در باره شیوه برخورد به کودکان دو طیف(در باره برخورد به فرزندان داعشی ها و نازیها)

بهروز ناصری
March 16, 2019

در باره شیوه برخورد به کودکان دو طیف
(در باره برخورد به فرزندان داعشی ها و نازیها)

(1)

شکست داعش در سوریه منجر به این شده است که چند هزار داعشی یا خود را تسلیم نیروهای دمکراتیک سوریه نمایند یا در جنگ به اسارت گرفته شوند. امروزه تعداد زیادی زن و کودکان داعشی در اردوگاههای پناهندگان بسر می برند. تعدادی از همسران داعشی ها، ساکن کشورهای اروپایی بودند و حالا که آنها در خلافت، حکومت داری و اشغال منطقه شکست خورده اند، این مسئله موضوعیت پیدا کرده است که اغلب این زنان اروپایی آرزومند و خواستار بازگشت به کشور خود هستند. بعضی کشورها مثل انگلیس تاکنون به چند نفر از این زنان که خارجی الاصل بوده اند، خلع تابعیت کرده است و گفته اند که دیگر این زنان حق بازگشت و زندگی در انگلیس را ندارند.

من در باره خلع تابیعیت این زنان، دفاعیه ندارم. استدلال شده است (مقاله ی روزنامه VG) که این زنان در جنایت همسرانشان دخالت نداشته اند. آنان، بر اساس عرف اسلامی اکثرا در خانه مانده و آشپزی کرده اند و از این حرفها.

من این نوع استدلالات را نمی پذیرم. اولا این زنان، آگاهانه انتخاب خود را کرده اند. آنان میدانستند که انتخابشان چیست. آنان آگاهانه (معنی این استدلالی که در روزنامه مزبور آمده) رای به بردگی جنسی خود داده اند و داعشی های همسر را از لحاظ جنسی و امور خانوادگی تامین کرده اند. برای زنان و دخترانی که از کشورهای اروپایی به سوریه مسافرت کرده اند، بحثهای مربوط به اینکه آنان مجبور شده اند یا اینکه وادار شده اند، معتبر نیست. آنان بزرگسالانی بوده اند که خود راه خود را انتخاب کرده اند. پس بایست مسئولیت و عواقب انتخاب خود را نیز بپذیرند. به همین دلیل من اعتراضی به تصمیم دولت انگلیس یا کشورهای دیگر اروپایی مبنی بر خلع تابیعیت از آنانی که خارجی الاصل هستند ندارم. آنان نیز باید بنوعی مجازات شوند و خلع تابیعت خود نوعی از مجازاتهاست.

 

اما بنظر من بحث این زنان، با سرنوشت کودکان آنان فرق میکند. آن کودکان هرچند آموزشهای غلط و غیر انسانی هم داده شده باشند، آنان کودکانی هستند که خود (برخلاف انتخاب والدینشان) خود در انتخاب سرنوشت کنونی شان دخیل نبوده اند. جامعه بایست به آنان بعنوان کودک با همه حقوقی که برای کودکان برسمیت شناخته شده، برخورد کنند. و از سوی دیگر بدلیل اینکه این کودکان تحت تاثیر محیط خود قرار گرفته اند، برنامه های آموزشی ویژه تری برای آنان داشته باشند تا بتوانند بشیوه ای انسانی رشد کرده و سرنوشت آینده ی خود را (برخلاف جنایات والدینشان) طور دیگر رقم بزنند.

(2)

در جنگ جهانی دوم، نازیهای هیتلری کشور نروژ را اشغال کردند. این مقاله هدفش پرداختن نه به خود جنگ و جنبش مقاومت در نروژ، بلکه اشاره کردن به یک زاویه در بطن جنگ دوم جهانی است.

در بعد اجتماعی، خواه ناخواه، ازدواجها و نزدیکیهایی بین مردان اشغالگر و زنان کشور مربوطه روی میدهد که حاصل تولد فرزندانی بود که مادرشان نروژی و پدرشان نازی آلمانی بودند. به این بچه ها «کودکان جنگ» (krigsbarn) نام نهاده اند.

بدنبال شکست نازیهای آلمانی و خروج آنان از نروژ، سرنوشت مشقت باری  زنانی که با نازیها ازدواج کرده بودند و فرزندانشان، پیدا کردند، که تحقیر و بی حقوقی اجتماعی آن طیف از زنان نروژی که با آلمانیها در دوران جنگ ازدواج کرده بودند و فرزندان آنان یکی از عواقب آن پیوندها بود.

 

چه سیاست و شیوه برخوردی بایست اتخاذ کرد؟

باید اقرار کرد که اتخاذ سیاست و برخورد درست به کودکان و زنانی که در صفوف دشمن بوده اند، سخت و مشکل است. راحتترین روش و متد اینست که همه ی آنانی که در صفوف دشمن هایی مثل داعش و نازیهای آلمان بوده اند، کم و زیاد مجازات شوند و جامعه از لحاظ روحی تسکین یابد که کسانیکه به دشمن تعلق داشته اند را مجازات کرده است.

اما مشکل اصلی، همان راحتترین روش و متد است.

در این راحتترین روش، نقض حقوق و بی حقوقی های اجتماعی، تحقیر و اذیت و آزار فراوانی وجود دارد که با اصول دمکراتیک و انسانی زیادی تصادم پیدا میکند. یکی از عواقب اتخاذ روش راحت و سرراست اینست که کودکان و حقوق آنها نقض شده و آنان در عمل در شرایطی که قرار میگیرند که براحتی مورد اذیت و آزار و محروم از تحصیل و غیره  قرار میگیرند.

بعد از شکست ارتش آمریکا در ویتنام و پیروزی حزب کمونیست به رهبری هو شی مین، آنان در رابطه با زنانی که «تن فروشی» می کردند سیاستی اتخاذ کردند که نتیجه آن این بود که «همان زنان دیروزی که برای امرار معاش مجبور به تن فروشی بودند» به زنان فعال و پوینده ای برای ویتنام تبدیل شدند. اتخاذ سیاست اشتغال زایی یا به عبارت دیگر «کار» و سپس «آموزش» شرایط مادی آن زنان را عمیفا تغییر داد.

یا میتوان به برخوردهای جمهوری اسلامی به افغانستانیهای مقیم ایران و فرزندان آنان اشاره کرد، که در طول این چهار دهه حاکمیت اسلامی در ایران چقدر سرکوب و تحمیل بی حقوقی و برخوردهای نژادپرستانه به این بخش از جامعه کارگری و فرزندان آنان ایران شده است، را میتوان بعنوان نمونه زنده ی دیگری مورد اشاره قرار داد.

انسانیت این خوانش را به ما میدهد که باید برخورد انسانی کرد. جامعه بایست بویژه به کودکانی که از صفوف دشمن آمده اند برخورد انسانی نماید و مجازات کردن پدرانشان را به آنان منتقل ننماید. آنجاییکه تناقضات حقوقی بوجود می آید، بایست کارشناسانه و به نفع حقوق آن طیف از کودکان، راه حل مناسبی پیدا کرد.

در بعضی از تئوریهای آموزش درسی می خوانیم که پدر و مادر مسئولیت تربیت کودکان و مدرسه مسئولیت آموزش کودکان را بعهده دارند. این تقسیم بندی تا اندازه ای درست است و نه تماما. زیرا چنین تقسیم بندی ای که مسئولیتها را بصورت سیاه و سفید به این دو مرکز یعنی خانواده و مدرسه بنگرد، مشکل اینست که مسئولیت سازمانهای اجتماعی مثل مدرسه در تاثیر گذاری بر پرورش درست فرد را از قلم میگیرد و رابطه ای متقابل بین والدین و نهادهای آموزشی برقرار نمیکند.

به این دلیل جامعه هم در زمینه آموزش و هم جاییکه که لازم باشد در زمینه پرورش مسئولیت دارد. به همین دلیل کنونسیون حقوق کودک هم وجود دارد. در این بین احتمال وجود تناقضاتی وجود دارد که آن تناقضات با مرکز قرار دادن حقوق کودکان برای داشتن آینده ای بهتر میتوان راه حلی پیدا کرد.

علم سوسیالیستی که ترکیبی از علم و انسانیت است به ما می گوید که مجازات کردن کسی که مرتکب جنایتی شده است را بایست به مجازات همان فرد محدود کرد و آنرا به فرزندان و بستگان فرد خاطی منتقل نکرد.

 

 

 

https://www.vg.no/nyheter/meninger/i/XwV6ng/barna-av-is-soldater-fortjener-hjelp

https://no.wikipedia.org/wiki/Krigsbarn


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com