سیاست ما کمونیست ها قائم به انسانیت ماست، نه برعکس!

جمشيد هاديان
October 01, 2019

سیاست ما کمونیست ها قائم به انسانیت ماست، نه برعکس!

 

«خانواده مسیح علینژاد از وی اعلام برائت کردند: خانواده مسیح علینژاد در روز حجاب و عفاف در قالب بیانیه ای اعلام کردند: چنانچه هر کسی ، حتی جگر گوشه ما، حتی عصاره وجودمان، پاره تنمان، قدمی و قلمی بر خط قرمزهای مردم غیور این سرزمین بزند، ما هم همانند شما در برابرش ایستاده ایم و تا آخر می ایستیم».

 

این برائت نامه سخیف از زبان خانواده مسیح علینژاد در رسانه های ایران منتشر شده است. هیچکس نیست که نداند اخذ این برائت نامه هم مانند هزاران توبه نامه و اعتراف نامه و برائت نامه و «مستند» سخیف دیگر جنایت مضاعفی است از جانب جانیان حاکم بر ایران؛ در وهله اول برادر مسیح علینژاد را گروگان گرفته اند، و در وهله دوم آن را از حلقوم خانواده بیگناه او بیرون کشیده شده اند.

 

این برائت نامه را رفیقمان رئوف افسایی در فیس بوک منتشر و در معرض قضاوت و ابراز نظر همگان قرار داده است. نظرها تقریبا همه بنحو حیرت انگیز، و تاسف آوری، متاثر از قضاوت درباره سابقه، مواضع و فعالیت های خود مسیح علینژاد است، و طبعا فاقد جنبه انسانی. با قضاوت از روی همین مقدار ابراز نظر می توان بروشنی دید که سطح ناتوانی از تفکیک دو جنبه سیاسی و انسانی این ماجرا برای این مرحله از جنبش کارگری – انسانی ما بنحو دردناکی بالاست. اما در این میان برای من، بعنوان یک فعال جنبش کارگری – کمونیستی، برخورد بهنام ابراهیم زاده چهره محبوب و مشهور این جنبش، از همه دردناک تر است؛ به این دلیل ساده که از جایگاه و اهمیت تعیین کننده تری برخوردار است.

 

بهنام می نویسد: «به جهنم. بگذارید این خانم پرستو و خانواده اش هم کمی محنت و درد و رنج بکشند، چی میشه. چرا زندان همش مال ما ما گران (کارگران؟) و معلمان باشد».

 

و من وظیفه خود دیدم این دو کلام را با بهنام، که همیشه برایم از محبوب ترین چهره های جنبش بوده، در میان بگذارم:

 

بهنام جان، نه، این موضعی که در قبال این مسالۀ صرفا و صرفا و صرفا انسانی گرفته ای موضع درستی نیست. نه این موضع انسانی و کارگری است و نه این زبان. این موضع رهبری که بیانیه سال نود و شش را من «مانیفست کارگری انقلاب پیش رو» خواندم نیست. این موضع حاوی لااقل پنجاه درصد تایید گروگانگیرهای تروریستی اسلامی است: خب، نباید می گرفتند (پنجاه درصد مخالفت)؛ ولی حالا که گرفته اند زیاد اشکالی هم ندارد، یک کمی نفع هم دارد، چون طرف می فهمد زندان و شکنجه چه مزه ای می دهد (پنجاه درصد موافقت)!! و این زبان: «خام پرستو»؟!! ناسزا بمعنی تحت اللفظ کلمه؟! آنهم از زبان کسی که همه او را بعنوان مهربان، «حافظ مهر»، بعنوان تجسم دفاع از پاکی در مقابل پلشتی ِ دد منشان فاشیزم اسلامی می شناسند و تحسین، اگر نه پرستش، می کنند؟! «به جهنم بگذار این خانم پرستو و خانواده اش هم کمی محنت و درد و رنج و زندان بکشند چی میشه، چرا زندان همه اش مال ما کارگران و معلمان باشد». «و خانواده اش»؟! خانواده اش دیگر چرا؟! این گروگانگیری انسان های بیگناه هیچکاره تاییدش را از کدام گوشۀ وجدان تو می گیرد؟! به کدام دلیل انسانی چشمت را بروی طردنامه سخیف اخاذی شده از خانواده ای که نه سر پیاز است و نه ته پیاز، و لااقل تو یکی باید بدانی زیر چه فشارهایی اخاذی شده، بسته ای؟! «چی میشه»؟!! شما نمی دانی چی میشه؟! عجیب است؛ هر کس نداند لااقل شما یکی باید بدانی وقتی می برندت آن تُو چی میشه! این حرف فعال عرصه حمایت از کودک، عرصه حمایت از حقوق کارگر، عرصه حمایت از سیل زده و زلزله زده، قهرمان دفاع از نفس زندگی و پاکی و روییدن و بالیدن نیست، و نباید باشد.

نه، پس درستش بزعم تو حتما اینست که همه همان درد و رنجی که کارگر و معلم، و تو بعنوان مدافع آنها، کشیده ای را کمی بچشند تا بفهمند چه مزه ای میدهد! راستی چه مزه ای میدهد؟! این را چرا اثباتا روشن نکرده ای، شرح نداده ای، که چه مزه ای می دهد؟! درستش لابد اینست که تعداد هر چه بیشتری به زندان بروند و شکنجه شوند تا، نمی دانم، لابد درد و رنج به تعداد هر چه بیشتری انسان سرشکن بشود و «مزه» اش عادلانه تقسیم شود؟! لابد درست نیست کسی این «مزه» را نچشیده از این دنیا برود!! من این «آخ دلم خنک شد!» را از تو نمی پذیرم؛ هزار سال نمی پذیرم. باز هم می گویم، صد بار می گویم، این نه موضع کارگری است و نه، طبعا، موضع انسانی. این موضع من را بیاد موضع «ضدامپریالیست» های ضدبشر نوع اسلامی و توده ای و اکثریتی می اندازد که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۲ وقتی دود از برج های دو قلوی نیویورک به هوا می رفت و ۳۰۰۰ انسان بیگناه داشتند بمعنی تحت اللفظ کلمه در آن دو کوره کباب می شدند نوشتند «این آه دل ستم دیدگان، این دود جگر قربانیان سیاست های آمریکاست»!

بهنام جان، خودت بهتر میدانی، در این باره صدها قلم می شود فرسود و هزاران صفحه می توان سیاه کرد. اما فکر میکنم بعد از چهل سال که من و تو همه رنگ جنایت دیده ایم و خیلی هایش را لااقل تو یکی با پوست و گوشت و استخوانت احساس کرده ای، همین قدر کافی باشد. من جای تو بودم این حرف را فورا پس می گرفتم؛ این بنفع خودت، بنفع جنبش کارگری- انسانی ما و، به این اعتبار، بنفع کل انسانیت خواهد بود. این حرف تو معنایش در کنار آخوند جنایتکار و رژیم فاشیست اسلامی ایستادن است. عصبیت نباید تو را به آنجا می کشاند. جای تو آنجا نیست. بسادگی می توانی از راه رفته برگردی. دیگر خود دانی؛ و خودت یقینا می دانی.

 

جمشید هادیان

۳۰ سپتامبر ۲۱۰۹ (۸ مهر ۹۸)


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com