چند نکته‌ای در ۵۰ سالگی اعدام مسعود احمدزاده و دیگر یارانش

نیم‌قرن پیش [یعنی در ۱۳ اسفند ۱۳۵۰]، نظامِ شاهنشاهی مسعود احمدزاده را به‌همراه عباس مفتاحی، اسدالله مفتاحی، مجید احمدزاده، غلام‌رضا گلوی و حمید توکلی به جوخۀ اعدام سپُرد. ۱ سالِ قبل از آن [یعنی از هنگامۀ واقعۀ سیاهکل]، شاه این جرثومۀ فساد، هراسان از رویشِ جنبشِ نوین کمونیستی بر بودجۀ دستگاه‌های امنیتی و سرکوب خود افزود تا جامعۀ متحول شده و جنبشِ روشن‌فکری را به عقب برگرداند. نظام شاهنشاهی با آشفتگی تمام دامنۀ تلۀ پلیسی‌اش را پهن‌تر کرد تا حکومت‌اش را حفظ کند. در حقیقت زنگِ مبارزۀ رودرروِ کمونیست‌ها با زورگویان به صدا در آمد و نیز به افسانۀ قدرقدرتی نظام صدمه‌ای سنگین وارد شد.

به‌طوریقین از زمانِ تدوین «تئوری مبارزۀ مسلحانه؛ هم استراتژی، هم تاکتیک» و متعاقباً پس زدن سیاست‌های تسلیم‌طلبانۀ لمیدگان انقلاب، جنبشِ کمونیستیِ ایران وارد فاز تازه‌ای شد؛ تئوری که پایه‌های آن با درک از قانون‌مندی‌حاکم بر جامعه گردآوری، و مهم‌تر این‌که نشان داد می‌توان در برابر نظامِ تا بُن دندان مسلح مبارزه کرد؛ نشان داد می‌توان [علی‌رغم اختناق و سرکوبِ سازمانیافته و بی‌رحمانه] نقبی به‌قدرت تاریخی توده‌ها زد و بر ترس و بر تسلیم‌طلبی روشن‌فکران پُرچانه فائق آمد؛ در همان‌حال نشان داد، نمی‌توان امر انقلابِ ایران را بدون کار بست سلاح به پیش بُرد و میلیون‌ها تودۀ دربند را از زیر ظلم و ستم امپریالیستی نجات داد.

باری، جنبشِ نوین کمونیستی با چنین بینش و اندیشه‌ای شکل گرفت که بی‌شک [و بنابه ده‌ها ادلۀ روشن، و بنابه تشابه ساختاری] قابل اعتبار است و از جمله آموزه‌های عملی عناصر و نیروهای متعلق به توده‌های محروم به حساب می‌آید. از آن‌وقت به بعد [یعنی بعد از اعمال قهر انقلابی در اواخرِ دهۀ ۴۰] بُود که جامعه و جنبش روشن‌فکری، از ندانم‌کاری‌ها و بخصوص از خیانت‌کاری‌های لم‌دادگان انقلاب بدر آمد و فضای شادمانِ مبارزاتی را جای‌گزین کرد. زمانه‌ای که نظامِ شاهنشاهی غره و سرمست از وضع موجود، بر طبل قدرقدرتی‌اش [و آن‌هم به‌عنوان یگانه دولتِ سرکوب‌گرِ منطقه] می‌کُوبید و با کوته نظری تمام، درپی برقراری “حزیرۀ ثبات و آرامش” بیش از پیش امپریالیست‌ها بُود. حق مسلم مسعود احمدزاده، حاصلِ چنین دُوران و حاصلِ شرایط خفقاق‌بار جامعه، و در همان‌حال حاصلِ خیانت‌کاری‌های عناصر بی‌مایه از مبارزه، سردرگمی و ندانم‌کاری‌های جنبشِ روشن‌فکری بُود؛ حاصلِ نظامی بُود که در برابر پائین‌ترین درخواست‌ها و نیازهای کارگری و توده‌ای، با منطق و با زبانِ زورِ سازمانیافته به‌میدان آمد. درهرصورت نظامِ پهلوی با این تصور خام که می‌تواند با اعدام مسعود احمدزاده و دیگر یارانش، جنبشِ نوینِ کمونیستی را از مسیر اصلی‌اش باز دارد؛ با این تصور که دستگیری‌های جمعی و با تعرض مسلحانه به کمونیست‌ها و بخصوص با اعدام‌ها قادر خواهد بُود، تفکرِ مطابق با نیازمندی‌های جامعه را پس زند و در همان‌حال نام مسعود احمدزاده را از تاریخ جنبش کمونیستی ایران حذف کند، امّا توجه و جلب مردم و جوانان به افکارِ کمونیست‌های آن‌زمان، موید این حقیقت است‌که نه تنها دستگیری‌ها و اعدام‌ها، در پاسُخ به جامعۀ مطابق با آرمان و خواسته‌های سازندگان اصلی آن نبُود، بلکه زمینه‌ساز اعتراضات مردمی و منجر به روی‌آوریِ بیش از پیش جوانان به مبارزۀ عملی شد. ناگفته نماند بیش از ۴ دهه‌ای است‌که جامعۀ به‌مقیاسی وسیع‌تر، شاهدِ تعرضِ ارگان‌ها و نهادهای وابسته به نظام، به جنبش‌ کارگری و توده‌ای، دستگیری کمونیست‌ها، مبارزین و مخالفین است که بی‌تردید یکی از عللِ اساسی و مهمِ عدمِ پیش‌رفت اعتراضات به‌حق مردم، و نیز ماندگاری سران حکومت، مربوط به فقدان نیروی عملِ انقلابی در برابر نیروی عمل ضد انقلاب است. منظور از این‌که تفاوت بس فاحشی در عرصۀ فعالیتِ کمونیستی و از زمانِ بر سر کار گماری نظام جمهوری اسلامی بر مسند قابل رویت است؛ منظور از این‌که آن‌زمان، حضور و بدنبال اعمال قهر انقلابی به جزئی ارگانیک از وظایفِ کمونیست‌های دهۀ ۴۰ و اوائل ۵۰ به حساب می‌آمد، در حالی‌که فقدان و بی‌عملی مفرط، به سیاست و به کارِ روتین مدعیانِ امروزیِ رهائی طبقۀ کارگر و زحمت‌کش از زیر یوغ نظام سراپا مسلحِ جمهوری اسلامی تبدیل شده است. بی‌سبب نیست که باقی‌ماندگان و دنباله‌چه‌های نظامِ پیشین، فضا و میدان را مناسب دیده و مکرآمیز دارند، حرف از محترم شمردن به حقوق مخالفین، آزادی احزاب و تحقق خواسته‌های توده‌های ستم‌دیده به‌میان می‌آورند! باقی‌ماندگان و دنباله‌چه‌هایی که قبل‌ترها، جوابِ کارکردِ و افکار پوسیدۀشانرا از سوی جنبش روش‌فکری و کمونیست‌هایی هم‌چون مسعود احمدزاده، و هم‌چنین از جانبِ توده‌های ستم‌دیده و بویژه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گرفتند. 

علاوه بر این‌ها مگر به‌غیر از این است که اعدامِ احمدزاده‌ها حاصلِ آن جامعۀ خفقا‌ن‌زده، و حاصلِ شرایط اقتصادی – سیاسی نظام وابستۀ به امپریالیسم شاهنشاهی بُود؟ درنتیجه می‌شود به این نظر اصرار داشت که تاریخِ مصرفِ آن افکار و آن شکلِ حکومتی به سر رسیده است و مجالی برای برگشت [و آن‌هم با تعیینِ قبلی] نیست. ولی در عوض آن‌چه قابل تکرار و معتبر است، آن است که جامعۀ و جنبش روشن‌فکری ایران، خواستارِ پیگیری آن سیاست‌‌ها و پراتیکی‌ست که مسعود احمدزاده و دیگر یارانش در مقابل خود قرار دادند. زیراکه اندیشۀ مسعود احمدزاده‌ها، پاسُخ‌گو و اندیشۀ مطابق با قاعده‌بندی‌های حاکم بر جامعه است؛ به این علت که ساختار اقتصادی – سیاسی، همان ساختارِ نظام پیشین است؛ به این علت که سیاست خشن و عریانِ حکومتی [و آن‌هم] در ابعادی به‌مراتب بیش‌تر، بر شانه‌های کارگران و زحمت‌کشان سنگینی می‌کند. پُر واضح است‌که دردِ فعلی جامعه و هم‌چنین عدم پیش‌رفت اعتراضات کارگری و توده‌ای، ربط باواسطه‌ای به فقدانِ نمایندگان حقیقی، و به بی‌دخالتی آنان در برابر نیروهای مسلح نظامِ جمهوری اسلامی دارد. با این وجود بدونُ حضورِ کمونیستی و بدونِ ارتباط با جنبش‌های اعتراضیِ [هم‌راه با عملِ انقلابی]، نمی‌توان ادعای پیشاهنگی مبارزات کارگری و توده‌ای و بخصوص این‌که تداوم راهِ مسعود احمدزاده‌ها را داشت؛ بی‌شک ادعاهایی که فاقد پشتوانه‌های عملی و نیز ادعاهایی که برارزندۀ عنصرِ متعلق به منافع‌ی کارگران، زحمت‌کشان و دیگر قربانیان نظامی امپریالیستی نیست، و در همان‌عین ادعاها و رفتارهایی که شایستۀ لمیدگان انقلاب، عناصر و نیروهای تسلیم‌طلبی است که قبل‌ترها، مسعود احمدزاده و پیروان آنرا از جمله “جوانان کم‌حوصله”، “عجول” و نظایر این‌ها لقب می‌دادند تا بی‌مایگی سیاسی – عملی‌شانرا سزاوار جلوه دهند؛ همان”پیش‌کسوتان کمونیست”ی که از تحرکِ “جوانان کم‌حوصله” و “عجول” ناخُرسند‌ شدند و با تمام وجود، درپی تخریب و بی‌اعتباری آن‌ها بر آمدند. 

خلاصه بیش از نیم‌قرن است‌که از تحرکِ مبتنی بر نیازمندی‌های حاکم بر جامعه و از جان‌باختن مسعود احمدزاده می‌گذرد، ولی بُنیه‌های اقتصادی و نیز مجموعه خواسته‌های کارگران و زحمت‌کشان برداوم مانده است. نظام شاهنشاهی به کنار گذاشته شد، و به‌موازات آن کم‌ترین تغییری در بهبودیِ زندگی مردم بوجود نی‌آمده است و حکومت پیشین، در قامت و در شکلِ حکومتی دیگر [و آن‌هم زیر لوای نظامِ جمهوری اسلامی] به جامعه و به مردم ایران تحمیل شده است؛ حکومتی که بیش از ۴ دهه همان رفتار و کرداری را در پیش گرفته است که نظام گذشته بدان‌ها وفادار بُود. معلوم است‌که چنین جامعه‌ای مختص جانیان بشریت و  زورمداران است و بدرد میلیون‌ها انسانِ دردمند و کودکان نمی‌خُورد. نیز معلوم است‌که تنها با انقلاب کارگری و توده‌ای و با کار بست زور سازمانیافته است‌که می‌توان زور سازمان‌یافتۀ حاکمان را پس زد و ریشه‌های ظلم و ستم امپریالیستی را سوزاند؛ همان زورِ سازمانیافته و پراتیکی که ساختمانِ آنرا کمونیست‌هایی هم‌چون مسعود احمدزاده پی ریختند. شوربختانه، آن‌چه قابل اتکاء و از اندیشۀ مسعود احمدزاده‌ها به‌جا مانده است، تئوری منطبق با قانون‌مندی‌های ‌حاکم بر جامعه، و روشن‌تر این‌که تئوری بدونِ پیروان عملی است. پس هر ادعایی مبنی بر دنباله‌رویی از آن نظر و عمل، مبحث و کاری بنابجا و متعاقباً خیانت به راه و به آرمانِ مسعود احمدزاده و دیگر یارانش است. بنابراین در ۵۰مین سال‌گرد اعدام مسعود احمدزاده و دیگر یارانش، وظیفۀ انسانی حکم می‌کند تا از قرار و مدارهای پایه‌ای، یعنی از صراحت و از صداقت بدُور نشد و تفاوت‌ها را بدون خودخواهی‌های حقیرانه طرح کرد. صحیح نیست از یک‌طرف حرف از ادامۀ افکار و عمل مسعود احمدزاده و پیشاهنگی مبارزات کارگری و توده‌ای را به‌میان آورد و از طرف‌دیگر [و آن‌هم بیش از ۴ دهه]، تسلیم شرایط کنونی، و فاجعه‌بارتر این‌که نظاره‌گر تعرض بی‌رحمانۀ ارگان‌های متفاوت سرکوبِ نظام جمهوری اسلامی به کارگران، زحمت‌کشان، زنان و جوانان و دیگر توده‌های ستم‌دیده بُود. یقیناً تکلیفِ آن‌دسته از سازمان‌ها و افرادی هم‌چون اکثریت، فرخ نگهدار و کشتگرها، نسبت به افکار و به راه مسعود احمدزاده روشن است؛ هم‌چنین تکلیف آن‌دسته از افرادی که راهِ نوین و تئوری انقلاب را مربوط به گذشته می‌دانند هم معین است؛ امّا خطاب به آن “سازمان”ها و افرادی است‌که علی‌رغم ادعای پیروی از آرمانِ مسعود احمدزاده، به‌مدت ۴ دهه راهِ پس را در پیش گرفته‌اند و کم‌ترین باورِ عملی‌ای به راهِ آنان ندارند؛ خطاب به آنانی است‌که هم‌راه با تعدادی از مدافعینِ خط ضد انقلابی فرخ نگهدار، در صدد ختم “غائلۀ” جنبش مسلحانۀ خلق ترکمن‌صحرا بر آمدند و حاضر به قبول مسئولیت‌ها و افکارِ در پس آن نیستند؛ خطاب به آنانی است‌که علی‌رغم ادعای مبارزه با جعل کنندگان تاریخ، درپی پنهان‌سازیِ همراهان و گذشتگان، و نیز بخشاً تحریف حقایق‌اند؛ خطاب به آن “سازمان”ها و افرادی است‌که حاضر به سُخن گفتن سرراست نیستند و آگاهانه در صدد مرغوب جلوه دادن کالای بی‌مایۀ خود به بیرون‌اند؛ خطاب به آنانی است‌که در قفسۀ و در کتابخانۀ مجازی‌شان، خالی از بیانِ حقیقت است؛ و اختصاراً خطاب به آنانی است‌که علی‌رغم ادعای محترم شمردن به حقوق مخالفین، درپی ترور شخصیت‌اند…. مواردی که مسعود احمدزاده با آن‌ها بیگانه بُود و بی‌دلیل هم نبُوده و نیست که نام و جایگاه‌اش، هم‌واره در جنبش کمونیستی ایران زنده و پایدار است.

۱ مارس ۲۰۲۲

۱۰ اسفند ۱۴۰۰

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate