یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب ـ کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
این بیت حافظ، تعریف مدرن هنر است. میگویند : « چه گفتن مهم نیست، چگونه گفتن مهم است». در عین حال دیدی عمیقأ انسانی و باز هم مدرن در پشت آن نهفته است. از کسی شنیدم، یا خواندم، که عشق وجود ندارد، عشاق وجود دارند. غم عشق قصه ای مکرر است، اما به تعداد افراد عاشق قصه و داستان وجود دارد؛ چرا که آدمها و نگاهها و حرکات و کلمات و سکوت ها و جدائی ها همان نیستند. نا مکرر اند. هر یک فرد، وجودی بی تا دارد.
مضمون کلیپ «فریاد زن» برای تمام زنان در کشورهای اسلام زده آشناست، فریاد خودشان است. آز آن هم فراتر، فریاد زنان در تمام دنیاست، ریرا مردسالاری و فرهنگ و پراتیک آن تنها در انحصار اسلام نیست، تاریخی و جهانشمول است و نمونه هایش در همین کشورهای اروپا و آمریکا و کانادا هم به طور گسترده و روزمره بروز میکند و چشم و حرمت انسانها را آزار می دهد.
قصدم از این مقدمه این است که بگویم این کلیپ چیزی بیشتر از مضمون آن است و بسیار هوشمندانه خلق شده است. اول از همه تیتر آن : هر چند دختر جوان از افعانی بودن و وطنش می گوید، اما اسم کلیپ «فریاد زن» است؛ همین انتخاب به ظاهر جزئی و بی اهمیت، بُعدی دیگر به آن می دهد.
دوم اینکه در اولین پلان کلیپ دختر را در اتاق ِ کاری با دستگاههای ساخت و ضبط یک کلیپ می بینیم؛ نشان میدهند که این میزآنسن(صحنه چینی) است و نه واقعیت. این نوع کارها در تقریبأ تمام اشکال هنری، از نقاشی تا سینِما و ادبیات سابقه و قدمت دارد. این نمایانگر فرهنگ و شناخت بالای این دختر و پسر جوان است. همچنین پسر خواننده در پلانی نشان میدهد که آن سرخی شبیه خون حول دهان دختر واقعأ خون نیست و آنها از رنگ سرخ استفاده کرده اند. این شگرد، واقعت را نافذ تر و عمومیتر می کند.
در آخر اینکه نمای نهایی که در آن پسر جوان در گوشهای و دختر در کنجی دیگر جدا از هم هستند «مقوله» وکلمه ای آنها را از هم جدا میکند : کلمه زن که بر دیوار نوشته شده است. هر کلمهای بار تاریخی و اجتماعی و مفهومی خودش را دارد : انسان انسان است، این کلمه زن در دنیای فعلیست که هنوز زن و مرد را در دو سو می گذارد.
واما هدف اصلی از این نوشته : راستش من هم مانند بسیاری در ناامیدی و یأس میرفتم هر بار که نگاهی به افغانستان می انداختم. دوسی دارم که با یک افغانستانی ازدواج کرده و سالهای زیادیست که در این کشور زندگی می کند. از اوپرسیدم که اوضاع را چگونه می بیند. با نگاهی غمبار گفت : هیچ امیدی نیست.
اشتباه میکند :هر جا که هنوز انسانی باشد، امید هم خواهد بود. این دختر و پسرجوان زاده افغانستان این را نشان می دهند. هم چنان که شاهین نجفی ودخترپانک های شورشی روسیه. کارگران مصر و ایران و فرانسه و ترکیه و اسپانیا این امید را به دنیای بهتر خواهند رساند. این، همانطور که کارگران پژو شعار دادند، کابوس همه سرمایه داران و سیستم شان خواهد بود.