چرا، اعتصابات و مبارزات کارگران و زحمتکشان و فرزندان آنها، در ایران فروکش کرده است؟

حمید قربانی
August 17, 2019

چرا، اعتصابات و مبارزات کارگران و زحمتکشان و فرزندان آنها، در ایران فروکش کرده است؟

 

زیرا که طبقۀ کارگر در ایران، فاقد حزب انقلاب، حزب کارگران آگاه، حزب آماده کننده کارگران، برای ادامه مبارزات جاری و تبدیل آنها به انقلاب پیروزمند قهری کمونیستی اند! در یک جمله :

 کارگران بدون حزب انقلاب اند، بنابر این،  بدون استراتژی و چشم انداز می باشند!

 

اعتصابات و مبارزات کارگران*۱ و زحمتکشان و فرزندانشان با وجود فقر و فلاکت گسترده و هردم فزاینده تر، در ایران  فروکش کرده است، چرا؟ آیا وضعیت کارگران بهتر شده است؟ آیا رشد اقتصادی انجام گرفته است؟ آیا ترس از بازداشت و کتک زدن و توهین و تحقیر نسبت به کارگران باعث این است؟ و آیا نبود تشکل سراسری که مبارزات کارگران را بهم ربط دهد و آنها را به پشتیبانی از یکدیگر فرا خواند، دلیل مهم و اساسی نیست؟ به باور من، همه این عوامل و مخصوصا دو عامل آخری بی تاثیر نبوده اند و حتما تأثیر داشنه و دارند، عامل نخست و دوم  و مخصوصا اولی را اصلا نباید حرفی از آن ها زد، زیرا که روشن است که اساسا موجود نیستند و نیست!

به باور من، و اما، مهمترین و اساسی ترین عامل بی ثمری اینگونه مبارزات و عدم سازمان سیاسی است که مبارزات را از اشکال ابتدائی و یا کنونی آن، از حالت پراکندگی و بی هدفی سیاسی، از حالت اکونومیستی و بویژه  رفرمیستسی به مبارزات با هدف و انقلابی ارتقاء دهد و آنها را به مبارزاتی تبدیل نماید که با هدف درهم شکستن دولت کنونی و ایجاد دولت انقلابی – طبقاتی کارگران – دیکتاتوری کارگران مسلح اانجام گیرند، به مبارزاتی که  جواب گوی شرایط موجود، یعنی بویژه قلدرمنشی، زورگویی کارفرمایان و مدیران خصوصی و دولتی متکی بر عامل سرکوب یعنی عامل اساسی در شرایط معاصر ایران سرمایه داری و بویژه تحت سلطه ی دیکتاتوری سرمایه داری با ایده ئولوژی ارتجاعی اسلامی مذهبی  را بدهد.

 تا زمانی که کارگران در حالت دفاعی و مبارزات شان رفرمیستی هستند، تا زمانی که طبقه کارگر سازمان سیاسی که اساسا از کارگران آگاه است، که در نهایت حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست است، موجودیت نداده باشند که با تحلیل مشخص از شرایط مشخص و احترام به واقعیت و نه، سر در آخور تئوری فرو بردن، آن شکلی از مبارزه را در دستور بگذارد که قادر است، نیروهای سرکوبگر رژیم را به عقب رانده و راه را باز کند که همه اشکال دیگر مبارزه بتوانند در بستر و با بودن آن،  جاری گردند، مبارزات پراکنده را همبسته و برای به پیروزی رساندن انقلاب سرخ نماید، شرایط اقتصادی سیاسی، اجتماعی خوب نشده که هیچ، بلکه روزبروز بدتر می شود و کارگران و زحمتکشان بیش از پیش به عقب رانده می گردند، همچنانکه دیده و می بینیم که از 22 بهمن 57 تا کنون، همواره دولت  سرمایه و سرمایه داران یورش آورده و کارگران را بیش از پیش در فلاکت و فقر و ندانم کاری فرو برده است. البته، نقش جریانات و احزاب و سازمانهای  اپورتونیست، خیائن به منافع به طبقه و با رهبرانی نفوذی و مزدور  برای دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی و مخصوصا سرمایه داری جهانیرا نباید از یاد بُرد.

این را که بدون مبارزه طبقاتی – سیاسی،  یعنی مبارزه ای که باید به درهم شکستن دولت کنونی منجر شود، مبارزه ای که بدون جنگ طبقانی ( جنگ تن به تن – فقر فلسفه – کارل مارکس)، آری، مبارزه ای که  بدون سازمان سیاسی – بدون حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست، بدون استراتژی به پیروزی رساندن انقلاب قهری پرولتاریا و ایجاد دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتاریای به هدف نمی رسد،  تجربه یک قرن ومخصوصا همین ۴۰ سال نکبت حاکمیت سرمایه در شکل ارتجاعی ترین و دیکتاتورترین دولت طبقاتی سرمایه داری - سرمایه داران بر طبقه کارگر در ایران، یعنی جمهوری اسلامی است. اگر چه، در شرایط جهانی هم، همین را می بینیم! زیرا که سوسیال دموکراسی رفرمیست و ملی گرایان – خلقیون – با اسم کمونیسم ( کمونیسم حرکت طبقه ی کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است- ایدئولوژی آلمانی – کارل مارکس و فردریش انگلس 1846) بر جنبش طبقه ی غلبه یافته اتد، این سلطه را باید درهم شکست تا توانایی درهم شکستن سلطه ی سیاسی بورژوازی، یعنی، دولت کنونی را، پیدا کرد. «بدون یک مبارزه قاطع و همواره با اپورتونویسم و رویزیونیسم، مبارزه بر علیه امپریالیسم ممکن نیست» نقل به معنی لنین و نیز «رویزیونیسم یک پدیده بین المللی است، از بین بردن این چرک هر چه سریع تر و عمیق تر ضروری است»، لنین اثر زیر: مبارزه بر علیه اپورتونیسم. https://mejalehhafteh.com/2015/04/18/%D9%84%D9%86%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85/

 

جنبش   و اعتراضات و تظاهرات جاری کارگران - جلیقه های زردهای فرانسه و مبارزات موسوم به بهار عربی، جنبش اشغال وال استریت، معلمان و کارگران و دانشجویان مکزیک، جنبش اشغال کارخانه ها در آرژانتین، اول ماه مه ها در ترکیه، 96 در ایران و ... این را به ما با هزاران زبان می گویند*۱!

بنابر این، انقلاب قهری کمونیستی باید که حزب سیاسی – حزب کمونیست انقلابی کارگران ، یعنی، سازمان خود را میطلبد، در دستور قرار بگیرد تا شرایط  اقتصادی سیاسی و اجتماعی فرهنگی به نفع ما، کارگران و زحمتکشان تغییر بنماید!

کارگران و زحمتکشان، بویژه در جوامعی مانند ایران، بر اثر همین شرایط بدتر شونده مادی و اوضاع زندگی شان، ناعلاج اعتصاب می کنند، به خیابان می ریزند، با نیروهای سرکوب گر که امروزه مجهز تر و آماده تر از هز زمان و با انیفورم و بدون اونیوفورم، درست مانند هواپیماهای بمب افکن با و بدون خلبان، هستند، درگیر می شوند و حتی در برخی از جاها و مواقع ناعلاج میشوند که از اشکال قهری مبارزه هم استنفاده نمایند، ولی اساسا، چون سازمان انقلابی و بنابر این، چشم انداز و هدف انقلابی کمونیسنی ندارند،  به جایی نمی رسند، عده ای کشته، زخمی و دستگیر شده، مورد شکنجه های وحشیانه قرار میگیرند، به اعترافات واهی وادار می شوند، یک عده سازمان و جریان در خارج از کشور(ایران) مخصوصا، اعلامیه و بیانیه می دهند و...کارگران ناامید شده و باز به کارخانه بر میگردند و باید برگردند، چون کود ک شان نان خشک هم باشد، می خواهد، کارگرهم در سیستم موجود، جامعه سرمایه داری امپریالیستی چه مدرن و سکولار، دمکرات و تابع حقوق بشر! و چه ارتجاعی و هیچ کدام از اینها را برسمیت نشناس، ولی جا خوش کرده در سازمان ها و ارگانهای جهانی طبقه ی سرمایه دار،  مانند ایران معاصر و بویژه امروز،  چیزی ندارد بجز نیروی کارش که باید بفروشد، و یا اخراج شده و روانه خیابان و حتی دیوانه میشود. این دور باطل ادامه می یابد!

 

در شرایط سیاسی اجتماعی جامعه ایران که دولت در آن دیکتاتوری لجام گسیخته بوده و هست، سرمایه داری آن در سرمایه داری جهانی ادغام ارگانیک شده است و... بطور کلی؛ مبارزه طبقاتی قهرآمیز، یعنی مسلحانه است که راه توسعه و گسترش اشکال دیگر مبارزات اقتصادی - سیاسی را باز میکند که چنین مبارزه ای سازمان خود را می طلبد که فعلا موجود نیست! با حرافی نمی توان، جوابگو شد، باید سازمان یافت و پراتیک انقلابی را در دستور گذاشت، رفقای کارگر و زحمتکش و فرزندان روشنفکر کارگران و زحمتکشان!

بعد از نوشتن این  مطلب و درج در فس بوک، به این فکر کردم که باید به دو نکته مهم دیگر، در رابطه با تجربۀ مبارزات همین دو دهۀ اخیر اشاره  کنم.

اول از همه، تشکلات مستقل و سراسری کارگران است. تجربۀ حداقل ۲۲ سال و اندی اخیر در ایران، این را میگویند که این تشکلات  که باید متکی بر نیروی کارگران و بدون اذن از طرف دولت و سرمایه داران باشند تا قادر گردند از منافع کارگران در شرایط جامعه ی سرمایه داری دفاع کنند، یعنی، شرایطی موجودیت دهند که در آن نیروی کار به قمیتی فروخته گردد که حداقل زندگی را تأمین کند، در شرایط کنونی ایران موجودیت نمی یابند و اگر هم در مقاطعی موجودیت یابند، سرکوب می گردند و رادیکالل هایش کشته، زندانی و شکنجه شده و رفرمیست ها بر جای آنها می نششینند. برای اینست که  ما بعد از ۲۴ سال از طرح این تشکلات  که با تشکیل هیئت مؤسسان سندیکاها و اتحادیه ها  و در ادامه خود به تشکیل کمیتۀ پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری  که بعدا آزاد را حذف کردند، کانون مدافعان حقوق کارگران در ایران، کمیتۀ هماهنگی  برای ایجاد تشکل های کارگری و بعدا اضافه شدن  کلمه "کمک "، از طرف بخش اصلی و اساسی این کمیته دنبال شد، شورای هماهنگی تشکلات و... اگر به واقعیت آنطور که هست نگاه کنیم، یک تشکل و نصفی ( سندیکای کارگران هفت تپه و سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی _ تهران و حومه)، بیشتر نداریم. آیا همین اثبات نمی کند که در شرایط کنونی سیاسی اقتصادی ایران وبا اشکال مبارزات تا کنونی، اصولا چنین چیزی غیر ممکن است؟! باید از رویا پردازی پرهیز کرد و به واقعیت توجه داشت تا توانست با پذیرش آن کاری کرد و تغییری در راستای اهداف خود، در آن ایجاد کرد!

 

  • تئوری خاکستری است، درخت سبز زندگی است! - لنین

 

دیگر اینکه، در اینجا به دو اعتصاب مشخص و تجربه خونین و بی ثمر برای کارگران فقط اشاره ای می کنم.

 ۱- اعتصاب کارگران ساختمانسازی معدن مس سر چشمه کرمان – شهر بابک – روستای خاتون آباد، در سال ۱۳۸۲، در ایران است که درست در بحبوحه فریاد های رئیس جمهور قانونمدار، طرفدار جامعۀ مدنی و جنبشی که او را تبلیغ کرده بود"ایران مال همه ایرانیها"، انجام گرفت و به دستور همان رئیس جمهور و با راهنمایی و مشورت، تمامی سران دولت های دمکراتیک و پارلمانی و واقعا طرفدار حقوق بشر!!! موجود و نه رویائی و بویژه سیاستمدار و سرمایه دار آمریکایی، یعنی  جورج سوروس که به سرمایه دار مهربان و بخششگر شهره است، و از جلسه ای که دکتر جوان پیام اخوان رئیس آن بود که بعدا بعنوان دادستان دادگاه باصطلاح بین المللی – تریبونال بین المللی  برای محاکمه جنایت کارانی مثل همان رئیس جمهوری – سید محمد خاتمی-  شد که حسن حسام شاعر باصطلاح کمونیست برایش شعر سرود و اشک  شوق از چشمان کسانی همچون بهرام رحمانی و ایرخ مصداقی و... جاری کرد، بعد هم ساکت ساکت شد، از زمین و هوا مورد تهاجم قرار گرفتند، قتل عام شدند، به نوشته ای ۹نفر و رسما ۴ نفر از کارگران و یک دانش آموز، درو شدند و در خون خویش غلطیدند.

۲- اعتصاب کارگران معدن طلای سفید در ماریکانای آفریقای جنوبی، در ماه های آگوست و سپتامبر ۲۰۱۲، این اعتصاب و سرانجان خونین آن، ۱۲ سپتامبر از چند نظر مهم و آموزنده است : الف- اینکه در کشوری انجام  گشت که نزدیک یک دهه،  از روی کار آمدن یک دولت دمکراتیک، ملی، ضد نژاد پرستی، پارلمانی  و حتی بخشش گر برای قاتلین پیش از خود، یعنی سران دولت سرمایه داران  سفید پوست که با مخلوطی از مبارزات اقتصادی سیاسی و سیاسی نظامی سرنگون شده بود، موجودیت یافته بود.

ب- همین دولت خیلی خیلی دمکراتیک باصطلاح سیاه پوستان تحت شکنجه نظام آپارتایید پیشین، به دستور سرمایه داران داخلی و خارجی و با حضور خانم هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه دولت ایالات متحده آمریکا، در زمان صدارت یک نفر مخلوط نژادی - دینی – جناب حسین بارک اوباما، چنان بر این کارگران یورش بردند که به گواهی همه، روی سران آپارتایید را سفید کردند و به نوشته کمیته اجرایی  اتحادیه متال آفریقای جنبوبی  تا برای چندمین بار اثبات کننده نظرات کارل مارکس و لنین، مبنی بر اینکه « دولت دیکتاتوری طبقه حاکمه بر علیه طبقه محکوم است.» و برایش فوق نمی کند که در آن  بالا چه کسی نشسته است، سفید پوست است و یا سیاه، همین که منافع سرمایه بخطر افتد، باید دستور گسیل نیرو برای رسرکوب صادر گردد!

 ث- در صورتیکه در این کشور اتحادیه های  کارگری، یعنی تشکلات سراسری مستقل  و پر قدرت!! موجود بودند.

در این یورش واقعا کم نظیر ۳۴ نفر از کارگران در دم به قتل رسیدند، یعنی قتل عام شدند، ۱۷۶ نفر، زخمی و ۲۷۶ نفر را دستگیر و در همان زندانهای ساخته شده در زمان رژیم آپارتایید زندانی گردیدند و تحت شکنجه قرار گرفتند.

ث -  امروزه قاتلان محاکمه نشده که هیچ بلکه دستور دهنده ی واقعی سریل  رامافوسا(Cyril Ramaphosa) که قبلا مسئول اتحادیه ی ملی کارگران معادن بود و سرمایه دار میلیاردر زمان حمله، همان شرکت صاحب معدن، رئیس جمهور آفریقای جنوبی است.

 

رفقا، مبارزاتی که هدف خود را درهم شکستن دولت کنونی – دیکتاتوری طبقه ی سرمایه دار، ایجاد دولت کارگران مسلح – دیکتاتوری پرولتاریا ی مسلح – شوراهای کارگران و زحمتکشان مسلح ( شکلی که ممکن است، تغییر نماید.) قرار ندهد که بدون جنگ طبقاتی سخت و خونین، بدون پیروزی انقلاب قهری کمونیستی، بدون وجود حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست – حزب مخفی و با پرنسیپ های لنینی – پرنسیپ های آهنین، ولی آگاهانه، ممکن نیست، سرانجامی جز شکست و قتل عام شدن ها و ناامیدی ها و گرفتار یأس و سرخوردگی بوسیله دولت های دمکراتیک که برخی ها فکر می کنند (تنها در دموکراسی مبارزات کارگران به نتیجه میرسد که این در جوامعی مانند ایران کنونی، فرستادن کارگران دنبال نخود سیاه و به محال تبدیل کردن پیروزی کارگران، یعنی کمونیسم می باشد*.) و چه دیکتاتوری آشکار و لجام گسیخته، عاقبتی ندارند!

 

در رابطه با کشتار کارگران در آفریقای جنوبی به این آدرس اینترنتی که ترجمه های من، در این رابطه هستند، توجه شما را جلب می کنم.

http://www.k-en.com/video/kargary/Afrika%20-jonobi.html

حمید قربانی ۱۵ آگوست - ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی!

تکمیل شده در ۱۷ آگوست ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی!

 

ملاحظاتـــــــــــ

 

*۱- باید توجه داشت که کارگران در اینجا، تنها کارگران صنعتی نیستند، بلکه طبقۀ  کارگر که کارگران بخش صنعت و معدن،  کشاورزی و دامپروری، توانیر و برق، گاز و آب،  کارگران راه و ساختمان،  کارگران حمل و نقل (جا به جایی کالا و انسان)، کارگران کارگاههای فرشبافی ،  کارگران بخش خدمات آموزشی و بهداشتی، یعنی معلمان، بهیاران و پرستاران، کارگران مطبوعات و چاپخانه ها  و هر آنکسی را شامل میشوند که برای گذران زندگی مجبور به فروش نیروی کار خویش هستند، فقط آنهایی را از نظز مبارزاتی شامل نمی شود که خود را به ارگان های سرکوبگر یعنی نیروی سرکوب جسمی و فکری و مغزی -  دولت سرمایه داران و بطور شخصی سرمایه داران  فروخته اند و دستمزد شان، برای این پرداخت می شود که کارگران و فرزندان آنها  و باورمندان به طبقۀ کارگر و یا هر مخالف اوضاع موجود را سرکوب و خفه نمایند. اینها تا روزی که در خدمت دستگاه سرکوب باشند، نباید از نظر مبارزاتی اعضای طبقۀ کارگر بشمارآورد، به باور من. اما، نباید اینها را  از دایره تبلیغ و ترویج حذف نمود که خطای بزرگی است، بلکه یکی از وظاتیف مهم حزب کارگران آگاه، تأثیر روی این بخش می باشد که می توانند، نقش مهمی در پیروزی هر چه کم هزینه تر، بویژه هزینه ی انسانی انقلاب قهری کمونیستی داشته باشند!

 

*۲- « مارکس همچنین به مسایل دموکراتیک و مبارزۀ پرولتاریا برای خواست های دموکراتیک می پردازد و نشان می دهد که تنها در دموکراسی سیاسی است که مبارزۀ طبقۀ کارگر به نتایج قطعی و نهائی خود می رسد.»  مقدمه مترجم – سهراب شباهنگ بر نقد برنامه گوتاء کارل مارکس. خط تأکید از من است.

اتحاد سوسیالیستی کارگری هم مشخصا در بیانیه کنفرانس هشتم سال ۲۰۰۹  می نویسد : « : «ﺑﺮاﯼ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ، ﮐﺴﺐ ﺁزادﯼهای دﻣﻮﮐﺮاﺗﻴﮏ ﺗﻨﻬﺎ راﻩ رﺳﻴﺪن ﺑﻪ اهداف اوﺳﺖ. ﺑﺪون ﺁزادﯼ ﺑﻴﺎن، اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت، ﺗﺸﮑﻞ و اﻋﺘﺼﺎب، ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮاﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﺎت اﻗﺘﺼﺎدﯼ و رﻓﺎهﯽ ﻓﻮرﯼ ﺧﻮد ﮔﺎم ﺟﺪﯼ اﯼ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺑﺮدارد، و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎدﻩ از همین ﺁزادﯼ هاﯼ دﻣﻮﮐﺮاﺗﻴﮏ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ هدف ﻧﻬﺎﻳﯽ ﺧﻮد، ﻳﻌﻨﯽ ﭘﺎﻳﺎن دادن ﺑﻪ اﺳﺘﺜﻤﺎر و ﺑﺮﭼﻴﺪن ﮐﺎﭘﻴﺘﺎﻟﻴﺴﻢ را ﻣﺘﺤﻘﻖ ﮐﻨﻨﺪ. از همین رو، ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت ﺗﺎرﻳﺦ، در ﺗﻤﺎم اﻧﻘﻼب ها و ﺟﻨﺒﺶ هاﯼ دﻣﻮﮐﺮاﺗﻴﮏ همه  ﮐﺸﻮرها ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ ﭘﻴﮕﻴﺮﺗﺮﻳﻦ ﻧﻴﺮو ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﺗﻤﺎﻣﺎ در اﻳﻦ ذﻳﻨﻔﻊ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻨﺒﺶ ﺗﻮدﻩ اﯼ ﺟﺎرﯼ هرﭼﻪ ﮐﺎﻣﻠﺘﺮ ﺑﻪ اهداف ﺧﻮد ﺑﺮﺳﺪ و وﺳﻴﻊ ﺗﺮﻳﻦ ﺁزادﯼ هاﯼ دﻣﻮﮐﺮاﺗﻴﮏ را ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﭘﺎﻳﺪارﯼ ﺑﺮﻗﺮار ﮐﻨﺪ. ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﻮد ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ ﭘﻴﮕﻴﺮﺗﺮﻳﻦ ﻧﻴﺮو درﻣﺒﺎرزﻩ ﺑﺮاﯼ دﻣﻮﮐﺮاﺳی ﺑﺎﺷﺪ، و ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﻮد ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ واﻗﻌﯽ را ﺑﺨﻮاهﺪ در ﻧﻴﺎز ﻋﻴﻨﯽ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ رﻳﺸﻪ دارد، ﻳﻌﻨﯽ ﻧﻴﺎزﯼ ﮐﻪ از ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺗﺤﺖ اﺳﺘﺜﻤﺎر ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎرﮔﺮ در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻮﺟﻮد ﻧﺸﺄت ﻣﯽ ﮔﻴﺮد.». ص 14،

و اما سندی  که رفیق سهراب شباهنگ به آن استناد می کند، همان برنامه گوتاء است. در خود سند، اما، چیزی به نام  «تنها»، نمیتوان پیدا کرد.  در دو جا  که به اشتباه و یا به عمد از این سند، می توان، این "تنها" را نتیجه را گرفت، به باور من اینجاهاست :

« خواست سیاسی برنامۀ گوتا چیزی بیش از ادعاهای دموکراتیکی که همه با آن آشنا هستند ندارد: رأی عمومی، قانون گذاری مستقیم، حقوق مردم، میلیشیای مردمی و غیره. آنها صرفا پژواک حزب بورژوائی مردم و مجمع صلح و آزادی هستند و همگی خواست هائی هستند که تا آنجا که به صورت تخیلی بیان نشده باشند هم اکنون تحقق یافته اند. صرفا دولتی که این خواست ها بدان تعلق دارند در درون مرزهای آلمان نیست، بلکه در سویس و در ایالات متحده و غیره است. این نوع «دولت آینده»، در واقع دولت معاصر است هرچند که در «چارچوب» امپراتوری آلمان نیست.

حتی دموکراسی عامیانه، که جمهوری دموکراتیک را دوران سعادت هزارۀ موعود می داند و اصلا گمان نمی کند که دقیقا در این شکل نهائی دولت در جامعۀ بورژوائی است که مبارزۀ طبقاتی باید تا به آخر و تا دست یابی به نتیجه ادامه یاید – آری حتی این دموکراسی از آن گونه دموکراتیسمی که در چارچوب اجازۀ پلیس عمل می کند و نه منطق، بسیار بالاتر است. »، رنگ آمیزی از من است.

 

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com