اگر کومه له عَطسه کند، حکمتیست ها سرما میخورند!

جمشید عبدی
September 07, 2020

اگر کومه له عَطسه کند، حکمتیست ها سرما میخورند!

خط رسَمی حزب حکمتیست و خط غیرِ رسَمی، هر دو یک هدف و یک پروژه را با دو تاکتیک متفاوت دنبال می کنند. یکی با زبانی زبر و صدور بیانیه، نقش یک بازجوی خشن را به عهده گرفته و دیگری با زبابی نرم و در قامتی دیالوگ گونه و "دلسوزانه"، نظراتش و آرزوهایش را از زبان "رحمان حسین زاده" بیان می کند. شاید برای کسی که با بازی های انشعابی حزب کمونیست کارگری، آشنایی نداشته باشد، تفکیک این همه برداشتِ گونه گون از گفته های پدر معنوی شان سخت و گاهی حتی وقت گیر و داستان سرایانه باشد. اما در اینجا اختلافات ملانقطی وار آنان و تفسیرهای متفاوتشان از گفته های حکمت، باعث نمی شود که در تخاصمِ همه جانبه با کومه له و حزب کمونیست  ایران،(که به خصلت نمای کمونسیم کارگری بدل شده است) به خود شک راه دهند. وجه مشخصه هر دوی این جریانات، عدم دخیل بودن حزبی در مبارزات اجتماعی و تاثیرگذاری و یا حتی تاثیر پذیری از آن است. این دو نحله که هر دو میراث دار استراتژی "فارغِ از طبقه کارگر" و غیر سوسیالیستیِ "حزب و قدرت سیاسی"  هستند، اکنون و دوباره در مقام قاضی های سرخی نشسته اند که دستان سفید و پاکشان را در بحث اختلاف و انشعابات برای ما تکان می دهند و راه و مسیر حل اختلافات را به طور دموکراتیک و "مبارزه متمدنانه روشن و شفاف سیاسی" به ما نشان میدهند. راهی که نه تنها به پایان اختلافات ما منجر خواهد شد، که دورانی از تعطیلات و فراغت را برای ما مهیا می کند که می توانیم همانند این دو نحله در سایه ای خنک و دور از دغدغه، از پرتو شدیدِ تحولات عینی سیاسی و اقتصادی جامعه بیاساییم. یعنی از واقعیت اتفاق افتاده امور دور شویم، مبانی تازه ای اختیار کنیم و در نهایت حزبی جدید بسازیم که در آن به رهبران خود، "لیدر" بگوییم. دامنه ادبیات خود را گسترش دهیم، به جای عبارات راست و چپ در تشکیلات به همدیگر، "خاتمی چی" و "شکنجه گر" و "حجاریانی" بگوییم. یا قبل از اینکه رفقای معترض ازخواب بیدار شوند، کمیته رهبری حزب را به دلخواه حذف کنیم و در نامه ای به اطلاع خودشان برسانیم که دیگر همچون یک عضو ساده به ارگان های تشکیلاتی رجوع کنند.  و به جای نوشتن مقالات توجیهی و نقادی و یا حتی چاپ کتاب، یا "کسانی که میخواند بنا شوند یا نجار" شوند بگذارند برای دوسال دیگر، تنها دوسال صبر کنیم، من شرطم را پایین میاورم یک سال و نیم، کسی چه می داند، شاید یکی از رفیقا را هم به عنوان رئیس جمهور آینده ایران تعیین کنیم. این کارهایی که حتی با "ده نفر کمونیست آگاه" هم می شود کرد و راه حل های پراتیک شده توسط دو خط حکمتیست و "برنامه ای برای حزبی بهتر" برای ماست. البته خوشبختانه اکنون که این متن نوشته می شود، آذر ماجدی هم ابراز وجود کرده و سعی نموده در حمله به کومه له عقب نماند و من معتقدم که تزهای این رفیق هرگز کمتر از نظرات منصور حکمت نبوده اند، تنها تا زمانی که حکمت زنده بود، سایه سنگین او مجال رشد نهال های اندیشه خلاق ماجدی را شاید نمی داد. و اکنون نیز جدال بر سر میراث او این جانشین سایه او شده است.

وقتی تاریخ بازگو می شود، همیشه دوره های انقلابی در لحظات مختلف یک جنبش اجتماعی و در پیوند با فراز و نشیب های آن  اهمیت به سزایی  دارند و نقطه کانونی  بررسی های یک تاریخ نگار هستند. در مورد تاریخ احزاب اما، مطلب به گونه ای دیگر است. ما به جای تاریخ انقلاب ها، تاریخ انشعاب ها را تجربه کرده ایم. قاعدتا انشعاب یا جدا شدن سیاسی هنگامی باید رخ دهد که تضادهای درونی مجال را برای هر حدی از دیالوگِ نتیجه بخش بسته باشد و به این معنا در بخشی از برداشت مشترک از "اهداف، افق، برنامه ، تاکتیک ها و استراتژی سیاسی" گسست به وجود آمده باشد. تا اینجا این اختلافات می تواند به بازبینی های تاریخی و دست آوردهای نظری مهمی کمک رساند. البته در جایی و نزد کسانی که سعی می کنند تاریخ را اندیشیده و نقایض احتماعی آن را ترفیع بخشند. این گزینه در مورد کمونیسم کارگری اتفاق نیافتاده و دورنمای خوشبینانه ای هم که روزی این گرایش بخواهد به این امر اقدام کند، حداقل با شواهد موجود دشوار است. بازگویی تاریخ به صورت داستان های روایی برای این فعالین از جمله برای سازمان ها و کسانی که در این نوشته به اسامی شان اشاره شد، به عنوان گونه ای تاریخی اندیشی تبدیل شده است. اما مساله مهم غیر این است. رجوع به تاریخ در فضای چپ ایران و خصوصا دوران پر حادثه بعد از انقلاب 57، همیشه به گونه ای گزینشی، ناقص و آنهم نه برای اندیشیدن، بلکه برای داستان پردازی هایی که عملا اثبات یا رد آن امکان پذیر نیست، بوده اند. وارد شدن به دنیای داستان های این رفقا شاید سرگرم کننده باشد، اما نه تنها به فعالیت جنبش واقعا موجود در چهار دهه اخیر کمکی نکرده، که "هزار و یکشب های انحرافی" با مضامین سخیف و هدف های سخیف تر موجب می شود که اعتماد جامعه به کل جنبش مارکسیستی مخدوش شود.  در نیافتادن به دام توهمات دلنشین و جایگزین نکردن آرزوها به جای فاکت های واقعی، البته کاری است دشوار و از همین رو در هر دوره ای و نزد هر سیاستمداری، میتوان شاهد این وسوسه بود و این در مورد گرایش کمونیسم کارگری و لیدر اصلی آن در مقطع پایانی دهه نود میلادی نه تنها به میدان عمل واقعی مشبّه شد، که در ادامه با تئوریزه کردن آنچه در اصل واقعیت ریشه ای نداشت، سراشیب سقوط این جریان را رقم زد. جاذبه ایجاد نقطه امید های کاذب، که میراث جریانات دست راستی و مخلوع در انقلاب 57 بودند، به تدریج ریشه های طبقاتی کمونیسیم کارگری را سست کرد و سوار شدن بر موجب سرنگونی یک سال آینده و دو سال دیگر، نه تنها امروز به فردا رساندن این تفکر را دستخوش تغییر کرد، که باعث دیکته شدن مستقیم تفکرات حکمت بر کل بدنه شد. تفکری که این بار به حدی از کاریزما رسیده بود که مخالفت با آن، عملا عبور از مارکسیسم و انقلاب محسوب می شد. در واقع حزب به دیکتاتوری یک پیشگو شباهت یافته بود. همچنان که از کنگره دوم حزب کمونیست کارگری، تنها یک نفر استراتژی را تعیین می کرد و وظیفه  بقیه اعضا به تایید و کف زدن برای او تبدیل می شد، به تعاقب آن وظیفه انقلاب هم با بحث های "حزب و قدرت سیاسی" از دوش کارگران برداشته می شد. این ریشه انتقاداتی می شد که بعدها به شکلی منسجم، نزد ایرج آذرین، "لیبرالیسم وارونه حکمت" خوانده شد و رضا مقدم هم آن را "نعل وارونه زدن"  و خط بطلانی می دانست به مباحث کمونیسم کارگری که در کنگره دوم حزب کمونیست ایران در سال 1365 آغاز شده بود. در ادامه و تکمیل بحث ها توسط حکمت،  که بر مبنای "بی حوصلگی کارگران از مبارزه" طرح ریزی شده بود، عملا " بن بست پروژه کمونیسم کارگری" را یک سویه کرد و در این میان حتی از رسیدن به هدفهای اولیه جدایی خود از حزب کمونیست ایران درمانده شده بود. البته این ابتدای راهی بود که قرار بود نقشه عمل پیشگویانه ای از ادامه فعالیت ها و انشعاب های آینده این جریان را در خود داشته باشد. ایرج آذرین در نقد نقشه عمل های بعدی رهبران این جریان اعتقاد دارد که "خصلت پایدار" فعالیت سیاسی و تشکیلاتی حککا، سیال بودن است و می نویسید، " ...نشریاتی دایر نشده تعطیل گشته، کمیته هایی تشکیل نشده تغییر آرایش یافته یا منحل شده، دهها مقاله دنباله دار هیچگاه به پایان نرسیده، بسیاری از مصوبه های تایید شده جوهرشان خشک نشده غلط از آب درآمدند، تحلیل های سیاسی که امروز با سروصدا تبلیغ شده، فردا بی سروصدا کنار گذاشته شده، بارها کمیسیون های بازرسی تشکیل شده و هیچگاه گزارشی به دست نداده است." این پاراگراف متدی در پراتیک سازی را به نمایش می گذارد که با وجود اینکه سالها از این نقد گذشته اما به گونه ای ساختاری تمام بافت و بدنه ای که با نام منصور حکمت فعالیت می کنند را هنوز هم می تواند تحلیل کند و از این رهگذر اقدامات هیجانی و هیاهو سالاری هایشان توجیه پذیر تر گردد.

جریانات کمونیسم کاری و نیروهای منشعب از آن حداقل در زمینه ای اشتراک نظر کامل دارند و آن معجزه انشعاب است. این مفهوم مشترک هر بار و در هر فراز تاریخی و شاید بیشتر از هر جریان سیاسی دیگری در تاریخ معاصر، دست به جدایی های حزبی به عنوان تنها مکانیسم حل اختلاف خود زده اند. این مکانیسم از جایی اهمیت پیدا می کند که نه به پیشرفت حزبی یا پیشرفت جنبش اجتماعی که تنها به ارتقای مقام اعضایی انجامیده که در غیر این فضای انشعابی، شانسی برای در رهبری قرار گرفتن هیچ جریانی را نداشتند. و اینجاست که "دلسوزی" خط رسمی و غیر رسمی برای حزب کمونیست ایران، به یک اندازه مضحک و هم سودجویانه می نماید. برای یادآوری کارنامه رفقای کمونیسم کارگری به فرازی از کتاب "در این بن بست" از رضا مقدم اشاره می کنم که به نحوی تفکیکی ریزش نیروهای اصلی این حزب را  تا سال 2007 نشان می دهد. مقدم در صفحه 137 کتاب و در پاراگراف دوم می نویسد: "از آوریل 1999 تاکنون، ظرف تقریبا 8 سال، حزب کمونیست کارگری اکثریت بالائی از کادرهای قدیمی، سرشناس و اصلی خود را از دست داده است. از چهار بنیان گذار حزب(ایرج آذرین، منصور حکمت، کورش مدرسی، رضا مقدم) در نوامبر 1991، منصور حکمت فوت کرده و سه نفر باقی در تشکل های دیگری فعالیت می کنند. از بین 25 عضو کمیته مرکزی منتخب کنگره دوم تنها 6 نفر در حزب هستند و نزدیک به 75 درصد جدا شده اند. از 7 نفر عضو دفتر سیاسی منتخب اولین پلنوم کمیته مرکزی حزب پس از کنگره دوم تنها  2 نفر و از 5 عضو مشاور دفتر سیاسی تنها 1 نفر در حزب مانده اند. بعلاوه حزب بیش از 80 درصد نمایندگان کنگره دوم و بیش از 85 درصد از کل کادرهای اصلی و سرشناس خود در مقطع کنگره دوم در سال 1998 را از دست داده است"  این موارد تا سال 2007 بوده است و رفقای خط رسمی بهتر می توانند ادامه این تاریخ را بازگو کنند که تا 2020 چه دیالوگ های سازنده ای در سازمان های کمونیسم کارگری و حکمتیستی رخ داده که موجب همگرایی آنان شده است و اکنون در حال رساندن همان آموزه هایی هستند که خود تجربه کرده اند. در بیانیه خط رسمی آمده که "باید در مقابل این سنتها، در مقابل توطئه گری، علیه سنت تسویه حساب سیاسی "به زور رای" و مانورهای تشکیلاتی، علیه محفلیسم و دامن زدن به احساسات "تقدس کومه له" و تحریک احساسات عقب مانده و اخلاقی، در مقابل اعمال فشار سیاسی-تشکیلاتی، مالی و حقوقی به مخالفین، ایستاد. " این توصیه از سوی جریانی به ما می شود که تاکنون هیچ پرنسب اخلاقی را در برخورد با اختلافات داخلی خود نداشته است، اتفاقا شاید رحمان حسین زاده که او هم به گونه دیگر می خواهد در این فضا جولان دهد، بهتر از هر کسی اخلاق سیاسی خط رسمی را افشا کرده است. اما با همه این موراد اکنون برای حمله به تنها جریان چپی که هنوز پایه ای مادی دارد، در رقابت با هم هستند، تا به اعضای حزب کمونیست ایران یاد دهند، که اخلاق کمونیستی در برخورد با مخالف چگونه است. خط رسمی در حالی به ما توصیه می کند که از "تقدس گرایی کومه له" دست برداریم. که اولا او خود و از منظر دیدگاهای خود که جایگاه پیامبری برای منصور حکمت قائل شده، به رابطه ما با کومه له نگاه می کند و از سوی دیگر از تمام کلماتی که در طول این دهها انشعاب خود یاد گرفته و راههایی که خود تجربه کرده و در یک کلام همه دوز و کلک های تشکیلاتی که خود داشته و دارند را به ما منتصب می کند. تاریخ واقعی این جریانات حکمتیست نشان داده که هر چه دیکتاتوری کاریزماتیک منصور حکمت در حزب افزوده می شد و عکس های او بر روی سایت ها و نشریات حزبی و در آکسیونهای اعتراضی عریض و طویل تر می گشت به همان اندازه در مقابل اقدامات عینی جامعه بی تفاوت تر می شد و به دیکته تزهای التقاتی لیدر محبوب حزب جنبه غیر کارگری بیشتر می بخشید. در واقع این نمونه روشنی از عدم تاریخ اندیشی است وقتی خط رسمی یکجانبه ما را به آغوش راست هل می دهد و با محاکمه انقلابی و لحن آتشین می خواهد مانع ضربه ما به جنبش کمونیستی باشد. حداقل ما  هیچوقت "چند خواننده اپرا" را بر "کارگران بی حوصله" ترجیح نداده ایم. تهدیدی اگر از جانب راست باشد، این از نهادینه شدن تفکرات دگماتیک و شبه مذهبی شما و ترجیح حزب بر طبقه است که راست روی واقعی محسوب می شود. همین عدم به یادآوردن تاریخ از جانب جریان خط رسمی و خط غیر رسمی نشان از این دارد که این جریان کمونیسم کارگری هیچ مابه ازای واقعی در جامعه ندارد. توجه کنید که اگر این جریان با جنبشی واقعی و توده ای در جامعه در ارتباط بود، نمی توانست اینگونه غیر مسئولانه دست به انشعاباتی بزند و اصلا با نظر و واکنشی از سوی جامعه مواجه نشود. در صورتی که هر تغییر کوچکی در حزب کمونیست ایران و کومه له تمام فضای فکری چپ و تمام سایت های فعال را به تکاپو برمی دارد و ما را به پاسخگویی در مقابل جامعه وادار می کند. اگر سازمانی ریشه اجتماعی داشته باشد، هیچگاه نمی تواند با تغییر نام و تجدید سازماندهی همان ادعاهای اولیه ای را لعاب تازه بزند و تصور کند که تاریخش از "امروز" به بعد نوشته می شود. این جریانات در بهترین حالت نمایندگان ادبی طبقه کارگر نیز نیستند. در واقع مرکز نقد فعالیت های نظری این سازمان ها "کومه له" است. هنوز هم تنها در منازعات با کومه له سعی در تداعی کردن خود با این تاریخ و این جریان را دارند. به گونه ای که خلاء ای که در دوستی و نزدیکی ساخته شده را با کینه و دشمنی پر کرده اند تا حداقل فاصله را با جریان اجتماعی و انقلابی حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن داشته باشند.  شاید این ادعا خالی از حقیقت نباشد که می گوید تا اختلافات حکا و کومه له مرتفع نشود، هیچکدام ازاین سازمانها اقدام به برگزاری کنگره های خود نمی کنند و این وزنه بودن یک تشکیلات سیاسی و انقلابی را در عرصه منازعات سیاسی به روشنی مشخص می کند. همچنان که هم اکنون تمام جلسات سیاسی این احزاب تمام نوشته ها و نشریاتشان و حتی کنفراس های این جریانات به موضوع این اختلافات اختصاص یافته است.  اگر کومه له عَطسه کند، حکمتیست ها سرما میخورند!

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com