وضعيت جنبش کارگرى

سخنرانى در کانون دوستداران فرهنگ ایران در واشنگتن به مناسبت اول ماه مه

هدف من از اين بحث خود مسئله اول ماه مه نيست بلکه پرداختن به وضعيت فعلى طبقه کارگر و طرح يک سوال ساده است و آن اينکه چرا از انقلاب ٥٧ تا کنون طبقه کارگر ايران نتوانسته است در امر ايجاد تشکيلات توده اى طبقاتى موفق شود. البته مىتوان گفت اختناق حاکم بر ايران مسبب اصلى اين ناتوانى است. اما تمام مسئله همينجاست که عليرغم اين اختناق چه بايد کرد. اين درست است که ايران از اختناق ويژه اى رنج مى‌برد و بايد اين ويژگى درک شود ٬ اما چرا در بسيارى کشورهاى ديگر که اردوى کار با اختناقى مشابه مواجه بوده توانسته است مثلا چندين اتحاديه مستقل و نيرومند را سازمان دهد اما نه در ايران. من قبلاً در اين باره در چند نوشته و مصاحبه مفصل‌تر بحث کرده‌ام و در این رابطه شما را به سايت گرايش سوسياليزم انقلابى ارجاع مى‌دهم. در همين مورد٬ دو سال پيش عده‌اى از فعالين کارگرى بيانيه‌اى به مناسبت اول ماه مه منتشر کردند تحت عنوان “پیش به سوی کارزاری برای ایجاد تشکل سراسری کارگران ایران” که لينک آن را نيزمى‌توان در همان سايت پيدا کرد. خود من هم درکنار صدها نفر ديگر آن بيانيه را امضا کردم. بنابراين پاسخ من به اين سوال نيز ويژه من نيست.اين پاسخ را مى‌توان بطور کلى به مسئله ضرورت گسست از مفاهيم جزمى و ايدئولوژيک سازماندهى کارگرى و درک واقعيت مشخص ايرانِ فعلى خلاصه کرد. رسيدن به ضرورت سازماندهى جنبش سراسرى اردوى کار حول خواست هاى مشترک٬ نتيجه مستقيم چنين برخوردى است. اميدوارم در اين جلسه بتوانيم نکات مهم آن را مرور کنيم و به جمعبندى منسجم و مشترکى از اين مبحث برسيم.

به اعتقاد من مسئله سازماندهى توده‌اى مهمترين مسئله‌اى است که طبقه کارگر با آن مواجه است و نه فقط آينده خود اين طبقه٬ بلکه جامعه ايران٬ بستگى به پاسخى دارد که اين طبقه به اين مسئله خواهد داد. حل مسئله مبارزات سياسى طبقه کارگر و مسئله گسترش حقوق دموکراتيک در ايران٬ بدون يافتن راهى براى سازماندهى توده‌اى اردوى کارغير ممکن خواهد بود. روى سخن من در اينجا هم با جريانات ضد سرمايه‌دارى وسوسياليست است و هم جريانات دموکراتيک. بدون سازماندهى توده‌اى اردوى کار٬ تناسب قواى سياسى در ايران تغييرى نخواهد کرد و استبداد حاکم تن به کوچکترين اصلاحاتى نخواهد داد. همه مى‌‌دانيم آن چه ما امروزه دموکراسى بورژوايى مى‌ناميم٬ نه تنها محصول فعاليت‌هاى طبقه بورژوا نيست بلکه حاصل مبارزات اردوى کار براى گسترش حقوق دموکراتيک است.

در ضمن بایداز همان اول روشن باشد که منظور از تشکل توده‌اى يعنى تشکلى که توده‌ها را در بر بگيرد و براى مبارزه حول خواست‌هاى توده‌ها شکل گرفته باشد. یعنی تشکلی دموکراتيک که مستقل از قدرت حاکم و طبقات حاکم و توسط خود توده‌ها سازمان يافته‌ باشد. در تاريخ سرمايه‌دارى تقريباً در همه جا ما دو شکل عمومى از اين گونه تشکل‌ها يعنى تعاونى‌ها و اتحاديه‌هاى صنفى و حرفه‌اى را مشاهده کرده‌ايم. در يک برداشت اوليه٬ شايد ايده جنبش سراسرى و تشکل سراسرى در تقابل يا تخالف با اين دو نوع معمول و همگانى به نظر برسد. در جنبش کارگرى ايران بسيارى از فعالين و نظريه پردازان آن دقيقاً از زاويه اين تقابل٬ ضرورت جنبش سراسرى و تشکل سراسرى را رد مى‌کنند. توگويى تشکل سراسرى  نهادى است که قرار است جای تعاونى ها و اتحاديه ها را گرفته و در تقابل با آنها شکل بگیرد. در صورتى که تاکيد کنم غرض از طرح ضرورت تشکل سراسرى و جنبش سراسرى اين نيست که به جاى تمرکز روى شکل اتحاديه‌اى و تعاونى به اين شکل سراسرى بپردازيم بلکه تاکيد بر اين مسئله است که در کنار آن دو٬ اهميت اين يکى را نبايد فراموش کنيم. حتى در خود مفهوم تشکل سراسرى اين تقابل تصنعى را مشاهده مى‌کنيم. مثلاًعده‌اى عليرغم درک ضرورت تشکل سراسرى٬ خود اين تشکل را فقط به منزله فدراسيونى از تشکل‌هاى اتحاديه اى درک مى کنند و نه تشکلى که براى مبارزات سراسرى و در دل مبارزات سراسرى ساخته مى‌شود. و البته در شرايطى که طبقه کارگر پس از بيش از ٤ دهه نتوانسته حتى به اندازه انگشتان يک دست اتحاديه‌هاى مستقل بسازد٬ تساوى تشکل سراسرى با فدراسيون اتحاديه‌هاى ناموجود يعنى تاييد يک ايده براى نفى آن.

بعلاوه اضافه کنم٬ برخلاف بسيارى از تفاسير رايج از تاريخچه جهانى طبقه کارگر٬ شکل جنبشى و سراسرى مبارزات کارگران بر شکل اتحاديه‌اى مقدم بوده است. مثلا در انگلستان، کشورى که وجه توليد سرمايه‌دارى زودتر از همه جا در آن غالب شد جنبش چارتیستها پیش از نیرومند شدن اتحادیه‌ها شکل گرفت. جنبش چارتیستها نيز چیزی نبود جزجنبشى توده‌اى و سراسرى حول منشورى از خواست‌هاى عمومى کارگران. اين حرکت در سطح کشورى سازمان يافته بود٬در شهر هاى مختلف شعبه داشت٬ نشست و کنفرانس و کنگره برگزار مى‌کرد و درکل جنبش کارگرى از رهبران و فعالين شناخته شده‌اى برخوردار بود. خواست‌هاى اين منشور صرفًا اقتصادى نبودند و خواست‌هايى سياسى مثل حق راى عمومى را نيز دربر مى‌گرفتند. حتى تاريخنگاران بورژوايى نمى‌توانند نقش چارتيست‌ها در کسب حق راى عمومى در انگلستان را انکار کنند. جنبش چارتيستى در شرايطى شکل گرفت که در انگلستان هر گونه تشکل بيش از دو سه نفر را بوسيله قوانين “توطئه عليه حکومت” سرکوب مى‌کردند. موفقيت جنبش چارتيستى و ناتوانى دولت سرمايه‌دارى در سرکوب آن٬ خود از عواملى بود که به رشد اتحاديه‌هاى صنفى در انگلستان کمک کرد. اتفاقاً بر اساس تجربيات تاريخى اين شکل جنبشى و سراسرى در کشورهاى ديگر٬ مثلاً در اسپانياى دوران فرانکو و يا در اروپاى شرقى قبل از فروپاشى شوروى٬ مى‌توان نشان داد که در شرايط خفقان، اين شکل از سازماندهى مى‌تواند بالنسبه هم با تداوم بيشتر و هم موثر تر از اشکال ديگر عمل کند.

اين پديده را همين الان در خود ايران نيز مى‌توانيم مشاهده کنيم. مبارزات معلمان با اينکه به اصطلاح مبارزه‌اى است صنفى اما به دليل ماهيت سراسرى خود صنف معلمان مبارزه‌اى است ذاتاً سراسرى. و دقيقاً به همين دليل رژیم در سرکوب آن با دشواری بیشتری مواجه است. بعلاوه اگر به خواست‌هاى اخير معلمان و يا خواست‌هايى که توسط نهادها و جريانات کارگرى ايران که همين چند روزه به مناسبت اول ماه مه منتشر شده‌اند٬ دقت کنيد٬ برجسته‌ترين نکته٬ شباهت خواست‌ها به يکديگر است. تقريباً اکثريت قریب به اتفاق اين خواست‌ها را مى‌توان به چند خواست عمومى خلاصه کرد: آزادى بيان و تشکل٬ رفع تبعيضات جنسى٬ ملى و عقيدتى٬ حداقل دست مزد بالاى خط فقر٬ بيمه بيکارى براى همگان و بهداشت و آموزش رايگان. بنابراين خود جنبش واقعى اردوى کار به نقد نشان داده است که هم مطالبات و هم سازماندهى مبارزه براى اين مطالبات بايد سراسرى شوند.

ازطرف ديگر واقعيت عينى خود طبقه کارگر نيز ضرورت شکل جنبشى و سراسرى را ايجاب مى‌کند. بيش از ٨٠% اين طبقه در واحدهاى زير ١٠ نفر کار مى‌کنند. سازماندهى چنين جمعيت پراکنده‌اى در شکل اتحاديه‌اى و آنهم در شرايط خفقان کار ساده‌اى نيست. از اين بگذريم که بخش عمده ٢٠ % بالايى نيز در صنايعى کار مى‌کنند که يا مستقيماً دولتى و يا تحت کنترل شديد دولت‌اند و بنابراين امر ايجاد تشکيلات مستقل اتحاديه‌اى در تقابل با تشکيلات موجود دولتى عملاً غير ممکن است. برای چنین وضعیتی، شکل جنبشى و سراسرى حول خواست‌هاى عمومى به مراتب مناسب‌تر است.

اما از همه مهمتر مسئله تهيدستان شهر و ده است که از لحاظ عددى اگر بيشتر از طبقه کارگر نباشند کمتر نيستند. در ضمن وضعيت سرمايه‌دارى ايران بسيارى از تفاوت‌ها بين اين توده پراکنده و طبقه کارگر را کمرنگ ساخته است. مثل بخش پراکنده طبقه کارگر٬ اين توده عظيم نيز حتى در بهترين شرايط چيزى از شکل صنفى اتحاديه‌اى نصيبش نخواهد شد. اما خواست‌هاى عمومى و جنبش‌هاى سراسرى اردوى کار مى‌توانند انرژى و توان ذخيره اينگونه لايه‌ها را نيز به حرکت در آورند. بعلاوه٬ چنانچه طبقه کارگر نتواند با دفاع از خواستهايى عمومى و دامن زدن به مبارزه‌اى عمومى٬ حمايت اين توده را به خود جلب کند٬ همانطور که در انقلاب٥٧ مشاهده کرديم، در واقع آنها را به دامن نيروهاى ارتجاعى هل خواهد داد.

جنبه مهم ديگرى از سراسرى بودن اين جنبش در سياسى بودن آن است. نه تنها چنین جنبشی بهترين جايى است که مى‌توان خواست‌هاى سياسى عمومى را عنوان کرد (مثل خواست آزادى بيان و تشکل) بلکه از آنجا که حتى خواست‌هاى اقتصادى آن عمومى هستند و کارفرماى مشخصى را نشان نمى‌گيرند٬ درواقع از همان ابتدا سياسى هستند چرا که بطور مستقيم رژيم سياسى حاکم را به چالش می‌کشند. دقيقاً به همين دليل است که بزرگترين کابوس رژيم٬ سراسرى شدن جنبش اعتراضى توده‌اى است. در وهله اول٬ براى خود رژيم خواست هاى اين جنبش آنقدر مهم نيستند که سراسرى بودن‌شان. هيچ اتفاقى مثل شکست يا عقب‌نشينى رژيم در سرکوب اعتراضات سراسرى٬ پايه‌هاى قدرتش را به لرزه درنخواهد آورد و دروازه را بروى مبارزات ديگر باز نخواهد کرد.

بنابراين اگر واقع‌بينانه به وضعيت طبقه کارگر نگاه کنيم باید گفت که از طرفى در ايجاد تشکل‌هاى صنفى اتحاديه‌اى ويا حتى تعاونى ناموفق بوده و از طرف ديگر عليرغم همه تجربيات موجود و نيازهاى عينى خود مبارزات جارى که شکل سراسرى را طلب مى‌کند٬ نتوانسته است در راه‌اندازى جنشى حول خواست‌هاى سراسرى نيز قدم‌هاى موثرى بردارد.

پس چه بايد کرد؟ راه برون رفت از اين گرفتارى٬ در وهله اول٬ درک خود گرفتارى است. متاسفانه عليرغم مطرح بودن اين مسئله در جنبش در چندين سال اخير٬ هنوز عناصر باتجربه و صاحب نظر جنبش کارگرى به بحثى جدى پيرامون اين مسئله دست نزده‌اند. سبک سنگين کردن خود اين ايده و مشخص کردن جزييات آن٬ کار يک نفر و دو نفر نيست و بايد خود به امرى توده‌اى و سراسرى تبديل شود. هرچه بيشتر بتوانيم ضرورت ايجاد جنبشى سراسرى پيرامون خواست‌هاى عمومى اردوى کار براى مقطع تاريخى فعلى را تشريح کنيم و توضيح دهيم٬ و هرچه بيشتر بتوانيم اين ضرورت را به تجربيات خود طبقه در اين چهل سال اخير مرتبط سازيم٬ شانس موفقيت در ايجاد چنين جنبشى نيز بيشتر خواهد شد.

قدم بعدى٬ اقدامات عملى در راه تحقق آن است. بنيادهاى اصلى جنبش توده‌اى سراسرى توسط خود توده‌ها و در محل زندگى شکل خواهد گرفت. يکى ديگر از پديده‌هاى برجسته چند سال اخير در واقع شکل‌گيرى نوعى هماهنگى و همکارى نه فقط بین کارگران اصناف مختلف بلکه  بین کارگران و ساير لايه‌هاى اجتماعى نظير تهيدستان و لايه‌هاى پايينى طبقات ميانى در سطح محلى بوده است. علائم وجودشان را در خيزش‌هاى چند سال اخير و اغلب اعتراضات اردوى کار منجمله اعتراضات چند سال اخير بازنشستگان مى‌توان مشاهده کرد. بنابراين کمک به شکل‌گيرى اينگونه کميته هاى هماهنگى و همکارى در سطح  محلى (حال منظور از محلى هر چه که باشد٬ مثل محله٬ شهر يا کارخانه) بايد اولين قدم عملى هر مبارزى باشد. اينها پايه‌هاى اصلى تشکل سراسرى آينده خواهند شد.

به اعتقاد من اگر همين دونکته در سطح عقيده پذيرفته شوند و در سطح عملى به اجرا گذاشته شوند٬ فهم و درک اقدامات ديگرى که مى‌توان و مى‌بايست کرد نيز روشن تر خواهد شد. مثلاً ايجاد شبکه هايى در جهت کمک به شکل‌گيرى اين جنبش سراسرى چه در داخل و چه خارج کشور. اما جاى دور نرويم. هرکدام از ما با صرف پذيرفتن منطق اين برنامه٬ خود به سرباز وظيفه چنين جنبشى تبديل خواهیم شد. هر ارتشى قبل از فرمانده نيازمند سرباز است!

نکته پايانى بحثم اما اين است که ربط اين جنبش توده‌اى و سراسرى با حزب چيست. به نظر من اگر طبقه کارگر ايران حزبى داشت٬ باز هم ناگزیر بود همین مسیر را برود. لنين و بلشويک‌ها نيز اگر در ايران فعلى ما بودند٬ عين همين کار را مى‌کردند. مگر نقش حزب چيزى است جزشکل دادن به جنبش سراسرى اردوى کار؟ البته در هر مقطعى برنامه عمل اين جنبش تفاوت خواهد کرد٬ اما اصل در همه مقاطع اين است که سر منشاء هر تغييرى مبارزات توده‌اى است. مبارزه براى تغيير شرايط. بنابراين در هر مقطعى بايد از شرايط موجود و سطح اگاهى موجود توده‌ها حرکت کرد و مبارزات پيرامون خواست‌هاى موجود را در جهتى سوق داد که هر چه بيشتر ضرورت فراتررفتن از وضع موجود را نشان دهد.

در واقع ربط جنبش سراسرى و حزب را مى‌توان در جهت عکس نيز مشاهده کرد. دقيقاً به اين دليل که ما در ايران نظير لنين و بلشويک‌ها را نداريم٬ جنبش سراسرى اردوى کار نيز نتوانسته است شکل بگيرد. عليرغم اينکه نه تنها شرايط براى آن آماده است بلکه خود توده‌ها نيز هر روزه ضرورت آن را فرياد مى‌زنند. اما از طرف ديگر اين حزب نيست که مبارزه را مى‌سازد بلکه اين مبارزه است که حزب را لازم مى‌کند. بنابراين سازمان دادن جنبش سراسرى کارگرى از پايين٬ در واقع بخشى از مبارزه براى تدارک حزب نيز هست. بسيارى از رهبران اين جنبش٬ رهبران آن حزب آينده نيز خواهند شد..

٢ مه ٢٠٢٢

revolutionary-socialism.com

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate