رحمان حسین زاده چه میفرمایند؟

فرهاد جوانمردی
September 12, 2019

رحمان حسین زاده چه میفرمایند؟

رحمان حسین زاده در مقاله کوتاهی بنام "مقدسات" به انتقاد از این پدیده پرداخته و آنرا یکی از شگردهای جهان سرمایداری پنداشته که  ازآن علیهه ابراز وجود آزادانه انسانها در ظرفیتهای فردی و جمعی استفاده میشود. میگوید: مقدسات تراشی" نه صرفا زاده "ایدئولوژی و عقاید آسمانی یا زمینی بلکه متکی به منفعت زمینی طبقات استثمارگر درهرمقطع تاریخی و در دنیای معاصر درخدمت منفعت کاپیتالیسم  که اساسا متکی به هویت سازی وارونه و جعلی مذهبی، ملی، نژادی، جنسی و عشیره ای دست سازاست،،، هیچ یک از شهروندان جامعه با هویت ملی و یا هویت مذهبی و نژادی و عشیره ای به دنیا نیامده است.،،،،  ما به عنوان انسان و موجود انسانی پا به زندگی و حیات میگذاریم.

وقتیکه نوشته ایشانرا مطالعه میکنی، ممکن است از بیان لغت بمعنی کلمات ایشان،به خواننده احساس درستی دست بدهد که بگوید:چه خوب فردوسی پاکزاد/ که رحمت بران تربت پاک باد. گفت مزن برسر ناتوان دست زور که روزی بیوفتی به پایش چو مور/ همچنین گفت گرفتم زتو ناتون تربسی است. تواناتر از تو هم آخر کسی است. اما زمانیکه جملات ایشانرا بارویدادهای تاریخی وتاریخ پر ازطنش و تشنج وجستجوی بشر مقایسه میکنی، آرزو خوهید کرد که ای کاش این جناب لااقل مقداری سرگرم کار باستانشناسی میبود وباقاشق وچنگال لایه های زمینرا زیرورو میکرد تاکمی ازتاریخ بشریت را باتکیه به فاکت تاریخی وتوضیح جزئیات ودلیل دگرگونیها، پیدایش زبانها، فرهنگ، مهاجرتها در شکارزندگی وقدرت سیاسی نظامی و حاکمیت برهمنوعان خود کمی بیشتر توضیح بدهد.

زندگی وتاریخ انسان دستسازنیستند بلکه حاصل اندیشه ها ویک روندهای بهمپیوسته تاریخی بسیارطولانی هستند. همه این پدیده ها نیز درخدمت منافع سرمایه نبوده(من کلمه سرمایه رابجای سرمایداری برمیگذینم) وزمانهای که پدیده اقوام، زبانها وسنتهای اجتماحی جهت همسزیستی کنار هم مطرح بوده اند، دستسازیاغیردستساز، مسله سرمایه همیشه مطرح نبوده است بلکه زاده مردم و دلیل پیدایش عمده انان ضرورتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی درتاریخ زندگی بشربوده است. اینجاست که زوایای جهانبینی صوری وتقلبی ایشان آشکار میشود. گفتید جعلیات ؟ من میتوانم کلمه جعلیات درزمان حاضررا بطور خلاصه توضیح بدهم. آیا جعلیات سیاسی، سکتی وایدئولوژیکی وهمچنین "اسمگذاری نیز"جزو این هویت سازی جعلی ایشان محسوب میشوند یا اینکه در کمونیسم حکمتی مدل جدید ایشان، این جعلیات مفروض میباشند؟ پس نامگذاری یک حزب (به اصلاح سیاسی) که در آن (به اصلاح آدمهای سیاسی) جمع میشوند و از جعلیات و جامعه مدرن و فوق مدرن سخن میرانند، ( که درجهان بی انتها وپر از ستاره اسمی بهتر ازبه اصلاح رهبرخود) برای فرقه های متعدد خود نمی یابند، عقب مانده، جعلی وبردگی مدرن نیست؟ خوب بگذریم فعلا.

اما وجود این پدیده ها حاصل قدرت طلبی انسان درکشف وتسخیرجهان همچنین غریزه ای بسیار کهن وبنیادین ازابتدای فهم و درک بشراز محیط خود به جوامع ابتدایی انسان میباشد. ولی ریشه ودلیل پیدایش آنچه هویتهای کاذب نامیده میشوند، در اصل همان روندهای تاریخی در مسیرشکوفایی فکری وتکامل انسانهاست. سخنان رحمان حسین زاده میتواند اینطورتعبیر شود که برای ایشان وحی صادر شده که در آینده جانشین "امام زمان خواهد شد. شاید ماموریت اولییه ایشان این خواهد بود که هویتها راپاک، زبانها را قیچی، ملتها را به خلق وهمه رابه اممت تبدیل بکند که برای خود جهانی ساده و آراسته انسانی پاک و بیدردسر وکاملا یکسان برای خود بسازد. نابرابریهای اجتماعی، ریشه فرهنگ و سنن آسمانی با تاریخی هزاران ساله، جنگ، کشتاروتسخیر و تصاحب کره زمین درجهان باستان ازعصرشکارتابه امروزو پیدایش و خلقت خدایان درمسیرماجراجوئیهای انسان که درآن انسانها فرهنگ مقدس زدایی وتراشیدن هیولاهای مافوق قدرت وتخیلی شانرا با چنگ و دندان میتراشند، گاها ربطی به سرمایه ندارد بلکه غریضه و ترسی است که در درون انسانها باخود حمل میکنند. این روند، تاریخ چندین هزاران ساله بشری را بطور سیستماتیک به تاریخ خداوندی مقدس و تراشیدن پهلوان پنبه های زمان، زبانها، فرهنگ ومذاهب تبدیل کرده است و دارای ریشه های بسیار عمیق انسانی و تاریخی هستند که بخشی از آنها به قدرت، بخشی به روح، بخشی به نیروی انسان ودیگری به طبیعت معتقد وباوردارند. برعکس چنین گفته های،این مقدس تراشی خارقلعاده بینی صرفا مربوط به جهان سرمایه داری نیست.اگر بخشی از آن درخدمت پول و ثروت باشد، اما بخشهای دیگرآن درخدمت آرزوهای فرهنگی وعقده های دیگر انسان بوده هستند. از زمانی هم نیست که مسله اقتصاد و استثماربرای انسان مطرح بوده باشد. چون جدای ازسیاست اقتصادی حاکمان درهزاره های قبل از میلاد که ماسسات اداری کنترل اقتصاد صورت میگیرد، مردم خود دارای فرهنگ زبان وباورهای مختص بخود بوده اند و بشریت درهر موقعیتی که قرار گرفته، خود را با آن شرایط تعریف کرده وسعی در تغییر محیط خود داده گامی به جلو نهاده است. با این اوضاع برای خود فرهنگ ساخته وبه دیگران منتقل کرده است. این بدان معنی است که موجودیت انسان ماقبل تاریخ همچون امروز و دریک سطح دیگر درخدمت اهداف تعیین شده زمان خودقرار داشته است. جنگ ناخشنود است اما همیشه یک شرایط تحمیل شده به انسان نبوده است بلکه یک فرهنگ خاص نیزبوده ودرعصرکنونی نیز جنگ فروشی معادلات خودرا با بامعیارهای جدید با تکیه صنعت وتکنولوژی مدرن جنگ حفظ کرده است. جنگجو بودن یک اصل، معیارهمزیستی وستونهای کارکرد جامعه مورد نظر نیزبوده است که انسانها را به شیوه های مختلف ازجمله مالیات یا شرکت درجنگ و حراست در همسرنوشتی دخیل داده است.

همانگونه که مجموعه ای در جهان مدرن امروز حزب میسازند، سکت میسازند، مذهب میسازند و تشکل میسازند تا باهم راحت باشند، در جهان باستان، درگذشته، دیروزوامروز چنین بوده است. این تاریخ هرچه باشد، تاریخ بشرامروزیست. نه به راحتی تغییر مییابد ویا اینکه نابود میشود. نابودی آن بمعنی نابودی انسان است. انسانها باید خود قدم بقدم آنهم زمانیکه کرده زمین تهدید به نابوی است به یک راه حل مشترک و جمعی برسند. روسها پس از ٧٠ سال حاکمیت کمونیستی سعی در فراموشکردن کلیسا دادند. درست روزیکه حزب کمونیست ملغی شد، بوریس یلسین عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست که رئیس جمهور شده بود،بهمراه اسقفهای خانه نشین کلیسای بزرگ مسکو را بر روی مردم باز کردند. بنابراین بدوبیراه به سنن وفرهنگ مردم، بمعنی برداشتن وزنی است که از توان  فلانی خارج است. جامعه باید تا آن اندازه آموزش آزادانه دیده باشد که در شعن خود نبیند به کلیسا قدم بگذارد. همانگونه که جمعیت کره زمین باتوان ریاضی درخود افزایش مییابد، به همان درجه نیز به مشکلات کره زمین افزوده میشود.

من درپاراگرافهای زیر به چند نمونه آشنا اشاره میکنم. که گاها نشان ترس از سرکوب یا عقبماندگیهای اجتماعی ویا افتخارات فرهنگی در جهان باستان و حتی امروز موجب بخش عمده مشکلات مسائل بوده است. امیرخان بدلیستی بدلیل اینکه در منطقه تحت کنترل امپراتور عسمانی میزیسته، بخش ابتدایی کتاب خود را به شخص سڵطان محمد سوم اختصاص میدهد. در آن بخش تمام جملات و کلمات آن به ستایش از بزرگی و خردمندی، دانشمندی،نابغه ای، پهلوانی، آشتی جویی، صلح دوستی او تاجایکه اورا تا عرش اڵ اعلا وپاکترین آثار بشری وسایه خدا و خادم الشریفین معرفی میکند. اما سلطان محمد سوم پس از جانشینی پدرش ١٩ برادرخودرا به اعدام محکوم میکند و تمام خواهران ناتنی خود راتبعید میکند تا با مشکل مناقشه قدرت دچار نشود.  

عیسی مسیح که یک یهودی ناسیونالیست و بستوه آمده از ظلم رومیان بود، تاکید میکند که من فرزند "خدا" هستم. خدای مورد نظراو" قیسرتیبێریوس" خدای روم باستان بود.میخواهد از قول فرزند معترض قیسرروم بگوید که شما سرزمین مارا میلیتاریزه کرده و ثروت و سامان مارا به تارج میبرید. لا اقل کاری بکنید که فئودالهای یهودی تمام زمینهای مردم را نبلعند بلکه همه را یکسان بین مردم تقصیم کنید.اوباواسطه فئودالهای یهودی که ازتقصیم ثروت خود پس از بقدرت رسیدن مسیح هراس داشتند ، بافشاروپرداخت رشوه و مالیات به پونتوس پیلاتوس، عیسی رابه سلیب کشیدند. (البته سلیب یک روال معمولی محکومین به مرگ بود). علی الرغم اینکه عیسی یک انسان برابری طلب بودومیتوانست سوسیالیست هم باشد، اما روایات انسانها از اینکه عیسی کی بود و چه میخواست اورا به خدا تبدیل نموند. اگر از هر کشیش عالمی پرسیده شود آیا وجود خدا در درون مسیح حقیقت دارد، میگوید نه. بااینکه روایات او از سوی کلیسای روم تغییر داده شد. اما او نگفت که به فقر رضایت بدهید.  گفت ثروتها را تقصیم کنید. نگفت که کلیسا تما ثروتها را بقاپد و مردم برده آنها باشند.

  کورش که از منظر ایرانیان نماد اعتدال و برابریست، دراصل یک وحشی خونخوار بود ودر سبک خود باحاکمیت کنونی تفاوت چندانی نداشت. ستون استوانه گلی او که هنگام تخسیربابل ازخود بجای گذشته است، با پژوهشهای بدست آمده ازآن سخنی از قانون وبرابری بزبان نمی آورد. بلکه میگوید که (البته باکشتار بابلیان و بتاراج بردن و سوزاندن خانه های مردم) الان صلح و آرامش برقرار شده است. اما درعصر مدرن فارسهای ایران جهت پروپاگانده برای ناسیونالیسم فارس استوانه های گلی کورش را کپی میکنند و درکوچه پس کوچه های لوس آنجلس با آن لاف عقل وشعور و فرهنگ تاریخی میزنند. بیائید پس از ٢٦٥٧ سال آنرا باهمان جامعه امروز مقایسه بکنید. آیا اثری از اعتدال فرهنگی،  سیاسی و اجتماعی میبینید؟

محمد که یک ناسیوناالیست عرب وعاشق زنهای مسن بود. ازیک انقلاب ساده عربی  به کمک کلیسای روم جهت مقابله با ساسانیان ایران به پیام آورو روسول الله تبدیل شده و اعراب را به امپریالیسم ایدئولوژیک سیاسی و اقتصادی وتاراج بخشهای عمده جهان بمدت ٩٠٠ سال تبدیل میکند. این موضوع اکنون به روح، فرهنگ وهستی اعراب و بخش عمده مردم خاورمیانه و آسیا تبدیل شده است. شاید میلیونها سال طول بکشد که همه اعراب دریابند که فرهنگ و سنن آنان براساس خرافه گوئی بناشده است.

کارل چهارم ، قیسر آلمانی رومی در قرن ١٤،سرنیزه ایکه گمان آن میرفت توسط ان سرباز رومی شکم عیسی رادریده باشد را در تمام دوران حاکمیت خوداز آن نگهداری کرد. با این تعریف که خود را نزدیکتر به مسیح(خدا) احساس میکرد تا مردم اورامظهر قدرت بشمارند . هیتلرکه از سوی جهان غرب ازاو بعنوان دیوانه یاد میشود، اولین کسی بود که نیزه رومیان باستان را که متعلق به کارل چهارم بود را پیدا کرد. پس هیتلرجدا ازدیوانگی هایش، یک کاتولیک مذهبی بسیارخطرناک بود که رهایی بشریت را همچون کاتولیکهای اسپانیا و ترکهای مسلمان عسمانی درنابودی یهودیان وباورهای آنان میدید وبرایشان کوره های آدمسوزی جمعی براه انداخت.

نمونه های بالاجزئی ازشرایط انسانها در دورانهای مختلف رابیاد میاورد. اما در جهان کنونی با اینکه انسانها با فراورده های علمی پیشرفته زندگی میکنند، اما از بس درگودال سیاه ایدئولوژیک خودکف کرده و"درقالب معنوی" خود سرگرم هستند، باتکرار جملاتی از قبیل رهایی انسان وغیره آنهم فقط درحرف، سرازسکتیسم و پیامبرسازی درمی آورند. اما نمیتوانند ریشه های بیولوژیکی انسان وزیستن که به یک رابطه ژنتیکی و"طبیعت انسان" است واز سوی دیگردارای یک وابستگی بلامنازع به کرده زمین ازجمله خاک آب و هوا ونور خورشید آن میباشد را توضیح بدهند، دچار اشتباه محاسباتی وتحقیقی شده و سراز بدوبیراه به "ناسیونالیسم و عشیره " درمیاورند. باتکرار مکرر چند واژه، از جمله انسان، سرمایداری، سوسیالیسم و ناسیونالیسم، قوم، عشیره وغیره شروع به پردازش ایده های ساختگی قرونوستا زده وغیر علمی میکنند که اننهوو نوبر گیلاس همان نوبر گیلاس "آنان" میباشد!

 رحمان حسین زاده میگوید: اگر در محیط آزاد و انسانی بزرگ شویم و هویتهای کاذب را به تک تک ما انسانها تحمیل نکنند، با همان هویت مشترک انسانی و به دور از تعصب، حیات اجتماعی و سیاسی و آموزشی را طی میکنیم و سعی میکنیم سرنوشت خود را در دست بگیریم، وغیره،،، باید اعلام کرد "مقدسات" نداریم. جامعه ای میتواند آزاد و ایمن باشد که اعلام کند "مقدسات" ندارد./ به همین سادگی؟ جملات فوق من را بیاد بخشی از داستان "سلمان روشدی" در کتاب "shame" می اندازد که درباره جدایی پاکستان وسریلانکا از"هند"نوشته است. انسان خارقلعاده و بدوراز فرهنگ، بدورازملت و بدور از جامعه ودست نخورده سلمان رشدی شبیه همان انسانی استکه رحمان حسین زاده آنرا بدون احساس انسانی و تاثیرات زمینی و آسمانی دنبال و تصویرمیکند و نمیگذارد آن انسان خود کاشف معایب زندگی خود در کره زمین باشد. سلمان روشدی در داستان خود، این آدم را توسط ٣ خواهر به نامهای" چانی، مانی و بانی"که قرار نیست هیچکس پی ببرد کدامیک از آنها حامله هستندوکسی نباید بداند پدر فرزند چه کسی بوده است وچگونه فلانی حامله شد، درحالیکه ازدواجی درکارنبوده، دریک کاخ دربسته و بدون ارتباط با انسانها و جامعه متولد میشود وبه سن قانونی میرسد. سلمان رشدی نام عمر خیام رابرای قهرمان تولیدی و جهانبین خود انتخاب میکند. (لازم به یاد آوریست که بدلیل این جملات و تشریح عمرخیام در آن کتاب، "خمینی رهبر شیعیان ایران" که خودهندی ال اصل است از سلمان رشدی تجیل کرد. اما بعدها بدلیل تخریب اصحاب اسلام در آیات شیطانی، خمینی تصمیم به ترور او گرفت)

بنابر روال پرورشی غیر اجتماعیی از مکتب "حکمتی" باید پرورش کودک درست به همان شیوه خیامی باشد که جامعه سرمایداری، فرهنگ و ناسیونالیسم نتوانند روی پرورش نوزاد کوچکترین تاثیری داشته باشند. کودک و انسانها فقط انسان باشند. بخورند، بجنبند وبمیرند وبتمرکند. تنها سخن سر زبانشان همچون صدای ضبط شده روی روباتهای اسباب بازی بچه ها با فشار یک دکمه بگویند: مرگ برسرمایه داری و امپریالیسم، با فشار دیگر بگویند: ناسیونالیسم کرد بد است. با فشار سوم بگویند: به حکمتیسم ایمان بیاوردید. پس از سن قانونی این انسانهای با مخ خالی(میموری خالی) را تحویل جامعه بدهد و بااتوپیهای مندرآوردی انسانی، سوسیالیستی و کمونیستی وفراخوان به برابری وبرادری داده و برایمان اینبار هزاران پیامبر بی پدر و مادررا وارد بازار بربهوت انسانی کرده وکمونیسم کارگری فابریکی بفروشند و همچون اسحاب مسیح در خانه هایمان را بکوبند و بگویدند: ما آمده ایم شمارا نصیحت کنیم ونجات بدهیم.

رحمان حسین زاده در ادامه میگوید: به خوبی بیاد دارم در مقطع سرنگونی حکومت سلطنتی و انقلاب ۵۷ هویت قومی و هویت ملی به اندازه حال حاضر برجسته نبود. مردم خود را بیشتر هم سرنوشت و همگرا و نزدیک به هم می دانستند. در ۴٠ سال گذشته این شکافها را تشدید کردند و این هویت ها را گسترش دادند و بر گردن مردم آویختند و این چاشنی کشمکش و مطرح کردن شعارهای ارتجاعی در مقابل هم است. طنز تلخ قضیه این است که این هویتهای کاذب را به عنوان "مقدسات" به خورد جامعه می دهند.

اگر در آن دوران جامعه(مردم بشکل دیگری "سوسیال اجتماعی" فکرمیکردند، نشان از کم آثاری یک نظام جاافتاده سرمایداری در(بخصوص کردستان) فئودالی بود. در انزمان بجز فئودالها ، برای مردم ثروت اندوزی بیکران مطرح نبود. اما وقتی ملتها بخاطر دفاع از حقوق خود به مصاف آندیگری میروند، نشانه مذهب وفرهنگ کاذب نیست بلکه نشانه آگاهی اجتماعی است که اجازه پایمالکردن حقوق سیاسی اجتماعی خویش رابعنوان یک ملت به ملت دیگری نمیدهد. آنها درعرصه اجتماعی با ابزار مختلف و درجامعه ایکه تنها ابزار اتحاد تشکل مذهبی است، توسط آن از حق خود دفاع میکنند. "اگر جناب حکمت آن دوران فرمودند که این جامعه کاملا سرمایداریست" ، اما چهل سال بعد رحمان حسینزاده متوجه میشود که آن دوران یک جور دیگر بود ومردم اقتصاد برایشان مطرح نبود وفضای همدلی دیگر برجامعه حاکم بود، اما الان جامعه کردستان روح سرمایداری بخود گرفته وهرکه بفکرجیب خویش است، شک نکنید که آن فرمایشات حکمت در باره جوامع ایران دردهه ٦٠  وبخصوص جامعه کردستان اصلا درست نبودند. جناب کاک رحمان شاید دردوره انقلاب ضدشاهی ٥٧ یا ایشان متوجه فرهنگ جامعه نبوده ویا اینکه به کشورداری حکومت شاه وزماامداران مدهبی بعدی توجه نکرده است. سیستم سیاسی آنزمان درست به اندازه امروز در حق اقلیتهای اجتماعی ترسناک بود. با این اختلاف که اوخود راپدرسالار جامعه وجانشین کورش میپنداشت و این یکی نماینده خدا برسرزمین ایران. در آنزمان همان اندازه درحق اقلیتها ظلم میشد همچون امروز. در آنزمان مردم را از شیراز و تهران به هواز ، بندرعباس و خوزستان با امکانات دولتی کوچ میدادند ومردم بومی را با آسیمیلاسیون وتغییر جمعیتی وروبروساخته و آنانرا از حق زندگی گرفته تا زبان مادری محروم میساختند. آنزمان نیز شاه به ارومیه اهمیت میداد وترکها رابا امکانات دولتی به آنجا ترغیب میکرد و اکنون نیز ارومیه کرکوک دوم شده است. پیداستکه درجه توحش با افزایش ٥٠درصدی جمعیت ازآن تاریخ تاکنون تفاوت هنگفتی خواهد داشت. این درست است که همسرنوشتی مردم باسیاستهای اقتصادی و سیاسی دولت از "لحاظ احساسی" فرق دارد. برای نمونه، مردم فارس یا ترک حتی اگرخودراهم میهن مردمان عرب و بلوچ یا کورد وغیره بدانند. اما درمقابل پوئینگها وامکاناتیکه دولت مرکزی در ازای نقل مکان از تبریز به به ارومیه، از کرمان به زاهدان، از شیراز به خوزستان به آنها میدهد تا ، خودیها جانشین غیر خودیها بشوند، بلاخره در عمل شریک جرم حکومت مرکزی هستند. هویتهای که جناب حسینزاده آنرا "کاذب" میدانند، یکسری جنبشهای اجتماعی وفرهنگی هستند که در این قالب، (قالب فرهنگی، مذهبی وملی) توسط آن ازشهر تا روستا درمقابل فرهنگ پاکسازی نژادی که دولت مرکزی آنرا نمایندگی میکند مقاومت میکنند.  

این باورها در جامعه کنونی درست همانند سلفیسم در مقابله با اسلام رایج عمل میکنند. درست همانگونه که حکمت شما مارکسیسم را برای خود به پسوند مارکسیزم انقلابی تغییر داد وتعدادی فریب خوردند که محتوای هردو یکی است. به کمونیسم پسوند کارگری افزودند ونامشان را در این جهان پرنام ونشان به حکمتی تغییر دادند. اگر وجود این سنتها درجامعه برای حکمتیها به یک دردسر کاذب تبدیل شده است وتبلیغ و سخن گفتن با روال معمول خود از"انسان" برایشان مشکل شده است، درست است چون ظالمان نیزازاین واژه استفاده میکنند. شاه میگفت "ملت ایران"جمهوری اسلامی هم میگوید "امت اسلام" وسکتهای جدید برای سرپوش گذشتن برنابرابریهای اجتماعیازانسان سخن میگویند

.رحمان حسینزاده میگوید: . در این دنیای "مقدسات" چیزی که اسارت پیدا می کند تحرک و تپش جامعه و انسان است. عجب؟ کدام انسان؟ منظورایشان همان امت نیست ؟ یا ملت ایران ؟ یا شایدهمان فرزند بی فرهنگ وبی زبان ٣مادره چانی مانی و بانی؟. اما هجوم انسانیستها واممتیها به خلقهای ایران به اینجا ختم نمیشود بلکه بابکارگیری ابزاروایده های قانونی خود میخواهند از شرر این مولتی زبانی و مولتی فرهنگی و انبوه مذهبی خلاص شوند. چون همانگونه که کار اسلام را با مشکل مواجه کرده است، برای سوسیالیسم  حکمتی نیز شاید دردسر ساز خواهد بود.

 در این رابطه سرپرست معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش ایران، جناب رضوان حکیم زاده، چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۸ اعلام کرده است که وزارت آموزش و پرورش با توجه به “تاکید رهبر ایران به یادگیری زبان فارسی ، که آنرا"عدالت آموزشی” و “جلوگیری از زدن برچسب دیرآموز(عقب مانده دهنی) به دانش‌آموزان مناطق دوزبانه” برای ایران، در صدد اجرای طرح “بسندگی زبان فارسی” در بخشهائی از ایران است که زبان مادری کودکان، فارسی نیست.  بنا بر توصیه علی خامنه ای، طرح تبدیل کردن نوزادان به فارسهای درجه ٢ از گهواره تاگوردر ایران آغاز میگردد. یعنی همان طرح کمال آتا تورک برای کردها در ترکیه. ازاین پس مادران حق ندارند بافرزندان شیرخوارشان درخانه خود نیز با زبانهای کردی "کرمانجی،سورانی، گورانی" ترکی، لری بلوچی،عربی وترکمنی به زبان مادری سخن گفته وقبل از خوب برایشان شعر و آواز لای لای بخوانند. این نوزادان قبل از وارد شدن به کلاس ابتدایی باید همچون کارخانه های جوجه سازی تست زبان بشوند. بلد بودند به مدرسه میروند. بلد نبودند، به آشغالدونی خواهند افتاد وعقبمانده محسوب خواهند شد.

 رحمان حسین زاده میگوید: جامعه ای میتواند آزاد و ایمن باشد که اعلام کند "مقدسات" ندارد . همان ضرب المثلی که میگوید صدای دهل از دور خوش است. روسها هم چنین کردند اما ٧٠ سال بعد نتیجه اش را دیدیم.  اشتباه این جناب زمانی است که سوسیالیسم را همچون امور اجتماعی و درپروسه های سیاسی و فرهنگی توضیح میدهد. که برای راه حل های سوسیالیستی در سرزمین عجایبی که درنظردارد، درمقابل هژمونی فرهنگی ناسیونالیسم وشوینیسم حاکم سکوت کرده وانرژی خود را صرف سرکوب ایدئولوژیکی اقلیتهای بیدفاع جامعه میکند. باید توجه داشتکه جامعه ایکه ٧٠٠ سال آبستن یک حکومت شیعی بود وبه آن دست یافت، برای پاکسازی آن نیز به ٧٠٠ سال نیاز است. ازشعار و تز کاری ساخته نیست.  اگر کاک رحمان میخواهد علیهه مقدسات وهویتهای کاذب برخیزد، باید اول ازجمع خود شروع کنند.

فرهاد جوانمردی ١١ سپتامبر ٢٠١٩


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com