درود بر رفیق آذر مدرسی

ژوبين خضرى
February 19, 2020

 
 

درود بر رفیق آذر مدرسی


هواداران مرتجع سلطنت طلب یکی از کوته اندیش ترین،‌واپس گراترین و ضد انقلابی ترین نیروی سیاسی در شرایط کنونی جهت مقابله با جنبش کارگری و کلیت جامعه ای ایران در فردای پس از انقلاب آتی بحساب می‌آیند . اساس تمامی وعده ها و شعارهای دروغینشان برآمده از تاریخ پر از ظلم و جنایتی است که در دوران استبداد پهلوی اول و دوم به شهروندان ایرانی ( از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷) تحمیل شده بود.

نفرت مرتجعین سلطنت طلب بر علیه ی کمونیست ها و انسان های آزادیخواه و برابری طلب را میتوان با خشم و کینه ی نازیست های آلمانی مقایسه کرد و در یک کفه ی ترازو قرار داد. اگر بخواهیم به تاریخ این مرتجعین در دوران زمامداری استبداد آریا مهری از یکطرف و به نسل هواداران بعد از انقلاب مراجعه بکنیم، میتوان ثابت کرد که این حرفها در مورد آنان اغراق نیست. آقای امیر حسین اعتمادی همانند هر سلطنت طلب دیگر اساساً‌ یک کاریکاتوری از سیاست محسوب می شوند که تکرار یکسری شعارهای بی اساس و تلاشهای عبث برای توجیه آنان را سرمشق زندگی سیاسی خود قرار داده است. البته عده ای در این بین از این تاریخ جعلی و دروغین پایگاه تجاری برای خود دست و پا کرده اند. بنابراین طبیعی است که حقانیت های تاریخی در نزد آقای اعتمادی و امثالهم  سانسور شود، زیرا منفعت آنان در حفظ این نوع ساختار تبلیغات و وعده های بی اساس است که از طریق رسانه های وابسته شان مدام در حال بازگویی است . هرگونه افشاگری و بازگویی حقانیت های تاریخی در نهایت منجر به شکل گیری درایت سیاسی-اجتماعی جامعه میشود،‌امری که میتواند تمامی منافع و هستی شان را در آینده تغییر و تحولات در معرض خطر قرار دهد. آنان بخاطر تناقض بین پیوندهای عمیق استبداد گذشته و شعارهای “دمکراتیک” امروزی، در ساختار قبیله ایی و بنیادگرایانه متحجر شده و عملاً چیزی جز ارتجاع محض و تکرار تاریخ دروغین از آنان باقی نمانده است.

ایشان خوب می دانند که خانواده ی پهلوی سودهای سرشار از بهره کشی از درآمد نفت و ثروت ایران را در اختیار خود داشتند، بدون اینکه عمومیت جامعه و طبقه کارگر و مردم زحمتکش هیچ منفعتی عایدشان شود و از طرف دیگر کوچکترین اعتراض سیاسی، اعتراض اجتماعی و غیره به وحشی ترین روش های ممکنه توسط دستگاه های سرکوبگر حکومتی سرکوب می شدند. در دوران پهلوی فعالین کارگری، اتحادیه های کارگری و هرگونه صدای اعتراض به شدت سرکوب می شدند، همان دیدگاهی که در حال حاضر در مدرن ترین کشورهای سرمایه داری و در راس آنان آمریکا تقدیس شمارده می شود. مامورین بورژوازی در فرانسه نیز همین کار را می کنند و همین آیات مقدس بورژوازی را به کار می برند. اما جایگاه سیاسی و منافع طبقاتی آقای اعتمادی ایجاب می کند که نه تنها بایستی این حقایق بازگو و مورد نقد قرار نگیرد،بلکه دفاع و توجیه آن را، و آنهم با سبک بغایت آماتورمآبانه ، وظیفه ای شرعی خود قلمداد می کند.

 

فرهنگ پلمیک سیاسی و انتقاد پذیری ،‌در بین مرتجعین سلطنت طلب هنوز جایگاه خود را نیافته و یا دقیق تر بگویم نخواهد یافت. رفتارهای هیستریک و فحاشی این عده نشان داده که تغییر زبان گفتمان و فرهنگ انتقاد در نزد آنان به طور کلی غایب است. بنابراین وارد شدن آقای اعتمادی در مورد اینکه چرا در کره شمالی و غیره زندگی نمی کنید و یا سایر مواضع خنده دار او را به حساب عدم شعور لازم سیاسی ایشان واریز می کنیم. اگر ایشان یک صفحه از تاریخ جنبش چپ و کمونیستی در سطح جهان و ایران و همچنین آثار متفکرین جنبش سوسیالیستی را مورد مطالعه قرار داده بودند،‌مسلماً به چنین نتیجه گیری از مباحث خود نمی رسیدند. او هنوز درک نکرده که سوسیالیسم به معنای کنار گذاشتن شیوه ی کنترل سرمایه داری و مناسبات تولیدی کالایی در سطح اجتماع و خلع ید سیاسی از تمامی ارگان های سرکوبگر این نظام است، برنامه ایی که متاسفانه هیچ گاه در اتحاد جماهیر شوروی پراکتیزه نشد. برای کسی که فقط یکی از آثار متفکرین برجسته ای جنبش سوسیالیستی را مطالعه کرده، تشخیص این مساله امری بغایت ساده و قابل فهم است، مگر در صورتیکه طرف آگاهانه قصد تحریف تاریخ را در دستور کار خود قرار داده باشد،‌چیزی که در مورد ایشان به هیچ وجه صدق نمی کند. از سطح ادبیات و فاکتهای ایشان کاملاً‌ مشخص است که آرزو ها و تخیلات گیج کننده و همچنین انتقادهای او نتیجه ای عدم مطالعات نادقیق- و یا عدم مطالعه- ایشان در مورد مسائل تئوریک و تاریخ قرون گذشته ( حداقل از قرن نوزدهم تا به امروز) است. برای چنین شخصی به طور یقین درک شیوه ی تولید کالایی و متابولیسم اجتماعی، فرایندهای تولیدی و توزیعی تکامل نظام سرمایه داری و همچنین سایر پیچیدگی های این سیستم قابل تصور نیست. بنابراین کمونیستی قلمداد کردن اردوگاه واقعاً ناموجود سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی را در همان چهارچوبی دسته بندی میکنم که در بالا بدان اشاره شد.


تمامی خصلت های ارتجاعی را که به جریان فرشگرد- جریان وابسته به مرتجعین سلطنت طلبان- در این نوشته ی کوتاه مرتبط دادم،‌برای آقای احمد پورمندی نیز می شود تکرار کرد، زیرا ماهیت هر دو جریان از اساس ارتجاعی و ضد انقلابی است تنها با این تفاوت که شکل وانمود کردنهایشان از هم متفاوت است. او در این بین همانند آقای اعتمادی در تلاش است که خط ضد انقلابی را حمایت و تقویت کند. این مرتجع سوسیال دمکرات،‌مردم ایران و تمامی انقلابیونی را که در سال ۱۳۵۷ بر علیه ی استبداد پهلوی به خیابان آمده به دلیل مساله ی انقلاب، که گویا از نظر ایشان مضر می باشد به نوعی به عمل گرایی بی خردانه و دشمنی با دمکراسی-بقول ایشان، محکوم می کنند.

سوسیال دمکراسی که از نظر برنامه انقلابی محسوب می شد به یک جناح فروپاشیده و به ابزار دست نظام حاکم مبدل گشت. این واقعیت که جریانات سوسیال دمکرات زیر فشار بحران ساختاری نظام سرمایه داری دچار نوعی سرخوردگی از مارکسیسم شده و با تبدیل برنامه ی انقلابی خویش به پلاتفرم بورژوایی و دفاع از ضروریات ساختار سرمایه داری، چهره ای خویش را از مقوله ای انقلاب برگردانده و با آغوش باز گرایش رفورمیسم را پذیرفتند و به عنوان سوپاپ اطمینان سرمایه داری نقش ایفا کردند، بر کسی پوشیده نیست.

سوسیال دمکراسی که زمانی دربرگیرنده ی انواع گرایشات مارکسیستی و گرایش های انقلابی همچون بلشویسم و رزالوکزامبورگ از یکطرف و گرایشات ادوارد برنشتاین و کارل کائوتسکی از طرف دیگر بود، به طور رسمی بعد از جنگ جهانی اول و همچنین انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به یک جنبش ضدانقلابی و بشدت رفورمیست تبدیل شد. با کنار گذاشتن تزهای انقلابی کارل مارکس و انگلس،لنین و تروتسکی و سایر نظریه پردازان کمونیست، سوسیالیسم دمکراتیسم این بار با بدست گرفتن پرچم “نه به انقلاب،آری به اصلاحات” به جناح چپ بورژوازی تغییر جهت داد. ادوارد برنشتاین، کارل کائوتسکی و همچنین پلخانف جزو بزرگترین صاحب نظران این خط فکری محسوب می شوند. دیدگاهی که بر ذهن و افکار آقای احند پورمندی حکم می کند،‌ ادامه ی همان تزهای ضد انقلابی کارل کائوتسکی و ادوارد برنشتین هایی است که قصد داشتند از مبارزات و جنبش های کارگری در سطح اروپا و در سطح جهانی چهره ای عرفانی ترسیم کنند. ترجیح میدهم که در این نوشته ای کوتاه به بررسی این تاریخ پیچیده نپردازم،بنابراین به همین چند جمله ای مندرجه بسنده میکنم.


اکثر رفقایی که با خط فکری من آشنایی دارند میدانند که من بالشخصه عضو هیچ حزب یا سازمان سیاسی نیستم .‌ با توجه به ملاحظاتی که قبلاً یادآوری کرده ام در اینجا بار دیگر اعلام می کنم که متاسفانه هیچ کدام از احزاب چپ و کمونیستی اپوزسیون ایرانی را به عنوان ظرف مناسبی که در آن بتوانم به فعالیت سیاسی خویش ادامه بدهم بحساب نمی آورم. اما علیرغم این مساله، در انتها بجا میدانم که از رفیق آذر مدرسی بخاطر مواضع ایشان در برنامه ی “چشم انداز انقلاب ۵۷، ضرورت یا یک اشتباه تاریخی؟” حمایت خود را به عمل بیاورم. در حال حاضر با توجه به موقعیت و شرایط حساس سیاسی- اقتصادی- اجتماعی که به سر می بریم،باید در همان حال که امر سازماندهی را با جدیت بیش از حد گذشته در دستور کار خود قرار بدهیم از تمامی فرصت های لازم جهت افشای جریانات بورژوایی ایران،بخصوص سازمان مجاهدین خلق و مرتجعین سلطنت طلب، آستین های خویش را بالا بزنیم.

ژوبین خضری 2020.02.18


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com