مونولوگ سرتاسری رفقا و نوستالژی انشعاب

جمشید عبدی
May 08, 2019

"هگل در جایی اظهار می‌کند که تمام وقایع بزرگ و شخصیت‌های جهان تاریخی دوبار ظاهر می‌شوند. او فراموش می‌کند اضافه کند که: بار اول بصورت تراژدی، بار دوم بصورت نمایش کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لوئی بلانک در برابر روبسپیر … برادرزاده در برابر عمو. همان کاریکاتور در موقعیت نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ می‌دهد"

کارل مارکس

رفقا، جلال محمد نژاد و بارزان حسن پور در برنامه ای با عنوان "دیالوگ" مهمان ر.حمه کمالی بودند.

از عنوان برنامه شروع کنیم که دیالوگ است که پارادوکس های کلی را نظاره کنیم. اسم برنامه دیالوگ است یعنی یک گفتگوی دوطرفه اما رفقای ما که دارند به قول خودشان  صادقانه از اختلافات ریشه ای صحبت می کنند فقط  در یک مونولوگ شرکت کرده اند که خود می گویند، خود تصدیق می کنند و خود همدیگر را به چالش می کشند. و طرف مقابلی نیست تا دیالوگ صورت بگیرد. حال به راستی باید پرسید در تمام چهل سال گذشته فهم شما از سیاست در همین حد بوده که حال و روزگار جنبش مردم ایران به این بی چارگی و آشفته گی گراییده است. اگر این درک شما از دیالوگ بوده حتما فهم شما هم از مبارزه با دشمن همین دست زدن به انشعابات گوناگون بوده و دشمن شما همیشه کنار دستان بوده، لااقل ساده تر می توان گفت تمام افق مبارزاتی شما تلاش و با شور و اشتیاق گفتن آرا و نظراتتان به بغل دستی، برای رسیدن به فقط و فقط درک مشترک از مفاهمی بوده که هنوز هم به معنای واحدی نرسیده اند.

اما درون مایه بحث نظری شما را بنگریم شاید در آنچه نیستید چیزی پیدا شود. کاک فلان می گویید که کاک بهمان به تحقق سوسیالیسم در یک کشور باور ندارد و همچنین فقط سنگ پیش پای سرتاسری شدن چپ می گذارد. کاک فلان معتقد است که آینده چپ و سوسیالیسم در یک کشور در دست کاک بهمان است و کاک بهمان و کومه له دست به یکی کرده اند که حکا همچنان محلی بماند و سرتاسری نشود.

یعنی تمام طرف بحث کاک فعلان کاک بهمان است و سرنوشت ایران آن مرز پرگهر در دست این دو "کاک" افتاده اما از طنز روزگار این است که این مرز پرگهر این دو کاک را شهروند درجه دوم خودش هم نمی داند. جزییت هایی که تمام وسوسه هاشان نقشه برای کلیت هایی است که حتی در مرزهایش هم جایی برای آنان نیست. هنوز این رابطه ساده که به فعلیت درآمدن یک نیروی انقلابی سرتاسری، تلاشی سرتاسری می خواهد را این کاکه ها درنیافته اند. دو کاک با هم دعوا دارند و من هم در مقام کاک جمشید هردو را به عدم درک کلیت اجتماعی که برای آن مبارزه می کنند متهم می کنم و کاکه ها و داده های دیگر هم به ما واکنش نشان می دهند و مردم سرتاسر ایران هم که خوشبختانه ما به علت عدم آشنایی حتی با زبان کاکه ای خودمان قادر به تکلم با آن نیستم، و با زبان سرتاسری لااقل من دارم این نوشته ها را می نوسیم و از بخت بد مردم ایران برنامه دیالوگ که سنگ آنها را به سینه می زد به زبان کاکه ای بود و آنان نمی توانستند از دفاع های جانانه ای که از آنان شد بهره ای ببرند، همچنان نمی دانند که دعوای کاکه ها برای منافع آنان است و ما که هنوز در هیچ دوره ای حتی حق تعین سرنوشت برای خودمان را هم نداشتیم داریم سر سرنوشت آنها داریم همدیگر را می کشیم. چرا که ما  به ظاهر از خود گذشته گانیم و در واقعیت گشتی شکسته گانیم.

این شیفتگان درگاه انترناسیونالیسم کمونیستی ما، در تمام حقارت سبک فکرانه خود هنوز درکی از این واقعیت تعیین کننده ندارد که آرزوهای تو یا حتی آرمان های تو مادامی که آرزو، خواست و یا اراده تو و حزب تو است و به گستره ای وسیع تر از نوک دماغت توسعه نیافته همچنان خواسته ای در خود و در حالت انتزاعی قرار دارد و فعلیت نیافته و در واقع هیچ است. و به جای هر بار کوچک تر کردن فضای فعالیت خود با انشعاب، نیازمند همکاری وسیع تر هستی و این منم منم گویی های تو در جامعه ی امروز حتی یک کیلو پیاز هم نمی ارزد و در واقع تو داری در خلاف گفته هایت گام می نهمی.

اما این بیماری انشعابی که هر بار در صورتی دیگر خود را بازتولید می کند هنوز پاسخی برای این پرسش ندارد که چگونه می باید سرتاسری شد. چهل سال است که این داستان را برایمان بازگو می کنند: روزی بود روزگاری بود ما آمدیم و دو دیدگاه بود که ما می گفتیم دیدگاه یک و دیدگاه دو، و چهل سال گذشت و چهل انشعاب کردیم و الان هنوز هم دیدگاه یک هست و دیدگاه دو و هنوز هیچ دیدگاهی در مورد 2500 نفر انسان مبارزه نیست که بگویید آنها که برای دیدگاه مردمشان رفتند و در خون غلتیدند چه دیدگاهی به بازی دیدگاههای شما دارند و شما هستید که چهل سال حتی یک قدم به خواسته های این رفقای جانباخته نزدیک هم نشدید و حالا که خوشبختانه فرصتی برایتان نمانده که باز هم دست گل به آب بدهید ، با یاد دادن این بازی های نگونبختانه، قصد دارید نسل جدید را هم به بیماری انشعابی خود مبتلا کنید.

چه فضایی است که درست کرده اید، تمام فعالیت های روتین تشکیلات را هم به گذشته ی درخشان خود مشغول کرده اید که گویا شما آن بودید که بودید. چه بودید؟ اگر جسارت یک انقلابی را داشتید، اگه همیشه در این آمدن و رفتن های انشعابی نبودید، اکنون حداقل در مقام یک رفیق جانباخته ارجی داشتید. یا رفیق حمه کمالی اگر صدای انقلاب بودی! بودی! الان چند سال است که حتی رنگ مقرهای مرکزی کومه له را ندیدی؟ صدای انقلاب! برو اذان مرگ انقلاب رو بخون، که حداقل جلوی دست و پای نسل جدید نباشی.

اینبار این همه توهمات و تجدید خاطره هایی که از انشعاب دارید، قرار است اخرین تلاش های افکار در تاریخ مرده ای باشد که هیچ وقت هم قرار نیس نسل آینده ایران با تاریخ شکست های شما وقتشان گرفته شود. کسانی که نمی توانند درک کنند که چه هنگام بایس پیشروی کرد، چه هنگام عقب نشست به قول لنین باید به شدت افشا شوند.

نکبتی که در نسل شما برای انشعاب هست، قرار است به اندازه ی سن شما دوام یابد و قرار نیس نسل بعدی که  اکنون سرزنده تر با انرژی تر و به صورت مستمر دنبال راههای کسب سعادت بیشتر برای انسانهای زنده است، از گور مرده شما نصیحتی بشنود.

تنها هنگامی به یک صورتبندی منسجم برای مبارزه ای مستمر دست خواهیم یافت که تمام باری که گذشته شما بر دوش ما قرار داده را یک بار برای همیشه دور بریزیم و اگر توهم این را داشتیم که میان خرت و پرت های شما چیز باارزش شاید وجود داشته باشد، یک دستکش جسور، یک اراده انقلابی، یک خاطره امید بخش، یک جفت کفش میدان، اکنون میدانیم که تنها یک بیماری بدخیم در یک وجودِ انشعابی با یک هویتِ پاره پاره هستید. مارکس در هیجدهم برومر دقیقا در وصف این وضعیت کنونی ما گفته" انسان‌ها خود سازندگان تاریخ خویش‌اند، ولی نه طبق دلخواه خود و اوضاع و احوالی که خود انتخاب کرده‌اند، بلکه در اوضاع و احوال موجودی که از گذشته به ارث رسیده و مستقیما" با آن روبه رو هستند. شعارها و سنت‌های تمام نسل‌های مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار می‌آورد. از این‌جاست که درست هنگامی که افراد گویی به نوسازی خویش و محیط اطراف خویش و ایجاد چیزی به کلی بی سابقه مشغول‌اند، درست در یک چنین ادوار بحران‌های انقلابی، ارواح دوران گذشته را به یاری می‌طلبند، اسامی آنان، شعارهای جنگی و لباس‌های آنان را به عاریت می‌گیرند تا با این آرایش مورد تجلیل باستان و با این زبان عاریتی صحنه جدیدی از تاریخ جهانی را بازی کنند."

 

هگل در جایی اظهار می‌کند که تمام وقایع بزرگ و شخصیت‌های جهان تاریخی دوبار ظاهر می‌شوند. او فراموش می‌کند اضافه کند که: بار اول بصورت تراژدی، بار دوم بصورت نمایش کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لوئی بلانک در برابر روبسپیر … برادرزاده در برابر عمو. همان کاریکاتور در موقعیت نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ می‌دهد

"


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com