گلها از عشق میمیرند بر کنارههای رود شب را بنگرید که در آب غوطه میخورد. و بر پستانهای لولیتا دسته گلها از عشق میمیرند. دسته گلها از عشق میمیرند. بر فراز پلهای اسفندماه شب عریان به آوازی بم خواناست. تن میشوید لولیتا در آبِ شور و سنبلِ رومی. دسته گلها از عشق میمیرند. شبِ انیسون و نقره بر بامهای شهر ...
ادامه مطلب »فدريکو گارسيا لورکا
میخواهم رویای سیبها را بخوابم
میخواهم رویای سیبها را بخوابم پا پس بکشم از همهمهی گورستانها. میخواهم رویای کودکی را بخوابم که روی آبهای آزاد قلباش را تکهتکه میکرد. نمیخواهم دوباره بشنوم که مردهها خونریزی ندارند، که دهانهای پوسیده هنوز تشنه آب هستند. میخواهم نه از شکنجه علف چیزی بدانم نه از ماه که دهانِ افعی دارد. میخواهم کمی بخوابم، کمی، دقیقهای، قرنی اما همه ...
ادامه مطلب »بگذارید برگردم
تقدیم به جانْ فدا (رفیق امیر پرویز پویان) بگذارید برگردم: برایِ ناتمامِ خاطرات برایِ پرواز و برایِ ابدیتِ یک بوسه و کوچه ای فراموشْ شده در انتهایِ پاییزْ گونِ حافظه بگذارید برگردم … بگذارید بالْ نوازِ فرشته گان بر غریبْ گسترِ کهنْ سالِ سرزمین اَم بتابد و من، از دقایقِ بی مرز از حوالیِ دریچه و دریا عبور کنم شاید ...
ادامه مطلب »