‌توده‌یی‌ها مانند ویروس‌اند. نمی‌میرند. بازتولید می‌شوند.(۵)

‌توده‌یی‌ها مانند ویروس‌اند.

نمی‌میرند.

بازتولید می‌شوند.(۴)

 

خاطرات

 

      خاطره نویسان حزب توده‌، و قل دیگرشان یعنی مائویست‌ها، هیچ‌کدام نخواسته‌اند و یا نتوانسته‌اند که به ریشه دست ببرند، تا علل و چگونه‌گی تولد و ظهور حزب توده را به روشنی، مشخص نمایند. آن‌ها در بیان خاطرات خود، در تلاش‌اند تا از عبودیت «استالین» و «صدر مائو» چیزی کاسته نشود. سران حزب توده در قرارهای حزبی خود تصویب کرده بودند که هیچ وقت حقایق را با طبقات فرودست جامعه و اعضای رده پایین حزب توده،‌ در میان نگذارند و هر آن‌چه که به منافع «رفقا» آسیب رساند، به هر قیمتی هم که شده، مانع از انتشار آن شوند. آن‌ها در خاطرات خود، این موضوع را در نظر گرفته‌اند.

      به گفته‌ی بابک امیرخسروی و فریدون آذرنور تهیه‌کننده‌گان خاطرات ایرج اسکندری، در درون تشکیلات حزب توده «رسم بر این بوده که با استناد به حفظ «اسرار حزب»، از بیان حقیقت به توده‌های حزبی و مردم و زحمت‌کشان سر باز زده و ملغمه‌یی از دروغ و فانتزی را به جای واقعیت‌ها به خورد آنان بدهند. در واقع تاریخ حزب توده ایران، آن‌گونه که [از طرف مسئولان حزب] به تحریر در آمده و آن‌چه در اسناد دیده می‌شود، در بسیاری از مسائل و موارد حساس دور از واقعیت و خلاف حقیقت است.»(خاطرات سیاسی ایرج اسکندری:ص۴)

      روی همین دلیل هم بوده است که در خاطرات کلیه‌ی رهبران حزب توده، هیچ اثری از کثافت‌کاری‌های خودشان در رابطه به جنبش کارگری در مقاطع مختلف، مانند؛ ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، و انقلاب ۱۳۵۷، دیده نمی‌شود و آن را مسکوت می‌گذارند. جنبش مستقل کارگری به رهبری یوسف افتخاری و باقر امامی را با سکوت، جعل، و دروغ‌گویی ماست‌مالی می‌کنند. به این مورد باز خواهیم گشت.

      همان‌طوری که افتخاری و باقر امامی بیان داشته‌اند، که اسکندری‌ها از طبقه‌ی ما نیستند، ایرج اسکندری در خاطرات خود گفته است که در ابتدای استخدام در دادگستری، در «سال ۱۳۱۱ خورشیدی در حدود ۱۷۰ تومان که آن موقع نسبتا” پول خوبی بود»(پیشین:ص۱۶) حقوق می‌گرفته است در حالی که یوسف افتخاری در سال ۱۳۰۸، ماهی ۸ تومان که بعدا” به ماهی ۱۰ تومان ارتقاء یافته، دستمزد می‌گرفته است.

      بزرگ علوی از افراد ۵۳ نفره در بیان خاطرات‌ محافظه‌کارانه‌اش، حقایقی را که استالین بر سر برادرش، مرتضا علوی از اعضای حزب کمونیست ایران، آورده است، مسکوت می‌گذارد و نیز کارنامه حزب توده را آن‌طور که شایسته‌اش است رونمایی نمی‌کند.

      مورد دیگر خاطره نویس، خلیل ملکی است که به قول ناصر زربخت، خلیل ملکی «در خاطرات خود به گونه‌ی شایسته‌یی جریان ۵۳ نفر را در زندان به قلم آورده است. ضعف و تسلیم بسیاری از آن‌ها را خاطرنشان نموده و نیز کش‌مکش‌های درونی آن‌ها و ادامه‌ی همه‌ی این کش‌مکش‌ها را پس از خروج از زندان و تشکیل حزب توده و انشعاب سال ۱۳۲۶/۱۹۴۷، [نیروی سوم] که خودش هم از سردم‌داران آن بوده، نوشته است. بسیاری از حقایق را چه در زندان و چه در خارج از آن می‌توان در خاطرات ملکی (۱) یافت، ولی در رابطه‌ با وقایع آذربایجان و تشکیل فرقه روش منفی دارد. ملکی به ویژه موج اصلاح‌طلبان [درون حزب توده] را در رهبری حزب پس از واقعه‌ی آذربایجان آشکار می‌کند، که در خاتمه منجر به انشعاب شد.» (ناصر زربخت: گذار از برزخ)

      یا مثلا” فریدون کشاورز (۲) در خاطرات خود فقط کامبخش و برادر زنش کیانوری را محکوم و خائن می‌نامند در حالی که گروه دیگری که خود و رامنش و روستا در آن قرار دارند، را پاک و منزه می‌داند. مَثَل معروف است که «تیشه نمی‌تواند دسته خود را به تراشد.» به قول ناصر زربخت از اعضای قدیمی حزب توده، فریدون کشاورز، به‌جای این‌که بنویسد «من متهم می‌کنم کمیته مرکزی را» می‌نوشت «من متهم می‌کنم دسته‌یی از کمیته مرکزی را و تبرعه می‌کنم دسته دیگر را.» بهتر بود!

      «انور خامه‌یی همان راه فریدون کشاورز را با ابعاد وسیع‌تری طی کرده است. اگر سه جلد کتاب او را با دقت مطالعه نمایید خواهید دید که جلد یکم آن، که به چگونه‌گی سرنوشت ۵۳ نفر مربوط می‌شود، بهتر است نام آن را «کامبخش‌نامه» می‌گذاشت. جلد دوم که از تشکیل حزب توده تا انشعاب را در بر دارد کیانوری هم به آن اضافه می‌شود و خاطرات مبدل به «کامبخش و کیانوری نامه» می‌شود. ولی از جلد سوم کم‌کم کیانوری حتا جای کامبخش را هم می‌گیرد و کتاب مبدل به «کیانوری‌نامه» می‌شود. اگر ملاحظه شود او همه‌جا دسته‌ی کیانوری و کامبخش را «باند» نامیده است. ولی از دسته‌ی متقابل اصلا” خبری نیست. … سوای این، خامه‌یی چه بسیار از موضوع خارج شده و به سیاست و نظریه‌پردازی‌های عجیب و غریب پرداخته است.»(پیشین)

      احسان طبری که در هنگام دستگیری اعضای ۵۳ نفر، در اولین جلسات همه‌ی‌ اطلاعات خود را با توضیحات مفصل نوشت و بعدها هم چون یک چوب تر به هر صورتی که خواستند در آمد. بعد از آزادی در ۱۳۲۰، از طریق فاتح وارد شرکت نفت انگلیس شد و همراه با فاتح به مدت دو سال، نشریه فارسی زبان «اخبار روز» را برای شرکت نفت انگلیس می‌چرخاندند. او ماهی ۳۰۰ تا ۴۰۰ تومان حقوق از دولت «فخیمه» انگلیس دریات می‌کرد و بعد از آن وارد خبرگزاری تاس گردید، خود و زن‌اش ماهی ۱۵۰۰ تومان! از خبرگزاری تاس می‌گرفتند.(آدینه شماره ۳۶) به قول «رفقایش» نه سواد علمی درستی داشت و فقط بلد بود، مطلب را حفظ کند. به قول زربخت «احسان طبری که در محاکمات عصر پهلوی، هم‌واره تسلیم بوده و گاه گریه می‌کرده است، در زندان جمهوری اسلامی همه‌ی دوستان قدیمی خود را می‌کوبد تا خودش را سالم و بی‌گناه قلم‌داد نماید. فقط خود را نجات دهد.» (ناصر زربخت: گذار از برزخ)

      بابک امرخسروی از خاطرات احسان طبری در روزنامه اطلاعات عصر جمهوری اسلامی نقل می‌کند که احسان طبری در جریان برگزاری پلنوم ۱۶، حزب توده گفته است: «ایرج اسکندری در این موقع به گریه افتاد و گفت؛ «خواهش دارم من در پشت میز کار خود باقی بمانم. این یک میز منبت‌کاری بزرگی بود که فقط دبیر اول پشت آن می‌نشست و در اتاق اجلاسیه هیئت اجرائیه قرار داشت. اعضاء هیئت اجرائیه با این خواهش صندلی پرستانه اسکندری موافقت کردند.»

      اسکندری در پاسخ به طبری می‌گوید: «این‌ها دیگر از آن مطالبی است که فقط از خباثت این آدم ساخته است، طبری سست‌ترین عنصر رهبری حزب توده از اول تا آخر بوده، ولی واقعا” این دیگر از آن دروغ‌های شرم‌آور است که گفته شده.»

 (خاطرات اسکندری:قسمت چهارم:ص۴۴ )

ادامه دارد

سهراب.ن

۲۶/۰۳/۱۳۹۹

توضیحات:

(۱): خسرو شاکری نقدی دارد تحت عنوان «خلیل ملکی و مصدق» بر مقاله «سر و ته یک کرباس» از خلیل ملکی در سال۱۳۲۳، در دفاع از دادن امتیاز نفت شمال به شوروی و مخالفت با موضع‌گیری مصدق.

(۲): کشاورز در پلنوم وسیع چهارم حزب توده در ۵ تا ۲۶ تیر ۱۳۳۶ در مسکو، فهمید که افسار شتر کجاست از حزب توده کنار کشید.