به خاطر مرگ نابهنگام دوست و یار صمیمی سیامک شامی‎

آنچه ‍پیش آمده و خبری که به من رسیده به تمامی و عمیقا مرا لرزانده و به تعبیری ساده درونم را خدشه دار ‍رده است. مرگ سیامک شامی در آن سن و سال ‍دهها موضوع را در اندیشه ام بازتاب داده و از لحظه ای که خبر مرگ این دوست عزیز را شنیده ام به دنبال علت های این حادثه ی جانگداز می چرخم و بدون نتیجه ی بایسته ای به نقطه ی اول می رسم و همچنان پرسشهایم در مورد او و چگونگی از دست دادنش باقی مانده اند.

از آنجا که در سفرم و برای نوشتن مجموع آنچه از او در جهان درونی ام نقش بسته با این امکان ضعیف فعلا وتنها می توانم به مواردی کوتاه اشاره کنم.

سیام‍ک کسی است که به راستی توانسته است نزد من نام دوست را به خود اختصاص دهد چرا  که آنچه را از یک دوست انتظار داشته ام در او دیده ام چه از لحاظ آرمانی و چه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی که در برگیرنده ی تمامیت و ساختار یک هستنده ی انسانی است. آری او انسانی است که از اعماق قلبم او رادوست داشته ام و بیش از هر کس دیگری نزد من معتبر بوده است برای همین به هنگام تماسهای تلفنی صحبت های ما غالبا از یک ساعت میگذشت. اصولا صحبت کردن با سیامک به شما توان و انرژی خاصی می داد چونکه او انسانی شوخ طبع و بسیار مهربان بود.

من در دوران پیشمرگایه تی با سیامک آشنایی نداشتم اما بعدها فهمیدم که با زنده یاد علا فیروزیار در گردان ۲۲ ارومیه فعالیت داشته. زمانی که من به شهر یوتوبوری آمدم متوجه شدم ‍که زنده یاد آزیتا شریفی خواهر زاده ی او بوده و آزیتا از فعالین یکی از هسته هایی بود که  مسئولیت آن با من بود و برای همین اتفاقی که برای آزیتادر یکی ازجنگهای داخلی کومه له و حزب دموکرات افتاد تاثیری بسیار مخرب در من گذاشت زیرا که من خود رادر آن سرنوشت مسئول دانسته ام و بارها در مورد این موضوع با سیامک صحبت میکردم و او مداما مرا دلداری می داد. به هر حال این ماجرا و کلیت شخصیت گیرای سیامک باعث این کشش عمیق دوستانه بین ما بود.

موضوع دیگری که از نظر من یاد آوری آن مهم و حتی ضروری است ‍کتاب خاطرات دوران پیشمرگایه تی اوست. چاپ این ‍کتاب و بحث های پیرامونی آن و نوع قلمی که سیامک به کار گرفته بود به راستی برای من جذاب و شیوا بود. شما اگر کتاب سیامک را خوانده باشید متوجه ژرفنای این موضوع خواهید شد چرا ‍که به راستی سیامک توانسته بود در نهایت سادگی از موضوعات پیچیده ای بنویسد که آوردن آنها بر روی کاغذ به نظرم آسان نیست…

بارها و بارها در مورد عناصر ساختاری این کتاب خاطرات با سیامک ـ خانواده ی خودم و دوستان قدیمی دیگری مثل مجید در کانادا که او هم در گردان ۲۲ ارومیه بوده صحبت کرده ام… ساختار و قلم صمیمانه و ساده ی  این کتاب واقعا بر زیبایی و جذابیت آن افزوده و انسان را با اف‍کار آزادیخواهانه ی یک پیشمرگ و خواستگاه اوآشنا میکند. یادم می آید اش‍کالاتی که بعد از چاپ و به همریختگی صفحات پیش آمده بود حسابی حال هر دوی ما را گرفته بود و با مشورت هایی که با من در مورد کتاب مذکور انجام داد نهایتا این مشکلات برطرف شدند و چند کارتون از کتابها به ناشر برگردانده شد تا دوباره چاپ بشوند… من به سیامک قول داده بودم که با همدیگرهمآن کتاب را در آمازون شاپ و کرییت سپیس تجدید چاپ کنیم و قرار بود نسخه ی فاینال را برای من بفرستد اما فشار و مشکلات کاری باعث تاخیر بسیار زیاد در این موضوع شد طوری که تا امروز موفق به انجام این کار نشده ایم. آری بسیارانی از خاطرات آن دوران قلم زده اند اما از نظر من هیچکدام طعم و اصالت موضوع را مانند قلم سیامک به خواننده انتقال نداده اند. ای کاش هنوز می ماند و برای این تصمیم و قرار قبلی با من همکاری میکرد.  شاید نسخه ی پی دی اف آن نزد فرزند دلبندش کاک شوان موجود باشد که در این صورت من بر سر قول و وعده ی خودم خواهم بود و کتاب را تجدید چاپ خواهم کرد.

نکته ی مهمتر از هر چیزی حاکی از این است که مرگ سیامک در همین نگاه و فهم ابتدایی چنین است که جامعه ی سرمایه داری که هر چیزی را در ترازوی پول و منفعت خویش می گذارد مداما از میان جامعه قربانی میگیرد و سیامک آخرین قربانی این جامعه ی بدون مهر و عاطفه و عمیقا خشن و کثیف بوده است. سیامک سالهای مدید روی این اتوبوس های لعنتی میان جاده های  یوتوبوری سوید در آمد و رفت بود و نیروی فیزیکی او شدیدا تحلیل رفته بود… امکانات این شغل سرشار از مشغله و درد سر طوری بوده که در این سن و سال کم او را به سکته ی قلبی رسانیده است.! رفقای حزبی سیامک می بایستی به طوری بسیار جدی این پرسش را از خود بکنند که ساختار واقعی چنین جامعه ای که اصلوب و اساس سرمایه را در همه ی اشکال و صورت ها به کار گرفته است چیستند و چرا بایستی روند زندگی انسانها در این جامعه ی جهانی فرومایه به چنین وضعیتی بیانجامد‪؟ سیامک خود به عنوان یک انسان کمونیست صادق در جهت مبارزه با این ساختارضدانسانی قدم بر می داشت و برای همین هم در حزب کمونیست ایران ماندگار شده بود او شاید حزب را وسیله ای برای رسیدن به هدف والای انسانی اش می دانست و برای همین از خیلی چیزها می زد تا وقت و زمان برای صرف در حزب و در جهت مبارزه اش را داشته باشد. سیامک از نظر من و به خصوص از لحاظ شخصیتی و فرهنگی انسانی نادر و تک بود و احترام هر انسانی را صمیمانه نگاه می داشت و به راستی با موضوع  ارزش های انسانی آشنا بود. مجموعه ی این مسایل و بیوگرافی مبارزاتی و زندگی سالهای اخیر او نشانگر و آدرسی است برای شخصیتی که از نظر من عمیقا و به راستی گیرا وخوشایند بود و اگر تو را می دید که اندوهی داری سعی میکرد اندوه تورا بکاهد به سادگی و روشن صحبت میکرد و اگر کاری از دستش بر می آمد قطعا کوتاهی  نمیکرد.

در پایان این مختصر٬ صمیمانه از دست دادن این دوست و یار صمیمی را به همه ی اعضاء خانواده اش و خصوصا همسرش حیات عزیز و همچنین شوان عزیز صمیمانه تسلیت گفته و امیدوارم همه ی ما بتوانیم فقدان این انسان راستین و زیبا درون را متحمل باشیم.

نادر خلیلی

اسپانیا