کمونیزم نسل چهارم، و لزوم درک مدرنیته با دیدگاه سوسیالیستی

کمونیزم نسل چهارم، و لزوم درک مدرنیته با دیدگاه سوسیالیستی

مقدمه:

دورانی که آرشیو نقد لنینیزم را اغاز کردم(۱) هدفم بیشتر این بود که ریشه این درجازدگی و بحران مزمن کمونیزم ایرانی را دریابم.این چرخیدن دائم بدور خود و رسیدن به همان بن بستهای اشنای چند نسل کمونیست و سوسیالیست خواه در ایران.

از دوران سوسیال دموکراتهای ایرانی تا توده ایزم تا فدائیزم تا جنبشی که با احزاب کمونیزم کارگری شناخته شده . به رغم اختلافات فاحش همه دچار بحرانهای مشابه هستند.فرقه ایزم سرتاپای اینها را می جود و هیچکدام به رفم تلاشها و موفقیتهای کوتاه مدت و دوره ای نتوانستند  به پیشروی جامعه تبدیل شوند . تلاشهای درونی اینها از طریق “انشعاب کردنها” و متهم کردن رفیق بغل دستی به رویزیونیست و روانپریش و نوکر رژیم و مشکوک و پاسدار تاریخا به تشدید بحران بیشتر اینها و انزوای بیشترشان انجامیده . تبدیل شده اند به فرقه هائی که در جلسات خود فاتح دنیا هستند و به مریدانشان هر روز وعده می دهند که حکومتشان نزدیک است!

پروژه نقد لنینیزم یکی از مسیرهائی بود که باید طی می شد. بی تردید متدهای تفکر لنینینیستی یکی از موانع عمده در مقابل کمونیزم در ایران بوده و هست. اما سوال اینست که خود این چسبندگی به لنینیزم و انشعاباتش ریشه در چه دارد؟

روانشناسی و رفتارشناسی اینجا بدرد می خورد که توضیح دهد چسبندگی های فکری روی چه انگیزهائی استوار هستند؟ چرا کمونیزم ایرانی در این نسلی که دارد بازنشسته می شود در شکل رهبران مادام العمرش که بتدریج راه رفتن برایشان مشکل می شود اینقدر به مقدساتی چسبیده ؟

طبیعتا پاسخ را باید در کانتکس روانشناسی اجتماعی فهمید. درک جامعه و فرهنگی که درش بالاخره همین کمونیستها رشد کردند بزرگ شدند و نفس کشیدند و در اکثریت خود ناتوانند از بیرون زدن از اون چهارچوبها.

اگر کمونیزم نسل سوم(کمونیزم کارگری) توانست حداقل یک افق شبه مدرن جلوی جامعه بگذارد شاید دلیل شخصی هم داشت. منصور حکمت که پایه و الان پیامبر این گرایش شده به خلاف سایرین در جامعه ایران کمونیست نشد! این نکته کلیدی است که باید در بررسی منشا بحران کمونیزم ایرانی بهش توجه شود. کیفیتی او را از سایرین جدا کرد و این امکان را برایش فراهم آورد که فضای بیرونی فرهنگ عقب مانده ایرانی را لمس کند. هر چند که در نیمه راه عمر بهش مهلت نداد و تاسفبار است که مشاهده می کنیم رهروانش به مریدانش تبدیل شدند و به او نه تنها نیفزودند بلکه از حزب او یک ویرانه تحویل جامعه دادند.

در ادامه کنکاش برای درک عواملی که باعث بحران دائمی کمونیزم ایرانیست، من لنینیزم را فقط یک علامت یک معلول می دانم و علت چسبندگی به این بیماری را فرهنگ شرقی و جهان سومی. خود لنین هم یک قدم بزرگ عقب گرد از مارکس بود.

لنین بسیاری از مبانی عقلانیت علم مداری و انسان مداری را که مارکس بهش تعلق داشت شکست و دنده عقب زد تا برسد به حکومت تک حزبی سانسور اعدام انقلابی بنام دیکتاتوری پرولتاریا! خود لنین بواقع سمیبل گریز از درک مدرن از مدرنیته سوسیالیستی بود. لذا چسبندگی کمونیزم ایرانی هم در ریشه فرهنگ عقب مانده شرقی و هم در ماهیت ضد مدرن لنینیزم استوار است.اینها خوب به هم جفت شدند و این شد انچه دیدیم و می بینیم!

در این مقاله تمرکزم بیشتر روی اهمیت مدرنیته و درک مدرنیته در سازماندهی کمونیزم نسل چهارم است . کمونیزمی که به جهت کیفی از اون ۳ نسل قبلی از این جهت متمایز است که در گفتمان مدرن تعریف می شود.

(۱)مدرنیته و دو گرایش راست و چپ در مدرنیته

مدرنیته بعوان چنبش و گفتمان انسان محور ، منطق گرا، علم گرا، آزادیخواه و برابری طلب در تقابل با نظام فئودالی اروپا و کلیسا و حکومت مذهبی عروج کرد.سردمدارانش از یکسو متفکرین و اندیشمندان دوران روشنگری بودند و از سوئی طبقه نوظهور سرمایه دار که توانست انقلابهای ضد فئودالی را به کیسه خود بریزد . شاید صد سالی طول کشید که با گسترش حکومت سرمایه داری و تثبیت نظام سرمایه داری ، طبقه کارگر بتواند سازمانیافته شود و به درک طبقاتی لازمه برای زیر سوال بردن مناسبات سرمایه داری برسد.

مارکس در این نقطه از دید من اهمیت دارد.او در بستر گفتمان مدرنیته بر اساس مفاهیم اولیه مدرنیته به منطق نقد نظام سرمایه داری رسید و سپس امکان بیرون رفتن از این نظام را به منظور تداوم خواستهای جنبش مدرنیته اعلام کرد.

تا قبل مارکس تاریخ مدرنیته تاریخ اندیشمندان لیبرال و حامی نظم سرمایه بود و بعد از مارکس دیگر روایت دیگری از مدرنیته خود را تثبیت کرد .روایتی که مدعی شد که آزادی ، برابری، انسانگرائی، عقل گرائی و علم گرائی در تضاد با نظم سرمایه است.

بواقع از زمان مارکس تاریخ جنبش مدرنیته به دو گرایش اصلی راست و چپ تقسیم شد .

لنین در فرهنگ حاشیه ای و فضای روسیه ساخته شد و طبیعتا درکی بینابینی از مارکس داشت و در عمل فرمولبندیهایش اساس مدرنیته را لحاظ نکرد و بحای درک مارکس از مدرنیته یک مدل کمونیزم سربازخانه ای و توسل به زور و حکومت تک حزبی را نسخه پیچید و باز در عمل نشان داد که چقدر از درک مارکس بدور است. لذا از دید من لنین  از زاویه درک مدرنیته عقبگرد بود به فرهنگ دوران تزاری روسیه که مثل ایران کنونی یک پایش در گذشته و یکپایش در ارزوی اینده بود. این وضعیت بینابینی در اندیشه و افکار لنین و در عمل او در ساختن “سوسیالیزم” به روایت او کاملا انعکاس یافت.

(۲)جامعه ایران ، انقلاب آتی و مدرنیته:

جامعه ایران بخاطر تاریخ دیکتاتوری  و بسیاری عوامل دیگر هنوز بعد از دویست سال بعد انقلاب مشروطه ، در وضعیت بینابینی بین فرهنگ و گفتمان شرقی و مذهبی و گفتمان مدرن درجا می زند. اینست که فرهنگ ایرانی فرهنگی مغشوش و گیج است و اندیشمندانش در اپوزسیون هم از این معضل بی نصیب نیستند. چپ و راست هم ندارد!

قیام ۵۷ اولین تلاشها را برای درک مدرنیته و ورودش به عرصه فرهنگ سیاسی تسریع کرد.بتدریج از اویل دهه ۶۰ تلاشهای راست  سیاسی (مثلا رامین جهانبگلو) را برای فرموله کردن لیبرالیزم با روایت مدرن را شاهدیم که تاثیر زیادی داشت در ساختن گرایشات طلبنت طلب مشروطه و پارلمانی (داریوش همایون) و گرایشات جمهوریخواه حامی لیبرالیزم و مشتقات سوسیال دموکرات)

در چپ ایران  منصور حکمت را باید نشان داد که توانست به اتکای بیرون بودن از فرهنگ سیاسی ایرانی برداشتهای مدرنی را وارد فرهنگ کمونیستی کند که بعدها شد “کمونیزم کارگری” .

بواقع تا این تاریخ جوانه های ورود به فرهنگ مدرن در اپوزسیون را دو گرایش نیم بند یکی لیبرال و دیگری گرایش کمونیزم کارگری به روایت منصور حکمت نمایندگی کرده اند که متاسفانه هردوی اینها همچنان یک لنگشان داخل فرهنگ عقب مانده گیر کرده!

لیبرالها توی رفرمیزم و تحول درونی اسلام به اسلام مترقی گیرند  و کمونیزم کارگری در دو تله دیگر:

(۳)کمونیزم کارگری ، بحرانش در تقابل با مدرنیته:

کمونیزم کارگری به روایت منصورحکمت با اینکه از دو نسل قبلی کمونیزم ایرانی(توده ایزم و فدائیزم) بسیار جلوتر رفت اما در دو تله مهم گیر بوده :

اولا: تله لنینیزم و مارکسیزم.(۲و ۳) که ماندگاری این گرایش را در فرهنگ اسطوره سازی و ساختن اسطوره جدیدی بنام منصور حکمت انقدر به عقب کشیده که حتی هیجکدام از فرقه های موجودش جرات دست زدن به برنامه نوشته او را ندارند! می ترسند که دود بشوند بروند هوا!

 

دوما: ناتوانی منصور حکمت از جداسازی بین مدرنیته و فرهنگ غربی!

ادبیات منصور حکمت و حواریونش بخوبی نشان می دهد که اینها نتوانستند بین مدرنیته و فرهنگ غربی تضاد را ببینند و مرتب مردم به غرب گرائی حواله دادند.در غرب همه چیز شکلاتی است زنده باد زندگی غربی! در حالیکه مدرنیته در غرب همچنان زیر فشار حکومتها و نظام سرمایه داری مثل فیل شهر قصه بی عاج و خرطوم شده!

تفکیک نکردن مدرنیته و عدم تلاش برای تداوم نقد  مدرنیته سوسیالیستی باعث شده که کمونیزم کارگری به سیاستهای موازی مثل ایستادن کنار ریچارد داوکین  یا برهنه شدن یا فراخوان به شرکت در فستیوال کس برای تابو شکنی بینجامد تا نشان دهد “عربی است” !

(۴)مختصات کمونیزم نسل چهارمی که باید سازمان یابد:

طبیعتا در نقد مداوم کمونیزم ایرانی باید به این سوال پاسخ داد که اگر اینها راه نیستند پس راه کدام است؟ بخش مهمی از اثار من چه در نقد لنینیزم و چه در نقد برنامه دنیای بهتر (۴) به این سوال و پاسخش اختصاص دارد. طبیعی است که بعد از ایهمه تلاش مدعی شوم که  در این زمینه در میان کمونیستهای ایران ، پیشرو بوده ام و خوشحال می شوم رفیقی و یاری پیدا شود و این تلاش را جمعی انجام دهیم!اما خطاب من نه فقط نسل های موجود بلکه نسلهای اینده است و متوجه هستم که نباید منتظر قظار شد تا دیگران برسند.باید راه را رفت و گشود حتی اگر تنها باشیم.

مختصات کمونیزم مداخله گر و مدرن که باید طرح ریخته شود از دید من شامل رئوس زیر خواهد بود:

اولا: کمونیزمی که مدعی قدرت سیاسی باشد  همانطور که جنبش کمونیزم کارگری بوده.

دوما: از مارکس و لنین  عبور کرده باشسد و دیگر ایزم به اینها نچسباند و اعلام کند که تجربه کمونیزم امروز  بسیار جلوتر از مارکس و لنین است و اونها مرجع و پیامبر نیستند .

سوما: اعلاتم کند که می خواهد پرچمدار مدرنیته باشد. نه فقط در مقابل شرقگرائی و فرهنگ پیش مدرن بلکه در مقابل سرمایه داری و فرهنگ غربی و غرب زده از مدرنیته دفاع کند .

اینها رئوسی است که از دید من کمونیزم نسل چهارم را از ۳ نسل قبلی جدا می کند و توان این را به این کمونیزم می دهد که بدور از توهمات و اسطوره سازی بطور علمی و منطقی راه را ببیند و بگشاید.

منابع بیشتر

(۱)آرشیو نقد لنینیزم   (سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%84%D9%86%D9%8A%D9%86%D9%8A%D8%B2%D9%85

(۲)رابطه “مارکسیزم-لنینیزم” و ازمان بحران چپ

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=65805

) آیا می شود کمونیست بود و “مارکسیست و لنینیست” نبود؟    بخش اول -اشاره به تاریخ روایتهای کمونیزم کارکسیستی لنینیستی  *   

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=65616

(۴)ارشیو نقد برنامه دنیای بهتر

http://monazere-siasi.com/%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1