نگاهی به یکی از مفاهیم اساسی مارکسیسم ( دیکتاتوری پرولتاریا )

فرشید شکری
November 16, 2020

فرشيد شکرى : از نقطه نظر مارکسیسم، بعد از به زیر کشیده شدن نظام سیاسی – اقتصادی حاکم ( کاپیتالیسم ) از طریق انقلاب کارگری، جامعه ایی که چنین تحولی به خود میبیند،

+++

نگاهی به یکی از مفاهیم اساسی مارکسیسم

( دیکتاتوری پرولتاریا )

« بین جامعه ی سرمایه ‌داری، و كمونیستی دورانی وجود دارد كه دوران تبدیل انقلابی اولی به دومی است. مطابق با این دوران یک دوران گذار سیاسی نیز وجود دارد و دولت این دوران چیزی نمیتواند باشد جز دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا.» ( کارل مارکس – نقد برنامه ی گوتا )

مقدمه

 از نقطه نظر مارکسیسم، بعد از به زیر کشیده شدن نظام سیاسی – اقتصادی حاکم ( کاپیتالیسم ) از طریق انقلاب کارگری، جامعه ایی که چنین تحولی به خود میبیند، در ادامه ی انقلاب به ترتیب وارد دو فاز مشخص خواهد شد. نخست، فاز پائینی جامعه ی کمونیستی یا سوسیالیسم، و دوم فاز بالایی یا کمونیسم. کارل مارکس در کتاب « نقد برنامه گوتا » و علاوه بر وی، لنین در کتاب « دولت و انقلاب » مختصات عینی، و همچنین تفاوت های هر یک از این دو فاز را بطور مبسوط تشریح کرده اند. آنچه مسلم است، در آن جامعه متحول شده، دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در جایگاه دولت انقلابی کارگران عهده دار وظایف خطیر گوناگونی بسته به شرایط سیاسی و توازون قوای طبقاتی است که بایستی در فرایند گذار از سرمایه داری به کمونیسم یعنی در سوسیالیسم به آنها عمل کند.

این مقاله در پیوند با کتاب ها، جزوات، و مقالات بس فراوانی که شکوه و اهمیت دیکتاتوری پرولتاریا (دولت کارگری) در ایجاد دگرگونی های ریشه ایی را توضیح داده اند، به رشته ی تحریر درآمده است. در این نوشتار ضمن مرور کوتاه مفاهیم، شرح خصوصیات دولت کارگری ( دیکتاتوری پرولتاریا )، و بایستگی دیکتاتوری پرولتاریا و تکالیف اش در مقاطع مختلف، همچنین به چرایی دور افکندن یا زدودن دیکتاتوری پرولتاریا از مارکسیسم توسط سوسیالیست های خرده بورژوا و بورژوا، میپردازیم.

  • دیکتاتوری بورژوازی و دیکتاتوری پرولتاریا

از منظر مارکسیسم دیکتاتوری بورژوازی، و دیکتاتوری پرولتاریا اشکال حاکمیت هر کدام از طبقات متضاد اجتماعی در دوره های متمایز هستند. در عصر حاضر ( استیلای مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری ) تمامی حکومت های جوامع کنونی از ممالک بورژوا – دموکراتیک گرفته تا استبدادی، همگی دیکتاتورهای طبقه ی بورژوا هستند. اما در جهان امروز، مفهوم یا واژه ی دیکتاتوری ( هژمونی ) منحصراً تداعی کننده ی یک نظام سیاسی " خودکامه " است که در آن حق انتخاب آزادانه ی شهروندان در تعیین سرنوشت خود، آزادی بیان، مطبوعات و اجتماعات، ایجاد نهادها و تشکل های صنفی و سیاسی، و... محلی از اعراب ندارند و اعمال قهر علیه مخالفین بوسیله ی " دیکتاتور" مشخصه ی بارز این نظام سیاسی است. 

دقیقاً برعکس این تعریف اسکولاستیک و محدود و وارونه که در طول دهه های متمادی از سوی متفکرین، جامعه شناسان و سیاستمداران راستگرا، و وسایل ارتباط جمعی بورژوایی ( رادیو، تلویزیون، و روزنامه ها و جراید ) درباره ی مفهوم دیکتاتوری ارائه گردیده تا افزون بر پنهان کردن دیکتاتوری بورژوازی، با تقسیم بندی حکومتها  به " خوب " و " بد " یا " مردم سالار " و " خودکامه " اذهان عمومی را تحت تأثیر بگذارند، در مارکسیسم روی درون مایه ی طبقاتی و کاراکتر طبقاتی آن فوکوس شده است. با این توضیح، اینک بطور گزیده به مفاهیم مارکسیستی فوق، دیکتاتوری بورژوازی و دیکتاتوری پرولتاریا، نگاهی می اندازیم.

دیکتاتوری بورژوازی ( دولت سرمایه دارها ) که در جوامع امروزی آنرا تجربه کرده ایم و جملگی ارگان اجرایی دیکتاتوری اقلیت حاکم یعنی طبقه ی سرمایه دار بر اکثریت ساکنین جامعه یعنی کارگران و توده های فرودست اند، دارای یک سازمان عریض و طویل دولتی و بوروکراسی ( دیوانسالاری یا سیستم اداری و سازمانی ایی که در آن افراد غیر منتخب وظیفه ی اداره ی آن را بر عهده دارند. ) است. این دولت بر پایه ی قانون اساسی و موازین حقوقی تدوین شده به توسط حقوقدانان و نمایندگان سیاسی بورژوازی، از حاکمیت سیاسی طبقه ی سرمایه دار، و تداوم تسلط مالکیت خصوصی و مناسبات و قوانین حاکم بر بازار پاسداری میکند. در دیکتاتوری بورژوازی سوای کاربرد و تمتع از قوای نظامی، اجرایی و قضایی به هدف تأمین و تثبیت همیشگی سلطه ی طبقه ی بورژوا بر جامعه، همچنین از رسانه های سمعی و بصری، و مطبوعات به منظور گسترش هر چه بیشتر « ایدئولوژی طبقه ی مسلط » در میان توده های کارگر و مردم زیردست، و تولید و باز تولید توهمات سیاسی، مذهبی و ملی بهره برداری میشود.

دیکتاتوری پرولتاریا ( دولت کارگری ) هم که رژیم سیاسی دوره ی گذار به دنبال واژگون کردن اقتدار سیاسی طبقه ی بورژوا است، بطور کلی با مفهوم یا پنداره ی رایج " دیکتاتوری " که به نقطه مقابل یا متضاد مفهوم " دموکراسی" ترجمه شده، کاملاً فرق دارد. دیکتاتوری پرولتاریا بواقع یک سازمان متشکل دولتی در فاز پائینی جامعه ی کمونیستی ( سوسیالیسم ) است. این سازمان دولتی متشکل که دولت کارگری است و راه زوال خویش را به مرور زمان طی میکند، فقط تا پیروزی کامل انقلاب سوسیالیستی و پا گذاشتن جامعه به فاز بالایی یا کمونیسم ( جامعه ایی بدون طبقه و بدون دولت ) ، حیات خواهد داشت. در آن مرحله دیگر اندک اثری از آن برجای نمی ماند.

  • مختصات دولت کارگری و وجوه تمایز آن

در عصر چیرگی طبقه ی کارگر، و به سخن دقیقتر در زمان « حکومت کارگری » ، دولت طبقه ی کارگر (دیکتاتوری پرولتاریا) با دولت های بورژوایی منافات تام و تمام خواهد داشت. برخلاف نظام های پارلمانتاریستی موجود در کلیه ی جوامع بورژوایی اعم از دموکراتیک و استبدادی، حکومت کارگران در اصل حکومتی مبتنی بر شورا است. نمایندگان شوراها در محلات، شهرها و روستاها یا در مراکز کار و تولید، در مدارس، در بیمارستان‌ها و سایر مراکز خدمت رسانی، با رأی مستقیم کارگران و توده های مردم انتخاب خواهند شد. کنگره ی سراسری شوراها، عالی ترین نهاد در این ساختار حکومتی میباشد. در این شیوه از مدیریت جامعه که نظارت در فعالیت های دولت از پایین را آسان میسازد، این وسع و توان برای انتخاب کنندگان هست تا چنانچه انتخاب شوندگان خطایی مرتکب شوند که به زیان جامعه ارزیابی شود، براحتی از مسئولیت های خود عزل گردند.

دولت کارگری به سان دستگاه دولتی پیشین ( دیکتاتوری بورژوازی ) که متکی به نیروهای مسلح حرفه ‌ایی از قبیل ارتش، پلیس، سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و جاسوسی است، از ارتش حرفه ایی و نیروهای مسلح مجزا از کارگران و توده های مردم، و بوروکراسی برخوردار نیست. دولت کارگری دارای توده‌های مسلح غیر حرفه ایی تشیکل شده از کارگران و ستمدیدگان است که زیر نظر شوراها از نظم نوین دفاع خواهند کرد. در دولت کارگری، مقامات و مسئولان دولتی امتیازات ویژه ایی همانند رئیس دولت و سایر اعضای کابینه ی دولت های سرمایه داری، ندارند. در آن ساختار حکومتی قابل کنترل، قوای مجریه و مقننه از هم منفک نیستند. مضاف بر این، خبری از قوه ی قضایی مطیع و گوش به فرمان طبقه  ی حاکم ( سرمایه داران ) نیست. تک تک قضات انتخابی، و قابل عزل اند.

یکی از ویژگی های درخور تأمل دولت کارگری، کم هزینه و ارزان بودن آن است. همچنان که گفته شد، از آنجایی که نهاد دولت در حکومت کارگری فاقد نیروهای مسلح حرفه ‌ایی، فاقد بوروکراسی مرسوم در حکومت های سرمایه داری کنونی، و فاقد مشاغل و مناصب پر خرج است، لهذا تمامی هزینه هایی که در دولت های بورژوایی سر به فلک میزنند، در حکومت کارگری به رفاه و بهبود شرایط زندگی کارگران، و ارائه ی خدمات اجتماعی رایگان نظیر مسکن، بهداشت و درمان، آموزش و...، تخصیص مییابند. دولت کارگری نهادی است که در عین حال وسیعترین دموکراسی ( دمکراسی پرولتری ) را برای شهروندان جامعه تأمین و تضمین میکند. 

  • تکالیف اصلی دیکتاتوری پرولتاریا در دوره های مختلف

بدواً به این گفته ی انگلس در ضرورت بنیاد نهادن دولت پرولتری ( دیکتاتوری پرولتاریا ) بعد از انقلاب کارگری و وظیفه ی اساسی آن که در رد نظرات آنارشیست ها در مقاله ایی بمناسبت درگذشت کارل مارکس نوشت، نظری می افکنیم : « مارکس و من از سال 1845 به بعد در این نظر بوده ایم که یکی از نتایج نهائی انقلاب پرولتری فرازنده، زوال تدریجی آن سازمان سیاسی ایی است که عنوان دولت بر خود دارد. هدف عمده ی این سازمان همیشه این بوده است که ستمگری اقتصادی اقلیت دارای امتیازات خاص را بر اکثریت زحمتکش با تکیه بر نیروی مسلح، تأمین کند. با از میان رفتن این اقلیت دارای امتیازات خاص، ضرورت استفاده از نیروی مسلح برای ستمگری و ضرورت قدرت دولتی نیز از میان می رود. ولی در عین حال ما همیشه بر این نظر بوده ایم که طبقه ی کارگر برای نیل بدین هدف و دیگر هدف های به مراتب مهم تر انقلاب اجتماعی فرازنده، پیش از هر چیز باید از قدرت سیاسی متشکل دولت برخوردار باشد و به کمک این قدرت مقاومت طبقه ی سرمایه دار را درهم شکند و جامعه را بر بنیاد تازه سازمان دهد. آنارشیست ها مطلب را وارونه مطرح میکنند یعنی می گویند که انقلاب پرولتری باید از انحلال سازمان سیاسی دولت آغاز شود. ولی یگانه سازمانی که پرولتاریا پس از احراز پیروزی، آن را به صورت آماده خواهد یافت، همان دولت است. البته این دولت پیش از آن که بتواند وظایف جدید خود را انجام دهد، به تغییرات بسیار مهم نیاز خواهد داشت. ولی منهدم ساختن آن در چنان لحظه ایی در حکم منهدم ساختن یگانه سلاحی است که پرولتاریای پیروزمند به وسیله ی این دولت می تواند دشمنان سرمایه دار خود را درهم کوبد و به چنان انقلاب اقتصادی تحقق بخشد که بدون این انقلاب تمام پیروزیش ناگزیر به شکست تازه و به کشتار بزرگی از کارگران نظیر کشتار پس از کمون پاریس، خواهد انجامید...»

 

مطابق نظریات آموزگاران کبیر پرولتاریای جهان، طبقه ‌ی کارگر پس از به ثمر رسانیدن انقلاب اجتماعی اش و خلع ید طبقه ی بورژوا از قدرت سیاسی، در بدایت امر ملزم به تأسیس دولت کارگری، و در ادامه عمل به وظایف اقتصا‌دی، سیاسی، و اید‌ئولوژیک اش به بهترین نحو ممکن است. حدوث تغییرات بنیادین در جامعه یا شالودهگذاری « ساختمان سوسیالیسم » که تحول از وجه تولید سرمایه داری به وجه تولید سوسیالیستی است، بدون تشکیل دیکتاتوری پرولتاریا ( دولت کارگری ) امکان پذیر نیست. دیکتاتوری پرولتاریا در اساس دو عهد را پیش روی خود دارد، 1- دیکتاتوری پرولتاریا در دوره ی انقلابی 2 –  دیکتاتوری پرولتاریا در دوره ی ثبات. وظیفه ی این دستگاه متشکل و قدرتمند در آن دو دوره چیست؟

پیش از پاسخ به این پرسش یادآور میشویم که، دو دوره ی مذکور را نمیتوان با ریز بینی از یکدیگر بازشناسی کرد. بالطبع با به قدرت رسیدن پرولتاریا، حکومت کارگری به وظایفی اولویت میبخشد و آن تکالیف را از طریق نهاد اجرایی ( دولت کارگری ) به انجام میرساند. حکماً، به همان ترتیب که در مقدمه ی کوتاه نوشتار حاضر اشاره کردیم، آن ارجحیت ها را شرایط مادی و واقعی، و تناسب قوای طبقات اجتماعی تعیین میکنند. انقلاب کارگری روسیه در اکتبر 1917 میلادی، و بحث های لنین در مورد مشخصه های هر دوره و وظایف دیکتاتوری پرولتاریا تجربه ی گرانبهایی در این زمینه است. (1)

در دوره ی اول که جامعه در تب و تاب انقلاب به سر میبرد، طبقه ی کارگر نیاز دارد تا با همه ی توان به سمت استقرار و استحکام پایه های حکومت کارگری چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ نظامی حرکت کند زیرا با به ثمر رسیدن انقلاب کارگری، طبقه  ی کارگری که بندهای اسارت سرمایه داری را از دست و پایش کنده و همراه با رهانیدن خویش میرود تا کل جامعه را آزاد کند، در همان ابتدای راه با تحرکات و فعالیت های ضد انقلاب داخلی و بین المللی مواجه خواهد گردید.

واضح است، در کشوری که انقلاب کارگری در آن به موفقیت میرسد و طبقه ی سرمایه دار از سریر قدرت به زیر کشیده میشود، این طبقه در اوایل آن انقلاب کاملاً از هستی ساقط نمیگردد. لنین بمناسبت دومین سالگرد انقلاب اکتبر، در جمعبندی از آن انقلاب گفت: « سوسیالیسم یعنی محو طبقات. دیکتاتوری پرولتاریا برای محو طبقات هر چه از دست اش برمی آید انجام داده است. ولی طبقات را نمیتوان فورا محو ساخت. طبقات در دوران دیکتاتوری پرولتاریا باقیمانده اند و باقی خواهند ماند. دیکتاتوری زمانی غیر لازم خواهد شد که طبقات از بین بروند. طبقات بدون دیکتاتوری پرولتاریا از بین نخواهند رفت. طبقات باقیمانده اند، ولی هر یک از آنها در دوران دیکتاتوری پرولتاریا تغییر شکل یافته اند، مناسبات متقابل آنها نیز تغییر شکل یافته است. مبارزه ی طبقاتی بهنگام دیکتاتوری پرولتاریا از بین نمیرود، بلکه فقط شکل های دیگری بخود میگیرد. » 

طبقه ی بورژوا کماکان نفوذ، ارتباطات، و حامیان بین المللی اش در بین دول سرمایه داری و امپریالیستی را خواهد داشت. آنچه اظهر من الشمس است، این طبقه با مساعدت بورژوازی جهانی برای اعاده و بازپس گیری قدرت سیاسی از دست داده اش و بازگرداندن نظم کهنه ( استثمار و به بردگی کشانیدن کارگران و توده های فرودست، و غیره ) به شیوه ی قهر آمیز به میدان خواهد آمد. نتیجتاً انقلاب و مبارزه ی طبقاتی برای خاتمه دادن به تضادهای طبقاتی، اضمحلال روابط و مناسبات تولید سرمایه داری، و... استمرار خواهد یافت و دولت کارگری ( دیکتاتوری پرولتاریا ) در واکنش به کنشگری طبقه ی بورژوا، ناگزیر از سرکوب همه جانبه ی ضد انقلاب با توسل به قهر انقلابی است.

در حقیقت، انقلاب پرولتری و برقراری سوسیالیسم، اعلام انقلاب ناگسیخته و پیکار بلاانقطاع پرولتاریای در قدرت و دولت این طبقه است. کارل مارکس در این رابطه تصریح کرد: « این سوسیالیسم، اعلان انقلاب مداوم است، دیكتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتاریا است به مثابه پله ‌ایی ضروری برای گذار به سوی محو اختلافات طبقاتی به طور كلی، محو كلیه ی روابط تولیدی كه این اختلافات بر روی آنها پایه میگیرند، محو كلیه ی روابط اجتماعی متناسب با این روابط تولید و دگرگونی همه ی افكاری كه از این روابط اجتماعی برمی‌خیزند.» ( مبارزه ی طبقاتی در فرانسه از 1848 تا 1850)

بنا به آنچه رفت، و بر اساس تعالیم مارکسیسم، مبرمترین رسالت دیکتاتوری پرولتاریا ( دولت کارگری ) ، منکوب کردن مقاومت و جنب و جوش بورژوازی ساقط شده از قدرت در راستای تحکیم حاکمیت سیاسی و نظامی پرولتاریا در دوران گذار سیاسی است. فراموش نشود که این دولت در واقع یک دولت انقلابی زودگذر یا موقت در دوره ی انقلابی خواهد بود.

دوره ی دوم، دوره ی ثبات است. این دوره، روزگار پایداری دیکتاتوری پرولتاریا در مرتبه ی یک دولت غیر موقت است. در دوره ی دوم که دیکتاتوری پرولتاریا روبنای سیاسی تثبیت شده ی زمان گذار میان سرمایە داری و کمونیسم میباشد، تحولاتی در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستی مییابد. در آن برهه، جامعه تحت رهبری و هژمونی طبقه ی کارگر از هر حیث بسوی دگرگون شدن و رفعت خواهد رفت. بنابر این در آن مقطع مشخص، مسئولیت و تکلیف بنیادی دیکتاتوری پرولتاریا که بر اساس تعریف ارائه شده از جانب کلاسیک های مارکسیسم، دولت یا تشکیلات مستقیم کل طبقه ی کارگر است و همسان با اقتصاد سوسیالیستی و مناسبات اجتماعی نوین شکل خواهد گرفت، هدایت جامعه به سمت رشد و تکامل و توسعه، و در نهایت وارد کردن آن به فاز بالایی ( کمونیسم ) است. جامعه ایی که در آن طبقات محو شده اند و دولتی هم وجود ندارد. جامعه ایی سعادتمند به معنای اخص کلمه، سرشار از آزادی، رفاه، آسایش و امنیت است. جامعه ‌ایی که به قول مارکس و انگلس، « تکامل آزادانه ی هر فرد، شرط تکامل آزادانه ی همگان باشد. »

  • دفن دیکتاتوری پرولتاریا

تحقیقاً، از لحاظ تئوریک ایجاد ساختمان سوسیالیسم در مقام فاز پائینی کمونیسم، و کسب موفقیت انقلاب سوسیالیستی در گرو لغو مالکیت خصوصی، لغو کارمزدی، و اجباری شدن کار برای همگان ( غیر از کودکان، سالمندان، و ناتوانان ) است. اجرای این برنامه ریزی عظیم و با اهمیت اقتصادی توسط دولت کارگری ( دیکتاتوری پرولتاریا ) تازه تأسیس، همانگونه در سطور پیشین آمد، به تقابل انقلابی و قهر آمیز آن با ضد انقلاب داخلی و بین المللی و درهم شکستن تحرکات اشان بستگی دارد که کلاسیک های مارکسیسم هر آینه بر این امر حیاتی تآکید کرده اند.

مع الوصف، از هنگام پیدایش و ظهور سوسیالیسم علمی تا به اینک، چه بسیار بوده اند سوسیالیست های خرده بورژوا و بورژوایی که، علی رغم ادعای عمل به رهنمودها و آموزش های راه گشای مارکسیسم و پای فشردن روی مبارزه ی طبقاتی، نه تنها نقطه نظرات متفکرین و رهبران بزرگ پرولتاریای جهان (مارکس، انگلس و لنین) ، و سایر مارکسیست های انقلابی پس از ایشان در ارتباط با دیکتاتوری پرولتاریا را در ادبیات سیاسی اشان حذف کرده اند، بلکه از این فراتر رفته اند و لزوم آنرا نفی میکنند. تاریخ پر فراز و نشیب جنبش کمونیستی در سراسر جهان مالا مال از مباحث مخرب پیروان و حاملان آن گرایشات انحرافی ایی است که هر کدام سعی کرده اند این « اصل حیاتی سوسیالیسم علمی » را تحریف و دستکاری کنند. پشت گوش انداختن و یا زداییدن این اصل از مارکسیسم از سوی نمایندگان و طرفداران سوسیالیسم خرده بورژوایی و سوسیالیسم بورژوایی سابقه ایی بە اندازه ی قدمت جنبش کمونیستی دارد.

لنین در مورد این سوسیالیست های خرده بورژوا و بورژوا عنوان کرد: « كسی كه فقط مبارزه ی طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز ماركسیست نیست و ممكن است هنوز از چهارچوب تفكر بورژوائی و سیاست بورژوائی خارج نشده باشد. محدود ساختن ماركسیسم به آموزش مربوط به مبارزه ی طبقات به معنای آن  است كه از سر و ته اش زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به جایی رسانده شود كه برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. ماركسیست فقط آنكسی است كه قبول نظریه ی مبارزه ی طبقات را تا قبول نظریه ی دیكتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز كاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی، و همچنین بورژوزای بزرگ، با یک ماركسیست در همین نكته است. با این سنگ محک است كه باید چگونگی درک واقعی و قبول ماركسیسم را آزمود.» ( لنین - دولت و انقلاب )

در ایران هم، برخی جریانات به نظریات نئومارکسیست ها چسبیده اند و مبلغ مسیر " دموکراتیک " به سوی سوسیالیسم شده اند! در این میان، راه کارگر ( هیأت اجرایی ) دموکراسی را به یکی از شعارهای راهبردی خود اضافه کرده و به تقدم گفتمان دموکراسی بر گفتمان سوسیالیستی روی آورده است! شماری دیگر مانند حزب کمونیست ایران به بهانه ی اینکه واژه ی دیکتاتوری در بین " مردم " بار منفی دارد لذا نباید آنرا بکار برد، برای سالیای متمادی مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا را از ادبیات حزبی اشان کنار نهاده اند. هرچند ابراز میدارند که در برنامه ی حزب کمونیست ایران روی انقلاب اجتماعی طبقه ی کارگر، حکومت کارگری و برقراری سوسیالیسم تأکید شده و استراتژی حزب برای واقعیت یابی این اهداف تدوین گردیده است، با این همه، خواسته و ناخواسته این رویکرد گواه بر وجود غیر قابل انکار گرایش پوپولیستی ( پوپولیسم چپ ) در این جریان است. به چالش کشیدن این گرایش همچون تقابل سرسختانه با ناسیونالیسم، وظیفه ی کمونیست های انقلابی در داخل، و البته خارج از این حزب است. شایسته است کمونیست های انقلابی سازمانیافته در این حزب بدانند که، عاملان " دوراندیش " حذف دیکتاتوری پرولتاریا در ادبیات حزب کمونیست ایران کسانی هستند که ایزوله و کمرنگ کردن قدم به قدم رادیکالیسم کمونیستی حزب را راهی مطمئن برای برطرف نمودن موانع و دست اندازهای رسیدن به مقاصدشان که از همه ی آن مقصودها مهمتر کسب رهبری جنبش ملی کرد است، میدانند.

باری، این عقیده ( عدم کاربرد آگاهانه ی تئوری دیکتاتوری پرولتاریا در ادبیات حزبی ) علی العموم، زمینه های سازش طبقاتی، همکاری، و اتحاد با طبقات ناراضی میانی و بالایی جامعه و نمایندگان سیاسی آنان یعنی اپوزیسیون بورژوا – ناسیونالیست و بورژوا – لیبرال در سطح محلی و سراسری علیه رژیم را فراهم می آورد. ایضاً، دفاع یک جریان از این نگرش به طرز آشکاری مؤید تبدیل شدن آن به جریانی صرفاً ضد رژیمی است. یکچنین آرایی، نظریه ی مارکسیستی دولت به عنوان ارگانِ تسلطِ طبقاتی را نیز زیر سئوال میبرد. (2)

نوشته ی حاضر را با این سخنان نغز به پایان میرسانیم: « نه كشف وجود طبقات در جامعه ی كنونی، و نه كشف مبارزه میان آنها، هیچكدام از خدمات من نیست. مدت‌ها قبل از من مورخین بورژوازی تكامل تاریخی این مبارزه ی طبقات، و اقتصاددانان بورژوازی تشریح اقتصادی طبقات را بیان داشته‌ اند. كار تازه ایی كه من کرده ام اثبات نكات زیرین است: 1 - اینكه وجود طبقات فقط مربوط به مراحل تاریخی معین تكامل تولید است. 2 - اینكه مبارزه ی طبقاتی ناچار كار را به دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا منجر می سازد. 3 - اینكه خود این دیكتاتوری فقط گذاری است به سوی نابودی هرگونه طبقات و به سوی جامعه ی بدون طبقات.» ( نامه ی کارل مارکس به " ویدمیر" بتاریخ پنجم مارس 1852 میلادی )

نوامبر 2020 میلادی – آبان 1399 خورشیدی

  • وظایف فوری دولت شوروی، آوریل 1918 – لنین    

The Immediate Tasks of the Soviet Government

  • « دولت ارگانِ تسلطِ طبقاتی، ارگانِ ستمِ یک طبقه بر طبقه ی دیگر است. دولت حافظِ ایجادِ نظمِ است، تا به این ستم قانونیت و استحکام بخشد ». ( لنین- دولت و انقلاب )

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com