چهلمین سالگرد یورش وحشیانه جمهوری اسلامی به جامعه کردستان / گفتگوى سوسیالیسم امروز با سلام زیجى

گفتگو با سلام زیجی

به مناسبت چهلمین سالگرد یورش وحشیانه جمهوری اسلامی به جامعه کردستان

سوسیالیسم امروز: رفیق سلام زیجی اکنون سالگرد چهلمین سال روز ٢٨ مرداد ١٣۵٨ است، که بنا به فرمان جهاد خمینی جلاد در آن تاریخ یورش وحشیانه نظامی به جامعه کردستان صورت گرفت.  چرا چنین اتفاقی افتاد؟چرا فرمان جهاد؟ چرا این همه کشتار و جنایت وحشیانه از جانب جریان خمینی و مزدورانش؟ این واقعه چه پیامدهای به دنبال داشت؟

 سلام زیجی: یک نسل عظیم از انسانهای مبارز و مردم عادی در باره آن رویداد تاریخی حضور ذهن دارند و شاهدان عینی حقیقتهای آن دوره اند، ومن نیز یکی از آنها هستم. در سال ۵٧  اتفاق مهمی بوقوع پیوست، که عبارت بود از وقوع یک انقلاب اجتماعی بر علیه نظام استبدادی و دیکتاتوری سلطنتی نظام پهلوی. در این انقلاب طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران تا مرحله راندن شاه پیروز نسبی بدست آوردند، اما خمینی و جریان اسلامی مامور شکست آن انقلاب و  مخالفت با ادامه روند آزادیخواهی شدند  رویداد ٢٨ مرداد و جامعه کردستان هم جزو تفکیک ناپذیر این حرکت و روند  انقلابی به یادماندنی است. در همان دوره جمهوری اسلامی به همت کشورهای غربی زیر نور افکن قرار گرفت و شخص مرتجعی به نام خمینی را در بوق و کرنا کردند و به عنوان رهبر آن انقلاب به مردم تحمیل کردند و همان طوری که در جریان هستیم سرانجام متاسفانه آن انقلاب به آن هدفی که عبارت بود از آزادی ، برابری و رفاه و خلاصی از زندان و اعدام و استبداد و کشت و کشتار، نتوانست برسد .

 کشورهای غربی و جریانات ارتجاعی عملا خمینی و اینها را جانشین سیستم پهلوی کردند و این نظام می بایست بخاطر پس گرفتن دستاوردهای انقلاب ، به خاطر اینکه این انقلاب نرود تا ته خط، تا آنجایی که هدفش بود ، می بایستی جلوش را می گرفتند ، می بایستی از منافع و همان سیستمی که شاه بر سرش حاکمیت می کرد  جمهوری اسلامی تحت عنوان و پوشش انقلاب و نماینده انقلاب  با همین نام انقلاب را سرکوب کند و با همین نام  پیشروی آن روند انقلابی و آن فرهنگ و فضای آزادی و رشد مطالبات و اینها را بگیرند. و می بایست نظام سرمایه داری در ایران را دست نخورده نگه دارند، با سیستم سرکوبش، با زندانهایش و با استثمار بی وقفه ای که حکومت پهلوی علیه طبقه کارگر می کرد و علیه آزادیخواهان به پیش می برد. می خواهم بگویم  که جمهوری اسلامی برای این سر کار آمد که دقیقا این انقلاب را قیچی کند و راه سیستم نظام پهلوی را منتها به یک شکل دیگری، با لباس اسلامی، به یک اسم دیگری ادامه بدهد.و این تعرض جمهوری اسلامی در ٢٨ مرداد که شما به آن اشاره می کنید در واقع در ادامه سرکوب کلیت آن پروسه انقلابی علیه نظام پادشاهی و در ادامه تعرض به کل آن انقلاب توسط جریان ارتجاعی اسلامی به رهبری خمینی بود.

تاریخ نگاران سالم و واقع بین نمی توانند یورش٢٨ مرداد ۵٨  به جامعه کردستان را بدون کلیت روندی که در ایران اتفاق افتاد در آن دوره در نظر بگیرند. این یورش قبل از کردستان از تهران شروع شد و قبل از تهران از کارگران شرکت نفت شروع شد و وقتی جمهوری اسلامی توانست به همت نیروهای مرتجع دیگر، از جمله  همان هایی که همین امروز هم  زیر بال جنبش  دوم خرداد و بعدا جنبش سبز رفتند ، و یا جزو مجاهدین و نهضت آزادی و جبهه ملی و چریک اکثریتی و حزب توده آن دوره بودند، توانستند آن پروسه انقلابی را در بخش عمده ای از ایران سرکوب نمایند ، کارگران را پس بزنند، مردمی که مسلح شده بودند خلع سلاح بکنند و بالاخره در یک پروسه ی یک ساله توانستند در شهرهای بزرگی مثل تهران و جاهای دیگه جا پایی برای خود باز کنند، بدینترتیب زمینه یورش به مناطق دیگر از جمله کردستان نیز که تحت کنترل دولت نبود  فراهم کنند و بدین ترتیب در کل کشور اعمال قدرت کنند.

در ادامه این روند ضد انقلابی و تسلط نسبی اش بر شهرهای بزرگ مانند تهران و غیره است که جمهوری اسلامی  تحت عنوان “بر قراری امنیت و مبارزه با اشرار” شروع کرد به بهانه گیری و تدارک حمله مسلحانه به  مناطق کرد نشین. زیرا تا آن مقطع یعنی تا یک سال بعد از انقلاب ۵٧ ، جمهوری اسلامی نه تنها در کردستان نتوانسته بود که دستاوردهای انقلاب را پس بزند ، بلکه به همت آزادی هایی که در آن جامعه به دست آمده بود، آزادی های سیاسی، آزادی تشکیل احزاب و فعالیت های متنوع دیگری که واقعا در آن جامعه و درآن تصویری که برای آن دوره می شود در نظر گرفت جامعه نسبتا آزادی بود، و بسیار شکوفا گردید . این شرایط آزاد و انقلابی برای جمهوری اسلامی که ماموریت فوری اش شکست آن انقلاب و از میدان بدر کردن نیروهای حاصله از آن شرایط انقلابی از جمله کارگران و کمونیستها را بر عهده داشت بسیار خطرناک بود. از این نظر تصورشان این بود که این یک گوشه ای و سنگر مهمی از آن انقلابی است که آنها دارند پسش می زنند و می خواهند شکستش بدهند. از این زاویه بود که جمهوری اسلامی تدارک حمله به آخرین سنگر آن انقلاب را دید و این کار را نیز کردند .  ٢٨ مرداد ۵٨ سر آغاز چنین یورشی  به کردستان ایران بود. اقدام جنایتکارانه ای که تقریبا با اتکا به همان ارتش باقی مانده از شاه فراری داده شد و بقیه مزدوران تازه مسلح شده شان همزمان در ترکمن صحرا و مکانهای دیگری نیز شروع کرده بود.

در ۲۸ مرداد  سال ۵۸، درست در شرایطی که بخشی از مردم در  کردستان به عناوین مختلف از جمله در کوچ تاریخی که در مریوان صورت گرفت،  ومردم آزاده در بانه و سنندج و خیلی جاهای دیگر نیز به آن کوچ پیوستند و هدف این کوچ این بود که بهانه ای دست جمهوری اسلامی ندهند و اعتراض کنند و بگویند : ما نه تنها این رژیم را نمی خواهیم ، بلکه می خواهیم در یک فضای به اصطلاح  مدنی و اجتماعی  زیر بار این سرکوب ها نرویم و آزادی خودمان را حفظ کنیم و مانع این شدند که جمهوری اسلامی یک جنگ خونین را به شهر مریوان و منطقه تحمیل کند . در این شرایط و در آن اوضاع و احوال درست دو هفته بعد از این واقعه ، ۲۸ مرداد پیش می آید و ۲۸ مرداد  تبدیل می شود بر روز و شروع یک حمله ی خونین زمینی و هوایی که جمهوری اسلامی سازمان می دهد و از منطقه پاوه و آن مسیرها شروع می شود و ادامه پیدا می کند. تا این مقطع  یک جنگ بسیار نابرابر و یک حاکمیت زورگویانه مذهبی عقب مانده و ضد انسانی را همانند کل کشور به مردم کردستان  و به اپوزیسیون آن جامعه نیز تحمیل می کند.

به دلیل ناتوانی احزاب  ورهبران آن دوره در سازماندهی یک مبارزه و مقاومت توده ای و مسلحانه انقلابی ادامه دار که هم ممکن و هم زمینه بسیار زیادی داشت، امااتکا صرف به سنتهای  محدود ناسیونالیستی مبارزه در قالب “پیشمرگایتی” باعث گردید دامنه و قدرت فشار و اعتراض و دامنه آن مبارزه، حتی در شکل مسلحانه آن نیز علیه یورش رژیم  ناکافی و محدود و ضعیف شکل بگیرد، و هم  به دلیل سنگ اندازیها و سیاست “سازشکارانه” حزب دمکرات که بعضا به اسکورت نیرویهای مسلح جمهوری اسلامی هم منجر شد، و بلاخره  و مهمتر از هر عاملی به دلیل قساوت و بیرحمی و جنایتها و کشتارهای که این رژیم در کردستان نیز مرتکب شد سر آنجام توانست از نظر نظامی جامعه را سرکوب و اپوزسیون مسلح را وادار به عقب نشینی کند وجامعه را ملیلیتاریزه کند و مستقر شود. منتها با این وجود واقعیت این است که میتوانیم به دلایل های مختلف و با فاکت های متفاوتی نشان بدهیم، به عنوان مثال تداوم اعتراضات هر روزه در اشکال مختلف و چندین بار دست بردن به  اعتصابات عمومی علیه جنایات رژیم، نشان داد که جمهوری اسلامی اگر چه از نظر نظامی و سرکوب توانسته پیشرویهایی را در کردستان و یا در ابعاد ایران نیز بکند ، منتها نسیم همان انقلاب و اهدافی که آن انقلابی که جمهوری اسلامی کمر به شکستش و نابودی اش بسته بود، کماکان در قلب و هدف و آرزوهای تک تک آن مردم جامعه  باقی مانده و معضلات و مطالبات بیشتری علیه جمهوری اسلامه به آن افزوده شده است. به همین دلیل امروز در جامعه کردستان نه تنها آن سرکوب ها  باعث عقب نشینی به کل جامعه نشده بلکه در ابعاد بسیار گسترده و اجتماعی جمهوری اسلامی  مورد تنفر عمیق  بخش بسیار وسیعی از شهروندان است .

یک فاکتور مهم  دیگری را در آن رویداد تاریخی باید در نظر گرفت و آنرا با همه “تاریخ  جنبش کردها” متفاوت تر کرده بود، بگونه ای که  رژیم اسلامی نسبت به آن بسیار حساستر و وحشی تر عکس العمل نشان میداد و هم بخشی از نیروی خود”جنبش کردها” اعم از ملی گرایان و اسلامیون کورد. و بعضا جریان اسلامی و خمینی با آنها علیه این پدیده جدید در یک سنگر مستقیم و غیر مستقیم قرار میگرفتند. این پدیده جدید در شکل گیری یک مبارزه و مقاومت سر سختانه وحتی غیر قابل انتظار برای جریان خمینی نقش اول و رادیکالی داشت، بدون چنین پدیده ای “قافله” کردستان همان دوره لبیک فرستادن قاسملو به خمینی فاتحه ش خوانده میشد. هنوز هم این فاکتور کم و بیش یک ویژهگی تاریخی نوین جامعه کردستان را نشان میدهد که برای همه طرفهای ارتجاع دولتی و غیر دولتی به یک معضل جدی تبدیل شده است. این مهم مسئله رشد و عروج کارگر و چپ و کمونیزم متشکل در جامعه کردستان بود. در پس آن تحولاتی که گفتم در ایران، جمهوری اسلامی قبل از هر چیزی تعرض کرد به کارگران و چپ و در ادامه علی العموم  جریانات اپوزیسیون بورژوارا هم تحمل نکرد و زد. در کردستان در آن دوره یک ساله۵٧-۵٨، بدون حضور کامل رژیم و سپس چندین سال در چند شهر و مناطق وسیع بدون امکان حضور جمهوری اسلامی ما فعالیت داشتیم و جامعه آزادی را تجربه کرد.  به عنوان جریان چپ وکمونیستی جامعه که بعدا بیشتر در شکل کومه له و سپس همچنین در شکل حزب کمونیست  آندوره در جامعه در بخشهای مختلف فعالیت داشتیم و مقاومت مسلحانه علیه رژیم سازمان دادیم، باعث گردد این جنبش به ظاهر و غیر واقعی “جنبش کردی” و یا “کردها” به جنبشهای متفاوت طبقاتی، حداقل دو جنبش کارگری و چپ، و ناسیونالیستی و اسلامی، در تار وپود جامعه و نوع مبارزه با رژیم و چگونگی حل مسئله کورد و غیره دو راه کاملا متفاوت و متضادی را طی کنند. به علاوه جریانات چپ و آزادیخواهی که از مراکز دیگر مثل تهران و خیلی شهرهای دیگر آمده بودند و در همان سنگر آزادی و چپی آنزمان به فعالیت های خودشان در کردستان ادامه دادند و با رژیم جنگیدند. حضور این چپ “غیر کردی” به نقش و رادیکالیسم چپ در کردستان و کومله  بطور اخص تاثیر مثبت و رادیکالتری گذاشت. این موقعیت در کردستان بزرگترین خطری بود که جمهوری اسلامی فکر می کرد بایستی بزند همانطوری که در شرکت نفت و دیگر نقاط کشور آنها را سرکوب کرده بود.

 اوباش جمهوری اسلامی  فکر می کرد بایستی برایش توطئه ای بچیند و نگذارد که کمونیزم و آزادیخواهی و اصلا آن خصلت و انگیزه ای که تحت پوشش یک انقلاب اجتماعی به پا خواست و حکومت سلطنتی را به زمین زد ، آن روحیه مبارزاتی باقی بماند و آن نیروهای بر آمده از یک دوره انقلابی را بایستی  بزند تا بتواند “نظام جمهوری اسلامی” خود را به آسانی جایگزین”نظام پادشاهی” کند. دولت  وقت امریکا و غرب و ارتش باقی مانده شاه و زندانها و شکنجه گران دوران شاه هم آماده خدمت به “امام” در راه استقرارش بودند.  و متاسفانه در این مسیر جمهوری اسلامی توانست موفقیت بوجود بیاورد و نظام فاسدش را جایگزین نظام فاسد پیشین شاه نماید و در این راه صدها هزار انسان مبارز و بی دفاع را سلاخی کرد.

 

سوسیالیسم امروز: شما فکر می کنید چرا این  مقاومت در کردستان به این شکل علنی و مسلحانه و توده ای و تا به امروزش که ما داریم صحبت می کنیم جدا از تمام اعتراضات و مبارزاتی که در سراسر ایران هست ، در کردستان در یک شکل دیگری مطرح است . دلیل این را شما چه می دانید ؟ می خواهم بگویم چرا به این شکل حاد و اعتراضی و مسلحانه تا به حال درکردستان هست ؟ ویژگی اش چیست ؟

سلام زیجی: چند تا ویژگی دارد مهمترین جنبه اش به نظرم همان است که بیشتر توضیح دادم : اکثریت مردم کارگر و زحمتکش جامعه ی کردستان دادم پا به پای کل کارگران و زحمتکشان ایران برعلیه  هم حکومت استبدادی شاه و هم جمهوری اسلامی به پا خاستند، و این منشا ایجاد پل حمایتی و همراهی بیشتر شهروندان ایران را به همراه خود داشت. پیوستن گسترده غیر کرد زبانان به این مبارزه و مقاومت، ارسال انواع کمک های مادی و ارسال دارو به کردستان و دها مورد دیگر گویای برخورداری جامعه کردستان از حمایت بی دریغ بقیه شهروندان در سراسر ایران بود. بدین ترتیب جمهوری اسلامی هر تبلیغات دروغینی در باره  احزاب، نیروی مسلح و جامعه در کردستان میکرد نزد بیشتر شهروندان در کل کشور دود میشد و هوا میرفت. جمهوری اسلامی برای شکست انقلاب و  قدرت گیری خود از تهران و قم و مشهد و… شروع کرد، اما همچنان که توضیح دادم یک پروسه ای چشم گیر حدود یک سال و اندی و بعدا در دوره ی دوم، که جنگ دوم نام گذاری شد ، چندین سال جامعه کردستان بدون حضور جمهوری اسلامی تجربه آزادیهای سیاسی را لمس کرد، و این مسئله به ویژه وقتی یک جریان چپ و کمونیست و آزادیخواه رشد می کند و شکل می گیرد در آن جامعه و نقش ایفا می کند بلا واسطه به خود آگاهی کارگران تبدیل می شود و روحیه مبارزاتی را بالا می برد.

 این مبارزه رادیکال کارگری و کمونیستی و وجود پارتیزانهای کمونیست در قالب ‘کومله” قدیم یا چریک های فدایی و پیکار و غیره بود که توانست آن ویژگی را به کردستان بدهد و آنرا به “سنگر انقلاب” تبدیل کرد. طبعا ویژگئ دیگر و البته منفی این جامعه عروج ناسیونالیسم  و ملی گرای افراطی  با رهبری حزب دمکرات کردستان ایران بود. که اگر چه در مقاومت مسلحانه و مقابله با رژیم اسلامی در دوره های نقش داشتند اما در خیلی زمینه ها بر پیشروی جمهوری اسلامی در کردستان و عرض اندام ارتجاع مذهبی کمک کرد، و مرتب سرگرم لبیک فرستادن و معامله با “امام خمینی” شان بوده و در جستجوئی گرفتن امتیازاتی از حاکمیت برای شراکت در قدرت بودند نه  چیز دیگری. آسیبی که حزب دمکرات در آن سالها به مبارزه ما علیه رژیم اسلامی، به آزادیهای جامعه و به نیروهای چپ و کمونیست وارد کرد بنظرم  زیاد کمتر از آسیبهای وارده جمهوری اسلامی به جامعه کردستان نبود!

در مقایسه با بقیه ایران بنا به آن ویژگیها،  جریان اسلامی خمینی و همراهان مزدورش فرصت پیدا نکردند به سرعت دستاوردهای آن انقلاب را پس بگیرند و خواست آزادی و برابری را خفه کنند.  در نتیجه کارگران فرصت بیشتری برای رشد آگاهی خود و ایجاد تشکل ها و بنکه های زحمتکشان و خیلی چیزهای دیگر بدست آوردند.  احزاب امکان عروج و رشذ پیدا کردند، ماشین تبلیغات اسلامی و دروغ گوئی های آنها حتی از کانال مزدوران چون مفتی زاده ها هم نتوانست جامعه کردستان را فاسد و مرعوب کند. در حالی که  متاسفانه چنین فرصتهای کمتر برای بقیه ایران ممکن گردید. همان نفس اول شرکت نفت که شاهرگ آن انقلاب بود ، که کلید اصلی بود برای سرنگونی حکومت سلطنتی ، درست جمهوری اسلامی آنجا را زد. از داریوش فروهر گرفته تا بعدها بنی صدرش تا بقیه اش  رفتند از اونجا شروع کردند و نگذاشتند مردم از آن فضای آزاد به وجود آمده خودشون را سازمان بدهند، آگاهی را به پیش ببرند و حزب تشکیل بدهند . ولی این امکان در کردستان وجود داشت. این فضا به وجود آمد و این یکی از دلیل های پایه ای این مسئله است.

 یک جنبه ی دیگرش این بود همانگونه که اشاره کردیم  جامعه ی کردستان نیز مثل هر جامعه ی دیگری دارای طبقات واحزاب مختلف و متضادی بوده و و هست . جدا از سنت کارگری و کمونیستی جنبش ما،  یک سنت بورژوایی هم در جامعه ی کردستان  سابقه ریشه داری داشت. ، این سنت ، سنت جنبش بورژوا- ناسیونالیستی کورد است. می شود بیشتر توضیح داد که هیچ وقت این جنبش ناسیونالیستی در سازماندهی این مقاومت انقلابی علیه جمهوری اسلامی دخیل نبود ، بلکه همیشه در پای  میز مذاکره و اسکورت ارتش و این جور چیزها بود . منتها با وجود این بالاخره آنها هم دنبال نقش افرینی و سهم خواهی خود بودند از حکومت. و برای اینکه این سهم را بگیرند او هم جنبش خودش را سازمان می داد ، او هم مسلح شد و اهرمهای فشار خود را سازمان داد. علاوه بر کمونیزم و جنبش کمونیستی کارگری ، پا به پای آن یک جنبش ناسیونالیستی و بورژوایی کورد هم امکان براش فراهم شد که خودش را سازمان بدهد و سرانجام کل جامعه کردستان تحزب یافته و مسلح شد. این ویژگیها  با خود شرایط حاد و پر تلاطم تر ، معترض تر و پر جنب وجوش تری علیه حاکمیت اسلامی در کردستان شکل بگیرد و همچنان ادامه دارد.

 باید اضافه کنم که وقتی جمهوری اسلامی حمله ی ۲۸ مرداد را سازمان داد، چه قبل و چه بعد از آن تاریخ،  با خود دریائی از جنایت و خون آفرید و این جنایت به تعمیق و گسترش نفرت اجتماعی از جمهوری اسلامی بیش از پیش افزود.هر چند این جنایتکاران در سراسر ایران جنایت آفریدند و همه جا کشت و کشتار بود. منتها  ابعاد آن  جنایات به دلیل  فاکتور مقاومت و مقابله سیاسی- توده ای و مسلحانه به مراتب وحشیانه تر شد. جمهوری اسلامی هواپیما هایش را به آسمان می فرستاد و می زد و دیگر کاری به این نداشت که طرف مسلح است  یا نیست. از کودک و پیر و جوان را تو روستا و شهر به خاک و خون کشید. جنگ ۲۴ روزه سنندج و دها هزار خمپاره شلیک کردن و ویران کردن منازل مردم بر سرشان،  روستا به روستا و شهر به شهر در جامعه کردستان ما با چنین اقداماتی رو برو بودیم . همان وقتها که بحث خلخالی جلاد پخش گردید از  جامعه کردستان شروع شد، وحشت و انزجار آفرید. این جنایات به پیروزی نظامی جمهوری اسلامی کمک کرد اما به  دامنه تنفر از رژیم اسلامی عمق بیشتری داده است. وجود یک تنفر عمیق اجتماعی از یک حکومتی که با بی رحمی تمام من را می کشد ، بچه ام را می کشد ، جنایت رو سازمان می دهد ، به هیچ چیزی رحم نمی کند و تازه اسم من و شما قربانی را هم “ضد انقلاب” و “اشرار” گذاشته ، اسمش را عوامل پالیزبان گذاشته و یک دنیا دروغ کثیف از این نوع را سازمان می دهد ، پاسدار و بسیجی با این تبلیغات سمی می برد مغز خر بهش میداد و آنها هم می آمدن میگفت میرویم در کردستان “شهید” می شویم، و در نهایت هم آنها به درک نائل میشدند و هم مردم بیدفاع زندگی و کاشانه شان ویران میگردید. سران مرده و زنده جمهوری اسلامی مسئول تمام این جنایت هستند و آخرش همه شان را مرده یا زنده محاکمه خواهیم کرد.  زنده هایشان را به شدت مجازات خواهیم کرد، و بر روی گور مرده گان قاتل و جانی شان ضمن برگزاری مراسم محاکمه شان، بر مزار کثیفشان خواهیم نوشت ای جلاد ننگتان باد!

سوسیالیسم امروز: از نظر شما مهمترین درس این تجربه چهل ساله کدامند؟ و چه باید کرد؟

سلام زیجی: جمهوری اسلامی و تک تک مهرهای زنده و مرده شان بدون هیچ تردیدی آدمکش، مجرم و جانی هستند، و باید سرنگونشان کنیم و مجازات شوند! دست تک تک شان از اصولگرا و دوم خردادی و جنبش سبزی تا مفتی زادیها و دیگر کوردهای کاسه لیس و مزدور جمهوری اسلامی به خون کارگران، زنان، سالمندان، جوانان و کودکان رنگین شده است. باید همه شان را مجازات و محاکمه نمود. هر نیرو و حزبی که در صدد معامله و یا کمک کننده تداوم عمر این حکومت باشد و آنرا با  وجود این تاریخ مملواز جنایت به مثابه حکومت  مشروع”مردم” به رسمیت بشاسد از خود جمهوری اسلامی پست تر و ضد مردمی تر است و باید آنها را نیز مجازات کرد. از اینرو هر گونه امیدی  به این نظام جانی، هر گونه سرمایه گذاری احمقانه دوباره حول جناحهای رژیم و قول و قرارهای فریبکارانه آنها، هر گونه اتکای به نقش و سیاست دولتهای دیگر از جمله دولت جنایتکارامریکا برای رهائی از چنگ رژیم، و هر گونه تجسم آزادی و رهائی و خوشبختی از راه توهم پراکنی در قبال سیاست و عملکرد اپوزسیونهای چون سلطنت طلبان، مجاهدهین، احزاب فدرالیستی کورد بورژوا همیشه سر بزیر جمهوری اسلامی و یکی از دولتهای سرکوبگر و یا اتکا به هر جنبش و نیروی ملی گرا و مذهبی در داخل یا خارج کشور، بدون برو برگشت به منزله استقبال از تدارک شکست مجدد و  خانه خرابی و نابودی چند نسل دیگر از انسانهای تشنه آزادی و برابری و رفاه و امنیت خواهد بود. مهمترین درس و تجربه مسدود کردن این مسیر، ترد چنین احزاب و سیاستهای، و روی آوری جامعه به یک مبارزه متشکل و متحزب و قهر آمیز انقلابی و سوسیالیستی است!

درعین حال باید تاکید کرد  که جامعه کردستان بدون رهائی کل جامعه ایران از چنگ جمهوری اسلامی هرگز رها نخواهد گردید، طرحهای فدرالی و استقلال و دیگر تخیلات مشابه در شرایط کنونی بجز پیچیده تر کردن مسیر آزادی و رفع ستم ملی و بجز خود فریبی هیچ سودی برای جامعه کردستان ندارد. و بلاخره باید تاکید نمایم که با مبارزه پیشمرگانه و تکرار و ادامه سناریوهای سنت احزاب ناسیونالیست کرد نیز بجز شکست چیزی نسیب جامعه نخواهد شد. همینجا اعلام نمایم که هر حزب چپ و راست و یا هر فعال و عنصر سیاسی که چنین وانمود میکند ما در کردستان با یک “جنبش کردستان”، یا یک “جنبش ملی کرد”، یا با “جنبش کردها “، یا در بهترین حالت با ادبیات چپ ملی “جنبش انقلابی کردستان” و تعاریف ماورا طبقاتی و جعلی مشابه مواجه هستیم باید بدانیم اینها ناسیونالیستهای بسیار فریبکار و خطرناکی هستند و این تعاریف و مفاهیم شان درست مانند دولت مرکزی که از “میهن”، “منفعت کشور”،” ملت ایران” “مردم بزرگ ایران”، یا با بحث فرهنگ و مذهب و تاریخ دو هزار ساله ایرانی و چرند تمامیت ارضی کشور و غیره کلاه گشاد سر خیلیها میگذارند، اینها هم در کردستان برای تقابلشان با برادر بزرگتر زورگویشان درقالب دولت مرکزی با این مفاهیم جعلی به عوامفریبی روی می آورند و با زندگی مردم در معامله و سهم خواهی شان با دولت فاشیست اسلامی سوه استفاده نموده و خود را نماینده یک “ملت” معرفی میکنند، و اینکه گویا بجز ستم ملی بقیه هزار و یک درد و ستم واقعی تر و درد آورتر دیگر در این جامعه کشک است و معنی و مفهومی برایشان ندارد.باید از این سناریوهای دروغین و از دست جنبش و احزابی که به قدمت تاریخ “کوردها” بجز شکست و ناکامی و “خیانت” چیزی برای مناطق کرد نشین به ارمغان نیاورده اند خود را خلاص کرد و راه آزادمنش و آزادیخواهانه ای در پیش گرفت.

 نه فقط ساده ترین حقیقت مبتنی بر طبقاتی بودن آن جامعه مانند همه ایران و جهان، و وجود جنبشهای مختلف از جمله جنبش کارگری و ناسیونالیستی و مذهبی ضد همدیگر در آن جامعه،بلکه  ما در کردستان نه با یک جنبش “کورد” بلکه با جنبشهای متفاوت از جمله جنبشهای ناسیونالیستی و مذهبی و کارگری و سوسیالیستی مواجه ایم. به همین ترتیب  نه با یک راه حل  برای رفع ستم ملی که با چندین راه حل متضاد برای حل مسله کرد و رفع ستم ملی روبرو هستیم. کسی که اینها را منکر میشود باید بدانیم یک کلاهبردار سیاسی بیش نیست!  ادعای اینکه “همه کورد هستیم” و یک منفعت و یک آینده داریم به اندازه اینکه “همه ایرانی هستیم” و همه یک منفعت و آینده داریم یک دروخ شاخدار بسیار بزرگی است. مدعیان این پروپاگند بورژواها و ناسیونالیستهای کرد و فارس و ترک و بخش فاشیستی و افراطی این جنبش است که در تاریخ زندگی شان هزار بار باد آنها را به هر جهتی خواسته برده است و از جمله ناسیونالیسم کورد همواره شکست خود را به ناحق به شکست و ناکامی “مردم کورد” تبدیل کرده اند. در همین کردستان ایران همه میدانیم یک روز به خمینی لبیک میفرستند روز دیگر با امریکا و مجاهد و سازگارا عکس میگیرند و روزبعد با بخشی از ‌همین رژیم و بقول خودشان “جاشها”ی مسلح و غیر مسلح همصدا میشوند، و روزی دیگر باز دوباره با حربه “ملت کورد” و جنبش کردستان” به پای “آشبتال” و  معامله و تسلیم با دولت مرکزی می روند.

 بنظرمن مهم ترین درس چهل سال اخیر تشخیص واقعیتهای ساده فوق است!، بنظرم  دقیقا  مانند چهل سال کل تجربه  شکست و ناکامی قیام ۵٧ تا حالا درایران  باید این حدقل درسها را گرفته باشیم: اگر میخواهیم کارگران و زحمتکشان و مردم ستم دیده از همه ستمهای که بر او اعمال میگردد رهائی پیدا کنند نباید به دام دولتهای غربی، به دام جناحهای رژیم، و به دام  هیچ حزب و جنبش دست راستی یا چپ نماهای دوباره بیفتد که خودشان توجیگر شرایط موجود بوده اند و در تحمیل این ناکامیها بر ما سهیم بوده و نقش منفی داشته اند. و یا خود بخش تفکیک ناپذیری از وجود ستم و خرافه گری ملی و مذهبی اعمال شده بر کل شهروندان هستند، و بجز سود جوئی، ذینفع بودنشان در تداوم و بقایای نظام ظالمان سرمایه داری، و تلاش برای سهم بری اقتصادی و شراکت در قدرت دولتی به دنبال هیچی برای “مردم” نیستند! هر ادعای غیر از آن حقایق ساده هزار بار تجربه شده بگویند مطلقا دروغ میگویند. گفتیم که کلمات تزیئن شده “مردم”، ملت”، “میهن”، خاک”، “فرهنگ ملی”، مذهب و سنت” و دیگرهذیانگوئی های فریبکارانه شان تنها و تنها برای تحمیق مردم و تحریک و فریب آنها در جهت رسیدن به اهداف ارتجاعی خود بکار میبرند. این مفاهیم هیچ فرقی با چرندیات زوزه یک مداح، روزه خوانی دروغین و خرافی یک آخوند، با سینه زنی و قمه کشی های شیعه مسلکان خاک بر سر امام حسینی ها، و یا با یک داعشی و سلفی- سنی مذهب کثیف و جانی ندارند. جامعه قربانی سیاستهای ارتجاعی این شیادان و حقه بازان فاسد دو دوزه باز سیاسی شده اند. تفاوتی در صور مسئله نمیکند که اینها کورد زبان هستند یا فارس یا عرب یا  ترک، یا  مدال  فریبکارانه هر”ملیت”دیگری بر سینه خود آویزان کرده باشند. همه اینها محصول نظام ظلم و ستم و خون سرمایه داری اند. و کل دعوا و مرافه شان تنها و تنها بخاطر کسب سهم بیشتر برای خود و فرقه و جنبش شان است.

 در راس این حرکتها مهم نیست که آیا اسمشان منتظری، رفسنجانی، خامنه ای، خمینی، روحانی، خاتمی و ترامپ و شیوخ حاکم بر خلیج فارس قرار دارد یا عمو زاده هایشان به اسم  مهتدی، هجری ، رجوی، پهلوی، و…!

 اگر جامعه، از جمله جامعه کرد نشین ایران، در بعد وسیع راهش را از این قماش و جنبشها و دولتهای ارتجاعی جدا کند و به جای آن به جنبش کارگری-سوسیالیستی، به آلترناتیو که ما سوسیالیستها ۴٠ سال است برای حل مسئله کرد و رفع ستم ملی نیز مبارزه میکنیم و آنرا نمایندگی کرده ایم روی بیاورند میتوان گفت از این چهل سال آزمون خوبی گرفته ایم و میتوانیم آینده بهتری برای خود و نسل آینده رقم بزنیم. بدون این انتخاب و آزمون هر نوع تلاش و مبارزه ای ناکام خواهد شد و آب در هاون کوبیدن است و درس عبرت نگرفتن از تاریخ. بدون این انتخاب و بدست گرفتن آزمون بهتر نه خبری از آزادی و حل معضل دیرینه ستم ملی خواهد بود و نه خبری از پایان جنایت و جنگ بین احزاب بورژوا-ناسیونالیست و شونیسم حاکم وحکومتهای جنایتکار مرکزی!

اما حزب سوسیالیست انقلابی ایران همه کارگران و زحمتکشان و فرهنگیان و دانش آموزان و انسانهای مترقی را فرامیخواند که سیاست و راه حل و مبارزه ای انتخاب نمایند که ما طبقه کارگر وسوسیالیستها و حزب سوسیالیست انقلابی ایران آنرا نمایندگی میکند و همواره پرچمدارش بوده ایم.

بازنشر

منبع: نشریه سوسیالیسم امروز شماره ١٠٧

٣١مرداد ١٣٩٨

٢٢ اوت ٢٠١٩