شمارهٔ ٢١ و ٢٢ بولتن کارگری هسته کارگران پیشتاز سوسیالیست خوزستان

ما بسیاریم!

درود به همقطاران و کارگران غیور خوزستان

شمارهٔ   ۲۱بولتن کارگری هسته کارگران پیشتاز سوسیالیست خوزستان، ۷ شهریور ۱۴۰۲  انتشار می یابد و در دسترس شما قرار می گیرد .بولتن کارگری را  تکثیر و توزیع کنید و در اختیار همقطاران خود  قرار دهید.

چند مدتی‌ست که حتی خبرگزاری‌های داخلی هم خبر مرگ کارگرانی را انتشار می‌دهند که از شدت استیصال دست به خودکشی زده‌اند. قبلا لااقل آبروداری می‌کردند. نعوذباالله مگر می‌شود که در حکو‌مت مستضعفان، مستضعفی از شدت فقر‌و‌نداری خودکشی ‌کند؟ ما هنوز یاوه‌هایی که می‌بافتند فراموش نکردیم. به دست‌های پینه‌بسته ما بوسه می‌زدند؛ امروز با ساطور از مرفق قطع می‌کنند.

روز شنبه ۱۴ خرداد، یک کارگر متاهل یاسوجی، پدر سه کودک خردسال،  مجید بهجت‌نژاد به دلیل «ناتوانی درپرداخت بدهی ۱۰ میلیون تومانی» دست به «خودسوزی» زد و جان باخت. 

روز دهم خرداد، کارگر دیگری «محمد دوانی» از شرکت «پادنا پلیمر» خود را حلق آویز کرد.

دو کارگر نانوا از روستایی در شهرستان ممسنی استان فارس به دلیل فشارهای مالی در اردیبهشت امسال باخوردن قرص برنج به زندگی خود پایان دادند. آنان بیست سال بیش‌تر نداشتند. 

محمدعلی حمودی کارگر اخراجی خود را حلق آویز کرد.

و از طرف دیگر هم می شنویم:

ایران رکورددار سوانح کارگری دنیاست.

۵ کارگر در اثر انفجار و ریزش معدن  کشته شدند،

۶ کارگر  زیر آوارساختمانی در نیاوران جان باختند. 

و این تازه خبرهایی‌ست که ما می‌شنویم. یکی از مقامات پزشکی قانونی اعلام کرد که در سال ۱۴۰۱ بیش از ۱۹۰۰ کارگر در اثر سوانح کارگری جان خود را از دست دادند .

این چه دنیایی ست که برادرهای ما این طور خود را می کشند، یا کشته می شوند؟ مگر جان ما ارزشی ندارد؟ ما همه ثروت‌های جامعه را تولید می‌کنیم و خودمان چیزی برای خوردن نداریم. ما کاخ‌های افسانه‌ای ارباب‌ها و صاحب‌‎کارها را در نیاوران می‌سازیم و گاه حتی خود زیر آوارش مدفون می‌شویم، اما حتی یک کوخ که متعلق به ما باشد،نداریم. ارباب‌ها وصاحب‌کارها ما را گرسنه نگاه می‌دارند تا مطیع آن‌ها باقی بمانیم و اگر اعتراضی بکنیم، دولت این صاحب‌کارها باتوپ و تفنگ و تانک به سراغ ما می‌آید. آن‌ها هرچه که درتوان دارند به‌کار می‌گیرند تا به ما بفهمانند ما کسی نیستیم و مالکیت حق مسلم آن‌هاست. رادیو‌وتلویزیون همین را می‌گوید، در مدرسه همین را درس می‌دهند. ازمنبر‌ها و مسجدهای‌شان همین را موعظه می‌کنند. 

شاید پس‌از شنیدن این اخبار اولین عکس‌العمل ما ناامیدی باشد و حتی به مرگ هم فکر کنیم. ما معنای آن استیصالی را که سبب شد ‌امثال  بهجت‌نژادها، دوامی‌ها و حمودی‌ها دست به خودکشی بزنند، می‌فهمیم، با آن روبه‌رو بوده‌ایم. ما درد خانواده‌هایی را که نان‌آور خود را از دست دادند، از نزدیک دیدیم و تجربه کردیم. 

اما خیالی نیست. 

ما در‌عین‌حال، فراموش هم نکردیم که قدرت متحد ما در سال ۱۳۵۷ یکی از بزرگ‌ترین دولت های منطقه را به‌زانو در‌آورد. فراموش نکردیم که هفت‌تپه چه آبی به لانه مورچگان ریخت. فراموش نکردیم که همین چندماه پیش چه هراسی در دل پیمانکاران و کنتراتچی های جنوب انداختیم. آن‌ها چنان به‌وحشت افتاده‌اند که امروز نظامی‌ها و سپاهی‎های شناخته‌شده حکومت را مدیر ومسئول وزارت نفت می‌کنند که مبادا هم‌قطاران رسمی شرکت به ما بپیوندند. آن‌ها به هروسیله که شده تلاش می‌کنند ما را از هم جدا کنند، کارگر پیمان‌کار در مقابل کارگر موقت؛ کارگر موقت در برابر کارگر رسمی. 

اما به این قدرقدرت‌ها نگاه کنید. آن‌ها در آستانه اولین سال‌گرد قیام سرتاسری مردم ایران چنان وحشت کرده‌اند و به دست‌و‌پا افتاده‌اند که نگو و نپرس. کارگران و فعالان کارگری را بازداشت می‌کنند، تعهد می‌گیرند؛ دانشجویان، زنان، دهقانان و بازنشستگان را از شکنجه و زندان می‌ترسانند، تهدید به اخراج از کارخانه ودانشگاه می‌کنند. حقوق اجتماعی معترضین را محدود می‌کنند؛ و در این میانه کسی نیست که از این آقایان بپرسد: شما که این همه قدرت دارید، شما که ارتش و رادیو و تلویزیون و مسجد و مدرسه دست شماست. شما که می‌گوئید ما عددی نیستیم و دولت و پلیس و قانون پشت سر شماست؛ چرا این‌طور هول برتان داشته است. مگر نه‌این‌که ما عددی نیستیم؟

این حرکات مذبوحانه همان نشانه‌هائی‌ست که امیدوارمان می‌کند. آن‌ها قدرت اتحاد ما را می‌شناسند. آن‌ها از همین اتحاد وحشت دارند و ما باید تدارک همان اتحادی را ببینیم که این جماعت را هول‌زده کرده است. آن‌ها می‌خواهند ما را پاره‌پاره کنند، ما متحد می‌شویم. آن‌ها می‌خواهند ما را ناامید کنند، ما به آینده امیدوار‌تر می‌شویم. 

کجای کتاب تاریخ نوشته شده که این‌ها تا ابد‌الدهر می‌مانند. گنده‌تر از این‌ها را کارگران روسیه به‌زیر کشیدند. از قدیم گفته‌اند: ”چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند”

اما این تغییر به خودی‌خود اتفاق نمی‌افتد. این وظیفه ماست که این تغییر را به سرانجام برسانیم. این ماهستیم که باید خشم و استیصال خودمان را تبدیل به سیلی کنیم که بنیادهای این زالو‌ها را از جا قلوه‌کن کند. این خشم باید در قالب تشکیلات تبدیل به اراده شود. تنها اراده آگاهانه ما کارگران می تواند زیر آب این نظامی را که مسبب مرگ همه برادران ماست، مسبب فقر و فلاکت اکثریت ملت است و حتی به حیاط وحش و محیط زیست هم رحم نمی کند، بزند. 

اگر قرار بود طبقات ضعیف و زحمت‌کشان خود را به نامیدی وا‌می دادند که تاریخ قدمی به پیش برنمی‌داشت. برده‌ها در ناامیدانه‌ترین لحظات تاریخ حیات خود قیام اسپارتاکوس را به‌راه انداختند. در آن‌زمان روم بزرگ‌ترین و قدرت‌مندترین امپراطوری دنیا بود. نتیجه چه شد؟ برده‌ها به قدرت خود آگاهی پیدا کردند و این امپراطوری را که گمان می‌کرد تا ابد جاودانه خواهد ماند، کن‌فیکون کردند. 

دهقان‌ها، صنعت‌گران و کسبه خرده‌پا بارها و بارها بر علیه زمین‌داران و اشراف قیام کردند و به شکنجه‌گاه‌های کلیساها و کاخ‌ها سپرده شدند؛ کشته شدند؛ اما سرانجام همان پابرهنه‌ها سر پادشاه فرانسه را زیر تیغه گیوتین از تن جدا کردند. ما هم نواده‌ها و نبیره‌های همان پابرهنه‌ها هستیم. آن ها با امید به فردایی بهتر جنگیدند و امیدشان تبدیل به حقیقت شد، ما هم می‌توانیم. 

رفقای کارگر ناامید‌شدن یعنی کت‌بسته خود را تسلیم دشمن کردن. ساده نیست؛ این همه مشقت و مرارت را ببینی وباز امید داشته باشی. اما ناامیدی در مسلک ما نیست، کدام یکی از ماها سختی‌های کار را دیده و پاپس کشیده؟ کجا شده که ما عقب نشسته باشیم؟ نفت در عمق زمین پنهان شده، ما با سماجت بیرونش می‌کشیم. کوه راه ما را می‌بند، دلش را می‌شکافیم و پیش می‌رویم. سیلاب ها را با ساختن سدها و آب‌گیرها رام و اهلی می‌کنیم.

اگر سرسختی ما نبود که این همه ثروت تولید نمی‌شد. ثروت را ما تولید می‌کنیم، یکی دیگر بهره‌اش را می‌برد و ما در منتهای ناامیدی دست از جان خودمان می‌شوئیم. 

چرا چرخ را برنگردانیم، مگر چیزی مانده که نگران از دست دادن آن باشیم. شاید آن‌ها بتوانند با تطمیع و ‌تهدید و اسلحه ظاهرا صدای ما را خاموش کنند، اما نمی‌توانند امید را از قلب‌های ما بگیرند.

و آن امید دوباره جوانه خواهد زد. دوباره خروش می‌کند و سر برمی‌کشد. سال ۹۲ را ببینید، سال ۹۴ را ببینید، همین سال پیش را، چندانی از آن نگذشته. ما زنده هستیم. به‌خاک می‌افتیم؛ اما دوباره برمی‌خیزیم. 

اگر همه این‌ها نشانه‌های امید نیستند، پس امید چیست؟ 

شک نکنیم که ما پیروزیم، اما اگر ما خودمان؛ به نیروی متحدمان باور داشته باشیم و در راه این همبستگی قدم برداریم. 

  • پیش بسوی اشغال و   اعمال  حاکمیت خود  در کارخانه ها !
  • پیش بسوی کنترل بر تولید و توزیع در کارخانه ها!
  • پیش بسوی ساختن هسته های مخفی کارگران پیشتاز سوسیالیست!
  • پیش بسوی اتحاد کارگران پیشتاز بر محور یک برنامه اقدام کارگری!
  • پیش بسوی اتحاد عمل سراسری کارگران، برای حمایت از کارگران زندانی!
  • پیش بسوی تشکیل ستاد رهبری کارگری!

https://t.me/ahvazijava

—————————————

درود به همقطاران و کارگران غیور خوزستان

شمارهٔ   ۲۲ بولتن کارگری هسته کارگران پیشتاز سوسیالیست خوزستان، ۱۰ شهریور ۱۴۰۲  انتشار می یابد و در دسترس شما قرار می گیرد .بولتن کارگری را  تکثیر و توزیع کنید و در اختیار همقطاران خود  قرار دهید.

انعکاس و تداوم صدای یک‌دیگر باشیم

رفقای کارگر مطمئنا باخبر هستید که مدتی‌ست هم‌قطاران ما در کارخانه ماشین‌سازی اراک سرگرم دست‌وپنجه نرم‌کردن با صاحب‌کاران هستند. آنان مشکلاتی دارند و از صاحب‌کاران می‌خواهند پاسخی بدهند. چند روز پیش هم ما خبری از تجمع مجدد آن‌ها در روز پنج‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲ منتشر کردیم. حالا می‌خواهیم کمی بیش‌تر در مورد این ماجرا صحبت کنیم و بگوئیم که بسیاری از این درخواست‌ها متعلق به همه ماست؛ اما چون همه با هم یک‌صدا خواستار مطالبه آن نمی‌شویم، یا حداقل به کارفرمایان نشان نمی‌دهیم که درد کارگران ماشین‌سازی اراک درد ما نیز هست، این زالو ها می‌توانند سر ما را تک‌تک به سنگ بکوبند و صدایمان را خاموش کنند. عملی که مطمئنا در صورت اتحاد سراسری ما برای آنان چندان ساده نخواهد بود و باید برایش بهای گرانی بپردازند.

کارگران ماشین‌سازی اراک می‌گویند که مدیریت فعلی نمی‌تواند شرکت را به بهره‌وری و رونق برساند. این گفته کلام آشنایی‌ست. همه ما می‌دانیم. در عمل دیده‌ایم. کجا توانسته‌اند که این‌جا بتوانند. آن‌ها ظرف چهل‌وچهار سال گذشته صنایع ما را نابود کردند و کارگران بی‌شماری را به‌خاک سیاه نشاندند.

کارگران از عدم امنیت شغلی می‌نالند. مگر تجربه تک‌تک ما چیزی غیرازاین می‌گوید. ریش دست آن‌هاست و قیچی هم دست آن‌ها. هروقت تشخیص دهند که کارگری مخل آسایش آنان است عذرش را می‌خواهند. اگر تا امروز هنوز این شتر درِ خانه ما نخوابیده است، به‌معنای آن نیست که ما امنیت داریم، بلکه به‌مفهوم آن‌ست که هنوز نوبت ما فرانرسیده. هنوز شیره‌ای در ما به‌جا مانده که باید کشیده شود. 

تصور کنیم یکی کارش را از دست بدهد و ما همه، نه‌تنها در یک کارخانه، بلکه در تمام کارخانجات آن منطقه، و اگر امکان‌پذیر بود، در تمام کارخانه‌های کشور، در اعتراض به این عمل، حتی اگر شده یک ساعت، دست از کار بکشیم. می‌دانید ضرر مالی این حرکت برای سرمایه‌داران چه‌مقدار خواهد بود؟ آنان اگر قدرت متحد ما را تجربه کنند، آیا جرات می‌کنند که چنین برخوردی با یک کارگر داشته باشند؟ مسلم است که نه! اما اگر هرکس به گوشه عافیت خود بخزد و صدایش درنیاید، شک نکنید که دیر یا زود این بلا به‌سر تک‌تک ما خواهد آمد. ما هم مانند شما کارگر هستیم و وحشت بی‌کاری و گرسنگی را می‌فهمیم. ولی این‌را نیز می‌دانیم که از قدیم بیهوده نگفته‌اند: “مرگ یک‌بار شیون هم یک‌بار”. اگرچه این‌جا  شیونی در کار نیست و در انتها ما بازنده نخواهیم بود. تاریخ ثابت کرده است! 

کارگران نگران ادغام گروه‌های تولیدی هستند. البته کسی مخالف افزایش تولید و همکاری گروه‌های تولیدی نیست، اما این مکاره‌ها هدف دیگری را دنبال می‌کنند. هدف آنان ایجاد تفرقه و تضاد در درون خود ما کارگران است تا از پتانسیل اعتراضی ما بکاهند، ضمن آن‌که تحت این عنوان تعدادی از کارگران را مازاد اعلام کنند و عذرمان را بخواهند. طبیعی‌ست که چنین ادغامی در شرایط فعلی به نفع ما نیست. کارخانه را به ما بدهید. ما از همه نیروها به نحو احسن استفاده می‌کنیم و بهره‌وری کار را بالا می‌بریم اما به شماها اعتماد نداریم. در تجربه چهل‌وچند ساله اخیر به این نتیجه رسیده‌ایم.

کارگران می‌گویند این کارخانه هزار و هفت‌صد کارگر رسمی و قراردادی دارد. بگذریم از این‌که چرا این تفاوت وجود دارد. چرا باید عده‌ای رسمی باشند و عده‌ای قراردادی؟ مگر کار رسمی‌ها با قراردادی‌ها فرقی می‌کند؟ هردو پشت همان ماشین‌ها کار می‌کنند. روشن است که آن‌ها قصد وغرضی دارند. به نظر ما قصدشان افزایش شدت کار، به‌ویژه در میان کارگران قراردادی‌ست. کارگرانی که نگران آن هستند اگر به انتظارات صاحب‌کاران جواب ندهند کارشان را از دست خواهند داد و گرسنه می‌مانند، که این خود می‌تواند موجب اختلاف و تفرقه بین کارگران باشد، چرا که کارگران رسمی، قراردادی‌ها را مسئول افزایش سرعت خط تولید می‌انگارند.

کارگران می‌گویند صندوق ذخیره فرهنگیان که یکی از سهام‌داران عمده این مجتمع تولیدی‌ست حقوق‌شان را سر وقت بپردازد. البته این صندوق ربطی به فرهنگیان شریف ندارد. شرکتی‌ست خصوصی که در سال ۱۳۴۷ و ظاهرا با هدف ارتقا وضعیت معیشتی فرهنگیان در زمان بازنشستگی تاسیس شده است. این شرکت با داشتن چهار هلدینگ پتروشیمی‌ و‌ انرژی به‌اضافه مالی‌و‌سرمایه‌گذاری پول بازنشستگی فرهنگیان زحمت‌کش را صرف بورس‌بازی و افزایش سرمایه مالی مدیران آن می‌کند. آنان حدود ۳۰ شرکت در زیر مجموعه این هلدینگ‌ها دارند. 

حالا یکی بیاید و بپرسد: آقایان از زمانی که شما این صندوق را به‌راه انداختید چه کار خیری برای معلمان کردید، ما را فراموش کنید، وضع مالی کدام فرهنگی بهبود پیدا کرده؟ این بیچاره‌ها که روزها درس می‌دهند. غروب‌ها مسافرکشی می‌کنند و شب‌ها هم به شاگردان خصوصی می‌پردازند و هنوز هشت‌شان گرو نه‌اشان است. شما که این‌قدر پول در این صندوق می‌سازید حتی حقوق ما کارگران را که امروز تولید می‌کنیم نمی‌دهید، مراقبت از فرهنگیان بازنشسته در آینده، پیش‌کش‌تان.

گند این صندوق آن‌چنان بالا گرفت که نمایندگان انتصابی همین کارفرمایان که مورد تائید قالیباف رئیس فعلی مجلس هم بوده‌اند و توسط ایشان انتخاب شدند، در مجلس فرمایشی خود یقه شهاب‌الدین غندالی مدیرعامل وقت را، در سال ۱۳۹۵ گرفتند و به جرم فساد مالی روانه زندانش کردند. خدا می‌داند که ایشان در حال حاضر زندان هستند یانه. از این بگذریم: 

این آقای غندالی در مدت مدیریتشان ۸ هزار میلیارد تومان به نرخ تورم آن‌زمان اختلاس کردند. ۸ هزار میلیارد تومان شام شب چند میلیون خانواده کارگری را تامین می‌کند؟ اجاره سالانه چند خانواده را می‌توان با آن پرداخت؟ چند کیلو مرغ و میوه می‌توان با آن خرید. تجملاتی که از سفره ما کارگران سال‌هاست رخت بربسته.

همسر ایشان خانم فاطمه شادمانی و هم‌پیاله ایشان محمد امامی(سرمایه‌گذار سریال شهرزاد) از طریق همین صندوق پول‌شویی می‌کردند و به اعتبار آن از بانک‌ها وام می‌گرفتند. حالا شما می‌آئید و می‌گوئید. این‌ها سرنوشتمان را در دست داشته باشند. کسانی که تا به حال در همه ادارات و کارخانه‌جات امتحان خود را پس داده‌اند.

کارگران می‌گویند شرکت برنامه تولیدی ندارد و همین حالا هم دارد به بهانه نوسازی، دستگاه‌ها و ابزار‌آلات تولید را می‌فروشد. فقط هم در این شرکت نیست، کارخانه لوله‌سازی ما هم گرفتار همین مشکل است، رفقای کارگر ما در هفت‌تپه و گروه ملی فولاد اهواز هم همین مشکل دارند، و اگر کمی بیش‌تر کندوکاو کنیم متوجه می‌شویم که اغلب کارخانه‌جات گرفتار همین بلیه هستند. آنان ظرف چهل‌وچهار ساله گذشته هرچه درآمد این کارخانه‌جات داشتند، خرج یللی‌تللی خودشان کردند و یا در بانک‌های خارجی برای روز مبادا ذخیره کردند. پولی نبود که صرف خرید ماشین‌آلات جدید شود. عجیب نیست که امروز بیش‎تر کارخانه‌جات اسقاط و ورشکسته هستند.

این‌ها ابدا خواهان گسترش صنعتی نیستند، دلال‌ها و حاجی‌ بازاری‌هایی که با یک تلفن از چین و المان و فرانسه و حتی آمریکا جنس وارد می‌کنند و از دست دیگر چندین برابر قیمت در بازار سیاه می‌فروشند. تازه با توجه به رانت‌هایی که از آن برخوردارند، و ارتباطاتی که با دولت متبوع خود دارند، ارز خرید همان بنجل‎ها را هم به قیمت دولتی دریافت می‌کنند. 

زندگی ما که برایشان اهمیتی ندارد. حمودی خودکشی کرد! بهجت‌نژاد خود را به‌آتش کشید! دوانی خود را کشت! دو جوان بیست‌ساله در عنفوان جوانی قرص برنج خوردند و مردند! به‌جهنم. در مقابل این کشتارهای غیر رسمی سرمایه دارند می گویند: ما که شکم‌مان گنده‌تر شده و آقازاده‌های‌مان در پورشه‌های شیک و آخرین مدل توی خیابان‌های شمال شهر تهران ویراژ می‌دهند و پارتی‌های عجق‌وجق می‌گیرند و به ریش همه شما می‌خندیم. هروقت هم که هوا پس بود باروبنه‌مان را جمع می‌کنیم و می‌رویم کانادا نزد یار غارمان آقای خاوری. برادرهای ناتنی‌ما از طرف شیطان بزرگ، برادرهای سخاوت‌مند و مهمان‌نوازی هستند.

بسیارخوب، می‌گوئید کارخانه بازدهی ندارد و اسقاط است! بدهید به ما. مگر نه‌این‌که تا همین امروز چرخش را ما گردانده‌ایم. خودمان درستش می‌کنیم. می‌گوئید سودآوری ندارد! بسیار خوب، دفترهایتان را باز کنید. اگر سودآوری نداشت آن ۸ هزار میلیاردی که لقمه چپ شما شد از کجا آمده بود، ارث پدریتان که نبود. دسترنج ما بود. مایی که حتی حقوق بخورونمیرمان را با چند ماه تاخیر دریافت می‌کنیم.

رفقای کارگر، این‌ها دروغ می‌گویند. این‌ها حقه‌بازند. تنها تفاوتشان با ما در این است که آن‌ها با هم هستند و ما متفرق. برای همین است که امروز سوار گرده ما هستند. چاره کار، اتحاد ما و حمایت ما از یک‌دیگر است. قبلا هم گفتیم: ما بسیاریم و این‌ها عددی نیستند. فقط مانده که خودمان این واقعیت را باور کنیم. 

تنها در سایه اتحاد ما و تشکیلات ما می‌توان این انگل‌ها را نابود کرد. مسئله ما چانه‌زدن سر کمی پول بیش‌تر یا کم‌تر نیست، اگرچه وقتی پایش بیفتد آن‌جا هم یقه‌اشان را ول نمی‌کنیم. ما حق خودمان را می‌خواهیم، حق موروثی خودمان. حق اداره کارخانه‌ها به‌دست خودمان. حق بازبینی دفترها و دستک‌ها. 

این سرمایه‌ها، این کارخانه‌ها متعلق به ما و متعلق به همه مردم شریف ایران است، جدای از این‌که از کدام ملیتی می‌آیند، جنسیت‌شان چیست و چه عقیده و مرامی دارند. 

رفقای کارگر، فراموش نکنیم 

“حق دادنی نیست، حق گرفتنی‌ست”

  • پیش بسوی اشغال و   اعمال  حاکمیت خود  در کارخانه ها !
  • پیش بسوی کنترل بر تولید و توزیع در کارخانه ها!
  • پیش بسوی ساختن هسته های مخفی کارگران پیشتاز سوسیالیست!
  • پیش بسوی اتحاد کارگران پیشتاز بر محور یک برنامه اقدام کارگری!
  • پیش بسوی اتحاد عمل سراسری کارگران، برای حمایت از کارگران زندانی!
  • پیش بسوی تشکیل ستاد رهبری کارگری!

هسته کارگران پیشتاز سوسیالیست (خوزستان) 

۱۰ شهریور ۱۴۰۲  

https://t.me/ahvazijava


Google Translate