سیاست ما قائم به انسانیت ماست، نه برعکس (۲)

جمشيد هاديان
October 06, 2019

سیاست ما قائم به انسانیت ماست، نه برعکس (۲)

در ادامه بحث با بهنام ابراهیم زاده؛

و سخنی خطاب به مسیح علینژاد

 

بهنام ابراهیم زاده در جوابش به من شرح نسبتا مبسوطی از ستم‌هایی که بر او رفته است می آورد و باز هم نتیجه می گیرد که «من حرفم اینه مسیح تریبون وسیع داره بخشی از حاکمیت دو پهلو همین اصلاح طلب ها هم حمایتش می‌کنند. ما چرا باید این مسیح رو که هیولای رسانه در اختیارش هست بزک کنیم و دفاع کنیم…».  اینکه این تصور غریب از کجا در ذهن او شکل گرفته است که من اینجا دارم علینژاد را «بزک و حمایت» می کنم سوالی است که بهنام همچنان بی پاسخ می گذارد. اما خود این «بزک (؟!) و حمایت» ی که به من نسبت می‌دهد را به بزک و حمایت من از کل اصلاح طلب ها هم تسری می‌دهد: «چرا، دقیقا مسیح از قماش خاتمی ها و اصلاح طلب هاست و این ظلم ها از سانسور تا زندان و… و… از جانب همین قماش بوده و هست». انگار که من در صحبت های قبلیم گفته‌ام علینژاد از این قماس نیست، یا کلا مدعی تشخیص نوع «قماش» مسیح علینژاد شده ام، و این تشخیص غلط بوده است!

 

دوست دیگری در فیس بوک بمنظور روشن کردن بحث بهنام خطاب به من می نویسد: «بهتر بگویم؛ بهنام شاید میگوید ما را چه به او که ما را نمی دید و نمی شنید، یا درست تر اینکه: نادیده و ناشنیده میگیرد و خط خودش را دنبال میکند، و در خط اول عوام فریبی یکه تازی می کند و خانواده اش هم از قماش آخوند و صف اول راهپیمایی  ۹دی و... "بودند" و هستند».

 

من جوابم را با جواب به این دوست دوم شروع می کنم: من نمی فهمم این «او» این وسط کیست و چکاره است؟! برادر، و حالا برادر و خواهر همسر سابق کسی را گروگان گرفته اند خانواده اش را هم مجبور کرده اند برائت نامه و طردنامه بنویسند، حال «او»، خود این شخص، این وسط چکاره است؟! در اینجاست که بهنام ابراهیم زاده از جا می پرد و می گوید: به! حالا دیگر مسیح علینژاد چکاره است این وسط؟! این همانست که از قماش فلانی ها بوده که بقول این دوست مان «در خط اول عوام فریبی یکه تازی می‌کند و خانواده اش هم از قماش آخوند…». پس «ما را چه به او» که بیاییم «بزک و حمایت» اش کنیم؟!

 

حال باید این سوء تفاهم را اینجا برطرف کرد که بهنام، بعضی رفقای کمونیست، و حتی بعضی رفقای کمونیست کارگری، در پس اعتراض من به موضع بهنام نوعی حمایت پوشیدۀ من از خود مسیح علینژاد را می‌بینند! بهنام بر پایه این سوء تفاهم نتیجه می گیرد که ۱- «به جهنم. بگذارید این خانم پرستو و خانواده اش هم کمی محنت و درد و رنج بکشند، چی میشه. چرا زندان همش مال ما کارگران و معلمان باشد»، و ۲- « مسیح تریبون وسیع داره بخشی از حاکمیت دو پهلو همین اصلاح طلب هاهم حمایتش می‌کنند ما چرا باید این مسیح و هیولای رسانه که در اختیارش هست…» . و این دومی دقیقا ادعای برخی رفقای کمونیست، یا سوء تفاهمی که برایشان پیش آمده، هم هست. این سوء تفاهم از این نظر عجیب است که  من در مقدمه همان نوشته اول متذکر شده ام که «متاسفانه میزان ناتوانی در تفکیک جنبه سیاسی و انسانی این مساله (در میان کامنت هایی که از کمونیست ها و غیرکمونیست ها دیده ام) بسیار بالاست». یعنی تا آنجا که به من برمی گردد، اینجا پای یک مساله انسانی در میان است، هر چند که مستقیما برخاسته از آتش سیاست در ایران باشد. افراد بیگناه خانواده کسی را گرفته اند و برده اند، و این را باید بعنوان گروگانگیری محکوم کرد. این چه ربطی به خود این شخص و مشی سیاسیش، و اینکه از تریبون و حمایت بین  المللی برخوردارست یا نه، دارد؟! واقعا باید گفت گلی به جمال ایرانی های چند قرن پیش که با گفتن یک «گنه کرد در بلخ آهنگری ... به شُشتر زدند گردن مسگری» منطق دو دو تا چهار تا را قبول و ضمن آن به بیعدالتی حاکمین شان هم اعتراض می‌کردند!

 

بعلاوه، منصور حکمت در همان بیست سال پیش که یورش به اصلاح طلب‌ها شروع شد به اعضای حزب هشدار داد که ما نباید از این بگیر و ببندها خوشحال بشویم، چون این یورش به آزادی علی العموم است و معنای عملیش اینست که جو سیاسی جامعه از این که هست مختنق تر خواهد شد.

 

بنا بر همه این مقدمات من بعنوان کمونیست، بعنوان مدعی انسانی ترین نظام سیاسی، اگر برادر «بیگناه» خود خامنه‌ای را هم بگیرند ببرند زندان اعتراض می کنم. برادر «گناهکار» خامنه‌ای را هم بگیرند ببرند زندان و شکنجه‌اش بدهند، به شکنجه دادنش اعتراض می‌کنم. اما برای این اعتراض شما لازم نیست حتی کمونیست باشید؛ فقط کافیست انسان منصف، انسانی که می‌تواند خودش را در پریشان حالی جای دیگری بگذارد باشید.

 

پشت این منطق که فلانی هم خط سیاسی بهمانی هاست، و یا اینکه فلانی تریبون تبلیغاتی و حمایت بین المللی زیادی دارد پس گروگانگیری افراد بیگناه خانواده اش بما مربوط نیست، متاسفانه ۱- هیچ چیز جز همین ندیدن اینکه این یورش به آزادی علی العموم است، حالا چه طرف حمایت و تریبون بین المللی داشته باشد و چه نداشته باشد، نخوابیده؛ ۲- هیچ چیز جز همین « به جهنم. بگذارید این خانم … و خانواده‌اش هم کمی محنت و درد و رنج بکشند، چی میشه؟» نخوابیده است. و پشت این دومی ۳ چیز خوابیده است: ۱- حقانیت قائل شدن برای مقابله به مثل، حقانیت قائل شدن برای نظام قضایی ِ «چشم در برابر چشم»، یعنی همان قانون ضدبشری قصاص؛ ۲- هر کسی حق دارد با دشمنش هر کاری در مایه انتقام، هر کاری که دلش را خنک می کند، بکند! بنا بر این منطق، جمهوری اسلامی هم کاملا حق دارد دشمنانش را بگیرد و شکنجه کند و بکشد! ۳-  نتیجه ناگزیر ِ برآمده از ۱ و ۲ اینست که معلوم می‌شود چنین کسی، ادعای کمونیزم داشته باشد یا نداشته باشد، اگر به قدرت برسد، همین جنایت های جمهوری اسلامی را در مورد دشمنانش خواهد کرد، و در این کار حق و حقیقت هم صد البته که دربست بجانب او خواهد بود! حال آنکه کسی که فراموش کند حقانیت خود و نظامش در رفتار با دشمنانش به اثبات می‌رسد و لاغیر، نظرش درباره عدالت و بالطبع انسانیت سطحی است، در حد شعار است و بس. پای عمل که پیش بیاید سرکوب دشمن با تکیه بر ادعای نظام من بر حق است (چون مثلا حکومت کارگران و زحمتکشان زجر دیده است)، جانشین همه چیز می‌شود. چنین کسی امروز با سکوتش بر بیعدالتی‌ها، بر یورش به انسانیت و حرمت انسانی، بر آنها صحه می‌گذارد، و سه روز دیگر که حاکم شد شکنجه دشمن در نظام او کار کاملا «بر حق» ی می شود!

 

اما اگر آن نظام نظام ما، نظام کمونیستی، باشد چطور؟ بعنوان مثال در نظام کمونیستی زندانیی که باید به چیزهایی اقرار کند چگونه بازجوئی می‌شود؟ در نظام ما حتی یک سیلی بصورت زندانی یا حتی توهین لفظی به او، حقانیت اقراری که به این وسایل گرفته شده باشد را به صفر می رساند. این را دیگر من و شمای کمونیست خوب می دانیم و بقول معروف کاملا قبول داریم؛ چون همان ادعایی است که قبلا در مقابل رژیم شاه داشتیم و امروز در مقابل این رژیم داریم. پس بازجوی کمونیست چه راهی برای گرفتن اقرار دارد؟ او هیچ راهی جز این ندارد که در خط انسانیت مطلق حرکت کند، نفس انسان و انسانیت و جان انسان را محترم بداند و بدارد، و بنابراین هیچ راهی جز این ندارد که طرف مقابل را قانع کند که اقرار، گفتن حقایق، بنفع خودش، بنفع شریک جرم‌هایش، بنفع جامعه و بنفع کل بشریت است. بعبارت دیگر بازجوی کمونیست باید در وهله اول یک آژیتاتور برجسته کمونیزم باشد، باید بتواند حقانیت سوسیالیزم را به طرف مقابل بفهماند، همانطور که قبل از بقدرت رسیدن این کار را می‌کرده است. در این میان بازجوی کمونیست قبل از شروع بازجویی باید دستش از یک نظر پر باشد، و آن رفتار انسانی است که با زندانی تا قبل از بازجویی شده است. بعبارت دیگر زندانی تا شروع جلسه بازجویی باید تا حد قابل ملاحظه‌ای به انسانیت شما و نظام تان ایمان آورده باشد. باید به او در همان مدت پیش از بازجویی ثابت شده باشد که اگر اقرار کنم اینها با من و شریک جرم هایم همان رفتاری را خواهند کرد که تا حالا کرده اند. با این دستمایه است که بازجوی کمونیست شانس موفقیت در گرفتن اقرار دارد. و الا نظام ما حداکثر می شود مثل آمریکا که بعد از دو قرن بالاخره، و با همین منطق سرکوب و انتقام، قانونی بودن شکنجه در مورد تروریست ها را در زمان بوش پسر تصویب کرد. چون مثل همه نظام های کاپیتالیستی دیگر دنیا اصراری ندارد حقانیتش را در رفتار با دشمنش به اثبات برساند. 

 

اما بعد از همه این حرف ها یک نکته در صحبت های بهنام ابراهیم زاده هست که باید در مقابل مسیح علینژاد مطرح شود. بهنام می گوید: «ما چرا باید این مسیح و هیولای رسانه در اختیارش هست بزک کنیم ودفاع کنیم؟ افکار عمومی و خود شما یکبار از مسیح یا از خودتون سوال کرده اید چرا برای اون دفاعیات دسته بندی و جناحی و هر آنکه پیرو و تا حدودی بهش نزدیک هستند ازشون حمایت میکنه در این سال‌ها کم خانواده من، کم زندانیان گمنام کسی چون مهدی فراخی شاندیز اصلا ارژنگ داوودی [معلم زندانی] الان ماه‌هاست خبری ازش نیست یکبار اسمشون را آورده است؟». بعبارت دیگر، بهنام از من، و امثال من، بدرست خواسته است که از مسیح علینژاد سوال کنیم چرا از تریبون‌هایی که در اختیار دارد صحبتی از زندانیان سیاسی طیف چپ نمی‌کند. این حرف درستی است. باید از مسیح علینژاد پرسید، و من به این وسیله می پرسم، چرا از زندانیان سیاسی غیر از باصطلاح هم خطی‌های خودش صحبتی نمی‌کند، یا آن چنان مبسوط و محکم که باید صحبت کند نمی‌کند؟ این را من بصورت یک ادعا بیان می کنم: مسیح علینژاد که شاهد موضع گیری انسانی کمونیست ها در قبال به گروگان گرفته شدن عزیزانش هست، بهتر است (نمی گویم «باید»، چون اگر بگویم معنی ضمنی اش اینست که از شخص او «حمایت» کرده ایم و حالا در مقابل آن توقعی از او داریم) متقابلا نشان دهد که سطح درک و شعور سیاسی‌اش در حد درک و پذیرش و ارج نهادن، نه به موضع و مشی طیف چپ، بلکه به انسانیتی که می‌بیند اینها دارند در قبال این ماجرا از خود نشان می‌دهند هست. بعبارت دیگر، مسیح علینژاد باید از رفتار انسانی کمونیست‌ها لااقل در قبال خانواده خودش بیاموزد، و سپس با دفاع استوار از زندانیان چپ نشان دهد، که در ادعاهایش صادق است و واقعا قصد آن دارد که برای اعتلای سطح آگاهی و آزادیخواهی در کل جامعه در یک مسیر رادیکال حرکت کند و قدم‌های موثر بردارد. 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com