اقدام کوبا، گوشه ایی کوچک از سوسیالیسم

ژوبين خضرى
April 02, 2020

اقدام کوبا، گوشه ایی کوچک از سوسیالیسم

 

مقدمه

 

در ۶ دهه ی اخیر مساله ی کوبا به یکی از داغ ترین مباحث روزنامه ها و رسانه های ارتباط جمعی در سطح جهان تبدیل شده است. ده ها هزار بحث و ‌مناظره سیاسی در سطوح دانشگاهی و آکادمیک،سخنرانی های رادیویی و تلویزیونی، انتشار کتاب های قطور،‌نتیجه ی نتیجه گرفتن از انقلاب کوبا بوده است. تاریخ و دستاوردهای  انقلاب کوبا برای ما کمونیست ها نیز دارای اهمیت عظیمی است،‌اما با چشم انداز و نگرشی کاملاً متفاوت از رسانه های تخریب جمعی بورژوایی. پرداختن به تمامی جوانب تاریخ گذشته و حال کوبا امری غیرممکن است و من در اینجا چنین قصدی ندارم. در این مقاله سعی می کنم که گوشه ای کوچکی از این تاریخ را ورق بزنم به امید اینکه خوانندگان عزیز بتوانند در آن مشارکت به خرج بدهند.

قبل از هر چیزی برای بررسی پدیده های تاریخی، اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و غیره، به طور مشخص به یک نقد سوسیالیستی نیازمند هستیم. منظور از نقد سوسیالیستی همان نقد ماتریالیستی است. یعنی بررسی  که بر پایه های مادی تاریخ و تجارب مربوطه تکیه می زند. البته در این بین بایستی رابطه ی ارگانیکی مابین عناصر ذهنی و ماتریالیسم شکل بگیرد که به بواسطه ی آن قادر باشیم به تحلیل و بررسی واقعی از تاریخ گذشته و ارتباط و محک زدن آن با شرایط عینی حال حاضر دست پیدا کنیم.

 

از همین چشم انداز سعی میکنم که نسبت به تاریخ کوبا و پدیده های شکل گرفته بعد از انقلاب نامبرده برخورد کنم. ما می توانیم نسبت به تاریخی رضایت خاطر داشته باشیم و یا نه، اما باید متود به گونه ایی باشد که فاقد از هرگونه تعصب و عدم منطق ، بتوانیم ارتباطی با موضوع مورد نظر ایجاد کنیم. بعضی مواقع مسائل ایدئولوژیک، سیاسی و طبقاتی به گونه ای هستند که حتی درک شرایط عینی برای فرد امری غیرقابل تصور است، موضوعی که در این نوشته سعی کرده ام که در حد امکان از آن پرهیز کنم.

 

انقلاب نابحشودنی

 

در دوره ایی که دولت امپریالیستی امریکا تلاش می کرد که کل جهان را تحت سیطره ی خود درآورد فیدل کاسترو کسی بود که با شنا کردن برخلاف مسیر آب تلاش کرد که خود را از بردگی واقعی امپریالیسم آمریکا برهاند. انقلابی در جهان پرتلاطم نیازمند اراده ی آهنینی بود که بتواند از منافع و دستاوردهایش دفاع کند. اما این اراده ی آهنین بلافاصله موجب تحریک خشم و نفرت دولت جنایتکار آمریکا شد، طوری که ویلیام بلوم در کتاب “کشتن امید” از انقلاب کوبا به عنوان“انقلاب نابخشودنی”یاد می کند (۱).

 

«در سال ۱۹۶۲، در جریان “بحران موشکی کوبا”، واشینگتن با حالتی وحشت زده به اطلاع جهانیان رسانید که روس ها مشغول نسب موشک های “تهاجمی”در کوبا شده اند. ایالات متحده به سرعت جزیره کوبا را در “قرنطینه”گذاشت. قدرت نمایی نیروهای دریایی و تفنگدار در کارائیب، با متوقف کردن و بازرسی همه کشتی هایی که راهی کوبا می شدند،‌و در صورت یافتن هر محموله نظامی،‌بازگرداندن اجباری آنها»(۲). ویلیام بلوم ادامه می دهد که: « اما خود ایالات متحده از قبل در ترکیه پایگاه های موشک و بمب افکن و در اروپای غربی موشک های دیگر داشت که همه به سوی اتحاد شوروی نشانه روی شده بودند»(همان منبع). همان سیاستی که در همان زمان موجب اظهار نارضایتی نیکیتا خروشچف شد.

 

کوبایی که در ۹۰ مایلی آمریکا قرار دارد، از همان روزهای انقلاب مخالفت اش را با اهداف آمریکایی اعلام کرده بود و بعدها ارتباط تنگاتنگ کوبا با اتحاد جماهیر شوروی وقت موجب شعله ورتر شدن آتش خشم دولت آمریکا شد. در واقع، کوبا با مقام گرفتن در قطب شوروی،‌خواب و آرامش را از دولت آمریکا بیش از گذشته سلب کرد. نباید فراموش کرد که دولت کوبا برای حفظ دستاوردهای انقلاب و همچنین مقابله با ویروس ابرقدرت زمان، بناچار در جبهه ی شوروی قرار گرفت. این یکی از همان ماموریت های سنگینی بود که کاسترو بر دوش خود گذاشت.

 

بحث تحریم های دولت آمریکا علیه دولت کوبا بخودی خود تنها در چهارچوب“همکاری کوبا با اتحاد جماهیر شوروی”معنا پیدا نمی کند، چونکه حقانیت تاریخ ثابت کرد که حتی بعد از سقوط شوروی امریکا سیاست خصمانه ای خود را علیه دولت کوبا تا به امروز در پیش گرفته است.

 

دولت جنایتکار آمریکا این حق را برای خود برسمیت می شناسد که برای حفظ معادلات سیاسی به نفع خود در سراسر جهان پایگاه های نظامی برقرار سازد و افزوده بر آن، خاک کشورها را مورد یورش قرار دهد. تمامی این جنایتها زیر عنوان شعارهای دروغینی همچون “برقراری صلح”و “استقرار دمکراسی” و غیره صورت می گیرد. اما مخالفت هر کشوری نسبت به سیاست های جنایتکارانه دولت نامبرده موجب برانگیختن خشم این دولت شده. بر اساس این منطق بود که دولت آمریکا تضعیف اقتصاد کوبا و فراتر از آن شکست انقلاب کوبا را در دستور کار خود قرار داد.

 

ویلیام بلوم در جایی دیگر می نویسد که:« این جریان چگونه آغاز شد؟ در ۶ آوریل ۱۹۶۰ لستر دی مالوری مسئول مناسبات بین المللی در قاره ی امریکا در یک گزارش درونی نوشت“اغلب کوبایی ها از کاسترو حمایت می کنند… تنها طریقی که می توان از این حمایت داخلی کاست دور شدن مردم به خاطر سختی های اقتصادی است… هر وسیله ی ممکنی که در اختیار ماست باید برای تضعیف اقتصاد کوبا به کار گرفته شود”. مالوری چند راه پیشنهاد کرد تا بتوان جریان پول و عرضه کالاها را در کوبا مختل کرد،‌برای کاستن از میزان پولی و میزان واقعی مزد،کوشش برای ایجاد قحطی، نارضایتی و در نهایت سرنگونی دولت. مدتی بعد در همان سال دولت آیزنهاور تحریم های خفه کننده ی اقتصادی را علیه دشمن ابدی خویش-کوبا-اعلام کرد»  (۳).

 

این دشمنی علیرغم توافق کوتاه مدت بین دو کشور در سال ۲۰۱۴ کماکان در جریان است(۴) . هدف آیزنهاور فاشیست نابودی و زوال انقلاب کوبا بود. انقلابی که هدفش نسیمی از آرامش و رفاه و امنیت در کوبا بود. اما دولت آمریکا در تلاش برآمد که از طریق تحریم های اقتصادی و تجاری و سیاسی، ترور و مداخله ی نظامی مانع از تحقق چنین آرامش و امنیتی شود. سیاست های دونالد ترامپ ادامه دهنده همان نگرش و برخورد دیپلماتیک و سیاسی دولت آیزنهاور است. ترامپ به مثابه آیزنهاور به بهانه ی مختلف از جمله عدم آزادی بیان، نقض حقوق بشر،عدم ‌برگزاری انتخابات آزاد و … تلاش می کند که کوبا را تحت فشار بین المللی قرار دهد. در قاموس دولت سرمایه داری آمریکا یک اساس وجود دارد، هر کشوری که مطابق امیال این دولت گام برندارد بدون شک به بهانه های مندرجه با تحریم های همه ی جانبه اقتصادی و سیاسی، تهدید و یورش نظامی و … روبرو می شود. این سیاست ظالمانه از دوران پس از جنگ جهانی دوم  به طور همه جانبه در راس سیاست های این دولت گنجانده شده است. می توان نتیجه گرفت که جنگ و تهدید نظامی بخش اجتناب ناپذیر در منطق امپریالیسم دولت امریکا است. چنین منطق غیر منطقی به تنهایی صفت مشخصه ی امپریالیسم امریکا نیست، بلکه ذات نظام سرمایه داری و مشخصاً امپریالیسم است. لنین در کتاب ‌“ Der Imperialismus als höchstes stadium des Kapitalismus”(۵) نتیجه می گیرد که صفت مشخصه ی امپریالیسم عبارت است از تقسیم قطعی جهان.

 

لنین به طور قاطعانه توضیح می دهد که در این مرحله از تاریخ برای اولین بار جهان به طور کامل بین قدرت های جهان تقسیم شده است،‌تقسیمی که مدام در حال تجدید شدن است و از قدرتی به قدرت دیگر منتقل می شود. لنین در کتاب نامبرده از عبارت “Besitzer” یعنی “صاحب”استفاده می کند، مالکانی که هرگونه سیاست مداخله گری در خاک کشور دیگر را حق طبیعی و حیاتی خویش تلقی می کنند. لنین نتیجه می گیرد که سرزمین های اشغال شده در عصر ما مدام از دست یک مالک به دست صاحب دیگری میرسند و نه اینکه از بی مالکی به دست مالک دیگر. با بهره گرفتن از استدلال ماتریالیستی لنین به راحتی میتوان متوجه تقسیم جهان بین قدرت های جهانی در دوران امپریالیسم شد. این فرمول را میتوان به موضع گیری دولت امریکا بر علیه ی دولت کوبا نیز بکار گرفت.

 

پل سوئیزی در کتاب “نظریه ی تکامل سرمایه داری ”نشان می دهد که رشد روز افزون سرمایه انحصاری در قرن بیستم رابطه ی ارگانیکی با سرشت ملی گرایی‌ و انگیزه نظامیگری، نظریه ی برتری نژادی و راسیسم دارد(۶). او معتقد است که نظامیگری در جامعه ی سرمایه داری، دینامیسم گسترش خویش را تکوین می بخشد. مشخص است که سرمایه گذاری در توسعه ارتش و نیروهای نظامی، افزایش سطح تولید تجهیزات جنگی  و مداخلات جنگی متضمن حفظ امپراتوری دولت های امپریالیستی  و تقویت حکومت مطلقه و توسعه قلمرو شان می شود.

 

 علاوه بر این فاکتورها باید درنظر داشت که موقعیت حساس و ژئوپلتیک جغرافیایی کوبا از دیرباز مورد توجه دولت امریکا و سیاستمداران این کشور قرار گرفته است. بنابراین موقعیت جغرافیایی کوبا می توانست در هر دوره ی تاریخی به بستر مناسبی برای موقعیت و مداخله ی آمریکا در کشورهای آمریکای لاتین مبدل گردد. کوبا را میتوان پل ارتباطی بین آمریکا و کشورهای آمریکای لاتین درنظر گرفت. علاوه بر اینها،‌کوبا میتواند مکان مناسبی برای صنعت توریسم و جهان گردی به حساب آید و این یعنی بازار مناسب برای توزیع کالاهای آمریکایی. مجموعه ای این عوامل موجب شد که بطور قطع کشوری با چنین خصوصیات میتواند مدام مورد توجه دولت آمریکا قرار بگیرد. سرزمین عجایب کوبا نه تنها به جولانگاه سیاست های اقتصادی و تجاری امریکا تبدیل نشد، بلکه سیاست های امپریالیستی و منفعت طلبانه ی این رویاپردازی را به چالش کشاند. این اختلافات مصادف بود با دوران جنگ سرد. در این دوره سیاست و مواضع کوبا در راستای سیاست های رقیب دیرینه ی آمریکا یعنی شوروی سابق بود.

 

آیا انقلاب “نابخشودنی”سوسیالیستی بود؟

 

بحث درباره ی“آیا انقلاب کوبا سوسیالیستی بود؟”موضوعی است که به درازای ۶ دهه روی زیر ذره بین صاحب نظران چپ و راست در سطح جهان قرار دارد. بر سر این انقلاب،‌میان اکثریت نظریه پردازان و نویسندگان و سیاستمداران از راست و لیبرال گرفته تا چپ و کمونیست اختلاف نظر وجود دارد. سابقه ای اختلاف نظر  این بحث در میان چپ و کمونیست ها ریشه در تاریخ موجودیت انقلاب کوبا دارد. همانطور که عرض کردم،‌ دیدگاه های مورد نظر نه در یک محدوده ی جغرافیایی مشخص و محدود، بلکه مساله ی جهانی است. آیا انقلاب “سوسیالیستی” نتوانست تکامل مادی تولید و شکل اجتماعی را به فرجام برساند؟ آیا این پروژه- چیزی که مارکس از آن تحت عنوان “شرایط برای زمینه ی انقلاب”یاد میکند- با شکست مواجه شد؟

 

 بدون شک نظام  کوبا سوسیالیستی نبوده و نیست. فاکت های تاریخی و محک زدن آنان با دنیای ماتریال ثابت می کند که اثرات سوسیالیسم مارکس در “سوسیالیسم”  کوبایی در حد ناچیزی به چشم می خورد. در منظر مارکسیسم اگاهی اجتماعی توده ها و طبقه کارگر و مناسبات تولیدی، در تحلیل نهائی انعکاس نیروهای مولده هستند.مسلم است که در این کشور مالکیت خصوصی بر ابزار تولید به معنای مارکسیستی برچیده نشده و تا به امروز عناصر و آثار سرمایه داری در کوبا وجود دارد. بنابراین مساله به استقرار سوسیالیسم در یک کشور نیز مرتبط نیست. از منظر چپ های وابسته به شوروی آنچه کوبا را در عرصه ی بین المللی با چنین شرایطی روبرو ساخت، استقرار سوسیالیسم در یک کشور بود. من معتقد هستم که انقلاب کوبا یک انقلاب تماماً ضد امپریالیستی و علیه دیکتاتوریسم باتیستا سابقی بود که از جانب آمریکا به این کشور تحمیل شده بود. یاتیستا یکی از هواخوهان امپریالیسم آمریکا بود.  اولویت کاسترو مقابله با سیاست های استعمارگرانه و جنگ طلبانه ی دولت آمریکا در کشور کوبا بود. مبارزه علیه ایدئولوژی امپریالیسم آمریکا وظیفه ایی بود که کاسترو آرمان مبارزه خود را بر علیه آن تعریف می کرد. یعنی وقتی از الگوی کوبا حرف می زنیم در چهارچوب مناسبات کار و سرمایه صحبت بر زبان می آوریم.  یعنی نظام مستقر در کوبا سوسیالیستی نیست و کارگر بر تولید کنترل ندارد- الگویی که مارکس تحت نام بیگانگی یاد می کند-. درست است که فیدل کاسترو در آرزوی برانداختن نظام موجود و برپا کردن سیستم نوینی-سوسیالیسم- نبود، اما باوجود اینها کاسترو رهبر چپ گرایی بود که زندگی خود را وقف اعتلای جنبش نظری و عملی تهیدستان و طبقه کارگر علیه توحش امپریالیسم امریکا کرد. کاسترو هیچ وقت در تلاش نیامد که دمکراسی بورژوائی را با تئوری سوسیالیستی پیوند زند و تحقق دمکراسی بورژوازی را گامی لازم برای تحقق دمکراسی سوسیالیستی بنمایاند.

 اما باوجود اینها تفاوت های فاحشی بین انقلاب کوبا با سایر تحولات بورژوای وجود دارد که در ادامه بدان اشاره خواهم کرد.

 

انقلاب کوبا و دستاوردهایش موجب افتخار نه تنها جامعه ی کوبا، بلکه هر انسان شریفی در سراسر جهان است. انقلابی که مردم کوبا حاضر نیستند که دستاوردهایش را به راحتی تسلیم دولت های امپریالیستی- امریکا در راس- کنند.  « … در جزیره ای کوچک،  که یک بخشی از آن در دست امریکاست، انقلابی می شود که محمل بیش از پنجاه سالی بحث در دنیا می شود. کوبا و انقلاب کوبا تبدیل به خط کش و محل تمایز قائل شدن بین چپ و راست در دنیا شده است. به این معنی که مخالفت با کوبا علامت راست گرایی و افراطی بودن است،‌که رئیس جمهورهای امریکا و دولت اسرائیل و … به آن افتخار می کنند. اینها همه کسانی بوده و هستند که خود را ضد انقلاب کوبا و دولت آن تعریف کرده اند. کوبا محل یک صف بندی در دنیا شد و باید از خودمان بپرسیم چرا؟ چرا یک جزیره کوچک ایفا می کند؟ جنگ سرد البته یک فاکتور است. منتهی جنگ سرد به تنهائی این صف بندی را توضیح نمی دهد» (۷). بنابراین طبیعی است که با چنین خصوصیاتی مردم کوبا به این دستاوردها افتخار کنند.

 

این کشور تاکنون به هیچ کشور و نقطه ی خاکی در جهان زیر نام “استقرار دمکراسی”و “برقراری صلح”و صدها شعار دروغین از این قبیل یورش نظامی نبرده و جان انسانی را با خطر روبرو نکرده است.علاوه بر اینها رهبران خوش نام کوبا در راستای صدور امواج انقلاب و حضور نیروهای انقلابی به کشورهای همسایه علیه امپریالیسم ویرانگر امریکایی در حد توان خویش مشوق این آرمان بوده اند. مشعل این اندیشه تا زمان ترور فرمانده «ارنستو چه گوارا»و مرگ «فیدل کاسترو» شعله ور بود و برای لحظه ای خاموش نشد. اقدامات پشتگیرانه و انسان دوستانه ی فیدل کاسترو در مقابل جنبش های آزادی بخش آمریکای لاتین و آفریقا نیز یکی از کارنامه های درخشان فیدل کاسترو است که در  ذهن هر انسان آزادی خواهی ماندگار خواهد ماند.

 

اما در پوشش های خبری هیچ اشاره ی به دستاوردهای انقلاب کوبا نیست و تنها دیکتاتوری بی رحمانه و نبود آزادی بیان مورد مطرح است. دشمنان انقلاب کوبا به دنبال نابودی کل موجودیت این انقلاب و استقرار سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هستند. این همان چیزی است که رسانه های تخریب جمعی اسمش را “دمکراسی”گذاشته اند. استعمال دمکراسی ابزاری برای تحقق اهداف سیاست های امپریالیستی و سودجویانه ی دولت های سرمایه داری است. مسلماً شخص یا دولتی که در برابر تحقق این اهداف از خود مقاومت نشان دهد، مورد نفرت دولت و رسانه های امپریالیستی قرار خواهد گرفت.

 

جنگ، ترور، تحریم های همه جانبه ی اقتصادی، سیاسی، پزشکی و غیره که همزاد دولت سرمایه داری آمریکا است،‌نتوانست به معنای کلمه انقلاب کوبا را به زوال و نابودی بکشاند. سال های مدیدی است که دولت آمریکا تلاش کرده که سیاست های کوبا را در عرصه ی بین المللی به حاشیه بکشاند. ولی علیرغم این همه تهدید و فشارها و تحریم های همه جانبه- در بالا درج شده- این کشور تا به امروز صاحب یک سیاست مستقل در اقتصاد شده است، چیزی که به نظر من باوجود تمامی مشقات پیش رو یک الگوی نمونه ی اقتصادی در نوع خود محسوب می شود. اما این الگوی موفق به دلیل عدم موافقت با سیاست های جنگ طلبانه ی دولت جنایتکار آمریکا،‌به عنوان دشمن دمکراسی قلمداد می شود.

 

آیا دیکتاتوری در کوبا وجود دارد؟

 

رسانه های تخریب جمعی بورژوازی مدام از دولت حاکم در کوبا به عنوان حکومت دیکتاتوری یاد می کنند. چپ پوپولیست و سردرگم نیز به دنباله روی رسانه های بورژوازی تبدیل شده و به هر نحو ممکن می کوشد که دستاوردهای کوبا را به چالش بکشاند. براستی چرا منتقدین کوبا اعلام می کنند که در کوبا دیکتاتوری حاکم است؟ آیا مساله صرفاً عدم مطبوعات آزاد است! آیا کوبا بدین خاطر دیکتاتوری است که مخالفین سیاسی خود را دستگیر می کند؟

آیا کسانی که شعارهای حقوق بشری سر میدهند تا به حال به سرکوب معترضین سیاست های اقتصادی امریکا در جنبش وال استریت ندای اعتراض سر داده اند و احساسات حقوق بشری شان گل کرده است. اینکه پلیس فاشیست امریکا در مقابل رنگین پوستان و در راس آنان سیاه پوستان چگونه عمل می کند، هیچ وقت مورد توجه حامیان حقوق بشر بوده است. البته اقدامات بزرگترین ناقض حقوق بشر- دولت جنایتکار امریکا-تنها در این چند مورد خلاصه نمی شود.

 

فاکتور دیگری که مورد انتقاد مخالفین کوبا قرار می گیرد، عدم انتخابات آزاد-به قول آنان-در کوبا است؟ من در مورد چگونگی علمکرد نظام انتخاباتی در کوبا منابع موثقی در دست ندارم که بواسطه ی آن نقاط ضعف و کمبودهای پیرامونش را مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار بدهم. ویلیام  بلوم مدعی است که انتخابات شهری، منطقه ای و سراسری به طور مرتب در کوبا و در فضای سالم سیاسی برگزار می شود (۸).

 

به طور قطع نحوه ی برگزاری انتخابات در کوبا بمراتب در فضای سالم  و آزادانه تر نسبت به پروسه ی انتخابات در آمریکا صورت می گیرد. همه می دانند که معیار انتخابات امریکا چیست و با چه مکانیزمی عمل می کند. در امریکا هر چهار سال یکبار به بهانه ی انتخابات، نمایش و تبلیغات دروغین در سطح وسیع برگزار می شود که در آن میلیاردها دلار پول توسط کمپانی های عظیم صرف می شود. در این بین عده ای خوش بین گول دروغ و ترهات نمایندگان- نمایندگان پول داران  و نه مردم- را می خورند و به وعده های سرخرمن دل می بندند. عده ای هم بی توجه از کنار نمایش انتخابات می گذرند. طیف سوم نیز با شک و تردید به نمایش انتخابات می نگرند.

 

در جامعه ی که کلیه ی اهرم های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری، تبلیغاتی و کلیه ی رسانه های تخریب جمعی در اختیار مطلق دستگاه حاکم است به چه طریقی مردم و به اصطلاح انتخاب کنندگان می توانند در تصمیم گیری های این کشور تاثیر داشته باشند؟

 

دو حزب حاکم در این کشور به گونه ایی به شرکت های عظیم وابسته هستند که تحت هیچ شرایطی نمی توانند برخلاف سیاست و پلاتفرم های این شرکت ها عمل کنند. در واقع نوعی رابطه ی برده و برده داری بین دولت و سرمایه داران استوار است. در چهارچوب چنین دمکراسی، دلار جکم می کند و نه مردم. تجارب تاریخی و محک زدن آنان با شرایط عینی زمان حال به ما نشان می دهد که خواست و اراده ی مردم امریکا اثر بی نهایت کم و یا اصلاً روی تصمیمات و پراکتیک سیاسی دولت آمریکا ندارد، زیرا خواست مردم از طریق شرکتها و کورپریشن های سرمایه داری به معنای کلمه خنثی شده و ضرورت خود را از دست می دهد.  آزادی در سیستم سرمایه داری برابر است با لگدمال کردن طبقه کارگر و توده های زحمتکش توسط دولت طبقه ی حاکم. مسلم است که در چنین شرایطی نمایندگان تحت بازخوانی-بازخوانی حقیقی و نه فرمال- قرار نمی گیرند.

 

منتقدین “سوسیالیسم” کوبا- دقیق تر بگویم دشمنان کمونیسم- اقدامات دولت کوبا را به بهانه هایی که در بالا بدان اشاره شد نادیده می گیرند. اما همین حضرات که قسم خوردگان آرمان های دروغین و ضدبشری بورژوازی هستند،‌عدم توجه حاکمان سرمایه داری در سراسر جهان و بخصوص کشورهای به اصطلاح جهان اولی را نسبت به بشریت و آینده بشریت می ستایند. چپ پوپولیست در کنار حضرات چکمه لیس روابط کار و سرمایه حاکم، حضور آنگلا مرکل را در یکی از مارکت های آلمانی با چنان شور و هیجانی می ستاید که گویا این حضرات به خودارضایی فکری مادام العمر دست یافته اند. جالب است که این اقدام را باید جزو خصوصیات “انسان”دوستانه یک چهره ی شناخته شده ی سیاسی- نماینده و مامور اجرایی درجه ی یک سیاست های اقتصادی نئولیبرال در اروپا- تعریف کنیم. در اندیشه این نوع چپ سردرگم -به اصطلاح کمونیست- چشم انداز مارکسیسم و بررسی مناسبات کار و سرمایه در حد یک نظریه ی عرفانی مبتذل تنزل یافته است.

 

مسلماً چنین به اصطلاح فعالین سیاسی- اعم از راست و چپ هپروتی-از مرکل جنایتکار چهره ایی انسان دوستانه ارائه می دهند و در سوی دیگر از رهبران شریفی همچون فیدل کاسترو و دستاوردهایش به عنوان دشمن دمکراسی و ناقض حقوق بشر یاد می کند. کسانی که مرکل- مامور اجرای سیاست اقتصادی نئولیبرال و سگ قلاده شده ی آمریکا- را می ستایند و در چنین شرایطی اقدامات کوبا را به باد سخره می گیرند، به طور قطع قصد ندارند بفهمند که نسیم سوسیالیسم کوبایی تا چه حد می تواند بشریت را به سوی دنیایی نوین و بهتری سوق دهد. اکثریت این طیف شامل چپ هایی می شود که به دنبال امام و اسطوره سازی هستند.

 

کوبا در حالی تیم پزشکی به ایتالیا می فرستد  که بنا به گزارش «بی بی سی» مجموع دارائی های میلیاردرهای جهان در سال ۲۰۱۹ مبلغی حاوی ۸۷۰۰ میلیارد دلار است. (۷َ). اما هیچ کدام از این سرمایه داران و دولت های سرمایه داری جاضر نیستند که مبالغ ولو ناچیزی را در راستای توسعه اجتماعی،‌ آموزش و پرورش،‌خدمات اجتماعی و بهداشتی و مسکن صرف کنند. همچنین کافی است که نیم نگاهی به وضعیت کارگران در کشور مطبوع و مورد ستایش امریکا یعنی عربستان داشته باشیم. « در کشوری که بالاترین درآمد سرانه ی جهان را دارد شرایط زندگی برای این کارگران به حدی دهشتناک است که هزاران کارگر خارجی یا از گرسنگی در حال مرگ اند و یا به علت الکلیسم-که در واقع گریزگاه غیرواقعی شان است-دچار سیروز کبدی شده اند» (۹). این وضعیت کارگران در کشوری-عربستان سعودی- است که به عنوان نماینده و الگوی حقوق بشر در جهان کنونی شناخته می شود. سیاست های نفتی و امپریالیستی عربستان به عنوان قوی ترین ارتش خاورمیانه و رتبه ی اول واردکننده ی اسلحه تنها گوشه ایی از تاریخ و کارنامه ی پر از جنایت این رژیم دست نشانده ی امریکا به شمار می آید. شرایط کارگران در کشوری که اقتصادش به معنای کلمه “دلاریزه”شده در کنار کارنامه ای سیاه آل سعود نه تنها مورد نقد قرار نمی گیرد،‌بلکه ستایش می شود. مدافعین دمکراسی جعلی بورژوازی تا بحال علت تعظیم رئیس جمهور و سیاست مدارهای قدرتمند کشور ارباب-امریکا- را در مقابل سنبل ارتجاع و جنایت و توحش- تعظیم اوباما جلوی پادشاه عربستان- از خود پرسیده اند؟ اشخاصی که اقدام کوبا را مورد نقد قرار می دهند از خود پرسیده اند که چه رابطه ی مقدسی بین کشور ارباب با شیوخ فوق ارتجاعی خاورمیانه وجود دارد؟

 

به کشورهای دیگر دلاریزه و دمکراتیزه شده به اصطلاح متمدن اروپایی و منطقه ی خاورمیانه نگاه کنید که بر اثر سیاست های ریاضتی و سیاست های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول مردم را به چه درجه از فقر و بیکاری وحشتناک کشانده اند. بربریتی که سرمایه داری برای بشریت به ارمغان آورده، موضوعی است که چپ های هپروتی تمایلی به گفتگو در ارتباط با آن ندارند. اما فاکتورهایی همچون “عدم انتخابات آزاد”و یا “روابط دیپلماتیک دولت کوبا با رژیم جمهوری اسلامی ایران”موجب می شود که این حضرات استعفای خود را از “مارکسیسم” اعلام کنند و به دامان فاشیسم سرمایه داری پناه ببرند.

به طور یقین من نه قصد دارم از انقلاب کوبا عروسکی بسازم- همانند چپ های آنتی کمونیست- و نه اینکه با انقلاب کوبا و دستاوردهایش به مثابه ی “آیه ی مقدس”برخورد کنم.

 

روابط دیپلماتیک کوبا و رژیم جمهوری اسلامی ایران

 

فیدل کاسترو یکی از خوش نامترین و وفادارترین رهبران جنبش چپ و ضد امپریالیستی در طول تاریخ بشمار می آید. مسلماً فیدل کاسترو همانند هر رهبر سیاسی دیگر دارای اشتباهات و نقص هایی بوده است،‌چیزی که از ارزش و جایگاه او نمی کاهد. به قول کورش مدرسی فیدل کاسترو دین بزرگی به گردن مردم کوبا یا به گردن مردم شرافتمند دنیا دارد. خدماتی که کاسترو انجام داد بدون شک در قلب تاریخ حک شده است. آرمانی که پرچم کاسترو را در نزد هر انسان شریف و آزادیخواهی برافراشته است.

 

در این بین عده ای احساسات “اومانیستی”شان گل کرده و اقدامات پزشکی دولت کوبا را به بهانه ای روابط دیپلماتیک کوبا با رژیم جمهوری اسلامی ایران به چالش می کشانند. از منظر این پوپولیست ها ،‌کشوری که با رژیم جمهوری اسلامی ایران روابط دیپلماتیک و سیاسی داشته باشد تحت هیچ شرایطی نمی تواند در راستای اقدامات بشر دوستانه گام بردارد. گویا این دوستان پوپولیست در جریان نیستند که همین دولت ارباب مقدمات بازگشت و قدرت گیری خمینی جلاد را برای قتل عام کمونیست ها و سرکوب تمامی آزادیخواهان ایرانی فراهم ساخت. در اینجاست که سیاست تفکیک و تقسیم بندی- شما بخوانید فلسفیدن و عدم منطق و برهان- ماهیت واقعی و رویکرد “فیلسوفان”ما را نشان می دهد.

براستی چنین موضع گیری و برخورد دوپهلو،در جستجوی کدام هدف است؟ اما این پوپولیست ها گویا درک فوق العاده پرمتیو و ابتدائی از مسائل سیاسی و شرایط زمانی و مکانی دارند. قبل از هر چیز باید بیاموزیم که تاریخ را بر طبق منطق و مفهوم درست تاریخی مورد مطالعه قرار دهیم. مفهومی که هگل از آن به عنوان “وجود تاریخ”یاد می کند. ( عقل در تاریخ. صفحه ۱۷۴). باید پدیده هایی تاریخی را مطابق با شرایط زمانی و مکانی- به قول مارکس وضع موجود- بازخوانی کنیم. در چنین حالتی تئوری های بی اساس و عقل ستیز جای خود را با تعقل و منطق ماتریال مبادله خواهد کرد. زیرا تمامی پدیده ها، نشات گرفته و همچنین واکنشی در تقابل با کنش های است که از پیرامون هستی بر آنان اعمال شده است. این نوع نگرش برای تحقق تاریخ و آگاهی ما از ابژه ای تاریخ ضرورت دارد. با در نظر گرفتن این متود و جهان بینی بدون شک تعصب جایگاه خود را از دست خواهد داد و راحتتر می توانیم که به مقصد تاریخی و تحلیل هایمان دست پیدا کنیم. من به غیر از این منطق، منطق دیگری را مبنای موضوع بحثم در نظر نمی گیرم.

 

به موضوع برگردیم. دولت جنایتکار آمریکا هیچ گاه حق آزادی و استقلال کشور دیگری را برسمیت نمی شناسد،‌بلکه سعی در به انزوای بین المللی آن دارد. دولت امریکا تا جایی که در توان داشته و دارد اجازه نمی دهد که کشورهای  دیگر،موضوع استقلال و عدم وابستگی امریکا را در سر بپرورانند. در چنین شرایطی بود که دولت کوبا بناچار روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهایی منجمله ایران را در دستور کار خود قرار داد که از لحاظ ایدئولوژیک هیچ سنخیتی با همدیگر ندارند. در چنین مواقعی نه تنها کوبا بلکه هر کشوری درصدد می آید که متحدین بیشتری را برای پاسداری از منافع خود همراهی کند. چنین استراتژی صرفاً در راستای مقابله با تهدیدهای نظامی، تحریم های همه جانبه اقتصادی و … آمریکا بوده و موضع کاملا تدافعی داشته است. در واقع جهان با چنان امپریالیست ویرانگری درگیر شده بود که ثبات کل جهان را مورد تهدید قرار داده بود.

 

بعد از جنگ جهانی دوم،‌اتکای ابر قدرت اقتصاد جهان برای کنترل بر جهان و مقابله با بلوک شرق، سیاست اعمال فشار بر کشورهای ضعیف تر و تثبیت حاکمیت خود بر آنان بار دیگر شدت گرفت( در بخش انقلاب نابخشودنی به این بحث پرداختیم). در این بین کشورهای زیادی در سطح جهان منجمله کوبا برای حفظ موجودیت خود و رهایی از یوغ امپریالیسم ویرانگر امریکا متوسل به بلوک شرق شدند. عملکرد دولت کوبا را در قبال اتحادجماهیر شوروی دقیقاً بر اساس این منطق باید بررسی کرد. بسیاری از صاحب نظران سیاسی باور دارند که بقای احتمالی دولت کوبا بدون کمک های شوروی و بلوک شرق امری غیر ممکن بود. البته نمیتوان این نظریه را به طور مطلق قبول و بر آن مهر تایید زد و یا انکار کرد. اما در دوره ای پسا بلوک شرق شاهد بودیم که این انقلاب تا به امروز توانسته با بهره گیری از پتانسیل های موجود دستاوردهای انقلاب خویش را حفظ کند.

 

با وجود اینکه علائم و مشخصات سرمایه داری در کوبا وجود داشته و در حال حاضر نیز وجود دارد، انقلاب کوبا همواره تهدیدی برای آرمان های سرمایه داری و امپریالیستی امریکا و غرب بوده است.

 

رائول کاسترو رئیس جمهور کوبا در سالیان اخیر تلاش کرده که روابط دیپلماتیک سیاسی بین دو کشور را وارد مرحله ی نوینی کند. در همان حال که رائول کاسترو به دنبال بازسازی روابط دیپلماتیک است، دولت ترامپ هم می کوشد که خواست های ایدئولوژیک خود را بر این کشور تحمیل کند. روابط به گونه ای پیش می رود که هیچ عکس العملی از جانب دولت آمریکا را نمی توان پیش بینی کرد. اما احتمال دارد که تداوم سیاست های کوبا،‌ نظام اقتصادی این کشور را در آینده را با مشکلات جدی تری روبرو کند. شاید شرایط به گونه ایی رقم بخورد که دولت کوبا به اجبار به برخی از خواسته های دولت جنایتکار آمریکا تن دهد. زیرا آمریکا همچنان به دنبال تضعیف امور اقتصاد کوبا و سیاست های بین المللی این کشور است.

همانطور که ترامپ سیاست های اوباما را به زباله دان تاریخ انداخت و به تمامی خواسته ها و شعارهای پرزرق و برق خود پشت کرد،‌این مساله نشان می دهد که در هیچ شرایط تاریخی نباید به سیاست و وعده و وعیدهای دولت آمریکا اعتماد کرد.

 

در تمامی کشورهایی که آمریکا در آن نفوذ داشته و سیاست های اقتصادی مورد نظرش را به اجرا درآورده است گردش به گرایشات چپ و انقلابی به واقعیتی تبدیل شده که کسی توانای انکار آن را به خود نمی دهد. کشورهایی که در سالیان گذشته به سیاست های اقتصادی آمریکا تن داده بودند،‌امروزه به مشعل مبارزه علیه همان سیاست ها تبدیل شده اند. برای نمونه ونزوئلا، و در حال حاضر شیلی نقطه ی پیشرفت این جنبش محسوب می شوند.

 

این اعتراضات نتیجه ی همان چشم اندازی است که بعد از فروپاشی بلوک شرق، دنیای سرمایه داری نه تنها برای مردم شیلی بلکه برای کل جهان به ارمغان آورده است. به راستی تمام این اعتراضات و فقر چشمگیر در سطح جهان و بربریتی که جامعه ی جهانی بطور سیستماتیک با آن دست و پنجه نرم می کند، همگی نشانگر پیروزی سرمایه داری بر الگوی سوسیالیسم و آرمان های بورژوازی و بازتاب مناسبات حاکم بر جهان است. این همان دنیایی بود که علاوه بر متفکرین و نظریه پردازان راستگرا شمار زیادی از متفکرین و نظریه پردازان چپ و سوسیالیست را نیز به طرف خود جذب کرد و مورد استقبال آنان قرار گرفت. آنان به گونه ای به این سیستم و آرمانهایش چشم بسته بودند که هر انسان خوش باور و متوهم به نظام سرمایه داری را به دفاع بی چون و چرا و شر و ور گفتن به مارکس و لنین و رهنمونهایش وامیداشت. الن مک سینزود با تاکید بر اینکه برای برخورد و ارزیابی سرمایه داری قرن بیست و قرن جدید- تاکید از من- نمی توان به آثار قرن نوزدهم مراجعه کرد چنین می نویسد: « کم ترین چیزی که درباره ی مارکسیزم می توان گفت این است که برتری بسیار ارزشمندی بر تمام نظریه های نظام اقتصادی و اجتماعی دیگری دارد که مدعی جای گزینی آن هستند، مارکسیزم نه تنها خود سرمایه داری بلکه مقولات تحلیلی مرتبط با آن را مورد بررسی دقیق انتقادی قرار می دهد…»(۱۰). این افراد بدون کوچکترین درکی از دانش عمیق مارکس و سایر نظریه پردازان برجسته ی جنبش کمونیستی به دنباله روی این سیستم مبدل گشتند. ولی امروزه می بینیم که با فروپاشی ٬٬ کمونیسم٬٬،جهانی سازی، میلیتاریسم جهانی، سیاست های فقر پرور صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، جنگ و صدها مصیبت دیگر همانند تار عنکبوت بر زندگی کل جامعه ی جهانی چنبره زده و سال به سال بشریت را با شرایط وخیم تری مواجه می سازد.

طبیعی است که مردم شیلی چنین احساسات خصمانه ی به نظام سرمایه داری و تاثیرات آن داشته باشند. بعید میدانم که کمترین کسی در مورد سیاست های امپریالیستی امریکا در مناسبات اقتصادی-سیاسی و اجتماعی جامعه ی شیلی نشنیده باشد و خاطراتش با کودتای این دولت جنایتکار در قبال حکومت سالوادور آلنده تداعی نشود.

امریکا و سیاست های ریاضت اقتصادی به گونه ای کشورهای امریکای لاتین را به زانو درآورده که تا به امروز نتوانسته اند کمر راست کنند. فصل مشترک همگی این کشورها تبعیت از سیاست های امپریالیستی و زورگویانه ی دولت آمریکا بود،‌چیزی که دولت کوبایا رهبری فیدل کاسترو حاضر نشد از آنان تبعیت کند. و این همان گناه نابخشودنی فیدل کاسترو و انقلابی بود که جامعه ی کوبا در آن قدم گذاشت.

 

پیشرفت های کوبا در زمینه های خدمات درمانی و اجتماعی

 

در خلال ۶۰ سال گذشته تحریم ها و محدودیت های سیاسی،‌اقتصادی و غیره تقریباً امکان رشد و توسعه ی کوبا را با مشکلات متعددی مواجه کرده است.

انقلاب کوبا به مثابه ی ابزاری آهنین به تمامی امید و آرمان های امپریالیسم آمریکا پایان داد. انقلابی که به معنای کلمه برای سالیان مدید به سیطره ی شرکت ها و موسسات امپریالیستی خاتمه داد و دست آنها را از چهارچوب ژئوپلتیک کوبا کوتاه کرد.

یکی از پیامدهای اعزام تیم پزشکی کوبا به ایتالیا، مطرح شدن مجدد دیدگاه چپ و راست نسبت به انقلاب کوبا و  ثمرات این انقلاب بوده است.

کشور کوبا با بهره گیری از پتانسیل های موجود توانسته که در زمینه های تحصیلات رایگان، خدمات اجتماعی و پزشکی و غیره به پیشرفت های ضروری دست پیدا کند. آنچه کوبا را از تمامی کشورهای جهان متمایز می سازد، حفظ ارزش های انسانی در درون کشور و همچنین گام هایی است که این کشور جهت استقرار سیستم به مراتب انسانی تر در قیاس با اقتصاد حاکم بر جهان برداشته است. دستاوردهای کشور کوبا در زمینه های پزشکی و خدمات درمانی و خدمات اجتماعی و تحصیلی گنجینه ای حیاتی است که در هیچ جای جهان حتی نسیمی از آن قابل مشاهده نیست. این دستاوردها در شرایطی به تحقق پیوسته که اقتصاد این کشور به مدت ۷۰ سال تحت شدیدترین محاصره ی همه جانبه ی اقتصادی بوده است. بدون اغراق،‌اگر در جهان قرن بیست و یکمی یک نقطه ی سالم و دور از فرهنگ وحشیانه بورژوازی وجود داشته باشد، آنجا کوباست. این تفاوتی است که پوپولیست های چپ نما به دلیل تنفر از سوسیالیسم و کمونیسم و همچنین عدم درک سیاسی و تئوریک قادر به تشحیص آن نیستند. جالب این است که این پوپولیست ها حاضر نیستند که زحمت قیاس کوبا را با کشور دلبخواه ارباب مطبوعشان یعنی مکزیک به خود روا دارند. البته باید گفت که امکانات پزشکی و بهداشتی و تحصیلی کوبا نه تنها با مکزیک یعنی کشور سرسپرده ی ارباب، بلکه با کشورهایی همچون سوئد قابل قیاس نیست و بمراتب مترقی تر است. در کشور  “الترا دمکراسی”آمریکا، خصوصی سازی خدمات بهداشتی،‌آموزش و پرورش و نفوذ خصایص بورژوازی انگل صفت به آیات مقدسی تبدیل شده که در صورت نقد آنان، خواه یا ناخواسته فرد انگ کمونیست و انقلابی بودن می خورد.برای نمونه سیاستمداران صاحب نامی همچون باراک اوباما و برنی سندرس از تیغ این اتهامات جان سالم به در نبرده اند. آنان به هر عبارت و ابزاری آویزان می شوند،‌به امید آنکه بتوانند چهره ای کریح از سوسیالیسم و کمونیسم به جامعه ای جهانی نشان بدهند.

 

کیفیت و کارائی پزشکان کوبایی در چنان سطحی قرار گرفته که گاهی اوقات دشمنان این کشور بدان اعتراف می کنند. در کشوری که پزشک و بهداشت در راستای خدمت به انسان است و نه در راستای سوداندوزی. تاریخ شهادت می دهد که در دوران شیوع اپیدمی اِبولا، همین کشور بیشترین تعداد پزشکان را برای مقابله با این بیماری به خارج از مرزهای کوبا صادر کرد. با توجه به اینکه کشور کوبا از لحاظ اقتصادی ضعیف است و در سطح کشورهای اروپایی نیست،اما باوجود این،داده ها و خدمات پزشکی در این کشور هزاران فرسنگ مترقی تر از بسیاری از کشورهای به اصطلاح جهان اول است. انقلاب کوبا از این منظر برای ما کمونیست ها و تمامی انسان های آزادیخواه از ارزش ویژه ای برخوردار است.

در دورانی که ویروس سرمایه داری کرونا کل جامعه ی جهانی را تحت سیطره ی خود قرار داده، تنها کشوری که درصدد برآمده که پزشک به مرزهای خارج بفرستد کوبا است. دولت کوبا قصد دارد که به کشورهای ونزوئلا، نیکاراگوئه، سورینام،جامائیکا و گرینادا، تیم های پزشکی برای مقابله با کرونا اعزام کند.  در کشور “متمدن”و به اصطلاح جهان اولی همچون فرانسه، پلیس فاشیست این کشور با باتوم و گازهای اشک آور به استقبال خادمین جامعه و بیمارستان ها می رود. در یونان و ترکیه و سایر کشورهای سرمایه داری همان وضعیتی حاکم است که وجود انسان را به لرزه در می آورد.

 

اما آنچه در رسانه های تخریب جمعی مشاهده می کنیم،‌کوبایی است که بیشتر به دوران سیاه قرون وسطی اروپا شباهت دارد تا یک کشور قرن بیست و یکمی – حتی در حادترین شکل ممکنه-. قیاس کشور کوبا با کشورهای همچون آلمان، فرانسه، انگلیس، آمریکا و غیره سوژه ای است که به درازای چندین دهه در رسانه های همگانی در سطح وسیعی مشاهده می کنیم.کاملا مشخص است که به چه دلیل مقایسه ی کشورهای ثروتمند و به اصطلاج جهان اولی با کشور کوبا،‌تا این حد به مذاق رسانه های تخریب همگانی خوش می آید. هدف از این قیاس چیزی جز تخریب سوسیالیسم و کمونیسم نیست، انچه در کوبا تنها نسیمی از آن وزیده است. 

 

 

نتیجه گیری

 

مقاومت ۶۰ ساله ی کوبا بر علیه سیاست های امپریالیستی و دیکتاتورمنشانه ی دولت آمریکا نشان می دهد که مساله ی اتحاد را بایستی به عنوان اصل اساسی در راه مبارزه برای استقرار آزادی درنظر گرفت.

به عنوان کمونیست تردیدی ندارم که نمیتوان در چهارچوب مناسبات سرمایه داری و روابط کار و سرمای، سوسیالیسم را در عرصه ی عمل به اجرا درآورد. برای استقرار سوسیالیسم نیازمند درهم کوبیدن تمامی مناسبات سرمایه و دمکراسی دروغین هستیم.

همانطور که اشاره شد انقلاب کوبا با رهایی از حاکمیت امپریالیستی امریکا و دولت دیکتاتور و فاسد و دست نشانده ی آمریکا، موجودیت خود را آغاز کرد. انقلاب کوبا از همان روز نخست ربطی به مارکسیسم و جامعه ی کمونیستی نداشته و ندارد،‌اما باوجود این بهداشت خصوصی، طرح های خصوصی سازی نئولیبرالی و امپریالیستی، آب و برق خصوصی و همچنین خصوصی سازی خدمات تحصیلی و اجتماعی و… مواردی است که در سیاست دولت کوبا به امر مقدس در نیامده است. همه ای این مسایل موجب می شود که تفاوت مابین این سیستم با سایر سیستم های حاکم در سطح سراسری جهان قائل شویم.

آنچه بشریت برای رهایی از هرگونه استثمار و نابرابری نیاز دارد انقلاب سوسیالیستی است. تنها سوسیالیسم است که می تواند به تمامی مصائب و مصیبت های پیش روی بشر قرن بیست و یکمی پایان دهد. پرولتاریا به مثابه رسالت تاریخی و  نقش طلایی در تولید، تنها طبقه ای است که می تواند با تحقق امر انقلاب سوسیالیستی به از خود بیگانگی خویش پایان دهد و به ذات واقعی از دست رفته ای خویش دست یابد. تنها با فراتر رفتن از سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم می توانیم بشریت را از وضع بربریت حاکم بر جهان و نجات محیط زیست و موجودیت انسان رها سازیم. یا سوسیالیسم یا بربریت، تنها گزینه های ماتریالی هستند که بشریت در آینده خویش مجاز به انتخاب آنان است. در اینکه سوسیالیسم تنها راه نجات بشریت از بربریت سرمایه داری است جای شک و تردیدی باقی نمانده است،‌اما باوجود این نباید گفت که تحقق این انتخاب به وقوع خواهد پیوست. دانیل سینگر در کتاب “هزاره ی چه کسی”اشاره دارد که باوجود اینکه سوسیالیسم ضرورت و حقانیت تاریخی برای درهم شکستن سرمایه داری است، اما تحقق آن به امری نسبی بدل شده است.  عدم تحقق سوسیالیسم نگرانی است که تمامی جهان را در معرض خطر قرار می دهد و زمینه ی بیشتری را برای بربریت سرمایه آماده می سازد.

انقلاب کوبا در راستای این هدف گام برنداشت، اما نشانه هایی از سوسیالیسم را با خود حمل کرد.

 

ژوبین خضری 01.04.2020

 

۱: ویلیام بلوم. کشتن امیدچاپ دوم: ۱۳۹۵. انتشارات اطلاعات. ترجمه: منوچهر بیگدلی خمسه. فصل ۳۰: کوبا از دهه ۱۹۵۹ تا دهه ۱۹۸۰.صفحه ی ۱۹۸۰

۲: ویلیام بلوم. کشتن امیدچاپ دوم: ۱۳۹۵. انتشارات اطلاعات. ترجمه: منوچهر بیگدلی خمسه. فصل ۳۰: کوبا از دهه ۱۹۵۹ تا دهه ۱۹۸۰.صفحه ی ۱۹۸۰

۳: ویلیام بلوم. امریکا و کوبا ( ترجمه فصلی از کتاب: دموکراسی، مرگبارترین صادرات امریکا). ترجمه: احمد سیف.

۴:

در هفدهم دسامبر سال ۲۰۱۴ ،توافق بین دو کشور آمریکا و کوبا ایجاد شد،‌که به موجب آن قرار بود روابط بین دو کشور در زمینه های سیاست، اقتصاد و تجاری و… رو به بهبودی گام گذاشت و بعضی محدودیت ها لغو گردید. این توافق حیات طولانی نداشت، چونکه با روی کار آمدن دونالد ترامپ فاشیست و فرزند واقعی دمکراسی آمریکا،‌لغو گردید و دوباره همه معادلات به حالت اولیه ی خود برگشت.

۵: لنین. امپریالیسم به مثابه ی بالاترین مرحله سرمایه داری. مجموعه آثار لنین. مجلد ۲۲.

۶: پل سوئیزی. چاپ اول؛ انتشارات تکاپو و انتشارات دامون؛۱۳۵۸. مترجم: برزو نابت. فصل هفدهم؛ امپریالیسم

۷:کورش مدرسی؛ کاسترو مهر بسیار بزرگی بر دوران تاریخ خودش دارد!

۸: ویلیام بلوم. امریکا و کوبا ( ترجمه فصلی از کتاب: دموکراسی، مرگبارترین صادرات امریکا). ترجمه: احمد سیف.

۹: عربستان سعودی؛ مذهب در خدمت امپریالیسم. ترجمه : احمد سیف

۱۰: الن میک سینزود. دمکراسی در برابر سرمایه داری ( تجدید حیات ماتریالیزم تاریخی). ترجمه: حسن مرتضوی .صفحه ۱۷


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com