حلقه مفقوده در بیانیه اخیر میرحسین موسوی
سیزده سال پیش، در خرداد ۱۳۸۸، وقتی که رهبر محبوب جنبشی بود که به دنبال تقلب انتخاباتی احمدینژاد خیابانهای تهران را تسخیر کرده بود، در بیانیهای خطاب به جنبش و البته به حکومت میگفت که سی سال پس از «انقلابی به نام اسلام» آمده است تا از «قانون» و «کرامت انسانها» در برابر خطر استبدادی شدن حکومت و به «مسلخ» کشیده شدن «جمهوریت نظام» دفاع کند. به «جوانان» توصیه میکرد که نگذارند «پرچم دفاع از نظام اسلامی» به دست «نا اهلان و نامحرمان» بیافتد. از خط «امام» دفاع میکرد و میگفت : « ما در اين راه با بسيجی روبرو نيستيم؛ بسيجی برادر ماست. ما در اين راه با سپاهی روبرو نيستيم؛ سپاهی حافظ انقلاب و نظام ماست. ما با ارتش روبرو نيستيم؛ ارتش حافظ مرزهای ماست. ما با نظام مقدس خود و ساختارهاي قانوني آن روبرو نيستيم. اين ساختار حافظ استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی ماست.». از «کجرویها» گلایه داشت و خواستار «اصلاح» آنها بود.
سیزده سال بعد بیانیه موسوی خشم تقریبا تمامی نیروهای سیاسی را برانگیخته است. این دومین بیانیه موسوی از آغاز خیزش بزرگ اخیر بوده است. در این بیانیه موسوی صحبت از این میکند که این بحران بحرانی ساختاری است و نظام سیاسی حاکم «غیرقابل دوام» است، قدرت «غیرپاسخگو و مسئولیتناپذیر» است. پیشنهاد او برای خروج از این بحران ساختاری تدوین «میثاق» نوینی است که به دست نمایندگان منتخب مردم تهیه شده و در یک همهپرسی آزاد به تایید «ملت» برسد.
واکنشها به این بیانیه قابل پیشبینی بود. خبرگزاری تسنیم صحبت از خروج موسوی از «از مدار عقلانیت و انصاف و ارزشهای انقلاب » میکند. علی مزروعی در روزنامه فرهیختگان با «منافق» دانستن موسوی مواضع او را دنباله مواضع «براندازان» توصیف کرده و انتشار چنین بیانیهای را آخرین تیر ترکش «معاندان» پس از شکست آنها در «آشوبها»ی اخیر میداند. روایت مزروعی از «آشوب» اخیر که اتفاقا روایت مورد علاقه چپ محور مقاومتی نیز هست این است که براه افتادن کارزار وکالت رضا پهلوی بخاطر شکست رویکرد «تجزیهطلبانه»(منظور جنبش ملیتهای تحت ستم است) بود و حالا که پهلوی نشان داده توان رهبری اپوزیسیون را ندارد براندازان تلاش کردهاند به سراغ چهرههای اپوزیسیون در داخل نظیر موسوی بروند. مزروعی در آخر یادداشت خود از چهرههای اصلاحطلب و بخصوص محمد خاتمی میخواهد که « رودربایستی را با همجناحیهای رادیکال خود کنار گذاشته و صریحا نسبت به موسوی و بیانیه وی اعلام موضع کند». خاتمی نیز در پاسخ به بیانیه موسوی درباره حقانیت مطالبه «تغییر نظم موجود» اینطور گفت که چنین پروژهای حاصلی نخواهد داشت «جز آشفتگی، هرج و مرج و جنگ داخلی و خون و خرابی و آسیب دیدن بیشتر کشور ». کیهان ۱۶ بهمن اما بیشتر به جنبههای تکنیکی بیانیه «یکی از سران فتنه» پرداخته و از قول اصلاحطلبان مینویسد که اصلاح قانون اساسی هم راهگشا نخواهد بود و حتی اگر هم قانون اساسی عوض شود نمیتوان از پیش دانست چه تفکری بر آن مجلسی که قانون جدید را خواهد نوشت حکمفرما خواهد بود. مجموعه اصلاحطلبان و در راس آنها محمد خاتمی پایبندی به قانون اساسی موجود را تنها راه مسیر ممکن پیش روی مردم و حاکمان میدانند.
اما چرا بیانیه اخیر موسوی مهم است؟ او که تا یک دهه پیش از «خط امام» و «انقلاب اسلامی» دفاع میکرد حالا با این بیانیه به کجا میخواهد برود؟ میرحسین موسوی حاصل وفاداری به توهم وجود راه سومی بین سرمایهداری و سوسیالیسم است. آمدن موسوی به صحنه در سال ۸۸ پس از سالها غیبت، حاصل اجماعی گسترده بود در میان همه آن نیروهای سیاسی که به حاصلجمع متناقض ضدانقلاب ۵۷ باور داشتند. از این منظر، موسوی صرفا برایند جریان اصلاحطلبی نبود. موسوی در سال ۸۸ به صحنه آمد تا تضادهای درونی جمهوری اسلامی را با سازوکارهای جمهوری و با وسائل سیاسی حل کند. توهمات ایدئولوژیک موسوی و سادهدلان اما نزد فرزند خلف ضدانقلاب ۵۷، یعنی مجموعه اقتصادی-نظامیای به نام سپاه پاسداران، خیلی وقت بود که دیگر جایی نداشت. موسوی نتوانست با سازوکارهای جمهوری جلوی تقلب انتخاباتی را بگیرد. جنبش میلیونی سبز تحت رهبری بدون برنامه و مردد وی نتوانست از آنچه بود فراتر رود و خاموش شد و احمدینژاد و سپاه پاسداران با شکست دادن رقبای ایدئولوژیک خود آغازگر دوران جدیدی در صحنه سیاست جمهوری اسلامی شدند. دوران جدیدی که در آن فرم و محتوی رژیم حاکم هر بیشتر به یکدیگر نزدیک شدهاند. رژیم ضدانقلابی جمهوری اسلامی که برای نجات دولت بورژوایی از انقلاب اجتماعی در ایران قدرت را در سال ٥٧ قبضه کرد، بدون اتخاذ گفتمانی پوپولیستی و ضدامپریالیستی و ضدسرمایهداری نمیتوانست خود را در عرصه سیاسی تثبیت کرده و تودهها را بسیج کند. چهار دهه پس از انقلاب ۵۷ اما سلطه مجموعه اقتصادی-نظامی سپاه پاسداران و بنیادهای مذهبی بر تمامی ارکان اقتصادی و سیاسی کشور، رژیم جمهوری اسلامی را بدل به یکی از افسارگسیختهترین رژیمهای نولیبرال «سرمايه دارى مدرن» کرده است. رژیم جمهوری اسلامی در مرحله کمال خود، پس از سرکوب خونین شورشها و خیزشهای سالهای ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱، چیزی نیست جز سلطه نظامی سرمایه مالى هلدینگها و بنیادها بر اقتصاد ايران. بدیهی است بجز کسانی که نفع مستقیمی در تداوم نظام فاسد موجود دارند، از جمله تمام عناصر سیاسی بر سر قدرت و شرکا و حامیان اقتصادی و نظامی آنها، کسی چیزی برای دفاع در این نظام نخواهد یافت. به همین خاطر است که امثال موسوی ها بايد مردم را به برداشتن «گامی فراتر» از قانون اساسی موجود یا بعبارت دیگر گامی فراتر از نظام موجود دعوت کنند.
فارغ از تحلیلهای سطحی روانشاسانه یا توطئهپندارانه رایج، اهمیت بیانیه موسوی را باید در چنین چارچوبی بررسی کرد. موسوی علیرغم تمام گذشتهاش(و شاید درست بخاطر گذشتهاش، یعنی شناختش از رژیم و نزدیکی به هیات حاکمه)، امروز مینویسد اگر ملتی « نگاهش متوجه و علاقمند به نظمی جدید باشد ساختار پیشین، بخواهد یا نخواهد فرو میریزد». مهمتر از همه اینها، او بر «حق» مردم در شوریدن علیه ظلم و برقراری نظمی نو تاکید میکند. اینکه مجلس موسسانی «مرکب از نمایندگان واقعی ملت از طریق انتخاباتی آزاد و منصفانه» مامور استقرار «نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق باموازین حقوق انسانی و برخاسته از اراده مردم» شود.
در اینجا اشاره کنیم که موسوی، علیرغم نقشش در تثبیت نظام کنونی و توهمش در ماهیت آن، با این بیانیه تا به همینجا فرسنگها از بخش بزرگی از نيروهاى به اصطلاح دموکراتيک و چپ ایران جلوتر رفته است. نيروهايى که تحت عناوینی چون پیروی از «خط امام» و «مبارزه ضدامپریالیستی» نه تنها با رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب مطالبات دموکراتیک مردم همکاری کردند بلکه حتی امروز نیز حق مردم در تعیین سرنوشت خویش را به رسمیت نمیشناسند. بخش بزرگی از چپ ایران و تمام اپوزیسیون امپریالیستی از «مجلس موسسان» وحشت دارند چرا که پیشاپیش میدانند که در نظامی که محصول چنان فرایند دموکراتیکی باشد جایی برای اینان در عرصه سیاسی باقی نخواهد ماند. از این منظر، بیانیه اخیر موسوی گام مهمی به پیش است چرا که در آن شعاری مطرح شده که قابلیت آن را دارد که جان تازهای به جنبش زن، زندگی، آزادی ببخشد و تودهها را حول مطالبهای مشخص، عمومی و پویا متحد کند. علاوه بر اینکه، علیرغم تلاش مشترک رژیم و اپوزیسیون امپریالیستی برای کمرنگ جلوه دادن این بیانیه، اين بخش از راه حل پیشنهادی موسوی این قابلیت را دارد که نیروهای سیاسی دموکراتیک را بر علیه ائتلافهای ارتجاعی بسیج کند.
اما چه کسی قرار است این راهحل(همهپرسی برای فراخواندن مجلس موسسان و تشکیل مجلس موسسان) را بپذیرد یا به اجرا بگذارد؟ این سوالی است که میرحسین موسوی در انتهای بیانیه خود میپرسد. وی دستکم در این بیانیه پاسخی ارائه نمیکند. موسوی راهحل سیاسی برای عبور از بحران کنونی را تشخیص داده اما ناباوریاش به قدرت تودهها مانع از آن میشود که وسائل رسیدن به این راهحل را بازشناسد. رژیمی که مثل آب خوردن معترضان را در خیابان به گلوله میبندد مگر در خواب و خیال اجازه دهد همهپرسی دموکراتیکی برگزار شود. رژیمی که کوچکترین اعتراضی را با شدت سرکوب میکند آیا حاضر خواهد بود برای تایید یا عدم تایید مشروعیت خود همهپرسی برگزار کند؟ آیا قرار است سازمان ملل این همهپرسی را برگزار کرده و بر آن نظارت کند؟ از اين بگذريم که رژيم فعلى از همان اول کار رژيمى غير قانونى بوده است و با سلب حاکميت از مردم و از بالاى سر مردم و با زدوبند با امپریالیسم بقدرت رسيده است. حتى اگر قبول کنيم که موسوی نه مدافع دخالتگری امپریالیستی و نه آنطور که رژیم میخواهد القاء کند بخشی از پروژه رژيم چنج امپرياليستى است، تردید او درباره مکانیسم رسیدن به مرحله اجرای این راهحل نقطه ضعف بزرگ بیانیه اوست. نقطه ضعفی که راه را براى اين گونه پروژه ها باز مى گذارد و میتواند علیرغم نیات خوب نویسنده بیانیه مورد سوءاستفاده اپوزیسیونی که با قدرت موسس تودهها مخالف است قرار بگیرد.
واقعیت این است که علیرغم گستردگی و قدرت خیزش بزرگ اخیر، هنوز تشکلهای خودساخته تودهها برای مبارزه با رژیم شکل نگرفتهاند. علیرغم تمام دستاوردهای خیزش اخیر، توازن قوا هنوز به نفع دستگاه سرکوب رژیم است. تنها همین تشکلها هستند که قادر خواهند بود بسیج تودهای را گسترش داده و مبارزه برای از کار انداختن دستگاه سرکوب رژیم را رهبری کنند. قدرت موسس مردم در دل همین مبارزه عملاً ایجاد شده و سپس در ظرفی به نام مجلس موسسان به خود قانونیت میبخشد. هر راه حل دیگری که بخواهد این قدرت موسس را دور بزند تلهای است برای فریب تودهها.
با این همه و علیرغم تردیدهای بیانیه، باید از آن استقبال کرد. بسیج عمومی برای مبارزه با دستگاه سرکوب در خلاء و بدون برنامه مشترک اتفاقا نمیافتد. بسیج گسترده حول راهحل ارائه شده توسط موسوی يعنى تشکيل مجلس موسسان و همزمان تلاش برای تعمیق آن خود میتواند قدم اول در جهت رسیدن به چنان برنامه مشترکی باشد. این بدون شک به معنی حمایت از شخص میرحسین موسوی یا افتادن در دام انواع دیگر پروژه «وکالت» اینبار در داخل نیست. پیشنهاد میرحسین موسوی گامی است به جلو. نیروهای سوسیالیست و دموکرات اگر میخواهند نقشی موثر در تحولات جاری ایفاء کنند باید راه حل او را تدقیق و تعمیق کرده و پرچم مبارزه برای مجلس موسسان را از دستان مردد او برداشته و بسیج عمومی حول آن را در عمل سازمان دهند.
گروه سلطانزاده
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
آدرس کانال تلگرام: