نفرت از استیون هاوکینگ!

نفرت از استیون هاوکینگ!

مراسم متعدد اهدای نشان افتخار و ارج گذاری، فرصت حضور در رسانه ها و انجام مصاحبه، اجازه نشر و فروش آثار در تیراژ میلیونی و به زبان های گوناگون. استیون هاوکینگ از همۀ امتیازات برخوردار بود. اگر از بار منفی این واژه بگذریم، یکی از «سلبریتی»های زمانۀ ما بود. اما سلبریتی بودن مانع از آن نشد که آماج تیرهای تنفر و تبلیغات زهرآگین اربابان جهل و خرافه قرار گیرد.

چند روز پیش که تصویری از هاوکینگ جوان را با چوب دست در کنار «طارق علی» و «ونسا رد گریو» در صف اول تظاهرات ۱۹۶۶ علیه تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا به ویتنام دیدم، به گرایش و حساسیت سیاسی او بیشتر پی بردم. ذهن پیچیده هاوکینگ آیینه ای بود که عمق و گستردگی کیهان را باز می تاباند. توان و زبانِ هاوکینگ شگفت آور بود در معرفی تئوری ها و فرضیه های علمی و نوآورانه در قلمرو فیزیک و کیهان شناسی، به ساده ترین شکل ممکن، با طنز و کنایه های به جا. او توانست بسیاری را به علمی دیدن پدیده ها و رخدادها علاقمند کند. دست بسیاری را بگیرد و در قایق دانش بشری بنشاند و با خود به اقیانوس بی پایان ماده و شناخت ببرد، باد در بادبان نسبیت بیندازد و به موج های کوانتوم بزند.

سال ها پیش هاوکینگ را با «تاریخ مختصر زمان» شناختم که «مختصر» بودنش، گول زننده بود درست همان طور که «عامه فهم» بودنش. با وجود این، هاوکینگ با «تاریخ مختصر زمان» در باغ سبز را نشان مان می داد و اغواگرانه درگیرمان می کرد. ذره بودن مان را در بیکرانگی عالم به رخ مان می کشید. نادانی و محدود نگری مان را به چالش می گرفت. و مهم تر از همه، تشویق مان می کرد که از جهل فاصله بگیریم و بخواهیم بیشتر بخوانیم و فکر کنیم و بدانیم.

سال ۲۰۱۱ بود که هاوکینگ در همکاری با «لئونارد ملودینو» فیزیکدان آمریکایی، کتاب پر سر و صدای «گراند دیزاین» (طرح بزرگ) را منتشر کرد. آنچه باعث جنجالی شدن «گراند دیزاین» در رسانه ها شد، اعلام «نبود خدا» یا «بی نیازی علم و کائنات از وجود خدا» در مصاحبه ای بود که هاوکینگ به مناسبت انتشار این کتاب انجام داد. تفاوت دیدگاه هاوکینگ در این کتاب نسبت به «تاریخ مختصر زمان»، فقط به شخص خدا محدود نمی شد! «گراند دیزاین» احتمال صحت یک تئوری میدانی یکپارچه برای توضیح کارکرد کل کائنات را که مد نظر آلبرت اینشتین و دانشمندان دیگر بود زیر سوال می برد. در مقابل، جهان عینی را با نظریه «م» توضیح می داد که اینک مورد توجه بسیاری از فیزیکدانان مدرن است. (تئوری «م» ، کیهان یا کیهان ها را با یازده بعد فضا ـ زمان توضیح مى دهد و امکان وجود ۱۰ به توان ۵۰۰ جهان مختلف را مطرح می کند. جهان هایی که هرکدام قوانین مخصوص به خود را دارد و ما تنها یکی از این جهان ها را به طور نسبی می شناسیم.) «گراند دیزاین» ما را با عظمت و بی انتهایی کائنات رویارو مى کرد. می دیدیم که انسان در اینجا فقط ذره ای کوچک و گذرا است در دریایی از فرایندها و تصادف ها و پدیده های بیشمار که مرتبا در حال تولد و تحول و مرگند. می دیدیم که به چنین موجودی به هیچ وجه نمی توان لقب «اشرف مخلوقات» داد. می دیدیم که دنیای انسان ها «خیمه شب بازی بزرگ الهی» نیست که داستان معادگرایانه اش از قبل نوشته شده باشد و دست قادر مطلق، بازیگران عروسکی اش را با نخ های نامریی هدایت کند. تئوری های علمی هاوکینگ نشان می داد که تحول کائنات و حیات نه براساس یک نظم همه جانبه و جامع و بی نقص بلکه بر اثر بی نظمی، عدم تطابق، عدم هماهنگی و رشته ای از تصادف ها صورت گرفته است. بنابراین منطق وجود آفریدگار مطلق و کامل و هوشمندی که همه پدیده ها و فرایندها را در گذشته و حال و آینده طراحی کرده و به جریان انداخته، پنداری پوچ است.

در این زمانۀ واپس گرایی و تاریک اندیشی، «ارتداد» هاوکینگ بی عقوبت نماند. حملات شبه روشنفکران و آکادمیسین های مومن و مقامات مذهبی و دنباله روانِ بی چهرۀ لایک زن و کامنت گذار به هاوکینگ آغاز شد. گروهی به او خرده گرفتند که چرا پا را از گلیم علم فراتر گذاشته و یقۀ اعتقادات مردم را گرفته است. گروهی به او هشدار دادند که در این دعوا پیروز نخواهد شد چون عدم وجود خدا اثبات شدنی نیست! گروهی او را به جرم تلنگر زدن به جهل رایج، «جاهل» لقب دادند. هاوکینگ ایدئولوژی حاکم را با علم زیر سوال برده بود. در مقابل، نظام استثمارگر سرمایه داری که از اسارت و جهل و اطاعت مذهبی توده ها تغذیه می کند با سلاح ایدئولوژی به جنگ هاوکینگ رفت و شخصیت اش را زیر سوال کشید.

یک نمونه اش، طراحی و اجرای جدید اپرای «لعنت شدن فاوست» اثر هکتور برلیوز (۱۸۴۶) توسط آلویس هرومنیس در سالن اپرای جدید پاریس (میدان باستی) در دسامبر ۲۰۱۵ بود. این اپرا بر اساس یک قصه قدیمی آلمانی نوشته شده است. شخصیت داستان دکتر فاوست نام دارد که در مقابل دستیابی به دانش بیکران و خوشی های زمینی، روح خود را به شیطان می فروشد. در نسخۀ جدید اپرای فاوست، در سراسر نمایش، شخصیت هاوکینگ را روی صندلی چرخدار روی صحنه می بینیم. از نظر کارگردان و در واقع از نظر دستگاه ها و نهادهای سیاسی ـ فرهنگی که پشت این اثر ایستاده اند، هاوکینگ فاوست زمانه است. دانشمندی است که روحش را به شیطان فروخته و آمده تا با ایده ها و تئوری های کفرآمیزش بشریت را گمراه کند و پایه های ایمان و اطاعتشان را سست کند. در این اپرای پر زرق و برق و مدرن شده، روی صفحۀ عظیم دیجیتالی که پشت صحنه قرار دارد، جملاتی از هاوکینگ در مورد آیندۀ ناروشن کرۀ زمین و ضرورت مهاجرت به سوی کرات دیگر نقش می بندد. اپرا بر مبنای همان متن اصلی ۱۸۴۶ دنبال می شود اما در پارۀ پایانی نمایش، جماعت یونیفرم پوش ـ زن و مرد ـ را می بینیم که مسخ علم شده اند و هاوکینگ را می پرستند. این ها نقش دانشمندان و دانش باوران را بازی می کنند. در این میان، شخصیت هاوکینگ سرمست از این شهرت و اعتبار و استقبال، پیکر به هم پیچیده اش را روی صندلی چرخدار تکانی می دهد. باورش می شود که می تواند دوباره اندامش را حرکت دهد و معلول نباشد. در اینجا، دیدگاه و ارزش های حقیر کارگردان به روشن ترین شکل به نمایش در می آید. او به تمسخر معلولیت هاوکینگ می پردازد و برای تماشاگران به ظاهر فرهیخته و نخبۀ سالن اپرا، صحنۀ کمیکی از حرکات یک معلول ایجاد می کند و دست آخر، او را به جای خود می نشاند. عاقبت کار هاوکینگ از دید دشمنان علم و طرفداران جهل، رفتن به جهنم است. همان سرنوشتی که در انتهای قصه در انتظار فاوست هم هست.

این دو روز که کامنت های زیر خبر درگذشت هاوکینگ را در سایت های فارسی زبان نگاه می کردم با اظهار نظراتی روبرو شدم با مضمون و مقصود اپرای فاوست. یکی نوشته بود: وجود هاوکینگ نشان داد که آدم می تواند خیلی دانشمند باشد و در عین حال جاهل! دیگری نوشته بود: حالا دیگر حتما می فهمد که بهشت و جهنمی هست! خیلی ها هم معصومانه نوشته بودند: روحش شاد! از این دشمنی ها و ابراز تنفرهای تاسف بار که بگذریم، کامنت های دلگرم کننده هم کم نبود. به قول یکی از طرفداران هاوکینگ: «دنیا با هاوکینگ جای بهتری بود.» بدون شک! دنیا بیش از هر زمان به شناخت علمی از چرایی امور نیاز دارد. بشریت برای رها شدن از بند دنیای طبقاتی و رنج و فلاکت بی پایانش به پاک کردن و کنار زدن ایده ها و باورها و ارزش هایی که اسارت و اطاعت و جهل و خرافه را تقویت می کند نیاز دارد. دنیا به یک انقلاب اجتماعی نیاز دارد که این هم جدا از انقلاب فکری نیست. هاوکینگ یکی از دست اندر کاران انقلاب فکری نوع بشر بود.

آیدین صورتگر

نشانی وبلاگ:

Ideaydin.blogspot.com