایه اعم از مدافعان چندجانبه گرائی و یک جانبه گرائی است...

"طرح مارشال اروپایی" برای حل بحران اقتصادی ناشی از کرونا-دویچه وله



 

یادداشت‌های همدلی (بخش دوم)

یادداشتهای همدلی (بخش دوم)

 

در بخش اول این یادداشت، نوشتم: (۱)*اسم قرنطینه را برداشته‌اند و به شکل ابهام آمیزی بخش مرکزی همان مفهوم را « فاصله‌گذاری اجتماعی » نامیده‌اند تا مسئولیت نپذیرفته و پاسخگوی این پرسش نباشند که: مردم گرفتار فقر در طرح قرنطینه یا « فاصله‌گذاری اجتماعی » از کجا بیاورند بخورند؟                                                                                                               

 

        چهارشنبه بازار شلوغ لنگرود را پشت سرگذاشتیم که با دستورالعمل جدید روبرو شدیم و ورودی بازار روز لنگرود را شن ریختند و ما نگران شنبه بازاربودیم... خوشبختانه واکنش‌های سری همشهریانم نسبت به یادداشت اول، توجه‌ام را بیشتر برانگیخت که پیگیر موضوع باشم. ظهر شنبه دوستی برایم نوشت: «من امروز کار بانکی داشتم، از قرنطینۀ خانگی درآمدم و به طرف بانک رفتم؛ دستفروش‌ها بودند. بازارهم بازبود، مردم هم بودند اما نه مثل چهارشنبه بازار. اکثر مغازه‌ها بسته بود. تو درست نوشتی، دلم برای این دستفروش‌ها می‌سوزه، وقتی قراره خانه بنشینند، چطوری باید شکم زن و بچه‌هاشان را سیر کنند؟» دوست دیگری برمن نوشت: «مسئله فقط لنگرود نیست. این درد کشوری‌ست!»

حال بگذارید خیلی صریح صحبت کنیم؛ تا اینجای کار بعد از شهرستان قم، ما با چند استان پرخطر دیگر مانند: تهران، البرز و گیلان، که بیشترین آمار ابتلا به کرونا ویروس را دارند، روبرو هستیم. اطلاعیه‌های صادره دال بر دعوت اصناف و کاسبان جزء، بدون در نظر گرفتن حداقل‌های گذران زندگی این نیروهای اجتماعی، به خانه نشینی است. برای همۀ ما مشخص است اقشار محروم و زحمتکش برای گذران زندگی سادۀ خود با مشکل جدی رو به رو هستند. به این معنی که توانایی سیر کردن خود و تهیۀ مایحتاج خود را ندارند. بیکاری، فقر، اخراج از کار، گرانی سرسام آور و خلاصه نبود وسایل مورد نیاز محرومین جامعه، آن‌ها را به سوی نابودی می‌کشاند. باید تأکید کرد مشکل این مردم صرفاً تهیه مواد ضد عفونی و ماسک و دستکش و ژل دست نیست. مسئله اصلی آنان گرسنگی است که می‌رود که بدل به فاجعۀ انسانی شود و بر ویروس کرونا پیشه گیرد. گرسنگی و اخراج نیروی کار کسبه جزء که ازاولیه ترین آسیب این تعطیلی مشاغل است و چگونگی باز پرداخت بدهی‌ها و غیره....     

چگونه می توان به این آسیب جدید بیکارسازی‌ها و تعطیلی صنوف و گرسنگی مردم پاسخ گفت؟

برای پاسخگویی بدین پرسش درسطح سراسر کشور بسیج تمامی منابع و امکانات اقتصادی نهادهای حکومتی و سازما‌های اقتصادی و ظرفیت‌های بخش مردمی که امروز به آنها خیرین می‌گویند، همراه با برخی اقدامات بودجه‌ای براساس نظر کارشناسان ذیربط که می‌توان درصورت نیاز، مسیر قانونی آنرا تغییر داد و به سوی جیب و دهان همین مردم ندار و گرسنه لازم است سوق داده شود. دراین میان از یک سو لازم است صندوق‌های بیمۀ بیکاری را موظف ساخت تا سپری شدن این شرایط به تمامی مردم محروم جامعه بدون در نظر گرفتن سوابق بیمه‌ای به آنها بیمۀ بیکاری پرداخت کند. دولت هم در عوض موظف است تا پول آن را به صندوق بیمۀ بیکاری واریز نماید. از سوی دیگر پرداخت بسته‌های حمایت غذایی و همچنین حمایت نقدی از این خانواده‌ها و پرداخت تسهیلات قرض‌الحسنه و بلاعوض، کمترین کاری است که دولت می‌تواند انجام دهد. درعین حال، نباید از توزیع رایگان بسته‌های بهداشتی در میان فرودستان غافل شد؛ بسته‌هایی که به نظر می‌رسد اگر رایگان در دسترس مردم قرار نگیرد، در این بازار وانفسایی که به وجود آمده، نه دسترسی به آنها خواهند داشت و نه پولی که بتوانند از پس هزینه‌های سنگین حتی یک صابون یا مایع ضدعفونی کننده ، یا ژل دستِ صد میلی لیتری هم بربیایند!

مردم می پرسند: اگر قراره ما به فرمان شما و اطلاعیۀ اصناف باشیم و یا مغازه‌هامان به‌وسیلۀ عوامل بسیجی‌تان پلمب شود تا مجبوربشویم که کسب و کارمان را در این شرایط تعطیل کنیم و در خانه بنشینیم؛ آیا ممکنه شما هم حشو و زواید ردیف بودجۀ اختصاص داده شده به نهادهای مذهبی و فرهنگی کوچک و بزرگ نظیر: (سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان اوقاف، مرکز خدمات حوزه‌های علمیه، مرکز حوزه‌های علمیه/ طلاب غیر شاغل، جامعه  المصطفی [همان موسسه‌ای که ویروس کرونا را از چین به قم آورد و سراسر ایران خانه نشین نمود]، شورای عالی حوزۀ علمیه، مجمع جهانی تقریب مذاهب، فرهنگستان زبان وادب فارسیِ حدادعادل و... ) را به تساوی بین ماها تقسیم کنید تا از گرسنگی نمیریم؟!

جدا ازموارد فوق، ذکرچند نکته ضروری و بس مهم بنظرمی‌رسد: اولین نکته این که تغییر وضعیت موجود ، محتاج به تغییر ساختار و مناسبات موجود است. در شرایط اجتماعی ایران ممانعت تا حال موجود در برابرایجاد تشکل‌های مستقل خود کارگران، وسیله شده که کارگران درمواقع بحرانی و بیکارسازی‌ها، صاحب کاران کمترین تضمیمی به ادامۀ زندگی را تا مقطع پیدا کردن مجدد شغل در خود می‌بینند. آنان چشم به بیمۀ بیکاری و یا به کمک‌های دولتی دارند و وقتی دولت بدون کمترین برنامه و طرح منسجم و مناسبی عمل می‌کند و دست رانتخواران و اختلاس‌گران غارتگر را در برابر کاسب کاران جزء صنوف گوناگون و دارندگان مشاغل آزاد درسطح بازار روز و کارگران کارگاهها باز می‌گذارد و آنان را برای دفاع از موجودیت خود ناتوان می‌سازد، مشکلاتشان مضاعف می‌گردد. دراین مسیر تنها راه همچنان تشکیل کمیته های اقدام شهری یا کارگروهها نظیر :( سفیران زندگی - سفیران پشتیبان شرق گیلان- و ....) و نظاهرآنها که با حفظ استقلال عمل خود بین مردم ضریب اعتماد ها را بالا برده و در ادامه به کمیته های محلات شهری و روستایی و اتحاد نیروی کار و ایجاد تشکل‌های مستقل برای حمایت از یکدیگر است تا بتوان در دراز مدت بر تمامی مشکلات فائق آمد. باید آوای بلند و سرفراز این «کار گروه‌ها» و «کمیته‌های محلات» و « اتحاد عمل » ها را شعار راه خود قرار دهیم و با به‌ دست گرفتن ابتکار عمل و خود مدیریتی، در هر شهرستان و استان دیگر کشورمان به ایجاد آن همت گماریم!

یادمان نرود ما با کوهی از مشکلات در دروۀ پسا کرونا در ابعاد عمومی جامعه و خاصه آنچه درسطح شهرستان لنگرود ما می‌گذرد روبرو خواهیم بود. پس چه بهتر که خود را از امروز در سطوح صنوف خود متشکل سازیم!

(۱)*

امیر لنگرودی : یادداشت‌های همدلی (بخش اول)، جمعه ۸ فروردين ۱۳۹۹

http://andishegbg.blogspot.com/2020/03/blog-post_31.html

دلنوشته های یک کرونایی

دلنوشته های یک کرونایی

https://www.didgah.net/khabarMaghalehMatnKamel.php?id=29455 

April 02, 2020

اقدام کوبا، گوشه ایی کوچک از سوسیالیسم

اقدام کوبا، گوشه ایی کوچک از سوسیالیسم

 

مقدمه

 

در ۶ دهه ی اخیر مساله ی کوبا به یکی از داغ ترین مباحث روزنامه ها و رسانه های ارتباط جمعی در سطح جهان تبدیل شده است. ده ها هزار بحث و ‌مناظره سیاسی در سطوح دانشگاهی و آکادمیک،سخنرانی های رادیویی و تلویزیونی، انتشار کتاب های قطور،‌نتیجه ی نتیجه گرفتن از انقلاب کوبا بوده است. تاریخ و دستاوردهای  انقلاب کوبا برای ما کمونیست ها نیز دارای اهمیت عظیمی است،‌اما با چشم انداز و نگرشی کاملاً متفاوت از رسانه های تخریب جمعی بورژوایی. پرداختن به تمامی جوانب تاریخ گذشته و حال کوبا امری غیرممکن است و من در اینجا چنین قصدی ندارم. در این مقاله سعی می کنم که گوشه ای کوچکی از این تاریخ را ورق بزنم به امید اینکه خوانندگان عزیز بتوانند در آن مشارکت به خرج بدهند.

قبل از هر چیزی برای بررسی پدیده های تاریخی، اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و غیره، به طور مشخص به یک نقد سوسیالیستی نیازمند هستیم. منظور از نقد سوسیالیستی همان نقد ماتریالیستی است. یعنی بررسی  که بر پایه های مادی تاریخ و تجارب مربوطه تکیه می زند. البته در این بین بایستی رابطه ی ارگانیکی مابین عناصر ذهنی و ماتریالیسم شکل بگیرد که به بواسطه ی آن قادر باشیم به تحلیل و بررسی واقعی از تاریخ گذشته و ارتباط و محک زدن آن با شرایط عینی حال حاضر دست پیدا کنیم.

 

از همین چشم انداز سعی میکنم که نسبت به تاریخ کوبا و پدیده های شکل گرفته بعد از انقلاب نامبرده برخورد کنم. ما می توانیم نسبت به تاریخی رضایت خاطر داشته باشیم و یا نه، اما باید متود به گونه ایی باشد که فاقد از هرگونه تعصب و عدم منطق ، بتوانیم ارتباطی با موضوع مورد نظر ایجاد کنیم. بعضی مواقع مسائل ایدئولوژیک، سیاسی و طبقاتی به گونه ای هستند که حتی درک شرایط عینی برای فرد امری غیرقابل تصور است، موضوعی که در این نوشته سعی کرده ام که در حد امکان از آن پرهیز کنم.

 

انقلاب نابحشودنی

 

در دوره ایی که دولت امپریالیستی امریکا تلاش می کرد که کل جهان را تحت سیطره ی خود درآورد فیدل کاسترو کسی بود که با شنا کردن برخلاف مسیر آب تلاش کرد که خود را از بردگی واقعی امپریالیسم آمریکا برهاند. انقلابی در جهان پرتلاطم نیازمند اراده ی آهنینی بود که بتواند از منافع و دستاوردهایش دفاع کند. اما این اراده ی آهنین بلافاصله موجب تحریک خشم و نفرت دولت جنایتکار آمریکا شد، طوری که ویلیام بلوم در کتاب “کشتن امید” از انقلاب کوبا به عنوان“انقلاب نابخشودنی”یاد می کند (۱).

 

«در سال ۱۹۶۲، در جریان “بحران موشکی کوبا”، واشینگتن با حالتی وحشت زده به اطلاع جهانیان رسانید که روس ها مشغول نسب موشک های “تهاجمی”در کوبا شده اند. ایالات متحده به سرعت جزیره کوبا را در “قرنطینه”گذاشت. قدرت نمایی نیروهای دریایی و تفنگدار در کارائیب، با متوقف کردن و بازرسی همه کشتی هایی که راهی کوبا می شدند،‌و در صورت یافتن هر محموله نظامی،‌بازگرداندن اجباری آنها»(۲). ویلیام بلوم ادامه می دهد که: « اما خود ایالات متحده از قبل در ترکیه پایگاه های موشک و بمب افکن و در اروپای غربی موشک های دیگر داشت که همه به سوی اتحاد شوروی نشانه روی شده بودند»(همان منبع). همان سیاستی که در همان زمان موجب اظهار نارضایتی نیکیتا خروشچف شد.

 

کوبایی که در ۹۰ مایلی آمریکا قرار دارد، از همان روزهای انقلاب مخالفت اش را با اهداف آمریکایی اعلام کرده بود و بعدها ارتباط تنگاتنگ کوبا با اتحاد جماهیر شوروی وقت موجب شعله ورتر شدن آتش خشم دولت آمریکا شد. در واقع، کوبا با مقام گرفتن در قطب شوروی،‌خواب و آرامش را از دولت آمریکا بیش از گذشته سلب کرد. نباید فراموش کرد که دولت کوبا برای حفظ دستاوردهای انقلاب و همچنین مقابله با ویروس ابرقدرت زمان، بناچار در جبهه ی شوروی قرار گرفت. این یکی از همان ماموریت های سنگینی بود که کاسترو بر دوش خود گذاشت.

 

بحث تحریم های دولت آمریکا علیه دولت کوبا بخودی خود تنها در چهارچوب“همکاری کوبا با اتحاد جماهیر شوروی”معنا پیدا نمی کند، چونکه حقانیت تاریخ ثابت کرد که حتی بعد از سقوط شوروی امریکا سیاست خصمانه ای خود را علیه دولت کوبا تا به امروز در پیش گرفته است.

 

دولت جنایتکار آمریکا این حق را برای خود برسمیت می شناسد که برای حفظ معادلات سیاسی به نفع خود در سراسر جهان پایگاه های نظامی برقرار سازد و افزوده بر آن، خاک کشورها را مورد یورش قرار دهد. تمامی این جنایتها زیر عنوان شعارهای دروغینی همچون “برقراری صلح”و “استقرار دمکراسی” و غیره صورت می گیرد. اما مخالفت هر کشوری نسبت به سیاست های جنایتکارانه دولت نامبرده موجب برانگیختن خشم این دولت شده. بر اساس این منطق بود که دولت آمریکا تضعیف اقتصاد کوبا و فراتر از آن شکست انقلاب کوبا را در دستور کار خود قرار داد.

 

ویلیام بلوم در جایی دیگر می نویسد که:« این جریان چگونه آغاز شد؟ در ۶ آوریل ۱۹۶۰ لستر دی مالوری مسئول مناسبات بین المللی در قاره ی امریکا در یک گزارش درونی نوشت“اغلب کوبایی ها از کاسترو حمایت می کنند… تنها طریقی که می توان از این حمایت داخلی کاست دور شدن مردم به خاطر سختی های اقتصادی است… هر وسیله ی ممکنی که در اختیار ماست باید برای تضعیف اقتصاد کوبا به کار گرفته شود”. مالوری چند راه پیشنهاد کرد تا بتوان جریان پول و عرضه کالاها را در کوبا مختل کرد،‌برای کاستن از میزان پولی و میزان واقعی مزد،کوشش برای ایجاد قحطی، نارضایتی و در نهایت سرنگونی دولت. مدتی بعد در همان سال دولت آیزنهاور تحریم های خفه کننده ی اقتصادی را علیه دشمن ابدی خویش-کوبا-اعلام کرد»  (۳).

 

این دشمنی علیرغم توافق کوتاه مدت بین دو کشور در سال ۲۰۱۴ کماکان در جریان است(۴) . هدف آیزنهاور فاشیست نابودی و زوال انقلاب کوبا بود. انقلابی که هدفش نسیمی از آرامش و رفاه و امنیت در کوبا بود. اما دولت آمریکا در تلاش برآمد که از طریق تحریم های اقتصادی و تجاری و سیاسی، ترور و مداخله ی نظامی مانع از تحقق چنین آرامش و امنیتی شود. سیاست های دونالد ترامپ ادامه دهنده همان نگرش و برخورد دیپلماتیک و سیاسی دولت آیزنهاور است. ترامپ به مثابه آیزنهاور به بهانه ی مختلف از جمله عدم آزادی بیان، نقض حقوق بشر،عدم ‌برگزاری انتخابات آزاد و … تلاش می کند که کوبا را تحت فشار بین المللی قرار دهد. در قاموس دولت سرمایه داری آمریکا یک اساس وجود دارد، هر کشوری که مطابق امیال این دولت گام برندارد بدون شک به بهانه های مندرجه با تحریم های همه ی جانبه اقتصادی و سیاسی، تهدید و یورش نظامی و … روبرو می شود. این سیاست ظالمانه از دوران پس از جنگ جهانی دوم  به طور همه جانبه در راس سیاست های این دولت گنجانده شده است. می توان نتیجه گرفت که جنگ و تهدید نظامی بخش اجتناب ناپذیر در منطق امپریالیسم دولت امریکا است. چنین منطق غیر منطقی به تنهایی صفت مشخصه ی امپریالیسم امریکا نیست، بلکه ذات نظام سرمایه داری و مشخصاً امپریالیسم است. لنین در کتاب ‌“ Der Imperialismus als höchstes stadium des Kapitalismus”(۵) نتیجه می گیرد که صفت مشخصه ی امپریالیسم عبارت است از تقسیم قطعی جهان.

 

لنین به طور قاطعانه توضیح می دهد که در این مرحله از تاریخ برای اولین بار جهان به طور کامل بین قدرت های جهان تقسیم شده است،‌تقسیمی که مدام در حال تجدید شدن است و از قدرتی به قدرت دیگر منتقل می شود. لنین در کتاب نامبرده از عبارت “Besitzer” یعنی “صاحب”استفاده می کند، مالکانی که هرگونه سیاست مداخله گری در خاک کشور دیگر را حق طبیعی و حیاتی خویش تلقی می کنند. لنین نتیجه می گیرد که سرزمین های اشغال شده در عصر ما مدام از دست یک مالک به دست صاحب دیگری میرسند و نه اینکه از بی مالکی به دست مالک دیگر. با بهره گرفتن از استدلال ماتریالیستی لنین به راحتی میتوان متوجه تقسیم جهان بین قدرت های جهانی در دوران امپریالیسم شد. این فرمول را میتوان به موضع گیری دولت امریکا بر علیه ی دولت کوبا نیز بکار گرفت.

 

پل سوئیزی در کتاب “نظریه ی تکامل سرمایه داری ”نشان می دهد که رشد روز افزون سرمایه انحصاری در قرن بیستم رابطه ی ارگانیکی با سرشت ملی گرایی‌ و انگیزه نظامیگری، نظریه ی برتری نژادی و راسیسم دارد(۶). او معتقد است که نظامیگری در جامعه ی سرمایه داری، دینامیسم گسترش خویش را تکوین می بخشد. مشخص است که سرمایه گذاری در توسعه ارتش و نیروهای نظامی، افزایش سطح تولید تجهیزات جنگی  و مداخلات جنگی متضمن حفظ امپراتوری دولت های امپریالیستی  و تقویت حکومت مطلقه و توسعه قلمرو شان می شود.

 

 علاوه بر این فاکتورها باید درنظر داشت که موقعیت حساس و ژئوپلتیک جغرافیایی کوبا از دیرباز مورد توجه دولت امریکا و سیاستمداران این کشور قرار گرفته است. بنابراین موقعیت جغرافیایی کوبا می توانست در هر دوره ی تاریخی به بستر مناسبی برای موقعیت و مداخله ی آمریکا در کشورهای آمریکای لاتین مبدل گردد. کوبا را میتوان پل ارتباطی بین آمریکا و کشورهای آمریکای لاتین درنظر گرفت. علاوه بر اینها،‌کوبا میتواند مکان مناسبی برای صنعت توریسم و جهان گردی به حساب آید و این یعنی بازار مناسب برای توزیع کالاهای آمریکایی. مجموعه ای این عوامل موجب شد که بطور قطع کشوری با چنین خصوصیات میتواند مدام مورد توجه دولت آمریکا قرار بگیرد. سرزمین عجایب کوبا نه تنها به جولانگاه سیاست های اقتصادی و تجاری امریکا تبدیل نشد، بلکه سیاست های امپریالیستی و منفعت طلبانه ی این رویاپردازی را به چالش کشاند. این اختلافات مصادف بود با دوران جنگ سرد. در این دوره سیاست و مواضع کوبا در راستای سیاست های رقیب دیرینه ی آمریکا یعنی شوروی سابق بود.

 

آیا انقلاب “نابخشودنی”سوسیالیستی بود؟

 

بحث درباره ی“آیا انقلاب کوبا سوسیالیستی بود؟”موضوعی است که به درازای ۶ دهه روی زیر ذره بین صاحب نظران چپ و راست در سطح جهان قرار دارد. بر سر این انقلاب،‌میان اکثریت نظریه پردازان و نویسندگان و سیاستمداران از راست و لیبرال گرفته تا چپ و کمونیست اختلاف نظر وجود دارد. سابقه ای اختلاف نظر  این بحث در میان چپ و کمونیست ها ریشه در تاریخ موجودیت انقلاب کوبا دارد. همانطور که عرض کردم،‌ دیدگاه های مورد نظر نه در یک محدوده ی جغرافیایی مشخص و محدود، بلکه مساله ی جهانی است. آیا انقلاب “سوسیالیستی” نتوانست تکامل مادی تولید و شکل اجتماعی را به فرجام برساند؟ آیا این پروژه- چیزی که مارکس از آن تحت عنوان “شرایط برای زمینه ی انقلاب”یاد میکند- با شکست مواجه شد؟

 

 بدون شک نظام  کوبا سوسیالیستی نبوده و نیست. فاکت های تاریخی و محک زدن آنان با دنیای ماتریال ثابت می کند که اثرات سوسیالیسم مارکس در “سوسیالیسم”  کوبایی در حد ناچیزی به چشم می خورد. در منظر مارکسیسم اگاهی اجتماعی توده ها و طبقه کارگر و مناسبات تولیدی، در تحلیل نهائی انعکاس نیروهای مولده هستند.مسلم است که در این کشور مالکیت خصوصی بر ابزار تولید به معنای مارکسیستی برچیده نشده و تا به امروز عناصر و آثار سرمایه داری در کوبا وجود دارد. بنابراین مساله به استقرار سوسیالیسم در یک کشور نیز مرتبط نیست. از منظر چپ های وابسته به شوروی آنچه کوبا را در عرصه ی بین المللی با چنین شرایطی روبرو ساخت، استقرار سوسیالیسم در یک کشور بود. من معتقد هستم که انقلاب کوبا یک انقلاب تماماً ضد امپریالیستی و علیه دیکتاتوریسم باتیستا سابقی بود که از جانب آمریکا به این کشور تحمیل شده بود. یاتیستا یکی از هواخوهان امپریالیسم آمریکا بود.  اولویت کاسترو مقابله با سیاست های استعمارگرانه و جنگ طلبانه ی دولت آمریکا در کشور کوبا بود. مبارزه علیه ایدئولوژی امپریالیسم آمریکا وظیفه ایی بود که کاسترو آرمان مبارزه خود را بر علیه آن تعریف می کرد. یعنی وقتی از الگوی کوبا حرف می زنیم در چهارچوب مناسبات کار و سرمایه صحبت بر زبان می آوریم.  یعنی نظام مستقر در کوبا سوسیالیستی نیست و کارگر بر تولید کنترل ندارد- الگویی که مارکس تحت نام بیگانگی یاد می کند-. درست است که فیدل کاسترو در آرزوی برانداختن نظام موجود و برپا کردن سیستم نوینی-سوسیالیسم- نبود، اما باوجود اینها کاسترو رهبر چپ گرایی بود که زندگی خود را وقف اعتلای جنبش نظری و عملی تهیدستان و طبقه کارگر علیه توحش امپریالیسم امریکا کرد. کاسترو هیچ وقت در تلاش نیامد که دمکراسی بورژوائی را با تئوری سوسیالیستی پیوند زند و تحقق دمکراسی بورژوازی را گامی لازم برای تحقق دمکراسی سوسیالیستی بنمایاند.

 اما باوجود اینها تفاوت های فاحشی بین انقلاب کوبا با سایر تحولات بورژوای وجود دارد که در ادامه بدان اشاره خواهم کرد.

 

انقلاب کوبا و دستاوردهایش موجب افتخار نه تنها جامعه ی کوبا، بلکه هر انسان شریفی در سراسر جهان است. انقلابی که مردم کوبا حاضر نیستند که دستاوردهایش را به راحتی تسلیم دولت های امپریالیستی- امریکا در راس- کنند.  « … در جزیره ای کوچک،  که یک بخشی از آن در دست امریکاست، انقلابی می شود که محمل بیش از پنجاه سالی بحث در دنیا می شود. کوبا و انقلاب کوبا تبدیل به خط کش و محل تمایز قائل شدن بین چپ و راست در دنیا شده است. به این معنی که مخالفت با کوبا علامت راست گرایی و افراطی بودن است،‌که رئیس جمهورهای امریکا و دولت اسرائیل و … به آن افتخار می کنند. اینها همه کسانی بوده و هستند که خود را ضد انقلاب کوبا و دولت آن تعریف کرده اند. کوبا محل یک صف بندی در دنیا شد و باید از خودمان بپرسیم چرا؟ چرا یک جزیره کوچک ایفا می کند؟ جنگ سرد البته یک فاکتور است. منتهی جنگ سرد به تنهائی این صف بندی را توضیح نمی دهد» (۷). بنابراین طبیعی است که با چنین خصوصیاتی مردم کوبا به این دستاوردها افتخار کنند.

 

این کشور تاکنون به هیچ کشور و نقطه ی خاکی در جهان زیر نام “استقرار دمکراسی”و “برقراری صلح”و صدها شعار دروغین از این قبیل یورش نظامی نبرده و جان انسانی را با خطر روبرو نکرده است.علاوه بر اینها رهبران خوش نام کوبا در راستای صدور امواج انقلاب و حضور نیروهای انقلابی به کشورهای همسایه علیه امپریالیسم ویرانگر امریکایی در حد توان خویش مشوق این آرمان بوده اند. مشعل این اندیشه تا زمان ترور فرمانده «ارنستو چه گوارا»و مرگ «فیدل کاسترو» شعله ور بود و برای لحظه ای خاموش نشد. اقدامات پشتگیرانه و انسان دوستانه ی فیدل کاسترو در مقابل جنبش های آزادی بخش آمریکای لاتین و آفریقا نیز یکی از کارنامه های درخشان فیدل کاسترو است که در  ذهن هر انسان آزادی خواهی ماندگار خواهد ماند.

 

اما در پوشش های خبری هیچ اشاره ی به دستاوردهای انقلاب کوبا نیست و تنها دیکتاتوری بی رحمانه و نبود آزادی بیان مورد مطرح است. دشمنان انقلاب کوبا به دنبال نابودی کل موجودیت این انقلاب و استقرار سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هستند. این همان چیزی است که رسانه های تخریب جمعی اسمش را “دمکراسی”گذاشته اند. استعمال دمکراسی ابزاری برای تحقق اهداف سیاست های امپریالیستی و سودجویانه ی دولت های سرمایه داری است. مسلماً شخص یا دولتی که در برابر تحقق این اهداف از خود مقاومت نشان دهد، مورد نفرت دولت و رسانه های امپریالیستی قرار خواهد گرفت.

 

جنگ، ترور، تحریم های همه جانبه ی اقتصادی، سیاسی، پزشکی و غیره که همزاد دولت سرمایه داری آمریکا است،‌نتوانست به معنای کلمه انقلاب کوبا را به زوال و نابودی بکشاند. سال های مدیدی است که دولت آمریکا تلاش کرده که سیاست های کوبا را در عرصه ی بین المللی به حاشیه بکشاند. ولی علیرغم این همه تهدید و فشارها و تحریم های همه جانبه- در بالا درج شده- این کشور تا به امروز صاحب یک سیاست مستقل در اقتصاد شده است، چیزی که به نظر من باوجود تمامی مشقات پیش رو یک الگوی نمونه ی اقتصادی در نوع خود محسوب می شود. اما این الگوی موفق به دلیل عدم موافقت با سیاست های جنگ طلبانه ی دولت جنایتکار آمریکا،‌به عنوان دشمن دمکراسی قلمداد می شود.

 

آیا دیکتاتوری در کوبا وجود دارد؟

 

رسانه های تخریب جمعی بورژوازی مدام از دولت حاکم در کوبا به عنوان حکومت دیکتاتوری یاد می کنند. چپ پوپولیست و سردرگم نیز به دنباله روی رسانه های بورژوازی تبدیل شده و به هر نحو ممکن می کوشد که دستاوردهای کوبا را به چالش بکشاند. براستی چرا منتقدین کوبا اعلام می کنند که در کوبا دیکتاتوری حاکم است؟ آیا مساله صرفاً عدم مطبوعات آزاد است! آیا کوبا بدین خاطر دیکتاتوری است که مخالفین سیاسی خود را دستگیر می کند؟

آیا کسانی که شعارهای حقوق بشری سر میدهند تا به حال به سرکوب معترضین سیاست های اقتصادی امریکا در جنبش وال استریت ندای اعتراض سر داده اند و احساسات حقوق بشری شان گل کرده است. اینکه پلیس فاشیست امریکا در مقابل رنگین پوستان و در راس آنان سیاه پوستان چگونه عمل می کند، هیچ وقت مورد توجه حامیان حقوق بشر بوده است. البته اقدامات بزرگترین ناقض حقوق بشر- دولت جنایتکار امریکا-تنها در این چند مورد خلاصه نمی شود.

 

فاکتور دیگری که مورد انتقاد مخالفین کوبا قرار می گیرد، عدم انتخابات آزاد-به قول آنان-در کوبا است؟ من در مورد چگونگی علمکرد نظام انتخاباتی در کوبا منابع موثقی در دست ندارم که بواسطه ی آن نقاط ضعف و کمبودهای پیرامونش را مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار بدهم. ویلیام  بلوم مدعی است که انتخابات شهری، منطقه ای و سراسری به طور مرتب در کوبا و در فضای سالم سیاسی برگزار می شود (۸).

 

به طور قطع نحوه ی برگزاری انتخابات در کوبا بمراتب در فضای سالم  و آزادانه تر نسبت به پروسه ی انتخابات در آمریکا صورت می گیرد. همه می دانند که معیار انتخابات امریکا چیست و با چه مکانیزمی عمل می کند. در امریکا هر چهار سال یکبار به بهانه ی انتخابات، نمایش و تبلیغات دروغین در سطح وسیع برگزار می شود که در آن میلیاردها دلار پول توسط کمپانی های عظیم صرف می شود. در این بین عده ای خوش بین گول دروغ و ترهات نمایندگان- نمایندگان پول داران  و نه مردم- را می خورند و به وعده های سرخرمن دل می بندند. عده ای هم بی توجه از کنار نمایش انتخابات می گذرند. طیف سوم نیز با شک و تردید به نمایش انتخابات می نگرند.

 

در جامعه ی که کلیه ی اهرم های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری، تبلیغاتی و کلیه ی رسانه های تخریب جمعی در اختیار مطلق دستگاه حاکم است به چه طریقی مردم و به اصطلاح انتخاب کنندگان می توانند در تصمیم گیری های این کشور تاثیر داشته باشند؟

 

دو حزب حاکم در این کشور به گونه ایی به شرکت های عظیم وابسته هستند که تحت هیچ شرایطی نمی توانند برخلاف سیاست و پلاتفرم های این شرکت ها عمل کنند. در واقع نوعی رابطه ی برده و برده داری بین دولت و سرمایه داران استوار است. در چهارچوب چنین دمکراسی، دلار جکم می کند و نه مردم. تجارب تاریخی و محک زدن آنان با شرایط عینی زمان حال به ما نشان می دهد که خواست و اراده ی مردم امریکا اثر بی نهایت کم و یا اصلاً روی تصمیمات و پراکتیک سیاسی دولت آمریکا ندارد، زیرا خواست مردم از طریق شرکتها و کورپریشن های سرمایه داری به معنای کلمه خنثی شده و ضرورت خود را از دست می دهد.  آزادی در سیستم سرمایه داری برابر است با لگدمال کردن طبقه کارگر و توده های زحمتکش توسط دولت طبقه ی حاکم. مسلم است که در چنین شرایطی نمایندگان تحت بازخوانی-بازخوانی حقیقی و نه فرمال- قرار نمی گیرند.

 

منتقدین “سوسیالیسم” کوبا- دقیق تر بگویم دشمنان کمونیسم- اقدامات دولت کوبا را به بهانه هایی که در بالا بدان اشاره شد نادیده می گیرند. اما همین حضرات که قسم خوردگان آرمان های دروغین و ضدبشری بورژوازی هستند،‌عدم توجه حاکمان سرمایه داری در سراسر جهان و بخصوص کشورهای به اصطلاح جهان اولی را نسبت به بشریت و آینده بشریت می ستایند. چپ پوپولیست در کنار حضرات چکمه لیس روابط کار و سرمایه حاکم، حضور آنگلا مرکل را در یکی از مارکت های آلمانی با چنان شور و هیجانی می ستاید که گویا این حضرات به خودارضایی فکری مادام العمر دست یافته اند. جالب است که این اقدام را باید جزو خصوصیات “انسان”دوستانه یک چهره ی شناخته شده ی سیاسی- نماینده و مامور اجرایی درجه ی یک سیاست های اقتصادی نئولیبرال در اروپا- تعریف کنیم. در اندیشه این نوع چپ سردرگم -به اصطلاح کمونیست- چشم انداز مارکسیسم و بررسی مناسبات کار و سرمایه در حد یک نظریه ی عرفانی مبتذل تنزل یافته است.

 

مسلماً چنین به اصطلاح فعالین سیاسی- اعم از راست و چپ هپروتی-از مرکل جنایتکار چهره ایی انسان دوستانه ارائه می دهند و در سوی دیگر از رهبران شریفی همچون فیدل کاسترو و دستاوردهایش به عنوان دشمن دمکراسی و ناقض حقوق بشر یاد می کند. کسانی که مرکل- مامور اجرای سیاست اقتصادی نئولیبرال و سگ قلاده شده ی آمریکا- را می ستایند و در چنین شرایطی اقدامات کوبا را به باد سخره می گیرند، به طور قطع قصد ندارند بفهمند که نسیم سوسیالیسم کوبایی تا چه حد می تواند بشریت را به سوی دنیایی نوین و بهتری سوق دهد. اکثریت این طیف شامل چپ هایی می شود که به دنبال امام و اسطوره سازی هستند.

 

کوبا در حالی تیم پزشکی به ایتالیا می فرستد  که بنا به گزارش «بی بی سی» مجموع دارائی های میلیاردرهای جهان در سال ۲۰۱۹ مبلغی حاوی ۸۷۰۰ میلیارد دلار است. (۷َ). اما هیچ کدام از این سرمایه داران و دولت های سرمایه داری جاضر نیستند که مبالغ ولو ناچیزی را در راستای توسعه اجتماعی،‌ آموزش و پرورش،‌خدمات اجتماعی و بهداشتی و مسکن صرف کنند. همچنین کافی است که نیم نگاهی به وضعیت کارگران در کشور مطبوع و مورد ستایش امریکا یعنی عربستان داشته باشیم. « در کشوری که بالاترین درآمد سرانه ی جهان را دارد شرایط زندگی برای این کارگران به حدی دهشتناک است که هزاران کارگر خارجی یا از گرسنگی در حال مرگ اند و یا به علت الکلیسم-که در واقع گریزگاه غیرواقعی شان است-دچار سیروز کبدی شده اند» (۹). این وضعیت کارگران در کشوری-عربستان سعودی- است که به عنوان نماینده و الگوی حقوق بشر در جهان کنونی شناخته می شود. سیاست های نفتی و امپریالیستی عربستان به عنوان قوی ترین ارتش خاورمیانه و رتبه ی اول واردکننده ی اسلحه تنها گوشه ایی از تاریخ و کارنامه ی پر از جنایت این رژیم دست نشانده ی امریکا به شمار می آید. شرایط کارگران در کشوری که اقتصادش به معنای کلمه “دلاریزه”شده در کنار کارنامه ای سیاه آل سعود نه تنها مورد نقد قرار نمی گیرد،‌بلکه ستایش می شود. مدافعین دمکراسی جعلی بورژوازی تا بحال علت تعظیم رئیس جمهور و سیاست مدارهای قدرتمند کشور ارباب-امریکا- را در مقابل سنبل ارتجاع و جنایت و توحش- تعظیم اوباما جلوی پادشاه عربستان- از خود پرسیده اند؟ اشخاصی که اقدام کوبا را مورد نقد قرار می دهند از خود پرسیده اند که چه رابطه ی مقدسی بین کشور ارباب با شیوخ فوق ارتجاعی خاورمیانه وجود دارد؟

 

به کشورهای دیگر دلاریزه و دمکراتیزه شده به اصطلاح متمدن اروپایی و منطقه ی خاورمیانه نگاه کنید که بر اثر سیاست های ریاضتی و سیاست های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول مردم را به چه درجه از فقر و بیکاری وحشتناک کشانده اند. بربریتی که سرمایه داری برای بشریت به ارمغان آورده، موضوعی است که چپ های هپروتی تمایلی به گفتگو در ارتباط با آن ندارند. اما فاکتورهایی همچون “عدم انتخابات آزاد”و یا “روابط دیپلماتیک دولت کوبا با رژیم جمهوری اسلامی ایران”موجب می شود که این حضرات استعفای خود را از “مارکسیسم” اعلام کنند و به دامان فاشیسم سرمایه داری پناه ببرند.

به طور یقین من نه قصد دارم از انقلاب کوبا عروسکی بسازم- همانند چپ های آنتی کمونیست- و نه اینکه با انقلاب کوبا و دستاوردهایش به مثابه ی “آیه ی مقدس”برخورد کنم.

 

روابط دیپلماتیک کوبا و رژیم جمهوری اسلامی ایران

 

فیدل کاسترو یکی از خوش نامترین و وفادارترین رهبران جنبش چپ و ضد امپریالیستی در طول تاریخ بشمار می آید. مسلماً فیدل کاسترو همانند هر رهبر سیاسی دیگر دارای اشتباهات و نقص هایی بوده است،‌چیزی که از ارزش و جایگاه او نمی کاهد. به قول کورش مدرسی فیدل کاسترو دین بزرگی به گردن مردم کوبا یا به گردن مردم شرافتمند دنیا دارد. خدماتی که کاسترو انجام داد بدون شک در قلب تاریخ حک شده است. آرمانی که پرچم کاسترو را در نزد هر انسان شریف و آزادیخواهی برافراشته است.

 

در این بین عده ای احساسات “اومانیستی”شان گل کرده و اقدامات پزشکی دولت کوبا را به بهانه ای روابط دیپلماتیک کوبا با رژیم جمهوری اسلامی ایران به چالش می کشانند. از منظر این پوپولیست ها ،‌کشوری که با رژیم جمهوری اسلامی ایران روابط دیپلماتیک و سیاسی داشته باشد تحت هیچ شرایطی نمی تواند در راستای اقدامات بشر دوستانه گام بردارد. گویا این دوستان پوپولیست در جریان نیستند که همین دولت ارباب مقدمات بازگشت و قدرت گیری خمینی جلاد را برای قتل عام کمونیست ها و سرکوب تمامی آزادیخواهان ایرانی فراهم ساخت. در اینجاست که سیاست تفکیک و تقسیم بندی- شما بخوانید فلسفیدن و عدم منطق و برهان- ماهیت واقعی و رویکرد “فیلسوفان”ما را نشان می دهد.

براستی چنین موضع گیری و برخورد دوپهلو،در جستجوی کدام هدف است؟ اما این پوپولیست ها گویا درک فوق العاده پرمتیو و ابتدائی از مسائل سیاسی و شرایط زمانی و مکانی دارند. قبل از هر چیز باید بیاموزیم که تاریخ را بر طبق منطق و مفهوم درست تاریخی مورد مطالعه قرار دهیم. مفهومی که هگل از آن به عنوان “وجود تاریخ”یاد می کند. ( عقل در تاریخ. صفحه ۱۷۴). باید پدیده هایی تاریخی را مطابق با شرایط زمانی و مکانی- به قول مارکس وضع موجود- بازخوانی کنیم. در چنین حالتی تئوری های بی اساس و عقل ستیز جای خود را با تعقل و منطق ماتریال مبادله خواهد کرد. زیرا تمامی پدیده ها، نشات گرفته و همچنین واکنشی در تقابل با کنش های است که از پیرامون هستی بر آنان اعمال شده است. این نوع نگرش برای تحقق تاریخ و آگاهی ما از ابژه ای تاریخ ضرورت دارد. با در نظر گرفتن این متود و جهان بینی بدون شک تعصب جایگاه خود را از دست خواهد داد و راحتتر می توانیم که به مقصد تاریخی و تحلیل هایمان دست پیدا کنیم. من به غیر از این منطق، منطق دیگری را مبنای موضوع بحثم در نظر نمی گیرم.

 

به موضوع برگردیم. دولت جنایتکار آمریکا هیچ گاه حق آزادی و استقلال کشور دیگری را برسمیت نمی شناسد،‌بلکه سعی در به انزوای بین المللی آن دارد. دولت امریکا تا جایی که در توان داشته و دارد اجازه نمی دهد که کشورهای  دیگر،موضوع استقلال و عدم وابستگی امریکا را در سر بپرورانند. در چنین شرایطی بود که دولت کوبا بناچار روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهایی منجمله ایران را در دستور کار خود قرار داد که از لحاظ ایدئولوژیک هیچ سنخیتی با همدیگر ندارند. در چنین مواقعی نه تنها کوبا بلکه هر کشوری درصدد می آید که متحدین بیشتری را برای پاسداری از منافع خود همراهی کند. چنین استراتژی صرفاً در راستای مقابله با تهدیدهای نظامی، تحریم های همه جانبه اقتصادی و … آمریکا بوده و موضع کاملا تدافعی داشته است. در واقع جهان با چنان امپریالیست ویرانگری درگیر شده بود که ثبات کل جهان را مورد تهدید قرار داده بود.

 

بعد از جنگ جهانی دوم،‌اتکای ابر قدرت اقتصاد جهان برای کنترل بر جهان و مقابله با بلوک شرق، سیاست اعمال فشار بر کشورهای ضعیف تر و تثبیت حاکمیت خود بر آنان بار دیگر شدت گرفت( در بخش انقلاب نابخشودنی به این بحث پرداختیم). در این بین کشورهای زیادی در سطح جهان منجمله کوبا برای حفظ موجودیت خود و رهایی از یوغ امپریالیسم ویرانگر امریکا متوسل به بلوک شرق شدند. عملکرد دولت کوبا را در قبال اتحادجماهیر شوروی دقیقاً بر اساس این منطق باید بررسی کرد. بسیاری از صاحب نظران سیاسی باور دارند که بقای احتمالی دولت کوبا بدون کمک های شوروی و بلوک شرق امری غیر ممکن بود. البته نمیتوان این نظریه را به طور مطلق قبول و بر آن مهر تایید زد و یا انکار کرد. اما در دوره ای پسا بلوک شرق شاهد بودیم که این انقلاب تا به امروز توانسته با بهره گیری از پتانسیل های موجود دستاوردهای انقلاب خویش را حفظ کند.

 

با وجود اینکه علائم و مشخصات سرمایه داری در کوبا وجود داشته و در حال حاضر نیز وجود دارد، انقلاب کوبا همواره تهدیدی برای آرمان های سرمایه داری و امپریالیستی امریکا و غرب بوده است.

 

رائول کاسترو رئیس جمهور کوبا در سالیان اخیر تلاش کرده که روابط دیپلماتیک سیاسی بین دو کشور را وارد مرحله ی نوینی کند. در همان حال که رائول کاسترو به دنبال بازسازی روابط دیپلماتیک است، دولت ترامپ هم می کوشد که خواست های ایدئولوژیک خود را بر این کشور تحمیل کند. روابط به گونه ای پیش می رود که هیچ عکس العملی از جانب دولت آمریکا را نمی توان پیش بینی کرد. اما احتمال دارد که تداوم سیاست های کوبا،‌ نظام اقتصادی این کشور را در آینده را با مشکلات جدی تری روبرو کند. شاید شرایط به گونه ایی رقم بخورد که دولت کوبا به اجبار به برخی از خواسته های دولت جنایتکار آمریکا تن دهد. زیرا آمریکا همچنان به دنبال تضعیف امور اقتصاد کوبا و سیاست های بین المللی این کشور است.

همانطور که ترامپ سیاست های اوباما را به زباله دان تاریخ انداخت و به تمامی خواسته ها و شعارهای پرزرق و برق خود پشت کرد،‌این مساله نشان می دهد که در هیچ شرایط تاریخی نباید به سیاست و وعده و وعیدهای دولت آمریکا اعتماد کرد.

 

در تمامی کشورهایی که آمریکا در آن نفوذ داشته و سیاست های اقتصادی مورد نظرش را به اجرا درآورده است گردش به گرایشات چپ و انقلابی به واقعیتی تبدیل شده که کسی توانای انکار آن را به خود نمی دهد. کشورهایی که در سالیان گذشته به سیاست های اقتصادی آمریکا تن داده بودند،‌امروزه به مشعل مبارزه علیه همان سیاست ها تبدیل شده اند. برای نمونه ونزوئلا، و در حال حاضر شیلی نقطه ی پیشرفت این جنبش محسوب می شوند.

 

این اعتراضات نتیجه ی همان چشم اندازی است که بعد از فروپاشی بلوک شرق، دنیای سرمایه داری نه تنها برای مردم شیلی بلکه برای کل جهان به ارمغان آورده است. به راستی تمام این اعتراضات و فقر چشمگیر در سطح جهان و بربریتی که جامعه ی جهانی بطور سیستماتیک با آن دست و پنجه نرم می کند، همگی نشانگر پیروزی سرمایه داری بر الگوی سوسیالیسم و آرمان های بورژوازی و بازتاب مناسبات حاکم بر جهان است. این همان دنیایی بود که علاوه بر متفکرین و نظریه پردازان راستگرا شمار زیادی از متفکرین و نظریه پردازان چپ و سوسیالیست را نیز به طرف خود جذب کرد و مورد استقبال آنان قرار گرفت. آنان به گونه ای به این سیستم و آرمانهایش چشم بسته بودند که هر انسان خوش باور و متوهم به نظام سرمایه داری را به دفاع بی چون و چرا و شر و ور گفتن به مارکس و لنین و رهنمونهایش وامیداشت. الن مک سینزود با تاکید بر اینکه برای برخورد و ارزیابی سرمایه داری قرن بیست و قرن جدید- تاکید از من- نمی توان به آثار قرن نوزدهم مراجعه کرد چنین می نویسد: « کم ترین چیزی که درباره ی مارکسیزم می توان گفت این است که برتری بسیار ارزشمندی بر تمام نظریه های نظام اقتصادی و اجتماعی دیگری دارد که مدعی جای گزینی آن هستند، مارکسیزم نه تنها خود سرمایه داری بلکه مقولات تحلیلی مرتبط با آن را مورد بررسی دقیق انتقادی قرار می دهد…»(۱۰). این افراد بدون کوچکترین درکی از دانش عمیق مارکس و سایر نظریه پردازان برجسته ی جنبش کمونیستی به دنباله روی این سیستم مبدل گشتند. ولی امروزه می بینیم که با فروپاشی ٬٬ کمونیسم٬٬،جهانی سازی، میلیتاریسم جهانی، سیاست های فقر پرور صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، جنگ و صدها مصیبت دیگر همانند تار عنکبوت بر زندگی کل جامعه ی جهانی چنبره زده و سال به سال بشریت را با شرایط وخیم تری مواجه می سازد.

طبیعی است که مردم شیلی چنین احساسات خصمانه ی به نظام سرمایه داری و تاثیرات آن داشته باشند. بعید میدانم که کمترین کسی در مورد سیاست های امپریالیستی امریکا در مناسبات اقتصادی-سیاسی و اجتماعی جامعه ی شیلی نشنیده باشد و خاطراتش با کودتای این دولت جنایتکار در قبال حکومت سالوادور آلنده تداعی نشود.

امریکا و سیاست های ریاضت اقتصادی به گونه ای کشورهای امریکای لاتین را به زانو درآورده که تا به امروز نتوانسته اند کمر راست کنند. فصل مشترک همگی این کشورها تبعیت از سیاست های امپریالیستی و زورگویانه ی دولت آمریکا بود،‌چیزی که دولت کوبایا رهبری فیدل کاسترو حاضر نشد از آنان تبعیت کند. و این همان گناه نابخشودنی فیدل کاسترو و انقلابی بود که جامعه ی کوبا در آن قدم گذاشت.

 

پیشرفت های کوبا در زمینه های خدمات درمانی و اجتماعی

 

در خلال ۶۰ سال گذشته تحریم ها و محدودیت های سیاسی،‌اقتصادی و غیره تقریباً امکان رشد و توسعه ی کوبا را با مشکلات متعددی مواجه کرده است.

انقلاب کوبا به مثابه ی ابزاری آهنین به تمامی امید و آرمان های امپریالیسم آمریکا پایان داد. انقلابی که به معنای کلمه برای سالیان مدید به سیطره ی شرکت ها و موسسات امپریالیستی خاتمه داد و دست آنها را از چهارچوب ژئوپلتیک کوبا کوتاه کرد.

یکی از پیامدهای اعزام تیم پزشکی کوبا به ایتالیا، مطرح شدن مجدد دیدگاه چپ و راست نسبت به انقلاب کوبا و  ثمرات این انقلاب بوده است.

کشور کوبا با بهره گیری از پتانسیل های موجود توانسته که در زمینه های تحصیلات رایگان، خدمات اجتماعی و پزشکی و غیره به پیشرفت های ضروری دست پیدا کند. آنچه کوبا را از تمامی کشورهای جهان متمایز می سازد، حفظ ارزش های انسانی در درون کشور و همچنین گام هایی است که این کشور جهت استقرار سیستم به مراتب انسانی تر در قیاس با اقتصاد حاکم بر جهان برداشته است. دستاوردهای کشور کوبا در زمینه های پزشکی و خدمات درمانی و خدمات اجتماعی و تحصیلی گنجینه ای حیاتی است که در هیچ جای جهان حتی نسیمی از آن قابل مشاهده نیست. این دستاوردها در شرایطی به تحقق پیوسته که اقتصاد این کشور به مدت ۷۰ سال تحت شدیدترین محاصره ی همه جانبه ی اقتصادی بوده است. بدون اغراق،‌اگر در جهان قرن بیست و یکمی یک نقطه ی سالم و دور از فرهنگ وحشیانه بورژوازی وجود داشته باشد، آنجا کوباست. این تفاوتی است که پوپولیست های چپ نما به دلیل تنفر از سوسیالیسم و کمونیسم و همچنین عدم درک سیاسی و تئوریک قادر به تشحیص آن نیستند. جالب این است که این پوپولیست ها حاضر نیستند که زحمت قیاس کوبا را با کشور دلبخواه ارباب مطبوعشان یعنی مکزیک به خود روا دارند. البته باید گفت که امکانات پزشکی و بهداشتی و تحصیلی کوبا نه تنها با مکزیک یعنی کشور سرسپرده ی ارباب، بلکه با کشورهایی همچون سوئد قابل قیاس نیست و بمراتب مترقی تر است. در کشور  “الترا دمکراسی”آمریکا، خصوصی سازی خدمات بهداشتی،‌آموزش و پرورش و نفوذ خصایص بورژوازی انگل صفت به آیات مقدسی تبدیل شده که در صورت نقد آنان، خواه یا ناخواسته فرد انگ کمونیست و انقلابی بودن می خورد.برای نمونه سیاستمداران صاحب نامی همچون باراک اوباما و برنی سندرس از تیغ این اتهامات جان سالم به در نبرده اند. آنان به هر عبارت و ابزاری آویزان می شوند،‌به امید آنکه بتوانند چهره ای کریح از سوسیالیسم و کمونیسم به جامعه ای جهانی نشان بدهند.

 

کیفیت و کارائی پزشکان کوبایی در چنان سطحی قرار گرفته که گاهی اوقات دشمنان این کشور بدان اعتراف می کنند. در کشوری که پزشک و بهداشت در راستای خدمت به انسان است و نه در راستای سوداندوزی. تاریخ شهادت می دهد که در دوران شیوع اپیدمی اِبولا، همین کشور بیشترین تعداد پزشکان را برای مقابله با این بیماری به خارج از مرزهای کوبا صادر کرد. با توجه به اینکه کشور کوبا از لحاظ اقتصادی ضعیف است و در سطح کشورهای اروپایی نیست،اما باوجود این،داده ها و خدمات پزشکی در این کشور هزاران فرسنگ مترقی تر از بسیاری از کشورهای به اصطلاح جهان اول است. انقلاب کوبا از این منظر برای ما کمونیست ها و تمامی انسان های آزادیخواه از ارزش ویژه ای برخوردار است.

در دورانی که ویروس سرمایه داری کرونا کل جامعه ی جهانی را تحت سیطره ی خود قرار داده، تنها کشوری که درصدد برآمده که پزشک به مرزهای خارج بفرستد کوبا است. دولت کوبا قصد دارد که به کشورهای ونزوئلا، نیکاراگوئه، سورینام،جامائیکا و گرینادا، تیم های پزشکی برای مقابله با کرونا اعزام کند.  در کشور “متمدن”و به اصطلاح جهان اولی همچون فرانسه، پلیس فاشیست این کشور با باتوم و گازهای اشک آور به استقبال خادمین جامعه و بیمارستان ها می رود. در یونان و ترکیه و سایر کشورهای سرمایه داری همان وضعیتی حاکم است که وجود انسان را به لرزه در می آورد.

 

اما آنچه در رسانه های تخریب جمعی مشاهده می کنیم،‌کوبایی است که بیشتر به دوران سیاه قرون وسطی اروپا شباهت دارد تا یک کشور قرن بیست و یکمی – حتی در حادترین شکل ممکنه-. قیاس کشور کوبا با کشورهای همچون آلمان، فرانسه، انگلیس، آمریکا و غیره سوژه ای است که به درازای چندین دهه در رسانه های همگانی در سطح وسیعی مشاهده می کنیم.کاملا مشخص است که به چه دلیل مقایسه ی کشورهای ثروتمند و به اصطلاج جهان اولی با کشور کوبا،‌تا این حد به مذاق رسانه های تخریب همگانی خوش می آید. هدف از این قیاس چیزی جز تخریب سوسیالیسم و کمونیسم نیست، انچه در کوبا تنها نسیمی از آن وزیده است. 

 

 

نتیجه گیری

 

مقاومت ۶۰ ساله ی کوبا بر علیه سیاست های امپریالیستی و دیکتاتورمنشانه ی دولت آمریکا نشان می دهد که مساله ی اتحاد را بایستی به عنوان اصل اساسی در راه مبارزه برای استقرار آزادی درنظر گرفت.

به عنوان کمونیست تردیدی ندارم که نمیتوان در چهارچوب مناسبات سرمایه داری و روابط کار و سرمای، سوسیالیسم را در عرصه ی عمل به اجرا درآورد. برای استقرار سوسیالیسم نیازمند درهم کوبیدن تمامی مناسبات سرمایه و دمکراسی دروغین هستیم.

همانطور که اشاره شد انقلاب کوبا با رهایی از حاکمیت امپریالیستی امریکا و دولت دیکتاتور و فاسد و دست نشانده ی آمریکا، موجودیت خود را آغاز کرد. انقلاب کوبا از همان روز نخست ربطی به مارکسیسم و جامعه ی کمونیستی نداشته و ندارد،‌اما باوجود این بهداشت خصوصی، طرح های خصوصی سازی نئولیبرالی و امپریالیستی، آب و برق خصوصی و همچنین خصوصی سازی خدمات تحصیلی و اجتماعی و… مواردی است که در سیاست دولت کوبا به امر مقدس در نیامده است. همه ای این مسایل موجب می شود که تفاوت مابین این سیستم با سایر سیستم های حاکم در سطح سراسری جهان قائل شویم.

آنچه بشریت برای رهایی از هرگونه استثمار و نابرابری نیاز دارد انقلاب سوسیالیستی است. تنها سوسیالیسم است که می تواند به تمامی مصائب و مصیبت های پیش روی بشر قرن بیست و یکمی پایان دهد. پرولتاریا به مثابه رسالت تاریخی و  نقش طلایی در تولید، تنها طبقه ای است که می تواند با تحقق امر انقلاب سوسیالیستی به از خود بیگانگی خویش پایان دهد و به ذات واقعی از دست رفته ای خویش دست یابد. تنها با فراتر رفتن از سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم می توانیم بشریت را از وضع بربریت حاکم بر جهان و نجات محیط زیست و موجودیت انسان رها سازیم. یا سوسیالیسم یا بربریت، تنها گزینه های ماتریالی هستند که بشریت در آینده خویش مجاز به انتخاب آنان است. در اینکه سوسیالیسم تنها راه نجات بشریت از بربریت سرمایه داری است جای شک و تردیدی باقی نمانده است،‌اما باوجود این نباید گفت که تحقق این انتخاب به وقوع خواهد پیوست. دانیل سینگر در کتاب “هزاره ی چه کسی”اشاره دارد که باوجود اینکه سوسیالیسم ضرورت و حقانیت تاریخی برای درهم شکستن سرمایه داری است، اما تحقق آن به امری نسبی بدل شده است.  عدم تحقق سوسیالیسم نگرانی است که تمامی جهان را در معرض خطر قرار می دهد و زمینه ی بیشتری را برای بربریت سرمایه آماده می سازد.

انقلاب کوبا در راستای این هدف گام برنداشت، اما نشانه هایی از سوسیالیسم را با خود حمل کرد.

 

ژوبین خضری 01.04.2020

 

۱: ویلیام بلوم. کشتن امیدچاپ دوم: ۱۳۹۵. انتشارات اطلاعات. ترجمه: منوچهر بیگدلی خمسه. فصل ۳۰: کوبا از دهه ۱۹۵۹ تا دهه ۱۹۸۰.صفحه ی ۱۹۸۰

۲: ویلیام بلوم. کشتن امیدچاپ دوم: ۱۳۹۵. انتشارات اطلاعات. ترجمه: منوچهر بیگدلی خمسه. فصل ۳۰: کوبا از دهه ۱۹۵۹ تا دهه ۱۹۸۰.صفحه ی ۱۹۸۰

۳: ویلیام بلوم. امریکا و کوبا ( ترجمه فصلی از کتاب: دموکراسی، مرگبارترین صادرات امریکا). ترجمه: احمد سیف.

۴:

در هفدهم دسامبر سال ۲۰۱۴ ،توافق بین دو کشور آمریکا و کوبا ایجاد شد،‌که به موجب آن قرار بود روابط بین دو کشور در زمینه های سیاست، اقتصاد و تجاری و… رو به بهبودی گام گذاشت و بعضی محدودیت ها لغو گردید. این توافق حیات طولانی نداشت، چونکه با روی کار آمدن دونالد ترامپ فاشیست و فرزند واقعی دمکراسی آمریکا،‌لغو گردید و دوباره همه معادلات به حالت اولیه ی خود برگشت.

۵: لنین. امپریالیسم به مثابه ی بالاترین مرحله سرمایه داری. مجموعه آثار لنین. مجلد ۲۲.

۶: پل سوئیزی. چاپ اول؛ انتشارات تکاپو و انتشارات دامون؛۱۳۵۸. مترجم: برزو نابت. فصل هفدهم؛ امپریالیسم

۷:کورش مدرسی؛ کاسترو مهر بسیار بزرگی بر دوران تاریخ خودش دارد!

۸: ویلیام بلوم. امریکا و کوبا ( ترجمه فصلی از کتاب: دموکراسی، مرگبارترین صادرات امریکا). ترجمه: احمد سیف.

۹: عربستان سعودی؛ مذهب در خدمت امپریالیسم. ترجمه : احمد سیف

۱۰: الن میک سینزود. دمکراسی در برابر سرمایه داری ( تجدید حیات ماتریالیزم تاریخی). ترجمه: حسن مرتضوی .صفحه ۱۷

خم کهنه و شراب نو

خم کهنه و شراب نو

چندین دهه است که گفتاری گذشته مدار به گوش ما خوانده اند و کمابیش به آن عادتمان داده اند. گفتاری که ارتباطش با واقعیت جداً محل تردید است، ولی با گرایشات ذهنی و عاطفی شمار بسیاری از مردم هماهنگ است، به سوی نوعی آسانگیری در تحلیل تاریخی سوقشان میدهد و ـ در عین حال ـ برای گروه هایی که این گفتار را تشویق و ترویج میکنند، فایدۀ سیاسی هم دارد.

منظورم گذشته گرایی نیست که دائم نگاه ما را به سوی گذشته برمیگرداند و حکایت بازسازی شکوه از دست رفته را در گوشمان میخواند، هرچند این سخنان نیز با آنی که مد نظر من است، هماهنگی و قرابت دارد. مقصودم  گفتاری تاریخی ـ سیاسی است که یکسره بر تداوم تأکید دارد و سرنوشت مدرن و امروزۀ نهاد های کهن و بخصوص دو نهاد پادشاهی و روحانیت را بیشتر در تداوم با گذشته شان، تعبیر و تفسیر میکند تا با اعتنای به گسستی که گذار به جهان امروز برایشان رقم زده است. گذرا باید یادآوری کرد که مورخان حرفه ای نیز بیشتر تمایل به جستن تداوم دارند تا گسست. ما این گفتار را، هم در مورد نهاد پادشاهی شنیده ایم، از اول قرن بیستم به این سو و هم در بارۀ روحانیت، از انقلاب اسلامی به این طرف. به نظر من، هر دو نادرست است و ما را به بیراهه میبرد.

انقلاب مشروطیت، فقط نهاد های جدید در ایران تأسیس نکرد، بلکه با انداختن کشور به راه تجدد، کارکرد و نقش نهاد های موجود و گاه کهن را نیز از نو تعریف کرد. این تعریف نوین است که باید مبنای تحلیل تاریخی ایران نوین قرار بگیرد. با این انقلاب، نقطۀ پرسپکتیوی که تحلیل تاریخی به تناسب آن ترسیم میگردد، عوض شد و حتی برای نهاد هایی که قدمت چند هزار ساله دارند، از نقطۀ زایش آنها جلوتر آمد و در انقلاب مشروطیت قرار گرفت. دروازۀ عصر جدید، زادگاه دوم این نهاد هاست. به این جهت است که آن انقلاب را میتوان به معنای دقیق کلمه، دورانساز شمرد.

 

از سلطنت شروع کنیم

طی قرنها، سلطنت نهاد سیاسی اصلی کشور ایران بود. نمایندۀ ایران بود، ضامن عدالت به شمار میامد، قدرت در آن متمرکز شده بود، در رأس دستگاه دیوانی قرار داشت و مرجع نهایی تمام تصمیمات سیاسی بود. مشروعیتش را از بابت نظری از پشتیبانی الهی اخذ میکرد و از بابت عملی از قدرت شمشیرش. هرچند به دلایل بدیهی، موظف و مجبور به ادارۀ عقلانی مملکت بود تا قلمروش آباد و رعایایش خرسند و مطیع باشند و سر به شورش برندارند. نظام سیاسی ایران، طی قرنها ثابت مانده بود و مردم جز این نمیشناختند تا انقلاب مشروطیت.

با این انقلاب که فکر حاکمیت ملی را به کرسی نشاند، دیگر نقش سیاسی این نهاد، موضوعیت نداشت و  در صورت باقی ماندن سلطنت، باید از نو تعریف میشد و تابع یکی از گزینه های سیاسی عصر جدید میگشت. مشروطه خواهان، به دلایل مختلف، در پی حذف سلطنت نرفتند. در دمکراسی لیبرال که نظام سیاسی مرکزی عهد جدید است و برقراریش هدف مشروطه خواهان بود، سلطنت قدرت سیاسی خویش را از دست داد و دوامش بسته شد به این که نقشی تشریفاتی یا نمادین بازی کند، همان داستان شاه مشروطه. لیبرالها، تا وقتی قدرت داشتند، شاه را در این چارچوب نگاه داشتند. یادآوری کنم که شاه مشروطه اختیار و قدرت دخالت در ادارۀ روزمرۀ مملکت را ندارد، ولی از بابت سیاسی به کلی بی وجود نیست و میتواند در مواقع بحرانی به میدان بیاید و نقشی ایفا کند، البته در خدمت نظام مشروطه، نه بیرون از آن. برای همین هم هست که اعتقاد خودش به نظام مشروطه بسیار مهم است. اگر غیر از این بود، نظرات سیاسیش اهمیتی نمیداشت.

اگر رضا خان که گزینۀ اتوریتر را نمایندگی میکرد، در ابتدا با فکر تأسیس جمهوری جلو آمد، به این دلیل بود که شاه موجود جزئی از نظام مشروطه و تابع گزینۀ لیبرال بود. میشد به رغم وجود او قدرت را در دست خویش متمرکز کرد، ولی نفس وجودش تهدیدی بالقوه به شمار میامد. موسولینی نیز در ایتالیا گرفتار همین تهدید بود و بالاخره دیدیم که وقتی متفقین وارد خاک این کشور شدند، از سوی پادشاه عزل شد. رضا خان موفق به حذف پادشاه وقت شد، نه با حذف نهاد سلطنت، با نشستن بر تخت. او به این ترتیب نهاد سلطنت را از چنگ لیبرالها بیرون کشید. این نهاد بر جا ماند و قدرت سیاسی را هم به انحصار خود درآورد، ولی با این وجود به دوران قبل از مشروطیت بازنگشت، در بین نظامهای مدرن سیاسی، دست به دست شد. این حیات نو  به استبداد قدیم شبیه بود، ولی اساساً غیر از آن بود.

از اینجا به بعد، هر نوع ترسیم پرسپکتیو که سلطنت استبدادی پهلوی را در امتداد سلطنت نظام قدیم و بخصوص شاهان ایران کهن، قرار میداد، باسمه سازی بود، به قصد کسب مشروعیت از گذشتۀ تاریخی. کوششی ایدئولوژیک که به واقعیت تاریخی ارتباطی نداشت ولی به هر صورت بر پژوهش تاریخی نیز تأثیری بسیار منحرف کننده گذاشت که هنوز هم آثارش را میبینیم.

کافیست خوانندۀ این سطور از خود بپرسد که چند بار و در چند اثر تحقیقی به اشارات یا حتی شرح و بسط اینکه ریشۀ استبداد پهلوی را باید در سنت کهن استبدادی ایران جست، برخورده است. ولی این قبیل اشارات، حتی اگر ظاهر علمی داشته باشد، از سطح امور و ذکر «شباهت» فراتر نمیرود که هیچکدام برای اثبات تداوم کافی نیست. حداکثر حرفی که میتوان زد این است که مردم ایران اصولاً عادت به امربری از استبداد شاهی داشته اند که تازه میشود پرسید: پس چرا در انقلاب مشروطیت شرکت جستند؟

ماهیت استبداد سنتی با استبدادی که پهلوی ها در ایران بر پا نمودند، اساساً متفاوت است. هیچ پادشاه قدیم ایران، قدرتی که قابل مقایسه با دو پهلوی باشد، در اختیار نداشت. کسانی که از نظام قدیم پادشاهی ایران تصوراتی در حد رمانها تاریخی دارند، یعنی در حد قصه و افسانه و احیاناً چند حکایت و روایت که بیشتر به خاطر جذابیتشان دستچین شده و تازه اصالت آنها هم بسا اوقات مورد شک است، آمادۀ پذیرفتن هر حرف نادرست هستند و طبیعی است که به این سخنان دل بدهند. ولی اگر پژوهشگران به این چاله بیافتند، پیامدها جدی و نامطلوب خواهد بود، چون در درک و تحلیل گذشتۀ تاریخی و بخصوص ارزیابی وضعیت امروز ما، اختلال جدی ایجاد میکند. این تصور را میپراکند که سرنوشت ایران کمابیش با استبداد سلطنتی عجین است و به آن گره خورده. این اصل است و باقی، هر چه باشد و بیاید و برود، پوست. تصور نمیباید کرد که این دورنما سازی قلابی فقط به کار طرفداران پهلوی میاید. تبلیغاتی که چند سال است با محور قرار دادن مضمون تداوم سلطنت، در بارۀ ولی فقیه انجام میگیرد، دقیقاً از همین آبشخور سیراب میگردد: سنتی تغییر ناکردنی و رویین تن در برابر تجدد.

با انقلاب مشروطیت، تنها چارۀ دوام سلطنت، رفتن به حاشیۀ سیاست بود و قرار گرفتن در کنار گزینۀ‌ لیبرال. درست است که اساساً با این گزینه هماهنگی نداشت و حتماً جزء لازم آن نبود، ولی میتوانست همچنان که در برخی کشور های دیگر، در کنار آن دوام کند و نقشی حاشیه ای بازی کند و مدتی نیز همین کار را کرد. استبداد پهلوی که سلطنت را از چنگ لیبرالها درآورد و به خدمت گزینۀ اتوریتر گرفت، در وهلۀ اول، به سلطنت عمر دوباره داد، ولی همزمان در معرض حذف شدن قرارش داد. رفتن به راهی غیر از آنکه لیبرالها ترسیم کرده بودند، یعنی شراکت جدی در بازی قدرت، گور سلطنت را میکند و کند. یا شاید بتوان گفت به گوری میفرستادش که با مشروطیت کنده شده بود، ولی از قرار دادنش در آن صرف نظر شده بود. تا رسیدن به گور، چند دهه طول کشید، ولی بالاخره کار انجام شد. جنازۀ پادشاهی که از بابت سیاسی در همان اول قرن بیستم، مرده بود و از ورای استبداد مدرن پهلوی، حیاتی نو یافته بود، سر آخر در بهمن پنجاه و هفت، دفن شد.

 

برویم سر روحانیت

در مورد روحانیت داستان تفاوتی اساسی با سلطنت داشت: اینکه روحانیت، در نظام قدیم اساساً نقش سیاسی نداشت. پشتیبانی ایدئولوژیک میداد و در عوض از مراحم شاه بهره ور میگشت. درست است که در ارتباط دوجانبه با پادشاهی، وزن سیاسی داشت و به تناسب قدرت و ضعف پادشاه، این وزن کم و زیاد میشد، ولی نقش و کارکرد اجتماعیش، اساساً سیاسی نبود. راهی که مشروطیت پیش پایش باز کرد، ولی نتوانست قاطعاً بدان گسیلش دارد، ختم دخالتش در سیاست بود که در داد و ستد پادشاهی کهن معنا داشت و با فروریختن این نظام، میبایست به پایان میرسید. روحانیت، بر خلاف سلطنت، ختم نقش آفرینی سیاسی خود را نپذیرفت. تقلایش برای ادامۀ شرکت در بازی سیاسی، به دلیل ضعف دولتهای صدر مشروطیت، مدتی ثمربخش جلوه نمود، ولی پیدایش دولت قوی استبدادی موقعیت را تغییر داد. رضا شاه، با وجود اینکه مثل هر پادشاهی، نمیتوانست به کلی از وجه الهی مشروعیت خود صرف نظر کند، از قدرت حقوقی و فرهنگی این نهاد کاست و وادارش کرد که یا سکوت کند، یا اطاعت. اما در دوران محمدرضا شاه که بسیار متمایل و محتاج به یاوری ایدئولوژیک مذهب بود، دوباره بر وزن سیاسی روحانیت افزوده شد و سایه ای از رابطۀ سنتی بین دو نهاد سلطنت و روحانیت، بر تاریخ معاصر ما افتاد. این بود، تا زمانیکه شاه، با انقلاب سفید، تصمیم به بر هم زدن بازی گرفت و خمینی که این تغییر را برنمیتافت، اول با فراخواندن وی به بازگشت به روش جاری به میدان آمد و هنگامی که نتیجه نگرفت و از ایران رانده شد، تصمیم به برقراری حکومتی گرفت که در آن، روحانیت ـ بدون دخالت شاه ـ زمام سیاست را در دست بگیرد ـ امری به کلی بیسابقه که اصلاً ارتباطی به سنت نداشت. متأسفانه این گرایش رایج که هر جا مذهب باشد، رد پای سنت را میجوید و حتی میکوشد برای اینگونه نوآوری رادیکال و در اصل سیاسی هم در سنت مذهبی سابقه و دلیل پیدا کند، وجه مدرن کار را استتار کرد.

طرح ولایت فقیه خمینی، شکل کامل شدۀ سودایی است که پس از سال چهل و دو در ذهن خمینی شکل گرفته بود: سیاسی شدن نهاد روحانیت، نه به صورت جنبی که تا آن زمان کمابیش وجود داشت، بل با قرار دادنش در مرکز سیاست. طرح به تمام معنا نو بود و دستپخت خمینی. حتی شیخ نوری هم که میخواست از انقلاب مشروطیت برای تحکیم و تثبیت امتیازات روحانیت استفاده نماید، چنین خیالی در سر خود نپخته بود، چون نه تنها مایل که قادر نبود نابودی نظام قدیم را که داشت در برابر چشمانش واقع میشد، بپذیرد و هنوز در قالب آن میاندیشید. مایل نبود چون نمیخواست دنیایی که تمامی عمر در آن زیسته بود و مقامی والا در آن کسب نموده بود، نابود شود؛ قادر نبود، چون بر خلاف خمینی، به مفاهیم فلسفۀ سیاسی مدرن خو نگرفته بود تا بتواند به مددشان طرحی نو بیاندازد. این سیاسی شدن در دوران جدید انجام گرفت و حتی طرح آن نیز، به شهادت نوشته های خود خمینی، بدون استمداد از آن مفاهیم سیاسی که مشروطیت به ایران آورد، شدنی نبود.

متأسفانه، از وقوع انقلاب بدین سو، این فکر نادرست و بی پایه که مذهب همیشه در ایران نقش سیاسی ایفا کرده است و انقلاب مردم «مذهب مدار» ایران، نوعی بازگشت به این سنت خیالی بوده است، بیش از هر تصویر دیگری، در نوشته های تحلیلی و تحقیقی به کار گرفته شده و اگر هم در مرکز قرار نگرفته، مانند موسیقی متن، سخنان بسیاری را همراهی کرده است. بخصوص که نه فقط حکومت، بلکه انواع اسلامگرایانی که مدعی عرضۀ اقسام دیگری از اسلام سیاسی هستند، در پراکندن این سخنان بی مغز کوشیده اند و از آنها بهرۀ سیاسی گرفته اند. گذرا بگویم که این دم دستی ترین و رایجترین روش تحلیل انقلاب، در نوشته های ایرانشناسان غربی و شاگردان ایرانی شان نیز بسیار به کار گرفته شده.

جالبت اینکه خمینی هم مانند رضا خان، کارش را به اسم جمهوری آغاز کرد و به این ترتیب، در ابتدای راه، عوارض راهداری تجدد را پرداخت. اگر سیاسی شدن دوبارۀ پادشاهی با رفتن به سوی گزینۀ اتوریتر انجام گرفته بود، سیاسی شدن روحانیت، چنانکه منطقی بود، با رفتن به سوی گزینۀ توتالیتر انجام گرفت. گفتم منطقی بود، چون در این مورد، مذهب نقش اساسی و مرکزی ایفا میکرد و سیاسی کردن آن، معنایی جز تبدیلش به ایدئولوژی نمیتوانست داشته باشد. این ایدئولوژی هم جز توتالیتر نمیتوانست باشد، چون اتکای مذهب به علم مطلق الهی، بدین سو سوقش میداد. ایدئولوژی های توتالیتر، در زمینۀ ادعای تکیه به دانش مطلق، مقلد مذهب هستند و دیگر وقتی خود مذهب ایدئولوژی بشود، تکلیف روشن است.

وارد کردن مذهب در سیاست مدرن، نتیجه ای جز همینکه خمینی به بار آورد، نمیتوانست داشته باشد. یعنی فقط میتوانست به برقراری رژیمی ختم شود، از آن نوع که در ایران امروز بر سر کار است. داستانهایی که در باب دمکراتیک شدن خود اسلام یا برقراری دمکراسی اسلامی، اینجا و آنجا شنیده میشود، همه وامدار کوشش خمینی است که فکر حکومتگری مذهب و قرار گرفتنش در مرکز سیاست را در همه جا پراکند و در نهایت توانست بدان جامۀ عمل بپوشاند. اگر او نبود، این اوهام درجۀ دو و سه که دیگران در بابشان کاغذ سیاه میکنند، اصلاً پا به عرصۀ وجود نمیگذاشت. اینها تراشه های خراطی شدن جمهوری اسلامی است و وقتی طومار عمر این نظام در هم پیچیده شد، اینها نیز همراهش روانۀ بایگانی راکد تاریخ خواهند شد.

نهاد روحانیت نیز مانند نهاد سلطنت، با ورود ایران به عرصۀ تجدد، دو راه در پیش داشت. اولین و سالمترین، تبعیت از گزینۀ‌ لیبرال بود و دست شستن از دخالت در سیاست ـ روشی که پالوده ترین شکل بیانش، لائیسیته است. به این راه نرفت و در شرایط تاریخی حاد و کم نظیر، با انتخاب گزینۀ توتالیتر، حیات سیاسی مستقل پیدا کرد ـ برای اولین بار در تاریخ ما. پس از پادشاهی، روحانیت شیعه نیز به این طریق و به نوبۀ خود، گور خویش را کند، گور سیاسی خود را البته. پادشاهی از آنجایی که ذاتاً و اساساً سیاسی بود، با شکست در سیاست به کلی به گور رفت. ولی روحانیت، درست به این دلیل که اساساً نهادی سیاسی نیست، پس از مرگ سیاسی خود هم به حیات ادامه خواهد داد. طبعاً در قالبی صرفاً مذهبی که لائیسیته برای آن معین سازد. اگر سر بپیچد، در آینده حیات مذهبیش هم جداً مختل خواهد شد.

 

سخن آخر

حاصل دست و پایی که دو نهاد سنتی پادشاهی و روحانیت، به قصد ادامۀ حیات سیاسی، در جهان مدرن زدند، دو استبداد تکسالار بود. دو ذخیرۀ سنتی اقتدار غیر دمکراتیک، دو نهادی که قرنها پشت به هم داشتند. انقلاب مشروطیت به پسشان رانده بود و جریان تجدد از هم جدایشان ساخته بود، ولی توانستند در قالب نظامهای سیاسی مدرن حیاتی دوباره بیابند و به  ترتیب و از مقام مخالفت با مردمسالاری، حکومت را در دست بگیرند. این دو فریاد نزع جهان کهن، توانست صدای آزادیخواهی مردم ایران را در طول بیش از یک قرن بپوشاند، ولی نفس هر دو بریده است.

اولی که چهار دهه است به گور رفته، دومی هم مدتیست بر لب گوری که به دست خود برای خودش کنده، ایستاده و خیره به تیرگی آن، دست دست میکند. بالاخره هم دست ملت، به همین مغاک روانه اش خواهد ساخت. در کشور ما، صورت پالوده و خالی از شائبۀ سیاست مدرن که جمهوری دمکراتیک و لیبرال و لائیک است، از روز اول مانند آرمانی که در پی تجسم بود، با انقلاب مشروطیت زاده شد. جسم گرفتنش با مرارت و به کندی صورت گرفته و هنوز کامل نشده است. سقوط حکومت روحانیت، آخرین مانع نهادی کار را حذف خواهد کرد و بار مزاحم میراث استبداد کهن را بالاخره از دوش ما برخواهد داشت.

 

فرار از زندان و شورش یا انتظار در قتلگاه

فرار از زندان و شورش یا انتظار در قتلگاه

ممانعت از یاری داوطلبانه پزشکان بدون مرز از یکسو و ارسال پارچه های متبرک!! برای مالیدن به مریض های کرونایی جهت بهبود آنها؟ تداوم عوامفریبی و دروغگویی درباره مبتلایان و آمار کشته شدگان و نشاندهنده عمق فاجعه ایست که از سوی حکومتیان به پیشواز مردم رنجدیده و اسلام زده کشورمان خواهد رفت و اینهمه کشتار در سایه جهانی شدن این موضوع است. طبیعی است که اولین قربانیان این کشتار خاموش مخالفان جمهوری اسلامی هستند که بسیاری از آنها هم اکنون و هنوز اسیر در دستان ناپاک نیروهای قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی میباشند

***

همانطور که پیش از این هم اشاره شد بحران ویروس کرونا با توجه به ازدحام زندانیان در سلولها و بندها به زندانها کشیده شده است. زندان‌های سپیدار اهواز، عادل آباد شیراز، سقز، الوند همدان، مهاباد، تبریز، پارسیلون خرم‌آباد و الیگودرز و دیروز نیز در زندان شیبان اهواز تلاشهایی برای فرار از زندان و یا شورش مشاهده شده است و تعدادی از زندانیان مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند. این تلاطم و وقایع در زندانهای دیگر کشور نیز انتظار میرود.

موج اعتراضات به عدم مرخصی و اجبار به همنشینی و تماس با زندانیان مبتلا به این بیماری ویروسی در مراکز نامبرده موجب شده است که خانواده و وابستگان زندانیان نیز نگران از وضع موجود به تجمعاتی بیرون از زندان دست بزنند و درگیری هایی نیز با گارد محافظت زندان ها داشته اند. بیم آن میرود که در چنین وضعیتی زندانیان سیاسی و عقیدتی, مدنی و همچنین بازداشت شدگان اعتراضات آبانماه 98 با موجی از انتقامجویی دست اندرکاران استبداد حاکم مواجه شوند.

جمهوری اسلامی در سراسر موجودیت اش نشان داده است که کوچکترین ارزشی برای جان مردم و بویژه اسرای خود قائل نبوده و بقای خود را در نابودی مخالفان و منتقدان سیاسی عقیدتی خود دانسته است. پیکر بی جان معترضان بازداشت شده در آبانماه یکی پس از دیگری در نیزارها و رودخانه ها, بیابان و پشت سدها پیدا میشوند. آخرین انها و بر طبق گزارشات رسانه های مجازی مردمی, جسد دختری جوان در محله تعاون کرمانشاه در رودخانه کشف شده است که بر طبق اظهارات خانواده اش از آبانماه 98 مفقود شده بود. انتقام حاکمان از معترضان و بازداشت شدگان ابانماه و زندانیان سیاسی همچنان ادامه دارد.

ممانعت از یاری داوطلبانه پزشکان بدون مرز از یکسو و ارسال پارچه های متبرک!! برای مالیدن به مریض های کرونایی جهت بهبود آنها؟ تداوم عوامفریبی و دروغگویی درباره مبتلایان و آمار کشته شدگان و نشاندهنده عمق فاجعه ایست که از سوی حکومتیان به پیشواز مردم رنجدیده و اسلام زده کشورمان خواهد رفت و اینهمه کشتار در سایه جهانی شدن این موضوع است. طبیعی است که اولین قربانیان این کشتار خاموش مخالفان جمهوری اسلامی هستند که بسیاری از آنها هم اکنون و هنوز اسیر در دستان ناپاک نیروهای قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی میباشند.

تحجر تنها در مالکیت حکومتگران نیست. ابزارهای تبلیغاتی رژیم نیز در اینروزها بسیار فعال هستند از مهاجمان به مکانهای مذهبی اعتقادی در قم و مشهد گرفته تا مالخوران معممی که از مردم دعوت میکنند با خواندن ورد و فرستادن صلوات به مصاف این ویروس مهلک بروند.

اینهمه در شرایطی است که جمهوری اسلامی هیچگونه تدبیر متناسب با استانداردهای بین المللی برای حفظ جان زندانیان در نظر نگرفته است. زندانیان که بر طبق امار رسمی نزدیک به دویست هزار نفر تخمین زده شده است و قطعا شامل زندانیان سیاسی در مخفیگاههای مخوف رژیم نمیشود طبیعتا شرایط زیستی خود را با قتلگاه خود در آینده نزدیک برابر میدانند و از اینرو تلاش برای فرار یا ماندن در قتلگاه ها را متفاوت ارزیابی نمیکنند. فراموش نکنیم که اکثریت مطلق این زندانیان خود قربانی تبعیض و نابرابری نظامی هستند که طی چهل و یک سال گذشته جز قاتل و فریبکار وغارتگر را پرورش نداده است.

کافی است به اظهارات اخیر روحانی نظری بیفکنیم که نمودار پیشرفت این بیماری مهلک را در تمامی استانهای کشور, نموداری منفی اطلاع داده است و از وجود تخت های بیمارستانی خالی حرف میزند در حالیکه منابع خبر رسانی مردمی تعداد مبتلایان را دهها برابر امار رسمی میدانند و از افتادن بیماران کرونایی در خیابانها بر روی زمین سخن میگویند که گاها اجساد آنها بر کف خیابان مدتها میماند و پزشکان و پرستاران در ویئو های ارسالی به مردم گریان التماس می کنند که فشار بیماران در بیمارستانها از توان انها خارج است و از آنها میخواهند تا در خانه بمانند. خطر مشکلات گسترده روحی و افسردگی این لایه فداکار اجتماعی را همراه با خانواده هایشان, بطور بالقوه تهدید میکند.

همچنین این گزارشات مصور از تجمع و ازدهام در برابر بیمارستانهای کشور و عدم دستیابی به پزشک اطلاع رسانی میکنند. همچنین مرگ خانگی توسط این ویروس اخیرا گزارشاتی را در پی داشته است. اینگونه موارد زمانی اتفاق میافتد که دسترسی به پزشک و امکانات بیمارستانی و همچنین هزینه های آن برای مبتلایان ممکن نیست. در ادامه گزارشات مردمی اطلاع رسانی میشود که در بسیاری از نقاط کشور از جمله لنگرود و نویسرکان قربانیان این ویروس هولناک را در گورهای جمعی دفن میکنند. نهادهای خودجوش مردمی اما بموازات فعالیتهای مسئولین نظام برای عوامفریبی, دروغگویی و پنهانکاری, با ابتکارات خود به یاری همنوعان خود شتافته اند و هر روزه بر تعداد آنها افزوده میشود. نا امیدی از یاری رسانی حکومتی آنها را برانگیخته است تا به توانایی های بسیار گسترده خود تکیه زده و از این بحران خانمان برانداز مثل همیشه بیاری و کوشش خود سربلند بیرون بیایند.

پرتوان باد!

1.4.2020

بهروز سورن

 ویدئو فرار زندانیان سقز

https://agahi.news/post/183

بازماندگان تسلیت عرض میشود


بازماندگان تسلیت عرض میشود !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
کرونا و سرعت فراگیری آن غالبا باید آدم را به فکر وامی دارد ، به خودش فکر کند ، به اخلاق و عملکرد خودش ، به پدیده های پیرامون خودش فکر کند ... ولی وقتی بزرگترین بحران بعد از جنگ جهانی دوم برای عده ایی عادی و حتی سلفی میشود تا مثل ولیعهد انگلیس باهاش عکس یادگاری بگیرند ... به خودم میگم تو به خودت و آنچه تا به حال پشت سر داری فکر کن به امید کسی و چیزی نباش ...

زمین حالش بد است و ازهمین حالا سیستمها مشغول حساب و کتاب هستند که اینجی کجیش سود است و کجیش ضرر ... ؟ در حالی که معمولا وقتی پدیده ایی تب میکند پزشک باید فکر مداوا و روشهای درمانی بیمار باشد مشکل ولی همین است که اساسا فرهنگ بیمار و پزشک وجود ندارد ... بازماندگان کرونای ساکن زمین راحت باشید .

یک نکته هم به خاطر حرف سازمان به حساب بهداشت جهانی که پیشنهاد داده تا از اصطلاح فاصله گیری فیزیکی استفاده شود تا فاصله گیری اجتماعی باب نشود ...

دیراست ولی خوب است . دیر است چون فواصل اجتماعی کم نداریم نگاهی به آفریقا تا نگاهی به نزدیکی خودمان ...

جناب بهداشت جهانی ، فاصله اجتماعی بخشی از فرهنگ رایج شده است ...

این فواصل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و مرزی و تمامی فواصل دیگر ... قبل از کرونا هم عمل میکرد و تاثیر مشخص داشت . فاصله نداشتن بین آدمها با هر فرهنگی عجیب مینماید . میدانید چه تعدادی از جمعییت زمین نان خوردن برای زنده ماندن ندارند و به جایش عده کمی با جت خصوصی به تعطیلات میروند ؟ کرونا در همین شکافهای دره ایی میتواند بیاید و بماند و زندگی کند .


در اینجا هم فواصل موجود از دیر باز وجود داشت فقط فاصله فیزیکی رایج نبود ، که حالا کرونا پازل این فرهنگ زشت رایج را تکمیل کرد.


و بالاخره ایرج مصداقی که هر چند وقت یه بار به رجوی یک فحش میدهد تا بتواند ادامه داشته باشد با حفظ فاصله ... یعنی این همه عقب موندگی سیاسی کجایش به حفظ فاصله میخورد ؟

مصداقی در سیاست یک طنز غیر فاخر هم نیست ، ولی هست مثل سریالهای کمدی و مسخره ایی که به نام طنز منتشر میشود . یه مشت عقب مونده هم سریالش را دنبال میکنند و برایش کف میکنند . رجوی دیکتاتور و بد است مثل رهبر کره شمالی یا استالین ..ولی با حرکات دلقکهای روی حوزی سوسک نمیشود مثل اون یارو امید دانا که به همه مثلا فحش میداد ولی رسما خطی را از طرف وزارت اطلاعات پیش میبرد .
 مصداقی در زمین سیاست امروز همان وزن امید دانای دلقک را دارد ...

این قسمت سریال تخمی با شرکت مصداقی پشمک : خشم و کینه رجوی از چیست و چرا بهتون میزند ؟
خلاصه قسمتهای قبل : مصداقی معلم سالم پشمک خوب است ، بقیه بدند ...
ادامه سریال...
 
 

01.04.2020
اسماعیل هوشیار

April 01, 2020

در نومیدی بسی امید است! درباره شورش در زندان‌های حکومت اسلامی ایران!

bahram.rehmani@gmail.com  

 

بحران کرونا؛ همه جوامع بشری را زمین‌گیر کرده است. با وجود این که ویروس کرونا از چین آغاز شد اما آسیب‌های آن بر جامعه ایران، قابل مقایسه با چین نیست. حکومت اسلامی که در دروغ‌گویی و پنهان‌کاری و سناریوسازی استاد است شیوع ویروس کرونا در ایران را به آمریکا نسبت داده که به ایران حمله بیولوژیکی کرده است و به‌همین دلیل در مقابل آن، باید آرایش جنگی گرفت. در چنین وضعیتی حکومت اسلامی ایران، برنامه جدی در مقابل پیش‌گیری این ویروس مهلک ندارد. آن‌جایی هم که توجه می‌شود تلاش مضحکی دارند که با خرافات مذهبی، مانع گسترش آن و یا درمان مبتلایان شوند.

حکومت اسلامی ایران اولین مرگ بر اثر کرونا را یک اسفند اعلام کرد در حالی‌که بعد معلوم شد حاکمان قداره‌بند از قبل از شیوع بیماری خبر داشتند.

مقامات حکومت اسلامی تا روز سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، مرگ ۲۸۹۸ نفر را به‌طور رسمی اعلام کردند و تعداد کل مبتلایان هم به ۴۴ هزار و ۶۰۶ نفر رسید. این آمار در حالی است که یک مقام سازمان بهداشت جهانی گفته است آمار اعلام شده مقامات ایران درباره مبتلایان به ویروس کرونا تنها یک پنجم مبتلایان واقعی است.

اما بر اساس آماری که رادیو فردا از اظهارات پراکنده مقام‌های رسمی محلی و منابع وزارت بهداشت جمع‌آوری کرده است، تاکنون ۷۰ هزار و ۱۰۸ نفر به دلیل داشتن علائم بالینی کرونا در ۳۱ استان ایران بستری شده یا تحت نظر قرار گرفته‌اند.

این آمار، هم چنین نشان می‌دهد که ۴۷۶۲ نفر در ۳۱ استان ایران جان خود را از دست داده‌اند.

 

دبیر کل سازمان ملل متحد، شیوع ویروس کرونا را بدترین بحران نوع بشر پس از جنگ جهانی دوم خواند. این ویروس تا به امروز چهارشنبه، بیش از ۸۵۸ هزار نفر را مبتلا کرده و جان بیش از ۴۲ هزار نفر را در سراسر جهان گرفته است.

آخرین آمار مرگ و میر بیماری همه‌گیر «کووید ۱۹» و مبتلایان به ویروس کرونا در سطح جهان تاکنون جان ۴۰۵۵ نفر را در آمریکا گرفته است. ۱۸۸۵۷۸ نفر نیز در این کشور به این ویروس مبتلا شده اند. در ایتالیا تعداد جان‌باختگان و مبتلایان به ترتیب به ۱۲۴۲۸ و ۱۰۵۷۹۲ نفر رسیده است. آخرین آمار از اسپانیا از جان باختن ۸۴۶۴ نفر حکایت دارد. این در حالی است که ۹۵۹۲۳ نفر در این کشور به نوع جدید ویروس کرونا مبتلا شده‌اند. تعداد جان‌باختگان در چین ۳۳۰۵ نفر و شمار مبتلایان ۸۱۵۱۸ نفر است. ویروس جدید کرونا جان ۷۷۵ نفر را در آلمان گرفته است. ۷۱۸۰۸ نفر نیز در این کشور اروپایی به این ویروس مبتلا شده اند. شمار جان باختگان در فرانسه به ۳۵۲۳ نفر رسیده است. ۵۲۱۲۸ نفر نیز در این کشور به بیماری «کووید ۱۹» مبتلا شده اند. در ایران ۲۸۹۸ نفر جان خود را از دست داده‌اند و ۴۴۶۰۵ نفر نیز به ویروس جدید کرونا مبتلا شده‌اند. تعداد مبتلایان در بریتانیا ۲۵۱۵۰ نفر و تعداد جان‌باختگان در این کشور اروپایی نیز ۱۷۸۹ نفر است.

 

 

شیوع سریع ویروس کرونا در ایران، نگرانی درباره سرایت آن به محیط‌های پرجمعیت و بسته‌ای چون زندان‌ها و پادگان‌ها و اماکن کار افزایش یافته است.

موقعیت زندان‌ها به‌دلیل تعداد زیاد زندانیان و ناممکن بودن اجرای تدابیری مانند قرنطینه و فاصله‌گذاری اجتماعی یا رعایت بهداشت و شست‌وشوی مرتب دست با صابون بسیار بحرانی‌تر از پادگان‌ها است.

دستگاه قضایی حکومت اسلامی ۱۳ اسفند ماه اعلام کرده بود که با مرخصی بیش از ۵۰ هزار زندانی به دلیل شرایط کشور و شیوع کرونا موافقت کرده است. ظاهرا در این فاصله تعداد دیگری از زندانیان نیز به مرخصی آمده‌اند اما اغلب زندان‌های ایران هم چنان با ازدحام زندانیان و کمبود مراقبت‌های بهداشتی رو به رو هستند.

جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر در ایران چندی پیش تعداد زندانیان ایران را بیش از ۱۸۹ هزار نفر اعلام کرده بود. تقی رستم‌وندی، رییس سازمان امور اجتماعی تیرماه سال پیش این آمار را ۲۴۰ هزار نفر عنوان کرد.

تا کنون درباره شیوع ویروس کرونا در زندان فشافویه و اوین گزارش‌هایی منتشر شده که باعث نگرانی خانواده زندانیان سیاسی در این زندان‌ها که مشمول مرخصی نشده‌اند بوده است.

در مورد ابتلای شماری از زندانیان به کرونا گزارش‌های متفاوتی منتشر شده و در مواردی برخی از زندانیان یا خانواده آن‌ها از این موضوع خبر داده‌اند. با این حال تا کنون به‌طور رسمی آماری در این زمینه منتشر نشده است.

 

زندان‌های ایران که پیش از این واقعه نیز به‌شدت آلوده و فاقد استاندارهای بهداشتی بودند و گاهی زندانیان به دلایل مختلف از جمله بیماری جان خود را از دست می‌دادند اکنون این اسیران بیش از همه در معرض شیوع ویروس کرونا قرار دارند. به‌ویژه به اقرار مسئولین زندان‌ها زندان‌های ایران، ظرفیت ۹۵ هزار زندانی را دارند در حالی که حدود ۲۴۰ هزار نفر در این زندان‌های آلوده و غیربهداشتی محبوس هستند.

از طرف دیگر، خانواده زندانیان و فعالین سیاسی، اجتماعی فرهنگی و حقوق بشری داخلی و بین‌المللی، همواره از حکومت اسلامی خواسته‌اند قبل از این که فاجعه انسانی در زندان‌ها رخ دهد آنان را آزاد کند. اما حکومت اسلامی با انتخاب خود، برخی زندانیان را آزاد کرده است.

 

در چنین وضعیتی، زندانیان ناچارند دست به‌شورش برنند تا خود را از این اسارتگاه‌های قرون وسطایی و آلوده حکومت جهل و جنایت و وحشت اسلامی رها سازند.

برخی زندانیالن ذدرباره آلودگی در زندان های هشدار داده‌اند از جمله عباس لسانی فعال آذربایجانی محبوس در زندان اردبیل و حسین سرلک، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین نامه‌هایی جداگانه در خصوص بحران کرونا و پیامدهای آن در این زندان‌ها نوشته‌اند. هم‌چنین دو زندانی در زندان تبریز در اعتراض به وضعیت زندان و شیوع ویروس کرونا دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

لسانی در بخشی از نامه خود ضمن مسئول دانستن مقامات زندان در خصوص سلامت جانی زندانیان نوشته است: «بر مسئولین امر است که با تصمیم سریع، منطقی و انسانی موجبات اجرای مرخص نمودن فعالین ملی مدنی، زندانیان عقیدتی و جرایم غیرخطرناک را فراهم نمایند تا از خطر ابتلا به بیماری در فضای شکننده و خطرناک زندان رها گردند، در غیر این‌صورت هرگونه تهدید جانی بر عهده مسئولین امر است و آن‌ها مسئول هرگونه عواقب حیاتی اینجانب و تمامی زندانیان خواهند بود.»

 

حسین سرلک نیز طی نامه‌ای در خصوص وضعیت زندان‌های ایران به بهانه درخواست جواد ظریف وزیر امور خارجه حکومت اسلامی برای آزادی زندانیان ایرانی خارج از کشور به‌دلیل شیوع ویروس کرونا نوشته است: «چه‌قدر خجسته است که وزیر امور خارجه از کشورهای بیگانه درخواست مرخصی و یا آزادی زندانیان ایرانی در کشورهای غیر، خصوصا آمریکا را بیان می‌فرمایند. آقای ظریف! آیا می‌دانید که سازمان زندان‌ها تاکنون حتی یک لیتر مواد ضدعفونی کننده در اختیار زندانیان نگذاشته و دستوراتی را نیز صادر فرموده‌اند که خود زندانیان مواد ضدعفونی خریداری کرده و به زندان بیاورند؟ آیا می‌دانید که چند درصد این مواد ضدعفونی کننده که توسط خیرین زندانی خریداری می‌شود به دست زندانیان می‌رسد؟ شاید حدود هفتاد درصد این مواد توسط ماموران و مسئولان زندان ضبط و برای استفاده شخصی مصرف می‌شود.»

 

از سوی دیگر، در پی وخامت حال نرگس محمدی، نایب رییس و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر در زندان زنجان،‌ عذرا بازرگان،‌ مادر ایشان طی نامه‌ای به رییس قوه قضاییه، ‌ابراهیم رییسی، نسبت به سلامتی وی ابراز نگرانی کرد. در این نامه با ابراز نگرانی از مشکلات حاد تنفسی نرگسی محمدی و هم چنین عوارض ناشی از جراحی‌های سنگین طی سال‌های اخیر اعلام داشت رفتار صورت گرفته با نرگس محمدی ظالمانه و غیرانسانی است.

 

بنا به گزارش‌ها، پس از فرار دسته‌جمعی حدود ۸۰ تن از زندانیان زندان سقز در شامگاه جمعه ۸ فروردین، چهار تن از ماموران این زندان بازداشت شده‌اند.

شنبه ۹ فروردین نیز شماری از زندانیان در زندان‌های الوند همدان و مهاباد دست به اعتراض زدند. بنا به برخی گزارش‌ها اعتراض در زندان همدان منجر به درگیری مسلحانه و فرار زندانیان شده است.

باشگاه خبرنگاران جوان نیز از خفگی دو تن از زندانیان در دود حاصل از آتش‌سوزی و جان‌باختن آنان خبر داد. گزارش‌هایی از درگیری مسلحانه و قتل یک تن از زندانیان در زندان مهاباد نیز منتشر شده است.

خبرگزاری فارس شامگاه جمعه، هشتم فروردین «بر اساس اطلاعات موثق» گزارش داد که در پی شورش در زندان سقز «بیش از ۸۰ زندانی» فرار کرده‌اند.

این خبرگزاری به نقل از شاهدان عینی می‌گوید تعدادی از زندانیان در حین فرار ماشین‌های عبوری از مسیر را به زور و با تهدید سرنشینان با چاقو از آن‌ها گرفته و از محل گریخته‌اند.

شاهدان هم‌چنین گفته‌اند که تعدادی از زندانیان فراری از کوچه‌های مقابل زندان وارد شهر سقز شده‌اند. تا کنون درباره شورش زندانیان و درگیری احتمالی میان آن‌ها و ماموران انتظامی گزارشی منتشر نشده است.

 

 

به گزارش هرانا، پیش‌تر از درگیری‌های مشابه در زندان های تبریز، پارسیلون خرم‌آباد و الیگودرز خبر داده بود. این بحران در پی افزایش نگرانی زندانیان در رابطه با شیوع ویروس کرونا و تاخیر در بررسی پرونده‌های زندانیان برای اعزام آن‌ها به مرخصی، شکل گرفته است.

 

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز شنبه ۹ فروردین ماه ۱۳۹۹، در پی شیوع ویروس کرونا در کشور و به‌دلیل عدم اعزام به مرخصی، شماری از زندانیان محبوس در زندان الوند همدان دست به اعتراض زدند.

بنا به برخی گزارش‌ها این اعتراض منجر به درگیری مسلحانه و فرار زندانیان در این زندان شده است؛ در این درگیری شماری از زندانیان معترض اقدام به آتش‌زدن پتو کرده و برخی از شنیدن صدای تیراندازی در اطراف این زندان خبر داده‌اند.

در همین خصوص حسن خانجانی، دادستان همدان مدعی شد: «هیچ‌کدام از زندانیان از زندان همدان فرار نکرده‌اند.» او هم‌چنین ضمن رد بروز درگیری مسلحانه برای سرکوب اعتراضات، علت اعتراض زندانیان را عدم اعطای مرخصی به‌دلیل شیوع بیماری کرونا عنوان کرده است.

اما ساعاتی بعد باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از یک منبع آگاه خبر از خفگی دو تن از زندانیان در دود حاصل از آتش‌سوزی داد. به‌علاوه سه تن دیگر از زندانیان که در این درگیری‌ها زخمی شده بودند برای معالجه به بیمارستان خارج از زندان منتقل شده‌اند. این خبرگزاری از بازداشت آن‌چه رهبران این اعتراض خوانده، توسط نیروهای یگان ویژه خبر داده است.

هم‌چنین شب جمعه درگیری مشابهی در زندان مهاباد رخ داد و برخی از تیراندازی و کشته‌شدن یک تن از زندانیان خبر داده بودند. علی اکبر گروسی رییس کل دادگستری استان آذربایجان غربی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری میزان، ضمن رد بروز آسیب به زندانیان در این درگیری‌ها مدعی شد: «هیچ‌گونه مشکل یا نگرانی در زندان‌های استان آذربایجان غربی وجود ندارد و مشکل مختصری که بامداد شب گذشته در زندان مهاباد اتفاق افتاده بود با حضور موثر مسئولین استانی و یگان‌های انتظامی رفع شد.»

در ادامه اعتراض‌های زندانیان، امروز یک‌شنبه ۱۰ فروردین ماه دو زندانی در بند ۱۲ زندان تبریز نیز در اعتراض به شرایط نامساعد زندان و شیوع ویروس کرونا دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

هویت این افراد «بابک گلستانی و علیرضا اصغرزاده» توسط هرانا احراز شده است. احتمال می‌رود که تعداد اعتصاب کنندگان افزایش یابد.

 

عصر روز شنبه ۹ فروردین ماه نیز ابراهیم رئیسی، رییس قوه قضاییه در نشستی ویژه با سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی، معاون اول قوه قضاییه، دادستان‌ کل کشور، رییس سازمان زندان‌ها و تعدادی از مقامات قضایی و انتظامی اعتراض و درگیری در زندان‎ها را مورد بررسی قرار دادند. او در پی این جلسه دستور «تشدید مراقبت‌های امنیتی از زندان‌ها و دستگیری زندانیان فراری» و «شناسایی قاصران و مقصران» و برخورد قضایی با آنان را داده بود.

در همین رابطه خبرگزاری تسنیم وابسته به نهادهای امنیتی، از بازداشت چهار تن از ماموران زندان سقز به دلیل فرار زندانیان خبر داد. مجتبی شیرودبزرگی، رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح استان کردستان گفت: «چند نفر از ماموران زندان سقز احضار و از آنان تحقیق به عمل آمد و چهار نفر از این افراد با صدور قرار تأمین روانه بازداشت و مابقی نیز با قرارهای تامین متناسب آزاد شدند.»

به گزارش تسنیم، محمد جباری دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کردستان گفت: تعداد حدود ۷۰ زندانی از غفلت نگهبانان این زندان سوءاستفاده کرده و با طراحی نقشه‌ای، موفق به فرار شدند. ۷ نفر از زندانیان متواری تاکنون دستگیر و ۲ نفر دیگر از متواریان خود را تحویل داده و تلاش برای بازداشت سایر متهمان شناسایی‌شده نیز ادامه دارد.

دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کردستان تصریح کرد: چنان چه زندانیان متواری خود را تحویل و به زندان برگردند، جرم ارتکابی‌شان برابر دستورالعمل و مقررات، مشمول ارفاق و تخفیفات قانونی قرار گرفته و این اقدام فرار آنان مانع عفو جرم اصلی قبلی‌شان نخواهد شد اما اگر برنگردند، پس از دستگیری به مجازات جرم جدید محکوم و مشمول بخشنامه عفو نخواهند شد

جباری با بیان این که علت این رخداد در حال بررسی است؛ از عفو به زندانیان متواری زندان سقز خبر داد و گفت: »نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه رأفت حرکت کرده و یقینا این متهمان در صورت پشیمانی از اقدام خود، مشمول عفو خواهند شد.»

 

پیش از این روز پنج‌شنبه ۷ فروردین‌ ‌‌ماه ۱۳۹۹، هرانا از ایجاد درگیری در زندان تبریز خبر داده بود. این زندانیان در اعتراض به پذیرش زندانی جدید بدون طی دوره قرنطینه و تاخیر در بررسی پرونده‌های زندانیان و اعزام آن‌ها به مرخصی با وجود شیوع ویروس کرونا در کشور دست به اعتراض زده بودند. بر اساس مستندات هرانا، دود غلیظی از محل زندان برخواسته و صدای تیراندازی نیز شنیده شده بود. زندانیان محبوس در این زندان خواستار ملاقات با مسئولان ارشد دستگاه قضایی هستند.

 

روز پنج‌شنبه نیز زندانیان دو بند از زندان تبریز در اعتراض به اجرای تبعیض‌آمیز بخش‌نامه عفو و دادن مرخصی به زندانیان و عدم رعایت قرنطینه برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا شورش کردند که با دخالت نیروهای یگان ویژه نیروی انتظامی سرکوب شدند.

در ناآرامی‌های زندان تبریز بخش از ساختمان به آتش کشیده شده و مطابق فیلم‌هایی که ساکنان برج‌های اطراف در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده‌اند صدای تیراندازی نیز به گوش رسیده است.

بهروز مهدوی، فرماندار تبریز ضمن تائید آتش‌سوزی در زندان، آن را جزئی خوانده و گفته ناآرامی‌ها تلفات جانی نداشته و با دخالت ماموران انتظامی اوضاع زندان آرام شده است.

 

پنج‌شنبه گذشته و چند ساعت پیش از تحویل سال نو هم در زندان پارسیلون شهرستان خرم‌آباد زندانیان شورش کردند و ۲۳ نفر آن‌ها موفق به فرار از زندان شدند. مطابق برخی گزارش‌ها ماموران زندان به سمت زندانیان تیراندازی کرده و دست‌کم یک نفر آن‌ها کشته شده است.

خبرگزاری دولتی ایرنا کشته شدن یک زندانی بر اثر تیراندازی را تکذیب کرده است. با این حال محمود ثمینی، معاون سیاسی امنیتی استانداری لرستان در جمع خبرنگاران کشته شدن یک زندانی و مجروح شدن یک نفر دیگر را تایید کرده است. او می‌گوید یکی از زندانیان هم دستگیر شده است.

یک روز پس از حادثه زندان پارسیلون، در زندان الیگودرز، یکی دیگر از شهرستان‌های لرستان نیز زندانیان شورش کردند اما ظاهرا کسی از آن‌ها نتوانسته فرار کند.

حمید کشکولی، فرماندار الیگودرز، اول فروردین به ایرنا گفته است: «زندانیان الیگودرز عصر امروز در یک اقدام خودسرانه و غیرقانونی اقدام به اعتراض در داخل زندان کرده بودند که نشر این خبر به بیرون از زندان موجب نگرانی برخی شهروندان شده بود.»

 

پیش از این نیز در نخستین روز امسال حمید کشکولی، فرماندار الیگودرز گفته بود گه «زندانیان الیگودرز در یک اقدام خودسرانه و غیرقانونی اقدام به اعتراض در داخل زندان کرده بودند که نشر این خبر به بیرون از زندان موجب نگرانی برخی شهروندان شده بود.»

شورش در زندان الیگودرز یک روز پس از رویدادی مشابه در زندان پارسیلون خرم‌آباد رخ داد. در جریان این واقعه در آخرین روز سال ۹۸ درگیری میان زندانیان و زندانبانان زندان پارسیلون خرم‌آباد رخ داد. مقام‌های محلی و قضایی تایید کردند که ۲۳ نفر از زندانیان از زندان پارسیلون خرم ‌آباد گریخته‌اند. گفته شده هیچ یک از زندانیان متواری مرتکب جرایم «خطرناک» نشده و فرار زندانیان دست کم یک کشته و یک زخمی بر جای گذاشت. محمود ثمینی، معاون امنیتی استاندار لرستان گفته بود «در حین فرار یک نفر با تیراندازی مامورین کشته و یک نفر مجروح شد که به بیمارستان انتقال داده شد.»

 

منابع محلی شامگاه شنبه نهم فروردین ماه از اعتراض و درگیری در زندان الوند همدان و فرار شماری از زندانیان از این زندان خبر دادند.

مقام‌های رسمی اعتراض در زندان الوند همدان را تایید کردند اما جزییات بیش‌تری در این باره اعلام نکردند. خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ایرنا، نیز با تایید درگیری  و اعتراض زندانیان در این زندان نوشت: «به‌دنبال بروز درگیری بین زندانیان این شهر، مسئولان استان در حال بازگرداندن آرامش به این زندان هستند.»

این خبرگزاری با اشاره به اخبار غیررسمی درباره فرار زندانیان از زندان الوند همدان، تاکید کرد که «تاکنون اطلاعاتی در زمینه فرار زندانیان به دست نیامده و موضوع از سوی نهادهای ذی‌ربط در حال پیگیری و بررسی است و شرایط زندان همدان تحت کنترل گزارش شده است.»

مقام‌های زندان الوند و مقام‌های قضایی در استان همدان گفتند که صبح یک‌شنبه نهم فروردین درباره «ناآرامی در زندان همدان» اطلاعات بیش‌تری در اختیار رسانه‌ها قرار می‌دهند.
رییس کل دادگستری استان فارس از وقوع نا آرامی در زندان عادل آباد شیراز خبرداد. شیخ  کاظم موسوی به خبرنگار مهر گفت: از ساعت ۲۲ یک‌شنبه در دو بند از زندان عادل آباد شیراز شاهد نا آرامی بودیم که این امر توسط نیروهای امنیتی زندان و یگان‌های امدادی تحت کنترل قرار گرفت.

او ادامه داد: در این دو بندی که زندانیان آن اقدام به درگیری کرده بودند زندانیان با جرایم خشن و خاص نگه‌داری می‌شوند که مشمول هیچ گونه تسهیلات نمی‌شوند.

رییس کل دادگستری فارس افزود: در پی این ناآرامی زندانیان این دو بند اقدام به شکستن برخی نرده‌ها و دوربین‌های مدار بسته کردند که با ورود نیروهای حفاظتی زندان و یگان‌های انتظامی و امنیتی موضوع تحت کنترل قرار گرفت.

او تصریح کرد: هیچ‌گونه آسیبی به زندانیان و نیروهای حفاظتی و انتظامی و اقدام به فراری در پی این حادثه گزارش نشده است.

عنایت‌الله رحیمی در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایرنا افزود:‌ حدود سه نفر در بندهای این زندان درگیری داشته اند که در حال حاضر، شرایط در زندان مرکزی شیراز و دیگر زندان‌های استان در حال کنترل است.

در پی اعتراض در زندان عادل‌آباد، برخی در شبکه‌های اجتماعی ادعا کردند که تعدادی از زندانیان از این زندان فرار کرده‌اند که استاندار فارس در این باره گفت: ‌این شایعه تکذیب می‌شود و هیچ زندانی فرار نکرده است.

او از شهروندان خواست که از دامن زدن به این شایعه بی‌اساس خودداری کنند.

حیدر آسیابی، دادستان عمومی و انقلاب شیراز ادعاکرده که در ناآرامی‌ زندان عادل آباد شیراز «هیچ‌گونه تلفاتی نداشتیم و تنها ۱۴ نفر دچار مصدومیت جزئی شدند.

«به‌گفته او «اغتشاشات در سه بند زندان رخ داد که همان زمان با ورود به موقع ماموران حفاظتی و نیروهای یگان ویژه کنترل شد.» او گفت که «هیچ زندانی موفق به خروج از بند سلول نشد چه رسد به این که بتواند از محیط زندان فرار کند.»

سیدکاظم موسوی، رییس دادگستری استان فارس گفته است که در شامگاه یک‌شنبه ۱۰ فروردین در دو بند زندان عادل آباد شیراز «شماری از زندانیان دست به آشوب زدند.»

او گفت که «در این دو بندی که زندانیان آن اقدام به درگیری کرده بودند، زندانیان با جرائم خشن و خاص نگه‌داری می‌شوند.»

استاندار فارس هم بامداد دوشنبه مدعی شده شایعات مطرح شده درباره فرار زندانیان صحت ندارد. او از شهروندان خواست که از دامن زدن به این شایعه بی‌اساس خودداری کنند.

در شبکه‌های اجتماعی اما از فرار تا هزار زندانی از این زندان خبرهایی منتشر شده است. زندان عادل آباد شیراز یکی از پرجمعیت‌ترین زندان‌های کشور است.

اما رییس دادگستری فارس گفته که هیچ زندانی فرار نکرده است.

 

 

برخی فعالان شبکه‌های اجتماعی گزارش کردند که روز دوشنبه 30 مارس 2020 زندان سپیدار اهواز شاهد شورش زندانیان بود. این نهمین شورش در زندان‌های ایران است که به‌دلیل ترس زندانیان از انتشار ویروس کرونا و هم‌چنین مرگ تعدادی از آن‌ها به دلیل این ویروس، رخ می‌دهد.

در ویدئوهای منتشر شده صدای شلیک گلوله از درون زندان شنیده می‌شود و اخبار تایید نشده‌ای درباره فرار تعدادی از زندانیان نیز منتشر شده است.

خبرگزاری ایرنا به‌نقل از حیدر عباس زاده، فرمانده انتظامی استان خوزستان، ضمن تایید خبر شورش در زندان سپیدار، گزارش کرد که «تعدادی از زندانیان 2 بند سپیدار اهواز امروز قصد آشوب و ایجاد ناآرامی داشتند که با حضور به موقع نیروهای انتظامی و امنیتی آرامش به زندان برگردانده شد و در حال حاضر هیچ‌گونه مشکلی در این زمینه وجود ندارد.«

تعدادی از زنان زندانی سیاسی عرب اهواز در زندان سپیدار اهواز نگه‌داری می‌شوند و فعالان حقوقی گزارش‌های متعددی درباره شکنجه روحی و جسمی این زندانیان که با هدف اخذ اعترافات اجباری بر آن‌ها اعمال می‌شود، منتشر کرده‌اند.

پیش از این و در روز یک‌شنبه ۲۹ مارس ۲۰۲۰ اهرو، سازمان حقوق بشر اهواز با انتشار بیانیه‌ای درباره اوضاع سلامتی زندان‌ها در اهواز به‌طور عام و وضعیت مهدی بحری فعال فرهنگی زندانی در اهواز به طور خاص هشدار داد.

در بیانیه اهرو به‌نقل از منابع محلی این سازمان، آمده که «در پی سهل‌انگاری و بی‌توجهی مسئولین زندان مرکزی اهواز در منطقه شیبان وضعیت بیماران مبتلا به کرونا از جمله مهدی بحری عکاس و فعال مدنی رو به وخامت است به‌طوری که مسئولین زندان او را به تنهایی در قرنطینه جدا کرده‌اند.»

براساس همین گزارش، مسئولین زندان مرکزی اهواز با تخلیه بند ۲ در زندان آن را به سالنی با ۱۰۰ تخت به یک مرکز برای زندانیان مبتلا به کرونا تبدیل کرده‌اند و در حال انتقال دادن تمامی زندانیان مبتلا به این ویروس از تمام زندانهای استان به زندان مرکزی اهواز هستند. هم اکنون ۳ زندانی‌(مهدی بحری، میلاد بغلانی و حمید رضا مکی) و ۳ زندانبان نیز مبتلا به کرونا شده‌اند امری که نگرانی‌ها از سرایت این بیماری به دیگر زندانیان را بیشتر کرده است.

اهرو هم‌چنین از آمادگی نیروهای ضدشورش و استقرار آن‌ها برای سرکوب احتمالی زندانیان خبر داده و گفته شده که «زندانیان نسبت به تخصیص سالن بند ۲ به‌عنوان مرکزی برای نگه‌داری بیماران کرونایی اعتراض کرده اما پاسخ مقامات آوردن یگان‌های ویژه و نیروهای ضدشورش بود که با تمام تجهیزات در زندان مرکزی اهواز مستقر شده‌ و در چند مرحله اقدام به رژه در محیط زندان و ایجاد رعب و وحشت برای زندانیان کردند.»

هم‌چنین تصاویری از زندان شیبان یا زندان مرکزی اهواز به دست بی‌بی‌سی فارسی رسیده که در آن ستون‌های دودی دیده می‌شود که به‌نظر می‌رسد دلیل آن آتش‌سوزی در ساختمان و محوطه زندان باشد.

در ویدیوهایی که امروز سه‌شنبه ۱۲ فروردین در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده صدای تیراندازی هم از بیرون زندان شنیده می‌شود.

زندان شیبان در شمال شرق شهر اهواز، مرکز استان خوزستان و در منطقه‌ای خارج از شهر واقع شده است.

 

 

در چنین شرایطی، علاوه بر خواست خانواده‌های زندانیان، نهادهای مختلفی مردمی در ایران و هم‌چنین اپوزیسیون حکومت اسلامی، عفو بین‌الملل نیز خواستار آزادی زندانیان از زندان‌های حکومت اسلامی شده استو

عفو بین‌الملل گفته است: توجه به نگرانی‌های شدید در مورد شیوع ویروس کرونا در زندان‌های ایران، مقام‌ها و مسئولان این کشور باید صدها زندانی عقیدتی را بی‌درنگ و بدون قیدوشرط آزاد کنند. مقام‌ها و مسئولان باید تدابیر لازم برای حفظ سلامت همه‌ زندانیان را اتخاذ کرده و آزادسازی بازداشت‌شدگان منتظر محاکمه و کسانی را که ممکن است به‌ویژه در معرض خطر ابتلای شدید یا مرگ باشند بی‌درنگ در دستور کار قرار دهند.

در چندین زندان در نقاط مختلف کشور، آزمایش‌های انجام‌شده ابتلای تعدادی از زندانیان به ویروس کرونا را تایید کرده است، و این موجب نگرانی شدید در مورد سلامت زندانیان هم‌بند آنان می‌شود. به عقیده‌ «سازمان جهانی بهداشت»، به‌نظر می‌رسد که بعضی از افراد به‌طور خاص در معرض خطر بیماری شدید یا مرگ بر اثر ابتلا به این ویروس هستند، از جمله افراد سالمند و کسانی که از قبل به مشکلات جسمی دیگری مبتلا بوده‌اند. چنین افرادی در میان زندانیان ایران وجود دارند. به علاوه، بعضی از زندانیان به طور پیوسته از دسترسی به مراقبت‌های پزشکی مناسب محروم شده‌اند و این مسئله می‌تواند این افراد را در صورت ابتلای آنان به این بیماری، آسیب‌پذیرتر کند. سازمان عفو بین‌الملل به‌طور مستند گزارش داده است که در زندان‌های ایران از سلب دسترسی به مراقبت‌های پزشکی مناسب به‌عنوان یک اقدام تنبیهی برای مجازات زندانیان عقیدتی استفاده می‌شود.

مقامات قضایی حکومت اسلامی ایران در روزهای گذشته برای مقابله با بیماری کرونا اقدام به آزادی موقت ۸۳ هزار زندانی از مجموع ۲۸۰ هزار زندانی در سراسر ایران کردند، اما به گزارش اهرو «هزاران بازداشتی و زندانی سیاسی و به طور خاص زندانیان زندان اهواز را از این آزادی مشروط مستثنی کردند، که این امر بر خلاف تقاضاهای سازمان ملل و سازمان‌های بین‌المللی برای ضرورت اولویت آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی است.»

 

لازم به‌ذکر است که شورش در زندان‌های حکومت اسلامی در پی شیوع ویروس کرونا و عدم تمهیدات ویژه سازمان زندان‌ها از جمله ضدعفونی کردن محیط زندان، اعطای مرخصی در بیش‌ترین تعداد ممکن، اعطای بسته‌های بهداشتی از جمله ماسک و ژل‌های ضدعفونی کننده و هم‌چنین انتقال زندانیان مشکوک به بیماری به قرنطینه، رخ داده است.

تعداد زیادی از زندانیان در نقاط مختلف کشور، از مسئولان قضایی و زندان‌ها درخواست کرده‌اند که به‌مسئله‌ جمعیت بیش از حد ظرفیت، وضعیت ناسالم، و شرایط غیربهداشتی زندان‌ها رسیدگی کنند؛ این مسئله خطر ابتلای زندانیان به ویروس کرونا را افزایش می‌دهد.

به‌علاوه بسیاری از خانواده‌های زندانیان نیز در مورد سلامت بستگان‌شان ابراز نگرانی کرده‌اند و معتقدند که مسئولان باید زندانیانی را که علائم ابتلا به ویروس کرونا در آن‌ها دیده می‌شود به‌طور مرتب مورد آزمایش قرار دهند.

اما پس از فشارها و اعتراضات و افزایش مطالبات برای آزادی و درخواست‌ها برای آزادی مشروط یا مرخصی از طرف زندانیان و تهدیدها علیه زندانیان و مخصوصا زندانیان سیاسی بیش‌تر شده، اما مسئولان زندان محدودیت‌های بیش‌تری را علیه زندانیان مانند محدودیت ملاقات و تماس تلفنی و غیره اعمال کرده‌اند.

در کنار تایید و تکذیب‌هایی که مقام‌های حکومت اسلامی از ابتدای همه‌گیری ابتلا به ویروس کرونا در ایران داشته و پنهان‌کاری‌هایی که در پیش گرفته‌اند، روایت‌ها و اسناد مختلفی از تغییر دلیل مرگ مبتلایان به کرونا در گواهی‌های فوت، تحویل جنازه‌ها با شرط دروغ‌گویی درباره دلیل مرگ و تهدید خانواده‌های جان‌باخته‌ها نیز منتشر شده است.

از جزییات شورش در زندان‌های مختلف ایران، سرکوب زندانیان و این‌که آیا زندانیان موفق به فرار شده‌اند یا نه و چه تعداد جان باخته‌اند هنوز خبری نیست.

شورش در زندان‌ها و تلاش برای فرار تنها راهی است که در مقابل زندانیان قرار دارد و نتیجه رفتار و سیاست‌های جنایت‌کاران حکومت اسلامی است. فرار حق زندانی است از این رو آن‌ها نیاز عاجل به کمک همه مردم آزاده سراسر ایران دارند. باید از هر طریق ممکن اعتراض کنیم و حکومت جهل و جناتیت و ترور اسلامی را واردار سازیم تا همه زندانیان را آزاد کند.

مسلم است که در چنین شرایطی، باید همه زندانیان آزاد شوند. در عین حال ما باید از شورش زندانیان حمایت کنیم و آن‌هایی که موفق به فرار شده‌اند کمک کنیم!

ضرب المثل «در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سفید است» یکی از بهترین ضرب‌المثل‌های رایج

در نومیدی بسی امید است!

درباره شورش در زندان‌های حکومت اسلامی ایران!

 

       بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com  

 

بحران کرونا؛ همه جوامع بشری را زمین‌گیر کرده است. با وجود این که ویروس کرونا از چین آغاز شد اما آسیب‌های آن بر جامعه ایران، قابل مقایسه با چین نیست. حکومت اسلامی که در دروغ‌گویی و پنهان‌کاری و سناریوسازی استاد است شیوع ویروس کرونا در ایران را به آمریکا نسبت داده که به ایران حمله بیولوژیکی کرده است و به‌همین دلیل در مقابل آن، باید آرایش جنگی گرفت. در چنین وضعیتی حکومت اسلامی ایران، برنامه جدی در مقابل پیش‌گیری این ویروس مهلک ندارد. آن‌جایی هم که توجه می‌شود تلاش مضحکی دارند که با خرافات مذهبی، مانع گسترش آن و یا درمان مبتلایان شوند.

حکومت اسلامی ایران اولین مرگ بر اثر کرونا را یک اسفند اعلام کرد در حالی‌که بعد معلوم شد حاکمان قداره‌بند از قبل از شیوع بیماری خبر داشتند.

مقامات حکومت اسلامی تا روز سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، مرگ ۲۸۹۸ نفر را به‌طور رسمی اعلام کردند و تعداد کل مبتلایان هم به ۴۴ هزار و ۶۰۶ نفر رسید. این آمار در حالی است که یک مقام سازمان بهداشت جهانی گفته است آمار اعلام شده مقامات ایران درباره مبتلایان به ویروس کرونا تنها یک پنجم مبتلایان واقعی است.

اما بر اساس آماری که رادیو فردا از اظهارات پراکنده مقام‌های رسمی محلی و منابع وزارت بهداشت جمع‌آوری کرده است، تاکنون ۷۰ هزار و ۱۰۸ نفر به دلیل داشتن علائم بالینی کرونا در ۳۱ استان ایران بستری شده یا تحت نظر قرار گرفته‌اند.

این آمار، هم چنین نشان می‌دهد که ۴۷۶۲ نفر در ۳۱ استان ایران جان خود را از دست داده‌اند.

 

دبیر کل سازمان ملل متحد، شیوع ویروس کرونا را بدترین بحران نوع بشر پس از جنگ جهانی دوم خواند. این ویروس تا به امروز چهارشنبه، بیش از ۸۵۸ هزار نفر را مبتلا کرده و جان بیش از ۴۲ هزار نفر را در سراسر جهان گرفته است.

آخرین آمار مرگ و میر بیماری همه‌گیر «کووید ۱۹» و مبتلایان به ویروس کرونا در سطح جهان تاکنون جان ۴۰۵۵ نفر را در آمریکا گرفته است. ۱۸۸۵۷۸ نفر نیز در این کشور به این ویروس مبتلا شده اند. در ایتالیا تعداد جان‌باختگان و مبتلایان به ترتیب به ۱۲۴۲۸ و ۱۰۵۷۹۲ نفر رسیده است. آخرین آمار از اسپانیا از جان باختن ۸۴۶۴ نفر حکایت دارد. این در حالی است که ۹۵۹۲۳ نفر در این کشور به نوع جدید ویروس کرونا مبتلا شده‌اند. تعداد جان‌باختگان در چین ۳۳۰۵ نفر و شمار مبتلایان ۸۱۵۱۸ نفر است. ویروس جدید کرونا جان ۷۷۵ نفر را در آلمان گرفته است. ۷۱۸۰۸ نفر نیز در این کشور اروپایی به این ویروس مبتلا شده اند. شمار جان باختگان در فرانسه به ۳۵۲۳ نفر رسیده است. ۵۲۱۲۸ نفر نیز در این کشور به بیماری «کووید ۱۹» مبتلا شده اند. در ایران ۲۸۹۸ نفر جان خود را از دست داده‌اند و ۴۴۶۰۵ نفر نیز به ویروس جدید کرونا مبتلا شده‌اند. تعداد مبتلایان در بریتانیا ۲۵۱۵۰ نفر و تعداد جان‌باختگان در این کشور اروپایی نیز ۱۷۸۹ نفر است.

 

 

شیوع سریع ویروس کرونا در ایران، نگرانی درباره سرایت آن به محیط‌های پرجمعیت و بسته‌ای چون زندان‌ها و پادگان‌ها و اماکن کار افزایش یافته است.

موقعیت زندان‌ها به‌دلیل تعداد زیاد زندانیان و ناممکن بودن اجرای تدابیری مانند قرنطینه و فاصله‌گذاری اجتماعی یا رعایت بهداشت و شست‌وشوی مرتب دست با صابون بسیار بحرانی‌تر از پادگان‌ها است.

دستگاه قضایی حکومت اسلامی ۱۳ اسفند ماه اعلام کرده بود که با مرخصی بیش از ۵۰ هزار زندانی به دلیل شرایط کشور و شیوع کرونا موافقت کرده است. ظاهرا در این فاصله تعداد دیگری از زندانیان نیز به مرخصی آمده‌اند اما اغلب زندان‌های ایران هم چنان با ازدحام زندانیان و کمبود مراقبت‌های بهداشتی رو به رو هستند.

جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر در ایران چندی پیش تعداد زندانیان ایران را بیش از ۱۸۹ هزار نفر اعلام کرده بود. تقی رستم‌وندی، رییس سازمان امور اجتماعی تیرماه سال پیش این آمار را ۲۴۰ هزار نفر عنوان کرد.

تا کنون درباره شیوع ویروس کرونا در زندان فشافویه و اوین گزارش‌هایی منتشر شده که باعث نگرانی خانواده زندانیان سیاسی در این زندان‌ها که مشمول مرخصی نشده‌اند بوده است.

در مورد ابتلای شماری از زندانیان به کرونا گزارش‌های متفاوتی منتشر شده و در مواردی برخی از زندانیان یا خانواده آن‌ها از این موضوع خبر داده‌اند. با این حال تا کنون به‌طور رسمی آماری در این زمینه منتشر نشده است.

 

زندان‌های ایران که پیش از این واقعه نیز به‌شدت آلوده و فاقد استاندارهای بهداشتی بودند و گاهی زندانیان به دلایل مختلف از جمله بیماری جان خود را از دست می‌دادند اکنون این اسیران بیش از همه در معرض شیوع ویروس کرونا قرار دارند. به‌ویژه به اقرار مسئولین زندان‌ها زندان‌های ایران، ظرفیت ۹۵ هزار زندانی را دارند در حالی که حدود ۲۴۰ هزار نفر در این زندان‌های آلوده و غیربهداشتی محبوس هستند.

از طرف دیگر، خانواده زندانیان و فعالین سیاسی، اجتماعی فرهنگی و حقوق بشری داخلی و بین‌المللی، همواره از حکومت اسلامی خواسته‌اند قبل از این که فاجعه انسانی در زندان‌ها رخ دهد آنان را آزاد کند. اما حکومت اسلامی با انتخاب خود، برخی زندانیان را آزاد کرده است.

 

در چنین وضعیتی، زندانیان ناچارند دست به‌شورش برنند تا خود را از این اسارتگاه‌های قرون وسطایی و آلوده حکومت جهل و جنایت و وحشت اسلامی رها سازند.

برخی زندانیالن ذدرباره آلودگی در زندان های هشدار داده‌اند از جمله عباس لسانی فعال آذربایجانی محبوس در زندان اردبیل و حسین سرلک، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین نامه‌هایی جداگانه در خصوص بحران کرونا و پیامدهای آن در این زندان‌ها نوشته‌اند. هم‌چنین دو زندانی در زندان تبریز در اعتراض به وضعیت زندان و شیوع ویروس کرونا دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

لسانی در بخشی از نامه خود ضمن مسئول دانستن مقامات زندان در خصوص سلامت جانی زندانیان نوشته است: «بر مسئولین امر است که با تصمیم سریع، منطقی و انسانی موجبات اجرای مرخص نمودن فعالین ملی مدنی، زندانیان عقیدتی و جرایم غیرخطرناک را فراهم نمایند تا از خطر ابتلا به بیماری در فضای شکننده و خطرناک زندان رها گردند، در غیر این‌صورت هرگونه تهدید جانی بر عهده مسئولین امر است و آن‌ها مسئول هرگونه عواقب حیاتی اینجانب و تمامی زندانیان خواهند بود.»

 

حسین سرلک نیز طی نامه‌ای در خصوص وضعیت زندان‌های ایران به بهانه درخواست جواد ظریف وزیر امور خارجه حکومت اسلامی برای آزادی زندانیان ایرانی خارج از کشور به‌دلیل شیوع ویروس کرونا نوشته است: «چه‌قدر خجسته است که وزیر امور خارجه از کشورهای بیگانه درخواست مرخصی و یا آزادی زندانیان ایرانی در کشورهای غیر، خصوصا آمریکا را بیان می‌فرمایند. آقای ظریف! آیا می‌دانید که سازمان زندان‌ها تاکنون حتی یک لیتر مواد ضدعفونی کننده در اختیار زندانیان نگذاشته و دستوراتی را نیز صادر فرموده‌اند که خود زندانیان مواد ضدعفونی خریداری کرده و به زندان بیاورند؟ آیا می‌دانید که چند درصد این مواد ضدعفونی کننده که توسط خیرین زندانی خریداری می‌شود به دست زندانیان می‌رسد؟ شاید حدود هفتاد درصد این مواد توسط ماموران و مسئولان زندان ضبط و برای استفاده شخصی مصرف می‌شود.»

 

از سوی دیگر، در پی وخامت حال نرگس محمدی، نایب رییس و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر در زندان زنجان،‌ عذرا بازرگان،‌ مادر ایشان طی نامه‌ای به رییس قوه قضاییه، ‌ابراهیم رییسی، نسبت به سلامتی وی ابراز نگرانی کرد. در این نامه با ابراز نگرانی از مشکلات حاد تنفسی نرگسی محمدی و هم چنین عوارض ناشی از جراحی‌های سنگین طی سال‌های اخیر اعلام داشت رفتار صورت گرفته با نرگس محمدی ظالمانه و غیرانسانی است.

 

بنا به گزارش‌ها، پس از فرار دسته‌جمعی حدود ۸۰ تن از زندانیان زندان سقز در شامگاه جمعه ۸ فروردین، چهار تن از ماموران این زندان بازداشت شده‌اند.

شنبه ۹ فروردین نیز شماری از زندانیان در زندان‌های الوند همدان و مهاباد دست به اعتراض زدند. بنا به برخی گزارش‌ها اعتراض در زندان همدان منجر به درگیری مسلحانه و فرار زندانیان شده است.

باشگاه خبرنگاران جوان نیز از خفگی دو تن از زندانیان در دود حاصل از آتش‌سوزی و جان‌باختن آنان خبر داد. گزارش‌هایی از درگیری مسلحانه و قتل یک تن از زندانیان در زندان مهاباد نیز منتشر شده است.

خبرگزاری فارس شامگاه جمعه، هشتم فروردین «بر اساس اطلاعات موثق» گزارش داد که در پی شورش در زندان سقز «بیش از ۸۰ زندانی» فرار کرده‌اند.

این خبرگزاری به نقل از شاهدان عینی می‌گوید تعدادی از زندانیان در حین فرار ماشین‌های عبوری از مسیر را به زور و با تهدید سرنشینان با چاقو از آن‌ها گرفته و از محل گریخته‌اند.

شاهدان هم‌چنین گفته‌اند که تعدادی از زندانیان فراری از کوچه‌های مقابل زندان وارد شهر سقز شده‌اند. تا کنون درباره شورش زندانیان و درگیری احتمالی میان آن‌ها و ماموران انتظامی گزارشی منتشر نشده است.

 

 

به گزارش هرانا، پیش‌تر از درگیری‌های مشابه در زندان های تبریز، پارسیلون خرم‌آباد و الیگودرز خبر داده بود. این بحران در پی افزایش نگرانی زندانیان در رابطه با شیوع ویروس کرونا و تاخیر در بررسی پرونده‌های زندانیان برای اعزام آن‌ها به مرخصی، شکل گرفته است.

 

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز شنبه ۹ فروردین ماه ۱۳۹۹، در پی شیوع ویروس کرونا در کشور و به‌دلیل عدم اعزام به مرخصی، شماری از زندانیان محبوس در زندان الوند همدان دست به اعتراض زدند.

بنا به برخی گزارش‌ها این اعتراض منجر به درگیری مسلحانه و فرار زندانیان در این زندان شده است؛ در این درگیری شماری از زندانیان معترض اقدام به آتش‌زدن پتو کرده و برخی از شنیدن صدای تیراندازی در اطراف این زندان خبر داده‌اند.

در همین خصوص حسن خانجانی، دادستان همدان مدعی شد: «هیچ‌کدام از زندانیان از زندان همدان فرار نکرده‌اند.» او هم‌چنین ضمن رد بروز درگیری مسلحانه برای سرکوب اعتراضات، علت اعتراض زندانیان را عدم اعطای مرخصی به‌دلیل شیوع بیماری کرونا عنوان کرده است.

اما ساعاتی بعد باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از یک منبع آگاه خبر از خفگی دو تن از زندانیان در دود حاصل از آتش‌سوزی داد. به‌علاوه سه تن دیگر از زندانیان که در این درگیری‌ها زخمی شده بودند برای معالجه به بیمارستان خارج از زندان منتقل شده‌اند. این خبرگزاری از بازداشت آن‌چه رهبران این اعتراض خوانده، توسط نیروهای یگان ویژه خبر داده است.

هم‌چنین شب جمعه درگیری مشابهی در زندان مهاباد رخ داد و برخی از تیراندازی و کشته‌شدن یک تن از زندانیان خبر داده بودند. علی اکبر گروسی رییس کل دادگستری استان آذربایجان غربی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری میزان، ضمن رد بروز آسیب به زندانیان در این درگیری‌ها مدعی شد: «هیچ‌گونه مشکل یا نگرانی در زندان‌های استان آذربایجان غربی وجود ندارد و مشکل مختصری که بامداد شب گذشته در زندان مهاباد اتفاق افتاده بود با حضور موثر مسئولین استانی و یگان‌های انتظامی رفع شد.»

در ادامه اعتراض‌های زندانیان، امروز یک‌شنبه ۱۰ فروردین ماه دو زندانی در بند ۱۲ زندان تبریز نیز در اعتراض به شرایط نامساعد زندان و شیوع ویروس کرونا دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

هویت این افراد «بابک گلستانی و علیرضا اصغرزاده» توسط هرانا احراز شده است. احتمال می‌رود که تعداد اعتصاب کنندگان افزایش یابد.

 

عصر روز شنبه ۹ فروردین ماه نیز ابراهیم رئیسی، رییس قوه قضاییه در نشستی ویژه با سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی، معاون اول قوه قضاییه، دادستان‌ کل کشور، رییس سازمان زندان‌ها و تعدادی از مقامات قضایی و انتظامی اعتراض و درگیری در زندان‎ها را مورد بررسی قرار دادند. او در پی این جلسه دستور «تشدید مراقبت‌های امنیتی از زندان‌ها و دستگیری زندانیان فراری» و «شناسایی قاصران و مقصران» و برخورد قضایی با آنان را داده بود.

در همین رابطه خبرگزاری تسنیم وابسته به نهادهای امنیتی، از بازداشت چهار تن از ماموران زندان سقز به دلیل فرار زندانیان خبر داد. مجتبی شیرودبزرگی، رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح استان کردستان گفت: «چند نفر از ماموران زندان سقز احضار و از آنان تحقیق به عمل آمد و چهار نفر از این افراد با صدور قرار تأمین روانه بازداشت و مابقی نیز با قرارهای تامین متناسب آزاد شدند.»

به گزارش تسنیم، محمد جباری دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کردستان گفت: تعداد حدود ۷۰ زندانی از غفلت نگهبانان این زندان سوءاستفاده کرده و با طراحی نقشه‌ای، موفق به فرار شدند. ۷ نفر از زندانیان متواری تاکنون دستگیر و ۲ نفر دیگر از متواریان خود را تحویل داده و تلاش برای بازداشت سایر متهمان شناسایی‌شده نیز ادامه دارد.

دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کردستان تصریح کرد: چنان چه زندانیان متواری خود را تحویل و به زندان برگردند، جرم ارتکابی‌شان برابر دستورالعمل و مقررات، مشمول ارفاق و تخفیفات قانونی قرار گرفته و این اقدام فرار آنان مانع عفو جرم اصلی قبلی‌شان نخواهد شد اما اگر برنگردند، پس از دستگیری به مجازات جرم جدید محکوم و مشمول بخشنامه عفو نخواهند شد

جباری با بیان این که علت این رخداد در حال بررسی است؛ از عفو به زندانیان متواری زندان سقز خبر داد و گفت: »نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه رأفت حرکت کرده و یقینا این متهمان در صورت پشیمانی از اقدام خود، مشمول عفو خواهند شد.»

 

پیش از این روز پنج‌شنبه ۷ فروردین‌ ‌‌ماه ۱۳۹۹، هرانا از ایجاد درگیری در زندان تبریز خبر داده بود. این زندانیان در اعتراض به پذیرش زندانی جدید بدون طی دوره قرنطینه و تاخیر در بررسی پرونده‌های زندانیان و اعزام آن‌ها به مرخصی با وجود شیوع ویروس کرونا در کشور دست به اعتراض زده بودند. بر اساس مستندات هرانا، دود غلیظی از محل زندان برخواسته و صدای تیراندازی نیز شنیده شده بود. زندانیان محبوس در این زندان خواستار ملاقات با مسئولان ارشد دستگاه قضایی هستند.

 

روز پنج‌شنبه نیز زندانیان دو بند از زندان تبریز در اعتراض به اجرای تبعیض‌آمیز بخش‌نامه عفو و دادن مرخصی به زندانیان و عدم رعایت قرنطینه برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا شورش کردند که با دخالت نیروهای یگان ویژه نیروی انتظامی سرکوب شدند.

در ناآرامی‌های زندان تبریز بخش از ساختمان به آتش کشیده شده و مطابق فیلم‌هایی که ساکنان برج‌های اطراف در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده‌اند صدای تیراندازی نیز به گوش رسیده است.

بهروز مهدوی، فرماندار تبریز ضمن تائید آتش‌سوزی در زندان، آن را جزئی خوانده و گفته ناآرامی‌ها تلفات جانی نداشته و با دخالت ماموران انتظامی اوضاع زندان آرام شده است.

 

پنج‌شنبه گذشته و چند ساعت پیش از تحویل سال نو هم در زندان پارسیلون شهرستان خرم‌آباد زندانیان شورش کردند و ۲۳ نفر آن‌ها موفق به فرار از زندان شدند. مطابق برخی گزارش‌ها ماموران زندان به سمت زندانیان تیراندازی کرده و دست‌کم یک نفر آن‌ها کشته شده است.

خبرگزاری دولتی ایرنا کشته شدن یک زندانی بر اثر تیراندازی را تکذیب کرده است. با این حال محمود ثمینی، معاون سیاسی امنیتی استانداری لرستان در جمع خبرنگاران کشته شدن یک زندانی و مجروح شدن یک نفر دیگر را تایید کرده است. او می‌گوید یکی از زندانیان هم دستگیر شده است.

یک روز پس از حادثه زندان پارسیلون، در زندان الیگودرز، یکی دیگر از شهرستان‌های لرستان نیز زندانیان شورش کردند اما ظاهرا کسی از آن‌ها نتوانسته فرار کند.

حمید کشکولی، فرماندار الیگودرز، اول فروردین به ایرنا گفته است: «زندانیان الیگودرز عصر امروز در یک اقدام خودسرانه و غیرقانونی اقدام به اعتراض در داخل زندان کرده بودند که نشر این خبر به بیرون از زندان موجب نگرانی برخی شهروندان شده بود.»

 

پیش از این نیز در نخستین روز امسال حمید کشکولی، فرماندار الیگودرز گفته بود گه «زندانیان الیگودرز در یک اقدام خودسرانه و غیرقانونی اقدام به اعتراض در داخل زندان کرده بودند که نشر این خبر به بیرون از زندان موجب نگرانی برخی شهروندان شده بود.»

شورش در زندان الیگودرز یک روز پس از رویدادی مشابه در زندان پارسیلون خرم‌آباد رخ داد. در جریان این واقعه در آخرین روز سال ۹۸ درگیری میان زندانیان و زندانبانان زندان پارسیلون خرم‌آباد رخ داد. مقام‌های محلی و قضایی تایید کردند که ۲۳ نفر از زندانیان از زندان پارسیلون خرم ‌آباد گریخته‌اند. گفته شده هیچ یک از زندانیان متواری مرتکب جرایم «خطرناک» نشده و فرار زندانیان دست کم یک کشته و یک زخمی بر جای گذاشت. محمود ثمینی، معاون امنیتی استاندار لرستان گفته بود «در حین فرار یک نفر با تیراندازی مامورین کشته و یک نفر مجروح شد که به بیمارستان انتقال داده شد.»

 

منابع محلی شامگاه شنبه نهم فروردین ماه از اعتراض و درگیری در زندان الوند همدان و فرار شماری از زندانیان از این زندان خبر دادند.

مقام‌های رسمی اعتراض در زندان الوند همدان را تایید کردند اما جزییات بیش‌تری در این باره اعلام نکردند. خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ایرنا، نیز با تایید درگیری  و اعتراض زندانیان در این زندان نوشت: «به‌دنبال بروز درگیری بین زندانیان این شهر، مسئولان استان در حال بازگرداندن آرامش به این زندان هستند.»

این خبرگزاری با اشاره به اخبار غیررسمی درباره فرار زندانیان از زندان الوند همدان، تاکید کرد که «تاکنون اطلاعاتی در زمینه فرار زندانیان به دست نیامده و موضوع از سوی نهادهای ذی‌ربط در حال پیگیری و بررسی است و شرایط زندان همدان تحت کنترل گزارش شده است.»

مقام‌های زندان الوند و مقام‌های قضایی در استان همدان گفتند که صبح یک‌شنبه نهم فروردین درباره «ناآرامی در زندان همدان» اطلاعات بیش‌تری در اختیار رسانه‌ها قرار می‌دهند.
رییس کل دادگستری استان فارس از وقوع نا آرامی در زندان عادل آباد شیراز خبرداد. شیخ  کاظم موسوی به خبرنگار مهر گفت: از ساعت ۲۲ یک‌شنبه در دو بند از زندان عادل آباد شیراز شاهد نا آرامی بودیم که این امر توسط نیروهای امنیتی زندان و یگان‌های امدادی تحت کنترل قرار گرفت.

او ادامه داد: در این دو بندی که زندانیان آن اقدام به درگیری کرده بودند زندانیان با جرایم خشن و خاص نگه‌داری می‌شوند که مشمول هیچ گونه تسهیلات نمی‌شوند.

رییس کل دادگستری فارس افزود: در پی این ناآرامی زندانیان این دو بند اقدام به شکستن برخی نرده‌ها و دوربین‌های مدار بسته کردند که با ورود نیروهای حفاظتی زندان و یگان‌های انتظامی و امنیتی موضوع تحت کنترل قرار گرفت.

او تصریح کرد: هیچ‌گونه آسیبی به زندانیان و نیروهای حفاظتی و انتظامی و اقدام به فراری در پی این حادثه گزارش نشده است.

عنایت‌الله رحیمی در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایرنا افزود:‌ حدود سه نفر در بندهای این زندان درگیری داشته اند که در حال حاضر، شرایط در زندان مرکزی شیراز و دیگر زندان‌های استان در حال کنترل است.

در پی اعتراض در زندان عادل‌آباد، برخی در شبکه‌های اجتماعی ادعا کردند که تعدادی از زندانیان از این زندان فرار کرده‌اند که استاندار فارس در این باره گفت: ‌این شایعه تکذیب می‌شود و هیچ زندانی فرار نکرده است.

او از شهروندان خواست که از دامن زدن به این شایعه بی‌اساس خودداری کنند.

حیدر آسیابی، دادستان عمومی و انقلاب شیراز ادعاکرده که در ناآرامی‌ زندان عادل آباد شیراز «هیچ‌گونه تلفاتی نداشتیم و تنها ۱۴ نفر دچار مصدومیت جزئی شدند.

«به‌گفته او «اغتشاشات در سه بند زندان رخ داد که همان زمان با ورود به موقع ماموران حفاظتی و نیروهای یگان ویژه کنترل شد.» او گفت که «هیچ زندانی موفق به خروج از بند سلول نشد چه رسد به این که بتواند از محیط زندان فرار کند.»

سیدکاظم موسوی، رییس دادگستری استان فارس گفته است که در شامگاه یک‌شنبه ۱۰ فروردین در دو بند زندان عادل آباد شیراز «شماری از زندانیان دست به آشوب زدند.»

او گفت که «در این دو بندی که زندانیان آن اقدام به درگیری کرده بودند، زندانیان با جرائم خشن و خاص نگه‌داری می‌شوند.»

استاندار فارس هم بامداد دوشنبه مدعی شده شایعات مطرح شده درباره فرار زندانیان صحت ندارد. او از شهروندان خواست که از دامن زدن به این شایعه بی‌اساس خودداری کنند.

در شبکه‌های اجتماعی اما از فرار تا هزار زندانی از این زندان خبرهایی منتشر شده است. زندان عادل آباد شیراز یکی از پرجمعیت‌ترین زندان‌های کشور است.

اما رییس دادگستری فارس گفته که هیچ زندانی فرار نکرده است.

 

 

برخی فعالان شبکه‌های اجتماعی گزارش کردند که روز دوشنبه 30 مارس 2020 زندان سپیدار اهواز شاهد شورش زندانیان بود. این نهمین شورش در زندان‌های ایران است که به‌دلیل ترس زندانیان از انتشار ویروس کرونا و هم‌چنین مرگ تعدادی از آن‌ها به دلیل این ویروس، رخ می‌دهد.

در ویدئوهای منتشر شده صدای شلیک گلوله از درون زندان شنیده می‌شود و اخبار تایید نشده‌ای درباره فرار تعدادی از زندانیان نیز منتشر شده است.

خبرگزاری ایرنا به‌نقل از حیدر عباس زاده، فرمانده انتظامی استان خوزستان، ضمن تایید خبر شورش در زندان سپیدار، گزارش کرد که «تعدادی از زندانیان 2 بند سپیدار اهواز امروز قصد آشوب و ایجاد ناآرامی داشتند که با حضور به موقع نیروهای انتظامی و امنیتی آرامش به زندان برگردانده شد و در حال حاضر هیچ‌گونه مشکلی در این زمینه وجود ندارد.«

تعدادی از زنان زندانی سیاسی عرب اهواز در زندان سپیدار اهواز نگه‌داری می‌شوند و فعالان حقوقی گزارش‌های متعددی درباره شکنجه روحی و جسمی این زندانیان که با هدف اخذ اعترافات اجباری بر آن‌ها اعمال می‌شود، منتشر کرده‌اند.

پیش از این و در روز یک‌شنبه ۲۹ مارس ۲۰۲۰ اهرو، سازمان حقوق بشر اهواز با انتشار بیانیه‌ای درباره اوضاع سلامتی زندان‌ها در اهواز به‌طور عام و وضعیت مهدی بحری فعال فرهنگی زندانی در اهواز به طور خاص هشدار داد.

در بیانیه اهرو به‌نقل از منابع محلی این سازمان، آمده که «در پی سهل‌انگاری و بی‌توجهی مسئولین زندان مرکزی اهواز در منطقه شیبان وضعیت بیماران مبتلا به کرونا از جمله مهدی بحری عکاس و فعال مدنی رو به وخامت است به‌طوری که مسئولین زندان او را به تنهایی در قرنطینه جدا کرده‌اند.»

براساس همین گزارش، مسئولین زندان مرکزی اهواز با تخلیه بند ۲ در زندان آن را به سالنی با ۱۰۰ تخت به یک مرکز برای زندانیان مبتلا به کرونا تبدیل کرده‌اند و در حال انتقال دادن تمامی زندانیان مبتلا به این ویروس از تمام زندانهای استان به زندان مرکزی اهواز هستند. هم اکنون ۳ زندانی‌(مهدی بحری، میلاد بغلانی و حمید رضا مکی) و ۳ زندانبان نیز مبتلا به کرونا شده‌اند امری که نگرانی‌ها از سرایت این بیماری به دیگر زندانیان را بیشتر کرده است.

اهرو هم‌چنین از آمادگی نیروهای ضدشورش و استقرار آن‌ها برای سرکوب احتمالی زندانیان خبر داده و گفته شده که «زندانیان نسبت به تخصیص سالن بند ۲ به‌عنوان مرکزی برای نگه‌داری بیماران کرونایی اعتراض کرده اما پاسخ مقامات آوردن یگان‌های ویژه و نیروهای ضدشورش بود که با تمام تجهیزات در زندان مرکزی اهواز مستقر شده‌ و در چند مرحله اقدام به رژه در محیط زندان و ایجاد رعب و وحشت برای زندانیان کردند.»

هم‌چنین تصاویری از زندان شیبان یا زندان مرکزی اهواز به دست بی‌بی‌سی فارسی رسیده که در آن ستون‌های دودی دیده می‌شود که به‌نظر می‌رسد دلیل آن آتش‌سوزی در ساختمان و محوطه زندان باشد.

در ویدیوهایی که امروز سه‌شنبه ۱۲ فروردین در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده صدای تیراندازی هم از بیرون زندان شنیده می‌شود.

زندان شیبان در شمال شرق شهر اهواز، مرکز استان خوزستان و در منطقه‌ای خارج از شهر واقع شده است.

 

 

در چنین شرایطی، علاوه بر خواست خانواده‌های زندانیان، نهادهای مختلفی مردمی در ایران و هم‌چنین اپوزیسیون حکومت اسلامی، عفو بین‌الملل نیز خواستار آزادی زندانیان از زندان‌های حکومت اسلامی شده استو

عفو بین‌الملل گفته است: توجه به نگرانی‌های شدید در مورد شیوع ویروس کرونا در زندان‌های ایران، مقام‌ها و مسئولان این کشور باید صدها زندانی عقیدتی را بی‌درنگ و بدون قیدوشرط آزاد کنند. مقام‌ها و مسئولان باید تدابیر لازم برای حفظ سلامت همه‌ زندانیان را اتخاذ کرده و آزادسازی بازداشت‌شدگان منتظر محاکمه و کسانی را که ممکن است به‌ویژه در معرض خطر ابتلای شدید یا مرگ باشند بی‌درنگ در دستور کار قرار دهند.

در چندین زندان در نقاط مختلف کشور، آزمایش‌های انجام‌شده ابتلای تعدادی از زندانیان به ویروس کرونا را تایید کرده است، و این موجب نگرانی شدید در مورد سلامت زندانیان هم‌بند آنان می‌شود. به عقیده‌ «سازمان جهانی بهداشت»، به‌نظر می‌رسد که بعضی از افراد به‌طور خاص در معرض خطر بیماری شدید یا مرگ بر اثر ابتلا به این ویروس هستند، از جمله افراد سالمند و کسانی که از قبل به مشکلات جسمی دیگری مبتلا بوده‌اند. چنین افرادی در میان زندانیان ایران وجود دارند. به علاوه، بعضی از زندانیان به طور پیوسته از دسترسی به مراقبت‌های پزشکی مناسب محروم شده‌اند و این مسئله می‌تواند این افراد را در صورت ابتلای آنان به این بیماری، آسیب‌پذیرتر کند. سازمان عفو بین‌الملل به‌طور مستند گزارش داده است که در زندان‌های ایران از سلب دسترسی به مراقبت‌های پزشکی مناسب به‌عنوان یک اقدام تنبیهی برای مجازات زندانیان عقیدتی استفاده می‌شود.

مقامات قضایی حکومت اسلامی ایران در روزهای گذشته برای مقابله با بیماری کرونا اقدام به آزادی موقت ۸۳ هزار زندانی از مجموع ۲۸۰ هزار زندانی در سراسر ایران کردند، اما به گزارش اهرو «هزاران بازداشتی و زندانی سیاسی و به طور خاص زندانیان زندان اهواز را از این آزادی مشروط مستثنی کردند، که این امر بر خلاف تقاضاهای سازمان ملل و سازمان‌های بین‌المللی برای ضرورت اولویت آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی است.»

 

لازم به‌ذکر است که شورش در زندان‌های حکومت اسلامی در پی شیوع ویروس کرونا و عدم تمهیدات ویژه سازمان زندان‌ها از جمله ضدعفونی کردن محیط زندان، اعطای مرخصی در بیش‌ترین تعداد ممکن، اعطای بسته‌های بهداشتی از جمله ماسک و ژل‌های ضدعفونی کننده و هم‌چنین انتقال زندانیان مشکوک به بیماری به قرنطینه، رخ داده است.

تعداد زیادی از زندانیان در نقاط مختلف کشور، از مسئولان قضایی و زندان‌ها درخواست کرده‌اند که به‌مسئله‌ جمعیت بیش از حد ظرفیت، وضعیت ناسالم، و شرایط غیربهداشتی زندان‌ها رسیدگی کنند؛ این مسئله خطر ابتلای زندانیان به ویروس کرونا را افزایش می‌دهد.

به‌علاوه بسیاری از خانواده‌های زندانیان نیز در مورد سلامت بستگان‌شان ابراز نگرانی کرده‌اند و معتقدند که مسئولان باید زندانیانی را که علائم ابتلا به ویروس کرونا در آن‌ها دیده می‌شود به‌طور مرتب مورد آزمایش قرار دهند.

اما پس از فشارها و اعتراضات و افزایش مطالبات برای آزادی و درخواست‌ها برای آزادی مشروط یا مرخصی از طرف زندانیان و تهدیدها علیه زندانیان و مخصوصا زندانیان سیاسی بیش‌تر شده، اما مسئولان زندان محدودیت‌های بیش‌تری را علیه زندانیان مانند محدودیت ملاقات و تماس تلفنی و غیره اعمال کرده‌اند.

در کنار تایید و تکذیب‌هایی که مقام‌های حکومت اسلامی از ابتدای همه‌گیری ابتلا به ویروس کرونا در ایران داشته و پنهان‌کاری‌هایی که در پیش گرفته‌اند، روایت‌ها و اسناد مختلفی از تغییر دلیل مرگ مبتلایان به کرونا در گواهی‌های فوت، تحویل جنازه‌ها با شرط دروغ‌گویی درباره دلیل مرگ و تهدید خانواده‌های جان‌باخته‌ها نیز منتشر شده است.

از جزییات شورش در زندان‌های مختلف ایران، سرکوب زندانیان و این‌که آیا زندانیان موفق به فرار شده‌اند یا نه و چه تعداد جان باخته‌اند هنوز خبری نیست.

شورش در زندان‌ها و تلاش برای فرار تنها راهی است که در مقابل زندانیان قرار دارد و نتیجه رفتار و سیاست‌های جنایت‌کاران حکومت اسلامی است. فرار حق زندانی است از این رو آن‌ها نیاز عاجل به کمک همه مردم آزاده سراسر ایران دارند. باید از هر طریق ممکن اعتراض کنیم و حکومت جهل و جناتیت و ترور اسلامی را واردار سازیم تا همه زندانیان را آزاد کند.

مسلم است که در چنین شرایطی، باید همه زندانیان آزاد شوند. در عین حال ما باید از شورش زندانیان حمایت کنیم و آن‌هایی که موفق به فرار شده‌اند کمک کنیم!

ضرب المثل «در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سفید است» یکی از بهترین ضرب‌المثل‌های رایج در زبان و ادب جامعه ما این بیت شعر است. در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است در این ضرب‌المثل روح انتظار نهفته است و همیشه انسان را به آینده امیدوار می‌کند این ضرب‌المثل برگفته از یکی از ابیات نظامی گنجوی در لیلی و مجنون است.

به‌فردای روشن امید داشته باشیم!

چهارشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۹‌- یکم آوریل ۲۰۲۰

در زبان و ادب جامعه ما این بیت شعر است. در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است در این ضرب‌المثل روح انتظار نهفته است و همیشه انسان را به آینده امیدوار می‌کند این ضرب‌المثل برگفته از یکی از ابیات نظامی گنجوی در لیلی و مجنون است.

به‌فردای روشن امید داشته باشیم!

چهارشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۹‌- یکم آوریل ۲۰۲۰

دوران سخت کرونایی !

دوران سخت کرونایی !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 

با حمله کرونا افرادی میلیونر کمکهای میلیون دلاری به مبارزه با کرونا کردند . یک چهره معروف جهانی کارخانه خودش را تبدیل به تهیه لوازم مبارزه با کرونا کرد ، بیل گیتس چند میلیون دلار کمک کرد ، آن ، این ، آنجا ، اینجا و خلاصه همه جا...یک حسی از همبستگی در نجات زندگی ...

هنرپیشه های مشهور ایرانی هم از هوادارانشان درخواست کردند که با کمکهای میلیون دلاری خودشان به هنرمندان ، شرایط دوران قرنطینه را برایشان بهتر و ساده تر کنند و گفتند ما هنر پیشه های معروف و عزیز ملت ایران نیاز به انگیزه برای زنده ماندن داریم تا بعدا مردمی که از کرونا زنده میمانند از بودن ما حالش را ببرند .

همین حالا مشتاق یاری سبز دلارتان هستیم .
یه مشت هنرمند خیلی معروف ایرانی .

کرونا؛ شورش در زندان‌ ها

کرونا؛ شورش در زندان‌ ها

در یک هفته گذشته در چندین زندان در سطح سراسری شورش توسط زندانیان شروع شده است. 

در حالی که ویروس مرگبار کرونا همچنان هر روز موجب مرگ هزاران نفر در سراسر جهان می‌شود، زندانیان زندان تبریز،  الیگودرز خرم آباد، فشافویه تهران،  سپیدار اهواز، همدان، پارسیلون خرم آباد، عادل آباد شیراز، سقز و مهاباد در اعتراض به وضعیت خود و عدم اجازه مرخصی،  دست به شورش زده اند. متاسفانه تا کنون بیش از ده نفر از زندانیان در جریان شورش و اعتراضات، جان خود را از دست داده اند. 

ما در چند روز گذشته شاهد شورش زندانیان در  شهرهای سقز و مهاباد و اعتراضات آنها برای آزادی و تضمین حق حیات بوده ایم. در شهر سقز تعداد زیادی از زندانیان درهای زندان را شکستند و فراری شدند. نیروهای جنایتکار جمهوری اسلامی، استاندار و مقامات امنیتی و اطلاعاتی با تهدید و خانه گردی ها در تلاشند که زندانیان فراری از زندان سقز را دستگیر کنند. 

اختفا و در پناه قرار دادن زندانیان فراری حق انسانی مردم و جامعه است. مردم کردستان باید با همکاری های نزدیک با ایجاد شبکه های وسیع پوشش خبری و اطلاعاتی و با ایجاد هسته های دو نفره در محلات و گشت زنی های این گروه ها، مانع دستگیری زندانیان فراری شوند. 

با بحران کرونا زندانها به محل شورش و درگیری، و اعتراض دسته جمعی تبدیل  شده است. 

در ایران و ایتالیا شورش زندانیان توجه افکار عمومی را بخود جلب کرده است.  در ایتالیا در نهم مارس اولین شورش زندانیان شروع شد. بنا برگزارش‌ها اعتراض‌ها از زندان شهر مودنا در شمال ایتالیا و بعد از آن آغاز شد که به زندانیان گفتند ملاقات‌هایشان لغو شده است. زندانیان با شنیدن این خبر دست به شورش زدند. در زندان شهر فوجا در جنوب ایتالیا هم ده‌ها زندانی فرار کردند. در زندان سن ویتو در شهر میلان زندانیان شش بخش زندان را به آتش کشیدند و بعضی از آنها خود را به پشت بام ساختمان رساندند و تصاویر خود را در حال مبارزه و شورش در زندان به نمایش گذاشته اند. 

 

شرایط نوین و مساله مرخصی زندانیان و آزادی زندانیان سیاسی.

در 4دهه گذشته ما شاهد شورش و اعتراض در زندانها بوده ایم. زندانیان همواره به عدم ایمنی  و عدم دسترسی به امکانات  دارویی و پزشکی، ندادن مرخصی و  نداشتن اوقات کافی برای ملافات با خانواده هایشان و علیه رفتارهای ضد انسانی و سرکوبگرانه نیروهای مستقر در زندانها دست به اعتراض دسته جمعی زده اند. 

رئیس سازمان امور اجتماعی، اواسط تیر ۹۹ تعداد زندانیان در ایران را ۲۴۰ هزار نفر اعلام کرد. این آمار قبل از بازداشت گسترده معترضان در آبان ۹۸ اعلام شد. ایران از نظر تعداد زندانیان در جهان رتبه نهم را دارد.

با شروع شیوع و ابتلای هزاران نفر به ویروس  کرونا در ایران و جانباختن صدها نفر از مبتلایان به کرونا، موقعیت زیستی با ازدحام جمعیتهای زیاد در اطاقهای زندانها و تهدید فوری زندانیان و سرایت ویروس به هزاران زندانی در زندانها و در خطر قرار گرفتن شرایط ایمنی و حیات زندانیان، زندانیان و خانواده هایشان، فعالین سیاسی و کارگری و حزب کمونیست کارگری مساله حیات و ادامه زندگی زندانیان را با در نظر گرفتن توصیه های سازمان بهداشت جهانی به مساله سیاسی روز و مطالبه فوری مردم و جامعه و افکار عمومی  تبدیل  کردند. ما همراه و همصدا با بیش از دویست هزار نفر از خانواده های زندانیان اعلام کردیم، زندانیان را به مرخصی بفرستید. و تمامی زندانیان سیاسی و کارگری را فوری و بدون قید و شرط آزاد کنید. و اعلام کردیم که؛  "آزاد نکردن زندانیان یک جنایت است". 

ما مدافع پیگیر آزادی زندانیان سیاسی و کارگران زندانی هستیم. ما بارها اعلام کرده ایم که جای فعالین سیاسی و اجتماعی و سخنگویان و فعالین کارگری، مدافعین حقوق کودکان و فعالین جنبش زنان زندان نیست. 

در شرایط کنونی برای حفظ سلامتی و حیات زندانیان سیاسی و فعالین کارگری باید مردم و جامعه با بکارگیری تمام امکانات تبلیغی، بسیج مردم و افکار عمومی برای آزادی فوری و بدون قید و شرط  آنها دست به اقدامات موثر بزنند. این تلاشها توسط تعداد زیادی از فعالین سیاسی و فعالین کارگری و زنان شروع شده. چندین طومار و نامه در دفاع از آزادی زندانیان سیاسی و مرخص کردن زندانیان در داخل زندانها و بیرون از زندانها، شروع شده است. با سپری شدن بحران کرونا، دیر نیست روزی که ما شاهد چشن بزرگ و تاریخی شکستن زندانها باشیم و ده ها هزار زندانی و بویژه زندانیان سیاسی و انقلابیون دستگیر شده اعتراضات آبان و دی ماه ٩٨ نباشیم. این روزها در راه هستند. مردم و جامعه بار دیگر تجربه درخشان آزادی زندانیان سیاسی در سال ٥٧ را را شاهد خواهند بود.   

در سال ١٣٥٧ شورش زندانیان در چندین شهر بر بستر قیام توده ای مردم که برای  بزیر کشده شدن حاکمیت رژیم پهلوی و سیستم ساواک و زندانها، بخیابانها آمده بودند، درهای زندانها را باز کردند، زندانیان  و بویژه زندانیان سیاسی را آزاد کردند، رها شدگان از زندانهای مخوف پهلوی با  شور و شعف همدیگر را در  در آغوش کشیدند. جشن و پایگوبی های بزرگی در گرامیداشت این پیروزی بزرگ، آزادی زندانیان سیاسی در همه جا بر پا شد. 

رسیدن به این دستاورد و تجربه با نابودی جمهوری اسلامی جنایتکار و بزیر کشیدن سیستم سرکوب اداره اطلاعات ضد انسانی و سپاه پاسداران قاتل حتمی است. 

 

اینبار مردم و جامعه با در دست گرفتن رادیکالترین شعارهای انسانی با حزب کمونیستی خودشان (حزب کمونیست کارگری)، با در دست داشتن مهمترین مطالبه در دفاع از حق انسانی، «اعدام قتل عمد دولتی است» و با شعار آزادی بیان و تشکل و عقیده، با اعمال اراده توده ای و قدرت شوراهای منتخبشان وارد بزرگترین و تعیین کننده ترین دوره تاریخی به معنی  قدرت و حاکمیت میشوند. به هر میزان آزادی های فردی، آزادی تشکل و احزاب و دست مذهب و ناسیونالیسم (جنبشهای قومی و مذهبی) از زندگی مردم کوتاه شود، مردم با سعادت و  خوشبختی تضمین شده ای دنیای بهتر و آزاد و انسانی را میسازند. 

١٢ فرردین ١٣٩٩

٣١ مارس ٢٠٢٠ 

ایسکرا ۱۰۳۴ 

 

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن!

کرونا در شهرهای کردستان و راههای مقابله با آن!

متاسفانه ویروس کشنده کرونا که امروز سراسر جهان را فرا گرفته است، از شهرهای کردستان هم از شیوع این ویروس در امان نمانده اند. در نبود امکانات و آموزشهای لازم خطر این ویروس کشنده، روز به روز بیشتر می شود. طبق اخبارهای منتشر شده تاکنونی از سوی مقامات حکومتی که همگان تاکید بر دروغ و لاپوشانی اخبار تاکید دارند، تا کنون شهرهای سقز، بانه، سنندج، کامیاران، قروه، بیچار، دیواندره، مریوان، دهگلان و سروآباد بیماری در آنها شیوع پیدا کرده و کادر درمانی بیمارستانها همانند سایر نقاط ایران با کمبود شدید امکانات مواجه هستند. در همین حال مقامات دزد و چپاولگر حکومت با بی مسولیتی تمام به مشکل کرونا برخورد کرده و برخلاف بسیاری از کشورهای جهان که بر مسئولیت پذیری دولت و آمار دقیق دادن از اوضاع تاکید دارند، کاربدستان این حکومت منظما کادر درمانی شرافتمند و دلسوز را که در صف مقدم مبارزه با کرونا قرار گرفته اند تهدید می کنند که حق ندارند هیچگونه اخباری را منتشر کنند. آمار علوم پزشکی استان کردستان روز جمعه هشتم فروردین تعداد مبتلایان به بیماری کرونا را تنها ۳۱۸ نفر اعلام کرده و این در حالیست که، بنا به خبری که به کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری رسیده است، تنها در روز نهم فروردین ۵۰۰ مورد مبتلا به کرونا شناسایی شده و ۹۱ مورد آن در شهر سنندج بوده است. آخرین آمار رسمی حکومت اسلامی در مورد کرونا در استان کردستان روز دوشنبه یازده فروردین ۴۱۲ نفر اعلام شده  که از این تعداد ۱۲۲ نفر جانشان را از دست داده اند. در این میان شهر سقز با ۶۱ مورد جان باخته در صدر مبتلایان به ویروس کرونا در استان کردستان قرار دارد.
مردم مبارز کردستان، کارگران زحمتکشان، رژیم دزدان و قاتلان اسلامی در مورد کرونا هم، مثل بسیاری از نابسامانیها و بلایای طبیعی با بی مسولیتی کامل برخورد میکند، اینها تا توانستند دروغ گفتند، انکار کردند و الان هم برخلاف بسیاری از کشورهای دنیا در قبال زندگی و جان شما کمترین مسئولیتی را نمی پذیرند، شما که خود از همان هفته های اول دست به اقدام کمیته های محلات برای مبارزه با کرونا زده اید، شما که تلاش وسیعی را برای در خانه ماندن و شکست کرونا را آغاز کرده اید، بدون تردید میدانید که حکومت اسلامی خود یک پای گسترش ویروس کرونا در کردستان و در سراسر ایران است و مبارزه با ویروس کرونا جدا از مبارزه با حکومت در هم ریخته قاتلان و دزدان اسلامی نیست.

به امید پیروزی شما و مردم سراسر جهان بر ویروس کرونا.
یدی محمودی ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
Yadi.mahmodi@gmail.com
  Telegram: @YadiNar

ایسکرا ۱۰۳۴