کارگران به عنوان یک طبقه و نه فرد فرد، چه هنگام آزاد و رها می شوند؟ هنگامیکه جامعه طبقاتی لغو شده باشد و یا؟

حمید قربانی
January 23, 2019

کارگران به عنوان یک طبقه و نه فرد فرد، چه هنگام آزاد و رها می شوند؟ هنگامیکه جامعه طبقاتی لغو شده باشد و یا؟

رفقا و دوستان کارگر به باور من،

کارگران هنگامی آزاد می گردند، که زندانی نباشد، هنگامی زندانی نیست که نظام طبقاتی مسلط بر جهان کنونی، جای خود را به نظام بدون طبقات بدهد، این زمانی اتفاق می افتد که کارگران اشکال مختلف دولتهای سرمایه داری را یعنی دولت های حاکم بر جهان را درهم شکسته و با دولت خود یعنی دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان -  تعویض کرده باشند.  این درهم شکستن دولت یعنی قوای سازمان یافتۀ  نظامی و غیر نظامی طبقۀ حاکم - طبقۀ سرمایه دار - هنگامی است که کارگران موفق شده باشند، مبارزه طبقاتی جاری را به یک انقلاب قهری کمونیستی و پیروزی آن تبدیل نمایند. این بدین معنی و مفهوم  است که دولت سرمایه داری درهم شکسته و دولت پرولتاریا – دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتاریا را مستقر نمایند. این تنها راه رسیدن به آزادی و رهایی و نبودن زندان و زندانی بطور کلی و بویژه کارگران زندانی است!*۱

اما، این انقلاب قهری  در شکل ملی – کشوری -  و در محتوا بین المللی  است. یعنی اینکه کارگران  در هر کشور، منطقه و قاره اول با متشکل و متحرب شدن و بطور جبری و قهری با دولت حاکم برکشور، منطقه و قاره تسویه حساب می کنند و دیکتاتوری پرولتاریا را بنا می نهند و اما می دانند که پیروزی نهائی یعنی بنا نهادن جامعۀ کمونیستی، فقط می تواند در سطح جهان به وقوع بپیوندد. این احتمال قوی است که برای کارگران برای رسیدن به جامعۀ کمونیستی خواهد افتاد.

 این را کارل مارکس و فردریک انگلس در مانیفست کمونیستی در سال ۱۸۴۸ این چنین بیان می نمایند : «فرق کمونيستها با ديگر احزاب پرولتارى تنها در اين است که از طرفى، کمونيستها در مبارزات پرولتارهاى ملل گوناگون، مصالح مشترک همه پرولتاريا را صرف نظر از منافع مليشان، در مد نظر قرار ميدهند و از آن دفاع مينمايند، و از طرف ديگر در مراحل گوناگونى که مبارزه پرولتاريا و بورژوازى طى ميکند، آنان هميشه نمايندگان مصالح و منافع تمام جنبش هستند.» پرولتارها و کمنویستها.

آنها در جای دیگری در همین بخش  چنین می نویسند: «و نيز کمونيستها را سرزنش ميکنند که ميخواهند ميهن و مليت را ملغى سازند.

کارگران ميهن ندارند. کسى نميتواند از آنها چيزى را که ندارند بگيرد. زيرا پرولتاريا بايد قبل از هر چيز سيادت سياسى را بکف آورد و بمقام يک طبقه ملی [۱۵] ارتقاء يابد و خود را بصورت ملت درآورد؛ وى خودش هنوز جنبه ملى دارد، گرچه اين اصلا به آن معنايى نيست که بورژوازى از آن ميفهمد.

جدايى ملى و تضاد ملتها بر اثر رشد و توسعه بورژوازى و آزادى بازرگانى و بازار جهانى و يکسانى توليد صنعتى و شرايط زندگى منطبق با آن، بيش از پيش از ميان ميرود.».

کارل مارکس و انگلس در نتیجه گیری خود از همین بخش می نویسند: «هنگامى که در جريان تکامل، اختلافات طبقاتى از ميان برود و کليه توليد در دست اجتماعى از افراد تمرکز يابد، در آن زمان حکومت عامه جنبه سياسى خود را از دست خواهد داد. قدرت حاکمه سياسى بمعناى خاص کلمه عبارت است از اِعمال زور متشکل يک طبقه براى سرکوب طبقه ديگر. هنگامى که پرولتاريا بر ضد بورژوازى ناگزير بصورت طبقه‌اى متحد گردد، و از راه يک انقلاب، خويش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن توليد را از طريق اعمال جبر ملغى سازد، آنگاه همراه اين مناسبات توليدى شرايط وجود تضاد طبقاتى را نابود کرده و نيز شرايط وجود طبقات [۱۸] بطور کلى و در عين حال سيادت خود را هم بعنوان يک طبقه از بين ميبرد.

بجاى جامعه کهن بورژوازى، با طبقات و تناقضات طبقاتيش، اجتماعى از افراد پديد ميآيد که در آن، تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است.

سيادت پرولتاريا از ميان رفتن اين جدايى و تضاد را بيش از پيش تسريع ميکند. اتحاد مساعى لااقل کشورهاى متمدن، يکى از شرايط اوليه آزادى پرولتارياست.»

 لینک مانیفست کمونیستی  http://marxengels.public-archive.net/fa/ME0190fa.html

چنان که واقعیت مبارزۀ  طبقاتی پرولتاریا بر علیه طبقۀ سرمایه دار و دولت طبقاتی اش، از بعد از ۱۸۴۸ یعنی انتشار مانیفیست کمونیستی نشان داده، طی کردن این مسیر سخت تر . در واقع خونین تر از آن بوده است که کارل مارکس و انگلس تصور می کردند.

 رها سازی بشریت از ستم و استثمار طبقاتی هزاران ساله، کاری است بزرگ و برای اولین بار در تاریخ  جوامع طبقاتی باید که طبقۀ محکوم نظام موجود، برای رها کردن خویش، شرایط رهایی کل جامعه را از جامعه طبقاتی فراهم آورد که سالیان سال و در اشکال مختلف مانند برده داری و فئودالیسم و یا تولید آسیایی و اکنون سرمایه داری در شکل امپریالیستی تسلط یافته بر کل جهان و دارای دولتی مجهز به نیروی نابود کننده ای که اصلا برای یک برده قابل تصورهم نبود، با داشتن امکانات مادی، امکانات معنوی جامعه را هم  در اختیار گرفته است و فرهنگ و عادات و سنت های خود  و دوران اولیه جوامع را هر چند زشت بر جامعه و کلیۀ طبقات و اقشار دیکر تحمیل کرده است، حتی ایدئولوژی های مرتجعانه و اولیه و ابتدائی بشر را مانند مذهب در اختیار خود و منافع و حفظ روابط استثمارگرانه خویش گرفته و از آنها استفاده می کند، برای همیشه تسویه حساب کرده و انسان را بطور کلی و از جامعۀ طبقاتی رها نماید. این تلاشی هرکولی* است که فقط از عهده طبقۀ اجتماعی همچون طبقۀ کارگر بر میآید، زیرا که این  طبقه شاهرگ جامعۀ سرمایه داری یعنی تولید مایحتاج جامعه درهم تنیدۀ جهانی که دیگر هیچ کشوری هر چند دارای اقتصاد پیشرفته و توسعه یافته هم باشد، بیش از چند روز نمی تواند، بدون جوامع دیگر به زندگی عادی اش ادامه دهد را، در دستان توانمند خود دارد و باید که به این توانمندی خود باور آورد و این نیز ساده نیست!

آری این کار سخت است و طاقت فرسا و راهی است خونین وبس ناهموار، ولی میّسر و امکان پذیر می باشد و اما، باید قبل از هر چیز کارگران ازسازماندهی و سازمان - سازمان سیاسی - یعنی حزب سیاسی که مبارزه قهری را به عنوان استراتژی برگزیده است، برخوردار گردند، زیرا که قوای اصلی سرکوب گر دولت کنونی یعنی دیکتاتوری طبقۀ  سرمایه دار که خود را در دسته های مسلح نشان می دهد، کاملا سازمان یافته، مسلح و دارای ستاد فرماندهی واحدی می باشد. این هم، برای کارگران آگاه مسجل است که نیروی مادی سازمان یافته و مسلح را، نمی توان شکست داد، مگر اینکه نیروی سازمان یافته و مسلح، حداقل به همان اندازه داشت. اینکه دولت  طبقۀ سرمایه دار دارای نیروی مادی سازمان یافته و مسلح است،  ایده ای نیست که دلبخواهی و از مغز کسی، مصلح اجتماعی و یا بوسیله نیروی مافوق طبیعی – هیچ در جهانی-  نازل گشته ، در ذهن ما جاری داده شده باشد  و یا از کتاب ها گرفته شده باشد، بلکه مبارزۀ طبقاتی جهانی و در  سطح کشوری برای کارگران این را مسجل کرده است و کارگران هر روز آن را با گوشت و پوست خود، در خیابان و کارخانه، میدان و زندان، با باتوم ، پرتاب گاز اشک آور و گاز خفه کننده، تانکر های بزرگ آب سرد و داغ پاش، پلیس های اسب سوار غول پیکر، با سگ های تربیت شده  و درنده  و وسایل شکنجه سرکوب گران خویش در زندان و تجاوز جنسی و غیره، لمس، تجربه و درک کرده و می کنند.

مثلا در یکی از شنبه های همین ماه، دولت فرانسه که جامعه ای است کاملا دمکراتیک، قانون مدار، دارای منشورهای معروف، مدافع حقوق بشر و اساسا گل سرسبد جوامع بورژوائی، برای مقابله و جلوگیری از تظاهرات کارگران و زحمتکشان مشهور به جنبش جلیقه زردها  با دستان نه مسلح به سلاح گرم یعنی اساسا خالی، ۸۵ هزار پلیس و ۵ هزار ژاندارم کاملا سازمان یافته و مسلح به انواع سلاح گرم و خودکار و خرفت شده که فقط بلد به زدن هستند و با ۱۲ تانگ ارتشی به خیابانهای شهرهای فرانسه  و از جمله پاریس سرازیر نمود!

این، البته که در ایران سرمایه داری معاصر و در فردا و حتی امروز شدیدتر هست و خواهد بود. ما این را، در خیابان های اراک  و مخصوصا در رابطه با کارگران هپکو و شوش و اهواز در سرکوب کارگران هفت تپه و نورد اهواز دیده و می بینیم و حتی باصطلاح  در زمان سید خندان یعنی خاتمی که مدعی قانون مداری و مُدارا بود و می خواست که ایران را مدینته النبی نماید، دیدیم که علاوه بر سازمان دادن قتل های زنجیره ای، پرتاب دانشجویان از پنجره های اتاق های خوابگاه شان با عربده های یا زهرا و کشتار و گسیل کارگران ایرانی افغان تبار که سالیان درازی  بود وهست که در جامعۀ ایران  کار و تلاش می کنند، چه سان نیروهای سرکوب گر از هوا و زمین به کارگران اعتصابی خاتون آباد*۲  و مردم زحمتکش شهر بابک که به حمایت از کارگران برخاسته بودند، در ۴ بهمن ۱۳۸۲  با هلی کوپتر و سلاح خودکار حمله ور شدند و ۴ کارگر به نام های  ریاحی، جاویدی، مهدوی  و مؤمنی و یک دانش آموز به نام پورامینی با کتاب های درسی در دست را به قتل رساندند و همان وحشیگری و جنایتی را مرتکب شدند که  در زمان اسلاف شان یعنی شاه ، در رابطه با کارگران کارخانه چیت جهان کرج، در آردیبهشت  سال ۱۳۵۰ اتفاق افتاده بود. البته، این آماری است که خودشان اعلام کرده اند و...

برگردیم به حزب کارگران آگاه،

 چنین حزبی در واقعیت امروز با این همه دستگاه های پلیسی و امنیتی و مزدور و نفوذی ایجاد نمی گردد، مگر اینکه کارگران آگاه، یعنی عناصر رادیکال و فداکار و انقلابی و کمونیست طبقۀ کارگر یک مبارزۀ مخفی و غیر علنی و ضد قانونی را برگزینند، برای این کار کارگران آگاه و فرزندان روشنفکر آنها باید، نخست خویش را در ارگان ها و نهادهای مخفی و انقلابی  به عنوان نمونه و بهترین شکل به باور من، یعنی کمیته های مخفی محل کار و محل زندگی، ارگانهایی که حاضرند و می دانند که  اشکال مختلف مبارزۀ طبقاتی را بکار گیرند که این اشکال ، کلیه مبارزات اقتصادی سیاسی و سیاسی نظامی تا مبارزه مسلحانه فردی و گروهی، تحت رهبری ارگان مزبور را در بر می گیرند را موجودیت داده باشند. چنین حزبی از ابتدا شکل گیری تا پیروزی انقلاب مسلحانه اساسا مخفی است، بوسیله اعضایش و با شرکت در مبارزات جاری و با قبول هزینه های آن قادر می گردد توده ای یعنی طبقه و حتی زحمتکشان زن و مرد  را در برگیرد و اکثریت نیروی طبقه را در خود جای داده و یا تحت هژمونی خود داشته باشد.

البته، حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست در پروسه مبارزه و در برخی از کشورها می تواند نیمه مخفی – نیمه علنی باشد، ولی نباید از یاد ببرد که دولت سرمایه داری مثل ماری می ماند که فقط زمانی نیش نمی زند که مرده باشد، یعنی سرش را زده باشند، مار زخمی خطرناکترین جانور است!

همچنین در چنین حزبی عناصری از طبقات دیگر اجتماعی هم می توانند، عضو و کادر و حتی در سطح رهبری باشند و اما، این عناصر اولا عناصری اند که کاملا پذیرفته اند که کارگران به وسیله نیروی خود رها می شوند و رهایی کارگران رهایی جامعه است. این را در عمل و پراتیک نشان داده باشند، یعنی دست از آقا بالاسری برداشته باشند! و دوما، همواره در اقلیت و تحت هژمونی کارگران آگاه باید باشند، زیرا که بنا به خصلت طبقاتی غیر کارگری و تجربۀ مبارزۀ طبقاتی نشان داده است که در مواقع مقتضی این عناصر روشنفکر به صف طبقۀ خویش برگشته و بر می گردند که این را گرامشی کمونیست ایتالیا تبار که ده سال زندانی فاشیست ها بود، برگشت « به طویلۀ طبقاتی» نام نهاده است. 

البته، کسان دیگری هم در این باره نوشته اند، مثلا لنین در کتاب معروف خود به نام یک گام به پیش و دو گام به پس و نیز آثار دیگرش روی این مسئله خیلی تکیه کرده است. لنین می نویسد که در هر کمیتۀ حزبی مثلا  کمیتۀ  ۱۰ نفره ۲نفر روشنفکر و ۸ نفر کارگر باشند و حتی این را هم اضافه می کند که این در شرایط  سخت دیکتاتوری تزاری است و با کمی دمکراتیک شدن اوضاع جامعه، این نسبت به ۹ نفر کارگر و ۱ نفر روشنفکر – متعلق به طبقات دیگر- بهتر است و یا باید باشد! 

تذکر- لنین بعدها، روی حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست خیلی تکیه می کند، زیرا که در تجربه متوجه می شود که احزاب کارگری بزرگی، همچون حزب کارگران سوسیال دمکرات آلمان  و همچنین منشویک های روسیه  و غیره  که اکثریت بزرگ و تعیین کننده  انترناسیونال دوم را تشکیل می دادند به چه گندابی فرو می روند و به جای آماده کردن طبقۀ کارگر بر علیه سرمایه داران و جنگ استثمارگرانه و ارتجاعی و ضد انقلابی سرمایه داران امپریالیست برای گسترش حوزه سرمایه خود و تقسیم و باز تقسیم جهان انجام گرفت،  به همکار آنها و رأی دهنده  به بودجه های نظامی برای راه انداختن جنک و خود به قاتل کارگران شورائی و هواداران و رفقای کارگران همچون روزا لوکزامبورگ و کارل لبیکنشت تبدیل شده و می گردند که لنین آنها را احزاب کارگران یا کارگری طبقۀ بورژوازی می نامد. انگلس هم  در سال های ۱۸۴۳و در کتاب وضع طبقۀ کارگرانگلستان به این موضوع اشاره به جا و خوبی دارد که  کارل مارکس بارها بدان یعنی پدیده کارگران یقه سفید یا کارگران بورژوا شده بر می گردد. ما این را در نقدی بر برنامه گوتا هم که کارل مارکس در سال ۱۸۷۳ نوشته، می بینیم که برنامه ای بود مشترک لاسالی ها کارگری و باصطلاح پیروان مارکس و انگلس! 

 مشخصه اساسی و اصلی چنین حزبی در شرایط معاصر، شناختن سیستم سرمایه داری امپریالیستی و ارتجاعی و دولت های سرمایه داری به عنوان دشمن و تبلیغ و ترویجش در میان طبقۀ کارگر است. چنین حزبی دوست و دشمن واقعی خود را با دشمنی با کلیت نظام موجود – جامعۀ طبقاتی موجود یعنی سرمایه داری جهانی که بر همه کره زمین امروزه مسلط است، شناخته و درک می کند و نه با دشمنی با این دولت مثلا دیکتاتوری و فاسد و دوستی با آن دولت دمکرات و غیر فاسد! که دیگر صد سال است که سیستم سرمایه داری به مرحله ای وارد شده است که فاسد، پوسیده، لاشۀ متعفنی شده است  و بسان بختکی خود را بر مغز کارگران و زحمتکشان انداخته و با مکیدن خون مغزشان، انگل وار می زید و ازروزاول موجودیتش نظامی دیکتاتور و انسان کُش بوده است. این انسان کُشی سرمایه چنان بوده است که کارل مارکس در باره اش نوشته: « سرمایه داری در خون و چرک انسان متولد شد. – کتاب کاپیتال جلد اول»، اساسا دولت در جامعۀ طبقاتی معنی و مفهوم دارد و دیکتاتوری طبقۀ حاکم بر علیه طبقۀ محکوم بوده و هست و خواهد بود تا زمانی که زوال یابد. این خصلت اساسی دولت خود را در دولت سرمایه داری به خوبی بیان می کند! همین روزها خیابان های پاریس و شهرهای دیگر فرانسه شاهد این دیکتاتوری بر علیه کارگران می باشد. همواره تعداد نیروهای پلیس و ژاندارم از تعداد تظاهر کنندگان بیشترمی باشند! مراجعه به همین مطلب.

در هر لحظه از مبارزه طبقاتی و برای هر گونه خواست طبقاتی، این را باید در نظر داشته باشیم که ما کارگران طبقه ای هستیم، جهانی و با خواست های  طبقاتی و مستقل از خواست های طبقات و اقشار دیگر جامعه و تنها طبقۀ  در حال حاضر انقلابی  و رهائی مان بدست خودمان میّسر است و نه بدست نیروهای اجتماعی دیگر و بویژه، بویژه طبقۀ حاکم – سرمایه دار استثمارگر و سودخواه و سود پرست که نشان داده است، برای حفظ و افزایش آن از هیچ عمل جنایت کارانه ای دوری نکرده و نمی کند، شاهد روشن و آشکار  این مسئله جنگ های جهانی اول و دوم بوده اند که در آن ها حداقل ۷۰ میلیون از ما را کشته اند و ادامه جنگ های امپریالیستی تا کنون که از قضا منطقه خاورمیانه به میدان تاخت و تاز اصلی شان تبدیل شده است.

 اما و اما، تنها منطقه خاورمیانه نیست که سرمایه داران امپریالیست آن را به خاک و خون کشیده اند، بر عکس، پر تلفات ترین جنگی بعد از جنگ های اول و دوم جهانی  که تا کنون هم ادامه دارد، نه جنگ کره که ۵ و نیم میلیون انسان کشته شدند و نه جنگ ویتنام که در آن ۳ و نیم میلیون نفر را با بمب ناپالم و غیره سوزاندند و هنوز کودکان ناقص الخلقه متولد می شوند که در عرا ق*۳ هم، اکنون با آن روبرو هستیم،  بلکه جنگی است که از دهۀ ۱۹۶۰ و در کنگو برازاویل به نام جنگ داخلی راه انداخته اند تا کنون بیش از ۱۲ میلیون انسان را کشته اند. علت اساسی چنین جنکی، وجود فلزی به نام کُبالت – فلزی کمیاب-  در شن زارهای این منطقه است که از آن برای ساختن موشک قاره پیما، فضائی، تلفن های همراه، کامپیوتر و... استفاده می کنند.

طبقات و  اقشار زحمتکش دیگر و مورد ستم و استثمار جامعۀ کنونی، زمانی می توانند انقلابی به مفهوم واقعی کلمه باشند، یعنی مبارزه شان در جهت رهایی خویش و جامعه باشد که تحت هژمونی طبقۀ کارگر قرار گیرند و خواست های خود را که در چارچوب جامعۀ کنونی و یا برگرداندن غیر ممکن جامعه به عقب، می خواهند بدست آورند که ارتجاعی اند را، ترک نمایند. این اقشار را خرده بورژوا می نامند.

اساسا، دیگر در واقعیت سر سخت موجود، هیچ جنسی و هیچ پیروی مذهبی و متعلق به نژادی و ملتی  مثلا زنان و سیاهان و گروه های مذهبی در اقلیت، انقلابی و رهایی بخش بطور کلی نیستند، زیرا که  به شدت جامعه طبقاتی است و طبقات زن و مرد و سیاه و سفید مخصوصا در شرایط حاضر نمی شناسند. یعنی هیچ جنبشی نمی تواند دیگر رادیکال واقعی و انقلابی بر ضد نظام موجود یعنی سرمایه داری باشد، مگر جنبش طبقاتی طبقۀ کارگر! این را ما در جنبش ها و حتی انقلابات باصطلاح پیروزمند مانند انقلاب چین، جنگ ویتنام، الجزائر، جنبش سیاهان در آفریقای جنوبی و همین جنبش های ناسیونالیستی مثل فلسطین و کورد دیده و می بینیم که به محض رسیدن به قدرت و حتی نرسیدن به قدرت سیاسی در سیستم موجود حل شده و جزئی از آن میگردند و خود رهبران این جنبش ها، حتی اگر زمانی کارگر هم بوده باشند، مثل رئیس جمهور کنونی آفریقای جنوبی – مافویوسا ی معروف به میلیاردر، به قاتل کارگران تبدیل شده و می شوند، زیرا که نظم تولیدی – اقتصادی -  جداگانه ای از نظم اقتصادی موجود یعنی سرمایه داری امپریالیستی ندارند!  کمونیسم آلترناتیو جامعۀ سرمایه داری - جامعۀ طبقاتی - است که حرکت کارگران برای لغو شرایط موجود اجتماعی است!

البته، دیگر امروز اینکه هیچ  فرد و جنبشی نمی تواند غیر از جنبش طبقاتی کارگران و زحمتکشان زن و مرد انقلابی باشد. از وجود  به وفور زنان ، متعلقان به نژادها و مذاهب گوناگون و به همراه مردان طبقۀ سرمایه دار سفید پوست و زرد پوست  در دولت ها، مجالس قانون گذاری، رئوسای بانک ها و دادگاه ها و حتی ژنرال ها و وزرای جنگ زن که در اروپای سرمایه داری کنونی خیلی هم زیاد شده اند، مثلا ملکه انگلیس، مای نخست وزیرش و آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان که به حق و به درستی از طرف کارگران در یونان به فاشیست هیتلری معروف شد و وزیر جنگ دولت اسپانیا، رئیس مجلس نمایندگان ایالات متحده ی آمریکا و... به عینه می بینیم! فقط اپورتونیست ها و نفوذی های طبقۀ سرمایه دار، در میان جنبش طبقۀ کارگر اعضای مخفی و تربیت شده سازمان های امنیتی اطلاعاتی سرمایه داران، می توانند،  منکر این مسائل باشند، هستند و از انقلاب زنانه، انقلاب همه باهم، انقلاب ملت دمکراتیک  و غیره صحبت نمایند و می نمایند!

بوسیله چنین حزبی است که طبقۀ کارگر موفق به پیروزی انقلاب قهری کمونیستی خویش شده، با درهم شکستن دولت کنونی، دولت خود – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان و را موجودیت می دهد و می رود که شرایط موجود اجتماعی را لغو کند. بدین وسیله موفق می گردد که زندان ها را درهم کوبد و به عنوان یک طبقه که دیگر طبقه نیست، زیرا که جامعۀ انسانی – کمونیستی -، جامعۀ طبقاتی نیست، آزاد و رها گردد. رهایی نهایی طبقۀ کارگر فقط می تواند جهانی یعنی در سراسر کره زمین به تحقق بپیوندد، زیرا که دشمن طبقۀ کارگر یعنی سرمایه دار و سیستم سرمایه داری جهانی اند و نه محلی. چنین انقلابی را آموزگاران ما کارگران، یعنی کارل مارکس و فردریک  انگلس حتی در سال ۱۸۵۰ "انقلاب مداوم"*۴ نامیدند.

طبقۀ کارگر و بویژه کارگران آگاه، همواره باید این را یعنی دشمنی طبقاتی سرمایه داران با خود را  در لحظات مختلف  مبارزۀ طبقاتی و جاری در نظر داشته باشند و خود را با آن آموزش و آمیخته نمایند، تا موفق گردند از زیر ایده های طبقات دیگر استثمارگر مثل مذهب و ناسیونالیسم – ملت خواهی – یعنی "همه باهمی" ماوارای طبقاتی که در واقعیت موجود نیستند، ذهنی و خرافه و افسانه اند،  خود را رها نمایند و به طبقه ای برای خود تبدیل گردد.

کارگران آگاه بدانیم و آگاه باشیم که  رهائی مان در پیروزی انقلاب سرخی است که پیروزی اولیه آن با احتمال زیاد کشوری، منطقه ای و قاره ای است، اما پیروزی نهائی آن که با ایجاد جامعۀ کمونیستی ، جامعه بدون استثمارگر و استثمار شونده، جامعه بدون طبقات و بدون دولت، جامعه متکی بر مالکیت اشتراکی آحاد جامعه بر موجودیت جامعه، جامعه ای  که با این شعار مشخص می شود « از هر کس به قدر نیرویش فعالیت مفید، به هرکس به قدر نیاز از محصول جامعه داده شود»، همراه است،  فقط می تواند، جهانی باشد. با باور به پیروزی نبرد خونین و سخت طبقاتی، ولی ممکن و امکان پذیر، متحد و مسلح و مصمم و مستحکم  به پیش! به سوی فتح جهان به پیش!  تا جامعه ِ کمونیستی به پیش!

 

روکشی و اصلاحگری در نظام استثمارگر بس است که غیر ممکن شده است. انقلاب، انقلاب ، انقلاب قهری کمونیستی کارگران متحزب و مسلح  رهایی بخش می باشد نه هیچ چیز دیگر!

*۱- این اصلا بدین معنی نیست که نباید برای آزادی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی بطور کلی. یا رسیدن به خواست های روزمره  مبارزه نمود؛ بلکه باید مبارزه نمود، باید درب زندان ها را در شرایط موجود هم شکست، نباید اجازه داد که رفقای ما را زندانی و شکنجه نمایند و از آنها اعترافات  دروغ  و غیره بگیرند و آن را به صورت فیلم و ...  در آورند و با نمایش دادن آنها،  ما را تحقیر کنند، ما را ساکت، مات و متحیر و از مبارزه باز دارند.

آری، باید همه این کارها کرد،  ولی اولا باید مبارزه ای را سازمان داد که دولت را مجبور به این کار کرد؛ دوما شعار این مبارزه این باشد : کارگران زندانی را آزاد می کنیم و نه کارگران زندانی را آزاد کنید که درخواستی از سرکوب گران زندان کننده است و نه تحمیلی و برای این غیر ممکن؛ سوما  این مبارزه باید جزئی از مبارزه اصلی و اساسی یعنی مبارزه بر علیه کلیت دولت و برای لغو شرایط موجود اجتماعی باشد؛ چهارما این خیلی مهم و اساسی است که کارگران و زحمتکشان در این مبارزه  هم  فقط  می توانند و قادرند متکی  به نیروی طبقاتی خویش در سطح کشوری و بین المللی باشند و باورمند بدان و نه دولت ها و سازمان های جهانی طبقۀ سرمایه دار امپریالیست و فاشیست که متأسفانه در حال  حاضر، همه دولت ها و اکثریت سازمان های موجود را در بر می گیرد.

البته،  همواره بیم این هم هست که عده ای از ما کارگران را بفریبند و با خودشان همراه  نمایند و از آنها سوء استفاده نمایند و به ویترین تبلیغاتی خویش تبدیل نمایند. نمونه حی و حاصر و خیلی روشن و آشکار آن در جنبش طبقۀ کارگرایران، اگر که به رهبران خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و امثالهم اشاره نکنم،  وجود شخصی به نام منصور اسانلو است!  زیرا که ما از کارل مارکس آموخته ایم که فرهنگ جامعۀ طبقاتی، فرهنگ طبقۀ حاکمه است. بین طبقۀ کارگر و طبقات دیگر اجتماعی هم دیوار چین واقع نشده است!

*۲-  یاد کارگران قتل عام شده در شهر بابک کرمان را، هیچگاه فراموش نمی کنیم!

حمید قربانی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=46146

رفقای کارگر و زحمتکش، زنان و مردان تولید کننده و محروم از تولید خود، ما فقط زمانی می توانیم انتقام رفقای قتل عام شده خود و از آن جمله کارگران خاتون آباد را که انتقامی طبقاتی و نه فردی است را، بگیریم که موفق گردیم با پیروزی انقلاب قهری کمونیستی مان و ایجاد دولت مسلح مان، نظام موجود یعنی سرمایه داری امپریالیستی گندیده و فاسد و خاصه در کشورهایی همچون ایران را ریشه کن نمائیم و لاغیر!

*۳- سرطان میراث  باقیمانده ازجنگ  های (امپریالیستی- مترجم)عراق!

 

http://www.k-en.com/video/Iraq/iraq.html

*۴-مارکس – انگلس    خطابه کميته مرکزی به اتحاديه کمونيست ها

http://www.k-en.com/Book/asar/komite/komite.pdf

حمید قربانی – اسپانیا -  سال ۲۰۲۹ اسپارتاکوسی


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com