سوال میلاد و پاسخ رفیق حمید تقوایی

سوال میلاد و پاسخ رفیق حمید تقوایی

این پرسش و پاسخ در جلسه پاتوق استکهلم مطرح شده است. سوال رفیق میلاد و پاسخ رفیق حمید تقوایی خواندنی است. ابتدا سوال و جواب را بخوانید.

سوال: میلاد عضو حزب:حزب کمونیست کارگری در رابطه با بیانیه چهارده نفر از آنها دفاع کرد. در حالیکه خیلی از آن چهره ها بنظر میاد که چهره های راست هستند. به نوعی میشه جز جنبش ملی اسلامی تعریفشان کرد. یا در رابطه با مسیح علینژاد حزب ما همیشه به نوعی هم نقد کرده هم حمایت خودشم از او اعلام کرده است. این سیاستی بوده که من خودم بهش معتقدم. بنظرم این سیاست به درست اتخاذ شد. شاید دلیلش این است که ما کمونیسم را از حمید تقوایی یادگرفتیم. سوالی که من دارم این مرز کجا است؟ ما کی میتوانیم راست را نقد بکنیم؟ و کی میتوانیم نقطه اشترک خود با آنها را داشته باشیم؟ مثلا اکنون که راستها علیه اعتراضات اخیر در آمریکا ایستاده اند این مرز کجا است؟

پاسخ حمـید تقوایی: “سوال میلاد این بود که مرز ما کجا است ما از یک طرف راست را نقد میکنیم از طرف دیگر در سطح سیاسی میگوییم اپوزیسیون اپوزیسیون نمیشویم. در برخورد به مسیح یا بیانیه چهارده نفره نمیرویم مقابل آنها بایستیم، در حالیکه الان در مقابل راست می ایستیم. ببینید مرز به عنوان مرز مکانیکی وجود ندارد، این دو (سیاست) یک کارند. راست به معنای احزاب راست نه لزوما اکتیویستها یا فعالین یا مردم یا هنرمندان یا نویسندگان یا الیت هنری ورزشی جامعه که ممکن است یک وقتی گفته باشند زنده باد رضا شاه یا یک موقعی دوم خردادی بوده باشند. آنها افراد هستند. آنها چهره ها هستند آنها آدمهای تو جامعه هستند که ممکن است هر روز هر جور موضعی بگیرند. بنابر این، این اولین تفکیک است. ما داریم در مورد جریانات، احزاب و سازمانهای راست صحبت میکنیم. مثل فرشگرد مثل سلطنت طلبان و جمهوری خواهان مثل حزب سکولار دمکرات. این یک نکته، نکته بعدی این است که ما راست را در هر قدمی که در برابر جنبش مردم ایران بایستد، در هر قدمی که مثل امروز در کنار ارتجاع جهانی بایستد و ادعا بکند این به نفع مردم است، علیه رژیم جمهوری اسلامی است ما میریم سراغش و دستش را رو میکنیم.

از طرف دیگر ما ایدئولوژی، دکترین و استراتژی راست را زیر نقد میگیریم. همان بحثی که مدتها است علیه حقوق بشر کوروشی داشتیم و من بارها راجع بهش صحبت کردم، نوشتم، بخاطر اینکه ارتجاعی و تفرقه افکنانه است. راسیستی است همین بازگشت به کوروش بزرگ چیزی جز نژادپرستی نمیشه بهش گفت. اینجا دیگر ناسیونالیسم ایرانی هم نیست. ناسیونالیسم فارس است. یک ناسیونالیسم نژادی است. بنابر این نقد ایدئولوژی ارزشها و استراتژی راست، از آن طرف از نظر سیاسی هر جا که در هر موضعگیری در هر تاکتیک در هر اظهار نظر در هر حرکتی که اینها مقابل مردم به نفع کمپ ارتجاع و به نفع راسیسم جهانی یا در خود ایران مثڵ دوم خردادیها و غیره که کنار آنها قرار میگرفتند، ما وظیفه داریم بهشان برخورد کنیم. نقد کنیم دستشان را رو کنیم.

بحث اپوزیسیون اپوزیسیون نمیشویم این است که اولا ما با افراد داریم حرف میزنیم مثلا کسی مثل مسیح علینژاد که عضو هیچ حزبی نیست. یا چهارده نفره حالا ممکن است بعضی از آنها دوره ای در احزابی بودن یا نبوده اند. اینها در دل مبارزه سیاسی میایند موضعی میگیرند علیه جمهوری اسلامی، یا بیانیه چهارده نفر که میایند خواست استعفای خامنه ای و لغو قانون اساسی را مطرح میکنند. ما دیگر در مقابلشان نمی ایستیم. اینکه سابقه آنها چی بوده و قبلا این فرد یا افراد چی بوده اند، مثلا چپ نیست یا بخودش میگوید راست یا یک جایی هم رفته به خاتمی رای داده است وغیره اینها به نظرمن ملاک نیست. برخورد سیاسی ایجاب میکند که شما از هر حرکتی، از حرکت هر آکتیویستی هر چهره ای که در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی باشد شما برسمیتش بشناسید، نروید درمقابلش بایستید. بخاطر اینکه سابقه اش این بوده و در دو انتخابات قبلی به خاتمی رای داده یا غیره و غیره.  کاری که نیروهای چپ فرقه ای میکنند.

بنابراین یک تفکیکی هست بین این دو تا، و این دو مکمل همدیگر هستند. وقتیکه جریانی به جنگ استراتژی و ایدئولوژی و سیستم ارزشی و سیستم فکری کل راست بره، این جریان میتواند راحت در سطح خیابان در مبارزه سیاسی، هر حرکت مترقی هر آکتیویستی را برسمیت بشناسد و در مقابلش نایستد. بخاطر اینکه آنجایی که باید، سنگهایش را وا کرده و حسابش را جدا کرده است. در سطح خیابان شما رادیکالیسم تان فقط علیه جمهوری اسلامی معنی میدهد. ما فکر نمیکنم جنبش خیابانی باید یک بخشش بیاید علیه سلطنت طلب شعار بدهد، یک بخشش علیه مجاهدین، لابد طرفداران مجاهد و سلطنت هم علیه چپها بیاند خیابان شعار بدهند و این جنبش را پیش ببرند. این دیدی کاملا کودکانه و سطحی از مبارزه طبقاتی است.

مبارزه طبقاتی اساسا خلع ید از بورژوازی تو ایران است. قدرت در دست جمهوری اسلامی است. اگر شما میخواهید با بوژوازی تعیین تکلیف کنید، باید بروید قدرت را از دست او دربیاورید. و برای این کار هر نیرویی که در این جهت دارد حرکت میکند نه تنها باید ازش استقبال کنید، باید کاری کنید با شعارها با پرچم و سیاست شما جلو برود. و این فقط از این طریق پیش میرود از نظر دکترینی و استراتژیک از نظر سیستم فکر و فلسفه سیاسی و غیره جریانات راست را کوبیده باشید. وقتی که ما از کوروش کبیر و حقوق بشر کوروش کبیر انتقاد میکنیم این مکمل وقتی هست که میگیم در دانشگاه نباید بگویید مرگ بر مثلا رضا شاه. یا علیه سلطنت. آنجا در مقابل جمهوری اسلامی به خیابان آمده اید. دانشجو در مقابل جمهوری اسلامی بلند شده است. علیه مسیح شعار دادن آنجا کاملا به نفع حکومت تمام میشود. کاملا تفرقه افکنی و شکاف انداختن تو مردم را ایجاد میکند. اگر قرار است طرفداران اپوزیسیون راست در میان مردم که عده ای طرفدار آنها هستند، نظرش به شما جلب بشود شما با رادیکالیسم تان علیه جمهوری اسلامی میتوانید این کار را بکنید. در حرکتهای خیابانی و میدانی و در ترویج تان و تبلیغ تان در گفتمان تان در نقد نظری سیاسی تان کل سیستم ارزشی راست را بزنید. این کاری است که حزب ما میکند و خیلی از مدعیانی که معتقدند باید در خیابان علیه مجاهد و پهلوی و… شعار داد حتی یکدهم نقدی که ما به سیستم فکری راست کردیم را ندیده ام اینها جایی انجام داده باشند. میخواهم بگویم آنها سوراخ دعا را گم کرده اند. زیرا آنجایی که باید رفت با راست جنگید غایب هستند. آنجایی که باید رفت با جمهوری اسلامی جنگید جبهه جنگ را اشتباه میگیرند.” پایان پاسخ

آنچه در این پاسخ رفیق حمید دستگیر خواننده و شنونده میشود اساسا و نه تماما شامل دو تز است. اولا “راستهای حزبی و سازمانی نه افراد و چهره های آنها را از نظر ایدئولوژیک و استراتژیک نقد کنید کافی است. دوما داستان افراد متفاوت است. آنها در همین سطح ایدئولوژیک هم نباید نقد بشوند. چون عضو حزبی نیستند. از نظر سیاسی نباید سابقه و اظهار نظر افراد راست حتی اگر خود را راست میدانند یا قبلا به خاتمی رای داده و عضو حزبی هم بوده اند ملاک برخورد شما باشد. مهم این است آنها سرنگونی طلب و آکتیویست هستند و نباید تفرقه ایجاد شود.

نتیجه گیری از این دو تز، چنین است: ١/ “مبارزه طىقاتی است اگر شما میخواهید با بوژوازی تعیین تکلیف کنید، باید بروید قدرت را از دست او دربیاورید. و برای این کار هر نیرویی که در این جهت دارد حرکت میکند نه تنها باید ازش استقبال کنید باید کاری کنید با شعارها با پرچم و سیاست شما جلو برود. و این فقط از این طریق پیش میرود از نظر دکترینی و استراتژیک از نظر سیستم فکری و فلسفه سیاسی و غیره جریانات راست را کوبیده باشید. ٢/ این مکمل وقتی هست که میگویم در دانشگاه نباید مرگ بر مثلا رضا شاه. یا علیه سلطنت بدهید.” از نظر او این افراد سرنگونی طلب هستند و مترقی، برای خلع ید از بورژوازی هر نیرویی میتواند با پرچم و سیاست ما در این جهت حرکت کند و مورد استقبال ما قرار گیرد. اینجا واضح است منظورش همین افراد و نیروهایی است که اسم برده است و میخواهد ایدئولوژی آنها را نقد کند و در سیاست از آنها استقبال کند. ظاهرا این استقبال بخوان دفاع آنها را همراه میکند و به جبهه خلع ید از بورژوازی میپوندند. روشن است این دو تز با دو نتیجه گیری فوق کل این سیستم فکری را بیان میکند.

ابتدا اجازه بدهید بسیار مختصر به دو تز اصلی این سیاست بپردازیم.

کسی که مواضع اعلام شده رفقا حمید و همفکرانش را خوانده باشد تمام حرفشان این بوده که راست را فقط وقتی باید نقد کرد که مانع برای جنبش سرنگونی باشد، یا در این امر ناپیگیر باشند. بنابر این محور و محک جنبش سرنگونی است نه مبارزه طبقاتی و و جنبشی که به آن تعلق دارند. اکنون رفیق حمید این سیاست را کمی تغییر داده و میگوید نقد ایدئولوژی و استراتژی آنها کافی است. نباید نقد را به سطح سیاست برد. با اتکا به پشتوانه “نقد ایدئولوژی” شما میتوانید در سیاست روز و در خیابان افراد و چهره ها و هنرمندان و احزب راست را برسمیت بشناسید و مانند مورد چهارده امضائیها و مسیح از آنها دفاع کنید. یعنی حتی سلطنت طلب را در خیابان میشه برسمیت شناخت و در مقابل آن نایستاد.! چون سرنگونی طلب است و میتواند برای خلع ید از بورژوازی شما را همراهی کند!

با اتکا به همین تز از بیانیه چهارده امضا ها و مسیح دفاع کردند. زیرا اینها افراد و آکتیویست هستند و امتیاز بیشتری نسبت به احزاب و سازمانهای راست دارند و نباید حتی استراتژی و ایدئولوژی آنها نقد بشود. زیرا نقد ایدئولوژیک فقط شامل احزاب و سازمانهای راست میشود نه افراد راست.

اما در سیاست و در خیابان نه تنها افراد بلکه حتی احزاب و سازمانهای راست هم نباید نقد بشوند چون باعث تفرقه میشود و به نفع جمهوری اسلامی است. او با یک مثال منظور خود را تصریح میکند. در خیابان اگر علیه سلطنت و شاه و… شعار بدهید آنها هم این کار را میکنند. و این به نفع جمهوری اسلامی میشود و تفرقه بوجود می آید. چپهای فرقه ای این کار را میکنند. با وجود این تز من نمیدانم چگونه از شعار دانشجویان و مردم که گفتند: ” نه شاه نه رهبر مرگ بر ستمگر” دفاع کردند.

اما نتیجه گیری از این تزها جالبتر از خود تزها است. او به درست میگوید “مبارزه طبقاتی است. باید از بورژوازی خلع ید کرد و برای این کار باید قدرت را از دستش درآورد.” تا اینجا تکرار احکامی عمومی و درست را خطاب به مخاطب خود بیان میکند. اما برای پیروزی این مبارزه و خلع ید از بورژوازی تاکید میکند: در مبارزه خیابانی و میدانی همین راستها میتوانند علیه بورژوازی با تو همراهی کنند و شعار و سیاست تو را به دست گیرند. چرا چنین معجزه ای اتفاق میفتد؟ ظاهرا کلید این معجزه نقد نکردن و دفاع “چپها” از راستهای سرنگونی طلب در خیابان است. گویا چنین سیاستی باعث میشود راست کلاه سرش برود و علیه طبقه و جنبش خودش با شما در خلع ید از بورژوازی همراه بشود.!  زمینه و بستر این دگردیسی سریع و جابجایی طبقاتی و جنبشی از نظر رفیق حمید چنین است: آنها سرنگونی طلب هستند و اکتیویست هستند پس به راحتی از جنبش و طبقه خود فاصله میگیرند و با کمونیستها همراه میشوند.!؟ فکر میکنم این پاسخ و معنی سیاسی آن آنقدر روشن هست که توضیح و تفسیر لازم نداشته باشد.

هر کس سال ۵٧ و بعد از آنرا بیاد داشته باشد یا اسناد آن دوره را مطالعه کرده باشد. میداند با همین سیاست مقابله با تفرقه و اتحاد علیه شاه و نقد سرمایه داری (با هر نقدی که داشتند) از نظر ایدئولوژی و استراتژی، سازمانها و احزابی بودند در سیاست خمینی را نقد نکردند. او را “برسمیت شناختند” و از او دفاع کردند. در خیابان سخنران همین نوع چپ در مقابل تعرض اسلامیها با صدای بلند اعلام میکند پلاکاردهای چپ و سرخ را پاره نکنید امروز روز اتحاد همه ما است. (ویدئوی این سخنرانی و تظاهرات موجود است) اما اسلامیها گوش شنشان بدهکار نبود و در همان تظاهراتهای خیابانی چپها مورد حمله آنها قرار دادند و کل فضا را تسخیر کردند.

رفیق حمید خودش یک دوره ای منتقد سیاست این سازمانها بود. حال چگونه میتواند روش و متد آنها را که نتیجه اش تجربه شد، در سیاست امروز خود بکار گیرد معلوم نیست. آیا او نمیداند معنی این سیاست چیست؟. ناگفته نماند رفیق کاظم در این سیاست منسجم تر و خط دهنده اصلی است. او یک جا در کامنتش نوشته بود “اگر چپها در سال ۵٧ خمینی را نقد میکردند شاه سرنگون نمیشد”.!؟ بنظرم رفیق حمید دارد این سیاست منسجم کاظم را به مخاطب خود این چنین توضیح میدهد: نقد سیاست راست باعث تفرقه میشود اگر کمونیستها راست را در عرصه سیاست نقد کنند جمهوری اسلامی سرنگون نمیشود.

نقد راستها اگر تا دیروز محدود به ناپیگیری آنها در جنبش سرنگونی بود. امروز میتوان در سطح ایدئولوژی هم آنها را نقد کرد. اما در سطح سیاست و در درون جنبش سرنگونی اگر پیگیر باشند یعنی خواهان لغو قانون اساسی و استعفای خامنه ای باشند کافی است و نقد آنها با عث تفرقه میشود و ممنوع است. از نظر رفیق حمید حتی اگر آنها قبلا مثل چهره هایی از چهارده امضا مانند طبر زدی و نوری زاد و مسیح و… با جمهوری اسلامی بوده اند وبه خاتمی رای داده اند و حتی امروز خود را راست معرفی میکنند، یا مانند سازگارا بنیانگذار سپاه بوده اند این گذشته ملاکی برای نقد آنها نیست. باید آنها را برسمیت شناخت. مهم این است آنها سرنگونی طلب باشند و خواهان استعفای خامنه ای باشند.!

او تاکید میکند باید سیاسی بود و امروز ملاک نباید گذشته آنها باشد. بلکه ملاک باید سرنگونی طلبی باشد. نباید مثل چپ “فرقه ای” آنها را نقد کردو…

واضح است تز”انقلاب  همگانی” به چنین سیاستی در قبال راست می انجامد. این پاسخ رفیق حمید تکرار سیاست همان چپی است که میگوید اگر سال ۵٧ خمینی را نقد میکردیم شاه سرنگون نمیشد. تکرار سیاست همان چپی است که در سال ۵٧ به اسلامیها توصیه میکرد برای سرنگونی شاه اتحاد لازم است و نباید اسلامیها به چپها حمله کنند چون به نفع شاه تمام میشود.و…. نتیجه آن سیاست را دیدیم. امروز این کپی برابر اصل است که در مقابل ما علم شده است. من در مقابل این سیاست با همان صراحت میگویم این تزها و این سیاست که بیان شده است با تاریخ و متد منصور حکمت و کمونیسم کارگری بیگانه است. دلیل یا دلایل من برای بیان این حکم این است که تاریخ بشر تاریخ مبارزه طبقاتی است. اینرا فکر کنم اغلب چپها و حتی بخشی از راستها بپذیرند. مارکس در تبین و نقد مناسبات تولیدی سرمایه این حکم را به عنوان یکی از ستونهای اصلی متد خود بکار گرفته است. آنچه که مارکس در مانیفست کمونیست با نقد انواع گرایشات بورژوایی و خرده بورژوایی و سوسیالیستهای غیر کارگری و جنبشهای دیگر بیان میکند نتیجه گیری منطقی تسری دادن این حکم پایه ای از کل به جز است. بعدا منصور حکمت در نتیجه گیری خود از این تز با شفافیت نظری بیشتری میگوید مبارزه طبقاتی و جدال طبقات از طریق جدال جنبشها و سنتهای مبارزاتی آنها در قالب احزاب مختلف و متفکرین آنها شکل و بروز اجتماعی پیدا میکنند. به همین دلیل جدال جنبشها همه جانبه است. محدود به احزاب و سازمانها نیست. اینجا ما در سطح جدال جنبشها در یک سطح کنکرت داریم به موضوع میپردازیم. نقد ما یعنی نقد کمونیستی باید در ابعاد وسیع و همه جانبه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و…. پیش برده شود.

جنبش کمونیسم کارگری و به طبع احزاب کمونیسم کارگری به عنوان احزاب یک جنبش اجتماعی با جنبشهای بورژوایی و غیر کارگری مدام در حال جدال هستند. چه این جنبشها در قدرت باشند یا در اپوزیسیون. نمونه بارز بروز این جدال را ما در تقابل حزب دمکرات کردستان ایران با کومله تجربه کردیم. هر دو در اپوزیسیون بودند اما حزب دمکرات نمیتوانست وجود یک حزب کمونیستی را و آزادی فعالیت و آزادی بیان آنرا تحمل کند و این جدال را تا سطح جنگ با کومله پیش برد. این جدال تنها محدود به جدال احزاب و جنبشهای متضاد هم نیست. چنانچه ما جدال دو نیروی اسلامی مانند داعش و جمهوری اسلامی را هم دیدیم. تجربه جدال سازمان مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی را هم  داریم. جدال این دسته از احزاب و جریانات را باید در سنت سیاسی و مبارزاتی و منافع سردمداران آنها جستجو کرد. بنابراین محدود کردن جدال جنبش ما به نقد ایدئولوژی و استراتژی احزاب و سازمانهای راست، در حقیقت نه تنها کنار کشیدن از جدال سیاسی است، بلکه علاوه بر این محدود کردن جدال طبقاتی و جنبشی به جدال مکاتب فکری و ایدئولوژیک است. در حقیقت این متد نمیخواهد جدال جنبشها را برسمیت بشناسد. اساسا جنبشها را نمیبیند آنچه برایش مهم است جدال مکاتب در سطح ایدئولوژی و استراتژک است، نه جدالی سیاسی و هر روزه و بدون انقطاع این جنبشها در سطوح مختلف. در نتیجه جدال سنتهای سیاسی و جنبشهای سیاسی مختلف را نمیبیند. چپ و راست زدنش هم از اینجا سرچشمه میگیرد.

محمد آسنگران ۱۵٫۰۶٫۲۰۲۰

 

 

محمد آسنگران ۱۵٫۰۶٫۲۰۲۰