سرمایه داران چه دارند؟ چه میگویند؟ طبقه ی کارگر چه دارد و از آن اساسی تر باید چه کار بکند؟

حمید قربانی
April 06, 2019

سرمایه داران چه دارند؟ چه میگویند؟ طبقه ی کارگر چه دارد و از آن اساسی تر باید چه کار بکند؟

حمید قربانی ۶ آپریل ۲۰۹۲ اسپارتاکوسی

طبقه ی سرمایه دار تا چه حدودی وجودش لازم و ضروری است؟ آیا اکنون، این طبقه همان قدر وجودش لازم است که مثلا دویست قبل لازم بود؟ به نطر میرسد که طرح این سؤال و جواب بدان روشنایی مناسبی بر مسئله ای مهم و اساسی بیاندازد و آن اینکه وجود خود طبقات تا چه حدودی لازم و ضروری اند؟ آیا طبقات اجتماعی همواره در اجتماع انسانی وجود داشته اند؟ یا اینکه تاریخی دارند؟ طبقات همیشه نبوده و در یک زمانی، با بوجود آمدن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، شکل گرفته اند. بنابراین، در یک زمان تاریخی لازم آمده اند و در زمانی هم مثل همه اشکال دیگر ماده میمیرند و جای خود را به شکل دیگری از انسان می دهند و یا باید بدهند تا جامعه به پیشرفت خود ادامه دهد. روزی در جامعه ی انسانی دوک نخ ریسی و سوزن لباس دوزی هم لازم و ضروری و نیز وجود نختاب و سوزن زن از وجود هر مفتخوری در جامعه ی امروزیُ هم لازم و هم ضروری بوده اند. این را هیچکس مگر حیله گران خرافه پراکن مذهبی که وجود خودشان هیچگاه بطور واقعی لازم نبوده است، منکر نیست و همه میپذیرند.

اتفاقا انگلس مقاله ای به نام " طبقات اجتماعی؛ لازم و زائد" دارد که در آن ضرورت و نیز زائد بودن تاریخی طبقات مختلف اجتماعی را بررسی میکند. انگلس دراین نوشته  بعد از اینکه ضرورت طبقه ی سرمایه دار را از نظر تاریخی به خوبی نشان می دهد، جایگاه امروزی، البته ۱۳۸ سال قبل، این طبقه را در تولید اجتماعی که دیکر جایی در آن، بطور واقعی نداشت، چنین میداند :" در شماره هفته گذشته، سعی کرديم نشان دهيم که طبقه سرمايه‌دار از اداره سيستم توليدی عظيم اين کشور نيز ناتوان است.( انگلستان – من) سعی کرديم نشان دهيم که اين طبقه توليد را چنان گسترش داده است که از يک طرف بطور ادواری بازارها را از محصول اشباع ميکند، و از طرف ديگر از محافظت آنها در برابر رقابت خارجی بيش از پيش عاجز ميماند. پس درمييابيم که ما نه تنها ميتوانيم صنايع عظيم کشور را بدون دخالت طبقه سرمايه‌دار بخوبی اداره کنيم، بلکه دخالت آنها بيش از پيش بصورت عاملی مزاحم درميآيد.

باز هم خطاب ما به آنها اين است: «کنار بايستيد! به طبقه کارگر فرصت امتحان بدهيد».

ليبر استاندارد (پرچم کارگر) – ٦ اوت ١٨٨١"

https://peywand.org/2018/12/21/%D8%B7%D8%A8%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D8%9B-%D9%84%D8%A7%D8%B2%D9%85-%D9%88-%D8%B2%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%8A%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%B4-%D8%A7%D9%86%DA%AF-2/

اما، مگر، طبقه ی سرمایه دارامپریالیست این مسئله ساده و ضروری برای ادامه زندگی بر روی کره زمین  را می پذیرد؟ ابدا و اصلا. اگر، سرمایه داران می خواستند به ضروریات گردن نهند، پس این همه نیروی سرکوبگر مسلح و غیر مسلح، سرهنگ و سقط الاسلام، ژنرال و پاپ و آیت الله، خبر نگار و مفسر مفتخور، درست همچون خود سرمایه داران، این همه زندان و شکنجه، اعدام و تیرباران و سنگ باران و... لازم نمی آمد.  این طبقه که آخرین طبقه استثمارگر و از خون طبقات و اقشار دیکر، زندگی انگلی شان را گذرانده و میگذرانند، بدرستی می داند که در جامعه ی آینده، بعنوان یک طبقه ارجح و دارای امتیاز هیچ جایی ندارد و هیج اثری از او باقی نمی ماند، زیرا اساسا و اصولا، دیگر طبقه ای وجود ندارد تا بالا و پائین، دارا و ندارد، ستمگر و ستمکش موجود باشد. همه بر طبق و به اندازه نیرو و استعداد خود، دانش و فن یاد گرفته در جامعه، زمانی را به کار برای تولید صرف میکنند  و از محصولات بطور اشتراکی تولید شد، برای رفع نیازهای واقعی شان، نیازهای افزایش یافته و قابل تغییر شان، استفاده میکنند.  بنا براین، برای جامعه ی انسانی که دارد خفه میشود و طبقه ی کارگر تولید کننده و محروم و از گرسنگی در حال مرگ، فقط یک راه باقی مانده است و آن این است که  طبقه ی کارگر با زور سازمان یافتۀ مسلح خویش، این انگل اجتماعی – این بختک خون آشام- را دک کند! تا جامعه بتواند به راحتی نفس کشیده و از نیستی ناگزیر نجات یابد! راه سومی متصور نیست!

طبقه ی سرمایه دار، در جامعه ی – بورژوایی- طبقه صاحب ابزار تولید هست و از این مالکیت و مداخل آن استفاده کرده و دستگاه دولت را در اختیارگرفته است و نیز فرهنگ جامعه را بر طبق منافع  خویش شکل و موجودیت داده است. این طبقه از دولت به عنوان ابزاری هم در رابطه با اعضای خود و هم در رابطه با طبقات دیگر جامعه ی سرمایه داری و بویژه مطیع کردن طبقه ی کارگر استفاده میکند. به زبان دیگر و به قول کارل مارکس و فردریک انگلس در مانیفست حزب کمونیست : [" قدرت دولتی نوین فقط کمیته ایست که امور مشترک همه طبقه بورژوازی را اداره می نماید. "، بخش اول بورژواها و پرولترها.]، ولی طبقه ی سرمایه دار این دستگاه سرکوبش یعنی همین دولت را ماهیتا تغییر محتوا داده و به طبقه ی کارگر تحویل می دهد. سرمایه داران می گویند که جامعه صاحب دولت است.  دولتی که  در جامعه ی کنونی اساسا، نقش و ضرورتی ندارد، جز سرکوب طبقه ی کارگر داخلی و خارجی، دولتی که لنین از زبان انگلس منشاء آن را چنین ارزیابی می کند:

" دولت به هيچ وجه نيرويى نيست که از خارج به جامعه تحميل شده باشد. و نيز دولت، بر خلاف ادعاى هگل، "تحقق ايده اخلاق"، "نمودار و تحقق عقل" نيست. دولت، محصول جامعه در پله معينى از تکامل آن است؛ وجود دولت اعترافى است به اين که اين جامعه سردرگم در تضادهاى لاينحلى با خود گرديده و به نيروهاى متقابل آشتى ناپذيرى منشعب شده است که خلاصى از آن در يد قدرتش نيست. و براى اينکه اين نيروهاى متقابل يعنى طبقات داراى منافع متضاد، در جريان مبارزه‌اى بى‌ثمر، يکديگر و خود جامعه را نبلعند، نيرويى لازم آمد که ظاهرا مافوق جامعه قرار گرفته باشد، نيرويى که از شدت تصادمات بکاهد و آن را در چهارچوب "نظم" محدود سازد. همين نيرويى که از درون جامعه بيرون آمده ولى خود را مافوق آن قرار ميدهد و بيش از پيش با آن بيگانه ميشود - دولت است". (ص ١٧٧-١٧٨ چاپ ششم آلمانى). دولت و انقلاب – لنین

کارگران به عنوان طبقه ی تولید کننده ی تقریبا تمامی مایحتاج زندگی – کالا- محروم از مالکیت بر ابزار تولید و بنا بر این، هیج جیز ندارند، ولی اگر تولید کننده باید صاحب چیزی که تولید میکند، باشد، کارگران باید صاحب همه چیز شوند! بنا بر این، نیازمند هستند، خود را به عنوان یک طبقه متشکل و متحزب نمایند،  شرایط موجود اجتماعی را با زور و جبر لغو کنند.

 همچنانکه :

" کارل مارکس : دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر
۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.) به نقل از "چپ" در ایران و طبقه کارگر در مصاحبه با حمید قربانی _ انسان بیوطن.

 https://eshtrak.files.wordpress.com/2018/12/hgh_chap_mesahebeh_-nehai.pdf

https://eshtrak.wordpress.com/2018/12/05/%DA%86%D9%BE-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B7%D8%A8%D9%82%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1-

« طبقه ی کارگر برای  به پیروزی رساندن  انقلاب اجتماعی خویش ( انقلاب قهری کمونیستی – من) نیازمند حزب خویش نه تنها در سطح کشوری بلکه در سطح جهانی است.»، نقل بمعنی از سخنرانی کارل مارکس در اولین جلسه تأسیس انجمن بین المللی کارگران- انترناسیونال اول کلن – سال ۱۸۶۴.

آری، درشرایط موجود اجتماعی  و حال حاضر طبقه ی سرمایه دارِ امپریالیست که در شرایط حاضر بطور واقعی بر جهان حاکم شده است، از طریق مالکیت بر ابزار تولید که چیزی جز کار مرده – کار ذخیره شده ی طبقه ی کارگر نیست که به صورت سرمایه رویهم انباشته شده است و با آن سرمایه دار مواد اولیه را تهیه و نیروی کارگر را اجیر میکند تا تولید و باز تولید کالا انجام گیرد، بر همه چیز جامعه ی طبقاتی کنونی یعنی دستگاه دولت و فرهنگ معنوی و مادی جامعه که ارکان آن را ( مالکیت خصوصی،خانواده، مذهب، نظم )  تشکیل می دهد، حاکم است و طبقه کارگر هیچ چیز ندارد، جز نیروی طبقاتی خویش – که اکثریت جامعه و بویژه اکثریت جمعیت تولید کننده  را تشکیل میدهد و نقش خود در تولید مایحتاج زندگی بشر که اساسی است، اما طبقه کارگر میتواند بر تکیه بر همین نیروی طبقاتی خود، سازمان دادن و متحد نمودن، تمرکز دادن به آن و از حالت پراکندگی خارج کردن و مخصوصا مسلح کردن آن، سرمایه داران از اریکه قدرت به زیر کشد و واقعا و حقیقتا جهان را فتح نماید که در مسئولیت اوست وهمه چیز را بدست آورد.

این کار در عالم واقع و نه تخیلات فقط از طریق به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی طبقه ی کارگر ممکن و شدنی است و لاغیر. اگر، طبقه ی کارگر موفق به چنین کاری نشود، مرگ سیستم سرمایه داری بر اثر رشد و نمو تضادهای درونی و ذاتی این سیستم حتمی است و با این مرگ پایان زندگی نسل انسان، بر روی زمین و چه بسا، زیر و روشدن خود زمین ناگزیراست. اما طبقه ی کارگر باید نخست  خود را متشکل، متحزب و مسلح نماید، زیرا که نیروی طبقه ی سرمایه دار در شکل دولت سازمان یافته و کاملا مجهز و مسلح هست و با نیروی غیر مسلح مانند مذهب و دیگر ایدئولوژی ها، خانواده، قوانین وامثالهم،  مورد حمایت قرار گرفته و هر روز تجدید قوا می شود. نیروی مادی را هم فقط می توان با نیروی مادی به مصاف طلبید و یا اینکه بر طبق آموزش آموزگاران ما : سلاح نقد، هیچگاه نمی تواند، جانشین نقد سلاح گردد!

آری، سرمایه داران مالک ابزار تولید و  دارای نیروی سازمان یافته سرکوبگر و مسلح  و غیر مسلح مانند دستگاه مذهب، آموزش و پرورش، پارلمان، دادگستری، زندان و شکنجه خانه برای ما کارگران و امثالهم به نام دولت هستند. دولت تنها قوه ی اجرایی نیست بلکه قوای مقننه، قضائیه  و مخصوصا دستگاه خرافه پراکن یعنی مذهب را در اختیار دارد. سرمایه داران دارای احزاب مختلف  با نام و رنگ های متفاوت هستند. سرمایه داران مدیا و پارلمان ها  را در اختیار گرفته اند.  سرمایه داران علاوه بر این ها  در سازمان های جهانی، همچون سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول  و پیمان های منطقه ای مثل پیمان نظامی و تهاجمی ناتو، بریسک و اتحادیه ی اروپا، متحد شده اند.

 ولی سرمایه داران همین  دولت که هر روزه ما کارگران و زحمتکشان را سرکوب میکند، به قتل می رساند و زندانی و شکنجه می کند، زیرا که ما اعتصاب کرده ایم، ما دست به اعتراض زده و تظاهرات  کرده ایم که چرا حقوق و حتی دستمزدی که ما برایش کار کرده ایم و شما میلیاردها دلار، یورو، پوند، روبل، دینار، ریال، ین و ...  بوسیله ی آن، رویهم انباشته اید، نمیپردازید؟! چرا بچه های ما نباید مدرسه داشته باشد؟! چراهای بسیار دیگر،  نه،  دولت سرمایه داران، نه، دیکتاتوری طبقاتی خویش، بلکه دستگاهی جلوه دهند که برای ادارۀ جامعه، برای نظم دادن به جامعه و به نفع همه لازم است و ضروری. آنها میگویند و این گفته ها را  بوسیله دانشمندان مزدور و کشیشان و آیت الله ها، تئوریزه کرده و مقدس جلوه می نمایند که اینها، گفته خداوند هستند، خداوندی که وجودش برای هیچ کس اثبات شده نیست و فقط به صورت اوهام بر اذهان ما حاکم کرده اند. یعنی دولت را یک دستگاه مقدس ازلی و ابدی می کنند. آنها، این خرافه را بر اذهان ما کارگران حاکم کرده اند و ما فکر می کنیم که دولت همیشه بوده و خواهد بود و باید باشد که دولت طرفدار هیچ طبقه ای نیست، بلکه نیرویی خنثی است و یا درخدمت همه!

بلی، آنها میگویند که  اصلا بدون دولت و نظم خفقانی شان  در اجتماع، سنگ روی سنگ بند نمیشود و همه چیز نابود میشود و ...  زمانی که میگوئیم  که حالا از دولت بگذریم، پس این همه مساجد و کلیسا و تمپل و کنیسه برای چیست؟ میگویند، برای این است که رستگاری ابدی شما را تأمین کنند.  آنها میگویند که  این دنیا گذراست و آن دنیای ابدی و دائمی است. ما می گوئیم، چرا شما زیاد دارید، در صورتی که  ما هیچ چیز نداریم؟  آنها میگویند کم لطفی نکنید و کفر نگوئید، شما تن سالم دارید، مگر نخوانده و نشنیده اید که سعدی گفته است : " منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت (سورهٔ ابراهیم - آیهٔ ۷) هر نفسی (نفس)که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب " و از آن گذشته این مشیت الهی است که به یکی زیاد داده است و به یکی کم و این وضعیت از زمان حضرت؟ آدم بوده تا ابد هم چنین خواهد بود، خدا اگر میخواست، خودش میتوانست همه را مساوی کند، حالا نکرده است، حتما در آن یک حکم است که کسی را قدرت  در افتادن با آن نیست و باید رضایت داد به رضایت حق، با مشیت الهی که نمیتوان در افتاد، بعد هم ما کار کرده ایم، عرق ریخته ایم و ریال ریال جمع کرده ایم تا کارخانه  درست کنیم،  معدن کشف کنیم، علم و تکنیک  را پیشرفت بدهیم  و شما کار کنید و زنده بمانید که  حتی دیگر ما سرمایه دار نیستیم بلکه به ما امروزه اساتید و دانایان "کار آفرین " میگویند. مثل اینکه ما به جای آنها، مفت خوری کرده ایم! و نه شب و روز کار- فعالیت -  و از آنچه که در طبیعت موجود است، همه چیز قابل مصرف نساخته ایم! سرمایه داران بوده اند و هستند که در معادن و در عمق زمین "با مرگ نحس پنجه در افکنده اند" و با عرق جبین مس، آهن، زغال سنگ، اورانیوم و بویژه الماس، زمُرد و طلای سفید و زرد و ... را به روی زمین میآورند! 

آنها کاملا و به اندازه ۱۸۰درجه واقعیات را تغییر میدهند. آنها به این قادر هستند زیرا که دانشمند و متولیان مذهب و دین، مفسرین و گویندگان خوش ذوق رادیوها و تلویزیونها، نمایندگان پفیوز جا خوش کرده  بر مبل های زربافتِ مجالس  قانون گذاری و غیره را در اختیار دارند. آنها، با خرج نمودن میلیون ها پول بی زبان و باج سبیل دادن که از دسترنج ما، از ارزش اضافه کشیده از گرده ی ما که به صورت سرمایه  در دستان خود متمرکز کرده اند، به خرافه  پراکنان بی وجدان و بی رحم و بی حیا یعنی کشیش و آخوند و خاخام و تمپل دار و ...  میدهند  تا آنها، ما  را از وجود جهنم یعنی یک خرافه  که زندگی واقعی ما صدها برابر از آن جهنمی تر است، بترسانند، ولی خودشان دست به هر جنایاتی میزنند که یکی شان برای صدها و هزاران سال در جهنم بودنشان کافی است. چرا؟ زیرا که میدانند نه خدایی هست و نه جهنم و بهشتی، این ها همه مزخرفاتی است که بوسیله ی عده ای پرورانده شده و امروزه بوسیله همین مرتجعین مذهبی شاخ و بال داده شده اند که ما را ساکت کنند که ما را از حرکت برای تغییر واقعی در زندگی مان که فقط بوسیله خودمان این کار انجام شدنی است، باز دارند.

در صورتی  که  انسان – آدم – بشر- این جانور دو پا هم، همان طور که مثل هر جانور دیگری زاده شده و میمیرد، لاشه او هم، اگر خوراک دیگر جانوران نشود بعد از مدتی میگندد، میپوسد، متلاشی میشود  و به حالت اولیه خود یعنی یکی از اشکال دیگر ماده همواره موجود، تغییر شکل داده شده  و در میآید. این بدین معنی است که زندگی واقعی انسان فقط در این دنیا و بر روی همین زمین و یا کرات دیگر قابل فهم است و دیگر هیچ و چرند و فقط برای فریب ما کارگران و زحمتکشان است که گفته میشوند و اشاعه داده میگردند!

سرمایه داران مالکیت ابزار تولید را در دست گرفته اند و با غصب آن، ما را از همه چیز محروم کرده اند، آنها از این راه همه چیز دیگر جامعه را در دست گرفته اند،  دستگاه های  ارتباط  جمعی یعنی مدیا مال آنها هستند،  فرزندان آنها در مدارس خوب و با آموزگاران با تجربه درس می خوانند و علم می آموزند، زیرا که آنها پول دارند و ما نداریم. بنا بر این،  بچه های ما باید از سنین ۶سالگی و حتی کمتر کارکنند و حتی برخی سر چهار راه ها بایستند و طعمه مأموران و لمپن های این جامعه کثیفشان شوند.  آنها با مکیدن خون ما،  یعنی ارزش اضافه ، یعنی کار بدون اجرت ما، بر ثروت شان هر لحظه بطور غول آسا میافزایند و فقر و نداری را در سوی ما بر روی هم انباشته میکنند. آنها کاری کرده اند که طبیعت - کره ی زمین - دیگر تحمل ندارد و این را ما امروزه  در سیل ها، زلزله ها، طوفان های همه چیز خُرد کننده  و آتش سوزی های متعدد و ویرانگر میبینیم.

آنها جنگ میآفرینند و در آنها علاوه بر کشتار میلیونی ما - کارگران و زحمتکشان-، با و بر اثر سموم ناشی از فلزات مختلف بکار برده شده در گلوله های توپ، گلوله های خمپاره، بمب و موشک های ویرانگر مانند جیوه و اورانیوم که دارای  رادیواکتیو هستند  و غیره در طبیعت و محیط زیست میپراکنند که به عنوان نمونه، از بعد از جنگ های  اول و دوم خلیج یعنی جنگ های  دهه ی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳،  روزانه در عراق ده ها کودک ناقص الخلقه متولد میشوند. آنها طوری حریص و طمع کار شده اند که ۶۴ نفر شان بر ۵۰ % از ثروت جهان چنگ انداخته اند. ۱% از جمعیت جهان یعنی سرمایه داران، امروزه دارای ۸۴% از ثروت جهان اند، در صورتیکه  ۵۰% از جمعیت جهان هیچ ثروتی ندارد و مجبور است که هر روز نیروی کارخود  و حتی جسمش را بفروشد تا خود و خانواده اش زنده بماند. سرمایه داران سالانه صدها میلیارد دلار و یورو و روبل و .. سلاح تولید کرده و به کشور های دیگر صادر میکنند. از سلاح در هیچ چیز نمیشود استفاده کرد، مگر در جنگ، جنگ یعنی ویرانی، یعنی کشتار، یعنی بی دست و پا کردن انسان، یعنی خراب کردن و از بین بردن نیروهای تولیدی و تولیدات که خود کارگر، در مرتبه نخست قرار دارد*۱. سالانه میلیونها کودک و بزرگسال از گرسنگی میمیرند، در صورتی که میلیونها تن مواد غذایی از بین برده میشود تا قیمت ها در حد مورد دلخواه سرمایه داران نگه داشته شوند*۲. این، همه جنایات انجام میگیرند زیرا که سرمایه داران بر سرنوشت ما حاکم هستند. باید به این وضعیت پایان داده شود و این در توان و مسئولیت طبقه ی کارگر است که باید متحدانه ی انقلابی،  سازمان یافته، مسلحانه و چون یک تن برخیزد!

ما  کارگران و زحمتکشان با سرمایه داران در یک جایگاه برابراز نظر امکانات مادی و معنوی نیستیم که بتوانیم با آنها بحث و فحص کنیم و از این راه آنها را قانع کنیم که ما تولید کننده ایم و شما مفت خور و باید ثروت جامعه برای رفع نیازهای همه ما صرف شود، به جنگ ها پایان داده شود، میتوان و امکان دارد همه آحاد جامعه در شادی زندگی کنند، گرسنگی ریشه کن گردد، امراض درمان گردند و برای بیماری های واگیردار مانند ایدز و ابولا واکسن تهیه دید،  همه میتوانند  ۵ ساعت کار کنند و مابقی اوقات را به فرا گرفتن علم و فن، به در طبیعت گذراندن، به با هم بودن اختصاص دهند  و لازم نیست که اکثریت جمعیت جهان روزانه ۸ تا ۱۰ ساعت کار کند، میشود و امکان دارد که  در تولید و کارهای سخت و کثیف از ربوت ها  و غیره استفاده نمود یعنی  کارهای وقت گیر و طاقت فرسا را به ربات ها واگذار کرد، با بالا رفتن آگاهی انسان به ناسیونالیسم، به خرافه پرستی مذهبی، به فاشیسم، زن و کودک آزاری پایان داد  و ...

بنابراین، رفقای عزیز، قبول کنیم که  ما کارگران فقط یک راه داریم  و آن این است که  باید این وضعیت را از ریشه تغییر دهیم  یعنی ما کارگران باید این شرایط اجتماعی را لغو کنیم، یعنی ما کارگران باید مالکیت بر ابزار تولید را در دست خویش گیریم و آن را عمومی کنیم .

اما، در شرایط کنونی هیچ چیز به درد بخور، برای این کار جز نیروی طبقاتی مان نداریم. این نیروی طبقاتی مان را نیز سرمایه داران با ایجاد تفرقه و رقابت بین ما، سرکوب ما و جلوگیری نمودن  از متشکل شدن مان، پراکنده و انفرادی و ضعیف کرده اند. ما نیازمند هستیم که این نیروی طبقاتی مان  را متحد، آگاه، سازمان یافته و مسلح کنیم، زیرا که سرمایه داران دارای نیروهای سرکوب گر سازمان یافته و مسلح هستند، آنها ارتش، پلیس های مختلف، سازمان های امنیتی  و اطلاعاتی مختلف دارند، آنها علاوه بر آن سازمان های جهانی دارند که معروفترین و موفق ترین شان، همین سازمان به اصطلاح ملل متحد است که هیج ملتی حتی در آن نماینده ای ندارد، فقط نمایندگان دولت ها در آن جمع شده اند که دولت هم نماینده، دستگاه سرکوب و دیکتاتوری طبقه ی سرمایه دار است که دستورات و تصمیمات و قرار داد های آن و سازمان های عدیده زیر مجموعه اش  مانند سازمان جهانی کار یا وزارت کار سرمایه داران در سطح جهانی، حقوق بشر و امثالهم، حتما باید تأمین کننده ی منافع و مقاصد ۵ دولت بزرک امپریالیستی که همه و یا اکثریت جنایات جنگی و غیر جنگی مانند ویران نمودن محیط زیست را باعث هستند، باشد و گر نه، وتو میشوند و یا نادیده گرفته میگردند.

  آنها به همه چیز ما کار دارند، ولی و ولی و باز هم ولی! آنها  بیشتر از همه چیز مواظب هستند که  ما سازمان نداشته باشیم، حزب سیاسی نداشته باشیم که آنها را به چالش بکشیم که آگاه به منافع خود گردیم،  البته، سازمانی که ما را بر علیه آنها متحد و آماده کند و اگر نه، آنها سازمان های مختلف به نام اتحادیه، سندیکا، حزب سیاسی، حتی به نام کمونیسم  و همان طور که در بالا نوشتم، سازمان جهانی - سازمان جهانی کار - بمثابۀ وزارت کار جهانی - برای ما ساخته اند. ما به سازمانی نیاز داریم که ما را به صورت یک طبقه که بوسیله ی یک طبقه ی دیگر - طبقه ی سرمایه دار امپریالیستی-  استثمار میشویم، کشته و زندانی و شکنجه میشویم،  متحد و آگاه  به هدف یعنی  برای نابودی جامعه ی سرمایه داری که این وضعیت را باعث است، کرده و بسیج و مخصوصا و مخصوصا مسلح کند که  بتوانیم این دولت ها را به عنوان دستگاه سرکوب سرمایه داران درهم شکنیم و اقتدار سیاسی خود را جانشین آن نماییم تا موفق به لغو شرایط کنونی اجتماعی شویم.

چنین  سازمانی را در اصطلاح سیاسی، حزب سیاسی می گویند. آری، حزبی که بوسیله ما و برای ما کارگران و دفاع از منافع ما ساخته گردد. این حزب کارگران آگاه، انقلابی و رادیکال - کمونیستی است که خواهان تغییرات رادیکال، انقلابی و کمونیستی یعنی به اشتراک در آوردن وسایل تولید و محصولات آن است و میتواند باشد. ما در یک جمله نیازمند به حزبی هستیم که ما را آماده برای به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی- انقلاب قهری کمونیستی نماید. حزبی که به عنوان ستاد جنگ طبقاتی مان باشد که لازم و ضروری است و غیر قابل اجتناب.  چنین حزبی در شرایط  کنونی - پلیسی حاکم بر جهان و در اکثر جوامع موجود بویژه  جوامعی مانند ایران جز با برگزیدن یک مبارزه مخفی و غیر علنی موجودیت نمییابد، ما برای موجودیت دادن به چنین حزبی، نیازمند هستیم که از اشکال مختلف مبارزه ی طبقاتی و حتی سیاسی نظامی استفاده کنیم.

 زیرا که انقلاب قهری کمونیستی به یک ضرورت فوری تبدیل شده است.  انقلابی که دولت های کنونی را درهم شکسته  و با اقتدار سیاسی- دولت ما – شوراهای کارگران و زحمتکشان مسلح، در اصطلاح مارکسی لنینی دیکتاتوری پرولتاریا جانشین میکند، زیرا که ما باید واقع بین باشیم، هر چند که به سازمان و حزب جهانی نیازمندیم و باید آن را نیز مانند حزب کشوری بسازیم ، ولی میدانیم که  انقلاب در همه جا و یک روزه به پیروزی نمیرسد و دیگر اینکه انقلاب به محض پیروزی  قادر نیست که به همه مشکلات موجود بر سر راهش، برای ایجاد یک جامعه کمونیستی پایان دهد. 

زیرا که حتی خود  ما کارگران نیز باید از نظر ذهنی تغییر بنیادی کنیم. ما امروزه اسیر در چارچوب جامعه ی طبقاتی سرمایه داری هستیم که فرهنگ حاکم بر آن فرهنگ همین طبقه ی سرمایه دار است که استثمار انسان از انسان را نهادینه کرده که ما را به افرادی که منافع فردی را به منافع جمعی ترجیح دادن ودارای خصلت های خود خواهانه تبدیل کرده است. هزاران سال است که ما را با خرافات مذهبی، ملی، نژادی و حتی جنسیتی - برتری های نژادی و جنسیتی بار آورده اند، زیرا که بین ما و دیگر طبقات به اصطلاح "دیوار چین"  واقع نشده است، ما را شبانه روز مورد بمباران فرهنگی، سیاسی و اطلاعاتی قرار میدهند تا منگ و کرخت و از خود و از تولید خود بیگانه شویم و شده ایم وووو علاوه بر تمام اینها و مهمتر و اساسی تر اینکه،  سرمایه داران دارای نیروی سازمان یافته حاکم بر جهان هستند. آنها به محض خلع ید شدن  در داخل یک جامعه – کشور-  از مالکیت بر ابزار تولید نمیمیرند، آنها درنده خوتر از پیش میشوند، آنها دست به هر گونه توطئه گری میزنند و با کمک هم طبقه ای های در قدرت شان به ما حمله میکنند. این ها را ما، علاوه بر این که  بر گسیل داشتن نیروهای سرکوب گر شان امروزه به اکناف عالم میبینیم، مثلا دولتی همچون دولت سرمایه داری امپریالیستی  ایالات متحده  آمریکا به  خود اجازه میدهد برای به اصطلاح مبارزه با تروریسم و دیکتاتورها و برای ایجاد دموکراسی! "دموکراسی که با بمب خوشه ای به درب منازل برده میشود- آرونداتی روی – هندی تبار- در باره اشغال عراق بوسیله نیروی نظامی ایالات متحده و دوستانش ۲۰۰۳)،  از آن سر دنیا، نیروی نظامی با بمب افکن های مافوق مدرن و کشتی ها غول پیکر نظامی بفرستد و در این سر دنیا میلیونها نفر از کارگران و زحمتکشان را  بکشد و قتل عام کند، بی دست و پا نماید ولی در خود آمریکا به خود اجازه نمیدهد که سلاح مرگبار را از دست فاشیست ها و مرتجعین مذهبی بگیرد تا ما را یعنی کارگران و زحمتکشان سیاه پوست  و غیره سیاه پوست را  نکشند و لینچ نکنند!  اگر کمی تاریخی هم نگاه کنیم، این را در سرکوب کارگران و زحمتکشان کشورهای مختلف از خود ایران – کودتای سیا در سال ۱۳۳۲،  الجزائر، کنگو برازاویل، اندونزی گرفته تا ویتنام و آمریکای لاتین(شیلی کودتای نظامی برعلیه  سالوادورآلنده ) و مخصوصا در مورد  کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ ( اتحاد دو دولت در حال جنگ آلمان فاتح و فرانسه مغلوب) و انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ ( با گسیل نیروی نظامی ۱۴ دولت بزرگ سرمایه داری آن زمان) به عینه می بینیم. 

 بنا براین، ما نیازمند یک  دولت، اما متفاوت با دولت های تا کنونی  و با شکل و محتوای گذرا و زوال یافتنی هستیم. دولت ما بر عکس دولت های تا کنونی، دولت اکثریت تولید کننده برعلیه اقلیت نا تولید کننده و مفت خور، به جای حفاظت از مالکیت خصوصی عده ای  ( برده دار، فئودال، سرمایه دار) و تعمیق آن بر وسایل تولید،  دولت لغو کننده مالکیت خصوصی و اشتراکی کردن وسایل و ابزار تولید است. با این کار و از این مسیر است که  ما قادر میشویم به جامعه طبقاتی و کلا خود طبقات و نیز دولت به عنوان بک ابزار طبقاتی که از تضادهای عینی بین طبقات و ضرورت سرکوب طبقه ی تولید کننده نشأت گرفته و وجودش امروزه نشانه این است که جامعه طبقاتی است،  پایان دهیم.

ما باید این کار را بکنیم، میتوانیم و قادر به این کار هستیم  و همچنین ناعلاج از این کار هستیم، برای اینکه داریم به عنوان نه فقط طبقه ی کارگر، بلکه نسل انسان نابود میشویم. برای این کار عظیم و سخت و هزینه بردار:

  1. نیازمند حزب سیاسی*۲- حزب مخفی - حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست؛ ۲- به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی - انقلاب قهری کمونیستی؛ ۳- ایجادِ دیکتاتوری انقلابی طبقاتی  پرولتاریا ی مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان، ۴- لغو شرایط موجود اجتماعی یعنی برقراری کمونیسم ( جامعه ای که  بر تارک آن حک شده است "از هر کس به قدر توان کار- فعالیت مفید- به هر کس به قدر نیاز" از محصول جامعه داده شود، هستیم!*۳



     اگر موفق به این کار نگردیم، جامعه ی سرمایه داری با رشد تضادهای ذاتی اش و به حکم دیالکتیک مادی (هر چیزی  که متولد میشود، رشد و نمو نموده و تغییرات پی در پی در آن بوجود میآید و سرانجام میمیرد)، مرگش حتمی است و مرگ  ناگزیر ما را نیز همراه دارد! اینکه جامعه سرمایه داری مانند میوه ای که میرسد، اگر کنده نشود، میریزد و میپوسد بر اساس این حکم دیالکتیک مادی مارکسی هم کاملا قابل بیان و توصیف است : "... زیرا دیالکتیک هر شکل بوجود آمده ای را در حال حرکت و بنا بر این از جنبه قابلیت در گذشت آن نیز مورد توجه قرار میدهد." پیگفتار کارل مارکس بر کاپیتال جلد اول ، چاپ آلمانی ۱۸۷۳، تر جمه ی ایرج اسکندری، ص ۶۱، چاپی، تأکید از من است.

رفقای کارگر در کل و بویژه رفقای کارگر آگاه، انقلابی و کمونیست، ما نباید و اجازه نداریم که  دست به خود فریبی زده و جوهر آموزش کارل مارکس، فردریک انگلس و مخصوصا از بعد آنها لنین را، در مورد اینکه دولت یک وسیله طبقاتی، یک دستگاه سرکوب گر طبقاتی و در نهایت دیکتاتوری طبقاتی، طبقه ی حاکمه بر علیه طبقه ی محکوم است  را، فراموش کنیم، فراموشی  این جوهر، ما را آماده پذیرش آموزش رفرمیستی، سازشکارانه، صلح خواهانه، اپورتونیستی و رویزیونیستی ای میکند که به ما یاد میدهد که  مبارزه ی قهرآمیز بر علیه طبقه ی سرمایه دار و خاصه دولت مذموم است، زیرا جنگ طبقاتی، پیروزی انقلاب قهری کمونیستی که لازمه آن در هم شکستن دستگاه دولت کنونی یعنی نیروهای نظامی و دستگاه مذهب، دستگاه قوای سه گانه یعنی اجراییه، مقننه و قضاییه، ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح لازم نیستند، ضرورت ندارند، زیرا که همین دولت هست که میتواند و قادر است که انسان را به خوشبختی رساند، زیرا که ما اکثریت جامعه را تشکیل میدهیم، میتوانیم در یک انتخابات عمومی برنده شویم، دستگاه دولت را در اختیار گیریم و سازمان ملل متحد( سازمانی که  در اصل نه متحد است و نه مال ملل است، بلکه سازمانی است که نمایدگان دولت ها یعنی نمایندگان  طبقه ی سرمایه دار در آن تصمیمات را به نفع دولت ها و بویژه ۵ دولت امپریالیستی اتخاذ میکند که در میان این ۵ دولت نیز، آنی که از همه قلدرتر است، باید نفعش از همه بیشتر رعایت گردد)  را هم به عنوان نیروی بیطرف فرا میخوانیم که از این انتخابات پشتیبانی نماید، دست به انجام رفرم های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میزنیم  و از این طریق به انحلال جامعه ی طبقاتی و ایجاد جامعه ی بی طبقه میرسیم. این لالایی خوش الحان، اما مرگ آور است. آری ، تمامی هنر اپورتونیست ها و رفرمیست ها در این است که الف- دولت را دیکتاتوری طبقاتی، دیکتاتوری طبقه ی سرمایه دار بر علیه طبقه ی کارگر را که هر روز طبقه ی کارگر آنرا با گوشت و پوست خود لمس میکند را،  از اذهان ما بشویند و ب- از این طریق ما طبقه ی کارگر را از دست بردن به سلاح و انجام انقلاب قهری – انقلاب مسلحانه منحرف کرده و ناامید سازند. آنها با این دو کار است که به جاودانگی  بردگی ما، یعنی به جاودانگی شرایط کنونی اجتماعی – سرمایه داری امپریالیستی - میرسند و آنرا دوست دارند به ما حقنه کنند، آنها ما را فریب میدهند، زیرا که  بنا بر واقعیات زندگی و این گفته کارل مارکس : " طبقه کارگر نمی تواند بطور ساده  ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش  بکار اندازد." ( رجوع کنید به جنگ داخلی در فرانسه ؛ پیام شورای کل جمعیت بین المللی کارگران، چاپ آلمانی، صفحه ۱۹، که این فکر بطور کلی  شرح و بسط داده شده است.)، تأکید از من است، نقل از مقدمه کارل مارکس و انگلس بر چاپ آلمانی  مانیفیست حزب کمونیست ۱۸۷۳. باید آنرا درهم شکند و دولت نوین ایجاد کند!

این است که تمامی واقعیات  سرسخت جامعه حاضر و نگرش مارکسی لنینی بویژه به دولت  این را بما میگویند، آموزش میدهند و اکر نمیخواهیم این ضرب مثل( آنکه سخن ناصحان را نشنید، بدو آن رسد  که به باخه رسید.) صدق نماید، ما چاره ای نداریم که تلاشهایمان را صد چندان کنیم و انقلاب مسلحانهانقلاب قهری – را به پیروزی رسانیم. در این رابطه این گفته ی لنین برای ما، درس آموز میتواند باشد.

"ملاحظه کلى زير هم به اين مطلب افزوده ميشود.

طبقه ستمکشى که براى آموختن طرز استعمال اسلحه و بدست آوردن آن نکوشد فقط شايسته آن است که با وى همانند برده رفتار کنند. زيرا اگر ما به پاسيفيستهاى بورژوا و يا اپورتونيست مبدل نشده باشيم نميتوانيم اين نکته را فراموش نماييم که در جامعه طبقاتى زندگى ميکنيم و جز مبارزه طبقاتى راه خروج ديگرى از آن وجود ندارد و نميتواند داشته باشد. در هر جامعه طبقاتى، اعم از اينکه بنايش بر بردگى يا سرواژ باشد و يا، مانند امروز، بر کار مزدى، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است. نه تنها ارتش دائمى فعلى بلکه ميليس فعلى هم - حتى در دمکراسى‌ترين جمهوريهاى بورژوازى مثل سوئيس - تسليح بورژوازى بر ضد پرولتاريا است. اين حقيقت آنقدر ساده و روشن است که تصور نميرود به مکث در روى آن نيازى باشد. همينقدر کافى است يادآور شويم که چگونه در کشورهاى سرمايه‌دارى از ارتش بر ضد اعتصاب کنندگان استفاده ميشود.

تسليح بورژوازى بر ضد پرولتاريا يکى از بزرگترين، اساسى‌ترين و مهمترين واقعيات جامعه معاصر سرمايه‌دارى است. آنوقت در مقابل يک چنين واقعيتى به سوسيال دمکراتهاى انقلابى پيشنهاد ميشود "خواست" "خلع سلاح" را مطرح نمايند! اين کاملا برابر است با عدول کامل از نقطه نظر مبارزه طبقاتى و دست کشيدن از هر انديشه انقلابى. شعار ما بايد تسليح پرولتاريا براى پيروزى بر بورژوازى، سلب مالکيت از آن و خلع سلاح آن باشد. اين يگانه تاکتيک ممکن طبقه انقلابى و تاکتيکى است که از تکامل عينى ميليتاريسم سرمايه‌دارى ناشى شده و معلول اين تکامل است. پرولتاريا فقط پس از آنکه بورژوازى را خلع سلاح نمود، ميتواند، بدون خيانت به وظيفه تاريخى-جهانى خود، اصولا هر نوع سلاحى را دور اندازد و شکى نيست که پرولتاريا همين کار را هم خواهد کرد ولىفقط آنوقت و به هيچ وجه نه زودتر از آن.

اگر جنگ کنونى در بين سوسياليست‌هاى مسيحى مرتجع و خرده بورژواهاى نُدبه و زارى کن فقط دهشت و هراس و فقط انزجار از هر نوع استعمال اسلحه، خونريزى، مرگ و غيره توليد ميکند، ما در مقابل آن بايد بگوييم جامعه سرمايه‌دارى هميشه دهشت بى پايان بوده و هست. لذا اگر اين ارتجاعى‌ترين جنگها، پايان دهشتبارى براى اين جامعه تهيه ميبيند دليلى نيست که نوميد شويم. و حال آنکه بميان کشيدن "خواست" خلع سلاح - يا بعبارت صحيحتر آرزوى خلع سلاح - در يک چنين موقعى که نيروهاى خود بورژوازى در برابر چشم همه موجبات را براى يگانه جنگ مشروع و انقلابى يعنى جنگ داخلى بر ضد بورژوازى امپرياليستى فراهم مينمايند - از لحاظ معناى واقعى خود، چيزى نيست جز مظهر يأس و نوميدى." – برنامه نظامی انقلاب پرولتری – سپتامبر ۱۹۱۶.

http://lenin.public-archive.net/fa/L2328fa.html

در خاتمه –  طبقه ی سرمایه دار امپریالیست  و دولت های با اشکال و نام های مختلف، ولی همه با  یک ماهیت و آن اینکه دستگاه سرکوب ما کارگران و قتل عام کننده ی ما هستند، به علت ارتکاب به  هر کدام از آنها، مشمول نابود شدن هستند،  به چند نمونه از این کشتار ها گوش های کر شده و چشمان نابینا گشته شان توجه میدهم. میدانم که اینها نمونه های خیلی کوچکی از اینکه چه جنایاتی را مرتکب شده اند که مثلا فقط، در دو جنک جهانی اول و دوم ۷۰میلیون و در سال ۱۸۷۱ در جریان سرکوبی کموناردهای پاریس یعنی یک شهر- بر طبق آمارهای موجود از ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار از ما کارگران را کشته و به حالت تبعید به جزائر بد آب و هوا  برای مرگ از گرسنگی، خورده شدن بوسیله حیوانات درنده و وحشی و طعمه نیش ماران سمی گردیدن، فرستادند و در جنگ های همین دو دهه فقط در عراق از سال ۲۰۰۳ که نیروهای نظامی آمریکا به همراهی دوستان ناتوایش بویژه بریتانیا آنرا اشغال نطامی کردند تا سال ۲۰۱۶، تعداد ۲ و نیم میلیون از ما را کشته اند و...

ما باید این طبقه را نابود نموده و نظام استثمار گر سرمایه داری اش را ریشه کن کنیم، راه دیگری موجود نیست. یا جنگ بین طبقات  و پیروزی در آن یا نابودی و نیستی!

آری،  کارگران انقلاب، زحمتکشان انقلاب، انقلاب قهری کمونیستی، یا پیروزی در آن و رهایی یا مرگ!

سرودی برای کارگران معدن سوما در ترکیه

https://www.youtube.com/watch?v=iuYN18xnUgc

گوش دهید ما کارگریم - خواننده جواد احمد - با زیر نویس فارسی

https://www.youtube.com/watch?v=IW-HmKLMv5E

سرود رود؛ درهمدردی با کارگران معدن زغال سنگ زمستان یورت

https://www.youtube.com/watch?v=qh6pW--pV0Y

سهم کارگران در اعماق مرگ بود – فاجعه معدن زغال سنگ یورت در استان گلستان

https://www.youtube.com/watch?v=UIj6sXCDmYc

آفریقای جنوبی؛ سرکوب شدید کارگران اعتصابی معدن طلای سفید - ماریکانا

 

http://www.k-en.com/video/kargary/Afrika%20-jonobi.html

زیر نویس ها .......................................................................

۱*  فروش سلاح :

 https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%BE%D8%B1%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%AD%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%AF/a-42931000

بازار داغ اسلحه در جهان؛ کدام کشورها بیشترین معاملات را دارند؟

https://tejaratnews.com/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%AD%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86

یونیسف: روزانه ۱۵۰۰۰ کودک جانشان را از دست می دهند.

https://www.dw.com/fa-af/%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%81-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86%D9%87-%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B0%DB%B0-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF/a-41027891

*۲-

انسان در تولید خویش فقط میتواند مانند خود طبیعت عمل کند. یعنی تنها اشکال ماده را تغییر دهد(۱۳). بالاتر آنکه در همین عمل تغییر شکل نیز انسان دائما بوسیله قوای طبیعی یاری میشود. پس کار منبع واحد ارزشهای مصرفی که خود تولید میکند و یگانه سرچشمه ثروت مادی نیست بنا بقول ویلیام پتی (*) کار پدر و زمین مادر آنست.  کارل مارکس - کاپیتال – جلد اول – ترجمه ی ایرج اسکندری – صفحه ۸۳.

در این لحظه که ما از محیط دوران ساده یا مبادله کالاها جدا می شویم یعنی محیطی را ترک میگوییم که برای مبادله گر آزاد منشاء عامیانۀ (vulgaris) نظرات، مفاهیم و ضابطۀ قضاوت وی در بارۀ جامعه سرمایه و کار مزدور است، چنین بنظر میرسد که در سیمای بازیگران درام ما (dramatis personase) برخی تغییرات رخ داده است. آن مرد پولدار سابق بمثابۀ سرمایه دار در پیشاپیش میرود و دارندۀ نیروی کار بدنبال او مانند کارگر متعلق بوی روانست. آن یکی باد در دماغ افکنده، لبخند زنان  و کار اندیش، این دیگری سرافکنده و منزجر همچون کسی که پوست خویش را به بازارآورده است و اکنون انتظاری هم جز این ندارد که به دباغیش برند." – کارل مارکس – همان اثر - بخش دوم - فصل چهارم- تبدیل پول بسرمایه. ص ۱۸۷

« بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.   http://lenin.public-archive.net/fa/L2605fa.html

کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار مینویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر میشود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است.  به نقل از "چپ" در ایران و طبقه ی کارگر در مصاحبه با حمید قربانی ؟ انسان بیوطن.

« بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمىتواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتاء] نه به این آخرى مىپردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى. »، نقدی بر برنامۀ گوتاء، کارل مارکس،۱۸۷۵، ترجمه سهراب شباهنگ.

http://www.aazarakhsh.org/doc/ketab/marx_naghd_barnameh_gotha.1345136156.pdf

 

 

 

*۳- در ستایش کمونیسم -_برتولت برشت

 

خردمندانه است،
فهمیدنی و آسان
تو که استثمارگر نیستی
... ... درکش توانی کرد.
به صلاح توست
جویای آن شو
ابلهان، ابلهانه اش می خوانند
و پلیدان، پلیدش می دانند
ولی دشمن پلیدی و بلاهت است.
استثمارگران جنایتش می نامند
اما، می دانیم ما
حماقت، نه
که پایان حماقت هاست.
معما، نه
که گشایش است و آسودگی
آسودگی ای که دشوار متحقق می گردد
تو که استثمارگر نیستی
درکش توانی کرد.

https://www.facebook.com/communist1871

توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود

کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود 

در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای

این دو صف را کاملا از هم جدا باید نمود

این بنای کهنه پوسیده ویران گشته است

جای آن با طرح نو از نو بنا باید نمود

تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود

انقلابی سخت در دنیا بپا باید نمود

مسکنت را محو باید کرد بین شیخ و شاب

معدلت را شامل شاه و گدا باید نمود

از حصیر شیخ آید دمبدم بوی ریا

چاره آن باریا و بوریا باید نمود

فرخی بی ترک جان گفتن در این ره پا منه

زانکه در اول قدم جان را فدا باید نمود 

فرخی یزدی

https://groups.google.com/forum/#!topic/river88/wYe8D4f-_oA


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com