می بینی؟ وحشت و رؤیا پدر و مادرم هستند و حیاطِ خانه مان موطن اَم را وسعت می دهد! گویی قدم گاه اَش رویشِ اساطیر و انجمنِ ترانه های قدیمی ست می شنوی؟ من این چنین زیسته اَم پوچ و بیهوده – اینک چرا باید بمیرم و نقطه چینِ پایان و پرواز چگونه معمایی خواهد داشت نگاه کن: زمین ...
ادامه مطلب »