“نوآوری” در خدمت استراتژی تغییر در وضعیت کنونی است.

“نوآوری” در خدمت استراتژی تغییر در وضعیت کنونی است.

(نگاهی بە ریشە بحران در حزب کمونیست ایران)

مقدمە

انشعابی کە قبلا در حزب کمونیست ایران محتمل مینمود سرانجام عملی گردید.  امروز پس از یکدورە تقابل های سیاسی و تشکیلاتی حول آنچە کە اتفاق افتاد و حواشی مربوط بە آن  تا حدودی فروکش کردە و این یکی نیز میرود تا  در کنار دیگر انشعابات تا کنونی چە در حزب کمونیست ایران و چە در دیگر جریانات چپ علیرغم تفاوت در بیان  آنها ، روند عادی خود را طی کند . شاید پرداختن بە آنچە کە اتفاق افتاد بە این دلیل  دیگر لازم بە نظر نرسد، اما از آنجا کە این روند عادی ممکن است  آبستن اتفاقات دیگری از این دست باشد. آسیب شناسی آنچە کە اتفاق افتاد و مرور  درس ها و تجارب آن برای کمتر هزینە  دادن چپ لازم بە نظر میاید  . بویژە اینکە آنچە در اینمورد گفتە شدە و یا نوشتە شدە است هنوز توضیح سیاسی قابل قبولی ارائە ندادە است. جدا از خردە حساب های تشکیلاتی کە بعضا عامل این اتفاق( انشعاب) بیان میگیردد، همچنین  بعضا تلاش شدە است کە تبینات سیاسی مختلفی از آن جملە تبین “خاستگاە طبقاتی و سیاسی انشعاب در حزب کمونیست ایران وکومەلە  “(جهان امروز شمارە ٤٦٣) . برای جواب بە چرای جدایی و انشعاب عرضە گردد تا برای آین جدایی مبنایی سیاسی دست و پا کند. در نوشتە حاضر پراداختن بە چنین تبین دلبخواهی مستقیما مد نظر نیست، بلکە بیشتر تلاش خواهد شد تا  با رفتن بە عمق همین  تبین “خواستگاە سیاسی و طبقاتی” ، متدی بە چالش گرفتە شود  کە چنین تبینات دلبخواهی را توجیح میکند. تلاش خواهد شد نشان دادە شود مشکلی کە  در حزب کمونیست ایران منجر بە  جدایی  شد عمدتا عملکرد متد یا روشی در مبارزە سیاسی و طبقاتی است  کە در نتیجە کارکردآن، سوسیالیسم ( ناخواستە) از پیوند با جنبش جاری محرومان و ستمدیدگان جامعە  دور ماندە است. این دوری باتوجە بە رشد و گسترش اعتراض و مبارزە محرومان و ستمدیگان جامعە( جنبش جاری) لاجرم تقابلی را در این حزب شکل داد کە  البتە میتوانست در حزباین تقابل بە پیش بردە شود و بە امر پیوند با جنش های رادیکال و پیشرو را جان تازەای بخشید . اما فرهنگ ناشی از در پیش گرفتن چنین متد و روشی اجازە اینکار را سلب کرد و متأسفانە جدایی عملی گردید. این روش و متد کە توضیح آن وظیفە این نوشتە است میتواند یکی از دلایل  آنچە را  کە اتفاق افتاد دانست . پس از این کوتاە سخن،  بیشتر  بە این مهم برای آسیب شناسی چنین اتفاقی بپردازیم .

مارکسیسم علم یا ایدئولوژی؟

چرا آسیب شناسی گفتە شدە از این سئوال شروع شد؟ متن در ادامە خود جواب را توضیح خواهد داد. پس بە سئوال بپردازیم ، آیا مارکسیسم چون علم رهایی پرولتاریا یا بە عبارت بهتری علم رهایی جامعه از یوغ بردگی و بندگی نظام  و مناسبات ظالمانە سرمایەداری  معنا مییابد،  یا یک ایدئولوژی است کە یک نظام فکری را نمایندگی میکند ؟ حول این سئوال کە مارکسیسم علم است یا ایدئولوژی ، با رجعت بە تاریخ جنبش کمونیستی جهانی ، نظرات مختلفی گاها در تعارض با یکدیگر عنوان گردیدە است. کنکاش در چنین بحثی البتە برای یافتن جواب از آنجا لازم است کە اولا، تا جاییکە ممکن است مارکسیسم را از زیر آوار تعاریف  وتوضیحات غیر علمی منتسب بە آن رهانید و ثانیا،  تبعات چنین تبین غیر علمی  از مارکسیسم کە  از دیرباز و تا کنون نیز موجبات فاصلە آن  را با جنبش طبقە کارگر برای رهایی از وضعیت موجود فراهم کردە است، از دست و پای این جنبش روفتە و اصالت آنرا  آنگونە کە بنیانگذارانش مد نظر داشتند بە آن بازگرداند. عجالتا گفتە شود کە نوشتە در دسترس ادعای  جواب کامل و جامعی بە این مهم را ندارد، اما بە سهم خود میکوشد با تکیە بر دادەهای موجود و استفادە از مباحث مفیدی کە در این زمینە در جنبش  چپ وکمونیستی وجود دارد و مهمتر از همە  مراجعە بە تبین بناینگذاران جنبش کمونیستی بە فراخور توان قلم، فقط باب بحثی را بگشاید کە بر علمی بودن سوسیالیسم برای تغییر در وضعیت موجود تأکید دارد. از این منظر سعی میشود بە چرایی وضعیت موجود و  همانطور کە اشارە شد بە یکی از دلایل بحران های پی در پی  در جریان ها و نیروهای چپ ازجملە در حزب کمونیست ایران بپردازد.

مارکس به دفعات از وسوسۀ روشنفکران که خیال می‌کردند سیر اندیشه‌ها به تنهایی می‌تواند جهان را تغییر دهد، پرده برداشت. ازاینرو ایدئولوژی را آگاهی غلط یا تحریف از امر واقع میدانست . او سال ٨٥-١٨٨٤ همراە انگلس ایدئولوژی آلمانی را  بە رشتە تحریر در آورد و درآن نظرات و آموزەهای هگلی های جوان و دیگر اندیشمندان آن دورە را بە باد انتقاد گرفت. هگلی های جوان هم مانند دیگر ایدئولوگ ها در آن دورە  با این توهم دست و پنجە نرم می کردند کە گویا نبرد واقعی همان نبرد باورها و ایدەها است و گویا در این نبرد است واقعیات موجود در جهان پیرامونی نیز مسیر تغییر را خواهد پیمود . آنان همە فراوردهای فکری و ذهنی را کە البتە موجودیت مستقلی بە آنان میبخشیدند در تقابل با یک دیگر بە مثابە تکامل واقعی جامعە انسان ها میپنداشتند. “عبارت ها را بە نبرد عبارت ها میفرستادند” اما در حقیقت  جهان واقعی و مادی  را بدون دخالت انسان ها و لاجرم بدون  تغییر رها کردە بودند. آنان ( هگلی های جوان)  از درک پیوند میان عقایدشان با جهان مادی وا ماندە بودند. همانطور کە در دوران ما نیز گاها ” اندیشەها”، باورها و آرمان ها   در قالب ” مبارزە ایدئولوژیک” ،البتە با عاریە گرفتن از عبارت ها و در ستیز این عبارت ها با یک دیگر،  بە عنوان مسیر تغییر و تکامل(دفاع ایدئولوژیک ) برجستگی پیدا میکند، تا خلوص آن با نام دفاع از ” آرمان سوسیالیسم”  حفظ گردد. در حالیکە  این خلوص در نتیجە این ستیز، در جهان مادی خود در پیشبرد امر رهایی انسان از یوغ بردگی و بندگی  تأثیری بە جا نخواهد گذاشت. چنین نگرشی بە مسائل جهان پیرامونی از جملە بە مبارزە طبقاتی چون موتور حرکت تاریخ  ایستا  و در حقیقت نە در مسیر تغییر و تکامل این مبارزە در جریان بلکە بی تأثیر و در حاشیە آن باقی خواهد ماند. آنگاە کە حزب ، برنامە و استراتژی حزب تا حد یک  آرمان ارتقاء پیدا کند و چون “ایدەهای مطلق” تقدس یابد، آنگاە کە تغییر بە منظور تأثیر گذاری بە  لغزش از “ایدەهای مطلق” تعبیر گردد ، لاجرم  مسیر تغییر و تکامل حزب مسدود خواهد ماند. مشکل آنجا ست کە این حاشیە گزینی و واماندن  از درک پیوند آرمان با جهان مادی با نام “دفاع از سوسیالیسم”  و مسیری کە باید  سوسیالیسم بپیماید آراستە میگردد. بە این دلیل،  سئوال و نقد برای یافتن راە را بر نمی تابد، در تقابل با آنچە کە با “ایدە مطلق” یا همان ایدئولوژی ارزیابی میگردد و بە روش خود ، ( فرهنگ غیر دمکراتیک) بە ستیز با آن روی میآورد. نمونە متأخر آن بحران در حزب کمونیست ایران است کە بوضوح چنین رویکردی در آن قابل رصد کردن است. آنچە کە بە باد تکفیر گرفتە شد، سئوال بود، نقد و ملاحظە بود  کە با هر کم کاستی اما  با خود جوهر تغییر در وضعیت ایستای کنونی  را همراە داشت کە پذیرفتە شدنی نبود.

مارکس و انگلس  هموارە تأکید داشتند کە اگاهی انسان ها بە وسیلە شرایط مادی زندگی آنها تعیین میگردد. بنابراین بر این باور پای میفشردند کە باورها و اندیشەها فرایندهای مستقلی نیستند بلکە بە عنوان فرایندهایی در هم بافتە و عمدتا تعیین شدە بە وسیلە فعالیت دنیوی انسان ها در نظر گرفتە میشوند کە بە صورت جمعی وسایل معیشت خود را تولید میکنند، از اینرو مدام در تغییر و تکامل هستند. گذشتە از این، مارکس و انگلس بر این باور بودند کە چنین تبیینی از باورها و عقاید کە  خود معلول هستند اما از آنجا  کە در فرهنگی از چپ علت بە شمار میایند ،  بە پدیدەای ایدئولوژیک و ایستا بدل میگردند . از اینرو در پس عبارات با هالەای از “تقدس”  پوشانده خواهند شد کە مسیر تغییر و تکامل از مارکسیسم چون یک علم و در انطباق خود با جهان مادی  را مسدود میکنند. آنچە کە میتواند یکی از پایەهای بحران در چپ و از جملە حزب کمونیست ایران را توضیح دهد. سئوال اینکە “چرا این حزب پس از چهار دهە فعالیت کارگری نشدە است” ، تیشە بە ریشە حزب زدن ” معنا میگردد  تا آن تقدس ساختە شدە از حزب پاسداری گردد و مسیر تغییر در کارگری و تودەای شدن حزب یا بە عبارت دیگر مسیر پیوند ایدەها و اندیشەها( یا همان ایدئولوژیک) با جهان مادی  مسدود بماند.

چنین بینشی کە عقاید و اندیشەها را پدیدەهایی مستقل در نظر میگیرد کە از انطباق خود با جهان مادی عاجز و بە این اعتبار تغییر را نمیپذیرد، از تفسیر وضعیت موجود فراتر نمیرود  و (ناخواستە ) بە حفظ وضعیت موجود رضایت دادە است “از این بە بعد است کە آگاهی میتواند بە خود دلخوشی دهد کە چیزیست بە غیر از آگاهی کاربست و عمل موجود. اینکە در واقع چیزی را باز می نمایاند  بی آنکە چیزی واقعی را باز نمودە باشد. از این پس آگاهی در موقعیتی است کە خود را از قید جهان رها سازد و بە سوی شکل بندی و ساخت نظریە، فلسفە، اخلاق و الهیات ناب پیش رود.‘” ( ایدئولوژی آلمانی)

این ” مزخرفات کثیف” بە گونەای کە مارکس و انگلس چنین  خشمناک بە کار میبرند، نشان دهندە ظهور و پیدایی ایدئولوژی بە معنای ایدەها است کە خود را مستقل نە در پیوند با جهان مادی کە مدام باید در مسیر تغییر باشد،  تصور میکنند.  آنها خود را، حزب خود را ، باورها و سیاست ها خود را با عبارات ” کارگری و کمونیستی ” می آرایند در حالی کە واقعا چنین نیستند، چیزی را باز می نمایانند  بی آنکە چیزی واقعی را باز نمودە باشند.  همین بس از این حضرات بپرسیم لطفا کمی هم از حاصل پراتیک اجتماعی و تأثیر این باورها، پیوند آنها با مبارزە در جریان بە ما بگوئید. شور و شوق شما در دفاع از سوسیالیسم جای تحسین، اما لطفا بە ما بگوئید کجای این مسیر و این مبارزە در جریان هستید؟

مارکس با توجە بە دورەای کە انقلاب اجتماعی در نتیجە تضاد میان نیروهای مسلط تولیدی و روابط موجود تولیدی بە وقوع می پیوندد، چنین تعبیری از این وضعیت بە دست میدهد.” در بررسی این گونە دگرگونی ها، هموارە بایستی میان دگرگونی مادی شرایط اقتصادی تولید – کە بە همان دقت علوم طبیعی قابل اندازە گیری است- و دگرگونی حقوقی، سیاسی، مذهبی، هنری یا فلسفی- خلاصە اشکال ایدئولوژی کە انسان از طریق آنها بە تضاد واقف شدە و برای از بین بردن آن بە نبرد بر می خیز- تفاوت قائل شد.. این دورە دگرگونی را نمی توان بە استناد آگاهی آن داوری کرد، بلکە بر عکس این آگاهی را بایستی بر مبنای تضادهای زندگی مادی توضیح داد” (همانجا). این آن تفاوتی است کە نگرش موجود در آرمان گرایی ،یعنی با برجستە کردن اگاهی نە بر مبنای تضادهای مادی، ببار میاورد.  چنین نگرشی در برخورد بە سوسیالیسم  و تهی کردن آن از علم  اگرچە تلاش دارد، میکوشد، اما این تلاس و کوشش در همان مسیری است  کە ایدەها و باورهای ایستا ی خود یا آگاهی خود را پاس دارد و لاجرم باز هم باید گفت ( ناخواستە)  راە را برای حفظ وضعیت موجود خود یعنی در حاشیە ماندن اما در پس عبارات  فراهم میکند.

مارکسیسم و ربط آن بە علوم زمان خود

وقتی از این گفتە میشود کە مارکسیسم علم است  بسیار سادەلوحانە خواهد بود کە گلە مند بود گویا  آنرا ” تا حد علوم تجربی مانند فیزیک و شیمی و پزشکی تقلیل دادە میشود”  اما بد نیست یاد آوری شود مراجعە بە این علوم همیشە روش  بنیانگذاران سوسیالیسم علمی بودە است تا بتوانند مسیر پیوند ایدەهای خود با جهان مادی را بە دقت علمی زمانە خود برقرار سازند و تغییر در وضعیت موجود را از آن نتیجە گیرند. در نقل قول بالا از مارکس آوردیم کە گفتە بود ” هموارە بایستی میان دگرگونی مادی شرایط اقتصادی تولید – کە بە همان دقت علوم طبیعی قابل اندازە گیری است…”. و یا در پیشگفتار “تکامل سوسیالیسم از تخیل بە علم “چاپ انگلیسی سال ١٨٩٢ ، انگلس در تقابل با آرا دکتر دورینگ کە یک سیستم کامل فلسفی را در تقابل با آرا مارکس ارائە دادە بود  و آنرا ” الحق یک دگرگونی کامل علم  نامید بود”  میگوید: ” لازم میامد کە با همە اینها( سیستم کامل فلسفی) دست و پنجە نرم کنم و مجبور بودم تمام  مسائل را مورد بررسی قرار دهم . از مفهوم زمان و مکان گرفتە تا آلیاژ شناسی، از جانوران تا طبیعت میرندە، ایدەهای اخلاقی، از تئوری انتخاب طبیعی داروین تا تربیت جوانان در جامعە آیندە را … ” نمونەهای روشنی از کاربست علم در روش این بزرگان است.  اما ایدئولوژی گرایان

 در حزب کمونیست ایران  میگویند “.. ایدئولوژی زدایی از طرف آنان (باید مخاطبش، “نوآوران” باشد  ) از این روی صورت می گیرد که مارکسیسم را تا حد علوم تجربی مانند  فیزیک و شیمی و پزشکی و… تقلیل می دهند، تا از این رهگذر به این نتیجه برسند که همانگونه که همه این علوم باید در محک تجربه سنجیده شوند و در حال تکامل و تغییر هستند، پس فلسفه کمونیسم که مارکسیسم خوانده می شود، نیز باید همان سرنوشت را داشته باشد تا پس از تجربه آنرا تصدیق کنند.” نوآوری! در خدمت کدام استراتژی؟ هلمت احمدیان.

نکتەای کە در اندیشۀ آلتوسر در کتاب ” ایدئولوژی و علم ” او جذاب و قابل تأمل است، رد ادعای “مارکسیست‌های هگلی» یا مارکسیست‌های انسان‌باوری است که مارکسیسم را فلسفه می‌دانند؛ ولی فلسفه‌ای از نوع دیگر که گاهی با عبارت «فلسفۀ عملی» از آن یاد می‌شود؛ چراکه مارکس (به تعبیر آنان) با فلسفۀ هگل آغاز کرد و با نقد برخی از جنبه‌های آن به انسان‌گرایی سوسیالیستی رسید و آزادی انسان از قید بیگانگی را در گرو تغییر مناسبات اجتماعی دانست؛ درحالی‌که می‌دانیم مارکس جز در دورۀ کوتاهی از زندگی علمی‌اش که گرایش به فلسفه داشت و در آثار دورۀ جوانی‌اش منعکس است به فلسفه اعتنایی نداشت و به شدت به نقد و رد آن می‌پرداخت . در ادامە  آلتوسر در تأیید دیدگاه مارکس ۴ گزاره دربارۀ فلسفه ارائه می‌دهد: ۱. فلسفه علم نیست؛ ۲. فلسفه در مفهومی که علم دارای موضوع است، موضوع ندارد؛ ۳. فلسفه تاریخ ندارد؛ ۴. فلسفه سیاست است در حوزۀ نظریه است”.

 اگر  علم مارکسیسم علوم تجربی نیست، اما علمی است کە ریشە در علوم زمان خود در هر دورە تاریخی دارد . ماتریالیسم تاریخی ابزار آن علمی  در مارکسیسم است کە پیوند ایدە و آرمان ها  را با اتکا بە همین علوم با جهان مادی را ممکن میکند. این علم ( ماتریالیسم تاریخی) برای شناخت واقعیات جهان مادی بە علوم زمانە خود متکی خواهد بود.  اگر قرار است واقعیت موجود( نظام سرمایەداری چون منشأ ستم و استثمار و بی حقوقی انسانها)  تغییر یابد و نە فقط تفسیر گردد ، باید شناخت صحیحی از آن داشت( بە دقت همان علوم طبیعی). زیرا واقعیت را فقط بر مبنای شرایط آن جامعە و  بر مبنای  شناخت تضادهای درونش و همچنین بر مبنای ظرفیت هایی که خود واقعیت ارائه میدهد می‪توان آن را دگرگون کرد. اگر واقعیت بر اساس این مؤلفەها  درست فهیمیدە نشود یا شناخت صحیحی از آن بدست نیاید، نمی توان بر مبنای تضادها و پتانسیل های آن عمل کرد .اگر واقعیت مادی درک نشود دچار پراگماتیسم، وولنتاریسم، ایده آلیسم و ذهنی گرائی می‪شویم.  آنگونە کە در حزب کمونیست ایران  چە در ساخت حزب و چە در “سیاست کارگری کردن حزب” اعمال گردید کە خود بە یکی از عوامل بحران های پی در پی در این حزب منجر شد.  ما شعار زندە باد سوسیالیسم را بدرست برافراشتیم ، اما اگر کسی  سئوال میکرد کە این سوسیالیسم ( چون یک افق) چگونە زندە نگاە داشتە خواهد شد؟ آیا بدون پیوند(در نتیجە پراتیک انقلابی) این سوسیالیسم با جنبش جاری میوانست زندە بماند، تودەای گردد؟  آیا ماتریالیسم تاریخی بدون  تکیە بە علوم زمانە خود میتوانست برای شناخت واقعیات موجود گام بردارد ؟ فریاد بر میخواست کە ” وا سوسیالیسم “! کسی کە چنین گوید و چنین عمل کند سوسیالیسم را رها کردە است!!

ایدئولوژی گرای ما در حزب کمونیست در نوشتە خود سؤال میکند واقعیت چیست؟ و در جواب میگوید :واقعیت این است که جوامع بشری به نسبت دوره مارکس پولاریزه تر شده و فاصله بین فقر و ثروت با بیش از یک قرن پیش، غیر قابل مقایسه است” (نوشتە نوآوری؟ ……).این  آن همە واقعیتی است کە عرضە میگردد . شناخت غلط از واقعیات مادی بر روی استراتژی، تاکتیک، سیاست، سبک کار و خلاصه همه چیز تاثیر می گذارد. آنگونە کە  در حزب کمونیست با سبک و روشی کە در برخورد بە مارکسیسم دارند یا ما قبلا داشتیم  ،از شناخت واقعیات موجود در فعالیت خود دور ماندە و هنوز هم پس از چهار دهە  فعالیت سیاست کارگری کردن را فقط آرزو میکنند. (البتە آرزوی شیرینی است). از این منظر  میتوان گریزی بە عدم شناخت دقیق از واقعیات موجود در جامعە کردستان هموارە یکی از مجادلات در حزب کمونیست ایران را شکل دادە است زد.( کە برای توضیح بیشتر بە نوشتەای از این قلم تحت عنوان “پیشروی جریان چپ و سوسیالیست در کردستان از کدام مسیر؟” مراجعە شود)١. واقعیت یاد شدە در بهترین حالت تفسیر از وضعیت موجود است، لطفا بە بگوئید این واقعیت گفتە شدە چگونە تغییر مییابد؟

تنها بر پایه‪ی درک صحیح از چگونگی کارکرد جامعه موجود، سوسیالیسم علمی میتواند طرح تغییر جامعه را ارائه دهد و مسیر دیگری را برای تاریخ ترسیم کرد. البته چنین ادعائی باید خود را بطور علمی ثابت کند و نشان دهد که سرچشمه ی معضلات کنونی جامعه در پایەترین سطح آن چیست و چرا باید به این ترتیب و نه ترتیب های دیگر ( افق و استراتژی های دیگر غیر از افق و استراتژی سوسیالیستی ) آن را تغییر داد. این توضیح باید عینی یعنی منطبق بر واقعیت و مؤلفەهای آن باشد. از اینرو اثبات عینی بودن  این توضیح موضوع علم مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی متکی بر علوم زمان خود است، نە برجستە کردن ایدەها و باورها، از جملە:  “کمونیست‌ها ضمن اینکه ایدئولوژی و آرمانخواهی خود را برای ساختن بدیلی سوسیالیستی در مقابل بربریت سرمایه باور دارند” همان نوشتە نواوری در خدمت کدام …،  وبرای نشان دادن باورهای خود کە ناموجە آنرا فلسفە مارکسیسم مینامند ، نویسندە اضافە میکند : “اما کمونیست ها  به همان متد مارکسی( منظور فلسفە مارکسیسم) مدام آن را با واقعیات عینی( واقعیاتی کە در بالا از آن گفتە شدە بود) جامعه به روز می کنند و نقشه راه خود را نه در خیالات و ذهن خود، بلکه بر بستر مبارزات و جنبش های عینی درون جامعه صیقل می دهند و از بیان هدف نهایی خود نیز گریزان نیستند“.  اگر این پایە درک مبنا باشد نمی توان بطور قانع کننده از مارکسیسم دفاع کرد و آنرا تودەای کرد کە نکردند و ظاهرا اصرار دارند کە در همان سطح بمانند تا خلوص ایدئولوژی و آرمان خود را پاس دارند.  در غیر اینصورت اگر این مسیر(گفتە نویسندە “نو آوری” در خدمت کدام … )  بە پشت کردن از ایدەها تعبیر گردد کە گردید،  همان اتفاق خواهد افتاد کە از جملە در حزب کمونیست ایران اتفاق افتاد.  در چنین نگرشی راهی نمیماند جز اینکە باید بە اصول ، باورها و ایدەها پناە برد کە “جامعە نابرابر است و باید جامعەای برابر پی افکندە شود” اما چگونە و از کدام مسیر ؟

باید پرسید اگر ” نقشە راە”  بە مانع برخورد کرد ( پیوند با مبارزات جاری حاصل نشد کە چهار دهە است نشدە است )، آیا امکان تغییر “نقشە راە”  ممکن است ؟ اگر آری ، چرا نگرشی را کە خواهان تغییر در “نقشە راە” بود بە باد تکفیر گرفتید؟ ا جواب روشن است ، چون “نقشە راە ” آرمان راە شد و تغییر در آن  بە تغییر در “هدف نهایی” تعبیر گردید کە “نباید از آن گریزان بود”  .  اما سوسیالیسم علمی بە ” نقشە راە” با تمرکز بە شناخت عینی از واقعیات مادی جواب میدهد . نقشە است برای یک راە در مسیر هدف نهایی ( سوسیالیسم)  کە گاها  این راە ( نە هدف نهایی) با توجە بە تغییر در وضعیت موجود ( نظام سرمایەداری) میتواند تغییر یابد، حتی گاها عینا و مستقیما در باورها و ایدەها جایی برای آنان یافت نمیشود اما باید “راە” را یافت و برای آن نقشە داشت تا مسیر “هدف نهایی” هموار گردد . برای مثال ،  بسیاری از فعالیت های کومەلە در سال های اولیە آغاز بە فعالیت علنی خود در کردستان ، ربط مستقیمی بە سوسیالیسم نداشت اما خوانشی بود از پیوند سوسیالیسم ( با درک آنزمان) با جنبش جاری در کردستان، اگر چە ربط مستقیمی نداشت اما حاصل آن اجتماعی کردن و تودەای کردن سیاست و استراتژی سوسیالیستی در جنبش موجود  در کردستان بود.

در غیاب چنین نگرشی سوسیالیسم از مسیر تودەای شدن خود بازماندە و  تبدیل به باورهایی می شود که عده ای، حزبی، جریانی  می خواهند آنرا به جامعه تحمیل کنند. گفتنی است کە نتیجە محتوم چنین روشی ، تعصب و یک سو نگری است. بە این معنی کە مفاهیم  و مقولات را در خام ترین و سادەترین شکل آن فرا گرفتە میشود، نسبت بە آن تعصب بوجود میاید.  در نتیجە در برداشتی یک بعدی از یک مفهوم و حتی جریانی فکری، کار بە  شیفتگی مطلق می رسد یا در رد و انکار مطلق گام مینهد. هم چنان کە دیدیم و هنوز هم میبینیم  و در آیندە نیز خواهیم دید چنین فرهنگی درمبارزە سیاسی  با اندیشە علمی چە کردند و چە میکنند و چە خواهند کرد، کاری کە باین علم  مارکسیسم کردند ( آنرا فلسفی کردند) از آن مذهبی ساختە و در هالەای از تقدس پیچاندە شدە  کە اگر انتقادی از آن میشد، منتقد تکفیر میشد کە شد.

واضح است کە اگر چگونە و کدام مسیر و… در رویکرد علمی  بە سوسیالیسم راهنما نباشد آنوقت مشروعیتی برای ارائه‪ی یک گفتمان پیشرو اجتماعی  ببار نخواهد نشست و تنها باید بە این دلخوش بود کە “حق با مااست” اما این حق  چگونە  و از کدام مسیر  متحقق خواهد شد کە در غیاب یک نگرش علمی بە مارکسیسم ( نە صرفا ایدئوژیک ) بی جواب میماند . حقانیت سیاسی نە بر مبنای صرفا “حق دار بودن ” بلکە بر مبنای جواب علمی و عینی به سوالات مردم ( کارگران و مردم زحمتکش )در مورد مشکلات، آن وضعیتی که مشکلات زندگی آنان را بازتولید میکند، گذر از تند پیچ های سیاسی، با مجموعەای از پیشروی ها، عقب نشینی ها  و ائتلاف ها ، سرانجام ارائه راه حل، نیرو و شکل می گیرد. اگر رویکرد علمی به این علم کە مدام در مسیر تغێیر و تکامل است غایب باشد،  باورها مدام تکرار میگردند کە نه تنها موقعیت هژمونی گفتمان سوسیالیستی از دست میرود بلکه نقشه و راه  نیز گم خواهد شد.  برای مثال ، چپ در کردستان عراق تحت هژمونی همین نگرش متأسفانە نقشە راە خود را گم کرد. و چون نقشە دیگری نداشت( غیر از باورهای خود)  از پیوند با تحولات جامعە خود دور ماند.  (برای توضیح بیشتر بە نوشتەای از این قلم با نام ” چرا در کردستان عراق کمونیسم از تحولات سیاسی دور افتاد؟ درس ها و تجارب! مراجعە شود).٢

از اینرو ” نوآوری ها” در خدمت استراتژی تغییر در وضعیت ایستای کنونی است کە از پیوند خود با جنبش جاری وا ماندە است، آنچە کە آرمان گرایان سخت از آن بر آشفتە هستند. تا خلوص ایدئوژیک حزب خود را پاس دارند و از اینطریق سراغ تغییر در وضعیت موجود روند.

اما جایگاە ایدئولوژی کجاست؟

همانطور کە بالاتر نیز مورد اشارە قرار گرفت، ایدئولوژی نمایندگی یک نظام است که برای مردم جایگاه و تجربه زندگی شان را تشریح می کند؛ علم با امری خارج از خودش محک می خورد: با واقعیت عینی که تلاش می کند بشناسد. اما” ایدئولوژی قابل آزمایش و محک زدن توسط چیزی که در خارج از آن موجود است، نیست. ایمان و باور است. قابل تکذیب نیست. می توان آن را رد کرد یا قبول داشت ولی نمی توان آن را تکذیب کرد.”

با این وجود آشکار است کە ایدئولوژی امری واقعی است یعنی وجود دارد و نقش عینی هم ایفا می کند اما تمام مسئلە اینجاست کە راه قابل اتکائی برای شناخت و عوض کردن جهان نیست فقط آنرا تفسیر میکند و جوابی بە چگونە و از کدام مسیر برای تغییر در وضعیت موجود ندارد. از این منظر  باید گفت واضح است کە طبقە گارگر بطور خودبخودی از نوعی جهان بینی یا ایدئولوژی برخوردار است کە نمی توان آنرا انکار کرد. پرولتاریا به مثابه یک طبقه دارای شرایطِ زندگی و موجودیت مادی معینی است و  دارای جایگاه و کیفیتی در جامعه است که ویژگی خودش را دارد کە جهان بینی مختص خود را تولید می کند. این جهان بینی یا ایدئولوژی تصویر آرزوها و خواسته های آن است که از تجربه و جایگاه طبقاتیش برخاسته است. بله، این طبقه علیرغم تاثیراتی که از دیگر طبقات می گیرد، حتا در شکل خودبخودی اش مانند دیگر طبقات به جهان نمی نگرد. یک زندگی دیگر را آرزو میکند؛ از وضعیت موجود نفرت دارد و خواستار  تغییر در آن است. اما برای این خواست( تغییر) ،ایدئولوژی کافی نیست. نفرت از وضعیت موجود و خواست تغییر آن فاکتور مثبتی در کنار تلاش برای تغییر ( انقلاب گارگری) است. اما خواست تغییر ( انقلاب) را داشتن یک چیز است و توان انجام آن را داشتن و مسیر آن امر دیگری است. باید درک کرد که کدام تغییر ، از چه راهی عملی می شود و از چه راهی عملی نمی شود و چگونە میتوان آنرا بە یک نرم جا افتادە و تثبیت شدە در جامعە تبدیل کرد، همه این‪ها با نگاە علمی بە سوسیالیسم بە عنوان الترناتیو وضعیت موجود ممکن خواهد شد. علم ماتریالیسم تاریخی تلاش دارد با تکیە بر علوم زمانە خود شناخت واقعی از واقعیات مادی جهان پیرامون خود برای عمل انقلابی فراهم کند. یکی از بروزات چنین نگرشی یعنی  گاها قبول شکست در این یا آن  “نقشە راە” و اما یافتن راە برای تغییر در وضعیت موجود. آنچە کە آرمان گرایان نمی پذیرند و نپذیرفتند.

در ضمن باید تاکید کرد که ایدئولوژی انقلابی طبقە کارگر نمی تواند صاف و ساده بقیه ایدئولوژی های رقیب را از صحنه پاک و مغلوب کند.  قبلا هم گفتیم  کە در گذشته هگلی های جوان تقابل ایدەها و اندیشەها را ترویج می کردند. آنان وضعیتی را تصور می کردند که گویا در این تقابل ایدئولوژی انقلابی  می تواند کل جامعه را تصرف کند و آنرا مسیری برای تغییر وضعیت موجود میپنداشتند.اما دیدیم کە مارکس بروشنی نشان داد کە این مسیر اشتباە است. اگر بپذیریم کە ایدئولوژی یک پدیده‪ی واقعی است اما تمام نکته در اینجاست که این ایدئولوژی همان علم نیست ، اگر با آن بتوان  جهان پیرامونی تفسیر کرد، همانند تفسیر نویسندە نوآوری ما کە میگوید: (واقعیت این است که جوامع بشری به نسبت دوره مارکس پولاریزه تر شده و فاصله بین فقر و ثروت با بیش از یک قرن پیش، غیر قابل مقایسه است.) نوشتە نوآوری…،  اما  برای دانستن و تغییر  این جهان نیاز به علم است.اگر علم موجود نباشد نمی توان جهان را تغییر داد. صرفا واقعیت موجود بازسازی خواهد شد. این است واقعیت ایدئولوژی و علم  و تفاوت بنیادین میان آنها.

بیشتر در تفاوت علم و ایدئولوژی

علم از طریق استدلال، تحقیق، مطالعه، بررسی و آزمایش حاصل می‌شود.در تلاش‌های علمی اصل بر این است که پژوهش‌گر تا حد امکان از هر گونه پیش‌داوری نیازموده اجتناب کند و به منطق، تحقیق و آزمایش تن دهد. در این روش چیزی مهمتر از کشف حقیقت و شناخت آن وجود ندارد و پژوهشگر تمام توانش را می‌گذارد تا زاویۀ جدیدی را در مسیر کار تحقیق بگشاید. در کار علمی، چون امکان خطا از آغاز مفروض گرفته می‌شود احتمال گرفتار آمدن به دام تعصب کاهش پیدا می‌کند
به دلیل محتمل دانستن خطا، امکان تجدیدنظر دربارۀ نظریات علمی از میان نمی‌رود، و دست‌اندرکاران این عرصه، به القاب قدسی و عناوین ماورایی مزین نمی‌شوند. از ویژگی‌های مهم علم این است که به هر پیمانه در پی یافتن پاسخ باشد به همان پیمانه یا بیشتر در صدد پرسش‌گری و در افکندن سوالات تازه است، در حالی که ایدئولوژی دشمن پرسش‌گری و نقادی است، و هر گونه کنجکاوی و ریزه‌بینی جستجوگرانه را تهدیدی به موجودیت خود می‌داند. (کە در اختلافات در حزب کمونیست بوضوح خود را بە نمایش گذاشت).
در ایدئولوژی کار یکسره خلاف این است؛ اظهارنظرها با قاطعیت و جزم صورت می‌گیرد، شناخته بودن حقایق پیشاپیش مفروض، و امکان خطا از احکام صادرشده خود بخود منتفی پنداشته می‌شود. (دو راهی علم و ایدئولوژی  بە قلم محمد محق)

و سر انجام
ارتقاء ایدەها و اندیشەها  بە یک ‘حقیقت مطلق” آموزەهای نظری ، فعالیت و اعتبارشان امروزی را نیز از  از دست میبرد  کە بردە است. ایدەها و اندیشەهایی کە با جهان متغیر پیرامونی انطباق نیابد و مسیر رهایی انسان را مدام نجوید، ناخواستە راە گشای نظم موجود در راستای اسارت انسان و تداوم آن خواهد شد . نیت و خواست درونی صاحبان ایدەها و  اندیشە های  کە با شور و شوق  زندە باد سوسیالیسم را سر میدهند جای تقدیر،  اما سوسیالیسم آنگاە زندە خواهد ماند کە با جهان پیرامون خود پیوند یابد و راە  را برای زندە ماندن خود چون یک بدیل اجتماعی و  واقعی در مقابل جهنم سرمایەداری  ودر میان همە موانع موجود بگشاید. از اینرو سوسیالیست ها و کمونیست ها نمیتوانند و نباید از همە آنچە کە گفتە شدە و پذیرفتە شدە و حتی از مارکسیسم یک ایدە مطلق بسازند و آنرا غیر قابل تغییر و غیر تکامل پذیر بپندارند. مارکسیسم اگر نە یک مکتب فکری بلکە راهنمایی  برای یک عمل اجتماعی یک طبقە معین دانستە شود، از یک ایدە و اندیشە صرف بە علم راە مییابد  و چون یک علم راهنمای عمل امروز یک طبقە برای رهایی خواهد بود،  علمی کە میتواند متکامل گردد و این وظیفە رهروان آن و طبقەای است کە آموزەهای آنرا راهنمای فعالیت امروز خود قرار دادەاند. با این نگرش شک کردن ، سئوال و نقد کردن با چوب ارتداد از آن “حقیقت مطلق” راندە نشدە و مسیر پویایی سوسیالیسم برای زندە بودن و عمل اجتماعی در تقابل با وضعیت موجود ممکن خواهد شد. متأسفانە آنچە کە  در حزب کمونیست اتفاق افتاد( جدایی) ، با تأثیر پذیری از آرمان گرایی فرصتی را از دست داد و خسارتی را نیز ببار آورد، اما با درس گیری از این اتفاق  یعنی خانە تکانی از خود و جریان خود از چنین نگرشی و فرهنگ غیر دمکراتیک حاصل از آن ، میتوان امیدوار بود کە چپ متکی برسوسیالیسم علمی خود را باز خواهد یافت. امروز  و در شرایط فعلی این امیدواری تکیە بر شناخت از واقعیاتی دارد کە در جنبش جاری در جامعە قابل مشاهدە است، فقط باید حلقە پیوند ها را مستحکم تر کرد .

٦ مارس ٢٠٢٢

چرا در کردستان عراق کمونیسم از تحولات سیاسی دور افتاد؟ درس ها و تجارب

https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=27135١-

.

پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟ (etehad-k.com)٢-

.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate