داستان فاتح یزدی،چریک های فدایی خلق و کارگران جهان چیت

داستان فاتح یزدی،چریک های فدایی خلق و کارگران جهان چیت

   

در آمد

چه ضرورتی وجود دارد که ما بیایم وبرویم گذشته ای را که امروز گره ای از هزاران گره کور ما را باز نمی کند شخم بزنیم و به هواداران بی دنده و ترمز بهشت گم شده آریامهری بگوییم داستان چه بوده است.

 این روز ها با هر بهانه ای هواداران استبدادگذشته باد در آستین فاتح یزدی مرحوم می کنند که این کار آفرین خیر چه ها که نبود و اگر چریک ها اورا نکشته بودند ایران بهشت عدن می شد و بجای سرمایه داری رانتی و خصولتی امروز ما با یک سرمایه داری پر و پیمانه ملی و توسعه بخش روبرو بودیم  واگر ژاپن نبودیم حتماً کره جنوبی بودیم و از کیک بزرگ توسعه  دهان کارگران شیرین و جیب آن ها پر پول بود و مشتی ناسزا نثار چپ و کرور کرور فاتحه   نثار پهلوی مرحوم که با فتنه ۵۷ وتوطئه دشمنان میهن پاک اهورایی از بین رفت و حالا باید رفت و با سلام و صلوات رضا شاه دوم را به ایران آورد و بجای پدر نشاند تا بهشت سابق به مسیر خود باز گردد.

پرو پاگاندای سلطنت

پروپاگاندای سلطنت بر دروغ استوار است .اسطوره ای کردن گذشته و دور کردن آنچه که بواقع بوده است از دسترس نسلی که آن روزگار را به چشم خود ندیده است و گذر این نسل از تونل زمان من وتو با دختران و پسران شیک و تیتیش مامانی تهران و انگار نه انگار فقر و بی سوادی و حلبی آبادی در یک قدمی پایتخت بوده است و فساد و ناکارآمدی از سر و روی رژیم بالا می رفته است و تیغ و شلاق ساواک پوست از گرده هر دهان معترضی می کنده است و یک پاسبان پیزوری در یک شهر وخیابان خدایی می کرده است .

 این پروپاگاندای دروغ یک پایه اش بر شیطان سازی از عاملین بقول خودشان فتنه ۵۷ استوار است از صمد بهرنگی بگیر تا شاملو وساعدی و براهنی تا حزب توده و چریک های فدایی و مجاهدین خلق .

 فاتح یزدی که بود

نامش محمد صادق عرب بود .از بحرین به ایران مهاجرت کرده بودند  اما در سال ۱۳۱۴ نامش را به فاتح یزدی تغییر داد گفته می شود این نام را رضا شاه به او داده بود

از ۱۵ سالگی با کار در کنارپدر وارد بازار تجارت شده و برای تجارت فرش به بیرجند رفت

در مشهد بعد از مدتی کارخانه نخ ریسی مشهد را تاسیس کرد و از سهامداران شرکت سهامی قند و شکر خراسان ،شرکت ایالتی قماش ، شرکت پوست و روده خراسان و شرکت خشکبار شد. پس از مدتی از مشهد عازم کرج شد

در کرج گفته می شود زمینی از رضا شاه خرید و صعودش آغازشد.

عده ای این ترقی را دلیل نبوغ او می دانند اما به ضرس قاطع می توان گفت نزدیکی به حلقه قدرت باعث شکوفایی نبوغ او شد امری که در کشورهای  استبدادی نزدیکی به هرم قدرت هر آدمی را به ثروت های نجومی می رساند  .

داستانی رومانتیک

برای آن که داستان مرگ او را تراژیک کنند داستانویس های زندگیش برای او عشقی مجنون وار سرهم می کنند.نگاه کنیم:

پس از آن به سال ۱۳۰۰ عزم تجارت در شهر مشهد می کند و با پسر دایی خود مشغول کار و داد و ستد می شود و با جهان غضنفر دختر حاج محمد غضنفر، تاجر یزدی که در تهران مشغول خرید و فروش پارچه است ازدواج می کند .نقل می کنند هنگامی که محمدصادق خارج از کشور ( برای تحصیل یا سفری تجاری ) بوده است به او خبر می دهند که نامزدش به علت ( بیماری آبله یا به روایتی برخورد ساچمه تفنگ برادر که بر اثر کمانه کردن به چشم او اصابت می کند ) بینایی خود را از دست داده است و بهتر است از ازدواج با او منصرف شود ولی محمدصادق زیر بار این درخواست نمی رود و با جهان غضنفر ازدواج می کند و این علاقه و دلبستگی و ازدواج منجر به تولد برندی در ایران با نام جهان می شود .

رانت  یا نبوغ

 با نگاهی به ثروت نجومی فاتح از راه اندازی شرکت جهان چیت در سال ۱۳۳۵ تاسال خونین پنجاه ما با هلدینگ وسیعی روبروئيم  که همه عرصه ها را در خود گرفته است.

از پشم و دامداری و سردخانه وپارچه بگیر تا  باغات چند هکتاری و روغن نباتی و روغن موتور و پلاستیک سازی و چای و صابون و پتو  باید از خود پرسید چگونه ممکن است یکنفر در مدت نه چندان طولانی به ثروتی چنین افسانه ای دست یابد وهیچ نسبتی با راس قدرت نداشته باشد  واز سویی دیگر بار این هلدینگ بر دوش کدام طبقه سنگینی  می کند و این ثروت نجومی از استثمار کدام طبقه بدست آمده است.

چپ رفرمیست این جمع آوری ثروت را حرکت در ریل توسعه می بیند وبر این نظر است که نباید زیاد سنگ عدالت و نان برای گرسنگان را در این مرحله از توسعه به سینه زد راه توسعه هموار نمی شود مگر با خون و رنج کارگران.

‌  در سال ۱۳۴۷ تعداد کارگران و کارمندان مجموعه صنعتی و کشاورزی جهان در شهر کرج به بیش از ۳۰۰۰ نفر می رسید

زمینه های اعتصاب  

 کارگران از ششم اردیبهشت در اعتراض به عدم افرایش حقوق ، عدم کاهش ساعات کار روزانه و مشکلات بیمه دست به اعتصاب می زنند .فاتح به جای پرداخت دستمزد ۱۲ تومان کار روزانه ۶ تومان پرداخت می کرد و به جای ۸ ساعت کار در روز ۱۲ ساعت کارمی خواست.

در نزد الیگارشی حاکم از فاتح گرفته تا شاه و شاھدخت ھاو شاھپورھا و بنیاد پھلوی کارگران برده هایی بودندفاقد حقوق ابتدایی و اولیه.
اقتصاد سرنیزه ای چیزی نبود الا حکمرانی به سبک برده داری برای انباشتی که می باید روز بروز توسعه پیدا می کرد  و تنها نزدیکی با خاندان پهلوی و میهمانی هرهفته شاه در خانه فاتح می توانست چرخ های این استثمار را روغن کاری کندو مصوبه اداره کار مبنی بر دستمزد و ساعت کاری و حق بیمه و سنوات زیر پای گذاشته شود.

بگذریم که این روز ها این حرف ها برای چپ رفرمیست یعنی چوب لای چرخ گذاشتن بورژوازی توسعه بخش که دیگر بدمش ملی بودن را نبسته است

فاتح و ساواک

از سوی عده ای نقش فاتح در سرکوب کارگران زیر سئوال برده می شود و می گویند دلایل محکمه پسند باید نشان داد تا قبول کنیم فاتح در کشتار کاروانسرای سنگی نقش موثری داشته است.پس باید نگاه کنیم به سیر واقعه. ‍

اعتصاب۶ اردیبھشت کلید خورد .پاسخ به این اعتصاب و خواسته های قانونی وگردن نهادن به مصوبه های اداره کار چه بود؟ تهدید به اخراج توسط نماینده ای از وزارت کار و فرمانده ژاندارمری کرج. حضور فرمانده ژاندارمری کرج در یک مشکل کارگری چه محلی از اعراب دارد .مشکلی بود قانونی که با حضور نماینده کارفرما و کارگران و نماینده وزارت کار بعنوان حَکم قابل حل بود.

روز ی ٨ اردیبھشت سروکله سرھنگ خطیبی رئیس ساواک کرج ظاهر می شود و تهدید می کند: در صورت بیرون آمدن از کارخانه ھرچه دیدید از چشم خودتان دیدید.

ساواک بدون در خواست و اجازه فاتح کارگران راتهدید می کند.؟ هرگز

در ساعت ۵ عصر وقتی کارگران به نزدیکی کاروانسرای سنگی ٨ کیلومتری کلاک می رسند با سه ردیف ژاندارم مسلح روبرو می شوند.

این صف بستن ژاندارم ها که دستور تیر دارند بدون نظر و اجازه فاتح بوده است.؟ هرگز. فاتح رئيس کل ژاندارمری و رئيس کل ساواک را به پشیزی نمی گرفت . رفیق گرمابه و گلستان شاه بود .تیراندازی شروع می شود  و٢٠ تن کشته و رھگذران دیگری نیز مجروح می شوند ما نام سه تن را در اختیار داریم علی کارگر ٢٢ ساله، حسین نیکوکار ١۶ ساله و مسیح حشم فیروز ١۶، ساله اما این بدان معنا نیست که تعداد کشته ها همین هایی بوده اند که جنازه بی کس شان در میدان نبرد نابرابر بوده است .کارگران زخمی در بیمارستان ھا مورد بازجویی ماموران ساواک قرار می گیرند.کارگران معترض از کار اخراج می شوند، معاف شدگان از خدمت اجباری سربازی به مناطق مرزی اعزام می شوند و کارخانه به اشغال نیروھای نظامی در می آید.این همه سرویس به فاتح اتفاقی بوده است ؟،هرگز.

طراحی و اجرای اعدام انقلابى فاتح   

سه سال بعد طرح اعدام انقلابی فاتح در دستور کار چریک ها قرار می گیرد.این عملیات به نـام «طرح تـارى وردى» نـامگذارى می شـود. تـارى وردى نـام حيدر عمواوغلى بود كه از سوسيال دمكرات هاى پرآوازه انقلاب مشروطه بـود و شـهيد حسن نوروزى نام تارى وردى را به عنوان نام مستعار خود برگزیـده بـود در واقـع ایـن طرح با نام و خاطره حسن نوروزى اجرا شد

اجراى عمليات 

در اواخــر دى ماه در محلــه «مردآبــاد» كــرج تيمــى مركــب از اعظــم الســادات روحى آهنگران، مارتيک قازاریان و نزهت السادات روحى آهنگران تشكيل شد مسـئوليت این تيم با نزهت بود. براى دست یافتن به اطلاعات دقيق در مـورد فـاتح، قـرار شـد كـه اعظـم  السـادات 

روحى آهنگران به استخدام كارخانه جهان چيت درآید. اما كارخانه اعلام كرد كـه دیگـر كارگر زن استخدام نمى كند پس اعظم در كارخانه اى در چهارصد دستگاه كرج مشـغول به كار شد. بيشتر كارگران چهارصد دستگاه از كارگران كارخانه جهان چيت بودند. اعظم 

طى دو ماه كار در كارخانه اطلاعات جامعى در مورد فاتح به دست آورد. طرح ترور آماده شد. قرار بر این بود كه همزمان در پاسگاه كاروانسراى سـنگى كـه عـامل كشتـار كـارگران بـود بـمبى منفجر شـود.

 شنـاسـایى هـا توسط اعـظم روحى و مارتيک قازاریان (با نام مستعار ناصر) انجام شد. اسناد مربوط به عمليات فاتح و پاسگاه ژاندارمرى در خانه تيمى در دبه اى نهاده شد 

در كنار آن نيز بنزین تعبيه شد تا در صورت خطر آنرا سریعاً آتش بزنند. در اواخر اسفند  حبيب مؤمنى (برادر حميد مؤمنى) به جمع آنان افـزوده شـد درشناسایى پاسگاه او نيز شركت داشت

شناسایى فاتح به عهده تيمى در تهران گذاشـته شـد. نزهـت تلفـن پسـر فـاتح را از طریق دفترچه تلفن یافت و از طریق او شماره پدرش را گرفت و با تماس با منزل فاتح اعلا م كرد كه آنها از سوى یک شركت تبليغاتى، شماره تلفن آنها برنده یک تلویزیـون شده است و آدرس خانه آنها را گرفت شناسایى ساعت رفت و آمد فاتح توسط نزهت صورت گرفت. با تكميل شناسایى تيم عملياتى خود را براى ترور آماده ساخت. اعلاميه مربوط نيز توسط نزهت نوشته شد.

تيم عملياتى در بررسى هایش جاده فرعـى را كـه از اتوبان ایوبى به طرف آریاشهر منشعب مى شد را براى عمليات برگزید

روز بیستم مردادماه سال ۱۳۵۳ خورشیدی محمد صفری لنگرودی اتومبیل فاتح را زیر پل ستارخان متوقف کرد .فرماندهی عملیات با خشایار سنجری بود فتحعلی پناهیان واعظم جز تیم عملیاتی بودند.

فاتح کشته شد و راننده اش احمد دهقانی مجروح شد.نزهت السادات روحی در زندان ضارب را خشایار سنجری می داند اما غلامحسین ساعدی ضارب را پناهیان می داند.

اعلاميه هـا توسـط چریـک زن در محل پخش شد

سازمان اعلا ميه اى در این مورد منتشر كرد كه در آن گفته مى شد پس از سه سال انتقام خون كارگران بى گناه جهـان چيـت گرفتـه شد. و طى توضيح كوتاهى از ستمى كه بـر كـارگران مـى رود و نقـش فـاتح در كشـتار كاروانسرا سنگى پرده برمى داشت و علت ترور او را توضيح مى داد

اعلاميه دوم، اعلا ميه توضيحى بود كه خطابش كارگران بود و طى تحليل مفصـلى از وضعيت كارگران سخن مى گفت و پرده از سياست هاى ضدكارگرى شاه برمى داشت

قرار بود همزمان پاسگاه كاروانسرا سنگى منفجـر شـود امـا بـه علـت آمـاده نبـودن امكانات این عمليات منتفى شد

بلافاصله اعلامیه سازمان چریکهای فدایی خلق که گفته می شود آنرا نزهت السادات روحی آهنگران نوشته است در منطقه نزدیک کارخانه فاتح یزدی پخش می شود .

در بخشی از این اعلامیه آمده است : « دادگاه انقلابی خلق ، فاتح را به خاطر نقش پذیری ظالمانه اش در حق کارگران به مرگ محکوم کرد و فاتح خونخوار را به سزای عملش رسانید . در اریبهشت سال ۵۰ هنگامی که دو هزار تن از کارگران جهان چیت تصمیم داشتند برای اعتراض به شرایط وحشتناک کار در کارخانه های محمدصادق فاتح یزدی پیاده به سوی تهران حرکت کنند چندین کامیون ژاندارم با تفنگ های آمریکایی و اسرائیلی کارگران حق طلب جهان چیت را در کاروانسرای سنگی به گلوله بستند که در نتیجه آن ۲۰ تن از کارگران کشته شدند و چون فاتح سرمایه دار زالوصفت و به قول خلق کرج ، چشم راست شاه خائن ، مسبب اصلی این جنایت بود ، ناگزیر دادگاه خلق به اعدام وی رای داد . »

بدین گونه زندگی محمدصادق فاتح یزدی به نقطه پایان خود رسید

  چندپرسش

قبل از این که وارد داستان فاتح یزدی شویم و جدا از این که این که ما با اعدام انقلابی ویا ترور او موافق یا مخالف باشیم بایدبه چند پرسش نخست پاسخ داد:

چرا کارگران دست به اعتراض می زنند

آیا اعتراض حق صنفی کارگران هست یا نه

با اعتراض کارگران چه باید کرد 

 در ممالک متمدن با اعتصاب کارگران چگونه بر خورد می کنند

آیا اگر کارگران تصمیم بگیرند بروندجلوی وزارت کار خواست های خود را بگویند باید کشته شوند

 در ممالک متمدن دولت چه می کندکارگران را دستگیر و باز جویی می کند

 اگر امکان مبازره مسالمت آمیز وجود نداشته باشد چه باید کرد 

اگر اعتراضی مسالمت آمیزبخون کشیده شد وظیفه دولت چیست 

اگر مسببین کشتار به دادگاه معرفی نشدند کارگران چه باید بکنند

 اگر دولت کارگران را دستگیر و محکوم و اخراج کرد چه راهی در جلو پای کارگران باقی می ماند 

 مسئول این گلوله بستن کارگران کیست :ژاندارمری ،ساواک یا کسی که به این ها دستور داده است 

اگر این مردم دست به سلاح ببرند قابل سرزنش اند

 اگرکارگران این سرمایه دار را کشتند قابل مذمت اند

حذف فیزیکی بورژوازی ملی 

یکی از نیک طبعان روزگار که بر حسب تصادف استاد دانشگاه و پژوهشگر توسعه هم هست و چند کتاب هم بمنصه ظهور رسانده است.ناغافل کشف کشافی می کند که ۹۰ درصدسرمایه داران زمان شاه ملی بودند اما  کمینترن بر این نظر بود که  سرمایه دار ملی در دوران امپریالیسم  امکان ظهور و صعودش نیست و این نظر در دوران شاه به حذف فیزیکی بورژازی ملی رسید  ترور فاتح در راستای این حذف بود.

براستی این همه گیج سری وبی خبری از تاریخ نوبر است .نخست آن که کمینترن در دوران استالین منحل شد وچریک ها میانه خوشی با کمینترن و حکومت شوروی نداشتند.

و بالکل منکر وجود بورژوازی ملی در حاکمیت شاه بودندو ترم سرمایه داری وابسته بر ساخته آنان بود.و در ترور فاتح به تنها چیزی که فکر نمی کردند حذف فیزیکی بورژوازی ملی بود .

واین عملیات  بر می گشت به عملیات درون خلقی برای حمایت از مردم سرکوب شده.

اومانیسم میان تهی

در آن روزگار و در این روزگار که بار دیگر بمناسبت هایی مثل اختلاس نجومی در صنعت چای و مطرح شدن چای جهان و به تبع آن ترور فاتح عده ایی بر آشفتند که کسی با هر دلایلی حق ندارد بنشیند در اتاقی دربسته و در مورد زندگی دیگران تصمیم بگیرد.این حق را چه کسی به چریک ها داده است که دادگاه تشکیل بدهند و در نبود وکیل مدافع  و هیئت منصفه فاتح را بمرگ محکوم کنند و خودشان راساً این حکم را اجرا کنند.جان انسان مهم ترین چیزیست که در مورد آن هیچ کس نمی تواند تصمیم بگیرد .

اگر این دید تسری پیدا می کرد به انسان بماهو انسان ومی گفت جان هر انسانی جدا از دینش، سن اش ،کارش ،حساب بانکیش ،نژادش، رنگ پوستش، جنسیتش محترم است و هر گونه تعرضی به زندگی دیگران محکوم است وبه صراحت محکوم می کرد کشتن ۲۰ کارگر چیت جهان را و خواستار احقاق حقوق این کارگران می شد جدا از چند و چون داستان راهی نبود جز احترام به این دید اومانیستی اما وقتی تمامی ثروت فاتح با کلی تمجید لیست می شود تا کشتن ۲۰ کارگر را در لابلای این لیست گم شود و در آخر دل بسوزانند که فاتح بعد از این حادثه دو سال به کارخانه نیامد و دچار افسرده گی روحی شده بود باید در این اومانیسم شک کرد.

اگر در این حادثه فاتح نقشی درجه اول نداشته است شکی نمی توان کرد که مسبب اصلی حادثه هموست.ندادن حقوق کارگران باعث اعتصاب و حرکت به تهران شد .

گیریم که ساواک و ژاندارمری خودسر بروی کارگران آتش گشودندکه این گونه نیست.

کار آفرینی خیر

جدا از آن که ما امروز با مبارزه مسلحانه در آن روز گار موافق باشیم یا نباشیم و اعدام انقلابی فاتح را به تلافی کشتن  ۲۰ کارگر چیت جهان تایید بکنیم یا نکنیم.برای قضاوت منصفانه بر این برش از تاریخ باید داستان را از ابتدا بخوانیم نه ازسئانس دو فیلم که بله فاتح کارآفرینی خیر بود و مردم عاشقش بودند و ترور او را به  ساواک نسبت می دادند و از این دست حرف های بی پایه.

سئوال نخست این است که این کار آفرین خیر که مردم عاشقش بودند منظور کدام مردم است اکر منظور کارگران کارخانه های او هستند که در سال ۱۳۵۰ دو هزارکارگر راه تهران را درپیش گرفتند تا از دست این کارآفرین خیر به وزارت کار شکایت کنند که حق آن ها را نمی دهد.نخستین پرسش که باید روی آن مکث کرد این است چرا کارگران راهی این سفر پر مخاطره شدند در حالی که می دانستند رژیم تا بن دندان مسلح شاه اجازه نفس کشیدن به هیچ احدالناسی را نمی دهد و دهان کارگر معترض را با گلوله می بندد.

 قابل توجه اوپورتونیسم سخنوری که در آن روزگار می گفت تز دو مطلق پویان درست نیست.و می شود رفت و کار سیاسی  کرد و بگذریم.

آنا کرونیسم

  ما می توانیم همدل و هم رای با چریک ها باشیم یا نقد کنیم این ترور را و بگوئیم کار درستی نبوده است.اما باید این ترور را در کانتکست زمانی خودش دید و پارادایمی که در آن روزگار بر ذهن ها سوار بود.

فدائیان با اجرای طرح اعدام فاتح ضمن تأکید بر اھداف تبلیغی عملیات، تلاش می کردند رابطه مستقیمی میان عملیات مسلحانه با خواست ھای کارگران برقرار سازند

در این دوران تضاد کار و سرمایه و خلق و امپریالیزم راھنمای عمل چریک ها بود. واین ترور در این چارچوب تحلیل می شد .

شکی نمی توان داشت که  اعظم السادات آھنگران و فتحعلی پناھیان و خشایار سنجری و مارتیک قازاریان  که مدتی بعدهمگی به شهادت رسیدند  ازفداکارترین واز پاکترین فرزندان میھن ما بودند و واقعاً فکر می کردند که برای بهروزی خلق راه دیگری در پیش نیست به همین خاطر به پایگاه های چریک ها رفته بودند تا حق خلق را از ضد خلق بستانند.

مبارزه مسلحانه واکنشی بود به نبود راهی برای مبارزه مسالمت آمیز .وکشتار کارگران نشان می داد که راهی جز مبارزه مسلحانه وجود ندارد.

بهر روی چه با نتیجه گیری چریک ها و تبدیل نقد با سلاح بجای سلاح نقد موافق باشیم یا نباشیم  نباید  داوری درباره گذشته بر پایه معیارھای نظری و اخلاقی امروز مان باشد. نباید رویدادھا را با نگاه ارزشی امروزی تحلیل و قضاوت کرد.آناکرونیسم یا زمان پریش یعنی     تسری دادن  ارزش ھای امروز  به گذشته و سنجیدن وقایع تاریخی  با نُورم های امروزی.

فاتح و مالک متروپل

گفته می شود فاتح کار آفرینی خیر بود وبعد لیست می کنند باشگاه و مدرسه و خیریه هایی که در ست کرده است که دروغ هم نیست .

اما بایداین کارها را بر بستر سرمایه سازی او دید و نسبت آن ها را با میزان مالی که اندوخته بود به حساب آورد .وخم شد روی این موضوع که آیا این کار های عام المنفعه برای فرار از مالیات  بوده است یا دلجویی از مردم ویا ایجاد فضایی امن برای ثروت اندوزی هایش.این نمونه ها نمونه های کمی نیستند نمونه تیپیک آن مالک برج متروپول بود که بدلایلی فرو ریخت و ۴۰ نفر جان باختند.لیست کار های عام المنفعه او اگر بیشتر از فاتح نباشد کمتر نیست .کار آفرین خیری که به یمن نزدیکی هایش به حلقه قدرت چون فاتج یزدی در مدت کوتاهی صاحب ثروتی افسانه ای شده بود  واگر بدلایل نامعلومی برجش فرو نریخته بود مجسمه اش را در شهر بر پا می کردند. چون در هر کار خیری پیش قدم بود.  

بورژازی ملی و کمپرادور 

یکی از نقاط افتراق بورژوازی ملی و کمپرادور جدا از آن که بند ناف کمپرادور بسته شده است به سرمایه جهانی وپولش را داخل در می آورد اما حساب های بانکیش در کشور های متروپل است .وجه دموکراسی خواهی و سیاسی بودن اوست . سرمایه وابسته جدا ازآنکه فرزند نامشروع سرمایه داری داخلی در عصر امپریالیست است انگلی ست چسبیده به بدنه قدرت رانت خوار و رانت گیر است بهمین خاطر چاکر استبداد است بقول اسدالله علم وزیر در بار شاه غلام خانه زاد است . در زیر لوای استبداد است که فرصت نشو نما دارد بهمین خاطر برای قدرت سیاسی خیزبر نمی دارد و سهم خواهی نمی کند تحقیر صندلی عقب را می پذیرد و پول هایش را دسته می کند و به نزد ارباب می فرستد. با این متر واندازه باید دید فاتح یزدی تا کجا ملی بود.

 منابع:

باز خوانی تاریخ معاصر:سازمان چریک های فدایی خلق؛محمود طوقی 

هم نشین بهار :ترور فاتح یزدی

ویکی پدیا :زندگی فاتح یزدی

فصل نامه الفبا:غلامحسن ساعدی « فتحعلی پناهیان جوان بیست و چند ساله بچه عجیبی بود . سیانور هم در گوشه زبانش . هم او بود که سرمایه دار گردن کلفت ( فاتح ) را کشت . همان که چای جهان را داشت

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate