صلاح مازوجی و پایان انشعابات کلاسیک

جمشید عبدی
April 26, 2019

صلاح مازوجی و پایان انشعابات کلاسیک

" پروژه مازوجی نه تنها  از آزادی نقد دفاع نکرد که فضا را برای نقادی روشمندانه بست. با چاپ گسترده برچسب ها و زنده باد و مرده بادها سبب شد تا فالانژیسمِ خفته در فرصت طلبیِ منتظر بیدار شود  و نقدِ دیالکتیکی به دعواهای پوپولیستی نزول کند."

جمشید عبدی

هنگامی اندیشه ای را می توان جدا از رنگ و لعاب های ساختگیش شناخت، که آن را بر بستر تاریخ ضمنی طرح آن قرار داد و سازوکارهای استمرار و بازتولید مجددش را برسی کرد. طرح "پروژه مازوجی" که میتوان نشان داد از مدت های مدیدی در دستور کار او قرار داشته(با توجه به متون نشر یافته او) در شرایطی علنی می شود که اول-در کنفرانس خارج کشور هیچکدام از افراد مورد نظر او انتخاب نشدند و این زنگ هشداری برای عمل بود. دوم وجود فضای حمله هایی از سوی جریان های حکمتیست به کومه له مبنی بر نشست هایی بود که همه مخاطبان کمابیش از مضمون پیشروند آن بحث مطلع هستند. این دو رویداد هر کسی را وسوسه می کند که اینک فرصت ضربه نهایی است. و بر این سیاق است که "پروژه مازوجی" جسارت طرح عمومی به خود می گیرد. باید مد نظر داشت که تنها طرح یک اختلاف داخلی نمی توانست متن جناح بندی را برای او کامل کند، پس انحلال کلیت حزب بهترین راه برای بسیج همراهان او و فریب ناظران بیرونی برای کسب مشروعیت این پروژه بود. در ادامه اجازه می خوام  با حفظ  اشارتی که در مدخل ورود به بحث شد، قدری به خصلت عمومی شدن بحث های نظری که بخش مهمی از پروژه مازوجی بر این ستون استوار است، پرداخته و علت دگردیسی مباحاث نظری به دعواهای فردی و هیاهوهای "زنده باد و مرده باد" را در خلصت واقعی گسترده فضای دنباله روی عمومی از نظر بگذرانم.

در گستره عمومی بایسیتی روان نوشت و از به کار بردن عبارات نامانوس که با گفتار روزمره فاصله دارد، می باید پرهیز شود، تا عامه فهم بودن موضوع  از دست نرود. اما این به معنای  قبول عامیانه شدن مباحث سیاسی در معنای بد کلمه و حفظ این ادبیات به هر قیمتی نیست. همچنان که اکنون با پروژه مازوجی این فضای خروج "محتوا از نقد" به منتها درجه ی خود رسیده و تنها فرمی بی جان از نقدِ عامیانه برجای مانده است. زبان روزمره بنا به ماهیت خود خلصتِ تفکر به بسیاری مفاهم را ندارد و از سوی دیگر هنگامی که هژمونی فرهنگِ حاکمِ سرمایه داری، در فضای عامیانه را لحاظ کنیم و تلاشِ سیستم برای القای درکی باژگونه از تمامی عناصرِ مفهومیِ حیات بخش مبارزه و اصول اساسی ناظر بر درک جامعهرابا این دوگانه ی (سلطه و تطمیع) کامل کنیم، آنگاه روشن نگرانه تر بر اهمیت عبورِ از ادبیاتِ عامیانه و روزمره به ادبیات سیاسی مبتنی بر "تعریف دقیق" می رسیم. نمیتوان تنها با ادعا داشتن در ارتباط با عبارات دهان پرکنی چون، مارکسیسم، کمونیسم، رادیکالیسم، دفاع از پرولترها و ..... خود را در مرتبه ای بالاتر از نقادی قرار داد. چرا که داعیه سیاسی هنگامی که طرح می شود، اگر از استعاراتِ چند پهلو و نادقیق و از دستورِ زبانی و حقوقیِ برخاسته از این فرهنگِ غالب باشد، هیچگاه توان شفاف گویی و شفاف سازی را پیدا نکرده و به بیان دیگر، اجازه برداشت ها و تفسیرهای خودسرانه از متن را موجب می شود. این خودسرانه گی هنگامی که جنبه پراتیک به خود می گیرد، آنچه را نیاز درونی خویش است به ضرورت همگانی ربط می دهد، بین آنچه نقد می کند و انچه خواهان آنست، تنها تفسیری دیگر از حرفهای گذشته خود را قرار می دهد و اینگونه فریبکاری سیاسی به هیات مدافع حقیقیت بر می خیزد.  دامنه این گفتگو در نوشته هایی ازمارکس، لوکاچ  و مخصوصا گرامشی، به تشریح بسط و گسترش یافته است. دارالشفا درمقاله ژرف و کوتاه  "ما و مسئله گرامشیایی فرهنگ عامه" مساله مورد بحث را اینگونه بیان می کند." تمرکز بر «فرهنگ عامه» درنهایت امر برای او(منظور گرامشی است) میانجی‌ای است به‌قصد فهمیدن «تبار ابتذال» و «میان‌مایگی» از یک‌سو، و کشف «امکان سیاسی‌کردن مردم» از سوی دیگر. این دوگانه در بخش دیگری از مقاله اینگونه از زبان فریره بیان می شود. فریره از دو مرحله «آموزش ستمدیدگان» سخن می‌گوید: ١. پرده‌برداشتن از جهان ستمگری ٢. دست‌اندرکار جریان رستگاری دائمی‌شدن.  حال با درآمدی از این دست به روشنی بیشتری می توان دریافت که چرا جریانات سیاسی کنونی، بیشتر تاکید و توان خود را بر رسوا کردن و پرده برداشتن از خصلتِ ستمگری این سیستم قرار داده و به صورت کامل مرحله بعدی که تکمیل کنده بخش نخست و درواقع تضمین امکان تداوم مبارزه است را به کناری نهاده اند. و مازوجی از این خلاء چگونه در راستای افق های درون حزبی سود می جوید. هنگامی که  در منطق دیالکتیکی  گفته می شود، خواست ما مادامی که تنها خواست و ارده ماست در حالت انتزاعی خود قرار دارد، اشاره صریح به این مبارزه درخود است که اراده جمعی، گروهی و حزبی ما تنها در دایره جمع، گروه و حزب ما است و هیچ ارزشِ فراروی به سطح آگاهی فعلیت یافته در کالبد طبقه ای برای خود نیافته است. که این امر ذاتی مراحل کودکی مبارزه نظری و عدمِ به بلوغ رسیدنِ نظریه های انقلابی، در حیطه جامعه را نشان می دهند.

از این منظر است  که،"پروژه مازوجی" را باید به واکاوی گذاشت و شناخت. استفاده مدعیان مارکسیسم، از این بعد افیونی فرهنگ عامه، برای آشفته کردن صفوف در راستای گسترش سطح نفوذ، است که بار دیگر ما را به شکنندگی فرهنگ عامه در مواجه با فرازهای حساس تاریخی بایستی به تامل وادارد. این مسائله اهمیت از دستور کار خارج کردن مرحله دوم از منظمونه فکری مازوجی که فریره از آن به" دست‌اندرکار جریان رستگاری دائمی‌شدن"  اسم می برد ر ا به خوبی نشان میدهد. که از ناتوانی این جریان فکری در خروج از آگاهی انتزاعی درون حزبی به پراتیک عملی معطوف به جامعه و برادشت خودخواسته و فرصت طلبانه از مبارزه درون حزبی است.  و این آموزه ضروریِ مارکسی اهمیت همگانی شدن نظریه و اینکه تنها در خصلت عمومیت یافته نظریه است که، نظریه تبدیل به عمل انقلابی میشود، را به صورتی باژگونه  د رمنطق مازوجی به کنش جداسازی فروم و محتوا می توان بازشناخت که از همگانی شدن نظریه تنها فرم انعکاس مباحث قدرت خواهی درون حزبی بین کادرها را رو به جامعه نتیجه می گیرد. در واقع مازوجی با گل آلود کردن فضا، سعی در ماهیگری از آبی را داشت که به زودی سمی شد و دامنه این تلاش ناکام او به زیر سوال بردن کل ماهیت شروع بحث از سوی او و خواسته طرفدارانش شد. البته او به این نکته واقف بود که تا زمانی که بتوان نیروی تخریب را کنترل کرد می توان در روند ساخت از آن بهره برد و درواقع هر ساختی نوعی تخریب است، همچنان که می شود  ثابت کرد که هر نقد راستینی مخرب است و اصطلاح نقد سازنده یک شوخی سیاسی است که گوینده و شنونده به یک اندازه به بی معنایش واقفند.  اما  پیش بردن یک بحث سیاسی با روش شخصی و در درون یک منظومه هیاهو طلب که سالهاست افق انقلابی بودن را حتی در ادبیاتش نمی توان دید، تنها کنترل شروع این تخریب را می توان در دست داشته باشد. در دفاع از نقد هیچگاه تردیدی وجود ندارد، اما پروژه مازوجی نه تنها  از آزادی نقد دفاع نکرد که فضا را برای نقادی روشمندانه بست. با چاپ گسترده برچسب ها و زنده باد و مرده بادها سبب شد تا فالانژیسم  خفته در فرصت طلبی بیدار شود  و نقد دیالکتیکی به دعواهای پوپولیستی نزول کند. هنگامی که وی با به میان آوردن بحث "نیات افراد" سعی در توجیه نوشته های خود دارد، که بعدا در طول مدت اخیر بارها در نوشته های دیگر همراهان او به عرصه "نیت خوانی" افراد و نه تاکید بر فاکت های ضمنی تبدیل شد، زمینه ی بستن فضای نقد را از نقادی گرفت.  مارکس در مقالاتی که در محکوم کردن توقیف نشریه "راینیشه زایتونگ" منتشر کرد، به خوبی متد این نیت خوانی را در تثبیت سانسور تشریح می کند و نشان میدهد که نیت خوانی این افراد در واقع چگونه ذات نقادی را هدف قرار داده و برخلاف داعیه دایه بودن، یک ترفند نرم کشتنن نقد است. می گوید: "من جز به عنوان اقدام خود در چشم قانون قرار ندارم و موضوع عینی اش نیستم. اقدام من تنها چیزی است که قانون باید مرا مسئول آن بداند.... به هر حال قانون مبتنی بر نیات نه تنها  اعمال من که افکار مرا منفک از هر اقدامی، کیفر می دهد.. قانون مرا نه به خاطر خطایی که میکنم بلکه به خاطر خطایی که نمی کنم، کیفر می دهد"(مارکس). آیا این  همان شیوه برخورد مازوجی با بزرگپور در نوشته ها و سخنان این پروژه نبود؟ آیا غیر از این است که در حالی که بزرگپور خود اظهار میدارد که سال ها پیش این گونه فکر کرده و پیشنهاد داده، مازوجیستها سعی در تاکید بر این دارند که نه بزرگپور تو منظورت اینست و خود نمیدانی(البته از این حیطه به بعد د رعرصه کنش فالبینانه قرار می گیرد و از دایره برخورد نظری خارج می شوند).

اما همچنانکه اکنون با دخالت دیگر جریانات سیاسی و پیشروان مبارزه مخفی و علنی در داخل و خارج کشور، ضرورت ادامه این بحث از دایره نیات شخصی بانیان آن بیرون رفته و کم کم به مسیر نقادی اندیشه نظرورزانه گام مینهد، به هیچ وجه نباید آن را متوقف کرد. بلکه بایستی بعد از هیاهوسازی "پروژه مازوجی"، اینبار در فضای سالم تری به ادامه این موضوعات پرداخته شود و کاری که با هدفی دیگر شروع شده بود را به سرانجام عینی خود رسانیم. یعنی عبور از تمامی موانع اصلی گسترش اتحاد نیروهای کمونیستی. در واقع اینبار همه جریانات سیاسی چپ و مارکسیست و چهره های مستقل بایستی در این مسیر به همکاری با یکدیگر بپردازند تا بتوانیم تمامی افرادی که با نیات منفعت طلبانه حتی اگر در رهبری جریانهای سیاسی قرار گرفته باشند و بیش از منافع خود را در افق دید ندارند افشا و اخراج کنیم. و درعوض مجال برای نیروه ها و افراد مستقلی که به راستی دغدغه ادامه یک سنت انقلابی مبارزه را دارند به خصوص در داخل ایران، فراهم شده و از آنان دعوت به عمل آید. این دریچه ای میتواند باشد برای عبور از منافع حزبی برای رسیدن به منافع طبقاتی و اتحادی که با هر تلکنگری ویران نشود.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com