نمایشگاه صنایع دستی هنرمندان کم بینا و نابینا

نمایشگاه صنایع دستی هنرمندان کم بینا و نابینا + تصاویر
شاید نمایشگاه صنایع دستی زیادی دیده ایم ولی این نمایشگاه انگار رنگ و بوی دیگری داشت .مشغول گشت و گذار در مرکز شهر بودم که جلوی درب ورودی بوستان خاقانی تبریز در حوالی میدان ساعت، کاغذ چسبانده شده روی دیوار توجهم را جلب کرد . ” از نمایشگاه صنایع دستی،هنرمندان کم بینا و نابینا دیدن فرمایید” غرقه ای کوچک درانتهای پارک وجود دارد که نمایشگاه در آنجا برگزار میشد .انگار این پارک نیز در همدردی این هنرمندان ،سوت و کور شده است . بی هیچ همهمه و غلغله ای .. فکر میکردم همه این هنرمندان نابینا و کم بینا که کارها و صنایع دستیشان در این نمایشگاه عرضه میشود آنجا حضور دارند و جمعیت زیادی که به استقبال وتماشای هنرآفرینی این هنرمندان آمده اند . این فکرها در ذهنم راه میرفت و پاهایم راهی غرفه .ولی خبری نبود وارد غرفه که شدم فقط یک نفر آنجا حضور داشت صدای پاهایم را که شنید از من پیشی گرفت واحوال پرسی و خوش آمد گویی کرد زنی میانسال بود عصا به دست با موهای سفید و چهره ای نافذ .اسمش راحله بود حرفها برای گفتن داشت وشاید نیاز به گوشی که دردش را بشنود قبل از هر چیزی در خصوص کارها و صنایع ارایه شده در غرفه شروع به توضیح دادن کرد.شمع هایی زیبا با رنگ ها و شکل های خاص ،عروسک های بافتنی و دوست داشتنی ،گل سر ، گل های مصنوعی،جعبه های فانتزی کادو و چیزهایی دیگر که ظرافت و زیبایی در آن موج میزد .کلا” روی دو میز چیده شده بود .فرای هنر و زیبایی کارهای عرضه شده، همت ، ارده تلاش و پشتکار این روشندلان را میرساند که با وجود شرایط جسمانی نامناسب همچنان سرشار ازانژی و امید هستند.و اکنون حاصل دسترنجشان را برای امرار معاش خود و خانواده شان در غرفه ای کوچک، برای عرضه و فروش آورده اند .ولی راحله ناراضی بود انگار هیچ استقبالی از نمایشگاه نشده بود . خیلی محتاطانه حرف میزد و میگفت مهمترین کمکی که مردم به ما میتوانند بکنند خرید تولیدات ما است که بتوانیم در این شرایط ازعهده یک زندگی انسانی و شرافتمندانه بربیاییم سر صحبتمان آرام آرام با راحله باز شد و کم کم جرات این را پیدا کردم آنچه که به ذهنم خطور میکند به راحله نیز بگویم در مورد خودش میپرسم چطور شد به هنر و صنایع دستی رو آوردید ؟ چرا او این نمایشگاه را برگزار کرده است و نابینایان دیگر در اینجا حضور ندارند . آیا حمایت هایی از طرف مسولین صورت میگیرد ؟میگویید این اولین نمایشگاهتان است .قبل از این نمایشگاه کارهایتان را کجا به فروش میرساندید ؟
راحله با لحنی آرام دیگربار لب به سخن گشود :با تعدادی دیگر از دوستانم که به نوعی آنها هم از نابینایی و کم بینایی رنج میبرند و دغدغه مشترکی به اسم فقر وحقی به اسم حق زندگی داریم و حداقل اثبات این موضوع به خودمان که نابینایی یا کم بینایی، پایان نیست و به بن بست رسیدن چاره کار نیست ومیتوان تلاش کرد با اعتماد به نفس و امید زندگی کرد و موفق شد .چند سال قبل تصمیم به فعالیت در حوزه صنایع دستی و هنری گرفتیم تا علاوه بر حضور در عرصه اجتماع بتوانیم درآمدی هم از این طریق داشته باشیم . قبلا” با فرهنگی هنری بسیج همکاری میکردیم و کارهای تولید شده مارا خریداری میکردند ولی کفاف زندگی ما را نمیکند قیمیت خرید آنها حتی نصف قیمت واقعی کارهای ما نیست واز لحاظ مالی امکان داشتن محل دایمی برای فروش کارهای خود نداریم به خاطر این موضوع اگر هم محلی در اختیار ما برای عرضه محصولاتمان میگذاشتند درصد بسیار زیادی از فروش به جیب آنها میرفت به همین دلیل هم دیگر با آنها همکاری نداریم .دوستان دیگرم هرکدامشان درکار مورد علاقه خود فعالیت میکنند و من با جمع آوری تولیدات آنها و همچنین تولیدات خودم آنها را بفروش میرسانم .بعد از قطع همکاری با فرهنگی هنری بسیج به دلایلی که توضیح دادم تولیدات را در بازارهای محلی و هفته بازار به فروش میرسانم که مهمترینشان بازار مقصودیه است که جمعه ها برگزار میشود .
خسته نباشید و دست مریزاد میگویم . با دلی پر از امید و اشتیاق با راحله خداحفظی میکنم کیفش را باز میکند و هدیه ای که شاید قبول کردنش برایم سخت است ولی …
آری تلاش و همت راحله برایم ستودنی است زنی نابینایی با دلی پر از عشق و امید استوار ایستاده است . زنی نابینا که با وجود فقردر جامعه ای بیمار که ناملایمات اجتماعی ،تبعیض،بحرانهای اقتصادی و اجتماعی،فساد در آن موج میزند بی هیچ حمایتی با قدم های راسخ ،بودن خود را اثبات میکند .
آری وقت کوفتن بر طبل فرقه گرایی و توپخانه به سمت همدیگر نیست . با اتحاد باید صدای اعتراض و حق خواهی راحله ها و همه زنان آزاده بیحقوق و توده تحت ستم رژیم بود .
اسماعیل فتاحی – ۲۸/۳/۹۴