دو مطلب

حمید قربانی
October 02, 2019

تظاهرات کارگران باستیصال رسیده هپکو- با سینه زنی و نوحه خوانی ارتجاعی!

به باور من، کارگران برای رهائی در جهان و ایران راهی ندارند، جز اینکه به این گفته ی لنین جامه عمل بپوشانند : « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.
آری،

دوستان و رفقای کارگر تا زمانی که شما،  با شعار و رفتار و شیوه مرتجعین سرمایه یعنی باسینه زدن و نوحه خوانی باصطلاح به جنگ دولت مرتجع سرمایه داران میروید، بدانید از این خیلی بدتر با شما رفتار میکنند.

مذهب در تمام طول تاریخ جوامع طبقاتی، همواره وسیله ی توجیه استثمار انسان تولید کننده از برده، دهقان و زارع گرفته تا شما کارگران بوده است. مذهب خرافه ای است که بوسیله آن فقط شما میتوانید، درد خود را تسکین دهید و نه درد را و ریشه درد را از بین ببرید.

دولت همواره در جوامع طبقاتی چماق طبقه ی دارای ابزار تولید یعنی برده دار، فئودال و زمین دار و اکنون سرمایه دار بوده است و بر فرق انسان تولید کننده مثل برده، دهقان و زارع و اکنون شما کارگران کوبیده شده و کوبیده میشود.

تاریخ جامعه سرمایه داری پر از خون و چرک شما کارگران و دیگر زحمتکشان است که بوسیله همین دولت در اشکال مختلف و نام های گوناگون مثل دولت شاهنشاهی – شاهنشاهی مشروطه – جمهوری لیبرال دموکراسی، جمهوری مذهبی مثل اسرائیل، ایران، عراق، افغانستان و... ریخته  شده و بر سنگفرش خیابانها، بر دستکاه های تولید، میادین اعدام و تیر باران  و بوسیله ی جنگ های ویرانگر دلمه بسته است.

در همین فرانسه که امروزه بر علیه تظاهرات کارگران مشهور به جلیقه زردها تانک و ۳۰ هزار پلیس برای سرکوب شان گسیل می دارد، در ۸ روز در سال ۱۸۷۱ که کمون پاریس اولین دولت کارگران را شکست دادند از صبح آفتاب تا غروب آن، دسته دسته کارگران اسیر شده، دستگیر شده و زخمی را در پای دیوار قبرستان پرلاشز پاریس  به گلوله می بستند و جسد های خون آلود را در گودال های پای دیوار قبرستان می ریختند.

 نوشته اند در حدود ۵۰ هزار از کارگران و دیگر زحمتکشان شهر پاریس را اعدام کردند و تا ۱۰۰ هزار را تبعید نمودند که اکثرا مردند و بوسیله حیوانات درنده خورده شدند.

در آمریکا در شب ۸ مارس دو کارخانه پارچه بافی با زنان کارگر در آتش سوزاندند. در اول ماه مه کارگران به رگبار بستند بسیاری را کشتند و رهبران را گرفته و ۴ نفر را بوسیله یا اعدام کردند.

همین ۷ سال قبل بود که در آفریقای جنوبی کارگران اعتصابی معدن طلا که دفترش مرکزی آن در لندن می باشد، دولتی از زمین و آسمان به رگبار بست و ۳۴ نفر را کشت، ۱۷۶ نفر را زخمی و ۲۷۶ نفر  را دستگیر و زندانی کرد که در سال ۱۹۹۴ بوسیله مبارزات همین کارگران روی کار آمده بود.

من،  حالا به صدها میلیون کشته در سطح جهانی در همین ۳ قرن حاکمیت سرمایه و سرمایه داران اشاره نمی کنم.

 بنابراین، از دولت سرمایه داری هار و ارتجاعی اسلامی، شما چه انتظاری دارید؟ این دولت از روز سرکار آوردنش بوسیله سرمایه داران امپریالیست و ایرانی و خیانت کارانی همچون حزب توده ی ایران و تمامی جناح های و احزاب سیاسی سرمایه داران در ایران، شما و فرزندان شما را کشته است.

 یادمان باشد که اولین گلوله پاسداران این رژیم بر سینه ی کارگران شیلات بندر انزلی  و ناصر توفیقیان پیکارگر و کارگر کارخانه  مینو در اصفهان، به جرم شرکت در تظاهرات بر علیه بیکاری نشست.

البته، دولت سرمایه داران کار اساسی اش این است که از منافع سرمایه داران چه اسلامی و چه غیر اسلامی، چه سپاهی و چه شخصی، چه با عمامه و چه باکراوات و کت و شلوار دفاع نماید. کارگران را سرکوب کند. ما در کتاب کاپیتال مار کس میخوانیم که دولت در جامعه مدرن از آنجا ضروری شد که دستمزد کارگران را در حد مورد دلخواه سرمایه داران  نگه دارد.

شما زمانی به حق و حقوق و مطالبات خویش خواهید رسید که ۱- از باورهای مذهبی و ناسیونالیستی دست بردارید و بخود بعنوان یک طبقه ی جهانی و بویژه یک طبقه در سطح جامعه ایران  باور آورید  که بوسیله یک طبقه دیگر اجتماعی به نام سرمایه دار استثمار و بوسیله دولت آن طبقه سرکوب می گردید و ۲- خودتان را در ارگانهای مخفی و نیمه مخفی سازمان دهید و به صورت یک طبقه برای خود در آئید و متحدانه در مقابل طبقه سرمایه دار و دولت اش ، حزبیت یافته و مسلح  قرار بگیرید. حزب مخفی تان را ایجاد کرده باشید  و ۳- با بدست آوردن یعنی مصادره سلاح  از پاسگاه های پلیس و پادگانهای ارتش و سپاه پاسداران خود را مسلح نمائید تا بتوانید، دولت بورژواها را درهم شکسته و با دولت خود – دولت کارگران و زحمتکشان مسلح – جانشین نمائید. ۴- در یک پروسه موفق به بازسازی خویش شده، مالکیت خصوصی و خاصه بر ابزار تولید  و کار مزدوری را لغو کرده، مذهب و ناسیونالیسم و دیگر ایدئولوژی ها از بین بروند  و به مالکیت دسته جمعی تبدیل کنید.

توجه شما را به این جملات از مارکس  و انگلس جلب میکنم : «در اوضاع و احوال زندگی پرولتاریا، دیگر شرایط جامعه کهن نابود شده است. پرولتاریا مایملکی ندارد؛ مناسبات وی با زن و فرزند با مناسبات خانواده های بورژوازی هیچگونه وجه مشترکی ندارد؛ کار نوین صنعتی و شیوه نوین اسارت در زیر یوغ سرمایه، خواه در انگلستان و فرانسه، خواه در آمریکا و آلمان یک نواخت است، هر گونه جنبه ملی را از پرولتاریا زدوده است. قانون، اخلاق (حق و حقوق ندارد، زیرا که حق و حقوق تابعی است از نظام افتصادی اجتماعی مفروض و نه جدا از آن- من)، مذهب، برای وی چیز دیگری نیست جز تعصب بورژوازی که در پس آنها منافع بورژوازی پنهان شده است.
تمام طبقات پیشین، پس از رسیدن بسیادت، می کوشیدند آن وضع و موقع حیاتی را که بچنگ آورده اند تحکیم کنند و تمام جامعه را بشرایطی که طرز تملک آنها را تأمین کند، تابع سازند. اما پرولتارها تنها زمانی میتوانند نیروهای مولده جامعه را بدست آورند که بتوانند شیوه کنونی تملک خود و در عین حال همه شیوه های مالکیتی را که تا کنون وجود داشته است از میان ببرند. پرولتارها از خود چیزی ندارند که حفظش کنند، آنها باید آنچه را که تا کنون مالکیت خصوصی را ( از جمله قانون، حق وحقوق (حقوق بشر من که حافظ مالکیت خصوصی است وامثالهم را لغو کنند. مارکس و انگلس قبل از این در سال ۱۸۴۶در نقد ایدئولوژی آلمانی نوشته اند که کمونیسم حرکت طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است. – من) را حفاظت مینمود و آنرا مأمون و مصون میساخت نابود گردانند.». مانیفست حزب کمونیست ۱۸۴۸.

شما راه دیگری ندارید یا مرگ در ذلت یا پیروزی انقلاب قهری کمونیستی و زندگی با عزت! این زندگی با شعاهای ارتجاعی و شیوه های ارتجاعی بدست آمدنی نیست. این زندگی بوسیله کارگر آگاه، متحد، مسلح و با شعار "انقلاب مداوم" تا کمونیسم و خواندن سرود انترناسیونال و سلاح در کف بدست آمدنی است!

لینک تظاهرات کارگران به استیصال رسیده هپکو و سنینه زنی ارتجاعی شان!

https://www.facebook.com/100015619905380/videos/620996765097648/

حمید قربانی ۱ سپتامبر سال ۲۰۹۲ اسپارتاکوسی


+++

انقلاب سرخ- کارگران مسلح تنها راه نجات است!

 

لینک در تلگرام  در باره مبارزات کارگران هفت تپه 

https://t.me/kkfsf/11009

که  پرولتاریا نمی تواند از دستگاه دولتی موجود برای رسیدن به اهدافش استفاده نماید:" کمون ثابت کرد که طبقه  ی کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد." مانیفست کمونیست، پیشگفتار چاپ آلمانی، سال ۱۸۷۲. حروف درشت از من است.

 کارگرزان شما، برای رسیدن به دولت کارگران – حاکمیت شورائی – اول نیازمند به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی هستید. زیرا که شورا به معنی ارگان تصمیمگیری کارگران و زحمتکشان، برای در دست گرفتن سرنوشت خویش و جامعه، فقط در سطح سراسری و کل کشور حداقل یک کشور معنی و مفهوم پیدا میکند و نه در یک کارخانه و شرکت هر چند مهم و تعیین  کننده برای اقتصاد یک کشور، زیرا که در موقعیت تعیین کننده ، یعنی  موقع خارج کردن اداره کارخانه یا شرکت از دست سرمایه داران یا مدیران دولتی و یا خصوصی، شما سر و کارتان با دولت مرکزی با نیروی سازمان یافته و مسلح سراسری است و نه حتی منطقه ای که تمام طبقه ی سرمایه دار جهانی، به آن برای سرکوب شما  کمک رسانده و یاری گرش خواهند بود  و سرکوبی شما حتمی است. این کار حتمی است، بدون هیچگونه توهم و گفتن اینکه «  نه گربه حیوان خوش خط و خالی است   فکر آزار جوجه هرگز نیست.  شعر خانم پروین اعتصامی) برای اینکه، چنین انقلابی که باید دولت  کنونی بطور کلی  و با تمام دستگاه های ارتجاعی و مدرنش در هم شکند و دولت نوین ایجاد و مستقر کند، شما نیازمند هستید که از حالت انفرادی، شرکتی و کارخانه ای در بیائید و در یک ارگان سیاسی سراسر ، ارگانی که برای همه گونه مبارزات طبقاتی تا جنگ همه جانبه طبقاتی، خود را، یعنی شما را آماده کرده باشد. این حزب مخفی شما کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست است.   می بینید که حاکمیت شوراپی فقط یک لفظ نیست که اگر داده شودُ همه چیز تمام است و بعد هم چه شورائی؟ کارگر نباید خود را فریب دهد، کارگر باید واقع بین باشد و حقیتگو، اگر چه حقیقت لرزه بر اندام افکند! حقیقت اینست که دولت شورائی – شوراهای مسلح کارگران زحمتکشان، ضروری و دست یافتنی است، ولی نه، ساده و سهل! جنگ خونینی را در پیشارو داریم که اندازه تلفات و خسارات آنرا فقط درجه سازماندهی ما، تعیین می کند و نه چیز دیگری!

بریده باد زبانم که اگر جز حقیقت دریافتی خود، چیزی گویم!

ببینید که کارل در باره ضرورت چنین حزبی چه گفته است :

کارل مارکس:

مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. (توجه کنید کارل مارکس از سازمان سیاسی طبقۀ کارگر صحبت می کند و این را با گفته های منصور حکمت و مخصوصا (حزب زنان، حزب کودکان، حزب منصور حکمت، بیانیه بمناسبت یازدهمین سالگرد تأسیس حککا)، مقایسه نمائید- من)

 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

 
در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
 (تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱،  به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)

دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.
 (تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

و در باره نقش قهر  – انقلاب قهر آمیز – لنین از زبان انگلس و مارکس می نویسد : اینک این استدلال انگلس:

« ... درباره اين که قوه قهريه در تاريخ نقش ديگرى نيز ايفا مي کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره اين که قوه قهريه، بنا به گفته مارکس، براى هرجامعه کهنه‌اى که آبستن جامعۀ نوين است، بمنزله ماماست، درباره اين که قوه قهريه آنچنان سلاحيست که جنبش اجتماعى بوسيله آن راه خود را هموار ميسازد و شکلهاى سياسى متحجر و مرده را درهم ميشکند - درباره هيچيک ازاينها آقاى دورينگ سخنى نمي گويد، فقط با آه و ناله اين احتمال را میدهد که براى برانداختن سيادت استثمارگران، شايد قوه قهريه لازم آيد - واقعا که جاى تأسف است! زيرا هرگونه بکار بردن قوه قهريه بنا به گفته ايشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار مي برند و اين مطالب عليرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته مي شود که هر انقلاب پيروزمندانه‌اى با خود به همراه ميآورد! اين مطالب در آلمانى گفته ميشود که در آن تصادم قهرى، تصادمى که به هرحال ممکن است به مردم تحميل گردد، حداقل اين مزيت را دارد که روح آستان‌بوسى، روحى را که درنتيجه خوارى و ذلت جنگ سى ساله در اذهان مردم رسوخ کرده است، از بين ببرد. و آن وقت اين شيوه تفکر تيره و پژمرده و زبون کشيشانه جسارت دارد خود را در برابرانقلابى‌ترين حزبى که تاريخ نظيرآن را نديده است عرضه دارد."   (ص ١٩٣ چاپ سوم آلمانى، پايان فصل چهارم بخش دوم.)».

در باره ضرورت انقلاب قهری : « « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.

در باره ضرورت دیکتاتوری پرولتاریا : « کائوتسکی با دانشمند مآبی سفیه کابینه نشین یا با چشم  و گوش بستگی یک دختر بچه دهساله می پرسد: وقتی که اکثریت در دست است چه نیازی به دیکتاتوری وجود دارد؟ مارکس و انگلس توضیح می دهند:
•برای درهم شکستن مقاومت بورژوازی،
•برای ایجاد رعب و هراس در دلهای مرتجعین،
•برای حفظ اوتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی،
•برای اینکه پرولتاریا بتواند دشمنان خویش را قهرا سرکوب نماید. »،
•لنین در ادامه می نویسد: «
•... و با چنین اوضاع و احوالی، در دوران جنگ حاد و تا پای جان، هنگامی که تاریخ مسئله وجود یا عدم امتیازات صدها ساله و هزار ساله را در دستور روز می گذارد،- از اکثریت و اقلیت، از دموکراسی خالص، از عدم لزوم دیکتاتوری و از برابری استثمارگر با استثمار شونده دم می زنند!! چه کُند ذهنی بی پایان و چه کوته فکری بی انتهایی برای اینکار لازم است!
•ولی دوران ده ها ساله سرمایه داری نسبتا «صلح آمیز»، از ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۴، درداخل احزاب سوسیالیست، که با اپورتونیسم  سازگارند از کوته فکری و تنگ نظری و ارتداد یک طویله اوژیاس گرد آورده است...»

. آیا این طویله اوژیاس الآن خود را بعنوان احزاب چپ، باصطلاح سوسیالیست، کمونیست (کارگری  و انقلابی) که در یوزگی دولت های امپریالیستی مشغولند و از فاشیست ترین دولت و فرد رئیس جمهوری همچون انتظار کمک به شما را دارند و هر روز یک هرزه گوی سیاسی مانند نوریزاد، مسیح علینژاد و حتی حسن روحانی و امروزه ابراهیم رئیسی را قهرمان عدالت، آزادیخواهی و مبارزه با فساد  و دوست شما و... طرح می کنند و در ویترین شیک قرار می دهند، صادق نیست؟ لحظه ای اندیشه و بعد عمل انقلابی و پراتیک دوران ساز، میتواند، ما را یاریگر باشد!

بلی، با این وصف،

کارگران باید شورائی  حاکمیت کردن، یعنی با هم تصمیم گرفتن، با هم اجراء کردن، با هم تولید کردن، به قدر نیاز برداشت کردن و خلاصه با هم بودن و متحد ماندن در برای اتحاد طبقات استمارگر که خود را در دستگاهی به نام دولت بیان میکند، دولت همیشه و در طول تاریخ جوامع طبقاتی، دولت طبقه حاکم - طبقه صاحب ابزار تولید بوده و هست و خواهد تا روزی که زوال یابد و محو گردد، جنین خواهد بود، عمل و پراتیک نمایند.

ولی، باید دانست و آگاه بود، شورا یعنی دولت کارگران و زحمتکشان مسلح، برای لغو مالکیت خصوصی و کارمزدوری، برای سرکوب سرمایه دارانی که بوسیله انقلاب قهری و کمونیستی کارگران و زحمتکشان از مالکیت بر ابزار تولید خلع ید شده اند، ولی هنوز زنده اند و نمرده اند  و نمی توانند مثل انسان عادی یعنی انسان تولید کننده - انسان کارگر - تولید و مصرف کنند و زندگی نمایند، آنها عادت کرده اند که کار و فعالیت نکرده، رنج نکشیده  و غرق نریخته از تولید دیگران زندگی کنند، آنها کرموار سالیان درازی زیسته اند، عادات سخت جانند رفقای عزیزم، و یک شبه محو نمیشوند  و دیگران را برده و فرمان برخود ببینند، ببینید آخوندها جطوری صحبت میکنند، آنها ما را نادان و صغیر و محتاج به چوپان و راهنما و تحت تکلف  امام شان بودن، می نامند، در صورتیی که خودشان انگل جامعه بشری بوده و هستند و خواهند بود.  برای همین است که بعد از خلع ید از مالکیت بر ابزار تولید، خوی درنده خوئی شان که امروز در حملات نیروهای سرکوب گر میبینیم، صد چندان میشود، از هم طبقه ای های جهانی شان تقاضا میکنند که به ما حمله نمایند، تا زندگی نکبت بار سابق که ما اکنون داریم را، برگردانند، نیروی سازمان یافته مسلح ما که به نام دیکتاتوری پرولتارها نامید میشود که در شکل شورائی - شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان، برای این  لازم و ضروری است که فعالیت آنها را  محو و یا محدود کند، از دخالت و حملات دولت های امپریالیستی جلوگیری نماید و ما را به عنوان یک طبقه ی جهانی طرح کند و با یاری همطبقه های ما در سایر نقط بشتابد، همچنانکه از آنها انتظار یاری داریم.

 ما باید بدانیبم که روزی آزادی برای همه خواهیم داشت که دولتی در کار نباشد. بنا براین برای ایجاد و ادامه شوراهای واقعی - دولت کارگران و زحمتکشان مسلح، نخست لازم است که کارگران آگاه متشکل شده و حزب سیاسی را موجودیت را دهند و از آن برای آگاهی طبقاتی دادن به توده ی کارگر استفاده نمایند تا اندیشه نکنیم کسانی که جلاد فرزندان، برادران و خواهران، همسران، پدران و مادران و رفقا و همکاران ما بوده اند، مثل ابراهیم رئیسی ها می توانند، طرفدار ما باشند تا فکر نکنیم که نکند، کسی مثل ترامپ فاشیست که دولت اش تا کنون صدها میلیون از ما را  در سطح جهان کشته است، دعوایش با خامنه ای فاشیست مثل خودش، برای منافع ماست و نه سرکوب بیشتر ما، تا در یک جمله تا حزب وسیله آماده کردن و مسلح کردن و متمرکز کردن ، ظرف اتحاد مان در جامعه سرمایه داری باشد تا سازمان تعیین اهداف مان باشد تا  قادر گردیم انقلاب سرخ را به پیروزی برسانیم که تنها وسیله ایجاد شوراها بعنوان قدرت سیاسی ما، دولت ما برای نابودی شرایط اجتماعی موجود - برای نابودی شرایطی است که دولت را ضروری میکند. استثمار انسان از انسان را بر افکند.  این طور ما میتوانیم به قدرت سیاسی ما یعنی شوراهای واقعی  نائل گردیم. ساده نگرنباشیم، فکر نکنیم که خیلی راحت دولت کنار می رود و قدرت را به طبقه کارگر واگذار میکند. ما دارای شورای سراسری میشویم، نه نه نه! چنیت توهمات مرگآور از ما کارگران و زحمتکشان دور باد.

در پایان باز هم به کارل مارکس برمیگردم که در سال ۱۸۴۷ و در نقد پرودون آنارشیست  فرانسوی و در پابان چنین نوشت :

[« طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.

در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.

در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟

نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.

در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:

« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »

(ژرژ ساند ) (۱)

ص ۱۸۵

 ]https://twitter.com/giletsjaunesac1/status/1104004310982184960

آری؛ زندگی و اداره شورائی لازم و ضروری است، اما اولا کدام شوراها و دوما چطور شکل می گیرند و سرانجام شان چیست؟

حمید قربانی ۲ اکتبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی



 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com